93- مُغیرة بن مِقْسَم حنفی/[1]
[متوفّای 136 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، فقیه و دانشور دینی، حافظ حدیث: ابوهشام ضبیّ کوفی اَعمی (نابینا) میباشد. مغیرة بن مِقْسَم، نابینا به دنیا آمد و پا به عرصهی وجود نهاد؛ و در ذکاوت و هوش، کیاست و زیرکی و استعداد و فراست، از شگفتیها و عجائب بود.
مغیرة بن مِقْسَم، از ابووائل، شعبی، ابراهیم نخعی، مجاهد و شماری دیگر از بزرگان عرصهی علم و دانش، حدیث روایت نموده است.
و از کسانی که از مغیرة بن مِقْسَم، به نقل روایت پرداختهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
شعبة؛ سفیان ثوری؛ زائدة؛ اسرائیل؛ ابوعوانة؛ جریر؛ ابن فضیل؛ هشیم و دیگران.
شعبه گفته است: «کان أحفظ من حمّاد بن أبی سلیمان»؛ «مغیرة بن مِقْسَم، از حمّاد بن ابی سلیمان، حافظتر و ضابطتر بود».
جریر؛ از مغیرة بن مِقْسَم نقل کرده که وی گفته است: «ما وقع فی مسامعی شیء فنسیتُه»؛ «هرگز چیزی به گوش هایم نخورده است که آن را به دست فراموشی سپرده باشم».
و احمد بن حنبل نیز، فقط روایات مغیرة از ابراهیم را مورد تضعیف قرار داده است (و سایر روایات او را، صحیح و درست میداند)؛ از این رو، در مورد وی، گفته است: «ذکیٌّ حافظٌ صاحب سنّة»؛ «مغیرة بن مِقْسَم، فردی باهوش و زیرک، بافراست و زرنگ، حافظ و ضابط و صاحب سنّت و متعّهد و پایبند بدان بود».
احمد عجلی گوید: «ثقة وکان من فقهاء أصحاب ابراهیم؛ وکان عثمانیاً ویحمل علی علیٍّ بعض الحمل»؛ «مغیرة بن مِقْسَم، فردی مؤثق و قابل اعتماد و از زمرهی شاگردان فقیه و دانشور و آگاه و دانای ابراهیم به شمار میآمد. وی، عثمانی بود (و قائل به برتری و تفوّق عثمان بن عفّانس بر علی بن ابی طالبس بود)؛ و بر علی بن ابی طالبس، انتقادهایی را وارد کرده است».
و در کتاب «جامع المسانید»[3]؛ چنین آمده است: «و مع تقدّمه وموته قبل أبی حنیفة بسبع عشرة سنة، یروی عن الامام أبی حنیفة/ فی هذه المسانید»؛ «مغیرة بن مِقْسَم - با وجود این که روزگار وی، جلوتر از امام ابوحنیفه/ بود و هفده سال، پیش از او درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید - باز هم در این مسانید، به نقل روایت از امام ابوحنیفه/پرداخته است».
حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة»[4]، به ذکر مغیرة بن مِقْسَم پرداخته و او را در شمار علماء و صاحب نظران احناف برشمرده و در ادامه گفته است: «هو أحفظ من الحکم»؛ «مغیرة بن مِقْسَم، از حِکم، حافظتر و ضابطتر بود».
یحیی بن معین گوید: «ثقة مأمون؛ وهو أحفظ من حماد بن ابی سلیمان؛ وکان عثمانیاً؛ وتوفّی سنة ستّ وثلاثین ومائة؛ روی له الجماعة»؛ «مغیرة بن مِقْسَم، روایت کنندهای مؤثق و قابل اعتماد، مطمئن و درستکار و معتبر و امین بود؛ او، از حماد بن ابوسلیمان، حافظتر و ضابطتر بود و از زمرهی عثمانیان به شمار میآمد؛ (یعنی کسانی که قائل به برتری عثمان بن عفّانس بر علی بن ابی طالبس هستند). مغیرة، به سال 136 ه . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید؛ و جماعت محدّثان (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، از او حدیث روایت نمودهاند».
جریر بن عبدالحمید گوید: «و کنتُ أری مغیرة یبحث فی المسئلة، فیخالفوه؛ فیقول: کیف أضع وهو قول أبی حنیفة رحمه الله تعالی»؛ «مغیرة بن مِقْسَم را دیدم که در مورد مسألهای، به بحث و بررسی و تحقیق و پژوهش میپرداخت و مورد مخالفت قرار میگرفت؛ ولی او در مقابل این مخالفتها میگفت: چگونه تسلیم مخالفت شما شوم و حال آن که، این چیزی را که من میگویم، دیدگاه و نظریهی امام ابوحنیفه/ است».
شیخ الحدیث محمد زکریا کاندهلوی نیز در «مقدمة لامع الدراری علی جامع البخاری»[5]، به ذکر مغیرة بن مِقْسَم پرداخته و او را در شمار صاحب نظران احناف و اساتید امام بخاری قرار داده و در ادامه گفته است: «و کذا مغیرة بن مِقْسَم، من الستّة أیضاً»؛ «و بدین سان، مغیرة بن مِقْسَم، از زمرهی راویان صحاح شش گانه نیز میباشد».
علامه تهانوی/، در مقدمهی کتاب «اِعلاء السنن»[6] گوید: «و هو من شیوخ الامام أیضاَ»؛ «مغیرة بن مِقْسَم، یکی از اساتید امام ابوحنیفه/ میباشد».
و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[7] گوید:
ابن ابی مریم، به نقل از یحیی بن معین گوید: «ثقة»؛ «مغیرة بن مِقْسَم، روایت کنندهای معتبر و قوی و مؤثّق و قابل اعتماد میباشد».
و ابوحاتم، از یحیی بن معین نقل کرده که وی گفته است: «مازال مغیرة، أحفظ من حمّاد»؛ «پیوسته مغیرة بن مِقْسَم، از حماد بن ابوسلیمان، حافظتر و ضابطتر بوده است».
نسایی نیز گفته است: «ثقة»؛ «مغیرة، از زمرهی راویان قابل اعتماد و ثقه است».
ابن سعد نیز گوید: «کان ثقة کثیر الحدیث»؛ «مغیرة بن مِقْسَم، هم مؤثق و قابل اعتماد بود و هم بسیار روایت کنندهی حدیث».
و ابوبکر بن ابوشیبة، ابوبکر بن عاصم و دیگران نیز، بدین سان به تعریف و تمجید و مدح و ستایش مغیرة بن مِقْسَم پرداختهاند و او را روایت کنندهای ثقه و بسیار روایت کنندهی حدیث، معرفی کردهاند.
و ابن حبّان هم، در کتاب «الثقات»، مغیرة را در زمرهی راویان مؤثق و معتبر و قابل اعتماد و مطمئن قرار داده است.
حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[8]، وی را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.[9]
نگارنده گوید:
مغیرة بن مِقْسَم/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک یا دو واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «فی کم یقرأ القرآن. وقول الله تعالی: ﴿فَٱقۡرَءُواْ مَا تَیَسَّرَ مِنۡهُۚ﴾ [المزمل: 20]»[10]
«حَدَّثَنَا مُوسَى، حَدَّثَنَا أَبُو عَوَانَةَ، عَنْ مُغِیرَةَ، عَنْ مُجَاهِدٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَمْرٍو، قَالَ: أَنْکَحَنِی أَبِی امْرَأَةً ذَاتَ حَسَبٍ، فَکَانَ یَتَعَاهَدُ کَنَّتَهُ، فَیَسْأَلُهَا عَنْ بَعْلِهَا، فَتَقُولُ: نِعْمَ الرَّجُلُ مِنْ رَجُلٍ لَمْ یَطَأْ لَنَا فِرَاشًا، وَلَمْ یُفَتِّشْ لَنَا کَنَفًا مُنْذُ أَتَیْنَاهُ، فَلَمَّا طَالَ ذَلِکَ عَلَیْهِ ذَکَرَ لِلنَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: «القَنِی بِهِ»، فَلَقِیتُهُ بَعْدُ، فَقَالَ: «کَیْفَ تَصُومُ؟» قَالَ: کُلَّ یَوْمٍ، قَالَ: «وَکَیْفَ تَخْتِمُ؟»، قَالَ: کُلَّ لَیْلَةٍ، قَالَ: «صُمْ فِی کُلِّ شَهْرٍ ثَلاَثَةً، وَاقْرَإِ القُرْآنَ فِی کُلِّ شَهْرٍ»، قَالَ: قُلْتُ: أُطِیقُ أَکْثَرَ مِنْ ذَلِکَ، قَالَ: «صُمْ ثَلاَثَةَ أَیَّامٍ فِی الجُمُعَةِ»، قُلْتُ: أُطِیقُ أَکْثَرَ مِنْ ذَلِکَ، قَالَ: «أَفْطِرْ یَوْمَیْنِ وَصُمْ یَوْمًا» قَالَ: قُلْتُ: أُطِیقُ أَکْثَرَ مِنْ ذَلِکَ، قَالَ: “صُمْ أَفْضَلَ الصَّوْمِ صَوْمَ دَاوُدَ صِیَامَ یَوْمٍ وَإِفْطَارَ یَوْمٍ، وَاقْرَأْ فِی کُلِّ سَبْعِ لَیَالٍ مَرَّةً» فَلَیْتَنِی قَبِلْتُ رُخْصَةَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَذَاکَ أَنِّی کَبِرْتُ وَضَعُفْتُ، فَکَانَ یَقْرَأُ عَلَى بَعْضِ أَهْلِهِ السُّبْعَ مِنَ القُرْآنِ بِالنَّهَارِ، وَالَّذِی یَقْرَؤُهُ یَعْرِضُهُ مِنَ النَّهَارِ، لِیَکُونَ أَخَفَّ عَلَیْهِ بِاللَّیْلِ، وَإِذَا أَرَادَ أَنْ یَتَقَوَّى أَفْطَرَ أَیَّامًا وَأَحْصَى، وَصَامَ مِثْلَهُنَّ کَرَاهِیَةَ أَنْ یَتْرُکَ شَیْئًا، فَارَقَ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلَیْهِ”، قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ: “وَقَالَ بَعْضُهُمْ: فِی ثَلاَثٍ وَفِی خَمْسٍ وَأَکْثَرُهُمْ عَلَى سَبْعٍ”»(ح 5052)
«موسی، از ابوعوانة، از مغیرة بن مِقْسَم، از مجاهد، از عبدالله بن عمرو، برای ما روایت کرده که وی گفته است: پدرم، دختری از خانوادهای اصیل، به نکاحم درآورد؛ و همیشه عروسش را سر میزد و حال شوهرش را از او میپرسید. او گفت: مرد بسیار خوبی است؛ ولی از زمانی که نزد او آمدهام، به رختواب نیامده و با من، همبستر نشده است. پس هنگامی که این ماجرا برای پدرم، طولانی شد، آن را برای رسول خدا ج بازگو کرد. آن حضرت ج فرمود: «او را نزد من بفرست». سپس هنگامی که با رسول خدا ج ملاقات کردم، فرمود: «چگونه روزه میگیری»؟ گفتم: هر روز. فرمود: «چگونه قرآن را ختم میکنی»؟ گفتم: هر شب. فرمود: «هر ماه، سه روز، روزه بگیر و یک بار قرآن را ختم کن». گفتم: بیشتر از این، توانایی دارم. فرمود: «هفتهای سه روز، روزه بگیر». گفتم: بیشتر از این، توانایی دارم. فرمود: «دو روز، بخور و یک روز، روزه بگیر». گفتم: بیشتر از این، توانایی دارم. فرمود: «بهترین روزه، روزهی داود÷ است که یک روز، روزه میگرفت و روز دیگر، میخورد؛ و هر هفت شب، یک بار، قرآن را ختم کن».
ای کاش! رخصت آن حضرت ج را میپذیرفتم؛ زیرا که هم اکنون پیر و ضعیف شدهام.
راوی میگوید: پس از آن، ابن عمروب روزانه، یک هفتم قرآن را نزد یکی از افراد خانوادهاش تلاوت میکرد و آنچه را که میخواست در شب، تلاوت نماید، در روز، تکرار میکرد تا تلاوت شب، برایش آسانتر شود. و هنگامی که میخواست، تقویت شود، چند روز، میخورد و آنها را میشمرد. سپس به تعداد آن روزها، روزه میگرفت و دوست نداشت آنچه را که در زمان رسول خدا ج انجام میداد، اکنون ترک کند».
ابوعبدالله (بخاری) گوید: برخی از راویان گفتهاند که وی، در سه شب یا هفت شب، قرآن را ختم میکرد؛ ولی اکثر آنها، هفت شب را روایت کردهاند».
* در باب «الختان بعد الکبر ونتف الابط»[11]
«حَدَّثَنَا أَبُو الیَمَانِ، أَخْبَرَنَا شُعَیْبُ بْنُ أَبِی حَمْزَةَ، حَدَّثَنَا أَبُو الزِّنَادِ، عَنِ الأَعْرَجِ، عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «اخْتَتَنَ إِبْرَاهِیمُ بَعْدَ ثَمَانِینَ سَنَةً، وَاخْتَتَنَ بِالقَدُومِ» مُخَفَّفَةً، قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ: حَدَّثَنَا قُتَیْبَةُ، حَدَّثَنَا المُغِیرَةُ، عَنْ أَبِی الزِّنَادِ، وَقَالَ: «بِالقَدُّومِ وَهُوَ مَوْضِعٌ مُشَدَّدٌ»»(ح 6298)
«ابوالیمان، از شعیب بن ابوحمزة، از ابوالزناد، از اعرج، از ابوهریرهس برای ما روایت کرده که رسول خدا ج فرمودند: «ابراهیم÷ پس از هشتاد سالگی، ختنه کرد و او در محل قَدُوم خویشتن را ختنه کرد».
قَدوم، به تخفیف دال است نه به تشدید.
ابوعبدالله گوید: از قتیبة، از مغیرة بن مِقْسَم، از ابوزناد روایت است که گفت: «قَدُّوم، با تشدید دال است و نام جایی نیز میباشد».
* در «بابٌ فی الحوض»[12]
«وحَدَّثَنِی عَمْرُو بْنُ عَلِیٍّ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنِ المُغِیرَةِ، قَالَ: سَمِعْتُ أَبَا وَائِلٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: “أَنَا فَرَطُکُمْ عَلَى الحَوْضِ، وَلَیُرْفَعَنَّ مَعِی رِجَالٌ مِنْکُمْ ثُمَّ لَیُخْتَلَجُنَّ دُونِی، فَأَقُولُ: یَا رَبِّ أَصْحَابِی، فَیُقَالُ: إِنَّکَ لاَ تَدْرِی مَا أَحْدَثُوا بَعْدَکَ” تَابَعَهُ عَاصِمٌ، عَنْ أَبِی وَائِلٍ، وَقَالَ حُصَیْنٌ: عَنْ أَبِی وَائِلٍ، عَنْ حُذَیْفَةَ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ»(ح 6576)
«عمرو بن علی، از محمد بن جعفر، از شعبة، از مغیرة بن مِقْسَم، برای ما روایت کرده که وی گفته است: از ابووائل شنیدم که عبدالله بن مسعودس گفته است: رسول خدا ج فرمود: «من طلایه دار و پیشقراول شما بر سر حوض هستم؛ و مردانی از شما در جلو من آورده میشوند؛ آنگاه کشانیده شده و از من دور میگردند. من میگویم: پروردگارا! آنها، یاران من هستند؟ گفته میشود: «تو نمیدانی که پس از تو، چه پدید آوردهاند و چه کردهاند».
* در باب «من ألقی له وسادة»[13].
[1]- بیوگرافی «مُغیرة بن مِقْسَم» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 4/1/395؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/724؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 8/334؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 13/188؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 10/365؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 9/182؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/164؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/202؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 18/262؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی، ص 328؛ «شذرات الذهب، ابن عماد 2/27؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 163؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 7/341؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/506
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/143
[3]- «جامع المسانید» 2/555
[4]- «الجواهر المضیة» 2/178 و 179
[5]- «مقدمة لامع الدراری علی جامع البخاری» 1/67
[6]- «مقدمة اعلاء السنن» 3/101
[7]- «تهذیب التهذیب» 1/241 و 242
[8]- «المناقب»، کردری 2/220
[9]- «عقود الجمان»، ص 147
[10]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/755
[11]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/931
[12]- همان 2/973 و 974
[13]- همان 2/929