اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

100- وَهْبُ بن جَریر/[1] [متوفّای 206 ه‍ . ق]

100- وَهْبُ بن جَریر/[1]
[متوفّای 206 ه‍ . ق]

علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:

            وی، حافظ و روایت کننده‌ی حدیث: وَهْب بن جریر بن حازم (بن زید بن عبدالله بن شجاع)، ابوالعبّاس اَزْدی بصری، و یکی از راویان مطمئن و قابل اعتماد و معتبر و قوی و درستکار و شریف می‌باشد که از پدرش (جریر بن حازم)، هشام بن حسّان، ابن عون، قرّة، شعبة و دیگران، به سماع حدیث پرداخته است.

و از کسانی که به نقل روایت از وَهب بن جریر، پرداخته‌اند، می‌توان بدین افراد اشاره کرد:

            احمد بن حنبل؛ اسحاق بن راهویه؛ علی بن مدینی؛ ابوخیثمة؛ عمرو بن علی؛ محمد بن رافع؛ محمد بن ابوالعوام؛ و شمار زیادی از دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی.

            دارمی، از یحیی بن معین روایت کرده که وی گفته است: «ثقة»؛ «وَهب بن جریر، از راویان ثقه و مورد اعتماد است».

            احمد عجلی گوید: «بصری ثقة»؛ «وَهب بن جریر، از مردمان بصره و فردی مورد وثوق و قابل اعتماد و معتبر و مطمئن در حدیث می‌باشد».

            ابن سعد نیز گفته است: «مات سنة ستّ ومائتین»؛ «وَهب بن جریر، به سال 206 ه‍ . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید». رحمت و رضوان خدا بر او باد.

و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:

            نسایی گفته است: «لیس به بأس»؛ «در روایات و احادیث وَهب بن جریر، نمی‌توان ایراد و نقصی وارد کرد؛ زیرا وی، روایت کننده‌ای ثقه و قابل اعتماد است».

            ابن حبّان نیز در کتاب «الثقات»، او را در شمار راویان مطمئن و مؤثّق و معتبر و قابل اعتماد ذکر کرده و گفته است: «کان ثقة»؛ «وَهب بن جریر، فردی مورد وثوق و قابل اعتماد در حدیث بود».

            و وَهب بن جریر، از آن دسته از راویانی می‌باشد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، به نقل روایت از وی پرداخته‌اند.

            علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[4]، وَهب بن جریر را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.

            و بدین سان، حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[5]، وی را در زمره‌ی راویان بصره که به نقل روایت از امام اعظم ابوحنیفه/ پرداخته‌اند، قرار داده است.

نگارنده‌ی سطور گوید:

                وَهب بن جریر/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب «کیف کانت یمین النبیّ ج »[6]

            «حَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ، حَدَّثَنَا وَهْبٌ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی یَعْقُوبَ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی بَکْرَةَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «أَرَأَیْتُمْ إِنْ کَانَ أَسْلَمُ، وَغِفَارُ، وَمُزَیْنَةُ، وَجُهَیْنَةُ خَیْرًا مِنْ تَمِیمٍ، وَعَامِرِ بْنِ صَعْصَعَةَ، وَغَطَفَانَ، وَأَسَدٍ خَابُوا وَخَسِرُوا؟» قَالُوا: نَعَمْ، فَقَالَ: «وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ إِنَّهُمْ خَیْرٌ مِنْهُمْ»»(ح 6635)

            «عبدالله بن محمد، از وَهب بن جریر، از شعبة، از محمد بن ابویعقوب، از عبدالرحمن بن ابوبکرة، از پدرش، برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خداج فرمود: «آیا شما می‌پندارید که قبایل اَسلم، غفار، مُزَینة و جُهینة، از قبائل تمیم و عامر بن صَعصعة و غطفان و اَسد - که نومید و زیانکار شدند - بهتراند» گفتند: آری. فرمود: «سوگند به ذاتی که جان من در دست اوست! آن‌ها (چهار قبیله‌ی اول) بهتر از ایشانند».

* در باب «هل یقول الامام للمقرّ: لعلّک لمستَ أو غمزتَ»[7]

            «حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ الجُعْفِیُّ، حَدَّثَنَا وَهْبُ بْنُ جَرِیرٍ، حَدَّثَنَا أَبِی، قَالَ: سَمِعْتُ یَعْلَى بْنَ حَکِیمٍ، عَنْ عِکْرِمَةَ، عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: لَمَّا أَتَى مَاعِزُ بْنُ مَالِکٍ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ لَهُ: «لَعَلَّکَ قَبَّلْتَ، أَوْ غَمَزْتَ، أَوْ نَظَرْتَ» قَالَ: لاَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «أَنِکْتَهَا» . لاَ یَکْنِی، قَالَ: فَعِنْدَ ذَلِکَ أَمَرَ بِرَجْمِهِ»(ح 6824)

            «عبدالله بن محمد جُعفی، از وَهب بن جریر، از پدرش، از یعلی بن حکیم، از عکرمة، از ابن عباسب برای ما روایت کرده که وی گفته است: چون ما عز بن مالک (برای اقرار به زنا) نزد رسول خدا ج آمد، آن حضرت ج بدو فرمود: «شاید، آن زن را بوسیده‌ای؛ یا در آغوش گرفته‌ای؛ و یا به وی نگاه نموده باشی»؟ ماعز گفت: خیر؛ ای رسول خدا ج! آن حضرت ج فرمود: «آیا با وی، جماع کردی»؟ آن حضرتج به کنایه نگفت (و در این مورد، بی‌پرده سخن گفت). آنگاه به سنگسار وی، امر کرد».

* در باب «الخوخة والممرّ فی المسجد»[8].

* در باب «ما یقول اذا سمع المنادی»[9].

* در باب «تحویل الرداء فی الاستسقاء»[10].

* در باب «الرکوب والإرتداف فی الحجّ»[11].

* در باب «التلبیة والتکبیر غداة النحرحین یرمی جمرة العقبة والإرتداف فی السیر»[12].

* در باب ﴿فَمَن تَمَتَّعَ بِٱلۡعُمۡرَةِ إِلَى ٱلۡحَجِّ فَمَا ٱسۡتَیۡسَرَ مِنَ ٱلۡهَدۡیِۚ [البقرة: 196][13].

* بابِ بعد از باب «المدینة تنفی الخبث»[14].

* در باب «قول الله عزوجل: ﴿وَٱتَّخَذَ ٱللَّهُ إِبۡرَٰهِیمَ خَلِیلٗا١٢٥ [النساء: 125]»[15].

* در باب «قول الله عزوجل: ﴿وَإِلَىٰ ثَمُودَ أَخَاهُمۡ صَٰلِحٗاۚ [الأعراف: 73]»[16].

* باب بعد از باب «فضل أبی بکر بعد النبیّ ج »[17].

* در باب «ما کان النبیّ ج وأصحابه یأکلون»[18].

* در باب «من جَرّ ثوبه من الخیلاء»[19].

* در باب «افتراش الحریر»[20].

* در باب «الجعد»[21].

            به هر حال، روایات «وَهب بن جریر»/، در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 23 مورد آمده است.




[1]-           بیوگرافی «وهب بن جریر» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 4/2/169؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/761؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 9/28؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 9/442؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 11/141؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/244؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/291؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 19/476؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 359؛ «شذرات الذهب، ابن عماد 2/16؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 145؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 7/298؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/541

[2]-           «تذکرة الحفّاظ» 1/336

[3]-           «تهذیب التهذیب» 11/142

[4]-           «عقود الجمان»؛ ص 154

[5]-           «المناقب»، کردری 2/228

[6]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/981

[7]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/1008

[8]-           همان 1/67

[9]-           همان 1/86

[10]-        همان 1/137

[11]-        همان 1/209

[12]-        همان 1/228

[13]-        همان 1/229

[14]-        همان 1/253

[15]-        همان 1/474

[16]-        همان 1/478

[17]-        همان 1/519

[18]-        همان 2/814

[19]-        همان 2/861

[20]-        همان 2/868

[21]-        همان 2/876

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد