باب (2)
در بیان وسوسه
در ایمان
«وسوسه» و «وسواس»، در اصل صدای آهستهای است که از بههمخوردن زینتآلات بر میخیزد. چنانچه راغب اصفهانی میگوید: «و هوصوت الحلی والهمس الخفی».
و نیز به خطورات و افکار بد و نامطلوب و زشتی که در دل و جان انسان پیدا میشود و وسوسهها و خطرههایی که بر انسان عارض میگردد و در حدّ حدیث، نفس و وسوسهی درون است و به وساوس و خیالات غیراختیاری که در دل انسان بدون قصد و اراده ظهورمیکنند، اطلاق میگردد، چنانچه خداوند ﻷ میفرماید:
«فَوَسْوَسَ إِلَیْهِ الشَّیْطَانُ» و «مِنْ شَرِّ الْوَسْوَاسِ».
و چنین خیالات و وساوس غیر اختیاری را خداوند در حق این امت عفو فرموده است. لازم به تذکر است که اگر خیالات و وساوس از طریق نفس و یا القاء شیطان در دل و جان انسان پدید آید به آن «وسوسه» و اگرخیال و قصد از جانب خداوند ﻷ القاء گردد، به آن «الهام» میگویند.
63 - [1] عن أبی هریرة قال: قال رسول الله ج: " إن الله تعالى تجاوز عن أمتی ما وسوست به صدورها ما لم تعمل به أو تتکلم " متفق علیه([1]).
63- (11) ابو هریره س گوید: پیامبر ج فرمود: «خداوند بر امت من از آنچه بردلهایشان از وسوسهها بگذرد تا آنگاه که به مرحلهی زبان و عمل نیاورند آنها را مورد عفو و بخشش قرار میدهد و از مؤاخذه نمودن صرفنظر میکند.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: در دنیایی که ما زندگی میکنیم ممکن است که گاهی در دل و جان انسان مسلمان وساوس و خیالات و خطرات و افکار بد و نامطلوبی خطورکند و سؤالات و اعتراضات ملحدانه و شرکآمیز و خطرناک و درعین حال وحشتناک، قلب و مغز مسلمان را به خود مشغول سازد. سؤالاتی از قبیل اینکه: چه کسی خدا را به وجود آورده است؟ یا: خداوند آفریدگار همه چیز است اما آفریدگار خداوند کیست؟ و...
در اینجاست که انسان مسلمان براثر این افکار بد و نامطلوب، برخود میلرزد و سخت پریشان و مضطرب میشود و تمام وجودش را ترس و وحشت برمیدارد که نکند خداوند ﻷ مرا بر اثر این وساوس و خیالات و خطرههای غیراختیاری مؤاخذه کند و سخت عذابم دهد. به همین خاطر، پیامبر ج به تمام مسلمانان و کسانی که به وحدانیت و یگانگی خداوند، معترفند و عشق و محبت خدای ﻷ در تار و پود وجودشان، عجین شده است، اطمینان خاطر میدهد که براثر این وسوسههای شیطانی غیراختیاری، نگران و پریشان نباشند، چرا که خداوند ﻷ، تا زمانیکه انسان مسلمان، آن خطورات قلبی و وسوسههای شیطانی را به مرحلهی زبان و عمل نیاورد، مورد عفو و بخشش قرار میدهد و از آنها میگذرد و انسانی را که دچار این چنین وسوسهها شده است، مؤاخذه نخواهد کرد.
اما در صورتیکه چنان وساوسی در جان و دل کسی پیدا شود و با اراده و اختیار به زبان آورد و یا به مرحلهی عمل درآورد، در آن صورت خداوند ﻷ از او نخواهد گذشت و وی را مؤاخذه و بازپرسی خواهد کرد.
حضرت ابوهریره س میفرماید:
چون آیهی ﴿لِّلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۗ﴾ بر رسولخدا ج نازل شد، این آیه بر گروهی از یاران پیامبر ش سنگین آمد و ترسان شدند و گفتند: هیچکس از ما، عاری از وسوسههای باطنی و خطورات قلبی نیست، و اگر قرار باشد بر آنچه در دل از وساوس و خطورات، پنهان داریم و یا آشکار کنیم، در حقیقت ما هلاکشدگان واقعی هستیم.از اینرو، به خدمت پیامبر ج آمده و گفتند: ای رسولخدا! قبلاً به اعمالی مکلف ساخته شده بودیم که تاب و طاقت آنها را داشتیم از قبیل: نماز، روزه، جهاد و صدقه. و اما خدای ﻷ با نزول این آیه: ﴿لِّلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا فِی ٱلۡأَرۡضِۗ وَإِن تُبۡدُواْ مَا فِیٓ أَنفُسِکُمۡ أَوۡ تُخۡفُوهُ یُحَاسِبۡکُم بِهِ ٱللَّهُ﴾ [البقرة: 284]. سخت ما را مضطرب و پریشان کرد، چرا که ما تاب و توان کنترلکردن خیالات و وسوسههای شیطانی و خطورات قلبی و خطرهای غیر اختیاری را نداریم. پیامبر ج فرمود:آیا میخواهید، همان چیزی را بگوئید که قبل از شما اهل کتاب گفت:یعنی «سمعنا وعصینا» (شنیدم و نافرمانی کردیم)، نه چنین نکنید، بلکه شما باید این چنین بگوئید:
﴿سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۖ غُفۡرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیۡکَ ٱلۡمَصِیرُ﴾ [البقرة: 285].
سپس چون آن عده از صحابه ش این جملات را خواندند و زبانشان بدان نرم شد، خدای ﻷ به دنبال آن، این آیه را نازل فرمود:
﴿ءَامَنَ ٱلرَّسُولُ بِمَآ أُنزِلَ إِلَیۡهِ مِن رَّبِّهِۦ وَٱلۡمُؤۡمِنُونَۚ کُلٌّ ءَامَنَ بِٱللَّهِ وَمَلَٰٓئِکَتِهِۦ وَکُتُبِهِۦ وَرُسُلِهِۦ لَا نُفَرِّقُ بَیۡنَ أَحَدٖ مِّن رُّسُلِهِۦۚ وَقَالُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۖ غُفۡرَانَکَ رَبَّنَا وَإِلَیۡکَ ٱلۡمَصِیرُ٢٨٥﴾ [البقرة: 285].
«فرستادهِی (خدا، محمد)معتقد است بدانچه از سوی پروردگارش بر او نازل شده است(و شکی در رسالت آسمانی خود ندارد) و مؤمنان (نیز) بدان باور دارند. همگی به خدا و فرشتگان او و کتابهای وی و پیغمبرانش ایمان داشته (و میگویند:) میان هیچ یک از پیغمبران او فرق نمیگداریم (و سرچشمهی رسالت ایشان را یکی میدانیم). و میگویند: (اوامر و نواحی ربانی را توسط محمد)شنیدیم و اطاعت کردیم. پروردگارا! آمرزش تو را خواهانیم، و بازگشت به سوی تو است».
و چون صحابه ش اینچنین از در فرمانپذیری و اطاعت درآمدند، خدای ﻷ با انزال آیهی ﴿لَا یُکَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَا﴾ [البقرة: 286]. آنچه را اصحاب ش از آن نگران و مضطرب بودند، از ایشان دور ساخت. [مسلم. احمد]
در این حدیث، پیامبر ج با نوید ﴿لَا یُکَلِّفُ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِلَّا وُسۡعَهَا﴾ به صحابه ش اطمینان خاطر داد که خداوند ﻷ بر خیالات و وساوس غیراختیاری که در دل انسان بدون قصد و اراده خطور میکند، مؤاخذه نخواهد کرد، بلکه آنها را مورد عفو و بخشش قرار میدهد و از آنها میگذرد.
علامه مفتی محمد شفیع عثمانی میگوید: همانگونه که اعمال ظاهری که به وسیلهی جوارح دست و پا و چشم انجام میگیرند بر دو قسم اند:
اختیاری، مانند:گفتن و زدن.
وغیر اختیاری، مانند:گفتن جملهای به خطا و اشتباه و یا حرکت و رعشه که موجب اذیت و آزار کسی باشد. در این قبیل اعمال، همه میدانند که حساب و کتاب و جزا و سزا، وابسته به افعال اختیاری است و انسان نسبت به افعال غیراختیاری، نه مکلف است و نه بر آنها ثواب و عقابی مرتب میگردد.
همچنین افعال که به باطن، یعنی دل بستگی دارند نیز به دو قسماند:
یکی اختیاری است، مانند: عقیدهی کفر و شرک که آن را به قصد و اختیار در دل خود کسی جایگزین بکند و یا به فکر و اراده، خود را بزرگ قرار بدهد که به آن تکبر گفته میشود یا تصمیم بگیرد که شراب مینوشم.
دوم:غیر اختیاری، مثلا بدون قصد و اراده، خیال بدی در دل کسی خطور کند. در اینجا هم محاسبه، تنها از افعال اختیاری انجام میگیرد نه از غیراختیاری. و از خیالات غیراختیاری مؤاخذه و محاسبه نخواهد شد و برآنها ثواب و عقابی مرتب نمیگردد.
(به همین جهت خداوند ﻷ)برای توضیح بیشتر. این مطلب را در پایان فرمود: ﴿لَهَا مَا کَسَبَتۡ وَعَلَیۡهَا مَا ٱکۡتَسَبَتۡ﴾ یعنی «انسان از کارهایی ثواب بدست میآورد که آنها را با اراده انجام داده باشد و نیز عقاب بر کارهایی مرتب میگردد که آنها را با اراده انجام بدهد» مقصود اینکه ثواب یا عقاب، مستقیماً بر اعمالی مرتب میشود که با قصد و اراده انجام گیرند. و مرتبشدن ثواب یا عذاب بر اعمالی که مِن غیرمستقیم و بدون اراده انجام گیرند منافی با آن نیست([2]).
آری، خداوند ﻷ هیچگاه کسی را جز به آنچه قدرت دفع آن را دارد، عذاب نمیدهد و هیچگاه کسی را فوق توان و طاقتش، مکلف نمیگرداند و درست است که او همه را مورد محاسبه و بازپرسی قرار میدهد، لیکن کسی را جز به آنچه توان دفع آن را دارد،کیفر نمیدهد و اما آنچه که انسان مالک دفع آن نیست، از قبیل: وسوسهی نفس و هواههای آن، پس انسان به آن مکلف نمیگردد و درمقابل آن مؤاخذه نمیشود.
پیامبر ج میفرماید:
«قال الله:اذا هم عبدی بسیئة فلا تکتبوها علیه فان عملها فاکتبوها سیئة واذا هم بحسنة فلم یعملها فاکتبوها حسنة، فان عملها فاکتبوها عشرا ـ وفی روایة ـ کتبها الله عنده عشر حسنات الی سبعمأة ضعف الی اضعاف کثیرة» [بخاری و مسلم]
خداوند ﻷ میفرماید:«چون بندهی من قصد گناهی نمود، به فرشتگان دستور میدهم تا آن را در نامهی اعمالش ننویسید، ولی اگر قصد خود را عملی ساخت، بر او یک گناه بنویسید و چون به کار نیکی قصد نمود اما آن را عملی نکرد، برای وی ثواب بنویسید(و این از نشانههای الطاف الهی و رأفت وی بر خلق است) و اگر آن را عملی کرد، برای وی ده ثواب بنویسید». و در روایت دیگری آمده است:«خداوند آن کار نیک را در نزد خود. از ده نیکی تا هفتصد برابر و تا مراتب بسیار بیشتری مینویسد».
دفع یک شبهه: گاه تصور میشود که حدیث «ان الله تجاوز عن امتی ما...» با آیهی ﴿لِّلَّهِ مَا فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَا...﴾ مخالفت دارد.
ولی پاسخ این اعتراض را امام قرطبی، چنین داده است که: این حدیث متعلق به احکام دنیا است که طلاق و عتاق و بیع و هبه، تنها به ارادهی دل منعقد نمیشوند تا زمانی که به زبان و عمل انجام نگیرند. و آنچه در آیه ذکر شده است وابسته به احکام آخرت است، بنابراین میان این حدیث و آیه، هیچ تعارضی نیست([3]).
و برخی دیگر از علماء نیز جواب این شبهه را چنین دادهاند: که در حدیث، بحث از آمرزش چیزهای مخفی و پوشیدهی دلها است، مانند: وساوس و خیالات غیراختیاری که در دل انسان، بدون قصد و اراده خطور میکنند، بلکه با وجود ارادهی خلاف آنها هم وارد میشوند و چنین خیالات و وساوس غیراختیاری را خداوند در حق این امت عفو و بخشش فرموده است و مراد از محاسبه که در آیه آمده، آن ارادهها و نیاتی که انسان آنها را با قصد و اختیار خویش در دل خود، جای میدهد و برای انجامدادن آنها، میکوشد اما بر حسب وقوع موانع اتفاقی، بر انجام آنها موفق نمیگردد در روز قیامت از اینگونه ارادهها، محاسبه خواهد شد. باز خداوند هر کسی را که بخواهد با فضل و کرم خویش میبخشد و هرکس را بخواهد عذاب میدهد([4]).
64 - [2] وعن أبی هریرة س قال: جاء ناس من أصحاب رسول الله ج إلى النبی ج، فسألوه: إنا نجد فی أنفسنا ما یتعاظم أحدنا أن یتکلم به!. قال: " أو قد وجدتموه؟ " قالوا: نعم. قال: " ذاک صریح الإیمان". رواه مسلم([5]).
64- (2) ابوهریره س گوید: تنی چند از صحابه ش به نزد رسولخدا ج آمده و گفتند: گاهی در دل و جان ما خیالات و وسوسههای نامطلوب و غیر قابل تحمل و سؤالات و اعتراضات ملحدانهای خطور میکند که هیچ یک از ما (از بیم و ترس از عذاب خدا) جرأت به زبان آوردن آنها را ندارد.(حال شما بفرمائیدکه: تکلیف ما در قبال این خطورات و افکار بد و نامطلوب چیست).
پیامبر ج فرمود:آیا براستی چنین به شما دست میدهد؟ گفتند: بلی! (دچار چنین وسوسهها و خیالات غیراختیاری میشویم).پیامبر ج فرمود: (همین که از وسوسههای غیراختیاری تا این اندازه بیم و ترس دارید که اظهار نمودن آن را بر زبان، بد و زشت و گناه و معصیت میدانید، خودش از نشانههای) صریح و روشن ایمان است.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: در عهد رسالت نیز،گاهی در دل و جان صحابه ش، خیالات و وسوسههای نامطلوب و غیراختیاری و خطورات و افکار بد و غیر قابل تحمل و سؤالات واعتراضات ملحدانهای خطور میکرد، از اینرو، یاران پیامبر ش،آن طلایهداران و پیشقراولان عرصهی ایمان و یقین و آن پیشگامان پیشتاز عرصهی زهد و تقوا، سخت نگران و بیقرار شدند، و از وسوسههایی که در نهادشان خطور میکرد، و در عین حال از توان و اختیارشان خارج بود، سخت مضطرب و پریشان شدند. از این جهت این موضوع را با رسولخدا ج در میان گذاشتند. رسولخدا ج نیز به آنها اطمینان خاطر داد و فرمود: بر اثر این وسوسههای شیطانی و غیراختیاری، نگران و بیقرار نباشید، چرا که خداوند ﻷ، تا زمانیکه انسان،آن خطورات قلبی و وسوسههای شیطانی را به مرحلهی زبان و عمل نیاورد، مورد عفو و بخشش قرار میدهد. و نیز در این حدیث به صحابه ش خاطر نشان کرد همین که شما در برابر این وسوسههای غیراختیاری که از توان و اختیارتان بیرون است این اندازه بیم و هراس دارید،که حتی به خود جرأت نمیدهید که آن را با زبان برای دیگران بازگو کنید و در قلب از چنین خطورات و افکاری متنفر و منزجر هستید، خود این کراهیت و بد دانستن شما از این وسوسهها، از نشانههای صریح و روشن ایمان است.آری! مسلمان راستین ومؤمن واقعی و حقیقی این چنین است که حتی از اعمال و رفتار و گفتار و افکار بد و نامطلوب که در حیطهی قدرت و توان و اختیارش نیست باز هم متنفر و قلباً از آن بیزار است. و در حقیقت کیفیت و حالت ایمان ناب و خالص و تمام و کامل همین است.
65 - [3] وعن أبی هریرة س قال: قال رسول الله ج: " یأتی الشیطان أحدکم فیقول: من خلق کذا؟ من خلق کذا؟ حتى یقول: من خلق ربک؟ فإذا بلغه؛ فلیستعذ بالله ولینته " متفق علیه([6]).
65- (3) ابوهریره س میگوید: پیامبر ج فرمود:شیطان پیش یکی از شما میآید(او را وسوسه میکند) و میگوید: فلان چیز را چه کسی به وجود آورده است؟و چه کسی فلان چیز دیگر را به وجود آورده است؟ (و شیطان این سلسله پرسشها را ادامه میدهد) تا اینکه میرسد به آنجا که میگوید: چه کسی پروردگار شما را به وجود آورده است، پس وقتی که به این سؤال رسید وظیفهی شخص مسلمان در قبال این وسوسه این است که:به خدا پناه ببرد (و اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بگوید)و نباید به چنین افکار (بد و نامطلوبی) ادامه دهد.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: در این حدیث، پیامبر ج به علاج وسوسههای شیطانی و خطورات و خیالات غیراختیاری که از سوی شیطان به قلب انسان القا میشود، اشاره میکند و میفرماید:«هرگاه دچار چنین وساوس و خیالاتی شدید، از شر شیطان به خداوند ﻷ پناه ببرید و بدون تردید، پناه بردن به خدا راه علاج بسیار مؤثر و کارآمدی است، برای دفع تمام وسوسههای شیطانی. خداوند ﻷ میفرماید:
﴿وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ ٱلشَّیۡطَٰنِ نَزۡغٞ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِۚ إِنَّهُۥ سَمِیعٌ عَلِیمٌ٢٠٠﴾ [الأعراف: 200].
«و اگر وسوسهای از شیطان به تو رسید، و خواست تو را از مسیر منحرف و از هدف باز دارد.به خدا پناه ببر و خویشتن را به او بسپار، او شنوای دانا است».
در این آیه، خداوند به تمام مسلمانان میفرماید:«اگر وسوسههای شیطانی متوجه شما شده. به خدا پناه ببرید و خویشتن را از شر وساوس وخیالات باطن و منحرفکننده فقط در پناه اوتعالی قرار دهید، چرا که شما جز این راهی برای نجات از آنها ندارید». و نیزخداوند ﻷ، صفات بارز و برجستهی متقیان و خداترسان را چنین بیان میکند:
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ٱتَّقَوۡاْ إِذَا مَسَّهُمۡ طَٰٓئِفٞ مِّنَ ٱلشَّیۡطَٰنِ تَذَکَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبۡصِرُونَ٢٠١﴾ [الأعراف: 201].
«پرهیزگاران هنگامیکه گرفتار وسوسهای از شیطان میشوند به یاد (عداوت و نیرنگ شیطان، و عقاب و ثواب یزدان) میافتند، و (در پرتو یاد خدا و به خاطرآوردن دشمنانگی و اهریمن) بینا میگردند (و آگاه میشوند که اشتباه کردهاند و از راه حق منحرف شدهاند، و لذا شتابان به سوی حق برمیگردند)».
در این آیه، بیان شده است که وسوسههای شیطانی، پیوسته پیرامون فکر و روح انسان گردش میکنند تا راهی برای نفوذ، بیابند، اگر انسان در این هنگام به یاد خدا و عواقب شوم گناه بیفتد، آنها را از خود دور ساخته و رهایی مییابد و گر نه سرانجام در برابر این وسوسهها و تحریکات، تسلیم میگردد.
در این آیه، تنها راه نجات از وسوسههای شیطانی را خداوند ﻷ، نخست در تقوا و خداترسی و سپس در مراقبت و سرانجام در توجه به خویشتن و پناهبردن به خدا معرفی میکند. و در حقیقت این پناه بردن به خدا است که به انسان، بینائی و روشنایی میبخشد و قدرت شناخت واقعیتها را به او میدهد.
و نتیجهاش، نجات از چنگال وسوسههای شیطانی وخیالات و افکار بد و نامطلوب است. و در حقیقیت این پرهیزگاران و خداترساناند که میتوانند در پرتو ذکر و یاد خدا و پناه بردن به او، از چنگال وسوسههای شیطانی رهایی یابند. و همچنین خداوند در آیهای دیگر میفرماید:
﴿وَقُل رَّبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنۡ هَمَزَٰتِ ٱلشَّیَٰطِینِ٩٧ وَأَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَن یَحۡضُرُونِ٩٨﴾ [المؤمنون: 97-98].
«(در عین حال خود را به خدا بسپار) و بگو: پروردگارا! خویشتن را از وسوسههای اهریمنان (و تحریکات ایشان به انجام گناهان)در پناه تو میدارم. و خویشتن را در پناه تو میدارم از اینکه با من (در اعمال و اقوال و سایر احوال) گرد آیند (و مرا از تو غافل نمایند)».
در این آیات خداوند متعال از مؤمنان میخواهد تا به طور مداوم از وسوسهها و القائات شیطانی برحذر باشند و پیوسته خود را از این نظر در پناه او تعالی قرار دهند. چون: زمانی که خداوند متعال، پیامبرش را با داشتن مقام عصمت، به چنین امری دستور میدهد، تکلیف ما چه خواهد بود. پس برای تمام مسلمانان لازم و ضروری است که پیوسته خویشتن را در پناه خدا قرار دهند و از خداوند بخواهند که لحظهای آنها را به حال خودشان وا مگذارد تا تحت تأثیر وسوسهها و خیالات شیطانی قرار نگیرند.
و در جایی دیگر خداوند متعال میفرماید:
﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ١ مَلِکِ ٱلنَّاسِ٢ إِلَٰهِ ٱلنَّاسِ٣ مِن شَرِّ ٱلۡوَسۡوَاسِ ٱلۡخَنَّاسِ٤ ٱلَّذِی یُوَسۡوِسُ فِی صُدُورِ ٱلنَّاسِ٥ مِنَ ٱلۡجِنَّةِ وَٱلنَّاسِ٦﴾ [الناس: 1-6].
«بگو: پناه میبرم به پروردگار مردمان. به مالک و حاکم (واقعی) مردمان. به معبود (به حق) مردمان. از شر وسوسهگری که واپس میرود (اگر برای چیرهشدن بر او، از خدا کمک بخواهی و خویشتن را در پناهش داری). وسوسهگری است که در سینههای مردمان به وسوسه میپردازد(و ایشان را به سوی زشتی و گناه و ترک خوبیها و واجبات میخواند). (در سینههای مردمانی) از جنّیها و انسانها».
در این آیات، خداوند ﻷ از تمام مسلمانان و مؤمنان حتی از پیامبر ج که از هرگونه انحراف و وسوسه، بیمه شده است و مقام عصمت را داراست، میخواهد که از شر شیطان وسوسهگر به خدا پناه برند، تا در دام شیطان وسوسهگر نیفتند. البته در احادیثی دیگر، پیامبر ج علاج وسوسههای شیطانی را در گفتن «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» و خواندن دو سورهی معوذتین(فلق وناس) و خواندن «آیةالکرسی» و خواندن آیات آخر سورهی بقره میداند و از مسلمانان میخواهد تا با خواندن این آیات و سورهها به خدا پناه ببرند و خویشتن را در پناه و حفظ او تعالی قرار بدهند تا از چنگال وسوسههای شیطان وخطورات نفس، ایمن بمانند.
66 - [4] وعن أبی هریرة س قال: قال رسول الله ج: " لا یزال الناس یتساءلون حتى یقال: هذا خلق الله الخلق، فمن خلق الله؟ فمن وجد من ذلک شیئا؛ فلیقل: آمنت بالله ورسله " متفق علیه([7]).
66- (4) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: مردم دستبردار نیستند و پیوسته به سؤالهای (بیمورد و بد و نامطلوب) خویش ادامه میدهند، تا اینکه کار بدانجایی میرسد که میگویند: این خدا است که آفریدگار همه چیز و همه کس است.اما آفریدگار خداوند کیست؟ پس هرگاه برای یکی از شما چنین سؤالهای بیمورد و بد و نامطلوبی ایجاد شد، وظیفهاش در قبال این سؤالها این است که (به خدا پناه ببرد و) بگوید: از روی صداقت و اخلاص و از تهدل و از روی اعتقاد و عمل به خداوند متعال و پیامبرانش ایمان آوردهام.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: برخی شاید از این حدیث برداشت اشتباهی بکنند و فکر نماید که منظور از فرمودهی پیامبر ج «آمنت بالله ورسله» این باشد که چنین شخصی که دچار چنین وساوس، خیالات و افکار بد و نامطلوبی شده است، دچار کفر گردیده باشد، بنابراین بر او لازم است که در قبال چنین وساوس و خیالات ملحدانه، دوباره با این جملات «امنت بالله ورسله» تجدید ایمان کند. ولی این برداشت به هیچ عنوان درست نیست چرا که مراد از این حدیث (بسان حدیث گذشته) این است که شخص مؤمن و متدین، کسیکه از روی صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل به وحدانیت و یکتایی خدا و به رسالت تمام پیامبران، ایمان آورده است، پیوسته در چنین حالات غیراختیاری و از چنین افکار بد و نامطلوب، به خداوند ﻷ پناه میبرد، چرا که او به خوبی میداند که پناه بردن به خدا، تنها داروی نافع و مفیدی است برای دفع تمام وسوسههای شیطانی. و یاد و ذکر خدا است که راه علاج بسیار مؤثری در برخورد با چنین وساوس بد و ملحدانه میباشد. آری! شخص مؤمن و مسلمان، در پرتو همین ایمان به خدا و پیامبران است که پیوسته در مقابل این وساوس قلبی و سؤالات ملحدانه و افکار بد و نامطلوب میایستد و صراحتاً به شیطان ملعون و پلید میگوید که: مرا به حال خودم واگذار، چرا که من به خدا پناه بردهام و به او ایمان آوردهام و به او پیوستهام، تو با این وساوس و خیالات قلبی و افکار زشت و ملحدانه، هرگز نمیتوانی مرا منحرف کنی و بیراهم نمایی.
پس دانسته شد که منظور این حدیث، مانند حدیث گذشته این است که وظیفهی شخص مسلمان در قبال این وسوسههای شیطانی این است که به خدا پناه ببرد و «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» و«امنت بالله ورسله» بگوید و خویش را به خداوند ﻷ حواله بکند. چرا که تنها راه علاج این وسوسههای شیطانی همین کار است.
البته منظور از پناهبردن به خدا، و گفتن «امنت بالله ورسله» این نیست که انسان تنها با زبان این جمله را بگوید، بلکه باید با فکر، عقیده و عمل نیز خود را در پناه خدا قرار دهد، از راههای شیطانی، برنامههای شیطانی و افکار و تبلیغات شیطانی، مجالس و محافل شیطانی، عملاً خود را کنار کشد و در مسیر افکار و تبلیغات رحمانی و خدایی جای دهد و گر نه، انسانی که خود را در معرض طوفان این وسوسهها عملاً قرار داده تنها با خواندن این کلمه و گفتن این الفاظ به جایی نمیرسد.
67 - [5] وعن ابن مسعود قال: قال رسول الله ج: " ما منکم من أحد إلا وقد وکل به قرینه من الجن وقرینه من الملائکة ". قالوا: وإیاک یا رسول الله؟ قال: "وإیای، ولکن الله أعاننی علیه فأسلم، فلا یأمرنی إلا بخیر ". رواه مسلم([8]).
67- (5) ابن مسعود س گوید: پیامبر ج فرمود: هریک از شما با خود همنشینی از جن و همنشینی از فرشتگان دارد (که همنشین جنی، وی را به بدی و شر و همنشین فرشته، وی را به خوبی ونیکی امرمیکند). صحابه ش گفتند: حتی شما، ای رسولخدا؟ (یعنی با شما نیز همنشینی از جن است)؟ فرمود: بلی (با من نیز هست) اما خداوند ﻷ (با اعطای مقام عصمت) مرا از شر او ایمن نمود و مرا بر وی مسلط کرد پس همنشین من از جن، مسلمان شد و به جز خیر و نیکی مرا امر نمیکند.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است]
شرح: در این حدیث، پیامبر ج بیان میکند که هر انسانی، همانطور که فرشتگانی همراه او هستند، شیاطین نیز همراه او میباشند و هر شخص مسلمان با خود، دو همنشین دارد، همنشینی از فرشتگان و یک همنشین از جنیان. همنشین فرشته، انسان را به کار خیر و نیکی و به خوبیها و مکارم اخلاق امر میکند، از این جهت او را «ملهم» مینامند. چرا که وی الهامکنندهی کارهای خیر و نیکی است.
همنشین جنی، انسان را به کار بد و شر و به زشتیها و پلشتیها و مفاسد و منکرات و فحشاء وکارهای قبیح و زشت، فرا خوانده و امر میکند. از این جهت، او را «وسواس» مینامند چرا که وی پیوسته در شکل مقام، مال، شهرت و امثال اینها خودنمایی میکند و میکوشد تا انسانها را از این طریق از مسیرشان منحرف سازد و از هدفشان باز دارد و بهسوی گناه و بزهکاری دعوت نماید. و آنها را بهسوی بیبندوباری و عیاشی و خوشگذرانی و بولهوسی و الحاد و زندقه فرا خواند.
انسان مسلمان نباید مأیوس و ناامید شود، چرا که در مقابل این وسوسهگران مخرّب، فرشتگان آسمانی به یاری بندگان مؤمن و رهروان راه حق میآیند.
آری! مؤمنان تنها نیستند، بلکه فرشتگان الهی نیز با آنها هستند، و آنها را یاری و کمک میکنند، ولی با این وجود نباید مغرور شوند و همنشین جنی خویش را دستکم بگیرند و خود را بینیاز از موعظه، پند، تذکر و امدادهای الهی بدانند، بلکه باید همیشه به خدا پناه برند و به سخن فرشته و اوامر و فرامین خدای ﻷ، جامهی عمل بپوشانند و همیشه بیدار و هوشیار باشند، تا از شر وسوسهگر جنی و از شر نقشههای مخفی و پنهان وی در امان بمانند.
«وایای ولکن الله اعاننی علیه فاسلم».
در این بخش از حدیث، پیامبر ج بیان میدارد که من نیز بشری همچون شما هستم، و به همراه من نبز، همنشینی از فرشته و همنشینی از جنیان است ولی فرق من با شما در این است که خداوند ﻷ، با اعطای مقام عصمت مرا از شر همنشین جنی مصون و محفوظ داشته است، زیرا پیامبرانی که از جانب خدا انتخاب و فرستاده میشوند تا مردم را از جهل و نادانی و بندگی هوای نفسانی و وسوسههای شیطانی نجات دهند وآنان را از ارتکاب کارهای ناپسند و از پیروی وسوسههای شیطانی باز دارند، لازم است که خود، متصف به صفات و اخلاق پسندیده باشند، چون اگر دارای اخلاق ناپسند باشند نمیتوانند مردم را بهسوی سعادت و نجات از اهریمنان، رهنمود کنند و دستورات و اوامر آنان، عاری از فایده و تأثیر و باعث گمراهی نیز خواهد شد، بدین جهت است که خداوند مرا از شر این همنشین بد حفظ نموده و در مقابل وسوسهها و خیالات و خطورات و خطرهایی که از جانب وی بهسوی هرکس میشود، مرا مصون داشته است
«فاسلم» این واژه به دو صورت خوانده میشود:
1- به ضم «میم» (فاسلمُ) صیغهی متکلم، یعنی من با اعطای مقام عصمت از شر آن شیطان و همنشین در امان ماندم.
2- به فتح «میم» (فاسلمَ) صیغهی غائب معلوم فعل ماضی، و دراین صورت، این واژه به دو معنی خوانده میشود:
الف) یکی اینکه ‹‹اسلمَ›› را از «استسلم» بگیریم.به این معنی که همنشین جنی،کاملاً مطیع و منقاد و فرمانبردار من شد، و خداوند ﻷ مرا بر او مسلط و چیره گرداند و جز به خیر و نیکی مرا امر نمیکند.
ب) معنای دوم اینکه: «اسلمَ» را از «اسلام» بگیریم. یعنی همنشین جنیام، مسلمان شد و به مکتب اسلام گردن نهاد. واین معنا نیز دور از ذهن نیست، چنانچه علامه تورپشتی میگوید: «الله قادر علی کل شیء، فلا یستبعد من فضله أن یخصّ نبیه بهذه الکرامة،اعنی اسلام قرینه»([9]).
68 - [6] وعن أنس قال: قال رسول الله ج: " إن الشیطان یجری من الإنسان مجرى الدم ". متفق علیه([10]).
68- (6) انس س گوید: پیامبر ج فرمود: «شیطان بسان جریان خون در رگها جریان مییابد».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: وقتی شیطان از درگاه خداوند ﻷ رانده شد به خداوند ﻷ گفت:
﴿قَالَ فَبِمَآ أَغۡوَیۡتَنِی لَأَقۡعُدَنَّ لَهُمۡ صِرَٰطَکَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ١٦ ثُمَّ لَأٓتِیَنَّهُم مِّنۢ بَیۡنِ أَیۡدِیهِمۡ وَمِنۡ خَلۡفِهِمۡ وَعَنۡ أَیۡمَٰنِهِمۡ وَعَن شَمَآئِلِهِمۡۖ وَلَا تَجِدُ أَکۡثَرَهُمۡ شَٰکِرِینَ١٧﴾ [الأعراف: 16-17].
«شیطان گفت: بدان سبب که مرا گمراه ساختی، من بر سر راه مستقیم تو در کمین آنان مینشینم سپس از پیش رو و از پشت سر و از طرف راست و از طرف چپ به سراغ ایشان میروم و گمراهشان میسازم، تا بدانجا که بیشتر آنان را سپاسگذار نخواهی یافت».
آری شیطان برای بنیآدم، هرچه از دستش ساخته باشد، و با وسائل گوناگون به اغوای بنیآدم بر میخیزد و در هر محلی و از هر جهت ممکن به سراغ آنها میرود تا آنان را گمراه سازد و از راه حق و حقیقت منحرفشان نماید.شیطان کوشش میکند تا انسانها را بدین وسیله گمراه کند، امر به بدی، تصور باطل،کردار زشت، ترس از فقر کشنده، به کار بردن سوگندهای دروغین، ایجاد دشمنی در خانواده، جامعه و یا ملت، مانع شدن از ذکر و یاد خدا،آراستن باطل جلوی چشمان طرفدارانش، پیروی از هوا و هوسهای نامشروع، بروز فتنهها و دوبهم زنیها به واسطهی خودخواهیها و خود برتریها و...
آری! منظور پیامبر ج نیز همین است که شیطان پیوسته با انسان است و او را به بدی و وسوسههای بد و نامطلوب امر میکند و پیوسته سعی میکند تا پرده بر قلب و گوش انسان بیفکند، او را از خدا بیگانه کند و چنان افکار بد و شیطانی انسان را تحریک میکند که هر وقت ارادهی بازگشت کند، سنگی بر سر راه او میافکند و مانعی ایجاد میکند تا هرگز به صراط مستقیم باز نگردد براستی شیطان بسان جریان خون در وجود انسانها جریان دارد و پیوسته به فکر اغواء و گمراهنمودن آانها هست. اما با همین وجود که شیطان بسان جریان خون در وجود انسانها جریان دارد و پیوسته به فکر اغوای او است، باز هم گروهی از بندگان خدا هستند که شیطان در ایمان استوار و مضبوط آنان، خُرد و تحقیر میگردد و نقشههایش با آن عظمت و شدت، در برابر دیوار سر به آسمان کشیدهی ایمان آنان، ضعیف و ناتوان میماند و این همان چیزی است که شیطان در پیشگاه خداوند گفت:
«الاعبادک منهم المخلصین»
براستی! بندگان و انسانهایی که دارای ایمان و توکل بر پروردگار متعال هستند و از نظر عقیده، تنها خدا پرستند و از نظر عمل مستقل از همه چیز و متکی بر خدا، نه متکی بر انسانهای ضعیف و وابسته و یا متکی بر هوا و هوسها و تعصبها و لجاجتهااند، آنها بیرون از سلطه و نفوذ شیطان اند.
و درحقیقت بر اساس چنین ایمان و توکل و اخلاص و عقیدهای است که دشمن خدا و خلق خدا، یعنی شیطان لعین، هرگز نمیتواند بر آنان چیره شود و به خود جذب نماید و اینان بندگان راستین خدا هستند، بندگانی که در دریای حق و حقیقت شناورند و هرگز غرق گمراهی و ضلالت نخواهند شد، پس در واقع همان عقیده و ایمانشان به خداوند ﻷ، محکمترین سپر نفوذناپذیری است در برابر یورشهای شیطانی که در رگ و خون آنها در جریان است.
خداوند همهی ما را از شر اهریمن وسوسهگر و فتنهجو و گمراهکننده ایمن دارد.
69 - [7] وعن أبی هریرة س قال: قال رسول الله ج: " ما من بنی آدم مولود إلا یمسه الشیطان حین یولد، فیستهل صارخاً من مسّ الشیطان غیر مریم وابنها." متفق علیه([11]).
69- (7) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: «در هنگام تولد هر نوزادی از بنیآدم، شیطان او را لمس میکند که در اثر آن، به هنگام ولادت، فریاد و صدایی از نوزاد بلند میشود به جز مریم و پسرش عیسی ÷ که از این لمس شیطانی محفوظ و مصون بودند».
[این حدیث را بخاری ومسلم روایت کردهاند].
70 - [8] وعن أبی هریرة س قال: قال رسول الله ج: "صیاح المولود حین یقع نزغة من الشیطان ". متفق علیه([12]).
70- (8) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: «فریاد و صدایی که از نوزاد در هنگام تولد بلند میشود بر اثر لمس شیطان است».
[این حدیث را بخاری و سلم کردهاند].
شرح: در این دو حدیث به صراحت بیان شده است که نخستین کاری که شیطان از همان اوان تولد انسان به عنوان شروع پیکار و جنگ با آن موجود تازه به دنیا آمده انجام میدهد، ضربهزدن به اوست. و این ضربهزدن شیطان، همان آغاز تسلط بر آدمیزادگان است، اما خداوند، مریم و پسرش عیسی ÷ را از آن محفوظ داشت. آن هم به خاطر دعای زن عمران(حنة) مادر مریم بود، آنجا که در بارگاه حق تعالی گفت:
﴿إِنِّیٓ أُعِیذُهَا بِکَ وَذُرِّیَّتَهَا مِنَ ٱلشَّیۡطَٰنِ ٱلرَّجِیمِ﴾ [آل عمران: 36].
«و او و فرزندانش را از (وسوسه و گمراه سازی) اهریمن مطرود (از درگاه فضل و کرمت، به تو میسپارم و) در پناه تو میدارم».
دکتر عبدالحمید بلالی میگوید: «هر انسانی که متولد میشود بر فطرت و پاکی تولد مییابد و اما این پدر و مادر او است که بر آئین یهودی، نصرانی و یا مجوسی او را بار میآورند و آنچه که شکی در آن نیست این است که هدایت فقط با خداست.
ولی نباید فراموش کرد که پدر و مادر برای سلوک و رشد کودک، دو عامل بسیار بزرگ و مؤثر میباشند، پس اگر ضربهی شیطان برای آنان خوشآیند باشد مسلما فرزند خود را به بهای ناچیزی به شیطان میفروشند
﴿وَشَرَوۡهُ بِثَمَنِۢ بَخۡسٖ دَرَٰهِمَ مَعۡدُودَةٖ وَکَانُواْ فِیهِ مِنَ ٱلزَّٰهِدِینَ٢٠﴾ [یوسف: 20].
«و او را به پول ناچیزی، تنها به چند درهم فروختند، و (نسبت به دو چندان سختگیری نکردند، چرا که از ترس خانوادهی یوسف) از(نگهداری) او پرهیز داشتند».
اما اگز ضربهی شیطان بر پدر و مادر گران آید قطعاً همان چیزی را میگوید که همسر عمران، هنگام وضع حمل مریم، به درگاه خداوند دست مناجات برداشت و گفت: «من او و فرزندانش را از شر شیطان رانده شده به پناه تو میدهم». پس در این صورت،آن کودک در کنار پدر و مادر صالح و نیکوکاری پرورش مییابد که در ایام کودکی و هم در دوران بزرگی از ضربهی دشمن بشریت یعنی شیطان، آزاد و مصون میباشد([13]).
پس دانستیم که خداوند ﻷ، دعای زن عمران را پذیرفت و عیسی ÷ را از اغواء و تشبثات شیطان، محافظت فرمود. شاید برای کسی این سؤال ایجاد شود که: آیا پیامبر اکرم ج و دیگر پیامبران از مساس شیطان در وقت تولد محفوظ نبودهاند؟
در پاسخ باید گفت: خداوند ﻷ عصمت تمام پیامبران را متکفل شده و همهی آنها را از وسوسههای شیطان وتسلط و نفوذ شیطان بر آنها مصون و محفوظ داشته است و شیطان هرگز نمیتواند با انواع اغواهای خویش، آنان را دچار گناه و معصیت کند. خداوند ﻷ با اعطای مقام عصمت به پیامبران بالأخص به پیامبراکرم ج، آنها را از گزند شیطان محفوظ و معصوم نگاه داشته است چنانچه خود خداوند متعال میفرماید:
﴿إِنَّ عِبَادِی لَیۡسَ لَکَ عَلَیۡهِمۡ سُلۡطَٰنٌ﴾ [الحجر: 42].
«بیگمان تو هیچگونه تسلط و قدرتی بر بندگان من نداری».
و نیز خود شیطان در محضر خدای ﻷ میگوید:
﴿إِلَّا عِبَادَکَ مِنۡهُمُ ٱلۡمُخۡلَصِینَ٤٠﴾ [الحجر: 40].
«مگر بندگان گزیده و پاکیزهی تو از ایشان. (که چون دلهایشان به یاد تو آباد است،تلاش من در حق آنان بر باد است)».
بندگان برگزیده و پاکیزهی تو را نمیتوانم گمراه سازم و چه کسی مخلصتر و پاکیزهتر و برگزیدهتر از پیامبران.
و نیز خود پیامبر ج در حدیث شماره 67 فرمود:
«ولکنی اعاننی الله علیه فاسلم فلا یأمرنی الابخیر».
و موضوع شق صدر نیز گواهی صادق بر این مدعا است و ممکن است که شیطان در موقع تولد حضرت عیسی ÷، هرگز او را لمس نکرده باشد و دیگر پیامبران را مساس کرده باشد اما این امر موجب نمیشود که پیامبران نیز از مساس شیطان متأثر شوند و تحتالشعاع مساس او قرار بگیرند ولی خداوند ﻷ این اثر را از میان بر میدارد و پیامبران را در پناه خویش از وسوسههای ویرانگرشیطان مصون میدارد.
مولانا محمود الحسن دیوبندی، در تفسیر کابلی میگوید:‹‹ این امر ضرور نیست که اثر مسّ شیطان را هرکس میپذیرد و یا این اثر بعد از پذیرفتن دوام مینماید عصمت تمام پیامبران را خدا متکفل شده، بالفرض هنگام ولادت، شیطان به پیغمبران مس کرده باشد و آنها چون مسیح و مریم از این کلّیه (از این قضیه) مستثنی نباشند، باز هم بدون شبهه برآنها که بندگان معصوم ومقدس خدایند، از این حرکت شیطان هیچ گونه اثری پدید نمیشود که مضر باشد، تنها همین قدر فرق دارد که به مسیح و مریم، بنابر مصلحتی این حادثه واقع نشده و به دیگران حادث شده، اما هیچ تأثیر نکرده است. این امتیاز جزئی، مایهی فضیلت کلی نمیشود.
در حدیث شریف است: «وقتی دو دختر شعر میخواندند حضرت پیغمبر ج از آن اعراض فرمود. ابوبکر صدیق س آمد دختران همچون مصروف خواندن بودند چون عمرس آمد آنان برخاستند و گریختند. حضرت پیامبر ج فرمود: «به راهی که عمر میرود شیطان آن را میگذارد و میگریزد». پس کسی از این واقعه چنان نپندارد که پیغمبر ج فضلیت عمر س را بر ذات فرخندهی خویش ثابت گردانیده است»
71 - [9] وعن جابر، قال: قال رسول الله ج: " إن إبلیس یضع عرشه على الماء ثم یبعث سرایاه،یفتنون الناس، فأدناهم منه منـزلة أعظمهم فتنة. یجیء أحدهم فیقول: فعلت کذا وکذا. فیقول: ما صنعت شیئا. قال: ثم یجیء أحدهم فیقول: ما ترکته حتى فرقت بینه وبین امرأته. قال: فیدنیه منه ویقول: نعم أنت." قال الأعمش: أراه قال: " فیلتزمه ". رواه مسلم([14]).
71 – (9) جابر س گوید: پیامبر ج فرمود: «شیطان تخت فرماندهی خویش را بر روی آب مینهد آنگاه دار و دستهاش را برای فتنهانگیزی در میان مردم به این سو و آن سو میفرستد و نزدیکترین آ نها به او از لحاظ منزلت و جایگاه، فتنهانگیزترین آنهاست. یکی از آنها میگوید: من چنین و چنان کردم. ابلیس میگوید: تو کاری نکردهای. سپس یکی دیگر از آنها میآید و میگوید: (در میان خانوادهای اختلاف انداختم) و آنان را رها نکردم تا میان مرد و همسرش (به وسیلهی طلاق) جدایی افکندم. شیطان او را به خود نزدیک ساخته میگوید: بَه!بَه! تو در نظر من خیلی خوبی،آفرین بر تو (عجب کار مهمی کردی)».
«اعمش» (که یکی از راویان این حدیث است) میگوید: به گمانم پیامبر ج فرمود: «شیطان او را درآغوش میگیرد و به تحسین و تمجیدش میپردازد».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است]
شرح: کار شیطان همیشه این است که در میان هر اجتماعی فاصله بیندازد وآنان را از هم جدا کند چرا که او میداند اتحاد و همبستگی، قدرت و توانایی به جامعه میبخشد و جدایی و همپاشیدگی، ضعف و ناتوانی را برای آنان ببار میآورد. لذا از او میخواهد تا از این پراکندگی استفاده کند و به هدف بزرگتری دست یابد که آن در دست گرفتن رهبری تمام مردم است تا اینکه همهی آنان را به سیاهچال دوزخ رهنمون سازد. پس در وهلهی اول، آنچه بیشتر برای او اهمیت دارد جدا کردن خانوادهها از هم است، آنهم خانوادههای صالح و نیکوکار، سعی میکند چنین خانوادههایی را که خشت بنای ساختمان جامعه هستند، در هم بپاشد زیرا که اتحاد خانوادهها تنها چیزی است که شیطان را تهدید میکند و نقشهی باطل و شومش را خنثی و بیاثر میسازد و به ویژه، خانوادههایی که در پناه اتحاد خویش، مؤمن و نیکوکار هم باشند.
و براستی همین اتحاد و همبستگی خانواده و میان اهل خانواده است که به ضعیفان توان میبخشد و بر توان نیرومندان میافزاید همانطور که آجرها اگر در کنار هم، درساختمان و بنایی محکم به کار نروند گرچه به تنهایی از استحکام بالایی برخوردار باشند حتی اگر به میلیونها عدد بالغ شوند همچنان ضعیفاند و مقاومت چندانی ندارند اما چون در ساخت دیواری به کار روند قوت و نیرویی مییابند که به آسانی نمیتوان آنها را در هم کوفت زیرا با دیگر آجرها در ارتباط و پیوند قرار گرفتهاند و بدینسان نیروی عظیمی یافتهاند. پیامبر ج میفرماید:
«مؤمنان نسبت به یکدیگر مانند اجزای ساختمان هستند که همدیگر را استحکام میبخشد».
بدینسان روشن میگردد که اتحاد به خوبی قادر است مانع هلاکت و فنا گردد، چون همیشه احتمال این هست افرادی که دور از جماعت قرار دارند، توسط شیاطین در کمین نشستهی جن و انس، در پرتگاه هلاکت سقوط کنند، اما هر گاه همین افراد در بین جمع و جماعت واقع شوند، چون گوسفندی که در میانهی گلهای قرار بگیرد، و بدین وسیله از حمله گرگها در امان بمانده در حمایت همنوعان قرار میگیرد و از گزند توطئههای اشرار و بد اندیشان به دور خواهند ماند.
حدیث
«علیکم بالجماعة فان یدالله مع الجماعة ومن شذ شذ فی النار» [ترمذی]
«جماعت را محکم بگیرید، دست یاری خدا با جماعت است. و هرکس از راه جماعت سرپیچی کند راه آتش را در پیش گرفته است».
گواه همین حقیقت است. در این زمینه احادیث دیگری نیز وجود دارد. «شیطان مانند گرگی است در کمین آدمیان نشسته که تنها،آنانی را که مثل گوسفندان از گله جدا شدهاند به گمراهی میافکند و آنان را میدرد». و نیز میفرماید:
«از جماعت تخطی نکنید،که شیطان قرین تنهایی است و از جمع و جماعت دورتر است».
و به همین جهت است که هرگاه این محیطهای پاک خانواده، شکسته و درهم ریخته شود به طور حتم، جامعه نیز شکسته و درهم میپاشد و این چیزی است که به وضوح در عصر کنونی ما، مشاهده میشود، به نحوی که بسیاری خانوادهها از هم جدا شده و درهم پاشیدهاند و این امر نیز موجب پراکندگی و ایجاد فاصله در میان افراد جامعه شده است و موجب شده که فتنه و فساد در وحدت آنها نفوذ کند و حس خودبینی و خودبرتری در بعضی و حس حسد و بدبینی در بعضی دیگر، و حس عیبجویی و ریشخند کردن در بعضی دیگر را ایجاد کند تا رشتهی محبت و حس اتحاد و نوعدوستی که انسانها را به هم متصل ساخته بود پاره گردد و از هم فاصله بگیرند.
پس بنابراین خانوادهها که خشت بنای ساختمانی جامعه هستند، باید خیلی مواظب باشند، تا شیطان در میان آنها رخنه نکند و زن و شوهر رفتار و معاشرت خوب را مسؤلیتی واجب واساسی قلمداد کنند و هریک از آن دو به مسؤلیتهای خود عمل نمایند و حقوق طرف دیگر را به صورتی شایسته مراعات کنند، به همین خاطر لازم است که مردم با التزام به حدود و احکام دینی و تقوا و پرهیزکاری آشنا گردند.
و مرد نیز باید در زندگی خانوادگی واقعنگر باشد و چندان آرمانی و خیالی در مورد همسر خود فکر نکند و در کنار کمبودها و معایبی که دارد، به خوبیها و محاسن او و کمبودهای خود نیز توجه نماید.
و باید متوجه این موضوع مهم باشد که هرگاه نسبت به همسر خود دچار نگرانی شد، عقل و حکمت و مصلحت را قاضی و معیار قرار دهد و چنانچه سخن و برخورد نادرستی بر اساس احساسات و عاطفه از او سر بزند، سریع در مقابلش عکس العمل نشان ندهد و با او مدارا نماید و اساس را بر گذشت و چشمپوشی قرار دهد.
خداوند میفرماید:
﴿وَعَاشِرُوهُنَّ بِٱلۡمَعۡرُوفِۚ فَإِن کَرِهۡتُمُوهُنَّ فَعَسَىٰٓ أَن تَکۡرَهُواْ شَیۡٔٗا وَیَجۡعَلَ ٱللَّهُ فِیهِ خَیۡرٗا کَثِیرٗا﴾ [النساء: 19].
«با زنان خود به طور شایسته درگفتار و کردار معاشرت کنید و اگر هم از آنان به جهاتی کراهت داشتنید، شتاب نکنید و زود تصمیم به جدایی نگیرید، زیرا که چه بسا از چیزی بدتان بیاید و خداوند درآن خیر و خوبی فراوانی قرار بدهد».
ومرد باید با همسر نااهل و نافرمان خویش بر مبنای حکمت و آیندهنگری و بدون ضعف برخورد نماید و اگر با او تندی و سختگیری نماید، از خشونت پرهیز کند. خداوند میفرماید:
﴿وَٱلَّٰتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَٱهۡجُرُوهُنَّ فِی ٱلۡمَضَاجِعِ وَٱضۡرِبُوهُنَّۖ فَإِنۡ أَطَعۡنَکُمۡ فَلَا تَبۡغُواْ عَلَیۡهِنَّ سَبِیلًا﴾ [النساء: 34].
«و زنانی که از سرکشی و سرپیچی ایشان بیم دارید، پند و اندرزشان دهید و اگر مؤثر واقع نشد.از همبستری با آنان خوداری کنید و بستر خویش را جدا کنید و با ایشان سخن نگوئید و اگر باز هم مؤثر واقع نشد و راهی جز شدت عمل نبود،آنان را تنبیه کنید و کتک مناسبی بزنید. پس اگر از شما اطاعت کردند، ترتیب تنبیه سهگانه را مراعات دارید و از اخف به اشد نروید. و جز این راهی برای تنبیه ایشان نجوئید».
آری! اسلام نمیخواهد به دروغ این خشت بنای اجتماع را از میان بردارد و آب در آسیاب شیطان بریزد بلکه در برابر اختلاف پیشآمده میان زن و شوهر، نزدیکان و دوستان آنان را مسئول میداند. وآنان را به تشکیل مجلس آشتی یا دادگاه خانوادگی از طرف اشخاص مورد اعتماد طرفین برای حل اختلافشان تشویق مینماید.
﴿وَإِنۡ خِفۡتُمۡ شِقَاقَ بَیۡنِهِمَا فَٱبۡعَثُواْ حَکَمٗا مِّنۡ أَهۡلِهِۦ وَحَکَمٗا مِّنۡ أَهۡلِهَآ﴾ [النساء: 35].
«و اگر (میان زن و شوهر اختلافی افتاد و)ترسیدید (که این کار باعث) جدایی میان آنان شود، داوری از خانوادهی شوهر، و داوری از خانوادهی همسر(انتخاب کنید و برای رفع و رجوع اختلاف) بفرستید».
این امور، رهنمودها و تعالیم اسلام در ارتباط با روابط خانوادگی هستند و چنانچه از جانب طرفین مراعات شوند، پدیدهی طلاق به حداقل ممکن خواهد رسید و شیطان نیز درمانده و ناتوان و نامید خواهد شد و دندان طمع از خانوادههای مسلمان خواهد کند.
72 - [10] وعن جابر قال: سمعت النبی ج یقول: " إن الشیطان قد أیس من أن یعبده المصلون فی جزیرة العرب، ولکن فی التحریش بینهم ". رواه مسلم([15]).
72- (10) جابر س گوید: پیامبر ج فرمود: «شیطان از اینکه در جزیرة العرب معبود مؤمنان و نمازگزاران واقع شود، قطع امید کرد، اما از تحریک آنان به عداوت و دشمنی و اختلاف و تفرقه ناامید و مأیوس نشد».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: بر اساس این روایت و روایات دیگر، رسولخدا ج همواره بر لزوم وحدت و برادری تأکید و توصیه فرمودهاند و همهی افراد مؤمن و مسلمان را در بنای امت واحده با همهی تفاوتها و اختلافاتی که در رنگ، نژاد و سرزمین دارند به عناصر و اجزای ساختمانی تشبیه فرمودهاند که یکدیگر را استواری و استحکام میبخشند و نیز مؤمنان را در دوستی و مهربانی به یکدیگر، به پیکر واحدی تشبیه فرمودهاند که اگر عضوی از آن به درد آید و بیمار گردد، دیگر اعضاء آرام نمیگیرند، بلکه او را در بیخوابی و تبداری، همدردی مینمایند. و براستی هیچ دینی مانند دین اسلام به وحدت و یکپارچگی و برادری و اخوت فرا نخوانده و به پیریزی اتحاد و همبستگی و همیاری و همفکری و همکاری و یکپارچگی فرمان نداده و بالطبع به شدت از دشمنی و عداوت و اختلاف و تفرقه و ستیزه و کشمکش برحذر نداشته است. به همین جهت پیامبراکرم ج در این حدیث میفرماید: دیگر شیطان از بت پرستی مردم جزیرة العرب و از اینکه وی معبود آنها قرار بگیرد، ناامید شده و فقط دل به ایجاد تفرقه و اختلاف و عداوت و دشمنی بسته است. لذا پیامبر ج همواره در احادیث دیگری، نیز این موضوع را به صحابه ش و مردم هشدار داده و بارها فرموده:
«علیکم بالجماعة فإنّ یدالله معالجماعة ومن شذّ شُذّ فی النار»
و نیز میفرماید:
«شیطان مانند گرگی در کمین آدمیان نشسته که تنها آنهایی را که مثل گوسفندان از گله جدا شدهاند، به گمراهی میافکند و آنان را میدرد».
و نیز میفرماید:
«از جماعت تخطی نکنید که شیطان قرین تنهایی است و از جمع و جماعت دورتر میباشد».
طبق این ارشادات نبوی ج، همگان باید وحدت و یکپارچگی را سرلوحهی عمل خویشتن قرار دهند و از پراکندگی و خودرأیی بپرهیزند، اخوّت و دوستی را نصبالعین و آویزهی گوش خویش قرار دهند و از دشمنیها و کینهتوزیها اجتناب کنند و با اختلاف و تفرقه و عداوت و دشمنی، آب در آسیاب شیطان نریزند و راه را برای او هموار نکنند، تا آنها را در پرتگاه هلاکت و نابودی نیفکند.
چرا که نتیجهی فوری اختلاف و تفرقه، ذلت و خواری است و سرّ ذلت و خواری هر ملت را در اختلاف و تفرقهی آنان باید جستجو کرد. جامعهای که اساس قدرت و ارکان همبستگیهای آن با تیشههای تفرقه درهم کوبیده شود، سرزمین آنان برای همیشه جولانگاه بیگانگان و قلمرو حکومت استعمارگران جنی و انسی خواهد بود و پیوسته آنان را در ذلت و خواری نگاه خواهند داشت.
و در عصر کنونی ما نیز، شیطان و دار و دستهاش (شیطان صفتان) نیز برای تضعیف و تسلط بر کشورهای اسلامی، از اصل «تفرقه بیانداز و حکومت کن» استفاده میکنند و برای دستیابی به اغراض و اهداف پلید خود، پیوسته از این اصل تجربه شده، بهره میگیرند و موفق نیز میشوند.
آری! شیطان و شیطانصفتان با همین قاعده، امت اسلامی را به کشورهایی پراکنده و ملتهای ضعیف و ناتوان تقسیم کرد و استقلال فکری، عقیدتی، سیاسی، اقتصادی و تمامیت ارضی آنها را از میان برد و آنها را به خاک مذلت کشاند. و مسلمانان امروزی اگر میخواهند دوباره سرپای خود بایستند و در مقابل توطئههای شوم این اهریمنان بایستند، باید صادقانه و مقتدرانه به اوامر و فرامین تعالیبخش و سعادتآفرین رسولخدا ج، عمل نمایند و تعالیم وی را سرلوحهی کار خویش قرار دهند، تا وحدت کلمه و همبستگی خود را تحت هر شرایطی از دست ندهند و قادر به دفاع از خود در مقابل توطئهها و ترفندهای مذبوحانهی شیطان و دار ودستهاش باشند، چرا که سنت خداوند ﻷ همین است که اتحاد و همبستگی اسلامی و خانوادهای و صبر و پایداری، رمز موفقیت و پیروزی است و اختلاف و تفرقه، دنیاطلبی و تنپروری، موجب شکست و ذلت و انحطاط و عقب ماندگی میباشد.
شیطان و شیطان صفتان نیز، این امر را به خوبی میدانند و پیوسته از همین کانال برای به ذلت کشاندن امت اسلامی وارد میشوند و به همین جهت است که رسولخدا ج با بیان روشن و به دور از هرگونه ابهام و پیچیدگی در روایات متعددی ما را به اتحاد و همبستگی و اعتصام به عروةالوثقی و حبل متین الهی فرا میخواند و از نزاع و تفرقه که عامل از میان رفتن مهابت و شوکت امت اسلامی است، با صراحت تمام و به طور مطلق نهی میفرماید و از مسلمانان میخواهد تا در رفع اختلافات و تنازعهای خویش به قرآن و سنت مراجعه نمایند و پیوسته، حفظ وحدت و یکپارچگی را مدنظر بگیرند و بدانند که وحدت و همبستگی چه در خانواده و چه در جامعه، موجب عزت، اقتدار و آزادی و اصل اعتقادی آنان است.
و امت اسلامی با این کار است که میتواند شیطان را به طور کلی از خود ناامید کند و آب سردی بر وسوسههای وی بریزند.
جزیرة العرب: جزیرة العرب از حیث موقعیت طبیعی و جغرافیایی از اهمیت بسزایی برخوردار است. در اندرون از هر سوی در محاصرهی صحراها و شنزارها است و به خاطر همین وضعیت، شبه جزیرهی عربستان در آن زمان به صورت دژ محکمی درآمده بود که بیگانگان توان اشغال و فتح آن، سیطره یافتن بر آن و نفوذ کردن در آن را نداشتند. به همین جهت میبینیم که ساکنان جزیرة العرب از دورانهای بسیار دیرینه در همهی امور آزاد بودهاند و با آنکه در مجاورت دو امپراطوری بزرگ زندگی میکردند، و اگر این سد برافراشته نبود، هرگز نمیتوانستند هجوم و حملهی پیوسته و دمادم آنها را دفع کنند([16]).
شبه جزیرهی عربستان در نیمکرهی شمالی، نیمکرهی شرقی و منتهی الیه جنوب غربی آسیا واقع شده و از مغرب به آفریقا و از شرق و شمال شرق به آسیا متصل است. از این رو آن را «شبه جزیره» خواندهاند که از سه سو به وسیلهی دریا محاصره شده و تنها سمت شمال آن خشکی است. دریاهایی که این شیه جزیره را محاصره کردهاند عبارتند از:
1- دریای سرخ یا قلزم (بحر احمر) در مغرب.
2- دریای احمر در جنوب.
3- خلیج عدن در جنوب.
4- در عمان در شرق.
5- خلیج فارس در شرق.
6- دریای مدیترانه در شمال غرب.
با این توصیف، شبه جزیره، شکلی مربع مستطیل، با اضلاع نامتساوی، به خود گرفته و مجموع مساحت آن، به بیش از 3.000.000 کیلومتر مربع میرسد. امروزه کشورهای عربستان سعودی، یمن، قطر، امارات متحدهی عربی، بحرین، عمان، کویت، اردن، سوریه، لبنان و فلسطین، در مجموع، شیه جزیره را تشکیل میدهند.
جغرافیدانان در تعیین «مرز شمالی» شبه جزیره، دچار اختلاف شدهاند، لیکن بر این مطلب متفقاند که خطی ممتد از ساحل دریای مدیترانه تا کنارهی رود فرات، مرز تقریبی آن را تشکیل میدهد. در منتهی الیه شمالی دریای سرخ، دو خلیج به نامهای «عقبه» در شرق و «السویس» در غرب، شبه جزیره را به «صحرای سینا» و سپس «آفریقا» متصل میسازد. حداکثر طول شبه جزیره 23 درجه یا 2500 کیلومتر و حداکثر عرض آن (میان دریای سرخ و خلیج فارس) هزار کیلومتر است.
جغرافیدانان عرب، شبه جزیره را به شش بخش تقسیم کردهاند:
تِهامَه
به قسمت غربی کوههای «سراة»، که از شمال به جنوب شبه جزیره به موازات دریای سرخ کشیده شده «تهامه» میگویند که از دامنهی آن، تا سواحل دریای سرخ را در بر میگیرد. نام دیگر آن «غور» است. از آن رو «تهامه» نامیدهاند که حرارت و گرمای آن زیاد و باد آن کم است. و دیگر آن که سرزمین پست و ساحلی است. جده، مکه و نیمی از مدینه را جزو تهامه دانستهاند.
حجاز
به قسمت شرقی کوههای سراة و حد فاصل میان ارتفاعات نجد و شرق تهامه، «حجاز» گفتهاند که به شمال یمن منتهی میشود. حجاز از «حَجَز» به معنای حاجِز و مانع است و چون میان تهامه و نجد فاصله و مانع ایجاد کرده است، آن را حجاز خواندهاند.شهر طائف و نیمی از مدینه در این بخش واقع است.
نجد
نجد، ناحیهای است مرتفع که پس از حجاز و میان یمن، صحرای سماوه، عروض عراق واقع شده و چون از دیگر نواحی مرتفعتر است، آن را «نجد» خواندهاند. این قسمت از شمال به «بادیة السماوه» و از جنوب به «یمن» محدود است و لذا قسمت مرکزی عربستان را تشکیل میدهد. ریاض پایتخت عربستان، در این ناحیه قرار دارد.
یمن
کشور یمن در جنوب حجاز و نجد؛ یعنی در منتهیالیه جنوب غربی شبه جزیره واقع است و از حاصلخیزترین نقاط شبه جزیره به شمار میرود. یمن از مجاورت نجد تا خلیج عدن و دریای عرب ادامه دارد و از طرف مشرق با «حضرموت» و دریای عمان همسایه است.
عروض
ناحیهی عروض، شامل یمامه، عمان، بحرین و احساء است. از این رو، «عروض» نامیدهاند که میان نجد، یمن و عراق فاصله ایجاد کرده است.
حضرموت و المهره
ناحیهی وسیعی است در شرق عدن و در کنارهی دریا با نام حضرموت، که صحرای«احقاف» در مجاورت آن بوده است. گویند حضرت هود در این منطقه به خاک سپرده شده است. بعضی آن را منتسب به «حضرموت بن قحطان» دانستهاند.
از این منطقه در تورات، با نام «حاضر میت»، یعنی نخستین ساکن، یاد شده است.
همچنین حضرموت و المهره را منطقهای وسیع در کنار عمان و عدن دانسته اند. المهره از «مهرة بن حیدان» گرفته شده و نیز نام قبیلهای بوده است([17]).
شاید کسی در اینجا سؤال بکند که چرا پیامبر ج فقط جزیرة العرب را ذکر کردند؟
در پاسخ باید گفت: در زمانی که پیامبر ج این حدیث را بیان نمودند، هنوز شریعت مقدس اسلام، از مرز جزیرة العرب فراتر نرفته بود و فقط محدود به همان منطقه میشد. به همین جهت پیامبر ج فقط به ذکر جزیرة العرب پرداختند.
و نیز ممکن است که به خاطر اهمیت جزیرة العرب، پیامبر اکرم ج به ذکر جزء اکتفا نموده باشند و مرادشان کلّ مناطق میباشد. چراکه جزیرة العرب، خواستگاه و محیط نشو و نمای حضرت محمد ج و جولانگاه وحی و تشریع و کانون یکتاپرستی و عدالتخواهی بود. به همین جهت پیامبر ج به ذکر جزیرة العرب پرداختند.
و نیز ممکن است در ذهن کسی این پرسش ایجاد گردد که پیامبر ج در این حدیث میفرماید: «شیطان از این که در جزیرة العرب معبود مؤمنان و نمازگزاران گردد، قطع امید کرده»، در حالی که ما در تاریخ میخوانیم پس از وفات پیامبر ج عدهای از عربها، مرتد شدند و عدهای فریب مسیلمه کذاب را خوردند و به نبوت و پیامبری دروغین وی ایمان آوردند و عدهای نیز از پرداخت زکات و حقوق مالی واجب، استنکاف ورزیدند و منکر زکات شدند، با این وجود مأیوس شدن شیطان چگونه محقق شده است؟
در پاسخ به این سؤال باید گفت: منظور پیامبر ج از مأیوس شدن شیطان، این است که با آمدن اسلام، دومرتبه آن حالت قبلی که مشرکین قدرت و اقتدار خود را به دست بیابند و به قدرت نمایی بپردازند و خانهی خدا را بسان گذشته بتکده قرار دهند و کانون شرک و چندگانهپرستی و کفر و الحاد و انحراف بگردانند، دوباره در جزیرةالعرب پیش نخواهد آمد و اینکه پس از وفات پیامبر ج عدهای به مسیلمهی کذاب ایمان آوردند و عدهای منکر زکات و حکمی از احکام اسلامی شدند، به این معنا نیست که آنها به پرستش بت و بتپرستی پرداخته باشند، چراکه در تاریخ این موضوع به اثبات رسیده که آن عده، با وجود این که به مسیلمه ایمان آوردند و منکر حکمی از احکام اسلام به نام زکات شدند، هرگز بت نپرستیدند.
ملاعلی قاری میگوید: «ولا یرد علی ذلک ارتداد اصحاب مسیلمه ومانعی الزکاة وغیرهم ممن ارتدّوا بعدالنبی ج لأنهم لم یعبدوا الصّنم»([18]). و یا مراد این است که هرگز مؤمنان نمازگزار به عبادت طاغوت و شیطان نخواهند پرداخت، چراکه امکان ندارد که مؤمنان نمازگزار میان نماز و عبادت و پرستش شیطان جمع کنند.
چنانچه این کار را یهود و نصاری کردند. ملاعلی قاری میگوید: «فاالاولی أن یقال: المراد أن المصلّین لایجمعون بین الصلوة وعبادة الشیطان کما فعلته الیهود والنصاری»([19]).
73 - [11] عن ابن عباس، أن النبی ج جاءه رجل فقال: إنی أحدث نفسی بالشیء لأن أکون حممةً أحب إلی من أن أتکلم به. قال: " الحمد لله الذی رد أمره إلى الوسوسة ". رواه أبو داود([20]).
73- (11) ابن عباس س میگوید: فردی به نزد پیامبر اکرم ج آمد و گفت: گاهی در دل و جان من خیالات و وسوسههای نامطلوب و غیرقابل تحمل و سؤالات و اعتراضات ملحدانهای خطور میکند (و از بیم و ترس از عذاب و خشم خدا، حالت من در قبال اینگونه وساوس و خیالات بد و نامطلوب اینگونه است که) دوست دارم سوزانده شوم، اما آنها را به مرحلهی زبان نیاورم. (حال شما بفرمایید که تکلیف من در قبال اینگونه وساوس و خیالات غیراختیاری چیست)؟
پیامبر ج فرمود: حمد و ستایش خدایی را سزاست که کار شیطان را منحصر به وسوسه کرده است.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: رسولخدا ج در این حدیث به این مرد اطمینان خاطر داد تا بر اثر این وسوسههای شیطانی غیراختیاری نگران و بیقرار نباشد، چراکه خدای ﻷ تا زمانیکه انسان، آن خطورات قلبی و وسوسههای شیطانی را به مرحلهی زبان و عمل نیاورد، مورد عفو و بخشش قرار داده است و نیز این را هم فرموده که همین که شخص مسلمان در برابر این وسوسههای غیراختیاری که از توان و اختیارش بیرون است، اما این اندازه بیم و هراس دارد و حتی به خود جرأت نمیدهد که آن را بر زبان بیاورد و در قلب از چنین افکار و خطورات ملحدانه، متنفر و بیزار است و دوست دارد که سوزانده شود، اما آنها را به زبان نگوید و در فکر و قلب خویش به تجزیه و تحلیل آنها بپردازد. و خود همین کراهیت و بد دانستن وی از این وسوسهها از نشانههای صریح و روشن ایمان است. چنانچه در شرح حدیث 64 به این موضوع اشاره رفته است.
«الحمد لله الذی ردّ امره الی الوسوسة»:
این بخش از حدیث، به صراحت بیان میدارد که شیطان قدرت اجبار و قهریه ندارد، بلکه فقط کارش وسوسه است و بس.
خداوند ﻷ میفرماید:
﴿وَقَالَ ٱلشَّیۡطَٰنُ لَمَّا قُضِیَ ٱلۡأَمۡرُ إِنَّ ٱللَّهَ وَعَدَکُمۡ وَعۡدَ ٱلۡحَقِّ وَوَعَدتُّکُمۡ فَأَخۡلَفۡتُکُمۡۖ وَمَا کَانَ لِیَ عَلَیۡکُم مِّن سُلۡطَٰنٍ إِلَّآ أَن دَعَوۡتُکُمۡ فَٱسۡتَجَبۡتُمۡ لِیۖ فَلَا تَلُومُونِی وَلُومُوٓاْ أَنفُسَکُمۖ مَّآ أَنَا۠ بِمُصۡرِخِکُمۡ وَمَآ أَنتُم بِمُصۡرِخِیَّ إِنِّی کَفَرۡتُ بِمَآ أَشۡرَکۡتُمُونِ مِن قَبۡلُۗ إِنَّ ٱلظَّٰلِمِینَ لَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ٢٢﴾ [إبراهیم: 22].
«و شیطان هنگامی که کار حساب و کتاب به پایان رسید، خطاب به پیروان خود میگوید: خداوند به شما وعدهی راستینی داد و من به شما وعده دادم و با شما خلاف وعده کردم و دروغ گفتم. و من بر شما هیچ تسلطی نداشتم و کاری نکردم، جز اینکه شما را دعوت به گناه و گمراهی نمودم و شما هم گول وسوسهی مرا خوردید و دعوتم را پذیرفتید. پس مرا سرزنش مکنید و بلکه خویشتن را سرزنش بکنید. امروز نه من به فریاد شما میرسم و نه شما به فریاد من میرسید. من امروز از اینکه مرا قبلاً در دنیا برای خدا انباز کرده اید، تبرّی میجویم و آن را انکار میکنم. بیگمان کافران عذاب دردناکی دارند».
از این آیه به خوبی دانسته میشود که وسوسههای شیطان هرگز اختیار و آزادی اراده را از انسان نمیگیرد، بلکه او یک دعوت کننده بیش نیست و این انسانها هستند که با ارادهی خودشان دعوت او را میپذیرند.
و در واقع این شیطان نیست که میتواند مردم را گمراه کند، بلکه این انسانهای منحرف و گمراهاند که با میل و ارادهی خویش دعوت او را اجابت کرده و پشت سر او گام بر میدارند و براستی شیطان و دارودستهاش هرگز نمیتوانند کسی را به اجبار به راه فساد بکشانند، بلکه این خود انسانها هستند که دعوت او را لبیک گفته و دریچههای قلب خویش را به روی او میگشایند و به او اذن دخول میدهند. پس در حقیقت رابطهی شیطان و گمراهان، رابطهی پیشوا و پیرو است، نه رابطهی اجبار کننده و اجبار شونده.
و خداوند ﻷ اگرچه شیطان را در انجام وسوسههایش آزاد گذاشته، ولی انسان را در برابر او بیدفاع قرار نداده است، زیرا:
اولاً: نیروی عقل و خرد به او بخشیده که میتواند سدّ نیرومندی در مقابل وسوسههای شیطان به وجود آورد.
ثانیاً: فطرت پاک و عشق به تکامل را در درون وجود انسان به عنوان یک عامل سعادت قرار داده است
ثالثاً: خداوند ﻷ با وحی و کلام خویش آنها را از توطئهها و وسوسههای ویرانگر شیطان باخبر میگرداند.
رابعاً: فرشتگانی که الهامبخش نیکی هستند، به کمک انسانهایی که میخواهند از وسوسههای شیطان برکنار بمانند، میفرستد. آنچنان که خداوند میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَیۡهِمُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ أَلَّا تَخَافُواْ وَلَا تَحۡزَنُواْ وَأَبۡشِرُواْ بِٱلۡجَنَّةِ ٱلَّتِی کُنتُمۡ تُوعَدُونَ٣٠﴾ [فصلت: 30].
«کسانی که میگویند: پروردگار ما تنها خدا است، و سپس (بر این گفتهی خود که اقرار به وحدانیت است میایستند، و آن را با انجام قوانین شریعت عملاً نشان میدهند، و بر این راستای خداپرستی تا زندهاند) پابرجا و ماندگار میمانند(در هنگام آخرین لحظات زندگی) فرشتگان به پیش ایشان میآیند (و بدانان مژده میدهند) که نترسید و غمگین نباشید و شما را بشارت باد به بهشتی که (توسط پیغمبران) به شما (مؤمنان) وعده داده میشود».
و ﴿إِذۡ یُوحِی رَبُّکَ إِلَى ٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ أَنِّی مَعَکُمۡ فَثَبِّتُواْ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ﴾ [الأنفال: 12].
«(ای مومنان! بیاد آورید) زمانی را که پروردگار تو به فرشتگان وحی کرد که من با شمایم(و کمک و یاریتان مینمایم. شما با الهام پیروزی و بهروزی)مؤمنان را تقویت و ثابتقدم بدارید».
از این رو دانستیم که وسوسههای شیطان، گرچه مؤثر است، ولی تصمیم نهایی با شیطان نیست، با خود انسانهاست، چراکه انسان میتواند در برابر وسوسههای او بایستد و دست ردّ بر سینهی او بگذارد و باید دانست که نفوذ وسوسههای شیطانی در انسان یک نفوذ ناآگاه و اجباری نیست، بلکه این ما هستیم که به میل خویش وسوسهی او را به دل راه میدهیم، وگر نه حتی خود شیطان میداند که بر انسانهای مخلص هرگز راه ندارد.
74 - [12] وعن ابن مسعود قال: قال رسول الله ج: " إن للشیطان لمةً بابن آدم، وللملک لمةً: فأما لمة الشیطان فإیعاد بالشر وتکذیب بالحق. وأما لمة الملک فإیعاد بالخیر وتصدیق بالحق. فمن وجد ذلک؛ فلیعلم أنه من الله، فلیحمد الله، ومن وجد الأخرى؛ فلیتعوذ بالله من الشیطان الرجیم ". ثم قرأ ﴿ٱلشَّیۡطَٰنُ یَعِدُکُمُ ٱلۡفَقۡرَ وَیَأۡمُرُکُم بِٱلۡفَحۡشَآءِ﴾ [البقرة: 268]. رواه الترمذی وقال: هذا حدیث غریب([21]).
74- (12) عبدالله بن مسعود س میگوید: پیامبر ج فرمود: بیگمان شیطان برای وسوسه و بیراههبری فرزند آدم، دامها و تلههایی دارد و فرشتهی خدا نیز برای رهنمود کردن فرزند آدم به راه رستگاری و سعادت، الهاماتی دارد.
اما راه شیطان برای وسوسهی انسان بهسوی بدرفتاری و دروغ انگاشتن حق و عدالت است و اما راه فرشته، برای انگیزش انسان بهسوی نیکی و گواهی حق و عدالت میباشد. پس کسیکه چنین حالی در خود یافت، بداند که از سوی خداست و سپاس او را بگذارد و هرکسی که حالی دیگر در خود احساس نمود، باید بداند که از وسوسهی شیطان مطرود است و باید از آن به خداوند ﻷ پناه ببرد. پس از این پیامبر ج این آیه را تلاوت نمود:
﴿ٱلشَّیۡطَٰنُ یَعِدُکُمُ ٱلۡفَقۡرَ وَیَأۡمُرُکُم بِٱلۡفَحۡشَآءِ﴾ [البقرة: 268].
«شیطان شما را به هنگام انفاق میترساند و وعدهی تهیدستی میدهد و به انجام گناه شما را دستور میدهد».
[این حدیث را ترمذی روایت کرده و گفته این حدیث، حدیثی غریب است].
شرح: «لمّة»: مساس و اندک خطرهای است و مراد از آن همان خطرهای است که در قلب بر اثر وسوسهی شیطان و یا الهام فرشته واقع میشود. از این جهت به «لمّهی شیطان» وسوسه، و به «لمّهی فرشته» الهام میگویند.
در این حدیث، پیامبر ج بیان میکند که کار شیطان پیوسته وسوسهکردن بنیآدم است، چرا که شیطان دشمن قسم خوردهی انسان است و اوست که گفت:
﴿قَالَ فَبِعِزَّتِکَ لَأُغۡوِیَنَّهُمۡ أَجۡمَعِینَ٨٢﴾ [ص: 82].
«سوگند به عزت تو که همهی انسانها را گمراه میسازم».
و اوست که مردم را در وسوسه میافکند و آنها را اگر چنانچه صدقه دهند و در راه خدا انفاق نمایند، از فقر و تهیدستی بیم میدهد و میترساند و به ایشان میگوید: سرانجام انفاق شما این است که فقیر و نیازمند شوید، و با این گونه وسوسهها آنها را بر بخل و امساک تحریک و تشویق میکند.
آری! شیطان جز بدبختی و شقاوت انسان هدفی ندارد و پیوسته انسانها را به انواع بدیها و زشتیها دستور میدهد و انسان را وادار میکند که به خدا افترا ببندد و چیزهایی را که نمیداند به او نسبت دهد.
ولی خداوند ﻷ اگر چه شیطان را در انجام وسوسههایش آزاد گذاشته، ولی انسان را در برابر تحریکات و وسوسههای او و دستوردادن وی بر شرّ و فحشاء، بیدفاع قرار نداده است، زیرا فرمانروای هستی، خداوند ﻷ نیز برای رهنمود انسان بهسوی رستگاری و سعادت و نیکی و خوبیها، گروهی از فرشتگان دارد. فرشتگانی که الهامبخش نیکیها هستند، خداوند متعال این فرشتگان را به کمک انسانهایی که میخواهند از وسوسههای شیطان بر کنار بمانند، میفرستد تا سدّ نیرومندی در مقابل وسوسههای شیطان باشند. چنانچه میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ قَالُواْ رَبُّنَا ٱللَّهُ ثُمَّ ٱسۡتَقَٰمُواْ تَتَنَزَّلُ عَلَیۡهِمُ ٱلۡمَلَٰٓئِکَةُ﴾ [فصلت: 30].
«کسانی که میگویند: پروردگار ما تنها خدا است، و سپس (بر این گفتهی خود که اقرار به وحدانیت است میایستند، و آن را با انجام قوانین شریعت عملاً نشان میدهند،و بر این راستای خداپرستی تا زندهاند) باپرجا و ماندگار میمانند(در هنگام آخرین لحظات زندگی) فرشتگان به پیش آنان میآیند».
و نیز میفرماید:
﴿إِذۡ یُوحِی رَبُّکَ إِلَى ٱلۡمَلَٰٓئِکَةِ أَنِّی مَعَکُمۡ فَثَبِّتُواْ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ...﴾ [الأنفال: 12].
«(ای مومنان! به یاد آورید) زمانی را که پروردگار تو به فرشتگان وحی کرد که من با شمایم(و کمک و یاریتان مینمایم. شما با الهام پیروزی و بهروزی)، مؤمنان را تقویت و ثابتقدم بدارید».
و انسان به خوبی میتواند «الهامات الهی» را از «وسوسههای شیطانی» تشخیص دهد. زیرا علامت روشنی برای تشخیص آن وجود دارد و آن این است: الهامات الهی چون با فطرت پاک انسان و عقل و خرد سالم وی و ساختمان جسم و روح او آشنا است. هنگامی که در قلب پیدا میشود، یک حالت انبساط و نشاط به او دست میدهد، در حالی که وسوسههای شیطان، چون هماهنگ با فطرت و ساختمان او نیست، به هنگام ایجاد در قلبش، احساس تاریکی، ناراحتی و سنگینی در خود میکند و اگر تمایلات او طوری تحریک گردد که در هنگام انجام گناه، این احساس برای او پیدا نشود، بعد از انجام عمل برای او دست میدهد و این است فرق بین الهامات شیطانی و الهامات الهی.
و وظیفهی انسان در مقابل الهامات الهی این است که آنها را از جانب خدا بداند و حمد و ستایش او را به خاطر دریافت آنها به جای آورد و وظیفهی وی در قبال وسوسههای شیطانی این است که آنها را از جانب شیطان ملعون و پلید بداند و از شرّ آنها به خدا پناه ببرد، چرا که در حقیقت این پناه بردن به خداست که به انسان بینائی و روشنایی میبخشد و قدرت شناخت واقعیتها را به او میدهد. شناختی که نتیجهاش نجات از چنگال وسوسههای شیطانی، و خیالات و افکار بد و نامطلوب است و در واقع، این پرهیزگاران و خداترساناند که میتوانند در پرتو ذکر و یادخدا و پناهبردن به او از چنگال وسوسههای شیطان رهایی یابند.
75 - [13] عن أبی هریرة عن رسول الله ج قال: " لا یزال الناس یتساءلون، حتى یقال: هذا خلق الله الخلق، فمن خلق الله؟ فإذا قالوا ذلک فقولوا: الله أحد، الله الصمد، لم یلد ولم یولد، ولم یکن له کفوا أحد، ثم لیتفل عن یساره ثلاثا ولیستعذ بالله من الشیطان الرجیم ". رواه أبو داود. وسنذکر حدیث عمرو بن الاحوص فی باب خطبة یوم النحر ان شاء الله تعالی([22]).
75- (13) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: مردم دست بردار نیستند و پیوسته به سؤالهای (بیمورد و بد و نامطلوب خویش) ادامه میدهند تا اینکه کار بدانجا میرسد که میگویند: این خداوند است که آفریدگار همه چیز و همه کس است، اما آفریدگار خداوند کیست؟ پس هرگاه برای شما چنین سؤالهای بیمورد و بد و نامطلوب ایجاد شد، وظیفهیتان در قبال این سؤالها این است که (به خدا پناه ببرید و از روی صداقت و اخلاص و از روی اعتقاد و عمل) بگویید: خداوند ذاتی یگانه و یکتا است، خداوندی است که همهی نیازمندان قصد او میکنند، هرگز نزاد و زاده نشد و برای او هیچ گاه شبیه و مانندی نبوده است و کسی همگون و همسنگ و همبر او نیست.
آنگاه از شرّ و بدی شیطان به خدا پناه برد و «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» خوانده و سه بار به سمت چپ فوت کند.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است و انشاءالله به زودی حدیث عمرو بن الاحوص را در باب «خطبهی روز عید قربان» ذکر خواهیم کرد].
76 - [14] عن أنس بن مالک، قال: قال رسول الله ج: "لن یبرح الناس یتساءلون، حتى یقولوا: هذا الله خلق کل شیء، فمن خلق الله ﻷ؟". رواه البخاری. ولمسلم: " قال: قال الله عز وجل: إن أمتک لا یزالون یقولون: ما کذا؟ ما کذا؟ حتى یقولوا: هذا الله خلق الخلق، فمن خلق الله ﻷ؟"([23]).
76- (14) انس س گوید: «پیامبر ج فرمود: مردم به اندازهای به سؤالات (بیمورد) خود ادامه میدهند تا جایی که میگویند: این خداست که همه چیز را آفریده است، پس چه کسی خدا را آفریده است؟ (در این صورت باید بگوید: به خدا و رسولش ایمان دارم و به خدا پناه ببرد و جلوتر نرود و پا را از گلیم خویش فراتر نگذارد)».
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
و امام مسلم (در صحیح خود) چنین روایت کرده است: «پیامبر ج فرمود: خداوند ﻷ میفرماید: (ای محمد ج) امت تو دست بردار نیستند و پیوسته به سؤالات (بیمورد) خود ادامه میدهند تا بدانجا که میگویند: چه کسی فلان چیز را به وجود آورده است و چه کسی فلان چیز دیگر را. تا اینکه میگویند: این خداوند است که آفریدگار همه چیز است، اما آفریدگار خداوند کیست؟»
77 - [15] عن عثمان بن أبی العاص، قال: قلت: یا رسول الله! إن الشیطان قد حال بینی وبین صلاتی وبین قراءتی یلبسها علی. فقال رسول الله ج: "ذاک شیطان یقال له خنـزب، فإذا أحسسته فتعوذ بالله منه، واتفل على یسارک ثلاثا". ففعلت ذلک فأذهبه الله عنی. رواه مسلم([24]).
77- (15) عثمان بن ابی العاص س میگوید: به پیامبر اکرم ج گفتم:ای رسولخداج! شیطان در میان نماز و قرائتم وسوسه میاندازد و مرا دچار شک و تردید میسازد. (حال شما بفرمایید تکلیف و وظیفهی من در قبال اینگونه وسوسههای شیطانی در نماز چیست)؟ پیامبر ج فرمود: آن شیطانی است که به آن «خِنزَب» گویند. پس هرگاه احساس وجود آن را کردی، (پیش از وارد شدن در نماز) از شرّ آن به خدا پناه ببر و «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» بگو و سه مرتبه از طرف چپ خود تف بینداز».
عثمان بن ابی العاص س گوید: فرمان رسولخدا ج را نصبالعین و آویزهی گوش خویش قرار دادم و مطابق دستورشان عمل کردم. پس از چند مدتی خداوند ﻷ مرا از چنگال «خنزَب» و وسوسههایش نجات داد و او را از من دور کرد.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: هنگامی که انسان قصد انجام کار خیری میکند و یا به امر نیکی میخواهد نزدیک شود، شیطان سخت میکوشد که او را از آن کار باز دارد، وی به وسیلهی انواع وسوسههای خود شخص نمازگزار را مشغول میسازد، تا اینکه او را از خشوع و خضوع نماز و از تدبر و تفهم در معانی و مفاهیم آیات و اذکاری که در نماز میخوانند باز دارد و از شناخت و آگاهی به آنچه که خداوند از نماز و نیایش خواسته است دور نماید. از اینرو شیطان با تمام سعی و کوشش خود تلاش میکند تا در میان قلب فرد نمازگزار و مقصود و هدف نماز مانعی ایجاد کند تا فایدهی لازم و بهرهی کامل را نبرد. چراکه هر وقت کاری برای شخص مسلمان سودمند باشد و مورد رضایت و پسند خدا قرار گیرد، حضور شیطان برای جلوگیری از آن بیشتر میشود. لذا شیطان پیوسته در سر راه انسان برای جلوگیری از هر کار خیری کمین گرفته است، مخصوصاً هنگام نماز خواندن و قرائت قرآن.
از اینرو پیامبر ج به فرد مسلمان نمازگزار دستور میدهد، با دشمنی که در کمین او نشسته تا راه امر خیر را بر او ببندد، بجنگد و در آغاز کار از شر شیطان به خدا پناه ببرد و سپس کارش را شروع کند. چراکه پناه بردن به خدا، بهترین و مؤثرترین راه علاجی است برای دفع وسوسههایی که شیطان در دل نمازگزار ایجاد میکند تا اینکه اجر و پاداش آن را بکاهد و خشوع و فروتنی را از او دور سازد و بدین وسیله یکی از ویژگیهای مسلمان که همان خشوع و خضوع در پیشگاه پروردگار خود باشد، از بین میرود.
پس برای شخص مسلمان نمازگزار که در نماز دچار وسوسه و شک و تردید میشود، مناسب است که پیش از نماز و یا بعد از نمازی که دچار اینگونه وساوس و خطوراتی میشود به خدا پناه ببرد و «أعوذ بالله من الشیطان الرجیم» بگوید و سه مرتبه از طرف چپ خود تف بیندازد، تا در پرتو این کار، خداوند ﻷ او را از شرّ «خِنزَب» و وسوسه هایش محفوظ و مصون بدارد.
«خنزَب»: این کلمه به پنج صورت خوانده میشود:
1. به کسر «خاء» و کسر «زاء» 2. به کسر «خاء» و فتح «زاء»
3. به فتح «خاء» و فتح «زاء» 4. به ضم «خاء» و فتح «زاء»
5. به فتح «خاء» و ضم «زاء»
و «خنزب» در لغت به معنای «الجری علی الفجور» میباشد. یعنی کسیکه بر انجام فسق و فجور جری و متهور باشد.
و «خنزب»، شیطانی از شیاطین است که وظیفهاش به وسوسه انداختن نمازگزاران میباشد، تا میان آنها و نماز و قرائتشان وسوسه بیندازد و آنها را دچار شک و تردید بسازد و از تدبر و تعقل آیات قرآنی و اذکار و اوراد نماز، نمازگزاران را غافل سازد و میکوشد تا در میان قلب فرد نمازگزار و مقصود و هدف نماز مانعی ایجاد کند تا فایدهی لازم و بهرهی کامل را از نماز نبرد.
78 - [16] وعن القاسم بن محمد، أن رجلا سأله فقال: " إنی أهم فی صلاتی فیکثر ذلک علی، فقال له: امض فی صلاتک، فإنه لن یذهب ذلک عنک حتى تنصرف وأنت تقول: ما أتممت صلاتی ". رواه مالک([25]).
78- (16) از قاسم بن محمد (نوهی حضرت ابوبکر صدیق س و یکی از فقهای هفتگانهی مدینه) روایت است که مردی از وی پرسید: در نمازم دچار وهم و شک و تردید میشوم (و گمان میکنم که رکعتی را جا انداختم و نماز را کامل نخواندهام. حال شما بفرمایید تکلیف من در قبال این وهم چیست)؟
قاسم بن محمد س به آن مرد گفت: به نمازت ادامه بده و آن را قطع مکن (و بر اساس وهم و شک خویش عمل مکن و به وسوسهی شیطان اعتنایی نکن) چرا تا وقتی که از نماز فارغ شوی این وهم و این وسوسه با تو خواهد بود و از تو جدا نخواهد شد و تو با این کارت گویا که (به شیطان وسوسهگر) میگویی: آری (به گفتهی تو) من نمازم را کامل نخواندهام (و با این وجود به سخن و وسوسهی تو، اهمیتی نمیدهم و نمازم را اعاده نخواهم کرد).
[این حدیث را امام مالک (در مؤطا) روایت کرده است].
شرح: در این روایت بیان شده که تنها راه علاج خطرهها و وساوس پست و زشت شیطانی همین است که انسان به آنها اهمیت ندهد و ذهنش را با آنها مشغول نسازد. و این روایت اصل و اساسی مهم و در عین حال بزرگ در دفع وساوس و قلع و قمع هواجس شیطانی، نه تنها در نماز، بلکه در سایر عبادات نیز هست.
و اگر کسی میخواهد از وسوسهها و خطرههای شیطانی نجات پیدا کند، باید بنا به گفتهی قاسم بن محمد س به آنها اهمیت ندهد و با عمل نکردن به آنها، دماغ شیطان را به خاک بمالد و وی را از خود ناامید بگرداند. این خود راه علاج بسیار مؤثر و داروی نافعی است برای دفع تمام وسوسههای شیطانی.
البته لازم است که در کنار این، انسان مسلمان و فرد نمازگزار، از شیطان و وسوسههایش به خدا پناه ببرد و خویشتن را در پرتو او از چنگال وسوسههای این اهریمن خبیث و ملعون نجات دهد.
[1]- بخاری، ج 2528، مسلم 202-127، ابو داود ح 2209، نسائی ح 3434، ترمذی ح 1183، ابن ماجه ح 2040، مسند احمد 2/393.
[2]- معارف القران،ج2 ص 487.
[3]- معارف القران، ج2 ص478.
[4]- معارف القران، ج2 ص478
[5]- مسلم ح 209 – 132.
[6]- بخاری ح 3276، مسلم ح 214 – 134.
[7]- به همین مضمون در ‹‹بخاری ›› حدیث شماره 7296 روایت شده است، ولی با الفاظ و جملات بالا روایت نشده است.مسلم ح212- 134، ابو داود،ح 4721، مسند احمد 2/282.
[8]- مسلم 4 / 2167 ح 69، دارمی ح 2734، مسند احمد 1/385.
[9]- شرح علامه تورپشتی بر مشکوة ج 1 ص 235.
[10]- بخاری ح 3281، مسلم 4 / 1712 ح23، ابو داود ح 2470، ابن ماجه ح 1779، /مسند احمد 3/156.
[11]- بخاری ح3431، مسلم 4 / 1838 ح146، مسند احمد 2/233.
[12]- مسلم4 / 1838 ح 148.
[13]- راههای نفوذ شیطان ص 90.
[14]- مسلم 4 / 2167 ح 67، مسند احمد 3/ 314.
[15]- مسلم 4 / 2166 ح 65، ترمذی ح 1937، مسند احمد3/ 313.
[16]- رحیق المختوم. ص31.
[17]- تاریخ و آثار اسلامی مکه مکرمه و مدینه منوره، دکتر اصغر قائدان صص 21 ـ 23.
[18]- مرقاه المفاتیح. ج1 ص250.
[19]- همان. ج1 ص250.
[20]- ابوداود ح 5112، مسند احمد 1/ 340.
[21]- ترمذی، ح 2988.
[22]- ابوداود، ح 4722.
[23]- بخاری ح 7296، مسلم ح 217-136.
[24]- مسلم 4 / 1728 ح68، مسند احمد 4/216.
[25]- مؤطا مالک ح 3 «کتاب السهو».