باب (5)
تمسک جستن به قرآن و سنت
140 - [1] عن عائشة قالت: قال رسول الله ج: "من أحدث فی أمرنا هذا ما لیس منه فهو رد". متفق علیه([1]).
140- (1) عایشه ـ ل ـ گوید: «پیامبر ج فرمود: کسیکه در کار دین و آئین ما بدعتی پدید آورد و چیزی را در دین ما ایجاد کند که جزو آن نیست، کارش مردود است و چنین چیزی از او پذیرفته نمیشود».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
141 - [2] وعن جابر قال: قال رسول الله ج: " أما بعد، فإن خیر الحدیث کتاب الله، وخیر الهدی هدی محمد، وشر الأمور محدثاتها، وکل بدعة ضلالة ". رواه مسلم([2]).
141- (2) جابر س گوید: «پیامبر ج (برای مردم ایراد خطبه میکرد و) بعد از حمد و ستایش شایستهی خداوند، میفرمود: اما بعد، بیگمان، راستترین سخنان و و درستترین گفتارها، کتاب پرشکوه خداست و بهترین روش و منش، سبک و روش محمد ج است. و بدترین کارها، امور نوساخته و نوپدید (در دین) است و هر امر نوساختهای (در دین) گمراهی و ضلالت است».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: در این دو حدیث، پیامبر ج به شدت بدعت و بدعتگذاران را میکوبد و بدترین کارها را امور نوپدید و نوساخته و بدعت در دین معرفی میکند.
و در حقیقت قبول اعمال و کردار و گفتار تمام انسانها منوط به دو چیز است، یکی اینکه تمام کارها فقط به خاطر رضا و خشنودی خدا باشد. چنانچه پیامبر ج میفرماید: «انما الاعمال بالنیات...». «ارزش کردار و گفتار در گرو نیتهاست».
و دوم اینکه: باید تمام اعمال و گفتار به روش شرعی و بر اساس اصول و موازین اسلامی و اوامر و فرامین الهی و تعالیم و آموزههای نبوی باشد. چنانچه پیامبر ج فرمود:
«هرکس در امر دین ما چیزی را به وجود آورد که از دین نیست آن چیز مردود است».
بنابراین اگر عمل و گفتار انسان خالص بود، ولی مطابق شرع نبود، از او پذیرفته نمیشود و اگر مطابق شریعت و اوامر و فرامین الهی و نبوی بود، و از جوهر اخلاص تهی بود، باز هم از او پذیرفتنی نمیباشد. بلکه عمل و کرداری مورد رضایت خداست که هم خالص باشد و هم صحیح و مطابق شرع.
لازم است در اینجا تعریفی از بدعت بکنیم. چرا که مشخص نمودن معنا و تعریف هر چیزی بسیار حائز اهمیت است تا مردم در خطا و اشتباه و سوءبرداشت و کجفهمی دچار نشوند.
«امام شاطبی» بدعت را اینگونه تعریف میکند:
«طریقة فی الدین مخترعة تضاهی الشرعیة یقصد بالسلوک علیها المبالغة فی التعبد لله سبحانه».
«راه و روش نوساخته و اختراع شدهای در دین است که شبیه روش و منش شرعی است و هدف از ایجاد آن، زیادهروی و مبالغه در عبادت خدای سبحان است»([3]).
و نیز میتوان بدعت را به تعبیری دیگر چنین تعریف کرد:
«ایجاد کاری یا اعتقادی یا قولی که در مورد آن اجازهای از صاحب شرع در کتاب یا سنت یا اجماع یا قیاس نرسیده است و تحت یکی از قواعد و اصول عام اسلام در نمیآید و در حقیقت معارض و مخالف اسلام است».
بنابراین هر امر تازهای که تحقق یابد، اگر مطابق قرآن یا سنت یا اجماع یا قیاس بود، مشروع است و اگر مطابق مصادر مذکور نبود، ملاحظه میشود که آیا تحت یکی از اصول و مبادی عام اسلام قرار میگیرد یا نه؟
اگر تحت این اصول واقع شد، مشروع است و بدعت نیست و اگر قرار نگرفت، بدعت و ضلالت است([4]).
از خلال این دو تعریف، میتوان این احکام و مسائل را برداشت کرد:
1- هر آنچه، اصلی در شرع داشته باشد بدعت محسوب نمیشود. مانند جمعآوری قرآن توسط ابوبکر و عمر ـ ب ـ و دستور حضرت عمر س پیرامون نماز تراویح و...
2- میدان بدعت، دین است نه دنیا. خدا و پیامبر از مسلمانان میخواهند که در امور دینی به آنچه آمده است بسنده کنند و پا را از حدود و مرزهای آن فراتر نگذارند و تمام تواناییها و ابداعات و خلاقیتها و ابتکارات و نوآوریهای خود را در امور دنیا و برای خدمت به اسلام و مسلمین به کار ببندند. چنانچه حضرت عمر س و دیگر بزرگان انجام دادند و چیزهای زیادی را در امور دنیوی برای نخستین بار انجام دادند و برای مصلحت مسلمانان و خدمت به آنها ابتکارات و نوآوریهای زیادی در امور دنیوی ایجاد کردند.
3- نیت خیر، کار بدعتگذاران و نوآوران را توجیه نمیکند.
4- در شناخت بدعت باید خیلی توجه کرد. چرا که بدعتگذاران به آنها رنگ و لعاب شرعی میدهند و در بازار بیایمانی و بیدینی به حراج میگذارند
5- هرکاری که در دین، در کتاب، در سنت، در اجماع یا قیاس و در هیچ یک از ادلهی احکام که فقها و دانشمندان مسلمان آنها را بیان کردهاند و در هیچ یک از اصول و موازین عام اسلامی جای نمیگیرد، بدعت محسوب میشود.
142 - [3] وعن ابن عباس قال: قال رسول الله ج: " أبغض الناس إلى الله ثلاثة: ملحد فی الحرم، ومبتغ فی الإسلام سنة الجاهلیة، ومطلب دم امرىء بغیر حق لیهریق دمه ". رواه البخاری([5]).
142- (3) ابن عباس ـ ب ـ گوید: «پیامبر ج فرمود: خشمانگیزترین و منفورترین مردمان در پیشگاه خدا، سه گروهاند:
1- کسیکه در حرم (و مسجدالحرام) به گناه و معصیت و کجروی و انحراف بپردازد.
2- کسیکه در اسلام به دنبال پیادهکردن سبک و روش جاهلی و احیای ارزشهای دوران تاریک و نحس جاهلیت باشد.
3- آنکه به ناحق و محرفانه و ستمگرانه در صدد کشتن دیگران باشد».
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
شرح: در این حدیث پیامبر ج سه کس را منفورترین مردمان در پیشگاه باری تعالی معرفی نموده است که یکی از آنها «ملحد فی الحرم» میباشد. در تفسیر «حرم» برخی گفتهاند که منظور همان ظاهر آن است. یعنی خانهی کعبه و کل مسجدالحرام.
و برخی گفتهاند که مراد کل سرزمین حرم است و برخی دیگر نیز گفتهاند که مراد از آن همهی مکهی مکرمه است. چرا که مکه، جایگاه نزول وحی و زادگاه پیامبر ج و منزلگاه صحابه ش، جولانگاه مجاهدان و آرامگاه شهیدان و مأوای ابراهیم و هاجر و اسماعیل ـ علیهم السلام ـ و شهر صلح و امنیت، محل پاکسازی نفس و توبه و پاکی از کلیهی گناهان است و تمام این چیزها، عواملی بزرگ در احترام و بزرگداشت مکه هستند.
از این جهت حرم یا مکهی مکرمه، جای محترمی است و هتک حرمت آن جایز نیست و نباید در آن حرمتشکنی کرد و در آن به جنگ و جدال، ارتکاب گناه و معصیت، شکار حیوانات آن و یا قطع درختان و گیاهان پرداخت و یا بدون احرام در منطقهی حرم داخل شد.
لذا کسیکه در حق مسجدالحرام حرمتشکنی کند و حرمت و احترام و بزرگداشتش را نادیده گیرد، منفورترین مردمان در پیشگاه خدا به شمار میآید.
و دومین کسیکه در پیشگاه خدا منفور میباشد کسی است که در اسلام به دنبال پیاده کردن سبک و روش جاهلی و احیای ارزشهای دوران جاهلیت باشد.
در حقیقت آنکه اوامر و فرامین الهی و تعالیم و آموزههای نبوی و احکام و مسائل شرعی را نادیده میگیرد، و به دنبال سبک و روش دوران تاریک و نحس جاهلیت میافتد و میخواهد با این کارش به خود یا دیگران بفهماند که او چیزهایی را میداند که خدا و رسول از آن آگاه نیستند و از خدا داناتر است. او در واقع با این کارش میگوید: ای خدا! آنچه تو برای ما وضع کردی و در نظر گرفتی کافی نیست. ما باید به آن بیفزاییم و از طرف دیگر، این چنین فردی به دید خود دین را ناقص میبیند و میخواهد با احیای ارزشهای باطل و مندرس و کهنهی دوران جاهلیت، نقص و کمبود دین را برطرف و عطشهای مردمان را خاموش سازد.
پس احیای ارزشهای دوران جاهلیت مساوی با کامل ندانستن شریعت مقدس اسلام و از بین بردن سنتهای تابناک پیامبر ج است.
143 - [4] وعن أبی هریرة قال: قال رسول الله ج: " کل أمتی یدخلون الجنة إلا من أبى". قیل: ومن أبى؟ قال: "من أطاعنی دخل الجنة، ومن عصانی فقد أبى ". رواه البخاری([6]).
143- (4) ابوهریره س گوید: «پیامبر ج فرمود: همهی افراد امت من وارد بهشت خواهند شد، مگر کسیکه امتناع ورزد و سرباز زند.
گفتند:ای رسولخدا ج! چه کسی امتناع میورزد؟ پیامبر ج فرمود: هرکس که (از اوامر و فرامین و تعالیم تابناک و تعالیبخش و سعادتآفرین) من اطاعت و فرمانبرداری کند وارد بهشت میشود و هرکس از (اوامر و دستورات دقیق، عمیق و ژرف) من نافرمانی کند، در حقیقت امتناع ورزیده و سرباز زده است. (به همین جهت از ورود به بهشت باز میماند)».
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
144 - [5] عن جابر قال: جاءت ملائکة إلى النبی ج وهو نائم، فقالوا: إن لصاحبکم هذا مثلاً، فاضربوا له مثلاً. قال بعضهم: إنه نائم، وقال بعضهم: إن العین نائمة والقلب یقظان. فقالوا: مثله کمثل رجل بنى داراً وجعل فیها مأدبة وبعث داعیاً، فمن أجاب الداعی دخل الدار وأکل من المأدبة، ومن لم یجب الداعی لم یدخل الدار ولم یأکل من المأدبة. فقالوا: أوّلوها له یفقهها. قال بعضهم: إنه نائم، وقال بعضهم: إن العین نائمة والقلب یقظان. فقالوا: الدار الجنة، والداعی محمد، فمن أطاع محمداً فقد أطاع الله، ومن عصى محمداً فقد عصى الله، ومحمد فرق بین الناس. رواه البخاری([7]).
144- (5) جابر س گوید: «پیامبر اکرم ج خواب بود که عدهای از فرشتگان نزد ایشان آمدند. آنگاه به یکدیگر گفتند: براستی این دوست شما وصف و مثالی دارد. پس (مفاهیم بلند معنوی و معارف ارزشمند عقلی ظریف و جایگاه شامخ و وصف و داستان شگرف او را در قالب) مثالهای زیبا ترسیم کنید و به تصویر بکشید.
یکی از آنان گفت: او خواب است (بنابراین هیچ فایدهای در تمثیل و ترسیم نیست، چرا که او در عالم خواب چیزی متوجه نمیشود).
دیگری گفت: چشمش خواب است، ولی قلبش بیدار است (پس چون اینگونه است، حال و وضعش را در قالب مثال ترسیم کنید).
آنگاه به یکدیگر گفتند: وصف و مثال او مانند کسی است که خانهای ساخته و مهمانیای به راه انداخته و خوراکی برای مهمانان آماده کرده و سفرهای از خوراکیها گسترانده و دعوتگری بهسوی مردمان فرستاده تا آنها را به صرف خوردن غذا فراخواند.
پس هرکس دعوتگر را اجابت کند و دعوتش را با جان و دل بپذیرد، وارد خانه میشود و از آن سفره و از آن خوراک میخورد.
و هرکس که دعوتگر را اجابت نکند و به دعوتش اعتنایی نورزد، وارد خانه نمیشود و از آن سفره چیزی نمیخورد.
پس از طرح این تمثیل و ترسیم، فرشتگان به یکدیگر گفتند: این مثال را برای محمد ج توضیح دهید تا معنا و مفهوم آن را بفهمد.
یکی از آنان گفت: او خواب است (و چیزی را نمیفهمد). دیگری گفت: چشمش خواب و قلبش بیدار است (پس معنا و مفهوم آن تمثیل را برایش توضیح دهید).
آنگاه گفتند: خانه همان بهشت است و دعوتگر نیز محمد ج است. پس بنابراین هرکس از (اوامر و فرامین تعالیبخش و سعادتآفرین) محمد ج اطاعت و فرمانبرداری کند در حقیقت از خداوند ﻷ اطاعت کرده است و هرکس از (تعالیم و آموزههای تابناک) محمد ج نافرمانی کند در حقیقت از خدا نافرمانی کرده است.
و بدانید که محمد ج جداکننده (حق از باطل، نور از تاریکی، ایمان از اسلام و) مسلمانان از کافران است و به ذریعهی او مسلمانان از کفار و چندگانهپرستان متمایز و جدا میشوند».
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
شرح: این حدیث به احتمال زیاد از سخنان و مشاهدات خود جابر س نیست، بلکه در حقیقت حضرت جابر س قبلاً این حدیث را بدینگونه از رسولخدا ج شنیده و بعدها بدینگونه آن را از پیامبر ج حکایت کرده و برای مسلمانان نقل نموده است.
و این احتمال نیز وجود دارد که خود جابر س با کرامات خویش این صحنه را مشاهده و برای دیگران بازگو نموده باشد. اما احتمال نخست صحیحتر و منطقیتر به نظر میرسد. «والله اعلم».
«مأدبه» به معنای «مهمانی» و خوراکی که برای مهمانان آماده میکنند و به سفرهای که بر آن خوراک گذارند نیز «مأدبه» میگویند.
145 - [6] عن أنس س قال: جاء ثلاثة رهط إلى أزواج النبی ج یسألون عن عبادة النبی ج، فلما أخبروا بها کأنهم تقالوها؛ فقالوا: أین نحن من النبی ج، وقد غفرالله له ما تقدم من ذنبه وما تأخر؟! فقال أحدهم: أما أنا فأصلی اللیل أبداً. وقال الآخر: أنا أصوم النهار ابداً، ولا أفطر. وقال الآخر: أنا أعتزل النساء فلا أتزوج أبداً، فجاء النبی ج إلیهم فقال: " أنتم الذین قلتم کذا وکذا؟! أما والله إنی لأخشاکم لله، وأتقاکم له، لکنی أصوم وأفطر، وأصلی وأرقد، وأتزوج النساء، فمن رغب عن سنتی فلیس منی " متفق علیه([8]).
145- (6) انس س گوید: «سه نفر نزد همسران پیامبر ج آمدند و از کمیت و کیفیت و شیوه و روش عبادت پیامبر ج سؤال نمودند.
چون آنان را از شیوهی عبادت آن حضرت ج باخبر ساختند، گویا آنان عبادت پیامبر ج را کم شمردند و با خود گفتند: ما کجا و پیامبر کجا. بیگمان خداوند گناهان گذشته و آیندهاش را آمرزیده و بخشیده است.
پس از آن، یکی از آن سه نفر گفت: اما من همیشه نماز شب به پا میدارم. دیگری گفت: من تمام عمر را روزه میگیرم و یک روز آن را نخواهم خورد. سومی گفت: (پارهای از لذائد و راحتیها را بر خود حرام میکنم) و از زنان کنارهگیری مینمایم و هرگز ازدواج نمیکنم (و راه درویشی و رهبانیت و دوری از لذائذ و آمیزش جنسی با زنان را در پیش میگیرم. سخنانشان را به گوش پیامبر ج رسانیدند، لذا) پیامبر ج به نزد آنان رفت و فرمود: شما کسانی هستید که چنین و چنان گفتهاید؟ (و پارهای از طیبات و لذائذ و راحتیها را بر خود تحریم کرده و سوگند یادکردهاید که شبها مشغول عبادت و روزها مشغول روزه باشید و همانند کشیشان مسیحی و رهبانها و مرتاضان، دنیا را ترک گویید و رهبانیت و ترک آمیزش جنسی با همسر و امتناع از ازدواج را در پیش گیرید)؟
به خدا سوگند که من بیشتر از همهی شما از خدا میترسم و از شما پرهیزگارتر و باتقواترم. با این وجود هم روزه میگیرم و هم میخورم و قسمتی از شب را به اقامهی نماز میپردازم و قسمتی از آن را میخوابم و با زنان نیز ازدواج میکنم و با همسرانم آمیزش دارم.
(سنت و روش من این است) پس هرکس از سنت و منش من روی گرداند از من نیست».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: در این حدیث پیامبر ج نسبت به کسانی که به دلیل تدین و ایمان، حلال خدا را بر خود حرام میگردانند، به شدت مخالفت نموده است. چنانچه خداوند نیز با چنین افرادی آهنگ مخالفت را زده و سخت آنها را محکوم کرده است. آنجا که میفرماید:
﴿قُلۡ مَنۡ حَرَّمَ زِینَةَ ٱللَّهِ ٱلَّتِیٓ أَخۡرَجَ لِعِبَادِهِۦ وَٱلطَّیِّبَٰتِ مِنَ ٱلرِّزۡقِ﴾ [الأعراف: 32]
«بگو چه کسی زینتهای الهی را که برای بندگان خویش آفریده است و همچنین مواهب و روزیهای پاکیزه را تحریم کرده است».
و نیز میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تُحَرِّمُواْ طَیِّبَٰتِ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَکُمۡ وَلَا تَعۡتَدُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِینَ٨٧﴾ [المائدة: 87].
«ای مؤمنان! چیزهای پاکیزهای را که خداوند برای شما حلال کرده است بر خود حرام مکنید و از حلال به حرام تجاوز ننمایید و از حدود و مقررات الهی تخطی نکنید، زیرا که خداوند متجاوزان را دوست نمیدارد».
و در حقیقت شریعت مقدس اسلام، ستم بر بدن و واردآوردن تکلیف بیش از حد بر آن و زیادهروی و مبالغه در عبادات از طریق کار و بیداری زیاد و گرسنگی و ترک لذائذ و طیبات و راحتیها، اگر چه به منظور عبادت خداوند هم باشد را حرام گردانیده است، تا جایی که پیامبر اکرم ج هنگامی که شنید یکی از یاران او خواست، همیشه شب زندهداری کند و دیگری خواست که تمام عمرش روزهدار باشد و هیچ روزی را افطار ننماید و سومی خواست که از زنان دوری گزیند و تن به ازدواج ندهد، پیامبر ج به آنان اعتراض نمود و خطاب به آنان فرمود:
«من از شما نسبت به خداوند داناتر و ترسناک ترم، با این وجود گاهی شب را به قیام و شب زندهداری به سر میبرم و گاه میخوابم و بعضی روزها روزه میگیرم و بعضی را افطار مینمایم و با زنان ازدواج میکنم. و هر کسی از سنت و شیوهی من روی گردان شود، جزو امت من نیست».
و نیز در حدیثی دیگر آمده که پیامبر ج بر عثمان بن مظعون و عبدالله بن عمرو و عدهای دیگر از صحابه ش به خاطر افراط و غلوّ آنان در تعبد، اعتراض نمود و سخت با آنان مخالفت کرد و به آنان یادآوری نمود که بدن، خانواده، زن، مهمان، چشم، گوش و جامعه بر آنان حق و وظیفه دارند و باید به تمام شئون اسلامی اعم از حقوقالناس و حقوق الله پایبند باشند و دست از افراط و تفریط و غلوّ و زیادهروی و تحریم طیبات و چیزهای پاکیزه بردارند.
به طور کلی از این حدیث چند نکته را میتوان برداشت کرد:
1- اسلام دین رهبانیت نیست و تحریم پارهای از لذائذ و پاکیها مانند: خواب، آمیزش جنسی با همسر، خوردن غذا، ازدواج و... از کارهای کشیشان مسیحی، راهبان و مرتاضان هندی به شمار میآید که در اسلام هیچ جایگاهی ندارد.
2- تشویق به میانهروی و آسانگیری و سهولت در عبادت و بهرهگیری از طیبات و چیزهای پاک و پاکیزه.
3- فضیلت نکاح و ترغیب به آن
4- مباح بودن استفاده از خوراک، لباس و زن خوب. البته بدون هیچگونه اسراف و تبذیر و کبر و نخوتی.
5- کوشش در پیروی از سنت و دوری از مخالفت با آن
6- عدم غلو و افراط در دین و دوریگزیدن از حلالهای خداوندی و ترک بدعت و نوآوری و چیزهای نوساخته و نوپیدا.
146 - [7] وعن عائشة ل قالت: صنع رسول الله ج شیئا، فرخص فیه، فتنـزه عنه قوم، فبلغ ذلک رسول الله ج؛ فخطب فحمد الله، ثم قال: " ما بال أقوام یتنزهون عن الشیء أصنعه؟! فوالله إنی لأعلمهم بالله، وأشدهم له خشیة ". متفق علیه([9]).
146(7) عایشه ـ ل ـ گوید: «پیامبر ج کاری را انجام داد و به دیگران نیز اجازه و رخصت داد تا آن را انجام دهند و از مزایای آن بهره گیرند. اما عدهای (راه سختگیری و تشدید و مبالغه و زیادهروی را در پیش گرفتند و) از انجام آن پرهیز نمودند.
(خبر را به گوش پیامبر ج رساندند و ایشان را از جریان مطلع ساختند. پیامبر ج نیز وقتی از جریان آگاه شد) خطبهای ایراد کرد و پس از حمد و ستایش شایسته و بایستهی خداوند، فرمود: (چرا بعضی از شما چیزهای پاکیزه و مباح را بر خود حرام میگرداند و) به چه دلیلی عدهای از کاری امتناع میورزند و پرهیز مینمایند که من آن را انجام میدهم؟ (و به چه دلیلی این عده از مردم راه سختگیری و تشدید را میپیمایند)؟.
سوگند به خدا! من بیشتر از همهی ایشان نسبت به خدا داناترم (و خدا و اوامر و فرامین و تعالیم و مسائل و احکام، حلال و حرامش را بیشتر از آنها میشناسم) و با این وجود بیشتر از همهی ایشان از خدا میترسم.
(پس برای آنها مناسب است که چیزهایی را که من برای آنها از احکام الهی آوردهام اجرا کنند و از چیزهایی که آنها را از آن باز داشتهام، دست بکشند و براستی من سنت خود را برای شما بازگو میکنم. پس هرکس از آن روی گرداند و راه غلو و افراط و تشدد و سختگیری را در پیش گیرد از من نیست)».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
147 - [8] وعن رافع بن خدیج قال: قدم نبی الله ج وهم یأبرون النخل، فقال: " ما تصنعون؟ " قالوا: کنا نصنعه. قال: " لعلکم لو لم تفعلوا کان خیرا ". فترکوه؛ فنقصت. قال: فذکروا ذلک له. فقال: " إنما أنا بشر؛ إذا أمرتکم بشیء من أمر دینکم، فخذوا به؛ وإذا أمرتکم بشیء من رأیی، فإنما أنا بشر ". رواه مسلم([10]).
147- (8) رافع بن خدیج س گوید: «پیامبر ج مکه را به مقصد مدینه منوره ترک کرد و به آنجا تشریف آورد.
(و چون مردم مدینه، افرادی کشاورز بودند و خرما نیز یکی از محصولات عمدهی آنان به شمار میرفت، هرگاه موسم بارآوری نخلها آغاز میگشت، آنان بنابر تجربهای که در زمینهی تلقیح درختان داشتند) به تلقیح و گـُشندادن درختان خرما میپرداختند.
(و چون رسولخدا ج در مکهی مکرمه با این نوع کارها آشنایی نداشت و مردم مکه افرادی تاجر و بازرگان بودند و تجربهای در این زمینه نداشتند، لذا وقتی که وارد مدینه شد، به عمل تلقیح درختان به دیدهی تعجب مینگریست. از این رو از آنها پرسید:) چه میکنید؟ و علت این کار چیست؟
آنها گفتند: ما از قبل (هرگاه که موسم بارآوری درختان خرما آغاز میشود، بنابر تجربهای که در این زمینه داریم) به تلقیح و گشندادن نخلها میپردازیم.
پیامبر ج فرمود: به نظر من اگر از این کار دست بکشید، برایتان بهتر خواهد بود. آنها نیز طبق مشورهی پیامبر ج از این کار دست کشیدند (اما بر خلاف انتظار پیامبر ج، میوههای درختان به بار ننشست و یا اگر به بار نشست، بیشتر میوهها خشک و پوک به بار آمد و محصول به میزان چشمگیری کاهش یافت).
رافع بن خدیج س گوید: مردم مدینه پیامبر ج را از جریان باخبر ساختند. در اینجا بود که پیامبر ج فرمود: بیگمان من نیز فقط انسانی همچون شما هستم. از اینرو اگر شما را به چیزی از کار دینتان دستور دادم. از من بگیرید و به آن جامهی عمل بپوشانید.
و هر گاه شما را از باب همفکری و تبادلنظر و بر اساس مشورهی شخصی (و خارج از چارچوب رسالت و تشریع و قانونگذاری) به چیزی امر نمودم (و مشورهام بر خلاف انتظار، اشتباه از آب درآمد، پس خیلی بعید مشمارید). چرا که من نیز فقط انسانی چون شما هستم».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «تأبیر»: به معنای همان گـُشندادن و تلقیحنمودن درختان خرما است. بدین صورت که مایهی درخت خرمای نر را برای بارورشدن، به درخت خرمای ماده داخل میکنند تا با این کار عمل گردهافشانی صورت گیرد و درختان خرما پس از طیکردن دوران مشخصی به بار نشینند. این حدیث در روایتی دیگر بدین مضمون وارد شده است:
«ابروا، أنتم اعلم بأمور دنیاکم». «درختان خرما را تأبیر کنید، شما در امور دنیایی خویش آگاهترید».
باید دانست که این حدیث یکی از بزرگترین دستاویزهای کسانی است که سنت پیامبر ج را واجبالعمل نمیدانند و یا بهتر بگوییم منکر حجیت سنتاند.
آنها با اتکاء به این حدیث چنین میگویند که اوامر و فرامین و تعالیم و آموزههای پیامبر ج اولاً حجّت نیست، ثانیاً اگر حجت باشد فقط در زمینهی مسائل عبادی حجب بوده و چنانکه خودش در این حدیث بیان کرده در امور دنیوی سنت وی حجت نیست.
اینک سررشتهی سخن را به دست علامه مفتی محمد تقی عثمانی میدهیم تا جواب این اعتراض و اشکال را بدهد. وی در درس «ترمذی» میگوید:
«در یک نگاه کلی احادیث پیامبر ج دارای دو معنا و مفهوم متفاوت است و به تعبیر دیگر از جهت معنا و مفهوم دارای دو حیثیت متفاوت است:
1- احادیث و روایاتی که جنبهی شرعی و وحیانی دارد [یعنی در چارچوب رسالت و به عنوان پیامبر از وی صادر شدهاند].
2- احادیث و روایاتی که جنبهی مشورتی دارد و منشأ آنها رأی و اجتهاد شخص آن حضرت ج میباشد.
حدیث «انتم اعلم بامور دنیاکم» [یا همان واقعهی تأبیر نخلها] متعلق به نوع دوم از احادیث پیامبر اکرم ج محسوب میشود»([11]).
پس مشخص شد که واقعهی تأبیر نخلها، محض جنبهی مشورهای دارد و این خود میرساند که مشورههای شخصی پیامبر ج درجهی وجوب را دارا نیستند. چرا که اگر مشورههای شخصی آن حضرت ج نیز واجبالعمل میبود، دیگر لزومی به نظرخواهی و همفکری و تبادلنظر با دیگران باقی نمیماند، بلکه به مجرد اظهارنظر، عمل بر آن واجب میگشت و مجال ابراز نظر برای دیگران باقی نمیماند. در حالی که در احادیث میخوانیم که هیچگاه مشورهی شخصی پیامبر ج درجهی وجوب و الزام را دارا نبوده است.
در حدیثی میخوانیم که «بریره» به محض آزاد شدن از همسرش جدا میشود و پیامبر ج به او مشوره میدهد تا با شوهرش ادامهی زندگی دهد. ولی او نمیپذیرد و پیامبر ج نیز چیزی به او نمیگوید. چون سخنش فقط جنبهی مشورهای دارد و بس، نه وجوب و الزام.
البته مفتی محمد تقی، اصلی را در تشخیص و تمییز میان آن دو نوع احادیث و روایات بیان میکند و میگوید:
«وظیفه و مسئولیت اصلی ما، محور قراردادن جنبهی رسالت آن حضرت ج میباشد. از این جهت میبایست هر قول و عمل پیامبرخدا ج را با توجه به همین جنبه مورد نظر قرار داده و حجت دانست. مگر اینکه در جایی قرینه یا دلیلی وجود داشته باشد که بر اساس آن دلیل و قرینه، ثابت شود که آن حدیث از احادیث نوع دوم است (که محض جنبهی مشورتی دارد و درجهی وجوب را دارا نیست، مانند واقعهی تأبیر نخلها). و واقعیت این است که در کلیهی «کتب روایی ـ حدیثی» احادیث نوع دوم (احادیثی که جنبهی مشورهای دارد)، که احادیث اجتهادی آن حضرت ج میباشد، کاملاً مشخص شده است که خوشبختانه از تعداد انگشتان دست تجاوز نمیکند و برای هر کدام از این احادیث هم کاملاً تصریح شده است که اینها احکام و مسائل مشورتی شخص شخیص آن حضرت ج میباشد و جنبهی شرعی ندارد. اما بقیهی تمام احادیث، جنبهی شرعی و وحیانی دارد و قابل حجت است»([12]).
148 - [9] و عن أبی موسی قال: قال رسول الله ج: " إنما مثلی ومثل ما بعثنی الله به کمثل رجل أتى قوماً، فقال: یا قوم! إنی رأیت الجیش بعینی، وإنی أنا النذیر العریان! فالنجاء النجاء. فأطاعه طائفة من قومه فأدلجوا فانطلقوا على مهلهم، فنجوا؛ وکذبت طائفة منهم فأصبحوا مکانهم، فصبحهم الجیش فأهلکهم واجتاحهم. فذلک مثل من أطاعنی فاتبع ما جئت به، ومثل من عصانی وکذب بما جئت به من الحق ". متفق علیه([13]).
148- (9) ابوموسی س گوید: «پیامبر ج فرمود: وصف و داستان من و آنچه که خداوند ﻷ مرا بر آن برانگیخته است، بسان مردی است که بهسوی گروه و کاروان خویش آمد و گفت: هانای مردم! من با چشمانم لشکری بداندیش و تجاوزکار را دیدم که در اندیشهی یورش بر شماست. و اینک من هشدار دهندهای آگاه و راستگو هستم و خطر آنها را به شما اعلام میکنم. پس بپاخیزید و بشتابید و خویشتن را از تیررس آن برهانید.
گروهی از آن مردمان، خیرخواهی و هشدار او را شنیدند و فرمانش را به جان خریدند و در فرصتی که داشتند به نرمی راه پرخطر را پیمودند و از خطر رهیدند و نجات یافتند.
اما گروهی دیگر او را دروغپرداز انگاشتند و همانجا ماندند و سپیدهدمان بود که آن سپاه تجاوزگر و بداندیش، برآنان یورش برد و نابودشان ساخت. آری! چنین است وصف و داستان کسیکه فرمان مرا برد و از پیام و برنامهای که از سوی خدا آوردهام پیروی نماید و نیز وصف و داستان کسیکه نافرمانی و عصیان کند و این پیام آسمانی را دروغ انگارد.
(پس آنکه فرمان از من برد، نجات یابد و آنکه دستاورد و رهاورد مرا دروغ پندارد و دلایل وحیانی و براهین شرعی و تعالیم و فرامین رحمانی را نادیده گیرد و نافرمانی و عصیان کند، سرانجام نابود و هلاک خواهد شد)».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
149 - [10] وعن أبی هریرة س قال: قال رسول الله ج: " مثلی کمثل رجل استوقد ناراً، فلما أضاءت ما حولها، جعل الفراش وهذه الدواب التی تقع فی النار یقعن فیها، وجعل یحجزهن ویغلبنه فیقتحمن فیها، فأنا آخذ بحجزکم عن النار، وأنتم تقتحمون فیها ". هذه روایة البخاری، ولمسلم نحوها، وقال فی آخرها: " فذلک مثلی ومثلکم، أنا آخذ بحجزکم عن النار: هلم عن النار، هلم عن النار! فتغلبونی. تقحمون فیها " متفق علیه([14]).
149- (10) ابوهریره س گوید: «پیامبر ج فرمود: وصف و داستان من با مردم همانند کسی است که آتشی را با کوشش و تلاش فراوان بیفروزد (تا خود و همراهانش از آن استفاه کنند) و آنگاه که آتش، دور و برش را روشن گرداند، پروانهها و ملخها و سایر حشرات بر گرد آن گرد آمدند و شروع کردند که یکی پس از دیگری در آن بیفتند و بسوزند و او میکوشید که آنها را از افتادن نگاه دارد تا فقط از گرما و روشنی آتش بهره برند. اما هر قدر آن مرد بخواهد از آنان جلوگیری کند و نگذارد که خودشان را در آتش بیندازند، بازهم از دست او در میروند و خود را در آن میاندازند.
اینک داستان من با شما این است که من محکم کمربندهای شما را گرفتهام که در آتش نیفتید و پیوسته به شما میگویم بهسوی من بشتابید و خویشتن را از افتادن در آتش نگاه دارید. اما هر قدر بخواهم از شما جلوگیری کنم و نگذارم که خودتان را در آتش بیندازید، باز هم از دست من در میروید و خودتان را در آن میاندازید».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: «استوقد ناراً»: آتش بر افروخت و تلاش کرد تا آتش را شعلهور و زبانهکش سازد. «أضاءت»: روشن کرد. «فراش»: پروانه. مراد پروانههایی است که شبها دیوانهوار و حیران پیرامون نور چراغ و آتش میگردند و میسوزند و میافتند.
«هذه الدواب»: مراد پشه و سائر حشرات است که شبها در گرد نور و آتش میگردند و میسوزند و در آن میافتند.
«حُجَزکم»: حُجَز جمع «حُجزة» به معنای نیفهی شلوار و میان که کمربند بر آن بندند اطلاق میشود.
«هلمّ عن النار»: به معنای «إسرعوا الیّ وابعدوا انفسکم عن النار» است. یعنی بهسوی من بشتابید و در پناه من خویشتن را از آتش نگاه دارید و حفظ کنید.
«هلمّ» در اصل اسم فعلی است که مفرد و مثنی و جمع و مذکر و مؤنث در آن یکسان است و اگرچه، گاه نیز فعل محسوب میشود و ضمایر فاعل مرفوع بدان میپیوندند. «هلمّا، هلمّوا، هلمّی...» و در اصل کلمهای است که با آن به چیزی فرا خوانند. «هلمّ الی العمل؛ بیا کاری انجام بده».
«تقتحمون فیها»: بدون فکر و اندیشه خود را به خطر میاندازید و نااندیشه خود را در آن آتش میسوزانید.
150 - [11] وعن أبی موسى قال: قال رسول الله ج: " مثل ما بعثنی الله به من الهدى والعلم کمثل الغیث الکثیر أصاب أرضاً، فکانت منها طائفة طیبة ن قبلت الماء، فأنبتت الکلأ والعشب الکثیر، وکانت منها أجادب أمسکت الماء، فنفع الله بها الناس، فشربوا وسقوا وزرعوا، وأصابت منها طائفة أخرى، إنما هی قیعان لا تمسک ماء، ولا تنبت کلأ. فذلک مثل من فقه فی دین الله ونفعه ما بعثنی الله به فعلِم وعلَّم، ومثل من لم یرفع بذلک رأساً، ولم یقبل هدى الله الذی أرسلت به ". متفق علیه([15]).
150- (11) ابوموسی س گوید: «پیامبر ج (آن امیر خـِرد و سخن، در قالب مثالی زیبا و گویا و دل نشین و اندیشاننده، نقش دگرگونساز هدایت و هدایتپذیری مردم را چنین ترسیم میکند و) میفرماید: وصف و داستان من و آن دانش و هدایتی که خدا مرا به آن برانگیخت بسان بارانی فراوان است که بر سرزمینی بیکران ببارد. آنگاه بخشی از آن سرزمین که خوب و حاصلخیز است، آب زندگیساز باران را به خود جذب میکند و به جان آن را میپذیرد و گل و گیاه و سبزه و دانهی بسیار میرویاند و بخشی از آن سرزمین (مرغوب و حاصلخیز نیست و آب را به خود جذب نمیکند و آن را نمیپذیرد) ولی آب باران را نگاه میدارد و خدا مردم را از آن آب سود میرساند و آنها نیز از آن مینوشند و به حیوانات و چهارپایان خویش میدهند و به وسیلهی آن به زراعت و کشاورزی میپردازند.
اما بخش سوم از آن سرزمین، نه بسان بخش اول است و نه دوم. بلکه زمینی است سفت و شورهزار و صاف و هموار و نفوذناپذیر که نه گل و گیاه و سبزه و دانه میرویاند و نه آب را بر روی خود نگاه میدارد.
وصف و داستان چنین سرزمینی بسان کسی است که در دین خدا علم و دانش میآموزد (و هدایت آسمانی و دین اسلام را میپذیرد) و خدا به آنچه که مرا بدان برانگیخته است او را سود میرساند و او هم، خود دانش را فرا میگیرد (و از آن بهره میجوید) و هم به دیگران میآموزد (و به آنها نیز بهره میرساند).
و نیز مثال دومی، داستان کسی است که (از غایت تکبر و خودبزرگبینی و خودمحوری و نخوت) بدان سربلند نمیکند و به آن اهمیتی نمیدهد (تا حقیقت هدایت آسمانی و دین اسلام را بشناسد) و از پذیرش هدایت آسمانی که خداوند مرا بدان فرستاده است، خودداری و استنکاف میورزد».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: در این حدیث به این حقیقت اشاره رفته که انسانها در بهره گرفتن از هدایت آسمانی و دین اسلام و تعالیم و آموزههای الهی و نبوی در یک سطح نیستند و در استعداد و هوش و ذکاوت و انعطافپذیری با یکدیگر تفاوت دارند. گروهی از انسانها هستند که از فطرت و دلهای پاک و خالص برخوردارند و هنگامی که صدای دلنشین وحی و هدایت آسمانی را میشنوند در آن تدبر میکنند و با جان و دل به آن گوش میکنند و آن را میپذیرند. سپس به آن ایمان میآورند و حقیقت را درک میکنند و از آن بهره میگیرند و با دلسوزی و امانت آن را به مردم نیز میرسانند تا آنها نیز از آن حقایق دلنشین و زیبا و گویا لذت برند و بهره گیرند و به هدایت و سعادت برسند.
پیامبر ج چنین فردی را به زمینی پاک و حاصلخیز تشبیه کرده که قطرههای باران در آن نفوذ میکند و گیاهان و درختان مثمر را میرویاند که حیوانات و انسانها از آن استفاه کنند.
گروهی دیگر نیز از انسانها هستند که دارای دلهای بیمار و فطرت فاسد و استعداد خراب و مرده میباشند. این گروه به هیچ عنوان دلهایشان را به روی آیات الهی و هدایت آسمانی باز نمیکنند و هرگز حاضر به پذیرش هدایت نیستند و اگر آیات الهی به گوششان برسد، از آنها روی میگردانند و گویا اصلاً نشنیدهاند. پیامبر ج چنین گروهی را به زمینی سفت و شورهزار، صاف و هموار و نفوذناپذیر و نامرغوب و غیرحاصلخیز تشبیه کرده که نه آب را به خود جذب میکند و نه آن را بر روی خود نگاه میدارد و هیچگاه گیاه و سبزهای را نمیرویاند و نفعی به حال انسان یا حیوان و حتی خود ندارد.
و در حقیقت این چنین کسانی که از برنامههای هدایتگر الهی بهرهمند نمیشوند و به دیگران نیز بهره نمیرسانند، مانند همین سرزمین شورهزار و سفت و صاف و هموار است.
گروه سوم کسانی هستند که در این حدیث پیامبر ج از آنها نام نبرده است، بلکه تنها برای آنان مثال آورده است. زیرا کسیکه دو گروه نخست را بشناسد، این گروه را نیز خواهد شناخت.
این دسته از آنها کسانی هستند که آیات الهی را میشنوند و دارای استعداد و حافظهی قوی نیز هستند و احکام حلال و حرام را میدانند و به علوم دینی و معارف اسلامی نیز آگاهند، اما به معلومات و به آنچه که میدانند عامل و پایبند نیستند، خود به آن عمل نمیکنند اما مردم را به آن دعوت میکنند و آنها را به مردم میآموزند و هرگاه کسی به نزدشان برود، او را از آن احکام و مسائل میآگاهند و به او میآموزند، اما متأسفانه خود از علم خویش سودی نمیبرند.
پیامبر ج چنین گروهی را که مایهی خیر دیگران هستند و اما از علم خود سودی نمیبرند به زمینی سنگلاخ تشبیه کرده که آب را به خود جذب نمیکند، ولی آن را بر روی خود نگاه میدارد تا انسان و حیوان از آن بنوشند و زمینها با آب آن آبیاری شوند و گیاهان و گلهای زیبا به ذریعهی آب آن برویند و با تمام این وجود خود آن زمین سنگلاخ از آن آب استفاده و بهرهای نمیگیرد.
و در حقیقت کسیکه عالم به آیات قرآنی و احادیث نبوی است و آنها را به دیگران میآموزد، اما خود به آن عمل نمیکند، بسان چنین زمینی میباشد.
151 - [12] وعن عائشة قالت: تلا رسول الله ج: ﴿هُوَ ٱلَّذِیٓ أَنزَلَ عَلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ مِنۡهُ ءَایَٰتٞ مُّحۡکَمَٰتٌ﴾ [آل عمران: 7] وقرأ إلى:﴿وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّآ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ﴾ [آل عمران: 7].
قالت: قال رسول الله ج: " فإذا رأیت - وعند مسلم: رأیتم - الذین یتبعون ما تشابه منه؛ فأولئک الذین سماهم الله، فاحذروهم ". متفق علیه([16]).
151- (12) عایشه ـ ل ـ گوید: «پیامبر اکرم ج این آیه را تلاوت فرمود:
﴿هُوَ ٱلَّذِیٓ أَنزَلَ عَلَیۡکَ ٱلۡکِتَٰبَ مِنۡهُ ءَایَٰتٞ مُّحۡکَمَٰتٌ هُنَّ أُمُّ ٱلۡکِتَٰبِ وَأُخَرُ مُتَشَٰبِهَٰتٞۖ فَأَمَّا ٱلَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمۡ زَیۡغٞ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ ٱبۡتِغَآءَ ٱلۡفِتۡنَةِ وَٱبۡتِغَآءَ تَأۡوِیلِهِۦۖ وَمَا یَعۡلَمُ تَأۡوِیلَهُۥٓ إِلَّا ٱللَّهُۗ وَٱلرَّٰسِخُونَ فِی ٱلۡعِلۡمِ یَقُولُونَ ءَامَنَّا بِهِۦ کُلّٞ مِّنۡ عِندِ رَبِّنَاۗ وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّآ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ٧﴾ [آل عمران: 7].
«خداست که قرآن را بر تو نازل کرده است، بخشی از آن آیههای «محکمات» است (و معانی مشخص و اهداف روشنی دارند و) آنها اصل و اساس این کتاب هستند و بخشی از آن، آیههای «متشابهات» است (و معانی دقیقی دارند و احتمالات مختلفی در آنها میرود). و اما کسانی که در دلهایشان کژی است و گریز از حق زوایای وجودشان را فرا گرفته است. برای فتنهانگیزی و تأویل نادرست به دنبال متشابهات میافتند. در حالیکه تأویل درست آنها را جز خدا کسی نمیداند و راسخان و ثابت قدمان در دانش و وارستگان و فرزانگان میگویند: ما به همهی آنها ایمان داریم و در پرتو دانش میدانیم که محکمات و متشابهات همه از سوی خدای ما است و این را جز صاحبان عقل سلیمی که از هوا و هوس فرمان نمیبرند، نمیدانند و متذکر نمیشوند».
و چون رسولخدا ج از تلاوت این آیه فارغ شد، فرمود: هرگاه کسانی را دیدید که به دنبال متشابهات میروند و از آنها پیروی میکنند، بدانید که آنان کسانی هستند که خداوند در این آیه از آنان نام برده است. پس از آنان دوری جویید و با آنها همراهی و همنشینی نکنید».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: از این حدیث یکی از اصول و موازین بنیادی و محوری و اساسی و کلیدی دین مبین اسلام استنباط میشود و آن اینکه «بر محکمات باید تکیه کرد، نه متشابهات». چرا که اگر در شرع مقدس اسلام تکیه بر محکمات قرآن، اصل و اساس تفکر و رفتار قرار نگیرد و در عوض از متشابهات پیروی شود، باب اختلاف و جدال و کشمکش و ستیز و تفرقه و دودستگی همیشه گشوده خواهد شد و کژاندیشان فتنهجو از متشابهات بهانهای برای توجیه اعمال و رفتار خویش میسازند.
از این رو هشدار پیامبر ج نیز در زمینهی لزوم ارجاع متشابهات به محکمات از همین جا نشأت میگیرد. چرا که بحث راجع به متشابهات به تنهایی نزاع برانگیز و بحرانساز و چالشآفرین است. به خصوص در باب مسائل دقیقی که از دیرباز اسباب حیرت اندیشهها و اندیشوران را فراهم آورده است.
علت سقوط خوارج، معتزله، مجسّمه، جبریه و قدریه و... در روزگاران پیشین و همچنین کسان دیگری که امروزه راه آنان را در پیش گرفته، از همین جا نشأت میگیرد.
اینان در پی عدم درک درست مدلول مفاهیم و اصطلاحات شرعی و ارائهی معانی مجعول از آنها و پیروی از متشابهات، هم خود به گمراهی افتاده و هم موجبات گمراهی و ضلالت دیگران را فراهم آوردهاند.
شاید در اینجا کسی سؤال بکند که منظور از متشابه یا متشابهات و محکمات چیست؟
در پاسخ باید گفت: «متشابه» آیاتی هستند که مشکل و قابل تأویل بوده و معانی کاملاً واضح و روشنی ندارند و چون محتمل مفاهیم و اوجه زیادی هستند، قاطعانه نمیتوان آنها را تفسیر و تبیین کرد. از قبیل: حروف مقطعه (الم، حم، طس، و..).، هنگامهی رستاخیز، چگونگی روح، مجملات قرآن، صفات یزدان و آیاتی چون: «یدا... فوق ایدیهم»، «استوی علی العرش...» و....
و در حقیقت آیات متشابه، امکان دگرگون شدن و تحریف و تأویل در معنای آنها وجود دارد و این تشابه یا از خفا و عدم وضوح معنی مراد است. یا از وجود احتمالات متعدد در آن و یا از تردد در میان چند وجه تفسیری از آن.
و در مقابل متشابه، «محکم» قرار دارد که عبارت است از: آیاتی که به سبب وضوح و روشنیاش احتمال بیش از یک وجه تفسیری را ندارد و آیههای متقن و واضحی به شمار میآیند که همگان میتوانند به معانی و تفسیر آنها پی ببرند و در فهم آنها دچار اشتباه و التباس نشوند.
و در حقیقت همین آیات محکم، اصل و اساس قرآن و مرجع احکام حلال و حرام و کلید حل تمام مشکلات و مجملات و پیچیدگیها و مغلقات میباشند.
بنابراین برای یک انسان مؤمن و واقعبین و حقیقتجو، مناسب است که برای فهم آیات الهی، همهی آیات را در کنار هم بچیند و از آنها حقیقت را دریابد و اگر در ظواهر پارهای از آیات در ابتدای نظر، ابهام و پیچیدگی یافت، با توجه به آیات محکم دیگر، آن ابهام را برطرف سازد و در پرتو آن به کنه آن برسد و تنها آیات متشابه را که محتمل چند معنای گوناگون و متعارض است، دستاویز خویش در تبیین حقایق قرار ندهد که اختلاف و کشمکش و نزاع و جدال به راه خواهد انداخت و حال آنکه اگر متشابهات را به محکمات که اصل و اساس کتاب آسمانی هستند و به منزلهی شاهراههای بزرگ الهی به شمار میآیند، ارجاع دهد و منصفانه و عالمانه به محکمات بنگرد، نزاع و اختلافی ایجاد نخواهد شد.
و در حقیقت این افراد بیماردل، مغرض، کژاندیش و فتنهگر هستند که پیوسته برای اینکه از متشابهات برای توجیه اعمال و رفتار خویش بهانهای بسازند، آنها را دستاویز خویش قرار میدهند و با ارائهی معانی مجعول و عدم درک درست مدلول مفاهیم و نادیده گرفتن محکمات، هم خود را به گمراهی میافکنند و هم موجبات گمراهی دیگران را فراهم میآورند.
از اینرو بر مسلمانان و راسخان علم و دانش، فرزانگان و وارستگان لازم است که از چنین افرادی دوری کنند و با آنها مجالست و همنشینی نکنند.
152 - [13] وعن عبد الله بن عمرو قال: هجّرت إلى رسول الله ج یوماً، قال: فسمع أصوات رجلین اختلفا فی آیة، فخرج علینا رسول الله ج یعرف فی وجهه الغضب، فقال: " إنما هلک من کان قبلکم باختلافهم فی الکتاب ". رواه مسلم([17]).
152- (13) عبدالله بن عمرو ـ ب ـ گوید: «روزی در گرمای سوزان به نزد رسولخدا ج رفتم (و در همین اثنا که در مسجد منتظر آمدن ایشان بودم، ناگاه) پیامبر ج (در حجرهی خویش) صدای دو نفر را شنید که پیرامون آیهای از قرآن با همدیگر ستیزه و مجادله و اختلاف و کشمکش میکردند.
آن حضرت ج در حالیکه آثار خشم و غضب در چهرهی مبارکش نمایان بود، از حجرهی خویش بیرون آمد و فرمود: (پیرامون قرآن و آیاتش هرگز اختلاف و مجادله و بگومگو نکنید) که براستی گذشتگان و پیشینیان شما (یهود و نصاری) بر اثر همین اختلافات و کشمکشها پیرامون کتابهای آسمانی بودند که هلاک و نابود و قلع و قمع شدند. (پس شما نیز اگر میخواهید به سرنوشت شوم آنها دچار نشوید، دربارهی آیات خدا ستیزه و مجادله نکنید و اختلاف را واگذارید تا مبادا به شر و فساد کشیده شوید)».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: اختلاف این دو نفر یا پیرامون آیات متشابه بوده است و یا دربارهی نحوهی قرائت. به هر حال چیزی که مهم است این است که همهی مسلمانان باید وحدت و یکپارچگی را سرلوحهی عمل خویش قرار دهند و از پراکندگی و خودرأیی بپرهیزند. و میباید سخت از اختلاف و دوگانگی و از هرچه مایهی آشفتگی و نابسامانی جمعی است دست بردارند و اختلافها و کشمکشها و ستیزهها و مجادلهها را که به ایجاد روابط برادری صدمه میرساند و دین و دنیای امت را تباه میسازد، یکسره ترک کنند.
نکتهی قابل توجهی که در این حدیث نهفته است، این است که در حدیث فوق از قرائت قرآن نهی شده است که فضل و پاداش بسیاری بر آن مترتب است و در ازای خواندن هر حرفی، برای هر قاری، ده نیکی مینویسند. با این وجود اگر چنانکه اختلافی در نحوهی قرائت آن رخ دهد، باید اختلاف را واگذارند و از یکدیگر متفرق شوند و هر کدام به قرائت خویش ادامه دهند ـ همانطوری که در ماجرای حضرت عمر و حضرت هشام ـ ب ـ از یک طرف و ابن مسعود و یکی دیگر از اصحاب ش، پیرامون نحوهی قرائت رخ داد و رسولخدا ج خطاب به آنان فرمود: «کلاهما محسن» یعنی هردو درست خواندهاند -.
و اگر این اختلاف در دریافت معانی و مدلول آیات ایجاد گردد، باید بر معنایی که به روشنی از متن آیات بر میآید، اتفاق یافت. ولی چنانچه باز در این زمینه اختلاف نظر یا شبههای پیش آمد که مقتضی نزاع و مجادله بود، میباید قرائت را رها کرد و به محکمات الهی که مایهی پدید آمدن انس و الفت است چنگ زد و از متشابهات که گاه سبب به بارآوردن اختلاف و جدایی است دوری گزید.
چنانچه در احادیث گذشته خواندیم که پیامبر ج فرمود:
«هرگاه کسانی را که از متشابهات پیروی میکنند، دیدید از آنان دوری جویید».
به هر حال از این حدیث دانسته شد که رسولخدا ج حتی از قرائت قرآن در صورتی که به اختلاف بیانجامد، نهی فرموده است.
153 - [14] وعن سعد بن أبی وقاص قال: قال رسول الله ج: " إن أعظم المسلمین فی المسلمین جرماً، من سأل عن شیء لم یحرم على الناس، فحرم من أجل مسألته " متفق علیه([18]).
153- (14) سعدبن ابی وقاص س گوید: «پیامبر ج فرمود: گناهکارترین و مجرمترین مسلمانان کسی است که دربارهی موضوع حلالی که حرام نشده، آنقدر سؤال کند که حکم حرمت آن صادر شود».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: پیامبر ج در این حدیث از کثرت سؤالهایی که باعث تشدید و سختگیری است، بر حذر داشته است و روحیهی تساهل و آسانگیری صحابه و یارانش ش را چنان پرورش داد که در فروع احکام از خود تسامح نشان دهند و با اختلاف در آنها وکثرت سؤال، خود را به سختی و عسرت نیندازند. چنانچه بنیاسرائیل خود را در برابر موسی ÷ به تکلف انداختند و راجع به گاو، پرسشهای گوناگون مطرح کردند که چگونه باشد؟ چه رنگی داشته باشد؟ پیر باشد یا جوان؟ و...
اما اگر از همان آغاز گاوی را انتخاب میکردند و آن را سر میبریدند، هیچ اشکالی پیش نمیآمد و کفایت میکرد. اما چون با طرح آن سؤالات، خویشتن را به تکلیف انداختند، خداوندY نیز بر آنان سخت گرفت.
در حدیثی دیگر پیامبر ج میفرماید:
«إن الله افترض علیکم فرائض فلا تضیعوها وحدّ لکم حدوداً فلا تعتدوها ونهی عن اشیاء فلا تنتهکوها وسکت لکم عن اشیاء ولم یدعها نسیاناً فلا تتکلفوها» [مجمع الزوائد].
«خداوند واجباتی برای شما قرار داده، آنها را ضایع مکنید و حدود و مرزهایی تعیین کرده از آنها تجاوز ننمایید و از اموری نهی کرده، در برابر آنها پردهدری نکنید و از اموری ساکت شده و صلاح در کتمان آن دیده و هیچگاه این کتمان از روی نسیان نبوده، در برابر اینگونه امور، اصراری در افشاء نداشته باشید». [مجمع الزوائد].
البته، منظور از این حدیث این نیست که راه سؤال، پرسش و فراگیری مطالب را به روی مردم ببندد و به هیچ وجه این حدیث راه سؤالات منطقی آموزنده و سازنده را به روی مردم نمیبندد. زیرا خود قرآن به مسلمانان دستور میدهد که آنچه را نمیدانند از اهل علم و دانش بپرسند:
﴿...فَسَۡٔلُوٓاْ أَهۡلَ ٱلذِّکۡرِ إِن کُنتُمۡ لَا تَعۡلَمُونَ﴾ [النحل: 43].
«پس(برای روشنگری) از آگاهان (از کتابهای آسمانی همچون تورات و انجیل) بپرسید، اگر (این را)نمیدایند(که پیغمبران همه انسان بودند نه فرشته)...»
چرا که سؤال کلید فهم حقائق و نصف علم است. بلکه منظور از این حدیث منحصراً مربوط به سؤالهای نابجا و بهانهگیریها و لجاجتها و تشدد و سختگیریهایی است که غالباً سبب مشوششدن اذهان و افکار مردم و باعث تشدد و سختگیری در امور دینی میگردد و در حقیقت جستجو از سؤالها و اموری که نه تنها مورد نیاز نیست که مکتوم ماندن آن بهتر و حتی گاهی لازم است و جستجو از مسائلی که طرح آنها برای مردم سودی ندارد، بلکه زیانبار و ویرانگر و تفرقهانداز هستند باید خودداری کرد.
چرا که اینگونه پرسشها، حاصلی جز عسرت و سختی و تشدد و نادیده گرفتن تساهل و آسانگیری ندارد. البته باید دانست که حلالشدن حرام و حرامشدن حلال در عصر خود پیامبر ج که عصر نزول قرآن و وحی بود، مراد میباشد و این امور به زمان نزول قرآن اختصاص دارد. چرا که سؤالات مربوط به حرامشدن حلالی، مربوط به مسائلی بود که میبایست از طریق وحی روشن گردد. اما بعد از عصر پیامبر ج طرح سؤالات در مورد امور شرعی جایز است. زیرا امروزه دیگر بیم آن نمیرود که حلال یا حرامی نازل شود.
اما به طور کلی و قطعنظر از این موضوع، این حدیث چند چیز را به مسلمانان یادآور میشود:
1- خودداری از طرح مسائلی که برای مردم سودی در بر ندارد.
2- از سؤالهای نابجا، غیرمنطقی، بهانهگیریها و لجاجتهایی که غالباً سبب مشوششدن اذهان مردم میشود باید خودداری کرد.
3- منظور از این حدیث، این نیست که راه سؤال و پرسشهای منطقی، آموزنده و سازنده را به روی مردم باید بست. بلکه مراد طرح سؤالهای نابجا و غیرمنطقی است.
4- لزوم آسانگیری و تساهل و دوری از تشدد و سختگیری و پرهیز از پرسشهایی که حاصلی جز عسرت و سختی ندارند.
154 - [15] وعن أبی هریرة س قال: قال رسول الله ج: " یکون فی آخر الزمان دجالون کذابون یأتونکم من الأحادیث بما لم تسمعوا أنتم ولا آباؤکم، فإیاکم وإیاهم، لا یضلونکم ولا یفتنونکم ". رواه مسلم([19]).
154- (15) ابوهریره س گوید: «پیامبر ج فرمود: در آخرالزمان دروغگویان و حقهبازان بزرگ و حرفهای پیدا خواهند شد و چنان عقاید و باورهای پوچ و باطل و احادیث خودساخته و جعلی را به شما بازگو مینمایند که هیچگاه نه خود آنها را شنیدهاید و نه به گوش پدران و نیاکانتان خورده است. پس بر شما باد که خویشتن را از همراهی و همنشینی و گوشدادن و اعتماد نمودن به سخنان چنین افرادی دور کنید و بر شما باد که آنها را از خود دور سازید و از چنین افرادی بپرهیزید تا شما را به ضلالت و گمراهی نکشند و در فتنه و فساد نیندازند».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: در حقیقت یکی از مصادیق بارز این حدیث در عصر کنونی ما که به ظهور پیوسته است، «میرزا غلام احمد قادیانی» مؤسس مکتب باطل «قادیانیت»، «غلام محمد پرویز»، «اسلم جیرا جپوری»، «عبدالله چکدالوی»، «احمد زکی (ابوشادی)»، «نیاز فتح پوری»، «غلام جیلانی برق» و... هستند.
در حقیقت این گروه و امثال آنها (از مستشرقین و غیره) کسانی بودند که حدیث را انکار نمودند و عقاید و باورهایی جدید از خویش بروز دارند و در شعلهورتر ساختن آتش جعل حدیث، انکار حدیث، ایجاد بدعت و خرافه، عقاید و باورهای ویرانگر و زیانبار و... در عصر کنونی ما سهم بسزایی داشتهاند و همینها بودند که دم از بیاعتباری حدیث زده و فتنهی انکار حدیث و ایجاد عقاید نادرست و باطل و ساختن روایات جعلی بر صداقت سخنان خویش را دامن زدهاند. و همینها بودند که هم خود را به گمراهی و ضلالت افکندند و هم موجبات گمراهی و ضلالت دیگران را فراهم آوردند و آنها را در فتنه و فساد و در وادی مخوف و خطرناک هلاکت و تباهی و بدبختی انداختند.
155 - [16] وعن أبی هریرة س قال: کان أهل الکتاب یقرؤون التوراة بالعبرانیة، ویفسرونها بالعربیة لأهل الإسلام. فقال رسول الله ج: " لا تصدقوا أهل الکتاب ولا تکذبوهم، و﴿قُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَیۡنَا﴾ " الآیة. رواه البخاری([20]).
155- (16) ابوهریره س گوید: «اهل کتاب (یهودیان) تورات را به زبان عبری (یا همان «عبرانی» که لغت یهود است) میخواندند و آن را به زبان عربی برای مسلمانان ترجمه و تفسیر میکردند (تا از حقایق و مطالب تورات با خبر شوند و به دین و مکتب آنها گرایش پیدا نمایند. چون رسولخدا ج از این جریان اطلاع یافت) فرمود: سخنان اهل کتاب (یهودیان و مسیحیان) را نه تصدیق کنید و نه تکذیب، بلکه به آنها بگویید:
﴿قُولُوٓاْ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَمَآ أُنزِلَ إِلَیۡنَا وَمَآ أُنزِلَ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِۧمَ وَإِسۡمَٰعِیلَ وَإِسۡحَٰقَ وَیَعۡقُوبَ وَٱلۡأَسۡبَاطِ وَمَآ أُوتِیَ مُوسَىٰ وَعِیسَىٰ وَمَآ أُوتِیَ ٱلنَّبِیُّونَ مِن رَّبِّهِمۡ لَا نُفَرِّقُ بَیۡنَ أَحَدٖ مِّنۡهُمۡ وَنَحۡنُ لَهُۥ مُسۡلِمُونَ١٣٦﴾ [البقرة: 136].
«ایمان داریم به خدا و آنچه به نام قرآن بر ما نازل گشته و آنچه بر ابراهیم و اسمایل و اسحاق و یعقوب و اسباط (یعنی نوادگان یعقوب) نازل شده است و به آنچه برای موسی و عیسی آمده است و به آنچه برای همهی پیغمبران از طرف پروردگارشان آمده است. میان هیچ یک از آنان جدایی نمیاندازیم. (نه اینکه مثل یهودیان یا عیسویان بعضیها را بپذیریم و بعضیها را نپذیریم. بلکه همهی پیغمبران را راهنمای بشریت در عصر خود میدانیم و کتابهایشان را به طور اجمال میپذیریم) و ما تسلیم فرمان خدا هستیم».
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
شرح: این حدیث اشاره به روایات اسرائیلی که از یهودیان و مسیحیان به مسلمانان رسیده است دارد.
حافظ ابن کثیر، این روایات را به سه دسته تقسیم نموده و حکم هریک از آنها را چنین بیان میکند:
1- اسرائیلیاتی هستند که دلایل خارجی دیگر آنها را تصدیق کردهاند. مثلاً: غرق شدن فرعون، مبارزهی موسی با جادوگران، رفتن ایشان به کوه طور و غیره. چون که قرآن کریم با احادیث صحیح این روایات را تصدیق کردهاند، معتبر به شمار میآیند.
2- اسرائیلیاتی هستند که دروغ بودنشان با دلایل خارجی به اثبات رسیدهاند. مثلاً: قصهی بتپرست شدن حضرت سلیمان در آخر عمر([21]).
این روایت به این خاطر قطعاً باطل است که قرآن کریم به صراحت آن را رد کرده است. همچنین قصهی مندرآوردی فریفتهشدن حضرت داود به زن سپهسالار خود «اوریا»([22]).
3- اسرائیلیاتی هستند که صدق و کذبشان از دلایل خارجی ثابت نمیگردد. مثلاً احکام تورات و غیره. حضرت رسول اکرم ج دربارهی چنین اسرائیلیاتی فرمودند:
«لا تصدقوها ولا تکذبوها».«آنها را نه تصدیق و نه تکذیب کنید».
بیان کردن اینگونه روایات جایز که است، اما آنها را نه میتوان اساس مسائل دینی قرار داد و نه میتوان تصدیق یا تکذیبشان کرد. هیچ فایدهای هم در بیان کردن این قسم از روایات نیست.
حافظ ابن کثیر میفرماید: خود قرآن کریم در سورهی کهف تعلیم داده است که چه طرز عملی در برابر این قبیل از روایات اختیار باید کرد. میفرماید:
﴿سَیَقُولُونَ ثَلَٰثَةٞ رَّابِعُهُمۡ کَلۡبُهُمۡ وَیَقُولُونَ خَمۡسَةٞ سَادِسُهُمۡ کَلۡبُهُمۡ رَجۡمَۢا بِٱلۡغَیۡبِۖ وَیَقُولُونَ سَبۡعَةٞ وَثَامِنُهُمۡ کَلۡبُهُمۡۚ قُل رَّبِّیٓ أَعۡلَمُ بِعِدَّتِهِم مَّا یَعۡلَمُهُمۡ إِلَّا قَلِیلٞۗ فَلَا تُمَارِ فِیهِمۡ إِلَّا مِرَآءٗ ظَٰهِرٗا وَلَا تَسۡتَفۡتِ فِیهِم مِّنۡهُمۡ أَحَدٗا٢٢﴾ [الکهف: 22]
«(معاصران پیغمبر دربارهی تعداد نفرات اصحاب کهف به مجادله میپردازند و گروهی)خواهند گفت: آنان سه نفرند که چهارمین ایشان سگشان بود، و (گروهی) خواهند گفت: آنان پنج نفرند که ششمین ایشان سگشان بود، همهی اینها سخنان بدون دلیل است. و (گروهی) خواهند گفت: آنان هفت نفرند که هشتمین ایشان سگشان بود(و اینان از روی علم و آگاهی برگرفته از وحی، سخن نخواهند گفت). بگو: پروردگار من از تعدادشان آگاهتر(از هر کسی است). جز گروه کمی تعدادشان را نمیداند. بنابراین دربارهی اصحاب کهف جز مجادلهی روشن(و آرام با دیگران) پیش مگیر(چرا که مسئلهی چندان مهمی نیست و ارزش دردسر را ندارد) و پیرامون آنان، دیگر از هیچکس مپرس (زیرا وحی الهی تو را بس است)...»
الله تعالی در این آیه روایات اسرائیلی مختلف اهل کتاب را دربارهی تعداد اصحاب کهف بیان فرموده است و نیز به موارد ذیل اشاره فرموده است:
1- بیان کردن روایات اسرائیلی و اختلاف آنها جایز است. چنانکه الله تعالی بیان فرمود.
2- غلط بودن روایاتی از آنها را که به ثبوت رسیده باشد، آشکار باید ساخت. چنانکه الله تعالی دو قول اول را با گفتن «رجماً بالغیب» رد فرموده است.
3- دربارهی روایتی که دلیلی بر غلط بودنش وجود نداشته باشد، سکوت اختیار باید کرد. چنانکه بر روایت سوم سکوت اختیار فرمود.
4- دربارهی راست و دروغ بودن این روایات ایمان باید داشت که علم حقیقی آنها نزد الله تعالی است.
5- از بحث و جدل دربارهی این روایات پرهیز باید کرد.
6- پرداختن زیاد به تحقیق و تفحص اینگونه روایات درست هم نیست، چرا که فایدهی قابل توجه دنیا و آخرت وابسته به آنها نیست([23]).
156 - [17] وعن أبی هریرة س قال: قال رسول الله ج: " کفى بالمرء کذباً أن یحدث بکل ما سمع ". رواه مسلم([24]).
156- (17) ابوهریره س گوید: «پیامبر ج فرمود: بر دروغگویی انسان همین بس که هرچه شنید بیهیچ اندیشهای (پیرامون صحت و سُقم آن)، آن را به دیگران باز گوید. (یعنی هر چیزی که میشنوید، نباید بدون اندیشه و تفکر و بدون تجزیه و تحلیل و نقد و بررسی آن را باور کنید و برای دیگران بازگو نمایید)».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: در این حدیث، پیامبر ج یکی از اصولیترین تعلیمات و احکام اسلامی پیرامون شئون مختلف زندگی فردی و اجتماعی، دنیوی و اخروی را به ما انسانها میآموزد و میفرماید: الگوی شناخت شما در همه چیز باید بر اساس علم و یقین باشد و غیر آن، خواه ظن و گمان باشد، یا حدس و تخمین، یا شک و احتمال، هیچ کدام نه در عمل شخصی و نه در قضاوت و داوری و نه در شهادت و نه در اعتقادات قابل قبول نیست.
و آنهایی که بر اساس ظن و تخمین و شک و گمان، به چیزی اعتقاد پیدا میکند، یا دربارهی دیگران به قضاوت مینشینند و یا شهادت میدهند، در حقیقت بر خلاف این دستور عمل کرده و گام برداشتهاند. چرا که در اسلام نه شایعات میتواند مقیاس قضاوت و شهادت و عمل گردد و نه قرائن و دلایل ظنی و نه اخبار غیرقطعی که از منابع غیرموثق و از افراد غیرقابل اعتماد به ما میرسد. پس انسان مسلمان باید مواظب چشم و گوش خویش باشد، تا نبیند نگوید، و تا نشنود قضاوت نکند و بدون تحقیق و بررسی و علم و یقین، نه به چیزی معتقد شود، نه عمل کند و نه داوری نماید.
و در حقیقت اگر این برنامهی نبوی در کل جامعهی بشری و اسلامی و در تمام ابعاد زندگی فردی و اجتماعی، مادی و معنوی، دنیوی و اخروی، سیاسی و نظامی، فرهنگی و اقتصادی، عبادی و خانوادگی و... به طور دقیق اجرا شود، بسیاری از چالشها و دغدغهها و ناهمواریها و نابسامانیها که از شایعهسازی و جوسازی و قضاوتهای عجولانه و گمانهای بیاساس و اخبار جعلی و مشکوک و دروغ سرچشمه میگیرد که این خود مایهی انواع ناکامیها و پشیمانیها است، برچیده خواهد شد.
در غیر اینصورت، هرج و مرج در روابط اجتماعی، همه جا را فرا خواهد گرفت. هیچکس به دیگران اطمینان پیدا نخواهد کرد. هیچکس از گمان بد دیگران در امان نخواهد بود. بازار شایعات و شایعهسازان، داغ و پررونق میگردد و روحیهی تحقیق و کنجکاوی را از انسان گرفته و او را فردی زودباور و سادهاندیش بار میآورد که در دنیا تنها سخنانی که باد هوا و نتیجهی گردش زبان و حرکات دهان بود سرمایهی وی است که نه در پذیرش آنها و در پخش و نشر آن سخنان، نه مطالبهی دلیل میکند و نه تکیه و اعتماد بر قرینه و برهانی، بلکه بیهیچ اندیشهای هرچه را شنید به دیگران بازگو میکند.
157 - [18] وعن ابن مسعود قال: قال رسول الله ج: " ما من نبی بعثه الله فی أمته قبلی إلا کان له فی أمته حواریون وأصحاب یأخذون بسنته، ویقتدون بأمره، ثم إنها تخلف من بعدهم خلوف یقولون ما لا یفعلون، ویفعلون ما لا یؤمرون، فمن جاهدهم بیده فهو مؤمن، ومن جاهدهم بلسانه فهو مؤمن، ومن جاهدهم بقلبه فهو مؤمن، ولیس وراء ذلک من الإیمان حبة خردل ". رواه مسلم([25]).
157- (18) ابن مسعود س گوید: «پیامبر ج فرمود: خداوند ﻷ هیچ پیامبری را در میان امتها و ملتهای گذشته نفرستاده مگر اینکه برای او از میان امتش یاران گزیده و خاصگان یکرنگ و مخلص بودند که به سنت و طریقت و سبک و منش او متمسک میشدند و به فرمان و اوامر و دستورات او تأسی و اقتدا میکردند.
ولی بعدها اخلاف و فرزندان ناخلفی جانشین و جایگزین آنان شد و سررشتهی کارها و امور را به دست گرفتند. (اما این فرزندان ناصالح و جانشینان بد، راه پدران و نیاکانشان را در پیش نگرفتند، بلکه دست به تحریف و تغییر اوامر و فرامین الهی و شرعی زدند و به جای پیروی از حق، به دنبال باطل و مادیات روان شدند و کالای این جهان فانی و دانی را دریافت میداشتند و متاع سرای باقی را نادیده میگرفتند و به تحریف کلام آسمانی و اوامر و فرامین الهی دست مییازیدند و حلال و حرام را همسان میشمردند و) چیزهایی را میگفتند که خودشان برابر آن عمل نمیکردند و چیزهایی را (از پیش خود) انجام میدادند که بدان مأمور نشده بودند. پس کسیکه با دست خویش با چنین افرادی منفور و مبغوض، جهاد کند مؤمن است و کسیکه با زبان خویش با آنان جهاد کند، مؤمن است و کسیکه قلباً با آنان جهاد کند مؤمن است. در غیر این صورت به اندازهی دانهی سپندی ایمان در او وجود نخواهد داشت».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «حواریون»: جمع «حواری» از مادهی «حَوَر» به معنای شستن و سفیدکردن است و گاهی به هرچیز سفید نیز حواری اطلاق میشود و حوران بهشتی را نیز به این جهت حور میگویند که سفید پوستاند یا سفیدی چشمانشان درخشنده و سیاهی آن کاملاً سیاه است.
و دربارهی علت نامگذاری یاران برگزیده و خاصگان ویژهی پیامبران به این نام میتوان گفت که آنها علاوه بر این که قلبی پاک و روحی با صفا و ایمانی درست و یقینی روشن به ذات خدا داشتند، در پاکیزه ساختن و روشن نمودن افکار دیگران و شستشوی مردم از آلودگی گناه، کفر و شرک و چندگانهپرستی، همانند پیامبران کوشش و تلاش فراوان داشتند.
و در حقیقت آنها هم خود را از آلودگی شرک و چندگانهپرستی و کفر و گناه و معصیت پاک کرده بودند و هم برای پاککردن دیگران کوشش و تلاش بیوقفه داشتند. از این جهت آنها را «حواریون پیامبران» میگویند.
«خُلوف»: یعنی نسلی که جانشین و جایگزین آن گروه صالح شده و بعد از آنان پا به عرصهی وجود گذاشتند، نسلی ناشایست و ناخلف و بد و ناصالح بودند.
«خُلوف» جمع «خَلْف» به سکون لام (بر وزن حرف) غالباً به معنای فرزندان ناصالح و بد و ناشایست است و جمع «خَلف» بر وزن «خُلوف» میباشد.
در حالی که «خَلَف» به فتح لام (بر وزن شرف) به معنای فرزند و جانشین صالح و نیک میآید و جمع آن بر وزن «اخلاف» میباشد.
نکتهای که در این حدیث قابل تذکر است این است که:
جهاد در اسلام منحصر در معنای نبرد و قتال با تیر و نیزه و شمشیر نیست، بلکه همانطور که جهاد با شمشیر و نیزه میتواند باشد با زبان و قلم نیز میتواند باشد، و همانطور که در معنای جهاد نظامی به کار میرود، در معنای جهاد فکری، تربیتی، اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نیز به کار گرفته میشود.
بنابراین هر نوع حرکتی، قطع نظر از نوع و سلاح آن که به منظور اعتلای فرمان و دستورات خداوندی و تعالیم و آموزههای نبوی و احکام و مسائل شرعی و از میانبردن بدعتگزاران و بدخواهان اسلام و فتنهجویان و کژاندیشان باشد، تحت عنوان «جهاد» قرار خواهد گرفت.
و در حقیقت کسانی که در عصر کنونی ما، در راه جهاد فکری، روانی و گرایش خردها و قلبها بهسوی تعالیم تابناک اسلام و گسترش مرزهای دعوت و تبلیغ اسلامی بیوقفه تلاش و کوشش میکنند و بیدینان و بدخواهان و کژاندیشان و فتنهگران را از تجاوز به حریم اسلام و از قرآن و قوانین اسلام بدور میدارند و مردمان را به شاهراه هدایت و سعادت رهنمون میسازند، در واقع همینها مبارزان سلحشور و مجاهدان و پاسدارانی هستند که با زبان و قلم در جهت دفاع از عقیده و شریعت و پاسداری از حریم اسلام و از کیان قرآن و مسلمین، جانانه و مخلصانه و در عین حال مقتدرانه جهاد و نبرد میکنند.
پیامبر اکرم ج میفرماید:
«جاهدوا المشرکین باموالکم وأنفسکم وألسنتکم».«با مال و جان و زبان خویش با مشرکان و چندگانهپرستان جهاد کنید». [احمد، ابوداود]
158 - [19] وعن أبی هریرة قال: قال رسول الله ج: " من دعا إلى هدى کان له من الأجر مثل أجور من تبعه، لا ینقص ذلک من أجورهم شیئا. ومن دعا إلى ضلالة کان علیه من الإثم مثل آثام من تبعه، لا ینقص ذلک من آثامهم شیئا ". رواه مسلم([26]).
158- (19) ابوهریره س گوید: «پیامبر ج فرمود: کسیکه مردم را به راه راست و درست فرا خواند، پاداش او بسان پاداش همهی کسانی است که از او پیروی نمایند و این در حالی است که از پاداش آنان چیزی نمیکاهد.
و کسیکه مردم را به بیراهه و گمراهی و ضلالت و بیدادی بخواند، گناه و پادافرهی او بسان گناه همهی کسانی است که از او پیروی کنند و این در حالی است که از گناه آنان چیزی نمیکاهد».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: از این حدیث به خوبی بر میآید که هر سنت و طریقهی زشت و شومی و هر سبک و روش نحس و پلیدی، مادام که در دنیا باقی است، سهمی از مجازات و پاداش آن بر دوش نخستین پایگذار آن میباشد. همانطور که هر سنت و روش نیک و پسندیدهای، مادام که در دنیا باقی است و مردم به آن عمل میکنند، سهمی از پاداش و ثواب آن به نخستین دعوتگر و پایگذار آن میرسد.
159 - [20] وعن أبی هریرة س قال: قال رسول الله ج: " بدأ الإسلام غریباً، وسیعود کما بدأ، فطوبى للغرباء ". رواه مسلم([27]).
159- (20) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: اسلام غریبانه آغاز گردید و دوباره غریبانه برگشت خواهد نمود، پس خوشا به حال غریبان».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: در حدیثی دیگر بدین مضمون روایت شده است: «بدأ الاسلام غریباً وسیعود غریباً کما بدأ، فطوبی للغرباء» «اسلام غریبانه آغاز شد و دوباره به حالت غریبی برگشت خواهد کرد. پس خوشا به حال غریبان».
پرسیده شد:ای رسولخدا ج غریبان چه کسانی هستند؟
فرمود: «الذین یحیون سنتی ویعلمونها الناس». «کسانی که سنت و منش مرا زنده میدارند و آن را به مردم یاد میدهند».
در حقیقت این حدیث بیانگر غربت و ضعف اسلام در عصر و دورهای از تاریخ میباشد که سریع از این ضعف و فتور خارج شده و با نهضت و قیام طرفداران آن، روح قوت و نیرو را بر تن کرده و از غربت خارج شده، به حالت اولی خود که دارای قوت و قدرت و حکومت و سیادت بوده در خواهد آمد.
اسلام از غریبی شروع گردیده، ولی غربت آن دوام نداشت و از ضعف به قدرت و از استتار به اظهار گردید. دورهای تحت فشار و مغلوب بود و سپس با تعداد زیاد و تشکیل حکومت قدرتمند و حاکم گشت.
و باید دانست که این حدیث به هیچ وجه دلالتی بر یأس و ناامیدی بر آینده را در بر ندارد. چنانچه در حدیث بالا خواندیم، که «غرباء» در زمان غربت اسلام در مقابل فساد مردم به اصلاح میپردازند و آنچه را مردم از بین بردهاند، آنها احیاء میکنند.
آنان گروهی مثبت و سازنده و اصلاحگر و دعوتگر و مبلغاند و به هیچ وجه از گروههای منفی، فتنهگر، گوشهگیر و طرفداران جبرِ قضا و قدر نیستند.
دکتر یوسف قرضاوی در این زمینه میگوید: «هنگامی که خداوند ﻷ، پیامبر ج را بهسوی مردم مبعوث گردانید، ساکنان زمین دارای ادیان مختلفی از بتپرستان، آتشپرستان، یهود و نصاری، صائبه و فلاسفه بودند. لذا اسلام در آغاز ظهورش غریب بود و کسانی که مسلمان میشدند و دعوت خدا و پیامبر را لبیک میگفتند، در میان قبیله، طایفه، عشیره و خانوادهی خود مورد محاصره قرار میگرفتند و غریب بودند.
بنابراین پذیرفتگان دعوت اسلام، غریبان قوم و عشیرهی خود بودند. غربای واقعی آنان بودند، تا اینکه اسلام علنی و دعوت آن در میان جوامع منتشر گشت و مردم گروه گروه به اسلام پیوستند و مسلمانان از غربت رهایی یافتند و از آن پس به جلای وطن و مهاجرت پرداختند.
ولی از آن پس به حالت آغاز برگشت و امروزه میبینیم که اسلام واقعی بر شیوه و برنامهی رسولخدا ج و یاران او به مراتب غریبتر از زمان آغاز آن میباشد که اگر به صورت شکلی آداب و رسوم ظاهری آن در میان جامعه مشهور و معروف است، واقعیت بیانگر این است که آن اسلام، غریب و پیروان راستین آن در میان مردم غربای واقعیاند.
[واقعیت امروزی و چند عصر گذشته، گواه این است که اسلام در دیار خود و در میان مردم غریب بوده و میباشد تا آنجا که اگر کسی مردم را به اسلام واقعی دعوت نموده باشد، مشکلات فراوانی از قبیل فشار، شکنجه، زندان، ترور و اعدام به عناوین مختلف، فراروی او قرار خواهد گرفت].
چگونه اسلام غریب نیست؟ هنگامی که یک گروه بسیار اندک در میان هفتاد و دو گروه با پیروان بیشمار قرار گرفته که دارای قدرت، ریاست، منصب، ولایت و پیروان فراوان و بازار گرم در راستای مخالفت با آنچه پیامبرخدا ج برای مردم آورده میباشند، و از آن طرف تمام رسانههای گروهی و مطبوعات را در اختیار دارند.
واضح است که آنچه پیامبر ج برای این امت آورده با تمایلات و لذائذ آنان و با شبهات و بدعتهایی که آخرین دستاورد فضائل و علم آنان است و همچنین با آرزوهای نفسانی که آخرین اهداف و مقاصد آنان به شمار میرود، در تضاد و تناقض است. چگونه رهروان راه خدا و پیروان برنامه و منهج ربانی در میان پیروان آرزوهای خام بشری که الگو و کعبهی آمال آنان مشایخ و رؤسایی است که هر کدام مذهب و مسلکی غیر مسلک رسالت را انتخاب نموده، غریب و منزوی نیست»؟([28]).
وی در ادامه میگوید: «بنابراین هر گاه انسان مؤمنی (که خداوند نعمت بصیرت در دین و فقاهت در سنت پیامبر ج و فهم صحیح کتابش را به او ارزانی داشته باشد، و همچنین او را از بدعتها، گمراهیها، تمایلات نفسانی و دوری از راه راستی که پیامبر و اصحابش بر آن بودهاند، آگاهی دهد) بخواهد منهج ربانی را سرلوحهی کار خود قرار دهد، باید خود را برای طعن و ملامت جاهلان و کینهتوزی بدعتگرایان و استهزاء و تمسخر نادانان و شکنجه و تبعید و محاصرهی اجتماعی دنیاداران آماده سازد.
مسلمان در دین خود غریب است به خاطر اینکه ادیان دیگران فاسد است، در تمسکش به سنت نبوی غریب است، زیرا دیگران به بدعت تمسک جستهاند، در عقیدهاش غریب است به خاطر فساد عقاید دیگران، در نمازش غریب است به خاطر وجود خلل و نقصانی در نماز دیگران، در سلوک و طریقتش غریب است به خطار گمراهی و تباهی طریقت و سلوک دیگران، در انتسابش به اسلام غریب است به خاطر مخالفت با انتساب دیگران و در معاشرت اجتماعی غریب است، زیرا بر خلاف آرزوی نفسانی آنان رفتار میکند.
خلاصه: انسان مؤمن هم در امور دنیوی و هم در امور اخروی غریب است و در میان دیگران برای خود یاور و معینی نمییابد. او یک عالم میان جاهلان و یک سنتگرای میان بدعتگرایان و یک دعوتگر بهسوی خدا و رسولخداست در میان دعوتگران بهسوی تمایلات نفسانی، آمر به معروف و ناهی از منکر است در میان گروهی که نیکی نزد آنان منکر و منکر نیکی است([29]).
اما نباید غافل ماند که هرگز خورشید پشت ابر نخواهد ماند و بالاخره تلاش و کوشش بیوقفهی غرباء، با احیاء سنتها و ارزشهای اسلامی به ثمر خواهد نشست و دوباره در پرتو تلاش این گروه مجاهد و سلحشور و مخلص و ربانی، اسلام و مسلمین بر کل جهان حکومت و سیادت خواهد کرد و از غربت و انزوا بیرون خواهد شد. (به امید آن روز).
160 - [21] وعن أبی هریرة س قال: قال رسول الله ج: " إن الإیمان لیأرز إلى المدینة کما تأرز الحیّة إلى جحرها ". متفق علیه([30]).
160- (21) ابوهریره س گوید: «پیامبر ج فرمود: بیتردید ایمان بهسوی مدینه بر میگردد همانگونه که مار بهسوی سوراخش برخواهد گشت».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: همین حدیث در روایتی دیگر بدین گونه روایت شده است: «إن الاسلام بدأ غریباً وسیعود غریباً کما بدأ وهو یأرز بین المسجدین کما تأرز الحیة فی حجرها». [مسلم]
مراد از دو مسجد مسجدالحرام و مسجدالنبی به طور خاص و مکه و مدینه به طور عام است.
و در روایتی دیگر بدین نحو نقل شده است:
«إن الایمان لیأرز الی الحجاز...». [ترمذی]
پس میتوان از مجموع این روایات چنین برداشت کرد که مراد این است که در آخرالزمان ایمان بهسوی حجاز (مکه، مدینه و حرمین شریفین) بر میگردد. همانگونه که مار بهسوی سوراخش برخواهد گشت. و چون تمام احادیث مفسّر و مبین همدیگرند، تنها مدینه مراد نیست، بلکه مکه نیز در این امر داخل میباشد.
و از این روایات علماء برداشتهای متفاوتی نمودهاند:
برخی گفتهاند؛ این حدیث بیانگر غربت اسلام و ایمان در آخرالزمان است که مسلمانان در آن روز، جز مکه و مدینه و حرمین شریفین، جایی امنتر و بهتر را برای تمسک به سنت پیامبر و اجرای فرامین الهی و احکام شرعی نمییابند و فتنه و فساد و بدعتگرایان و دنیاپرستان آنها را مجبور میکنند تا به مکه و مدینه، جولانگاه وحی و تشریع پناه برند و ایمان خویش را در آنجا حفظ کنند و خویشتن را از غربت برهانند.
برخی دیگر از علماء نیز بر این باورند که این حدیث بیانگر زمان ظهور دجال است که وی برای فتنهگری و به فساد کشیدن مردمان و برای اینکه موجبات گمراهی و ضلالت آنها را فراهم آورد، ایمان را از قلوب و نفوس آنها بر گیرد، به تمام سرزمینهای اسلامی و غیراسلامی میرود و آنها را در مینوردد و وارد آنها میشود به جز مکه و مدینه. چرا که وی این توان را که وارد مکه و مدینه و حرمین شریفین شود را ندارد. به همین جهت پیامبر ج میفرماید: ایمان بهسوی مدینه و مکه بر میگردد و دیگر شهرها و ممالک اسلامی و غیراسلامی آماج حملات و یورشهای ویرانگر و زیانبار کفر و شرک دجال و پیروانش قرار میگیرند.
اما مکه و مدینه در حفظ و حراست از ایمان مسلمانان از این قاعده مستثنی هستند و برخی از علماء و دانشوران اسلامی نیز از این حدیث چنین برداشت کردهاند و گفتهاند: این حدیث بیانگر جایگاه والا و شامخ مکه و مدینه و حرمین شریفین میباشد، یعنی همانگونه که در عهد رسالت، مکه و مدینه دو مرکز بزرگ دینی محسوب میشدند، در آخرالزمان نیز و البته برای همیشه چنین خواهند بود.
در حقیقت این دو مکان مقدس، پیوسته از عهد رسالت تا عصر کنونی ما و تا آخرالزمان رمز وحدت مردم، مرکزی برای اجتماع دلها و استحکام پیوندهای گوناگون میباشند که هم از نظر معنوی و هم از نظر مادی یکی از پربرکتترین سرزمینهای جهان تلقی میشوند.
در واقع این دو مکان مقدس، مکان نزول وحی، روضهی مطهر رسولخدا ج، زادگاه پیامبر ج، منزلگاه صحابه ش، جولانگاه مجاهدان، پایتخت خیرالبشر، استراحتگاه پیامبر اکرم ج، شهر صلح و صفا و آرامگاه شهیدان بدر و احد میباشند.
و در حقیقت همین دو مکان مقدس هستند که پیوسته در ادوار مختلف تاریخ به عنوان دو مرکز معنوی و دینی باقی خواهند ماند. همانگونه که در صدر اسلام و در عهد پیامبر ج اینگونه بودند. و إن شاءالله در آینده نیز همین جایگاه و موقعیت را خواهند داشت و دست هر بدعتگرا، بدخواه، کینهتوز، فتنهگر، دجال و دروغگو و بدطینت را از ساحت مقدس توحید و ایمان کوتاه خواهند کرد و به اسلام و مسلمین نیرو و قوت خواهند بخشید.
و پیوسته قلبهای تمام مؤمنان و مسلمانان بهسوی این دو کعبهی عشق، معطوف است و برای دیدار آن دو میتپد. چرا که همه، حتی غیرمسلمانان به خوبی میدانند که این دو سرزمین سرشار و مملو از برکات معنوی و جذبههای الهی و تحرک و جنبش ایمانی و توحیدی میباشند و در حقیقت در پرتو مرکزیت و معنویت همین دو مکان مقدس است که میتوان بسیاری از نابسامانیهای مسلمانان را سامان بخشید و کاخ رفیع سعادت و خوشبختی و بالندگی و اقتدار را بر پایهی آن استوار ساخت.
161 - [22] عن ربیعة الجرشی قال: أُتی نبی الله ج، فقیل له: لتنم عینک، ولتسمع أذنک، ولیعقل قلبک. قال: " فنامت عینی وسمعت أذنای، وعقل قلبی ". قال:" فقیل لی: سید بنى داراً، فصنع فیها مأدبة وأرسل داعیاً؛ فمن أجاب الداعی، دخل الدار، وأکل من المأدبة، ورضی عنه السید. ومن لم یجب الداعی، لم یدخل الدار، ولم یطعم من المأدبة، وسخط علیه السید ". قال: " فالله السید، ومحمد الداعی، والدار الإسلام، والمأدبة الجنة ". رواه الدارمی([31]).
161- (22) ربیعة الجرشی س (به نقل از پیامبر ج) گوید: «فردی (فرشتهای) به نزد رسولخدا ج آمد و به ایشان گفت: باید چشمت بخوابد و گوشهایت بشنود و دلت آگاه و هوشیار باشد (یعنی حضور قلب داشته باش و با دل و جانت در مجلس باش و با دقت به سخنان من گوش فرا ده و مطالب را پیگری کن و به مثالی که برایت ترسیم میکنم، خوب دقت کن و آن را با جان و دل پیگیری کن). پیامبر ج نیز فرمود: فرمانت اطاعت شد. چشمم خوابید، گوشهایم شنید و دلم آگاه و گوش به زنگ است (حال هرچه میخواهی بگو تا با جان و دل آن را بشنوم). پس از این رسولخدا ج فرمود: آنگاه آن فرشته (در وصف باورمندان و ناباوران امتم در قالب مثالی زیبا و روشنگر) چنین گفت: وصف و داستان تو و امتت همانند پادشاه و فرمانروایی است که خانهای باشکوه و بزرگ ساخته و در آن سفرهای رنگین افکنده و دعوتگری بهسوی مردمان فرستاده تا آنها را به صرف خوردن غذا از این سفرهی رنگارنگ فرا خواند.
پس کسیکه فراخوان دعوتگر را بپذیرد و دعوتش را با جان و دل اجابت کند، وارد خانه میشود و از آن سفره میخورد و فرمانروای را به خاطر اجابت دعوتش از خویش راضی و خشنود میکند.
و اما هرکس که فراخوان دعوتگر را اجابت نکند و به دعوتش اعتنایی نورزد، نه وارد آن خانهی پرشکوه میشود و نه از آن سفرهی رنگین بهرهور میگردد و به جهت اجابت نکردن فراخوان پادشاه، وی را از خویشتن ناراضی و خشمگین میکند و موجبات خشم و غضب وی را فراهم میآورد.
پیامبر ج فرمود: در این تمثیل و ترسیم، خدای فرزانه همان فروانروا و پادشاه است و آن دعوتگر محمد ج است که مردم را به هدایت آسمانی و اسلام فرا میخواند و آن خانهی شکوهبار اسلام است و آن سفرهی رنگین و با شکوه، بهشت پرنعمت است (پس کسیکه فراخوان پیامبر ج را بپذیرد، به اسلام وارد شده است و آن کسیکه به اسلام گراید، در حقیقت به کاخ شاه (بهشت) در آمده و از آن نعمتهای بیکران بهرهور میگردد و اما آن کسیکه دعوت پیامبر ج را بیپاسخ نهد، به خانهی خدا (اسلام) وارد نشده است و از آن نعمتهای وصفناپذیر بهشت بیبهره میماند)».
[این حدیث را دارمی روایت کرده است].
162 - [23] وعن أبی رافع قال: قال رسول الله ج: " لا ألفین أحدکم متکئاً على أریکته، یأتیه الأمر من أمری مما أمرت به أو نهیت عنه، فیقول: لا أدری، ما وجدنا فی کتاب الله اتبعناه ". رواه أحمد وأبو داود والترمذی وابن ماجه والبیهقی فی دلائل النبوة([32]).
162- (23) ابورافع س گوید: «پیامبر ج فرمود: شما را اینطور نبینم که مغرورانه و خودخواهانه و از سرمستی و نخوت بر تختتان تکیه زنید و چون حدیثی از من پیرامون امری به شما رسید که به آن شما را دستور دادهام و یا شما را از آن نهی کردهام، آنگاه چنین بگویید: چیزی به نام قول و سخن پیامبر ج نمیشناسیم (و تنها یک چیز را میشناسیم و آن قرآن است، بنابراین) هرچه را که در آن از حرام و حلال یافتیم، آن را تبعیت میکنیم و بس».
[این حدیث را احمد، ابوداود، ترمذی، ابن ماجه، و بیهقی در «دلائل النبوه» روایت کردهاند].
163 - [24] وعن المقدام بن معدی کرب قال: قال رسول الله ج: "ألا إنی أوتیت القرآن ومثله معه، ألا یوشک رجل شبعان على أریکته یقول: علیکم بهذا القرآن، فما وجدتم فیه من حلال فأحلوه، وما وجدتم فیه من حرام فحرموه، وإن ما حرم رسول الله کما حرم الله؛ ألا لا یحل لکم الحمار الأهلی، ولا کل ذی ناب من السباع، ولا لقطة معاهد إلا أن یستغنی عنها صاحبها، ومن نزل بقوم فعلیهم أن یقروه، فإن لم یقروه، فله أن یعقبهم بمثل قراه " رواه أبو داود وروى الدارمی نحوه، وکذا ابن ماجه إلى قوله: " کما حرم الله" ([33]).
163- (24) مقدام بن معدی کرب س گوید: «پیامبر ج فرمود: به گوش باشید! از جانب پروردگار جهان و جهانیان هم به من قرآن عطا شده و هم چیز دیگری همانند آن (یعنی سنت).
عنقریب انسانهایی پیدا خواهند شد و پا در عرصهی وجود خواهند گذاشت که با شکم سیر از سر غرور و تکبر و نخوت و خودمحوری بر مسند حکمرانی خویش تکیه داده و میگوید: فقط به قرآن چنگ زنید و متمسک شوید. چیزی را که در آن حلال دیدید، حلال و آنچه را که حرام یافتید حرام بدانید و به غیر آن اعتنایی نورزید (و منظورشان از این سخن انکار سنت و وحی خفی است). مسلمانان و پیروان راستین مکتب محمد ج آگاه باشید! چیزی را که رسولخدا ج حرام کرده همانند محرماتی است که خدا حرام فرموده است (و در حقیقت فرموده رسول ج، فرمودهی خداست) و آگاه باشید! (که موارد زیادی از مسایل و احکام شرعی وجود دارد که در قرآن اثری از حکمشان وجود ندارد و احکام دیگری نیز هست که قرآن از بیان آنها ساکت مانده. از این نقطهنظر شما مجبور به چنگزدن به سنت من و حجت دانستن آن هستید. به عنوان مثال احکامی که در قرآن وجود ندارد و یا قرآن از آنها ساکت مانده و من حرمت آنها را بیان کردهام از این قرار است): خرهای اهلی و خوردن گوشت حیوانات درنده که دارای نیش باشند و پرندگان ناخندار بر شما حرام است و اگر مالی از فردی معاهد و ذمی یافتید، استفاده کردنش برای شما حلال نیست. مگر اینکه از آن بینیاز باشد (اینطور که آن را به یابنده ببخشد یا از لحاظ مقدار و قیمت چیزکم و ناچیزی باشد که برای پیداکردنش خود را به زحمت ندهد، در این صورت استفاده کردن آن حلال است).
و هنگامی که مهمانی بر مردمی وارد گردد، بر آنها لازم است تا از او پذیرایی کنند و رسم مهماننوازی را به جای آورند و مهمان خویش را گرامی دارند (چرا که بدترین مردم آن کسی است که تنها غذا بخورد و مهمان خویش را بیبهره سازد).
پس اگر مردم آن منطقه ابا ورزیدند از اینکه حقی را که در قبال آن مهمان بر ذمهشان بود ادا کنند، پس مهمان و مسافر میتواند به اندازهی حقش از اموال آن منطقه بردارد و از خویش پذیرایی کند».
[این حدیث را احمد و دارمی روایت کردهاند و ابن ماجه نیز این حدیث را تا «کما حرم الله» روایت کرده است].
شرح: «الا إنی أتیت القرآن ومثله معه»:
به اتفاق تمام علماء، محدثان و دانشوران اسلامی مراد از «مثله معه» (همانند قرآن) همان «وحی خفی» یعنی سنت مطهر پیامبر ج است. و به تعبیری دیگر، این حدیث خود دلیلی بر این واقعیت است که سنت نیز وحی خداوندی است. همانگونه که قرآن از وحی الهی سرچشمه گرفته است. چنانچه خداوندY میفرماید:
﴿وَمَا یَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡیٞ یُوحَىٰ٤﴾ [النجم: 3-4].
«و از روی هوا و هوس سخن نمیگوید. آن (چیزی که با خود آورده است و با شما در میان نهاده است) جز وحی و پیامی نیست که (از سوی خدا بدو) وحی و پیام میگردد...»
و در حقیقت رسولخدا ج چیزی از خودش نمیگوید و شالوده و مفاهیم والا و شامخ احادیث ساخته و پرداختهی فکر او نیست. چرا که همه از ناحیهی خداست و هرگز یک انسان، هر قدر عالم و متفکر باشد، تا چه رسد به انسان درس نخواندهای که در محیطی مملو از جهل و خرافات پرورش یافته، قادر نیست سخنانی چنین جامع، پرمحتوا، عجیب و شگرف و زیبا و بلیغ بیاورد که بعد از گذشتن قرنها، بازهم الهامبخش مغزهای دانشمندان، فیلسوفان و متفکران جهان است و میتواند گنجینهی احادیث، پایهای محکم و مضبوط در کنار قرآن کریم برای ساختن اجتماع صالح، سالم، مؤمن، پویا و کوشا و پیشرو گردد و نه تنها گفتههای پیامبر ج بر طبق وحی است، بلکه اعمال و کردار و حتی سکوت و تقریر او نیز چنین است.
«الا یوشک رجلٌ شبعان علی أریکته...»:
این بخش از حدیث بیانگر وقوع فتنهی بزرگ انکار حدیث است که رسولخدا ج در هزاروچهارصد و اندی سال قبل از وقوعش خبر داده و امروز نیز ما با چشمان خویش منکران حدیث را مشاهده میکنیم که برای به کرسی نشاندن عقاید انحرافی و الحادی خود دست به انکار حدیث و سنت زدند.
دشمنان قسم خوردهی اسلام و قرآن در این صدد هستند که ریشهی قرآن و سنت را از صحنهی گیتی بخشکانند تا به راحتی بتوانند اسلام و مظاهر آن را با خشکاندن دو اصل کلیدی و محوری آن از صحنهی گیتی محو نمایند.
ولی سنت هرگز جدای از قرآن نیست و حجیت آن مورد تأیید قرآن، عقل، اجماع، منطق و قاطبهی مسلمانان است و آیات قرآنی مشحون از پیروی پیامبر ج و اطاعت از اوامر و فرامین وی و حجیت سنت است.
و در حقیقت همانطور که حجیت قرآن غیرقابل انکار است، حجیت سنت نیز بدیهی و روشن است. چرا که سنت به منزلهی کلیدی است که برای فهم قرآن و تطبیق احکام اسلامی از آن چارهای نیست.
در جملهی «الا یوشک رجل شبعان» پیامبر ج از دستورات و فرامین حاکمان و فرمانروایان سوء آینده خبر میدهد که با اندک علمی و از سر غرور و نخوت و خودبزرگبینی و خودمحوری و برای تأمین شهوات و تمایلات دنیوی، مادی و نفسانی و حیوانی خویش و بر اساس اهداف شخصی و امراض فردی و اغراض پست نفسی و برای رهایی از سنت پیامبر ج مردم را از توجه و اعتباردادن به سنتهای تابناک و تعالیبخش و سعادتآفرین پیامبر ج به طرف قرآن میکشند. غافل از اینکه فرمودهی رسول ج، فرمودهی خداست و غافل از اینکه حرام رسول ج، همانا حرام خداست و انفکاک سنت از قرآن محال میباشد.
آنها برای فرار از احکام و مسائل اسلام «غائلهی انکار سنت» را به پا کردند. این گروه میخواستند از احکام و تعالیم تابناک اسلام فرار نمایند. ولی اسم مسلمانی بر آنها باقی بماند تا برایشان انتفاع از زینتهای دنیا مانند مال، متاع، حکومت و سلطنت و اجرای سیاستهای غلط و نادرست آسان گردد.
ولی سنت نبوی را مانع و حائلی بزرگ و سدی محکم در مقابل تمایلات و آرزوهایشان دیدند. لذا خواستند برای تأمین آمال خویش آن را از مرتبهاش بیندازند و در غیر جایگاهش قرار دهند. لذا غائلهی انکار سنت و حدیث را به پا کردند تا راحت بتوانند اهداف و اغراض شوم و نحس خویش را پیاده نمایند و به مقصود خویش برسند.
«الا لا یحل لکم الحمار الاهلی»:
در این بخش از حدیث، پیامبر ج به این واقعیت اشاره میکند که در حقیقیت حدیث پیامبر ج واضح مبهمات قرآنی، تفصیلی برای مجملات آن، تفسیری بر مشکلات آن و آشکار کنندهی مخفیات آن است و در واقع اگر حدیث نبود، هیچ یک از مسلمانان قرآن را نمیفهمید، نه روزه را و نه نماز را و نه هیچ حکمی از احکام و یا مسئلهای از مسائل آن را.
چرا که قرآن به سبب جامع بودن خویش از بیان بسیاری مسائل سکوت اختیار کرده و تشریح و توضیح آن را به عهدهی سنت و حدیث گذاشته است.
و اگر میخواهیم دستورات و قوانین قرآن به صورت عملی به مرحلهی اجرا در آیند، به سنت نیاز داریم که شارح و مفسر قرآن است.
در حقیقت اگر به دقت نگاه کنیم، هرگز سنت پیامبر معارض با قرآن نیست، بلکه احکام و فرازهای سنت همواره به یکی از چهار حالت زیر با قرآن است:([34]).
1- احکام سنت با احکام قرآن هماهنگی دارد و سنت تأیید و تأکیدکنندهی احکام قرآن است. مثلاً: قرآن نافرمانی از پدر و مادر را ممنوع قرار داده است و در حدیث نیز از این عمل ممانعت به عمل آمد. یا در قرآن از قتل به ناحق منع شده و در حدیث نیز در بسیاری از جاها، قتل به ناحق ممنوع قرار داده شده است و...
2- سنت تبیین کنندهی مراد قرآن و تفسیری برای اشارات آن است. مثلاً: عبادات و مناسکی را که در قرآن به انجام آنها به طور کلی دستور داده شده است، سنت تشریح میکند و کیفیت به جایآوردن آنها و حدود آنها را مشخص میسازد. مانند: چگونگی ادای نمازهای پنجگانه، مقدار مالی که در آن زکات واجب میگردد، مناسک حج و...
3- سنت احکام و مسائلی را میآورد که مطلق قرآن را مقید و یا عام آن را مخصوص میگرداند. به عنوان مثال: قرآن ضمن بیان محرمات میگوید: «و أن تجمعوا بین الاختین» یعنی از جمله نکاحهای حرام، آن است که در میان دو خواهر یکباره جمع نمایید. ظاهراً کسانی که جمعکردن آنها در نکاح حرام است، فقط دو خواهر هستند، اما حدیث جمع بین دو زن را که یکی عمهی آن دیگری یا خالهاش باشد نیز حرام کرده است و بدین ترتیب حکم خاص آیه را به عمه یا خالهاش عمومیت داده است و...
4- سنت حکمی را که قرآن از ایجابش ساکت است، واجب میکند و یا حرامکننده حکمی است که قرآن از تحریمش ساکت مانده است. مثلاً: از احکامی که سنّت آن را بیان کرده و قرآن درباره آن چیزی نگفته است، پاکی آب دریا است که میفرماید: «هو الطّهورماءه والحِلّ میتته» یعنی آب دریا پاک است وجانوری که در آن مرده باشد، حلال است.
احکام دیگری که قرآن از بیان آنها ساکت مانده و سنّت آنها را توضیح میدهد عبارتند از: حرمت خر اهلی، خوردن حیوانات درنده که دارای نیش باشند و پرندگان ناخندار، حکم به شاهد و یمین، میراث جده، و نماز سفر و....
پس در حقیقت سنّت، شارح و مفسّر قرآن عظیمالشأن به شمار میآید، چنانچه خداوند ﻷ، وظیفهی پیامبر ج را شرح و تفسیر قرآن بیان میکند و میفرماید:
﴿وَأَنزَلۡنَآ إِلَیۡکَ ٱلذِّکۡرَ لِتُبَیِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَیۡهِمۡ...﴾ [النحل: 44].
«و قرآن را برتونازل کردهایم تا اینکه چیزی را برای مردم روشنسازی که برای آنان ازاحکام وتعلیمات اسلامی فرستاده شده است».
«من نزل بقوم فعلیهم ان یقروه...»:
پیرامون این مسئله دو نظریه مهم وجود دارد:
امام احمد بر این باور است که اگر مسافر و مهمانی بر مردم منطقهای وارد گردد برآنها لازم و واجب است تا از او پذیرایی کنند و رسم مهماننوازی را بهجای آورند و مهمان خویش را گرامی دارند. و در غیر این صورت اگر مردم آن منطقه ابا ورزیدند از اینکه حقّی را که در قبال آن مهمان بر ذمهشان بود، ادا کنند، پس مهمان و مسافر میتوا ند به اندازهی حق خو یش ازاموال مردم آن منطقه بردارد و از خویش پذیرایی کند. پس در نزد ا مام احمد، ضیا فت و مهماننوازی مهمان و مسافر واجب است. و دلیل امام احمد همین حدیث است.
اما جمهور (امام ابوحنیفه، ما لک، شافعی) براین عقیدهاند که ضیافت و مهماننوازی واجب نیست، بلکه سنّت است. و دلیل جمهور این حدیث پیامبر«لایحلّ مال امرءٍ مسلمٍ الا بطیب نفس منه» و احادیثی دیگراز این قبیل است که بدون اجازه وطیب خاطر مسلمان، نمیتوان از مالش استفاده کرد و جمهور از این حدیث چند جواب دادهاند:
1- این حدیث محمول بر حالت اضطرار و اجبار است. یعنی اگرکسی به شدت گرسنه و تشنه بود، و در منطقهای وارد شد و مردم آن منطقه به او اعتنایی نکردند و وی را درحالت اضطرار و اجبار قرارگرفت و مجبور شد بخاطر حفظ جان از اموال آنها به اندازهی حقش بردارد اشکالی ندارد.
2- این حکم در ابتدای اسلام بود و بعدها به وسیلهی احادیث دیگر منسوخ گردیده است.
3- برخی از علماء نیز گفتهاند این حکم بر اساس معاهده و پیمان بوده است.
یعنی در صدر اسلام، مسلمانان به هر جا که لشکرکشی میکردند و آنجا را در زیر پرچم اسلام در میآوردند، با مردم آنجا (چه شهر و چه روستا) پیمان میبستند که هرگاه لشکر اسلام در منطقهی آنها و در اطراف و اکناف شهر و روستای آنها قرار بگیرند باید آنها زاد و توشهی آنها را تأمین کنند و حق مهماننوازی را ادا نمایند. و این حکم اگر امروز نیز بدینگونه منعقد شود، نیز باقی خواهد بود.
ولی به هر حال برای مردم هر منطقهای حداقل، سنّت است که حق مسافر و مهمان را ضایع نکنند و او را گرسنه و تشنه و درمانده و بیچاره نگذارند و او را دستگیری نمایند، و در چنین مواقعی، اگر مسافری برآنها وارد گردید، از او پذیرائی کنند و رسم مهماننوازی را بجای آورند. چرا که در حقیقت مسلمانان راستین و واقعی کسانی هستند که در هر حال به فکر واماندگان، درماندگان، بیچارگان، غریبان و مسافران میباشند و پیوسته در اندیشهی دستگیری وکمک و یاری به آنها هستند و در هر حال ادای حقوق بردگان، خدمتگذاران، یتیمان، مستمندان، مسافران، واماندگان و مهمانان، نیاز به روح تواضع و فروتنی و تقوا و خداترسی دارد.
164 - [25] وعن العرباض بن ساریة قال: قام رسول الله ج فقال: "أیحسب أحدکم متکئاً على أریکته یظن أن الله لم یحرم شیئا إلا ما فی هذا القرآن؟! ألا وإنی والله قد أمرت ووعظت ونهیت عن أشیاء، إنها لمثل القرآن أو أکثر، وإن الله لم یحل لکم أن تدخلوا بیوت أهل الکتاب إلا بإذن، ولا ضرب نسائهم، ولا أکل ثمارهم إذا أعطوکم الذی علیهم". رواه أبو داود وفی إسناده: أشعث بن شعبة المصیصی، قد تکلم فیه([35]).
164- (25) عرباض بن ساریه س گوید: رسولخدا ج برای ایراد خطبه از جای برخاست و فرمود: آیا یکی از شما در حالیکه مغرورانه و خودخواهانه و از سر مستی و نخوت بر مَسند حکمرانی خود تکیه داده، گمان میبرد، چیزی را که خدا در قرآن حرام کرده است، همانها محرمات هستند و بس. (وچیزی را به نام سنّت و اوامر نبوی در این زمینه نمیشناسد. البته هدف وی از این سخن، انکار سنّت است، غافل از اینکه حرام رسول ج، همانا حرام خداست و فرمودهی رسول ج، فرموده خداست و انفکاک سنّت از قرآن به دلیل عقلی و نقلی محال و باطل میباشد).
ای مسلمانان و ای پیروان راستین مکتب محمدی! آگاه باشید، به خدا سوگند، به من قرآن و چیزی دیگر، همانندآن یا چیزی بیشتر ازآن (به نام سنّت) داده شده است که در پرتو آن شما را به چیزهایی فرمان و پند و اندرز میدهم و از چیزهایی ممانعت به عمل میآورم (و در حقیقت همین اوامر و فرامین و نواهی و توصیهها و سفارشهای من در کمیّت و مقدار همانند قرآن و حتی بیشتر ازآن میباشد. و مطمئناً برای درک اهمیت و جایگاه سنّت همین مقدار کفایت میکند که احکام و مسائلی که در قرآن وجود ندارد و یا قرآن ازآنها سکوت کرده، من در پرتو احادیث و سنّت خویش، حرمت و حلّت آنها را بیان نمودهام، چرا که سنّت من، حکمی را که قرآن از ایجابش، ساکت است، واجب میکند و یا حرامکنندهی حکمی است که قرآن از تحریمش ساکت مانده است. به عنوان مثال از احکامی که در قرآن نیامده و یا قرآن از آنها ساکت مانده و من حکم آنها را بیان نمودهام از قرار ذیل اس).
بیتردید خداوند، بر شما حرام قرار داده که بدون اجازه (با زنگزدن، یا درکوبیدن وکارهایی جز اینها) وارد خانههای اهل کتاب (یهود ونصاری و اهل ذمه که در حمایت حکومت اسلامیاند) شوید، بلکه زمانی برای شما، واردشدن به خانههای این افراد جایز است که مؤدبانه و دوستانه و برابر عرف و عادت برای ورود به خانه اجازه بگیرید.
و نیز خداوند بر شما حرام کرده است که زنان اهل کتاب و اهل ذمه را که در حمایت حکومت اسلامی هستند (به خاطر پرداخت جزیه و مالیات) مورد ضرب و شتم و آزار و اذیت قرار دهید.
و وقتی که اهل کتاب، حقی را که در قبال پرداخت جزیه و مالیات سرانه بر ذمّهشان بود، به شما ادا کردند، شما دیگرحق ندارید و بر شما حرام است که به قهر و زور اموالشان را به یغما ببرید و از میوههایشان بدون اجازه بردارید و بخورید.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است. و در اسناد این روایت فردی به نام «اشعث بن شعبة المصیصی» وجود دارد، که پیرامون توثیق و عدم توثیق وی، سخنانی از بزرگان فن رجال وحدیث، ایراد شده است].
شرح: در این حدیث نیز، بحث از فتنهی انکار حدیث است، و در ضمن پیامبر ج ثابت کرد که انفکاک سنّت از قرآن محال است، چرا که یکی از اهداف سنّت، تبیینکردن مراد قرآن است.
در حقیقت حدیث پیامبر ج واضح مبهمات قرآن، تفصیلی روشنگر بر مشکلات آن و آشکارکنندهی مخفیات آن است. و احکام زیادی را ما میتوانیم از گنجینهی مسائل اسلام، در عرصههای مختلف زندگی فردی و اجتماعی، مادی و معنوی، دنیوی واخروی، فرهنگی وسیاسی، اقتصادی ونظامی، عبادی وخانوادگی و... بیابیم که در قرآن نیست و یا قرآن از بیان آنها ساکت مانده. و این سنّت پیامبر ج است که به بیان آنها پرداخته وآنها را توضیح داده است.
در این حدیث، نیز به سه مسئله از این قبیل اشاره رفته است. این سه مسئله پیرامون احکام غیرمسلمانان درجامعه اسلامی میباشد که به خاطر پرداخت جزیه و مالیات سرانه از حمایت حکومت اسلامی برخوردار میشوند و حکومت اسلامی مؤظف است تا امنیت مالی، جانی و خانوادگی آنان را تأمین کند و از امکانات کشور، برخوردارشان سازد و بسان یک شهروند با آنها برخورد نماید.
و مسلمانان نیز مؤظفاند تا در معاشرات، معاملات، و روابط اجتماعی با آنها مؤدبانه و دوستانه برخورد بکنند وآنها را مورد آزار واذیت و ضرب و شتم قرار ندهند.
پیامبر ج در این حدیث سه نکته در باره اهل کتاب و اهل ذمه، بیان کرده است:
1- بدون اجازه نباید وارد خانه آنها شد.
2- به زنان آنها نباید تعرض کرد. «ولا ضرب نسائهم»: از این تعبیر، علماء و دانشمندان اسلامی دو برداشت کردهاند:
الف) یعنی نباید به خاطر پرداخت جزیه و مالیات از زنان، آنان را مورد ضرب و شتم و آزار و اذیت قرار دهند. چرا که از زنان اهل کتاب جزیه گرفته نمیشود. در تعریف جزیه میخوانیم: «مالیاتی است که از طرف حکومت اسلامی تعیین و از مردان بالغ و سالم و عاقل و ثروتمند اهل کتاب به اندازهی توانایی دریافت میشود. نه از افراد فلج،کور، بنده، فقیر و حقیر و نه از زنان و کودکان و راهبان گوشهگیر. حکومت اسلامی از اهل کتاب جزیه میگیرد و از مسلمانان خُمس غنائم، زکات مال، فطریه، وجوه کفارات مختلفه و غیره.
پرداخت جزیه، اهل کتاب را از جهاد معاف میکند و امنیّت مالی، و جانی و خانوادگی آنان را تأمین مینماید و از امکانات کشور برخوردارشان میسازد».
لذا از تعریف جزیه، دانسته شد که از زنان و کوکان و... جزیه و مالیات سرانه، گرفته نمیشود، پس نباید آنان را در بارهی این امر اذیت و آزار داد.
ب) برخی از علماء بر این باورند که مراد از «لا ضرب نسائهم»: این است که نباید به زنان اهل کتاب و معاهد و ذمّی، به عُنف و زور تجاوز جنسی کرد. یعنی نباید مسلمانان گمان کنند که زنان اهل کتاب که در حمایت حکومت اسلامیاند، برایشان حلال است. بنابراین هرکاری که میخواهند، میتوانند با آنها بکنند و آنها را مورد اذیت و آزار جنسی قرار بدهند.
3- به قهر و زور نباید اموال اهل کتاب را تصرف کرد. یعنی اگر اهل کتاب، حقی را که در قبال پرداخت جزیه و مالیات سرانه بر ذمهشان است، به مسلمانان ادا کردند، دیگر مسلمانان حق ندارند، اموالشان را مورد تاخت وتاز و تعرض قرار دهند و به قهر و زور درآنها تصرف کنند. و حتی این اجازه را ندارند که بدون اجازه و طیب خاطرآنها، به باغ و بوستانهایشان درآیند و از میوههای آنها بخورند.
پس دانسته شد که اهل کتاب و اهل ذمه، در حمایت حکومت اسلامی و در حمایت از مسلمانان قرار دارند و درمقابل جزیه و مالیات سرانهای که پرداخت میکنند، مال، جان، ناموس و شخص خودشان درامان هستند وکسی حق تعرض به آنها را ندارد.
و اینها از احکامی است که قرآن در بارهی آنها چیزی بیان نکرده و یا حداقل از بیان آنها ساکت مانده است واین سنّت پیامبر ج است که آنها را برای ما مسلمانان به زیبائی هرچه تمام، به تصویرکشیده است.
165 - [26] وعنه: قال: صلى بنا رسول الله ج ذات یوم، ثم أقبل علینا بوجهه فوعظنا موعظة بلیغة، ذرفت منها العیون، ووجلت منها القلوب. فقال رجل: یا رسول الله! کأن هذه موعظة مودع فأوصنا، قال: " أوصیکم بتقوى الله، والسمع والطاعة، وإن کان عبدا حبشیاً، فإنه من یعش منکم بعدی فسیرى اختلافاً کثیراً؛ فعلیکم بسنتی وسنة الخلفاء الراشدین المهدیین، تمسکوا بها وعضوا علیها بالنواجذ، وإیاکم ومحدثات الأمور؛ فإن کل محدثة بدعة، وکل بدعة ضلالة ". رواه أحمد وأبو داود والترمذی وابن ماجه إلا أنهما لم یذکرا الصلاة([36]).
165- (26) عرباض بن ساریة س گوید: روزی پیامبر خدا ج با ما نماز خواند و پس از اقامهی نماز، متوجهی ما شد و ما را موعظهای کرد که دلها ازآن به هراس و دهشت افتادند و چشمها به گریه درآمدند.
گفتیم: ای رسولخدا ج! گویی این موعظهی خداحافظی است، پس ما را توصیهای کنید.
آنگاه فرمود: شما را به تقوا و ترس از خدا و شنیدن و فرمانبردن توصیه میکنم هرچند که بردهای حبشی بر شما امارت و فرمانروایی براند.
بیتردید، از شما هرکس که عمری دراز بکند و زنده بماند، بزودی ناظر اختلافات زیادی (در میان مسلمانان) خواهد گشت. بنابراین در چنین وقتی به راه و روش من و سبک و منش خلفای راشدین (ابوبکر، عمر، عثمان وعلی ش)، آن بزرگمردان هدایت یافته و هدایتگر، تمسک جوئید. و با چنگ و دندان آنرا بگیرید و حفظ کنید و از ایجاد امور نوساخته و نوپیدا در دین به شدّت بر حذر باشید.
چون ایجاد هر امر نوساختهای در دین، بدعت و هر بدعتی، ضلالت و گمراهی است. (و هر ضلالتی به آتش دوزخ منتهی میگردد).
[این حدیث را احمد و ابوداود روایت کردهاند. و ترمذی و ابن ماجه نیز این حدیث را بدون «صلّی بِنا رسول الله ذات یوم» روایت کردهاند].
شرح: این حدیث گویای این حقیقت است که وجود سنّت پیامبر ج و سنّت خلفای راشدین ش و صحابهی بزرگوار رسولخدا ج، برای امّت محمّدی، تنها عامل صلاح و رشد و ترقی و پیشرفت و تکامل و تعالی ایمانی، اخلاقی، عرفانی در عرصههای مختلف زندگی است.
در این حدیث، پیامبر ج در زمان بروزاختلافات و مجادلهها، امتش را به متابعت از سنّت خویش و سنّت خلفای راشدین توصیه کرده است و با لهجهای پر از تأکید و اصرار، و هرگونه توجیه و تفسیر منفی را نسبت به سنّت خلفای راشدین برطرف میسازد.
چرا که درحقیقت همانها بودند که ایمانشان ملاک سنجش ایمان ماست:
﴿فَإِنۡ ءَامَنُواْ بِمِثۡلِ مَآ ءَامَنتُم بِهِۦ فَقَدِ ٱهۡتَدَواْ﴾ [البقرة: 137].
«اگر آنان ایمان بیاورند، همچنان که شما ایمان آوردهاید، و بدان چیزهایی که شما ایمان دارید، ایشان نیز ایمان داشته باشند، بیگمان(به راه درست خدایی) رهنمود گشتهاند..»
پس گفتهها، وکردهها و رهنمودهایشان نیز برای ما در حل مشکلات فرهنگی واجتماعی و نظامی واقتصادی وسیاسی و عبادی، قابل استناد و استدلال و تقلید میباشد.
و همانها بودند که رسولخدا ج آنها را در حدّ الگو و مقتدا برای آیندگان قرار داد و دنبالهروی از سنّت خویش و سنت آنها را تنها راه نجات ممکن از غرقشدن در گردابهای ذلالت و گمراهی، فلاکت و بدبختی، و افکار و اعمال پوسیده و نکبتبار، معرفی نمود.
چرا که پیروی از آنها، یکی از مهمترین و بهترین و مطمئنترین راهها برای دستیابی به گنجینهی تعلیمات اسلامی، اوامر و فرامین الهی و تعالیم آموزههای نبوی در عرصههای مختلف زندگی، اعم از حیات فردی و اجتماعی، مادی و معنوی، دنیوی و اخروی، سیاسی و نظامی، فرهنگی و اقتصادی، عبادی و خانوادگی و... میباشد.
و خلفای راشدین ودیگر صحابه ش، و علم و ایمانشان تار و پود دین مبین اسلام به شمار میآید، چرا که تصور دین بدون توجه به سنّت و علم آنها، ممکن نیست، چرا که آنها قدم بر شاهراهی گذاشتهاند که قدم رسولخدا ج برآن راه قرار داشت وآنها عالیترین و بهترین واسطههایی هستند که میتوان به کمک آنها، به گنجینهی معارف و علوم قرآنی و نبوی و شرعی دست یافت و مسیر اصلی را از مسیر انحرافی باز شناخت.
برای جلوگیری از اطالهی کلام، بذکر همین سخن از حسن بصری اکتفا مینمائیم. وی پیرامون یاران رسولخدا ج میفرماید: «یاران محمد ج در میان امت محمدی، دارای پاکترین و صاف ترین قلب و عمیق و ژرفترین علم و دانش وکمترین تکلف و تصنّع بودند».
آنها مردمانی بودند که از سوی خدا برای مصاحبت و همراهی و همنشینی پیامبر ج انتخاب و گزینش شده بودند. پس ای مسلمانان! اخلاق و خلق و خوی خویش را با اخلاق و صفات و ویژگیها و سنن آنها همانند سازید. به خدای کعبه سوگند! آنها برشاهراه راست و صراط مستقیم والهی و نبوی بودند([37]).
166 - [27] وعن عبد الله بن مسعود قال: خط لنا رسول الله ج خطاً، ثم قال: " هذا سبیل الله"، ثم خط خطوطا عن یمینه وعن شماله، وقال: " هذه سبل، على کل سبیل منها شیطان یدعو إلیه "، وقرأ: ﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِی مُسۡتَقِیمٗا فَٱتَّبِعُوهُ﴾ [الأنعام: 153]. الآیة. رواه أحمد والنسائی والدارمی([38]).
166- (27) عبدالله بن مسعود س گوید: رسولخدا ج با دست مبارک خویش، در زمین خطی ترسیم نمود. سپس فرمود: این شاهراه بزرگ، راه راست و مستقیم خدا (یعنی دین خدا) است.
آنگاه خطوطی فرعی از راست و چپ آن خط کشید و فرمود: اینها راههای دیگر است.(یعنی راههای انحرافی والحادی، بسان ادیان واندیشههای ویرانگر یهودیت، نصرانیت، مجوسیّت و سایر ادیان و ملل دیگر که مبتنی بر بدعت، ضلالت وگمراهی و فلاکت و نکبت و متکی بر هوا و هوسها و اندیشههای انحرافانگیز و فسادآمیز و مبتنی بر اهداف شخصی، امراض فردی واغراض نفسی و حیوانی میباشد). و هیچ راهی ازآنها نیست، مگر اینکه برآن شیطانی قرار دارد که بهسوی آن فرا میخواند. (پس آگاه باشید که اسلام را بپذیرید، چرا که منتهی به سعادت هردو جهان میگردد و بر شما حرام است که از راه و روشهای غیر الهی و شیطانی و نفسانی پیروی و تبعیت کنید چرا که منتهی به شقاوت هردو جهان میشود).
پیامبر ج پس از این تمثیل و ترسیم این آیه را تلاوت فرمود:
﴿وَأَنَّ هَٰذَا صِرَٰطِی مُسۡتَقِیمٗا فَٱتَّبِعُوهُۖ وَلَا تَتَّبِعُواْ ٱلسُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمۡ عَن سَبِیلِهِۦۚ ذَٰلِکُمۡ وَصَّىٰکُم بِهِۦ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ١٥٣﴾ [الأنعام: 153].
«این راه (که من برایتان ترسیم و بیان کردم) راه مستقیم من است و منتهی به سعادت هردو جهان میگردد.پس ازآن پیروی کنید و از راههای باطلی که شما را از آن نهی کردهام، پیروی نکنید که شما را از راه خدا منحرف و پراکنده میسازد. اینها چیزهایی است که خداوند شما را بدان توصیه میکند تا پرهیزگار شوید».
[این حدیث را احمد، نسائی و دارمی، روایت کردهاند].
167 - [28] وعن عبد الله بن عمرو قال: قال رسول الله ج: " لا یؤمن أحدکم حتى یکون هواه تبعاً لما جئت به ". رواه فی شرح السنة، وقال النووی فی أربعینه: هذا حدیث صحیح رویناه فی کتاب الحجة بإسناد صحیح([39]).
167- (28)عبدالله ابن عمرو ـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمود: هیچ یک از شما به حقیقت ایمان نمیرسد، مگر زمانی که خواست او و تمام تمایلات و غرائز نفسانی وی، تابع آنچه من از سوی خدا (از اوامر و فرامین و تعالیم و آموزههای دقیق و عمیق و ژرف و تعالیبخش و سعادتآفرین) آوردهام باشد.
[«بغوی» این حدیث را در«شرح السنة» روایت کرده و امام نووی در بارهی این حدیث در «اربعین» گفته: این حدیث، حدیثی صحیح است و ما آن را با اسنادی صحیح از «کتاب الحجة» [اثر: ابوالفتح نصر بن ابراهیم مقدسی نابلسی] روایت کردهایم].
شرح: از این حدیث به خوبی دانسته شد که پیامبر اسلام ج هم در مسائل اجتماعی، هم فردی و خصوصی، هم فرهنگی و اقتصادی، هم سیاسی و نظامی، هم در مسائل مربوط به حکومت و قضاوت، از هر انسان مسلمانی نسبت به خودش اولیتر است. و اراده و خواست او[پیامبر]، مقدم بر اراده و خواست وی[هر انسان مسلمان] میباشد.
چراکه پیامبر ج معصوم است. و نمایندهی خدا جز خیر و صلاح جامعه و فرد را در نظر نمیگیرد، هرگز تابع هوا و هوس نیست و هیچگاه منافع خود را بر دیگران مقدم نمیشمرد، بلکه برنامه او در تضاد منافع، همواره ایثارگری و فدا کاری و دلسوزی و شفقت برای امت است. هرچه میگوید، سخن خداست و از ناحیهی اوست، و حتی از پدر نسبت به امّت دلسوزتر و مهربانتراست.
به همین جهت شخص مسلمان باید عملش را بر کتاب و سنّت پیامبر ج عرضه دارد و با نفس و خواهشات خود مخالفت کند و تابع دین و شریعتی باشد که پیامبر ج از جانب خدا آورده است و مادام که کتاب خدا و سنّت پیامبر ج در کار است، جایی برای صدور فرمان و اِعمال حوسهای هیچکس باقی نمیماند.
ودر واقع پیروان راستین پیامبران، کسانی هستند که در برابر حکم خدا و رسول اگر چه بر خلاف منافع و خواستههایشان باشد، میگوید: شنیدیم و اطاعت کردیم:
﴿إِنَّمَا کَانَ قَوۡلَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ إِذَا دُعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ لِیَحۡکُمَ بَیۡنَهُمۡ أَن یَقُولُواْ سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَا﴾ [النور: 51].
«مؤمنان هنگامی که به سوی خدا و پیامبرش فرا خوانده شوند تا میان آنها داوری کند، سخنشان تنها این است که میگویند: شنیدیم و اطاعت کردیم».
و درحقیقت منفورترین افراد در پیشگاه خدا، افرادی هستند که در مواردی، تسلیم فرمان پیامبر خدا ج هستند که با منافع شخصی و اغراض فردی و خواهشات و تمایلات آنها، تطبیق کند و در جایی که باید به فرمان رسولخدا ج گوش فرا دهند و آن را مخالف نفس و خواهشات خویش میبینند، در آن صورت به اِعمال هوسهای خود روی میآورد و به تجزیه و تحلیل احکام الهی و نبوی به مصداق «نؤمن ببعض ونکفر ببعض» میپردازند. و در حقیقت این گروه به منافع و خواهشات خویش ایمان آوردهاند، نه به حکم خدا و رسول.
اما مؤمنان واقعی و راستین و پیروان حقیقی مکتب محمدی، پیوسته اراده و خواستههایشان تحت شعاع اراده و خواست خدا و رسول است و به هنگام تضاد منافع زود گذرشان با فرمان حق، ازآن چشم میپوشند و تسلیم فرمان خدا و پیامبر ج میشوند. و جزآنچه خدا و رسول اراده کنند، ارادهای ندارند و جزآنچه آنها میخواهند، خواستهای در دل آنها نیست. و فقط چیزی را دوست میدارند که خدا و رسول دوست دارند و از چیزی متنفر و بیزارند که خدا و رسول نمیخواهند.
پس نتیجه میگیریم: انسان مسلمان هنگامی میتواند به اوج ایمان برسدکه نیرومندترین علاقه او یعنی عشق به ذات خود را تحتالشعاع عشق به ذات خدا و نمایندگان و پیامبران او، بالاخص ذات ذیجود رسول اکرم ج قراردهد.
168 - [29] وعن بلال بن الحارث المزنی قال: قال رسول الله ج: " من أحیا سنة من سنتی قد أمیتت بعدی، فإن له من الأجر مثل أجور من عمل بها من غیر أن ینقص من أجورهم شیئا؛ ومن ابتدع بدعة ضلالة لا یرضاها الله ورسوله، کان علیه من الإثم مثل آثام من عمل بها لا ینقص من أوزارهم شیئا ". رواه الترمذی([40]).
168- (29) بلال ابن حارث مزنی س گوید: پیامبر ج فرمود: کسیکه پس از من، یکی از سنتهای مرده و متروک مرا احیا کند (و به آن جامهی عمل بپوشاند و حکمش را در زندگی فردی و اجتماعی خویش، به مرحلهی اجراء در بیاورد و دیگران را بهسوی آن فرا خواند و آن را به مردمان آموزش دهد). پاداش و مزد او بسان پاداش همهی کسانی است که از او پیروی کنند. و به آن جامهی عمل بپوشاند و این در حالی است که از پاداش آنان چیزی کاسته نمیشود.
و کسیکه دست به نوآوری در دین بزند و امور نوساخته و نوپیدایی در دین ایجاد کند که موجبات گمراهی و ضلالت مردمان را فراهم آورد و ناخشنودی خدا و رسول او را درپی داشته باشد (و به این طریق مردم را به بیراهه و گمراهی و ذلالت و بیدادی بخواند گناه و پادافره او بسان گناه همهی کسانی است که از آن بدعتگذار و کار نوساخته در دین پیروی کنند. و این در حالی است که از گناه آنان چیزی کاسته نمیشود (پس هرکس که سنت زشت و شوم و سبک و روش نحس و پلیدی ایجاد کند که با آن موجبات گمراهی و ضلالت خود و مردمان را فراهم آورد. مادام که در دنیا، این سنت و روش بد و زشت باقی است، سهمی از مجازات و پاداش و پادافره آن بر دوش نخستین پایهگذار آن بدعت میباشد).
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است]
169- [30] ورواه ابن ماجه عن کثیر بنعبد الله بن عمرو،عن أبیه،عن جده([41]).
169- (30) ابن ماجه نیز همین حدیث را از کثیر ابن عبدالله ابن عمرو، او نیز ازپدرش (عبدالله ابن عمرو) و او نیز از طریق پدر بزرگش (عمرو بن عوف س) روایت کرده است.
170 - [31] وعن عمرو بن عوف قال: قال رسول الله ج: " إن الدین لیأرز إلى الحجاز کما تأرز الحیة إلى جحرها، ولیعقلن الدین من الحجاز معقل الأرویة من رأس الجبل. إن الدین بدأ غریبا وسیعود کما بدأ، فطوبى للغرباء، وهم الذین یصلحون ما أفسد الناس من بعدی من سنتی ". رواه الترمذی([42]).
170- (31) عمروابن عوف س گوید: پیامبر ج فرمود: بیتردید، ایمان بهسوی سرزمین حجاز (مکه و مدینه و اطراف و اکناف آن دو) بر میگردد، همانگونه که مار بهسوی سوراخش برخواهد گشت و در آن پناه خواهد گرفت.
وبه خدا سوگند! دین به سرزمین حجاز، پناه میبرد و متحصّن میشود، همانگونه که بز کوهی ماده،(در وقت مشکلات و مصائب و ناامنی و یورش شکارچیان) به بالای قلّهی کوه پناه میگیرد و در آنجا متحصّن میشود (تا از شرّ شکارچیان و خطرها در امان باشد).
بیتردید، دین مبین اسلام، با غربت آغاز شده است و همانطور که با غربت آغاز شد دوباره غریب خواهد گردید. پس خوشا به حال غریبان. گفته شد: ای رسولخدا ج! غریبان چه کسانی هستند؟ فرمود: آنان کسانی هستند که زمانی که مردم سنتهایم را (با ترک عمل به آن و یا انکار آن و یا نادیدهگرفتن آن) به فساد میکشند و آنها را از بین میبرند. آنان (باایمان و عمل به آن و تبلیغ و دعوت و فراخواندن مردم به آن) سنتهایم را احیاء میکنند و زنده میدارند.
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است.]
شرح: پیرامون این حدیث پیشتر صحبت شد. امّا تذکردادن این نکته را خالی از لطف در اینجا نمیبینیم وآن اینکه:
در هر زمان و هر مکان، ملاک شناخت حق و معیار معرفت سنّت، کثرت انگشتان بالارفته و جنجال تبلیغاتی نیست. بلکه حق، دارای نور و روشنی است که در جامعه میدرخشد و همه را تحتالشعاع خود و تحت تأثیر انوار خیرهکننده و شگرف خویش قرار میدهد، اگر چه تنها باشد و کسی از آن پیروی نکند.
پیامبر ج نیز در این حدیث به این موضوع اشاره کرده و گروهی از مؤمنان راستین را برای مسلمانان به تصویر کشیده که با وجود این که بیشتر مردم دچار فساد و انحراف و الحاد و بیبندوباری نسبت به اوامر و فرامین الهی و تعالیم وآموزههای تابناک نبوی میشوند و در حالیکه میان آنها غریب هستند، با این وجود با چنگ و دندان سنت پیامبر ج را حفظ میکنند و به راه راست متمسک میشوند و به مخالفت کسانی که از راه راست منحرف شدهاند و به سنّت بیتوجهی میکنند، اعتنا و توجهی نمیکنند، چرا که آنها به خوبی میدانند که منحرفان از راه حق و بیبندوباران نسبت به سنّت نبوی اگر چه تعدادشان زیاد باشند و در مقابل، آنها کم و غریب باشند، باز هم ارزشی ندارد و با چنگ و دندان سنّت را حفظ میکنند و تمام مردم را بهسوی آن فرا میخوانند.
و در حقیقت چنین افرادی در جامعه غریباند و اگر بخواهند سنّتی از سنّتهای متروک و فراموش شدهی رسولخدا ج را احیا کنند و به آن جامهی عمل بپوشانند، باید خود را برای طعن و ملامت جاهلان و کینهتوزی بدعتگرایان و استهزاء و تمسخر نادانان و شکنجه و تبعید و محاصرهی اجتماعی دنیاداران و در نتیجه خود را برای فشار و زندانی و قتل و ترور آماده سازند.
به هر حال انسان مؤمن هم در امور دنیوی و هم در امور اخروی غریب است. در دین غریب است بخاطر اینکه ادیان دیگران فاسد است، در تمسکش به سنّت نبوی غریب است، زیرا دیگران به بدعت، تمسک جستهاند، در عقیدهاش غریب است به خاطر فساد عقاید دیگران و در واقع او یک سنّتگرا، میان بدعتگرایان و یک دعوتگر بهسوی خدا و رسولخدا، در میان دعوتگران بهسوی تمایلات نفسانی و یک آمر به معروف و ناهی از منکر در میان گروهی که نیکی نزد آنان منکر و منکر، نیکو است.
البته باید این نکته را مدنظر داشت و آن اینکه، احادیثی که پیرامون غربت اسلام و مسلمین و ضعف آنها بحث میکند نباید از آنها یأس و ناامیدی را برداشت کرد و از آنها چنین فهمید که موجب یأس و ناامیدی در قبال اعمال اصلاحی و انجام تغییرات است. و نباید از آنها چنین برداشت کرد که رسولخدا ج امّت خویش را به یأس و ناامیدی و رها کردن جریان فساد و منکرات که در جامعه رایج و منتشر شوند، فرا خوانده است.
چطور چنین تصوری به ذهن انسان خطور میکند در حالی که رسولخدا ج، در زمان غربت اسلام و مسلمین باز هم مؤمنانی را میستاید که در مقابل فساد مردم به اصلاح میپردازند، و آنچه را که مردم از سنّتهای پیامبر ج از بین بردهاند، آنها احیاء میکنند.
آنان گروهی مثبت، سازنده و اصلاحگراند و از اقوام منفی، باطل، تنبل، و عاطل، گوشهگیر و منزوی و سرباران جامعه و طرفداران جبر قضا و قدر نیستند.
پس اسلام امـت را طوری تربیت و راهنمایی میکند که پیوسته و در هرحال چه در وقتی که حاکم و قدرتمند باشد و در دورانی که تحت فشار و مغلوب باشد، باز هم پیروانش را به راستکردن کژیها و اصلاح مفاسد و امر به معروف و نهی از منکر فرا میخواند وآنها را از دست روی دستگذاشتن و از یأس و ناامیدی و از تنبلی و کسالت و گوشهگیری و انزوا که نه ساکنی را به حرکت درآورند و نه غافلی را بیدار نمایند نهی میکند.
171 - [32] وعن عبد الله بن عمرو قال: قال رسول الله ج: "لیأتین على أمتی کما أتى على بنی إسرائیل حذو النعل بالنعل، حتى إن کان منهم من أتى أمه علانیة، لکان فی أمتی من یصنع ذلک. وإن بنی إسرائیل تفرقت على ثنتین وسبعین ملة، وتفترق أمتی على ثلاث وسبعین ملة، کلهم فی النار إلا ملة واحدة " قالوا: من هی یا رسول الله؟ قال:" ما أنا علیه وأصحابی ". رواه الترمذی([43]).
171- (32) عبدالله ابن عمرو س گوید: پیامبر ج فرمود: تاریخ دوباره تکرار خواهد شد و دورانی درست مانند دورهای که بر بنیاسرائیل آمده بود بر امّت من نیز خواهد آمد. آنگونه که در بنیاسرائیل یکی آشکارا به مادرش میآمیخت، در امت من نیز چنین کسانی به وجود خواهند آمد که آشکارا با مادرش درآمیزد و مرتکب عمل شنیع زنا گردد.
علاوه بر این، ملت بنیاسرائیل (یهودیان و مسیحیان) به هفتاد و دو فرقه منشعب گشت و امت من نیز به هفتاد و سه فرقه تقسیم میگردد و همهی فرقهها وگروهها جز یکی درآتش خواهد بود.
پرسیدند: ای رسولخدا ج! فرقهی ناجیه کدام است که روح بهشت را میبینند و از آتش سوزان دوزخ رهایی مییابند؟
پیامبر ج فرمود: فرقهای که دنبالهرو و پیرو راه و روش من و سبک و منش یاران و اصحابم هستند و از چیزی فرمانبرداری میکنند که من و یارانم بر آن هستیم.
(پس فرقهی ناجیه، فرقهای است که به خوبی میداند و درک میکند که تنها راه نجات از چالشها و دغدغهها و مشکلات و مسائل و ناهمواریها و ناملایمات و نابسامانیهای کنونی و تنها راه نجات ممکن از غرقشدن در گردابهای ضلالت و تاریکی و عقاید و باورهای پوچ و بیمعنا و افکار و اندیشههای پوسیده و نکبتبار، فقط دنبالهروی از اوامر و فرامین و تعالیم و آموزهها و احکام و دستورات تابناک و تعالیبخش و سعادتآفرین خدا و رسول و توصیهها و سفارشهای یاران پیامبر میباشد.
و در حقیقت فرقهی ناجیه دوستدار رسولخدا ج و یاران وی میباشند و به خوبی میدانند که صحابه ش، آنانیکه ایمانشان محور اعتبار و میزان ارزیابی ایمان دیگران است، میتوان از عملکرد و اقوالشان نیز سرمشق گرفت و به گفتهها، و به کردهها و رهنمودهایشان استناد و اعتماد و استدلال و تقلید کرد.
و به خوبی میدانند که صحابه و یاران پیامبر ش و سنت و روش آنان در کنار سنت و روش پیامبر ج بهترین و عالیترین کمک، در راستای بازشناسی مسیر اصلی از مسیر منحرف و فرعی میباشد. زیرا آنها کاملترین اسوهی ایمانی هستند و کسانی که به اندازهی سر موئی از آنها روی برتابند، بدبخت و گمراه و فلاکتزده و نگونسار خواهند شد).
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
172 - [33] وفی روایة أحمد، وأبی داود عن معاویة: " ثنتان وسبعون فی النار وواحدة فی الجنة وهی الجماعة، وإنه سیخرج فی أمتی أقوام تتجارى بهم تلک الأهواء کما یتجارى الکلب بصاحبه، لا یبقى منه عرق ولا مفصل إلا دخله "([44]).
173- (33) امام احمد و ابوداود از حضرت معاویه س چنین روایت میکنند که گفت: (پیامبر ج فرمود: یهودیان و مسیحیان منشعب به هفتاد و دو فرقه گشتند.و امت من نیز، بسان آنها به هفتاد و سه فرقه و گروه تقسیم میگردد). هفتاد و دو از آنها در آتش و یکی در بهشت خواهد بود. و فرقهای که مستحق بهشت است، همان جماعت مسلمانان است.(که پیرو راه و روش من و سبک و منش یارانم هستند و از چیزی فرمانبرداری و اطاعت میکنند که من و اصحابم بر آن هستیم).
و عنقریب در امتم مردمانی پیدا خواهند شد و پا به عرصهی وجود خواهند گذاشت که خواهشات ناروای نفسانی و تمایلات پست حیوانی وآرزوهای نحس دنیوی در تار و پود وجود آنها سرایت میکند (وآنها را بر این وا میدارد تا دست به تشریع و قانونگذاری بزنند و امور نوساخته و نو پیدایی را در دین ایجاد بکنند و مذهب و مکتبی را مبتنی بر اهداف شخصی، امراض فردی و امراض پست حیوانی و خواهشات و تمایلات ناروای نفسانی و شیطانی، پیریزی نمایند و راهی را غیر از راه جماعت مسلمانان برگیرند وگزینش نمایند واین خواهشات و تمایلات نفسانی و دنیوی چنان در تار و پود وجود آنها عجین میشود). همانگونه که فردی در نتیجهی گازگرفتن سگ هار به بیماری «هاری» مبتلا شود و این بیماری در تمام رگها وعروق وی سرایت کند و هیچ رگ و عصبی را باقی نگذارد مگر اینکه در آن داخل شود(و فرد مبتلا را اگر درمان نشود، به زودی از پای درآورد).
شرح: «کَلَب» (به فتح کاف و لام): به معنای بیماری هاری است.
«هاری» یا «داءالکلب» ویا «کَلَب» یا «راژ»: مرضی است که در بعضی از حیوانات مانند: سگ و گربه و گرگ تولید میشود، و دارای میکرب مخصوصی است و موقعی که حیوان کسی را گاز بگیرد میکرب آن سرایت میکند و باعث جنون هاری میشود، سگ هار در روزهای اول ابتلاء، افسرده و غمگین به نظر میآید و عطش فراوان دارد، زیرا گلویش تنگ شده و نمیتواند آب بخورد، پس از چند روز خشمگین و مضطرب میشود و با زبان آویخته به این طرف و آن طرف میرود و هرکس را ببیند، گاز میگیرد.
سپس پاهایش فلج میشود و به حالت خفگی میمیرد.
بیماری «هاری» در انسان بلا فاصله پس از گزیدن سگ هار، ظاهر نمیشود. هرچه موضع گزیدگی دورتر از مغز باشد، بیماری دیرتر بروز میکند. اگر گونههای انسان را گاز گرفته باشد، ده، پانزده روز بعد، واگر پا را گزیده باشد، دو سه ماه بعد، عوارض آن ظاهر میگردد. زیرا ویروس هاری که از بزاق سگ داخل بدن انسان میشود به تدریج از عصب عبور میکند و به مغز میرسد و هنگامی که به مغز برسد، حالت اضطراب و هیجان در بیمار تولید میگردد، گلوی او تنگ میشود و نمیتواند چیزی بخورد از شنیدن کوچکترین صدا و از دیدن نور شدید مضطرب میشود و حالت جنون پیدا میکند و چند روز پس از بروز این عوارض به حالت خفگی میمیرد. هرگاه سگ هار انسان را بگزد، باید فوراً بالای زخم را ببندد و جای دندان سگ را فشار دهند تا آب دهان سگ با مقداری خون خارج بشود و بعد سرم مخصوص آنرا تزریق کنند تا از بروز عوارض آن جلوگیری شود([45]).
در اینجا نیز رسولخدا ج از تمثیل و ترسیم استفاده نموده و فرموده است: خواهشات نفسانی و تمایلات حیوانی، چنان بر این بدعتگرایان و نفسپرستان سرایت میکند. همانگونه که بیماری «هاری» در تمام رگها و عصبهای فرد مبتلا به «هاری»، داخل میشود.
از اینرو اگر چنین فردی تحت علاج قرار نگیرد و سرم مخصوص به او تزریق نشود، به زودی بر اثر این بیماری هلاک خواهد شد اینچنین نیز، اگر این بدعتگرایان و نفسپرستان که مذهبی را بر اساس اهداف شخصی و امراض نفسی و اغراض فردی و خواهشات حیوانی خویش، پیریزی نمودهاند، اگر از این کار دست نکشند به زودی همین نفسپرستی و پیروی خواهشات و تمایلات، آنها را از پای درخواهد آورد و آنها را به دَرَک، واصل خواهد نمود.
173 - [34] وعن ابن عمر قال: قال رسول الله ج: " إن الله لا یجمع أمتی - أو قال: أمة محمد -على ضلالة، وید الله على الجماعة، ومن شذّ شذّ فی النار ". رواه الترمذی([46]).
173- (34) ابن عمرـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمود: خداوند ﻷ امتم. یا فرمود: امت محمد ج را بر ضلالت و گمراهی جمع نخواهد کرد.
و دست یاری خدا با جماعت است و هرکس از راه جماعت سرپیچی کند و تکروی را انتخاب نماید، در حقیقت راه آتش را در پیش گرفته است. (و اگر در این حال جان بسپارد و چشم از این جهان فرو بندد، در آتش سوزان دوزخ انداخته خواهد شد).
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
174 - [35] وعنه قال: قال رسول الله ج: " اتبعوا السواد الأعظم، فإنه من شذّ شذّ فی النار ". رواه ابن ماجه من حدیث أنس([47]).
174- (35) ابن عمر ـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمود: از سواد اعظم (جماعت مسلمانان) پیروی کنید و از تکروی برحذر باشید چرا که هرکس از راه جماعت سرپیچی کند و تکروی را انتخاب نماید، در حقیقت راه آتش را در پیش گرفته است.
[این حدیث را ابن ماجه از حدیث حضرت انس س روایت کرده است].
شرح: در این حدیث پیامبر ج بشدت از تفرقه و اختلاف و بدعتگذاری و تکروی در مسائل شرعی والهی، بر حذرداشته و همگان را توصیه نموده تا وحدت و یکپارچگی را سر لوحهی عمل خویش قرار دهند و از پراکندگی و خودرأیی بپرهیزند و اخوت و برادری و دوستی را نصبالعین وآویزهی گوش خویش قرار دهند و از دشمنیها وکینهتوزیها واختلافها وکشمکشها اجتناب کنند و باید سخت از اختلاف و دوگانگی بپرهیزند و از هرچه مایهی آشفتگی و نابسامانیجمعی است، دست بردارند و دشمنیها و کینهتوزیها را که به روابط برادری و دینی صدمه میزند ودین و دنیای امت را تباه میسازد یکسره ترک کنند و باید مسلمانان مواظب باشند تا به دام تفرقه نیفتند و بدانند که شیطان به یک فرد که خارج از جماعت و گروه مسلمان راستین است، نزدیکتر میباشد تا به دو فرد. و هرکس ازمسلمانان میخواهد که در سرای بهشت منزل گزیند و از آتش دوزخ رهایی یابد بر اوست که جماعت مسلمانان و سواد اعظم را رها نکند، چرا که دست یاری وکمک خدا با جماعت و دست فتنهگر و ویرانگر شیطان با تکروی و خودرأیی و اختلاف و دوگانگی است.
در این زمینه، اقبال لاهوری در قالب شعر میگوید:
فرد را ربط جماعت رحمت است |
|
جوهر او را کمال از ملت است |
تاتوانی با جماعت یار باش |
|
رونق هنگامهی احرار باش |
فرد و قوم آئینهی یکدیگرند |
|
سلک وگوهر کهکشان و اخترند |
فرد میگیرد ز ملت احترام |
|
ملت از افراد مییابد نظام |
فرد تا اندر جماعت گم شود |
|
قطرهی وسعتطلب قلزم شود |
هر که آب از زمزم ملت نخورد |
|
شعلههای نغمه درعودش فسرد |
نیست از روم وعرب پیوند ما |
|
نیست پابند نسب، پیوند ما |
دل به محبوب حجازی بستهایم |
|
زین جهت با یکدیگر پیوستهایم |
رشتهی وحدت چو قوم از دست داد |
|
صد گره بر روی کار او فتاد |
ما پریشان در جهان چون اختریم |
|
همدم و بیگانه از یکدیگریم |
175 - [36] وعن أنس قال: قال لی رسول الله ج: " یا بنی! إن قدرت أن تصبح وتمسی ولیس فی قلبک غش لأحد فافعل ". ثم قال: " یا بنی! وذلک من سنتی، ومن أحب سنتی فقد أحبنی ومن أحبنی کان معی فی الجنة ". رواه الترمذی([48]).
175- (36) انس س گوید: پیامبر ج به من فرمود: فرزندم! اگر میتوانی و قدرتداری، روز و شب و تمام اوقات عمرت را به گونهای سپری کن که در دلت، نسبت به هیچکس از بندگان خدا، نیرنگ، بدخواهی،کدورت، کینه، بغض و عداوت و دشمنی و دیگر امراض ناخالص درونی، وجود نداشته باشد.
انس س گوید: سپس پیامبر ج در ادامهی سخنانش، خطاب به من فرمود: پسرم! (سینهی بیکینه و بیآلایش داشتن) از سنتها و سبک و منش من است و هرکس سنّت مرا احیا کند (و آن را سرلوحهی زندگی فردی و اجتماعی خویش قرار دهد و به آن جامهی عمل بپوشاند و آن را در تمام ابعاد و زمینههای مختلف زندگی، نصبالعین وآویزهی گوش خویش قرار دهد) به طور قطع مرا دوست داشته است (و محبت من در رگ و ریشه و در تار و پود وجودش، عجین شده و او را محو خود کرده است) و کسیکه مرا دوست بدارد، در بهشت همراه من خواهد بود.
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
شرح:
«رفع یک سوء برداشت»: در این حدیث، به صراحت بیان شدکه افراد مطیع و فرمانبردار رسولخدا ج و سنتهای پاک و مطهرش، در بهشت همنشین و همراه پیامبر ج خواهند بود و در حقیقت این یکی از افتخارات بزرگ و از امتیازات سترگ کسانی است که مطیع و فرمانبردار سنتهای تعالیبخش و سعادتآفرین رسولخدا ج باشند.
البته باید دانست که همراه بودن با پیامبر ج در بهشت، بدان معنا و مفهوم نیست که آنها در مقام و مرتبه از هر جهت برابر و مساوی باشند و هردو در یک رتبه و درجه قرارگیرند، بلکه در عین معاشرت و همراهی و همنشینی با یکدیگر، هرکدام سهم خاصی (طبق مقام و مرتبه خود) از مواهب و الطاف خداوند و درجات بهشتی دارند.
همانطور که فیالمثل درختان، گلها و گیاهان یک باغ در عین اینکه گرد هم هستند، و از نور آفتاب و باران بهره میبرند، بهرههای آنها مانند ارزشهای آنها یکسان و مساوی و همسنگ و برابر نیست.
176 - [37] وعن أبی هریرة س قال: قال رسول الله ج: " من تمسک بسنتی عند فساد أمتی، فله أجر مائة شهید " رواه احمد([49]).
176- (37) ابوهریره س گوید: پیامبر ج (پیرامون فضیلت و جایگاه والا و شامخ سنّت و عمل به آن) فرمود: کسیکه در دوران فساد امت من، به سنّت من چنگ زند و آنرا سرلوحهی زندگی خویش قرار دهد و پیوسته آن را نصبالعین و آویزهی گوش خویش بگرداند، برایش پاداش و اجر صد شهید وجود دارد.
[این حدیث را احمد روایت کرده است.]
شرح: در این حدیث، پیامبر گرامی اسلام ج، اجر و پاداش مسلمان صادق و راستین را که به سنّت پیامبر ج در دوران فساد امّت و در دوران غربت اسلام و مسلمین حقیقی، متمسک باشد، به اندازهی اجر و مزد صد شهید قرارداده است. و در واقع این پاداش بزرگ به خاطر غربت در میان مردم و تمسک به سنّت رسول گرامی اسلام ج، در میان ظلمت و تاریکی بدعتهای مردمان است.
واقعیّت امروزی و چند عصر گذشته گواه این است که اسلام و مسلمانان صادق، در دیار خود و در میان مردم غریب بوده و میباشند تا آنجا که اگر کسی مردم را به اسلام واقعی و به سنّتهای نورانی و تابناک رسولخدا ج، دعوت نموده باشد و یا خود بدان عمل نماید، مشکلات فراوانی از قبیل فشار، شکنجه، زندان،ترور، ملامت، طعن، و اعدام فراروی او قرار خواهد گرفت.
بنابراین اگر انسان مسلمان و پیرو راستین مکتب محمدی، بخواهد منهج ربّانی و سنّت نبوی را در عصر کنونی ما، سرلوحهی کار خود قرار دهد، باید خود را برای طعن و ملامت جاهلان و کینهتوزی بدعتگرایان و استهزاء و تمسخر نادانان و شکنجهی و تبعید و محاصرهی اجتماعی دنیاداران و در نتیجه، فشار و زندانی و ترور و قتل و... آماده سازد. و چرا اجر و پاداش چنین فردی که در چنین محیط فاسد، که با وجود عقاید و باورهای پوچ و باطل و بدعتگرای و سنّتستیزی درآن، باز هم به سنّت رسولخدا ج، عمل میکند و آن را سرلوحهی کار خویش قرار میدهد، اجر و پاداش وی به مقدار اجر و پاداش صد شهید نباشد؟
او با وجود غربت در دین، درعقیده، در اجرای سنّت نبوی، و با وجود غربت در سلوک و طریقت و... باز هم به سنّت رسولخدا ج چنگ میزند و با چنگ و دندان از آن محافظت میکند و در کنار بدعتگرایان، او یک سنتگرا است و در کنار جاهلان، او یک عالم و خردمند و درکنار دعوتگران بهسوی خواهشات نفسانی و تمایلات حیوانی، او یک دعوتگر بهسوی فرمان خدا و سنّت رسولخداست. و در کنار آنانی که نیکی نزد آنان منکر و منکر نیکوست، او یک آمر به معروف و ناهی از منکر است.
پس برای چنین فردی اجر و پاداش صد شهید، مبارک و میمون باشد.
177 - [38] وعن جابر عن النبی ج حین أتاه عمر، فقال: إنا نسمع أحادیث من یهود تعجبنا، أفترى أن نکتب بعضها؟ فقال: " أمتهوکون أنتم کما تهوکت الیهود والنصارى؟! لقد جئتکم بها بیضاء نقیة، ولو کان موسى حیاً ما وسعه إلا اتباعی ". رواه أحمد والبیهقی فی کتاب شعب الإیمان([50]).
177- (38) جابر س گوید: عمر س نزد رسولخدا ج آمد و گفت: گاهی اوقات سخنانی زیبا و دلنشین از یهودیان میشنویم که ما را به اعجاب و تحسین وا میدارد، آیا شما اجازه میدهید تا برخی از آنها را به رشتهی تحریر در بیاوریم؟
پیامبر در پاسخ فرمود: آیا شما در دینتان حیرتزده و سرگردان و حیران و ویلان هستید (تا احکام و مسائل آئین و دینتان را از غیر و بیگانه بگیرید) همانگونه که یهویان و مسیحیان در دینشان حیرتزده و سرگردان بودند. (و اوامر و فرامین و تعالیم و دستورات و احکام و آموزههای مکتبشان را پشت سرافکنند، و تعالیم موسی و عیسی ÷ و فرامین تورات و انجیل را نادیده گرفتند و به دنبال احبار و راهبان و پارسایان و دیرنشینان رفتند و آنچه را که آنها خودسرانه، قانونگذاری میکردند و حلال خدا را حرام و حرام خدا را حلال نمودند، آنها نیز از ایشان پیروی کردند، و سخنانشان را دین دانستند و کورکورانه به دنبالشان روان شدند و آئین راستین موسی و عیسی ÷ را پشت سر افکندند، پس شما نیز به آئین و مکتبتان اعتماد داشته باشید و به دید شک و تردید به احکام و مسائل آن نگاه نکنید و پیرامون تعالیم و آموزههایش، حیرتزده و سرگردان مباشید، چرا که به خدا سوگند!) من آئینی روشن و واضح و بدور از هرگونه کژی و انحراف و ضعف و نقصی برایتان به ارمغان آوردهام (که هرکس آن را رها کند و به بیراهه و ضلالت رود و از ادیان و ملل غیر الهی و تحریفشده متأثر شود و از آنها پیروی و تأسی و اقتدا نماید، هلاک و نابود خواهد شد). و بدانید که (ملتها و امتهای دیگر، نیاز مبرم به احکام و تعالیم دین روشن و آئین واضح ما دارند چرا که) اگر موسی ÷ زنده میبود، وی را جز پیروی واتباع از آئین و کیش من، هیچ گنجایش دیگری نبود.
[این حدیث را احمد و بیهقی در «شعب الایمان» روایت کردهاند].
شرح: در این حدیث به این موضوع اشاره رفته است که این امّت (امّت محمدی و ملّت قرآنی) از بقیّهی امتها و ملتها جدا است، چراکه افراد این امت از راه راست و درست برخوردارند و یهودیان و مسیحیان و دیگر ادیان و ملل، راههای دیگری دارند.
در قرآن و در مجموعهی احادیث نبوی، آیات و روایات زیادی در این زمینه آمده است که مجموعاً این را میرساند که این امت از بقیه امتها جدا است. شخصیت منحصر به فردی دارد و نباید دنبالهرو(ی) یهودیان و مسیحیان و امتهای دیگر باشد.
به این خاطر واژهی «خالفوهم» (باآنها مخالفت کنید) در بسیاری از احادیث تکرار شده است، پس برای امت محمدی، شایسته است که استقلال و هویت خویش را حفظ کنند و به جهان و جهانیان خط و مشی دهند و از عادات و سخنان یهودیان و مسیحیان متأثر نشوند و از رسوم و تقالید آنها پیروی نکنند و اخلاق و رفتار آنها را انتخاب ننمایند و درهر حال هویت و شخصیت اسلامی خود را حفظ کنند.
دکتر یوسف قرضاوی در این زمینه میگوید:
«باید ما مسلمانان، شخصیت منحصر به فرد خودمان را دارا باشیم، چون امت اسلامی، امّت وسط است که برای انسانها نمونه است. ما رتبهی استادی امتها را داریم، ما بهترین امت هستیم که برای هدایت انسانها برانگیخته شدیم، پس چرا از دیگران پیروی کنیم؟ پیامبر اکرم ج میخواهد این مفاهیم را در وجود ما بکارد تا به شخصیت و استقلال خود افتخارکنیم. پیامبر ج نمیخواهد که ما پیرو و دنبالهرو و پیرو دیگران باشیم. به هشدار این حدیث که به صورت خبرآمده است توجه کنید:
«لتتبعنّ سنن من قبلکم، شبراً بشبر وذراعاً بذراع، حتّی لو دخلوا جُحر ضبّ لَدخلتموه». «وجب به وجب و ذرع به ذرع از روشهای پیشینیان پیروی خواهید کرد، به نحوی که اگر داخل سوراخ سوسماری هم شوند، شما هم داخل آن خواهید شد».
یعنی اگر داخل سوراخ سوسمار شوند، سوراخ سوسمار یک مُد میشود به نام «مد سوراخ سوسمار» وقتی که موهای پشت سرشان بلند کنند، جوانان ما هم همین کار را میکنند حتی خود را مثل سوسک، سیاه میکنند، جوانان ما هم به شکل سوسک سیاه در میآیند.
کجاست شخصیت منحصر به فرد ما در برابر این تقلید کورکورانه؟ آیا انسان از دین و شخصیت اسلامی خود خارج شود تا از گمراهی دیگران پیروی کند؟
وقتی که از پیامبر اکرم ج پرسیدند که: از روشهای کدام پیشینیان پیروی خواهیم کرد؟
آیا از یهود و نصاری تقلید خواهیم کرد؟ پیامبر ج فرمود: پس از چه کسی؟
آیا جای تأسف نیست که اساتید ما یهود و نصاری شوند؟ ما دستوراتی که در «پروتوکلات حکمای صیهون» آمده است، اجرا میکنیم، کاری نداریم که نسبت این «پرتوکلات» به حکمای صیهون درست است یا نه، ما دانسته یا نه دانسته، خواستههای آنان را اجرا میکنیم و مطیع فرمان آنانیم([51]).
پس مسلمانان باید هوشیار و بیدار باشند و شخصیت منحصر به فرد و مستقل خود را حفظ و حراست کنند و به آئین خویش بنازند و در راستای اجرای اوامر و فرامین مکتب خویش و نشر و پخش آن، از همه چیز بگذرند و به سنّت پیامبرشان و به شخصیت و استقلال خود، افتخار کنند و دنبالهرو و پیرو دیگران و یهودیان و ترسایان نباشند.
178 - [39] وعن أبی سعید الخدری قال: قال رسول الله ج: " من أکل طیباً، وعمل فی سنة، وأمن الناس بوائقه، دخل الجنة ". فقال رجل: یا رسول الله! إن هذا الیوم لکثیرفی الناس؟ قال: " وسیکون فی قرون بعدی ". رواه الترمذی([52]).
178- (39) ابو سعید خدری س گوید: پیامبر ج فرمود: هرکس که رزق و روزی حلال و پاکیزه خورد و به سنّت (و راه و روش پرشکوه من) جامهی عمل بپوشاند، و مردم از شرش در امان باشند، به بهشت خدا، خواهد رفت.
مردی از جای برخاست و گفت: ای رسولخدا ج! چنین افرادی با چنین اوصافی در امت تو، امروز بسیاراند (آیا درآینده نیز، این چنین خواهد بود و مردمان آینده نیز از چنین اوصاف و ویژگیهایی برخوردارند)؟
پیامبر ج فرمود: (آری) پس از من نیز در اقوام و ادوار مختلف دیگر، چنین افرادی با چنین اوصافی خواهد بود.
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
179 - [40] وعن أبی هریرة س قال: قال رسول الله ج: " إنکم فی زمان من ترک منکم عُشر ما أمر به هلک، ثم یأتی زمان من عمل منهم بعُشر ما أمر به نجا ". رواه الترمذی([53]).
179- (40) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: شما ای صحابه ش! در دورهای قرار دارید که اگر یکی از شما، یک دهم آنچه که به آن امر شده را ترک کند و پشت سر افکند، هلاک خواهد شد. پس از این زمانی فراخواهد رسید که هرکس در آن زمان به یک دهم آنچه را که به آن دستور داده شده، عمل کند و به ده یک آن، جامهی عمل بپوشاند، نجات خواهد یافت (چرا که در دوران فساد امت، انتظار بیشتری از او نمیرود).
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
شرح: چون عهد رسالت، عهد نزول وحی، عهد عزّت و اقتدار و بالندگی و تکامل بود و صحابه ش در رکاب و همراهی و همنشینی پیامبر ج بودند و به طور مستقیم به سخنان گهربار رسولخدا ج، گوش فرا میدادند و چشمانشان را با دیدن سیمای مبارک پیامبر ج خنک میکردند و بدون هیچ مانع و حائلی قرآن و احوالی را که مربوط به آیات الهی بودند، مشاهده مینمودند و از فهم کامل و علم صحیح و عمل صالح و ایمان کامل و یقینی درست برخوردار بودند و... به خاطر تمام این عوامل، اگر صحابه ش، به یک دهم اوامر و فرامین الهی و یک دهم تعالیم و آموزههای نبوی و یک دهم احکام و مسائل شرعی، عمل نمیکردند، احتمال هلاکشدنشان بود، چرا که در عهد رسالت میزیستند و با چشم سر، پیامبر ج و نزول وحی را مشاهده مینمودند و به خاطر وجود مبارک پیامبر ج و شنیدن سخنان گهربارشان بدون هیچ واسطهای، ایمان و یقینشان در حدّ کمال بود.
اما در آینده که عصر غربت اسلام و مسلمانان راستین و دوران فساد امّت است، اگر فردی به یکی از اوامر و فرامین الهی و نبوی و شرعی عمل کند، به فرمودهی رسولخدا ج، نجات خواهد یافت.
چراکه او با مشکلاتی در اجرای فرامین الهی و نبوی برخودار است که در ذیل به برخی از آنها اشاره میگردد:
1- این نوید بزرگ به خاطر غربت چنین فردی در میان مردم و تمسک وی به سنّت و اوامر و فرامین خدا و رسول ج در میان ظلمت و تاریکی بدعتهای مردمان است.
2- برای چنین فردی انجام تمام اوامر و فرامین خدا در دوران فساد امّت، سخت است، چراکه اگر خواسته باشد به تمام اوامر و فرامین الهی، جامهی عمل بپوشاند و حتی اگر اراده کند به یک دهم آنها عمل نماید، باید خود را برای طعن و ملامت جاهلان و کینهتوزی بدعتگرایان واستهزاء و تمسخر نادانان و شکنجه و تبعید و محاصرهی دنیاداران و فشار و زندانی و قتل و ترور نفسپرستان و مادیگرایان، آماده سازد و این خود کاری مشکل و دشوار است.
3- چنین فردی با حال و وضعی باید متمسک به اوامر و دستورات خدا و رسول باشد که در آن زمان، باید در کنار ادیان فاسد دیگران و عقاید باطل عدهای و طریقت و سلوک گمراه و انحرافی برخی و افکار و اندیشههای ویرانگر برخی دیگر و بدعتگرایی و نوآوریهای بعضی دیگر از مردم، به سنّت و فرمان رسولخدا ج چنگ بزند و با چنگ و دندان در چنین محیطی فاسد و ویرانگر ازکیان اسلام، قرآن، سنّت و مسلمانان دفاع کند، و این نیز کاری بس مشکل و دشوار است.
4- در وقتی که بیشتر مردم از سنّت رویگردانند و به بدعت و نوآوری متوجهاند، و بیشترشان منکر توحید خالصاند، اگر چنین فردی به سنّت ملتزم و پایبند باشد و از بدعتها و نوآوریها دوری گزیند و پایبند به توحید خالص باشد و فقط از پیامبر ج درآنچه بهسوی او ارسال شده است، تبعیّت کند، در حقیقت شرارهی آتش را به دست گرفته و بیشتر مردم وی را سرزنش میکنند و به سبب غربت و عدم و سازگاری وی با فرهنگ حاکم بر جامعه، مردم او را اهل شذوذ، بدعت و جدا شده از سواداعظم میپندارند. در چنین جوّی، اگر این فرد به یک دهم اوامر و فرامین الهی و نبوی و شرعی عمل کند، امکان نجاتش خواهد بود.
چرا که وی، نه بسان صحابه ش، عهد رسالت را دریافته و نه با پیامبر ج ملاقاتی داشته و نه از نزدیک با رسولخدا ج سخنی زده و نه به طور مستقیم و زنده از سخنان ایمانافزای پیامبر ج بهره گرفته، با این وجود، تمام سعی و تلاش خویش را بهکار میگیرد تا در دوران فساد امّت و در زمان غربت اسلام و قرآن، باز هم مطیع و فرمانبردار احکام الهی و فرامین و سنتهای نبوی باشد.
180 - [41] وعن أبی أمامة قال: قال رسول الله ج: " ما ضل قوم بعد هدى کانوا علیه إلا أوتوا الجدل ". ثم قرأ رسول الله ج هذه الآیة: ﴿مَا ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلَۢاۚ بَلۡ هُمۡ قَوۡمٌ خَصِمُونَ﴾ [الزخرف: 58].رواه أحمد والترمذی وابن ماجه([54]).
180- (41) ابواُمامه س گوید: پیامبر ج فرمود: هیچ جامعه و مردمی پس از هدایت و راهیافتن، به ضلالت و بیراهه نرفت، جز آنکه به جدال و خصومت و ستیزهجویی و حق ناپذیری خوگرفت.
سپس پیامبر ج این آیهیکریمه را تلاوت فرمود:
﴿مَا ضَرَبُوهُ لَکَ إِلَّا جَدَلَۢاۚ بَلۡ هُمۡ قَوۡمٌ خَصِمُونَ﴾ [الزخرف: 58].
«آنان این مثال را چز از روی جدال بیان نمیدارند... بلکه ایشان گروهی کینهتوز و پرخاشگرند (و برای مبارزه با تو و جلوگیری از حق، به استدلال باطل متوسل میشوند».
(مشرکان مکّه گفتند: آیا به نظر شما معبودهای ما بهتراند یا عیسی؟ به عقیده شما ﴿إِنَّکُمۡ وَمَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ حَصَبُ جَهَنَّمَ﴾ [الأنبیاء: 98]. «عیسی ÷ به دوزخ میرود، پس بگذار ما و معبودهایمان که از او بدترند به دوزخ برویم). آنان این امثال را جز از روی جدال، بیان نمیدارند، بلکه ایشان گروهی کینهتوز و پرخاشگراند و برای مبارزه با تو و جلوگیری از حق، به استدلال باطل متوسل میشوند».
[این حدیث را احمد، ترمذی و ابن ماجه روایت کردهاند].
شرح: در این حدیث به این نکته مهم اشاره رفته که سرچشمهی تمام اختلافات و مجادلههای باطل و کینهتوزیهای پرخاشگرانه، انگیزهایی جز طغیان، ظلم، حسد، وعداوت و دشمنی و اعمالنظرهای شخصی و تنگنظریها و کشمکشهای پوچ و بیمعنا ندارد.
یهودیان و مسیحیان در احکام الهی به اختلاف و نزاع پرداختند و در این راستا، خونهای زیادی ریختند و مسیحیان نیز در امر توحید و آلودهساختن آن به شرک و تثلیث، راه اختلاف پوییدند و تخم اختلاف پاشیدند و چون منافع خود را در خطر میدیدند از روی جدال وکشمکش به ناحق و طغیان و ظلم و حسد، همه را نادیده گرفتند.
جالب اینجاست که سرچشمهی اختلافها و کشمکشهای مذهبی آنها معمولاً از جهل و بیخبری نبود، بلکه بیشتر به خاطر بغی، ظلم، انحراف از حق، اِعمال نظرهای شخصی، جدال و خصومت و ستیزهجویی و حقناپذیری است.
اگرآنها و یا هرکس دیگر، تعصب، کینهتوزی، تنگنظریها، منافع شخصی، اغراض فردی، امراض درونی و تجاوز از حدود و حقوق خود را کنار بگذارند و با واقعبینی و روح عدالتخواهی، احکام خدا را بررسی کنند، جادهی حق بسیار روشن خواهد بود و اختلافات و کشمکشها و ستیزهجوییها و حقناپذیریها به سرعت حل میشود.
181 - [42] وعن أنس بن مالک أن رسول الله ج کان یقول: "لا تشددوا على أنفسکم فیشدد الله علیکم، فإن قوماً شددوا على أنفسهم، فشدد الله علیهم، فتلک بقایاهم فی الصوامع والدیار "﴿وَرَهۡبَانِیَّةً ٱبۡتَدَعُوهَا مَا کَتَبۡنَٰهَا عَلَیۡهِمۡ﴾ [الحدید: 27]. رواه أبوداود([55]).
181- (42) انس ابن مالک س گوید: پیامبر ج پیوسته میفرمود: (چون مبنای شریعت اسلامی برآسانگیری و رفع عسر و حرج از بندگان است، از اینرو شما نیز) برخود سخت نگیرید، چراکه اگر شما برخود سخت گرفتید، خداوندY هم بر شما سخت خواهد گرفت.
اقوامی پیش از شما بودند که بر خویشتن سخت گرفتند (وبه جانب تیسیر و تخفیف و آسانگیری و رفع عسر و حرج، اعتنایی نورزیدند، بنابراین) خداوند ﻷ نیز، بر آنان سخت گرفت وآنان را در عسر و حرج و سختی و مشقت انداخت.
و این بقایا و آثار برجای ماندهی آنها در صومعهها و دیرها است (حال به آنها بنگرید و ببینید که چه بر سرشان به خاطر سختگیری و تشدّد و بدعت و نوآوری در دین آمده است).
سپس پیامبر ج این آیه را تلاوت فرمود:
﴿وَرَهۡبَانِیَّةً ٱبۡتَدَعُوهَا مَا کَتَبۡنَٰهَا عَلَیۡهِمۡ إِلَّا ٱبۡتِغَآءَ رِضۡوَٰنِ ٱللَّهِ﴾ [الحدید: 27].
«پیروان عیسی ÷ رهبانیّت سختی را از پیش خود پدید آوردند که ما آنها را بر آنان واجب نکرده بودیم و لیکن خودشان بر خود سخت گرفتند و آن را برای بدست آوردن خوشنودی خدا پدید آورده بودند و بر خویشتن نذر واجب نموده بودند».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: در این حدیث به این نکته اشاره رفته است که: مبنای شریعت برآسانگیری و رفع عسر و حرج و تشدید و سختگیری از بندگان است. و برای مسلمانان نیز مناسب است که پیوسته رعایت حد وسط و اعتدال میان افراط و تفریط، آن هم بر مبنای اصول و موازین اسلامی را سرلوحهی کار خود قرار دهند.
خداوند در آیات زیادی نیز به این موضوع اشاره کرده است، به عنوان مثال، در سوره مائده، درپایان آیه تیمم و طهارت میفرماید:
﴿مَا یُرِیدُ ٱللَّهُ لِیَجۡعَلَ عَلَیۡکُم مِّنۡ حَرَجٖ وَلَٰکِن یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمۡ وَلِیُتِمَّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَیۡکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ﴾ [المائدة: 6].
«خدا نمیخواهد بر شما سخت بگیرد، لیکن میخواهد شما را پاک و نعمتش را بر شما تمام گرداند، باشد که سپاس او بدارید».
و در سورهی بقره در پایان آیه روزه و مسائل آن از قبیل رخصت افطار برای بیمار و مسافر میفرماید:
﴿یُرِیدُ ٱللَّهُ بِکُمُ ٱلۡیُسۡرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ ٱلۡعُسۡرَ﴾ [البقرة: 185].
«خدا برای شما آسانی میخواهد و برای شما دشواری نمیخواهد»
و در پایا ن آیات محرّمات ازدواج، و بیان رخصتهای خداوند درآن از قبیل: جواز نکاح کنیزان مؤمن برای کسانی که از ازدواج زنان آزاد، ناتوان هستند میفرماید:
﴿یُرِیدُ ٱللَّهُ أَن یُخَفِّفَ عَنکُمۡۚ وَخُلِقَ ٱلۡإِنسَٰنُ ضَعِیفٗا٢٨﴾ [النساء: 28].
«خدا میخواهد تا بارتان را سبک گرداند و میداند انسان ناتوان آفریده شده است».
و نیز در پایان سوره حج به دنبال یک سلسله اوامر و نواهی میفرماید:
﴿هُوَ ٱجۡتَبَىٰکُمۡ وَمَا جَعَلَ عَلَیۡکُمۡ فِی ٱلدِّینِ مِنۡ﴾ [الحج: 78].
«خداست که شما را برای خود برگزیده و در دین بر شما سختی قرار نداده است».
پیامبر(ج) نیز میفرماید:
«یسّروا ولاتعسّروا وبشّروا ولا تُنفّروا».«آسان گیرید و سخت نگیرید و بشارت دهید و متنفر نگردانید».
و نیز میفرماید:
«انّما بُعثتم مُیسّرین ولم تُبعثوا معسرین». «شما برای آسانگیری مبعوث شدهاید نه برای سختگیری».
در این حدیث نیز، پیامبر ج به راهبها و راهبههای مسیحی اشاره کرده که آنها نهتنها آئین توحیدی مسیح را رعایت نکردند و آن را با انواع شرک و چندگانهپرستی آلودند، بلکه دست به تشریع و قانونگذاری و بدعت و(رهبانیت)، تحریم ازدواج برای مردان و زنان تارک دنیا و انزوای اجتماعی و پشت پا زدن به وظائف انسان در اجتماع را ابداع نمودند وکاری را بر خود نذر و واجب کردند که خداوندY آنها را بر ایشان فرض و واجب نکرده بود، اما آنها از تخفیف و تیسیر و آسانگیری الهی بهره نبردند و دست به نوآوری زدند و صومعههای و و دَیرهایی دورافتاده برای عبادت و زندگی در محیطی دور از اجتماع بشری را برای خویش برگزیدند و به تمام وظائف انسان در اجتماع پشت پا زدند و انزوای اجتماعی را در پیش گرفتند. و خلاصه، آنها بر خود سخت گرفتند و خداوند نیز برآنها سخت گرفت.
از این رو، پیامبر ج از پیروانش میخواهد که بسان آنها برخود سخت نگیرند و به دنبال بدعت و نوآوری در دین که رهاورد و ارمغانش جز سختی و مشقت، نیست نروند، چرا که این از اصول ثابت شده شریعت مقدس اسلام است که بدعت، دین را سخت میکند و آن را با طبیعت سهل و آسانش بیگانه میسازد.
اسلام بشدت مخالف بدعت و نوآوری در دین است تا مردم از پیش خود چیزهایی را به دین نیافزایند تا باعث سختی و مشقت در دین شود و روح شریعت که بر مبنای آسانگیری و رفع عسر و حرج است، تحتالشعاع بدعتهای آنها قرار بگیرد. چراکه اگر مردم دست به نوآوری بزنند و به احکام و فرامین ساده و بیآلایش خدا، اعتنایی نورزند وآنها را ناقص وکم پندارند و چندین برابر آنچه خدا نازل کرده است به دین بچسبانند، دست آخر نتیجهاش این میشود که تکالیف و وظایف دینی بر مردم سنگین میشود و دینزده میگردند و بسان راهبها و راهبههای مسیحی به انحراف و الحاد و نا هنجاریها و ناملایمات دینی و اجتماعی گرفتار میآیند.
182 - [43] وعن أبی هریرة س قال: قال رسول الله ج: " نزل القرآن على خمسة أوجه: حلال، وحرام، ومحکم، ومتشابه، وأمثال. فأحلوا الحلال، وحرموا الحرام، واعملوا بالمحکم، وآمنوا بالمتشابه، واعتبروا بالأمثال ". هذا لفظ المصابیح. وروى البیهقی فی شعب الإیمان ولفظه: " فاعملوا بالحلال، واجتنبوا الحرام، واتبعوا المحکم([56]).
182- (43) ابو هریره س گوید: پیامبر ج فرمود: قرآن کریم (بطور اجمال) بر پنج نوع، فرو فرستاده شده است: حلال، حرام، محکم، متشابه، ضرب المثل و قصص و مواعظ.
(و مسئولیت شما، در قبال این پنج وجه این است که) حلال آنرا حلال و حرام آنرا حرام بدارید و محکم آن را اصل و اساس تفکر و رفتار خویش بگیرید و به متشابهات آن ایمان داشته باشید (و دانش واقعی و حقیقی آنرا به خدا بسپارید) و به ضربالمثلها و قصص و مواعظ آن درس عبرت و پند واندرز بگیرید.
[این حدیث، با همین الفاظ در مصابیح روایت شده و بیهقی در «شعب الایمان» با این الفاظ روایت کرده است:] به حلال آن جامه عمل بپوشانید و از حرام آن اجتناب ورزید و از محکمات آن پیروی کنید و آنها را اصل و اساس تفکر، رفتار، گفتار، پندار وکردار خویش قرار دهید.
183 - [44] وعن ابن عباس قال: قال رسول الله ج: " الأمر ثلاثة: أمر بیّن رشده فاتبعه، وأمر بیّن غیه فاجتنبه، وأمر اختلف فیه فکله إلى الله عزوجل". رواه أحمد([57]).
183- (44) ابن عباس ـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرموده: احکام و مسایل شرع بر سه نوعند:
1- حکمی که هدایت و درستی و راستی و کمالش، هویدا و مشخص است. پس وظیفهی تو در قبال چنین حکمی این است که آن را سرلوحهی کار خویش قرار دهی و از آن پیروی نمائی.
2- حکمی که ضلالت وگمراهی و نادرستی و انحرافش مشخص است. پس از چنین چیزی بشدت اجتناب ورز و به عوامل قُرب و مقدمات آن نیز نزدیک مشو.
3- و احکامی که مشکل و قابل تأویل بوده و معانی و مفاهیم کاملاً واضح و روشنی ندارند و از معانی گوناگون و متعارضی برخوردارند. (و چون محتمل مفاهیم و اوجه زیادی هستند قاطعانه نمیتوان آنها را تفسیر و تبیین کرد) پس باید علم و دانش حقیقی آنها را به خدا بسپاریم و به او تعالی حواله کنیم (چرا که تأویل و تفسیر و تبیین و تشریح درست آن را جز خدا کسی نمیداند. و مراد از قسم سوم همان احکام مشتبه وآیات متشابه قرآنی است).
[این حدیث را احمد روایت کرده است].
184 - [45] عن معاذ بن جبل قال: قال رسول الله ج: " إن الشیطان ذئب الإنسان کذئب الغنم، یأخذ الشاذة والقاصیة والناحیة، وإیاکم والشعاب، وعلیکم بالجماعة والعامة ". رواه أحمد([58]).
184- (45) معاذ ابن جبل س گوید: پیامبر ج فرمود: بیتردید شیطان بسان گرگی است در کمین آدمیان نشسته، که تنها آنانی را که مثل گوسفندان از گله جدا شدهاند و دور افتادهاند را به گمراهی میافکند و آنان را میدرد.
و بر شما باد که بشدت از تفرقه و اختلاف و تکروی و خودرأیی بپرهیزید. و بر شما باد که جماعت مسلمانان را محکم گیرید و از راه جماعت سرپیچی نکنید. (چرا که اگر از جماعت مسلمانان دور افتادید، توسط شیطان درکمین نشستهی جن و انس، در پرتگاه هلاکت سقوط خواهید کرد).
[این حدیث را احمد روایت کرده است].
185 - [46] وعن أبی ذر قال: قال رسول الله ج: " من فارق الجماعة شبراً فقد خلع رقة الإسلام من عنقه ". رواه أحمد وأبو داود([59]).
185- (46) ابوذر ج گوید: پیامبر ج فرموده: کسیکه به اندازهی یک وجب ازجماعت مترقّی و آزادمنش و عدالتخواه مسلمانان راستین، جدائی گزیند و راه جدائی و بیگانگی و تکروی و خودرأیی و تفرقه و اختلاف را در پیش گیرد، بدرستی که رشتهی اسلام از گردن او برگرفته و کشیده شده است.
[این حدیث را احمد و ابو داود روایت کردهاند].
شرح: دردو حدیث فوق پیامبر ج با تأکیدهای زیاد، بر روی برپایی اتحاد و همبستگی و دوری از تفرقه و کینهتوزی تأکید میکند و به شدت تفرقهافکنان، بدعتگرایان، فتنهجویان و آنانی که راه اختلاف و مجادله وتکروی و خودرأیی را در پیش گرفتهاند را میکوبد و آنها را مورد ملامت و سرزنش و طعن و تهدید قرار میدهد.
براستی چرا پیامبر ج تا اینپایه، به روی برپایی اتحاد و همبستگی تأکید میکند واینگونه از تفرقه و کینهتوزی اظهار تنفر و بیزاری نموده است؟
واقعیت اینست که اتحاد و همبستگی و همفکری و همرأیی و چنگزدن به جماعت مسلمانان وتمسک به سنتهای پیامبر ج و دوری از بدعتها و نوآوریها، به خوبی قادر است، مانع هلاکت و فناء مردمان گردد. چون همیشه احتمال میرود که افرادی که دور از جماعت مسلمانان قرار دارند، توسط شیاطین درکمیننشستهی جن و انس، مورد حمله و یورش قرار بگیرند و در پرتگاه هلاکت سقوط کنند و دین و دنیاشان تباه و بر باد گردد.
اما هرگاه همین افراد در بین جمع و جماعت مسلمانان واقع شوند و سنتهای تعالیبخش و سعادتآفرین پیامبر ج را سر لوحهی زندگی خویش قرار دهند، چون گوسفندی که در میانه گلهای قرار گیرد و بدین وسیله از حملهی گرگها در امان بماند، در حمایت آنها قرار میگیرند و از گزند توطئههای اشرار و طعن و ملامت جاهلان و کینهتوزی بدعتگرایان و استهزاء و تمسخر نادانان و شکنجه و تبعید و محاصرهی دنیاداران و فشار و زندانی و ترور و قتل نفسپرستان و مادیگرایان و بداندیشان، به دور خواهد ماند.
و اینکه پیامبر ج در حدیث بالا فرموده است: «کسی که به اندازهی یک وجب از جماعت مسلمانان جدائی گزیند، رشتهی اسلام از گردن او برگرفته شده است.» از باب تهدید و تشدید و تغلیظ و سختگیری است. یعنی چنین فردی از ایمان کامل و دین حقیقی برخوردار نیست. و مقصود نفی اصل ایمان نیست، بلکه منظور کمال مراتب ایمان و اسلام است، یعنی نمیتوان مؤمنی را با مراتب عالی ایمان یافت که به اختلاف و تفرقه، دامن زند و به تکروی و خودرأیی بپردازد.
ولی اگر در عقاید بنیادین و محوری و کلیدی اسلام، به بدعت و نوآوری دست یازد، و جدا از مکتب اهلسنت و جماعت، عقیدهای را مبتنی بر خواهشات نفسانی و تمایلات ناروای حیوانی خویش، پایهریزی کرد، و با این عقیدهاش به شالودهی اسلام بخواهد، ضربهای وارد کند، به راستی چنین فردی از دائرهی اسلام خارج و رشتهی اسلام ازگردن او به طور حقیقی برگرفته خواهد شد.
186 - [47] وعن مالک بن أنس مرسلاً، قال: قال رسول الله ج: " ترکت فیکم أمرین لن تضلوا ما تمسکتم بهما: کتاب الله وسنة رسوله ". رواه فی الموطأ "([60]).
186- (47) امام مالک، به طور مرسل از رسولخدا ج چنین روایت میکند که فرمود: «دو چیز گرانبها در میان شما نهادهام و از خویش به جای گذاشتم که با وجود آنها، هرگز به بیراهه نخواهید رفت و تا وقتی که آنها را دستاویز خویش قرار دهید، هرگز گمراه و فلاکتزده نخواهید شد، و آن دو: کتاب پرشکوه خدا و سنّت و منش پیامبر خداست».
[این حدیث را مالک در مؤطأ روایت کرده است].
شرح: «حدیث مُرسل»: حدیثی است که سقوط راوی در بین تابعی و پیامبر ج صورت گیرد. مثلاًدر این حدیث، امام مالک میگوید: «قال النبی(ج)...» و حدیث فوق نیز، جزو مراسیل امام مالک به شمار میآید.
187 - [48] وعن غضیف بن الحارث الثمالی قال: قال رسول الله ج: " ما أحدث قوم بدعة إلا رفع مثلها من السنة؛ فتمسک بسنة خیر من إحداث بدعة " رواه أحمد([61]).
187- (48) غُضیف بن حارث ثمالی س گوید: پیامبر ج فرمود: هیچ ملّتی، نوآوری و بدعتی را در دین خود ایجاد نکردند، مگر اینکه در مقابل، سنتی همانند آن، از آنان گرفته شد. پس حال که چنین است، تمسک جستن به سنّت و منش پیامبر ج بهتر و برتر از ایجاد بدعت و نوآوری در دین میباشد.
[این حدیث را احمد روایت کرده است].
188 - [49] وعن حسان قال: " ما ابتدع قوم بدعة فی دینهم إلا نزع الله من سنتهم مثلها، ثم لا یعیدها إلیهم إلى یوم القیامة. " رواه الدارمی([62]).
188- (49) حسان بن ثابت س گوید: هر ملّتی که بدعتی را در دین خود ایجاد کرد، خداوند ﻷ نیز در مقابل، سنتی همانند آن را از آنان میگیرد و آنها را در ظلمت و تاریکیهای بدعت رها میسازد و دوباره آن سنّت را تا روز قیامت، بهسوی آن بدعتگرایان، باز نخواهد گرداند.
[این حدیث را دارمی روایت کرده است].
شرح: این دو حدیث به یکی ازاصول و قواعد بزرگ دینی و الهی اشاره دارند و آن اینکه، بدعت و نوآوری در دین، سنّتها را از بین میبرد و در هر جا که بدعت باشد، سنّتی در آنجا ضایع خواهد شد. به همین جهت در این دو حدیث، به این اصل کلّی، اشاره شده و چنین بیان شده که هیچ قومی، بدعتی را به وجود نمیآورند، مگر آنکه سنتی مثل آن را از بین میبرند. و در جهانی که ما زندگی میکنیم این یک قانون و یک قاعده و اصل است، چرا که در هر جا اسراف باشد، در آنجا ناحقی هم هست، اگر در یک زمینه، اسراف و تبذیر شد، در زمینهی دیگر، حتماً شاهد کمبود بیش از حدّ، خواهی شد. و وقتی بدعت گرایان نیرو و توانشان را در ایجاد بدعت و عمل بدان صرف کنند، دیگر چندان توان و قدر ت و انگیزه و علاقهای برای عمل به سنّت باقی نمیماند. به همین جهت، بدعتیها در انجام بدعتها سریع و پرنشاط هستند ولی در انجام سنتها، سست و درماندهاند.
به همین خاظر است که شریعت مقدس اسلام با بدعت و بدعتسازان به شدت مخالف است و با تندی و خشونت با بدعتگرایان برخورد میکند و عملشان را مستحق ضلالت و گمراهی و در نتیجه؛ لایق آتش سوزان دوزخ میداند.
و در حقیقت سرّ مخالفت با بدعت و بدعتگرایان غالباً در همین نکته نهفته است. به خاطر جلوگیری از اطالهی کلام، در اینجا سخن ابن مسعود س را ذکر میکنیم و با کلام وی بحث خویش را پایان میدهیم. وی میگوید:
«میانهروی در سنّت، بهتر از زیادهروی در بدعت است».
ودرحقیقت این قول ابن مسعود س برگرفته شده از این قول پیامبر ج که فرمود:
«فتمسک بسنّة، خیرٌ من احداث بدعة». «تمسک جستن به سنّت و منش پیامبر ج بهتر و برتر از ایجاد بدعت و نوآوری در دین است»
189 - [50] وعن إبراهیم بن میسرة قال: قال رسول الله ج: "من وقر صاحب بدعة، فقد أعان على هدم الإسلام ". رواه البیهقی فی شعب الإیمان مرسلاً([63]).
189- (50) ابراهیم بن میسره س گوید: پیامبر ج فرمود: کسیکه بدعتسازی را احترام و بزرگ دارد، در حقیقت بر ویرانی اسلام و سنّت کمک کرده است.
[این حدیث را بیهقی در «شعب الایمان» به طور مرسل روایت کرده است].
شرح: آری! کسیکه بدعتسازی را احترام کند، بر ویرانی اسلام و سنت کمک کرده است، چرا که او با احترام و بزرگداشت بدعتگرا، به سنتگرایان و سنت، توهین میکند و بازار بدعتسازی و بدعتسازان را گرم و پر رونق نگاه میدارد و آب در آسیاب آنها میریزد، حال آنکه خداوند ﻷ، از ما مسلمانان میخواهد تا از بدعتگذاران دوری جوئیم و کار آنان را مورد نکوهش قرار دهیم و خود را با تأیید آنها و همراهی و همنشینی با آنها و با احترام و بزرگداشتشان، در زمرهی آنان قرار ندهیم. و ما مکلّف و مؤظفیم، برای دفاع از کیان اسلام و سنّت با بدعتگذاران به دشمنی بپردازیم و آنان را رسوا کنیم و به سرکوبی آنان بپردازیم و آنان را همانند کردارشان، مردود اعلام نمائیم و شهادتشان را در دنیا نپذیریم و با اسلحهی ایمان و سنتهای تابناک و تعالیبخش و سعا دتآفرین رسولخدا ج از هر طرف بر آنها یورش آوریم و آنها را آماج حملات ویرانگر و رسواگر خویش قرار دهیم. چراکه خداوند ﻷ میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ فَرَّقُواْ دِینَهُمۡ وَکَانُواْ شِیَعٗا لَّسۡتَ مِنۡهُمۡ فِی شَیۡءٍۚ إِنَّمَآ أَمۡرُهُمۡ إِلَى ٱللَّهِ ثُمَّ یُنَبِّئُهُم بِمَا کَانُواْ یَفۡعَلُونَ١٥٩﴾ [الأنعام: 159].
«بیگمان کسانی که آئین خود را پراکنده میدارند و دسته دسته و گروه گروه میشوند تو اصلاً از آنان نیستی و مسئول رستگاری یا زشتکاری ایشان نمیباشی و راه تو از راه آنان جدا است و سر وکارشان با خدا است وخدا ایشان را از آنچه میکنند، با خبر میسازد».
190 - [51] وعن ابن عباس قال: من تعلم کتاب الله ثم ابتع ما فیه؛ هداه الله من الضلالة فی الدنیا؛ ووقاه یوم القیامة سوء الحساب.
وفی روایة، قال: من اقتدى بکتاب الله لا یضل فی الدنیا ولا یشقى فی الآخرة، ثم تلا هذه الآیة: ﴿فَمَنِ ٱتَّبَعَ هُدَایَ فَلَا یَضِلُّ وَلَا یَشۡقَىٰ﴾ [طه: 123]. رواه رزین([64]).
190- (51) ابن عباس ـ ب ـ گوید: هرکس از روی صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل، قرآن را بیاموزد و به آنچه در آن از اوامر و فرامین و تعالیم و دستورات و احکام و آموزههای تابناک و تعالیبخش است، پیروی کند و آنها را سر لوحهی زندگی و کار خو یش قرار دهد خداوند ﻷ در دنیا او را از ضلالت و گمراهی به هدایت و کمال رهنمون میسازد و در آخرت نیز، وی را از حساب و کتاب بد و خطرناک قیامت، محفوظ و مصون میدارد.
و نیز فرمود: هرکس قرآن را (در تمام ابعاد و زوایای مختلف زندگی: عبادات و معاملات، فردی و اجتماعی، مادی و معنوی، دنیوی و اخروی، سیاسی و نظامی، فرهنگی واقتصادی، عبادی و خانوادگی، اعتقادی و اخلاقی و..). پیشوا و مقتدای خویش قرار دهد و در هر زمینه به اوامر و فرامین آن اقتدا و تأسی ورزد نه در دنیا گمراه و سرگشته میشود و نه در آخرت با درآمدن در دوزخ، بدبخت و نگونسار میگردد.
آنگاه ابن عباس ـ ب ـ این آیه را تلاوت فرمود:
﴿فَمَنِ ٱتَّبَعَ هُدَایَ فَلَا یَضِلُّ وَلَا یَشۡقَىٰ﴾ [طه: 123].
«هر که از هدایت و رهنمود (یعنی قرآن) پیروی میکند گمراه و بدبخت نخواهد شد».
[این حدیث را «رزین»روایت کرده است].
191 - [52] وعن ابن مسعود أن رسول الله ج قال: " ضرب الله مثلاً صراطاً مستقیماً، وعن جنبتی الصراط سوران، فیهما أبواب مفتحة، وعلى الأبواب ستور مرخاة، وعند رأس الصراط داع یقول: استقیموا على الصراط ولا تعوجوا، وفوق ذلک داع یدعو، کلما همّ عبد أن یفتح شیئاً من تلک الأبواب، قال: ویحک! لا تفتحه، فإنک إن تفتحه تلجه ". ثم فسره فأخبر: " أن الصراط هو الإسلام، وأن الأبواب المفتحة محارم الله، وأن الستور المرخاة حدود الله، وأن الداعی على رأس الصراط هو القرآن، وأن الداعی من فوقه واعظ الله فی قلب کل مؤمن ". رواه رزین ورواه أحمد([65]).
191- (52) ابن مسعود س گوید:پیامبر ج (دودلی و تزلزل قلبها را در دوری گزیدن از گناه و مرزشکنی و قرارگرفتن انسان، میان ندای فطرت و وجدان از یک سو، و هوای دل و شیطان از سوی دیگر، را در قالب مثالی زیبا و دلنشین، اینسان به تصویر میکشد و) میفرماید:
خداوند ﻷ مثالی اینگونه میزند: شاهراهی است راست و درست که بر دو سوی آن دو قلعه است که درهای آن باز و گشوده میباشد و بر آن دروازها، پردههایی فروافتاده است و در رأس آن شاهراه راست و درست، دعوتگر و فراخوانی است که میگوید: هان ای مردم! همگی به این راه راست و درست درآئید و به بیراهه نروید.
از فراز آن راه نیز دعوتگر و فراخوانی با صدای رسا و بلند مردم را فرا میخواند و هنگامی که کسی بر آن میشود که دری از آن درها را بگشاید، آن دعوتگر میگوید: وای بر تو، چه میکنی؟ مبادا آن در را بگشایی، چرا که اگر در راه گشودی، وسوسه و تحریک میشوی و در آن وارد خو اهی شد.
ابن مسعود س گوید: آنگاه پیامبر ج این تمثیل را اینگونه تفسیر کرد و فرمود: آن شاهراه راست در این تمثیل و ترسیم، شاهراه راست و درست اسلام است و آن درهای گشوده، محرمات خدایند. وآن پردههای فروافتاده بر آن درها، حدود و مرزهای مقررات و قوانین خداست (و هیچ کسی از مرزی از مرزهای مقررات خدا نخواهد گذشت و به حرام و گناه نخواهد افتاد، جزآنکه، آن پرده را کنار زند).
وآن دعوتگر و فراخوانی که بر سر راه است و مردم را فرا میخواند، کتاب پرشکوه خدا، قرآن است. و آن دعوتگر و فرا خوانی که بر فراز راه و بالاتر از آن، مردم را فرا میخواند، اندرزگوی خدا، یا همان وجدان اخلاقی است که در دل هر انسان درستاندیش و حقطلبی هست و سوسو میکند و وی را از گناه و معصیت باز میدارد.
[این حدیث را رزین و احمد روایت کردهاند].
192 - [53] والبیهقی فی شعب الإیمان عن النواس بن سمعان، وکذا الترمذی عنه إلا أنه ذکر أخصر منه([66]).
192- (53) این حدیث را بیهقی نیز در «شعب الایمان» از نواس بن سمعان، روایت کرده و ترمذی نیز در سنن خود، آن را از همین راوی، اما مختصرتر از روایت بیهقی و دیگران، روایت نموده است.
193 - [54] وعن ابن مسعود قال: من کان مستنّاً فلیستنّ بمن قد مات، فإن الحی لا تؤمن علیه الفتنة. أولئک أصحاب محمد ج کانوا أفضل هذه الأمة، أبرّها قلوباً، وأعمقها علماً، وأقلها تکلفاً، اختارهم الله لصحبة نبیه، ولإقامة دینه، فاعرفوا لهم فضلهم، واتبعوهم على آثارهم، وتمسکوا بما استطعتم من أخلاقهم وسیرهم، فإنهم کانوا على الهدى المستقیم. رواه رزین([67]).
193- (54) ابن مسعود س گوید: هرکس از شما میخواهد، به کسی اقتدا و تأسّی بورزد و او را الگو و پیشوای خویش در امور زندگی و کارهای روزمره خود قرار دهد، باید به آنکه مرده است، تأسی جوید. (و از پیشینیان و گذشتگان یعنی یاران جاننثار پیامبر ج پیروی نماید). چرا که در هر صورت زنده از وقوع در فتنهها ایمن نیست.
وآن گروه که لایق و سزاوار تأسی و اقتدا هستند، اصحاب و یاران محمد ج،آن گزیدگان وخاصگان و آن ابرمردان عرصهی فضل و کرامت میباشند.
براستی آنان در میان امت محمدی ج دارای پاکترین و بیآلایشترین و خالصترین قلب، و عمیقترین و ژرفترین علم و دانش، و کمترین تکلف و تصنّع، بودند.
ایشان مردمانی بودند که از طرف خداوند ﻷ برای مصاحبت و همراهی و همنشینی رسولخدا ج، و قائم نگاهداشتن دین مبینش، انتخاب وگزینش شده بودند (و در حقیقت فلسفه و حکمت گزینش آنها به عنوان برترین و بهترین افراد این امت در همین عوامل نهفته است).
حال که نسبت به مقام و جایگاه والا و شامخ آنها، اطلاع حاصل کردید، پس نسبت به آنها قدرشناس باشید و چنانکه باید عظمت و منزلت آنها را بشناسید و به گونهی لازم به قدر و شأن آنها پی ببرید (و نسبت به آنها، گستاخی و توهین و اسائهی ادب نکنید). و قدم بر نقش قدمهایشان بگذارید و از همان سبک و منشی که آنها برگزیدند شما نیز همان را گزینش کنید. و پیروی از گفتار و کردار آنها را پیوسته نصبالعین و آویزهی گوش خویش قرار دهید و در حد توان و قدرتتان، از خلق و خوی و صفات وعاداتشان تقلید کنید و متمسک شوید و اخلاق و عاداتتان را با اخلاق و سنن و سبک و روش آنها همانند سازید، زیرا که آنان بر شاهراه راست و درست هدایت و خط مستقیم امر الهی و سنّت نبوی بودند.
[این حدیث را زرین روایت کرده است].
شرح: این حدیث بیانگر حجّـیت سنّت صحابه ش است و این مطلب را متبادر به ذهن میسازد که از دورههای اولیهی اسلام تا عصر کنونی ما، پیروی از سبک و روش و طریقه و منش صحابه و اتباع از اوامر و فرامین و دستورات و تعالیم و توصیهها و سفارشهای آنها یکی از مهمترین و بهترین و کاملترین راههای دستیابی به هدایت و کمال و تعلیمات و آموزههای تعالیبخش و سعادتآفرین الهی و نبوی به شمار میرود.
چرا که خداوند ﻷ، ایمان، عملکرد و اقوال، و کردهها و رهنمودها و توصیهها و سفارشهایشان را ملاک سنجش ایمان و گفتهها و کردههای ما قرار داده است و فرموده:
﴿فَإِنۡ ءَامَنُواْ بِمِثۡلِ مَآ ءَامَنتُم بِهِۦ فَقَدِ ٱهۡتَدَواْۖ وَّإِن تَوَلَّوۡاْ فَإِنَّمَا هُمۡ فِی شِقَاقٖ﴾ [البقرة: 137].
«اگر آنان ایمان بیاورند همچنان که شما (صحابه ش) ایمان آوردهاید و بدان چیزهایی که شما ایمان دارید ایشان نیز ایمان داشته باشند، بیگمان به راه راست و درست رهنمون گشتهاند و اگر پشت کنند پس راه اختلاف و دشمنانگی را با شما در پیش گرفتهاند».
پس ما نیز در قرن بیست و یکم و در هزارهی سوم و در عصر ارتباطات و فناوری و صنعت و تکنولوژی و عصر اتم و کامپیوتر، اگر میخواهیم به سعادت و خوشبختی و بالندگی و افتخار و اقتدار و عزّت در عرصههای مختلف زندگی، اعم از مادی و معنوی، دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی، سیاسی و نظامی، فرهنگی و اقتتصادی، اعتقادی و عملی و عبادی و خانوادگی و... برسیم، باید مردانی را با نام «صحابه ش»، که از دنیارفته اند، اسوه و الگو قرار بدهیم، نه آنان که زندهاند و منصهی ظهور حوادث و فتنهها را درک کردهاند و دامن پاکشان به نامطلوبیها و آفتهای دینی چرکآلود شده و شایستگی کامل را برای اسوه بودن ندارند.
و ما برای جلوگیری از اطالهی کلام، به ذکر شعری از دکتر اقبال لاهوری در اینجا اکتفا مینمائیم.
وی چنین میسراید:
راه آباء رو که این جمعیت است |
|
معنای تقلید ضبط ملت است |
اجتهاد اندر زمان انحطاط |
|
قوم را درهم همی پیچد بساط |
زاجتهاد عالمان کم نظر |
|
اقتدا بر رفتگان محفوظتر |
فکرشان ریسد همی باریکتر |
|
ورعشان با مصطفی نزدیکتر |
تنگ بر ما رهگذار دین شد است |
|
هر لئیمی رازدار دین شد است |
194 - [55] عن جابر: أن عمر بن الخطاب س، أتى رسول الله ج بنسخة من التوراة، فقال: یا رسول الله! هذه نسخة من التوراة، فسکت فجعل یقرأ ووجه رسول الله یتغیر. فقال أبو بکر: ثکلتک الثواکل! ما ترى ما بوجه رسول الله ج؟! فنظر عمر إلى وجه رسول الله ج فقال: أعوذ بالله من غضب الله وغضب رسوله ج، رضینا بالله رباً، وبالإسلام دیناً، وبمحمد نبیاً. فقال رسول الله ج: " والذی نفس محمد بیده، لو بدا لکم موسى فاتبعتموه وترکتمونی لضللتم عن سواء السبیل، ولو کان حیاً وأدرک نبوتی لاتبعنی ". رواه الدارمی([68]).
194- (55) جابر ابن عبد الله س گوید: عمر بن خطاب س نسخهای از تورات را برداشته و نزد سول خدا ج آمد و گفت: ای رسولخدا ج! اینکه میبینید، نسخهای از تورات است (آیا به ما اجازه میفرمائید تا آنرا مورد مطالعه و بررسی و تحقیق و کنکاش قرار دهیم و از محتویات و احکام و مسائل و تعالیم و آموزههای آن اطلاع وآگاهی حاصل نمائیم)؟
پیامبر ج سکوت را اختیار کرد و به عمر س چیزی نفرمود. (عمر س فکر کرد که سکوت پیامبر س نشانهی رضایت و اجازه است، از اینرو) شروع به خواندن تورات کرد، غافل از اینکه پیامبر ج از این کارش خشمگین و ناراحت شده و آثار خشم و غضب بر سیمای مبارک وی، نمایان و هویدا گشته است.
ابوبکر س با درایت و فراست و ذکاوت و هوش بالایش به خشم و غضب پیامبر ج پی برد، از این رو به عمر س گفت: زنان خانوادهات در عزایت نشینند، مگر آثار خشم و غضب را در سیمای مبارک و نازنین رسولخدا ج نمیبینی؟
عمر س نگاهی به سیمای مبارک رسولخدا ج انداخت و گفت: از شر خشم وغضب خدا و پیامبر او به خود خدا پناه میبرم. ما به پرودگاری خدا و این که اسلام دین ما و محمد ج رسول و فرستادهی خدا است راضی و خرسند هستیم (و بدنبال ادیان و ملل پیشین غیر الهی و شیطانی نمیرویم و به دین وآئین و شخصیت و هویت واستقلال و شیوهی خویش افتخار میکنیم. و ذرّهای از دین و شخصیت اسلامی خود خارج نمیشویم. چرا که ما بهترین امت هستیم که برای هدایت انسانها برانگیخته شدهایم. پس چطوراز دیگران پیروی نمائیم و خواستهها و تعالیم تحریف شدهی آنان را اجرا کنیم و مطیع و فرمانبر اوامر و دستورات آنها باشیم).
ای رسول خدا ج! ما به دین وآئین مبارک تو و به تعالیم و آموزههای دقیق و تابناک و تعالیبخش و سعادتآفرین پروردگارت و به اوامر و قوانین شکوهبار قرآنی و نبوی و شرعی تو مینازیم و به آن افتخار میکنیم. و این را نیز دانستیم که این امت از بقیهی امتها و ملتها جداست، شخصیت منحصر به فرد خود را دارا است، و نباید دنبالهرو و پیرو امتهای پیشین و یهودیان و مسیحیان باشد).
آنگاه پیامبر ج فرمود: سوگند به آن ذاتی که جان محمد ج در قبضهی اوست! اگر(بالفرض) موسی ÷ دوباره زنده میشد و شما به دنبال او میرفتید و از او پیروی میکردید و مرا وامیگذاشتید و رهایم میساختید، بیتردید از شاهراه راست و درست، به بیراهه میرفتید و در پرتگاه ضلالت و گمراهی سقوط میکردید، چراکه اگر موسی ÷ نیز زنده میبود و نبوت و رسالتم را در مییافت وی را جز پیروی و اتباع از آئین وکیش من، هیچ گنجایش دیگری نبود.
[این حدیث را دارمی رروایت کرده است].
195 - [56] وعن جابر قال: قال رسول الله ج: " کلامی لا ینسخ کلام الله، وکلام الله ینسخ کلامی، وکلام الله ینسخ بعضه بعضا([69]).
195- (56) جابر س گوید: پیامبر ج فرمود: سخن وگفتار من (حدیث من) کلام خدا (قرآن) را نسخ نمیکند، وکلام خدا، کلام مرا نسخ میکند.
و برخی از آیات قرآن، ناسخ و تغییردهندهی حکم برخی دیگر از آنها میباشد.
[این حدیث را دارقطنی روایت کرده است].
196 - [57] وعن ابن عمر قال: قال رسول الله ج: " إن أحادیثنا ینسخ بعضها بعضاً کنسخ القرآن([70]).
196- (57) ابن عمر ـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمودند: بعضی از احادیث من بعضی دیگر از آنها را نسخ میکند، همانند نسخ قرآن (که برخی از آیات آن، ناسخ برخی دیگر ازآنها میباشد).
[این حدیث را نیز دار قطنی روایت کرده است].
شرح: علماء و دانشوران اسلامی و فرهیختگان و فرزانگان دینی، از سلف گرفته تا خلف، بر ثبوت نسخ در کتاب خدا و احادیث پیامبر ج اتفاق نظر دارند. و جز عدهی اندکی که نظرشان فاقد اعتباراست. کسی مخالف ثبوت نسخ در قرآن و حدیث نیست.
«نسخ» در لغت به معنای زایل نمودن چیزی و نشاندن دیگری در جای آن است. مانند: «نسخت الشمس الظل» یعنی آفتاب، سایه را نسخ کرد که سایه زایل گشته و روشنایی جای آنرا گرفته است.
و درعرف اهل اصول، نسخ عبارت از «رفع الحکم الشرعی بدلیل الشرعی» یعنی «برداشتن یک حکم شرعی بوسیلهی یک حکم و یک فرمان شرعی».
یعنی گاهی اوقات خداوند ﻷ، حکم شرعی را مناسب با زمان نافذ میفرماید و در زمانی دیگر با حکمت شامله و کاملهی خود، این حکم را به خاطر مصلحتهایی از بین برده و حکم جدیدی صادر میکند، تا همپای مقتضیات زمان باشد. به این عمل «نسخ»گفته میشود و به حکم قدیمی و پیشین «منسوخ» و به حکم جدید «ناسخ» میگویند.
«حکمت و فایدهی نسخ»:
حاج ملا عبدالله احمدیان در این زمینه میگوید:
«نسخ، خواه نسخ احکام یا نسخ ادیان، جزء قدرتهای خدا و مطابق قضاء و برنامهریزیهای قبلی و مقتضای حکمت عام و تامّ الهی، در شیوهی پرورش گیاهان و جانداران و تربیت افراد و جامعههای کوچک و بزرگ بشری و جامعه کل انسانی است.
آفریدگاری که در ایجاد و پرورش یک فرد بشری، آن همه مراحل مرتّب و منظم را پشت سرهم قرار میدهد و در رحم مادر با وصل سُرُم خون قلب، و بعد از پا نهادن به جهان و بریدن ناف و قطع آن سرم، در حال نداشتن دندان، بلافاصله با غذای گرم شیرآمادهی پستان، از او پذیرائی میشود و بعد از این مراحل و نیاز به غذاهای سخت و سفت، با پیدا شدن دندانها و فعالشدن دستگاه گوارش، جهت هضم آنها، مرحلهی رشد بیشتر او آغاز میگردد و بعد از رشد ونموّ کافی و نیاز شدید او به تناول غذا، مرحلهی به کار افتادن دست و پا و اندامها و مغز و تفکرـ نه برای تناول غذا بلکه ـ برای تحصیل و پیدا کردن و گرفتن آن از دل زمین و از دست زمان، آغاز میگردد تا سپریشدن دوران جوانی و بیدارشدن غریزهها وعاطفهها و هر آنچه یک مخلوق جهت پیمودن مسیر رشد و تکامل خویش و امتداد سلسلهی نسل خویش به آن نیازمند است.
آری! آفریدگاری که در پرورش و تربیت یک فرد بشری، آن همه مراحل گوناگون را ناسخ و منسوخ یکدیگر قرار میدهد، جای خود دارد که در پرورش معنوی و روحی و تربییت اجتماعات انسانی و جامعهی کل بشری درطول تاریخ، آن چنان مراحل مرتب و منظمی را پشت سر یکدیگر قرار دهد که هریک از مراحل قبلی برای وقت خود به غایت خوب بوده باشد و هریک از مراحل بعدی نیز ـ که ناسخ مراحل قبلی است ـ برای زمان خودش به غایت خوب و مطلوب باشد»([71]).
با این تفصیل روشن شد که حکمت نسخ این است که احکام تابع مصالح و همراه با ملاحظهی تقاضای زمان و شرایط، طبیعی میگردند. زیرا همانگونه که زمان و اشخاص همواره تغییر و تحول مییابند، مصالح نیز در تبدیل و تغییر هستند.
و در حقیقت نسخ، احسان و انعام بزرگی از خداوند بر بندگانش است که برخی از احکام را بنا بر مصالح مختلف، سبکتر و سهلتر فرموده است.
آری قرآن کریم، این نسخهی الهی که برای نجات جان این بیماران نوشته شده است،گاهی نیاز به تبدیل و تعویض دارد، امروز باید نسخهای داده شود، فردا باید تکامل یابد و سرانجام نسخهی نهایی صادر گردد.
و در حقیقت نسخ پارهای از دستورات وآیات قرآن و احادیث نبوی یک برنامه دقیق و حساب شده تربیتی است که بدون آن هدف نهایی تعالی و ترقی و نیل به تکامل و پیشرفت تامین نمیشود.
آیا یک بیماری مزمن را میتوان در یک روز معالجه کرد؟ یا یک معتاد به موادمخدر را که سالها است به آن آلوده شده است، در یک روز و با یک نسخه میتوان درمان نمود؟ آیا جز این است که باید در این میان، مراحل انتقالی وجود داشته باشد.
وآیا نسخ، چیزی جز برنامههای موقت در دورانهای انتقالی است؟
آری! پزشک آن نیست که در هر وضعیتی فقط یک نسخه بدهد، بلکه طبیب حقیقی کسی است که با تغییر بیمار و مرض و با نگاهی عمیق به هر وضعیت، تغییراتی مطابق با آنها در نسخه بیاورد.
«صورتهای نسخ»
نسخ به چهار صورت است:
1) نسخ کتاب به کتاب. واین خود به سه نوع تقسیم میگردد:
الف) «منسوخ التلاوة ومنسوخ الحکم»مانند: «عشر رضعاتٍ معلوماتٍ یُحرّ من» یعنی ده بار شیر دادن و شیرخوردن که معلوم باشد، موجب تحریم ازدواج میگردد که هم تلاوش منسوخ که در ضمن آیههای قرآن و جودندارد و هم حکمش منسوخ است.
ب) منسوخ التلاوة باشد، اما حکمش باقی و منسوخ نشده باشد. مانند:
«الشیخ والشیخة اذا زنیا فارجموها البتة» یعنی پیرمرد و پیرزن، هرگاه مرتکب زنا شدند، آنان را قطعاً رجم کنید. که تلاوت آن منسوخ ولی حکمش باقی است.
ج) منسوخ الحکم باشد، ولی منسوخ التلاوة نباشد مانند نسخ شدن حکم این آیه
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نَٰجَیۡتُمُ ٱلرَّسُولَ فَقَدِّمُواْ بَیۡنَ یَدَیۡ نَجۡوَىٰکُمۡ صَدَقَةٗۚ ذَٰلِکَ خَیۡرٞ لَّکُمۡ وَأَطۡهَرُۚ فَإِن لَّمۡ تَجِدُواْ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٌ١٢﴾ [المجادلة: 12].
«ای مؤمنان! هرگاه خواستید با پیغمبر نجوا و رازگویی کنید، پیش از نجوای خود، صدقهای بدهید. این کار برای شما بهتر و پاگیزهتر(برای زدودن حب مال از دلها) است.. اگر هم چیزی را نیافتید (که با آن صدقه را انجام دهید) خداوند آمرزگار و مهربان است...»
به حکم این آیه: ﴿ءَأَشۡفَقۡتُمۡ أَن تُقَدِّمُواْ بَیۡنَ یَدَیۡ نَجۡوَىٰکُمۡ صَدَقَٰتٖۚ فَإِذۡ لَمۡ تَفۡعَلُواْ وَتَابَ ٱللَّهُ عَلَیۡکُمۡ فَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ وَءَاتُواْ ٱلزَّکَوٰةَ وَأَطِیعُواْ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥۚ وَٱللَّهُ خَبِیرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ١٣﴾ [المجادلة: 13]. «آیا میترسید که پیشاپیش نجوای خود صدقههایی را بدهید(و مخارجی برای خود تولید کنید)؟! حال که چنین کاری را نکردید و خداوند هم شما را بخشیده است(و این رنج را از دوش شما برداشته است و اجازه داده است بدون دادن صدقه با پیغمبر به نجوا بپردازید) پس نماز را چنان که باید بخوانید و زکات مال بدر کنبد و از خدا و پیغمبرش فرمانبرداری نمایید. ایزد آگاه از همهی کارهایی است که میکنید...»
2) نسخ سنّت به سنّت: دلیل این نوع نسخ قول پیامبر ج است که در بالا به آن اشاره شد که فرمود:«برخی از احادیث من بعضی دیگر از آنها را نسخ میکند».
مانند اینکه پیامبر ج در اوائل، صحابه ش را از زیارت قبور منع فرمود، اما بعدها به آنان اجازه داد.
و باید دانست که سنّت متواتر، به سنّت آحاد نسخ نمیگردد.
3) نسخ کتاب به سنت: در نزد احناف این نوع نسخ درست است ومثالی را اینگونه بیان میکنند که خداوند فرمود:
﴿کُتِبَ عَلَیۡکُمۡ إِذَا حَضَرَ أَحَدَکُمُ ٱلۡمَوۡتُ إِن تَرَکَ خَیۡرًا ٱلۡوَصِیَّةُ لِلۡوَٰلِدَیۡنِ وَٱلۡأَقۡرَبِینَ بِٱلۡمَعۡرُوفِۖ حَقًّا عَلَى ٱلۡمُتَّقِینَ١٨٠﴾ [البقرة: 180].
«هنگامی که یکی از شما را (امراض مخوف و اسباب و علل) مرگ فرا رسد، اگر دارایی فراوانی(با توجه به عرف محل) از خود به جای گذاشت،(از سوی خدا قانون) وصیت بر شما واجب شده است(و باید) برای پدر و مادر و نزدیکان به طور شایسته وصیت کند. این حق (واجبی) است بر پرهیزکاران(مؤمن به کتاب خدا)...»
در این آیه فرضیت وصیت برای پدر و مادر و خویشاوندان، تصریح و بیان شده است، اما حکم این آیه توسط این حدیث مشهور «لاوصیّة لِوارث» یعنی برای وارث، وصیّت جایز نیست، منسوخ شده است. ولی در حقیقت آیهی فوق با آیهی میراث منسوخ شده است نه با حدیث.
﴿یُوصِیکُمُ ٱللَّهُ فِیٓ أَوۡلَٰدِکُمۡۖ لِلذَّکَرِ مِثۡلُ حَظِّ ٱلۡأُنثَیَیۡنِۚ فَإِن کُنَّ نِسَآءٗ فَوۡقَ ٱثۡنَتَیۡنِ فَلَهُنَّ ثُلُثَا مَا تَرَکَۖ وَإِن کَانَتۡ وَٰحِدَةٗ فَلَهَا ٱلنِّصۡفُۚ وَلِأَبَوَیۡهِ لِکُلِّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا ٱلسُّدُسُ مِمَّا تَرَکَ إِن کَانَ لَهُۥ وَلَدٞۚ فَإِن لَّمۡ یَکُن لَّهُۥ وَلَدٞ وَوَرِثَهُۥٓ أَبَوَاهُ فَلِأُمِّهِ ٱلثُّلُثُۚ فَإِن کَانَ لَهُۥٓ إِخۡوَةٞ فَلِأُمِّهِ ٱلسُّدُسُۚ مِنۢ بَعۡدِ وَصِیَّةٖ یُوصِی بِهَآ أَوۡ دَیۡنٍۗ ءَابَآؤُکُمۡ وَأَبۡنَآؤُکُمۡ لَا تَدۡرُونَ أَیُّهُمۡ أَقۡرَبُ لَکُمۡ نَفۡعٗاۚ فَرِیضَةٗ مِّنَ ٱللَّهِۗ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلِیمًا حَکِیمٗا١١ ۞وَلَکُمۡ نِصۡفُ مَا تَرَکَ أَزۡوَٰجُکُمۡ إِن لَّمۡ یَکُن لَّهُنَّ وَلَدٞۚ فَإِن کَانَ لَهُنَّ وَلَدٞ فَلَکُمُ ٱلرُّبُعُ مِمَّا تَرَکۡنَۚ مِنۢ بَعۡدِ وَصِیَّةٖ یُوصِینَ بِهَآ أَوۡ دَیۡنٖۚ وَلَهُنَّ ٱلرُّبُعُ مِمَّا تَرَکۡتُمۡ إِن لَّمۡ یَکُن لَّکُمۡ وَلَدٞۚ فَإِن کَانَ لَکُمۡ وَلَدٞ فَلَهُنَّ ٱلثُّمُنُ مِمَّا تَرَکۡتُمۚ مِّنۢ بَعۡدِ وَصِیَّةٖ تُوصُونَ بِهَآ أَوۡ دَیۡنٖۗ وَإِن کَانَ رَجُلٞ یُورَثُ کَلَٰلَةً أَوِ ٱمۡرَأَةٞ وَلَهُۥٓ أَخٌ أَوۡ أُخۡتٞ فَلِکُلِّ وَٰحِدٖ مِّنۡهُمَا ٱلسُّدُسُۚ فَإِن کَانُوٓاْ أَکۡثَرَ مِن ذَٰلِکَ فَهُمۡ شُرَکَآءُ فِی ٱلثُّلُثِۚ مِنۢ بَعۡدِ وَصِیَّةٖ یُوصَىٰ بِهَآ أَوۡ دَیۡنٍ غَیۡرَ مُضَآرّٖۚ وَصِیَّةٗ مِّنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ عَلِیمٌ حَلِیمٞ١٢﴾ [النساء: 11-12].
«خداوند دربارهی(ارث بردن)فرزندانتان(و پدران و مادرانتان) به شما فرمان میدهد و بر شما واجب میگرداند که(چون مردید و دخترانی و پسرانی از خود به جای گذاشتید)بهرهی یک مرد به اندازهی بهرهی دو زن است. اگر فرزندانتان همه دختر بودند و تعدادشان(دو و یا) بیشتر از دو بود، دو سوم ترکه، بهرهی ایشان است، و اگر ورثه تنها یک دختر باشد، نصف ترکه از آن او است، (و چه ورثه یک دختر و چه بیشترباشند، باقی ماندهی ترکه متعلق به سائر ورثه بر حسب استحقاق است). اگر مُرده دارای فرزند و پدر و مادر باشد، به هریک از پدر و مادر یک ششم ترکه میرسد(و باقیمانده بین فرزندان او به ترتیب سابق تقسیم میگردد). و اگر مرده دارای فرزند(یا نوه) نباشد و تنها پدر و مادر از او ارث ببرند، یک سوم ترکه به مادر میرسد(و باقیمانده از آن پدر خواهد بود). اگر مرده(علاوه از پدر و مادر) برادرانی (یا خواهرانی، از پدر و مادر یا از یکی از آن دو) داشته باشد، به مادرش یک ششم میرسد.(همهی این سهام مذکور) پس از انجام وصیتی است که مرده میکند و بعد از پرداخت وامی است که بر عهده دارد(و پرداخت وام مقدم بر انجام وصیت است). شما نمیدانید پدران و مادران و فرزندانتان کدام یک برای شما سودمندترند.(خیر و صلاح در آن چیزی است که خدا بدان دستور داده است). این فریضهی الهی است و خداوند دانا(به مصالح شما)و حکیم است(در آنچه بر شما واجب نموده است.
و برای شما نصف دارایی به جای ماندهی همسرانتان است، اگر فرزندی (از شما یا از دیگران و یا نوه و نوادگانی) نداشته باشند(و باقی ترکه، برابر آیهی قبلی به فرذندانشان و پدران و مادرانشان تعلق میگیرد)و اگر فرزندی داشته باشند، سهم شما یک چهارم ترکه است(و باقیماندهی ترکه به ذویالفروض و عصبه، یا ذویالارحام یا بیتالمال میرسد. به هر حال چه فرزندی نداشته باشند و چه فرزندی داشته باشند، سهم شما) پس از انجام وصیتی است که کردهاند و پرداخت وامی است که بر عهده دارند(و پرداخت وام بر انجام وصیت مقدم است). و برای زنان شما یک چهارم ترکهی شما است اگر فرزندی (یا نوه و نوادگانی از آنان یا از دیگران)نداشته باشید. (اگر همسر یک نفر باشد، یک چهارم را تنها دریافت میدارد، و اگر دو همسر و بیشتر باشند، یک چهارم بطور مساوی میانشان تقسیم میگردد. باقیماندهی ترکه به خویشاوندان و وابستگان به ترتیب استحقاق میرسد). و اگر شما فرزندی(یا نوه و نوادگانی) داشتید، سهمیهی همسرانتان یک هشتم ترکه بوده(و بقیهی ترکه به فرزندانتان و پدران و مادرانتان ـ همانگونه که ذکر شد ـ میرسد البته) پس از انجام وصیتی است که میکنید و بعد از وامی است که بر عهده دارید. واگر مردی یا زنی بگونهی کلاله ارث از آنان برده شد(و فرزندی و پدری نداشتند) و برادر (مادری) یا خواهر(مادری) داشتند، سهم هریک از آن دو یک ششم ترکه است (و فرقی میان آن دو نیست) و اگر بیش از آن(تعداد، یعنی یک برادر مادری و یک خواهر مادری) بودند، آنان در یک سوم باهم شریکند(و بطور یکسان یک سوم را میان خود تقسیم میکنند. البته این هم) پس از انجام وصیتی است که بدان توصیه شده است و یا پرداخت وامی است که بر عهدهی مرده است. وصیتی و وامی که(به بازماندگان) زیان نرساند(یعنی وصیت از بیش از یک سوم نباشد و مرده از روی غرض اقرار به وامی نکند که بر عهدهی او نیست، و یا صرف نظر از وامی نکند که بر دیگران دارد و...) این سفارش خدا است و خدا دانا (به آن چیزی است که به نفع شما است و آگاه از نیات وصیتکنندگان میباشد)و شکیبا است(و شتابی در عقاب شما ندارد، چرا که چه بسا پشیمان شوید و به سویش برگردید)...»
ودلیل جمهورکه میگویند: نسخ کتاب به سنّت جایز نیست این قول پیامبر ج است که فرمود:
«کلامی لاینسخ کلام الله». «حدیث من کلام خدا را نسخ نمیکند».
واحناف جواب این روایت را چنین دادهاندکه مراد پیامبر ج از «کلامی لاینسخ کلام الله» این است:کلامی که از اجتهاد و رأی خودم باشد، نسخکننده کلام خدا نیست، وگرنه کلامی که در پرتو وحی خفی باشد، میتوان با آن کلام خدا، یعنی وحی جلی را نسخ کرد، چرا که هردو کلام خدایند و فقط فرق میان آن دو در این است که اولی وحی خفی است و دومی وحی جلی.
4) نسخ سنت به کتاب (یعنی نسخ وحی خفی با وحی جلی): و دلیل این نوع نسخ، این قول پیامبر ج است که فرمود: «وکلام الله ینسخ کلامی» یعنی کلام خدا، ناسخ کلام من است.
مانند اینکه پیامبر ج پس ازآمدن به مدینه به مدت شانزده ماه، رو به جانب بیتالمقدس نماز میخوانند و این حکم با حدیث به ثبوت رسیده بود، اما خدا وند با این آیه، سنت پیامبر ج را نسخ فرمود.
﴿فَوَلِّ وَجۡهَکَ شَطۡرَ ٱلۡمَسۡجِدِ ٱلۡحَرَامِ﴾.«و لذا رو به سوی مسجدالحرام کن».
و نیز حرمت آمیزش با زنان در شبهای رمضان، از سنت ثابت بود، و خداوندY این حرمت را با این آیه نسخ کرد.
﴿أُحِلَّ لَکُمۡ لَیۡلَةَ ٱلصِّیَامِ ٱلرَّفَثُ إِلَىٰ نِسَآئِکُمۡ﴾ [البقرة: 187].
«آمیزش و نزدیکی با همسرانتان در شب روزهداری حلال گردیده است»
197 - [58] وعن أبی ثعلبة الخشنی قال: قال رسول الله ج: " إن الله فرض فرائض فلا تضیعوها، وحرم حرمات فلا تنتهکوها، وحدّ حدوداً فلا تعتدوها، وسکت عن أشیاء من غیر نسیان فلا تبحثوا عنها ". روى الأحادیث الثلاثة الدارقطنی([72]).
197- (57) ابو ثعلبه خشنی س گوید: پیامبر ج فرمود: خداوند ﻷ، فرایض و واجباتی، برای شما قرار داده و وضع نموده، آنها را ضایع مکنید؛ و از اموری نهی کرده وآنها را حرام قرار داده، در برابر آنها پردهدری وحرمتشکنی نکنید؛ و حدود و مرزها، قوانین ومقرّرات و ضوابط و قواعدی تعیین کرده (پس شما نیز قوانین و ضوابط را در زندگی فردی و اجتماعی خود رعایت کنید) و از حد و مرز قوانین و ظوابط مقرره تجاوز نکنید.
و از اموری ساکت شده و صلاح در کتمان آن دیده و هیچگاه این کتمان، از روی نسیان و فراموشی نبوده است، در برابر اینگونه امور، اصراری در افشا نداشته باشید (و از سؤالهای نا بهجا، غیرمنطقی و غیرآموزنده و سازنده و بهانهگیریها و لجاجتهایی که سبب مشوششدن اذهان و افکار عمومی میگردد بپرهیزید و آن چیزی را سرلوحهی زندگی فردی و اجتماعی خویش قرار دهید که خدا، شما را به آن فرمان داده است، چرا که شما نیز بخشی از این عالم عظیم بوده و باید قوانین و ظوابط و قواعد و مقررات بسیار حساب شده و دقیق الهی، معیار و میزان و نظم و نظام در زندگیتان باشد).
[این حدیث را دارقطنی روایت کرده است].
شرح: این حدیث به این نکته اشاره دارد که گاهی پارهای از مسائل و احکام، پنهانبودنشان، برای حفظ نظام اجتماع و تأمین مصالح و منافع افراد بهتر است. به همین جهت خداوند از آنها ساکت شده و صلاح در کتمان آن دیده و هیچگاه این کتمان از روی نسیان و فراموشی نبوده، بلکه از روی تأمین مصالح و حفظ نظام اجتماعی و حراست از برنامههای اجتماعی بشری بوده است.
از اینرو، در اینگونه موارد، جستجوها و پرسشهای پی در پی و اصرار برای افشاء و پردهبرداشتن از واقعیت، نه تنها فضیلت، تقوا، صوفیگری و تدیّن نیست که خود مذموم و ناپسند و مبغوض و منفور نیز میباشد. چرا که خداوند ﻷ، نه در آغاز کار در تشریع و قانونگذاری احکام و مسائل، اشتباه میکند و نه در نگهداری و وضع احکام، گرفتار نسیان و فراموشی میگردد.
پس خداوندی که به هر موجودی، نیازمندیاش را داده و او را هدایت میکند، از حال همه کس و همه چیز آگاه است و برای مصالح و منافع آنها و مطابق حفظ نظام اجتماع بشری و انسانی، قانون وضع میکند.
و برای انسان مسلمان نیز زیبنده است که پا را از حد فراتر نگذارد و به همان چیزی که فرمان داده شده، جامهی عمل بپوشاند و فرایض خدا را به جای آورد و قوانین و دستورات و تعالیم و مقررات تعیین شدهی الهی را در زندگی فردی واجتماعی خویش رعایت کند و ازآنها تجاوز و تخطی نکند و در برابر محرمات و ممنوعات الهی، پردهدری و حرمتشکنی نورزد و از اموری که خدا در بارهی آنها، ساکت مانده و صلاح در کتمان آنها دیده، اصراری در افشاء، نداشته باشد و برخود سخت نگیرد.
«فرائض»: جمع «فریضه» به معنای احکام و مسائل قطعی واجب و فرض میباشدکه با دلیل قطعی و بدون هرگونه شک و شبههای به ثبوت رسیدهاند.
«حدود»: جمع «حد» است. و «حدّ» در لغت به معنای: مانع میان دو چیزاست. سپس بر اموری اطلاق گردید که خدای ﻷ آنها را برای بندگان خویش ممنوع و حرام گردانیده است. یعنی مراد همان قوانین و ضوابط و قواعد و مقررات تعیین شدهی الهی در ممنوعات و محرمات خداوندی است.
درحقیقت در میان کارهایی که انسان انجام میدهد، یک سلسله مناطق ممنوعه وجود دارد که ورود درآن فوقالعاده خطرناک است. قوانین و احکام الهی، این مناطق را مشخص میکند و بسان علائم و نشانههایی است که در این گونه مناطق قرار میدهند.
پس باید از نزدیکشدن به این حد و مرزها، اجتناب ورزید، چرا که ممکن است با یک غفلت و کوتاهی، انسانی که به مرز نزدیک شده، گام درآن طرف بگذارد و گرفتار هلاکت و نابودی شود.
«حُرماتٍ»: جمع «حرمت» و به معنای چیزهایی است که حفظ و صیانت آنها، لازم و ضروری
است. ازقبیل: مقدسات، ناموس و شخصیت و دارایی و...که نباید در برابرآنها پردهدری
و حرمتشکنی و تجاوزکاری کرد.
[1]- بخاری ح2697، مسلم ح17-1718، ابوداود ح4606، ابن ماجه ح14، مسند احمد 6/270.
[2]- مسلم، ح43-867.
[3]- «الاعتصام» ج 1 ص 37.
[4]- بدعت به معنای دقیق اسلامی». عبدالملک السعدی ص 9.
[5]- بخاری، ح6882.
[6]- بخاری ح7280، مسند احمد 2/361.
[7]- بخاری ح7281، ترمذی ح2860 به همین معنا روایت کرده است.
[8]- بخاری ح5063، مسلم 2/1020 ح 5 – 1401.
[9]- بخاری ح6101، مسلم ح127-2356 به الفاظی شبیه این لفظ روایت کرده است، مسند احمد 6/45.
[10]- مسلم ح140- 2362.
[11]- «درس ترمذی»، ترجمه: عبدالحمید بزرگزاده، ج 1 ص 25-26.
[12]- «درس ترمذی»، ترجمه: عبدالحمید بزرگزاده، ج 1 ص 25-26.
[13]- بخاری ح7283، مسلم ح16-2283.
[14]- بخاری ح6483، مسلم ح18-2284، ترمذی ح2874، مسند احمد 2/244.
[15]- بخاری ح79، مسلم ح15-2282، مسند احمد 4/399.
[16]- بخاری ح4547، مسلم 4/2053 ح 1-2665، ابوداود ح4598، ابن ماجه ح47، دارمی ح145.
[17]- مسلم 4/2053 ح 2-2666.
[18]- بخاری ح 7289، مسلم ح132-2358، ابوداود، ح4610، مسند احمد 1/179.
[19]- مسلم در مقدمه 1/12 حدیث 7، مسند احمد 2/349.
[20]- بخاری ح7542.
[21]- انجیل، کتاب سلاطین اول 11: 2 تا 13.
[22]- انجیل، کتاب سلاطین اول. سموئیل 13: 14 به نقل از علوم القرآن.
[23]- تفسیر ابن کثیر مقدمه 1/4 و اصول التفسیر ابن تیمیه، ص 33 به نقل از علوم القرآن مفتی محمد تقی عثمانی ترجمه: محمد عمر عیدی صص 282- 284.
[24]- مسلم در مقدمه 1/10 حدیث 5-5.
[25]- مسلم 1/69 حدیث 80-50.
[26]- مسلم 4/2060 ح16- 2674، ابوداود ح4609، ترمذی ح2674، ابن ماجه 206، دارمی ح513، مسند احمد 2/397.
[27]- مسلم 1/130 ح232- 145، ترمذی ح2629، ابن ماجه ح 3986، مسند احمد 2/389.
[28]- دیدگاههای فقهی معاصر ج2 ص310-309.
[29]- مدارج السالکین ابن قیم ج 1 ص 194 – 200 به نقل از دیدگاههای فقهی معاصر ج 2 ص 312.
[30]- بخاری ح1876، مسلم 1/131 ح233-147، ابن ماجه ح3111، مسند احمد 2/286.
[31]- دارمی ح11.
[32]- مسند احمد 6/8 به غیر این الفاظ روایت کرده است، ابوداود ح4605، ترمذی ح2663 و قال حسن صحیح، ابن ماجه ح13.
[33]- ابوداود ح4604، ترمذی ح2664، ابن ماجه ح12، دارمی ح586، مسند احمد 4/132.
[34]- ر.ک: الوجیز فی اصول الفقه، وهبة الزحیلی ص 38 و «آشنایی با سنت پیامبر» محمد سلیم آزاد ص 89-90.
[35]- ابوداود ح 3050.
[36]- مسند احمد 4/126، ابوداود ح 4607، ترمذی ح 2676، ابن ماجه ح 42، دارمی ح 95.
[37]- فتح الملهم ج 1 ص 129.
[38]- مسند احمد 1 / 435، دارمی ح 202، ابن ماجه ح 11.
[39]- بغوی «شرح السنة» ح 104.
[40]- ترمذی ح 2677.
[41]- ابن ماجه ح 210.
[42]- ترمذی ح 2630 و قال حسن صحیح.
[43]- ترمذی ح 2462 و قال مفسر غریب.
[44]- مسند احمد 4 / 102، ابوداود ح 4597.
[45]- فرهنگ عمید.
[46]- ترمذی ح 2167.
[47]- ابن ماجه از حضرت انس روایت کرده است و روایتش این چنین است «إن امتی لا تجتمع علی ضلالة، فإذا رأیتم إختلافاً فعلیکم بالسواد الأعظم»، ح 3950.
[48]- ترمذی ح 2678 و قال حسن غریب من هذا الوجه.
[49]- الترغیب و الترهیب، علامه منذری 1/80، الکامل فی الضعفاء، علامه ابن عدی 2/739، سلسلة احادیث الضعیفه، آلبانی 326.
[50]- مسند احمد 3 / 387 بیهقی ح 176 – 177 – 200.
[51]- سنت و بدعت، ترجمه: ابراهیم ساعدی ص 60 – 61.
[52]- ترمذی ح 2520 و قال حدیث غریب لانعرفه.
[53]- ترمذی ح 2267 و قال غریب لا نعرفه الا من حدیث نعیم بن حماد عن سفیان بن عیینه.
[54]- مسند احمد 5/252، ترمذی ح 3253 و قال حسن صحیح، ابن ماجه ح 48.
[55]- ابوداود ح 2904.
[56]- مصابیح السنة 1/164 ح 144.
[57]- این حدیث در مسند احمد نیست، بلکه طبرانی آن را با اندکی تغییر در «الکبیر» نقل نموده است.
[58]- مسند احمد 5/243.
[59]- ابوداود ح 4758، مسند احمد 5/180.
[60]- مؤطا مالک ح 3 «کتاب القدر».
[61]- مسند احمد 4/105.
[62]- دارمی ح 98.
[63]- بیهقی «شعب الایمان» ح 9464.
[64]- رواه رزین.
[65]- مسند احمد 4/182.
[66]- بیهقی «شعب الایمان» ح 7216، ترمذی با اختصار ح 2859 و قال حدیث غریب.
[67]- رواه رزین.
[68]- دارمی ح 435.
[69]- دار قطنی ح 9 «النوادر».
[70]- دار قطنی ح 10 «النوادر».
[71]- قرآن شناسی ص 343.
[72]- دار قطنی «کتاب الرضاع» ح 42.