334 ـ (1) عن أبی أیُّوب الأنصاری، قال: قال رسولُ الله ج: «إذا أتَیتُم الغائِطَ فلا تَسْتَقبِلُوا القِبلةَ، ولا تَسْتَدْبِرُوها، ولکنْ شَرِّقوا أو غَرِّبُوا». متفق علیه. قال الشَّیخُ الإمامُ محیی السُّنة، /: هذا الحدیث فی الصَّحراء؛ وأمَّا فی البُنیان، فلا بَأسَ لِما رُوی:([1]).
334- (1) ابوایوب انصاری س گوید: پیامبر ج فرمود: چون به قضای حاجت میروید رو به قبله یا پشت به قبله ننشینید بلکه رو به شرق یا غرب بنشینید.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شیخ بزرگوار، محیالسنة گوید: حکم این حدیث مربوط به صحرا (و فضای باز اعم از دشت و کوه و جنگل و..). میباشد یعنی استقبال و استدبار، هردو در فضای باز ناجایز است ولی در آبادی (شهر و روستا و...) جایز است و احادیث ذیل دالّ بر این مطلب است.
335 ـ (2) عن عبد الله بن عمر ب، قال: ارْتَقیْتُ فوقَ بیتِ حفصةَ لبعض حاجتی، فرأیتُ رسولَ الله ج یقضی حاجتَهُ مُستَدبِرَ القبلة مُسْتَقْبِلَ الشَّام. متفق علیه([2]).
335- (2) عبدالله ابن عمر ـ ب ـ گوید: برای انجام کاری از بام خانهی (خواهرم) حضرت حفصه ـ ل ـ (همسر گرامی پیامبر اسلام ج بالا رفتم در همین اثنا دیدم که پیامبر (ج) پشت به قبله و رو به سوی شام (بیتالمقدس) برای قضای حاجت نشسته است.
[این حدیث را بخاری ومسلم روایت کردهاند].
336 ـ (3) وعن سلمان، قال: نَهَانَا ـ یعنی رسولَ الله ج ـ أَنْ نَستَقبِل القِبلةَ لغائطٍ أو بَوْل، أو أنْ نستنجِیَ بالیَمین، أو أن نستنجیَ بأقلَّ من ثلاثةِ أحجارٍ، أو أن نستَنجیَ برجیعٍ أو بعَظْمٍ. رواه مسلم([3]).
336- (3) سلمان (فارسی) س گوید: پیامبر ج ما را از این منع کرده است که به هنگام قضای حاجت رو به قبله (یا پشت به قبله) بنشینیم، و یا با دست راست، خویشتن را تمیز نمائیم و استنجاء بزنیم و یا اینکه در استنجاء کمتر از سه سنگ استفاده کنیم، (چرا که غالباً در کمتر از سه سنگ، طهارت و پاکیزگی کامل، حاصل نمیشود، پس چنانچه شخص احساس نمود که برای طهارت بیش از سه سنگ نیاز دارد، بر حسب تشخیص و ضرورت خود عمل کند). و ما را منع نموده است از اینکه به قضای حاجت نشینیم و با مدفوع حیوانات و استخوان استنجاء نمائیم (چرا که استنجاء با اینگونه اشیاء از نظر هر انسانی که از طبیعت و فطرت سالمی برخوردار باشد، کاری نادرست و نامناسب است، و قاعدهی کلی در مورد استنجاء این است که استنجاء فقط با آن چیزهایی درست است که از لحاظ شرعی کرامت نداشته باشد، به عنوان مثال غذای هیچ موجود و مخلوقی نباشد، نجس و پلید هم نباشد، و مضر و زیانبار نیز نباشد).
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «قال الشیخ الامام محیالسنة، هذا الحدیث فی الصّحراء...»: پیرامون رو به قبله یا پشت به قبله نشستن در زمان قضای حاجت، علماء واندیشمندان اسلامی با همدیگر اختلاف نظر دارند که در اصل، این اختلافات مبتنی بر اختلاف روایات میباشد، چرا که در این زمینه روایات و احادیث وارده از رسولخدا ج و صحابه ش مختلف و گوناگون میباشد و در اینجا نیز به مشهورترین مذاهب اشاره خواهد شد:
1- رو به قبله یا پشت به قبله نشستن، هردو به طور مطلق ناجایز است، خواه در فضای باز (دشت و کوه و دَمن) باشد یا در آبادی (شهر و روستا)، این مسلک ابوهریره، ابنمسعود، ابوایوب انصاری، سراقة بن مالک، مجاهد، ابراهیم نخعی، طاوس بن کیسان، عطاء، ابوثور، امام اوزاعی، سفیان ثوری، امام ابوحنیفه، امام محمد بن حسن شیبانی، ابن حزم ظاهری، ابن تیمیه / و در روایتی مسلک امام احمدبن حنبل نیز میباشد.
2- رو به قبله یا پشت به قبله نشستن هردو جایز است، خواه در فضای باز باشد یا درآبادی. این مسلک عایشه، عمرو بن زبیر، ربیعة الرأی، داود ظاهری ش میباشد.
3- رو به قبله یا پشت به قبله نشستن، هردو در فضای باز ناجایز، و درآبادی هردو جایز است. این مسلک عباس، عبدالله بن عمر، عامر شعبی، امام مالک، امام شافعی، و اسحاق بن راهویه ش و در روایتی مسلک امام احمد میباشد.
4- رو به قبله نشستن به هر صورت ناجایز و پشت به قبله درآبادی درست، و در فضای باز نادرست است. این مسلک امام ابویوسف و در روایتی قول امام ابوحنیفه نیز میباشد.
5- رو به قبله نشستن به هر صورت (چه در فضای باز و چه در آبادی) ناجایز، و پشت به قبله نشستن در هر صورت جایز است، این قول از امام احمد منقول است و گروهی از اهل ظاهر نیز براین باورند.
به هر حال این اختلاف، در اصل، مبتنی بر اختلاف روایات میباشد، چراکه در این زمینه روایات وارده از رسولخدا ج و صحابهی بزرگوار ایشان مختلف و گوناگون است. اما نباید فراموش کرد که تعظیم و بزرگداشت کعبه جزو مسائل متفقعلیه میان علماء و اندیشمندان اسلامی است، از اینرو باید هر فرد مسلمان به هر طریق که شده به شعائر و نشانههای الهی احترام گذارد و نگذارد به کعبه به نوعی بیاحترامی و اسائهی ادب شود، چرا که هرکس شعائر و برنامهها و نشانههای الهی را بزرگ دارد، بیگمان بزرگداشت آنها، نشانهی پرهیزگاری دل او و خوف و هراسش از خدا است.
«وَلکنْ شرّ قوا او غرّبوا»: [بلکه برای قضای حاجت رو به شرق یا غرب بنشینید]. این حکم مربوط به موقعیت جغرافیایی مدینهی منوره است، چرا که در آنجا، قبله در سمت جنوب واقع است. از اینرو سرزمینهایی که قبلهی آنها در سمت مشرق یا مغرب واقع است، در آنجا حکم «جنّبوا او شمّلوا» حکمفرما است. یعنی برای قضای حاجت رو به جنوب یا شمال بنشینید. چرا که در اصل علت حکم، احترام و بزرگداشت کعبه است، نه روکردن به سوی مشرق یا مغرب.
337 ـ (4) وعن أنسٍ، قال: کان رسولُ الله ج إذا دَخلَ الخَلاءَ یقولُ: «أَللَّهُمَّ إنِّی أَعوذُ بکَ من الخُبُثِ والخَبائِثِ». متفق علیه([4]).
337- (4) انس س گوید: پیامبر ج عادت داشت، چون میخواست به محل قضای حاجت وارد شود، میفرمود: «الّلهمّ انّی اعوذ بک من الخبث والخبائث» پروردگارا! از شر شیطانهای خبیث و پلیدِ نر و ماده، به تو پناه میبرم.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
علّت پناه بردن به خدا در چنین اماکنی از شر شیطانهای نر و ماده، این است که چون شیاطین خود موجوداتی خبیث و پلید و مضر و بدطینت هستند، بیشتر با آلودگیها و اماکن خبیث و کثیف مناسبت و محبت و انس و الفت دارند و بیشتر در چنین مکانهایی که کانون آلودگی است، علاقمند و مشتاق هستند، و در چنین اماکنی تجمع میکنند و در زمان قضای حاجت به آزار و اذیت انسان میپردازند و در زمان کشف عورت، با عورت آدمیان بازی میکنند، از این جهت پیامبر ج به امت خویش تعلیم میدهد تا در چنین جاهایی که نه ذکر و عبادت خدا است و نه نزول فرشتگان، از شر شیاطین نر و ماده به خدا پناه برند تا خدای ﻷ نیز آنها را از شر و زیان آن اهریمنان خبیث و پلید و مضر و بدطینت در پناه و حفاظت خویش مصون و محفوظ دارد.
338 ـ (5) وعن ابن عبَّاس، قال: مَرَّ النَّبیُّ ج بقَبرْینِ، فقال: «إنَّهما لیُعذَّبانِ، وما یُعذَّبانِ فی کبیر؛ أمَّا أحدُهما فکانَ لا یَستَترُ من البَوْل ـ وفی روایةٍ لمسلم: لا یستَنزُه من البَوْل ـ؛ وأمَّا الآخَر فکان یمشی بالنَّمیمَة» ثم أخذَ جَرِیدَةً رَطبَةً، فَشَقَّها بِنِصْفَین، ثم غَرَزَ فی کلِّ قبر واحدةً. قالوا: یا رسول الله! لِمَ صَنعْتَ هذا؟ فقال:«لعلَّه أن یُخفَّفَ عنهُما ما لم یَیْبَسا». متفق علیه([5]).
338- (5) ابنعباس ـ ب ـ گوید: پیامبر ج بر دو قبر گذر کرد و فرمود: «این دو، عذاب میشوند و به نظر شما به خاطر گناهی بزرگ، عذاب نمیشوند (آری البته که عذاب این دو نفری که در این گورها خفتهاند، بزرگ و سترگ است).
اما یکی از آن دو، از نجاست ادرار خود را پاک و پاکیزه نمیکرد، و آن دیگری سخن چینی و نمّامی میکرد».
آنگاه پیامبراکرم ج شاخهی تری از درخت خرما گرفت و آن را به دو نیم کرد و بر هر قبری نیمی از آن را فرو برد. صحابه ش گفتند: ای رسولخدا ج! فلسفه و دلیل این کار شما چیست؟ پیامبر ج فرمود: امید است تا مادامی که این شاخهها خشک نشوند، در عذاب ایشان، تخفیف و سبکی حاصل گردد. (البته باید دانست که سبزی و یا رطوبت شاخههای درخت خرما، هیچ تأثیری در تخفیف عذاب نداشتند، بلکه بعد از دعای پیامبر ج، از جانب خدا ایشان راهنمایی شدند که شاخههای مرطوبی بر آن دو قبر فرو برند و تا هنگامی که رطوبت و تری در آنها وجود دارد، در عذاب آنها تخفیف داده میشود. از این رو اصل دعای آن حضرت ج و قبول تخفیف از سوی خداوند تا مدت محدودی است).
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
339 ـ (6) وعن أبی هریرة، قال: قال رسول الله ج: «إِتَّقُوا اللَّآعِنَیْنِ». قالوا: وما اللَّآعِنانِ یا رسولَ الله؟ قال: «الذی یَتخَلَّی فی طریقِ النَّاس أو فی ظلِّهم». رواه مسلم([6]).
339- (6) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: «از دو چیز که سبب میشود، مردم شما را لعن و نفرین کنند، پرهیز نمائید. گفتند: ای رسولخدا ج! آن دو چیز چیست؟ فرمود: کسی که در راه مردم و یا در سایهی آنان (جایی که سایهدار و مربوط به آنان است) قضای حاجت کند».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
پس؛ یکی از مواردی که پیامبر ج به شدت ما را از آن برحذر میدارد، قضای حاجت در سایهای است که مردم آنجا جمع میشوند و دیگری اجابت مزاج در راه عبور و مرور و در مکانی که مردم دور هم گرد میآیند که ارتکاب به چنین مواردی باعث لعن و نفرین مردم به صاحب آن میشود، خواه نفرین خدا و یا نفرین مردم. پس اگر کسانی را بیرون از محدودهی خانه، در بیابان و غیره، نیاز به قضای حاجت پیش آمد، برایشان مناسب است که برای قضای حاجت خویش، مکانی انتخاب نمایند که محل رفت و آمد و تجمع و گردهمایی و عبور و مرور مردم نباشد و از قضای حاجت نمودن در چشمهها، اماکن عمومی، پارکها، چاهها، آبشخورها و... به شدت پرهیز نمایند، چرا که باعث اذیت و آزار مردم و عابرین و در نتیجه: سبب لعن و نفرین خدا و مردم میگردد.
340 ـ (7) وعن أبی قَتادَة، قال: قال رسول الله ج: «إذا شَرِبَ أحدُکم فلا یَتَنَفَّسْ فی الإِناءِ، وإذا أَتَى الخَلاءَ، فلا یَمسَّ ذکرَه بیمینِه، ولا یتمسَّحْ بیمینِه». متفق علیه([7]).
340- (7) ابو قتاده س گوید: پیامبر ج فرمود: «هرگاه یکی از شما آب میخورد، نباید در ظرف آب، فوت کند، و وقتی که به قضای حاجت مینشیند، نباید با دست راست، آلهی تناسلی خویش را لمس کند و نباید با دست راست، خودش را تمیز نماید و استنجا زند».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
341 ـ (8) وعن أبی هریرة، قال: قال رسول الله ج: «مَنْ توضَّأ فلْیَسْتَنْثِرْ، ومنِ اسْتَجْمَرَ فلْیُوتِرْ». متفق علیه([8]).
341- (8) ابوهریرهس گوید: پیامبر ج فرمود: «هر کس وضو گیرد، باید بینی خویش را خوب تمیز کند و بشوید و هرکس که با سنگ، مخرج خود را پاک میکند، باید سنگهای مورد استفادهاش طاق باشد، نه جفت (یعنی یک یا سه یا پنج یا هفت... سنگ).
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
«فلیستنثر»: از ماده «استنثار» به معنای بینی را تمیز نمودن است.
«اِستَجمَر»: استفاده از سنگریزهها (در نبود آب) برای تمیز نمودن مخرج.
342 ـ (9) وعن أنسٍ، قال: کانَ رسولُ الله ج یَدْخلُ الخلاءَ، فأحمِلُ أنا وغُلامٌ إداوَةً من ماءٍ وعَنَزَةً یَسْتَنْجِی بالماءِ». متفق علیه([9]).
342- (9) انس س گوید: پیامبر ج عادت داشت که برای قضای حاجت، به فضای باز میرفت و من همراه با یک غلام، ظرفی پر از آب را با چوبدستی درازتر از عصا و کوتاهتر از نیزه که در انتهای آن آهن بود (و پیامبر ج از آن به عنوان سترهی نماز استفاده مینمود). برایش میبردیم. و ایشان نیز با آب، استنجاء و طهارت میکردند.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
343 ـ (10) عن أنس، قال: کان النبیُّ ج إذا دَخَلَ الخلاءَ نَزَعَ خَاتَمَه، رواه ابوداود، والنسائی، والترمذی، وقال: هذا حدیثٌ حسنٌ صحیح غریب. وقال ابوداود: هذا حدیثٌ مُنکر. وفی روایته: وَضَعَ، بدل: نَزَعَ([10]).
343- (10) انس س گوید: پیامبر ج هرگاه برای قضای حاجت بیرون میشد، انگشتری خویش را از دستش بیرون میکرد. (و دلیلش هم این بود که روی انگشتری رسول اکرم ج کلمهی «محمد رسول الله» نقش شده بود).
[این حدیث را ابوداود، و ترمذی روایت کردهاند. و ترمذی گفته است: حدیثی حسن، صحیح، غریب است. و ابوداود گفته است: حدیثی منکر است. و در روایت ابوداود به عوض کلمهی «نزع» واژهی «وَضع» آمده است].
شرح: در کتب تاریخ، سیرت و حدیث وارد شده که هنگامی که پیامبر ج خواست به نجاشی و قیصر روم نامه بنویسد، برخی از صحابه ش اظهار داشتند که سلاطین و پادشاهان، نامههای بدون مهر را نمیپذیرند، از اینرو پیامبر ج انگشتری از نقره درست کرد که روی آن در سه سطر «محمد رسول الله» نوشته و حک شده بود و پیامبر ج هرگاه برای قضای حاجت بیرون میرفت، انگشتری خویش را که در آن عبارت متبرک و مقدس «محمد رسول الله» نوشته شده بود، از دست خویش بیرون میکرد.
از این عملکرد پیامبر ج مشخص میشود که اگرکسی انگشتری دارد که در آن نام و صفات خداوند ﻷ است، بهتر و افضل در این است که در وقت قضای حاجت، آن را بیرون آورد. همچنین اگر کسی در جیب خود قرآن یا تعویذ و یا چیز دیگری دارد که نام یا صفات خداوند در آن موجود است بهتر آن است که در وقت قضای حاجت، آن را بیرون آورد.
344 ـ (11) وعن جابر، قال: کان النبیُّ ج إذا أرادَ البَرازَ إِنطَلَقَ حتى لا یَراه أحَدٌ. رواه ابوداود([11]).
344- (11) جابر س گوید: پیامبر ج عادت داشت که هرگاه برای قضای حاجت بیرون میرفت، چنان دور میرفت و از مردم پنهان میگردید که نگاه هیچ کس از مردمان، بر ایشان نمیافتاد.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
در حقیقت روش قضای حاجت در دشت و بیابان از دیدگاه اسلام این است که به اندازهای دور رود و از مردم فاصله بگیرد که احتمال اینکه او را ببینند به طور کلّی باقی نماند، زیرا ستر و پوشش عورت از دیدگاه اسلام لازم و ضروری است، و علاوه از آن، فطرت سالم و طبیعت درست، و شرم و حیا و کرامت و شرافت انسان نیز خواهان چنین امری است.
345 ـ (12) وعن أبی موسى، قال: کنتُ مع النبیِّ ج ذاتَ یومٍ فَأَرادَ أنْ یَبُولَ، فأتی دَمِثاً فی أصلِ جِدارٍ، فبالَ. ثم قال: «إذا أرادَ أحدُکم أنْ یبولَ، فَلْیَرْتَدْ لبَِولِه». رواه ابوداود([12]).
345- (12) ابوموسی اشعری س گوید: روزی با رسولخدا ج همراه بودم، وقتی آن حضرت ج را نیاز به قضای حاجت پیش آمد، مکانی نرم را در کنار دیواری که نرم و نشیبدار بود، پیدا کرد و در همان جا پیشاب نمود (پس از اینکه از قضای حاجت فارغ شد) فرمود: «هرگاه خواستید ادرار کنید، برای اینکار، جای نرم و مناسب و نشیبداری را جستجو نمائید».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
پس ادرارکردن در جای نرم و نشیبدار بهتر و برتر است، زیرا در جای نرم و نشیبدار، قطرههای ادرار بعد از برخورد به زمین، به طرف بدن و لباس بر نمیگردد، به خلاف مکانهای سنگلاخ و سفت و سخت که احتمال برگشتن قطرههای ادرار به طرف بدن و لباس و ملوّثشدن آنها به نجاست وجود دارد.
در توالتهای امروزی که سنگهای توالت از جنس سرامیک و سیمان نصب شده است توصیه میشود که در وقت ادرار دقت شود، تا بدن و لباس ملوث و آلوده با قطرههای ادرار نشود.
346ـ (13) وعن أنسٍ، قال: کان النبیُّ ج إذا أرادَ الحاجةَ لم یَرفعْ ثوبَه حتَّى یدنُوَ من الأرضِ. رواه الترمذی، وابوداود، والدارمی([13]).
346- (13) انس س گوید: عادت پیامبر ج بود که هرگاه برای قضای حاجت بیرون میرفت، تا وقتی که خوب به زمین نزدیک نمیشد، جامهی خویش را از روی عورتش بر نمیداشت.
[این حدیث را ترمذی، ابوداود و دارمی روایت کردهاند].
347 ـ (14) وعن أبی هریرة، قال: قال رسولُ الله ج: «إنما أَنَا لَکُم مثْلُ الوَالِد لوَلدِه، أُعَلِّمُکم: إذا أتَیتُم الغائِطَ، فلا تَستَقبِلوا القِبلةَ، ولا تَستَدْبِرُوها»، وأَمَرَ بثلاثةِ أَحْجَارٍ. ونهى عن الرَّوْثِ والرِّمَّة. ونَهَى أن یَستَطِیبَ الرَّجُلُ بیمینه. رواه ابن ماجة، والدارمی([14]).
347- (14) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: «من برای شما بسان پدری هستم برای فرزندان خود (که نسبت به شما خیرخواه و دلسوز، و شفیق و مهربانم، و به شما همچون پدر عشق و محبت میورزم و اصرار به هدایت و سعادت شما دارم، و نسبت به شما دارای محبت و لطف فراوان و عشق و علاقهی بیکران هستم. پس برایتان نیز زیبنده است که به اوامر و فرامین تابناک، و تعالیم و دستورات تعالیبخش و احکام و آموزههای روحآفرین و نورانی من، تأسی و اقتدا ورزید).
من به شما تعلیم و آموزش میدهم و میگویم: هرگاه که برای قضای حاجت بیرون رفتید، رو به قبله و پشت به قبله ننشینید. (ابوهریره س گوید): آن حضرت ج دستور داد تا مردمان با سه سنگ استنجاء زنند و خویشتن را تمیز نمایند و از استنجازدن با مدفوع حیوانات، و استخوان، و با دست راست منع فرمود.
[این حدیث را ابنماجه و دارمی روایت کردهاند].
«الغائط»: در لغت به زمین پست و شیبدار غائط میگویند. و چون که اعراب برای قضای حاجت عموماً زمین پست و نشیبدار را بر میگزینند، به همین سبب آن را بر مستراح و توالت اطلاق کردند و برخی از مواقع بر نجاست (مدفوع) نیز اطلاق میگردد.
«الروث»: سرگین ستور و هر حیوان سمدار دیگر. «الرَّمّة»: استخوان پوسیده.
348 ـ (15) وعن عائشةَ، قالتْ: کانت یَدُ رسول الله ج الیُمنى لِطُهورِه وطعامِه، وکانت یدُه الیُسرى لِخَلاِئه وما کانَ من أَذىً. رواه ابوداود([15]).
348- (15) عایشه ـ ل ـ گوید: پیامبر ج پیوسته دست راست خویش را برای وضو و طهارت و خوردن و نوشیدن، و دست چپش را برای قضای حاجت و دیگر پلیدی و پلشتیها (مانند: تمیزکردن بینی و غیره) اختصاص میداد.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
در منطق قرآن کریم و سنّت پاک نبوی، و احکام و تعالیم تابناک شرعی و آموزهها و فرامین اسلامی، برای انجام تمام کارهای خیر و نیک، دست راست اختصاص یافته و برای انجام کارهای مکروه و ناپسند دست چپ مقرر شده است، بدین ترتیب رعایت اصول بهداشتی به نحو احسن به مورد اجرا گذاشته میشود. و واقعیت این است که موضعگیری اسلام دربارهی تندرستی، پیشگیری و سلامتی جسم، بینظیر و منحصر به فرد است و هیچ یک از ادیان الهی به پای دین مقدس اسلام نمیرسد. نظافت در اسلام به عنوان عبادت و تقرب، و حتی یکی از واجبات شریعت اسلام تلقی میشود. در واقع اینها اصول و قواعد جاویدانی است که بر مبنای آنها اسلام پیریزی و نهادینه شده است و پیامبر ج به تحکیم و تثبیت آنها اهتمام ورزیده است و اگر آن قواعد و اصول مراعات شود و در زندگی به اجرا در بیایند، نسلهایی از نیرومندان و تندرستان پرورش مییابند که دین و دنیای امت به آنها پیروز میگردد.
349 ـ (16) وعنها، قالت: قال رسولُ الله ج: «إذا ذَهَبَ أحدُکم إلى الغائطِ فَلْیَذهَبْ معه بثَلاثةِ أحجارٍ یَسْتطیبُ بِهِنَّ، فإنَّها تُجْزىء عنه». رواه أحمد، وابوداود، والنسائی، والدارمی([16]).
349- (16) عایشه ـ ل ـ گوید: پیامبر ج فرمود: «هرگاه یکی از شما برای قضای حاجت بیرون رفت، باید همراه خود سه سنگ بردارد تا به وسیلهی آنها خویشتن را تمیز نماید و براستی که سه سنگ برای انسان از استعمال کردن آب کافی و بسنده است (و هدف، طهارت و پاکی است و چون غالباً با سه سنگ طهارت و پاکیزگی حاصل میشود، بدین جهت از استفاده از کمتر از سه سنگ ممانعت به عمل آمده است، حال اگر طهارت و پاکیزگی با کمتر از سه سنگ نیز حاصل شد،کمتر از آن نیز جایز، و اگر با ببیشتر از سه سنگ با پنج یا هفت یا نُه سنگ نیز حاصل گردید، بیشتر از آن نیز روا است، چرا که هدف، طهارت و پاکی و تمیزی و پاکیزگی است، نه چیزی دیگر).
[این حدیث را احمد، ابوداود، نسائی و دارمی روایت کردهاند].
350 ـ (17) وعن ابنمسعود، قال: قال رسول الله ج: «لا تَسْتَنْجُوا بالرَّوثِ ولا بالعِظامِ، فإنَّها زَادُ إِخوانِکُم من الجِنِّ». رواه الترمذی، والنسائی؛ إلا أنَّه لم یذکر: «زَادُ إِخوانِکُم من الجِنِّ»([17]).
350 - (17) عبدالله بن مسعود س گوید: پیامبر ج فرمود: «با سرگین حیوانات و استخوان، استنجاء نزنید و خویشتن را پاک و تمیز نگردانید، چرا که سرگین و استخوان، خوراک و توشهی برادران جنّی شمایان است».
[این حدیث را ترمذی و نسائی روایت کردهاند. و نسائی جملهی«زاد إخوانکم من الجنّ» را در روایتش ذکر نکرده است].
شرح: قاعدهی کلی در استنجا زدن این است که: استنجاء فقط با آن چیزهایی درست است که از لحاظ شرعی و فطری و طبیعی کرامت نداشته است. مثلاً: غذای هیچ موجود و مخلوقی نباشد، نجس و پلید، و مضر و زیانبخش نیز نباشد. و ظاهر است که استنجاءزدن با استخوان و سرگین ستور و هر حیوان سُمدار دیگری، از نظر هر انسانی که از طبیعتی سالم و فطرتی پاک و دینی صاف برخودار باشد، امری نادرست و نامناسب است.
«فانّه زاد إخوانکم من الجنّ» [سرگین و استخوان، خوراک برادران جنی شما است]: مراد از اینکه «سرگین» خوراک جنیان است، این است که سرگین، غذای چهارپایان آنها میشود. و مراد از اینکه «استخوان» خوراک جنیان میشود، این است که این استخوان ها مجدداً پرگوشت میشوند و جنیان از آنها به عنوان غذا استفاده میکنند.
351 ـ (18) وعن رُوَیْفع بن ثابت، قال: قال لی رسولُ الله ج: «یا رُوَیفعُ! لَعَلَّ الحیاةَ سَتَطُولُ بِکَ بعدی، فَأَخبِر النَّاسَ أَنَّ مَن عَقَدَ لِحْیَته، أو تَقَلَّدَ وَتَراً، أو اسْتَنجى بِرَجیعِ دابَّةٍ، أو عظْمٍ؛ فإنَّ محمَّداً بریءٌ منه». رواه ابوداود([18]).
351 - (18) رویفع بن ثابت س گوید: پیامبر ج خطاب به من فرمود: «ای رویفع! شاید پس از مرگ من، عمر و زندگانی تو زیاد و طولانی گردد، پس به مردم بگو: هرکس (بسان متکبران و گردنفرازان و همانند بیدینان و کافران، و از روی جاهلیت و بیخردی) ریش خویش را گره زند و مجعّد و پیچ در پیچ نماید، و یا برای دفع بلا، به خود (یا فرزندان و یا حیوانات) طلسم و بازوبندی بندد، و یا با سرگین حیوانات، یا استخوان، خویشتن را تمیز نماید، به آنها خبر بده که محمد ج از چنین افرادی بیزار و متنفر است».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
352 ـ (19) وعن أبی هریرة [س] قال: قال رسول الله ج: «مَنِ اکْتَحَلَ فلْیُوِترْ، ومَن فعَلَ فقد أَحْسَنَ، ومن لا فلا حَرَجَ. ومن اسْتَجْمَر فلْیُوِترْ، منْ فَعَلَ فقد أَحسنَ، ومنْ لا فلا حرَجَ. ومنْ أکَل فما تَخلَّل، فَلْیَلْفظْ، وما لاکَ بلِسانِه فلْیَبتَلعْ، من فعلَ فقد أحسنَ، ومنْ لا فلا حرَجَ. ومنْ أتى الغائطَ فلیَستَتِر، ومن لم یجِدْ إلاَّ أنْ یجمع کثیباً مِن رمْلٍ فلیَسْتَدبِرْهُ، فإن الشَّیطانَ یلعب بمقاعدِ بنی آدم، من فعلَ فقد أحسنَ، ومن لا فلا حرَج». رواه ابوداود، وابنُ ماجة، والدارمی([19]).
352- (19) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: «هر کس سرمه در چشم خویش میکشد، با رعایت عدد طاق، سه میل بکشد، چنین کند بهتر است، نکند اشکالی ندارد. و هرکس با سنگ و کلوخ، خویشتن را تمیز میکند، عدد طاق (یک، سه، پنج) را رعایت کند بهتر است، نکند مانعی ندارد. و هرکس پس از صرف غذا بوسیلهی خلال، از میان دندانها، ریزههایی از غذا را بیرون آورد،آن را بیندازد، و اگر آن را بوسیلهی زبان بیرون آورد، آن را فرو برد. اگر چنین کرد، بهتر است، نکند کراهیتی ندارد. و هرکس برای قضای حاجت بیرون رفت، باید ستر و پوشش را رعایت کند و در پناه مانعی (مانند درخت، سنگ، دیوار و...) بنشیند، اگر موفق به چیزی نشد تا در پناه آن به قضای حاجت نشیند، پس از تودهی خاک و سنگریزه، مانع و پناهگاهی ساخته و در پناه آن قضای حاجت نماید، زیرا شیطان با عورت فرزندان آدم بازی میکند. (و این همه مبالغه و تکلیف در قضای حاجت لازم نیست، تا خویشتن را به سختی و مشقت بیندازد و از تودهی خاک و سنگریزه، پناهگاهی ساخته و در پناه آن قضای حاجت کند، بلکه) هرکس بدین شکل در پناه مانع، استنجاء کند، کار خوبی کرده است، و هرکس نکند، اشکال و مانعی ندارد».
[این حدیث را ابوداود، ابنماجه و دارمی روایت کردهاند].
از این حدیث مشخص شد که رعایت کردن عدد طاق در استنجاءزدن با سنگ و کلوخ مستحب است نه واجب. و معلوم شد که هدف، پاکی و پاکیزگی است، حال اگر طهارت و تمیزی با کمتر از سه سنگ حاصل شد، کمتر از آن جایز است و اگر با بیشتر از سه سنگ (پنج، هفت، و نه سنگ) نیز حاصل گردید، بیشتر از آن نیر روا است.
و هدف از همهی اینها فقط طهارت و پاکی، و تمیزی و پاکیزگی است، نه رعایت کردن عددی مشخص و چون که غالباً با سه سنگ طهارت و پاگیزگی حاصل میشود، بدین جهت استفاده از کمتر از سه سنگ ممانعت به عمل آمده است.
353 ـ (20) وعن عبد الله بنُ مُغَفَّل، قال: قال رسولُ الله ج: «لا یَبُولَنَّ أحدُکم فی مُسْتَحَمِّهِ، ثم یغتسِلُ فیه، أو یتوضَّأ فیه، فإنَّ عامَّةَ الوسْواسِ منه». رواه ابوداود، والترمذی، والنسائی؛ إلاَّ أنَّهما لم یذکرا: «ثمَّ یغتسِلُ فیه، أو یتوضَّأ فیه»([20]).
353- (20) عبدالله ابن مغفل س گوید: پیامبر ج فرمود: «هیچ یکی از شما در محلی که غسل میکند و یا وضو میگیرد، ادرار نکند، چرا که بیشتر وسوسهها از همین امر نشأت میگیرد (زیرا ادرار کردن در حمام، برای انسان این اندیشه را ایجاد میکند که ممکن است قطرات ریز و کوچک آن به بدن رسیده باشد، و سپس انسان رفته رفته، به بیماری وسواس مبتلا میگردد و هرگاه بخواهد در همان مکان وضو بگیرد و یا غسل کند، وسوسهی ریختن قطرههای ادرار بر بدن و یا لباس، برایش پیدا میشود)».
[این حدیث را ابوداود، ترمذی، و نسائی روایت کردهاند. و ترمذی و نسائی این حدیث را بدون عبارت «ثمّ یغتسل فیه او یتوضّأ فیه» نقل کردهاند].
شرح: البته باید دانست که این نهی، مخصوص به حمامهایی است که آب در آنها جمع میشود و یا کف آنها خاکی باشد، ولی اگر کف حمام سیمانی باشد و یا راهی برای خارج شدن آب وجود داشته باشد و یا در حمام مکانی خاص برای ادرارکردن در نظر گرفته باشند و یا طوری ساخته شده باشد که با ریختن آب، ادرار از آنجا زائل میشود و احتمال ملوّث شدن بدن و لباس به ادرار نیست (مانند حمامهای امروزی) در این صورتها، ادرارکردن در چنین حمامهایی، اشکال و مانعی ندارد.
354 ـ (21) وعن عبد الله بن سَرْجِس، قال: قال رسول الله ج: «لا یَبولنَّ أحدُکم فی جُحْرٍ». رواه ابوداود، والنسائی([21]).
354- (21) عبدالله بن سرجس س گوید: پیامبر ج فرمود: «هرگز کسی از شما در سوراخ، پیشاب نکند (زیرا که بیشتر سوراخها محل سکونت حشرات هستند و ادرارکردن در آنها، موجب تخریب محل سکونت و اذیت و آزار آنها میگردد. علاوه بر این، احتمال آن نیز وجود دارد که حشرهی داخل سوراخ، گزنده و سمدار، و موذی و مضر باشد و به شخص ادرارکننده، ضرر و زیانی برساند. بنابراین رسول اکرم ج به منظور رعایت حقوق حیوانات و حشرات زمینی، و حفاظت و حراست جان انسانها، تأکید فرمودند که در سوراخها پیشاب نشود).
[این حدیث را ابوداود و نسائی روایت کردهاند].
355 ـ (22) وعن معاذ، قال: قال رسول الله ج: «اتَّقُوا المَلاعِن الثلاثة: البَرازَ فی الموارِد، وقارِعَةِ الطریقِ، والظلِّ». رواه ابوداود، وابن ماجة([22]).
355- (22) معاذ س گوید: پیامبر ج فرمود: «از سه چیز که سبب میشود مردم (یا خدا) شما را لعن و نفرین کنند، پرهیز نمائید: قضای حاجت در مکان اجتماع و گردهمایی مردم، گذرگاه و محل عبور و مرور مردم، و سایبان مردم».
[این حدیث را ابوداود و ابنماجه روایت کردهاند].
356 ـ (23) وعن أبی سعید، قال: قال رسول الله ج: «لا یَخرُج الرَجُلانِ یضربانِ الغائطَ کاشِفَین عن عورتهما یتحدَّثان، فإنَّ الله یَمقُتُ على ذلک». رواه أحمد، وابوداود، وابن ماجة([23]).
356- (23) ابو سعید س گوید: پیامبر ج فرمود: «دو نفر همراه با یکدیگر، در حالی که عورت آنان پوشیده و ستر نیست، و در حالی که با همدیگر حرف میزنند، برای قضای حاجت ننشینند، چرا که خداوند ﻷ از چنین کاری، خشمگین و ناراحت و ناخشنود و ناراضی خواهد شد».
[این حدیث را احمد، ابوداود، و ابنماجه روایت کردهاند].
در شرع مقدس اسلام، نگاه کردن به شرمگاه و عورت یکدیگر ممنوع و ناجایز است، از اینرو در منطق اسلام و از دیدگاه تعالیم و آموزههای نبوی و احکام و دستورات شرعی، یکجا نشستن چند نفر با هم، در وقت قضای حاجت ممنوع است.
متأسفانه خانمها در دهات و روستاها به طور عموم این عادت زشت و نکوهیده را دارند که در وقت قضای حاجت در مزارع نزدیک خانهها به صورت دستهجمعی مینشینند، که چنین عملی از دیدگاه اسلام، بسیار نکوهیده و زشت، و قبیح و منکر است.
357 ـ (24) وعن زَیْدْ بنِ أرْقم، قال: قال رسول الله ج: «إنَّ هذه الحُشوشَ مُحْتَضَرَة، فإذا أتى أَحَدُکم الخَلاءَ، فلیقُلْ: أَعوذُ بالله من الخُبُثِ والخبائِثِ» رواه ابوداود، وابن ماجة([24]).
357- (24) زیدبن ارقم س گوید: پیامبر ج فرمود: «این توالتها، محل حضور شیاطین و اهریمنان (خبیث و پلید) است. (و چون اهریمنان، خود موجوداتی خبیث هستند، از اینرو به چنین اماکنی که کانون آلودگیها و کثیفیها است، انس و الفت، و علاقه و مناسبت دارند) بنابراین هرگاه یکی از شما میخواست برای قضای حاجت به توالت رود، باید این دعا را بخواند:
«اعوذ بالله من الخُبُثِ والخبائث» پروردگارا! از شیطانهای خبیث و پلید نر و ماده به تو پناه میبرم».
[این حدیث را ابوداود و ابنماجه روایت کردهاند].
«الحُشوش» جمع «حُش» به معنای مُستراح و توالت است. «مُحتضرة»: مُستراح کانون تجمع شیاطین و اهریمنان خبیث و پلید است.
358 ـ (25) وعن علی س، قال: قال رسول الله ج: «سَتْرُ ما بین أَعیُنِ الجِنِّ وعَوراتِ بَنی آدَمَ إذا دخَلَ أَحدُهم الخلاءَ أنْ یقولَ: بِسْم الله». رواه الترمذی، وقال: هذا حدیثٌ غریب، وإسنادُه لیس بقویّ([25]).
358- (25) علی س گوید: پیامبر ج فرمود: «ستر و پوشش میان چشمان اهریمنان و عورت فرزندان آدم، این است که هرگاه خواست برای قضای حاجت به مستراح برود قبل از ورود بدان «بسم الله» بگوید».
[این حدیث را ترمذی روایت کرده و گفته است: حدیثی غریب است و اسنادش قوی نیست].
359 ـ (26) وعن عائشة، قالت: کان النبیُّ ج إذا خَرَجَ مِنَ الخَلاءِ قال: «غُفْرانَک». رواه الترمذی، وابن ماجة، والدارمی([26]).
359- (26) عایشه ـ ل ـ گوید: عادت پیامبراکرم ج چنین بود که چون از قضای حاجت فارغ و از مُستراح خارج میشد، میفرمود: «غفرانک» [خدایا! از تو بخشش گناهانمان را خواستاریم و رحمت و لطف تو را چشم میداریم].
[این حدیث را ترمذی، ابنماجه و دارمی روایت کردهاند].
شرح: رویکرد اساسی، محوری و بنیادین اسلام در آداب عمومی و فردی و اجتماعی خود این است که در تمامی حالات و لحظات، مسلمان را با خدا پیوند دهد، و به همین خاطر از فرصتهای طبیعی و مناسبات عادی نیز که پیوسته در روز، یک یا چند بار تکرار میگردند، استفاده مینماید تا از این طریق، فرد مسلمان پیوسته به یاد خدا بوده و با او در پیوند و در ارتباط باشد و حضرت باجلال و کبریای او را به وسیلهی تسبیح، تهلیل، تکبیر، تحمید و یا دعا به یاد آورد.
راز فلسفه اذکار و دعاهای مأثور که در وقت دخول و خروج از توالت، در آغاز و پایان خوردن، نوشیدن، هنگام خواب، بیداری، پوشیدن لباس، مسافرت و... وارد شده نیز همین است تا پیوسته انسان مسلمان به یاد خدا بوده و رابطهی خود را با او قطع ننماید.
و جا دارد که انسان مسلمان پس از قضای حاجت شکر و سپاس خدا را به جای آورد، و با زبان حال و قال بگوید: «غفرانک» پروردگارا! از تو بخشش گناهانم را خواستارم و رحمت و لطف تو را چشم میدارم و تو را شاکر و سپاسگذارم. و یا بگوید:
«الحمد لله الّذی اذهب عنّی الأذی وعافانی». «پروردگارا! حمد و ستایش تو را سزاست که پلیدی و نجاست را از من دور ساختی و مرا عافیت بخشیدی».
و در حقیقت، خارجشدن فضولات از بدن انسان، موجب صحت و تندرستی و نشاط و سبکی مزاج میگردد و انسان را از انقباض و گرانی، مشکلات و مصائب، بیماریها و چالشها، رهایی میبخشد. وکاملاً واضح و روشن است که قضای حاجت و بیرون شدن نجاسات از بدن، یکی از نعمتها و احسانات و مواهب بزرگ خداوندی است، و جا دارد که با «غفرانک» یا «الحمد لله الذی اذهب عنی الأذی وعافانی» با آن مواجه شد. و این عمل، بیانگر اقرار و اعتراف به آفرینش و قدرت خدا، و ضعف و عاجزی انسان است. و شخص مسلمان این کار را به خدا نسبت میدهد نه به طبائع اشیاء و امور فیزیکی.
360 ـ (27) وعن أبی هریرةَ، قال: کان النبیُّ ج إذا أتى الخَلاءَ أَتیتُهُ بماءٍ فی تَوْرٍ أو رَکْوَة، فَاستَنْجى، ثمَّ مسَح یدَه على الأرضِ، ثمَّ أتیتُه بإناءٍ آخَر، فتوضَّأَ. رواه ابوداود، وروى الدارمی والنسائی معناه([27]).
360- (27) ابوهریره س گوید: هرگاه پیامبر ج برای قضای حاجت بیرون میرفت، من برای وی در ظرف کوچک آبخوری، یا در مشکیزهی کوچک، آب وضو تهیه مینمودم. و ایشان نیز از آن برای قضای حاجت خویش استفاده مینمود. و چون از استنجاء فارغ میشد، دست خویش را بر (خاک) زمین میکشید. آنگاه در ظرف دیگر، برای ایشان آب میآوردم که از آن وضو میگرفت.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است. و دارمی و نسائی نیز به همین معنی روایت کردهاند].
«تَور»: ظرف کوچکی که با آن آب نوشند. «رَکوة»: ظرف آبخوری کوچک. مشکیزهی کوچک.
361 ـ (28) وعن الحَکم بن سُفیان، قال: کان النبیُّ ج إذا بالَ توضَّأَ، ونَضَحَ فرجَه. رواه ابوداود، والنِّسائی([28]).
361- (29) حَکم بن سفیان س گوید: پیامبر ج عادت داشت که چون برای قضای حاجت مینشست و ادرار میکرد، وضو میگرفت و پس از فارغشدن از وضو، بر شلوارش (برای دفع وسوسه) آب میپاشید.
[این حدیث را ابوداود و نسائی روایت کردهاند].
شرح: از حدیث بالا مشخص شد که عادت پیامبر ج چنین بود که پس از قضای حاجت و استنجاء وضو میگرفت، ولی گاهی اوقات برای بیان این امر که وضو گرفتن اولی و افضل است و فرض یا واجب نیست، آن را ترک میکرد. و نیز برای اینکه وسواس و خیالات، و افکار بد و نامطلوب را نسبت به پاکی لباس و بدن، وکاملبودن طهارت و پاکیزگی، از خویش دور کند، اندکی آب بر شلوارش میپاشید، که اگر بعد از وضو، تَری را دید، فکر نکند و در وسوسه نیفتد که از قطرههای ادرار است، و در صحت وضو و طهارت، و پاکی لباس و بدنش مشکوک و متردد شود.
362 ـ (29) وعن أُمَیْمَة بنت رُقَیْقَة، قالت: کانَ للنبیّ ج قَدَحٌ منْ عَیْدانٍ تحت سَریره یَبولُ فیه باللَّیل. رواه ابوداود، والنسائی([29]).
362- (29) اُمیمه دختر رقیقه ـ ل ـ گوید: پیامبر ج (به جهت سرما، یا تاریکی هوا و یا عذری دیگر) در زیر تختخواب خویش، ظرفی چوبی از جنس درخت خرما داشت، که در شب اگر نیازی به قضای حاجت پیش میآمد، در آن ادرار مینمود.
[این حدیث را ابوداود و نسائی روایت کردهاند].
«عَیدان»: ظرفی چوبین که از جنس درخت خرما تهیه شده باشد.
363 ـ (30) وعن عُمَر س، قال: رآنی النبیُّ ج وأَنا أبولُ قائماً، فقال: «یا عمرُ! لَا تَبُل قائماً»، فما بُلْتُ قائماً بعدُ. رواه الترمذی، وابن ماجة. قال الشَّیخُ الإمام مُحیْی السُّنة [/] قد صحَّ([30]).
363- (30) عمر س گوید: پیامبر ج مرا در حالی دید که ایستاده ادرار مینمودم. فرمود: عمر! ایستاده ادرار مکن (بلکه بنشین و مکانی نرم و نشیبدار را برای پیشابکردن خویش، انتخاب کن. زیرا در حالت ایستاده، ممکن است قطرههای ادرار، بدن و لباس را ناپاک و ملوث کند. علاوه بر این از نظر اخلاقی نیز خلاف کرامت و شایستگی است).
عمر س گوید: پس از این نهی پیامبر ج هرگز ایستاده ادرار نکردم (چرا که امتثال امر و فرمان رسول خدا ج، از هر چیزی برایم مهمتر و اساسیتر است).
[این حدیث را ترمذی و ابنماجه روایت کردهاند].
محیالسنة، گوید: خلاف این حدیث (مبنی بر ایستاده ادرارکردن) نیز روایت شده است:
364 ـ (31) عن حُذَیفَة، قال: أتى النبیُّ ج سُباطَةَ قومٍ، فَبَالَ قائماً. متفق علیه. قیل: کانَ ذلک لعُذرٍ([31]).
364- (31) حذیفه س گوید: پیامبر ج برای قضای حاجت به زبالهدان و خاکروبگاه قومی رفت و در آنجا ایستاده ادرار نمود.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
برخی از علما و اندیشمندان اسلامیگفتهاند: ایستاده ادرارکردن پیامبر ج به خاطر وجود عذری بوده است.
شرح: «سُباطة» خاکروبه. زبالهدان. آشغالدان.
علماء دربارهی اینکه پیامبر ج به چه علّت ایستاده ادرار نمودهاند، توجیهات زیادی نمودهاند، برخی گفتهاند: پیامبر ج بدان جهت ایستاده پیشاب نموده، چون: به علت وجود نجاسات و آشغالها، امکان نشستن وجود نداشته است. و گروهی گفتهاند: که در آن موقع، پیامبر ج از ناحیهی زانو، احساس درد مینمود، و نشستن برایشان مشکل و طاقتفرسا بود. از این جهت ایستاده ادرار مینمود، چنانچه در روایت حاکم و بیهقی به این موضوع اشاره رفته است، و در این روایت، پس از جملهی «بال قائماً» جملهی «لِوجع کان فی مأبضه» نیز منقول است، یعنی پیامبر ج ایستاده ادرار کرد، به جهت دردی که در ناحیهی درون زانو، یا مُچ خویش احساس مینمود.
و باید دانست که پیامبر ج در چنین موقعی ایستاده ادرار کرد ولی هرگز لباس و بدنش را ملوث و آلوده به قطرههای ریز و کوچک ادرار نکرد.
پس نتیجه میگیریم که در هر حال، نشستن برای ادرار بهتر و افضل است، ولی اگر کسی عذری داشت، میتواند به پیامبر ج، آن أسوهی کرامت و نجابت و لیاقت و شایستگی، و آن قافلهسالار شرافت و بزرگواری و عزت و اقتدار، تأسی و اقتدا ورزد، و ایستاده پیشاب نماید، البته به شرطی که مواظب لباس و بدن خویش باشد و آنها را از ملوثشدن به قطرههای ادرار حفظ نماید.
علاوه از اینها پیامبر ج در طول زندگی خویش، کارهای جایز و مباح را یکبار یا دو بار انجام داده است، تا مردم گمان نکنند که این کارها حرام و یا ناجایز هستند، ولی بر کارهای سنت و واجب، دوام داشته است.
در اینجا نیز پیامبر ج با دوام بر نشستن در حال ادرار، به ما نشان داده است که ادرار به حالت نشسته بهتر و سنت است و با یکبار ادرارنمودن در حال ایستاده، نیز جایز بودن آن را اعلام داشته است.
365 ـ (32) عن عائشةَ، لا، قالت: مَن حَدَّثَکُم أنَّ النَّبیَّ ج کانَ یَبُولُ قائماً فلا تُصدِّقوه؛ ما کانَ یبَوُلُ إلاَّ قاعِداً. رواه أحمد، والترمذی، والنِّسائی([32]).
365- (32) عایشه ـ ل ـ گوید: هرکس به شما گفت که رسولخدا ج ایستاده ادرار کرده است، سخن او را باور نکنید، زیرا رسولخدا ج پیوسته در حال نشستن ادرار مینمود و هرگز ایستاده پیشاب نمیکرد.
[این حدیث را احمد، ترمذی و نسائی روایت کردهاند].
شرح: از این روایت واضح گردید که پیامبراکرم ج هرگز ایستاده ادرار نمیفرمود. ولی حدیث حضرت حذیفه س که قبلاً در باب گذشته بدان اشاره رفت (حدیث شماره 364) ادرار در حال ایستاده را ثابت میکند. با این وجود، بین این دو حدیث هیچ تعارض و تضادی نیست، زیرا حضرت عایشه ـ ل ـ عادت پیامبر ج را بیان نموده وحضرت حذیفه س از واقعهای جزئی و نادری که به امکان زیاد، حضرت عایشه ـ ل ـ از آن اطلاعی نداشته خبر میدهد.
366 ـ (33) وعن زید بن حارثة، عن النبیِّ ج: أنَّ جِبریلَ أتاه فی أوَّلِ ما أُوحِیَ إلیه، فَعَلَّمَه الوُضوءَ والصَّلاةَ، فلمَّا فَرَغَ من الوضوءِ، أخذَ غُرْفَةً مِنَ [الماءِ]، فَنَضَحَ بها فَرجَه». رواه الدارقطنی وأحمد([33]).
366- (33) زیدبن حارثه س از پیامبر ج روایت میکند که فرمود: جبرئیل در نخستین بار که نزول وحی بر رسولخدا ج آغاز گردید، به نزد ایشان آمد و بدیشان (به صورت عملی) وضو و نماز را تعلیم و آموزش داد. آنگاه پس از اینکه از وضو فارغ شد مشتی از آب برگرفت و آن را بر روی شلوارش (بخاطر دفع وسوسه) پاشید.
[این حدیث را احمد و دارقطنی روایت کردهاند].
367 ـ (34) وعن أبی هریرةَ [س] قال: قال رسولُ الله ج: «جاءنی جبریلُ، فقال: یا محمَّد! إذا توضَّأتَ فَانْتَضِحْ». رواه الترمذی، وقال: هذا حدیث غریبٌ. وسمِعتُ محمَّداً ـ یعنی البُخاریَّ ـ یقول: الحسنُ بن علیِّ الهاشمی الراوی منکر الحدیث([34]).
367 ـ (34) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: «جبرئیل به نزدم آمد و گفت: ای محمد ج! هرگاه وضو گرفتی، پس از آن، مقداری آب بر روی شلوار خویش بپاش».
[این حدیث را ترمذی روایت کرده و گفته است: حدیثی غریب است و از محمد(بخاری) شنیدم که گفت: حسن بن علی هاشمی که راوی این حدیث است، فردی منکرالحدیث میباشد].
شرح: بیشتر علماء و اندیشمندان اسلامی و فقهاء و محدثان دینی، «انتضاح» را بدین گونه معنی کردهاند که پس از وضوء، باید مقداری از آب، روی شلوار پاشیده شود. و حکمت و فلسفهی آن عموماً این است که در اثر این کار، وسوسهی خارجشدن قطرات ادرار، از میان میرود.
شیخالهند میگوید: «مقصود اصلی از وضو، طهارت و پاکیزگی باطنی و درونی است. ولی در وضو، عملاً اعضای ظاهری شسته میشود که صرفاً طهارت و پاکی ظاهری حاصل میگردد. لیکن پس از فراغت از وضو، دو عمل دیگر هم مستحب قرار داده شده که انجام آن دو در ایجاد طهارت باطنی نقش به سزائی دارند:
1- نوشیدن باقیماندهی آب وضو
2- پاشیدن قطرههای آب در شرمگاه.
فلسفه و حکمت این کار هم این است که منبع و سرچشمهی تمام گناهان در وجود انسان، فقط دو چیز است، یکی دهان، (زبان) و دیگری شرمگاه.
برای زائل کردن اثرات شهوت شکم، نوشیدن باقیماندهی آب وضو توصیه شده است، و برای دفع شهوت شرمگاه، پاشیدن قطرههای آب بر روی شلوار، مستحب قرار داده شده است.
به هر حال، مستحب است که بعد از وضو، روی شلوار مقداری آب پاشیده شود و این عمل، فقط جنبهی استحبابی دارد و واجب و فرض نیست.
368 ـ (35) وعن عائشةَ، لا، قالت: بالَ رسولُ الله ج فقامُ عمرُ خَلفَه بکوزٍ من ماءٍ، فقال: «مَا هذا یا عمرُ؟». قال: ماءٌ تتوضَّأُ به. قال: «ما أُمِرْتُ کلَّما بُلتُ أنْ أَتوضَّأَ، ولو فعَلتُ لکانت سُنَّةً». رواه ابوداود، وابن ماجة([35]).
368- (35) عایشه ـ ل ـ گوید: پیامبر ج ادرار کرد و عمر س در پشت سر ایشان با در دست داشتن کوزهای از آب ایستاد (تا آن را به پیامبر ج بدهد). حضرت ج پرسید: عمر! این چیست؟ (چرا آب آوردی)؟ گفت: آب وضو است، تا بدان وضو بگیرید. پیامبر ج فرمود: به من دستور نرسیده که هر زمان به قضای حاجت نشستم و ادرار نمودم، متصل پس از آن، وضو بگیرم. و براستی اگر چنین میکردم، کارم برای مردمان سنت (مؤکد) و قانون و ظابطه قرار میگرفت (و آنها در مشقت و سختی و عُسر و حرج قرار میگرفتند).
[این حدیث را ابوداود و ابنماجه روایت کردهاند].
شرح: از مجموع روایاتی که در این زمینه وارد شدهاند، معلوم میشود که عادت پیامبر ج چنین بود که پس از قضای حاجت و استنجاء، وضو هم میگرفت، ولی گاهی اوقات اتفاق میافتاد که برای اینکه به همهی مسلمانان بفهماند که وضوگرفتن پس از قضای حاجت اولی و افضل است و فرض یا واجب نیست، آن را ترک میفرمود. و از این حدیث به طور واضح، مشخص شد که پیامبر ج به خاطر رعایت کردن جانب تیسیر و تخفیف و سهولت و آسانگیری، و دوری از افراط و غلو، و تشدید و تعسیر و رفع عُسر و حرج از بندگان خدا، و به خاطر تشویق و ترغیب مردم نسبت به دین، و ثابت قدم و استوار ماندن آنان در مسیر دین، جنبهی رخصت را بیشتر از جنبهی عزیمت به آنان عرضه میکردند. و به منظور رهایی از سوء تفاهم و مشقت، و چالش و دغدغه، و عسر و تنگی، گاهی به طور عملی امر اولی و افضل را ترک میکردند.
369 ـ (36) وعن أبی أیَّوب، وجابر، وأنس، أَنَّ هذه الآیة لمَّا نزلَتْ: ﴿فِیهِۚ فِیهِ رِجَالٞ یُحِبُّونَ أَن یَتَطَهَّرُواْۚ وَٱللَّهُ یُحِبُّ ٱلۡمُطَّهِّرِینَ﴾ [التوبة: 108]، قال رسول الله ج: «یا معْشرَ الأنصارِ! إنَّ اللهَ قد أَثْنى علَیکم فی الطُّهورِ، فما طُهورُکم؟» قالوا: نتوضَّأُ لِلصَّلاة، ونَغْتَسِلُ من الجَنابةِ، ونستنجی بالماءِ. قال: «فهُو ذاکَ، فَعَلَیْکُمُوه». رواه ابن ماجة([36]).
369- (36) ابوایوب س و انس س گویند: چون این آیه: ﴿فِیهِۚ فِیهِ رِجَالٞ یُحِبُّونَ أَن یَتَطَهَّرُواْۚ وَٱللَّهُ یُحِبُّ ٱلۡمُطَّهِّرِینَ﴾ [التوبة: 108] دربارهی نمازگزاران مسجد قباء، نازل شد، پیامبر ج به اهل مسجد قباء فرمودند: ای گروه انصار! شما به هنگام پاک ساختن خود، چه کاری انجام میدهید که خداوند این چنین به مدح و ستایش شما پرداخته است؟
گفتند: برای نماز (به نحو احسن و با رعایت آداب و سنن) وضو میگیریم، و از جنابت غسل میکنیم و (در وقت قضای حاجت، فقط به سنگ و کلوخ اکتفاء نمیکنیم، بلکه پس از آن) با آب نیز استنجاء میکنیم.
پیامبر ج فرمود: خشنودی خدا، و تحسین و آفرین وی از شما، در همین امر نهفته است. پس، آن را بر خود لازم گیرید و هرگز رهایش نسازید.
[این حدیث را ابنماجه روایت کرده است].
370 ـ (37) وعن سلمان، قال: قال بعضُ المشرکینَ، وهو یَسْتَهزىءُ: إنی لَأَرى صاحِبَکم یُعلِّمُکم حتَّى الخِراءَةَ. قلتُ: أجَلْ! أَمَرَنا أنْ لا نَستقْبِلَ القِبلة، ولا نَستنْجیَ بأَیْمانِنا، ولا نَکتفیَ بدون ثلاثةِ أحجارٍ لیس فیها رَجیعٌ ولا عَظْمٌ. رواه مسلم، وأحمد واللفظُ له([37]).
370- (37) سلمان س گوید: برخی از مشرکان و چندگانهپرستان، از روی تمسخر و استهزاء به من میگفتند: میبینم که همدم و همنشین شما (یعنی پیامبراکرم ج) تمام مسائل را به شما میآموزد (و در تمام زمینهها و ابعاد مختلف زندگی: اعم از بعد مادی و معنوی، دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی، سیاسی و نظامی، فرهنگی و اقتصادی، عبادی و خانوادگی و..). و حتی فراتر از آن، چگونگی نشستن به قضای حاجت و رفتن به توالت را نیز به شما تعلیم میدهد؟!
من در پاسخ بدو گفتم: آری! ایشان همه چیز را به ما آموختهاند و در مورد رفتن به توالت نیز، ما را توصیهها و سفارشهایی نموده است. و ما را دستور داده که هیچگاه رو به قبله (و یا پشت به قبله، برای قضای حاجت) ننشینیم، و با دست راست، خویشتن را تمیز نکنیم، و در وقت استنجاء به کمتر از سه سنگ اکتفاء نورزیم. و از سرگین حیوانات و استخوانهای پوسیده نیز برای تمیزکردن خویش، بهره نگیریم.
[این حدیث را مسلم و احمد روایت کردهاند، ولی لفظ از احمد است].
شرح: «خِراءة» ـ به کسر خاءـ به معنای شکل و چگونگی نشستن برای ادرار و مدفوع است.
و به فتح «خاء» ـ خَراءة ـ به معنای نجاست است.
«رَجیع» از رجوع (برگشت) مشتق شده که به معنای «مرجوع» است. یعنی «الغذاء المَرجوع الی هذه الحالة»؛ غذای تبدیل شده به این حالت. و به سرگین ستوران و هر حیوان سمدار اطلاق میگردد.
اسلام به حیث اینکه، دین رحمت، برکت، شرافت، نجابت، کرامت، عزت، سعادت و فلاح و رستگاری برای کافهی بشریت است، در نظامنامهی متقن و جهانی، و منشور تحریفناپذیر و جاودانی خود، یعنی قرآن عظیمالشأن، و در تعالیم و آموزههای تابناک پیامبر خویش، و در اوامر و فرامین شریعت مقدس اسلام، و در احکام و دستورات تعالیبخش و روحآفرین دینی خویش، در همهی ابعاد و زوایای مختلف حیات مادی و معنوی، دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی، سیاسی و نظامی، اقتصادی و فرهنگی، عبادی و خانوادگی، اخلاقی و ایمانی، طبیعی و فطری، دستورالعملها و راهکارهای بسیار مفید، ارزنده و سازندهای را به صورتهای ایجابی و سلبی (امر و نهی، ترغیب و ترهیب) ارائه کرده است، که اگر مسلمانان امروز، آنها را از روی علم، اعتقاد، عمل، اخلاص و صداقت مدنظر قرار دهند و پیوسته نصبالعین و آویزهی گوش و سرلوحهی امور زندگی خویش قرار دهند، و مطابق آن رهنمودهای تابناک و آن فرامین تعالیبخش، و آن آموزههای سعادتآفرین، در عرصههای مختلف زندگی گام بردارند، بدون شک در میان جوامع جهانی امروز، از همان شأن و منزلت والا، و عزت و اقتدار بالایی برخوردار میشوند که مسلمانان نخستین، در میان جوامع عصر خود از آن بهرهمند بودند.
زیرا خداوند این دین و شریعت را چنان مقرر داشته که هیچ امر خیر و فضیلتی که موجب عزت و کمال انسان میگردد، وجود ندارد، مگر اینکه به آن فرمان داده است و یا به انجام آن تشویق و ترغیب فرموده است.
از طرف دیگر، هیچگونه شر و رذیلتی که سبب ذلت و انحطاط و عقبماندگی و ارتجاع انسان گردد وجود ندارد، مگر اینکه در رهنمودهای این شریعت از آن نهی شده و یا نسبت به انجام آن هشدار داده شده است.
پیامبر ج خود در اینباره فرموده است:
«من چیزی را نمیدانم که شما را به بهشت نزدیک گرداند، و از آتش دوزخ دور نماید، مگر اینکه شما را به آن فرمان دادهام و چیزی را نمیدانم که شما را به آتش دوزخ نزدیک گرداند و از بهشت دور نماید، مگر اینکه شما را از آن باز داشتهام».
خوانندگان محترم! حال بنگرید، آیا مسلمانان امروزی نیز بسان صحابه ش به سنتها و اوامر و فرامین و تعالیم و آموزههای نبوی عشق و محبت میورزند، یا بر عکس از شرم و خجالت نام سنتها را نمیگیرند، تا خود را متمدن و بافرهنگ نشان دهند و ظاهر آمریکایی، اروپایی و آلمانی، انتخاب کرده و بر آن فخر میکنند و مینازند. و سنت خیرالوری و روشن مصطفی ج را پس پشت انداخته و دم از تمدن و مدرنیت میزنند و خود را از تحجّر و ارتجاع (به گمان خود) بری میگردانند.
371 ـ (38) وعن عبد الرحمن بن حَسنة، قال: خَرَجَ علینا رسولُ الله ج وفی یده الدَّرَقَةُ فَوَضَعَهَا، ثمَّ جَلَسَ فَبَالَ إلیها. فقال بَعضُهُم: اُنْظُروا إلیه یَبُولُ کما تَبُول المرأةُ. فسمِعه النبیُّ ج، فقال: «وَیْحَکَ! أَما علمِتَ ما أَصابَ صاحبَ بنی إسرائیلَ؟! کانوا إذا أصابَهم البولُ قَرَضُوه بالمقاریضِ، فنَهاهم، فعُذِّبَ فی قبره». رواه ابوداود، وابنُ ماجة([38]).
371- (38) عبدالرحمن بن حسنه س گوید: پیامبر ج در حالی بر ما بیرون آمد که در دست وی سپری پوستین بود. ایشان آن سپر را به عنوان حائل و مانع میان خویش و مردم، بر زمین نهاد. آنگاه رو به سوی آن، برای قضای حاجت نشست و ادرار نمود برخی از مردمان (مشرک، یا منافق، وقتی این صحنه را مشاهده کردند) گفتند: او را نگاه کنید که بسان زنان، خویشتن را مستور نموده و همانند آنان ادرار میکند.
وقتی این سخن به گوش پیامبر ج رسید، فرمودند: وای بر تو! آیا نمیدانی در روزگاران گذشته چه بلا و مصیبتی بر سر یکی از بنیاسرائیل آمده است؟!
قضیه از این قرار است که بنی اسرائیل (بر اساس آئین و کیش خویش، مؤظف بودند که) هرگاه به لباس آنها نجاست و ادرار میرسید، باید موضع نجاست را با قیچی میبریدند، اما این فرد (بدین حکم اهمیتی نداد و به جای پیروی از حق به دنبال باطل و خواهشات نفسانی روان شد، و به تحریف احکام و تعالیم آسمانی دست یازید و) مردمان را نیز از این کار نهی کرد. بدین جهت در گورش مورد عذاب و کیفر خداوندی قرار گرفت (بنابراین تو نیز بدان که: ستر و پوشش در وقت قضای حاجت ضروری وا لزامی است و اگر این کار را مورد تمسخر و استهزاء قرار دادی و بدان اهمیتی ندادی و مردمان را از آن نهی نمودی منتظر عذاب و عقاب، و کیفر و پادافرهی خویش در گور و برزخ و سرای آخرت باش).
[این حدیث را ابوداود و ابنماجه روایت کردهاند].
«الدّرقة» سپری پوستی که آن را چوب و دوال نباشد. «المقاریض»: جمع «مقراض» به معنای قیچی و آلهی برش و بریدن است.
372ـ (39) ورواه النسائی عنه عن أبی موسى([39]).
372- (39) و همین حدیث را نسائی از عبدالرحمن بن حَسنة و او نیز از ابوموسی س روایت کرده است.
373 ـ (40) وعن مروانَ الأصفرِ، قال: رأیتُ ابنَ عمر أناخَ راحِلتَه مُستقبِلَ القِبلةِ، ثمَّ جَلَس یبولُ إلیها. فقلتُ: یا أبا عبدِ الرحمن! ألَیْس قد نُهِیَ عن هذا؟ قالَ: بل إنَّما نُهِی عن ذلک فی الفَضاءِ، فإذا کان بینَک وبین القِبلَةِ شیءٌ یَستُرُکَ، فلا بأسَ. رواه ابوداود([40]).
373- (40) مروان الاصفر گوید: ابن عمرـ ب ـ را دیدم که رو به قبله شترش را بر زمین خواباند، آنگاه رو به سوی آن برای قضای حاجت نشست و ادرار نمود. (و شتر را به عنوان حائل و مانع میان خویش و قبله قرار داد) بدو گفتم: ای ابوعبدالرحمن! (کنیهی ابن عمر است) آیا از قضای حاجت، آن هم رو به قبله، نهی نشده است؟
گفت: خیر، این نهی مطلق نیست، بلکه نهی در صورتی است که در فضای باز (کوه، دشت و..). کسی رو به قبله برای قضای حاجت بنشیند از اینرو هرگاه میان تو و قبله چیزی حائل و مانع بود اشکالی در قضای حاجتکردن رو به قبله نیست.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
374 ـ (41) وعن أنس، قال: کان النبیُّ ج إذا خرَجَ من الخَلاءِ قال: «اَلْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذیِ أَذْهَبَ عَنِّی الأَذَى وافَانیِ». رواه ابن ماجة([41]).
374- (41) انس س گوید: هرگاه رسولخدا ج از قضای حاجت فراغت مییافت، و از توالت بیرون میشد، با خویشتن این دعا را زمزمه میکرد: «الحمد لله الذی أذهب عنی الاذی وعافانی» «حمد و ستایش پروردگاری را سزاست که پلیدی و نجاست را از من دور کرد و مرا عافیت و سلامتی بخشید».
[این حدیث را ابنماجه روایت کرده است].
375 ـ (42) وعن ابنمسعود، قال: لمَّا قدِمَ وَفدُ الجِنِّ على النبیِّ قالوا: یا رسولَ الله! إنْهَ أُمَّتَکَ أنْ یَّسْتَنْجُوا بِعَظمٍ أو رَوْثةٍ أو حُمَمَةٍ؛ فإنَّ اللَّهَ جَعَلَ لنا فیها رِزْقاً. فنهانا رسولُ اللَّهِ عن ذلک. رواه ابوداود([42]).
375- (429 ابنمسعود س گوید: (پیامبر ج از مکه به سوی بازار «عُکاظ» در «طائف» رفت تا مردم را در آن مرکز و اجتماع بزرگ به سوی اسلام دعوت کند، اما کسی به دعوت او پاسخ مثبت نگفت، و اشراف و بزرگان طائف شدیداً او را تکذیب کردند و آن قدر از پشت سر، سنگ به او زدند که خون از پاهای مبارکش جاری شد، و در بازگشت به محلی رسید که آن را وادی جن میگفتند، شب در آنجا ماند و آیات قرآن را تلاوت میفرمود در اینجا بود که گروهی از «جن» از اهل «نصیبین» یا «یمن» از آنجا میگذشتند، صدای تلاوت قرآن پیامبر ج را در نماز صبح شنیدند و ایمان آوردند و) چون این گروه از جنیان به نزد رسولخدا ج آمدند، خطاب به ایشان گفتند: ای رسولخدا ج! امت خویش را از استنجاء زدن با استخوان، سرگین حیوانات و زغال و خاکستر نهی کن، چرا که خدای ﻷ رزق و روزی ما را در آنها قرار داده است.
(ابنمسعود گوید: از این جهت) رسولخدا ج ما را از استنجاءزدن با استخوان، سرگین حیوانات و زغال و خاکستر نهی فرمود.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
[1]- بخاری ح 394، مسلم 1/224 ح (59-264)، ابوداود ح 9، ترمذی ح 8، نسایی ح 20-22، ابن ماجه ح 318، مسنداحمد 5/417.
[2]- بخاری ح 148، مسلم 1/225 ح (62-266)، ترمذی ح 11 و به جای «القبلة» «الکعبة» ذکر کرده است، مسنداحمد 2/12.
[3]- مسلم 1/223 ح (57- 262)، ابوداود ح 7، ترمذی ح 16، نسایی ح 41، مسنداحمد 5/439.
[4]- بخاری ح 142، مسلم 1/282 ح (122- 375)، ابوداود ح 4، ترمذی ح 5، نسایی ح 19، ابن ماجه ح 298، دارمی ح 669، مسنداحمد 3/99.
[5]- بخاری ح 216، مسلم 1/240 ح (111- 292)، ابوداود ح 20، ترمذی ح 70، نسایی ح 31، ابن ماجه بصورت مختصر ح 347، دارمی ح 739، مسنداحمد 1 /225.
[6]- مسلم 1/226 ح (68-269)، ابوداود ح 25، مسنداحمد 2/372.
[7]- بخاری ح 153، مسلم ح (63- 267)، ابوداود ح 31، مسنداحمد 5/296.
[8]- بخاری ح 161، مسلم 1/212 ح (22-237)، ترمذی ح 27، نسایی ح 88، ابن ماجه ح 409، دارمی ح 703، مؤطا مالک ح 3 کتاب الطهارة، مسنداحمد 2/236.
[9]- بخاری ح 150، مسلم 1/227 ح (70- 271)، نسایی ح 45، مسنداحمد 3/171.
[10]- ابوداود ح 19، ترمذی ح 1746، نسایی ح 5213، ابن ماجه ح 303.
[11]- ابوداود ح 2، ابن ماجه ح 335، ترمذی به نقل از «مغیرة بن شعبة» ح 20، دارمی ح 660.
[12]- ابوداود ح 3، مسنداحمد 4 / 396.
[13]- ترمذی 1/21، ابوداود به روایت از ابن عمر ح 14، دارمی ح 666.
[14]- ابن ماجه ح 313، ابوداود ح 8، نسایی ح 40، مسنداحمد نیز این حدیث را با الفاظی نزدیک به این حدیث نقل کرده است.
[15]- ابوداود ح 3، مسنداحمد 6/265.
[16]- مسنداحمد 6/108، ابوداود ح 40، نسایی ح 44، دارمی ح 670، دار قطنی باب الاستنجاء ح 4.
[17]- ترمذی ح 18، نسایی ح 39.
[18]- ابوداود ح 36، نسایی ح 5067.
[19]- ابوداود ح 35، ابن ماجه ح 337، دارمی ح 662.
[20]- ابوداود ح 27، ابن ماجه ح 304، نسایی ح 36، ترمذی ح 21 و عبارت «ثم یغتسل» را ذکر نکرده است.
[21]- ابوداود ح 29، نسایی ح 34، مسنداحمد 5/82.
[22]- ابوداود ح 26، ابن ماجه ح 328.
[23]- مسنداحمد 3/36، ابوداود ح 15، ابن ماجه ح 342
[24]- ابوداود ح 6، ابن ماجه ح 296، مسنداحمد 4/369.
[25]- ترمذی ح 606 و قال:«حدیث غریب لا نعرفه إلا من هذا الوجه» .، ابن ماجه ح 298.
[26]- ترمذی ح 7 و قال: «حسن غریب»، ابن ماجه ح 300، دارمی ح 680، ابوداود ح 30، مسند احمد 6/155.
[27]- ابوداود ح 45، ابن ماجه بصورت مختصر ح 358، دارمی ح 678، نسایی ح 50.
[28]- ابوداود ح 166، نسایی ح 134، ابن ماجه ح 461، مسنداحمد 3 /410.
[29]- ابوداود ح 24، نسایی ح 32.
[30]- ترمذی 10/17 وی این حدیث را به صورت معلق روایت کرده و آن را ضعیف شمرده است .، و ابن ماجه به نقل از حذیفه ح 305.
[31]- بخاری ح 224، مسلم 1/228 ح (73-273)، ابوداود ح 23، ترمذی ح 13، نسایی ح 18، ابن ماجه ح 305، دارمی ح 668، مسنداحمد 5/402.
[32]- مسنداحمد 6/192، ترمذی ح 12، نسایی ح 29، ابن ماجه ح 307.
[33]- مسنداحمد 4/161، دارقطنی باب «نضح الماء علی الفرج» ح 1، ابن ماجه ح 462.
[34]- ترمذی ح 50، ابن ماجه ح 463.
[35]- ابوداود ح 42، ابن ماجه ح 327، مسنداحمد 6/95.
[36]- ابن ماجه ح 355.
[37]- ابن ماجه ح 316، مسنداحمد 5/439.
[38]- ابوداود ح22، ابن ماجه ح 346.
[39]- نسایی ح 30 به نقل از عبدالرحمن بن حسنة و وی این حدیث را از «ابوموسی» روایت نکرده است و ابوداود نیز این حدیث را به صورت موقوف بر ابوموسی نقل کرده است .، ابوداود ح 23.
[40]- ابوداود ح 11.
[41]- ابن ماجه ح 301.
[42]- ابوداود ح 39.