اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

111- یحیی بن مَعین حنفی/[1] [متوفّای 233 ه‍ . ق]

111- یحیی بن مَعین حنفی/[1]
[متوفّای 233 ه‍ . ق]

علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:

            وی، پیشوای بی‌همتا و منحصر به فرد، امام بی‌مثل و مانند، سرور و سالار حافظان حدیث: ابوزکریا (یحیی بن مَعین بن عَون بن زیاد بن بِسطام بن عبدالرحمن) مُرّی بغدادی می‌باشد.

            وی، به سال 158 ه‍ . ق دیده به جهان گشود و پا به عرصه‌ی وجود نهاد و پدرش (مَعین)، از گروه اَشراف و طبقه‌ی نُجَبا بود؛ از این رو، پس از خود، برای یحیی، یک میلیون درهم، بر جای گذاشت؛ (و یحیی بن مَعین نیز، همه را در راه یادگیری و فراگیری حدیث و نشر و پخش آن، صرف کرد).

یحیی بن مَعین؛ از این بزرگان، به سماع حدیث پرداخته است:

            هُشیم؛ ابن مبارک؛ اسماعیل بن مجالد؛ یحیی بن زکریا بن ابی زائدة؛ معتمر بن سلیمان؛ و کسان دیگر از این طبقه.

و از کسانی که به سماع حدیث از یحیی بن مَعین پرداخته‌اند، می‌توان بدین افراد اشاره کرد:

            احمد بن حنبل؛ هنّاد؛ بخاری؛ مسلم؛ ابوداود؛ ابویعلی؛ احمد بن حسن صوفی؛ و شماری دیگر از دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش.

            نسایی گوید: «ابوزکریا، الثقة المأمون، أحد الائمة فی الحدیث»؛ «ابوزکریا، (یحیی بن مَعین)، از راویان مؤثق و قابل اعتماد و مطمئن و معتبر و قوی و درستکار و یکی از پیشوایان و طلایه داران علم حدیث بود».

            علی بن مدینی گوید: «لا نعلم أحداً من لّدن آدم علیه السلام، کتب من الحدیث ما کتب ابن معین»؛ «سراغ نداریم که کسی، از زمان آدم÷ تا کنون، به اندازه‌ای که یحیی بن مَعین به نگارش حدیث پرداخته، حدیث نوشته باشد».

            و همچنین در جایی دیگر، علی بن مدینی گفته است: «إنتهی علم الناس الی یحیی بن مَعین»؛ «علم و دانش مردم، به یحیی بن مَعین منتهی شده است؛ و او، مرجع و منبع مردم، در عرصه‌های مختلف علمی به شمار می‌آید».

            یحیی قطّان گوید: «ما قدم علینا مثل هذین: احمد بن حنبل ویحیی بن مَعین»؛ «تاکنون، به نزد ما، کسی مثل این دو نفر نیامده است؛ احمد بن حنبل و یحیی بن مَعین».

            احمد بن حنبل نیز گفته است: «یحیی بن مَعین، أعلمنا بالرجال»؛ «داناترین و آگاه‌ترین ما، نسبت به رجال حدیث، یحیی بن مَعین بود».

            و سرانجام، یحیی بن مَعین، در ماه ذوالقعدة، به سال 233 ه‍ . ق در مدینه‌ی منوره، به حالت غربت، چشم از دنیا فروبست و به رحمت ایزدی پیوست. خدایش او را بیامرزد و در جوار بهترین رحمت‌های خویش، جای دهد.

            و حافظ ابن حجر عسقلانی در کتاب «تهذیب التهذیب»[3] بیان کرده که یحیی بن مَعین، از آن دسته از راویان و محدّثانی می‌باشد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، از وی حدیث روایت نموده‌اند.

            و بدین سان، شیخ الحدیث محمد زکریا کاندهلوی نیز در «مقدمة لامع الدراری علی جامع البخاری»[4]، یحیی بن معین را در شمار اندیشمندان و صاحب نظران احناف و اساتید امام بخاری ذکر کرده و گفته است: «و منهم إمام الجرح والتعدیل، یحیی بن مَعین»؛ «یکی از دانشوران و صاحب نظران احناف و اساتید امام بخاری، یحیی بن مَعین - امام و پیشوای جرح و تعدیل - است».

            در حاشیه‌ی کتاب «الامام ابن ماجه وکتابه السنن» چنین آمده است: علامه ذهبی در رساله‌اش با عنوان «الرواة الثقات المتکلّم فیهم بما لا یوجب ردّهم» گفته است: «اَنّ ابن معین کان من الحنفیة الغُلاة فی مذهبه وان کان محدّثاً»[5]؛ «یحیی بن مَعین - اگر چه از زمره‌ی محدّثان بود - ولی باز هم، یکی از حنفی‌های متعصّب در مذهب خویش به شمار می‌آمد».

            و ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی نیز در کتاب «جامع المسانید»[6]، یحیی بن مَعین را در شما ر راویان امام ابوحنیفه/ ذکر کرده است.

نگارنده‌ی سطور گوید:

                یحیی بن مَعین/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب «قوله: ﴿ثَانِیَ ٱثۡنَیۡنِ إِذۡ هُمَا فِی ٱلۡغَارِ إِذۡ یَقُولُ لِصَٰحِبِهِۦ لَا تَحۡزَنۡ إِنَّ ٱللَّهَ مَعَنَاۖ [التوبة: 40]»[7]

            «حَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ، قَالَ حَدَّثَنِی یَحْیَى بْنُ مَعِینٍ، حَدَّثَنَا حَجَّاجٌ، قَالَ ابْنُ جُرَیْجٍ: قَالَ ابْنُ أَبِی مُلَیْکَةَ: وَکَانَ بَیْنَهُمَا شَیْءٌ، فَغَدَوْتُ عَلَى ابْنِ عَبَّاسٍ، فَقُلْتُ: أَتُرِیدُ أَنْ تُقَاتِلَ ابْنَ الزُّبَیْرِ، فَتُحِلَّ حَرَمَ اللَّهِ؟ فَقَالَ: «مَعَاذَ اللَّهِ، إِنَّ اللَّهَ کَتَبَ ابْنَ الزُّبَیْرِ وَبَنِی أُمَیَّةَ مُحِلِّینَ، وَإِنِّی وَاللَّهِ لَا أُحِلُّهُ أَبَدًا»، قَالَ: قَالَ النَّاسُ: بَایِعْ لِابْنِ الزُّبَیْرِ فَقُلْتُ: وَأَیْنَ بِهَذَا الأَمْرِ عَنْهُ، أَمَّا أَبُوهُ: فَحَوَارِیُّ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ - یُرِیدُ الزُّبَیْرَ - وَأَمَّا جَدُّهُ: فَصَاحِبُ الغَارِ - یُرِیدُ أَبَا بَکْرٍ - وَأُمُّهُ: فَذَاتُ النِّطَاقِ - یُرِیدُ أَسْمَاءَ - وَأَمَّا خَالَتُهُ: فَأُمُّ المُؤْمِنِینَ - یُرِیدُ عَائِشَةَ - وَأَمَّا عَمَّتُهُ: فَزَوْجُ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ - یُرِیدُ خَدِیجَةَ - وَأَمَّا عَمَّةُ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: فَجَدَّتُهُ - یُرِیدُ صَفِیَّةَ - ثُمَّ عَفِیفٌ فِی الإِسْلاَمِ، قَارِئٌ لِلْقُرْآنِ، وَاللَّهِ إِنْ وَصَلُونِی وَصَلُونِی مِنْ قَرِیبٍ، وَإِنْ رَبُّونِی رَبُّونِی أَکْفَاءٌ کِرَامٌ، فَآثَرَ التُّوَیْتَاتِ وَالْأُسَامَاتِ وَالْحُمَیْدَاتِ یُرِیدُ أَبْطُنًا مِنْ بَنِی أَسَدٍ بَنِی تُوَیْتٍ وَبَنِی أُسَامَةَ وَبَنِی أَسَدٍ، إِنَّ ابْنَ أَبِی العَاصِ بَرَزَ یَمْشِی القُدَمِیَّةَ - یَعْنِی عَبْدَ المَلِکِ بْنَ مَرْوَانَ - وَإِنَّهُ لَوَّى ذَنَبَهُ - یَعْنِی ابْنَ الزُّبَیْرِ - »(ح 4665)

            «عبدالله بن محمد، از یحیی بن مَعین، از حجّاج، از ابن جُریج، از ابن أبی ملیکة برای ما روایت کرده که وی گفته است: میان آن‌ها (ابن عباس و ابن زبیر) چیزی (اختلاف) بود. من، صبح زود، به نزد ابن عباس رفتم و گفتم: آیا قصد داری که با ابن زبیر، جنگ کنی و حرام خدا را حلال بگردانی (در مکه که جنگ در آن حرام است، حلال گردانی؟) ابن عباس گفت: از این کار، به خدا پناه می‌برم. به راستی که خدا، بنی اُمیّه و ابن زبیر را حلال کننده‌ی (حرام مکه) مقدّر کرده است و من، به خدا سوگند، هیچگاه (حرم مکه را با خون ریزی در آن) حلال نمی‌گردانم.

            ابن عباس گفت: مردم می‌گویند: با ابن زبیر بیعت کن. من گفتم: این امر (خلافت) از وی دور نیست؛ در حالی که پدر وی (زبیر) حَواری پیامبر ج است؛ و پدربزرگ (مادری‌اش، یعنی ابوبکر)، مصاحب آن حضرت ج در غار است؛ و مادرش (اسماء)، ذات النطاقین (صاحب دو کمربند) است؛ و خاله‌اش (عایشه) اُمّ المؤمنین می‌باشد؛ و عمه‌ی (پدرش، یعنی خدیجه) همسر پیامبر خدا ج است؛ و عمه‌ی پیامبرج (یعنی صفیه)، مادر پدر اوست.

            سپس ابن عباسب گفت: ابن زبیر، مسلمان پرهیزگار و حافظ قرآن بود. به خدا سوگند! (هر چند که بنی اُمیّه را به خاطر وی ترک کردم) ولی اگر (بنی اُمیّه) مرا به خود پیوند دهند، پیوند نزدیک (از نظر نسب) می‌دهند و اگر مرا پرورش دهند، همتایانی بزرگ‌اند.

            و ابن زبیر، به تُوَیتات و اُسامات و حُمیدات، نسب می‌رساند. مراد ابن عباس، آن است که وی، از بطن (شاخه‌ی) بنی اسد است؛ یعنی بنی تُوَیت و بنی اُسامه و بنی اَسد. همانا ابوالعاص به مسائل اساسی نظر دارد و بر یاران خود برتری دارد. و مراد از ابوالعاص، عبدالملک بن مروان است. و او دُم خود را گره کرده است؛ یعنی ابن زبیر».

* در باب «مناقب الحسن والحسین»[8]

            «حَدَّثَنِی یَحْیَى بْنُ مَعِینٍ، وَصَدَقَةُ، قَالاَ: أَخْبَرَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ، عَنْ شُعْبَةَ، عَنْ وَاقِدِ بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: قَالَ أَبُو بَکْرٍ: «ارْقُبُوا مُحَمَّدًا صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی أَهْلِ بَیْتِهِ»»(ح 3751)

            «یحیی بن مَعین و صدقة، از محمد بن جعفر، از شعبة، از واقد بن محمد، از پدرش، از عبدالله بن عمرب برای ما روایت کرده که وی گفته است: ابوبکرس گفت: خشنودی محمد ج را در خشودی اهل بیت وی دریابید و حقوقشان را پاس دارید».

* در باب «اسلام أبی بکر الصدیق»[9]

            «حَدَّثَنِی عَبْدُ اللَّهِ بْنُ حَمَّادٍ الآمُلِیُّ، قَالَ: حَدَّثَنِی یَحْیَى بْنُ مَعِینٍ، حَدَّثَنَا إِسْمَاعِیلُ بْنُ مُجَالِدٍ، عَنْ بَیَانٍ، عَنْ وَبَرَةَ، عَنْ هَمَّامِ بْنِ الحَارِثِ، قَالَ: قَالَ عَمَّارُ بْنُ یَاسِرٍ: «رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَمَا مَعَهُ إِلَّا خَمْسَةُ أَعْبُدٍ وَامْرَأَتَانِ، وَأَبُو بَکْرٍ»»(ح 3857)

            «عبدالله بن حمّاد آمُلی، از یحیی بن مَعین، از اسماعیل بن مجالد، از بیان، از وَبَرة، از همّام بن حارث، برای ما روایت کرده که عمار بن یاسر گفته است: رسول خداج را دیدم که با وی به جز پنج غلام و دو زن و ابوبکرس کسی دیگر نبود».




[1]-           بیوگرافی «یحیی بن مَعین» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 4/2/307؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/799؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 11/71؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 9/192؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 9/262؛ «تاریخ بغداد»؛ «خطیب بغدادی 14/177؛ «میزان الاعتدال»، حافظ ذهبی 4/410؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 11/246؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/268؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/316؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 20/220؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 368؛ «شذرات الذهب»، ابن عماد 2/79؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 188؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/564

[2]-           «تذکرة الحفّاظ» 2/429-431

[3]-           «تهذیب التهذیب» 11/246

[4]-           «مقدمة لامع الدراری علی جامع البخاری» 1/65

[5]-           حاشیه‌ی «الامام ابن ماجة و کتابه السنن»، ص 128

[6]-           «جامع المسانید» 2/580

[7]-           «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/672

[8]-           همان 1/530

[9]-           همان 1/544

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد