اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

113- یزید بن هارون واسطی حنفی/[1] [متوفّای 206 ه‍ . ق]

113- یزید بن هارون واسطی حنفی/[1]
[متوفّای 206 ه‍ . ق]

علامه ذهبی در کتاب «تذکرة الحفّاظ»[2] گوید:

            وی، حافظ نمونه و ایده آل و محدّث الگو و اسوه، شیخ الاسلام: یزید بن هارون بن زاذی، ابوخالد سُلمی واسطی می‌باشد.

            یزید بن هارون، به سال 118 ه‍ . ق دیده به جهان گشود و پا به عرصه‌ی وجود نهاد و از این بزرگان، به سماع حدیث پرداخت:

            عاصم احول؛ یحیی بن سعید؛ سلیمان تیمی؛ جریری؛ داود بن ابوهند؛ ابن عون؛ و شمار زیادی از دیگر صاحب نظران و اندیشمندان اسلامی.

و از کسانی که به سماع حدیث از یزید بن هارون پرداخته‌اند، می‌توان بدین افراد اشاره کرد:

            احمد بن حنبل؛ علی بن مدینی؛ ابوخیثمه؛ ابوبکر بن ابوشیبة؛ عبد بن حُمید؛ احمد بن فرات؛ ابوقلابة رقاشی؛ حارث بن ابواسامة؛ عبدالله بن روح مداینی؛ ادریس بن جعفر - آخرین بازمانده از شاگردان یزید بن هارون - و شمار زیادی از دیگر دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش و حکمت و فرزانگی.

            علی بن مدینی گوید: «ما رأیتُ أحفظ من یزید بن هارون»؛ «من، کسی را حافظ‌تر و ضابط‌تر برای حدیث، از یزید بن هارون ندیده‌ام».

            یحیی بن یحیی گوید: «یزید، أحفظ من وکیع»؛ «یزید بن هارون، نسبت به وکیع بن جرّاح، حافظ‌تر و ضابط‌تر است».

            احمد بن حنبل گفته است: «کان یزید حافظاً متقناً»؛ «یزید بن هارون، حافظی ماهر و خبره، کاردان و توانا، چیره دست و حاذق و متخصّص و کارشناس بود».

            زیاد بن ایوب گوید: «ما رأیتُ لیزید کتاباً قطّ»؛ «هرگز برای یزید بن هارون، کتابی را ندیده‌ام؛ (بلکه وی، پیوسته از حفظ، به روایت احادیث می‌پرداخت)».

            احمد گوید: «یزید، کان له فقه؛ ما کان أذکاه وأفهمه وأفطنه»؛ «یزید، فقیه و دانا، آگاه و مطلّع، خبره و صاحب نظر و دانشور و فقه خوانده بود؛ و چه قدر با ذکاوت و باهوش، فهیم و زیرک، هشیار و با فراست و زرنگ و هوشمند بود».

            از عاصم بن علی، روایت است که گفت: «کان یزید یقوم اللیل وصلّی الصبح بوضوء العتمة نیّفاً وأربعین سنة»؛ «یزید بن هارون، شب‌ها را با عبادت و شب زنده داری به صبح می‌رساند و به مدت چهل و اندی سال، نماز صبح را با وضوی عشاء گزارد».

            احمد عجلی گوید: «یزید، ثقةٌ ثبتٌ متعبّد، حسن الصلاة جدّاً»؛ «یزید بن هارون، فردی قابل اعتماد و مورد وثوق، مطمئن و قوی، معتبر و مورد تأیید، متدیّن و مذهبی و پارسا و پرهیزگار بود که به زیبایی هر چه تمام و با خشوع و خضوع کامل و به بهترین وجه و با کیفیت بالا، نماز خویش را می‌گزارد».

            ابن ابوشیبة گفته است: «و ما رأینا أتقن حفظاً من یزید»؛ «ما در حفظ حدیث، کسی را ماهرتر و خبره‌تر و کاردان‌تر و برازنده‌تر از یزید بن هارون واسطی ندیده‌ایم».

            ابوحاتم رازی گوید: «یزید، ثقة امام لایُسأل عن مثله»؛ «یزید بن هارون، فردی مؤثق و قابل اعتماد و امام و پیشوا است که نمی‌توان چون او را پیدا کرد».

            هشیم گفته است: «ما بالمصریین مثل یزید بن هارون»؛ «در میان علماء و صاحب نظران مصری، کسی چون یزید بن هارون وجود ندارد».

            و سرانجام، یزید بن هارون واسطی، در ماه ربیع الآخر، به سال 206 ه‍ . ق در شهر «واسط» چشم از دنیا فروبست و به رحمت ایزدی پیوست.

            حافظ عبدالقادر قرشی نیز در کتاب «الجواهر المضیة فی طبقات الحنفیة»[3]، به ذکر یزید بن هارون پرداخته و وی را در شمار علماء و صاحب نظران احناف برشمرده و گفته است: «سمع أباحنیفة ومالکاً والثوری والحمّادین؛ وروی عنه احمد ویحیی بن معین وعلی بن المدینی؛ ووثّقوه وأثنوا علیه؛ وهو وهشیم، معروفان بطول صلاة اللیل والنهار»؛ «یزید بن هارون واسطی، از ابوحنیفه، مالک، سفیان ثوری، حماد بن زید بن درهم اَزْدی جَهْضمی و حماد بن سلمة بن دینار بصری، به سماع حدیث پرداخته است؛ و از او نیز، احمد بن حنبل، یحیی بن معین و علی مدینی، حدیث روایت کرده‌اند و او را مؤثق و قابل اعتماد معرفی نموده‌اند و به تعریف و تمجید او پرداخته‌اند. و یزید بن هارون و هشیم، هر دو، به گزاردن نماز طولانی در شب و روز، معروف و مشهوراند».

            حسن بن علی گوید: از یزید بن هارون شنیدم که از وی پرسیدند: «من أفقه من رأیت»؟ «فقیه‌ترین و دانشورترین و داناترین و آگاه‌ترین فردی را که دیده‌ای، چه کسی بود»؟ او در پاسخ بدین سؤال گفت: «أبوحنیفة؛ ولیصیرنّ ابوحنیفة أستاذاً کابراهیم؛ ولوددتُ أنّ عندی عنه مائة ألف مسئلة؛ قال: وجالستُه قبل أن یموت بجمعة»؛ «ابوحنیفه؛ و مسلماً، ابوحنیفه، استادی چون ابراهیم نخعی خواهد شد؛ و دوست دارم که در نزد من، صدهزار مسأله، از مسائل ابوحنیفه، وجود داشته باشد. و همچنین گفت: یک هفته پیش از وفات ابوحنیفه، با او (برای یادگیری و فراگیری،) اجتماع نموده بودم».

            و یزید بن هارون واسطی، از آن دسته از راویانی می‌باشد که هر شش پیشوای حدیث (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)، از وی حدیث روایت نموده‌اند. رحمت و رضوان خدا بر او باد.

            حافظ جلال الدین مزّی، در کتاب «تهذیب الکمال»[4]، یزید بن هارون واسطی را در شمار روایت کنندگان از امام اعظم ابوحنیفه/ ذکر کرده است؛ همچنان‌که حافظ جلال الدین سیوطی، در کتاب «تبییض الصحیفة»[5]، این کار را انجام داده است.

            و در کتاب «جامع المسانید»[6] چنین آمده است: «و هو یروی عن الامام أبی حنیفة فی هذه المسانید»؛ «یزید بن هارون واسطی، در این مسانید، از امام ابوحنیفه/ حدیث روایت نموده است».

            و شیخ الحدیث، محمد زکریا کاندهلوی نیز در «مقدمة لامع الدراری علی جامع البخاری»[7]، به ذکر یزید بن هارون پرداخته و او را در شمار علماء و صاحب نظران احناف و اساتید امام بخاری برشمرده و در ادامه گفته است: «و کذا یزید بن هارون من رُواة الستة أیضاً»؛ «و همچنین، یزید بن هارون، از زمره‌ی راویان صحاح شش گانه (بخاری، مسلم، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه) نیز می‌باشد».

            و علامه محمد بن یوسف صالحی دمشقی شافعی نیز در کتاب «عقود الجمان»[8]، یزید بن هارون را از آن دسته از راویان و محدّثانی قرا رداده که به نقل روایت از امام اعظم ابوحنیفه/ پرداخته است.

نگارنده‌ی سطور گوید:

            یزید بن هارون واسطی، از ابوحنیفة، از عطاء بن ابی رباح، از ابوهریرهس روایت کرده است که آن حضرت ج فرمود: «اذ اطلع النجم، رُفعت العاهة عن أهل کلّ بلدة». [ترجمه‌ی این حدیث، پیشتر گذشت]

            این روایت را ابوالمؤید محمد بن محمود خوارزمی، در کتاب «جامع المسانید»[9] ذکر کرده و در ادامه گفته است: حافظ طلحة بن محمد بن عبدالباقی انصاری، این حدیث را در مُسند خویش، از یزید بن هارون، از امام ابوحنیفه/ روایت کرده است.

و همچنین راقم سطور گوید:

                یزید بن هارون واسطی،/، در موارد ذیل (از کتاب «الجامع الصحیح» بخاری) با یک واسطه، استاد امام محمد بن اسماعیل بخاری/ به شمار می‌آید؛ و این موارد عبارتند از:

* در باب «قول الله تعالی: ﴿لَقَدۡ نَصَرَکُمُ ٱللَّهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَةٖ وَیَوۡمَ حُنَیۡنٍ إِذۡ أَعۡجَبَتۡکُمۡ کَثۡرَتُکُمۡ فَلَمۡ تُغۡنِ عَنکُمۡ شَیۡ‍ٔٗا وَضَاقَتۡ عَلَیۡکُمُ ٱلۡأَرۡضُ بِمَا رَحُبَتۡ ثُمَّ وَلَّیۡتُم مُّدۡبِرِینَ٢٥ ثُمَّ أَنزَلَ ٱللَّهُ سَکِینَتَهُۥ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَعَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَأَنزَلَ جُنُودٗا لَّمۡ تَرَوۡهَا وَعَذَّبَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْۚ وَذَٰلِکَ جَزَآءُ ٱلۡکَٰفِرِینَ٢٦ ثُمَّ یَتُوبُ ٱللَّهُ مِنۢ بَعۡدِ ذَٰلِکَ عَلَىٰ مَن یَشَآءُۗ وَٱللَّهُ غَفُورٞ رَّحِیمٞ٢٧ [التوبة: 25-27]»[10]

            «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ نُمَیْرٍ، حَدَّثَنَا یَزِیدُ بْنُ هَارُونَ، أَخْبَرَنَا إِسْمَاعِیلُ، رَأَیْتُ بِیَدِ ابْنِ أَبِی أَوْفَى ضَرْبَةً قَالَ: «ضُرِبْتُهَا مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَوْمَ حُنَیْنٍ» قُلْتُ: شَهِدْتَ حُنَیْنًا؟ قَالَ: قَبْلَ ذَلِکَ»(ح 4314)

            «محمد بن عبدالله بن نُمیر، از یزید بن هارون، از اسماعیل، برای ما روایت کرده که وی گفته است: بر دست ابن ابی اوفیس جای زخم دیدم؛ وی گفت: این زخمی است که در روز حُنین که با پیامبر بودم، وارد آمده است. گفتم: آیا تو در حُنین، حاضر بودی؟ گفت: آری؛ و همچنین در غزوات قبل از آن نیز حضور داشتم».

* در باب ﴿حَٰفِظُواْ عَلَى ٱلصَّلَوَٰتِ وَٱلصَّلَوٰةِ ٱلۡوُسۡطَىٰ وَقُومُواْ لِلَّهِ قَٰنِتِینَ٢٣٨ [البقرة: 238][11]

            «حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ، حَدَّثَنَا یَزِیدُ، أَخْبَرَنَا هِشَامٌ، عَنْ مُحَمَّدٍ، عَنْ عَبِیدَةَ، عَنْ عَلِیٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: ح وحَدَّثَنِی عَبْدُ الرَّحْمَنِ، حَدَّثَنَا یَحْیَى بْنُ سَعِیدٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا هِشَامٌ، قَالَ: حَدَّثَنَا مُحَمَّدٌ، عَنْ عَبِیدَةَ، عَنْ عَلِیٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: یَوْمَ الخَنْدَقِ «حَبَسُونَا عَنْ صَلاَةِ الوُسْطَى حَتَّى غَابَتِ الشَّمْسُ، مَلَأَ اللَّهُ قُبُورَهُمْ وَبُیُوتَهُمْ، أَوْ أَجْوَافَهُمْ - شَکَّ یَحْیَى - نَارًا»»(ح 4533)

            «عبدالله بن محمد، از یزید بن هارون، از محمد، از عَبیدة، از علیس برای ما روایت کرده که آن حضرت ج فرمود.

            و همچنین عبدالرحمن، از یحیی بن سعید، از هشام، از محمد، از عَبیدة، از علیس برای ما روایت کرده که آن حضرت در روز خندق فرمود: «(مشرکان) ما را از نماز وُسْطی (عصر) بازداشتند؛ تا آن که آفتاب غروب کرد؛ خداوند قبرها و خانه‌ها - یا درون‌های ایشان - را پر از آتش گرداند».

            یحیی در (الفاظ قبرها و خانه‌ها، یا درون‌های ایشان) شک کرده است».

* در باب «الخَذْف والبُنْدُقَة»[12]

            «حَدَّثَنَا یُوسُفُ بْنُ رَاشِدٍ، حَدَّثَنَا وَکِیعٌ، وَیَزِیدُ بْنُ هَارُونَ - وَاللَّفْظُ لِیَزِیدَ - عَنْ کَهْمَسِ بْنِ الحَسَنِ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ بُرَیْدَةَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُغَفَّلٍ: أَنَّهُ رَأَى رَجُلًا یَخْذِفُ، فَقَالَ لَهُ: لاَ تَخْذِفْ، فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ نَهَى عَنِ الخَذْفِ، أَوْ کَانَ یَکْرَهُ الخَذْفَ وَقَالَ: «إِنَّهُ لاَ یُصَادُ بِهِ صَیْدٌ وَلاَ یُنْکَى بِهِ عَدُوٌّ، وَلَکِنَّهَا قَدْ تَکْسِرُ السِّنَّ، وَتَفْقَأُ العَیْنَ» ثُمَّ رَآهُ بَعْدَ ذَلِکَ یَخْذِفُ، فَقَالَ لَهُ: أُحَدِّثُکَ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنَّهُ نَهَى عَنِ الخَذْفِ أَوْ کَرِهَ الخَذْفَ، وَأَنْتَ تَخْذِفُ لاَ أُکَلِّمُکَ کَذَا وَکَذَا»(ح 5479)

            «یوسف بن راشد، از وکیع بن جرّاح و یزید بن هارون واسطی - لفظ حدیث از یزید بن هارون است -، از کهمس بن حسن، از عبدالله بن بریدة، از عبدالله بن مغفّلس برای ما روایت کرده که وی گفته است: مردی را دید که با دو انگشت، سنگریزه پرتاب می‌کند. به وی گفت: با دو انگشت، سنگریزه پرتاب نکن؛ زیرا رسول خدا ج از آن منع کرده است؛ یا با دو انگشت، سنگریزه افکندن را ناخوشایند دانسته است و فرمود: «با این کار، نه شکاری صورت می‌گیرد و نه دشمن، دفع می‌گردد؛ ولی دندان کسی را می‌شکند و چشم کسی را کور می‌کند».

            سپس عبدالله بن مغفّلس آن مرد را دید که دوباره، با دو انگشت: سنگریزه، پرتاب می‌کند؛ از این رو، بدو گفت: من از رسول خدا ج به تو سخن می‌گویم که از سنگریزه افکندن با دو انگشت، منع کرده است و یا آن را ناخوشایند خوانده است و تو، همچنان این کار را انجام می‌دهی! با تو سخن نخواهم گفت».

* در باب «تسمیة المولود غداة یُولد، لمن لم یُعقّ عنه وتحنیکه»[13]

            «حَدَّثَنَا مَطَرُ بْنُ الفَضْلِ، حَدَّثَنَا یَزِیدُ بْنُ هَارُونَ، أَخْبَرَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عَوْنٍ، عَنْ أَنَسِ بْنِ سِیرِینَ، عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: کَانَ ابْنٌ لِأَبِی طَلْحَةَ یَشْتَکِی، فَخَرَجَ أَبُو طَلْحَةَ، فَقُبِضَ الصَّبِیُّ، فَلَمَّا رَجَعَ أَبُو طَلْحَةَ، قَالَ: مَا فَعَلَ ابْنِی، قَالَتْ أُمُّ سُلَیْمٍ: هُوَ أَسْکَنُ مَا کَانَ، فَقَرَّبَتْ إِلَیْهِ العَشَاءَ فَتَعَشَّى، ثُمَّ أَصَابَ مِنْهَا، فَلَمَّا فَرَغَ قَالَتْ: وَارُوا الصَّبِیَّ، فَلَمَّا أَصْبَحَ أَبُو طَلْحَةَ أَتَى رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَأَخْبَرَهُ، فَقَالَ: «أَعْرَسْتُمُ اللَّیْلَةَ؟» قَالَ: نَعَمْ، قَالَ: «اللَّهُمَّ بَارِکْ لَهُمَا» فَوَلَدَتْ غُلاَمًا، قَالَ لِی أَبُو طَلْحَةَ: احْفَظْهُ حَتَّى تَأْتِیَ بِهِ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَأَتَى بِهِ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَأَرْسَلَتْ مَعَهُ بِتَمَرَاتٍ، فَأَخَذَهُ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: «أَمَعَهُ شَیْءٌ؟» قَالُوا: نَعَمْ، تَمَرَاتٌ، فَأَخَذَهَا النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَمَضَغَهَا، ثُمَّ أَخَذَ مِنْ فِیهِ، فَجَعَلَهَا فِی فِی الصَّبِیِّ وَحَنَّکَهُ بِهِ، وَسَمَّاهُ عَبْدَ اللَّهِ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ المُثَنَّى، حَدَّثَنَا ابْنُ أَبِی عَدِیٍّ، عَنْ ابْنِ عَوْنٍ، عَنْ مُحَمَّدٍ، عَنْ أَنَسٍ، وَسَاقَ الحَدِیثَ»(ح 5470)

            «مطربن فضل، از یزید بن هارون، از عبدالله بن عون، از انس بن سیرین، از انس بن مالکس برای ما روایت کرده که وی گفته است: ابوطلحه پسری داشت که بیمار بود؛ ابوطلحه از خانه خارج شد و پس از آن، پسرش وفات کرد. چون ابوطلحه برگشت، پرسید: پسرم در چه حال است؟ اُمّ سلیم (همسرش) گفت: از حالتی که بوده، آرامتر است. غذای شام را برای وی آورد و او، آن غذا را خورد و سپس با وی جماع کرد؛ آنگاه که فارغ گشت، زنش به او گفت: کودک را (که مرده است) دفن کن.

            چون صبح فرا رسید، ابوطلحه، به نزد رسول خدا ج آمد و او را از این ماجرا باخبر کرد. آن حضرت فرمود: «آیا دیشب، جماع کردید»؟ ابوطلحه گفت: آری، آن حضرتج فرمود: «بارالها! بر ایشان برکت ارزانی کن».

            و این چنین بود که زن ابوطلحه، پسری دیگر زایید.

            انسس گوید: ابوطلحه به من گفت: این کودک را نگهدار تا آن که او را به نزد پیامبر ج ببری . کودک را به نزد پیامبر ج آوردند و مادرش نیز به همراه او، چند دانه‌ی خرما فرستاد. آن حضرت ج کودک را در بغل گرفت و فرمود: «آیا با وی، چیزی است»؟ گفتند: آری؛ خرما است. پیامبر ج خرما را گرفت و آن را جوید؛ سپس از دهان خود بیرون کرد و در دهان کودک قرار داد و با آن، کودک را تحنیک کرد و نام او را عبدالله گذاشت».

* در باب «التبرّز فی البیوت»[14].

* در باب «الرجل یوضّیء صاحبه»[15].

* در باب «الصلاة فی السطوح والمنبر والخشب»[16].

* در باب «فضل من خرج الی المسجد ومن راح»[17].

* در باب «یستقبل الامام الناس اذا سلّم»[18].

* در باب «التکبیر علی الجنازة أربعاً»[19].

* در بابِ بعد از باب «ما قیل فی اولاد المشرکین»[20].

* در باب «فضل مکّة وبنیانها»[21].

* در باب «تقبیل الحجر»[22].

* در باب «الخطبة ایّام مِنیٰ»[23].

            به هر حال، روایات «یزید بن هارون واسطی»/ در کتاب «الجامع الصحیح» امام محمد بن اسماعیل بخاری/، در بیشتر از 30 مورد آمده است.




[1]-           بیوگرافی «یزید بن هارون واسطی» را در این منابع دنبال کنید:

      «التاریخ الکبیر»؛ امام بخاری 4/2/368؛ «رجال صحیح البخاری»، کلاباذی 2/810؛ «الجرح و التعدیل»، رازی 9/295؛ «کتاب الثقات»، ابن حبان 7/632؛ «سیر اعلام النبلاء»، حافظ ذهبی 9/358؛ «تاریخ بغداد»، خطیب بغدادی 7/357؛ «تهذیب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 11/321؛ «الکاشف»، حافظ ذهبی 3/287؛ «شذرات الذهب، ابن عماد 2/16؛ «تقریب التهذیب»، ابن حجر عسقلانی 2/333؛ «تهذیب الکمال»، حافظ مزّی 20/387؛ «خلاصة تهذیب الکمال»، خزرجی ص 374؛ «طبقات الحفّاظ»، حافظ سیوطی، ص 138؛ «الطبقات الکبری»، ابن سعد 7/315؛ «الجمع بین رجال الصحیحین»، مقدسی 2/576

[2]-           «تذکرة الحفّاظ» 1/317 و 318

[3]-           «الجواهر المضیة» 2/220

[4]-           تهذیب الکمال» 19/104

[5]-           «تبییض الصحیفة» 1/91

[6]-           «جامع المسانید» 2/577

[7]-           «مقدمة لامع الدراری علی جامع البخاری» 1/67

[8]-           «عقود الجمان»؛ ص 156؛ و «المناقب، کردری 2/229

[9]-           «جامع المسانید» 1/138-140

[10]-        «الجامع الصحیح»، امام بخاری 2/617

[11]-        همان 2/650

[12]-        همان 2/823 و 824

[13]-        همان 1/822

[14]-        همان 1/27

[15]-        همان 1/30

[16]-        همان 1/55

[17]-        همان 1/91

[18]-        همان 1/117

[19]-        همان 1/178

[20]-        همان 1/185

[21]-        همان 2/215

[22]-        همان 1/218

[23]-        همان 1/235

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد