490 ـ (1) عن أبی هریرة، قال: قال رسولُ الله ج: «إِذا شَرِبَ الکلبُ فی إِناءِ أحدِکم؛ فَلْیَغْسِلْه سَبعَ مَرّاتٍ». متفق علیه. وفی روایةٍ لمسلم قال: «طُهُورُ إِناءِ أحدِکم إِذا وَلَعغَ فیهِ الکَلبُ أنْ یغسِلَه سبعَ مَرَّاتٍ، أُولاهُنَّ بِالتُّرابِ»([1]).
490- (1) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: هرگاه سگی در ظرفی از ظروف شما، آب خورد، باید هفت بار آن ظرف را بشوئید (تا خوب تمیز و پاک شود).
این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند و در روایتی دیگر از مسلم آمده است:
پیامبر ج فرمود: طریقهی پاککردن ظرف یکی از شما، زمانی که سگ درآن با زبان خود، آب خورد، چنین است که باید هفت بار آن را بشوئید و بار اول آن، باید با خاک باشد.
شرح: «وَلغ»: سگ با زبان از میان ظرف آب خورد.
«اَولاهنّ بالتراب»: در نزد امام شافعی و احمد، هفت بار شستن ظرف، واجب است ولی از منظر و دیدگاه امام ابوحنیفه، بنابر دلائلی که در اختیار دارد، همانند تمیزکردن ادرار، مدفوع، خون و شراب، سه بار شستن ظرف کافی است و شستن هفت بار، محمول بر استحباب و پاکیزگی بیشتر است.
به هر حال در نزد امام ابوحنیفه، شافعی و احمد، پسخور سگ، نجس و پلید است، ولی در نزد امام مالک، پسخور سگ نجس نیست واز پسخور آن، ظرف نجس نمیگردد، البته از دیدگاه امام مالک، حکم هفت بار شستن ظرف بر اثر لیسیدن سگ، حکم تعبّدی است.
در حدیث مسلم آمده است که ظرف، هفت بار شسته شود و در نخستین بار، با خاک تمیز شود.
امروز ثابت شده است که خاک به خاطر داشتن باکتریهای فراوان میتواند آلودگیها را از بین ببرد، این باکتریها که کار آنها تجزیهکردن مواد آلوده و از بین بردن انواع عفونتهاست، معمولاً در سطح زمین و اعماق کم که از هوا و نور آفتاب بهتر میتوانند استفاده کنند، فراواناند
به همین دلیل هنگامی که لاشههای حیوانات و یا بدن انسان پس از مردن، زیر خاک دفن شود، و همچنین مواد آلودهی گوناگونی که روی زمینها میباشد، در مدت نسبتاً کوتاهی تجزیه شده و بر اثر حملهی باکتریها، کانون عفونت از هم متلاشی میگردد.
مسلّم است اگر این خاصیت در خاک نبود، کرهی زمین در مدت کوتاهی مبدل به یک کانون عفونت میشد اصولاً خاک خاصیتی شبیه مواد «آنتیبیوتیک» دارد و تأثیر آن در کشتن میکروبها فوقالعاده زیاد است.
بنابراین خاک پاک نه تنها آلوده نیست که از بین برندهی آلودگیهاست و میتواند از این نظر تا حدودی جانشین آب شود، با این تفاوت که آب، حلّال است، یعنی میکروبها را حل کرده و با خود میبرد، ولی خاک میکروبکش است. [نفسیر نمونه، ج3 ص508].
و در حقیقت سگها نیز دارای کرمها و میکروبهای حلقهای هستند که در اثر تماس با آنها، به انسان منتقل میشوند و انسان را به بیماری بسیار خطرناکی مبتلا میسازند که اغلب با مرگ همراه است، از لحاظ طبّی نیز ثابت شده که حتی کوچکترین سگها از لحاظ حجم و وزن از مبتلا بودن به این نوع کرمها و میکروبهای حلقهای محفوظ نیستند.
از اینرو به منظور حفظ بهداشت و سلامت وجود، بر انسان لازم و ضروری است که از تماس و بازی با سگ، خودداری کند وکودکان را طوری تربیت و پرورش نمایند که از اختلاط و تماس با سگ اجتناب ورزند و اجازه ندهند که سگ دست آنان را لیس دهد، بلکه باید سگ از محیط گردش و بازی کودکان دور باشد و به هیچ وجه درست نیست که سگ در ظرفی غذا بخورد که انسان درآن غذا میخورد و به طور کلّی باید سگها هیچ رابطهای با محل آب و غذای انسان نداشته باشند.
این هم یکی از معجزات دیگر علمی اسلام است که بوسیلهی آن از علم پزشکی پیشی گرفته است.
علم پزشکی به تازگی کشف کرده که سگ عامل انتشار بیماریهای مختلف و انتقال آنها به انسان است. و در حقیقت سخنگفتن پیامبر ج از این مسائل در آن روز که نه علم پزشکی به وجود آمده بود و نه مردم اطلاع قابل ملاحظهای در این زمینه داشتند، خود گواه زندهای است بر صداقت و حقانیت پیامبر ج و اینکه سخنان ایشان برگرفته شده از سرچشمهی وحی خدایی است.
491 ـ (2) وعنه، قال: قامَ أَعرابیٌّ، فَبَالَ فی المسجدِ، فتناوله النَّاسُ. فقال لهم النبیُّ ج: «دَعَوْهُ وهَرِیقُوا على بَولِه سَجْلاً من ماءٍ ـ أو ذَنوُباً من ماءٍ ـ فإِنَّما بُعِثْتُم مُیَسِّرِین، ولم تُبعَثُوا مُعَسِّرِین». رواه البخاریّ([2]).
491- (2) ابوهریره س میگوید: فردی بادیهنشین (که تربیت اسلامی را فرا نگرفته بود، سخت ادرارش گرفت، از اینرو، جلوی مردم) ایستاد و در مسجد ادرار کرد. مردم (که بر تربیت اسلامی پرورش یافته بودند، از این منظره و پیامد آن سخت به تنگ آمدند و کنترل خود را از دست دادند و) خواستند (با خشونت با او رفتار کنند و) به او حملهور شوند و بر سرش داد کشند و او را از این کار منع کنند. ولی پیامبر ج به آنان فرمود: او را به حال خود بگذارید (و ادرارش را قطع نکنید) و سطلی آب بر روی ادرارش بریزید، چرا که شما آسانگیر برانگیخته شدهاید، نه سختگیر.
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
«سَجلاً من ماء»: دلو بزرگ پر آب. «ذَنوباً من ماء»: سطل بزرگ پر آب «فتناوله النّاس»: مردم خواستد آن مرد روستایی را از ادرارنمودن در مسجد منع کنند.
492 ـ (3) وعن أنسٍ، قال: بینما نحنُ فی المسجدِ معَ رسول الله ج، إِذْ جاء أعرابیٌّ، فقامَ یَبُولُ فی المسجد. فقال أصحابُ رسولِ الله ج: مَهْ مَهْ. فقال رسولُ الله ج: «لا تُزْرِمُوه، دَعُوهُ». فَتَرَکُوه حَتّى بالَ، ثمَّ إِنَّ رسولَ اللَّهِ دَعاهُ، فقال له: «إِنَّ هذه المساجِدَ لا تَصْلُحُ لِشَیءٍ من هذا البَولِ والقَذَرِ؛ إِنَّما هی لِذِکْرِ الله، والصَّلاةِ، وقَراءَةِ القُرآنِ». أو کما قال رسولُ الله ج. قال: وأمَرَ رَجُلاً من القومِ، فجاءَ بِدَلْوٍ من ماءٍ، فسَنَّه علیه. متفق علیه([3]).
492- (3) انس س گوید: در همین اثنا که همراه با پیامبر ج در مسجد بودیم ناگهان مردی روستایی و بادیهنشین آمد و در جلوی مردم ایستاد و شروع به ادرارکردن در مسجد نمود.
یاران پیامبر ج (که بر تربیت اسلامی پرورش یافته بودند، از این منظره و پیامد آن بسیار به تنگ آمدند و کنترل خود را از دست دادند و بدو) گفتند: مَه مَه [باز ایست، باز ایست]. پیامبر ج فرمود: او را به حال خود بگذارید و اجازه دهید تا ادرارش را تمام کند.
صحابه ش نیز بر اساس فرمان رسولخدا ج، رهایش کردند، تا ادرارش را تمام کرد، آنگاه پیامبر ج او را به سوی خویش فراخواند و بدو فرمود: این مسجدها، شایستهی چیزهای کثیف و پلید، مانند: ادرار و نجاسات نیست، بلکه مساجد برای ذکر و یاد خدا و تلاوت قرآن ساخته شدهاند ـ یا چنان که پیامبر ج فرمودـ
سپس پیامبر ج مردی را دستور داد تا سطلی آب بیاورد. آن مرد نیز یک سطل آب آورد و آن را برجای ادرار آن مرد ریخت.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
«مَه مَه»: اسم فعل است و به معنای: باز ایست، باز ایست میباشد. «لاتُزرموه»: ادرار را بر او قطع نکنید و به او اجازه دهید تا آن را تمام کند. «القَذر»: چیزهای پلید و نجس، از قبیل: چرک، مدفوع و دیگر پلیدیها. «فسَنَّه علیه»: آب را بر جای ادرار او ریخت بیآنکه، آن را بپاشد.
در حقیقت پیامبر ج به ریختن آب بر ادرار آن مرد روستایی امر کرد تا در پاکشدن زمین شتاب شود، واگر محل نجاست به حال خود رها میشد تا اینکه خشک شود و اثر نجاست از بین برود، باز هم پاک میشد. چنانچه ابنعمر س میگوید:
«کانت الکِلاب تبول فیالمسجد وتُقبل وتُدبر زمان رسول الله، فلم یکونوا یرشّون شیئاً» [بخاری]. «در زمان پیامبر ج سگها در مسجد ادرار و رفت و آمد میکردند و هیچ گاه بر محل ادرارشان چیزی نمیریختند».
البته باید دانست که مسجد پیامبر ج همانند مساجد ما فرش و موکت نداشت، بلکه مسجدالنبی، فرشش ریگ و شن بود، وگاهی نیز سگها در آنجا در رفت وآمد بودند و دور میزدند.
پس رسولخدا ج برای تعجیل و شتاب در پاک شدن زمین، دستور داد تا هر چه سریعتر بر جای ادرار و یا هر نجاست دیگری که در مسجد مشاهده میشود، آب بپاشند تا اثر و بوی و رنگ آن نجاست از میان برود و با پاشیدن آب بر روی زمین تمیز گردد.
امام شافعی، امام مالک و امام احمد، با استدلال از این حدیث، معتقدند که زمین فقط با جاریساختن آب پاک میشود. ولی احناف بر این باورند که علاوه از جاری ساختن آب، از راه خاک برداری و خشک شدن زمین نیز، زمین پاک میشود، چنانچه حدیث «کِلاب» که ذکر شد، و حدیث «زَکاةُ الارض یُبسها» که از ابوجعفر صادق، محمد بن حنیفه و ابو قلابه، در «مصنف ابن ابی شیبة» موجود است، دال بر این مطلب است.
به هر حال، هدف اصلی و پیام واقعی این حدیث و احادیث دیگری مانند آن، توجه زیاد و اهمیت بسیار فوقالعادهی پیامبر ج به مسئلهی بهداشت و سلامت و نظافت و پاکیزگی، و رعایت پاکی است، و روشن است که نظافت، با توجه به امکانات و وضع مردم در عصر پیامبر ج و یا عصر خلفای راشدین و دیگر صحابه ش، تعریفی متفاوت با نظافت و بهداشت در زمانهی ما دارد و برای مساجد زمانهی ما، به جهت وجود امکانات بهداشتی مناسب، تأکید اهمیت در رعایت نظافت آنها، بیشتر و لازمتر است.
493 – (4) وعن أسماءَ بنتِ أبی بکرٍ لا، قالت: سَألَتْ إمرأةٌ رسولَ الله ج، فقالت: یا رسولَ الله! فقالت: یا رسولَ الله! أرَأیتَ إِحدانا إذا أصابَ ثوبَها الدَّمُ من الحَیْضَةِ، کیف تَصنَعُ؟ فقال رسولُ الله: «إِذا أصابَ ثَوْبَ إِحْداکُنَّ الدَّمُ من الحَیضةِ فَلْتَقْرِصْهُ، ثُمَّ لَتَنضَحُه بماءٍ، ثمَّ لِتُصَلِّ فیه». متفق علیه([4]).
493 – (4) اسماء دختر حضرت ابوبکر ش گوید: زنی از پیامبر ج پرسید: ای رسولخدا ج! وقتی لباس یکی از ما زنان به خون حیض آلوده و ملوث میشود، چه کار باید بکند؟ و چگونه باید آن را پاک نماید؟
پیامبر ج فرمود: هرگاه جامهی یکی از شما به خون حیض آلوده شد، باید اثر خون (منجمد شده) را با سر انگشتان خویش بمالد سپس آن را آبکشی کند و آب بر روی آن بریزد (آنگاه لباس پاک و تمیز میشود و میتواند) در آن، نماز بخواند.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند]
«فلْتقْرِصْه»: باید جامهی خویش را که به خون حیض ملوث شده، اثر خون منجمد و خشک شده و آن را با سر انگشتان خُرد کند و از میان ببرد.
«لتنضحُه بماءٍ»: باید جامه را که به خون حیض ملوث شده، پس از مالش با انگشتان، بر روی آن آب بپاشد و آن را آبکشی کند، تا خوب تمیز شود.
در حقیقت خداوندﻷ و پیامبراکرم ج که اشیای نجس و پلید و نجسکننده را به ما معرفی کردهاند کیفیت و چگونگی پاککردن آنها را نیز به ما یاد دادهاند و تنها چیزی که بر ما مسلمانان واجب است، این است که دنبالهرو و پیروان اوامر و فرامین تابناک خداوندی، و تعالیم و آموزههای دقیق و نورانی نبوی، و احکام و دستورات تعالیبخش و سعادتآفرین شرعی، و اجراکنندهی اوامر و سفارشها و توصیههای دینی خدا باشیم.
بدین جهت، بعضی از نجاسات برای اینکه پاک شوند، لازم است، طوری شسته شوند که اثرات آنها از بین برود از جملهی این نجاسات که باید خوب پاک شوند، یکی پاککردن لباس آغشته به خون حیض است که در حدیث بالا به کیفیت و چگونگی پاککردن آن، آشنا شدید.
494 – (5) وعن سُلیمانَ بنِ یسارٍ، قال: سألتُ عائشةَ عن المَنیِّ یُصیبُ الثَّوبَ. فقالت: کُنتُ أغسِلُه من ثَوبِ رسولِ الله، فَیَخرَجُ إِلى الصَّلاةِ، وأثرُ الغَسْلِ فی ثَوبِه. متفق علیه([5]).
494 – (5) سلیمان بن یسار س گوید: از عایشه ـ لـ پیرامون لباسی که به منی آلوده و ملوث میشود، سؤال کردم؟ (آیا پاک است یا نجس)؟
عایشه ـ لـ در پاسخم گفت: معمولاً خودم منی را که بر لباس پیامبر ج میبود خوب میشستم و تمیز میکردم. و وقتی پیامبر ج برای انجام نماز بیرون میرفت، هنوز آثار (تری و نم آب) بر روی لباسش نمودار بود (ولی ایشان همینطور در جامهی خشک نشده، نماز اقامه مینمود).
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردند].
495 – (6) وعن الأسودَ وهَمَّامٍ، عن عائشةَ، قالت: کنتُ أفْرُکُ المَنیَّ من ثَوبِ رسولِ الله ج. رواه مُسلم([6]).
495 – (6) «اسود» و «همام» ـ ب ـ روایت میکنند که عایشه ـ لـ گفت: معمولاً، من آب منی (بسیار خشک و غلیظ) را که بر لباس پیامبر ج میبود، خوب میتراشیدم تا از روی جامه، پاک و پراکنده شود.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
افرک: منی را از روی جامه میتراشیدم تا پراکنده شود.
496 – (7) وبروایة علقمة والأسود عن عائشة نحوه وفیه: ثُمَّ یُصَلِّی فیه([7]).
496 – (7) در روایتی دیگر از مسلم به نقل از علقمه و اسود ـ بـ نیز همانند روایت بالا، ازعایشه ـ ل ـ نقل شده که در آن، این عبارت نیز است:
[من منی را که بر لباس پیامبر ج میبود، خوب میتراشیدم تا از روی جامه پاک و پراکنده شود] سپس پیامبر ج در آن نماز میخواند.
شرح: دربارهی نجاست و طهارت منی، در میان علماء و صاحبنظران فقهی، اختلاف نظر وجود دارد:
حضرت ابن عمر، ابنعباس، امام شافعی و امام احمد ش قائل به طهارت و پاکی منی هستند.
و حضرت عمر، سعد بن ابی وقاص، عایشه، ابوهریره، انس، و عدهی زیادی از صحابه ش و از میان فقها: سفیان ثوری، امام اوزاعی، امام ابوحنیفه، و امام مالک، بر این باورند که منی مطلقاً نجس و پلید است.
امام شافعی، عقیده دارد که منی چه خشک باشد و چه تر، پاک است و واجب نیست که شسته شود، ولی شستن بهتر است. و استدلال امام شافعی، همان حدیث «فرک منی» میباشد. احناف بر این باورند که روش پاکنمودن اشیای نجس متفاوت است، در برخی جاها، برای تطهیر و پاکنمودن، شستن ضروری است و در بعضی مواضع، ضروری نیست.
چنانچه روش تطهیر «پنبه» این است که به وسیلهی خشکشدن، بسان زمین پاک میگردد، همینطور یکی از روشهای حصول طهارت از منی این است که «فرک» [مالیده و خراشیده] شود. و این روش به شرطی صورت میگیرد که منی خشک و غلیظ شده باشد چنانچه عایشه ـ لـ در حدیثی میگوید:
«کنت أفرک الـمنی من ثوب رسول الله ج إذا کان یابسا وأغسله إذا کان رطبا». [سنن دارقطنی ج 1 ص 125، آثار السنن ج 1 ص 15]
اما روش پاککردن منی در زمانی که رقیق و تر باشد، فقط شستن است و استدلال احناف و دیگر علما و صاحبنظران فقهی، احادیث بیشماری است که پیرامون «غسل منی» آمده است.
البته در اینجا، این نکته نیز قابل توضیح است که جواز فرک [مالیدن و خراشیدن لباس، بر اثر منی] در آن وقت درست بود که منی دارای غلظت بود، لیکن از زمانی که رقت منی شیوع پیدا کرد، احناف این فتوا را دادهاند که در همه حالات، چه منی خشک باشد و چه تر، واجب است که شسته شود. چنانچه شوافع نیز بر این باورند که شستن منی در همه حالات چه منی خشک باشد و چه تر، بهتر و شایستهتر است.
497 – (8) وعن أمِّ قیسٍ، بنتِ مِحصَن: أنَّها أتَتْ بابٍ لها صَغیرٍ لم یأکُلِ الطَّعامَ إِلى رسولِ الله ج، فَأجْلَسَه رسولُ الله ج فی حِجْرِه، فبالَ على ثَوبِه، فَدَعا بماءٍ فَنَضَحَه، ولم یَغسِلْه. متفق علیه([8]).
497 (8) از امقیس دختر محصن ـ لـ روایت است که وی پسربچهی شیرخواری داشت که هنوز غذا نمیخورد و از شیر مادرش تغذیه میکرد، و آن را پیش پیامبر ج برد (تا برای او دعای خیر و برکت نماید). پیامبر ج آن پسربچهی شیرخوار را در دامن خود نشاند.(مدتی نگذشت که آن پسر) بر جامهی آن حضرت ج ادرار کرد و لباسهای پیامبر ج را به ادرار آلوده و ملوث گرداند، پیامبر ج درخواست آب کرد و مقداری آب را بر محل ادرار آن بچه پاشید ولی آن را (خوب) نشست (و در شستن آن، مبالغه ننمود، بلکه به غسل خفیف اکتفا کرد).
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: علماء و صاحبنظران فقهی و اسلامی، دربارهی شیوه و روش طهارت و پاککردن ادرار پسر بچهی شیرخوار با همدیگر اختلاف نظر دارند:
امام شافعی، امام احمد و امام اسحاق به عوض شستن ادرار پسربچهی شیرخوار، پاشیدن و ترشح مقداری آب بر محل ادرار آن بچه را کافی میدانند. ولی امام ابوحنیفه (و تمام فقهای کوفه،) امام مالک و سفیان ثوری، بر این باورند که شستن ادرار پسر بچهی شیرخوار نیز همانند ادرار دختربچهی شیرخوار، ضروری و لازمی است، البته فرق این است که درطهارت و شستن ادرار پسربچه، مبالغه و خویشتن را به تکلیف و سختیانداختن مانند ادرار دختر، لازم و ضروری نیست، بلکه غسل و شستن خفیف کافی است، و این گروه از علماء «نضح» و یا «رش» را که در احادیث آمده است، به شستن خفیف معنی کردهاند.
البته پیرامون ادرار دختربچهی شیرخوار، نظریه و دیدگاه تمام علماء این است که شستن آن ضروری و الزامی است و علت فرق میان ادرار پسر و دختر، این است که ادرار دختربچهی شیرخوار، غلیظتر و متعفنتر از ادرار پسربچهی شیرخوار است.
و ادرار پسربچه تا بدین حد، غلیظ و متعفن نیست، البته پس از به اتمامرسیدن دوران شیرخوارگی (که همان دو سال باشد) هیچ فرقی میان دختر و پسر باقی نمیماند، و باید لباسی را که به ادرار هر کدام از آن دو آلوده و ملوث شده است، شسته شود.
498 – (9) وعن عبدالله بن عبَّاسٍ، قال: سمعتُ رسولَ الله ج یقول: «إِذا دُبِغَ الِاهابُ فقد طَهُرَ». رواه مسلم([9]).
498 – (9) عبدالله بن عباس ـ ب ـ گوید: از رسولخدا ج شنیدم که فرمود: «هر پوست (مرداری) که دبّاغی و پوستپیرایی شود، (برای استفاده نمودن از آن) پاک و پاکیزه میشود».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
«اهاب»: پوست ناپیراسته و دباغت نشده. «دبغ»: دباغت. پاککردن و پیراستن پوست حیوانات. «دبّاغ»: پوستپیرا. کسی که پیشهاش پاککردن و پرداخت کردن پوست حیوانات است.
499 – (10) وعنه، قال: تُصُدِّقَ على مولاةٍ لمَیمونةَ بِشاةٍ، فماتَتْ، فمَرَّ بها رسولُ الله ج، فقال: «هَلاَّ أخَذتُمْ إِهابَها فدَبَغْتُمُوه، فانتَفَعْتُم به!»، فقالوا: إِنَّها مَیْتَةٌ، فقال: «إِنما حُرِّمَ أکْلُها». متفق علیه([10]).
499 – (10) عبدالله بن عباس ـ ب ـ گوید: گوسفندی از صدقهی بیتالمال به کنیز امالمؤمنین میمونه ـ لـ (همسر گرامی پیامبر ج) بخشیده شد که بعدها مردار گشت.
روزی گذر پیامبر ج بدین گوسفند مردار افتاد و فرمود: چرا پوستش را دباغت و پوست پیرایی نکردید تا از آن استفاده نمایید؟ گفتند: این گوسفند مردار است، چطور میتوان از آن استفاده کرد!؟ پیامبر ج فرمود: فقط خوردن گوشت آن حرام میباشد.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
500 – (11) وعن سَوْدَةَ زوْجِ النبیِّ ج، قالت: ماتَتْ لنا شاةٌ، فَدَبَغْنا مَسْکَها، ثُمَّ ما زِلنا نَنْبِذُ فیه حتى صارَ شَنّاً. رواه البخاری([11]).
500 – (11) ام المؤمنین سوده ـ لـ (همسر گرامی پیامبر ج) گوید: گوسفندی از ما مردار گشت، از اینرو، پوستش را دباغت و پوستپیرایی کردیم و از آن مشکیزهای ساختیم وآنقدر از آن استفاده نمودیم و در آن نبیذ درست کردیم تا تبدیل به مشکی کهنه و تکیده شد.
[این حدیث را بخاری روایت کرده است]
«شَنّاً»: شن، به مشک کهنه و تکیده میگویند.
شرح: وقتی پوست حیوان مردار، دباغی و پوستپیرایی شود، به وسیلهی دباغی چه ظاهر و چه باطنش تمیز میگردد و هر استفادهای میتوان از آن کرد.
البته باید دانست که پوست تمام حیوانات، چه حیوانات حلالگوشت و چه حیوانات حرام گوشت، به جز پوست خوک و سگ، به وسیلهی دباغی، ظاهر و باطن آنها پاکیزه میشود و میتوان در آن مایعات و غیرمایعات مانند حبوبات و غیره را ریخت و از آن استفاده نمود.
امام ابوحنیفه، شافعی و احمد بر این باورند که دباغی ظاهر و باطن پوست را پاک میکند و میتوان از آن در مایعات و غیر آن، استفاده کرد و در آن آب، روغن، نبیذ و غیره جای داد. ولی امام مالک معتقد است دباغی ظاهر پوست را پاک میکند و میتوان آن را در غیر مایعات به کار برد، مثل نهادن حبوبات در آن، و نمیتوان مایعات از قبیل روغن، آب و نبیذ را در آن ریخت.
501 – (12) عن لُبابةَ بنتِ الحارِث، قالت: کانَ الحُسینُ بنُ علی، بما، فی حِجْر رسولِ الله ج، فبالَ على ثوبِه. فقلتُ: إلْبَسْ ثَوباً، وأَعْطِنی إِزارَکَ حتى أغسِلَهُ، قال: «إِنَّما یُغسَلُ منْ بَوْلِ الأُنْثى، ویُنْضَحُ منْ بوْلِ الذَّکَر». رواه أحمد، وابوداود، وابن ماجة([12]).
501 – (12) لبابه دختر حارث ـ ل ـ گوید: حسین بن علی ـ ب ـ، در دامان پیامبر ج بود که بر لباس ایشان ادرار کرد و جامهشان را به ادرار آلوده و ملوث گردانید. به پیامبر ج گفتم: جامهای دیگر بپوشید، و شلوار خویش را (که به ادرار ملوث شده) به من دهید تا آن را بشویم.
پیامبر ج فرمود: بیگمان ادرار دختر بچه(ی شیرخوار) شسته میشود. ولی برای پاک و تمیزکردن ادرار پسربچه(ی شیرخوار) کافی است که روی آن، آب پاشیده شود.
[این حدیث را احمد، ابوداود و ابنماجه روایت کردهاند.]
502 – (13) وفی روایةٍ لأبی داود، والنسائی، عن أبی السَّمْحِ، قال: «یُغسَلُ من بَولِ الجاریةِ، ویُرَشُّ منْ بولِ الغُلامِ»([13]).
502 – (13) در روایتی دیگر ابوداود و نسائی از «ابو سمح» (خادم پیامبر ج) روایت میکنند که پیامبر ج فرمود: «ادرار دختر بچه(ی شیرخوار) شسته شود ولی برای پاککردن ادرار پسربچه(ی شیرخوار) کافی است که روی آن، آب پاشیده شود».
چنانچه قبلاً نیز بیان شد، مسلک امام ابوحنیفه، امام مالک، سفیان ثوری و فقهای کوفه این است که شستن ادرار پسر بچهی شیرخوار، همانند ادرار دختر بچهی شیرخوار لازم و ضروری است، البته در پاککردن ادرار پسربچهی شیرخوار همانند دختربچه، مبالغه ضروری نیست بلکه شستن خفیف کافی است.
و امام ابوحنیفه، احادیثی را که در آنها واژههای«نضح» و «رش» آمده به خاطر اینکه با روایات دیگر مطابقت پیدا نماید به شستن خفیف، معنی کرده است.
503 - (14) وعن أبی هریرةَ، قال: قال رسولُ الله ج: «إِذا وَطِىءَ أحدُکُم بِنَعلِه الأذَى، فإنَّ التُّرابَ له طَهُورٌ». رواه ابوداود. ولابن ماجة معناه([14]).
503 – (14) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمود: «هرگاه یکی از شما با کفش خویش، بر چیزی پلید و نجس (همچون مدفوع انسان و سرگین حیوان) لگد کرد و آن را زیر پا، له نمود (ناراحت نباشد، چرا که) خاک آن را پاک میکند».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است. و به همین معنی ابنماجه نیز روایت نموده است].
504 – (15) وعن أمِّ سَلمةَ، قالتْ لها امرأةٌ: إنی امرأةٌ أُطیِلُ ذَیْلِی، وأمشِی فی المکان القَذِر. قالتْ: قال رسولُ الله ج: «یُطَهِّرُه ما بعدَهُ». رواه مالکٌ، وأحمد، والترمذی. وابوداود والدارمیُّ وقالا: المرأةُ أمُّ ولَدٍ لإِبراهیمَ بنِ عبد الرحمن بن عوف([15]).
504 – (15) زنی از امسلمه ـ ل ـ (همسر گرامی پیامبر ج) سؤال کرد و گفت: من زنی هستم که پایین دامنم را دراز میکنم و از محلی که نجاست و پلیدی (مثل مدفوع انسان و سرگین حیوان) در آن هست، عبور میکنم؟ (حال شما بفرمائید که تکلیف من چیست؟ چگونه باید آن را پاک کنم؟) ام سلمه ـ ل ـ گفت: پیامبر ج فرمود:آنچه بعد از نجاست است (یعنی خاک) آن را پاک و تمیز میکند.
[این حدیث را مالک، احمد و ترمذی روایت نمودهاند. و ابوداود و دارمی نیز این حدیث را روایت کردهاند و گفتهاند: آن زن سؤال کننده، «امّ وَلد» ابراهیم بن عبدالرحمن بن عوف است].
شرح: علماء و صاحبنظران اسلامی و دینی، این حدیث را تأویل نمودهاند و گفتهاند: پیرامون «موزه و کفش» مسلم است، نجاستی که به آنها چسبیده باشد، در اثر برخورد با خاک و کشیدهشدن روی آن، پاک و تمیز میشود، ولی دربارهی بدن و جسم و لباس و جامه، چنین چیزی ممکن و متصور نیست. تمام علمای دینی و صاحبنظران فقهی براین باورند که پلیدی و نجاستی که بر آنها افتاده، اگر تازه و تر باشد حتماً باید شسته شوند.
البته این سؤال در اینجا پیش میآید که علما گفتهاند: اگر نجاستی بر روی لباس و یا جسم باشد، باید حتماً شسته شوند، حال آنکه در این حدیث، از دامن لباس، بحث به میان آمده و در حدیث تصریح شده که دامن لباس نیز در اثر برخورد با زمین پاک میگردد؟!
بهترین پاسخی که برخی از علماء به این حدیث دادهاند این است که سؤالکننده، یقین نداشت که دامن او ملوث و آلوده به نجاست و پلیدی بوده است، بلکه وی در اینباره دچار توهم و وسواس شده و تصور مینمود که به جهت عبور و مرور از اماکن آلوده به نجاست، لباس وی از نجاستهای آن مصون و محفوظ نمیماند و بدان ملوث میگردد، از اینرو آن حضرت ج به خاطر توهمزدایی و به جهت اینکه این توهم و وسواس را از میان ببرد فرمود: زمین مسیر، دامن را پاکیزه میکند.
و نیز گفتهاند که: انگیزهی سؤالکننده، صرفاً سؤال از آلودگی محیط به نجاسات نبود بلکه هدف اصلی وی، سؤال از قطرههای کوچک گل و لای بود که هنگام راه رفتن در معابر و خیابانها، بر دامن میافتد و چنانچه در کتب فقهی نیز به ثبت رسیده؛ اینچنین قطرههایی از دیدگاه و منظر شرع مقدس اسلام، بخشیده شده و معاف میباشد.
ولی پیامبر ج برای اطمینان خاطردادن به سؤالکننده، فقط به این مسئله اکتفا نکرده، بلکه از پاکشدن دامن به وسیلهی زمین پاک نیز سخن گفت، تا شک و تردید و توهم و وسواس او برطرف شود.
505 - (16) وعن المِقدامِ بن معدی کَرِبٍ، قال: نَهى رسولُ الله ج عن لُبْسِ جُلودِ السِّباعِ، والرُّکُوبِ علیها. رواه ابوداود والنسائی([16]).
505 – (16) مقدام بن معدیکرب س گوید: رسولخدا ج از به تنکردن پوستهای درندگان (مانند: شیر، ببر، یوسپلنگ و...) و از نشستن بر آنها (چه بر زمین و چه بر زین اسب) نهی کرد.
[این حدیث را ابوداود، نسایی روایت کردهاند].
506 – (17) وعن أبی المَلیحِ بن أُسامَةَ، عن أبیه، عن النبیِّ ج: نهى عن جُلودِ السِّباع. رواه أحمد، وابوداود، والنِّسائی. وزاد الترمذیُّ، والدارمیُّ: أنْ تُفْتَرَش([17]).
506 – (17) ابوالملیح بن اسامه از پدرش روایت میکند که پیامبر ج از استفادهنمودن از پوستهای درندگان (چه برای پوشاک و چه برای نشستن که از آنها فرش و گستردنی تهیه شود) نهی فرمود.
این حدیث را احمد، ابوداود و سنائی روایت کردهاند. و ترمذی و دارمی نیز این حدیث را روایت نمودهاند و این عبارت را نیز افزودهاند:
«پیامبر ج از پوستهای درندگان که از آنها فرشها و گستردنیها تهیه گردد و برآنها نشسته شود، نهی فرمود».
507 – (18) وعن أبی المَلیح: أنَّه کَرِهَ ثَمَنَ جُلودِ السِّباعِ. رواه الترمذیُّ فی کتاب اللّباسِ بلفظ کَرِهَ جُلُودَ السِّباعِ من «جامعه». وسندُه جَیِّدٌ([18]).
507 – (18) از ابو الملیح روایت است که وی پول حاصل از خرید و فروش پوستهای درندگان را ناخشنود و بد میدانست.
همین حدیث را ترمذی در «کتاب اللباس» (که سندش جید و خوب است) اینگونه روایت کرده است:
«ابو الملیح، از پوستهای درندگان، خوشش نمیآمد».
شرح: از مجموع این سه روایت میتوان نهی پیامبر ج را به دو صورت تشریح کرد:
1- نهی تحریمی باشد. و این در صورتی است که از پوستهای درندگان، پیش از آنکه دباغت و پوستپیرایی شوند، استفاده گردد، چرا که قبل از دباغی، پوستهای درندگان چون حرامگوشت و مردارند، نجس میباشند، از این جهت پیامبر ج از استفادهنمودن پوستهای درندگان برای پوشاک و نشستن بر آنها، قبل از دباغی به صورت تحریم، نهی فرمود، چرا که چنین پوستهایی، نجس و پلید میباشند.
2- نهی تنزیهی و ارشادی باشد. چون ثروتمندان مغرور و قدرتمندان خودخواه و خودبزرگبین، غالباً از چنین لباسهایی که از پوستین درندگان تهیه شده، به تن میکنند و بر فرشها و بر گستردنیهایی مینشینند که از پوست این حیوانات فراهم آمده و با این کار، ثروت خود را به رخ دیگران میکشیدند و از این کار لذت میبرند.
پیامبر ج، مسلمانان پرهیزگار و با ایمان را که افق فکرشان از این مسائل برتر و بالاتر است و شخصیت را با معیار زر و زور نمیسنجند، از اینکه از چنین لباسها و فرشهای گرانبها و قیمتی استفاده کنند و خویشتن را به گردنکشان و متکبران تشبیه کنند، به صورت ارشادی و تنزیهی نهی فرمود تا با استفاده از پوستهای درندگان، دچار تکبر و نِخوَت و غرور و خودخواهی نشوند.
در حقییقت در عصر ما نیز، ثروتمندان مغرور، گرفتار جنون ثروت خویشاند، آنها از این که ثروت خود را به رخ دیگران بکشند لذت میبرند، از این که سوار مرکب راهوار گرانقیمت خود شوند و به تن پوستهای گرانبهای حیوانات درنده (چون ببر و یوسپلنگ) کنند و بر زینهای گرانقیمت و فرشهای گرانبها بنشینند و از میان پابرهنگان و بینوایان بگذرند و گردوغبار بر صورت آنها بیفشانند و تحقیرشان کنند، احساس آرامش خاطر میکنند.
اینگونه افراد مغرور و خودخواه، چون راهی برای خرجکردن ثروت عظیم خود پیدا نمیکنند، رو به سوی ارزشهای خیالی میآورند، مجموعهای از کاسه کوزههای شکستهی قدیمی را به عنوان عتیقههای گرانبها، و گاه مجموعهای از این تابلوهای بیرنگ و یا حتی مجموعهای از تمبرهای پستی، اسکناسهای قدیمی و مانند آن را که متعلق به سالها و یا قرون گذشته است به عنوان باارزشترین کالاها در قصر و کاخ خود جمع آوری میکنند.
و گاه حیوانات آنها، دارای مرفهترین زندگی هستند و حتی از معلم و پزشک و دارو بهره میگیرند در حالی که انسانهای مظلومی در نزدیکی آنها در بدترین شرائط زندگی میکنند و یا در بستر بیماری ناله سر دادهاند، نه پزشکی بر بالین آنها حاضر میشود و نه قطره دارویی، شبها گرسنه میخوابند، حالآنکه در همسایگی دیوار به دیواراین افراد ثروتمند مغرور و از خدا بیخبرند.
ولی افراد پرهیزگار و مؤمن که افق فکرشان از این مسائل برتر و بالاتر است و هیچگاه شخصیت را با معیار زر و زور نمیسنجند و هیچ وقت ازرشها را در امکانات مادی جستجو نمیکنند و پیوسته بر اینگونه نمایشهای جنونآمیز ثروتمندان لبخند تمسخرآمیز میزنند و آنها را حقیر و کوچک میشمارند، هرگز در مقابل زرق و برقهای هیجانانگیز و زینتهای دنیا، استقامت خویش را از دست نمیدهند و از خویش صبر و شکیبایی به خرج میدهند و در برابر محرومیتها، مردانه میایستند، در مقابل ناکسان و ثروتمندان مغرور، سر فرود نمیآورند و مرد و مردانه در بوتهی آزمایشهای الهی، آزمایش مال و ثروت و ترس و مصیبت، همچون کوه پا برجا میایستند.
آری! چنین کسانی لیاقت کسب رضایت و خشنودی خدا را دارند و این چنین کسانی لیاقت دارند تا به مظاهر پوچ و بیمعنای ثروتمندان پشتپا بزنند و به آنها به نگاه تحقیرآمیز و تمسخرگونه بنگرند و هرگز تحتالشعاع ثروت و پول آنها قرار نگیرند.
بدین خاطر است که پیامبر ج به صورت ارشادی (نه تحریمی) مسلمانان پرهیزگار و با ایمان را توصیه میکند تا از مظاهر ثروتمندان مغرور، و خودخواهان متکبر، فاصله بگیرند و بدانها هیچگونه اهمیت و توجهی نکنند.
البته باید دانست که مراد پیامبر ج از این احادیث این نیست که مسلمانان نمیتوانند از پوستهای دباغتشدهی درندگان، استفاده نمایند و یا نمیتوانند از پاکیزگیها و زینتهای خداوندی بهره گیرند، بلکه پیامبر ج با این دستور خویش، میخواهد نهال خبیث و پلید تکبر و غرور، نخوت و خودخواهی و خودبزرگبینی و خودمحوری را از قلوب و نفوس مسلمانان بخشکاند و آنها را به زندگیای توأم با آرامش، تواضع و فروتنی، خشوع و خضوع و ایثار و فداکاری رهنمون سازد.
پس مسلمانان میتوانند به شرط دوری از تکبر و خودخواهی از پاکیزگیها و زینتهای الهی (همچون خوراکیها، پوشاکها، میوهها، شیرینیها و...) استفاده نمایند، چرا که پیامبر ج میفرماید:
«دور از خودپسندی و تکبر و اسراف، بخورید، بنوشید، صدقه کنید و بپوشید زیرا حق تعالی دوست دارد تا اثر نعمتش را بر بندهاش ببیند».
508 – (19) وعن عبد الله بن عُکَیْمٍ، قال: أتانا کتابُ رسولِ الله ج: «أنْ لا تَنتَفِعُوا مِنَ المَیْتَةِ بإِهاب، ولا عَصَبٍ». رواه الترمذیُّ، وابوداود، والنِّسائیّ، وابنُ ماجة([19]).
508 – (19) عبدالله بن عُکیم س گوید: نامهای از طرف رسولخدا ج به نزدمان آمد که در آن این مسئله قید شده بود که از حیوانات مردار (قبل از دباغت و پوستپیرایی) نه از پوستشان استفاده نمائید و نه از عصبشان.
[این حدیث را ترمذی، ابوداود، نسائی و ابنماجه روایت کردهاند].
«عصب»: عصب که حس و حرکت، بدانها بازبسته است، و به معنای «پَی» نیز میباشد. مراد حدیث این است که پیش از دباغی و پوستپیرایی حیوان مردار، هیچگونه استفادهای از آن درست نیست، چرا که تنها راهحل پاکشدن ظاهر و باطن پوست حیوانات مردار، اعم از آنها که گوشتشان حلال است یا حرام، دباغی میباشد، و فقط دباغت است که فضلات و چیزهایی که باعث فساد و پوسیدن و بوگرفتن پوست میگردد از بین میبرد و ظاهر و باطن پوست را برای استفاده تمیز و پاک میگرداند.
509 – (20) وعن عائشةَ، لا، أنَّ رسولَ الله ج أمَرَ أنْ یُسْتَمْتَعَ بجُلودِ المَیْتَةِ إِذا دُبِغَت، رواه مالکٌ، وابوداود([20]).
509 – (20) عایشه ـ ل ـ گوید: رسولخدا ج فرمان داد که هرگاه پوستهای حیوانات مردار، دباغی و پوستپیرایی شدند مردم از آنها استفاده نمایند (چرا که وقتی پوست حیوان دباغی شد، به وسیلهی دباغت و پوستپیرایی، چه ظاهر و چه باطنش تمیز و پاک میگردد و میتوان از آن در امور زندگی بهره گرفت).
[این حدیث را مالک و ابوداود روایت کردهاند].
510 – (21) وعن میْمونةَ، قالتْ: مَرَّ على النَّبیِّ ج رِجالٌ مِنْ قُریشِ یَجُرُّونَ شاةً لهم مثلَ الحِمارِ، فقال لهم رسولُ الله ج: «لو أخَذْتُم إِهابَها». قالوا: إِنَّها مَیْتةٌ. فقال رسولُ الله: «یُطَهِّرُها الماءُ والقَرَظُ». رواه أحمد، وابوداود([21]).
510 – (21) حضرت میمونه ـ ل ـ گوید: تنی چند از مردمان قریش، در حالی از کنار پیامبر ج عبور کردند که روی زمین گوسفندی مردار را میکشیدند و این گوسفند مردار (در اثر آماسیدگی و ورم و انتفاخ و برآمدگیهای جانبی) بسان الاغ (در بزرگی و ضخامت) شده بود.
پیامبر ج بدانها فرمود: «کاش از پوستش استفاده مینمودید»؟ گفتند: آخر این مردار شده است (چگونه از آن استفاده نمائیم؟) پیامبر ج فرمود: «بیگمان «آب» و «قَرَظ» آ ن را تمیز و پاک میگرداند (یعنی به وسیلهی دباغی و پوستپیرایی پاک میشود)».
[این حدیث را احمد و ابوداود روایت کردهاند].
القَرَظُ: برگ درخت سلم، که با آن پوست را دباغی کنند، مفرد آن «قرظة» است.
البته باید دانست که هدف پیامبر ج این نیست که دباغی و پوستپیرایی فقط منحصر در همین دو چیز است، بلکه میتوان فضلات و چیزهایی که باعث فساد و پوسیدن و بوگرفتن پوست میگردد را به وسیلهی دیگر دواها و داروها و وسائل گیاهی و غیر آن نیز، از بین برد. و پیامبر ج در این حدیث فقط به یکی از شیوههای معمول و متداول آن زمان در دباغت و پوستپیرایی اشاره کرده است و هیچگاه هدفشان انحصار و تحدید در همین شیوه نبوده است بلکه میتوان از روشهای پوست پیرایی دیگر که در این زمان نیز در برخی مناطق معمول و متداول است، از قبیل استفادهنمودن از خاکستر، حرارت و اشعهی خورشید و وسایل گیاهی و غیر آن، در دباغی بهره گرفت.
511 - (22) وعن سَلمةَ بن المُحَبِّق، قال: إِنَّ رسولَ الله ج جاءَ فی غزوَةِ تَبوکَ على أهلِ بیتٍ، فإِذا قِرْبةٌ مُعَلَّقَةٌ، فَسَألَ الماءَ. فقالوا له: یا رسول الله! إِنَّها مَیْتةٌ. فقال: «دِباغُها طَهُورُها». رواه أحمد، وابوداود([22]).
511 – (22) سلمة بن محبق س گوید: در جنگ تبوک، گذر پیامبر ج به ساکنان و مردمان خانهای افتاد و دید که (در دروازهی خانهشان) مشکیزهای آویزان است، از اینرو از آنها آب طلبید. گفتند: ای رسولخدا ج آخر این مشکیزه از پوست حیوان مردار (البته پس از دباغت و پوستپیرایی) میباشد (لذا شایسته و زیبنده نیست که شما از آن آب بنوشید).
پیامبر ج فرمود: «دباغی، پاککنندهی پوست مردار است».
[این حدیث را احمد و ابوداود روایت کردهاند].
«غزوهی تبوک»: غزوهی تبوک در رجب سال نهم هجری، یعنی یک سال پس از فتح مکه به وقوع پیوست که هوا بسیار گرم، میوهها رسیده، و درختان سایهدار بودند و مسلمانان با مسافتی طولانی و بیابانی بیآب و علف، و دشمنان متعدد و فراوان و تا دندان مسلح، رو به رو بودند و به همین دلیل بود که رسولخدا ج پیش از حرکت به مسلمانان اطلاع دادند که به چه منظور و کدامسو حرکت میکنند تا این که از هر نظر آمادگی نمایند، و تبوک جایی در میان «وادیالقری» و «شام» است.
«قربة»: مشک. «معلقة»: آویزان. مشکیزهی آویزان و معلق.
512 – (23) عن امرأةٍ من بنی عبد الأشْهَل، قالت: قلتُ یا رسولَ الله! إِنَّ لنا طریقاً إلى المسجد مُنْتَنةً، فکیفَ نَفعَلُ إِذا مُطِرنا؟ فقال: «أَلَیسَ بَعدَها طریقٌ هی أطْیَبُ منها؟» قلتُ: بَلى. قال: «فهذه بهذه». رواه ابوداود([23]).
512 – (23) زنی از طائفه و تیرهی «بنیعبدالاشهل» گوید: به پیامبر ج گفتم: ای رسولخدا ج! برای ما به سوی مسجد راهی بدبو و متعفن و محلی پر نجاست و پلیدی است (که از آن عبور میکنیم) حال شما بفرمایید، وقتی که در چنین مکانی باران ببارد، تکلیف ما چیست؟ و چگونه باید خویشتن را از نجاسات و پلیدیهای آن، پاک و تمیز گردانیم؟
پیامبر ج فرمود: «آیا پس از این راه بدبو، راهی پاکتر و تمیزتر از آن وجود ندارد»؟ آن زن گفت: آری، وجود دارد. پیامبر ج فرمود: «پس این (راه پاک و تمیز) در مقابل این (راه کثیف و پلید، یعنی آنچه بعد از نجاست است ـ یعنی خاک ـ آن را پاک میکند)».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
«مُنْتَنةً» جای بدبو و متعفن.
513 – (24) وعن عبد الله بن مسعود، قال: کُنَّا نُصَلّی مع رسولِ الله ج ولا نَتَوَضَّأُ مِنَ المَوْطِىءِ. رواه الترمذی([24]).
513 – (24) عبدالله بن مسعود س گوید: همراه با رسولخدا ج نماز میخواندیم (و اگر در حال رفتن به سوی مسجد، کفشها و یا پاهایمان به نجاستها آلوده میشد) آنها را نمیشستیم و تمیز نمیکردیم (چرا که بر اساس فرمان رسولخدا ج آنچه بعد از نجاسات است ـ یعنی خاک ـ آن را پاک و تمیز میگرداند).
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
«الـموطی»: مراد نجاستهایی است که زیر پا لگدمال و پایمال میشود.
باید دانست که اگر نجاست تازه و تر باشد و کفش یا پا را ملوث گرداند، باید شسته و تمیز گردد. ولی اگر نجاستی خشک بر موزه و کفش چسبیده، در اثر برخورد با خاک و کشیدهشدن بر روی زمین پاک میگردد. واین سخن ابنمسعود س نیز به صورتی حمل میشود که نجاست خشک بر کفش یا موزه چسبیده باشد که در آن صورت با برخورد با خاک و کشیدهشدن روی زمین پاک میگردد.
ولا نتوضَّأُ من المَوْطِىءِ: این عبارت را میتوان به دو گونه ترجمه کرد:
1- اگر در حال رفتن به سوی مسجد کفشها و پاهایمان به نجاستها آلوده میشد، آنها را نمیشستیم و تمیز نمیکردیم، بلکه در اثر برخورد با خاک و کشیدهشدن روی آن، پاک و تمیز میشد در این صورت «لا نتوضَّأ» به «لا نَغسل أرجلنا» ترجمه میگردد.
2- اگر در حال راه رفتن، پاهایمان به نجاستها ملوث و آلوده میشد، مجددا وضو نمیگرفتیم و چنانچه تمام فقها بر این مسئله اجماع کردهاند که این نوع وضوء واجب نیست البته اگر نجاست، تر و تازه باشد در آن صورت، فقط شستن پاها واجب خواهد بود.
514 – (25) وعن ابنُ عمر، قال: کانتِ الکلابُ [تَبُولُ] تُقبِلُ وتُدْبِرُ فی المسجدِ فی زمانِ رسولِ الله ج، فلم یکونوا یَرُشُّونَ شَیْئاً من ذلک. رواه البخاریُّ([25]).
514 – (25) عبدالله بن عمر ـ ب ـ گوید: در زمان رسولخدا ج سگها در مسجد رفت وآمد (و ادرار) میکردند و هیچگاه (بر محل ادرارشان) چیزی نمیریختند.
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
شرح: از این حدیث، احناف استدلال کردهاند علاوه از جاری ساختن آب، از راه خاک برداری زمین، و خشکشدن آن، نیز زمین پاک میشود. چنانچه در این حدیث سگها در مسجد رفت و آمد میکردند، و گاهی در صحن مسجد و اطراف و اکناف آن، نیز ادرار مینمودند، اما با خشکشدن زمین و بدون اینکه بر محل ادرارشان آبی بریزند [فلم یکونوا، یرشّون شیئاً من ذالک] آن حصه از زمین را پاک میدانستند و یکی از شیوههای تطهیر را خشکشدن زمین تصور میکردند.
البته اینکه سگها در مسجد رفت وآمد و ادرار میکردند، مربوط به اوائل ساخت مسجدالنبی است که حفاظی محکم برای ورود اینگونه حیوانات نبود، چنانچه در تاریخ میخوانیم که:
«برای ساخت مسجد، قطعه زمینی خریده شد که در آن، گورهای مشرکان، ویرانههایی چند، شماری درختان خرما و یک درخت «غرقد» بود. رسولخدا ج دستور دادند گورهای مشرکان را شکافتند، ویرانهها را تخریب کردند، درختان خرما و آن درخت غرقد را قطع کردند و چوب آنها را در سمت قبلهی مسجد روی هم چیدند و دیوارهایشان را با خشت و گل بالا بردند، سقف آن را با الیاف خرما پوشانیدند و ستونهایشان را با تنههای درختان خرما ساختند، کف مسجد را با شن و سنگریزه فرش کردند و برای آن، سه درب قرار دارند. درازای زمین، از سمت قبله تا انتهای آن یکصد ذراع بود، دو طرف دیگر زمین نیز همین مقدار یا کمتر، و پَی ساختمان مسجد سه ذراع بود.
مسجد در آن زمان، تنها مکانی برای نمازگزاران نبود، دانشگاهی بود که مسلمانان در آن تعالیم و رهنمودهای اسلام را فرا میگرفتند، باشگاهی بود که در آ ن قبائل و طوایف مختلف که از دیرباز در اثر گرایشهای جاهلی با یکدیگر در ستیز و نبرد بودند، در آنجا فراهم میآمدند. پایگاهی بود که همهی امور از آنجا اداره میشد و همهی فعالیتها از آنجا سازمان داده میشد و پارلمانی بود که درآن جلسات مشورتی و کمیتههای اجرایی تشکیل میشد، از همهی اینها گذشته، مسجد خانهای بود که درآن شمار بسیاری از بینوایان مهاجرین و پناهندگان که در مدینه، خانه و ثروت و خانواده و فرزندانی نداشتند سکونت میکردند». [رحیق المختوم ص 364]
از اینرو گاهی اوقات (چون مسجد دروازهای مخصوص برای منع سگها نداشت) آنها وارد مسجد میشدند و رفت وآمد و ادرار مینمودند.
515 – (26) وعن البَراءِ، قال: قال رسولُ الله ج: «لا بأسَ بِبَولِ ما یُؤْکَلُ لَحْمُه»([26]).
515 – (26) براءبن عازب س گوید: پیامبر ج فرمود: هیچ باکی به ادرار حیوانی که گوشتش خورده میشود، نیست.
516 – (27) وفی روایة جابرٍ، قال: «ما أُکِلَ لحمُه فلا بأسَ بِبَولِه». رواه أحمد، والدارقطنی([27]).
516 – (27) در روایتی دیگر، جابر س گوید: پیامبر ج فرمود: حیوانی که حلال گوشت است و گوشتش خورده میشود، باکی به ادرارش نیست.
[این حدیث را احمد و دارقطنی روایت کردهاند].
شرح: پیرامون این مسئله که آیا ادرار حیوانات حلالگوشت(مانند: شتر، گاو و گوسفند و...) پاک است یا نجس، میان علماء و صاحبنظران فقهی اختلاف نظر وجود دارد: امام مالک و امام محمد بر این باورند که ادرار چنین حیواناتی پاک است و به دو حدیث بالا وحدیث «عرنیین» استدلال میکنند.
از آن طرف، جمهور علماء و از جمله امام ابوحنیفه، امام شافعی، امام ابویوسف، و سفیان ثوری، معتقدند که ادرار چنین حیواناتی نجس میباشد. البته امام ابوحنیفه بر مبنای دو حدیث بالا، این نجاست را نجاست خفیفه میداند نه غلیظه.
و این گروه از علماء به عموم حدیث «إستنزهوا عن البول فإن عامة عذاب القبر منه» «از ادرار بپرهیزید که بیشتر عذاب قبر به آن بر میگردد» و حدیث «نهی رسول الله ج عن أکل لحوم الجلالة وألبانها» [ترمذی] استدلال کردهاند، یعنی: «پیامبر ج از خوردن گوشت و شیر حیوانی که از پسافکندهی حیوانات و اشیای کثیف و پلید تغذیه میکند، نهی فرمود». گویا سبب نهی، خوردن کثافتی و پسافکندهی حیوانات میباشد از این روایت به صورت «دلالة النص» پلیدی ادرار و پسافکندهی حیوانات حلال گوشت برداشت میشود.
البته امام ابویوسف معتقد است که اگر طبیبی حاذق و متخصص بگوید که به جز از تداوی با ادرار حیوانات حلالگوشت و یا دیگر اشیای حرام، علاج بیماری امکان ندارد در چنین صورتی تداوی با حرام و ادرار حیوانات جایز خواهد بود.
و امام مالک نیز چون ادرار حیوانات حلالگوشت را پاک میداند، تداوی با آن و دیگر چیزهای حرام را برای بهبودی و سلامتی، به طور مطلق جایز میداند.
و امام ابوحنیفه و امام محمد و شافعی براین باورند که تداوی با محرمات به طور مطلق ناجایز میباشد. البته امام طحاوی در «شرح معانیالاثار» گفته است که: علاوه از شراب تداوی با سائر محرمات (از قبیل ادرار حیوانات) جایز است.
[1]- بخاری 10/274 ح 172، مسلم 1/234 ح (90- 279)، نسایی 1/52 ح 63، ابن ماجه 1/120 ح 364، مؤطا مالک 1/34 ح 35 از کتاب الطهارة، مسنداحمد 2/245 و روایت دوم «طهور أحدکم ...» را این بزرگواران نقل کردهاند.، مسلم 1/234 ح (91-279)، ابوداود 1/57 ح 71.
[2]- بخاری 1/323 ح 220، ابوداود 1/263 ح 380، ترمذی 1/275 ح 147، نسایی 1/48 ح 56، ابن ماجه 1/176 ح 529، مسنداحمد 2/239 و این حدیث را برخی از این بزرگواران یا به صورت مختصر نقل کردهاند یا به صورت طولانی.
[3]- بخاری به صورت مختصر 1/322 ح 219، مسلم 1/236ح (99-284)، ترمذی 1/276 ح 148، نسایی 1/47ح 53 و 54، مسنداحمد 3/110، و دارمی نیز این حدیث را به صورت مختصر نقل کرده است 1/205 ح 740.
[4]- بخاری 1/410 ح 307، مسلم 1/240 ح (110-291)، ابوداود 1/255 ح 361، ترمذی 1/254 ح 295، ابن ماجه 1/178 ح 536، مسنداحمد 6/142.
[5]- بخاری 1/332 ح 230، مسلم 1/239 ح(108- 289)، ابوداود 1/260 ح 303، نسایی 1/156 ح 295، ابن ماجه 1/178 ح536، مسنداحمد 6/142.
[6]- مسلم 1/238 ح (106-288)، ابوداود 1/259 ح 371 به نقل از همام و نیز ابوداود 1/260ح 372 به نقل از اسود، ترمذی به نقل از همام 1/198 ح 116، نسایی به نقل از همام 1/156 ح 298 و به نقل از اسود 1/156 ح 300، ابن ماجه به نقل از همام 1/171 ح 537 و به نقل از اسود ح 539، مسنداحمد به نقل از همام 6/135 و به نقل از اسود 6/213.
[7]- مسلم 1/238 ح (105-288).
[8]- بخاری 1/326 ح 223، مسلم 1/238 ح (103- 287)، ابوداود 1/261 ح 374، ترمذی 1/104 ح 71، نسایی 1/157 ح 302، ابن ماجه 1/174 ح 524، دارمی 1/206 ح 741، مؤطا مالک 1/64 ح 110 از کتاب الطهارة، مسنداحمد 6/ 350.
[9]- مسلم 1/277 ح (105- 366)، ابوداود 4/364 ح 4123، ترمذی 4/193 ح 1728، نسایی 7 /173 ح 4241، ابن ماجه 2/93 ح 3609، مؤطا مالک 2/498 ح 17 از کتاب الطهارة، دارمی 2/117 ح 1985، مسنداحمد 1/219.
[10]- بخاری 1/355 ح 1492، مسلم 1/276 ح (100-363)، ابوداود 4/365 ح 4120، نسایی 7/172 ح 4236، ابن ماجه 2/ 1193 ح 3610، دارمی 2/118 ح 1988، موطا مالک کتاب الصید 2/498 ح 16.
[11]- بخاری 11/569 ح 6686، نسایی 7/173 ح 4240، مسنداحمد 6/429.
[12]- ابوداود 1/261 ح 375، ابن ماجه 1/174 ح 522، مسنداحمد 6/339.
[13]- ابوداود 1/262 ح 376، نسایی 1/158 ح 304، ابن ماجه 1/175 ح 526.
[14]- ابوداود 1/227 ح 385.
[15]- مؤطا مالک کتاب الطهارة 1/24 ح 16، مسنداحمد 6/290، ترمذی 1/266 ح 143، ابوداود 1/266 ح 383، ابن ماجه 1/177 ح 531، دارمی 1/206 ح 742.
[16]- ابوداود 4/373 ح 4131، نسایی 7/176 ح 4255.
[17]- مسنداحمد 5/74، ابوداود 4/374 ح 4132، نسایی 7/176 ح 4253، ترمذی 4/212 ح 1771 و با اندکی زیادت نیز به روایت آن پرداخته است. 4/212 ح 1770، دارمی 2/117 ح 1983.
[18]- ترمذی 4/212 ترمذی بدون ذکر «ثمن» به روایت آن پرداخته است.
[19]- ترمذی 4/194 ح 1729 و قال: حدیث حسن، ابوداود 4/370 ح 4127، نسایی 7/175 ح 4251، ابن ماجه 2/ 1194 ح 3613.
[20]- مؤطا مالک کتاب الصید 2/498 ح 18، ابوداود 4/368 ح 4124، نسایی 7/176 ح 4252، ابن ماجه 2/1194 ح 3612.
[21]- مسنداحمد 6/334، ابوداود 4/369 ح 4126، نسایی 7/174 ح 4248.
[22]- مسنداحمد 3/476، ابوداود 4/368 ح 4125، نسایی به نقل از عایشه ل 7/174 ح 4244.
[23]- ابوداود 1/266 ح 384، ابن ماجه 1/177 ح 533.
[24]- ترمذی 1/267 بعد از حدیث شماره 143 این حدیث را بصورت معلق روایت کرده است .،ابوداود 1/140 ح 204 با این لفظ روایت کرده است:«کنا لا نتوضأ من موطئ و لا نکف شعراً و لا ثوباً».
[25]- بخاری 1/278 ح 174، ابوداود نیز در حدیثی طولانی به نقل این حدیث پرداخته است: 1/265 ح 382، مسنداحمد 2/71.
[26]- دار قطنی 1/128 ح 3 از باب «نجاسة البول و الأمر بالتنزه منه و الحکم فی بول ما یؤکل لحمه».
[27]- دار قطنی 1/128 ح 4 از باب: «نجاسة البول ...» خاطر نشان میشود که امام احمد به نقل دو حدیث بالا نپرداخته است. والله اعلم.