ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
106- یحیی بن أیّوب غافقی/[1]
[متوفّای 168 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، پیشوای دینی و فقیه و مفتی اهل مصر: ابوالعباس غافقی مصری میباشد.
از کسانی که وی، به نقل روایت از آنها پرداخته است، میتوان بدین افراد اشاره کرد:
ابوقبیل حیّ بن هانیء؛ یزید بن ابوحبیب؛ بکیر بن أشج؛ جعفر بن ربیعة؛ ربیعة الرأی؛ حُمید طویل و ...
و از یحیی بن ایّوب نیز، این افراد به نقل روایت پرداختهاند:
ابن وهب؛ زید بن حباب؛ ابوعبدالرحمن مقریء؛ سعید بن ابومریم؛ سعید بن عفیر؛ و شمار زیادی از دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و تشنگان حکمت و فرزانگی.
و یحیی بن ایوب، چنان در فنّ حدیث، خبره و ماهر و استاد و چیره دست و حاذق و کاردان بود که حتّی استادش، ابن جریر نیز به نقل روایت از وی پرداخته است.
ابن عدی گوید: «هو من فقهاء مصر وعلمائهم»؛ «یحیی بن ایوب، از فقیهان و دانشوران و عالمان و صاحب نظران سرزمین مصر بود».
ابن عدی، در جایی دیگر گوید: «کان قاضیاً به؛ وهو عندی، صدوق»؛ «یحیی بن ایوب، در سرزمین مصر، عهده دار پست قضاوت بود و قاضی آن دیار به شمار میآمد؛ و از دیدگاه من، او فردی صادق و راستگو و درستکار و امین بود».
یحیی بن معین گوید: «صالح الحدیث»؛ «یحیی بن ایوب، از چنان صلاحیّت و شایستگی و کفایت و قابلیّتی در تحمّل و ادای حدیث برخوردار بود که احادیثش نوشته میشد و مورد استدلال و استناد قرار میگرفت».
سعید بن عفیر و دیگران، بر این باورند که یحیی بن ایوب، به سال 168 ه . ق وفات نموده و چهره در نقاب خاک کشیده است. رحمت و رضوان خدا بر او باد.
حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:
اسحاق بن منصور، به نقل از یحیی بن معین گوید: «صالح»؛ «یحیی بن ایوب، فردی درستکار و شریف، نجیب و محترم، بزرگ منش و بزرگوار، شایسته و کاردان و متخصّص و توانا بود».
و در جایی دیگر گفته است: «ثقة»؛ «او، فردی قابل اعتماد و مؤثق و معتبر و مطمئن در حدیث بود».
ابن ابوحاتم گوید: «سُئل أبی: یحیی بن أیوب، أحبّ إلیک أو ابن أبی الموال؟ فقال: یحیی بن أیوب أحبّ الیّ»؛ «از پدرم (ابوحاتم رازی) سؤال شد: از دیدگاه شما، آیا یحیی بن ایوب، بهتر و خوشایندتر است یا ابن ابوالموال؟ پدرم در پاسخ گفت: از دیدگاه من، یحیی بن ایوب، بهتر و خوشایندتر و بایستهتر و شایستهتر است».
آجری گوید: «قلتُ لابی داود: ابن أیّوب ثقة؟ فقال: هو صالح»؛ «خطاب به ابوداود گفتم: آیا یحیی بن ایوب، مؤثق و قابل اعتماد است؟ او در پاسخ گفت: او، فردی درستکار و شریف، نجیب و محترم، بزرگ منش و بزرگوار، شایسته و کاردان و متخصّص و توانا بود».
نسایی گوید: «لیس به بأس»؛ «در روایات و احادیث یحیی بن ایوب، نمیتوان ایراد و نقصی وارد کرد؛ زیرا وی، روایت کنندهای ثقه و مطمئن بود».
ابن حبّان نیز در کتاب «الثقات»، یحیی بن ایوب را در شمار روایت کنندگان مؤثّق و قابل اعتماد ذکر کرده است.
ابراهیم حربی گوید: «ثقة»؛ «یحیی بن ایوب، از زمرهی روایت کنندگان مورد وثوق و قابل اعتماد میباشد».
ترمذی به نقل از بخاری گوید: «ثقة»؛ «ابن ایوب، فردی مطمئن و ثقه و معتبر و مورد اعتماد بود».
و یحیی بن ایوب، از آن دسته از راویانی به شمار میآید که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، به نقل روایت از وی پرداختهاند.
علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی در کتاب «عقود الجمان»[4]، یحیی بن ایوب را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است.
و بدین سان، حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[5]، وی را در زمرهی راویان مصری که به نقل روایت از امام اعظم ابوحنیفه/ پرداختهاند، قرار داده است.
و در کتاب «جامع المسانید»[6]، چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «هو یروی عن الامام أبی حنیفة فی هذه المسانید»؛ «یحیی بن ایوب، در این مسانید، از امام ابوحنیفه/، حدیث روایت نموده است».
نگارنده گوید:
یحیی بن ایوب، از ابوحنیفه، از ابواسحاق سبیعی، از اسود، از عایشهل چنین روایت کرده که وی گفته است: «کان رسول الله ج یصیب من أهله من أوّل اللیل فینام ولا یصیب ماءًا؛ فان استیقظ من آخر اللیل، أعاد واغتسل»؛ «رسول خدا ج، در اول شب با همسران خویش، جماع میکرد؛ سپس بیآن که غسل کند، به خواب میرفت؛ آنگاه اگر در آخر شب بیدار میشد، دوباره جماع میکرد و پس از آن، غسل مینمود».
این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید»[7] ذکر کرده و در ادامه گفته است: ابومحمد بخاری، این حدیث را از یحیی بن ایوب، از امام ابوحنیفه/ روایت نموده است.
و همچنین راقم سطور گوید:
یحیی بن ایوب غافقی/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «احتساب الآثار»[8]
«وَقَالَ ابْنُ أَبِی مَرْیَمَ: أَخْبَرَنَا یَحْیَى بْنُ أَیُّوبَ، حَدَّثَنِی حُمَیْدٌ، حَدَّثَنِی أَنَسٌ: أَنَّ بَنِی سَلِمَةَ أَرَادُوا أَنْ یَتَحَوَّلُوا عَنْ مَنَازِلِهِمْ فَیَنْزِلُوا قَرِیبًا مِنَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: فَکَرِهَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنْ یُعْرُوا المَدِینَةَ، فَقَالَ: «أَلاَ تَحْتَسِبُونَ آثَارَکُمْ» قَالَ مُجَاهِدٌ: «خُطَاهُمْ آثَارُهُمْ، أَنْ یُمْشَى فِی الأَرْضِ بِأَرْجُلِهِمْ»»(ح 656)
«ابن ابی مریم، از یحیی بن ایوب، از حُمید، از انسس برای ما خبر داده که وی گفته است: بنوسلمة (که در اطراف مدینه سکونت داشتند) تصمیم گرفتند خانههای خود را رها کنند و در جوار رسول خدا ج سکونت نمایند. رسول خدا ج از خالی شدن اطراف مدینه، اظهار ناخشنودی کرد و فرمود: «مگر شما نمیدانید که پیاده رفتن به مسجد، چقدر ثواب دارد»؟!
مجاهد گوید: گامهای ایشان، یعنی آثار رفتن در زمین با پاهای ایشان است».
* در باب «سنة الجلوس فی التشهد»[9]
«حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ بُکَیْرٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا اللَّیْثُ، عَنْ خَالِدٍ، عَنْ سَعِیدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ حَلْحَلَةَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ عَطَاءٍ، وَحَدَّثَنَا اللَّیْثُ، عَنْ یَزِیدَ بْنِ أَبِی حَبِیبٍ، وَیَزِیدَ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ حَلْحَلَةَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ عَطَاءٍ، أَنَّهُ کَانَ جَالِسًا مَعَ نَفَرٍ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَذَکَرْنَا صَلاَةَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ أَبُو حُمَیْدٍ السَّاعِدِیُّ: أَنَا کُنْتُ أَحْفَظَکُمْ لِصَلاَةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «رَأَیْتُهُ إِذَا کَبَّرَ جَعَلَ یَدَیْهِ حِذَاءَ مَنْکِبَیْهِ، وَإِذَا رَکَعَ أَمْکَنَ یَدَیْهِ مِنْ رُکْبَتَیْهِ، ثُمَّ هَصَرَ ظَهْرَهُ، فَإِذَا رَفَعَ رَأْسَهُ اسْتَوَى حَتَّى یَعُودَ کُلُّ فَقَارٍ مَکَانَهُ، فَإِذَا سَجَدَ وَضَعَ یَدَیْهِ غَیْرَ مُفْتَرِشٍ وَلاَ قَابِضِهِمَا، وَاسْتَقْبَلَ بِأَطْرَافِ أَصَابِعِ رِجْلَیْهِ القِبْلَةَ، فَإِذَا جَلَسَ فِی الرَّکْعَتَیْنِ جَلَسَ عَلَى رِجْلِهِ الیُسْرَى، وَنَصَبَ الیُمْنَى، وَإِذَا جَلَسَ فِی الرَّکْعَةِ الآخِرَةِ قَدَّمَ رِجْلَهُ الیُسْرَى، وَنَصَبَ الأُخْرَى وَقَعَدَ عَلَى مَقْعَدَتِهِ» وَسَمِعَ اللَّیْثُ یَزِیدَ بْنَ أَبِی حَبِیبٍ، وَیَزِیدُ مِنْ مُحَمَّدِ بْنِ حَلْحَلَةَ، وَابْنُ حَلْحَلَةَ مِنْ ابْنِ عَطَاءٍ، قَالَ أَبُو صَالِحٍ، عَنِ اللَّیْثِ: کُلُّ فَقَارٍ، وَقَالَ ابْنُ المُبَارَکِ: عَنْ یَحْیَى بْنِ أَیُّوبَ، قَالَ: حَدَّثَنِی یَزِیدُ بْنُ أَبِی حَبِیبٍ، أَنَّ مُحَمَّدَ بْنَ عَمْرٍو حَدَّثَهُ، کُلُّ فَقَارٍ»(ح 828)
«ابن مبارک، از یحیی بن ایوب، از یزید بن ابوحبیب روایت کرده است که محمد بن عمرو، به او گفت: «کلّ فقار»؛ «هر یک از استخوانهای پشت».
* در باب «من نذر المشی الی الکعبة»[10]
«حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُوسَى، أَخْبَرَنَا هِشَامُ بْنُ یُوسُفَ، أَنَّ ابْنَ جُرَیْجٍ، أَخْبَرَهُمْ قَالَ: أَخْبَرَنِی سَعِیدُ بْنُ أَبِی أَیُّوبَ، أَنَّ یَزِیدَ بْنَ أَبِی حَبِیبٍ، أَخْبَرَهُ أَنَّ أَبَا الخَیْرِ، حَدَّثَهُ عَنْ عُقْبَةَ بْنِ عَامِرٍ، قَالَ: نَذَرَتْ أُخْتِی أَنْ تَمْشِیَ، إِلَى بَیْتِ اللَّهِ، وَأَمَرَتْنِی أَنْ أَسْتَفْتِیَ لَهَا النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَاسْتَفْتَیْتُهُ، فَقَالَ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لِتَمْشِ، وَلْتَرْکَبْ»، قَالَ: وَکَانَ أَبُو الخَیْرِ لاَ یُفَارِقُ عُقْبَةَ، قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ: حَدَّثَنَا أَبُو عَاصِمٍ، عَنْ ابْنِ جُرَیْجٍ، عَنْ یَحْیَى بْنِ أَیُّوبَ، عَنْ یَزِیدَ، عَنْ أَبِی الخَیْرِ، عَنْ عُقْبَةَ، فَذَکَرَ الحَدِیثَ»(ح 1866)
«از ابوعاصم، از ابن جُریج، از یحیی بن ایوب، از یزید، از ابوالخیر، از عقبة روایت است که حدیث پیشین را ذکر کرده است».
* در باب «الأرواح جنود مجنّدة»[11].
[1]- بیوگرافی «یحیی بن ایوب» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 4/2/260؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 9/127؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 4/362؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/600؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 11/163؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/250؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 20/35؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/297؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 362؛ «شذرات الذهب، ابن عماد 1/258؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 102؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 7/516؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/559
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/227 و 228
[3]- «تهذیب التهذیب» 11/163 و 164
[4]- «عقود الجمان»؛ ص 154
[5]- «المناقب»، کردری 2/231
[6]- «جامع المسانید» 2/575
[7]- همان 2/575
[8]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/90
[9]- همان 1/114
[10]- همان 1/251
[11]- همان 1/470