ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
91- مُعلّی بن منصور رازی حنفی/[1]
[متوفّای 211 ه . ق]
حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[2] گوید:
وی، مُعلّی بن منصور رازی، ابویَعلی، مقیم بغداد میباشد.
از کسانی که مُعلّی بن منصور به نقل روایت از آنها پرداخته است، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
مالک؛ سلیمان بن بلال؛ محمد بن میمون زعفرانی؛ هُشیم؛ هَیثم بن حُمید غسانی؛ حماد بن زید؛ عبدالوارث بن سعید؛ ابوادریس؛ عبدالله بن جعفر مُخرِّمی؛ خالد بن عبدالله؛ عیسی بن یونس؛ محمد بن دینار و شماری دیگر از بزرگان عرصهی علم و دانش و حکمت و فرزانگی.
و از کسانی که از مُعلّی بن منصور، به روایت حدیث پرداختهاند، میتوان این افراد را نام برد:
پسرش: یحیی؛ ابوخیثمه؛ ابوبکر بن ابوشیبة؛ ابوثور؛ حجّاج بن شاعر؛ علی بن هیثم بغدادی؛ محمد بن عبدالرحیم بزّاز؛ یحیی بن موسی بلخی؛ فضل بن سهل اعرج؛ محمد بن حاتم بن میمون؛ ذُهلمی؛ یعقوب بن شیبة؛ و شمار زیادی از دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت وفرزانگی.
بخاری نیز در غیر کتاب «الجامع الصحیح»، بدون واسطه، به نقل روایت از مُعلّی بن منصور پرداخته است؛ و در کتاب «الجامع الصحیح»، با واسطه، از وی، حدیث روایت نموده است.
عثمان دارمی، به نقل از یحیی بن معین گوید: «ثقة»؛ «مُعلّی بن منصور رازی، از زمرهی راویان ثقه و قابل اعتماد بود».
احمد عجلی گوید: «ثقة صاحب سنّة، وکان نبیلاً طلبوه للقضاء غیر مرّة؛ فأبی»؛ «مُعلّی بن منصور، روایت کنندهای مؤثّق و قابل اعتماد و صاحب سنّت و اثر بود؛ و علاوه از اینها، فردی شریف و بزرگوار و شاخص و برجسته و نجیب و اصیل بود که چندین بار از او خواستند تا عهده دار پست قضاوت شود، ولی او از پذیرفتن آن، شانه خالی کرد و آن را نپذیرفت».
یعقوب بن شیبه نیز گفته است: «ثقة فیما تفرّد به وشورک به فیه، متقن، صدوق، فقیه، مأمون»؛ «مُعلّی بن منصور، هم در تفرّدات خویش (روایاتی که به تنهایی، آنها را روایت نموده است) و هم در احادیث و روایاتی که دیگران، با او، هم رأی و هم عقیده هستند، فردی مؤثّق و قابل اعتماد به شمار میآید؛ او، فردی مطمئن و قوی، صادق و راستگو، درستکار و امین، فقیه و دانشور، آگاه و دانا و قابل اعتماد و معتبر است».
ابن سعد گوید: «کان صدوقاً صاحب حدیث ورأیٍ وفقه»؛ «مُعلّی بن منصور، روایت کنندهای صادق و راستگو و درستکار و امین بود که در کنار اینها، صاحب حدیث، رأی و فقه نیز بود».
احمد بن حنبل گفته است: «مُعلّی بن منصور، من کبار أصحاب أبی یوسف ومحمد، ومن ثقاتهم فی النقل والروایة»؛ «مُعلّی بن منصور، از شاگردان بزرگ و شاخص ابویوسف و محمد و از مؤثّقترین و قابل اعتمادترین آنها، در نقل و روایت بود».
ابن عدی گوید: «أرجوا أن لا بأس به؛ لأنّی لم أجد له حدیثاً مُنکراً»؛ «امید آن دارم که در احادیث و روایات مُعلّی بن منصور، و در خود وی، نقص و ایرادی نباشد؛ زیرا من، برای او، حدیث مُنکری را نیافتهام؛ یعنی وی از زمرهی راویان معتبر و قابل اطمینان است». (حدیث مُنکر: نگا: «درآمدی بر علوم حدیث»؛ دکتر محمود طحان؛ ترجمهی فیض محمد بلوچ؛ صص 160-165]
ابن سعد و گروهی دیگر از علماء و صاحب نظران اسلامی گفتهاند: «مات سنة احدی عشر ومائتین»؛ «سفیان ثوری، به سال 211 ه . ق درگذشت و به رحمت ایزدی پیوست».
ولی، خلیفه، در جایی دیگر گفته است: «مات سنة إحدی عشرة أو اثنتی عشرة ومائتین»؛ «وی، به سال 211 یا 212 ه . ق وفات کرده و چهره در نقاب خاک کشیده است».
ابن حبّان نیز در کتاب «الثقات»، مُعلّی بن منصور را در زمرهی راویان مؤثّق و معتبر و قوی و قابل اعتماد ذکر کرده و در ادامه گفته است: «کان ممّن جمع وصنّف»؛ «مُعلّی بن منصور، از کسانی است که دست به جمع آوری و گردآوری احادیث و روایات و احکام و مسائل یازیده و در این زمینه، قلم فرسایی نموده و کتاب، به رشتهی تحریر درآورده است».
و مُعلّی بن منصور، از آن دسته از روایت کنندگانی میباشد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، از او حدیث روایت نمودهاند.
حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة»[3]، به ذکر مُعلّی بن منصور پرداخته و او را در شمار علماء و صاحب نظران احناف برشمرده و در ادامه گفته است: «روی عن أبی یوسف ومحمد الکتب والأمالی والنوادر»؛ «مُعلّی بن منصور، از ابویوسف و محمد، به روایت کتابها، أمالی و نوادر پرداخته است». (امالی و نوادر: نگا: «گنجینهی اصطلاحات فقهی و اصولی»؛ دکتر محمد ابراهیم حفناوی؛ ترجمهی فیض محمد بلوچ؛ صص 105-108)
علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان»[4]، مُعلّی بن منصور رازی را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
و در کتاب «جامع المسانید»[5] چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «یروی عن الامام أبی حنیفة فی هذه المسانید»؛ «مُعلّی بن منصور، در این مسانید، به نقل روایت از امام ابوحنیفه/ پرداخته است».
نگارندهی سطور گوید:
مُعلّی بن منصور رازی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «قوله تعالی: ﴿وَتُخۡفِی فِی نَفۡسِکَ مَا ٱللَّهُ مُبۡدِیهِ وَتَخۡشَى ٱلنَّاسَ وَٱللَّهُ أَحَقُّ أَن تَخۡشَىٰهُۖ﴾ [الأحزاب: 37]»[6]
«حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ الرَّحِیمِ، حَدَّثَنَا مُعَلَّى بْنُ مَنْصُورٍ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ زَیْدٍ، حَدَّثَنَا ثَابِتٌ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: “أَنَّ هَذِهِ الآیَةَ: ﴿وَتُخۡفِی فِی نَفۡسِکَ مَا ٱللَّهُ مُبۡدِیهِ﴾ [الأحزاب: 37] نَزَلَتْ فِی شَأْنِ زَیْنَبَ بِنْتِ جَحْشٍ وَزَیْدِ بْنِ حَارِثَةَ”»(ح 4787)
«محمد بن عبدالرحیم، از مُعلّی بن منصور، از حماد بن زید، از ثابت، از انس بن مالکس برای ما روایت کرده که وی گفته است: آیهی 37 سورهی احزاب، در مورد زینب دختر جحش و زید بن حارثه نازل شده است».
* در باب «بیع النخل قبل أن یَبدوَ صلاحها»[7]
«حَدَّثَنِی عَلِیُّ بْنُ الهَیْثَمِ، حَدَّثَنَا مُعَلَّى بْنُ مَنْصُورٍ الرَّازِیُّ، حَدَّثَنَا هُشَیْمٌ، أَخْبَرَنَا حُمَیْدٌ، حَدَّثَنَا أَنَسُ بْنُ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَنَّهُ نَهَى عَنْ بَیْعِ الثَّمَرَةِ حَتَّى یَبْدُوَ صَلاَحُهَا، وَعَنِ النَّخْلِ حَتَّى یَزْهُوَ»، قِیلَ: وَمَا یَزْهُو؟ قَالَ: «یَحْمَارُّ أَوْ یَصْفَارُّ»»(ح 2197)
«علی بن هیثم، از مُعلّی بن منصور، از هشیم، از حُمید، از انس بن مالکس برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج از فروش میوه بر درخت منع کرده است تا آن که سلامت آن ظاهر گردد؛ و از فروش خرما نیز تا پخته شدن آن، منع نموده است. به او گفته شد: پخته شدن، یعنی چه؟ گفت: قرمز گردد یا زرد شود».
[1]- بیوگرافی «مُعلّی بن منصور رازی» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 4/1/395؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/724؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 8/334؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 13/188؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 10/365؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 9/182؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/164؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/202؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 18/362؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 328؛ «شذرات الذهب، ابن عماد 2/27؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 163؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 7/341؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/506
[2]- «تهذیب التهذیب» 10/215 و 216
[3]- «الجواهر المضیة فی طبقات الحنفیة»؛ 2/177 و 178
[4]- «عقود الجمان»؛ ص 147
[5]- «جامع المسانید» 2/557
[6]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/705 و 706
[7]- همان 1/292 و 293