107- یحیی بن زکریا بن ابی زائدة حنفی/[1]
[متوفّای 182 ه . ق]
علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:
وی، حافظ قابل اعتماد و معتبر، مطمئن و درستکار، ماهر و خبره، کاردان و توانا، متخصّص و کارشناس، فقیه و دانشور و آگاه و دانا: ابوسعید هَمْدانی وَداعی کوفی، شاگرد و پیرو امام ابوحنیفه/ میباشد.
یحیی بن زکریا، از این بزرگان، به روایت حدیث پرداخته است:
پدرش (زکریا بن ابی زائدة)؛ عاصم أحول؛ داود بن أبی هند؛ هشام بن عروة؛ عبیدالله بن عمر؛ لیث بن أبی سلیم و ابومالک اشجعی.
و از کسانی که از یحیی بن زکریا، به نقل روایت پرداختهاند، نیز میتوان بدین افراد اشاره کرد:
احمد بن حنبل؛ ابراهیم بن موسی فرّاء؛ ابوکریب؛ زیاد بن ایوب؛ یعقوب بن ابراهیم؛ حسن بن عرفة؛ و دیگران.
یحیی بن زکریا، یکی از امامان و پیشوایان دینی و از زمرهی طلایه داران و پیشقراولان عرصهی علم و دانش و از پیشاهنگان و پیشگامان عرصهی حکمت و فرزانگی و از بزرگان و سرآمدان عرصهی روایت و درایت و از نویسندگان و قلم فرسایان و مؤلّفان و مصنّفان بود که صاحب چندین اثر نیز میباشد.
علی بن مدینی گوید: «لم یکن بالکوفة بعد سفیان الثوری أثبت منه»؛ «در شهر کوفه، پس از سفیان ثوری، کسی در حدیث، مطمئنتر و قویتر و معتبرتر و قابل اعتمادتر از یحیی بن زکریا، وجود نداشت».
و در جایی دیگر گفته است: «إنتهی العلم الی یحی بن أبی زائدة فی زمانه»؛ «در روزگار یحیی بن ابی زائدة، علم و دانش، بدو منتهی شده بود و او، مرجع و منبع مردمان، در عرصهیهای مختلف علمی بود».
عمروالناقد گوید: «سمعتُ سفیان بن عیینة یقول: ما قدم علینا أحدٌ یشبه هذین: ابن المبارک ویحیی بن زائدة»؛ «از سفیان بن عیینه شنیدم که میگفت: تاکنون به نزد ما کسی نیامده است که شبیه یکی از این دو نفر باشد: عبدالله بن مبارک و یحیی بن ابی زائدة».
یحیی بن ابی زائدة، عهده دار پست قضاوت در شهر مداین شد و در همانجا، به سال 182 ه . ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید.
و برخی بر این باورند که وی، در مداین، به سال 183 ه . ق در 63 سالگی، وفات کرده و به رحمت ایزدی پیوسته است.
و در روایتی با اِسناد به ابن معین چنین آمده که وی گفته است: «أخبرنا یحیی بن أبی زائدة عن مجالد قال: قال ابوبریدة: تؤخذ الصدقة من الرطبة»؛ «یحیی بن ابی زائدة، از مجالد، برای ما خبر داده است که ابوبریده گفته است: عُشر، از یونجه، گرفته میشود».
و یحیی بن قطان گوید: «ما بالکوفة أحدٌ یخالفنی اَشدّ علیّ من مخالفة ابن أبی زائدة»؛ «مخالفت هیچ کس با من در کوفه، سختتر از مخالفت ابن ابی زائدة نیست».
و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] گوید:
احمد بن حنبل و یحیی بن معین گفتهاند: «ثقة»؛ «یحیی بن زکریا، از راویان مؤثق و قابل اعتماد است».
عثمان دارمی گوید: «قلتُ لابن معین: اسماعیل بن زکریا أحَبّ الیک أو یحیی بن أبی زائدة؟ قال: یحیی، أحبّ الیّ»؛ «خطاب به یحیی بن معین گفتم: از دیدگاه شما، (در حدیث،) اسماعیل بن زکریا بهتر و برازندهتر است یا یحیی بن ابی زائدة؟ وی در پاسخ گفت: از نظرگاه من، یحیی بن أبی زائدة، بهتر و بایستهتر و برازندهتر و برتر است».
علی بن مدینی گوید: «هو من الثقات»؛ «یحیی بن ابی زائدة، از راویان مورد وثوق و قابل اعتماد و مطمئن و معتبر میباشد».
و همچنین گوید: «لم یکن بالکوفة بعد الثوری؛ أثبت منه»؛ «در کوفه، پس از سفیان ثوری، کسی (در حدیث)، مطمئنتر و معتبرتر از یحیی بن أبی زائدة وجود ندارد».
و نیز گفته است: «انتهی العلم الیه فی زمانه»؛ «در روزگار یحیی بن زکریا بن ابی زائدة، علم و دانش، بدو منتهی شده بود و او، مرجع و منبع مردمان، در عرصههای مختلف علمی بود».
ابن نُمیر گوید: «کان فی الاتقان أکثر من ابن ادریس»؛ «مهارت و خبرگی و کاردانی و تخصّص یحیی بن ابی زائدة، بیش از ابن ادریس بود». ابوحاتم گفته است: «مستقیم الحدیث، ثقة صدوق»؛ «یحیی بن أبی زائدة، دارای این فاکتورها و مؤلّفهها بود: احادیث و روایات او، صحیح و درست بودند؛ فردی مؤثق و قابل اعتماد و معتبر و مطمئن بود؛ و از راویان صادق و درستکار و راستگو و امین به شمار میآمد».
نسایی گوید: «ثقة ثبت»؛ «یحیی بن ابی زائدة، هم ثقه و مورد اعتماد بود و هم مطمئن و درستکار و معتبر و امانتدار».
احمد عجلی گفته است: «ثقة؛ وهو ممّن جمع له الفقه والحدیث ویعدّ من حفّاظ الکوفیین للحدیث، مُتفقاً ثبتاً صاحب سنة»؛ ابن ابی زائدة، از آن دسته از علماء و صاحب نظرانی بود که در وجود او، فقه و حدیث، هر دو جمع شده بود و یکی از حافظان حدیث در کوفه به شمار میآمد و در عرصهی روایت و درایت، فردی کاردان و توانا، ماهر و خبره، متخصّص و کارشناس، زبردست و حاذق، مطمئن و قابل اعتماد و معتبر و درستکار بود؛ و در کنار اینها، صاحب سنّت و متعهد و پایبند بدان نیز بود».
و علاوه از آن، یحیی بن ابی زائدة، از آن دسته از محدّثان و راویانی میباشد که بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه، از و حدیث روایت نمودهاند.
علامه تهانوی در مقدمهی کتاب «اعلاء السنن»[4] گوید: «و قد تقدّم عن الطحاوی بسنده، اَنّ یحیی بن زکریا هذا، من العشرة المتقدّمین فی أصحاب الامام، الذین دوّنوا کتبه»[5]؛ «پیشتر با اسناد از طحاوی، چنین نقل شد که این یحیی بن ابی زائدة، یکی از ده نفر برگزیده و پیشقراول و طلایه دار و پیشگام از شاگردان امام ابوحنیفه/ بود که به تدوین و ساماندهی کتابهای وی پرداختهاند».
و بدین سان، در کتاب «الجواهر المضیة»[6] چنین آمده است: «فکان فی العشرة المتقدمین: ابویوسف وزفر وداود الطائی وأسد بن عمرو ویوسف بن خالد السمتی ویحیی بن زکریا بن ابی زائدة، هو الذی کان یکتبها لهم ثلاثین سنة»؛ «در میان آن ده نفر شاگرد برگزیده و ممتاز و طلایه دار و پیشقراول، این افراد وجود داشتند: ابویوسف؛ زفر؛ داود طائی؛ أسد بن عمرو؛ یوسف بن خالد سمتی؛ و یحیی بن زکریا بن ابی زائدة.
و یحیی بن أبی زائدة، همان کسی است که به مدت سی سال، برای آنها، چیز مینوشت».
و حافظ ابن بزّاز کردری نیز در کتاب «المناقب»[7]، و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی، در کتاب «عقود الجمان»[8]، یحیی بن ابی زائدة را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کردهاند.
در کتاب «جامع المسانید»[9]، چنین آمده است: ناچیزترین بندگان خدا (ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی) گوید: «و یروی عن الامام أبی حنیفة فی هذه المسانید»؛ «یحیی بن ابی زائدة، در این مسانید، از امام ابوحنیفه/، حدیث روایت نموده است».
نگارندهی سطور گوید:
یحیی بن زکریا بن ابی زائدة/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار میآید؛ و این موارد عبارتند از:
* در باب «قتل المشرک النائم»[10]
«حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ مُسْلِمٍ، حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ زَکَرِیَّاءَ بْنِ أَبِی زَائِدَةَ، قَالَ: حَدَّثَنِی أَبِی، عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ، عَنِ البَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: «بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ رَهْطًا مِنَ الأَنْصَارِ إِلَى أَبِی رَافِعٍ لِیَقْتُلُوهُ»، فَانْطَلَقَ رَجُلٌ مِنْهُمْ، فَدَخَلَ حِصْنَهُمْ، قَالَ: فَدَخَلْتُ فِی مَرْبِطِ دَوَابَّ لَهُمْ، قَالَ: وَأَغْلَقُوا بَابَ الحِصْنِ، ثُمَّ إِنَّهُمْ فَقَدُوا حِمَارًا لَهُمْ، فَخَرَجُوا یَطْلُبُونَهُ، فَخَرَجْتُ فِیمَنْ خَرَجَ أُرِیهِمْ أَنَّنِی أَطْلُبُهُ مَعَهُمْ، فَوَجَدُوا الحِمَارَ، فَدَخَلُوا وَدَخَلْتُ وَأَغْلَقُوا بَابَ الحِصْنِ لَیْلًا، فَوَضَعُوا المَفَاتِیحَ فِی کَوَّةٍ حَیْثُ أَرَاهَا، فَلَمَّا نَامُوا أَخَذْتُ المَفَاتِیحَ، فَفَتَحْتُ بَابَ الحِصْنِ، ثُمَّ دَخَلْتُ عَلَیْهِ فَقُلْتُ: یَا أَبَا رَافِعٍ، فَأَجَابَنِی، فَتَعَمَّدْتُ الصَّوْتَ فَضَرَبْتُهُ، فَصَاحَ، فَخَرَجْتُ، ثُمَّ جِئْتُ، ثُمَّ رَجَعْتُ کَأَنِّی مُغِیثٌ، فَقُلْتُ: یَا أَبَا رَافِعٍ وَغَیَّرْتُ صَوْتِی، فَقَالَ: مَا لَکَ لِأُمِّکَ الوَیْلُ، قُلْتُ: مَا شَأْنُکَ؟، قَالَ: لاَ أَدْرِی مَنْ دَخَلَ عَلَیَّ، فَضَرَبَنِی، قَالَ: فَوَضَعْتُ سَیْفِی فِی بَطْنِهِ، ثُمَّ تَحَامَلْتُ عَلَیْهِ حَتَّى قَرَعَ العَظْمَ، ثُمَّ خَرَجْتُ وَأَنَا دَهِشٌ، فَأَتَیْتُ سُلَّمًا لَهُمْ لِأَنْزِلَ مِنْهُ، فَوَقَعْتُ فَوُثِئَتْ رِجْلِی، فَخَرَجْتُ إِلَى أَصْحَابِی، فَقُلْتُ: مَا أَنَا بِبَارِحٍ حَتَّى أَسْمَعَ النَّاعِیَةَ، فَمَا بَرِحْتُ حَتَّى سَمِعْتُ نَعَایَا أَبِی رَافِعٍ تَاجِرِ أَهْلِ الحِجَازِ، قَالَ: فَقُمْتُ وَمَا بِی قَلَبَةٌ حَتَّى أَتَیْنَا النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَأَخْبَرْنَاهُ»(ح 3022)
«علی بن مسلم، از یحیی بن زکریا بن ابی زائدة، از پدرش، از ابواسحاق، از براء بن عازبس برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج گروهی از انصار را به قصد کشتن ابورافع فرستاد؛ مردی از آنها، به قلعهی ابورافع داخل شد. آن مرد گفت: من در محل نگهداری حیواناتشان داخل شدم؛ آنها دروازهی قلعه را بستند؛ و چون یکی از الاغهای خویش را گم یافتند، به جستجوی آن، بیرون شدند؛ من هم در میان آنها خارج شدم تا به آنها چنین وانمود کنم که من هم به دنبال الاغ هستم. در نهایت، آنها، الاغ را یافتند و به قلعه بازگشتند؛ من هم به قلعه آمدم و شب هنگام، دروازهی قلعه را بستند و کلیدها را در روزنی گذاشتند که من آن را میدیدم.
چون خوابیدند، کلیدها را برداشتم و دروازهی قلعه را گشودم؛ آنگاه به نزد ابورافع رفتم و (در تاریکی) گفتم: ای ابورافع! وی جواب مرا داد. من (در تاریکی) به سوی آواز وی رفتم و ضربهای را بر وی وارد کردم. او فریاد برآورد. من خارج شدم؛ سپس به نزد او رفتم گویا که به کمکش شتافتهام و گفتم: ای ابورافع! و صدایم را تغییر دادم. گفت: چه میخواهی؟ وای بر مادرت! گفتم: تو را چه شده است؟ گفت: نمیدانم؛ کسی به نزدم آمد و ضربهای بر من وارد کرد. آنگاه شمشیرم را بر شکمش نهادم و با شدّت، آن را فرو بردم تا آن که به استخوان رسید؛ پس از آن، ترسان بیرون شدم و به سوی نردبانی رفتم که در آنجا نهاده شده بود تا از آن پایین بیایم؛ ناگاه بر زمین افتادم و پایم آسیب دید؛ سپس به نزد یاران خویش رفتم و گفتم: «من امشب، از این جا نمیروم تا صدای نوحهی زنی را نشنوم؛ و از آنجا نرفتم تا آن که آواز نوحه کنندگان ابورافع (تاجر مردم حجاز) را شنیدم». آنگاه برخاستم و حال آن که هیچگونه درد و ناراحتی نداشتم و به نزد پیامبر ج آمدیم و ایشان را از جریان، آگاه کردیم».
* در باب «قتل المشرک النائم»[11]
«حَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ، حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ آدَمَ، حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ أَبِی زَائِدَةَ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ أَبِی إِسْحَاقَ، عَنِ البَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: “بَعَثَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ رَهْطًا مِنَ الأَنْصَارِ إِلَى أَبِی رَافِعٍ فَدَخَلَ عَلَیْهِ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَتِیکٍ بَیْتَهُ لَیْلًا فَقَتَلَهُ وَهُوَ نَائِمٌ”»(ح 3023)
«عبدالله بن محمد، از یحیی بن ابی زائدة، از پدرش، از ابواسحاق، از براء بن عازبس برای ما روایت کرده که وی گفته است: رسول خدا ج گروهی از انصار را به سوی ابورافع فرستاد و عبدالله بن عَتیک، شبی به خانهاش وارد شد و او را در حال خواب کشت».
* در باب «غزوة خیبر»[12]
«حَدَّثَنِی إِبْرَاهِیمُ بْنُ مُوسَى، أَخْبَرَنَا ابْنُ أَبِی زَائِدَةَ، أَخْبَرَنَا عَاصِمٌ، عَنْ عَامِرٍ، عَنِ البَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: أَمَرَنَا النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی غَزْوَةِ خَیْبَرَ “أَنْ نُلْقِیَ الحُمُرَ الأَهْلِیَّةَ نِیئَةً وَنَضِیجَةً، ثُمَّ لَمْ یَأْمُرْنَا بِأَکْلِهِ بَعْدُ”» (ح 4226)
«ابراهیم بن موسی، از یحیی بن زکریا بن ابی زائدة، از عاصم، از عامر، از براء بن عازبس برای ما روایت کرده که وی گفته است: پیامبر خدا ج در غزوهی خیبر، ما را اینگونه فرمان داد: گوشت الاغ اهلی را چه خام باشد یا پخته، بیرون بیاندازید و پس از آن، ما را به خوردن آن، اجازه نداد».
* در باب «مناقب سعد بن ابی وقّاص الزهری»[13].
[1]- بیوگرافی «یحیی بن زکریا بن أبی زائدة» را در این منابع دنبال کنید:
«التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 4/2/673؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/791؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 9/144؛«کتاب الثقات»، ابن حبان 7/615؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 14/112؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 8/338؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 4/374؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 11/183؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/255؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/302؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 20/77؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 363؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 1/298؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 120؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 6/393؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/560
[2]- «تذکرة الحفّاظ» 1/267 و 268
[3]- «تهذیب التهذیب» 11/183
[4]- مقدمهی «اعلاء السنن» 3/85
[5]- «الجواهر المضیة» 2/211؛ و «الفوائد البهیة»، ص 224
[6]- «الجواهر المضیة» 2/211 و 212؛ و «الفوائد البهیة»، ص 224
[7]- «المناقب»، کردری 2/220
[8]- «عقود الجمان»، ص 155
[9]- «جامع المسانید» 2/574
[10]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/424
[11]- «الجامع الصحیح»، امام بخاری 1/424
[12]- همان 2/607
[13]- همان 1/527