83- محمد بن عبدالله بن مُثنّی أوسی/[1]
[متوفّای 215 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، پیشوای دینی، روایت کنندهی حدیث، شیخ و قاضی بصره: ابوعبدالله محمد بن مثنّی بن عبدالله بن انس بن مالک بن نضر نجّاری اَوسی میباشد که از سلیمان تیمی، حمید طویل، ابن عون، سعید جریری، ابن جریج، ابن ابوعروبة و کسان دیگر غیر از آنها، به سماع حدیث پرداخته است.
و از کسانی که از محمد بن عبدالله اوسی، حدیث روایت کردهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
بخاری؛ احمد بن حنبل؛ یحیی بن معین؛ اسماعیل سمویة؛ محمد بن بشار بندار؛ ابوحاتم رازی؛ اسماعیل قاضی؛ ابومسلم الکجی - آخرین بازمانده از شاگردان وی -؛ و شمار زیادی از دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی.
یحیی بن معین و دیگران، محمد بن عبدالله اوسی را ثقه و معتبر و قوی و مطمئن معرفی کردهاند.
ابوحاتم رازی گوید: «لم أر من الأئمّة الاثلاثة: احمد بن حنبل، ومحمد بن عبدالله الانصاری وسلیمان بن داود الهاشمی»؛ «از ائمه و پیشوایان دینی، فقط سه نفر را دیدهام که عبارتند از: احمد بن حنبل؛ محمد بن عبدالله انصاری؛ و سلیمان بن داود هاشمی».
زکریا ساجی گوید: «رجلٌ جلیلٌ عالمٌ، غلب علیه الرأی؛ لم یکن من فرسان الحدیث مثل یحیی القطّان»؛ «محمد بن عبدالله، مردی جلیل و بزرگوار، والا و ارجمند، عالم و دانشمند، آگاه و دانا و متخصّص و کارشناس است که بر وی، رأی فائق و چیره است؛ (یعنی گرایش به اهل رأی دارد)؛ و مثل یحیی قطّان، از خبرگان و زبردستان حدیث نبود».
ابن قتیبة نیز گفته است: «قلّد الرشیدُ الأنصاریَ قضاء الجانب الشرقی؛ فلمّا استخلف الأمین؛ عزله»؛ «هارون الرشید، قضاوت بخش شرقی را به محمد بن عبدالله اوسی انصاری سپرد؛ و چون امین بر مسند خلافت نشست، او را از قضاوت، برکنار کرد».
خود محمد بن عبدالله اوسی انصاری گفته است: «ولدتُ سنة ثمان عشرة ومائة؛ وما أتیتُ سلطاناً قطا الّا وأنا کاره»؛ «من، به سال 118 ه . ق به دنیا آمدهام و دیده به جهان گشودم؛ و هرگز به نزد سلطان و حاکم و فرمانروا و پادشاهی نرفتهام، مگر از روی اجبار و ناچاری».
محمد بن سعد گوید: «مات فی رجب، سنة خمس عشرة ومائتین»؛ «محمد بن عبدالله انصاری اوسی، در ماه رجب، به سال 215 ه . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید».
علامه ذهبی، در ادامه گوید: «أنبأنا مؤمل بن محمد، اخبرنا الکندی، اخبرنا ابوبکر القاضی، اخبرنا البرمکی، اخبرنا ابن ماسی، اخبرنا الانصاری، حدثنا سلیمان التیمی، أنساًس کان یقرأ: انّی نذرت للرحمن صوماً وصمتاً»؛ «مؤمّل بن محمد، از کندی، از ابوبکر قاضی، از برمکی، از ابن ماسی، از محمد بن عبدالله انصاری از سلیمان تیمی، برای ما چنین روایت کرده است که انس بن مالکس آیهی ﴿إِنِّی نَذَرۡتُ لِلرَّحۡمَٰنِ صَوۡمٗا﴾ [مریم: 26] را چنین قرائت میکرد: «انّی نذرتُ للرحمن صوماً وصمتاً»؛ (و در قرائت خویش، واژهی «صمتاً» را نیز میافزود)».
[و در این سلسله از سند، نام «محمد بن عبدالله انصاری اوسی» نیز وجود دارد؛ و این خود، بیانگر جایگاه و مقام شامخ وی، در نزد علماء و صاحب نظران حدیثی است.]
حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة»[3]، به ذکر محمد بن عبدالله انصاری پرداخته و او را در شمار علماء و اندیشمندان احناف قرار داده و گفته است: «أخذ عن زفر. قال الصیمری: ومن أصحاب زفر خاصّة، محمد بن عبدالله الانصاری من ولد أنس بن مالک. وحکی الخطیب: انّه کان من أصحاب زفر وابی یوسف. حکاه عن احمد بن کامل القاضی فیما ذکر اسماعیل بن اسحاق؛ وروی عن شعبة وابن جریج؛ وروی عنه البخاری فی الصحیح عن حمید عن انس؛ رفعه حدیث الربیع: یا انس! کتاب الله القصاص. وهو أحد ثلاثیات البخاری. روی له الائمّة الستة فی کتبهم؛ ووثّقه یحیی بن معین؛ وذکره ابن حبّان فی الثقات»؛ «محمد بن عبدالله انصاری اوسی، از امام زفر (شاگرد امام ابوحنیفه/)، علم و دانش فراگرفته است.
صیمری گوید: یکی از شاگردان شاخص و نخبهی امام زفر، محمد بن عبدالله انصاری - از نوادگان انس بن مالکس - بود.
خطیب بغدادی، از احمد بن کامل قاضی - بنا به آنچه که اسماعیل بن اسحاق ذکر کرده - چنین حکایت نموده است که محمد بن عبدالله انصاری، یکی از شاگردان امام زُفر و امام ابویوسف بوده است.
محمد بن عبدالله انصاری، به نقل روایت، از شعبة و ابن جریج نیز پرداخته است و بخاری هم در کتاب «الجامع الصحیح»، به نقل از محمد بن عبدالله انصاری، حدیث: «یا انس! کتاب الله القصاص» را از حمید، از انس، از پیامبر ج روایت نموده است. و این حدیث نیز، یکی از «ثلاثیات» امام بخاری به شمار میآید.
به هر حال، هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، در کتابهای خویش، از محمد بن عبدالله انصاری، حدیث روایت نمودهاند. و یحیی بن معین نیز وی را مؤثّق و قابل اعتماد معرفی کرده و ابن حبّان هم در کتاب «الثقات»، وی را در شمار راویان ثقه و مطمئن و قوی و درستکار ذکر کرده است».
نگارندهی سطور گوید:
محمد بن عبدالله بن مثنّی اوسی انصاری/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری)، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «الصلح فی الدیة»[4]
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الأَنْصَارِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنِی حُمَیْدٌ، أَنَّ أَنَسًا، حَدَّثَهُمْ: أَنَّ الرُّبَیِّعَ وَهِیَ ابْنَةُ النَّضْرِ کَسَرَتْ ثَنِیَّةَ جَارِیَةٍ، فَطَلَبُوا الأَرْشَ، وَطَلَبُوا العَفْوَ، فَأَبَوْا، فَأَتَوُا النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَأَمَرَهُمْ بِالقِصَاصِ، فَقَالَ أَنَسُ بْنُ النَّضْرِ: أَتُکْسَرُ ثَنِیَّةُ الرُّبَیِّعِ یَا رَسُولَ اللَّهِ، لاَ وَالَّذِی بَعَثَکَ بِالحَقِّ، لاَ تُکْسَرُ ثَنِیَّتُهَا، فَقَالَ: «یَا أَنَسُ کِتَابُ اللَّهِ القِصَاصُ»، فَرَضِیَ القَوْمُ وَعَفَوْا، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّ مِنْ عِبَادِ اللَّهِ مَنْ لَوْ أَقْسَمَ عَلَى اللَّهِ لَأَبَرَّهُ» زَادَ الفَزَارِیُّ، عَنْ حُمَیْدٍ، عَنْ أَنَسٍ، فَرَضِیَ القَوْمُ وَقَبِلُوا الأَرْشَ»(ح 2703)
«محمد بن عبدالله انصاری، از حُمید، از انسس برای ما روایت کرده که وی گفته است: رُبیع دختر نَضْر، دو دندان پیشین دختری را شکست. کسان ربیع از کسان آن دختر خواستند تا خون بهای جراحت را بگیرند و قصاص را عفو نمایند؛ ولی آنها نپذیرفتند. هر دو طرف به نزد رسول خدا ج آمدند و آن حضرت ج نیز به قصاص امر کرد.
انس به نضر گفت: آیا دندان ربیع را میشکنیای رسول خدا ج؟ هرگز؛ سوگند به کسی که تو را به حق فرستاده است که دندان او شکسته نخواهد شد. آن حضرت ج فرمود: «ای انس! حکم خدا، قصاص است». سپس کسان دختر، راضی شدند و عفو کردند. پیامبر ج فرمود: «بیگمان، برخی از بندگان خدا، کسانی هستند که اگر به خدا سوگند یاد کنند، خداوند، سوگندشان را راست میگرداند».
فزاری، به نقل از انس، این را نیز افزوده است که: کسان آن دختر، راضی شدند و بهای جراحت را قبول کردند».
[این حدیث، یکی از «ثلاثیات» امام بخاری/ میباشد.]
* در باب ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُتِبَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡقِصَاصُ فِی ٱلۡقَتۡلَىۖ ٱلۡحُرُّ بِٱلۡحُرِّ وَٱلۡعَبۡدُ بِٱلۡعَبۡدِ وَٱلۡأُنثَىٰ بِٱلۡأُنثَىٰۚ فَمَنۡ عُفِیَ لَهُۥ مِنۡ أَخِیهِ شَیۡءٞ فَٱتِّبَاعُۢ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَأَدَآءٌ إِلَیۡهِ بِإِحۡسَٰنٖۗ ذَٰلِکَ تَخۡفِیفٞ مِّن رَّبِّکُمۡ وَرَحۡمَةٞۗ فَمَنِ ٱعۡتَدَىٰ بَعۡدَ ذَٰلِکَ فَلَهُۥ عَذَابٌ أَلِیمٞ١٧٨﴾ [البقرة: 178][5]
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الأَنْصَارِیُّ، حَدَّثَنَا حُمَیْدٌ، أَنَّ أَنَسًا، حَدَّثَهُمْ عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: «کِتَابُ اللَّهِ القِصَاصُ»»(ح 4499)
«محمد بن عبدالله انصاری، از حُمید، از انسس برای ما روایت کرده است که رسول خدا ج فرمود: «حکم خدا، همین قصاص است».
[این حدیث، شانزدهمین حدیث، از «ثلاثیات» امام بخاری/ است. و «حدیث ثلاثی»، به حدیثی گفته میشود که بین راوی و پیامبر ج، سه راوی وجود داشته باشد.]
* در باب «السنّ بالسنّ»[6]
«حَدَّثَنَا الأَنْصَارِیُّ، حَدَّثَنَا حُمَیْدٌ، عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ «أَنَّ ابْنَةَ النَّضْرِ لَطَمَتْ جَارِیَةً فَکَسَرَتْ ثَنِیَّتَهَا، فَأَتَوُا النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَأَمَرَ بِالقِصَاصِ»»(ح 6894)
«محمد بن عبدالله انصاری، از حُمید، از انسس برای ما روایت کرده است که گفت: دختر نَضْر، دختری را سیلی زد و دندانش را شکست؛ از این رو به نزد رسول خدا ج آمدند و پیامبر ج به قصاص امر کرد».
[این حدیث، نوزدهمین حدیث، از «ثلاثیات» امام بخاری/ میباشد.]
* در باب «لایجمع بین متفرّق ولا یُفّرق بین مجتمع»[7]
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الأَنْصَارِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی، قَالَ: حَدَّثَنِی ثُمَامَةُ، أَنَّ أَنَسًا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ حَدَّثَهُ: أَنَّ أَبَا بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ کَتَبَ لَهُ الَّتِی فَرَضَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «وَلاَ یُجْمَعُ بَیْنَ مُتَفَرِّقٍ، وَلاَ یُفَرَّقُ بَیْنَ مُجْتَمِعٍ خَشْیَةَ الصَّدَقَةِ»»(ح 1450)
«محمد بن عبدالله انصاری، از پدرش، از ثمامة، از انسس برای ما روایت کرده که وی گفته است: ابوبکرس به وی نوشته بود: آنچه را که رسول خدا ج (در زکات) فرض گردانیده بود: «میان متفرّق [مال دو شریک که جدا جداست] جمع نشود و میان مجتمع [مال دو شریک که با هم یکجا میباشد] تفریق نشود به سبب ترس (از کمی و زیادتی) در صدقه».
* در باب «ما کان من خلیطین فانّهما یتراجعان بینهما بالسویة»[8]
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی، قَالَ: حَدَّثَنِی ثُمَامَةُ، أَنَّ أَنَسًا حَدَّثَهُ: أَنَّ أَبَا بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، کَتَبَ لَهُ الَّتِی فَرَضَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «وَمَا کَانَ مِنْ خَلِیطَیْنِ، فَإِنَّهُمَا یَتَرَاجَعَانِ بَیْنَهُمَا بِالسَّوِیَّةِ»»(ح 1451)
«محمد بن عبدالله انصاری، از پدرش، از ثمامة، از انسس برای ما روایت کرده که وی گفته است: ابوبکرس، دربارهی آنچه رسول اکرم ج فرض گردانیده است، نوشت: «اگر دو نفر با هم، اموال مشترک داشتند و به آنها زکات تعلّق گرفت، پرداخت زکات را بین خود، به طور مساوی تقسیم نمایند».
* در باب «زکاة الغنم»[9]
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ المُثَنَّى الأَنْصَارِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی، قَالَ: حَدَّثَنِی ثُمَامَةُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَنَسٍ، أَنَّ أَنَسًا، حَدَّثَهُ: أَنَّ أَبَا بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، کَتَبَ لَهُ هَذَا الکِتَابَ لَمَّا وَجَّهَهُ إِلَى البَحْرَیْنِ: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ هَذِهِ فَرِیضَةُ الصَّدَقَةِ الَّتِی فَرَضَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلَى المُسْلِمِینَ، وَالَّتِی أَمَرَ اللَّهُ بِهَا رَسُولَهُ، «فَمَنْ سُئِلَهَا مِنَ المُسْلِمِینَ عَلَى وَجْهِهَا، فَلْیُعْطِهَا وَمَنْ سُئِلَ فَوْقَهَا فَلاَ یُعْطِ فِی أَرْبَعٍ وَعِشْرِینَ مِنَ الإِبِلِ، فَمَا دُونَهَا مِنَ الغَنَمِ مِنْ کُلِّ خَمْسٍ شَاةٌ إِذَا بَلَغَتْ خَمْسًا وَعِشْرِینَ إِلَى خَمْسٍ وَثَلاَثِینَ، فَفِیهَا بِنْتُ مَخَاضٍ أُنْثَى، فَإِذَا بَلَغَتْ سِتًّا وَثَلاَثِینَ إِلَى خَمْسٍ وَأَرْبَعِینَ فَفِیهَا بِنْتُ لَبُونٍ أُنْثَى، فَإِذَا بَلَغَتْ سِتًّا وَأَرْبَعِینَ إِلَى سِتِّینَ فَفِیهَا حِقَّةٌ طَرُوقَةُ الجَمَلِ، فَإِذَا بَلَغَتْ وَاحِدَةً وَسِتِّینَ إِلَى خَمْسٍ وَسَبْعِینَ، فَفِیهَا جَذَعَةٌ فَإِذَا بَلَغَتْ یَعْنِی سِتًّا وَسَبْعِینَ إِلَى تِسْعِینَ، فَفِیهَا بِنْتَا لَبُونٍ فَإِذَا بَلَغَتْ إِحْدَى وَتِسْعِینَ إِلَى عِشْرِینَ وَمِائَةٍ، فَفِیهَا حِقَّتَانِ طَرُوقَتَا الجَمَلِ، فَإِذَا زَادَتْ عَلَى عِشْرِینَ وَمِائَةٍ، فَفِی کُلِّ أَرْبَعِینَ بِنْتُ لَبُونٍ وَفِی کُلِّ خَمْسِینَ حِقَّةٌ، وَمَنْ لَمْ یَکُنْ مَعَهُ إِلَّا أَرْبَعٌ مِنَ الإِبِلِ، فَلَیْسَ فِیهَا صَدَقَةٌ إِلَّا أَنْ یَشَاءَ رَبُّهَا، فَإِذَا بَلَغَتْ خَمْسًا مِنَ الإِبِلِ، فَفِیهَا شَاةٌ وَفِی صَدَقَةِ الغَنَمِ فِی سَائِمَتِهَا إِذَا کَانَتْ أَرْبَعِینَ إِلَى عِشْرِینَ وَمِائَةٍ شَاةٌ، فَإِذَا زَادَتْ عَلَى عِشْرِینَ وَمِائَةٍ إِلَى مِائَتَیْنِ شَاتَانِ، فَإِذَا زَادَتْ عَلَى مِائَتَیْنِ إِلَى ثَلاَثِ مِائَةٍ، فَفِیهَا ثَلاَثُ شِیَاهٍ، فَإِذَا زَادَتْ عَلَى ثَلاَثِ مِائَةٍ، فَفِی کُلِّ مِائَةٍ شَاةٌ، فَإِذَا کَانَتْ سَائِمَةُ الرَّجُلِ نَاقِصَةً مِنْ أَرْبَعِینَ شَاةً وَاحِدَةً، فَلَیْسَ فِیهَا صَدَقَةٌ إِلَّا أَنْ یَشَاءَ رَبُّهَا وَفِی الرِّقَّةِ رُبْعُ العُشْرِ، فَإِنْ لَمْ تَکُنْ إِلَّا تِسْعِینَ وَمِائَةً، فَلَیْسَ فِیهَا شَیْءٌ إِلَّا أَنْ یَشَاءَ رَبُّهَا»»(ح 1454)
«محمد بن عبدالله بن مثنی انصاری، از پدرش، از ثمامة بن عبدالله بن انس، از انسس برای ما روایت کرده که وی گفته است: هنگامی که ابوبکر صدّیقس وی را به بحرین فرستاد، این نامه را برایش نوشت:
به نام خداوند بخشندهی مهربان
این فریضهی زکات، همان چیزی است که رسول خدا ج بر عهدهی مسلمانان، مقرّر کرده است؛ و همان دستور خداوند بلند مرتبه است به رسولش. بنابر این، از هر مسلمانی که زکات مطالبه میگردد، باید به همان مقدار تعیین شده، پرداخت نماید. و اگر بیشتر از آن، مطالبه نمایند، پرداخت نکند.
در بیست و چهار شتر و کمتر از آن، در مقابل هر پنج شتر، یک گوسفند باید داده شود. از بیست و پنج تا سی و پنج شتر، یک «بنت مخاض» لازم میگردد؛ و از سی و شش تا چهل و پنج شتر، یک «بنت لبون» لازم میگردد؛ و از چهل و شش تا شصت شتر، یک «حقّه» که آمادهی آبستن است، لازم میگردد؛ و از شصت و یک تا هفتاد و پنج شتر، یک «جذعة» لازم میگردد؛ و از هفتاد و شش تا نود شتر، دو «بنت لبون» لازم میگردد؛ و از نود و یک تا یکصد و بیست شتر، دو «حقّه» که آمادهی آبستن هستند، لازم میگردد؛ و چون تعداد شتران، از صد و بیست گذشت، برای هر چهل شتر، یک «بنت لبون» و برای هر پنجاه شتر، یک «حقّه» واجب میگردد. و هر کس، فقط چهار شتر دارد، زکات بر وی واجب نیست، مگر این که صاحب آنها بخواهد چیزی صدقه نماید؛ و چون تعداد آنها به پنج شتر برسد، یک گوسفند واجب میگردد.
امّا در مورد زکات گوسفند: اگر گوسفندان در صحرا بچرند، از هر چهل رأس گوسفند تا صد و بیست گوسفند، یکی واجب میگردد؛ و از یکصد و بیست تا دویست رأس، دو رأس گوسفند، و از دویست تا سیصد، سه رأس گوسفند لازم میگردد؛ و هنگامی که تعدادشان از سیصد رأس گذشت، از هر صد گوسفند، یکی لازم میگردد؛ و اگر تعداد گوسفندان کسی از چهل رأس، کمتر باشند، زکات بر او واجب نیست، مگر این که خودش بخواهد چیزی صدقه بدهد.
و اما زکات نقره: یک چهلم است. و اگر فردی فقط یکصد و نود درهم دارد، زکات بر او واجب نیست مگر این که داوطلبانه، چیزی صدقه بدهد».
* در باب «من بلغت عنده صدقة بنت مخاض ولیست عنده»[10]
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی، قَالَ: حَدَّثَنِی ثُمَامَةُ، أَنَّ أَنَسًا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ حَدَّثَهُ: أَنَّ أَبَا بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ کَتَبَ لَهُ فَرِیضَةَ الصَّدَقَةِ الَّتِی أَمَرَ اللَّهُ رَسُولَهُ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَنْ بَلَغَتْ عِنْدَهُ مِنَ الإِبِلِ صَدَقَةُ الجَذَعَةِ، وَلَیْسَتْ عِنْدَهُ جَذَعَةٌ، وَعِنْدَهُ حِقَّةٌ، فَإِنَّهَا تُقْبَلُ مِنْهُ الحِقَّةُ، وَیَجْعَلُ مَعَهَا شَاتَیْنِ إِنِ اسْتَیْسَرَتَا لَهُ، أَوْ عِشْرِینَ دِرْهَمًا، وَمَنْ بَلَغَتْ عِنْدَهُ صَدَقَةُ الحِقَّةِ، وَلَیْسَتْ عِنْدَهُ الحِقَّةُ، وَعِنْدَهُ الجَذَعَةُ فَإِنَّهَا تُقْبَلُ مِنْهُ الجَذَعَةُ، وَیُعْطِیهِ المُصَدِّقُ عِشْرِینَ دِرْهَمًا أَوْ شَاتَیْنِ، وَمَنْ بَلَغَتْ عِنْدَهُ صَدَقَةُ الحِقَّةِ، وَلَیْسَتْ عِنْدَهُ إِلَّا بِنْتُ لَبُونٍ، فَإِنَّهَا تُقْبَلُ مِنْهُ بِنْتُ لَبُونٍ وَیُعْطِی شَاتَیْنِ أَوْ عِشْرِینَ دِرْهَمًا، وَمَنْ بَلَغَتْ صَدَقَتُهُ بِنْتَ لَبُونٍ وَعِنْدَهُ حِقَّةٌ، فَإِنَّهَا تُقْبَلُ مِنْهُ الحِقَّةُ وَیُعْطِیهِ المُصَدِّقُ عِشْرِینَ دِرْهَمًا أَوْ شَاتَیْنِ، وَمَنْ بَلَغَتْ صَدَقَتُهُ بِنْتَ لَبُونٍ وَلَیْسَتْ عِنْدَهُ، وَعِنْدَهُ بِنْتُ مَخَاضٍ، فَإِنَّهَا تُقْبَلُ مِنْهُ بِنْتُ مَخَاضٍ وَیُعْطِی مَعَهَا عِشْرِینَ دِرْهَمًا أَوْ شَاتَیْنِ»»(ح 1453)
«محمد بن عبدالله انصاری، از پدرش، از ثمامة، از انسس برای ما روایت کرده که وی گفته است: ابوبکر صدّیقس فریضهی زکات را که خداوند به پیامبرش امر کرده بود، برایش چنین نوشت: «هر کس که زکات شترهایش به «جذعه» (بچه شتر چهارساله) رسید و آن را نداشت که پرداخت کند، ولی «حقّه» (بچه شتر سه ساله) در شترانش بود، «حقّه» از او پذیرفته میشود. البته اگر دسترسی داشت، دو گوسفند یا بیست درهم همراه آن پرداخت نماید؛ و هر کس که در زکات شترانش، «حقّه» واجب گردید و «حقّه» در شترانش نبود و «جذعه» وجود داشت، «جذعه» از او پذیرفته میشود. البته زکات گیرنده باید به او بیست درهم یا دو گوسفند، پس بدهد. و هر کس که در زکات شترهایش، «حقّه» واجب گردید و در شترانش فقط «بنت لبون» (بچه شتر دو ساله) وجود داشت، «بنت لبون» از وی پذیرفته میشود و دو گوسفند یا بیست درهم نیز (همراه او) بدهد؛ و هر کس که در زکات شترهایش «بنت لبون» واجب گردید و «حقه» داشت، همان از وی پذیرفته میشود و زکات گیرنده به وی، بیست درهم یا دو گوسفند نیز بدهد. و هر کس که در زکات شترهایش، «بنت لبون» واجب گردید، و وی، بنت لبون نداشت و «بنت مخاض» در شترانش وجود داشت، «بنت مخاض» از وی، پذیرفته میشود. علاوه بر آن، بیست درهم یا دو گوسفند نیز بدهد».
* در باب «سؤال الناس الامام الاستسقاء اذا قحطوا»[11].
* در باب «لا یؤخذ فی الصدقة هرمة ولا ذات عوار ولا تیس الّا ما شاء المصدّق»[12].
* در باب «الشروط فی الوقف»[13].
* در باب «ما ذکر فی درع النبیّ ج وعصاه»[14].
* در باب «صفة ابلیس وجنوده»[15].
* در باب «ذکر عباس بن عبدالمطلب»[16].
به هر حال، روایات «محمد بن عبدالله بن مثنّی انصاری»/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 16 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «محمد بن عبدالله انصاری اوسی» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری /1/132؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/657؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 7/305؛«الکاشف»، حافظ ذهبی 3/64؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 9/244؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/99؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 16/452؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/443؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی، ص 286؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 160؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 7/294؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/441
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/371
[3]- «الجواهر المضیة» 2/70 و 71
[4]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/372
[5]- همان 2/646
[6]- همان 2/1018
[7]- همان 1/195
[8]- همان 1/195
[9]- همان 1/195
[10]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/195
[11]- همان 1/137
[12]- همان 1/196
[13]- همان 1/382
[14]- همان 1/438
[15]- همان 1/463
[16]- همان 2/526