اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

69- فَضل بن دُکین، ابونعیم (عمرو بن حمّاد بن زُهیر بن درهم تیمی)/[1] [متوفّای 219 ه‍ . ق]

69- فَضل بن دُکین، ابونعیم
(عمرو بن حمّاد بن زُهیر بن درهم تیمی)
/[1]
[متوفّای 219 ه‍ . ق]

علامه ذهبی، در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:

            وی، حافظِ مطمئن و مورد اعتماد: (ابونعیم، عمرو بن حمّاد بن زُهیر بن درهم) کوفی مُلائی تاجر، و از موالی طلحة بن عبید الله تیمیس می‌باشد؛ که از اعمش، زکریا بن ابی زائدة، عمرو بن ذرّ، شعبة و شماری دیگر از بزرگان، به سماع حدیث پرداخته است.

            و احمد بن حنبل، اسحاق بن راهویه، یحیی بن معین، ذُهلی، بخاری، دارمی، محمد بن جعفر و شماری دیگر از دانش پژوهان، نیز به نقل روایت از فضل بن دُکین پرداخته‌اند؛ و همچنین عبدالله بن مبارک - با این که از فضل بن دُکین، جلودارتر و مقدّم‌تر است -، از وی، حدیث روایت نموده است.

            احمد بن حنبل گوید: ابونعیم، فضل بن دُکین گفته است: «کتبتُ عن أزید من مائة شیخ ممّن کتب عنهم الثوری»؛ «از بیش از صد شیخ و استاد، حدیث نوشته‌ام؛ آن هم از اساتیدی که سفیان ثوری، از آن‌ها، حدیث نوشته است».

            احمد بن حنبل در ادامه گوید: «هو أقل خطأً من وکیع»؛ «خطاها و اشتباه‌های فضل بن دُکین، نسبت به وکیع، کمتر است».

            و همچنین احمد بن حنبل گوید: «هو أعلم بالشیوخ وأنسابهم وبالرجال؛ ووکیع، أفقه منه»؛ «آگاهی و شناخت ابونعیم، فضل بن دُکین از اساتید و مشایخ حدیث و نَسَب آن‌ها و همچنین آگاهی و شناخت وی از رجال حدیث، نسبت به وکیع بیشتر است؛ ولی وکیع، نسبت بدو، فقیه‌تر و داناتر و آگاه‌تر و دانشورتر است».

            ابوزرعة دمشقی گوید: از یحیی بن معین شنیدم که می‌گفت: «ما رأیتُ أثبت من رجلین، یعنی فی الأحیاء؛ ابی نعیم وعفّان»؛ «در میان علماء و صاحب نظران زنده، کسی را مطمئن‌تر و مورد اعتمادتر از دو نفر ندیده‌ام؛ ابونعیم فضل بن دُکین و عفّان».

            احمد بن صالح گوید: «ما رأیتُ محدّثاً أصدق من ابی نعیم»؛ «هیچ راوی و محدّثی را صادق‌تر و راستگوتر و درستکارتر و مطمئن‌تر از ابونعیم فضل بن دُکین ندیده‌ام».

            یعقوب فسوی گوید: «أجمع أصحابنا انّ ابا نعیم کان غایة فی الاتقان»؛ «اصحاب ما، بر این امر، اتفاق نظر دارند که ابونعیم فضل بن دُکین، در اوج مهارت و خبرگی، استادی و زبردستی، کاردانی و تخصّص، اعتماد و وثاقت و صداقت و راستی قرار دارد».

            ابوحاتم گوید: «ابونعیم، حافظٌ مُتقنٌ»؛ «ابونعیم، حافظی ماهر و خبره، استاد و زبردست، کاردان و متخصّص و توانا و بایسته است».

            محمد بن عبدالوهّاب فرّاء گوید: «کنّا نهاب ابانعیم أشدّ من هیبة الأمیر»؛ «بزرگداشت و تجلیل و تکریم و تقدیس ما نسبت به ابونعیم، بیشتر از تجلیل و بزرگداشت امیران بود».

            یحیی قطان نیز گفته است: «اذا وافقنی هذا الأحول، ما اُبالی من خالفنی»؛ «هر گاه این فرد لوچ (چپ چشم؛ دوبین؛ منظور ابونعیم است)، با من، موافق باشد، در آن صورت به مخالفان خویش پروایی ندارم و بدان‌ها اهمیّتی نمی‌دهم».

            ابونعیم فضل بن دُکین/ به سال 130 ه‍ . ق دیده به جهان گشود و پا به عرصه‌ی وجود نهاد و در ماه شعبان، به سال 219 ه‍ . ق به درجه‌ی رفیع شهادت نائل آمد و جان به جان آفرین، تسلیم نمود.

            حافظ جلال الدین مزّی، در کتاب «تهذیب الکمال»[3]، فضل بن دُکین را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه - نعمان بن ثابت/ - ذکر کرده و در ادامه گفته است: «روی عنه البخاری»؛ «بخاری نیز از فضل بن دُکین، حدیث روایت نموده است».

            و بدین سان، حافظ سیوطی در کتاب «تبییض الصحیفة»[4]، ابونعیم فضل بن دُکین را در زمره‌ی راویان امام ابوحنیفه/ قرار داده است.

            ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی نیز در کتاب «جامع المسانید»[5] گفته است: «هو یروی کثیراً عن الامام ابی حنیفة فی هذه المسانید؛ وهو من کبار شیوخ البخاری ومسلم رحمهما الله تعالی»؛ «ابونعیم فضل بن دُکین، در این مسانید، روایات و احادیث بسیاری را از امام ابوحنیفه/ نقل نموده است؛ و علاوه از آن، وی از اساتید بزرگ و محوری امام بخاری/ و امام مسلم/ نیز به شمار می‌آید».

            و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجُمان»[6]، ابونعیم فضل بن دُکین را در زمره‌ی راویان امام ابوحنیفه/ قرار داده است.[7]

نگارنده گوید:

            ابونعیم فضل بن دُکین، از ابوحنیفه، از عبدالله بن عیسی، از عبدالله بن ابوالجعد، از ثوبانس چنین روایت می‌کند که آن حضرت ج فرمود: «لا یزد فی العمر الّا البرّ، ولا یردّ القدر الّا الدّعاء؛ وانّ العبد لیحرم الرزق بالذّنب یصیبه»؛ «عمر انسان را جز نیک منشی و نیک رفتاری، افزون نمی‌سازد و جز دعا و نیایش، چیزی قضا و قدر را دفع نمی‌نماید؛ و بی‌گمان، انسان به کیفر گناه و بیدادی که به آن دست می‌یازد، از رزق و روزی خویش، بی‌بهره می‌شود».

            این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید»[8] ذکر کرده و در ادامه گفته است: قاضی ابوبکر محمد بن عبدالباقی انصاری، این حدیث را از ابونعیم فضل بن دُکین، از امام ابوحنیفه/ روایت نموده است.

    و بدین سان، راقم سطور گوید:

                ابو نعیم فضل بن دُکین/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد، عبارتند از:

* در باب «تسمیّة الولد[9]

            «أَخْبَرَنَا أَبُو نُعَیْمٍ الفَضْلُ بْنُ دُکَیْنٍ، حَدَّثَنَا ابْنُ عُیَیْنَةَ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، عَنْ سَعِیدٍ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، قَالَ: لَمَّا رَفَعَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ رَأْسَهُ مِنَ الرَّکْعَةِ قَالَ: «اللَّهُمَّ أَنْجِ الوَلِیدَ بْنَ الوَلِیدِ، وَسَلَمَةَ بْنَ هِشَامٍ، وَعَیَّاشَ بْنَ أَبِی رَبِیعَةَ، وَالمُسْتَضْعَفِینَ بِمَکَّةَ، اللَّهُمَّ اشْدُدْ وَطْأَتَکَ عَلَى مُضَرَ، اللَّهُمَّ اجْعَلْهَا عَلَیْهِمْ سِنِینَ کَسِنِی یُوسُفَ»»(ح 6200)

            «ابونعیم، فضل بن دُکین، از ابن عیینة، از زهری، از سعید، برای ما روایت کرده که ابوهریرهس گفته است: چون رسول خدا ج سر از رکوع بلند کرد، فرمود: «بار خدایا! ولید بن ولید، سلمة بن هشام، عیّاش بن ربیعة، و سائر مسلمانانِ ناتوان و درمانده‌ی مکّه را نجات بخش. بار خدایا! فشار خویش را بر قبیله‌ی مُضر سخت بگردان؛ بار الها! بر آن‌ها سال‌های قحطی، چون سال‌های قحطی روزگار یوسف÷ بیاور».

* در باب «اثم من تبرّأ من موالیه[10]

            «حَدَّثَنَا أَبُو نُعَیْمٍ، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ دِینَارٍ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: «نَهَى النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَنْ بَیْعِ الوَلاَءِ وَعَنْ هِبَتِهِ»»(ح 6756)

            «ابونعیم، فضل بن دُکین، از سفیان، از عبدالله بن دینار، از عبدالله بن عمرب برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج از فروش ولاء (غلام و کنیز) و از بخشیدن آن به دیگران نهی کرده است».

* در باب «فضل من أستبرأ لدینه»[11]

            «حَدَّثَنَا أَبُو نُعَیْمٍ، حَدَّثَنَا زَکَرِیَّاءُ، عَنْ عَامِرٍ، قَالَ: سَمِعْتُ النُّعْمَانَ بْنَ بَشِیرٍ، یَقُولُ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: الحَلاَلُ بَیِّنٌ، وَالحَرَامُ بَیِّنٌ، وَبَیْنَهُمَا مُشَبَّهَاتٌ لاَ یَعْلَمُهَا کَثِیرٌ مِنَ النَّاسِ، فَمَنِ اتَّقَى المُشَبَّهَاتِ اسْتَبْرَأَ لِدِینِهِ وَعِرْضِهِ، وَمَنْ وَقَعَ فِی الشُّبُهَاتِ: کَرَاعٍ یَرْعَى حَوْلَ الحِمَى، یُوشِکُ أَنْ یُوَاقِعَهُ، أَلاَ وَإِنَّ لِکُلِّ مَلِکٍ حِمًى، أَلاَ إِنَّ حِمَى اللَّهِ فِی أَرْضِهِ مَحَارِمُهُ، أَلاَ وَإِنَّ فِی الجَسَدِ مُضْغَةً: إِذَا صَلَحَتْ صَلَحَ الجَسَدُ کُلُّهُ، وَإِذَا فَسَدَتْ فَسَدَ الجَسَدُ کُلُّهُ، أَلاَ وَهِیَ القَلْبُ»(ح 52)

            «ابونعیم فضل بن دُکین، از زکریا، از عامر برای ما روایت کرده که وی گفته است: از نعمان بن بشیرس شنیدم که می‌گفت: از رسول خدا ج شنیدم که می‌فرمود: «حرام و حلال، هر دو واضح و آشکارند (مشخص هستند). و در میان حلال و حرام،‌امور مشتبهی وجود دارد که بسیاری از مردم، آن‌ها را نمی‌دانند؛ هر کس، از آن‌ها پرهیز کند، دین و ایمانش را حفاظت نموده است؛ و کسی که خود را با آن‌ها بیالاید (از شبهات، پرهیز نکند)، مانند کسی است که در حریم چراگاه سلطان، دام‌های خود را بچراند و هر آن، احتمال دارد که وارد چراگاه سلطان بشوند؛ آگاه باشید! که هر پادشاه، حریمی دارد و حریم خداوند در روی زمین، محرّمات او هستند. بدانید که در بدن، عضوی وجود دارد که صلاح و فساد سایر اعضاء، به صلاح و فساد آن، بستگی دارد و آن، قلب است».

* در باب «ما یجوز من الشعر والرجز والحداء؛ وما یکره منه»[12]

            «حَدَّثَنَا أَبُو نُعَیْمٍ، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنِ الأَسْوَدِ بْنِ قَیْسٍ، سَمِعْتُ جُنْدَبًا، یَقُولُ: بَیْنَمَا النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَمْشِی إِذْ أَصَابَهُ حَجَرٌ، فَعَثَرَ، فَدَمِیَتْ إِصْبَعُهُ، فَقَالَ: «هَلْ أَنْتِ إِلَّا إِصْبَعٌ دَمِیتِ ... وَفِی سَبِیلِ اللَّهِ مَا لَقِیتِ»»(ح 6146)

            «ابونعیم فضل بن دُکین، از سفیان، از اسود بن قیس، برای ما روایت کرده که وی گفته است: از جندبس شنیدم که می‌گفت: در همین اثنا که رسول خدا ج رو به جلو حرکت می‌کرد، ناگاه سنگی به پایش اصابت کرد و در نتیجه، لغزید و انگشت وی، خونین شد. آن حضرت ج فرمود: «آیا تو، به جز انگشتی هستی که خونین شده است؛ و هر آنچه دیدی، در راه خدا دیدی».

* در باب «الوصاة بالنساء»[13]

            «حَدَّثَنَا أَبُو نُعَیْمٍ، حَدَّثَنَا سُفْیَانُ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ دِینَارٍ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: «کُنَّا نَتَّقِی الکَلاَمَ وَالِانْبِسَاطَ إِلَى نِسَائِنَا عَلَى عَهْدِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، هَیْبَةَ أَنْ یَنْزِلَ فِینَا شَیْءٌ، فَلَمَّا تُوُفِّیَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ تَکَلَّمْنَا وَانْبَسَطْنَا»»(ح 5187)

            «ابونعیم، فضل بن دکین، از سفیان، از عبدالله بن دینار، از ابن عمرب برای ما روایت کرده که وی گفته است: در روزگار پیامبر ج، ما از سخن گفتن بسیار و آزادانه با زنان خویش پرهیز می‌کردیم؛ آن هم از بیم آن که مبادا درباره‌ی ما چیزی نازل شود؛ و چون رسول خدا ج وفات کرد، با زنان خویش، بسیار سخن می‌گفتیم و با آن‌ها، آزادانه صحبت می‌نمودیم».

* در باب «تقلید الغنم».[14]

* در باب «یتصدّق بجلال البدن».[15]

* در باب «رَمی الجمار».[16]

* در باب «المحصّب».[17]

* در باب «المعتمر اذا طاف طواف العمرة، ثم خرج، هل یجزیء من طواف الوداع».[18]

* در باب «یُفعل بالعمرة ما یفعل بالحج».[19]

* در باب «قول الله: «أو صدقة»؛ وهی اِطعام ستة مساکین».[20]

* در باب «من لم یر الوساوس ونحوها من الشبهات».[21]

            به هر حال، روایات «ابونعیم فضل بن دُکین»/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 98 مورد آمده است.




[1]-           بیوگرافی «ابونعیم فضل بن دُکین» را در این منابع دنبال کنید:

      «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/962 ؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 7/61 ؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 12/346 ؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 2/381 ؛ «تهذیب التهذیب«، ابن حجر عسقلانی 8/243 ؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/11 ؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 15/62 ؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/319 ؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 2/46 ؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی، ص 262 ؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 6/400 ؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/412

[2]-           «تذکرة الحفّاظ» 1/372 و 373

[3]-           «تهذیب الکمال» 15 / 65

[4]-           «تبییض الصحیفة»، ص 73

[5]-           «جامع المسانید» 2/542

[6]-           «عقود الجمان»، ص 139

[7]-           «المناقب» کردری 2/225

[8]-           «جامع المسانید» 1/113

[9]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/915

[10]-        همان 2 / 1000

[11]-        همان 1/13

[12]-        همان 2/908

[13]-        همان 2/770

[14]-        همان 1/230

[15]-        همان 1/232

[16]-        همان 1/235

[17]-        همان 1/237

[18]-        همان 1/240

[19]-        همان 1/241

[20]-        همان 1/244

[21]-        همان 1/276

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد