اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

94- مکّی بن ابراهیم حنفی/[1] [متوفّای 215 ه‍ . ق]

94- مکّی بن ابراهیم حنفی/[1]
[متوفّای 215 ه‍ . ق]

علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:

            وی، حافظ حدیث، پیشوای دینی، شیخ خراسان: ابوالسّکن (مَکی بن ابراهیم بن بشیر بن فرقد) تمیمی، حنظلی، بلخی می‌باشد.

            از کسانی که مکی بن ابراهیم، به نقل روایت از آن‌ها پرداخته است، می‌توان بدین افراد اشاره کرد:

            یزید بن ابوعبید؛ جعفر صادق؛ بهز بن حکیم؛ ابوحنیفه؛ هشام بن حسان؛ ابن جریج؛ و دیگران.

و از کسانی که به نقل روایت از مکی بن ابراهیم پرداخته‌اند؛ می‌توان این افراد را نام برد:

            بخاری؛ احمد بن حنبل؛ یحیی بن معین؛ ذُهلی؛ عباس دوری؛ کدیمی؛ معمر بن محمد بن معمر بلخی - آخرین بازمانده از شاگردان مکی بن ابراهیم - و شمار زیادی از دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی.

            عبدالصمد بن فضل بلخی گوید: «سمعتُه یقول: حججتُ ستّین حجّة؛ وتزوّجتُ ستّین إمرأة؛ وجاورت عشر سنین؛ وکتبتُ عن سبعة عشر من التابعین»؛ «از مکی بن ابراهیم شنیدم که می‌گفت: شصت بار به حج رفتم و (در طول زندگی)، با شصت زن، عقد زناشویی بستم؛ و به مدت ده سال، مجاور و همسایه‌ی (بیت الله الحرام) بودم؛ و از هفده نفر از تابعین، حدیث نوشته‌ام».

            علامه ذهبی، در ادامه گوید: «کان من العبّاد»؛ «مکی بن ابراهیم، یکی از عابدان و پارسایان و زاهدان و پرستشگران راستین بود».

            ابن سعد گفته است: «ثقة ثبت»؛ «مکی بن ابراهیم، فردی مؤثق و قابل اعتماد و مطمئن و درستکار و معتبر و امین بود».

            دارقطنی نیز گوید: «ثقة مأمون»؛ «وی، از راویان ثقه و قوی و مطمئن و مورد اعتماد بود».

            از مکی بن ابراهیم نقل است که گفت: «ولدتُ سنة ستّ وعشرین ومائة؛ وطلبتُ الحدیث ولی سبع عشرة سنة»؛ «من، به سال 126 ه‍ . ق به دنیا آمدم و پا به عرصه‌ی وجود نهادم و در هفده سالگی، به جست و جو و یادگیری و فراگیری حدیث و کندوکاو آن پرداختم».

            ابن سعد گوید: «مات ببلخ فی شعبان، سنة خمس عشرة ومائتین»؛ «مکی بن ابراهیم، در ماه شعبان، به سال 215 ه‍ . ق در شهر بلخ، درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید».

            حافظ جلال الدین مزّی، در کتاب «تهذیب الکمال»[3]، مکی بن ابراهیم را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ قرار داده است؛ همچنان‌که حافظ جلال الدین سیوطی نیز در کتاب «تبییض الصحیفة»[4]، این کار را کرده است.

            و در کتاب «جامع المسانید»[5]، چنین آمده است: «هو من أصحاب الامام أبی حنیفة/ یروی عنه الکثیر فی هذه المسانید»؛ «مکی بن ابراهیم یکی از شاگردان و اصحاب امام ابوحنیفه/ است که در این مسانید نیز به نقل بسیاری از روایات، از امام ابوحنیفه/ پرداخته است».

و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[6] گوید:

            وی، حافظ مکی بن ابراهیم بن بشیر بن فرقد تمیمی حنظلی، ابوالسّکن بلخی می‌باشد. برخی، به جای «مکّی بن ابراهیم بن بشیر بن فرقد»، چنین گفته‌اند: «مکّی بن ابراهیم بن فرقد بن بشیر».

            حاکم گوید: «قرأتُ بخطّ ابی عمرو المُستملی: حدثنا اسحاق بن منصور المروزی، قال: سألتُ احمد بن حنبل عن مکّی بن ابراهیم؛ فقال: ثقة»؛ «به خطّ ابوعمرو مُسْتَملی چنین خواندم که گفت: «اسحاق بن منصور مَروزی، چنین به ما خبر داده و گفته است: از احمد بن حنبل، درباره‌ی مکی بن ابراهیم پرسیدم؟ وی در پاسخ گفت: مردی مؤثّق و قابل اعتماد است».

            ابن ابوخثیمه، به نقل از یحیی بن معین گوید: «صالحٌ»؛ «مکی بن ابراهیم، فردی درستکار و شریف، نجیب و محترم، کاردان و توانا، متخصّص و برازنده و امین و مورد اعتماد بود».

            احمد عجلی گوید: «ثقة»؛ «مکی بن ابراهیم، از راویان قابل اعتماد و مطمئن و ثقه و معتبر است».

            ابوحاتم گوید: «مَحَِلُّهُ الصّدق»؛ «مکی بن ابراهیم، فردی قابل قبول و مورد تأیید و صادق و راستگو و درستکار و شریف می‌باشد».

            نسایی گوید: «لیس به بأس»؛ «در روایات و احادیث مکی بن ابراهیم، نمی‌توان ایراد و نقصی وارد کرد؛ زیرا وی، روایت کننده‌ای ثقه و معتبر می‌باشد».

            ابن حبّان نیز در کتاب «الثقات»، مکی بن ابراهیم را در شمار راویان مؤثّق و قابل اعتماد ذکر کرده است.

            محمد بن عبدالوهاب فرّاء گوید: «حدّثنا مکّی بن ابراهیم الرجل الصالح بنیسابور»؛ «مکی بن ابراهیم - مرد درستکار و شریف، کاردان و توانا و نجیب و محترم - در نیشابور برای ما روایت کرد که...».

            ابن سعد نیز گفته است: «کان ثقة ثبتاً فی الحدیث»؛ «مکی بن ابراهیم، فردی مؤثّق و معتبر، مطمئن و قابل اعتماد و درستکار و قوی در حدیث بود».

            مسلمة نیز در کتاب «الصلة» گوید: «ثقة»؛ «مکی بن ابراهیم، از زمره‌ی روایت کنندگان مورد وثوق و قابل اعتماد می‌باشد».

            خلیلی گوید: «ثقة متّفق علیه»؛ «مکی بن ابراهیم، از جمله‌ی راویان مؤثّق و قابل اعتمادی است که همه‌ی علماء و صاحب نظران اسلامی، بر وثاقت، صداقت، امانت و درستکاری وی اتفاق نظر دارند».

            علامه تهانوی در مقدمه‌ی کتاب «اعلاء السنن»[7] گوید: «هو من کبار شیوخ البخاری، یروی اکثر ثلاثیاته عنه؛ وحدیثه عند الجماعة کلّها»؛ «مکی بن ابراهیم، یکی از بزرگترین و نام آورترین اساتید امام بخاری/ می‌باشد که امام بخاری/، بیشتر «ثلاثیات» خویش را از وی، روایت نموده است؛ و علاوه از آن، مکی بن ابراهیم، از آن دسته از راویانی می‌باشد که تمامی جماعت محدّثان (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، به روایت حدیث از وی پرداخته‌اند.»

            حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[8]، به ذکر مکی بن ابراهیم پرداخته و در ادامه گفته است: «مکّی بن ابراهیم، من مفاخر بلخ؛ کان تاجراً فنصحه الامام، فترک التجارة ولزم الامام حتّی صار اماماً؛ جاور مکة ثنتی عشرة سنة»؛ «مکی بن ابراهیم، یکی از افتخارات بلخ بود؛ وی، در ابتدا، بازرگان بود که به پیشنهاد امام ابوحنیفه/، بازرگانی را رها کرد و (برای یادگیری و فراگیری علم و دانش) امام ابوحنیفه/ را لازم گرفت و همرکاب و همنشین وی شد؛ تا این که پیشوایی در دین گردید؛ مکی بن ابراهیم به مدّت دوازده سال، مجاور شهر مکه‌ی مکرمه بود».

            و در کتاب «المناقب»[9] اثر موفّق، چنین آمده است: «هو مکّی بن ابراهیم البلخی، امام بلخ. دخل الکوفة سنة اربعین ومائة؛ ولزم أباحنیفة/ وسمع منه الحدیث والفقه وأکثر عنه الروایة وکان قد جاور ثنتی عشرة سنة؛ وکان یحبّ أباحنیفة حبّاً شدیداً؛ ویتعصّب لمذهبه حتّی قال اسماعیل بن بشر: کنّا فی مجلس المکّی فقال: حدّثنا ابوحنیفة فصاح رجل غریب، حدثنا عن ابن جریج ولا تحدثنا عن أبی حنیفة. فقال المکّی: انّا لانحدثّ السفهاء. خرجت علیک ان تکتب عنّی؛ قم من مجلسی. فلم یحدث حتّی اُقیم الرجل من مجلسه ثم قال: حدثنا ابوحنیفة ومرّ فیه»؛ «وی، مکی بن ابراهیم بلخی، امام و پیشوای شهر بلخ می‌باشد؛ او به سال 140 ه‍ . ق به کوفه وارد شد و امام ابوحنیفه/ را (برای یادگیری و فراگیری علم و دانش) لازم گرفت و از ایشان، به سماع حدیث و احکام و مسائل فقهی پرداخت و روایات بسیاری را از وی نقل نمود؛ و این در حالی بود که وی، به مدت دوازده سال در مکه‌ی مکرمه، مجاور بوده است.

                مکی بن ابراهیم، امام ابوحنیفه/ را بسیار دوست می‌داشت و بدیشان عشق می‌ورزید و به مذهبشان تعصّب داشت؛ تا جایی که اسماعیل بن بشر گوید: ما در حلقه‌ی درس مکی بن ابراهیم، حضور داشتیم؛ او گفت: «حدّثنا ابوحنیفة»؛ «امام ابوحنیفه/، برای ما چنین روایت کرده است». پس به ناگاه مردی بیگانه فریاد برآورد که‌ای مکی بن ابراهیم، برای ما از ابن جریج، حدیث نقل کن و ابوحنیفه را واگذار. مکی بن ابراهیم گفت: ما برای بی‌خردان و نادانان و بی‌عقلان و جاهلان و کوته فکران و تهی مغزان، حدیث روایت نمی‌کنیم؛ من مخالف این هستم که تو از من، حدیث بنویسی؛ از این رو، از حلقه‌ی درس من بلند شو و برو بیرون.

                اسماعیل بن بشر گوید: تا آن مرد، از حلقه‌ی درس مکی بن ابراهیم بلند نشد، او هیچ حدیثی را روایت نکرد؛ و پس از آن که آن مرد، از مجلس بیرون رفت، مکی بن ابراهیم گفت: «امام ابوحنیفه/ برای ما چنین روایت کرده است که...»؛ و بدین ترتیب، حلقه‌ی درس را از سر گرفت و آن را ادامه داد».

            علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[10]، مکی بن ابراهیم را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.[11]

نگارنده‌ی سطور گوید:

            مکی بن ابراهیم، از ابوحنیفه، از ابوغسان، از حسن، از ابوذرس چنین روایت کرده است که آن حضرت ج فرموده‌اند: «الامارة، أمانة وهی یوم القیامة خزی وندامة الّا من أخذها بحقّها وأدّی الذی علیه. وأَنّیٰ ذلک یا أباذر»؛ «امارت، امانتی است که در روز رستاخیز، باعث رسوایی و پشیمانی صاحبش خواهد شد؛ مگر آن کس که آن را به حقّ گرفته و حقوقش را رعایت کرده باشد؛ و ابوذر! کجا چنین چیزی میسّر و فراهم می‌گردد».

            این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید»[12] ذکر کرده و در ادامه گفته است: ابومحمد بخاری، این حدیث را از مکی بن ابراهیم، از امام ابوحنیفه/، روایت نموده است.

و همچنین راقم سطور گوید:

                مکّی بن ابراهیم/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب «اثم من کذب علی النبیّ ج »[13]

            «حَدَّثَنَا مَکِّیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، قَالَ: حَدَّثَنَا یَزِیدُ بْنُ أَبِی عُبَیْدٍ، عَنْ سَلَمَةَ، قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «مَنْ یَقُلْ عَلَیَّ مَا لَمْ أَقُلْ فَلْیَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ»»(ح 109)

            «مکی بن ابراهیم، از یزید بن ابوعُبید، از سلمةس برای ما روایت کرده که وی گفته است: از رسول خدا ج شنیدم که می‌فرمود: «کسی که به من، سخنی را نسبت دهد و من آن را نگفته باشم، باید جای خود را در آتش، آماده کند».

            [این حدیث، اولین حدیث از «ثلاثیات» امام بخاری می‌باشد؛ که در سلسله‌ی حدیث، از وی تا آن حضرت ج، سه واسطه وجود دارد. و مجموع ثلاثیات امام بخاری/، به بیست و دو حدیث می‌رسد.]

* در باب «قدرکم ینبغی ان یکون بین المصلّی والسترة»[14]

            «حَدَّثَنَا المَکِّیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، قَالَ حَدَّثَنَا یَزِیدُ بْنُ أَبِی عُبَیْدٍ، عَنْ سَلَمَةَ، قَالَ: «کَانَ جِدَارُ المَسْجِدِ عِنْدَ المِنْبَرِ مَا کَادَتِ الشَّاةُ تَجُوزُهَا»»(ح 497)

            «مکی بن ابراهیم، از یزید بن ابوعبید، از سلمة برای ما روایت کرده که وی گفته است: «مسافت میان دیوار مسجد و منبر، به اندازه‌ای بود که گوسفند از آن می‌توانست بگذرد».

            [این حدیث، دومین حدیث از مجموعه‌ی «ثلاثیات» امام بخاری است که به سه راوی به پیامبر ج منتهی می‌شود.]

* در باب «الصلاة الی الاسطوانة»[15]

            «حَدَّثَنَا المَکِّیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، قَالَ: حَدَّثَنَا یَزِیدُ بْنُ أَبِی عُبَیْدٍ، قَالَ: کُنْتُ آتِی مَعَ سَلَمَةَ بْنِ الأَکْوَعِ فَیُصَلِّی عِنْدَ الأُسْطُوَانَةِ الَّتِی عِنْدَ المُصْحَفِ، فَقُلْتُ: یَا أَبَا مُسْلِمٍ، أَرَاکَ تَتَحَرَّى الصَّلاَةَ عِنْدَ هَذِهِ الأُسْطُوَانَةِ، قَالَ: فَإِنِّی «رَأَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَتَحَرَّى الصَّلاَةَ عِنْدَهَا»»(ح 502)

            «مکی بن ابراهیم، از یزید بن ابوعبید، برای ما روایت کرده که وی گفته است: من، همراه سلمة بن اکوعس می‌آمدم؛ او نزدیک ستون مصحف، (جای ویژه‌ی قرآن) نماز می‌خواند؛ پرسیدند: ای ابومسلم! تو را می‌بینیم که بیشتر نزد این ستون نماز می‌خوانی؟ پاسخ داد: من رسول خدا ج را دیدم که سعی می‌کرد کنار این ستون، نماز بخواند».

            [این حدیث، سومین حدیث از «ثلاثیات» امام بخاری/ می‌باشد.]

* در باب «وقت المغرب»[16]

            «حَدَّثَنَا المَکِّیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، قَالَ: حَدَّثَنَا یَزِیدُ بْنُ أَبِی عُبَیْدٍ، عَنْ سَلَمَةَ، قَالَ: «کُنَّا نُصَلِّی مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ المَغْرِبَ إِذَا تَوَارَتْ بِالحِجَابِ»»(ح 561)

            «مکی بن ابراهیم، از یزید بن ابوعبید، از سلمة بن اکوعس برای ما روایت کرده که وی گفته است: «ما نماز مغرب را زمانی با پیامبر ج می‌گزاردیم که آفتاب در افق ناپدید می‌شد».

            [این حدیث، چهارمین حدیث، از «ثلاثیات» امام بخاری/ می‌باشد.]

* در باب «صیام یوم عاشوراء»[17]

            «حَدَّثَنَا المَکِّیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، حَدَّثَنَا یَزِیدُ بْنُ أَبِی عُبَیْدٍ، عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الأَکْوَعِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: أَمَرَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ رَجُلًا مِنْ أَسْلَمَ: أَنْ أَذِّنْ فِی النَّاسِ: أَنَّ مَنْ کَانَ أَکَلَ فَلْیَصُمْ بَقِیَّةَ یَوْمِهِ، وَمَنْ لَمْ یَکُنْ أَکَلَ فَلْیَصُمْ، فَإِنَّ الیَوْمَ یَوْمُ عَاشُورَاءَ»(ح2007)

            «مکی بن ابراهیم، از یزید بن ابوعبید، از سلمة بن اکوعس برای ما روایت کرده که وی گفته است: پیامبر گرامی اسلام ج به مردی از قبیله‌ی بنی اسلم امر کرد که: «در میان مردم اعلان کن: کسی که امروز چیزی خورده است، باقی مانده‌ی روز را روزه بگیرد و کسی که چیزی نخورده است، همچنان روزه داشته باشد؛ زیرا که امروز، روز عاشورا است».

            [این حدیث، ششمین حدیث از «ثلاثیات» امام بخاری/ می‌باشد.]

* در باب «اِن أحال دین المیّت علی رجل، جاز»[18]

            «حَدَّثَنَا المَکِّیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، حَدَّثَنَا یَزِیدُ بْنُ أَبِی عُبَیْدٍ، عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الأَکْوَعِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: کُنَّا جُلُوسًا عِنْدَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، إِذْ أُتِیَ بِجَنَازَةٍ، فَقَالُوا: صَلِّ عَلَیْهَا، فَقَالَ: «هَلْ عَلَیْهِ دَیْنٌ؟»، قَالُوا: لاَ، قَالَ: «فَهَلْ تَرَکَ شَیْئًا؟»، قَالُوا: لاَ، فَصَلَّى عَلَیْهِ، ثُمَّ أُتِیَ بِجَنَازَةٍ أُخْرَى، فَقَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ، صَلِّ عَلَیْهَا، قَالَ: «هَلْ عَلَیْهِ دَیْنٌ؟» قِیلَ: نَعَمْ، قَالَ: «فَهَلْ تَرَکَ شَیْئًا؟»، قَالُوا: ثَلاَثَةَ دَنَانِیرَ، فَصَلَّى عَلَیْهَا، ثُمَّ أُتِیَ بِالثَّالِثَةِ، فَقَالُوا: صَلِّ عَلَیْهَا، قَالَ: «هَلْ تَرَکَ شَیْئًا؟»، قَالُوا: لاَ، قَالَ: «فَهَلْ عَلَیْهِ دَیْنٌ؟»، قَالُوا: ثَلاَثَةُ دَنَانِیرَ، قَالَ: «صَلُّوا عَلَى صَاحِبِکُمْ»، قَالَ أَبُو قَتَادَةَ صَلِّ عَلَیْهِ یَا رَسُولَ اللَّهِ وَعَلَیَّ دَیْنُهُ، فَصَلَّى عَلَیْهِ»(ح 2289)

            «مکی بن ابراهیم، از یزید بن ابوعبید، از سلمة بن اکوعس برای ما روایت کرده که وی گفته است: «نزد رسول خدا ج نشسته بودیم که جنازه‌ای را آوردند. مردم گفتند: بر این جنازه، نماز بخوان. رسول خدا ج فرمود: «آیا این میّت، بدهکار است»؟ گفتند: خیر. فرمود: «آیا چیزی از خود به جای گذاشته است»؟ گفتند: خیر. آنگاه رسول خدا ج بر او نماز جنازه خواند. سپس جنازه‌ی دیگری آوردند و گفتند: ای رسول خدا ج! بر آن نماز بخوان. رسول خدا ج فرمود: «آیا او بدهکاری دارد»؟ گفتند:بلی. رسول خدا ج فرمود: «آیا چیزی از خود به جای گذاشته است»؟ گفتند: سه دینار. آنگاه بر او نماز خواند. سپس، جنازه‌ی دیگری آوردند و گفتند: بر آن، نماز بخوان؛ رسول خدا ج فرمود: «آیا چیزی باقی گذاشته است»؟ گفتند: خیر. پرسید: «آیا بدهکاری دارد»؟ گفتند: سه دینار بدهکار است. رسول خدا ج فرمود: «بر رفیقتان، نماز جنازه بخوانید». ابوقتادةس گفت: ای رسول خدا ج! بر او، نماز بخوان؛ پرداخت بدهی او، به عهده‌ی من است. آنگاه رسول خدا ج، بر وی، نماز خواند».

            [این حدیث، هفتمین حدیث از مجموع «ثلاثیات» امام بخاری/ می‌باشد.]

* در باب «البیعة فی الحرب علی اَنْ لّا یفرّوا»[19]

            «حَدَّثَنَا المَکِّیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، حَدَّثَنَا یَزِیدُ بْنُ أَبِی عُبَیْدٍ، عَنْ سَلَمَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: بَایَعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، ثُمَّ عَدَلْتُ إِلَى ظِلِّ الشَّجَرَةِ، فَلَمَّا خَفَّ النَّاسُ قَالَ: «یَا ابْنَ الأَکْوَعِ أَلاَ تُبَایِعُ؟» قَالَ: قُلْتُ: قَدْ بَایَعْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «وَأَیْضًا» فَبَایَعْتُهُ الثَّانِیَةَ، فَقُلْتُ لَهُ: یَا أَبَا مُسْلِمٍ عَلَى أَیِّ شَیْءٍ کُنْتُمْ تُبَایِعُونَ یَوْمَئِذٍ؟ قَالَ: عَلَى المَوْتِ»(ح 2960)

            «مکی بن ابراهیم، از یزید بن ابوعبید، از سلمة بن اکوعس برای ما روایت کرده که وی گفته است: با رسول خدا ج بیعت کردم. سپس به زیر سایه‌ی همان درخت، برگشتم. هنگامی که جمعیّت، کم شد، رسول خدا ج فرمود: «ای ابن اکوع! بیعت نمی‌کنی»؟ گفتم: ای رسول خدا ج! همانا، بیعت کردم. فرمود: «دوباره بیعت کن». پس برای بار دوم، بیعت کردم. از او پرسیدند: آن روز، بر چه چیزی، بیعت می‌کردید؟ گفت: «بر مرگ».

            [این حدیث، یازدهمین حدیث از «ثلاثیات» امام بخاری/ می‌باشد.]

* در باب «من رأی العدّو، فنادی بأعلی صوته: یا صباحاه؛ حتّی یُسمع الناس»[20]

            «حَدَّثَنَا المَکِّیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، أَخْبَرَنَا یَزِیدُ بْنُ أَبِی عُبَیْدٍ، عَنْ سَلَمَةَ، أَنَّهُ أَخْبَرَهُ قَالَ: خَرَجْتُ مِنَ المَدِینَةِ ذَاهِبًا نَحْوَ الغَابَةِ، حَتَّى إِذَا کُنْتُ بِثَنِیَّةِ الغَابَةِ، لَقِیَنِی غُلاَمٌ لِعَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ، قُلْتُ: وَیْحَکَ مَا بِکَ؟ قَالَ: أُخِذَتْ لِقَاحُ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قُلْتُ: مَنْ أَخَذَهَا؟ قَالَ: غَطَفَانُ، وَفَزَارَةُ فَصَرَخْتُ ثَلاَثَ صَرَخَاتٍ أَسْمَعْتُ مَا بَیْنَ لاَبَتَیْهَا: یَا صَبَاحَاهْ یَا صَبَاحَاهْ، ثُمَّ انْدَفَعْتُ حَتَّى أَلْقَاهُمْ، وَقَدْ أَخَذُوهَا، فَجَعَلْتُ أَرْمِیهِمْ، وَأَقُولُ: أَنَا ابْنُ الأَکْوَعِ ... وَالیَوْمُ یَوْمُ الرُّضَّعْ فَاسْتَنْقَذْتُهَا مِنْهُمْ قَبْلَ أَنْ یَشْرَبُوا، فَأَقْبَلْتُ بِهَا أَسُوقُهَا، فَلَقِیَنِی النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّ القَوْمَ عِطَاشٌ، وَإِنِّی أَعْجَلْتُهُمْ أَنْ یَشْرَبُوا سِقْیَهُمْ، فَابْعَثْ فِی إِثْرِهِمْ، فَقَالَ: یَا ابْنَ الأَکْوَعِ: مَلَکْتَ، فَأَسْجِحْ إِنَّ القَوْمَ یُقْرَوْنَ فِی قَوْمِهِمْ»(ح 3041)

            «مکی بن ابراهیم، از یزید بن ابوعبید، از سلمة بن اکوعس برای ما روایت کرده که وی گفته است: از مدینه بیرون رفتم و راه جنگل را در پیش گرفتم، تا این که بر گردنه‌ی جنگل رسیدم. در آنجا، برده‌ی عبدالرحمن بن عوف را دیدم. به او گفتم: وای بر تو! اینجا چه کار می‌کنی؟ گفت: شتران شیر ده رسول خدا ج را به سرقت بردند. پرسیدم: چه کسی آن‌ها را به سرقت برد؟ گفت: افراد طایفه‌ی غطفان و فزارة. آن گاه، سه بار با صدای بلند، فریاد زدم: یا صباحاه (کلمه‌ای که هنگام خطر به کار می‌بردند) طوری که صدایم را به گوش آنچه میان دو سنگلاخ مدینه وجود داشت، رساندم. سپس، با شتاب، حرکت کردم تا این که به آن‌ها که داشتند شتران را می‌بردند، رسیدم. شروع به تیراندازی کردم و می‌گفتم: من، فرزند اکوع هستم؛ و امروز، روز نابودی پست فطرتان است.

            و اینگونه، شتران قبل از این که شیرشان را بنوشند، نجات دادم و آن‌ها را به سوی مدینه‌ی منوره می‌بردم که رسول خدا ج مرا دید. گفتم: ای رسول خدا ج! آنان، تشنه هستند؛ زیرا من نگذاشتم که سهمیه‌ی شیرشان را بنوشند. لذا عده‌ای را به تعقیب آن‌ها بفرست. رسول خدا ج فرمود: «ای فرزند اکوع! تو بر آنان، غالب آمدی. پس عفو و گذشت کن. هم اکنون، آن‌ها در میان قومشان پذیرایی می‌شوند (از دسترسی ما خارج‌اند)».

            [این حدیث، دوازدهمین حدیث، از «ثلاثیات» امام بخاری/ می‌باشد.]

* در باب «غزوة خیبر»[21]

            «حَدَّثَنَا المَکِّیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، حَدَّثَنَا یَزِیدُ بْنُ أَبِی عُبَیْدٍ، قَالَ: رَأَیْتُ أَثَرَ ضَرْبَةٍ فِی سَاقِ سَلَمَةَ، فَقُلْتُ یَا أَبَا مُسْلِمٍ، مَا هَذِهِ الضَّرْبَةُ؟ فَقَالَ: هَذِهِ ضَرْبَةٌ أَصَابَتْنِی یَوْمَ خَیْبَرَ، فَقَالَ النَّاسُ: أُصِیبَ سَلَمَةُ، فَأَتَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «فَنَفَثَ فِیهِ ثَلاَثَ نَفَثَاتٍ، فَمَا اشْتَکَیْتُهَا حَتَّى السَّاعَةِ»»(ح 4206)

            «مکی بن ابراهیم، از یزید بن ابوعبید، برای ما روایت کرده که وی گفته است: اثری از زخم، در پای سلمة بن اکوعس دیدم. گفتم: ای ابومسلم! این زخم چیست؟ گفت: این، ضربه‌ای است که در روز خیبر به من رسیده است. مردم گفتند: سلمه زخمی شده است. من نزد رسول خدا ج آمدم و آن حضرت ج از آب دهان خود بر آن، سه بار دمید؛ از آن زمان تاکنون،در پای من، دردی هویدا نشده است».

            [این حدیث، چهاردهمین حدیث، از «ثلاثیات» امام بخاری/ می‌باشد.]

* در باب «آنیة المجوس والمیتة»[22]

            «حَدَّثَنَا المَکِّیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، قَالَ: حَدَّثَنِی یَزِیدُ بْنُ أَبِی عُبَیْدٍ، عَنْ سَلَمَةَ بْنِ الأَکْوَعِ، قَالَ: لَمَّا أَمْسَوْا یَوْمَ فَتَحُوا خَیْبَرَ، أَوْقَدُوا النِّیرَانَ، قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «عَلاَمَ أَوْقَدْتُمْ هَذِهِ النِّیرَانَ؟» قَالُوا: لُحُومِ الحُمُرِ الإِنْسِیَّةِ، قَالَ: «أَهْرِیقُوا مَا فِیهَا، وَاکْسِرُوا قُدُورَهَا» فَقَامَ رَجُلٌ مِنَ القَوْمِ، فَقَالَ: نُهَرِیقُ مَا فِیهَا وَنَغْسِلُهَا، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَوْ ذَاکَ»»(ح 5497)

            «مکی بن ابراهیم، از یزید بن ابوعبید، از سملة بن اکوعس برای ما روایت کرده که وی گفته است: در شب فتح خیبر، آتش برای پختن برافروختند. پیامبر ج پرسید: «این آتش را برای چه برافروخته‌اند»؟ گفتند: گوشت الاغ پخته می‌کنیم. فرمود: «هر آنچه در دیگ‌ها است، بیرون بریزید و دیگ‌ها را بشکنید».

            مردی از میان برخاست و گفت: آنچه در دیگ‌ها است بیرون می‌ریزیم ودیگ‌ها را می‌شوییم. رسول خدا ج فرمود: «یا این کار را بکنید».

            [این حدیث، هفتهمین حدیث از «ثلاثیات» امام بخاری/ می‌باشد.]

در باب «اذا قتل نفسه خطأً، فلادیة له»[23]

            «حَدَّثَنَا المَکِّیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ، حَدَّثَنَا یَزِیدُ بْنُ أَبِی عُبَیْدٍ، عَنْ سَلَمَةَ، قَالَ: خَرَجْنَا مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِلَى خَیْبَرَ، فَقَالَ رَجُلٌ مِنْهُمْ: أَسْمِعْنَا یَا عَامِرُ مِنْ هُنَیْهَاتِکَ، فَحَدَا بِهِمْ، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَنِ السَّائِقُ» قَالُوا: عَامِرٌ، فَقَالَ: «رَحِمَهُ اللَّهُ» فَقَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ، هَلَّا أَمْتَعْتَنَا بِهِ، فَأُصِیبَ صَبِیحَةَ لَیْلَتِهِ، فَقَالَ القَوْمُ: حَبِطَ: عَمَلُهُ، قَتَلَ نَفْسَهُ، فَلَمَّا رَجَعْتُ وَهُمْ یَتَحَدَّثُونَ أَنَّ عَامِرًا حَبِطَ عَمَلُهُ، فَجِئْتُ إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقُلْتُ: یَا نَبِیَّ اللَّهِ، فَدَاکَ أَبِی وَأُمِّی، زَعَمُوا أَنَّ عَامِرًا حَبِطَ عَمَلُهُ، فَقَالَ: «کَذَبَ مَنْ قَالَهَا، إِنَّ لَهُ لَأَجْرَیْنِ اثْنَیْنِ، إِنَّهُ لَجَاهِدٌ مُجَاهِدٌ، وَأَیُّ قَتْلٍ یَزِیدُهُ عَلَیْهِ»»(ح 6891)

            «مکی بن ابراهیم، از یزید بن ابوعبید، از سلمة بن اکوعس برای ما روایت کرده که وی گفته است: با رسول خدا ج به سوی خیبر، بیرون شدیم. مردی از حاضرانگفت: ای عامر! ما را از سروده‌های خویش، بهره‌مند کن. وی برایشان، حُدا خواند (تا شتران را به تندی براند). پیامبر ج فرمود: «شتر ران کیست»؟ گفتند: عامر.

            فرمود: «خداوند بر وی رحمت کند». گفتند: ای رسول خدا ج! چرا ما را از وی بهره‌مند نساختی؛ (زیرا این دعا بیانگر شهادت وی است).

            صبح آن شب، (در جنگ) زخمی شد و مردم گفتند: عملش به هدر رفت. خودش را (با اصابت شمشیر) کشت؛ زمانی که برگشتیم و حال آن که مردم می‌گفتند که همانا عامر، عملش را به هدر داده است، به نزد پیامبر ج رفتم و گفتم: ای رسول خداج! پدر و مادرم فدایت باد. می‌گویند که عامر، عملش را به هدر داده است. آن حضرت ج فرمود: «کسی که این را گفته، دروغ گفته است؛ همانا او را دو ثواب است؛ او جهاد کننده‌ی مجاهد است و هر نوع کشتن، بر ثواب او می‌افزاید».

            [این حدیث، هجدهمین حدیث، از «ثلاثیات» امام بخاری/ می‌باشد.]

* در باب «لا یخطب علی خطبة أخیه حتّی ینکح أو یدع»[24].

* در باب «ما یجوز من الغضب والشدة لامر الله»[25].

* در باب «قراءة الرجل فی حجر امرأته وهی حائض»[26].

* در باب «القراءة فی العصر»[27].

* در باب «ما جاء فی السعی بین الصفا والمروة»[28].

            به هر حال، روایات «مکّی بن ابراهیم»/ در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 22 مورد آمده است.




[1]-           بیوگرافی «مکی بن ابراهیم» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 4/2/71؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/747؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 8/441؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 13/115؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 4/549؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/526؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 10/260؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/173؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/211؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 18/362؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 341؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 2/35؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 164؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 7/373

[2]-           «تذکرة الحفّاظ» 1/365

[3]-           «تهذیب الکمال» 19/104

[4]-           «تبییض الصحیفة»، ص 86

[5]-           «جامع المسانید» 2/557

[6]-           «تهذیب التهذیب» 10/260-262

[7]-           مقدمه‌ی «اعلاء السنن» 3/91

[8]-           «المناقب»، کردری 2/242

[9]-           «المناقب»، موفق 1/203 و 204

[10]-        «عقود الجمان»؛ ص 148

[11]-        «تهذیب الکمال» 19/104

[12]-        «جامع المسانید» 1/115

[13]-        «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/21

[14]-        همان 1/71

[15]-        همان 1/72

[16]-        همان 1/79

[17]-        همان 1/268

[18]-        «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/305

[19]-        همانئ 1/415

[20]-        همان 1/427

[21]-        همان 2/605

[22]-        همان 2/826

[23]-        «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/1017 و 1018

[24]-        همان 2/772

[25]-        همان 2/903

[26]-        همان 1/44

[27]-        همان 1/105

[28]-        همان 1/223

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد