باب (4)
در بیان اثبات
عذاب قبر
125 - [1] عن البراء بن عازب أن رسول الله ج قال: " المسلم إذا سئل فی القبر یشهد أن لا إله إلا الله وأن محمدا رسول الله، فذلک قوله: ﴿یُثَبِّتُ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِٱلۡقَوۡلِ ٱلثَّابِتِ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِ﴾ [إبراهیم: 27].
وفی روایة عن النبی ج قال: ﴿یُثَبِّتُ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِٱلۡقَوۡلِ ٱلثَّابِتِ﴾ نزلت فی عذاب القبر، یقال له: من ربک؟ فیقول: ربی الله ونبیی محمد". متفق علیه([1]).
125- (1) براء بن عازب س گوید: «پیامبر ج فرمود: وقتی انسان مسلمان (را در گور قرار دهند و فرشتگان «نکیر و منکر» به نزد او آیند و از ناحیهی آنها) مورد سؤال قرار گیرند، وی شهادت میدهد و میگوید: «اشهد أن لا اله إلا الله و أن محمداً رسول الله». یعنی گواهی راستین میدهم بر اینکه خدایی نیست جز خدای یگانه و اعتراف میکنم که محمد ج پیامبر و فرستادهی خداست. سپس پیامبر ج فرمود: این است معنای آیهی 27 سورهی ابراهیم که میفرماید:
﴿یُثَبِّتُ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِٱلۡقَوۡلِ ٱلثَّابِتِ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِ﴾
«خداوند مؤمنان را در دنیا و آخرت (که گور، نخستین منزل آن است) بر کلمهی توحید ثابت قدم و جاوید و پایدار میدارد. 0یعنی در پرتو حفاظت و مراقبت خدا، مؤمنان در دنیا در برابر تهدیدات کافران و وسوسههای شیطان تسلیم نمیشوند و بر دین و ایمان ماندگار میمانند و در گور که بخشی از جهان دیگر است در پاسخ فرشتگان خدا در نمیمانند و کلمهی توحید بر زبان میرانند و در روز رستاخیز به هنگام رویارویی با خدا سرگردان و پریشان نمیگردند).
و در روایتی دیگر چنین آمده که پیامبر ج فرمود: این آیه: ﴿یُثَبِّتُ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِٱلۡقَوۡلِ ٱلثَّابِتِ﴾ دربارهی عذاب قبر (و سؤال فرشتگان: نکیر و منکر) نازل شده است. آنگاه که به انسان مسلمان در قبر گفته میشود: پروردگارت کیست؟ میگوید: پروردگارم، خداوند ﻷ است. (سپس به او گفته میشود: پیامبرت کیست؟ و او در پاسخ میگوید): پیامبرم حضرت محمد ج است».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: «قبر»: باید دانست که مراد از قبر فقط حفرهای که میت در آن دفن میشود نیست، بلکه مقصود از آن هرجایی است که شخص بعد از مرگ در آن قرار میگیرد، خواه زمین یا هوا یا دریا و یا شکم حیوانات و... باشد.
و اینکه عذاب به قبر (یا همان حفره) نسبت داده میشود، با توجه به این است که بیشتر مردگان در قبر نهاده میشوند([2]).
البته به عالم قبر، «عالم برزخ» یا «عالم ارواح» نیز میگویند.
برزخ در اصل به معنای چیزی است که در میان دو شئ حائل میشود و سپس به هر چیزی که میان دو امر قرار گیرد، برزخ گفته شده است.
روی همین جهت به عالَمی که میان دنیا و عالم آخرت قرار گرفته، برزخ گفته میشود.
و دلیل بر وجود چنین جهانی که گاهی از آن تعبیر به «عالم قبر» یا «عالم ارواح» و یا «عالم برزخ» میشود، از طریق دلایل عقلی و براهین نقلی و شرعی است. آیات متعددی از قرآن مجید و احادیث فراوانی از پیامبر اکرم ج است که با تعبیرات مختلف و کاملاً متفاوت از جهان برزخ، عالم قبر و ارواح و خلاصه جهانی که میان این عالم و عالم آخرت قرار دارد، سخن میگویند.
بنابراین تمام علمای اسلامی (به جز عدهای از معتزله) در مورد مسئلهی برزخ، عذاب و نعمت، سؤال در این عالم اتفاق نظر دارند.
دلیل این اتفاق نظر نیز روشن است. زیرا وجود جهان برزخ و نعمت و عذاب و سؤال آن، همانگونه که گفتیم، صریحاً در آیات قرآن و احادیث نبوی آمده است و روایات در این زمینه در منابع اسلامی در حد تواتر است.
بنابراین اصل وجود عالم برزخ، جای بحث نیست، چرا که آیات و روایات زیادی که سخن ازسؤال، فشار و عذاب قبر و... میگوید، وجود دارد. حتی علما و دانشوارن اسلامی کتابهای مستقلی دربارهی این عالَم به رشتهی تحریر در آوردهاند. از جمله میتوان به علامه نووی اشاره کرد که در مورد عذاب قبر تمام احادیث و روایات را گردآوری کرده و به صورت کتابی مستقل در آورده و در آن این عالم را با دلایل وحیانی و براهین شرعی، به منصهی ثبوت رسانده است و برای ما مسلمانان همین که پیامبر صادق و راستگویی چون محمد ج از عالم قبر خبر داده کافی است و دنبال چون و چرا و اگر و مگر نمیگردیم.
در این حدیث خواندیم که خداوند انسان مؤمن و متدین را به هنگام ورود در قبرش در برابر سؤالاتی که فرشتگان از هویت او میکنند بر خط ایمان ثابت نگاه میدارد و در آنجاست که لطف خدا بیاری وی میشتابد و او را حفظ کرده و ثابت قدم میدارد.
آری! مؤمنان راستین و حقیقی به خاطر سخن راست، کلمهی توحید، خداشناسی و یکتاپرستی، ایمان و عقیده پایدار و تزلزل ناپذیر و باور و اعتقاد مضبوط و محکم خویش، هم در این جهان در برابر زرق و برق مادیات و بیم و هراس مشکلات و وسوسههای ویرانگر شیطان بدکاره و نفس اماره و خواهشات ناروای نفسانی، محفوظ و مصون میمانند و هم در آن جهان و در عالم برزخ، بر کلمهی توحید (لا اله الا الله و محمد رسول الله) ثابت قدم و پایدار میمانند و خداوند آنها را در وقت پرسش نکیر و منکر، در قبر و در روز هولناک قیامت نیز با سخن راست و استوار و کلمهی توحید، ثابت قدم و پایدار و ماندگار میگرداند.
و وقتی وی از دین و معتقدات خود در قبر مورد پرسش قرار گیرد، آن را با سخنان استوار، ثابت و روشن، بیهیچ لکنت و تردد و یا نادانی و جهالتی بیان میکند و مقتدرانه در گور که بخشی از جهان دیگر است، در پاسخ فرشتگان خدا در نمیماند و کلمهی توحید را بر زبان میراند.
یک سؤال: برخی از انسانها شاید تصور کنند که سؤال و جواب در قبر کار بیهودهای است، زیرا سؤال از اهل ایمان که خدایت کیست؟ و پیامبرت کدام؟ تحصیل حاصل است. و برای کسیکه کافر است، اثبات یا انکار آن بیتأثیر است، زیرا موسم انتخاب و عمل سپری شده است. گذشته از این، خداوند که دانای به غیب است، میداند چه کسی مؤمن و چه کسی کافر. پس چه فایده و نیازی به این سؤال و جواب است؟
جواب:
اولاً؛ اگر اینگونه استدلال شود، باید گفت گواهی پیامبران و ملائکه و اعضاء آدمی در روز قیامت که در سورهی غافر آیهی 51 و زمر آیهی 69 و... آمده است، بیهوده است. چون با وجود علم نامتناهی خداوند چه نیازی به این همه شاهد و گواه است؟
ثانیا؛ همانطور که خداوند برای جهان ماده ضوابط و مراحلی تعیین کرده است، به همین گونه عالم غیب هم قوانین و مراحل خاص خود را دارد که بنا به مشیت الهی است، لذا نمیتوان دلایل عقلی را معیار جهان غیب قرار داد([3]).
126 - [2] عن أنس س قال: قال رسول الله ج: " إن العبد إذا وضع فی قبره، وتولى عنه أصحابه وإنه لیسمع قرع نعالهم أتاه ملکان فیقعدانه، فیقولان: ما کنت تقول فی هذا الرجل؟ - لمحمد ج - فأما المؤمن فیقول: أشهد أنه عبد الله ورسوله. فیقال له: انظر إلى مقعدک من النار، قد أبدلک الله به مقعدا من الجنة، فیراهما جمیعاً. وأما المنافق والکافر فیقال له: ما کنت تقول فی هذا الرجل؟ فیقول: لا أدری! کنت أقول ما یقول الناس! فیقال: لا دریت ولا تلیت، ویضرب بمطارق من حدید ضربة، فیصیح صیحة یسمعها من یلیه غیر الثقلین ". متفق علیه ولفظه للبخاری([4]).
126- (2) انس س گوید: «پیامبر ج فرمود: وقتی بندهای از بندگان خدا میمیرد و در قبرش گذارده میشود و یاران و آشنایان و دوستان و کسانش برمیگردند، این مرده هنوز صدای کوبیدن کفشهایشان را بر زمین میشنود که دو فرشته(ی سیاه و چشم کبود به نامهای «نکیر و منکر») به نزد او میآیند و او را در گورش بلند میکنند و مینشانند و به او میگویند: راجع به این مرد (یعنی محمد ج) چه میگویی؟
اگر آن میت، مؤمن و خداشناس باشد، در پاسخ میگوید: صادقانه و از روی اعتقاد و عمل گواهی میدهم که محمد ج بنده و فرستادهی خداست.
آنگاه آن دو فرشته به این انسان مؤمن و خداشناس میگویند: اکنون جایگاه و آرامگاه خویش را در دوزخ نگاه کن و به سویش دیدهور شو. ولی چون (صادقانه و از روی اخلاص و صداقت و اعتقاد و عمل و از تهدل به خداوند ﻷ) ایمان آوردهای، خداوند آن را با جایی در بهشت عوض کرد (و دو فرشته به خاطر اینکه به خوشحالی و سرور آن فرد بیفزایند، این چنین) هردو جایگاه را (جایگاه بهشت و دوزخ) را به او نشان میدهند.
و اگر آن میت منافق و یا کافر باشد، به او میگویند: دربارهی این مرد (یعنی محمد ج) چه میگویی؟ او در پاسخ میگوید: نمیدانم. آنچه را که مردم میگفتند، من هم میگفتم.
فرشتگان به او میگویند: نه (حق و حقیقت و راه راست و درست را) دانستی و نه (از راه یافتگان و پیامبران و مبلغان دینی) پیروی کردی.
آنگاه پُتک آهنینی بر سر او چنان کوبیده میشود که بر اثر آن، فریاد و جیغ او را غیر از جنها و انسانها، تمام موجودات و مخلوقات میشنوند».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند، ولی لفظ از بخاری است].
شرح: «أتاه ملکان»: مراد از این دو فرشته «نکیر» و «منکر» است که موظفاند تا در قبر از انسانهای مؤمن و کافر، پیرامون هویت اسلامی و غیراسلامی آنها پرسوجو کنند.
علت این نامگذاری این است که آن دو فرشته، با هیأتی کریه و زشت بر میت حاضر میشوند، چنانچه در روایتی به این موضوع اشاره رفته است، آنجا که پیامبر ج میفرماید:
«أتاه ملکان أسودان ارزقان یقال لاحدهما منکر وللآخر نکیر». «دو فرشتهی سیاه و چشم کبود و زشت و کریه به نزد مرده میآیند که نام یکی منکر و نام دیگری نکیر است».
البته برخی از علماء گفتهاند که حالت و هیأت کریه و زشت مخصوص کافر و فاسق و منافق و دورو است و برای انسان مؤمن به صورت نیک و بشارتدهنده ظاهر میشوند.
«مطارق» جمع «مطرقه» به معنای چکش، پتک و گرز است. یعنی در قبر برای انسانهای کافر و منافق و مشرک و دوگانهپرست و خداناشناس و لائیک، گرزهای آهنینی برای زدن و سرکوبی ایشان آماده شده است که بر سر آنها میکوبند و آنها بر اثر کوبیدن آن، چنان جیغ و فریاد میکشند که جز انسانها و جنها، همهی مخلوقات صدای آنها را میشنوند.
«ثقلین» مثنی «ثقل» به معنای جن و انس است. و در اصل هر چیزی که برای آن وزن و قدری هست، آن را «ثقل» مینامند.
انس و جن را به جهت بلندی مرتبت و منزلت و عظمت مقام نسبت به پدیدههای دیگر جهان هستی و داشتن اختیار نسبی و مسئولیت شخصی و دارا بودن نیروی پندار، گفتار، نوشتار و بالاخره سنگینی معنوی خدادای، «ثقلین» مینامند.
127 - [3] وعن عبدالله بن عمر ب قال: قال رسول الله ج: " إن أحدکم إذا مات عرض علیه مقعده بالغداة والعشی، إن کان من أهل الجنة فمن أهل الجنة، وإن کان من أهل النار فمن أهل النار، فیقال: هذا مقعدک حتى یبعثک الله الیه یوم القیامة ". متفق علیه([5]).
127- (3) عبدالله بن عمرـ ب ـ گوید: «پیامبر ج فرمود: همانا هرگاه یکی از شما بمیرد (و در گورش نهاده شود) هر صبحگاه و شامگاه (مراد همهی اوقات است) منزل و جایگاه وی را به او نشان میدهند.
اگر آن شخص از بهشتیان باشد، جایگاهش را در بهشت به او نشان میدهند و اگر از دوزخیان باشد، جایگاه دوزخیاش را بدو نشان خواهند داد و به او گفته میشود: منزل و جایگاهت اینجاست تا اینکه خداوند تو را در روز رستاخیز زنده گرداند، آنگاه تو را بدانجا میفرستد».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: این حدیث بیانگر این حقیقت است که پیش از دخول در بهشت و قبل از واردشدن به دوزخ، مقدماتی سرشار از مژده و نوید و لبریز از انذار و تهدید وجود دارد. و هر صبح و شام، جایگاه دوزخیان و بهشتیان بدانان نشان داده میشود تا به خوشحالی بهشتیان و اندوه و غم دوزخیان افزوده شود.
و از این روایت مشخص شد که هنوز انسان به تمامی، رابطهاش با این دنیای ما قطع نشده و آن را ترک نکرده است که حساب و شمارش آغاز میگردد و ثواب و عقاب و پاداش و کیفرش پدیدار میشود و مقدمات و پیشدرآمدهای خیر یا شرّ، در آخرین لحظهی عمر انسان در آخرین منازل دنیا و اولین مراتب آخرت پدیدار میگردد و همانگونه که در همین لحظات طاقتفرسا و تنگنا، فاسقان و تبهکاران با تهدید و انذار به عقاب و کیفر دردناک مواجه خواهند شد، مؤمنان نیز بهرهی خویش را در برابر انجام تکالیف و وظایف دینی خود با نوید و مژده میبرند و از تعبیر «غدوّ» و «عشیّ» (صبح و شام) نیز نباید تعجب کرد که مگر در عالم برزخ چنین اموری از قبیل صبح و شام هست؟ زیرا از آیات قرآن استفاده میشود که حتی در قیامت نیز صبح و شام وجود دارد، چنانکه در آیهی 62 سورهی مریم، میخوانیم:
﴿وَلَهُمۡ رِزۡقُهُمۡ فِیهَا بُکۡرَةٗ وَعَشِیّٗا﴾ [مریم: 62].
این، منافات با دائمیبودن نعمتهای بهشتی ندارد، چنانکه در آیهی 35 سورهی «رعد» آمده است: ﴿أُکُلُهَا دَآئِمٞ وَظِلُّهَا﴾ [الرعد: 35]. زیرا ممکن است در عین دوام نعمت، روزیها و الطاف مخصوصی در این دو وقت نصیب بهشتیان گردد.
128 - [4] وعن عائشة ل أن یهودیة دخلت علیها، فذکرت عذاب القبر، فقالت لها: أعاذک الله من عذاب القبر، فسألت عائشة رسول الله ج عن عذاب القبر. فقال: " نعم، عذاب القبر حق". قالت عائشة ل: فما رأیت رسول الله ج بعد صلى صلاة إلا تعوذ بالله من عذاب القبر. متفق علیه([6]).
128- (4) عایشه ـ ل ـ گوید: «زنی یهودی نزد وی آمد و پیرامون عذاب قبر با او گفتگو کرد و به او گفت: خدا تو را از عذاب قبر پناه دهد.
عایشه ـ ل ـ نیز از پیامبر اکرم ج دربارهی (حقانیت و ثبوت) عذاب قبر سؤال کرد (و پرسید: آیا مردم در قبرهای خویش عذاب میشوند)؟. رسولخدا ج پاسخ فرمود: آری، بدون تردید عذاب قبر حق است.
عایشه ـ ل ـ گوید: پس از آن هیچ گاه پیامبر ج را اینگونه ندیدم که نماز بخواند و پس از آن از عذاب قبر به خدا پناه نبرد».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: با این که پیامبر اکرم ج به لطف و کرم الهی و با امدادهای غیبی و سپردن خویش به خدا و با داشتن مقام عصمت و مصونیت الهی از گناه و معصیت، و از هرگونه انحراف و کژی و عذاب و کیفری در دنیا و آخرت و قبر و برزخ بیمه شده بود، ولی با این حال پس از هر نماز از عذاب قبر پناه میبرد. با این حال کیفیت ما و دیگران روشن است که چقدر باید خویشتن را از عذاب قبر به او پناه دهیم، چرا که هر لحظه امکان انحراف و افتادن در عذاب قبر برای ما وجود دارد.
پس باید همهی مؤمنان به تأسی و اقتدا از پیامبر معصوم و الگو و پیشوای بشر، از پروردگار که مالک و مدبر آنها است، بخواهند که لحظهای آنها را به حال خودشان وامگذارد و آنها را از عذاب و شر قبر در پناه خودش محفوظ و مصون بدارد. البته منظور از پناه بردن به خدا این نیست که انسان تنها با زبان این جملات را بگوید، بلکه باید با فکر، عقیده و عمل نیز خود را در پناه خدا قرار دهد. از راههای شیطانی، برنامههای شیطانی، افکار و تبلیغات شیطانی، مجالس و محافل شیطانی، گناه و معصیت و مقدمات و اسباب عذاب قبر، خود را کنار کشد و در مسیر افکار و تبلیغات رحمانی و اوامر و فرامین الهی و تعالیم و آموزههای شرعی و دینی جای دهد. وگرنه انسانی که خود را در معرض طوفان گناهان و معاصی و سیلابهای خروشان منکرات و پلیدیها عملاً قرار داده، تنها با گفتن این الفاظ «اللهم إنی أعوذ بک من عذاب القبر» به جایی نمیرسد، بلکه باید خویشتن را با فکر و عقیده و عمل در پناه خدا قرار دهد تا از شر شیاطین انسی و جنی و وسوسههای نفس اماره در امان بماند.
129 - [5] وعن زید بن ثابت، قال: بینا رسول الله ج فی حائط لبنی النجار على بغلة له ونحن معه، إذ حادت به وکادت تلقیه. وإذا أقبر ستة أو خمسة، فقال:" من یعرف أصحاب هذه الأقبر". قال رجل: أنا. قال: " فمتى ماتوا؟" قال: فی الشرک. فقال: " إن هذه الأمة تبتلى فی قبورها، فلولا أن لا تدافنوا لدعوت الله أن یسمعکم من عذاب القبر الذی أسمع منه"، ثم أقبل بوجهه علینا، فقال: " تعوذوا بالله من عذاب النار". قالوا: نعوذ بالله من عذاب النار. قال:" تعوذوا بالله من عذاب القبر". قالوا: نعوذ بالله من عذاب القبر. قال: " تعوذوا بالله من الفتن ما ظهر منها وما بطن ". قالوا: نعوذ بالله من الفتن ما ظهر منها وما بطن. قال: " تعوذوا بالله من فتنة الدجال". قالوا: نعوذ بالله من فتنة الدجال. رواه مسلم([7]).
129- (5) زیدبن ثابت س گوید: «در همین اثنا که پیامبر ج سوار بر قاطر خویش از بوستان قبیلهی «بنی نجار» (قبیلهای مشهور از انصار) میگذشت و ما نیز در معیت و رکاب ایشان بودیم و ایشان را مشایعت میکردیم، ناگهان قاطر پیامبر ج تیز و تند شد و از راه منحرف گشت و نزدیک بود رسولخدا ج را بر زمین بیفکند. (ما از حالتی که این قاطر ناگهان به خود گرفت متعجب و حیران شدیم، در همین حال) نگاه آن حضرت ج به پنج، شش قبر در آن بوستان افتاد و بهسوی آنها دیدهور شد. آنگاه پرسید: چه کسی از شما صاحبان این پنج شش گور را میشناسد؟
یکی از هم رکابان پیامبر ج گفت: من میشناسم. پیامبر ج دوباره پرسید: حال به من بگو، ایشان در چه زمانی از دنیا رفتهاند؟ (در زمان جاهلیت، یا در زمانی که اسلام پا به عرصهی وجود گذاشت و نیز به من بگو اگر زمان اسلام را دریافتهاند، آیا با ایمان از دنیا رفتهاند یا در حال شرک و چندگانهپرستی؟).
آن مرد گفت: (متأسفانه) در شرک و چندگانهپرستی دار فانی را وداع گفتهاند. آنگاه پیامبر ج فرمود: بیگمان این گروه از انسانها در گورشان دچار عذاب و عقاب و کیفر و پادافره هستند و اگر خوف این نبود که شما انسانها مردههای خود را دفن نکنید و آنا را به حال خودشان وامگذارید، از خداوند میخواستم تا از آن عذابی که من از این گورها میشنوم، شما هم بشنوید (یعنی خداوند ﻷ به قدرت لایزال و حکمت نامتناهی خویش، جیغ و فریاد کسانی را که در گورها عذاب میشوند، به من شنواند و من نیز در پرتو الطاف خدا از حالت و کیفیت خاصی که در این قبرها از عذابهای متنوع و گوناگون حکمفرما است، باخبرم. ولی اگر از خدا بخواهم که جیغ و فریاد کسانی را که در گورها عذاب میشوند، به شما نیز برساند، این خطر بزرگ وجود دارد که شما از شدت ترس و وحشت و از فرط هول و دهشت از مرگ و گور و عذاب و برزخ، مراسم تکفین و تدفین و تشییع مردگان را رها کنید و آنها را به حال خود واگذارید. لذا چون این خطر وجود دارد، چنین چیزی از خداوند ﻷ تقاضا نمیکنم).
زید بن ثابت س گوید پس از آن پیامبر ج متوجه ما شد و فرمود: از عذاب آتش دوزخ به خدا پناه ببرید. ما نیز گفتیم: از عذاب دوزخ به خدا پناه میبریم. بار دیگر حضرت ج فرمود: از عذاب قبر نیز به خدا پناه ببرید. ما نیز گفتیم: از عذاب قبر به خدا پناه میبریم. باز پیامبر ج فرمود: از جملگی فتنهها، خواه آشکار باشد، خواه پنهان به خدا پناه ببرید. همهی ما بر اساس دستور رسولخدا ج یکصدا گفتیم: از تمام فتنهها، خواه آشکار باشد خواه پنهان به خدا پناه بردیم.
در آخر پیامبر ج فرمود: از فتنهی بزرگ دجال (و نیز از هر فتنه و فساد دیگری که شما را به کفر و زندقه و شرک و معصیت الهی میکشد) به خدا پناه ببرید.
گفتیم: از فتنهی دجال به خدا پناه میبریم».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «تعوذوا بالله من الفتن ما ظهر منها وما بطن»:
«فتن» جمع «فتنه» است و به معنای ابتلا و آزمایش و آزمون میباشد. و مراد از فتنههای ظاهر، آزمایشهایی است که بر ظاهر انسان به مرحلهی اجرا در میآید. مانند: فتنهی مال، زن، فرزند، دجال، یأجوج و مأجوج و... و مراد از «مابطن» (فتنههای پنهان) آزمایشهایی است که بر قلب انسان ایجاد میگردد. مانند: شرک و چندگانهپرستی، کفر و زندقه، نفاق و دورنگی، حسد، غرور، کینه، حرص، طمع، بیصبری، ناشکری، وسوسههای شیطانی و.... و به قولی مراد از فتنههای آشکار و پنهان، تمام فتنهها و آزمایشهایی است که انسان در طول زندگی دنیا و آخرت با آن روبرو است و مراد هر فتنه و فسادی است که انسان را به کفر و زندقه، انحراف و الحاد، شرک و چندگانهپرستی، گناه و معصیت الهی بکشاند. بنابراین برای انسان لازم است تا در هر حال خویشتن را به خدا بسپارد و از شر تمام فتنهها، خواه آشکار باشد و خواه پنهان، فقط به او پناه ببرد. چرا که او تعالی «یجیر ولا یجارعلیه»
هر که را بخواهد پناه میدهد و در پناه خود میگیرد و به فریاد او میرسد و کسی در برابر او پناه داده نمیشود و فریاد رسی نمیگردد.
130 - [6] عن أبی هریرة قال: قال رسول الله ج: "إذا قبر المیت أتاه ملکان أسودان أزرقان یقال لأحدهما: المنکر، وللآخر: النکیر. فیقولان: ما کنت تقول فی هذا الرجل؟ فیقول: هو عبد الله ورسوله، أشهد أن لا إله إلا الله وأن محمدا عبده ورسوله. فیقولان: قد کنا نعلم أنک تقول هذا، ثم یفسح له فی قبره سبعون ذراعا فی سبعین، ثم ینور له فیه، ثم یقال له: نم. فیقول: أرجع إلى أهلی فأخبرهم! فیقولان: نم کنومة العروس الذی لا یوقظه إلا أحب أهله إلیه حتى یبعثه الله من مضجعه ذلک. وإن کان منافقا قال: سمعت الناس یقولون قولاً فقلت مثله، لا أدری. فیقولان: قد کنا نعلم أنک تقول ذلک، فیقال للأرض: التئمی علیه، فتلتئم علیه، فتختلف أضلاعه، فلا یزال فیها معذبا حتى یبعثه الله من مضجعه ذلک ". رواه الترمذی([8]).
130- (6) ابوهریره س گوید: «پیامبر ج فرمود: وقتی که میت در قبر نهاده شد، دو فرشتهی سیاه و کریه و زشت و چشم کبود به نزد او میآیند که نام یکی «منکر» و دیگری «نکیر» است. (پس آن دو فرشته میت را بلند میکنند و بر جایش مینشانند) و به او میگویند: راجع به این مرد (حضرت محمد ج) چه میگویی؟
(اگر مؤمن باشد) گوید: او بنده و پیامبر و فرستادهی خداست. (و از روی صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل) گواهی راستین بر این میدهم که خدایی جز خدای یگانه نیست و اعتراف میکنم که محمد ج بنده و فرستادهی خداست.
در این موقع فرشتگان به وی میگویند: ما از قبل میدانستیم که تو چنین خواهی گفت. آنگاه قبرش به اندازهی هفتاد ذراع در هفتاد گشوده میشود (یعنی به مقدار امتداد ساحهی دیدش بر وی فراخ و گشوده میگردد و تا چشم او کار میکند، گور را بر وی فراخ میگردانند) و پرتو و شعاعی از نور (ایمان و سعادت) در قبرش به پرتو افکنی و درخشندگی میپردازد.
و به وی گفته میشود: (تا رستاخیز) بخواب و استراحت کن. او میگوید(اقوام و بستگان و دوستان و آشنایانم در دنیا، از مردن و عاقبت و فرجام من غمگین و ناراحتاند) آیا اجازه هست تا به دنیا برگردم و آنها را از وضعیت خویش باخبر سازم و آگاه کنم؟
فرشتگان به او میگویند: (خیر، نمیتوانی به دنیا برگردی، پس خاموش باش) و راحت و آسوده همانند عروس بخواب که او را جز محبوبترین اهلش از خواب بیدار نمیکند (و میت نیز در قبرش راحت و آسوده میخوابد) تا اینکه خداوند ﻷ او را در رستاخیز زنده گرداند (و وارد آرامگاه ابدیاش یعنی بهشت برین و نعمات و احسانات والای آن گرداند).
ولی اگر میت انسانی فاسق و منافق و دورنگ باشد (در پاسخ به سؤال نکیر و منکر) گوید: چیزی (راجع به محمد ج) نمیدانم. در دنیا آنچه را که مردم میگفتند و من نیز میشنیدم، میگفتم.
فرشتگان به وی میگویند: از پیش میدانستیم که تو چنین خواهی گفت. آنگاه به زمین فرمان میرسد تا بر آن تنگ گردد و گور بر وی آنچنان تنگ میگردد تا اینکه دندههای وی در هم فرو میرود و پیوسته چنین فردی در گورش مُعَذّب خواهد بود، تا اینکه دندههای وی در هم فرو میرود و پیوسته چنین فردی در گورش معذب خواهد بود، تا اینکه خداوند ﻷ او را در رستاخیز زنده گرداند (و از آنجا بهسوی آرامگاه ابدیاش یعنی دوزخ و عذابهای گوناگون و متنوعش رهسپار کند)».
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
شرح: «سبعون ذراعاً فی سبعین»: «ذراع» به معنای «فاصلهی آرنج تا نوک انگشتان دست است» (در حدود نیم متر) که واحد طول نزد عرب بوده و یک مقیاس طبیعی است. ولی برخی از علما و دانشمندان اسلامی گفتهاند که این «ذراع» غیر از ذراع معمول و متداول است، به طوری که هر ذراع از آن فاصلههای عظیمی را در بر میگیرد.
به هر حال از این حدیث دانسته شد که گور مؤمن به اندازه 70 ×70 ذراع، فراخ و گشاده میگردد و چنان که قبلاً نیز گفته شد، تعبیر به «هفتاد در هفتاد ذراع» ممکن است که از باب تکثیر باشد نه تعداد. یعنی تا جایی که چشم مؤمن کار میکند و به امتداد ساحهی دیدش، گور را بر وی فراخ میگردانند.
چرا که عدد «هفتاد» از اعدادی است که غالباً برای کثرت به کار میرود، و نیز ممکن است منظور همان عدد هفتاد باشد. یعنی گور مؤمن، هفتاد در هفتاد ذراع فراخ و گشاده میگردد.
ولی به هر حال مسائل، حوادث و وقایع مربوط به قیامت و برزخ، اموری نیستند که به طور قطع و دقیق برای ما که ساکنان این جهان محدود و تاریک و مادی هستیم روشن باشد. و مسائل آن را با زبان قاصر ما که ساکنان این دنیای خاکی و مادی هستیم، نمیتوان کاملاً بیان کرد.
و در حقیقت آنچه میگوییم شبحی است که از دور در پرتو آیات الهی و احادیث نبوی میبینیم، وگرنه حقیقت آن را باید رفت و تماشا کرد. چرا که ما از کنه و ماهیت و کیفیت جزاء و پاداش گور و حدود و مرز آنچه که به جسم و جان میرسد، چیزی نمیدانیم و مربوط به عالم غیب است و آنچه در وحی آمده و وحی بدان خبر داده است را میپذیریم و دقایق و حقایق و تفاصیل آن را به خدا و آینده واگذار مینماییم و دوست نداریم که ندانسته و «رجماً بالغیب» از آن چیزی بگوییم.
«عروس»: این واژه هم برای داماد استعمال میشود و هم برای عروس خانم. در حقیقت در زبان عربی واژهی «عروس» هر کدام از داماد و عروس را شامل میشود. ولی فرق میان این دو در این است که جمع «عروس» برای داماد «عُرُس» و جمع عروس برای مؤنت «عرائس» میباشد.
131 - [7] عن البراء بن عازب عن رسول الله ج قال: " یأتیه ملکان فیجلسانه، فیقولان له: من ربک؟ فیقول: ربی الله. فیقولان له: ما دینک؟ فیقول: دینی الإسلام. فیقولان: ما هذا الرجل الذی بعث فیکم؟ فیقول: هو رسول الله. فیقولان له: وما یدریک؟ فیقول: قرأت کتاب الله فآمنت به وصدقت؛ فذلک قوله ﴿یُثَبِّتُ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِٱلۡقَوۡلِ ٱلثَّابِتِ﴾ [إبراهیم: 27]. الآیة. قال: فینادی مناد من السماء: أن قد صدق عبدی فأفرشوه من الجنة، وألبسوه من الجنة، وافتحوا له بابا إلى الجنة، ویفتح. قال: فیأتیه من روحها وطیبها، ویفسح له فیها مد بصره. وأما الکافر فذکر موته، قال: ویعاد روحه فی جسده، ویأتیه ملکان، فیجلسانه فیقولان: من ربک؟ فیقول: هاه هاه، لا أدری! فیقولان له: ما دینک؟ فیقول: هاه هاه، لا أدری! فیقولان: ما هذا الرجل الذی بعث فیکم؟ فیقول: هاه هاه، لا أدری! فینادی مناد من السماء: أن کذب فأفرشوه من النار، وألبسوه من النار، وافتحوا له بابا إلى النار. قال: فیأتیه من حرها وسمومها. قال: ویضیق علیه قبره حتى یختلف فیه أضلاعه، ثم یقیض له أعمى أصم، معه مرزبة من حدید، لو ضرب بها جبل لصار ترابا، فیضربه بها ضربة یسمعها ما بین المشرق والمغرب إلا الثقلین، فیصیر تراباً، ثم یعاد فیه الروح ". رواه أحمد وأبو داود([9]).
131- (7) براء بن عازب س گوید: «پیامبر ج فرمود: (وقتی مرده در گور نهاده میشود) دو فرشته به نزد او میآیند. پس میت را مینشانند و به وی میگویند: پروردگارت کیست؟ (اگر مؤمن باشد) گوید: پروردگارم الله است. پس از آن میپرسند: دین تو چیست؟ گوید: دین من اسلام است. از وی میپرسند: آن مرد که در میان شما به نبوت و رسالت مبعوث گردیده است، کیست؟ در جواب گوید: او محمد ج رسول و فرستادهی خداست. گویند: از کجا میدانی؟ گوید: کتاب خدای را خواندم و به وی ایمان آوردم و او را تصدیق نمودم.
سپس پیامبر ج فرمود: این است معنای آیهی 27 سورهی «ابراهیم» که میفرماید:
﴿یُثَبِّتُ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِٱلۡقَوۡلِ ٱلثَّابِتِ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِ﴾ [إبراهیم: 27].
«خداوند مؤمنان را در دنیا و آخرت (که گور، نخستین منزل آن است) بر کلمهی توحید ثابتقدم و جاوید و ماندگار میدارد (یعنی در پرتو حفاظت و مراقبت خدا، مؤمنان در آخرت در پاسخ به فرشتگان خدا در نمیمانند و کلمهی توحید بر زبان میرانند و در رستاخیز به هنگام رویارویی با خدا، سرگردان و پریشان نمیگرداند)».
پیامبر ج در ادامه میفرماید: آنگاه (که بندهی مؤمن در پاسخ به فرشتگان خدا در نمیماند و کلمهی توحید را بر زبان میراند) از آسمان ندایی آید: که بندهی من راست میگوید. جایگاه وی را در بهشت مفروش کنید و وی را جامهی بهشتی بپوشانید و دری از بهشت به روی او بگشایید.
از آن پس، نسیم ملایم و معطر بهشت و شادی و بوی خوش آن به قبرش میرسد و تا چشم او کار میکند، گور را بر وی فراخ و گشاده مینمایند.
(براء بن عازب س گوید: حال و وضع بندهی مؤمن در گور چنین است که بیان شد) اما پیامبر ج راجع به بندهی کافری که دنیا را به مقصد عالم برزخ ترک کرده فرمود: روح وی به تنش بر میگردد و دو فرشته نزد وی میآیند و او را مینشانند و از او میپرسند: پروردگار تو کیست؟ گوید: هاه هاه نمیدانم چه میگویید! از وی میپرسند: چه میگویی دربارهی مردی که در میان شما مبعوث به نبوت و رهبری و هدایت مردم شد؟ گوید: هاه هاه نمیدانم.
آنگاه که (این بندهی کافر در پاسخ به فرشتگان خدا در میماند) از آسمان ندایی آید: که او دروغ میگوید. پس جایگاه وی را در دوزخ مفروش کنید و از جامههای دوزخی وی را بپوشانید و دری از دوزخ به روی وی بگشایید.
از آن پس پیوسته گرما و حرارت و بویهای ناخوش دوزخ بر وی میوزد و گور بر وی آنچنان تنگ و فشرده میگردد تا اینکه دندههای پهلوی وی در هم فرو روند. سپس فرشتهای به سراغش میفرستند و بر وی مسلط و چیره میگردانند که کور و کر و لال است و گرزی در دست دارد که اگر آن را بر کوه بزنند، تبدیل به گرد، غبار و خاکستر میشود.
پس بدن وی را آنچنان ضربهای میزند که صدای جیغ و فریاد وی را تمام مخلوقات و موجوداتی که بین خاور و باختر (شرق و غرب) است به جز انسان و جن میشنوند و با هر ضربهای از آن گرز آهنین، تبدیل به خاکستر میگردد.
سپس خداوند روح را به کالبدش بر میگرداند و او را به صورت اولیه در میآورد (و دوباره آنچنان ضربهای بر وی میزند که به صورت خاک و گرد در میآید)».
[این حدیث را احمد و ابوداود روایت کردهاند].
132 - [8] وعن عثمان س، أنه کان إذا وقف على قبر بکى حتى یبل لحیته، فقیل له: تذکر الجنة والنار فلا تبکی، وتبکی من هذا؟! فقال: إن رسول الله ج قال: " إن القبر أول منزل من منازل الآخرة، فإن نجا منه فما بعده أیسر منه، وإن لم ینج منه فما بعده أشد منه". قال: وقال رسول الله ج: " ما رأیت منظراً قط إلا والقبر أفظع منه ". رواه الترمذی وابن ماجه. وقال الترمذی هذا حدیث غریب([10]).
132- (8) از حضرت عثمان ج روایت شده است که وی هرگاه بر گوری میایستاد و به سویش دیدهور میشد، آنقدر میگریست که از شدت گریه و ناله، محاسن مبارکش خیس میشد.
وقتی از وی سؤال شد: چرا وقتی که از بهشت و دوزخ یاد میشود، اینقدر گریه نمیکنید، اما چون از قبر یاد میشود (و نگاهتان به گور میافتد) این اندازه گریه میکنید و ضَجّه میزنید؟
حضرت عثمان س در پاسخ گفت: «پیامبر ج فرمود: عالم قبر نخستین مرحله و منزل از مراحل و منزلگاههای آخرت است. پس اگر انسان از این مرحله نجات یافت، طیکردن بقیهی مراحل و منزلگاهها، برایش سهل و آسان خواهد بود.
اما اگر از این مرحله نجات نیافت و با مشکل و چالش برخورد، نجات از بقیهی مراحل و منازل برایش بسیار سخت و دشوار و چالش آفرین و بحران ساز خواهد بود.
و نیز فرمود: هیچ گاه منظرهای زشتتر، وحشتانگیزتر و خطرناکتر از قبر به عمرم ندیدهام».
[این حدیث را ترمذی و ابنماجه روایت کردهاند. و ترمذی گفته: این حدیث، حدیثی غریب است].
شرح: این حدیث بیانگر خوف و خشیت بیحد و اندازهی صحابهی بزرگوار رسولخدا ج از دهشت مرگ، ترس قبر و هراس از برزخ و قیامت است.
و براستی انسان بیچاره، اگر جز خوف و دهشت هنگام مرگ و ترس از عالم قبر، هیچ بلا و مشکل و ناراحتی دیگری نداشت، باز برایش کافی بود که زندگی بر او تلخ و ناگوار و آشفته و چالشآفرین شود و سرور و شادیاش به غم و اندوه مبدل گردد و از غفلت و بیتوجهی که دارد بیرون آید.
براستی دهشتهای مرگ و سکرات آن و عذاب قبر و سؤال نکیر و منکر ارزش آن را دارد که تمام فکر انسان را به خود مشغول کند و او را به آمادگی کامل برای روبرو شدن با آنها وادار سازد. مخصوصاً وقتی که آشکار است در هر لحظهی آن امکان فرارسیدن چنین خطری موجود است که انسان با این دنیا تعلق و رابطهاش را قطع کند و به عالم وحشتناک و خطرناک برزخ قدم گذارد.
ولی افسوس که دلها سنگ شده و غفلت و جهالت و پیروی از هوا و هوس و دوری از اوامر و فرامین الهی و تعالیم و آموزههای نبوی و دستورات و احکام شرعی بر جامعهی ما حکمفرما است که با دست خود مردهها را دفن میکنیم و در لحد و گور میگذاریم، ولی به هیچ عنوان متأثر نمیشویم و تحتالشعاع آن فضای هولناک قرار نمیگیریم و به تفکر و تدبر فرو نمیرویم که روزی ما نیز در دل خاک خواهیم رفت و با سؤال فرشتگان و عذاب قبر مواجه خواهیم شد.
پس برای یک مسلمان زیبنده است تا به افرادی چون عثمان س اقتدا و تأسی جوید و پیوسته به فکر مرگ و قبر باشد و عیاشی و خوشگذرانی و بولهوسی و بیبندوباری را کنار بگذارد و بندهی واقعی و راستین خدا باشد.
133 - [9] وعن عثمان س قال: کان النبی ج إذا فرغ من دفن المیت وقف علیه، فقال: " استغفروا لأخیکم، ثم سلوا له بالتثبیت، فإنه الآن یسأل ". رواه أبو داود([11]).
133- (9) عثمان س گوید: «پیامبر ج عادت داشت که هرگاه از دفن میت فارغ میشد، بر قبر وی میایستاد و میفرمود: برای برادرتان طلب آمرزش کنید و از خداوندﻷ، ثبات بر کلمهی توحید (اشهد أن لا اله الا الله واشهد أن محمداً عبده ورسوله) را برای او درخواست کنید.
مسلماً هم اینک از او (پیرامون پروردگار، دین و پیامبرش) سؤال میشود».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
134 - [10] عن أبی سعید قال: قال رسول الله ج: " لیسلط على الکافر فی قبره تسعة وتسعون تنیناً، تنهسه وتلدغه حتى تقوم الساعة، لو أن تنیناً منها نفخ فی الأرض ما أنبتت خضرا ". رواه الدارمی وروى الترمذی نحوه وقال: "سبعون" بدل "تسعة وتسعون "([12]).
134- (10) ابوسعید س گوید: «پیامبر ج فرمود: برای بندهی کافر در گورش، نود و نه اژدها فراهم و مسلط میشود که آنها همواره همدم و همراه او میگردند و تا رستاخیز مأمورند تا وی را با دهانشان به چنگ آورند و نیشش بزنند (و این اژدها و مارها چنان خطرناک و وحشتناک هستند که) اگر یکی از آنها بر زمین بدمد، دیگر زمین سبزه و گیاهی را نخواهد رویاند».
[این حدیث را دارمی روایت کرده و ترمذی نیز بسان آن را در سنن خود روایت نموده و به جای «تسعة وتسعون» (نود و نه اژدها) «سبعین» (هفتاد) اژدها نقل نموده است].
شرح: «تنّیناً»: در فرهنگ لغت «لاروس» تنین چنین معنا شده است: مار بزرگ افسانهای و دریایی که جانوران دریا را میبلعد و چون از دریا به ساحل بیرون شود مردم را میدرد. (اژدها)
و در فرهنگ لغت «الرائد» چنین ترجمه شده است: اژدهای افسانهای دارای دست و پا و چنگالهای درشت.
«تنهسه»: اژدها او را با دهانش میگیرد و نیش میزند.
«تلدغه»: او را نیش میزند و مورد آزار و اذیت قرار میدهد.
به هر حال ما به سخن پیامبر ج اعتقاد و باور داریم و تمام این سخنان را حق و حقیقت میپنداریم و در صحت و درستی آنها ذرهای شک و تردید نمیکنیم. بلکه تمام اینها ما را بر آن میدارد که آنچه در وحی آمده و وحی بدان خبر داده است، بپذیریم و دقایق و حقایق و تفاصیل آن را به خدا و آینده واگذار نماییم.
چرا که ما از کنه و ماهیت و کیفیت جزاء و پاداش قبر و حدود و مرز آنچه که به جسم و جان میرسد و از حقایق و دقایق گور چیزی نمیدانیم، پس همه را به خدا میسپاریم.
امام محمد غزالی در «کیمیای سعادت» میگوید: «اهل بصیرت این اژدهایان را به چشم بصیرت دیدهاند و احمقان بیبصیرت چنین میگویند که ما در گوری نگاه کردیم، از این هیچ ندیدیم و اگر بودی، چشم ما درست است و ما نیز بدیدی...
این احمق باید بداند که این اژدها در ذات روح مرده است و از باطن جان وی بیرون نیست تا دیگری ببیند، بلکه این اژدها در درون وی بوَد پیش از مرگ و وی غافل بود از آن و نمیدانست و باید بداند که این اژدها مرکب از صفات نفس وی است و عدد سرهای وی به قدر عدد شاخههای اخلاق مذموم وی است و اصل طینت این اژدها از حب دنیاست.
پس این اژدها میان جان کافران متمکن است و پوشیده. نه به سبب آنکه جاهل است به خدای و رسول و بس. بل به سبب آنکه همگی خویش به دنیا بداده است. چنانچه حق تعالی گفت:
﴿ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمُ ٱسۡتَحَبُّواْ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا عَلَى ٱلۡأٓخِرَةِ﴾ [النحل: 107].
«این (خشم خدا و عذاب بزرگ)بدان خاطر است که آنان زندگی دنیا را بر زندگی آخرت ترجیح میدهند و گرامیترش میدارند»،
پس به حقیقت هر کسی سبب عذاب خویش را با خود میبرد از اینجا و آن در درون ایشان است و برای این گفت رسول:
«إنما هی أعمالکم تردّ إلیکم». «این جزا همان اعمال شماست که امروز به شما باز گردانیده میشود».
بدان که این اژدها دیدنی است. لکن همه را مرده بیند و کسانی که در این عالم بوَند، نبینند که چیزی که از عالم باشد، به چشم این عالم نتوان دیدن...
و در شریعت نیست که آن مار و کژدم و اژدها که در گور باشند، بدین چشم ظاهر، عموم خلق بتوانند دیدن تا در عالم شهادت (دنیا) باشند... پس این اطناب بدان میرود که گروهی از احمقان بدین مقدار که در گور نگرند و چیزی نبینند، بدین چشم ظاهر، عذاب قبر را منکر شوند و این از آن است که راه فراکار آن جهان را ندانند».
«سبعون» و «تسعة وتسعون»: ترمذی به جای نود و نه اژدها، هفتاد اژدها روایت کرده است و چنانچه قبلاً نیز گفته شد، منظور از هر دو، عدد مشخصی نیست، بلکه مراد تکثیر است نه تحدید.
135 - [11] عن جابر بن عبد الله قال: خرجنا مع رسول الله ج إلى سعد بن معاذ حین توفی، فلما صلى علیه رسول الله ج ووضع فی قبره وسوی علیه، سبّح رسول الله ج، فسبّحنا طویلاً، ثم کبر، فکبرنا. فقیل: یا رسول الله! لم سبحت ثم کبرت؟ قال: " لقد تضایق على هذا العبد الصالح قبره حتى فرجه الله عنه ". رواه أحمد([13]).
135- (11) جابر س گوید: «وقتی سعد بن معاذ س چشم از این جهان فرو بست، با رسولخدا ج برای تکفین و تدفین و تشییع جنازهاش بیرون شدیم. وقتی پیامبر اکرم ج از نماز جنازهاش فارغ شد و وی به دل خاک سپرده شد، رسولخدا ج شروع به تسبیح خواندن (سبحان الله گفتن) کرد.
ما نیز به تأسی و اقتدا از ایشان تا مدت زمان طولانی تسبیح میگفتیم. دوباره رسولخدا ج شروع به تکبیر گفتن (الله اکبر الله اکبر) نمود. ما نیز به پیروی از ایشان تکبیر گفتیم.
وقتی از ایشان سؤال شد؛ دلیل تسبیح و تکبیرگفتنتان چه بود؟ ایشان در پاسخ فرمودند: بر این بندهی صالح و نیک خدا لحظهای قبرش تنگ و فشرده شد (به همین جهت شروع به تسبیح خواندن و تکبیر گفتن نمودم) تا اینکه خداوند ﻷ آن تنگی و فشردگی را دور و قبرش را گشاد و فراخ و اندوه و غم را از او برطرف نمود».
[این حدیث را احمد روایت کرده است].
136 - [12] وعن ابن عمر ب قال: قال رسول الله ج: " هذا الذی تحرک له العرش، وفتحت له أبواب السماء، وشهده سبعون ألفاً من الملائکة، لقد ضم ضمة ثم فرج عنه ". رواه النسائی([14]).
136- (12) ابن عمر ـ ب ـ گوید: «پیامبر ج (در شأن حضرت سعدبن معاذ س فرمود: این کسی است که برای مرگش، عرش خدا به لرزه درآمد و (برای استقبال از روح پاک و مطهرش) دروازههای آسمان گشوده شد و برای تشییع جنازهاش، هفتادهزار فرشته از فرشتگان مقرب خدا مشارکت جستند. (ولی با وجود این همه مناقب و فضائل) لحظهای قبرش تنگ و فشرده شد و بلافاصله خداوند ﻷ تنگی و فشردگی قبرش را دور و آن را گشاده و فراخ نمود».
[این حدیث را نسائی روایت کرده است].
شرح: از این دو حدیث ثابت شد که فشار قبر حق است. و این فشار و تنگی موقتی برای همه است و همه را در بر خواهد گرفت و همهی مردم، خوبان و بدان بدون استثنا بدین فشار و تنگی دچار میشوند. منتهی، خداوند ﻷ پرهیزگاران و نیکان را رهایی میبخشد و ستمگران و بدان را در آن تنگی و فشارها رها و تنها میسازد.
شاید کسی بپرسد که فلسفهی این کار از نظر حکمت خداوند چیست؟ آیا با این کار مؤمنان و نیکان و انسانهای شایسته و صالح آزار و عذاب نمیبینند؟
پاسخ این سؤال با کمی دقت روشن است. چرا که در حقیقت مشاهدهی این فشار و سختی مقدمهای خواهد بود که مؤمنان از نعمتهای خداداد بهشت، حداکثر لذت را ببرند. چرا که قدر عافیت را کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید «و بالاضداد تعرف الأشیاء». به علاوه این فشار و تنگی چنان سریع از انسانهای پرهیزگار و مؤمن میگذرد که کمترین اثری در آنها نمیتواند داشته باشد. از این گذشته، دوزخیان و انسانهای کافر و منافق، نیز از مشاهدهی این صحنهها (که فشار و تنگی قبر با سرعت از انسانهای مؤمن و نیک میگذرد و بر ایشان باقی میماند،)مجازات و درد و رنج بیشتری میبینند. «والله اعلم».
137 - [13] عن أسماء بنت أبی بکر ب قالت: قام رسول الله ج خطیباً. فذکر فتنة القبر التی یفتتن فیها المرء، فلما ذکر ذلک، ضج المسلمون ضجة. رواه البخاری هکذا، وزاد النسائی: حالت بینی وبین أن أفهم کلام رسول الله ج، فلما سکنت ضجتهم قلت لرجل قریب منی: أی بارک الله فیک! ماذا قال رسول الله ج فی آخر قوله؟ قال: " قد أوحی إلی أنکم تفتنون فی القبور قریبا من فتنة الدجال "([15]).
137- (13) اسماء دختر ابوبکر صدیق ـ ب ـ گوید: «پیامبر اکرم ج برای ایراد خطبه بلند شد و پیرامون آزمون سخت قبر، که انسانها در قبرهای خویش آزموده میشوند، ایراد سخن کرد.
چون از این آزمون (سخت و خطرناک و چالشآفرین و بحرانساز) سخن به میان آورد، مسلمانان به شدت داد و فریاد و سروصدا به راه انداخته و سخت از این موضوع مضطرب و پریشان و گریان و نالان و حیران شدند».
[این حدیث را بخاری اینگونه روایت کرده است و نسائی این جملات را نیز در روایتش اضافه نموده است که اسماء بنت ابی بکر ـ ب ـ گفت:] به جهت داد و فریاد و سروصدای مردم نتوانستم سخنان پیامبر ج را درست فهم و درک کنم و این سروصدا میان من و درک و فهم کلام رسولخدا ج حائل و فاصله ایجاد کرد و چون سروصدا فروکش نمود، به مردی از نزدیکان و بستگان خویش گفتم: خداوند به تو خیر و برکت عنایت فرماید. به من بگو که پیامبر ج در پایان سخنانش چه گفت؟ او در پاسخ گفت: پیامبر ج فرمود: به من وحی شده که شما در گورهای خویش آزمایش و آزموده میشوید و این آزمایش (در سختی و شدت و ترس و وحشت فوق العاده) به سان آزمون سخت و بزرگ فتنهی دجال است.
(در اینجا پیامبر ج فتنه و آزمایش عالم قبر را بسان آزمایش و فتنهی دجال معرفی نمود. چرا که در حقیقت فتنهی دجال، سختترین، وحشتناکترین، بزرگترین و خطرناکترین آزمایش و آزمون است. از اینرو، پیامبر ج آزمایش قبر را در سختی و ترس و وحشت و خطرناکی فوق العاده، و بسان فتنهی دجال معرفی کرده است).
138 - [14] وعن جابر عن النبی ج قال: " إذا أدخل المیت القبر مثّلت له الشمس عند غروبها، فیجلس یمسح عینیه، ویقول: دعونی أصلی ". رواه ابن ماجه([16]).
138- (14) جابر س گوید: «پیامبر ج فرمود: وقتی مرده در گور گذارده میشود، خورشید چنان به نظرش میرسد که میخواهد غروب کند (بدین جهت سریع از جای خود بلند میشود و) مینشیند و چشمانش را دستی میکشد و (به فرشتگان الهی) میگوید: رهایم کنید تا نماز (مغرب) را بخوانم».
[این حدیث را ابن ماجه روایت کرده است].
شرح: از این حدیث دو نکته را میتوان برداشت کرد:
1. اینکه انسان مؤمن و خداشناس در گورش راحت و آسوده است. چنانچه گمان میکند که در خانه و در میان اهل و خانوادهاش بسر میبرد و راحت و آسوده در خواب و استراحت است که در موقع نماز از جای خویش بر خیزد و دستی بر سروصورت بکشد و وضویی بسازد و به راحتی نمازش را اقامه کند.
2. این حدیث بیانگر پایبندی و استقامت مؤمنان و مسلمانان بر اجرای اوامر و فرامین خداوند و تعالیم و آموزههای نبوی و احکام و دستورات تابناک شرعی میباشد که چنان به اجرای دستورات خدا از قبیل نماز در دنیا پایبنداند و آن را نصبالعین و آویزهی گوش خویش قرار دادهاند که حتی در عالم برزخ و در عالم سخت و وحشتناک و مخوف قبر از آن غافل نیستند و پیوسته به فکر ادای نماز و نیایش و شکر و سپاسگذاری خداوند ﻷ هستند و به حدی به این مهم اهمیت میدهند که به فرشتگان خدا میگویند: رهایم کنید و سؤال و جوابتان را به بعد موکول کنید تا من به عبادت و نیایش و پرستش و کرنش پروردگارم بپردازم و مزاحم نماز و عبادتم نشوید.
139 - [15] وعن أبی هریرة عن النبی ج قال: " إن المیت یصیر إلى القبر، فیجلس الرجل فی قبره من غیر فزع ولا مشغوب، ثم یقال: فیم کنت؟ فیقول:کنت فی الإسلام. فیقال: ما هذا الرجل؟ فیقول: محمد رسول الله جاءنا بالبینات من عند الله، فصدقناه. فیقال له: هل رأیت الله؟ فیقول: ما ینبغی لأحد أن یرى الله، فیفرج له فرجة قبل النار، فینظر إلیها یحطم بعضها بعضاً، فیقال له: انظر إلى ما وقاک الله، ثم یفرج له فرجة قبل الجنة، فینظر إلى زهرتها وما فیها، فیقال له: هذا مقعدک، على الیقین کنت، وعلیه مت، وعلیه تبعث إن شاء الله تعالی. ویجلس الرجل السوء فی قبره، فزعاً مشغوباً، فیقال: فیم کنت؟ فیقول: لا أدری! فیقال له: ما هذا الرجل؟ فیقول: سمعت الناس یقولون قولا فقلته، فیفرج له قبل الجنة، فینظر إلى زهرتها وما فیها، فیقال له: انظر إلى ما صرف الله عنک، ثم یفرج له فرجة قبل النار، فینظر إلیها یحطم بعضها بعضاً، فیقال له: هذا مقعدک، على الشک کنت، وعلیه مت، وعلیه تبعث إن شاء الله تعالى ". رواه ابن ماجه([17]).
139- (15) ابوهریره س گوید: «پیامبر ج فرمود: مرده در گور نهاده میشود و به عالم برزخ قدم میگذارد و نخستین مرحله از مراحل آخرت را با آن میآغازد. (آنگاه اگر میت، فردی مؤمن و خداشناس باشد) در گورش بدون هیچگونه ترس و وحشت و آشوب و بلوایی نشانده و از وی پرسیده میشود: در دنیا بر چه آئین و مکتبی بودی؟ گوید: بر آئین و مکتب مقدس اسلام.
پرسند: این مرد کیست؟ گوید: محمد ج رسول و فرستادهی خداست که از نزد خدا معجزات و دلایل وحیانی و براهین شرعی (و کتاب متقن و مشتمل بر احکام و مسائل و مواعظ و اندرز و روشنگر راه حق و حقیقت) را برای ما به ارمغان آورد و ما نیز به او ایمان آوردیم و تصدیقش نمودیم.
از وی پرسند: آیا (در دنیا) خداوند را دیدهای؟ (تا به او ایمان آوری؟) گوید: خیر. هیچکس را نسزد که (در دنیا) خدا را ببیند (و ما نیز نادیده، چون به عالم غیب باور داریم، به او ایمان آورده ایم).
پس از آن، دریچهای از دوزخ به روی وی گشوده میگردد و او نیز به آتش سوزان و بسیار درهم شکنندهی آن که بعضی از آن برخی دیگر را در هم میشکند، به نظاره مینشیند (و ترس و وحشت و هول و دهشت سراپای وجودش را به لرزه در میآورد). ولی به او گفته میشود: به این آتش سوزان و بسیار درهمشکننده نگاه کن که خداوند ﻷ تو را از شر و بلا و از عذاب و آزار و رنج و درد آن نگاه داشت و دور نمود.
پس از آن دریچهای از بهشت به روی وی گشوده میگردد و او نیز به بهجت و زیبایی، آراستگی و پیراستگی و باغهای زیبا و فرحافزای آن به تماشا مینشیند (و آرایش و زیبایی و رنگ و حسن ظاهر و نعمات و احسانات والای آن، وی را مات و مبهوت و حیران میکند).
آنگاه به او گفته میشود: جایگاه و پایگاه تو همین جا خواهد بود. (چرا که تو در دنیا) بر یقین استوار و خالص (توحید و خداشناسی و محمدباوری و قرآنپویی) زندگی کردی و بر آن مرام و کیش مُردی و اگر خدا بخواهد بر آن نیز در روز رستاخیز زنده و مبعوث خواهی شد.
اما اگر مرده، فردی بد و ستمگر و بدطینت و کافر بود، وی را با ترس و دهشت و آشوب و بلوا در گورش مینشانند و از وی میپرسند: در دنیا بر چه آیین و کیشی بودی؟ گوید: نمیدانم.
از وی میپرسند: این مرد (محمد ج) کیست؟ گوید: در دنیا آنچه را که مردم میگفتند و من نیز میشنیدم میگفتم.
پس از آن دریچهای از بهشت و نعمتهای والای آن بر وی گشوده میگردد و او نیز به بهجت و زیبایی و آراستگی و پیراستگی آن به تماشا مینشیند (ولی این تماشایش به درازا نمیکشد که) به او گفته میشود: به (آرایش و زیبایی و باغهای زیبا و فرحافزای بهشت) نگاه کن که خداوند ﻷ تو را از آن (به خاطر کفر و شرک و چندگانهپرستی) راند و دفع نمود.
آنگاه دریچهای از دوزخ به روی وی گشوده میشود و او نیز آتش سوزان و بسیار درهم شکننده و خرد کنندهی آن را که برخی از آن برخی دیگر را در هم میشکند به نظاره مینشیند.
پس از آن به او گفته خواهد شد: منزل و جایگاه تو همین جا خواهد بود. چرا که تو در دنیا بر شک و تردید (از رستاخیز مردگان و زندگانی دوبارهی آنها و بر شرک و تردید از حقانیت آئین محمدی و کتاب آسمانی و دلایل وحیانی) زندگی به سر کردی و بر همین شرک و تردید خویش مردی و پا به عرصهی برزخ گذاشتی و به مشیت و خواست خدا در روز رستاخیز بر همین شک و تردید زنده و مبعوث خواهی شد.
[این حدیث را ابن ماجه روایت کرده است].
[1]- بخاری ح1369، مسلم 4/2201 ح73، ابوداود ح4750، نسائی ح2057، ترمذی ح3120، ابن ماجه ح 4269.
[2]- العقیدة الاسلامیه ص 644، شرح عقاید اهل سنت ص 141.
[3]- نگا: پاورقی شرح عقاید اهل سنت، ص 142.
[4]- بخاری ح1338، مسلم 4/2201 ح 70 و 2870، نسائی ح2051، ابوداود ح4752.
[5]- بخاری ح1379، مسلم ح65-2886، ترمذی ح1072، نسائی ح2070، ابن ماجه ح4270، مؤطا مالک ح47 «کتاب الجنائز»، مسند احمد 2/16.
[6]- بخاری ح1372، مسلم ح125-586، نسائی، ح2067، مسند احمد 6/174.
[7]- مسلم ح67-2867، مسند احمد 5/190.
[8]- ترمذی ح1071 و قال حدیث حسن غریب.
[9]- مسند احمد 4/287، ابوداود ح4753.
[10]- مسند احمد 1 / 63، ترمذی ح 2308 و قال حسن غریب، ابن ماجه ح 4267.
[11]- ابوداود ح 3221.
[12]- دارمی ح2815، مسند احمد 3/38، ترمذی ح2460.
[13]- مسند احمد 3/360.
[14]- نسائی، ح2055.
[15]- بخاری ح1373، نسائی ح2062 با اندکی زیاده روایت کرده است.
[16]- ابن ماجه، ح4272.
[17]- ابن ماجه ح4268.