ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
86- محمد بن میمون مَروزی، ابوحمزة سُکری حنفی/[1]
[متوفّای 167 یا 168 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، پیشوای دینی، روایت کنندهی حدیث، شیخ خراسان: محمد بن میمون مروزی میباشد که از این افراد، به روایت حدیث پرداخته است:
زیاد بن علاقة؛ ابواسحاق؛ عبدالملک بن عمیر؛ منصور بن معتمر؛ و شماری دیگر از بزرگان عرصهی علم و دانش و طلایه داران عرصهی روایت و درایت.
و از محمد بن میمون نیز، این افراد، به نقل روایت پرداختهاند:
عبدالله بن مبارک؛ عبدان بن عثمان؛ نعیم بن حماد؛ و دیگران. ابوحمزة محمد بن میمون، فردی مؤثق و قابل اعتماد، مطمئن و قوی، درستکار و امین، شریف و بزرگوار، نجیب و محترم، صادق و معتبر، سخاوتمند و آزاده، بزرگ منش و گشاده دست، دارای سعهی صدر و علوّ طبع و دست و دل باز و سخی بود؛ و در کنار اینها، شیرین سخن نیز بود؛ از این رو، به «سُکّری» ملقّب گردیده است.
یحیی بن معین، او را روایت کنندهای ثقه و مطمئن و قوی و قابل اعتماد معرفی کرده است.
خود ابوحمزة محمد بن میمون گوید: «ما شبعتُ منذ ثلاثین سنة الّا ان یکون لی ضیف»؛ «مدت سی سال است که از خوردن سیر نشدهام، مگر آن که میهمان داشتهام».
عباس بن مصعب گوید: «کان ابوحمزة مجاب الدعوة»؛ «ابوحمزة محمد بن میمون، مستجاب الدعوة بود و دعاهایش به بارگاه الهی، پذیرفته میشد».
وی به سال 167 یا 168 ه . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید. رحمت و رضوان خدا بر او باد.
علامه ذهبی، در ادامه گوید: احادیث و روایات ابوحمزة محمد بن میمون، با اِسناد عالی، در صحیح بخاری وجود دارد؛ و همچنین، روایات وی، با اسناد عالی، از طریق اجازهی خود ابوحمزة به شاگرانش، وجود دارد. [اجازه: نگا: «درآمدی بر علوم حدیث»؛ دکتر محمود طحّان؛ ترجمهی فیض محمد بلوچ؛ صص 285-288]
حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة»[3]، به ذکر ابوحمزة محمد بن میمون پرداخته و وی را در شمار علماء و صاحب نظران احناف برشمرده و گفته است: ابوحمزة محمد بن میمون، از ابوحنیفه/ شنیده است که میگفت: «اذا جاء الحدیث صحیح الاسناد عن رسول الله ج، أخذناه؛ واذا جاء عن أصحابه، تخیّرنا ولم نخرج من قولهم؛ واذا جاء عن التابعین، زاحمناهم»؛ «هرگاه، حدیثی با اسناد صحیح، از رسول خداج وجود داشته باشد، بدان عمل میکنیم و آن را نصب العین و آویزهی گوش خویش قرار میدهیم؛ و هرگاه از صحابه و یاران رسول خدا ج اثری وجود داشته باشد، یکی از اقوال و گفتار آنان را برای عمل انتخاب میکنیم و پا را از گفتار آنان فراتر نمیگذاریم و از محدوده و قلمرو اقوال آنان، بیرون نمیرویم؛ و هرگاه از تابعین، قولی به ما رسیده باشد، در آن صورت با آنها، به رقابت میپردازیم و همچون آنان، به اظهارنظر و بیان دیدگاه میپردازیم».
خالد بن صبیح گوید: «سمعتُ ابا حمزة السکّری یقول غیر مرّة: هذا الذی سمعتُ من ابی حنیفة، أحبّ الیّ من مائة ألف»؛ «از ابوحمزة سکری، چندین بار شنیدم که میگفت: این چیزی که از امام ابوحنیفه/ شنیدهام، برایم بهتر و خوشایندتر و محبوبتر و زیبندهتر از صد هزار (درهم) است».
ابوالعلاء گوید: صاعد بن محمد، از ابوحمزة سکری روایت کرده که وی گفته است: «ما رأیتُ أحداً قطّ من العلماء أحسن قولاً فی أصحاب رسول الله ج من أبی حنیفة؛ وکان یعطی کلّ ذی حقّ حقّه من الفضل. وما ذکره واحد منهم بالنقص حتی مضی لسبیله»؛ «از میان علماء و صاحب نظران اسلامی، هرگز گفتار هیچ کسی را در مورد یاران رسول خدا ج (صحابه)، بهتر و خوشایندتر از گفتار ابوحنیفه/ ندیدهام؛ به راستی او چنانکه باید، منزلت و عظمت و فضل و برتری هر یک از صحابه را به خوبی شناخته بود و به گونهی لازم، به قدر و شأن آنها، پی برده بود؛ و هرگز تا زمانی که جان در بدن داشت و در قید حیات بود، یکی از آنها را به بدی یاد نکرد».
و علماء و صاحب نظرانی که در ذیل، بدانها اشاره میشود، از آن دسته از کسانی میباشند که ابوحمزة محمد بن میمون را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کردهاند:
1- حافظ جلال الدین مزّی، در کتاب «تهذیب الکمال»[4].
2- حافظ جلال الدین سیوطی، در کتاب «تبییض الصحیفة»[5].
3- علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی، در کتاب «عقود الجمان»[6]و[7].
نگارنده گوید:
ابوحمزة سُکری، از ابوحنیفه، از حسن بن عبیدالله، از شعبی، از نعمان بن بشیرس روایت کرده است که رسول خدا ج فرمودهاند: «اِنّ فی الانسان مضغة، اذا صلحت، صلح بها سائر الجسد؛ واذا سقمت، سقم بها سائر الجسد؛ ألا وهی القلب»؛ «در پیکر انسان، پاره گوشتی است که وقتی اصلاح پذیرد، تمام وجود انسان، رو به عدالت و شایستگی میرود؛ و هنگامی که به تباهی گراید، همهی تن تباه میگردد. هان بدانید که آن پاره گوشت، قلب انسان است».
این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید»[8]، ذکر کرده و در ادامه گفته است: ابومحمد بخاری، این حدیث را از صالح بن ابی رمیح، از خلف بن شاذان، از عمویش، از ابوحمزة سکری، از امام ابوحنیفه/، روایت نموده است.
و همچنین راقم سطور گوید:
ابوحمزة سکّری محمد بن میمون مروزی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «من أجاب الی کراع»[9]
«حَدَّثَنَا عَبْدَانُ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ، عَنِ الأَعْمَشِ، عَنْ أَبِی حَازِمٍ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لَوْ دُعِیتُ إِلَى کُرَاعٍ لَأَجَبْتُ، وَلَوْ أُهْدِیَ إِلَیَّ کُرَاعٌ لَقَبِلْتُ»»(ح 5178)
«عبدان، از ابوحمزة سکری محمد بن میمون، از اعمش، از ابوحازم، از ابوهریرهس برای ما روایت کرده که رسول خدا ج فرمودند: «اگر به میهمانی پاچه، فراخوانده شوم، آن را میپذیرم؛ و اگر پاچهی گوسفندی هدیه داده شوم، باز هم آن را قبول میکنم».
* در باب «اشدّ الناس بلاءً، الانبیاء؛ ثم الأمثل فالأمثل»[10]
«حَدَّثَنَا عَبْدَانُ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ، عَنِ الأَعْمَشِ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ التَّیْمِیِّ، عَنِ الحَارِثِ بْنِ سُوَیْدٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَهُوَ یُوعَکُ، فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّکَ لَتُوعَکُ وَعْکًا شَدِیدًا؟ قَالَ: «أَجَلْ، إِنِّی أُوعَکُ کَمَا یُوعَکُ رَجُلاَنِ مِنْکُمْ» قُلْتُ: ذَلِکَ أَنَّ لَکَ أَجْرَیْنِ؟ قَالَ: «أَجَلْ، ذَلِکَ کَذَلِکَ، مَا مِنْ مُسْلِمٍ یُصِیبُهُ أَذًى، شَوْکَةٌ فَمَا فَوْقَهَا، إِلَّا کَفَّرَ اللَّهُ بِهَا سَیِّئَاتِهِ، کَمَا تَحُطُّ الشَّجَرَةُ وَرَقَهَا»»(ح 5648)
«عبدان، از ابوحمزة سکری محمد بن میمون، از اعمش، ازابراهیم تیمی، از حارث بن سوید، از عبدالله بن مسعودس برای ما روایت کرده که وی گفته است: به نزد رسول خدا ج آمدم و حال آن که ایشان تب داشت. گفتم: ای رسول خدا ج! همانا تب شما، تب بسیار شدیدی است. فرمود: آری، بیگمان، تب دارم مانند این که دو نفر از شما، تب داشته باشد». گفتم: این به آن سبب است که تو را دو پاداش است؟ فرمود: «آری. همین طور است. هیچ مسلمانی نیست که او را رنجی برسد و یا خاری به پایش فرو رود، مگر آن که خداوند، گناهان او را میپوشاند؛ همچنانکه درخت، برگش را میریزاند».
* در باب «ما یقول اذا أصبح»[11]
«حَدَّثَنَا عَبْدَانُ، عَنْ أَبِی حَمْزَةَ، عَنْ مَنْصُورٍ، عَنْ رِبْعِیِّ بْنِ حِرَاشٍ، عَنْ خَرَشَةَ بْنِ الحُرِّ، عَنْ أَبِی ذَرٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِذَا أَخَذَ مَضْجَعَهُ مِنَ اللَّیْلِ قَالَ: «اللَّهُمَّ بِاسْمِکَ أَمُوتُ وَأَحْیَا» فَإِذَا اسْتَیْقَظَ قَالَ: «الحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَحْیَانَا بَعْدَ مَا أَمَاتَنَا وَإِلَیْهِ النُّشُورُ»»(ح 6325)
«عبدان، از ابوحمزة سکری محمد بن میمون، از منصور، از ربعی بن حراش، از خرشة بن حُرّ، از ابوذرس برای ما روایت کرده و گفته است: چون رسول خدا ج در شب، به خوابگاه خود میرفت؛ میفرمود: «اللهم باسمک اموت واحیی»؛ «بار خدایا! به نام تو، میمیرم و زنده میشوم». و هرگاه بیدار میشد، میفرمود: «الحمد الله الذی احیانا بعد ما اماتنا والیه النشور»؛ «حمد و ستایش از آن خدایی است که پس از مردن، ما را زنده کرد؛ و بازگشت، به سوی اوست».
* در باب «ما یحذّر من زهرة الدنیا والتنا فس فیها»[12].
* در باب «قوله تعالی: ﴿وَکَانَ أَمۡرُ ٱللَّهِ قَدَرٗا مَّقۡدُورًا٣٨﴾ [الأحزاب: 38]»[13].
* در باب «من قام لجنازة یهودیّ»[14].
* در باب «تحریم تجارة الخمر فی المسجد»[15].
* در باب «من توضّأ فی الجنابة، ثم غسل سائر جسده»[16].
* در باب «الصوم لمن خاف علی نفسه العزوبة»[17].
* در باب «الخصومة فی البئر والقضاء فیها»[18].
* در باب «کتابة الامام الناس»[19].
* در باب «ما ذکر من درع النبیّ ج وعصاه وسیفه»[20].
* در باب «اثم من عاهد ثم غدر»[21].
* در باب «صفة ابلیس وجنوده»[22].
* در باب «صفة النبیّ ج »[23].
* در باب «انشقاق القمر»[24].
به هر حال، روایات «ابوحمزة سُکّری محمد بن میمون مروزی»/ در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 21 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «محمد بن میمون مروزی، ابوحمزة سُکری» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 1/1/234؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/1098؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 8/81؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 7/385؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/420؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 9/429؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/102؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/139؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 17/284؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 309؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 103؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/264؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 7/371؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/450
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/230
[3]- «الجواهر المضیة» 2/249 و 250
[4]- «تهذیب الکمال» 19/104
[5]- «تبییض الصحیفة»، ص 92
[6]- «عقود الجمان» ص 96
[7]- «المناقب»، کردری 2/237
[8]- «جامع المسانید» 1/114
[9]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/778
[10]- همان 2/843
[11]- همان 2/936
[12]- همان 4/951 و 952
[13]- همان 2/977
[14]- همان 1/175
[15]- همان 1/65
[16]- همان 1/41
[17]- همان 1/255
[18]- همان 1/317
[19]- همان 1/430
[20]- همان 1/438
[21]- همان 1/451
[22]- همان 1/464
[23]- همان 1/503
[24]- همان 1/546