92- مَعمر بن راشد/[1]
[متوفّای 153 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، پیشوای دینی، حجّت در حدیث: ابوعروة اَزْدی بصری، و یکی از شخصیّتهای برجستهی اسلامی و از زمرهی طلایه داران و پیشقراولان علمی و عالم و دانشمند یمن میباشد که از این افراد، به نقل روایت پرداخته است:
زهری؛ قتادة؛ عمرو بن دینار؛ زیاد بن علاقة؛ یحیی بن ابوکثیر؛ محمد بن زیاد جُمحی؛ و کسان دیگر از طبقهی آنان.
و از کسانی که از معمر بن راشد، حدیث روایت کردهاند، میتوان این افراد را نام برد:
سفیان ثوری؛ سفیان بن عیینة؛ عبدالله بن مبارک؛ غندر؛ ابن عُلَیّة؛ یزید بن زُریع؛ عبدالأعلی بن عبدالأعلی؛ هشام بن یوسف؛ عبدالرزاق؛ و شمار زیادی از دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش.
و از میان اساتید معمر بن راشد نیز، این ایوب و ابواسحاق است که به نقل روایت از شاگرد خویش، یعنی معمر بن راشد، پرداختهاند.
احمد بن حنبل گوید: «لیس تضمّ معمراً الی أحدٍ، الّا وجدتَه فوقه»؛ «هرگز معمر بن راشد را با کسی مقایسه و موازنه نمیکنی؛ مگر آن که، او را برتر از آن فرد مییابی».
یحیی بن معین گوید: «هو من أثبت الناس فی الزهری»؛ «معمر بن راشد، مطمئنترین و قابل اعتمادترین فرد، در مورد (روایات و احادیث) زهری میباشد».
از ابن جریج، نقل شده که وی گفته است: «علیکم بمعمر؛ فانّه لم یبق فی زمانه، أعلم منه»؛ «معمر بن راشد را بر خود، لازم بگیرید و از او استفاده کنید؛ زیرا در روزگار وی، کسی داناتر و آگاهتر و عالمتر و دانشورتر از او، بر جای نمانده است».
ابراهیم بن خالد و گروهی دیگر از علماء و صاحب نظران اسلامی گفتهاند: «مات معمر سنة ثلاث وخمسین ومائة. زاد ابراهیم: فی رمضان. وصلّیتُ علیه»؛ «معمر بن راشد، به سال 153 ه . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید. ابراهیم بن خالد، این را نیز افزوده که وفات وی، در ماه رمضان بوده و خود نیز، بر وی، نماز جنازه گزاردهام».
احمد بن حنبل و یحیی بن معین، بر این باورند که معمر بن راشد، به سال 154 ه . ق وفات کرده و به رحمت ایزدی پیوسته است؛ ولی قول اول (153 ه . ق) صحیحتر و درستتر مینماید؛ و این در حالی است که عمر «معمر بن راشد»، به هنگام وفات وی، به شصت سال نیز نرسیده بود؛ و وی، از زمرهی نخستین کسانی به شمار میآید که در یمن، قلم فرسایی کرد و کتاب، به رشتهی تحریر درآورد و احادیث و روایات را گردآوری و تدوین و ساماندهی و آمادهی تقدیم به دوستداران پیامبر ج نمود. رحمت و رضوان خدا بر او باد.
و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:
ابن ابی خیثمة، از یحیی بن معین، نقل کرده که وی گفته است: «معمر، أثبت فی الزهری من ابن عیینة»؛ «معمر بن راشد، در مورد (احادیث و روایات) زهری، مطمئنتر و قابل اعتمادتر از سفیان بن عیینه است».
غلابی گوید: «سمعتُ ابن معین یقدم مالک بن انس علی أصحاب الزهری، ثم معمراً»؛ «از یحیی بن معین شنیدم که مالک بن انس را بر تمامی شاگردان زهری، ترجیح میداد؛ و پس از مالک، قائل به ترجیح و تقدیم معمر بن راشد بر شاگردان زهری بود».
معاویة بن صالح، به نقل از یحیی بن معین گوید: «ثقة»؛ «معمر بن راشد، فردی قابل اعتماد و معتبر و مطمئن و مؤثق میباشد».
عمرو بن علی گوید: «کان من أصدق الناس»؛ «معمر، از صادقترین، راستگوترین، درستکارترین و امانت دارترین مردمان بود».
احمد عجلی نیز گفته است: «بصریٌّ، سکن الیمن، ثقةٌ رجلٌ صالحٌ»؛ «معمر بن راشد، از مردمان بصره بود که در یمن سُکنی و اقامت گزید و در آنجا مستقر و ماندگار شد؛ و او، فردی مؤثق و قابل اعتماد و مردی درستکار و شریف، نجیب و محترم و کاردان و توانا بود».
یعقوب بن شیبة گوید: «معمر، ثقة وصالح ثبت عن الزهری»؛ «معمر بن راشد، در مورد (روایات و احادیث) زهری، هم ثقه و قابل اعتماد بود و هم درستکار و کاردان و هم مطمئن و امین و توانا و برازنده».
نسایی گوید: «ثقة مأمون»؛ «معمر بن راشد، از زمرهی راویان قابل اعتماد و مؤثّق و مطمئن و امانت دار و درستکار و معتبر بود».
احمد بن حنبل، از عبدالرزاق، از ابن جریج نقل کرده است: «علیکم بهذا الرجل؛ فانّه لم یبق أحدٌ من اهل زمانه، أعلم منه؛ یعنی: معمراً»؛ «معمر بن راشد را بر خود لازم بگیرید و از او استفاده کنید؛ زیرا در روزگار وی، کسی داناتر و آگاهتر و عالمتر و دانشورتر از او، بر جای نمانده است».
ابن حبّان نیز در کتاب «الثقات»، معمر بن راشد را در شمار روایت کنندگان مؤثق و معتبر و قوی و قابل اعتماد ذکر کرده و در ادامه گفته است: «کان فقیهاً حافظاً متقناً ورعاً»؛ «وی، فردی فقیه و دانشور، آگاه و دانا، حافظ و ضابط، ماهر و خبره، زبردست و استاد، کاردان و توانا، متخصّص و درستکار، پارسا و پرهیزگار و خداترس و متدیّن بود».
ابن سعد نیز در «طبقهی سوم از اهل یمن» گفته است: «کان معمر، رجلاً له قدرٌ ونبلٌ فی نفسه»؛ «معمر بن راشد، مردی صاحب شأن و منزلت، نجیب و محترم، شریف و درستکار، شاخص و برجسته و بزرگوار و نیکومنش بود».
و در کتاب «جامع المسانید»[4] چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و یروی عن الامام أبی حنیفة فی هذه المسانید»؛ «معمر بن راشد، در این مسانید، از امام ابوحنیفه/، حدیث روایت نموده است».
و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[5]، معمر بن راشد را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.[6]
نگارندهی سطور گوید:
معمر بن راشد بصری/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با دو واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «قول المریض: قوموا عنّی»[7]
«حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُوسَى، حَدَّثَنَا هِشَامٌ، عَنْ مَعْمَرٍ، وحَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، أَخْبَرَنَا مَعْمَرٌ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، عَنْ عُبَیْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: لَمَّا حُضِرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَفِی البَیْتِ رِجَالٌ، فِیهِمْ عُمَرُ بْنُ الخَطَّابِ، قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «هَلُمَّ أَکْتُبْ لَکُمْ کِتَابًا لاَ تَضِلُّوا بَعْدَهُ» فَقَالَ عُمَرُ: إِنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَدْ غَلَبَ عَلَیْهِ الوَجَعُ، وَعِنْدَکُمُ القُرْآنُ، حَسْبُنَا کِتَابُ اللَّهِ. فَاخْتَلَفَ أَهْلُ البَیْتِ فَاخْتَصَمُوا، مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ: قَرِّبُوا یَکْتُبْ لَکُمُ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کِتَابًا لَنْ تَضِلُّوا بَعْدَهُ، وَمِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ مَا قَالَ عُمَرُ، فَلَمَّا أَکْثَرُوا اللَّغْوَ وَالِاخْتِلاَفَ عِنْدَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «قُومُوا» قَالَ عُبَیْدُ اللَّهِ: فَکَانَ ابْنُ عَبَّاسٍ، یَقُولُ: «إِنَّ الرَّزِیَّةَ کُلَّ الرَّزِیَّةِ مَا حَالَ بَیْنَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَبَیْنَ أَنْ یَکْتُبَ لَهُمْ ذَلِکَ الکِتَابَ، مِنَ اخْتِلاَفِهِمْ وَلَغَطِهِمْ»»(ح 5669)
«ابراهیم بن موسی، از هشام، از معمر بن راشد - و همچنین عبدالله بن محمد، از عبدالرزاق، از معمر بن راشد، از زهری، از عبیدالله بن عبدالله، از عبدالله بن عباسب - برای ما روایت کرده که وی گفته است: چون رسول خدا ج را مرگ فرا رسید، و در خانهی آن حضرت ج مردانی بودند که عمر بن خطابس نیز در میان آنها بود، پیامبر ج فرمود: «بیایید تا برای شما نامهای بنویسم تا پس از آن، گمراه نشوید». عمرس گفت: به راستی، درد پیامبر ج زیاد است و قرآن در نزد شماست؛ از این رو، کتاب خدا، ما را بسنده است. کسانی که در آن خانه بودند، اختلاف کردند و خصومت ورزیدند. برخی گفتند: نزدیک بیایید تا پیامبر ج برای شما بنویسد تا پس از آن، گمراه نشوید؛ و برخی نیز موافق عمرس بودند. چون در حضور رسول خدا ج سخنان بیهوده و بینتیجه و اختلاف بالا گرفت، رسول خدا ج فرمود: «برخیزید».
* در باب «العین حق»[8]
«حَدَّثَنَا إِسْحَاقُ بْنُ نَصْرٍ، حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّزَّاقِ، عَنْ مَعْمَرٍ، عَنْ هَمَّامٍ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «العَیْنُ حَقٌّ» وَنَهَى عَنِ الوَشْمِ»(ح 5740)
«اسحاق بن نصر، از عبدالرزاق، از معمر بن راشد، از همّام، از ابوهریرهس برای ما روایت کرده که رسول خدا ج فرمود: «چشم زخم، حق است». و آن حضرت ج از خالکوبی در بدن، منع کرده است».
* در باب «الرُّقی بالقرآن والمعوّذات»[9]
«حَدَّثَنِی إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُوسَى، أَخْبَرَنَا هِشَامٌ، عَنْ مَعْمَرٍ، عَنِ الزُّهْرِیِّ، عَنْ عُرْوَةَ، عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا: «أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ یَنْفُثُ عَلَى نَفْسِهِ فِی المَرَضِ الَّذِی مَاتَ فِیهِ بِالْمُعَوِّذَاتِ، فَلَمَّا ثَقُلَ کُنْتُ أَنْفِثُ عَلَیْهِ بِهِنَّ، وَأَمْسَحُ بِیَدِ نَفْسِهِ لِبَرَکَتِهَا» فَسَأَلْتُ الزُّهْرِیَّ: کَیْفَ یَنْفِثُ؟ قَالَ: «کَانَ یَنْفِثُ عَلَى یَدَیْهِ، ثُمَّ یَمْسَحُ بِهِمَا وَجْهَهُ»»(ح 5735)
«ابراهیم بن موسی، از هشام، از معمر بن راشد، از زهری، از عروة، از عایشهل برای ما روایت کرده که وی گفته است: «رسول خدا ج در همان بیماری و مرضی که وفات کرد، مُعوّذات را میخواند و بر خود میدمید؛ آنگاه که بیماریاش شدّت یافت، من مُعوّذات را بر وی میخواندم و میدمیدم و به خاطر برکت آن، دست آن حضرت ج را بر وی میکشیدم.
معمر بن راشد گوید: از زهری پرسیدم: چگونه دم میکرد؟ گفت: بر هر دو دست خود میدمید و سپس دستها را بر صورت خویش میکشید».
* در باب «کیف کان بدء الوحی الی رسول الله ج»[10].
* در باب «حُسن اسلام المرء»[11].
* در باب «العلم والعظة باللیل»[12].
* در باب «مایقع من النجاسات فی السمن والماء»[13].
* در باب «من أفاض علی رأسه ثلاثاً»[14]
* در باب «من إغتسل عریاناً وحده فی الخلوة»[15]
* در باب «دفن النخامة فی المسجد»[16].
* در باب «حدّ المریض أن یشهد الجماعة»[17].
* در باب «أهل العلم والفضل، أحقّ بالامامة»[18].
* در باب «اذا زار الامام قوماً فأمّهم»[19].
* در باب «اقامة الصفّ من تمام الصلاة»[20].
* در باب «من لم یرد السلام علی الامام، إکتفی بتسلیم الصلاة»[21].
* در باب «استیذان المرأة زوجها بالخروج الی المسجد»[22].
* در باب «لاتنکسف الشمس لموت أحد ولا لحیاته»[23].
* در باب «صلاة التطوع علی الدوابّ حیثما توجّهت به»[24].
* در باب «فضل قیام اللیل»[25].
* در باب «الدخول علی المیّت بعد الموت اذا أدرج فی أکفانه»[26].
به هر حال، روایات «معمر بن راشد»/ در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 231 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «مَعمر بن راشد» را در این منابع دنبال کنید:
«رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/722؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 8/255؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 7/5؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/484؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 10/218؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/164؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/202؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 18/268؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 328؛ «شذرات الذهب، ابن عماد 1/235؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 88؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/506
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/190 و 191
[3]- «تهذیب التهذیب» 10/219 و 220
[4]- «جامع المسانید» 2/556
[5]- «عقود الجمان»؛ ص 147
[6]- «المناقب»، کردری 2/231
[7]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/846
[8]- همان 2/854
[9]- همان 2/854
[10]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/3
[11]- همان 1/11
[12]- همان 1/22
[13]- همان 1/37
[14]- همان 1/39
[15]- همان 1/42
[16]- همان 1/59
[17]- همان 1/91
[18]- همان 1/94
[19]- همان 1/95
[20]- همان 1/100
[21]- همان 1/116
[22]- همان 1/120
[23]- همان 1/144 و 145
[24]- همان 1/148
[25]- همان 1/151
[26]- همان 1/166