ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
101- وُهَیب بن خالد/[1]
[متوفّای 165 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، حافظِ مؤثّق و قابل اعتماد و پیشوای دینی: وُهیب بن خالد بن عجلان، ابوبکر باهلی بصری کرابیسی میباشد؛ که از منصور بن مُعتمر، ایوب، عبدالله بن طاوس، سهل بن ابوصالح و کسان دیگر از طبقهی آنان، سماع حدیث نموده است.
و از کسانی که به سماع حدیث از وُهیب بن خالد پرداختهاند، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
اسماعیل بن عُلَیّة؛ عفّان؛ مسلم بن ابراهیم؛ عارم؛ هدبة بن خالد؛ و دیگران.
عبدالرحمن بن مهدی گوید: «کان من أبصر أصحابه بالحدیث والرجال»؛ «وُهیب بن خالد، در میان دوستان و رفیقانِ دانشمند و صاحب نظر خویش، از همه، نسبت به حدیث و رجال حدیث، آگاهتر و داناتر، مطلعتر و کارشناستر و خبرهتر و ماهرتر بود».
ابوحاتم رازی گوید: «یقال انّه لم یکن أحدٌ بعد شعبة أعلم بالرجال منه»؛ «گفته شده است که هیچ کس پس از شعبة، نسبت به فنّ رجال حدیث، داناتر و آگاهتر از وُهیب بن خالد نبوده است».
محمد بن سعد گوید: «سجن وهیب، فذهب بصره؛ وکان ثقة حجّة یُملی من حفظه؛ وکان أحفظ من أبی عوانة»؛ «وُهیب بن خالد، به زندان افکنده شد و در نتیجه، قوهی بینایی خویش را از دست داد؛ وی، از زمرهی راویان مؤثق و قابل اعتماد، مطمئن و معتبر، حجّت و مورد اطمینان و درستکار و امین بود که روایات را از حفظ، برای دیگران املاء مینمود؛ و او، از ابوعوانة، حافظتر و ضابطتر بود».
احمد بن حنبل گوید: «عاش ثمانیاً وخمسین سنة»؛ «وی، 58 سال، زندگی کرد و عمر نمود».
بخاری از احمد بن ابورجاء هروی، روایت کرده که وی، بر این باور بوده است که وُهیب بن خالد، به سال 165 ه . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید. (و برخی نیز بر این باورند که وی، به سال 169 ه . ق وفات کرده و به رحمت ایزدی پیوسته است).
جان سخن این که، وهیب بن خالد، در فقه و آگاهی و علم و دانش و حکمت و فرزانگی، به سان حماد بن زید بود. رحمت و رضوان خدا بر او باد.
و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:
صالح بن احمد، از پدرش نقل میکند که گفت: «لیس به بأس»؛ «در روایات و احادیث وُهیب بن خالد، نمیتوان ایراد و نقصی وارد کرد؛ زیرا وی، روایت کنندهای ثقه و مورد اعتماد است».
معاویة بن صالح گوید: «قلتُ لابن معین: مَنْ أثبت شیوخ البصریین؟ قال: وهیب»؛ «خطاب به یحیی بن معین گفتم: مطمئنترین و معتبرترین و قویترین و قابل اعتمادترین اساتید و شیوخ بصره کیست؟ او در پاسخ گفت: وهیب».
عمرو بن علی نیز گفته است: «سمعتُ یحیی بن سعید ذکره فأحسن الثناء علیه»؛ «از یحیی بن سعید شنیدم که به ذکر وُهیب بن خالد پرداخت و او را به خوبی ستود و به زیبایی هر چه تمام به ستایش، مدح، تمجید، تحسین، سپاس، قدردانی، تقدیر و تعریف او پرداخت».
یونس بن حبیب، از ابوداود نقل میکند که وی گفت: «حدثنا وهیب؛ وکان ثقة»؛ «وُهیب بن خالد، برای ما حدیث بیان کرد؛ و به راستی، او، فردی مؤثق و قابل اعتماد بود».
احمد عجلی گوید: «ثقة ثبت»؛ «وُهیب بن خالد، فردی مطمئن و مورد وثوق و درستکار و امین و معتبر و قابل اعتماد بود».
و وُهیب بن خالد، از آن دسته از راویانی به شمار میآید که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، به نقل روایت از وی پرداختهاند.
علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[4]، وُهیب بن خالد را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ذکر کرده است.
و بدین سان، حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[5]، وی را در زمرهی راویان شهر بصره که به نقل روایت از امام اعظم ابوحنیفه/ پرداختهاند، قرار داده است.
نگارندهی سطور گوید:
وُهیب بن خالد/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «من کفّر أخاه بغیر تأویل، فهو کما قال»[6]
«حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ إِسْمَاعِیلَ، حَدَّثَنَا وُهَیْبٌ، حَدَّثَنَا أَیُّوبُ، عَنْ أَبِی قِلاَبَةَ، عَنْ ثَابِتِ بْنِ الضَّحَّاکِ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَنْ حَلَفَ بِمِلَّةٍ غَیْرِ الإِسْلاَمِ کَاذِبًا فَهُوَ کَمَا قَالَ، وَمَنْ قَتَلَ نَفْسَهُ بِشَیْءٍ عُذِّبَ بِهِ فِی نَارِ جَهَنَّمَ، وَلَعْنُ المُؤْمِنِ کَقَتْلِهِ، وَمَنْ رَمَى مُؤْمِنًا بِکُفْرٍ فَهُوَ کَقَتْلِهِ»»(ح 6105)
«موسی بن اسماعیل، از وُهیب بن خالد، از ایوب، از ابوقلابة، از ثابت بن ضحّاک، برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج فرمود: «کسی که به دینی غیر از اسلام، سوگند دروغ بخورد (مانند این که بگوید: اگر دروغ بگویم، یهودی باشم)، در آن صورت، وی چنان است که گفته است؛ و کسی که توسط چیزی خودکشی کند، در روز رستاخیز، توسط همان چیز، در آتش دوزخ، عذاب میشود؛ و لعنت کردن مسلمان، همچون کشتن وی است؛ و کسی که مسلمانی را به کفر نسبت دهد، مانند آن است که او را کشته باشد».
* در باب «ما جاء فی قول الرجل: ویلک»[7]
«حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ إِسْمَاعِیلَ، حَدَّثَنَا وُهَیْبٌ، عَنْ خَالِدٍ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ أَبِی بَکْرَةَ، عَنْ أَبِیهِ، قَالَ: أَثْنَى رَجُلٌ عَلَى رَجُلٍ عِنْدَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: “وَیْلَکَ، قَطَعْتَ عُنُقَ أَخِیکَ - ثَلاَثًا - مَنْ کَانَ مِنْکُمْ مَادِحًا لاَ مَحَالَةَ فَلْیَقُلْ: أَحْسِبُ فُلاَنًا، وَاللَّهُ حَسِیبُهُ، وَلاَ أُزَکِّی عَلَى اللَّهِ أَحَدًا، إِنْ کَانَ یَعْلَمُ”»(ح 6162)
«موسی بن اسماعیل، از وُهیب بن خالد، از خالد، از عبدالرحمن بن ابوبکرة، از پدرش برای ما روایت کرده که وی گفته است: مردی، از مردی دیگر، در حضور پیامبرج ستایش کرد؛ آن حضرت ج فرمود: «وای بر تو! گردن برادرت را بریدی - و این جمله را سه بار تکرار فرمود - هرگاه کسی از شما، دیگری را ستود، باید بگوید: گمان میکنم که فلانی، این چنین است؛ خداوند، خود حسابش را بهتر میداند؛ و هیچ کس را در علم خدا، تزکیه نمیکنم؛ آن هم اگر چه آن را میداند».
* در باب «من دعیٰ لصاحبه فنقص من اسمه حرفاً»[8]
«حَدَّثَنَا مُوسَى بْنُ إِسْمَاعِیلَ، حَدَّثَنَا وُهَیْبٌ، حَدَّثَنَا أَیُّوبُ، عَنْ أَبِی قِلاَبَةَ، عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: کَانَتْ أُمُّ سُلَیْمٍ فِی الثَّقَلِ، وَأَنْجَشَةُ غُلاَمُ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَسُوقُ بِهِنَّ، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «یَا أَنْجَشُ، رُوَیْدَکَ سَوْقَکَ بِالقَوَارِیرِ»»(ح 6202)
«موسی بن اسماعیل، از وُهیب بن خالد، از ایوب، از ابوقلابة، از انسس برای ما روایت کرده که وی گفته است: اُمّ سُلیم (با زنان دیگر) کالای سفر را (با خود) بر شتران، حمل میکردند و اَنجشة، غلام پیامبر ج شتران را (به سرعت) میراند؛ آن حضرت ج فرمود: «ای اَنجش! شیشهها را بار کردهای؛ آهسته بران». (و مراد از شیشهها، زنان است).
* در باب «التأمین»[9].
* در باب «کیف الحشر»[10].
* در باب «صفة الجنة والنار»[11].
* در باب «فی الحوض، وقول الله: ﴿إِنَّآ أَعۡطَیۡنَٰکَ ٱلۡکَوۡثَرَ١﴾ [الکوثر: 1]»[12].
* در باب «من حلف بملّة سوی الاسلام»[13].
* در باب «النذر فیما لایملک وفی معصیة»[14].
* در باب «تعلیم الفرائض»[15].
* در باب «میراث الولد من أبیه وأمّه»[16].
* در باب «جنین المرأة»[17].
* در باب «من أجاب الفتیا بإشارة الید والرأس»[18].
* در باب «غسل الرجلین إلی الکعبین»[19].
* در باب «مسح الرأس مرّة»[20].
* در باب «المرأة تحیض بعد الإفاضة»[21].
* در باب «من قال: لیؤذّن فی السفر مؤذّن واحد»[22].
به هر حال، روایات «وُهیب بن خالد»/ در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 66 مورد آمده است.
[1]- بیوگرافی «وُهیب بن خالد» را در این منابع دنبال کنید:
«رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/765؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 9/34؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 8/223؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 11/149؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/242؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/293؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 19/504؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 350؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/261؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/542
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/235 و 236
[3]- «تهذیب التهذیب» 11/149
[4]- «عقود الجمان»؛ ص 154
[5]- «المناقب»، کردری 2/227
[6]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/227
[7]- همان 2/910
[8]- همان 2/915
[9]- همان 2/948
[10]- همان 2/965
[11]- همان 2/970
[12]- همان 2/974
[13]- همان 2/984
[14]- همان 2/991
[15]- همان 2/995
[16]- همان 2/997
[17]- همان 2/1020
[18]- همان 1/18
[19]- همان 1/31
[20]- همان 1/32
[21]- همان 1/47
[22]- همان 1/87