ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
95- نَضر بن شُمیل/[1]
[متوفّای 203 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، پیشوای دینی، حافظ حدیث، دانشمند آگاه: ابوالحسن مازنی بصری، لغت دان و دانشور و صاحب نظر مشهور اهل، «مَرو» میباشد.
احمد بن سعید دارمی گوید: از نضر بن شُمیل شنیدم که میگفت: «خرج بیأبی من مَرو المروذ وأنا ابن خمس أو ستّ سنین الی البصرة وقت الفتنة؛ یعنی فتنة ظهور أبی مسلم، سنة ثمان وعشرین ومائة»؛ «در روزگار آشوب و شورش ظهور ابومسلم خراسانی، به سال 128 ه . ق در حالی که پنج یا شش سال بیشتر نداشتم، پدرم، مرا از «مرو الروذ» بیرون برد و به بصره آورد ودر آنجا مستقر نمود».
و از کسانی که نضر بن شُمیل، به نقل روایت از آنها پرداخته است، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
هشام بن عروة؛ حُمید طویل؛ اسماعیل بن ابوخالد بن عون؛ هشام بن حسان و شماری دیگر از بزرگان و علماء و صاحب نظران کوفه و بصره.
و از کسانی که به روایت حدیث از نضر بن شُمیل پرداختهاند، میتوان این افراد را نام برد:
اسحاق بن راهویه؛ اسحاق کوسج؛ محمد بن رافع؛ ابومحمد دارمی؛ سعید بن مسعود مروزی؛ و شماری دیگر از دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و حکمت و فرزانگی.
ابوحاتم رازی گوید: «ثقة صاحب سنة»؛ «نضر بن شُمیل، روایت کنندهای مؤثّق و قابل اعتماد و صاحب سنّت و متعهّد و پایبند بدان است». از عبدالله بن مبارک نیز پیرامون نضر بن شُمیل سؤال شد؛ وی، در پاسخ گفت: «ذلک أحد الأحدین، لم یکن أحد من أصحاب الخلیل یدانیه»؛ «نضر بن شُمیل، یکی از انسانهای بینظیر و بیهمتا و منحصر به فرد و بیرقیب بود؛ و هیچ یک از شاگردان و اصحاب خلیل، همتا و مانند او نیست و بدو نمیرسد».
عباس بن مصعب گوید: «کان اماماً فی العربیة والحدیث؛ وهو أوّل من أظهر السنّة بمرو وخراسان؛ وکان أروی الناس عن شعبة. ألّف کُتباً کثیرة لم یسبق الیها وولّی قضاء مرو»؛ «نضر بن شُمیل، پیشوایی در زبان عربی و امامی در حدیث بود؛ و او از نخستین کسانی است که در «مَرو» و «خراسان»، مردمان را با حدیث، آشنا و آگاه کرد؛ و در میان مردم، بیشترین روایات از شعبه، از آنِ اوست. کتابهای فراوانی را به رشتهی تحریر درآورد؛ کتابهایی که تاکنون، در نگارش و تحریر آنها، کسی بر وی، پیشی نگرفته بود؛ و نضر بن شُمیل در مَرو، عهده دار پست قضاوت نیز شد».
محمد بن عبدالله بن قهزاد گوید: «مات النضر فی آخر یوم سنة ثلاث ومائتین؛ ودفن فی أول یوم سنة أربع. رحمه الله تعالی»؛ «نضر بن شُمیل، در واپسین روز از سال 203 ه . ق درگذشت و در نخستین روز از سال 204 ه . ق به خاک سپرده شد. رحمت و رضوان خدا بر او باد».
حافظ جلال الدین سیوطی در کتاب «تبییض الصحیفة»[3] گوید: «و روی أیضاً عن الحسن بن الحارث، قال: سمعتُ النضر بن شُمیل یقول: کان الناس نیاماً عن الفقه حتّی أیقظهم ابوحنیفة بما فتقه وبینه ولخّصه»؛ «از حسن بن حارث نیز روایت است که گفت: از نضر بن شُمیل شنیدم که میگفت: مردم، نسبت به فقه در خواب بودند تا این که امام ابوحنیفه/ آنها را با توضیح و تشریح و تبیین و تفسیر و تحقیق و بررسی و بازبینی و وارسی و تلخیص و مختصر نمودن خویش، از خواب بیدار کرد».[4]
حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»؛[5] و همچنین علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[6]، نضر بن شُمیل را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کردهاند.
نگارنده گوید:
نضر بن شُمیل/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «من أضاف رجلاً الی طعامٍ وأقبل هو علی عمله»[7]
«حَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُنِیرٍ، سَمِعَ النَّضْرَ، أَخْبَرَنَا ابْنُ عَوْنٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِی ثُمَامَةُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَنَسٍ، عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «کُنْتُ غُلاَمًا أَمْشِی مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَدَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلَى غُلاَمٍ لَهُ خَیَّاطٍ، فَأَتَاهُ بِقَصْعَةٍ فِیهَا طَعَامٌ وَعَلَیْهِ دُبَّاءٌ، فَجَعَلَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَتَتَبَّعُ الدُّبَّاءَ» قَالَ: «فَلَمَّا رَأَیْتُ ذَلِکَ جَعَلْتُ أَجْمَعُهُ بَیْنَ یَدَیْهِ» قَالَ: فَأَقْبَلَ الغُلاَمُ عَلَى عَمَلِهِ، قَالَ أَنَسٌ: لاَ أَزَالُ أُحِبُّ الدُّبَّاءَ بَعْدَ مَا رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ صَنَعَ مَا صَنَعَ»(ح 5435)
«عبدالله بن منیر، از نضر بن شُمیل، از ابن عون، از ثمامة بن عبدالله بن انس برای ما روایت کرده که انس بن مالکس گفت: من پسر بچهای بودم که رسول خدا ج را همراهی میکردم؛ آن حضرت ج به خانهی غلام خود - که خیاط بود - وارد شد. او، کاسهی غذایی آورد که در آن، کدو وجود داشت. رسول خدا ج ریزههای کدو را برمی داشت و چون این حالت را دیدم، ریزههای کدو را جمع کردم و در جلو آن حضرت ج نهادم. غلام نیز به کار خود مشغول شد.
انسس گوید: پس از این ماجرا، پیوسته، کدو را دوست میدارم».
* در باب «شرب اللّبن»[8]
«حَدَّثَنِی مَحْمُودٌ، أَخْبَرَنَا النَّضْرُ، أَخْبَرَنَا شُعْبَةُ، عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ، قَالَ: سَمِعْتُ البَرَاءَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَدِمَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِنْ مَکَّةَ وَأَبُو بَکْرٍ مَعَهُ، قَالَ أَبُو بَکْرٍ: «مَرَرْنَا بِرَاعٍ وَقَدْ عَطِشَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ» قَالَ أَبُو بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: «فَحَلَبْتُ کُثْبَةً مِنْ لَبَنٍ فِی قَدَحٍ، فَشَرِبَ حَتَّى رَضِیتُ، وَأَتَانَا سُرَاقَةُ بْنُ جُعْشُمٍ عَلَى فَرَسٍ فَدَعَا عَلَیْهِ، فَطَلَبَ إِلَیْهِ سُرَاقَةُ أَنْ لاَ یَدْعُوَ عَلَیْهِ وَأَنْ یَرْجِعَ، فَفَعَلَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ»»(ح 5607)
«محمود، از نضر بن شُمیل، از شعبة، از ابواسحاق، برای ما روایت کرده که وی گفته است:
از براء بن عازبس شنیدم که گفت: رسول خدا ج از مکه (به سوی مدینه) آمد و ابوبکرس نیز با وی بود. ابوبکرس گفت: (در مسیر راه) بر چوپانی گذشتیم و حال آن که رسول خدا ج تشنه بود.
ابوبکرس گفت: مقداری شیر (از گوسفندی) در ظرفی دوشیدیم. آن حضرت ج نوشید و من خشنود شدم. سراقة بن جُعشُم که بر اسب سوار بود به تعقیب ما آمد که آن حضرت ج برای وی، دعای بد کرد. (هر چهار دست و پای اسب وی، به زمین فرو رفت)؛ سراقة بن جُعشم از آن حضرت ج خواست که برای وی دعای بد نکند و او حاضر است تا بازگردد. پیامبر ج نیز پیشنهادش را پذیرفت».
* در باب «غیرة النساء ووجدهنّ»[9]
«حَدَّثَنِی أَحْمَدُ ابْنُ أَبِی رَجَاءٍ، حَدَّثَنَا النَّضْرُ، عَنْ هِشَامٍ، قَالَ: أَخْبَرَنِی أَبِی، عَنْ عَائِشَةَ، أَنَّهَا قَالَتْ: «مَا غِرْتُ عَلَى امْرَأَةٍ لِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَمَا غِرْتُ عَلَى خَدِیجَةَ، لِکَثْرَةِ ذِکْرِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِیَّاهَا وَثَنَائِهِ عَلَیْهَا، وَقَدْ أُوحِیَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنْ یُبَشِّرَهَا بِبَیْتٍ لَهَا فِی الجَنَّةِ مِنْ قَصَبٍ»»(ح 5229)
«احمد بن ابورجاء، از نضر بن شُمیل، از هشام، از پدرش، از عایشهل برای ما روایت کرده که وی گفته است: بر هیچ یک از زنان پیامبر ج چون خدیجهل رشک نمیبردم؛ زیرا پیامبر ج از او، زیاد یاد میکرد و او را زیاد میستود؛ به رسول خدا ج وحی شده بود تا به خدیجهل مژده بدهد که در بهشت، خانهای از زبرجد خواهد داشت».
* در باب «رقیة النبیّ ج »[10]
«حَدَّثَنِی أَحْمَدُ ابْنُ أَبِی رَجَاءٍ، حَدَّثَنَا النَّضْرُ، عَنْ هِشَامِ بْنِ عُرْوَةَ، قَالَ: أَخْبَرَنِی أَبِی، عَنْ عَائِشَةَ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ یَرْقِی یَقُولُ: «امْسَحِ البَاسَ رَبَّ النَّاسِ، بِیَدِکَ الشِّفَاءُ، لاَ کَاشِفَ لَهُ إِلَّا أَنْتَ»»(ح 5744)
«احمد بن ابورجاء، از نضر بن شُمیل، از هشام بن عروة، از پدرش، از عایشهل برای ما روایت کرده که وی گفته است: هرگاه رسول خدا ج دعا میخواند و دم میزد، چنین میفرمود: «امسح البأس ربَّ الناس، بیدک الشفاء، لا کاشف له الّا انت».
* در باب «من لم یر الوضوء الّا من المخرجین؛ القبل والدبر»[11].
* در باب «قول النبی ج: یسرّوا ولا تعسّروا. وکان یحبّ التخفیف والیسر علی الناس»[12].
* در باب «کیف کان عیش النبیّ ج وأصحابه وتخلّیهم من الدنیا»[13].
* در باب ﴿قُل لَّن یُصِیبَنَآ إِلَّا مَا کَتَبَ ٱللَّهُ لَنَا﴾ [التوبة: 51][14].
* در باب «الیمین الغموس»[15].
* در باب «من عرّف اللقطة ولم یدفعها الی السلطان»[16].
* در باب «قول الله عزوجل: ﴿وَٱتَّخَذَ ٱللَّهُ إِبۡرَٰهِیمَ خَلِیلٗا١٢٥﴾ [النساء: 125]».[17]
* در باب ﴿وَإِذۡ قَالَتِ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ یَٰمَرۡیَمُ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰکِ وَطَهَّرَکِ وَٱصۡطَفَىٰکِ عَلَىٰ نِسَآءِ ٱلۡعَٰلَمِینَ٤٢ یَٰمَرۡیَمُ ٱقۡنُتِی لِرَبِّکِ وَٱسۡجُدِی وَٱرۡکَعِی مَعَ ٱلرَّٰکِعِینَ٤٣ ذَٰلِکَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلۡغَیۡبِ نُوحِیهِ إِلَیۡکَۚ وَمَا کُنتَ لَدَیۡهِمۡ إِذۡ یُلۡقُونَ أَقۡلَٰمَهُمۡ أَیُّهُمۡ یَکۡفُلُ مَرۡیَمَ وَمَا کُنتَ لَدَیۡهِمۡ إِذۡ یَخۡتَصِمُونَ٤٤﴾ [آل عمران: 42-44][18].
* در باب «کان النبیّ ج تنام عینه ولا ینام قلبه»[19].
* در باب «فضائل أصحاب النبیّ ج »[20]
به هر حال، روایات «نضر بن شُمیل»/ در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 22 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «نضر بن شمیل» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 4/2/90؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/748؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 8/477؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 9/328؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 4/258؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 9/212؛ «تهذیب التهذیب»، حافظ ابن حجر عسقلانی 10/390؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/203؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/245؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 19/81؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 344؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 2/7؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 137؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 7/373؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/530
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/314
[3]- «تبییض الصحیفة»، ص 112
[4]- «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 13/345
[5]- «المناقب»، کردری 2/238
[6]- «عقود الجمان»؛ ص 150
[7]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/817
[8]- همان 2/839
[9]- همان 2/787
[10]- همان 2/855
[11]- همان 1/30
[12]- همان 2/904
[13]- همان 2/956
[14]- همان 2/979
[15]- همان 2/987
[16]- همان 1/329
[17]- همان 1/473
[18]- همان 1/488
[19]- همان 1/503
[20]- همان 1/515