(2)
کتاب العلم
198- [1] عن عبد الله بن عمرو قال: قال رسول الله ج: " بلغوا عنی ولو آیة، وحدثوا عن بنی إسرائیل ولا حرج، ومن کذب علی متعمدا، فلیتبوأ مقعده من النار ". رواه البخاری([1]).
198- (1) عبدالله بن عمرو س گوید: پیامبر ج فرمود: سخنان مرا به دیگران برسانید و ابلاغ کنید، اگر چه یک جمله و یک آیه باشد.
و احادیث بنیاسرائیل(یهودیان و مسیحیان = روایات اسرائیلی) را بدون هیچ اشکالی روایت کنید (البته در صورتی که روایات آنها با احکام و مسائل دینی و تعالیم و آموزههای الهی و نبوی، تضادی نداشته باشند).
و نباید به دروغ چیزی را به من نسبت دهید و از قول من دروغ بگویید، چراکه کسیکه از قول من، به عمد دروغ بگوید و گفتار یا رفتاری را که انجام ندادهام به من نسبت دهد، باید جایگاه و نشیمنگاه خود را در آتش سوزان دوزخ آماده سازد (یعنی جاعل حدیث به دوزخ خواهد رفت).
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
شرح: در این حدیث، پیامبر ج به اموری برای سازماندهی حدیث، و حفظ و صیانت آن از فراموشی و تغییر و تقلب و تحریف و جعل آن، اشاره کرده است و به طریقههای گوناگونی برای حفظ آن، تدابیر امنیتی و حفاظتی، طرحریزی نموده است که در اینجا به برخی از آنها اشاره میشود:
1- رسولخدا ج یارانش را مؤظف کرد، تا سخنانش را به یکدیگر برسانند و غائبان را از کیفیت و کمّیت احادیث باخبر سازند، اگرچه یک سخن باشد. «بلّغواعنّی ولو آیة» و این دستور، جوانان و پیران، زنان و مردان، فقها و محدثان و عالمان و متکلمان و.... را در بر میگیرد.
2- از دروغپردازی به عمد و نسبتدادن آن به وی، و از جعل حدیث و روایت نادرست به نام حدیث، به شدت مردم را بر حذر داشت:
«مَن کذب علیّ متعمّداً فلیتبوّأ مقعده فی النار»
3- برای حفاظت سنّت، به یارانش اجازهی نوشتن آنها را داد و دستوری بدین مضمون صادر کرد:
«قیّدوا العلم باالکتاب». «با استفاده از نوشتن، از گریختن علم و دانش، جلوگیری کنید».
4- از کتمان احادیث، به شدّت مردمان را بر حذر داشت:
«مَن سئل عن علم ثم کتمه ألجم یوم القیامة بلجام من نار». «از هرکس که پیرامون علمی پرسیده شد و او در حالی که جوابش را میداند، کتمان میکند، در رستاخیز، لگامی از آتش بر دهانش کوبیده خواهد شد».
5- از نقل کردن روایات بنیاسرائیلی که متضاد با احکام و مسائل دینی و تعالیم و آموزههای الهی و نبوی است، به شدّت منع کرد، ولی بیان آن دسته از روایات اسرائیلی را که مخالف احکام دینی و شرع محمدی و تعالیم و فرامین الهی و نبوی نیست، اشکالی ندارد.
199 - [2] وعن سمرة بن جندب والمغیرة بن شعبة قالا: قال رسول الله ج:" من حدث عنی بحدیث یرى أنه کذب، فهو أحد الکاذبین ". رواه مسلم([2]).
199- (2) سمرة بن جندب س و مغیرة بن شعبه س گویند: پیامبر ج فرمود: کسیکه دانسته و به عمد از قول من دروغ گوید و گفتار و رفتاری را که انجام ندادهام به من نسبت دهد، با این کار، دروغگویی خویش را ثابت نموده و در واقع، وی یکی از دروغگویان و دغلبازان به شمار میآید (که در آخرت به سزا و پادافره این کار ننگین و قبیحش خواهد رسید و در جایگاه و نشیمنگاه ابدیاش، یعنی آتش سوزان دوزخ قرار خواهد گرفت و تاوان سخت این گناه بزرگ و سترگ را پس خواهد داد).
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
200 - [3] وعن معاویة قال: قال رسول الله ج: " من یرد الله به خیرا یفقهه فی الدین، وإنما أنا قاسم والله یعطی ". متفق علیه([3]).
200- (3) معاویه س گوید: پیامبر ج فرمود: کسیکه خدا برای او نیکی و خوبی را بخواهد، او را درکار دین، دانا و فرزانه میسازد و راه رشد و شکوفایی و بالندگی و تکاملش را به وی الهام میکند.
و جز این نیست که من قسمتکننده(ی علم به اندازهی نصیب و استعداد هر یک) میباشم و آن خداوند است که بخشنده و دهندهی دانایی و فرزانگی است (و فرزانگی و فقاهت را به هرکس که بخواهد و شایسته بیند، میدهد).
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: فقاهت و درایت در دین، تمام این امور را شامل میشود: فرزانگی، اصابت در کردار و گفتار، و رسیدن به حق از نظر گفتار و عمل، معرفت و شناسایی خدا، معرفت و شناخت اسرار جهان هستی، آگاهی از اوامر و فرامین الهی، تعالیم و آموزههای نورانی نبوی، احکام و مسائل شرعی و دستورات و توصیههای قرآنی و آگاهی از حقایق و اسرار دینی و انجام هر چیزی در جای مناسب خود.
و تنها خداوند ﻷ است که بخشندهی فرزانگی است و پیامبر ج فقط عهدهدار تبلیغ و رساندن اوامر و فرامین الهی به مردمان و بندگان خدا است وبس.
﴿إِنۡ أَنتَ إِلَّا نَذِیرٌ٢٣﴾ [فاطر: 23].
«تو تنها بیمدهندهای و بس...».
﴿إِنَّمَآ أَنتَ نَذِیرٞ﴾ [هود: 12].
«تو تنها بیمدهندهی(کافران و مژدهرسان مؤمنان) هستی..»
البته منظور از این سخن این نیست که خداوند بدون هیچ علتی، فقاهت و دانش را به این و آن میدهد، بلکه کار خدا براساس شایستهسالاری است، نه وابستهسالاری. و اراده و مشیت خدا، همه جا با شایستگیها و قابلیّتهای افراد آمیخته است. یعنی هرکس را شایسته ببیند، از این سرچشمهی زلال حیاتبخش و تعالیآفرین فقاهت و فرزانگی در دین سیراب مینماید.
در حقیقت هرکس که فرزانگی و فقاهت در دین به او داده شود، بیگمان خیر فراوانی بدو عطا شده است.
201 - [4] وعن أبی هریرة س قال: قال رسول الله صلىالله علیه وسلم: " الناس معادن کمعادن الذهب والفضة، خیارهم فی الجاهلیة خیارهم فی الإسلام إذا فقهوا". رواه مسلم([4]).
201- (4) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: مردم معدنهایی متنوع و دارای ریشهها و اصلهای مختلف و گوناگون هستند، درست بسان معدنهای طلا و نقره. و بیتردید، همان کسانی که در دوران تاریک جاهلیت، دارای شرافت و نجابت و مهتری و کِهتری بودهاند، اگر ایمان بیاورند و در کار دین، دانا و فرزانه شوند در میان مسلمانان نیز، برتری و نجابت و شرا فت و مهتری خود را حفظ مینمایند و از جایگاه و موقعیتی بس شامخ و والا برخوردار خواهند بود.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است]
شرح: در این حدیث به این نکته اشاره رفته است که انسانها با اینکه همه از یک پدر ومادراند، گذشته از نژاد، رنگ وچهرهی ظاهری، از لحاظ رنگهای باطنی و خلق وخوی و صفات و ویژگیها و استعداد و ذوق و هوش و ذکاوت و درایت و فراست و...کاملاً باهم متنوع و مختلفاند.
وحال باید دید که میزان واقعی ارزشهای انسان در چه چیزی نهفته شده است، گروهی از انسان ها، ارزش واقعی خویش را در انتساب به قبیله، نسب ونژاد میدانند وگروه دیگری، مسئلهی مال و ثروت و داشتن کاخ و قصر و خَدم و حَشم و... را نشانهی ارزش میدانند. در حالیکه گروهی دیگر، مقامات و موقعیتهای کذایی اجتماعی و سیاسی را معیار ارزش و شخصیت میشمرند. و به همین ترتیب، هرگروهی در مسیری گام بر میدارد و به ارزشی دل میبندد و آن را معیار میشمرد.
اما پیامبر ج خط بطلان روی همهی آنها کشیده و ارزش واقعی انسان را در فقاهت و درایت در دین و فرزانگی و دانایی او میشمرد.
آری! فرزانگی، اصابت و رسیدن به حق در کردار و گفتار، معرفت و شناسایی خدا و جهان هستی، آگاهی از حقایق و اسرار دینی و آگاهی از اوامر و فرامین الهی، تعالیم و آموزههای نبوی و شرعی و دستورات و توصیههای قرآنی و فقاهت و حکمت در دین، تنها معیار ارزش و برتری انسان است و نه غیرآن.
هر چند در آشفتهبازار جوامع کنونی، این ارزش اصیل، به دست فراموشی سپرده شده و ارزشهای دروغین جای آن را گرفته است.
تقوا و خداترسی و ایستادگی در برابر شهوات و پایبندبودن به راستی و درستی و پاکی و حق و عدالت نیز محصول و میوهی درخت علم و دانش فقاهت و فرزانگی است، خداوند میفرماید:
﴿إِنَّمَا یَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْ﴾ [فاطر: 28].
«آری! از میان تمام بندگان، فقط دانشمندان و فرزانگان هستند که به مقام عالی خشیت و درک عظمت مقام پرودگار نائل میگردند».
و این حالت خشیت و ترس نیز مولودآگاهی از علم و قدرت پرودگار و هدف آفرینش است.
کوتاه سخن اینکه: فرزانگان آن گروه از صاحبنظران و دانشمندان هستند که نور علم و دانش و فقاهت و معرفت، تمام وجودشان را به نور خدا و ایمان روشن ساخته و نسبت به وظایفشان سخت احساس مسئولیت میکنند و از همه پایبندترند.
امام محمد غزالی ـ رحمة الله علیه ـ در جملهای بسیار کوتاه، اما جالب و پرمحتوا میگوید: «عمل بدون علم محال است و علم بدون عمل جنون».
202 - [5] وعن ابن مسعود قال: قال رسول الله ج: " لا حسد إلا فی اثنتین: رجل آتاه الله مالاً فسلطه على هلکته فی الحق، ورجل آتاه الله الحکمة فهو یقضی بها ویعلمها ". متفق علیه([5]).
202- (5) ابن مسعود س گوید: پیامبر ج فرمود: دو نفر شایستهی غبطهخوردن هستند:
1- کسیکه خدا مالی به او بخشیده و او را بر صرف و خرج آن در راه پیادهکردن حق (بازسازی و آبادانی شهرها و روستاها، مدرسهسازی، بهداشت و ساختن مساجد، دستگیری مستمندان و یتیمان و بیوه زنان و در راه کمک به ستمدیدگان وآزادی اسرا و..). مسلط گردانیده است.
2- و شخصی که خداوند ﻷ بر او منّت و احسان نهاده و به او حکمت (و قدرت حفظ قرآن بخشیده و عالم به احکام قرآن و فرامین و دستورات پیامبر ج است، حلال و حرام وآداب واخلاق آن دو را میداند، شیرینی و حلاوت تلاوت قرآن را چشیده و جایگاه و مکانتش را شناخته، همراز و همنشین و مونس قرآن و سنّت است و شبانهروزآنها را میخواند و سر لوحهی زندگی خویش قرار میدهد).
و پیوسته به حکمتی که خداوند بدو ارزانی داشته حکم میکند و آن را به دیگران تعلیم میدهد (و همیشه قرآن را میخواند، زبانش به خواندن قرآن مشغول و دلش به یاد قرآن زنده و عقلش در رشد و ارتقا، و جانش شیفتهی نسیمهای فرحبخش آن حکمت بزرگ خداست. در مشکلات وگرفتاریها به آن پناه میآورد، منازعات و مشاجرات را به آن فیصله میبخشد، غبار شبهات را بوسیلهی آن زائل میسازد، به آن فتوا میدهد و حکم میکند و مردم را به فراگیری آن میخواند و جاهلان را به آن ارشاد و رهنمون مینماید و بیماران را به آن شفا میبخشد و افراد اجتماع بشری را به آن اندرز میهد آری! چنین افرادی، شایستهی غبطه خوردناند، زیرا این دو خصلت اساس فضایل و اخلاقاند).
[این حدیث را بخاری ومسلم روایت کردهاند].
203 - [6] وعن أبی هریرة س قال: قال رسول الله ج: " إذا مات الإنسان انقطع عنه عمله إلا من ثلاثة أشیاء: صدقة جاریة، أوعلم ینتفع به، أو ولد صالح یدعو له". رواه مسلم([6]).
203- (6)ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: هنگامیکه انسان، جهان را بدرود گفت،کارهای خوب او گسسته میشود و امید وی از همه چیز بریده خواهد شد، مگر در سه مورد:
در مورد بخشش و دَهش ماندگار و جاری (آ ثار خیری که در خدمت مردم و در راه خدا در جریان است).
یا علم و دانش سودبخشی که از آن سود برده شود و مردم از آن بهره گیرند
و یا فرزند صالح و شایسته ای که برایش دعا کند.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: از این حدیث به خوبی دانسته میشود که بعضی از اعمال نیک و شایسته، ابدی و فنا ناپذیرند و در قیامت در صندوقی پسانداز و ذخیره میشوند که دست تطاول ایام و روزگار، به محتویاتش نمیرسد و گذشت شب و روز،آن را به فنا و نیستی سوق نمیدهد.
در حقیقت، طبیعت زندگی این جهان مادی، فنا و نابودی است، محکمترین بناها، بادوامترین حکومتها، قویترین انسانها و هرچیز که از آن مستحکمتر نباشد، سرانجام کهنه و فرسوده و سپس نابود میشود و همه بدون استثناء خللپذیراند، اما اعمال نیک از قبیل: صدقهی جاریه، علم و دانش سودمند و فرزند صالح و نیک ابدیاند و چنین سرمایههایی فنا ناپذیراند.
و در حقیقت انسانهایی که چیزهایی را که از خود باقی گذاشتهاند و بر جای نهادهاند اگر آن چیزها، آثار خیری همچون مسجد و مدرسه و بیمارستان و دیگر موقوفات، و علم و دانش سودمند و فرزند صالح و شایسته باشد، به ارواحشان در عالم برزخ ثواب و پاداش نیک، اهدا خواهدشد و اگر آثار شر و بدی همچون: غصب املاک و بنای میخانهها و کتابهای گمراهکننده و مبتذل و طرحهای استعمارگرانه و پروژههای خانمانسوز و ستمگرانه باشد، به ارواحشان در عالم برزخ سزا و پادافره اهدا و تقدیم خواهدشد.
پس بیائیم و سرمایههای خود را برای خدا و در راستای کمک به خلق خدا و جلب رضای او به کار اندازیم تا مصداق «انقطع عمله الا من ثلاث...»گردد و به مقتضای آن، همیشه باقی و برقرار باشد.
204 - [7] وعنه قال: قال رسول الله ج: " من نفس عن مؤمن کربة من کرب الدنیا، نفس الله عنه کربة من کرب یوم القیامة. ومن یسر على معسر یسر الله علیه فی الدنیا والآخرة. ومن ستر مسلماً ستره الله فی الدنیا والآخرة. والله فی عون العبد ما کان العبد فی عون أخیه. ومن سلک طریقا یلتمس فیه علماً سهل الله له به طریقاً إلى الجنة. وما اجتمع قوم فی بیت من بیوت الله یتلون کتاب الله ویتدارسونه بینهم، إلا نزلت علیهم السکینة، وغشیتهم الرحمة وحفتهم الملائکة، وذکرهم الله فیمن عنده. ومن بطأ به عمله لم یسرع به نسبه ". رواه مسلم([7]).
204- (7) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: کسیکه اثر یک گرفتاری واندوه این جهان را از چهرهی انسان مؤمن و حقگرا، بزداید و برطرف سازد، خداوند ﻷ نیز اندوهی از اندوههای روز رستاخیز را از وی میزداید. (یعنی مسلمان باید در مصلحت برادر مسلمانش، چه مالی یا علمی یا اخلاقی بکوشد و لحظهای که در این مورد صرف میکند به هدر نمیرود، بلکه خداوند، پاداش اینگونه افراد را، با رفع سختیها و گرفتاریها و اندوههای بزرگ و خطرناک روز قیامت قرار داده که قابل مقایسه با سختیها و گرفتاریهای دنیا نیست. و در این روز مال و فرزند، سودی به حال انسان ندارند، مگرکمکها و یاریهایی که در دنیا به نیازمندان و حاجتمندان نموده است و همانها است که دست او را میگیرد و از وی اندوههای قیامت را برطرف میسازد).
وکسی که برآدم تنگدست و بدهکار مُفلس و تهیدست، آسان گیرد، خدا در این جهان و جهان دیگر بر اوآسان میگیرد (آری برای انسان، مسلمان مناسب است که حق یا دَینش را با نرمی و ملایمت از بدهکاران طلب کند و حال بدهکار را به خصوص اگر تنگدست باشد، رعایت کند. یا اینکه باز پسگرفتن وام خویش را به تأخیر اندازد، یا در انظار دیگران وامش را مطالبه نکند و یا در طلب، اصرار و پافشاری نورزد و یا اینکه بدهکار را به محاکم و دادگاهها نکشاند که سبب صرف وقت بیشتر و مخارج زیادتر میگردد که جز ضرر و زیان طرفین، چیز دیگری را در بر ندارد.
آری، اگر انسان مسلمان میخواهد، خداوند در قیامت بر او آسان گیرد، او نیز باید در دنیا بر بندگان خدا آسان گیرد، و اگر بدهکار از پرداختن اصل بدهی خود عاجز و ناتوان باشد، نه تنها نباید به رسم جاهلیت سود مضافی بر او بست و او را تحت فشار قرار داد، بلکه باید برای پرداختن اصل بدهی، نیز به او مهلت داده شود. در اینگونه موارد که بدهکار، سخت در مضیقه است، اگر بدهی وی را ببخشد، از هر نظر برای وی بهتر است، چرا که وی با این کارش، احساس کنیهتوزی و انتقام را به محبت و صمیمیّت مبدل میسازد و افراد ضعیف و ناتوان جامعه را به فعالیت مجدّدی که نتیجهاش عاید همگان میشود، وا میدارد و اضافه براینها صدقه و انفاقی در راه خدا محسوب میشود که ذخیرهی روز بازپسین است). و کسیکه بر انسان مؤمن و حقگرایی، راز نگاه دارد و آبروی وی را حفظ کند، خدا در این جهان و جهان دیگر، رازپوش او خواهد شد و آبروی او را در دنیا و آخرت حفظ خواهدنمود (یعنی بر انسان مسلمان در هر حال لازم است از افشاگری در مورد دیگران بپرهیزد، مگر کسانی که متجاهر به فسق و فجوراند و از داروی تلخ امر به معروف و نهی از منکر بیزاراند،که در این حال وظیفهی مسلمانان است که آنها را به محاکم شرعی معرفی کنند تا به سزای بیاحترامی و دهنکجی به فرامین الهی و تعالیم نبوی برسند، اما اگر کسانی مشهور به فسق و فجور و بداخلاقی و خباثت نیستند، لازم است که از بیان حال آنها خودداری کرد، زیرا خداوند وعده داده است که:
عیبِ پوشندگان عیب را در روز قیامت بپوشاند و آنها را رسوا نکند و گناهانشان را بیامرزد).
و تا وقتی که بنده، در پی یاری وکمک برادرش باشد خداوند نیز او را (در مشکلات و مصائب، چالشها و دغدغهها و ناهمواریها و ناملایمات زندگی فردی و اجتماعی) یاری میدهد وکسی که راهی را در جستجوی علم و دانش بپیماید و رنج راهی را برجان بخرد و در آن علم و دانشی را بجوید، خداوند ﻷ نیز راهی برای او بهسوی بهشت هموار میسازد.
و هیچ جماعتی در خانهای از خانههای خدا (که مسجد است) گردهم جمع نمیشوند، که در آن به تلاوت کتاب خدا (قرآن) بپردازند. و در میان خویش آن را مدارسه و تدریس و تعلیم و تعلم نمایند، مگر آنکه، سکینه وآرامش الهی و اطمینان و آرامش قلبی برآنان فرود میآید و رحمت خدا آنان را فرا میگیرد و فرشتگان الهی، آنها را از هر سو، احاطه میکنند و به دورشان حلقه میزنند. (و از همه مهمتر اینکه) خداوند ﻷ نیز در میان فرشتگان مقرب و برگزیدهی خویش از ایشان، تقدیر به عمل میآورد و کارشان را بیپاسخ و بیپاداش نمیگذارد (و همین شرف و افتخار برای انسان کافی است که خداوند او را در قبال ذکر و یاد خود در زمین، در ملأ اعلا و در جمع فرشتگان مقرب و معصوم خویش یاد کند و ازآنان تقدیر و تشکر به عمل آورد و با او بر فرشتگان خویش به فخر و مباهات بپردازد).
وکسی که کردار و عملکردش، او را از رسیدن به مرتبهی کمال و از رشد و اوجگیری و از بالندگی و شکوفایی و از ترقی و تکامل پس افکند، هرگز نسب و تبارش نمیتواند او را پیشرفت و کمال بخشد (آری، انتساب به قبیله و نژاد و نسب و تبار، مال و ثروت و داشتن کاخ و قصر، خَدم و حَشم، موقعیتها و جایگاهها و پستهای بلند اجتماعی و سیاسی و... معیار ارزش واقعی انسانها نیست، بلکه معیار واقعی ارزش انسانها، همان ایمان، عمل نیک و صالح و تقوا و پرهیزگاری و خداترسی است.
پیامبر ج با عصبیّت، در هر شکل و صورت: خون، قبیله، رنگ، نژاد، مال، مقام و ثروت، مبارزه کرده است تا مسلمانان جهان را از هر نژاد و قوم و قبیله، زیر پرچم واحدی جمعآوری کند، نه پرچم قومیّت و نژاد، و نه پرچم غیرآن، چراکه اسلام هرگز این دیدگاههای تنگ و محدود را نمیپذیرد و همه را موهوم و بیاساس میشمرد.
آری! ایمان، عمل صالح و نیک، و تقوای الهی و احساس مسئولیت درونی و ایستادگی در برابر شهوات و پایبندبودن به راستی و درستی و پاکی و حق و عدالت، تنها معیار ارزش انسان است و نه غیرآن. هرچند درآشفته بازارِ جوامع کنونی. این ارزش اصیل، بدست فراموشی سپرده شده و ارزشهای کاذب جایگزین آن شده است).
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
205 - [8] وعنه قال: قال رسول الله ج: "إن أول الناس یقضى علیه یوم القیامة رجل استشهد، فأتی به فعرفه نعمه فعرفها، فقال: فما عملت فیها؟ قال: قاتلت فیک حتى استشهدت. قال: کذبت؛ ولکنک قاتلت لأن یقال: جریء، فقد قیل، ثم أمر به فسحب على وجهه حتى ألقی فی النار. ورجل تعلم العلم وعلمه، وقرأ القرآن، فأتی به فعرفه نعمه فعرفها. قال: فما عملت فیها؟ قال: تعلمت العلم وعلمته، وقرأت فیک القرآن. قال: کذبت؛ ولکنک تعلمت العلم لیقال: إنک عالم، وقرأت القرآن لیقال: هو قارئ، فقد قیل، ثم أمر به فسحب على وجهه حتى ألقی فی النار. ورجل وسع الله علیه وأعطاه من أصناف المال کله، فأتی به فعرفه نعمه فعرفها، قال: فما عملت فیها؟ قال: ما ترکت من سبیل تحب أن ینفق فیها إلا أنفقت فیها لک. قال: کذبت، ولکنک فعلت لیقال: هو جواد؛ فقد قیل، ثم أمر به فسحب على وجهه ثم ألقی فی النار". رواه مسلم([8]).
205- (8) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: نخستین کسیکه در روز رستاخیز، در مورد او داوری میگردد و محاکمه میشود، مردی است که به جنگ و پیکار با دشمنان و بدخواهان اسلام و مسلمین رفته و در میدان جهاد وکارزار به درجهی رفیع شهادت رسیده است.
وی را در روز رستاخیز میآورند و خداوند نعمتها و احسانات خود را بر او میشمارد و او نیز همه را میشناسد. آنگاه خداوندY از او میپرسد در برابر این نعمتهایی که به تو ارزانی شد، چه کار مفید و سازندهای انجام دادی؟ او میگوید: پروردگارا! در راه تو، به پیکار و جهاد برخاستم و جنگیدم، تا به فوز شهادت نائل آمدم. خدا میفرماید، دروغ میبافی، نه، بلکه بدان دلیل به جنگ و پیکار برخاستی که مردم بگویند: او مرد بسیار شجاع و نترس و دلیر و پرجرأتی است. و مردم هم این را گفتند. پس برای خدا نجنگیدی و نرزمیدی.
پس دستور میرسدکه او را بر چهرهاش بکشانند تا به آتش سوزان دوزخ افکنده شود.
از پی آن مرد مبارز و مجاهد، مرد دیگری را میآورند که علم و دانش فرا گرفته و به دیگران آموخته و قرآن را تلاوت کرده است. هنگامی که او را میآورند، خدا نعمتهای بیشمارش را بر او میشمارد و او نیز همه را میشناسد و به جا میآورد.
آنگاه خداوند Y میفرماید: در برابر این همه نعمت، چه کار مفید و ارزندهای انجام دادهای؟ او در پاسخ میگوید: من علم و دانش فرا گرفتم وآنرا به دیگران آموختم و قرآن را در جهت خوشنودی تو تلاوت کردم.
خدا میفرماید: نه، دروغ میبافی، چرا که دانش و فرهنگ را بدان جهت آموختی که مردم بگویند: او مرد دانشمند و فرزانهای است. و قرآن را بدان جهت تلاوت نمودی که بگویند: او تلاوتگر کتاب خداست و مردم هم این را گفتند. سپس دستور میرسد که او را نیز بر چهرهاش بکشانند تا به آتش سوزان دوزخ افکنده شود.
سپس مردی را میآورند که خدا در زندگی دنیا بر او گشایش و فراخی در رزق و روزی داده و از هرگونه ثروت و امکانات به او بخشیده است.
پس ازآوردن او، خدا نعمتهای بیکران و بیحد و حصر خود را بر او میشمارد و او نیز همه را میشناسد. آنگاه از او میپرسد: در برابر این همه نعمت، چه کار مفید و ارزندهای انجام دادی؟
او میگوید: پروردگارا! هیچ راهی که تو دوست میداشتی که در آن انفاق گردد وا ننهادم، جز آنکه در راه خوشنودی تو انفاق و خرج و بخشش و دهش نمودم.
خدا میفرماید: نه، دروغ میبافی، بلکه چنین کردی که مردم بگویند: او سخی و بخشنده است. و مردم هم این را گفتند. وآنگاه فرمان میرسد که او را نیز بسان دو نفر دیگر، برچهرهاش بکشانند تا به آتش شعلهور و سوزان دوزخ افکنده شود.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: سنت نبوی ج مملو از احادیثی است که پیرامون فضل و امتیاز نیّت و اخلاص و مذمت و نکوهش ریا و تظاهر صحبت میکند.
در حقیقت پذیرش اعمال تمام انسانها منوط به وجود اخلاص است. و مراد از نیت و اخلاص نیز، جویاشدن رضایت و خوشنودی خدا در عمل و تصفیهی آن از شایبههای شخصی یا دنیوی است.
یعنی انسان جز به خاطر جلب رضایت خدا و منزل اُخروی، کاری انجام ندهد و اگر کاری انجام میدهد، آنرا از شایبهها و امیال و آرزوهای زودگذر نفسی اعم از ظاهر و باطن و موانع راه، اعم از سرمایه، شهوت، مقام، مال، ثروت، شهرت، کسب منزلت در دل دیگران، مدح و ثنا، گریز ازملامت، کسب رضایت عامهی مردم، تعارف با بزرگان، شفایافتن از عقده و کینههای پوشیده، استجابهی حسادتها و امراض پنهانی درونی، یا کبر و غرور ناشی از ذلّت و علل و خواستههای دیگر، پیراسته گرداند([9]).
در واقع، مؤمن راستین و حقیقی، آن است که انگیزههای دینی او، انگیزههای نفسانی را در قلبش مغلوب نماید و گامهای اخروی او بر گامهای دنیویاش پیروز گردد. خواستههای خدا را بر خواستههای مردم، ترجیح دهد و نیّت و قول و عمل را برای خدا خالص و پیراسته و نماز و عبادات و مرگ و حیات و جهاد و انفاق و تعلیم فراگیری قرآن را فقط خاص رضا و خوشنودی پروردگار جهان و جهانیان گرداند.
این حدیث نیز ازجمله نصوصی است که مسلمانان را از آفت ریا و جلب رضایت دیگران و بیتفاوتی نسبت به رضایت خدا، هشدار میدهد، و خداوند ﻷ در روز رستاخیز، که نهانها آشکار میگردند، ریاکاران را رسوا میگرداند و آنان را با سر و صورت روی آتش میکشد.
206 - [9] وعن عبدالله بن عمرو قال: قال رسول الله ج: " إن الله لا یقبض العلم انتزاعاً ینتزعه من العباد، ولکن یقبض العلم بقبض العلماء، حتى إذا لم یبق عالماً؛ اتخذ الناس رؤوساً جهالاً، فسئلوا فأفتوا بغیر علم، فضلوا وأضلوا ". متفق علیه([10]).
206- (9) عبدالله ابن عمرو بن العاص ـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمود: خداوند ﻷ، علم و دانش و فرزانگی و حکمت را به این صورت که آن را از قلبهای بندگان بیرون آورد، از بین نمیبرد، بلکه علم و دانش را با از بین بردن علماء و فرزانگان حقیقی و راستین از بین میبرد، تا اینکه با مرگ علمای حقیقی، دیگر عالم و فرزانهی دینی باقی نمیماند، آنگاه مردم، افراد جاهل و نادان و بیخرد و خشک مغز را به عنوان رهبر و رئیس و حاکم و مفتی برگزینند و چون از آنان پیرامون احکام و مسائل شرعی، سؤال شود، ناآگاهانه و از روی جهل و بیخردی، فتوا دهند. در نتیجه، هم خود گمراه میشوند و هم موجبات گمراهی و ضلالت دیگران را فراهم میآورند.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: علماء و دانشمندان واقعی، و فرزانگان و فرهیختگان حقیقی، جانشینان بر حق پیامبران در رهنمون ساختن انسانها از ضلالت و گمراهی و شقاوت و بدبختی بهسوی هدایت و سعادت و خوشبختی و کامیابی هستند.
علماء راستین، مشعلداران راستین هدایت، و امانتداران واقعی اوامر و فرامین الهی، و تعالیم و آموزههای نبوی و دستورات و احکام تابناک و تعالیبخش شرعیاند. آنها هستند که با فهم و درک وسیع، و عقل و خرد سرشار و فقاهت و درایت بالا، و بصیرت و فراست نافذ خویش، هم خویشتن را و هم بندگان خدا را از خطا در رأی و فساد فکری مصون میدارند و ظلمت و تاریکی بدعتها، خرافات، اوهام، چَرت و پَرتها و خُزعبلات شیطانی و نفسانی را به روشنایی سنّتها، حقائق، واقعیتها، و حکمتها، تبدیل میکنند.
آنها هستند که سینههایشان ظرف معارف و حقایق قرآنی و دلهایشان گنجینهی اسرار و رموز حکمتها و سنتهای نبوی هستندکه هم خود و هم دیگران را به شاهراه راست و درست شریعت محمدی ج رهنمون میسازند.
و آنها هستند که وجودشان برای یک جامعه، مایهی مباهات و افتخار، و باعث پیشرفت و ترقی و تکامل و تعالی ایمانی، اخلاقی، عرفانی، عبادی، سیاسی، فرهنگی، نظامی، اقتصادی و... میباشد. وکم بودنشان، باعث رکود و جمود، انحطاط و عقبماندگی و قهقراء و ارتجاع است.
آری! اگر چنین عالمانی بمیرند، که به حق طلایهداران عرصهی علم و دانش و پیشقراولان عرصهی فقاهت و حکمت و پیشگامان عرصهی اجتهاد و عمل و پیشآهنگان عرصهی دعوت و تبلیغ بودند، اگر چنین فرزانگانی از این دنیا بدرود گویند و جانشینی شایسته و بایسته نداشته باشند و کسانی جایگزین آنها شوند و صدرنشین مجالس شوند که شایستگی آن را ندارند، و افرادی بر کرسی افتاء و درس و تدریس نشینند که هیچ نسبتی با علم و دانش و حکمت و فرزانگی ندارند و کسانی به رتق و فتق امور دینی بپردازند که خود جرثومهی فساد و تباهیاند؛ آنگاه است که تاریکیهای بدعت، خرافه، اوهام و خزعبلات بر عقلها و دلها، مستولی میگردد و عوامل گمراهی و ضلالت، ظاهر میگردند، و علم حقیقی رخت بر میبندد و گمراهی همه جا را فرا میگیرد و ضلالت و تاریکی و دوران تاریک جاهلیت دوباره تکرار میشود و مردم دسته دسته در پرتگاه گمراهی و ضلالت و جهل و نادانی، سقوط میکنند.
پس اگر میخواهیم که از چنین مصیبت بزرگ و وحشتناک نجات یابیم، باید علماء و فرزانگان، به مسئلهی تعلیم و تعلم و دعوت و تبلیغ اهمیّت دو چندان دهند و مردم را با اوامر و فرامین الهی و نبوی و شرعی آشنا بکنند و آنها را از حقائق و غوامض علوم و معارف اسلامی، سیراب کنند و بر مردم نیز لازم است تا به دنبال فراگیری نیازمندیهای دینی و علمی خویش برآیند و آنها را با جان و دل فرا گیرند و درک کنند و به خاطر بسپارند و به آنها جامهی عمل بپوشانند و در همه حال و در همه جا، آنها را نصبالعین و آویزهی گوش و سرلوحهی زندگی خویش قرار دهند و در انتشار و تبلیغ آن از هیچ وسیلهای دریغ نورزند. باشد که این کارها از افتادن در وادی جهل و نادانی، ضلالت و گمراهی، شقاوت و بدبختی و ذلت و خواری، جلوگیری کند.
207 - [10] وعن شقیق: کان عبدالله ابن مسعود یذکّر الناس فی کل خمیس. فقال له رجل: یا أبا عبدالرحمن! لوددت أنک ذکرتنا فی کل یوم. قال: أما إنه یمنعنی من ذلک أنی أکره أن أملکم، وإنی أتخولکم بالموعظة کما کان رسول الله ج یتخولنا بها مخافة السآمة علینا. متفق علیه([11]).
207- (10) شقیق (بن ابی سلمه) س گوید: عبدالله ابن مسعود س عادت داشت که فقط روزهای پنجشنبه، به موعظه میپرداخت و مردم را (به اوامر و فرامین تعالیبخش الهی و تعالیم و آموزههای تابناک نبوی) پند و اندرز میداد.
مردی به اوگفت: ای ابو عبدالرحمان (کنیت عبدالله ابن مسعود است). دوست دارم که شما هر روز هفته، ما را وعظ و نصیحت کنی و جلساتی را بدین جهت ترتیب دهی و منعقد کنی.
ابن مسعود س گفت: آنچه مرا از این کار باز میدارد، این است که خوش ندارم، موجبات خستگی و آزردگی شما را فراهم آورم. و من نیز بسان پیامبر ج در امر موعظه و ایراد سخن، به گونهای عمل میکنم که رعایت حال شما را کرده باشم. چرا که پیامبر ج نیز برای جلوگیری از خستگی و آزردگی ما، رعایت حال ما را مینمود و به طور دائم و مداوم و پیوسته پند و اندرز نمیداد (و من نیز به تأسی و اقتدا به پیامبر ج فقط روزهای پنجشنبه را به موعظه و پند و اندرز، اختصاص میدهم، چرا که بهترین کارها، معتدلترین و آسانگیرترین آنها است).
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: علماء و دانشوران اسلامی و دعوتگران و مبلغان دینی و مربیان و اصلاحگران اجتماع بشری، باید در سخنرانی و اندرزدادن، به پیامبر ج و یاران او تأسی جویند. اگر واعظان و مرشدان ما میخواهند، مردم را در مجالس وعظ و ارشاد بنشانند و سخنانشان در دلهای آنها، بهتر نفوذ کند و بتوانند آنان را جذب نمایند، و حلاوت و شیرینی نشستن و گوشدادن در مجالس وعظ و ارشاد را به آنان بچشانند و آنان را از رفتن به مجالس و محافل لهو و لعب بازدارند، و شوق و رغبت آنان را بهسوی بیانات خود جلب کنند، تا مجالس وعظ را بر محافل لهو و لعب، ترجیح دهند، راهی جز پیروی از سیرت پیامبر ج و روش یاران او ندارند. و در حقیقت بهترین و مؤثرترین پند و اندرز و موعظه و سخنرانی، آن است که واعظ و سخنور، اوضاع و شرایط و احوال مردم را در نظر بگیرد و مناسبترین وقت را انتخاب کند، تا سخنانش در دلهای مردم، بهتر نفوذ کند و بتواند آنان را بهسوی اوامر و فرامین الهی جذب نماید و سوق دهد.
سخنران و واعظ، باید بسان دکتر و طبیب حاذق و ماهر باشد. پزشک حاذق پیوسته حال بیمار را در نظر میگیرد و به اندازهی نیاز، دارو برای او تجویز میکند و در مداوای او پا به پای مریض راه میرود تا اینکه بیمار دلتنگ نشود و از مصرف دارو، بیزار نگردد که معالجهاش دشوار و شفایش غیرممکن گردد. پس واعظ نیز باید وقتشناس، مردمشناس، مخاطبشناس و جامعهشناس باشد، تا به پیشرفتهای چشمگیر تبلیغی و ارشادی دست پیدا بکند.
208 - [11] وعن أنس قال: کان النبی ج إذا تکلم بکلمة أعادها ثلاثا حتى تفهم عنه، وإذا أتى على قوم فسلم علیهم، سلم علیهم ثلاثا ". رواه البخاری([12]).
208- (11) انس س گوید: پیامبر ج عادت داشت که هرگاه جملهی مفید و ارزندهای را بر زبان میآورد، به خاطر اینکه اهمیت و جایگاه مهم آن را به مردم بفهماند و آن را در ذهن و قلبشان تثبیت نماید، آن را سه بار تکرار میکرد. و هرگاه به نزد جماعتی از مردمان میرفت، برآنها سه بار سلام مینمود.
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
شرح: پیرامون کمالات نفسانی پیامبر ج در کتب تاریخ، تفسیر، حدیث و سیرت چنین میخوانیم که پیامبر ج از جهت شیوایی بیان و رسایی سخن، از همگان ممتاز بودند و از این حیث جایگاهی والا و پایگاهی غیر قابل انکار داشتند.
ازسلامت طبع، اصالت سخن، قاطعیت گفتار، درستی مضامین و دوری از تکلف برخوردار بودند. جوامع کَلَم در اختیار آن حضرت ج بود و حکمتهای بدیع به ایشان ارزانی شده بود و به زبانهای گوناگون رایج در جزیرة العرب آشنا بودند. با مردم هر قبیله به زبان خودشان سخن میگفتند، و با هر طایفه از آنان به لهجهی خودشان گفتگو میکردند. بدیههگویی و حاضرجوابی بادیهنشینان و لفظ قلم و نطق و بیان شهرنشینان را با هم، یکجا داشتند و در کنار همهی اینها، از تأیید الهی و سرچشمهی وحی نیز برخوردار بودند([13]).
آری! پیامبر ج سخنان خود را از آغاز تا پایان، با تمامی فضای دهانشان ادا میکردند و با گوشهی دهان سخن نمیگفتند، سخنانشان همواره عبارت از کلمات جامع و پرمحتوا بود و کلام وی قول فصل بود، نه افزونی داشت و نه کاستی.
از اینرو، هر وقت میخواست، مطلب مهمی را در ذهن و قلب مسلمانان تثبیت کند، آنرا سه بار تکرار میکرد، تا به روشنی از حقیقت آن آگاه و مطلع شوند و جایی برای سؤال و اعتراض و شک و تردید و ابهام و اغماض باقی نماند.
علماء برای سه مرتبه سلام کردن پیامبر ج نیز، چند توجیه بیان کردهاند و هر کدام از آنها، برداشتی از این امر نمودند:
1- رسولخدا ج سه مرتبه سلام را اینگونه مینمود: یکی برای استیذان و اجازه برای ورود به خانه و یکی در وقت داخل شدن به خانه و سومی در وقت خداحافظی.
2- برخی نیز میگویند: رسولخدا ج هر زمان از کنار تودهای از مردم میگذشت، سه بار سلام میکرد، اینطور که یک سلام بر کسانی که در صدر مجلس نشستهاند و دیگری بر کسانی که میانهی مجلس و سومی را نیز بر افرادی که در انتهای مجلس نشسته بودند، مینمود.
3- برخی نیز میگویند: که پیامبر ج برای اجازهی ورود به خانه، سه بار سلام میکرد، چنانچه خود پیامبر ج در حدیثی میفرماید:
«اذا استأذن احدکم ثلاثاً فلم یؤذن له فلیرجع». [مسلم] «هرگاه یکی از شما سه بار اجازهی ورود خواست و اجازه نیافت باید برگردد».
209 - [12] عن أبی مسعود الأنصاری قال: جاء رجل إلى النبی ج فقال: إنه أبدع بی فاحملنی فقال: " ما عندی " فقال رجل: یا رسول الله! أنا أدله على من یحمله. فقال رسول الله ج: " من دل على خیر فله مثل أجر فاعله ". رواه مسلم ([14]).
209- (12) ابو مسعود انصاری س گوید: مردی (که بسیار شیفته و دلباخته و عاشق و دوستدار جهاد و پیکار با دشمنان اسلام بود) به نزد رسولخدا ج آمد و گفت: ای رسولخدا ج! مرکب و سواریام برای جهاد، ضعیف و ناتوان گشته و از شما تقاضا دارم تا وسیله و مرکبی برای شرکت در جهاد، در اختیارم گذارید و به جهاد و پیکار علیه دشمنان و بدخواهان اسلام، روانهام سازید.
اما چون پیامبر ج وسیلهای در اختیار نداشت، جواب منفی به او داد و فرمود: مرکبی ندارم که تو را بر آن سوار کنم و بهسوی جهاد روانه سازم.
در همین هنگام، مردی از جای برخاست و گفت: ای رسولخدا ج! من او را بهسوی کسی راهنمایی میکنم که وسیله و مرکبی برای مشارکت در جهاد، در اختیارش گذارد. پیامبر ج فرمود: کسیکه بهسوی خوبی و نیکی راه نماید، برای او پاداش انجامرسان و کنندهی کار نیک خواهد بود (بدون آنکه از پاداش انجامرسان کار نیک، چیزی کاسته شود).
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
210 - [13] وعن جریر قال: کنا فی صدر النهارعند رسول الله ج، فجاء قوم عراة مجتابی النمار أو العباء، متقلدی السیوف، عامتهم من مضر، بل کلهم من مضر؛ فتمعر وجه رسول الله ج لما رأى بهم من الفاقة، فدخل ثم خرج، فأمر بلالاً فأذن، وأقام فصلى ثم خطب فقال: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّکُمُ ٱلَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ﴾ [النساء: 1] إلى آخر الآیة ﴿إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلَیۡکُمۡ رَقِیبٗا﴾ [النساء: 1]، والآیة التی فی الحشر ﴿ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَلۡتَنظُرۡ نَفۡسٞ مَّا قَدَّمَتۡ لِغَدٖ﴾ [الحشر: 18]، تصدق رجل من دیناره، من درهمه، من ثوبه، من صاع بره، من صاع تمره، حتى قال: ولو بشق تمرة".
قال: فجاء رجل من الأنصار بصُرّة کادت کفه تعجز عنها، بل قد عجزت، ثم تتابع الناس حتى رأیت کومین من طعام وثیاب. حتى رأیت وجه رسول الله ج یتهلل کأنه مذهبة فقال رسول الله ج: " من سن فی الإسلام سنة حسنة فله أجرها وأجر من عمل بها من بعده من غیر أن ینقص من أجورهم شیء، ومن سن فی الإسلام سنة سیئة کان علیه وزرها ووزر من عمل بها من بعده من غیر أن ینقص من أوزارهم شیء ". رواه مسلم([15]).
210- (13) جریر(بن عبدالله) س گوید: باری در اول روز و در وقت صبحگاه، ما در محضر رسولخدا ج نشسته بودیم که مردمانی پابرهنه و لخت که جامههای خطدار پشمین پوشیده و شمشیرها را به خود بسته و به گردن آویزان کرده بودند و بیشتر آنان و بلکه همهی آنان از«قبیلهی مضر» بودند، وارد شدند.
سیمای مبارک پیامبر ج بر اثر فقر و فاقه و تنگدستی و افلاسی که برآنان دید، تغییر کرد و به منزل رفت و سپس برگشت و به حضرت بلال س دستور داد که اذان و اقامه برای نماز (غالباًً نماز ظهر یا جمعه) بگوید.
پیامبر ج نماز را خواند و پس از فارغ شدن از نماز از جای برخاست و خطبهای ایراد فرمود و در آن این آیات را تلاوت نمود:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ ٱتَّقُواْ رَبَّکُمُ ٱلَّذِی خَلَقَکُم مِّن نَّفۡسٖ وَٰحِدَةٖ وَخَلَقَ مِنۡهَا زَوۡجَهَا وَبَثَّ مِنۡهُمَا رِجَالٗا کَثِیرٗا وَنِسَآءٗۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ ٱلَّذِی تَسَآءَلُونَ بِهِۦ وَٱلۡأَرۡحَامَۚ إِنَّ ٱللَّهَ کَانَ عَلَیۡکُمۡ رَقِیبٗا١﴾ [النساء: 1].
«ای مردمان! از خشم پروردگارتان بپرهیزید. پروردگاری که شما را از یک انسان بیافرید و سپس همسرش را از نوع او آفرید و ازآن دو نفر، مردان و زنان فراوانی بر روی زمین منتشر ساخت. و از خشم و غضب خدایی بپرهیزید که همدیگر را بدو سوگند میدهید و بپرهیزید از این که پیوند خویشاوندی را گسیخته دارید و صلهی رحم را نادیده گیرید زیرا که بیگمان خداوند مراقب شما است».
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ ٱللَّهَ وَلۡتَنظُرۡ نَفۡسٞ مَّا قَدَّمَتۡ لِغَدٖۖ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَۚ إِنَّ ٱللَّهَ خَبِیرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ١٨﴾ [الحشر: 18].
«ای مؤمنان از خدا بترسید و هرکس باید بنگرد که چه چیزی را برای فردای قیامت خود، پیشاپیش فرستاده است از خدا بترسید، خداآگاه از هرآن چیزی است که میکنید».
آنگاه پیامبر ج فرمود: هرکس باید از دینار و درهم و لباس و گندم و خرمایش، صدقه و انفاق و بخشش و دهش کند، اگر چه نصف خرمایی باشد.
جریر بن عبدالله س گوید: پس از ایراد خطبهی پیامبر ج، مردی از انصار کیسهای پُر آورد که به سختی میتوانست آن را بردارد و دستش از سنگینی آن، توانایی حمل آن را نداشت، سپس مردم (به تأسی و اقتدا از فرمان رسولخدا ج و کارآن مرد انصاری) بدنبال یکدیگر و پشت سر همدیگر به صورت پیاپی به آوردن مواد غذایی پرداختند، تا اینکه دوکومهی بزرگ خوراک و لباس گردآوری شد. آنگاه چهره و سیمای مبارک پیامبر ج را مشاهده نمودم که از خوشحالی و مسرت میدرخشید و برق میزد.
پس از آن پیامبر ج فرمود: هرکس سنّت و منش نیکویی را در اسلام پایهریزی و نهادینه کند (که مردم از طریق آن، کار مشروع و خیری را انجام دهند) پاداش آن و پاداش همهی کسانی که بعد از او بدان عمل کنند، به وی میرسد و این در حالی است که از پاداش آنان چیزی کم نمیگردد.
و هرکس بنیانگذار و طرّاح سنّت و روش بدی در اسلام باشد، گناه آن وگناه هرکس که بعد از او بدان عمل کند، بر دوش او خواهد بود، بدون اینکه چیزی از گناه آنان کاسته شود.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: مراد از «سنت حسنه» در این حدیث، آن است که مشروعیت آن، مستند به نص صحیح و درستی از قرآن و سنت و اصول و موازین اسلامی باشد، ولی مردم بدان عمل نکرده باشند، و سپس کسی همّت کند و با پشتکار خود آن را در میان مردم احیا و بازسازی نماید.
از اینرو، نمیتوان از این حدیث، چنین برداشت کرد که این مرد انصاری، بدعت حسنهای انجام داده و پیامبر ج هم به دنبال او آن را انجام داده است. نه، اینطور نیست چرا که آن مرد انصاری تنها کاری که انجام داد این بود که دادن صدقه در حادثه مورد نظر را آغاز کرد و مشروعیت صدقه و انفاق هم قبلاً با نص خود پیامبر ج ثابت شده بود و او فقط نخستین کسی بود که به این فرمان و سنت پیامبر ج جامهی عمل پوشاند و مردم را به انجام آن ترغیب و تشویق نمود.
بنابراین، منظور از «سنت حسنه»، احیاء امر مشروعی است که انجامدادن آن بخاطر ترک سنتها در میان مردم، مرسوم و متداول نبوده است. و اکنون نیز، اگر کسی سنتی از سنتهای متروکه و فراموششده را احیا کند و در میان قوم و گروه خویش نخستین کسی باشد که به آن جامهی عمل پوشاند، گفته میشود که او «سنت حسنه» را انجام داده است.
211 - [14] وعن ابن مسعود قال: قال رسول الله ج: " لا تقتل نفس ظلماً إلا کان على ابن آدم الأول کفل من دمها؛ لأنه أول من سن القتل ". متفق علیه وسنذکر حدیث معاویة: " لا یزال من أمتی " فی باب ثواب هذه الأمة إن شاء الله تعالى([16]).
211- (14) ابن مسعود س گوید: پیامبر ج فرمود: خون هیچ انسانی به ناحق ریخته نمیشود، مگر اینکه سهمی از مسئولیت و پادافره آن بر عهدهی (قابیل) نخستین فرزند آدم ÷ است که این سنّت شوم و نحس آدمکشی را در دنیا بنا نهاد.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند. و اگر خدا بخواهد، حدیث حضرت معاویه«لایزال من امتی...» را در باب «ثواب هذ الامة» نقل خواهیم کرد].
شرح: از این حدیث به خوبی دانسته میشود که هر سنّت زشت و شومی مادام که در دنیا باقی است و بدان عمل میشود و مردم آنرا نصبالعین خویش قرار میدهند، مانند: قتل، آدمکشی، بنای میخانهها، کتابهای گمراهکننده و مبتذل، طرحهای استعمارگرانه، پروژههای خانمانسوز و ستمگرانه و... سهمی از مجازات و پادافره و مسئولیت آن بر دوش نخستین پایهگذارآن میباشد.
وکسی که بنیانگذار افکار گمراهکننده، و عقاید و باورهای ویرانگر، سازندهی اماکن فاسد، طرّاح الحاد و بیبندوباری، انحراف و فساد، شرک و چندگانهپرستی و بدعت و نوآوری در دین و موجب انحراف اذهان بسیاری از جوانان، از عقیدهی خالص و ناب توحید و فضائل اخلاقی و ایمانی شود، سهمی از گناه و مجازات آن بر دوش وی خواهد بود.
پس تا میتوانی مروّج خیر و نیکی باش و از پایهگذاری شر و فساد و بدعت و نوآوری در دین بشدت بپرهیز.
212 - [15] عن کثیر بن قیس، قال: کنت جالساً مع أبی الدرداء فی مسجد دمشق، فجاء رجل فقال: یا أبا الدرداء! إنی جئتک من مدینة الرسول ج لحدیث بلغنی أنک تحدثه عن رسول الله صلی الله علیه وسلم، ما جئت لحاجة. قال: فإنی سمعت رسول الله ج یقول: " من سلک طریقاً یطلب فیه علماٌ سلک الله به طریقاٌ من طرق الجنة، وإن الملائکة لتضع أجنحتها رضاً لطالب العلم، وإن العالم یستغفر له من فی السموات ومن فی الأرض والحیتان فی جوف الماء، وإن فضل العالم على العابد کفضل القمر لیلة البدر على سائر الکواکب، وإن العلماء ورثة الأنبیاء، وإن الأنبیاء لم یورثوا دیناراً ولا درهماً، وإنما ورثوا العلم، فمن أخذه، أخذ بحظ وافر ". رواه أحمد والترمذی وأبو داود وابن ماجه والدارمی وسماه الترمذی قیس بن کثیر([17]).
212- (15) کثیر ابن قیس س گوید: با ابودرداء س در مسجد دمشق، نشسته بودم که مردی (از مشتاقان و شیفتگان علم و دانش و از دلباختگان و عاشقان حکمت و فرزانگی) به نزد او آمد و گفت: ای ابودرداء س! من از شهر رسولخدا ج مدینهی منوره به نزد تو میآیم. و هدفم از طیکردن این همه راه، این است که به من خبر دادهاند که تو به حدیثی از احادیث گهربار و تابناک رسولخدا ج آگاهی. من آمدهام تا آن را از تو فرا گیرم و (به خدا سوگند) برای منظور دیگری به شام نیامدهام و هدفی جز فراگیری آن حدیث ندارم.
ابودرداء س گفت: از رسولخدا ج شنیدم که فرمود: کسیکه رنج راهی را بر جان بخرد و در آن علم و دانشی را بجوید، خداوند ﻷ نیز برای او راهی بهسوی بهشت هموار میسازد، و فرشتگان الهی، بالهای خود را بر زیر پای دانشپژوهان و دانشجویان میگشایند، چرا که از آنچه آنها میجویند، خوشنودند و هر آنچه که در آسمانها و زمین است حتی ماهیان درآب برای جویندگان علم و دانشمندان و فرزانگان، در خواست مغفرت و بخشودگی میکنند.
و فضیلت و برتری عالم و دانشمند بر عابد و پرستشگر خدا، بسان برتری ماه شب چهاردهم بر دیگر ستارگان آسمان است.
و دانشمندان و دانشوران اسلامی، وارثان برحق پیامبراناند و دانش را از آنان به ارث بردهاند و پیامبران نیز از خود دینار و درهمی بر جای نگذاشتهاند و فقط علم و دانش و حکمت و معرفت را از خود به ارث گذاشتند، پس هرکس دانش فراگیرد، بهرهای ارزشمند از ارث پیامبران را فراگرفته است و به سهمی بزرگ و سترگ رسیده است.
[این حدیث را احمد، ترمذی، ابوداود و ابن ماجه و دارمی روایت کردهاند. و ترمذی به جای«کثیربن قیس» قیس بن کثیر، روایت کرده است].
213 - [16] وعن أبی أمامة الباهلی قال: ذکر لرسول الله ج رجلان: أحدهما عابد والآخر عالم، فقال رسول الله ج: " فضل العالم على العابد کفضلی على أدناکم ". ثم قال رسول الله ج: " إن الله وملائکته وأهل السماوات والأرض حتى النملة فی جحرها وحتى الحوت، لیصلون على معلم الناس الخیر ". رواه الترمذی([18]).
213- (16) ابوامامه باهلی س گوید: از پیامبر ج پیرامون دو مرد سؤال شد که یکی از آنها عالم و دیگری عابد است (که کدام یک از آن دو بر دیگری فضیلت و برتری دارد)؟
پیامبر ج فرمود: فضیلت و برتری عالم و دانشمند بر عابد و پرستشگر خدا، (از لحاظ مرتبه و مقام) بسان برتری من بر پائینترین و ناچیزترین شماست. سپس در ادامه فرمود: بیتردید خدای فرزانه و فرشتگان مقرب و معصوم او و زمینیان و آسمانیان، تا مور در لانهاش و ماهی در ژرفای دریا، به آن کسیکه به مردم خیر و نیکی میآموزد و آموزگار خوبیها و زیباییها است، درود نثار میکنند و وی را دعای خیر مینمایند.
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
214 - [17] ورواه الدارمی عن مکحول مرسلاً ولم یذکر: رجلان وقال: " فضل العالم على العابد کفضلی على أدناکم، ثم تلا هذه الآیة ﴿إِنَّمَا یَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْ﴾ [فاطر: 28]" وسرد الحدیث إلى آخره([19]).
214- (17) دارمی همین روایت را از مَکحول، بطور مرسل و البته بدون نقل «ذکر لرسول الله رجلان...» چنین روایت میکند که پیامبر ج فرمود: «فضیلت و برتری عالم و دانشمند بر عابد، بسان برتری من بر پائینترین و کمترین شما (از لحاظ مرتبه و مقام) است.
سپس پیامبر ج این آیه را تلاوت فرمود:
﴿إِنَّمَا یَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْ﴾ [فاطر: 28]
«بیتردید، تنها بندگان دانا و دانشمند ازخدا، ترس آمیخته با تعظیم دارند».
و مکحول ـ رحمة الله علیه ـ بقیهی حدیث را بسان حدیث بالا، تا آخر روایت کرده است.
215 - [18] وعن أبی سعید الخدری قال: قال رسول الله ج: " إن الناس لکم تبع، وإن رجالا یأتونکم من أقطار الأرض یتفقهون فی الدین، فإذا أتوکم فاستوصوا بهم خیرا ". رواه الترمذی([20]).
215- (18) ابوسعید خدری س گوید: پیامبر ج (در بارهی موقعیت و جایگاه شامخ و والای صحابه ش و وظیفه و رسالت بزرگ و سترگشان خطاب به آنها) فرمود: بیتردید، سایر مردمان (در افعال و کردار و گفتار و پندار، و مکارم اخلاقی و محاسن ایمانی) پیرو و دنبالهرو شما هستند. و براستی در آیندهای نزدیک، مردمانی از اطراف واکناف شهرها و روستاها و از نقاط مختلف جهان برای تفقّه، تحصیل علوم دینی، دانشاندوزی و کسب تعالیم و احکام اسلامی و اوامر و فرامین الهی و دستورات و آموزههای نبوی، به جانب شما روی خواهند آورد و قصد شما را خواهند کرد. پس شما را توصیه میکنم که هرگاه به نزد شما آمدند و آهنگ شما را کردند، با آنان به خوبی و نیکی برخورد نمائید.
[این حدیث را ترمذی روایت کرده ست].
شرح: با اتکا به مفاد این حدیث، به جرأت میتوان گفت که همچنان که ایمان صحابه ش به فرمودهی قرآن، محور اعتبار و میزان ارزیابی ایمان ما مسلمانان است، گفتهها، کردارها، سبک و روش، سنّت و منش، و رهنمودها و تعالیم آنها نیزملاک استناد و تقلید ما میباشد.
و حدیث، گویای این حقیت است که وجود صحابه ش، برای امّت محمدی ج تنها عامل رشد و ترقی و تعالی و تکامل علمی، فرهنگی، ایمانی، اخلاقی، عرفانی و... میباشد، چرا که آنها، ناقلان دین و حاملان شریعت مقدس اسلام و واسطههای میان ما و پیامبر ج هستند. و در حقیقت علم و دانش صحابه ش تار و پود دین و علوم و معارف اسلامی میباشد و تصور دین، بدون توجه به علم صحابه ش، ممکن نیست.
آری، در این حدیث، متابعت از صحابه ش به صریحترین وجه ممکن بیان شد و تمسک به آنان و گفتار و کردار و رهنمودهای آنان، مورد تأیید و تأکید قرار گرفته است، و پیامبر ج یاران خویش را در حد الگو و مقتدا و پیشوا و قدوه، برای آیندگان در تحصیل علوم دینی و دانشاندوزی وکسب تعالیم و احکام اسلامی قرار داده است.
چرا که در حقیقت، آنها طلایهداران راستین عرصهی علم و دانش و پیشقراولان واقعی عرصهی اجتهاد و عمل و پیشگامان پیشتاز عرصهی دعوت و تبلیغ و پیشآهنگان ممتاز عرصهی تأسّی و اقتدا به اوامر و فرامین تعالیبخش و سعادتآفرین رسولخدا ج و دانشوران و فرزانگان حقیقی شرع مقدس اسلام بودند. و تابعین، اگراز زبان خدا مورد ستایش و تمجید قرارگرفتهاند، فقط بخاطراتباع و پیروی شایسته از صحابه ش است:
﴿وَٱلسَّٰبِقُونَ ٱلۡأَوَّلُونَ مِنَ ٱلۡمُهَٰجِرِینَ وَٱلۡأَنصَارِ وَٱلَّذِینَ ٱتَّبَعُوهُم بِإِحۡسَٰنٖ رَّضِیَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُ وَأَعَدَّ لَهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی تَحۡتَهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَآ أَبَدٗاۚ ذَٰلِکَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِیمُ١٠٠﴾ [التوبة: 100].
و اگر ما میخواهیم به گنجینهی تعلیمات اسلامی و به معارف قرآنی و اسرار و حقایق سنتهای نبوی دست پیدا بکنیم، راهی جز اتباع و پیروی از صحابه ش را سراغ نداریم، چرا که آنها ناقلان دین و حاملان شریعت مقدس اسلام و واسطههای میان ما و پیامبر ج هستند.
216 - [19] وعن أبی هریرة س قال: قال رسول الله ج: " الکلمة الحکمة، ضالة الحکیم، فحیث وجدها فهو أحق بها ". رواه الترمذی وابن ماجه وقال الترمذی: هذا حدیث غریب، وإبراهیم بن الفضل الراوی یضعف فی الحدیث([21]).
216- (19) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: گفتار و سخن حکمتآمیز و فرزانگی، گمشدهی هر انسان فرزانهای است (که پیوسته به دنبال آن میگردد) پس هر جایی که آن را به دست آورد، او شایسته و لایق به آن گفتار حکمتآمیز است (پس انسان مسلمان و فرزانه، آن چنان شیفته و دلباختهی علم و دانش و حکمت و فرزانگی است که آن را از هرکس بشنود، فرا میگیرد و بها نمیدهد که از کدامین دهان بیرون میآید).
[این حدیث را ترمذی و ابن ماجه روایت کردهاند. ترمذی گفته: این حدیث، حدیثی غریب است و «ابراهیم بن فضل» راوی ضعیفی میباشد].
شرح: چنانچه قبلاً گفته شد«حکمت»، همان سخن و مطلب محکم ومتقن ومنطقی و درست است. یعنی دریافت حقیقت، یعنی هر قانون و قاعدهای که با حقیقت موافق باشد و ساخته و پرداخته تخیّلات نباشد.
این حدیث بیانگر این مطلب مهم است که فرا گرفتن و تحصیل علوم ومعارف، یگانه شرط آن این است که آن علم و دانش، درست و صحیح و مطابق با واقع و حقیقت باشد، شما به آن کسیکه علم و حکمت را از او فرا میگیرید، کار نداشته باشید، چرا که حکمت گمشدهی مؤمن است. پس او را میجوید و مییابد، هرچند در نزد یک نفر مشرک و یا منافق باشد.
آری! وقتی هست که انسان، در درست و صحیحبودن مطلبی تردید دارد، در اینگونه موارد کسانی که اهل تشخیص نیستند، نباید به سخن هر کسی گوش کنند و باید دقت کنند که تحت تأثیر و تلقین چه کسی هستند، چرا که اگر در این زمینه دقت نکند، چه بسا ممکن است که از آن راه به گمراهی و ضلالت کشیده شوند.
ولی وقتی است که معلوم است، حرف طرف درست و صحیح است، در این صورت پیامبر ج میفرماید: به نزدش بروید و آنرا فراگیرید.
به قول یکی از بزرگان که میفرمود:
«خُذواالحق من أهل الباطل ولاتأخذوا الباطل من أهل الحق وکونوا نقّاد الکلام». «سخن حق را از اهل باطل بگیرید و آن را بپذیرید ولی سخن باطل را از اهل حق نگیرید و نپذیرید و خودتان صرّاف سخن و سخنشناس باشید».
پس دانستیم که در تعلیم وتعلّم و فراگیری حکمت و فرزانگی، برای انسانهای فرزانه و دانشمند، قید و محدودیّتی نیست.
217 - [20] وعن ابن عباس قال: قال رسول الله ج: " فقیه واحد أشد على الشیطان من ألف عابد ". رواه الترمذی وابن ماجه([22]).
217- (20) ابن عباس ـ ب ـ گوید: پیامبر س فرمود وجود یک دانشمند (خداترس و پرواپیشه، و متقی و پرهیزگار) برای شیطان از وجود هزارعابد (جاهل) سختتر است.
[این حدیث را ترمذی وابن ماجه روایت کردهاند].
شرح: نکتهی جالب در این حدیث این است که پیامبر ج درمقایسهی عالم وعابد میفرماید: وجود یک عالم متقی برای شیطان، از وجود هزار عابد، سختتر است جالب اینکه: عابد، عبادتی را انجام میدهد که هدف آفرینش انسان است:
﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِیَعۡبُدُونِ٥٦﴾ [الذاریات: 56].
«من پریها و انسانها را جز برای پرستش خود نیافریدهام...»
ولی از آنجا که روح و جوهرهی عبادت و پرستش، معرفت و حکمت و علم و دانش است، عالم براو برتری فوقالعاده دارد، چرا که در حقیقت، موفقیت در طریق تکامل و جلب خوشنودی خدا و قرب او مرهون دو عامل است، ایمان و عمل و آگاهی و تقوا. و مسلّما وجود همین دو عا مل، باعث برتری عالم بر عابد و باعث ترس شیطان از عالمان و فرزانگان دینی است.
218 - [21] وعن أنس قال: قال رسول الله ج: " طلب العلم فریضة على کل مسلم، وواضع العلم عند غیر أهله کمقلد الخنازیر الجوهر واللؤلؤ والذهب ". رواه ابن ماجه وروى البیهقی فی شعب الإیمان إلى قوله " مسلم ". وقال: هذا حدیث متنه مشهور، وإسناده ضعیف، وقد روی من أوجه کلها ضعیف([23]).
218- (21) انس س گوید: پیامبر ج فرمود: فراگرفتن و جستن علم و دانش (به اندازهی ضرورت) بر هر انسان مسلمان و حق گرا (چه مرد و چه زن) واجب است. و آن کسیکه علم و دانش را، نزد کسانی که شایسته و بایستهی آن نیستند و لیاقت فراگیری آن را ندارند، مینهند، چنان است که گوهر گرانبها و مروارید و طلا را برگردن خوکها آویخته است.
[این حدیث را ابنماجه روایت کرده است. و بیهقی نیز در «شعب الایمان» تا واژهی «مُسلم» آن را روایت کرده است و گفته: این حدیث متنش مشهور و اسنادش ضعیف میباشد و از چند طریق دیگر روایت شده که همهی طرقش ضعیف است].
شرح: باید توجه داشت که طلبکردن هر علم بر مسلمان فرض نیست، بلکه طلبکردن علمی بر او الزامی است که در حال حاضر به آن نیازمند باشد، چنانچه بر هر مسلمانی نماز فرض است، یادگیری ارکان و شرایط نماز نیز بر او فرض است. همچنین فرائض وضو و فرائض غسل و فرائض تیمم. تا با رعایت کردن فرائض، وظیفهاش را به نحو احسن انجام دهد و ادا کند.
بر هر مسلمان، یادگیری فرائض و واجبات نماز، زکات، حج و... واجب است تا بتواند آنها را به خوبی ادا کند، زیرا قاعدهی کلّی است که آنچه به اقامهی فرض، منتهی میشود، فرض و آنچه به واجب منتهی میگردد، واجب است.
اما حفظ و یادگیری مسائلی که در برخی مواقع، عارض میشود، فرض کفایه است، مانند: طبابت، نسّاجی، کشاورزی و...که اگر در منطقهای، عدهای این فریضه را ادا کنند، بار مسئولیت از دوش دیگران برداشته میشود، در غیر اینصورت همه گنهکار میشوند.
از حدیث بالا به خوبی دانسته شد که جوینده علم و دانشپژوهی که از همان آغاز تحصیل، هدفش آراستهنمودن درون و زینت دادن آن به فضائل اخلاقی و زیور فرزانگی نمیباشد و خواسته نهایی خویش را ازکسب علم، تقرب به پیشگاه خداوند متعال و صعود به جوار ملأ اعلی، از فرشتگان و مقربان خدا، قرار ندهد، و آن را وسیلهای برای دستیابی به جاه و مقام، مال و منال و پست و موقعیت اجتماعی به حساب میآورد، یا هدفش از کسب علم، این است تا با آن به مجادله با سفهاء بپردازد و بر دیگران افتخار کند و با علم از وابستگیهای خود به امور دنیوی نکاهد، خود را بالاتر از علم بگیرد و برای نیل به آن متواضع و در مقابل معلم و آموزگار خود، فروتن، مؤدب و فرمانپذیر نباشد و بیماریهای درونی از قبیل: حسد، تکبر و خودبزرگبینی، کینهورزی، ریا و تزویر و حب مال و مقام، دوری از حق، تعظیم ثروتمندان و قدرتمندان و مراوده با آنان و استفاده از مال حرام آنها، در وجودش شعلهور باشد، اگر کسی علم و دانش را نزد چنین کسیکه شایسته آن نیست و لیاقت فراگیری آن را ندارد، بنهد، چنان است که گوهر گرانبها و مروارید طلا، بر گردن خوکها آویخته است، چراکه علم و دانش گوهر پاک و پاکیزهای است و جز در مکان پاک و قلب خالص و بیآلایش جای نخواهد گرفت.
پس بر استادان و مربیان، لازم است که از نصیحت و پند و اندرز شاگردانشان فروگذاری نکنند و باید آنان را آگاه سازند که هدف از تحصیل علوم دینی و معارف اسلامی، تقرب و نزدیکی به خداوند ﻷ است، نه دستیابی به ریاست و سیادت و افتخار بر دیگران و مجادله با مردم.
چرا که به گفتهی حضرت عمر س، خوفناکترین و خطرناکترین بلا، برای امت اسلامی، منافق دانا و عالم است (یعنی خوکی که بر گردنش طلا و جواهر و مروارید و گوهر گرانبها آویزان کرده باشند) که به زبان عالم است و با قلب و عمل جاهل.
زیرا هرگاه علم و دانش به انسان نالایق وناشایستهای برسد، تاریکی بدعتها و خرافات و اوهام بر عقلها و دلها مستولی میشود و حشرات فتنه و گمراهی در فضا، ظاهر میگردند و کسانی صدرنشین مجالس وعظ و نصیحت و درس و تدریس میشوند که شایستگی آن را ندارند و افرادی بر کرسی افتاء و قضاوت مینشینند که هیچ نسبتی با علم ندارند و با وجود آنها، اساطیر و خرافات و بدعتها و نوآوریها، بر جهان حاکم شده و علم حقیقی رخت برمیبندد و در نتیجه گمراهی و ضلالت و تاریکی الحاد و انحراف، همه جا را فرا میگیرد و موجبات تباهی و شقاوت و بدبختی و فلاکت مردمان میگردد.
پس بر علماء و دانشمندان اسلامی لازم است، امانتی را که خداوند از مسائل علوم و فنون مختلف بر عهدهی آنان گذاشته، در بین مردم لایق و شایسته، انتشار دهند و نور هدایت و حکمت و معرفت را بر تشنگان و شیفتگان واقعی علم و دانش و طلایهداران عرصهی فراگیری حکمت و معرفت بیفشانند و بر عامهی مردم نیز لازم است که بر اساس «طلب العلم فریضة علی کل مسلم» بر فهم آنچه که در زندگی به آن نیازمندند، بکوشند و تلاش ورزند، تا در وادی جهل وگمراهی قرار نگیرند و از دست خفاشان خونآشام الحاد و بیبندوباری و شرک و چندگانهپرستی و کفر و زندقه و نفاق و دورنگی، نجات و رهایی یابند.
219 - [22] وعن أبی هریرة قال: قال رسول الله ج: "خصلتان لا تجتمعان فی منافق: حُسن سَمت ولا فقه فی الدین ". رواه الترمذی([24]).
219- (22) ابرهریره س گوید پیامبر ج فرمود: دو خصلت و ویژگی زیبا است که در انسان منافق و دو رنگ و دو چهره و دورو گرد نمیآید:
1- خوشنامی و حسن سلوک (یعنی متصفشدن به گفتار، کردار و سیرت صالحان و نیکان و دوریگزیدن از امراض درونی و از صفات و ویژگیهای نکوهیده و زیانبار).
2- دانایی و ژرفنگری در دین خدا.
(پس برای مسلمانان نیز شایسته است تا این دو خصلت را در خود گردآورند و خویشتن را از صفات و ویژگیهای منافقان و دو چهرهها دور نگاه دارند، چرا که منظور پیامبر ج نیز از ایراد این حدیث، تحریک و تشویق مسلمانان در متصفشدن به این دو خصلت و ویژگی است.
یعنی این دو خصلت در انسان منافق گرد نمیآید، اما در وجود انسان مؤمن راستین جمع خواهد شد، و شما که مسلمان هستید، برای بدست آوردنش کوشش کنید و تلاش ورزید).
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
220 - [23] وعن أنس قال: قال رسول الله ج: " من خرج فی طلب العلم فهو فی سبیل الله حتى یرجع ". رواه الترمذی والدارمی([25]).
220- (23) انس س گوید: پیامبر ج فرمود: کسیکه در جستجو و طلب علم و دانش و حکمت و فرزانگی از منزل خویش خارج شود، پیوسته سعی و کوشش وی در فراگیری دانش، در راه خداست تا اینکه به منزل و شهر و دیار خویش برگردد.
[این حدیث را ترمذی و دارمی روایت کردهاند].
شرح: خداوند چه شرافت و فضیلتی و چه جلال و عظمتی برای اهل علم و دانشجویان و دانشپژوهان، بالاتر از این فضیلت، قائل شده است، تا آنجا که خدای ﻷ آنها را با مجاهدان در راه خدا که با دشمنان و بدخواهان اسلام و مسلمین پیکار میکنند، مقایسه نموده است.
مسئلهی مهمی که میتوان از این حدیث استفاده کرد، احترام و اهمیت خاصی است که اسلام برای مسئلهی تعلیم و تعلم قائل شده است یعنی جهاد با جهل و بیخبری همانند جهاد با دشمن بر آنها فرض است و اهمّیت یکی از دیگری کمتر نیست، بلکه تا مسلمانان در جهاد و پیکار با جهل پیروز نشوند، در جهاد با دشمن خارجی پیروز نخواهند شد، زیرا یک ملّت جاهل، همواره محکوم به شکست و عقبماندگی وانحطاط است.
حسن بصری ـ رحمة الله علیه ـ گوید: «چون جوهر قلم علماء با خون شهدا سنجیده شود، جوهر قلم علماء بر خون شهدا ارجحیّت مییابد».
دکتر یوسف قرضاوی نیز در این زمینه میگوید: «کمک رسانیدن به دین و شریعت خدا در بعضی اوضاع و احوال با جنگ و نبرد تحقق مییابد و در بعضی زمانها و مکانها نیز فقط عبارت از جنگ و قتال خواهد بود.
اما در بعضی زمانها از جمله این عصر کنونی ما، خطرات و عمق تأثیر تهاجمهای فکری و روانی به مراتب بیشتر از تهاجمهای مادی و نظامی است و اگر جمهور فقهای مذاهب چهارگانه از دیر باز این سهم زکات را به تدارکات مجاهدین و رزمندگان و مرزداران و آنچه که نیاز دارند، از قبیل: اسب واستر و سلاح، معنی گردانیدهاند، در عصر کنونی، ما نوعی دیگر از جهادگران و پاسداران را برآن میافزائیم و آن کسانی هستند که در راه جهاد فکری و روانی و گرایش خردها و قلبها بهسوی تعالیم اسلام و گسترش مرزهای دعوت اسلامی کوشش میکنند. اینان مبارزان سلحشور و مجاهدان و پاسدارانی هستند که با زبان و قلم در جهت دفاع از عقیده و شریعت و پاسداری از حریم اسلام، جهاد میکنند([26]).
استاد قرضاوی در جایی دیگر میگوید:
«هر گاه درکشوری، نظام تعلیم و تربیت در اختیار مبشران مسیحی یا کمونیستها یا لائیکها قرار گرفته باشد، بزرگترین جهاد فی سبیل الله در چنین کشوری عبارت خواهد بود، از تأسیس یک مدرسهی اسلامی خالص، که در آن مدرسه به فرزندان مسلمان، آنچه را که در امور دینی و دنیوی بدان نیاز دارند، آموزش دهند و از آنان در مقابل انواع تهاجم فکری و اخلاقی حمایت و حراست کنند و از گزند برنامههای زهرآلود و کتابهای منحرف، آنان را مصون و محفوظ بدارند. مبادا که با آن کتابها و برنامهها، اندیشههای معلمان و دانشآموزان را تباه سازند و افکار عمومی مسلمانان را مسموم گردانند و نظام تعلیم و تربیت را به مسیرهای غیر دینی و غیراسلامی بکشانند...
و خود این یک نوع جهاد عظیم به شمار میآید، زیرا که خطر مؤسسات فکری و فرهنگی غربزده و لائیکی به مراتب بیشتر از تهاجمهای نظامی در قرون گذشته بر علیه اسلام است. اینجاست که کوشش در راه دعوت اسلامی و آگاهیدادن به نسل جدید مسلمان و ایجاد اماکن تعلیم و تربیت و برخوردار گردانیدن آنها از تمکن مالی و شرایط لازم، مهمترین مصداق جهاد فی سبیل الله است([27]).
221 - [24] وعن سخبرة الأزدی قال: قال رسول الله ج: "من طلب العلم کان کفارة لما مضى ". رواه الترمذی والدارمی وقال الترمذی: هذا حدیث ضعیف الإسناد وأبو داود الراوی یضعف([28]).
221- (24) سخبرةالأزدی س گوید: پیامبر ج فرمود: کسیکه به دنبال تحصیل و فراگیری علم و دانش و حکمت و فرزانگی باشد، همان فراگرفتن دانش (و رنج و مشقتی که در تحصیل آن برداشت میکند) کفاره و از بین برندهی گناهان پیشین اوست.
[این حدیث را ترمذی و دارمی روایت کردهاند. و ترمذی گفته: اسناد این حدیث ضعیف است، چراکه در آن راوی ضعیف بنام «ابوداود» وجود دارد].
222 - [25] وعن أبی سعید الخدری قال: قال رسول الله ج: " لن یشبع المؤمن من خیر یسمعه حتى یکون منتهاه الجنة ". رواه الترمذی([29]).
222- (25) ابو سعید خدری س گوید: پیامبر ج فرمود: انسان باایمان و حقگرا، از شنیدن نیکی و خوبی و از گوشدادن به سخنان حکمتآمیز و فرزانگی، سیری نمیپذیرد، تا سرانجام آن بهشت زیبا و فرحزای خداوند ﻷ باشد(چراکه دو گرسنهاند که هرگز سیری نمیپذیرند: یکی جویای دانش و دیگری جویای مال. پس شیفتگان و دلباختگان علم و دانش و عاشقان و والهان حکمت و فقاهت پیوسته به دنبال مطلوب خویشاند، تا در پرتو آن به رضایت و خوشنودی خداوند به معرفت و شناخت درست و سرانجام به بهشت فرحبخش معشوق دست یابند).
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
223 - [26] وعن أبی هریرة س قال: قال رسول الله ج: " من سئل عن علم علمه ثم کتمه؛ ألجم یوم القیامة بلجام من نار ". رواه أحمد وأبوداود والترمذی([30]).
223- (26) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: هرکس از علم و دانشی که آن را میداند مورد پرسش قرار گیرد و آن را دانسته نهان دارد (و آن را از اهل علم و حکمت که نیاز به آن دارند، کتمان کند) در روز رستاخیز، دهنه و لگامی از آتش بر دهان او زده میشود.
[این حدیث را احمد، ابوداود و ترمذی روایت کردهاند].
224 - [27] ورواه ابن ماجه عن أنس([31]).
224- (27) همین حدیث را ابن ماجه نیز از انس س روایت کرده است.
شرح: این حدیث در حقیقت اخطار و هشداری تکاندهنده به تمام دانشمندان وعلمای مذهبی و فرزانگان و فرهیختگان اسلامی و طلایهداران و پیشقراولان عرصهی علم و دانش است که آنها در تبیین و روشن ساختن اوامر و فرامین الهی و حقایق و معارف دینی و دستورات و تعالیم نبوی و احکام و مسائل شرعی و اسرار و رموز و آموزههای تعالیبخش وسعادتآفرین قرآنی بکوشند و در این امانت بزرگ الهی خیانت نورزند وکتمان حقایق ننمایند.
بلکه همهی آنها موظفند تا حقایق و معارف دینی را عریان وآشکار در اختیار مردم بگذارند، تا همهی تودههای مردم به روشنی از آنها آگاهی و اطلاع یابند.
و نیز مسئولاند که در تبیین، توضیح، تفسیر وتنویر افکار عمومی مسلمانان کوتاهی نکنند، تا مشمول همان سرنوشتی که پیامبر ج در این حدیث و مانند آن برای علمایی که کتمان حقایق میکنند بیان کرده، قرار نگیرند.
پس طبق مفاد این حدیث، هر کسیکه حکمی شرعی، یا علمی نافع، یا رأی صحیح وسودمندی را از دانشجویان و تشنگان علم و معرفت وآنانی که سخت به آن نیازمندند، پنهان کنند، در روز رستاخیز خداوند ﻷ به جهت این کار ننگین و زشتش، دهنهای از آتش بر دهان او میزند و او را خوار و رسوا میگرداند.
خلاصه اینکه: اگر عالم به قصد کتمان علم خویش احکام را نگوید، خدای ﻷ و پیامبر اکرم ج را نافرمانی کرده و مستحق گناه و مجازات در روز قیامت خواهد بود.
اما اگر قصد کتمان احکام نباشد و بداند که آن علم نزد افراد دیگری غیر از او نیز شناخته شده است و افراد دیگری نیز به شناخت این احکام در همان منطقه آشنا هستند و وی از روی اخلاص و نیت صادق واز روی تواضع و فروتنی و ادب و صداقت بخاطر دوری از تکبر و غرور و خودمحوری و خودبزرگبینی به دیگر علما حواله میکند، در اینصورت تبلیغ و بیان احکام، بر وی واجب نیست به شرط آنکه مطمئن باشد که دیگران از آن حکم آگاهی دارند، و لی اگر کسی از مسئلهای مورد سؤال قرار گرفت، در این صورت تبلیغ مسائل و بیان احکام برایش واجب است، به دلیل حدیثی که در بالا گذشت.
به هر حال، انسانی که مردم را از علم و دانش خویش بیبهره و محروم میگرداند، مستحق مجازات دردناک و وحشتناک خداوندی در روز رستاخیز میباشد.
225 - [28] وعن کعب بن مالک قال: قال رسول الله ج: "من طلب العلم لیجاری به العلماء، أو لیماری به السفهاء، أو یصرف به وجوه الناس إلیه؛ أدخله الله النار ". رواه الترمذی([32]).
225- (28)کعب ابن مالک س گوید: پیامبر ج فرمود: کسیکه هدف و مطلوبش از جستن علم و دانش این باشد که خود را با دانشمندان همگام کند و بوسیلهی آن با آنها هم چشمی و رقابت ناسالم نماید و یا بوسیلهی آن با جاهلان وکمخردان ستیزه و جدال و کشمکش و اختلاف نماید و یا بوسیلهی آن تودههای مردم را بهسوی خود جلب و آنها را در اطراف خود جمع کند، خداوند او را به آتش سوزان دوزخ در میآورد.
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
226 - [29] ورواه ابن ماجه عن ابن عمر([33]).
226- (29) ابن ماجه نیز این حدیث را از ابن عمر ـ ب ـ روایت کرده است].
227 - [30] وعن أبی هریرة س قال: قال رسول الله ج: " من تعلم علماً مما یبتغى به وجه الله، لا یتعلمه إلا لیصیب به عرضاً من الدنیا؛لم یجد عرف الجنة یوم القیامة ". یعنی ریحها. رواه أحمد وأبو داود وابن ماجه([34]).
227- (30) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: کسیکه تنها، برای آنکه از مال دنیا بهرهای بیابد و به مال و منال و جاه و مقام و پست و موقعیتی دنیوی و اجتماعی دست یابد، دانش و علمی از علومی را که رضایت و خوشنودی خدا در آنها طلب میشود، بیاموزد (واز همان آغاز تحصیل، هدف و مقصودش، دستیابی به جاه و مال و دستیافتن به کالای ناچیز دنیا باشد) بوی دلانگیز بهشت به مشام وی نخواهد رسید.
[این حدیث را احمد، ابوداود و ابن ماجه روایت کردهاند].
شرح: در این حدیث پیامبر ج تمام علما، دانشمندان، فرزانگان، دانشجویان و دانشپژوهان را به یکی از اصول کلیدی و بنیادی و محوری و اساسی در تحصیل و فراگیری علم و دانش، راهنمایی و ارشاد میکند و آن ضرورت اخلاص و انحصار نیت برای خدا و پرهیز از ریا و تظاهر و کسب جاه و مقام و مال و منال به وسیلهی علم و دانش است.
فرد دانشجو و دانشپژوه، پیوسته باید هدفش را از تحصیل علم، جویاشدن رضایت خدا و تصفیهی آن از شایبههای شخصی یا دنیوی باشد.
وی باید از همان آغاز تحصیل، هدفش آراستهنمودن درون و زینتدادن آن به فضائل اخلاقی و زیور فرزانگی باشد. خواسته نهایی خود را از کسب علم، تقرب به خدا و صعود به جوار ملأ اعلی از فرشتگان و مقربین و ترقّی و پیشرفت و تکامل و تعالی ایمانی، اخلاقی، عرفانی و فرهنگی و خداشناسی و خدامحوری قرار دهد. و نباید علم را وسیلهای برای دستیابی به جاه و مال به حساب آورد، یا بوسیلهی آن به مجادله با سفهاء بپردازد و بر دیگران فخر کند، چرا که هدف از تحصیل علوم، تقرب به پیشگاه خداوند ﻷ است، نه دستیابی به ریاست و افتخار بر دیگران و مجادله و ستیزه با مردمان.
و نیز فرد دانشجو باید پیش از هرچیز نفس خود را از اخلاق پست و خویهای نکوهیده، پاک و تصفیه نماید، چرا که کسب علم و دانش و معرفت و حکمت زمانی امکانپذیر است که قلب از تمام ناپاکیهای اخلاقی و آلودگیهای درونی و نیتهای نفسانی و شایبههای شخصی و دنیوی پاک شود.
بنابراین بر تمام دانشجویان و دانشپژوهان لازم است که اگر بدنبال علم و دانش میروند آن را از شایبهها و امیال و آرزوهای زودگذر نفس و موانع راه، اعم از سرمایه، شهوت، مقام، مال، شهرت، کسب منزلت در دل دیگران، مدح و ثنا، گریز از ملامت و سرزنش، کسب رضایت عامهی مردم، تعارف با بزرگان، شفایافتن از عقده و کینههای پوشیده، مجادله با کم خردان، رقابت ناسالم با دانشمندان و جلب توجه تودههای مردم بهسوی خود و علل و خواستههای شخصی و حیوانی و دنیوی دیگر پیراسته کند و هدفش را از کسب علم و دانش فقط منحصر برای خدا کند و انگیزههای دینی خویش را بر انگیزههای نفسانی غالب و چیره کند و گامهای اخروی را بر گامهای دنیویاش پیروز گرداند و خواستههای خدا را برخواستههای مردم ترجیح دهد.
امام محمد غزالی ـ رحمة الله علیه ـ میگوید: «ارباب قلوب، با بصیرت ایمان وانوار قرآن دریافتهاند که وصول به سعادت جز با علم و عبادت مسیر نیست، همهی مردم جز عالمان و همهی عالمان جز عاملان و همهی عاملان جز مخلصان در معرض هلاکت هستند، مخلصان نیز در معرض خطر بزرگی قرار دارند. عمل بینیّت، عنا و نیت بدون اخلاص، ریا. و ریا نیز مساوی نفاق و معصیت است و اخلاص بدون تحقیق و صداقت، پوچ است و هر عملی که با ارادت غیر خدا، آلوده باشد، پوچ و محکوم به شکست است و خداوند در حق آن میفرماید:
﴿وَقَدِمۡنَآ إِلَىٰ مَا عَمِلُواْ مِنۡ عَمَلٖ فَجَعَلۡنَٰهُ هَبَآءٗ مَّنثُورًا٢٣﴾ [الفرقان: 23].
«ما به سراغ تمام اعمالی که آنان انجام دادهاند، میرویم و همه را همچون ذرات غبار پراکنده در هوا میسازیم و ایشان را از اجر و پاداش آن محروم میکنیم»([35]).
در آخر لازم میدانم به تمام دانشمندان و فرزانگان اسلامی و همهی دانشپژوهان و دانشجویان علوم دینی و آنانی که برای پیروزی اسلام و مسلمین در عرصههای مختلف زندگی، اعم از مادی و معنوی، دنیوی و اخروی، فردی واجتماعی، سیاسی و نظامی، فرهنگی و اقتصادی و عبادی و خانوادگی و... کار میکنند و زحمت میکشند، تأکید کنم که انگیزهها و اهداف خویش را در کسب و فراگیری علم و دانش، با صداقت و اخلاص، مورد تحلیل و بررسی قرار دهند و با نفس خود و خدای خود، دروغ نگویند و از فتنههای مقامپرستی، خودنمایی، شهرت، مال، مقام، موقعیت اجتماعی، و کسب ستایش مردم، خویشتن را دور کنند.
228 - [31] وعن ابن مسعود قال: قال رسول الله ج: " نضر الله عبداً سمع مقالتی فحفظها ووعاها وأدّاها؛ فرب حامل فقه غیر فقیه، ورب حامل فقه إلى من هو أفقه منه. ثلاث لا یغل علیهن قلب مسلم: إخلاص العمل لله، والنصیحة للمسلمین، ولزوم جماعتهم، فإن دعوتهم تحیط من ورائهم ". رواه الشافعی والبیهقی فی المدخل([36]).
228- (31) ابن مسعود س گوید: پیامبر ج (در زمان خویش، مسلمانان را به حفظ و حراست احادیث خود، تشویق و ترغیب میکرد و آنها را به نشر و تبلیغ آن تحریک و تهییج مینمود و) میفرمود: خداوند ﻷ، بندهای را شادمان و شاداب و خندهرو و روسفید سازد که گفتهی مرا (احادیث مرا) میشنود و آن را حفظ میکند و به خاطر میسپارد و آن را همانسان که شنیده است (بیتحریف و کم و کاست) به دیگران میرساند.
و چه بسا کسیکه حافظ و حامل دانش و دانایی است و خود عمیق و دانا نیست (یعنی حملکنندگان دانش هستند ولی خود دانشمند نیستند). و چه بسیارند دانشمندانی که گوهر علم و دانش را بهسوی داناتر و دانشمندتر از خود حمل میکنند و به وی میرسانند.
سه چیز است که قلب انسان مسلمان و حقگرا، درباره آنها خیانت نمیورزد و ناراستی نمیکند (بلکه پیوسته به این سه چیز متصف و آراسته است):
1- جویا شدن رضایت خدا در عمل (و تصفیهی آن از شایبههای شخصی و دنیوی و امیال و آرزوهای زودگذر نفسی از سرمایه، شهوت، مقام، مال، شهرت، کسب منزلت در دل دیگران، مدح و ثنا، کسب رضایت عامهی مردم، تعارف با بزرگان و امراض پنهانی و درونی، شفا یافتن از عقده و کینههای پوشیده، استجابه حسادتها و علل و خواستههای غیر الهی دیگر).
2- نصیحت و خیرخواهی برای مسلمانان (به این معنی که با آنها در راستای حق همکاری میکند، آنها را مورد آزار و اذیت قرار ندهد، با نرمش و ملایمت به امر و نهی و یادآوری آنها بپردازد، آنها را به مصالح دنیوی و اخروی راهنمایی کند، از اذیت و آزار آنها خودداری نماید، آنها را از چنگال بیماریهای بیسوادی، بیدینی، فقر، فساد اخلاقی، ستم، تبعیض، رهایی بخشد، به آنها ظلم نکند، آنها را خوار و رسوا نسازد و پیوسته در مصلحت برادر مسلمانش، چه مالی یا علمی، یا اخلاقی بکوشد و در رفع مشکلات آنها، یاری نیازمندان، یافتن کار برای بیکاران، دفاع از ستمدیدگان، مداوای بیماران، تعلیم جاهلان، ارشاد ناآگاهان، در حد وسع و توان خویش بکوشد).
3- و متمسکشدن به جماعت مسلمان و تخطی نکردن از جماعت آنان، چراکه دعای مسلمانان همه را احاطه میکند (و به برکت لزوم جماعت آنان، انسان از گزند توطئههای اشرار و بد اندیشان جنّی و انسی به دور خواهد ماند و در پرتگاه مخوف و وحشتناک هلاکت، سقوط نخواهد کرد و در هنگامهی رویدادها و ناگواریها شکست نخواهد خورد، چراکه لزوم جماعت مسلمانان به خوبی قادر است، مانع هلاکت و فنا و ضلالت وگمراهی گردد، چه همیشه احتمال این هست افرادی که دور از جماعت مسلمانان قرار دارند، توسط شیاطین در کمیننشستهی جن و انس در پرتگاه هلاکت سقوط کنند. اما هرگاه همین افراد در بین جمع و جماعت مسلمانان واقع شوند، چون گوسفندی که در میانهی گلهای قرار گیرد و بدین وسیله از حملهی گرگها در امان بماند، در حمایت آنان قرار میگیرند و از گزند توطئههای اشرار و شیطان بدکاره و نفس امّاره به دور خواهند ماند).
[این حدیث را امام شافعی و بیهقی در «المدخل» روایت کردهاند].
229 - [32] ورواه أحمد والترمذی وأبو داود وابن ماجه والدارمی عن زید بن ثابت. إلا أن الترمذی وأبا داود لم یذکرا: " ثلاث لا یغل علیهن ". إلى آخره([37]).
229- (32) امام احمد، ترمذی، ابوداود، ابنماجه و دارمی، این حدیث را از «زید ابن ثابت س» روایت کردهاند. جز اینکه ترمذی و ابوداود، این حدیث را فقط تا «ثلاث لا یغلّ علیهنّ...» روایت نمودهاند].
230 - [33] وعن ابن مسعود قال: سمعت رسول الله ج یقول: " نضر الله امرأً سمع منا شیئا فبلغه کما سمعه، فرب مبلّغ أوعى له من سامع ". رواه الترمذی وابن ماجه([38]).
230- (33) ابن مسعود س گوید: از رسولخدا ج شنیدم که فرمود: خداوند متعال شاداب و شادمان و خندهرو و روسفید سازد آن کسی را که چیزی (از احادیث) از ما بشنود و آن را همانسان که شنیده (بیتحریف و کم وکاست) به دیگران برساند. و چه بسیارند کسانی که این احادیث به آنها میرسند و از لحاظ قوهی حافظه و ضبطشان بهتر از کسانیاند که در مجلس من شنونده و حاضر بودهاند(و برداشتها و نکتهبرداریهایی از احادیث من میکنند و مفاهیم و مطالبی را از درونشان استخراج میکنند که حتی به ذهن و فکر کسانی که این حدیث را مستقیماً از من شنیدهاند و به آنها رساندهاند، نیز خطور نمیکند. و در حقیقت چه بسیارند، حامل فهم و دانشی که دانشمند نیست ولی این گوهر دانایی و فقاهت را بهسوی داناتر و عالمتر و فرزانهتر و فقیهتر از خود میبرد).
[این حدیث را ترمذی و ابن ماجه روایت کردهاند].
231 - [34] ورواه الدارمی عن أبی الدرداء([39]).
231- (34) «دارمی» این حدیث را نیز از ابو داود روایت کرده است.
شرح: مجموع این احادیث سرشار و مملو از بشارت و مژده و نوید است که صحابه ش و دیگر مسلمانان را در مسیر حفظ احادیث، توان و علاقهی بیشتری میبخشد.
رسولخدا ج پیوسته دربارهی نقل و روایت احادیث خویش به آنها سفارش مینمود که سخنان وی را به واسطهی اشخاصی به آیندگان تحویل دهند که دارای فهم زیاد باشند تا بدین وسیله، مفهوم و حقیقت سخن باقی بماند.
و نه بر چند صحابه، که بر همهی آنان وظیفه نهاد و همه مسلمانان را مؤظف نمود که سخنانش را بدون هیچ تغییر و تحریفی و بدون هیچ کم وکاستی، به دیگران برسانند.
پیامبر ج میخواست، از این روزنه، کار تأثیرگذار و مطلوبی را در روند حفظ و حراست سنّت از گزند توطئههای اشرار و بد اندیشان و بدخواهان و دشمنان قرآن و سنت اتّّخاذ کند، به طوری که احادیثی که محدود به چند صحابه بود و فقط عدهی اندکی آنها را میدانستند، بر اساس این فرمان رسولخدا ج، به عدهی بسیاری رسید و دائرهی راویان زیرک، باهوش، با فراست، و با درایت به تدریج گشادهتر شد و در نتیجه احادیث پیامبر ج آنطور که از او شنیده شده بودند، بدون کوچکترین کمی و بیشی و تحریف و تغییری به دیگران میرسید و آنها نیز از قوهی مخلیه و مدرکهی خویش و از توان و استعداد سرشار و پتانسیلهای عجیب و از ظرفیتهای شگرف و از درایت و فراست و هوش و ذکاوت والا و بالای خویش استفاده میکردند و در پرتو رهنمودهای پیامبر ج به گنجینههای تعالیم و آموزههای اسلامی و به اسرار و حقائق علوم نبوی، و به معارف و فنون دینی و اصول و موازین شرعی دست مییافتند و بر اساس نیازهای زمان و همپای مقتضیات زمان، به حل مشکلات و رفع چالشها، دغدغهها و ناهمواریها و نابسانمانیهای فردی و اجتماعی، دنیوی و اخروی و سیاسی و نظامی و فرهنگی و اقتصادی میپرداختند.
232 - [35] وعن ابن عباس س قال: قال رسول الله ج: " اتقوا الحدیث عنی إلا ما علمتم، فمن کذب علی متعمداً فلیتبوأ مقعده من النار". رواه الترمذی([40]).
232- (35) ابن عباس س گوید: پیامبر ج فرمود: از اینکه به دروغ چیزی را به من نسبت دهید و از قول من دروغ بگوئید، به شدت بترسید و پروا کنید، و فقط احادیثی را از من نقل کنید، که پیرامون صحّت و ثبوت آنها از من، آشنایی و آگاهی دارید.
پس کسیکه از قول من به عمد و دانسته دروغ بگوید و گفتار یا رفتاری را که انجام ندادهام به من نسبت دهد، باید جایگاه و نشیمنگاه خویش را در آتش سوزان دوزخ آماده سازد.
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
233 - [36] ورواه ابن ماجه عن ابن مسعود وجابر، ولم یذکر: " اتقوا الحدیث عنی إلا ما علمتم([41]).
233- (36) ابن ماجه نیز این حدیث را از «ابن مسعود» س روایت کرده ولی جمله «اتقوا الحدیث عنّی الّا ما علمتم» را در روایتش ذکر نکرده است.
234 - [37] وعن ابن عباس قال: قال رسول الله ج: " من قال فی القرآن برأیه فلیتبوأ مقعده من النار ". وفی روایة: " من قال فی القرآن بغیر علم فلیتبوأ مقعده من النار " رواه الترمذی([42]).
234- (37) ابن عباس ب گوید: پیامبر ج فرمود: هرکس به رأی خود (و بدون استدلال و اجتهاد و خودسرانه و از روی هوای نفس و منافع شخصی و اغراض فردی) قرآن را تفسیر و تبیین کند، باید نشیمنگاه خود را در آتش دوزخ آماده سازد.
و در روایتی دیگر چنین وارد شده است: «هر کس بدون علم و از روی جهل و گمراهی و خودبینی و غرور، قرآن را تبیین و تشریح کند، جایگاهش آتش سوزان دوزخ خواهد بود و باید جایگاهش را در آنجا ببیند.
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
235 - [38] وعن جندب قال: قال رسول الله ج: " من قال فی القرآن برأیه فأصاب فقد أخطأ ". رواه الترمذی وأبو داود([43]).
235- (38) جُندب س گوید: پیامبر ج فرمود: هرکس به رأی و نظر خود (و بدون در نظر گرفتن سخنان علماء و دانشمندان و محدثین و مفسرین و اصول و موازین اسلامی و قوانین صرف و نحو، اصول و لغت و..). از قرآن سخن بگوید و به تشریح آیاتش بپردازد، هرچند (به طور اتفاقی) به صواب و حقیقت برسد، باز هم، خطا و اشتباه کرده است.
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
شرح: قدم نهادن در وادی علم تفسیر که سراسر شرف و سعادت و عزّت و بالندگی است، بس خطرناک و دشوار و سخت و طاقتفرسا میباشد، زیرا که اشتباه تفسیرکردن آیهای از قرآن به معنای نسبت دادن حرفی ناگفته به خداست و چه انحرافی بالاتر از این!
﴿وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ﴾ [الأعراف: 33]
«و اینکه به دروغ از زبان خدا چیزی را (دربارهی تحلیل و تحریم و غیره) بیان دارید که (صحت و سقم آن را)نمیدانید...»
وقتی از حضرت ابوبکر س پیرامون تفسیر یکی از آیهها پرسیده شد، ایشان در پاسخ فرمود: اگر من در تفسیر آیهی قرآن غیر مراد خدا بگویم، دیگر چه آسمانی بر من سایه میافکند و چه زمینی مراد بر دوش میکشد و به کجا پناه ببرم و چه کاری را بسازم؟!
پس مفسّر قرآن برای فهم قرآن به انواع علوم و معارف مختلف و اهلیت و صلاحیّت در امر تفسیر قرآن نیاز دارد و لازم است آنها در وجود او جمع گردد، تا بتواند به تفسیر قرآن بپردازد و شایستگی این کار را داشته باشد و گر نه مشمول تهدید حدیثی خواهد گشت که میفرماید:
«هر کس تنها از روی رأی و نظر خویش به تفسیر بپردازد باید خود را در آتش دوزخ ببیند».
پس شناخت این علوم و معارف در راستای تفسیر قرآن، برای هر مفسّر لازم است:
1- شناخت زبان عربی و قواعدآن، مانند: علم نحو، صرف، ومشتقات آن.
2- شناخت علوم بلاغه (معانی، بیان و بدیع).
3- شناخت اصول فقه: خاص، عام، مجمل، مفصل و...
4- شناخت اسباب نزول.
5- شناخت ناسخ و منسوخ.
6- شناخت علم قرائت.
7- ایمان کامل و پرهیزگاری و ورع و اخلاص و حقجویی، به علاوه دارابودن یک موهبتی از درک و تنبیه و استنباط و فراست که خداوند متعال به شخص مفسر عطا فرماید.
پس هر تفسیری که با هدف شارع موافق و از جهل و گمراهی و خودبینی و خودمحوری دور باشد و با قواعد فرهنگ لغت عربی از قبیل: قواعد اشتقاق، قواعد معانی، بیان و بدیع، قواعد معنا ومفهوم ترکیبها و کلمات و... همگام باشد و بر اسلوب و روش فهم نصوص قرآن، تکیه کند و از اصول قواعد یاد شدهی بالا، برخوردار باشد، این چنین تفسیری پسندیده و نیکوست.
ولی اگر در تفسیر قرآن، بدون در نظر داشتن اصول اجماعی مسَلَّم و قطعی تفسیر قرآن، و فقط از روی هوای نفسانی و بر اساس رأی محض تفسیر کرده شود، ناجایز خواهد بود، و اگر شخصی اتفاقاً در اینگونه تفسیر، به نتیجهی صحیح و درستی هم برسد، باز هم خطاکار و مقصر است، چراکه او راه نادرستی را در تفسیر قرآن برگزیده و از گذشتگان دانا و از اصول و قواعد مسلّم تفسیری پیروی نکرده است، بلکه از روی رأی و خودسرانه و بر اساس خواهشات ناروای نفسانی، منافع شخصی و اغراض فردی، دست به تفسیر زده است. پس چنین تفسیری نکوهیده و مذموم است، چرا که از هواهای نفسانی سرچشمه میگیرد و بر پایهی جهل و گمراهی استوار است و مفسرش نیز باید، جایگاهش را در آتش دوزخ آماده سازد.
زیرا در واقع اظهار نظر در قرآن کریم، بدون علم و دانشی فراگیر و عمیق از قرآن و سنّت و بدون مهارت و تسلط در علوم اسلامی و شرعی، امکانپذیر نیست.
البته تفسیر به رأی صورتهای مختلفی دارد که در ذیل به برخی از آنها اشاره میشود:([44]).
1- هرکس دربارهی متشابهات و مشکلات قرآن چیزی بگوید که در مکتب صحابه ش و تابعان شناخته نشود، مورد خشم خدا قرار خواهد گرفت.
2- هرکس دربارهی قرآن، آن بگوید که بداند حق چیزی دیگر است، باید خود را در آتش دوزخ ببیند.
3- شخصی که اهلیت و شایستگی در باب تفسیر قرآن را ندارد، نباید تنها با اعتماد به رأی خود، شروع به تفسیر کند.
4- به تفسیری که صراحتاً از رسولخدا ج یا صحابه و تابعین ثابت شده، توجه نکند و محض عقل و رأی و نظر خود، دربارهی تفسیر آیات استفاده کند.
5- آیاتی را که تفسیر صریحی از صحابه ش و تابعین دربارهی آنها منقول نیست با زیر پا نهادن اصول زبان و ادب، خود تشریح کند.
6- بدون آن که اهلیّت و لیاقتی برای اجتهاد و استنباط مستقیم احکام و قوانین از قرآن و سنّت را داشته باشد، اقدام به اجتهاد در تفسیر قرآن کند.
7- قرآن کریم را طوری تفسیر کند که عقاید یا احکام اجماعی مسلّم و طیشدهی اسلام مجروح شوند.
8- در جایی که به کارگیری عقل و فکر و رأی و نظر در امر تفسیر جایز است، بدون آنکه دلیل قطعی داشته باشد، رأی شخصی خود را یقیناً درست و آرای دیگر مجتهدین را یقیناً باطل قرار دهد.
9- 9-آیات متشابه قرآن کریم را با جزم و وثوق، تفسیر کند و برآن مصرّ باشد.
تمام این صورتها در تفسیر به رأی، داخل هستند که در احادیث بالا از آنها ممانعت به عمل آمده است.
236 - [39] وعن أبی هریرة س قال: قال رسول الله ج: " المراء فی القرآن کفر ". رواه أحمد وأبو داود([45]).
236- (39) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: مُراء (جدال و کشمکش) در قرآن، کفر است.
[این حدیث را احمد، و ابوداود روایت کردهاند].
شرح: برخی از دانشمندان «مُراء» را به معنای «شک و تردید درقرآن» معنی کردهاند. اینطور که اگر فردی در اینکه، قرآن کلام خداست، شک و تردید داشته و نسبت به این قضیه دو دل و متردد باشد، کافر است.
پس این گروه، این حدیث را چنین ترجمه میکنند: «شک و تردید داشتن در اینکه قرآن کلام خداست، کفر است.
ولی برخی دیگر از علماء «مُراء» را به معنای اختلاف و کشمکش و ستیزه و جدال در آیات قرآن، ترجمه کردهاند، اینطور که در متشابهات قرآن و در موضوعات دقیق و علمی پیچیدهی قرآنی، آیاتی از قرآن را در رد آیاتی دیگر به کار ببرند، حال آنکه آیات قرآن مؤیّد همدیگراند و هیچ تعارضی در این بین وجود ندارد.
خداوندY میفرماید:
﴿وَلَوۡ کَانَ مِنۡ عِندِ غَیۡرِ ٱللَّهِ لَوَجَدُواْ فِیهِ ٱخۡتِلَٰفٗا کَثِیرٗا﴾ [النساء: 82].
«اگر قرآن از جانب غیر الله میبود، در آن اختلافات زیادی را مییافتید».
البته باید دانست که چنین برخوردهای ناصحیحی با آیات، اغلب وقتی پیش میآید که متشابهات را که خود به خود معنای گوناگون و متعارض دارند، به محکمات که اصل و اساس کتاب آسمانی هستند، ارجاع ندهند، چراکه بحث راجع به متشابهات و مسائل دقیق و پیچیدهی قرآنی به تنهایی نزاع برانگیز است.
و اگر تکیه بر محکمات قرآن، اصل و اساس قرار نگیرد، باب اختلاف و جدال همیشه گشوده خواهد بود و عاقبت موجبات گمراهی و فلاکت مردمان را فراهم خواهد آورد.
از این رو، پیامبر ج حتی از قرائت قرآن، در صورتی که به اختلاف بینجامد، نهی فرموده است و میفرماید:
«قرآن بخوانید، مادام که برآن اتفاقنظر دارید، اما چون در آن به اختلاف افتادید، رهایش کنید. یعنی متفرق شوید و اختلاف را واگذارید تا مبادا به شر و فساد کشیده شود». [بخاری]
بنابراین چنانکه اگر اختلافی در نحوهی قرائت (قرائت سبعه) رُخ دهد، باید متفرق گردند و هرکدام به قرائت خویش ادامه دهند و پیرامون آن، اختلاف و بگومگو و ستیزه و جدال نکنند، چرا که عاقبت و فرجام چنین کاری، عاقبت گمراهی و ضلالت، کفر و زندقه و هلاکت و نابودی است.
237 - [40] وعن عمرو بن شعیب عن أبیه عن جده قال: سمع النبی ج قوماً یتدارؤون فی القرآن، فقال: " إنما هلک من کان قبلکم بهذا: ضربوا کتاب الله بعضه ببعض، وإنما نزل کتاب الله یصدق بعضه بعضاً، فلا تکذبوا بعضه ببعض، فما علمتم منه فقولوا، وما جهلتم فکلوه إلى عالمه ". رواه أحمد وابن ماجه([46]).
237- (40) عمرو بن شعیب و او از پدرش و او نیز از جدّش(عبدالله بن عمرو بن العاص ب) روایت کرده که گفت:پیامبر ج صدای گروهی از اصحاب ش را شنید که به بحث و مجادله و کشمکش و ستیز، پیرامون آیات قرآن، مشغول بودند (وآیاتی از قرآن را در ردّ آیاتی دیگر از آن به کار میبردند). چون پیامبر ج این صحنه را مشاهده کرد، خطاب به آنان فرمود: پیشینیان (واقوام و ملل گذشته) نیز با همین کار، به هلاکت و نابودی دچار شدند.
آنان آیاتی از کتاب آسمانی خویش را در رد و انکار بخشهای دیگری از آن به کار میگرفتند، در حالی که تمامی قسمتها و بخشهای کتاب خدا باهم هماهنگی دارند. و مؤید و تأکیدکنندهی همدیگراند.
پس شما نیز بسان آنها هرگز به آن کار دست نیازید و آیاتی از قرآن را در رد و انکار آیاتی دیگر ازآن به کار نبرید. بلکه هر آنچه را از آن میدانید، بر زبان آورید و آنچه را نسبت بدان جاهل و نادان و بیخبرید، به دانشمندان و متخصصان علوم قرآنی و معارف اسلامی واگذارید.
[این حدیث را احمد و ابن ماجه روایت کردهاند].
شرح: در حقیقت زشتترین و منفورترین حالت مخاصمه و جدال، وقتی است که بر سر قرآن رُخ دهد. امروزه نیز در جهان اسلام، متأسفانه کسانی یافت میشوند که هیچ همّ و غمّی به جز مجادله و مخاصمه دربارهی مسائل پیچیدهی عقیدتی و کلامی و آیات قرآنی ندارند. آنان پیوسته آیاتی از قرآن را در رد و انکار آیاتی دیگر از آن، به کار میبرند، غافل از اینکه تمامی بخشها و قسمتهای کتاب خدا، باهم هماهنگی و سازگاری دارند و همه، مؤید و تأکیدکنندهی همدیگراند.
خداوند ﻷ، قرآن را برای فیصلهدادن به اختلافاتی که در میان مردمان بر پا بود، فروفرستاده است، چنانچه نقل شده که:
حضرت علی س از پیامبر ج پرسید: ای رسولخدا ج! راه رستگاری و خلاص از شرّ فتنههای ویرانگر و وحشتناک چیست؟
پیامبر ج فرمود: درمان فتنه، با مراجعه به کتاب خدا (قرآن) امکان دارد که شما را از گذشته و آینده با خبر میسازد، داور میان شماست، جداکنندهی حق و باطل است وهر جبّاری که آن را رها نماید، خدا او را شکست میدهد و هرکس هدایت را در غیر آن جوید، خداوند گمراهش میکند.
قرآن، ریسمان محکم الهی است و نور ساطع و لمعان است. بیانات آن، با حکمت و فرزانگی همراه است، صراط و شاهراه مستقیم و راست است، تمسک به آن، باعث میشود هوای نفسانی، ما را مغلوب نکند واندیشهها و تفکرات، ما را به گمان باطل نیندازد، عالمان و دانشمندان از آن سیر نمیگردند و پارسایان از آن خسته نمیشوند...
هرکه بدان تکلّم کند، صادق است و هرکه بدان حکم و قضاوت نماید، عادل است و کسی بدان عمل کند، مأجور است و هرکه بدان مردمان را دعوت بهسوی خدا کند، به راه راست، هدایت مییابد. [ترمذی]
پس با این وجود اگر قرآن، همین مرجع حل اختلافات و کشمکشها، خود باعث و زمینهی اختلاف و جدال شود، چه معیاری برای رفع اختلافات خواهد ماند که مردم برآن تکیه و اعتماد کنند؟!
راز خشم و عصبانیّت پیامبر ج از دست کسانی که دربارهی قرآن اختلاف میکردند و آیاتی از قرآن را در رد و انکارآیاتی دیگر از آن به کار میبستند، در همین نکته، نهفته بوده است.
پس برای مسلمانان نیز لازم است، تا از اختلاف و کشمکش و جدال و ستیز، پیرامون آیات متشابه قرآن بپرهیزند، تا بسان گذشتگان و اقوام و ملل گذشته در دام کفر و زندقه و بدعت و نوآوری در دین نیفتند، که فرجام چنین کاری نیز، جز هلاکت و نابودی و فلاکت و بدبختی در دنیا و آخرت نخواهد بود.
238 - [41] وعن ابن مسعود قال: قال رسول الله ج: " أنزل القرآن على سبعة أحرف، لکل آیة منها ظهر وبطن، ولکل حد مطلع ". رواه فی شرح السنة([47]).
238- (41) ابن مسعود س گوید: پیامبر ج فرمود: قرآن بر هفت حرف (= هفت نوع قرائت) نازل گردیده است.
و هر آیهای از قرآن، از ظاهر و باطنی برخوردار است. و هر حد و مرزی از خود مطلعی دارد.
[این حدیث را نویسنده مصابیح، در «شرح السنة» روایت کرده است].
شرح:
«نزول قرآن با قرائتهای هفتگانه»:
حدیث حروف هفتگانه از حیث تبیین و تفسیر، حدیثی است بحث برانگیز، و بدون تردید از مشکلترین مباحث علوم قرآن به شمار میآید، به نحوی که علما و دانشوران اسلامی برای تطبیق آن با واقعیتهای عینی، در حدود سیوپنج، تا چهل تفسیر و تأویل ارائه دادهاند.
در اینجا نیز، ما به برخی از آرای نزدیک به حق و حقیقت اشاره خواهیم کرد:
1- جمعی از دانشمندان میگویند: مراد از «سبعة احرف»: هفت گویش یا لهجه از گویشهای زبان عرب است. و این هفت گویش یا لهجه، عبارتند از: گویشهای؛ قریش، هُذیل، ثقیف، هوزان، کنانه، تمیم و یمن.
2- جمعی دیگر از دانشمندان، حروف هفتگانه را به معنای: «امر، نهی، حلال، حرام، مواعظ، مثال، احتجاج» و برخی به معنای: «محکم، متشابه، ناسخ ومنسوخ، خصوص و عموم و قصص» و برخی به معنای: «مطلق و مقید، عام، خاص، نص، مؤول، ناسخ و منسوخ واستثناء» تفسیر کردهاند.
3- عدهای دیگر از علماء میگویند: هدف از حروف هفتگانه، هفتگونه از کلمات مترادف است که در لفظ مختلف و در معنا، یکسان میباشد. یعنی حروف را به معنای کلمات مترادفِ همدیگر، تفسیر کردهاند. مانند: هَلمّ، اَقبِل، تَعال، عَجّل، اسرع، قَصدی، نَحوی، مجموعاً این هفت واژه به معنای رویآوردن و مشترک معنوی هستند.
4- برخی دیگر از علماء نیز گفتهاند: مراد از «سبعة احرف» اختلاف در هفت مورد زیر است:
الف) اختلاف در مفرد، تثنیه، جمع، مذکر و مؤنث بودن اسمها.
ب) اختلاف در صرف افعال ماضی، مضارع و امر.
ج) اختلاف در حرکات و اعرابگذاری.
د) اختلاف در کم و زیاد بودن حروف واژه.
هـ) اختلاف در تقدیم و تأخیر واژه.
و) اختلاف در ابدال حروف.
ز) اختلاف در گویش و لهجهها، مانند: فتحه، اماله، ترقیق، تفخیم، اظهار، ادغام و غیره.
و در حقیقت بهترین و نزدیکترین سخن به حقیقت، همین مذهب و مکتب آخراست که عدهی زیادی از علماء و دانشمندان اسلامی و طلایهداران و پیشقراولان عرصهی علوم و معارف قرآنی، نیز آن را برگزیدهاند.
«لِکل آیة منها ظهرٌ وبطنٌ»: پیرامون تشریح وتفسیر این بخش از حدیث، علماء و دانشمندان، تفاسیر و تأویلهای گوناگونی را ارائه دادهاند که در اینجا به بهترین آنها اشاره میکنیم:
1- برخی از علماء گفتهاند: مراد از ظاهر قرآن، همان الفاظ و واژههای قرآنی و هدف از «باطن» تأویل و تفسیر آن است.
2- برخی دیگر از علماء نیز میگویند: مراد از«ظاهر» همان معانی آشکار و واضح آیات قرآن است و مراد از «باطن» اسرار و رموزی است که خداوند ﻷ به ارباب حقائق و مردان بادرایت و بافراست و طلایهداران عرصهی علم و فقاهت و اخلاص و صداقت، عنایت میفرماید.
3- و عدهی دیگری از علماء بر این باورند که مراد از «ظاهر و باطن» این است که خداوند ﻷ داستانهایی را پیرامون اقوام و ملل گذشته و فرجام آنها بیان میکند که ظاهرش خبر از نابودی و هلاکت آنان است، ولی نهانش اندرز و موعظه و هشدار دیگران است، تا مانند آنان رفتار نکنند، که مبادا گرفتار عذابی چون عذاب آنان گردند([48]).
و هدف از «حد» همان حدود ومرزهای خدا، یعنی احکام و مسائل الهی از حلال و حرام است و هدف از «مطلع» همان بشارتها و هشدارهایی است که بر انجام کارهای حلال و نیک و حرام و زشت، مرتّب میگردد.
و معنای حدیث چنین میشود که «هر حد و مرزی (از احکام و مسائل الهی) با سرآغاز و مطلعی (از انذار و تبشیر) همراه است.
وابن عباس س نیز میگوید:
«أن القرآن ذوشجون وفنون وظهور وبطون لا تنقضی عجائبه ولا تُبلغ غایتُه، فمن اوغل فیه برفق نجا، ومن اوغل فیه بعنفٍ هوی، اخبار وامثال وحرام وحلال وناسخ ومنسوخ ومحکم ومتشابه وظهر وبطن، فظهره التلاوة وبطنه التأویل، فجالسوا به العلماء وجانبوا به السفهاء»([49]).
«همانا قرآن دارای شاخهها و فروع گوناگون و دانشهای ظاهر و باطن و چیزهای شگفتانگیز لایتناهی و بیحد و حصراست. هرکس با نرمی به حقیقت عمق آن دست یافت، رستگار و کامیاب میشود و هرکس با خشونت و سنگدلی آنرا یافت گمراه خواهد شد.
براستی قرآن دارای اخبار پیشینیان، ضربالمثل، حلال وحرام، ناسخ و منسوخ، محکم و متشابه، و ظاهر و باطن است که ظاهرش تلاوت و باطنش تأویل و تفسیر و تبیین به شمار میآید. پس برای دریافت حقائق و معارف و اسرار و رموزآن با علما و دانشمندان مجالست کنید و از بیخردان و نادانان دوری گزینید».
پس دانستیم که خداوند ﻷ، حقیقت مفاهیم، رموز، نکتهها، معارف، اسرار، ریزهکاریها و دقایق و شگفتیهای بیپایان و بیحد و حصر کلام خویش را فقط نصیب پارسایان و زاهدان و طلایهداران عرصهی حکمت و معرفت و اخلاص و صداقت و عرفان و ایمان میکند و آنها را از این چشمهی فیضان و جوشان معرفت و فقاهت و حکمت و فرزانگی سیراب میگرداند.
239 - [42] وعن عبد الله بن عمرو قال: قال رسول الله ج: " العلم ثلاثة: آیة محکمة، أو سنة قائمة، أو فریضة عادلة. وما کان سوى ذلک فهو فضل ". رواه أبو داود وابن ماجه([50]).
239- (42) عبدالله بن عمرو ـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمود: علم و دانش در شناخت سه چیز خلاصه میشود: آیه محکمه، سنّت قائم و استوار و فریضهی عادله، و آنچه غیر از اینهاست، علم و دانشی اضافه و افزون برآن سه چیز میباشد.
[این حدیث را ابوداود و ابن ماجه روایت کردهاند].
شرح: رسول گرانقدر اسلام ج، در این حدیث شریف، علم و فرزانگی را در شناخت سه چیز که در حقیقت جزء اصول و موازین علوم دینی و معارف اسلامی به شمار میآیند، خلاصه کرده میفرماید: علم و دانش در سه چیز خلاصه میشود:
1- شناخت آیات محکمات: و آیات محکم، آیاتی هستند که معانی مشخص و اهداف روشنی دارند و اصل و اساس قرآن و مرجع احکام حلال و حرام و کلید مشکلات و مجملات، و مبهمات و پیچیدگیها به شمار میآیند؛ که متقن و واضح و روشن و شفافاند و همگان میتوانند به معانی و تفسیر آنها پی ببرند و در فهم آنها دچار اشتباه و التباس نشوند، چرا که معانی روشنی دارند و از احتمالات مختلف و از مفاهیم و معانی گوناگون و متعارض نیز عاری هستند.
2- سنّت صحیح و استوار: یعنی شناخت احادیث صحیح و ثابت که مورد اعتماد و استناد و استدلال و احتجاج قاطبهی علما و دانشمندان اسلامی هستند.
3- شناخت «فریضهی عادله»: مراد احکام و مسائلی است که به طریق اجماع و یا قیاس، از میان اصول و موازین قرآن و سنّت استنباط و استخراج میگردند.
و در حقیقت این حدیث، اشارهای کلّی به اصول چهارگانهی شریعت مقدس اسلام دارد که: از «آیهی محکمه»، قرآن، و از «سنت قائمه» حدیث، واز«فریضهی عادله» اجماع و قیاس، را میتوان برداشت کرد. چرا که در واقع، مجموعهی قوانینی که از کلیهی اعمال و ابعاد، مسائل شرعی را تحت الشعاع خویش قرار دادهاند، برگرفته شده از قرآن و سنّت هستند حتی دو اصل دیگر، یعنی اجماع و قیاس، نیز به نوعی، ریشه در این دو اصل اصیل و جاودانه دارند.
240 - [43] وعن عوف بن مالک الأشجعی قال: قال رسول الله ج: " لا یقص إلا أمیر أو مأمور أو مختال ". رواه أبو داود([51]).
240- (43) عوف بن مالک اشجعی س گوید: پیامبر ج فرمود: به جز این سه نفر، دیگر کسی به سخنوری و خطابه و موعظه و نصیحت نمیپردازد:
یکی، امیر و حاکم، دیگری، مأمور (آنکه از طرف حاکم یا عالم، مأمور به تبلیغ و دعوت و موعظه و نصیحت باشد). و سومی، انسان مغرور و متکبر (که از روی خودخواهی و خودمحوری و براساس جاهطلبی و تظاهر، به سخنوری و موعظه و اندرز مردان بپردازد).
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
241 - [44] ورواه الدارمی عن عمرو بن شعیب عن أبیه عن جده، وفی روایته: " أو مراء " بدل " أو مختال([52]).
241- (44) و دارمی نیز این حدیث را از «عمر بن شعیب» و او نیز از پدرش و او نیز از طریق جدش، روایت کرده و به جای «اَو مختالٍ»، «اَو مُراء» ذکر کرده است.
«مُراء»: همان فرد ریاکار و متظاهر است که بخاطر تظاهر و خودنمایی و ریا و سمعه، به ایراد خطابه و سخنوری میپردازد و غالباً سخنانش را بر اساس تهییج و تحریک، مرتّب میکند نه تحقیق و تنویر افکار عمومی.
خلاصه اینکه، مراد از این حدیث این است که غالباً این سه نفر به ایراد خطابه و سخنوری و موعظه و نصیحت مردم میپردازند، و هر کدام از آنها، هدفی در ورای این کارشان دنبال میکنند.
242 - [45] وعن أبی هریرة س قال: قال رسول الله ج: " من أفتی بغیر علم کان إثمه على من أفتاه، ومن أشار على أخیه بأمر یعلم أن الرشد فی غیره فقد خانه ". رواه أبو داود([53]).
242- (45) ابو هریره س گوید: پیامبر ج فرمود: کسیکه بدون سرمایهی علمی و فکری و حکمت و فرزانگی فتوا دهد، رهاورد گناهآلود آن به گردن اوست.
و کسیکه برادرش را به کاری راه نماید و بداند که راه رشد و رستگاری و فلاح و بالندگی وی در غیر آن کار است، در حقیقت به او خیانت ورزیده است.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: در حقیقت فتوادادن در مسائل و احکام شرعی، به معنای امضاء از طرف پروردگار متعال است، پس وای بر کسانی که که در امضاء از سوی خدای یکتا و قهّار، اشتباه کنند و به دروغ و اشتباه و بر اساس منافع شخصی و اغراض فردی و از روی جهالت و بیخردی و بر مبنای ذهن ناقص وعلم قاصر خویش بر خداوند ﻷ دروغ ببندد.
خداوند ﻷ در اینباره میفرماید:
﴿وَلَا تَقُولُواْ لِمَا تَصِفُ أَلۡسِنَتُکُمُ ٱلۡکَذِبَ هَٰذَا حَلَٰلٞ وَهَٰذَا حَرَامٞ لِّتَفۡتَرُواْ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡکَذِبَۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَفۡتَرُونَ عَلَى ٱللَّهِ ٱلۡکَذِبَ لَا یُفۡلِحُونَ١١٦﴾ [النحل: 116].
«به خاطر چیزی که تنها از مغز شما تراوش کرده و پشتوانهای از وحی آسمانها و دلیل عقلانی ندارد و بر زبان شما میرود، به دروغ نگویید: این حلال است وآن حرام. و در نتیجه بر خدا دروغ بندید.کسانی که بر خدا دروغ میبندند، رستگار نمیگردند».
از اینرو، صحابه رسولخدا ج، پیوسته بر اساس پرهیزگاری وترس از خدا، فتوادادن را به یکدیگر ارجاع میدادند، حتی از امام مالک نقل شده که از وی چهل مسئله پرسیدند، او فقط به هشت مسئله پاسخ قطعی داد و در مورد سیودو مورد دیگر گفت: نمیدانم. پرسشگر با تعجب گفت: امام مالک نمیداند؟ امام مالک به او گفت: آری نمیدانم، برو به مردم نیز بگو که مالک چیزی نمیداند.
دکتر عایضالقرنی، پیرامون جایگاه خطیر فتوا میگوید: «امروزه فتوای شرعی به مزایده گذاشته شده است، افراد زیادی دیده میشوند که با کمترین سرمایهی علمی و دانش شرعی، بدون تأمل و پرهیزگاری، دربارهی مسائل عمومی بزرگ، فتوا میدهند، حتی با شش نفر دانشآموز و دانشجو، تنها خود را گروه رستگار و فرقهی ناجیه، تصور میکنند و دیگران را گمراه، مرتد، دروغگو و گناهکار میدانند.
از نظرآنان، دولتمردان،کافر؛ نویسندگان، زندیق؛ شاعران، فاجر؛ عالمان، درباری؛ دعوتگران، فریبکار؛ کارمندان، ستمگر و بازرگانان، خیانتکار هستند.
و همچون «ابوحمزه خارجی» عمل میکنند که روزی به رفیق خود گفت: کسی جز من و تو به بهشت راه نمییابد. رفیقش گفت: سبحان الله، بهشتی که پهنایش به وسعت آسمان و زمین است، فقط دو نفر به آن راه مییابند؟! این بهشت مال تو باشد من نمیخواهم، به یقین این بهشت، آن بهشتی نیست که خداوند به بندگانش وعده داده است. در حدیث آمده است:
«اجرءوکم علی الفتیا، اجرءوکم علی النّار». «جسورترین شما بر فتوا کسی است که به ورود در آتش دوزخ دلیرتر و بیباکتر باشد...»
وی در ادامه میگوید: «امروزه پایگاههای اینترنتی و شبکههای ماهوارهای وجود دارد که ازآنها مفتیهای بیشماری که صلاحیّت فتوا ندارند، به صدور فتوا، اقدام میکنند، که آنها نه از قوت استحضار و حافظه و فهم درست برخوردارند و نه از اهداف شریعت، چیزی میدانند و نه از شناخت واقعیت، بهرهای دارند، با وجود این فتواهای نامناسب وسؤال برانگیز و ضد و نقیض، صادر میکنند، یکی در پاسخ به هر پرسشی میگوید: «اشکالی ندارد، باکی نیست». دیگری میگوید: «گمان میکنم، والله اعلم، به ظاهر، به نظر میرسد، احتیاط واجب وکلماتی از این قبیل که نشانهی نقض و ضعف علمی و سطحینگری است».
امّت اسلامی چگونه میتواند دین و دنیای خود را به دست مفتیهایی بسپارد که برای طلب دانش زحمتی، متحمّل نشدهاند و از رسوخ علمی و فهم دلایل و تفقّه در دین بیبهرهاند؟ چگونه میتوان آیندهی فرزندان خود و سرنوشت امت اسلام را به دست کسانی بسپاریم که بیمحابا در مورد مسائل و احکامی که علمای بزرگ دربارهی آنها توقف کردهاند، فتوا صادر میکنند، مسائلی که اگر در زمان حضرت عمر س، پدید میآمد تمام اهل بدر را را برای رایزنی و دستیابی به راهحل و پاسخ آنها گردهم میآورد.
چه وقت در جهان اسلام و حتی در سطح جهان، مرکز یا اتحادیّهای برای صدور فتوا و هماهنگی در آن، شکل میگیرد که هم به امکانات لازم، مجهّز باشد و هم علمای راسخ در علم و توانمند، در رأس آن قرار داشته باشند و فتواها توسط مترجمین به زبانهای زندهی دنیا، ترجمه شود و از طریق شبکههای ماهوارهای وبا خطهای تلفن، شبانهروزی در اختیار امّت اسلام قرار گیرد تا از آن اطلاع یابند!([54]).
«ومَن اَشار علی اخیه...»: در بخش دوم حدیث، پیامبر ج موضوع دیگری را به تصویر میکشد و آن اینکه: اگر کسی برادر مسلمانش را به کاری راهنمایی و ارشاد کند و بداند که راه رشد و رستگاری و فلاح و بالندگی وی در غیر آن کار است، در حقیقت به او خیانت ورزیده است.
چرا که در حقیقت، مُستشار(کسی که با او مشورت شود) امانتدار است و این حقیقتی است که پیامبر ج در حدیثی دیگر، بدان اشاره میکند، آنجا که میفرماید:
«المُستشارمؤتَمن».«کسی که با او مشورت شود، امانتدار است».
بنابراین مستشار برای کسیکه با او مشورت و رایزنی میکند، امین و خیرخواه است و اگر رازش را افشاء کرد، یا نظر درستی ابراز نکرد و یا خالصانه، دلسوزانه و با حس عدالت خواهی و خیرخواهی، نصیحت نکرد، به او خیانت کرده است.
و برای مسلمانان نیز لازم است که سرّشان را به کسی بگویند که نگهداری میکند و با کسانی مشورت و رایزنی نمایند که در کارها خبرهاند و دارای فکری باز و قلبی پاک و ایمانی خالص و روحی صافاند، چون چنین افرادی، امیدی به خیرشان و انتفاع و بهرهبرداری از نظر و مشورتشان است.
243 - [46] وعن معاویة قال: إن النبی ج نهى عن الأغلوطات. رواه أبو داود([55]).
243- (46) معاویه س گوید: پیامبراکرم ج از اغلوطات منع فرموده است.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: «اغلوطات» جمع «اغلوطه» و به معنای: سؤالات مغلطهای و اشتباهآمیزی است که به قصد ایرادگیری، و روکم کنی و استهزاء و تمسخر و به اشتباه انداختن شخصی مورد سؤال، طرح گردد.
پس کسانی که به خاطر جدل و کشمکش و خود نمایی و تظاهر، یا اظهار فضل و علم، یا به منظور آزمودن مفتی و کوبیدن وی، یا واردشدن به مباحثی که آگاهی و اطلاع از آنها ندارند، یا برانگیختن کینهها و فتنهها میان مردم، سؤالاتی شبیه به چیستان و معمّا، طرح میکنند، در حقیقت در دام اغلوطاتی افتادهاند که پیامبر ج از آنها منع فرموده است.
در واقع، در نظر اسلام، چنین سؤالاتی، یا بهتر بگوئیم، چنین چیستانها و معمّاهایی از هیچ ارزش و اعتباری برخوردار نیستند، زیرا چنین سؤالاتی نه تنها سودمند نیستند، بلکه زیانبار، ویرانگر، و تفرقهانداز نیز میباشند، که پرداختن به چنین معماهایی فقط پیشهی بیکاران و فتنهگران میباشد.
پس در اسلام سؤالهای نا بهجا، غیرمنطقی، غیرآموزنده و غیرسازنده، و بهانهگیریها و لجاجتهایی که غالباً سبب مشوششدن اذهان مردم و موجب مزاحمت شخص عالم و مفتی و پراکندگی رشتهی سخن و برنامهی او میگردد، و طرح چیستان و معماهای عجیب و غریب، به نام چیستانهای شرعی، جایز نیست، چرا که قطعاً چنین چیستانها و معماهایی نه تنها سودمند نیستند، بلکه زیانبار نیز میباشند و ویرانگراند، نه سازنده و تفرقه اندازند، نه وحدتبخش.
244 - [47] وعن أبی هریرة س قال: قال رسول الله ج: " تعلموا الفرائض والقرآن وعلموا الناس فإنی مقبوض ". رواه الترمذی([56]).
244- (47) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: فرائض (اوامر و فرامین و تعالیم و دستورات و احکام و آموزههای تابناک و تعالیبخش الهی) و قرآن را فراگیرید و آنها را به مردمان بیاموزید، چرا که به زودی من از میانتان خواهم رفت (واین چیزهای گرانبها را در میان شما مینهم که با وجود آنها هرگز به بیراهه نخواهید رفت. پس دستورات خدا و کلام او را فرا گیرید و آنها را نصبالعین و آویزهی گوش خویش قرار دهید و سرلوحهی زندگیتان بگردانید و مردم را نیز به اجرای آنها فرا خوانید تا به خیر دنیا و آخرت دست یابید).
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
245 - [48] وعن أبی الدرداء قال: کنا مع رسول الله ج فشخص ببصره إلى السماء ثم قال: " هذا أوان یختلس فیه العلم من الناس، حتى لا یقدروا منه على شیء ". رواه الترمذی([57]).
245- (48) ابودرداء س گوید: ما (جمعی از صحابه ش) با رسولخدا ج بودیم که ناگاه ایشان، نگاهی (انتظارآمیز) بهسوی آسمان (مرکز و کانون نزول وحی) نمود (گویا که بر ایشان وحی میخواست فرود آید) آنگاه فرمود: اکنون وقت آن است که علم (وحی) از مردم گرفته شود (و با مُردن من، علم وحی از میان برود) آن طور که مردمان بر هیچ چیز از آن قادر نیستند (و توان و استطاعت ارجاع آن را ندارند).
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
شرح: این حدیث به فرا رسیدن اجل رسولخدا ج و بر چیدهشدن علم وحی اشاره دارد. و چون پیامبر ج نگاهی بهسوی آسمان (کانون نزول وحی و تشریع) انداخت، خبر مرگ وی به او داده شد، از اینرو، یارانش را در جریان این امر قرار داد. و این خود دلیل بر آن است که کار ابلاغ دعوت و نزول وحی و تشریع به اتمام رسیده است و این نیز خود اقتضا میکند که پیامآور حق، از این دنیا رخت سفر بندد، و با رحلت جانسوز پیامبر ج نیز، دروازهی پرخیر و برکت وحی و تشریع و حکمت و فرزانگی بسته خواهد شد. و مردمان نیز در برابر این کار خداوند، هیچ اختیاری از خود ندارند، چرا که پروردگار متعال هرچه را بخواهد خلق میکند وهر چه را بخواهد بر میگزیند تمام خزائن رحمت در دست اوست و هرکس را لایق ببیند، مشمول آن میسازد و هر کجا حکمتش تقاضا کند، درهای آن را میگشاید و اگر جملهی جهانیان دست به دست هم بدهند، تا دری را که او گشوده است ببندند، یا دری را که او بسته، بگشایند، هرگز قادر نخواهند بود، چرا که اختیار آفرینش با اوست، اختیار ارسال پیامبران، انزال وحی و تشریع به دست و ارادهی اوست.
و خلاصه، اختیار همه چیز و همه کس، وابسته و بستگی به مشیّت و ارادهی ذات پاک او دارد، بنابراین نه از مردم کاری ساخته است و نه حتی از فرشتگان و جنیّات و غیره، مگر به اجازهی او. و در واقع خداوند ﻷ، هم صاحب اختیار در امور تکوینی است و هم تشریعی و هردو از مقام خالقیّت او سرچشمه میگیرد.
246 - [49] وعن أبی هریرة روایة: " یوشک أن یضرب الناس أکباد الإبل یطلبون العلم، فلا یجدون أحداً أعلم من عالم المدینة ". رواه الترمذی فی جامعه. قال ابن عیینه: إنه مالک بن أنس، ومثله عن عبد الرزاق، قال إسحق بن موسى: وسمعت ابن عیینه أنه قال: هو العُمری الزاهد واسمه عبد العزیز بن عبد الله([58]).
246- (49) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: به زودی مردمانی از اطراف و اکناف مختلف زمین برای تفقه در دین و فراگیری علم و دانش، بهسوی سرزمینهای اسلامی آهنگ سفر خواهند نمود و (پس از تحقیق و بررسی زیاد) کسی را داناتر و فرزانهتر از عالم مدینه منوره نخواهند یافت.
[این حدیث راترمذی در «جامع الترمذی» روایت کرده و این را نیز قید کرده که «ابنعینیه» گفته است: مراد از این عالم، «مالک بن انس» میباشد. عبدالرزاق (که یکی از طلایهداران عرصهی روایت و حدیث میباشد) نیز قائل به این سخن است].
ولی «اسحاق بن موسی» گوید: از «ابنعیینه» شنیدم که گفت: مصداق بارز این حدیث، «عُمری زاهد» (عبدالعزیز بن عبدالله) میباشد.
شرح: «عُمری زاهد» کیست؟ برخی گویند: مراد از «عُمری» همان «عمر بن عبدالعزیز» است. ولی برخی دیگر از علماء گویند: مراد «عبدالعزیز بن عبدالله» یکی از فقهای سبعهی مدینهِی منوره و یکی از طلایهداران و پیشقراولان عرصهی علم و دانش و حکمت و فقاهت است، که از علمای برجسته و بارز بیشماری، چون: ابنشهاب زهری، محمد منکدر، عبدالله ابن دینار، ابوحازم، حمید طویل، و هشام بن عروه، سماع حدیث نموده و از آنها علم و دانش و حکمت و فرزانگی فراگرفته است. به هر حال برخی از علماء، مصداق این حدیث را مالک بن انس، و برخی دیگر، عبدالعزیز بن عبدالله و برخی، دیگر بزرگان و اسطوانههای علم و دانش را مراد گرفتهاند. ولی قول درست و نزدیکترین سخن به حقیقت این است که در آخرالزمان، ایمان، علم و دانش، و تفقه وتعلم واقعی، بهسوی مدینه برمیگردد، همانگونه که مار بهسوی سوراخ خود، برخواهد گشت. و این حقیقتی است که پیامبر ج در حدیثی بدان اشاره کرده و میفرماید:
«انّ الایمان لیأرز الی المدینة، کما یأرز الحیّة الی جحرها» [متفق علیه]
و درحقیقت همین مکان مقدس است که پیوسته درادوار مختلف تاریخ، به عنوان مرکز معنوی، دینی و علمی باقی خواهد ماند، همانگونه که در صدر اسلام و در عهد پیامبر ج، صحابه ش و تابعین، اینگونه بود. و انشاءالله، در آینده نیز همین جایگاه و موقعیت را خواهد داشت.
و در حقیقت، این سرزمین مقدس، سرشار و آکنده از برکات معنوی و جاذبههای الهی و تحرک و جنبش ایمانی، توحیدی، علمی و فرهنگی است که میتوان در پرتو مرکزیّت و معنویّت آن، به بسیاری از نابسامانیهای علمی، فرهنگی و اجتماعی مسلمانان، سامان بخشید و کاخ رفیع سعادت و خوشبختی و بالندگی و اقتدار را بر پایهی آن، استوار ساخت.
و بزرگترین وداناترین عالمان و فرزانگان را در دامان آن پرورش داد و تربیّت نمود، تا در پرتو رهنودها و علم و دانش آنان، جهانی را خط و مشی داد و آنان را تحت تأثیر و تحتالشعاع علم و فرزانگی آنان قرار داد.
دیروز در چنین سرزمینی، ابرمردانی چون ابوبکر، عمر، عثمان، علی، طلحه، زبیر، خالد، ابوهریره، معاذ، ابن عباس، ابن مسعود و... ش طلایهدارانی و پیشگامانی چون: ابوحنیفه، مالک، شافعی، احمدحنبل، اوزاعی، سیفیان ثوری و... ـ رحمة الله علیهم ـ پرچم ایمان و توحید و علم و دانش را به اهتزاز درآوردند و درآینده نیز، دیگر بزرگان و ابرمردان و پیشگامان و پیشقراولانی، این پرچم را در مدینهی منوره و در سرزمین وحی، منزلگاه پیامبر ج و صحابه ش، و جولانگاه مجاهدان و پایتخت خیرالبشر و استراحتگاه پیامبر ج و آرامگاه شهیدان بدر و اُحد ش، به اهتزاز در خواهندآورد، چرا که مدینهی منوره، پیوسته از عهد رسالت، تا عصر کنونی ما و تا آخرالزمان، رمز وحدت مردم، مهد علم و دانش، عالمپرور، مرکزی برای اجتماع دلها وکانونی برای جذب شیفتگان و عاشقان علم و دانش خواهد بود.
247 - [50] وعنه فیما أعلم عن رسول الله ج، قال: " إن الله عز وجل یبعث لهذه الأمة على رأس کل مائة سنة من یجدد لها دینها ". رواه أبو داود([59]).
247- (50) ابوهریره س گوید: میدانم که رسولخدا ج فرمود: بیگمان خداوند ﻷ در رأس هرسده، مجدّدی را بهسوی این امّت میفرستد تا دین امّت را زنده و تجدید و احیاء و بازسازی کند.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: علامه ابوالحسن ندوی میگوید: «چون این دین [دین مقدس اسلام] جهانی و آخرین دین است و این امّت نیز، جهانی و آخرین امّت است، لذا این امر طبیعی است که سر و کار این امّت با قرنهای مختلف و جوامع مختلف جهان باشد و او را با کشمکشها، مبارزهکردنی است که برای امّتی دیگر در تاریخ جهان پیش نیامده است، زمانی که برای این امّت تعیین شده است از همه بیشتر، پراز تغییرات و انقلابات است و بقدری حالات متنوع دارد که در ادوار گذشته تاریخ به نظر نمیآید.
و برای مبارزه با تأثیرات محیط و تغییرات زمانی و مکانی، خداوند ﻷ، برای این امّت، دو انتظام فراهم نموده است:
1- اینکه خداوند متعال به جناب رسول ج تعلیماتی زنده، کامل و مکمل عطا فرموده است که در هر مشکل و تغییرات، به راحتی مبارزه میتواند بکند و در آنها برای حل مشکلات و مسائل هر زمان، صلاحیّت کاملی موجود است.
2- خداوند متعال، به عهده گرفته است (وتاریخ نیزگواه است) که این دین را در هر زمان افراد زنده ای، نصیب میکند که آن تعلیمات را در زندگی عملی پیاده میکنند و به طور جمعی یا انفرادی، این دین را تازه، و این امّت را سرگرم عمل نگاه میدارند... و این امر اتفاقی و ناگهانی نیست، بلکه انتظام خداوندی است که در هر قرن، نیاز به قوت و صلاحیّت چه افرادی پیدا میشود و نیاز به چه دارویی برای سَم پیدا میشود».
ایشان در ادامه میگوید:
«از همان اوائل، بر دل و جگر و اعصاب اسلام، حملههایی شده است که مذاهب دیگر قدرت تحمل آن را ندارند. مذاهب دیگر جهان، که در ادوار مختلف، جهان را فتح کردهاند، تحمل کوچکترین حملهای را نداشتهاند و در مقابل آن وجودشان را از دست دادهاند.
اما اسلام است که کلیهی حریفان خود را شکست داد و به صورت اصلی خویش، هنوز هم برقرار است. از طرفی، باطنیگری و شاخههای آن برای روح اسلامی و جنبهی اعتقادی آن خطر بزرگی بود واز طرفی دیگر، برای آوارهکردن مسلمانان، حملههای صلیبیّون وتاتاریان کافی بود. اگر مذهب [وآئین] دیگری از دنیا میبود، در همچنین مواردی، کلیهی امتیازات خویش را از دست داده بود و به صورت افسانهای تاریخی باقی میماند.
اما اسلام است که همهی حملات داخلی و خارجی را تحمل کرد و نه تنها وجودش را بر پا نگاه داشت، بلکه در میدانهای زندگی، فتوحات جدیدی حاصل کرد.
حملههای تحریفات، تأویلات بدعات، اثرات عجمیان، رسوم و اعمال مشرکین، مادیّت، نفسپرستی، خوشگذرانیها، الحاد و لادینیت [بیدینی] و عقلپرستی، بارها وارد شد، وگاه گاه اینطور احساس میشد که اسلام تحمل این حملات را ندارد، و در مقابل آنها زانو میزند، اما ضمیر امّت مسلمان پذیرای سازش نشد، و روح اسلام شکست نخورد و در هر قرن افرادی به وجود آمدند که پرده و نقاب پرفریب تحریفات و تأویلات را چاک کردند و حقیقت اسلام و دین خالص را نمایان نمودند.
در مقابل تأثیرات عجمیان و بدعات، ندا در دادند و حمایت کامل از سنّت را انجام دادهاند. در رد اعتقادات باطل و علیه اعمال و رسومات مشرکانه، علناً جهاد کردند، بر مادیّت و نفسپرستی ضربه کارآمدی وارد آوردند. خوشگذرانها و مُتَرفین زمان خویش را شدیداً مورد ملامت و مذمّت قرار دادند و در مقابل سلاطین جابر، کلمهی حق را برافراشتند و طلسم عقلپرستی را از بین بردند و در اسلام قوت و حرکت جدید و دربین مسلمانان، ایمان و روحیهی تازهای به وجود آوردند، این افراد، از نظرعلم، تفکّر، اخلاق، روحانیت، در زمان خویش ممتازترین افراد بودهاند و دارای خصوصیات نیرومند و دلپسند بودهاند.
در مقابل هر تاریکی جاهلیت و ضلالت، حتماً ید بیضایی داشتهاند که پردهی تاریک آنها را ز بین میبرد و حق را روشن میکرد.
از این به صراحت ثابت میشود که خداوند متعال، حفاظت و بقای این دین را در نظر دارد و کار رهبریّت جهان را از همین امّت و دین، میخواهد بگیرد و کارهایی که قبلاً از نبوتهای تازه به تازه و انبیاء میگرفت، در این زمان از نائبین رسول اکرم ج و مجدّدین و مصلحین این امت، خواهد گرفت([60]).
آری! درست است که در هر زمان، بدعتهای زیاد و گروهها و طیفهای بیشماری در میان مسلمانان رواج پیدا کرده است، و بدعتگذاران و شیطانها و پیروانشان در میانشان به وجود آمده است و جاهلانی در میانشان یافت میشود که هیچ علم و دانشی ندارند و بدون فهم و آگاهی برای مردم، فتوا میدهند و آنان را گمراه میسازند و خود نیز در منجلاب گمراهی فرو میروند، و درست است که در هر زمان، حشرات فتنه و گمراهی در فضا و جوّ اسلامی، ظاهر میگردند و کسانی صدرنشین مجالس میشوند که شایستگی آن را ندارند و افرادی بر کرسی افتاء مینشینند که هیچ نسبتی با علم و دانش و حکمت و فرزانگی ندارند، و اساطیر و خرافات و بدعتها و نوآوریها و اوهام و چَرندیات، برعقلها و دلها مستولی و حاکم شده و علم حقیقت رخت برمیبندد و در نتیجه، گمراهی، همه جا را فرا میگیرد، اما در هر عصر و دورهای، شخصیتهایی وجود دارند که امور دینی این امّت را زنده و تجدید میسازند و همواره افرادی پیدا میشوند که سنتها را زنده و بدعتها را از میان میبرند.
در حقیقت این جماعت، چراغ هدایت، پیامبران ارشاد، امانتداران خدا در میان مردم و جانشینان برحق رسول اکرم ج هستند که گمراهان را هدایت و دست طالبان ارشاد را میگیرند و به مقصد میرسانند و نور هدایت و سعادت را بر مردم میافشانند و با فهم وسیع، عقل سرشار، و بصیرت نافذ خویش به رد اوهام و خرافات میپردازند و با سینههایشان که ظرف معارف الهی، و با دلهایشان که گنجینهی حکمتها است، بسان چشمههای جوشانی هستند که مردم را سیراب میسازند و آنان را در کشف حقایق و غوامض علوم و از اشتباه و خطا در رأی و فساد فکری، یاری میدهند و از سقوط آنان در وادی جهل و نادانی، ظلالت و گمراهی، شرک و چندگانهپرستی، کفر و زندقه، نفاق و دورنگی و شقاوت و بدبختی، جلوگیری میکنند.
آری! وجود چنین افرادی در امّت محمدی، بسان چراغی پرفروغ است که تاریکیهای زندگی را میزداید و بسان شمشیر برندهای است که مدافع حق و حقگرایان است و بسان رکنی بزرگ از ارکان عظمت امّت اسلامی میباشد.
و باید دانست که مراد از تجدید دین در این حدیث، بازسازی فهم دین و ایمان به دین و عمل به دین است، چراکه دین پیوسته زنده است و هرگز نمیمیرد یعنی آن حقیقت دین، قابل مردن نیست. حقایق دین و اصول کلّی که دین ذکر کرده است، هرگز مردنی نیست و آن چیزی که میگوئیم میمیرد، معنایش اینست که در میان مردم میمیرد، فکر مردم دربارهی دین فکر مردهای است.
و مقصود ما از مردن این است و الا دین خودش در ذات خودش نه میمیرد و نه مردنی است و منظور از تجدید دین در این حدیث، همان تجدید احیای فکری دینی است، نه تجدید و احیای خود دین.
248 - [51] وعن إبراهیم بن عبد الرحمن العذری، قال: قال رسول الله ج: "یحمل هذا العلم من کل خلف عدوله، ینفون عنه تحریف الغالین، وانتحال المبطلین، وتأویل الجاهلین". رواه البیهقی. وسنذکر حدیث جابر: "فإنما شفاء العی السؤال" فی باب التیمم إن شاء الله تعالی([61]).
248- (51) ابراهیم بن عبدالرحمن عذری س گوید: پیامبر ج فرمود: «در هر دور و زمانی، افرادی عادل و وارسته، حامل این علم (علم قرآن و سنّت) میگردند و آن را بر دوش میکشند، که بر اساس آن، به از میان بردن تحریف افراطگرایان و بدعتسازان و دستبُرد باطلگرایان و تأویلات نادرست و نا به جای بیخردان خواهند پرداخت (و دست همه را از این دو منبع اصیل و جاودانه، یعنی قرآن و سنّت، کوتاه خواهند کرد، و سنّتها را زنده و بدعتها را از میان خواهند برد، و امور دینی این امت را زنده و تجدید خواهند ساخت و به روی مردم، روزنهای جدید از بازسازی فهم دین و ایمان به دین و عمل به آن را خواهند گشود و حشرات فتنه و گمراهی را که در فضا و جوّ اسلامی ظاهر گشتهاند و اساطیر و خرافات و بدعتها و نوآوریهای بدعتسازان، گمراهان، جاهطلبان، افراطگرایان و بیخردان را از بطن جامعهی اسلامی خواهند زدود و با فهم وسیع و عقل سرشار و بصیرت نافذ، و درایت و فراست شگرف و هوش و ذکاوت عجیب خویش، گمراهان را هدایت و دست طالبان ارشاد را میگیرند و به مقصود میرسانند و آنان را از اشتباه و خطا در رأی و فساد فکری مصون نگاه میدارند).
[این حدیث را بیهقی روایت کرده است. و به زودی در باب تیمّم ـ اگرخدا بخواهد ـ حدیث حضرت جابر س: «فانّما شفاء العیّ السؤال» را ذکر خواهیم کرد].
249 - [52] عن الحسن مرسلاً قال: قال رسول الله ج: " من جاءه الموت وهو یطلب العلم لیحیی به الإسلام، فبینه وبین النبیین درجة واحدة فی الجنة ". رواه ا لدارمی([62]).
249- (52) حسن بصری ـ رحمة الله علیه ـ به طور مرسل روایت میکند که پیامبرج فرمود: «هرکس در حالی مرگ به سراغش بیاید که به فراگیری علم و دانش و حکمت و فرزانگی مشغول است تا اسلام را با علمش، زنده و تجدید و احیاء و بازسازی کند، فاصلهی بین او و پیامبران در بهشت، یک درجه است (وآن نیز همان درجه و مرتبهی نبوّت است).
[این حدیث را دارمی روایت کرده است].
250 - [53] وعنه مرسلاً قال: سئل رسول الله ج عن رجلین کانا فی بنی إسرائیل: أحدهما کان عالماً یصلی المکتوبة، ثم یجلس فیعلم الناس الخیر، والآخر یصوم النهار ویقوم اللیل؛ أیهما أفضل؟ قال رسول الله ج: "فضل هذا العالم الذی یصلی المکتوبة ثم یجلس فیعلم الناس الخیر على العابد الذی یصوم النهار ویقوم اللیل کفضلی على أدناکم". رواه الدارمی([63]).
250- (53) حسن بصری ـ رحمة الله علیه ـ به طور مرسل روایت میکند که: از رسولخدا ج پیرامون دو مرد بنیاسرائیلی، سؤال شد که یکی از آنها، فردی عالم و دانشمند است که فقط به اقامهی نمازهای فرض خویش اکتفا میکند وآنگاه که از نمازش فارغ میشود (به عبادات نافله و ذکر نمیپردازد، بلکه) درجایش مینشیند و به انسانها، علم و دانش میآموزد.
و فرد دیگری نیز که پیوسته روزها را روزه و شبها را به عبادت مشغول است. اکنون کدام یک از این دو از لحاظ مرتبه و مقام و جایگاه و موقعیت برتراند؟ و کدام یک در پیشگاه خداوند ﻷ بهتراند؟
رسولخدا ج در پاسخ فرمود: برتری و فضیلت این دانشمند که فقط به اقامهی نمازهای فرض اکتفا میکند و آنگاه درجایش مینشیند و به تعلیم و آموزش مردمان به خیر و نیکی و علم و فرزانگی، مشغول میشود، برآن عابد و پرستشگر که روزها، روزه است و شبها، مشغول به عبادت و نیایش خدا، بسان برتری من، بر ناچیزترین و پستترین شماست.
[این حدیث را دارمی روایت کرده است].
251 - [54] وعن علی س قال: قال رسول الله ج: "نعم الرجل الفقیه فی الدین؛ إن احتیج إلیه نفع، وإن استغنی عنه أغنى نفسه"
.رواه رزین([64]).
251- (54) علی س گوید: پیامبر ج فرمود: چه مرد خوب و نیکی است آنکه در دین خدا، فقیه و دانشمند و دانا و فرزانه است، که اگر مردم به علم و دانش او نیاز داشتند، به آنان نفع و سود رساند و اگر مردم به او نیاز نداشتند، نفس خود را از دیگران غنی و بینیاز کند.
[این حدیث را «رزین» روایت کرده است]
252 - [55] وعن عکرمة أن ابن عباس قال: حدث الناس کل جمعة مرة، فإن أبیت فمرتین، فإن أکثرت فثلاث مرات، ولا تمل الناس هذا القرآن؛ ولا ألفینک تأتی القوم وهم فی حدیث من حدیثهم فتقص علیهم فتقطع علیهم حدیثهم فتملهم، ولکن أنصت، فإذا أمروک فحدثهم وهم یشتهونه، وانظر السجع من الدعاء فاجتنبه، فإنی عهدت رسول الله ج وأصحابه لا یفعلون ذلک. رواه البخاری([65]).
252- (55) عکرمه ـ رحمة الله علیه ـ نقل میکند که ابن عباس س به وی گفت: هر هفته یک بار مردمان را وعظ و ارشاد کن (و موجبات خستگی و آزردگی آنان را فراهم نیاور) و اگر از این کار امتناع کردی، میتوانی در هفته، دو بار آنها را پند و اندرز دهی و احیاناً اگر از این کار نیز سرباز زدی (و اوضاع و شرایط و احوال مردم را در نظر گرفتی و صلاح دیدی که) در هفته، بیشتر به وعظ و نصیحت بپردازی و فقط تا سه بار به تو اجازهی این کار را میدهم (چرا که اگر تو این کار را در دعوت و تبلیغ و پند و وعظ، نصبالعین و آویزهی گوش و سرلوحهی کار خویش قرار دهی سخنانت در دلهای مردم بهتر نفوذ میکند و میتوانی آنان را جذب نمایی، و شوق و رغبت آنان را بهسوی بیانات خود فراخوانی، و آنان را از مشغلتهای دنیوی بهسوی تفقّه و تعلیم ترغیب نمایی و در این وقت است که وعظ و پند تو مفیدتر و مؤثرتر میافتد).
و با افراط و زیادهروی در امر دعوت و تبلیغ، و وعظ و ارشاد، مردم را از قرآن کریم، آزرده خاطر و ملول و خسته و رنجور نکن (بلکه معتدلترین و آسانترین شیوه و بهترین وقت را برای موعظه انتخاب کن و آنچه را که به نفع دنیا و آخرت مردم است، بیان کن، جملات و سخنان زیبا را با شیوایی و رسایی خاصی، ایراد کن، جدّی را با شوخی، نثر را با نظم، سخنان حکیمانه را با فکاهیات، درآمیز تا شوق و رغبت آنان را به اوامر و فرامین و تعالیم آموزههای تابناک قرآن، فراخوانی و آنها را شیفته و تشنهی علوم و معارف قرآن نمایی).
و تو را نبینم که (اوضاع و شرایط و احوال مردم را در نظر نگیری، و بیمحابا خویشتن را) در جمع آنان و سخنانشان بیندازی و به وعظ و ارشاد و پند واندرز آنان بپردازی و بدینسان سخنانشان را قطع کنی (و موجبات خستگی و آزردگی آنها را فراهم آوری).
پس هرگاه در جمعی از مردمان درآمدی، برایت زیبنده است که ساکت و خاموش بنشینی، و چون مشتاقانه از تو خواستند تا جلسهای را در راستای وعظ و ارشاد و پند و اندرز ترتیب دهی و منعقد کنی، در آن زمان میتوانی، آنها را (به اوامر و فرامین الهی و تعالیم وآموزههای نبوی و احکام و دستورات شرعی) پند و اندر نمایی (چرا که در این لحظه، مردم راغب به فراگیری علم و دانش و آمادهی پذیرفتن وگوشدادن به موعظهاند، و اگر تو نیز میخواهی مردم را در مجالس وعظ و ارشاد بنشانی و سخنانت در دلهای آنها بهتر نفوذ کند و بتوانی آنان را جذب نمایی و حلاوت و شیرینی نشستن و گوش دادن در مجالس وعظ و ارشاد را به آنان بچشانی و آنان را از رفتن به مجالس و محافل لهو و لعب بازداری و شوق و رغبت آانان را بهسوی بیانات خود، جلب کنی، تا مجالس وعظ را بر محافل لهو و لعب، ترجیح دهند، راهی جز این نداری).
و از تکلف و تصنع و ظاهرسازی و خودنمایی در دعا (که موجب ازمیان رفتن خشوع و خضوع و فروتنی و انکسار و عدم پذیرش دعا میشود) به شدت بپرهیز، چرا که من، رسولخدا ج و صحابه ش را دیدم که این کار را نمیکردند.
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
253 - [56] وعن واثلة بن الأسقع قال: قال رسول الله ج: " من طلب العلم فأدرکه، کان له کفلان من الأجر، فإن لم یدرکه، کان له کفل من الأجر ". رواه الدرامی([66]).
253- (56) واثلةبن اسقع س گوید: پیامبر ج فرمود: کسیکه دانشی بجوید و به آن برسد، برای او دو بهره از پاداش است (یکی برای سعی و کوشش و زحمت و تلاشی است که کرده است و دیگری برای رسیدن به آن).
و کسیکه دانشی بجوید و به آن نرسد، برای او یک بهره از پاداش خواهند نوشت (و آن یک بهره از پاداش برای زحمت و تلاشی است که در یافتن علم و دانش متحمل شده است).
[این حدیث را دارمی روایت کرده است].
254 - [57] عن أبی هریرة قال: قال رسول الله ج: " إن مما یلحق المؤمن من عمله وحسناته بعد موته: علماً علمه ونشره، وولداً صالحاً ترکه، أو مصحفاً ورثه، أو مسجداً بناه، أو بیتاً لابن السبیل بناه، أو نهراً أجراه، أو صدقة أخرجها من ماله فی صحته وحیاته، تلحقه من بعد موته ".
رواه ابنماجه والبیهقی فی شعب الإیمان([67]).
254- (57) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: بیتردید، از جمله کارهای نیک و شایستهی انسان با ایمان و حقگرا که پس از مرگ او به وی میپیوندد و ثوابش به او میرسند، علم و دانشی است که آن را در بین مردم منتشر نموده، و نیز فرزند شایسته و صالحی است که از خود بر جای نهاده، و نیز قرآنی است که ارث گذاشته و یا مسجد و عبادتگاهی است که آنرا ساخته یا خانهای است که برای در راهماندگان و مسافران بر پا کرده و یا نهرآبی است که آن را برای استفادهی عموم، روان ساخته، و یا صدقه و دهش مالی است که در طی زندگی و در زمان صحّت و تندرستی خویش، از اموال و داراییاش جدا کرده و در راه خدا وقف نموده است...
آری این کارهای نیک و شایستهای است که ثواب و پاداششان، پس از مرگ انسان نیز به وی میپیوندند و به او میرسند.
[این حدیث را ابنماجه و بیهقی در «شعب الایمان» روایت کردهاند].
255 - [58] وعن عائشة أنها قالت: سمعت رسول الله ج یقول: " إن الله عز وجل أوحى إلى: أنه من سلک مسلکاً فی طلب العلم، سهلت له طریق الجنة؛ ومن سلبت کریمتیه؛ أثبته علیهما الجنة. وفضل فی علم خیر من فضل فی عبادة. وملاک الدین الورع ". رواه البیهقی فی شعب الإیمان([68]).
255- (58)عایشه ـ ل ـ گوید: از رسولخدا ج شنیدم که فرمود: «بیتردید خداوند ﻷ بر من وحی نمود و فرمود:کسی که رنج راهی را بر جان بخرد و درآن علم و دانشی را بجوید، من نیز برای او راهی بهسوی بهشت هموار میسازم و او را به راهی هدایت و رهنمون میکنم که وی را به بهشت رساند.
واز هرکس که دو چشم گرانبها و ارزشمندش را در دنیا از وی بستانم، در عوض آن دو، بهشت را بهرهی وی میگردانم.
و برتری دانش و بینش، برتر از فضیلت و برتری عبادت خداست (و به دنبال آموختن و فراگرفتن دانش، بهتر و برتر از زیادی عبادت نافله است).
و باید دانست که معیار و ملاک دینباوری و دینداری، پرهیزگاری و تقوا است».
[این حدیث را بیهقی در «شعب الایمان» روایت کرده است].
256 - [59] وعن ابن عباس قال: تدارس العلم ساعة من اللیل خیر من إحیائها. رواه الدارمی([69]).
256- (59) ابن عباس س گوید: «ثواب و پاداش تعلیم و تعلّم در بخشی از شب، بهتر و بیشتر از قیام و عبادت یک شب میباشد.» (چنانچه حضرت ابودرداء س نیز میگوید: اگر مسئلهای را یاد بگیرم، به نزد من ثوابش بیشتر از قیام و عبادت یک شب میباشد. و پیامبر ج نیز در حدیثی میفرماید:«لأن تَغدوا فتتعلّم العلم خیرٌ من أن تصلّی مأة رکعة» اگر بامداد بروید و بابی از علم را یاد بگیرید، از صد رکعت نماز نفل، بهتر است).
[این حدیث را دارمی روایت کرده است].
257 - [60] وعن عبد الله بن عمرو أن رسول الله ج مر بمجلسین فی مسجده فقال: " کلاهما على خیر، وأحدهما أفضل من صاحبه؛ أما هؤلاء فیدعون الله ویرغبون إلیه، فإن شاء أعطاهم وإن شاء منعهم. وأما هؤلاء فیتعلمون الفقه أو العلم ویعلمون الجاهل، فهم أفضل، وإنما بعثت معلماً ". ثم جلس فیهم. رواه الدارمی([70]).
257- (60) عبد الله بن عمرو ـ ب ـ گوید: پیامبر ج به مسجد تشریف آورد. وگذرشان به دو حلقه (یکی حلقهی ذکر و دیگری حلقهی تعلیم و تعلّم که صحابه ش برای خویشتن دائر کرده بودند) افتاد.
پیامبر ج از فرصت استفاده کرده و فرمود: هردو گروه بر خیراند ولی ارزش و جایگاه یکی از آن دو حلقه، برتر از حلقهی دیگری است.
اما این گروه که به ذکر و عبادت و دعا و نیایش، پرداختهاند مشغول به عبادت و پرستش خدایند، و با زبان حال و قال، خدا را میخوانند و متوجهی او تعالی هستند، از اینرو، اگر خداوند متعال بخواهد و صلاح ببیند، بدانها ثواب و پاداش میدهد و اگر بخواهد بدانها چیزی نمیدهد.
اما گروه دیگر، به فراگیری فقه و فرزانگی وعلم و دانش، وآموزش آن به جاهلان و بیخردان، مشغولاند پس مرتبه و مقام و ارزش و جایگاه آنان برتر از مقام و مرتبهی عابدان و پرستشگران است. زیرا جز این نیست که من معلم وآموزگار، برانگیخته شدم».
راوی میگوید:آن گاه خود پیامبر ج در جمع گروهی نشست که مشغول به تعلیم و تعلّم علوم و فنون اسلامی و دینی بودند.
[این حدیث را دارمی روایت کرده است]
258 - [61] وعن أبی الدرداء قال: سئل رسول الله ج: ما حد العلم الذی إذابلغه الرجل کان فقیها؟ فقال رسول الله ج: "منحفظ على أمتی أربعین حدیثاً فی أمر دینها، بعثه الله فقیهاً، وکنت له یوم القیامة شافعاًو شهیداً([71]).
258- (61) ابودرداء س گوید: از رسولخدا ج پرسیده شد: انسان به چه حد از علم و دانش باید برسد، که فقیه و دانشمند گردد، و به درجه و مقام آنها نائل آید؟ پیامبر ج فرمود: هرکس چهل حدیث را در ارتباط با امور دینی، برای امّت من حفظ کند، خداوند ﻷ او را فقیه و دانشمند زنده میگرداند و من نیز در روز رستاخیز، شافع و شاهد او خواهم بود.
(البته منظور از حفظ چهل حدیث، آن است که این احادیث را و لو خودش آنها را از بر نداشته باشد، به مسلمانان منتقل کند، یعنی آنها را بشنود و فهم کند و همانگونه که شنیده است، ابلاغ و اجرا نماید و عامل ماندگاری آنها باشد، چرا که در حقیقت، از این راه است که میتوان به مسلمانان بهره رساند و آنها را از گنجینهی تعلیمات و دستورات تعالیبخش و سعادتآفرین رسولخدا ج، سود و فایده رساند، نه صرفاً از طریق بَرکردن آنها)».
[این حدیث را بیهقی در«شعب الایمان» روایت کرده است].
259 - [62] وعن أنس بن مالک قال: قال رسول الله ج: "هل تدرون من أجود جوداً؟ " قالوا: الله ورسوله أعلم. قال: " الله تعالى أجود جوداً، ثم أنا أجود بنی آدم، وأجودهم من بعدی رجل علم علما فنشره، یأتی یوم القیامة أمیراً وحده"، أو قال: " أمة واحدة([72]).
259- (62) انس بن مالک س گوید: پیامبر ج فرمود: آیا میدانید، سخاوتمندترین و بخشندهترین مردمان چه کسی است؟ صحابه ش گفتند: خدا و رسولش، بهتر میدانند! پیامبر ج فرمود: خداوند ﻷ، سخاوتمندترین کسان است و من نیز در میان فرزندان آدم، از لحاظ سخاوت و جود وکرم، از همه سخاوتمندتر و بخشندهترم (و بخشش و دهش مادی و معنوی من، حتی از باد وزان که ابرهای پرباران را به این سوی وآن سوی میراند و ازآنها باران میبارد، بیشترو افزونتر است).
و پس از من بخشندهترین و سخاوتمندترین مردمان کسی است که علم و دانشی را فرا گیرد وآن را در بین مردم، انتشار دهد و نور هدایت و حکمت را برآنها بیفشاند و آنها را از ظرف معارف و گنجینهی حکمتها که بسان چشمههای جوشان و فیضانی هستند، سیراب سازد، اینطور فردی در روز رستاخیز در حالی پا به عرصهی محشر میگذارد که خود به تنهایی یک امیر، یا یک ملّت است.
[این حدیث را بیهقی در«شعب الایمان» روایت کرده است].
شرح: «اُمّة واحدة»: در اینکه چرا پیامبر ج نام «امت واحد» بر انسان عالم و فرزانه گذارده است، محدثان، نکات مختلفی را ذکر کردهاند که در اینجا به ذکر دو نکته از آنها اشاره خواهیم کرد:
1- گاهی اوقات شعاع شخصیّت انسان، آنقدر افزایش مییابد که از یک فرد و دو فرد و یک گروه، فراتر میرود وشخصیّتش معادل یک امّت بزرگ میشود، وشخص عالم و فرزانه، آنقدر شخصیّت و جایگاه دارد که به تنهایی یک امّت است، چرا که مردمان زیادی را تحت الشعاع علم و عمل خویش قرار میدهد وآنها را گرداگرد علوم ومعارف اسلامی و اسرار و حقائق قرآنی و تعالیم وآموزههای الهی و اوامر و فرامین نبوی گرد میآورد و موجبات رهایی آنها را از بند واسارت عقلگرایی، نفسپرستی، خودخواهی، جهالت و بیخردی و ضلالت وگمراهی فراهم میآورد وآنان را درکشف حقایق و غوامض علوم یاری میدهد، و با فهم وسیع، عقل سرشار، و بصیرت نافذ خویش، مردمان را از اشتباه و خطا در رأی و فساد فکری، مصون ومحفوظ میدارد و خود سرچشمهی پیدایش امّتی عالم، فرزانه، وارسته، مجاهد، نستوه، مخلص، اسلامگرا، سنّتدوست، وشیفتهی علم و دانش میشود، به همین جهت، نام امّت بر چنین عالمی، گذارده شده است.
2- غالباً عالمان و دانشوران اسلامی، آن ابرمردان عرصهی علم و فقاهت، وآن طلایهداران عرصهی اخلاص و عمل وآن پیشقراولان عرصهی دعوت و تبلیغ وتعلیم و تعلم، جانشینان برحق پیامبر ج، چراغ هدایت، پیامبران ارشاد وامانتداران خدا در میان مردم هستند که گمراهان را هدایت و دست طالبان ارشاد را میگیرند و به مقصد میرسانند.
آنان رهبر، مقتدا، و معلم وآموزگار بزرگ انسانیّت و بشریتاند، و به همین سبب، به چنین عالم و فرزانهای «امّت» گفته شده، زیرا «امّت» به معنای اسم مفعولی به کسی گفته میشود که مردم به او اقتدا کنند و رهبریش را بپذیرند وکسی که پیشوای صدق و راستی و علم و عمل برای ملّتی شد، در اعمال همهِی آنها شریک و سهیم است، و گویی خود، امّتی واحد و یک پیشوای بزرگ و یک مرد امّتساز است.
260 - [63] وعنه أن النبی ج قال: " منهومان لا یشبعان: منهوم فی العلم لا یشبع منه، ومنهوم فی الدنیا لا یشبع منها ". روى البیهقی الأحادیث الثلاثة فی " شعب الإیمان " وقال: قال الإمام أحمد فی حدیث أبی الدرداء: هذا متن مشهور فیما بین الناس، ولیس له إسناد صحیح([73]).
260- (63) انس بن مالک س گوید: پیامبر ج فرمود: دو گرسنهاند که هرگز سیری نمیپذیرند: یکی جویای علم و دانش که از فراگیری و آموزش آن سیر نمیگردد و دیگر جویای مال و منال دنیا که هرگز از جمعآوری آن سیری نمیپذیرد.
[این سه حدیث [احادیث 258، 259 و 260] را بیهقی در «شعب الایمان» روایت کرده است وگفته: امام احمد پیرامون این حدیث[حدیث 258] گفته است: متن این حدیث در بین مردم مشهورو معروف است، ولی از لحاظ سند، این حدیث، دارای سندی صحیح و قوی نمیباشد].
261 - [64] وعن عون قال: قال عبد الله بن مسعود: منهومان لا یشبعان: صاحب العلم، وصاحب الدنیا، ولا یستویان؛ أما صاحب العلم فیزداد رضى للرحمن، وأما صاحب الدنیا فیتمادى فی الطغیان. ثم قرأ عبد الله: ﴿کَلَّآ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَیَطۡغَىٰٓ٦ أَن رَّءَاهُ ٱسۡتَغۡنَىٰٓ٧﴾ [العلق: 6-7]. قال: وقال الآخر: ﴿إِنَّمَا یَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْ﴾ [فاطر: 28]. رواه الدارمی([74]).
261- (64) عَون ـ رحمة الله علیه ـ گوید: عبدالله بن مسعود س گفت: دو گرسنهاند که سیری نمیپذیرند: یکی جویای دانش ودیگری جویای مال دنیا. ولی این دو با همدیگر همسان و یکسان نیستند، بلکه صاحب دانش، پیوسته در پرتو علم و دانش خویش، رضایت و خوشنودی خدای رحمان را فراچنگ میآورد، ولی صاحب دنیا، با مال و منالش، پیوسته در غرقاب (جهالت و ضلالت، و حیرت و غفلت و) طغیان و سرکشی به سر میبرد.
عون رحمة الله علیه ـ گوید: آنگاه عبدالله بن مسعود س این دو آیه را تلاوت فرمود:
﴿کَلَّآ إِنَّ ٱلۡإِنسَٰنَ لَیَطۡغَىٰٓ٦ أَن رَّءَاهُ ٱسۡتَغۡنَىٰٓ٧﴾ [العلق: 6-7].
«قطعاً اغلب انسانها سرکشی و تمرّد، میآغازند، اگر خود را دارا و بینیاز و قدرتمند و ثروتمند ببینند».
﴿إِنَّمَا یَخۡشَى ٱللَّهَ مِنۡ عِبَادِهِ ٱلۡعُلَمَٰٓؤُاْ﴾ [فاطر: 28].
«این نشانههای بزرگ آفرینش، بیش از همه، توجه خردمندان و فرزانگان را به خود جلب میکند، و این است که تنها بندگان دانا و فرزانه، از خدا، ترسآمیخته با تعلیم دارند».
[این حدیث را دارمی روایت کرده است].
262 - [65] وعن ابن عباس قال: قال رسول الله ج: " إن أناساً من أمتی سیتفقهون فی الدین ویقرءون القرآن، یقولون: نأتی الأمراء فنصیب من دنیاهم ونعتزلهم بدیننا. ولا یکون ذلک، کما لا یجتنى من القتاد إلا الشوک، کذلک لا یجتنى من قربهم إلا - قال محمد بن الصباح: کأنه یعنی - الخطایا ". رواه ابن ماجه([75]).
262- (65) ابن عباس س گوید: پیامبر ج فرمود: بیترید، مردمانی از امتیانم، در شناخت دین و تعالیم و دستورات اسلامی، علم و دانش میجویند و قرآن را میخوانند و چنین میگویند: نزد امراء و فرمانروایان میرویم و با علم و دانش و فقاهت و قرائت خویش از دنیای آنان بهره میگیریم و دین خود را نیز از خطر آنان برکنار نگاه میداریم.
ولی باید دانست که چنین چیزی امکانپذیر نیست و هرگز چنین امری به وقوع نخواهد پیوست، درست همانسان که از درخت «قَتاد» (درختی است با خارهای سخت = خار مغیلان) جز خار بیمقدار، نمیتوان چیزی چید، این چنین نیز از نزدیکشدن به امراء و فرمانروایان نیز جز گناه بهرهای نمیتوان برد.
[این حدیث را ابن ماجه روایت کرده است].
شرح: در این حدیث، پیامبر ج تمام توجه علماء و دانشمندان، و فرزانگان و دانشجویان و دانش پژوهان و شیفتگان علم و دانش را به این نکته معطوف داشته که لازم است که دانشپژوهان و دانشمندان، در راه کسب علم و دانش از وابستگیهای خود به امور دنیوی و کالای ناچیز آن بکاهند و خویشتن را از تعظیم و بزرگداشت ثروتمندان و قدرتمندان متکبر و خودخواه، و امراء و فرمانروایان ظلمپیشه و خودکامه و مُستبد و دیکتاتور، ومراوده با آنان، واستفاده از مال و هدایای حرام آنها دور نگاه دارند، چرا که وابستگیهای دنیوی و مالی، انسان را به خود مشغول میدارد و او را از دسترسی به علم و دانش و از بهرهگیری از آن، محروم میگرداند. چنانچه خداوند متعال میفرماید:
﴿مَّا جَعَلَ ٱللَّهُ لِرَجُلٖ مِّن قَلۡبَیۡنِ فِی جَوۡفِهِۦ﴾ [الأحزاب: 4].
«خداوند در شکم هیچ یکی، دو قلب قرار نداده است» تا با یکی از آنها به دنیا مشغول شود و با دیگری به امور آخرت بپردازد».
پس برای علماء نیز لازم است که تنها یکی از دنیا وآخرت را هدف اصلی خود قرار دهند و هدفشان از همان آغاز تحصیل، آراستهنمودن درون، و زینتدادن آن به فضایل اخلاقی و زیور فرزانگی باشد و خواستهی نهایی و غایی خویش را از کسب علم و دانش، تقرب به پیشگاه خداوند ﻷ و صعود و عروج به مدراج والای انسانیّت و اخلاق و ایمان قرار دهند، و نباید هدفشان از کسب علم و دانش، دستیابی به جاه و مال و نزدیکی به امراء و فرمانروایان و مجادله با سفهاء و بیخردان و افتخار نابهجا بر دیگران، و بهرهگیری از دنیای فرمانروایان ظالم و ستمپیشه وخودکامه و دیکتاتور باشد.
چراکه علمایی که هدفشان از علم، استفاده از دنیا و رسیدن به جاه و مقام در نزد ارباب دنیاست، آنها عالمان دنیوی، عالماندرباری، انسانهای خود فروخته و خدازده و بدبخت و نگونسار، و بندهی دینار و درهم و مادّه و معده، محسوب میشوند. و رسولخدا ج دربارهی این افراد میفرماید: «علم را به خاطر افتخار بر علماء و مجادله با سفهاء و جلب توجه مردم به خود، فرا نگیرید، کسیکه چنین کند، در آتش دوزخ است».
به نظر حقیر، امام ابوحنیفه ـ رحمة الله علیه ـ در این زمینه، برای علماء و دانشپژوهان، الگو و قدوه، و پیشوا و رهبر است، وی فردی عابد، زاهد، عالم به علوم آخرت، و فقیه وآگاه در مصالح دنیوی واُخروی، و دانا به معارف اسلامی، حقائق و اسرار قرآنی و دقائق و رموز احادیث نبوی واصول و موازین دینی بود، و در عین حال، فقه و دانش خویش را فقط برای رضا و خشنودی خدا به کار میگرفت. وی تاجر پارچهی خَز، بود و در این فن مهارت و توفیق چشمگیری داشت.
و نیز دکانی در کوفه و شرکایی که برای خریدن «خَز» به اینجا وآنجا، سفر میکردند، داشت. از اینرو، در این شغل با بینیازی تمام از دیگران به رتق و فتق زندگی خود و بسیاری دیگر از یاران و شاگردان و همنوعان خویش میپرداخت و هرگز در مال دیگران و صله و هدیّهی حاکمان و فرمانروایان، طمع نمیورزید و از این جهت، «حسن بن زیاد» گفته است: «به خدا که از هیچ یک از خلفاء وامراء، هدیّه یا جایزه را نپذیرفت»([76]).
ونیز گویند: که همسر منصور، خلیفه عباسی، با وی[منصور] در عدم رعایت عدالت، مناقشه کرد وخواستار عدالت گردید. آنگاه راضی شد که امام ابوحنیفه ـ رحمة الله علیه ـ در میان آن دو، داوری کند.
پس منصور، امام ابوحنیفه را احضار کرد، و امام در پس پرده، نشست در حالی که منصور با زن خویش در مجلس بود.
منصور به سخن آغاز کرد و خطاب به امام گفت: برای یک مرد، چند زن حلال است؟ امام فرمود: چهار زن.
باز پرسید: و ازکنیزان؟ فرمود: هرچه که بخواهد.
آنگاه گفت: پس آیا جایز است که کسی بر خلاف این، سخنی بگوید؟
امام فرمود: خیر.
آنگاه منصور، پیروزمندانه خطاب به همسرش گفت: اینک بشنو که ابوحنیفه چه میگوید؟!
امام چون، چنین دید، بر سبیل احتجاج گفت: لیکن خداوند ﻷ، این تعداد زن را برای اهل عدالت، حلال ساخته است، در غیرآن، اگر عدالت رعایت نشود، باید فقط به نکاح یک زن بسنده نمود، چنانکه خداوند ﻷ میفرماید:
﴿فَإِنۡ خِفۡتُمۡ أَلَّا تَعۡدِلُواْ فَوَٰحِدَةً﴾ [النساء: 3]
«اگر میترسید که عدالت را رعایت کرده نمیتوانید، همان یک زن کافی است».
بر این اساس بر ما لازم است تا به آداب الهی متأدب باشیم واز مواعظ آن درس بگیریم.
و منصور چون این سخن را شنید، ساکت شد. و چون امام از مجلس داوری خارج شد، همسر منصور، فوراً هدیهی بزرگی بدنبال ایشان فرستاد، اما،امام هدیه را نپذیرفت و گفت: من از دین خدای ﻷ دفاع نمودهام، نه به انگیزهی نزدیکی کسی و یا به طلب دنیا([77]).
پس برای تمام علماء و دانشمندان اسلامی نیز لازم و ضروری است تا از پیشوایان و بزرگانی چون امام ابوحنیفه ـ رحمة الله علیه ـ پیروی کنند، سفارشها و توصیههای آنان را نصبالعین و آویزهی گوش خویش قرار دهند.
البته باید دانست که ارتباط و نزدیکی سالم علماء و دانشمندان راستین اسلامی، با حکام و سلاطین، در بعضی مواقع به نفع عامهی مردم و حکومتها بوده است.
و بسا اوقات، اتفاق افتاده که برکات دینی و دنیوی از طریق آنان متوجهی مسلمانان گشته است. البته خود آن بزرگواران، چنین روابطی را برای خودشان عار، بلکه مضر و خطرناک میپنداشتند، ولی با این وجود، در قرنهای اول هجری، علمای بزرگواری بودهاند که با بینیازی کامل، روابط خوبی با حکومتها داشتند و بسیاری از مشکلات دینی و دنیوی مردم، توسط آنها گرهگشایی شده است.
شاگرد ارشد امام ابوحنیفه «امام ابو یوسف»، قاضیالقضات بود و یکی از محاسن و مفاخر خلافت هارونالرشید و جامعهی اسلامی، وجود شخصیت ایشان بود که باعث خیر برای عامهی مردم و وسیلهی پیشرفت معارف و علوم دینی و حکومت اسلامی گردید.
263 - [66] وعن عبد الله بن مسعود قال: لو أن أهل العلم صانوا العلم، ووضعوه عند أهله، لسادوا به أهل زمانهم، ولکنهم بذلوه لأهل الدنیا لینالوا به من دنیاهم، فهانوا علیهم، سمعت نبیکم ج یقول: " من جعل الهموم هماً واحداً هم آخرته، کفاه الله هم دنیاه، ومن تشعبت به الهموم فی أحوال الدنیا، لم یبال الله فی أی أودیتها هلک ". رواه ابن ماجه([78]).
263- (66) عبد الله بن مسعود س گوید: اگر این عالمان و دانشمندان، چنان که باید منزلت علم و دانش را میشناختند و به گونهی لازم به قدر و شأن آن پی میبردند و دانش را نزد شایستگان و اهل آن قرار میدادند (و به کسانی آن را میآموختند که صلاحیت و لیاقت فراگیری و حمل آنرا داشتند). البته بر اهل زمان خویش حکومت و سیادت میکردند و به عالَم و آدم، خط و مشی میدادند و به رهبری جهان و جهانیان میپرداختند.
ولی افسوس که آنها علم و دانش را به هدف بهرهگیری از دنیاپرستان و مادیگرایان، آموختهاند و علم و دانش خویش را در راه بذل و بخشش به اهل دنیا، صرف کردند، تا از دنیای آنان بهره گیرند؛ به همین جهت است که در دید دنیاداران، خوار و پست و حقیر و ذلیل شدهاند و از دید احترام و بزرگداشت آنان افتادهاند، و هیبت و وقار، و ابهّت و شوکت خویش را از دست دادهاند.
من از پیامبر ج شنیدهام که فرمود: کسیکه تمام اندیشههایش را یک اندیشه، به نام اندیشه و فکر آخرت قرار دهد، خداوند ﻷ نیز اندیشه و رنج و دشواری دنیای او را کفایت میکند.
و کسیکه احوال اندیشههای دنیا، او را پریشان و مضطرب وحیران و ویلان گرداند، خداوند متعال نیز اعتنا و پروایی ندارد که در کدام یک ازآن اندیشههای پریشان دنیوی، وی هلاک و نابود شود.
[این حدیث را ابن ماجه روایت کرده است].
264 - [67] ورواه البیهقی فی شعب الإیمان عن ابن عمر من قوله: " من جعل الهموم " إلى آخره([79]).
264- (67) این حدیث را بیهقی نیز در «شعب الایمان» از ابن عمرـ ب ـ البته از «مَن جَعل الهموم...» روایت کرده است.
265 - [68] وعن الأعمش قال: قال رسول الله ج: " آفة العلم النسیان، وإضاعته أن تحدث به غیر أهله ". رواه الدارمی مرسلاً([80]).
265- (68) اعمش ـ رحمة الله علیه ـ گوید: پیامبر ج فرمود: آفت علم و دانش، فراموشی و نسیان است. و ضایعکردن علم، عبارت از آن است که آن را به ناشایستگان و نااهلان بیاموزی، و علم و دانش را نزد آنان قرار دهی.
[این حدیث را دارمی بطور مرسل روایت کرده است].
266 - [69] وعن سفیان، أن عمر بن الخطاب س قال لکعب: من أرباب العلم؟ قال: الذین یعملون بما یعلمون. قال: فما أخرج العلم من قلوب العلماء؟ قال الطمع. رواه الدارمی([81]).
266- (69) سفیان ثوری ـ رحمة الله علیه ـ گوید: حضرت عمر بن خطاب س از کعب (احبار) س پرسید: ارباب دانش چه کسانی هستند؟ گفت: کسانی که به اندوختههای علمی خویش عامل و پایبنداند (و نور علم و دانش، تمام وجودشان را به نور خدا و ایمان و تقوا، روشن ساخته و نسبت به وظائفشان سخت احساس مسئولیت میکنند و از همه پایبندترند. واعمال آنها هماهنگ با سخنان آنها میباشد. کوتاه سخن اینکه، عالمان واقعی و راستین در منطق قرآن و اسلام، کسانی نیستند که مغزشان صندوقچهی آراء و افکار این و آن، و انباشته از قوانین و فرمولهای علمی جهان و زبانشان، گویای این مسائل و محل زندگیشان، مدارس و دانشگاهها و حوزهها وکتابخانهها است، بلکه علمای واقعی و اربابان علم و دانش آن گروه از صاحبنظران و دانشمنداناند که میان گفتار وکردار آنها هماهنگی وسازگاری است و آنها هستند که خدا را به خوبی شناختهاند و برای او عمل میکنند و به او عشق میورزند و اوامر و فرامین تعالیبخش او را سرلوحهی زندگی خویش قرار میدهند).
عمر س دوباره پرسید: چه چیزی دانش را از دلهای علماء و دانشمندان بیرون میآورد؟ کعب احبار س، در پاسخ گفت: طمع وآز
(آری عالم و دانشمندی که به بلای طمع و ذلّت حرص و رسوایی آز وآزمندی، مبتلا و آلوده گردد، در نتیجه، حرص و طمع او را بسوی ا خلاق زشت و ناپسندیده و مضموم و قبیح سوق میدهد، و دست به کارهای ناروایی میزند که نابودکننده مروّت و شخصیت و علم و دانش و عظمت و شکوه و وقار و شوکت است).
[این حدیث را دارمی روایت کرده است].
267 - [70] وعن الأحوص بن حکیم عن أبیه قال: سأل رجل النبی صلى الله علیه سلم عن الشر. فقال: " لا تسألونی عن الشر، وسلونی عن الخیر " یقولها ثلاثاً، ثم قال: " ألا إن شر الشر شرار العلماء، وإن خیر الخیر خیار العلماء ". رواه الدارمی([82]).
217- (70) احوص ابن حکیم از پدرش نقل میکند که گفت: مردی از رسولخدا ج در بارهی شرّ، سؤال کرد ولی رسولخدا ج در پاسخ، سه مرتبه این جمله را تکرار کرد و فرمود: پیرامون شر از من سؤال نکنید، بلکه دربارهی خیر از من بپرسید.
آنگاه فرمود: آگاه باشید که بدترین شر، علماء و دانشمندان سوء، وبهترین خیر، علماء و فرزانگان نیک و شایسته است.
[این حدیث را دارمی روایت کرده است].
268 - [71] وعن أبی الدرداء قال: " إن من أشر الناس عند الله منزلة یوم القیامة: عالم لا ینتفع بعلمه ". رواه الدارمی([83]).
268- (71) ابودرداء س گوید: بیگمان از بدترین مردم در پیشگاه خداوند ﻷ، در روز رستاخیز، عالم و دانشمندی است که در دنیا از علم و دانش خویش استفاده نکند. (یعنی نه خودش از علمش استفاده میبرد، و نه از دانش خود به دیگران نفع و سودی میرساند).
[این حدیث را دارمی روایت کرده است].
269 - [72] وعن زیاد بن حدیر قال: قال لی عمر: هل تعرف ما یهدم الإسلام؟ قال: قلت: لا. قال: یهدمه زلة العالم، وجدال المنافق بالکتاب، وحکم الأئمة المضلین". رواه الدرامی([84]).
269- (72) زیاد ابن حُدیر س گوید: حضرت عمر س به من گفت: آیا میدانی چه چیزی (عزت و شوکت) اسلام را ویران و تباه میسازد؟ گفتم: خیر. فرمود: سه چیز ویرانگر عزت اسلام است:
یکی، لغزش و انحراف فکری و عملی فرزانگان و دانشمندان.
و دیگری، بحث و مجادله منافقان و بدعتسازان، دربارهی قرآن (اینطورکه در توجیه اعمال وکردار وگفتار و پندار ناشایست خویش، آیاتی از قرآن را در رد و انکار آیاتی دیگر به کار برند، و هر کدام، آیاتی از آنرا در اثبات آنچه درست میپنداشته بکار بگیرد).
و سومی، قضاوت و داوری و حکم و افتای پیشوایان گمراه و جاهل. (یعنی کسانی صدرنشین مجالس شوند که شایستگی آن را ندارند و افرادی بر کرسی قضاوت و افتاء نشینند که هیچ نسبتی با علم و دانش ندارند و مردم افراد جاهل و نادانی را بعنوان رهبر برگزینند و از آنان مسائل دینی و دنیوی و فردی و اجتماعی خویش را بپرسند وآنان نیز ناآگاهانه قضاوت کنند و فتوا دهند که درنتیجه، هم خود را گمراه کنند و هم دیگران را.
و مسلماً وجود این سه مورد باعث میشود تا عزت و شوکت و عظمت و بزرگی اسلام، از میان برود، و اساطیر و خرافات و بدعتها و نوآوریها، بر عقلها و دلهای افراد جامعه اسلامی حاکم شود و علم حقیقی و اسلام واقعی و علوم و معارف قرآنی و درک و فهم راستین اسلامی، از میان جامعه رخت بربندد، و حشرات فتنه و گمراهی در فضا و محیط اسلامی، ظاهر گردند، و تاریکی و جهالت و نادانی و ضلالت و گمراهی بر عقلها مستولی گردد و در نتیجه، گمراهی همه جا را فرا گیرد و موجبات رکود و جمود و انحطاط و عقبماندگی جامعه اسلامی و دینی فراهم گردد).
[این حدیث را دارمی روایت کرده است].
270 - [73] وعن الحسن قال: " العلم علمان: فعلم فی القلب فذاک العلم النافع، وعلم على اللسان فذاک حجة الله عز وجل على ابن آدم ". رواه الدارمی([85]).
270- (73) حسن بصری ـ رحمة الله علیه ـ گوید: علم و دانش دو گونه است: دانشی که در دل است، که دانش سود بخش، ارزنده و مفید همین است.
و دانشی که بر زبان است (و دل را تحتالشعاع خود قرار ندهد) این چنین علمی، حجت و برهان خدا بر فرزندآدم است. (یعنی، خداوند ﻷ در رستاخیز خواهد پرسید: که من در دنیا، به تو نعمت علم و دانش و فرزانگی ارزانی داشتهام، پس چرا بدان عمل نکردی و خود و دیگران را بدان مستفید ننمودی).
[این حدیث را دارمی روایت کرده است].
271 - [74] وعن أبی هریرة س قال: " حفظت من رسول الله ج وعاءین؛ فأما أحدهما فبثثته فیکم، وأما الآخر فلو بثثته قطع هذا البلعوم - یعنی مجرى الطعام - " رواه البخاری([86]).
271- (74) ابوهریره س گوید: من از پیامبر ج دو ظرف بزرگ از علم و دانش آموختهام (وسینهام ظرف معارف نبوی و دلم گنجینهی حکمتها و حقائق و غوامض و اسرار و دقائق و رموز محمدی ج است).و اما یکی از آن دو را در بین مردم فاش و پراکنده ساختهام و اگر دیگری را فاش کنم این رگ گلو بریده خواهد شد(یعنی کشته خواهم شد).
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
شرح: درحقیقت هیچکس در طول عمر خود به اندازهی حضرت ابوهریره س حدیث از حفظ نداشته است. وی در سال 7 هـ. ق. اسلام آورد و به خدمت پیامبر ج شرفیاب شده است. نام وی «عبدالرحمان بن صخر دوسی یمانی» وکنیه او «ابوهریره» است.
مادرش «میمونه بنت صبیح» نیز از صحابیات ـ رضی الله عنهن ـ است.
از حضرت ابوهریره س مجموعاً 5374 حدیث، روایت کردهاند که 325 حدیث آن، متفقعلیه میباشد و حدود 800 تن از علمای صحابه ش و تابعین و غیر آنها، از او حدیث روایت کردهاند.
حضور مرتّب وی در مجالس پیامبر ج، و معاشرت با بزرگان صحابه ش و علاقه وافرش به تحصیل و فراگیری علم و حفظ حدیث، از دلائل موفّقیت او بودهاند به علاوه اختصاص یافتن، حدود پنجاه سال از عمر او، بعد از وفات پیامبر ج به تعلیم و نشر احادیث را باید یکی دیگر از رازهای موفّقیت او دانست.
وی در سال 59 یا 60 هجری در سن 78 سالگی دارفانی را وداع گفت.
هدف ابوهریره، از این جمله «وأما الآخر فلو بثثته قطع هذا البلعوم» احادیثی است که پیامبر ج از آینده، دربارهی امراء و فرمانروایان بدطینت و کژاندیش و خودخواه و جاهطلب و خودکامه و مُستبد و دیکتاتور و ظلمپیشه، مانند «یزید» خبر داده بود، و وی درحافظهی خویش، ثبت و ضبط کرده بود.
ایشان این احادیث را دربارهی اسامی، احوال، و زمان آن فرمانروایان بد و ظالم، از رسولخدا ج، شنیده بود، امّا به خاطر مصلحتهایی، آنها را به صراحت بیان نمیکرد، بلکه بطور کنایه و با توریه از آنها خبر میداد و بدانها گوشه میزد، از قبیل اینکه دربارهی عمارت و خلافت یزید میگفت:
«اعوذ بالله من رأس ستّین وامارة الصبیان» و اینطور به طور کنایه و سربسته و تلویحاً و اشارتاً، مقصود خویش را به مخاطبان انتقال میداد برای اطلاع بیشتر در این زمینه، میتوانید به «فتح الباری ج 1 ص 292» و«عمدة القاری ج 2، حدیث 120 مراجعه فرمائید.
272 - [75] وعن عبدالله بن مسعود قال: یا أیها الناس! من علم شیئاً فلیقل به، ومن لم یعلم فلیقل: الله أعلم، فإن من العلم أن تقول لما لا تعلم: الله أعلم. قال الله تعالى لنبیه: ﴿قُلۡ مَآ أَسَۡٔلُکُمۡ عَلَیۡهِ مِنۡ أَجۡرٖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُتَکَلِّفِینَ٨٦﴾ [ص: 86]. متفق علیه([87]).
272- (75) عبدالله ابن مسعود س گوید: هان ای مردم! کسیکه به چیزی از علوم و معارف اسلامی، آگاهی وآشنایی دارد، بایدآن را به دیگران ابلاغ کند (و نباید آن را از دانشوران و دانشپژوهان کتمان نماید). و کسیکه چیزی نمیداند، نباید از آنها خبر دهد، و درآنها دخالت نکند، بلکه وی موظف است که دربارهی اموری که از آنها آگاهی ندارد بگوید: خدا بهتر میداند. چرا که یکی از گونهها وشیوههای علم و دانش، آن است که دربارهی اموری که از آنها آگاهی و علم نداری، بگویی: (نمی دانم) وخدا بهتر میداند.
خداوند ﻷ به پیامبرش میفرماید: ای پیامبر! بگو: من از شما در مقابل تبلیغ قرآن و رساندن دین خدا، هیچ پاداش نمیطلبم و از زمرهی مدّعیان دروغین وکسانی که به طریق ساختگی و به ناروا، چیزی را به خود نسبت میدهند و وانمود میکنند، نیستم. (چراکه یکی از نشانههای شخص متکلف، آن است که سخن از مطالبی میگوید که از آن آگاهی ندارد، و کسیکه از جادهی حق و عدالت و راستی و درستی، قدم بیرون نهاده، واقعیتها را نادیده میگیرد، به پندارها و اوهام روی میآورد و از اموری که آگاهی ندارد، خبر میدهد و در اموری که نمیداند، دخالت میکند و در نتیجه، فرجامی جز سرشکستگی و بدبختی و پستی و خواری بدست نمیآورد).
[این حدیث را بخاری ومسلم روایت کردهاند].
273 - [76] وعن ابن سیرین قال: إن هذا العلم دین؛ فانظروا عمن تأخذون دینکم. رواه مسلم([88]).
273- (76) ابن سیرین س میگوید: بیگمان این علم و دانش(اوامر و فرامین الهی و تعالیم و آموزههای نبوی = قرآن وسنت) دین است، و باید بنگرید که از چه کسی این دین را دریافت میدارید.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: از سخن ابن سیرین و دیگر بزرگان دینی، چنین بر میآید که بدون «سند صحیح» و بدون «راویان ثقه و مورد اعتماد» هیچ حدیثی پذیرفته نمیشود. از اینرو، متخصصان علم حدیث از قدیمالایام، قواعد و اصولی را جهت دریافت روایت و درایت صحیح حدیث وضع نمودهاند و امروز بعنوان یک علم مستقل که حاوی چندین نوع دانش است، بنام «علوم الحدیث» و«علم الرجال» قرار گرفته است.
وشرط گرفتن سند صحیح متصل تا به منبع اولی در نقل علم دین وعلم نبوّت، همانگونه که ابنسیرین، گفته، از خصوصیات امت اسلامی و از میزههای سنّت نبوی و علوم دینی و معارف قرآنی است.
بزرگان دینی و علماء و دانشمندان اسلامی و محدثان و متخصصان فن، اسنادی در روایت حدیث را میپذیرند که دارای شرایط زیر باشد:
1- هرکدام از راویان سلسلهی سند باید مشخص و معلومالحال باشند.
2- راوی باید، متصف به عدالت و اخلاق و امانتداری باشد و از دروغ و مبالغهگویی و تحریف جداً پرهیز نماید.
3- راوی باید ضابط، حافظ، متقن و دارای ضبط و دقّت باشد. و از عالیترین درجات ضبط و اتقان برخوردار باشد، تا اینکه به محفوظات و دقت وی اطمینان حاصل گردد.
4- باید سلسلهی راویان سند از ابتدا تا پایان، همگی باهم متصل و پیوسته باشند، و اگر حدیث مرسل بود، باید از شرایط کافی برای پذیرفتن و قبولکردن برخوردار باشد.
5- و باید حدیث از شاذ بودن ومعیوببودن در سند و متن محفوظ باشد و شرایط بیشمار دیگری که خوانندگان میتوانند برای اطلاع بیشتر به کتبی که پیرامون «علوم حدیث» به رشتهی تحریر درآمده است، مراجعه کنند.
پس برای انسان مسلمان لازم و ضروری است تا در رابطه با امور دینی، اهتمام و توجه شایانی مبذول دارد و در پذیرفتن علم دین وعلم نبوت، باید بنگرد که از چه کسی این دین را دریافت میدارد، زیرا گوهر وجود و روح هستی، همانا تعالیم وآموزههای دینی و اوامر و فرامین نبوی، و دستورات و احکام شرعی است، و این مسئله، نخستین مسئلهی انسان مسلمان و واقعیت زندگی هردو سرای اوست، و جای خود دارد که مسلمانان و دانشپژوهان در مجالس و محافل خود، دربارهی امور دینی و مسائل شرعی و تعالیم راستین نبوی به بحث وگفتگو بپردازند. و دست بدعتسازان و باطلگرایان و بیخردان را از ساحت مقدس سنّت نبوی کوتاه بگردانند.
274 - [77] وعن حذیفة قال: یا معشر القراء! استقیموا، فقد سبقتم سبقاً بعیداً، وإن أخذتم یمیناً وشمالاً لقد ضللتم ضلالاً بعیداً. رواه البخاری([89]).
274- (77) حذیفه س گوید: هان ای جماعتِ تلاوتکنندگان قرآن! بر شاهراه راست و درست شریعت، استواری و پایداری، پیشه سازید، واگر چنین کردید، براستی (در تمسک به اوامر و فرامین الهی و تعالیم وآموزههای نبوی و احکام و دستورات اسلامی، از دیگران) به خوبی سبقت و پیشی میجویید و پیشگامان و سبقتگیرندگان نخستین، در استواری و پایداری در شریعت، به شمار میآئید (و به دنبال شما، دیگران در ایمان، یقین، پایدای و استقامت، از شما پیشوایان پیشتاز، پیروی میکنند).
واما اگر از شاهراه مستقیم شریعت، منحرف شدید و راهی غیر از آن را انتخاب نمودید، براستی، بسی گمراه و از راه حق و حقیقت به دور شدهاید.
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
275 - [78] وعن أبی هریرة قال: قال رسول الله ج: " تعوذوا بالله من جُبّ الحزن " قالوا: یا رسول الله! وما جب الحزن؟ قال: " واد فی جهنم تتعوذ منه جهنم کل یوم أربعمائة مرة ". قلنا: یا رسول الله! ومن یدخلها؟ قال: " القراء المراءون بأعمالهم ". رواه الترمذی وکذا ابن ماجه وزاد فیه: " وإن من أبغض القراء إلى الله تعالى الذین یزورون الأمراء ". قال المحاربی: یعنی الجورة([90]).
275- (78) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: از «جبّ الحزن» به خدا پناه ببرید. صحابه ش گفتند: ای رسولخدا ج! «جب الحزن» دیگر چیست؟ فرمود: وادی و درّهای در دوزخ است که خود دوزخ، روزانه چهارصد مرتبه از شر آن به خدا پناه میبرد.
گفته شد: ای رسول خدا ج! چه کسانی در آن وارد میشوند؟ فرمود: قاریان و تلاوتکنندگانی که به خاطر ریا و سمعه و تظاهر و خودنمایی، به تلاوت قرآن میپردازند.
[این حدیث را ترمذی روایت کرده و ابنماجه نیز، این حدیث را روایت نموده و این جملات را نیز افزوده است]. «بیگمان منفورترین و مبغوضترین قاریان در پیشگاه خداوند ﻷ، کسانی هستند که به ملاقات امراء و فرمانروایان میروند و با آنها ارتباط و نزدیکی برقرار میسازند.»
«علامه محاربی میگوید: مراد از «اُمراء» فرمانروایان و امرای ظلمپیشه و دیکتاتور و خودکامه و خودمحور است. (چرا که در ملاقات فرمانروایان متدین، عادل، مؤمن و مخلص، همچون عمربن عبدالعزیز وغیره هیچ اشکالی وجود ندارد).
276 - [79] وعن علی قال: قال رسول الله ج: " یوشک أن یأتی على الناس زمان لا یبقى من الإسلام إلا اسمه، ولا یبقى من القرآن إلا رسمه، مساجدهم عامرة وهی خراب من الهدى، علماؤهم شر من تحت أدیم السماء، من عندهم تخرج الفتنة، وفیهم تعود ". رواه البیهقی فی شعب الإیمان([91]).
276- (79) علی س گوید: پیامبر ج فرمود: به زودی بر مردم زمانی خواهدآمد که فقط نام اسلام و رسم قرآن باقی میماند (و تنها نام اعمال اسلامی در مردم باقی میماند و حقیقت اعمال از میان خواهد رفت چنانکه امروزه فقط نام روزه، زکات، حج و دیگر احکام و مسائل اسلامی، باقی مانده، ولی متأسفانه حقیقت و روح آنها به آن شیوهای که از پیامبراکرم ج به ما رسیده، باقی نمانده است. میبینیم که میلیونها مسلمان به ظاهر این عبادات را انجام میدهند، ولی اعمال و کردارشان، فاقد روح و معنویت، و حقیقت و روحانیت است، قرآن را به طور عادت، تلاوت میکنند، شاید ترتیل، تجوید الفاظ و خوش الحانی آنرا رعایت کنند، اما آنچه اصل مقصود است، یعنی: تفکر و تدبر در معانی و مطالب و حقایق و علوم آن و بازآمدن از نواهی و منکرات آن و انجام دادن اوامر و فرامین آن را، پشت سر میافکنند و قرآن را به عنوان تبرک در لا به لای پارچهها میپیچند و بر قبرستانها میخوانند و...)
و مسجدهایشان از لحاض ظاهری و نقش و نگار و زرق و برق، آباد میشوند، ولی به اعتبار هدایات و ارشادات، عاری و ویراناند (یعنی، مساجد با زیب و زینتی خاص، آراسته و پیرایش میشوند، فرشهای رنگارنگ، چراغها و لوسترهای گرانبها، سنگفرشهای عجیب و غریب، پردههای فریبنده، گچ و سنگکاریهای متنوع و خیرهکننده و تمام امکانات و وسایل رفاهی، در مساجد موجوداند، اما از نمازگذار خالی و عاری هستند، و گفتگوی دنیوی، طعنه وغیبت، آشوب و بلوا، در مساجد صورت میگیرد، امام و مؤذن، مساجد را خانهی خودشان تصور میکنند، و به سبب وجود اشیاء و اسباب گرانبهای دنیوی آن، درب مساجد را قفل میزنند.
در مساجدآنها، نه نماز باخشوع و خضوع اقامه میشود و نه حلقهی تعلیم دیده میشود و نه از مشورت و رایزنی دینی و فرهنگی و علمی خبری است و نه از ذکر و تلاوت نشانهای، حال آنکه مساجد در زمان پیامبر ج و صحابه ش، مرکز مشورت مسائل فردی واجتماعی، سیاسی و نظامی، و فرهنگی و اقتصادی و دینی و دنیوی و مادی و معنوی بود).
و علما و دانشمندان ایشان، در آن زمان، از زمرهی بدترین و شرورترین انسانها در زیر آسمان کبود، خواهند بود، به طوری که فتنه و شر از آنها بروز میکند و باز به خود آنها بر میگردد (یعنی علماء و دانشمندان، از حقیقت و روح علم و دانش، غافل میشوند، و خواستهی نهایی خویش را ازکسب علم و دانش، دستیابی به جاه و مقام، مال و منال، پست و موقعیت اجتماعی و سیاسی، ارتباط و نزدیکی با امرا و فرمانروایان ظلمپیشه و دیکتاتور، مجادله با سفهاء و بیخردان و تعظیم و بزرگداشت ثروتمندان و قدرتمندان متکبر و خودکامه، و مراوده با آنان و استفاده از مال حرام آنها، به حساب میآورند. آنها با اهل دنیا و خودکامکان و دیکتاتوران و ظلمپیشهگان همکاری و همیاری خواهند کرد و به هدف گردآوری پول و بهرهگیری از دنیای آنان، موافق میل و خواستهی آنها، مسائل و احکام را بیان میکنند و در جلسات تبلیغی خویش، عقاید و باورهای گمراهکننده و خطرناک، و بیدینی و بیبندوباری را انتشار داده و به جای تعالیم و دستورات الهی و اوامر و فرامین تابناک نبوی، و احکام وآموزههای تعالیبخش و سعادتآفرین شرعی، مردم را بهسوی نظام خودساخته و بیاصل و اساس مخلوق، دعوت میدهند و موجبات گمراهی خود و دیگران را فراهم میآورند).
[این حدیث را بیهقی در «شعب الایمان» روایت کرده است].
277 - [80] وعن زیاد بن لبید قال: ذکر النبی ج شیئاً، فقال: " ذاک عند أوان ذهاب العلم ". قلت: یا رسول الله! وکیف یذهب العلم ونحن نقرأ القرآن ونقرئه أبناءنا، ویقرؤه أبناؤنا أبناءهم إلى یوم القیامة؟ فقال: " ثکلتک أمک زیاد! إن کنت لأراک من أفقه رجل بالمدینة! أولیس هذه الیهود والنصارى یقرءون التوراة والإنجیل لا یعملون بشیء مما فیهما؟!".رواه أحمد وابنماجه وروى الترمذی عنه نحوه([92]).
277- (80) زیاد بن لبید س گوید: باری پیامبراکرم ج چیز مخوف و وحشتناکی از فتنهها وآشوبها، و ابتلاء وآزمایشها، برای مردمان بیان کرد، آنگاه فرمود: وقوع این فتنه وآشوب، در وقت از میان رفتن علم و دانش خواهد بود.
گفتم: ای رسولخدا ج! چگونه علم دین از بین خواهد رفت، حالآنکه ما پیوسته قرآن را میخوانیم وآنرا به فرزندان خویش میآموزیم و فرزندان ما نیز به ترتیب، تا قیام قیامت، آن را به آیندگان آموزش و تعلیم میدهند؟
پیامبر ج فرمود: زیاد! مادرت در عزایت نشیند، کاش غیر تو، این سخن را میزد، بیگمان من تو را از داناترین مردمان مدینهی منوره میدانستم، تو چرا این سخن را میزنی؟ آیا این یهودیان و مسیحیان نیستند که تورات و انجیل را به ظاهر میخوانند، اما به محتویات و اوامر و فرامین و نواهی و منکرات آن جامهی عمل نمیپوشانند (پس ادّعا و مجرد خواندن قرآن و فراگرفتن علم و دانش، کافی نیست بلکه باید عملاً و از روی صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل، به مفاد آیات قرآن و دستاوردهای علم و دانش عمل کرد. و مسلمانان نیز اگر تنها به ادعای اسلام و قرآن قناعت کنند و اصول تعلیمات و دستورات پیامبر ج و کتاب آسمانی را بر پا ندارند و فقط اسم و رسم اسلام و قرآن را یدک کشند. هیچگونه، موقعیت و ارزشی نه در پیشگاه خداوند و نه در زندگی فردی و اجتماعی، نخواهند داشت و همیشه زبون و زیردست، و شکستخورده و عقبمانده و بدبخت و فلاکتزده خواهند بود.
و از این حدیث دانسته شد که احیاء و بازسازی علم و دانش با عمل وکردار به مفاد آن منوط است، همچنان که از میان رفتنش نیز، با نادیدهگرفتن عمل به علم وابسته است).
[این حدیث را احمد، ابنماجه و ترمذی روایت کرده است].
278 - [81] وکذا الدارمی عن أبی أمامة ([93]).
278- (81) دارمی نیز این حدیث را از«ابوامامه س روایت کرده است.
279 - [82] وعن ابن مسعود قال: قال لی رسول الله ج: " تعلموا العلم وعلموه الناس، تعلموا الفرائض وعلموها الناس، تعلموا القرآن وعلموه الناس؛ فإنی امرؤ مقبوض، والعلم سینقبض، وتظهر الفتن حتى یختلف اثنان فی فریضة لا یجدان أحداً یفصل بینهما ". رواه الدارمی والدارقطنی([94]).
279- (82) ابن مسعود س گوید: پیامبر ج خطاب به من فرمود:
علم و دانش را فراگیرید و آن را به دیگران بیاموزید، فرائض (اوامر و فرامین الهی و تعالیم و آموزههای نبوی، یا علم میراث) را فراگیرید وآنها را به دیگران بیاموزید؛ و قرآن را فراگیرید وآن را به دیگران بیاموزید، چرا که من از میان شما خواهم رفت، و به زودی علم و دانش هم از میان مردم برداشته میشود و فتنهها نیز، ظاهر خواهند شد(و عمق فاجعه در حدی است که) اگر میان دو نفر پیرامون فریضهای از فرائض اسلام (یا مسائل میراث) اختلاف نظر، ایجاد شود، یکی را هم نخواهند یافت تا در بینشان داوری و قضاوت کند (چرا که علم و دانش از میان برداشته شده و علمای واقعی و راستین، از میان میروند، و با از میان رفتن آنها و کثرت فتنهها وآشوبها، چراغی که تاریکیهای زندگی را میزدود، خاموش میشود، شمشیر برندهای که مدافع حق بود، کند میگردد و رکنی از ارکان عظمت امّت اسلامی، منهدم میشود و خرافات و اوهام و اساطیر و بدعتها وچَرندیات و خُزعبلات بر عقلها مستولی میگردد و حشرات فتنه و گمراهی در فضا و محیط اسلامی ظاهر میشوند وکسانی صدرنشین مجالس میشوند که شایستگی آن را ندارند و افرادی برکرسی قضاوت و افتاء مینشینند که هیچ نسبتی با علم و دانش ندارند و در نتیجه، علم حقیقی رخت برمیبندد و گمراهی و ظلالت و نادانی و جهالت، همه جا را فرا میگیرد).
[این حدیث را دارمی و دارقطنی، روایت کردهاند]
شرح: «تعلّموا الفرائض»: مراد از فرائض دو چیز میتواند باشد:
1- علم میراث
2- مجموعهی فرائض اسلام، اعم از اوامر و فرامین تابناک الهی، تعالیم و دستورات تعالیبخش نبوی و احکام وآموزههای سعادتآفرین شرعی.
«وتظهرالفتن حتّی یختلف اثنان فی فریضة»: این بخش از حدیث، بیانگر از میانرفتن علم و دانش واقعی و علماء و دانشمندان راستین و حقیقی، وکثرت فتنهها وآزمایشها، وآشوبها و بلواها است. و عمق این حادثه در حدّی است که حتی اگر میان دو نفر پیرامون مسئلهای فقهی، یا فرهنگی و یا اجتماعی، اختلافنظر ایجاد شود، یکی را هم نخواهند یافت، تا در میانشان به درستی و حقانیت داوری و قضاوت کند.
280 - [83] وعن أبی هریرة قال: قال رسول الله ج: " مثل علم لا ینتفع به کمثل کنز لا ینفق منه فی سبیل الله ". رواه احمد والدارمی([95]).
280- (83) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: دانش و بینشی که سود و فایده نبخشد، به گنجینهای ماند که از آن در راه خدا، هزینه نگردد.
[این حدیث را احمد و دارمی روایت کردهاند].
[1]- بخاری ح 3461، ترمذی 2669، مسند احمد 2/159.
[2]- مسلم در مقدمه صحیح مسلم 1/9، ترمذی به روایت از «مغیرة» ح 2662، ابن ماجه ح 39 به روایت از «سمرة بن جندب» و ح 41 به روایت از مغیرة، مسند احمد 5/14 – 4 / 250.
[3]- بخاری ح 71، مسلم 2/ 719 ح 100 – 1037، دارمی ح 224، ترمذی ح 2645 و قال حسن صحیح، ابن ماجه ح 220 به روایت ابوهریره، مسند احمد 4 / 92 به روایت معاویه.
[4]- مسلم ح 160 – 2638، بخاری ح 2353.
[5]- بخاری ح 72، مسلم 1 / 559ح 268-812 مسند احمد 1/432.
[6]- مسلم 3 /1255 ح 14- 1631، ابوداود ح 2880، نسائی ح 3651، ترمذی ج 1376، مسند احمد 2 / 372.
[7]- مسلم 4 /2074 ح 38 – 2699، بخاری ح 2442 برخی از الفاظ آن را روایت کرده است، ابوداود ح 4946 تا «والله فی عون العبد....» روایت کرده است، ترمذی ح 2945، ابن ماجه 225، مسند احمد 2 / 251.
[8]- مسلم 3/ 1513 ح 152 – 1905، نسائی ح 3137 مسند احمد 2/ 322.
[9]- نیت و اخلاص، دکتر قرضاوی ص 12.
[10]- بخاری ح 100، مسلم 4 / 2058 ح 13 – 2673، ترمذی ح 2652، ابن ماجه ح 52، مسند احمد 2 / 162.
[11]- بخاری ح 68، مسلم 4 / 2173 ح 83 – 2821، ترمذی ح 2855، مسند احمد 1 / 378.
[12]- بخاری ح 95، ترمذی ح 2723 با تقدیم و تأخیر روایت کرده است.
[13]- الرحیق المختوم ص 909.
[14]- مسلم 3 / 1506 ح 133 – 1893، ابوداود ح 5129، ترمذی ح 2671، مسند احمد 4 / 120.
[15]- مسلم 2 / 704 ح 69 -1017، نسائی ح 2554، ترمذی ح 2675، مسند احمد 4 / 359.
[16]- بخاری ح 3335، مسلم 3 / 1303 ح 27 – 1677، ترمذی ح 2673، ابن ماجه ح 2616، مسند احمد 1 / 383.
[17]- مسند احمد 5 / 196، ترمذی ح 2682، ابوداود ح 3641، ابن ماجه ح 223، دارمی ح 342.
[18]- ترمذی ح 2685 و قال حدیث غریب.
[19]- دارمی ح 289.
[20]- ترمذی ح 2650، ابن ماجه ح 249.
[21]- ترمذی ح 2650، ابن ماجه ح 249.
[22]- ترمذی ح 2681 و قال: غریب لا نعرفه الا من هذا الوجه، ابن ماجه ح 222.
[23]- ابن ماجه ح 224، بیهقی «شعب الایمان» ح 1666 تا لفظ «مسلم» روایت کرده است.
[24]- ترمذی ح 2684 و قال: غریب لا نعرفه الا من حدیث ابن ایوب العامری و لا ادری کیف هو.
[25]- ترمذی ح 2647 و قال حسن غریب.
[26]- دیدگاههای فقهی معاصر ج 1 ص 373.
[27]- همان ج 1 ص 375.
[28]- ترمذی ح 2648 و قال: حدیث ضعیف الاسناد، دارمی ح 561.
[29]- ترمذی ح 2686 و قال حسن غریب.
[30]- مسند احمد 2 / 263، ابوداود ح 3658، ترمذی ح 2649 و قال حدیث حسن، ابن ماجه ح 261.
[31]- ابن ماجه ح 264 و فی اسناده مقال.
[32]- ترمذی ح 2654 و قال: حدیث لانعرفه الا من هذا الوجه و اسحاق بن یحیی بن طلحة لیس بذاک القوی عندهم.
[33]- ابن ماجه ح 253.
[34]- مسند احمد 2 / 338، ابوداود ح 3664، ابن ماجه ح 252.
[35]- احیاء العلوم الدین.
[36]- ترمذی ح 2658.
[37]- مسند احمد 5 / 183، ترمذی ح 2656 و قال حدیث حسن، ابوداود ح 3660، ابن ماجه ح 30، دارمی ح 229.
[38]- ترمذی ح 2657 و قال حدیث حسن صحیح، ابن ماجه ح 232، مسند احمد 1 / 437.
[39]- دارمی ح 230.
[40]- ترمذی ح 2951 و این کلمات را نیز اضافه کرده است: «من قال فی القرآن برأیه فلیتبوأ مقعده من النار» و گفته: حدیث حسن.
[41]- ابن ماجه ح 30 – 33 بروایت جابر.
[42]- ترمذی ح 2950 و قال حدیث حسن صحیح.
[43]- ابوداود ح 3652، ترمذی ح 2952.
[44]- ر. ک: علوم القرآن مفتی تقی عثمانی ص 293، التبیان فی علوم القرآن محمد علی صابونی ص 211.
[45]- مسند احمد 2 / 286، ابوداود ح 4603.
[46]- مسند احمد 2 / 185، ابن ماجه ح 85.
[47]- و اخرجه البزاز و الطبرانی فی الاوسط.
[48]- ر. ک: الاتقان فی علوم القرآن سیوطی ج 2 ص 184.
[49]- همان ج 2 ص 185.
[50]- ابوداود ح 2885 و ابن ماجه ح 54 با تقدیم و تأخیر این حدیث را روایت کردهاند.
[51]- ابوداود ح 3665، مسند احمد 6/27.
[52]- دارمی ح 2779، ابن ماجه ح 3753.
[53]- ابوداود ح 3657. ابن ماجه ح 53 و دارمی ح 159 اول حدیث را روایت کردهاند.
[54]- فصلنامه ندای اسلام شماره 30-29 ص 36.
[55]- ابوداود ح 3656.
[56]- ترمذی ح 2091 و قال: فیه اضطراب و قد ضعفه احمد بن حنبل.
[57]- ترمدی ح 2653 و قال حسن غریب، دارمی ح 288.
[58]- ترمذی ح 2680 و قال حدیث حسن، مسند احمد 2 / 299.
[59]- ابوداود ح 4291.
[60]- تاریخ دعوت و اصلاح ترجمه: ابراهیم دامنی ج 1 ص 16 – 18.
[61]- اخرجه البیهقی فی المدخل الی السنن و الآجری.
[62]- دارمی ح 354.
[63]- دارمی ح 340.
[64]- ارجه رزین و فی اسناده مقال.
[65]- بخاری ح 6337، مسند احمد 6 / 217 بروایت عایشه ل.
[66]- دارمی ح 335.
[67]- ابن ماچه ح 242، بیهقی «شعب الایمان» ح 3448.
[68]- بیهقی «شعب الایمان» ح 5751.
[69]- دارمی ح 14.
[70]- دارمی ح 349.
[71]- بیهقی «شعب الایمان» ح 1726.
[72]- بیهقی ح 1767.
[73]- بیهقی ح 10279، دارمی ح 334 به روایت ابن عباس.
[74]- دارمی ح 332.
[75]- ابن ماجه ح 255.
[76]- مناقب امام اعظم ص 128.
[77]- مناقب امام اعظم ص 130.
[78]- ابن ماجه ح 257، بیهقی ح 1888.
[79]- بیهقی ح 10340.
[80]- دارمی ح 624.
[81]- دارمی ح 584.
[82]- دارمی ح 370.
[83]- دارمی ح 262.
[84]- دارمی ح 214.
[85]- دارمی ح 364.
[86]- بخاری ح 120.
[87]- بخاری ح 4809، مسلم 4 / 2155 ح 39 – 2798، دارمی ح 173.
[88]- مسلم 1 / 14، دارمی 419.
[89]- بخاری ح 7282.
[90]- ترمذی ح 2383 و قال حسن غریب، ابن ماجه ح 256.
[91]- بیهقی ح 1908.
[92]- مسند احمد 4 / 160، ابن ماجه ح 4048، ترمذی ح 2653 از ابوداود روایت کرده است.
[93]- دارمی ح 240.
[94]- دارمی ح 221، دار قطنی ح 45.
[95]- مسند احمد 2 / 499، دارمی ح 556.