526 – (1) عن حُذَیْفةَ، قال: قال رسولُ الله ج: «فُضّلْنا على الناسِ بثَلاثٍ: جُعِلَتْ صُفُوفُنا کَصُفُوفِ الملائِکَةِ، وجُعِلَتْ لنا الأرضُ کُلُّها، مَسجِداً، وجُعِلَتْ تُرْبَتُها لنا طَهُوراً إِذا لم نَجِدِ الماءَ. رواه مسلم([1]).
526 – (1) حذیفه س گوید: پیامبر ج فرمود: برامتهای پیشین به سه چیز فضیلت و برتری داده شدهایم: نخست اینکه صفوف ما در نماز، بسان صفوف فرشتگان گردانیده شد، سپس اینکه همهی عرصهی زمین برای ما مسجد قرار داده شد، و دیگر اینکه خاک زمین برای ما پاککننده گردانیده شد که هرگاه آب نیافتیم با آن تیمم بزنیم.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «وجُعِلَتْ تُرْبَتُها لنا طَهوراً» امام مالک معتقد است که تیمم بر هرچه از زمین باشد و صنعت بشر در آن دخل و نقشی نداشته باشد، جایز است، اما گچ که صنعت در آن داخل شده است، بر آن تیمم درست نیست.
و امام شافعی و امام احمد بر آن باورند که تیمم جز بر خاک، بر چیز دیگری روا نیست، لذا تیمم در نزد آنان بر صخرهی سنگ و سنگریزه جائز نیست و امام ابوحنیفه میگوید: تیمم بر هر چیزی صحیح است که از جنس خاک باشد مانند: سنگریزه، آهک و زرنیخ.
در تفسیر نمونه ذیل آیهی 43 سوره نساء، پیرامون فلسفهی تیمم آمده است:
«بسیاری میپرسند، دستزدن به روی خاک و کشیدن به صورت و دستها چه فایدهای میتواند داشته باشد، به خصوص این که میدانیم بسیاری از خاکها آلودهاند و ناقل میکروبها. در پاسخ اینگونه ایرادها باید به دو نکته توجه داشت:
الف) فایدهی اخلاقی: تیمم یکی از عبادات است و روح عبادت به معنای واقعی کلمه در آن منعکس میباشد، زیرا انسان پیشانی خود را که شریفترین عضو بدن اوست با دستی که بر خاک زده، لمس میکند تا فروتنی و تواضع خود را در پیشگاه او، آشکار سازد یعنی پیشانی من و همچنین دستهای من در برابر تو تا آخرین حد، خاضع و متواضعاند و به دنبال این کار متوجهی نماز و یا سایر عباداتی که مشروط به وضو و غسل است میشود، به این ترتیب در پرورش روح، تواضع و عبودیّت و شکرگذاری در بندگان اثر میگذارد.
ب) فایده بهداشتی: امروز ثابت شده: خاک به خاطر داشتن باکتریهای فراوان، میتواند آلودگیها را از بین ببرد این باکتریها که کار آنها تجزیهکردن مواد آلوده و از بینبردن انواع عفونتهاست، معمولاً در سطح زمین و اعماق کم که از هوا و نورآفتاب، بهتر میتوانند استفاده کنند، فراواناند.
به همین دلیل هنگامی که لاشههای حیوانات یا بدن انسان، پس از مردن زیر خاک دفن شود و همچنین مواد آلودهی گوناگونی که روی زمینها میباشد، در مدت نسبتاً کوتاهی، تجزیه شده و بر اثر حملهی باکتریها، کانون عفونت، از هم متلاشی میگردد.
مسلّم است اگر این خاصیت در خاک نبود، کرهی زمین در مدت کوتاهی مبدل به یک کانون عفونت میشد.
اصولاً خاک خاصیتی شبه مواد «آنتی بیوتیک» دارد و تأثیر آن در کشتن میکروبها، فوقالعاده زیاد است. بنابراین خاکِ پاک نه تنها آلوده نیست بلکه از بینبرندهی آلودگیها است، و میتواند از این نظر تا حدودی جانشین آب شود، با این تفاوت که آب حلّال است یعنی میکروبها را حل کرده و با خود میبرد ولی خاک میکروبکش است.
اما باید توجه داشت: خاک تیمم کاملا پاک باشد، همان طورکه قرآن در تعبیر جالب خود میگوید:«طیباً» [ر.ک: تفسیر نمونه ج 3 ص 508]
و در حقیقت درست است که خاک در بعضی مواقع میکروبها و انگلها را در خود جای میدهد اما باید گفت که خاک ذاتاً پاک است و قرآن نیز اشاره به خاک پاک میکند، نه هر خاکی. از اینرو دکتر نورانی در «بهداشت اسلامی» ج 1 ص 23 مینویسد:
«خاک بهترین مادهی ضدعفونی را در خود دارد و قدرت میکروبکشی را هم دارد، به طوری که «پنیسیلین» که از «آنتی بیوتیک» است، از خاک گرفته شده است».
527 – (2) وعن عمْرانَ، قال: کنَّا فی سفَرٍ معَ النبیِّ ج، فَصَلّى بالنّاسِ، فَلَمَّا إنفَتَلَ من صَلاتِه، إِذا هو برجلٍ مُعتَزِلٍ لم یُصَلِّ مع القومِ، فقال: «ما مَنَعَکَ یا فلانُ! أنْ تُصَلِّیَ معَ القومِ؟» قال: أصابَتنی جَنابةٌ، ولا ماءَ. قال: «علَیکَ بالصَّعیدِ، فإِنَّه یَکْفیکَ». متفق علیه([2]).
527 – (2) عمران س گوید: در سفری با پیامبراکرم ج بودیم، پیامبر ج با مردم به جماعت نماز خواند و چون از نماز فارغ گشت ناگهان متوجهی مردی شد که بدون اینکه نماز خوانده باشد در گوشهای نشسته و خویشتن را از دیگران منزوی نموده است. پیامبراکرم ج فرمود: چرا با ما نماز نخواندی؟
آن مرد گفت: جنب شدهام و آب نیست (که با آن غسل جنابت نمایم و خویشتن را از آلودگی و ناپاکی، پاکیزه کنم)! پیامبر ج فرمود: با سطح زمین (یا خاک پاک) تیمم کن، آن تو را کفایت میکند.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: «انفتَلَ من صلاتِه»: از نمازش فارغ گشت. «الصعید»: بسیاری از علماء و دانشمندان لغت، برای «صعید» دو معنی ذکر کردهاند: یکی خاک، و دیگری تمام چیزهایی که سطح کره زمین را پوشانیده اعم از خاک، سنگریزه و... و همین موضوع باعث اختلاف نظر فقها در چیزی که تیمم برآن جایز است شده که آیا فقط تیمم بر خاک جایز است؟ و یا سنگ و شن و مانند آن نیز کفایت میکند؟
ولی با توجه به ریشهی لغوی کلمهی «صعید» که همان «صعود و بالا قرار گرفتن» میباشد، معنای دوم به ذهن نزدیکتر است.
قابل توجه این که: تعبیر به «صعید» که از ماده «صعود» گرفته شده اشاره به این است که بهتر است که خاکهای سطح زمین برای تیمم انتخاب شوند، همان خاکهایی که در معرض تابش نور آفتاب، ریزش باران و وزش باد قرار دارند و مملو از هوا و باکتریهای میکروبکش هستند.
528 – (3) وعن عَمَّارٍ، قال: جاءَ رجلٌ إِلى عمرَ بنِ الخطَّاب [س] فقال: إِنی اَجْنَبتُ فلم أُصِبِ الماءَ. فقال عمَّارٌ لعُمرَ: أَما تذکرُ أَنَّا کنَّا فی سفَرٍ أنا وأنتَ؟ فأمَّا أنتَ فلم تُصَلِّ، وأمَّا أنا فتَمَعَّکْتُ فَصَلَّیتُ، فَذَکَرْتُ ذلکَ للنبیِّ. فقال: «إِنما کانَ یکفیکَ هکذا» فضربَ النبیُّ ج بکفَّیهِ الأرضَ ونفَخَ فیهما، ثمَّ مَسَحَ بهِما وَجهَه وکفَّیه. رواه البخاریّ. ولمسلمٍ نحوُه، وفیه: قال: «إِنمـا یَکفیکَ أنْ تضرِبَ بیدَیْکَ الأرضَ. ثمَّ تنفخَ، ثمَّ تـمسحَ بهِما وجهَکَ وکفَّیْکَ»([3]).
528 – (3) عمار س گوید: مردی به نزد عمربن خطاب س آمد و گفت: من جنب شدهام و آب نیز به دست نیاوردهام تا بدان غسل جنابت نمایم (حال شما بفرمایید که تکلیف من چیست؟ و چگونه باید خویشتن را پاک کنم)؟
عمار بن یاسرـ ب ـ به عمربن خطاب س گفت: مگر به یاد نداری آن سفری که من و تو با هم بودیم (و هر دوی ما جنابت داشتیم) و تو نماز نخواندی، ولی من خویشتن را به خاک مالیدم و نماز خواندم و آنگاه که جریان را برای پیامبر ج تعریف کردم، پیامبر ج فرمود: (نیاز به مالیدن تمام بدنت به خاک نبود و) کافی بود که چنین میکردی: و پیامبر ج برای تعلیم و نشاندادن کیفیت و چگونگی تیمم، دو کف دستش را بر زمین زد و در آنها فوت کرد (تا غبار اضافی از بین برود) و سپس با آنها صورت و دو کف دستش را مسح کرد.
[این حدیث را بخاری روایت کرده و مسلم نیز به سان آ ن را، روایت نموده و در آن چنین آمده است:]
پیامبر ج فرمود: نیاز به مالیدن تمام بدنت به خاک نبود و کافی بود کف هردو دست خود را به زمین میزدی سپس دستهایت را فوت میکردی(تا غبار اضافی از میان برود) آنگاه صورت و کف دستهایت را با آن مسح مینمودی.
«اجنبت»: جنب شدم، غسل جنابت بر من واجب شد.
«فتمعکت»: بدن خویش را به خاک مالیدم: یعنی گمان کردم که همانگونه که آب باید به تمام بدن برسد، خاک نیز باید در جنابت به تمام بدن برسد، از اینرو خاک را بر آب قیاس نموده و خویشتن را به خاک مالیدم.
«نفخ فیهمـا»: کف دستهایش را فوت کرد تا غبار اضافی خاک از بین برود و انسان را در وقت کشیدن به دست و صورت اذیت نکند.
از دو حدیث بالا معلوم گردید که تیمم وقتی جایز است که شخص از استفادهی آب ناتوان باشد به طوری که مسافر و یا خارج از شهر یا روستا باشد و در میان او و آب به اندازهی 4000 قدم فاصله وجود داشته باشد و یا مریض باشد که استفاده از آب برایش مشکل است، یا از سرمای زیاد نمیتواند از آب استفاده نماید و یا از ترس دشمن و یا حیوانات درنده نمیتواند به آب نزدیک شود، یا آب است ولی وسایل استخراج آب مانند ریسمان و دلو وجود ندارد، و یا اصلاً آب وجود ندارد، و یا آب با قیمت گزاف خرید و فروش میشود و نمازگزار پول کافی برای خرید آب ندارد، در چنین صورتهایی دین اسلام اجازه داده که با خاک وآنچه که از جنس خاک است (چون سنگ، شن، ریگ و غیره) در عوض وضو، یا در عوض غسل، تیمم نماید تا از ادای عباداتی که جز با وضو یا تیمم صحیح نمیشود محروم نماند..
529 – (4) وعن أبی الجُهَیمِ بن الحارِث بنِ الصّمَّةِ، قال: مَرَرْتُ على النبیِّ ج وهو یَبُولُ، فَسَلّمْتُ علیه، فلم یَرُدَّ عَلَیَّ حتى قامَ إِلى جِدارٍ، فَحَتَّه بعصىً کانتْ معه، ثمَّ وضعَ یدَیه على الجدارِ، فَمَسَحَ وجهَه وذِراعَیه، ثمَّ رَدَّ عَلیَّ. ولم أجِدْ هذه الروایةَ فی: «الصَّحیحین»، ولا فی «کتاب الحُمیدیِّ»؛ ولکنْ ذَکرهَ فی: «شرحِ السُّنة» وقال: هذا حدیثٌ حسن([4]).
529 – (4) ابوجهیم بن حارث بن صمه س گوید: ازکنارپیامبر اکرم ج در حالی عبور کردم که مشغول ادرارکردن و قضای حاجت بود، برایشان سلام کردم، پیامبر ج جواب سلام مرا نداد تا اینکه به سوی دیواری که در آنجا بود رفت و متوجهی آن شد و با عصایی که به همراه داشت حصهای از آن دیوار را تراشید، سپس دست بر دیوار گذاشت و صورت و دستهایش را با آن مسح کرد و سپس جواب سلام مرا داد.
[این روایت را نه در صحیحین (بخاری و مسلم) دیدهام و نه در کتاب حمیدی (جامع الصحیحین) لیکن این حدیث را «محی السنة» در شرح السنة ذکر کرده و گفته: حدیثی حسن است].
530 – (5) عن أبی ذَرّ، قال: قال رسولُ الله ج: «إنَّ الصَّعیدَ الطَّیّبَ وُضوءُ المسلمِ، وإِنْ لم یَجِدِ الماءَ عَشْرَ سنین، فإِذا وَجَدَ الماءَ فَلْیَمُسَّهُ بَشَرَه، فَإِنَّ ذلکَ خیرٌ». رواه أحمد، والترمذی، وابوداود. وروى النّسائیُّ نحوَه إِلى قولِه: «عَشْرَ سِنین»([5]).
530 – (5) ابوذر س گوید: پیامبر ج فرمود: بیگمان سطح زمینِ پاک (و یا خاکِ پاک) در حکم آب وضو (و غسل) مسلمان (و پاککنندهی وی) است، اگر چه ده سال آب نیابد (باز هم تیمم برای او کافی است). ولی هرگاه آب یافت باید آن را در وضویش به کار گیرد و از آن در شستشوی اعضایش استفاده نماید، و آن را به پوست بدن و اعضای وضو واجب الغسلش برساند، و استفاده نمودن از آب برای شما بهتر است.
[این حدیث را احمد، ترمذی و ابوداود روایت کردهاند، نسائی نیز به سان آن را تا «عشر سنین» روایت نموده است].
شرح: از این حدیث دانسته میشود که اگر در جایی آب یافت نشود، خاک پاک جای آن را میگیرد، اگر چه این روند به ده سال به طول بینجامد.
و در حقیقت یکی از مزایای اسلام، آسانگیری و رفع عسر و حرج از بندگان است و تیمم را بدان جهت خداوندﻷ، مشروع گردانید که گاهی برای انسان به دلایلی استعمال آب ممکن نیست، مانند: مریضی که استفاده از آب برایش مشکل است، یا از سرمای زیاد نمیتواند از آب استفاده نماید و یا از ترس دشمن یا حیوانات درنده، نمیتواند به آب نزدیک شود، و یا وسایل استخراج آب وجود ندارد، و یا اصلاً آب وجود ندارد و به اندازهی یک میل و یا بیشتر از آب فاصله دارد و یا آب با قیمت گزاف خرید و فروش میشود و نمازگزار پول کافی ندارد تا با آن، آب خریداری کند و خویشتن را از نجاست اصغر(بیوضویی) و نجاست اکبر (جنابت) پاک نماید.
در چنین صورتهایی شریعت مقدس اسلام به مسلمانان اجازه داده که با خاک و آنچه که از جنس خاک است (از قبیل: شن، ریگ، کلوخ، سنگ و...) در عوض وضو و یا در عوض غسل، تیمم نماید تا از ادای عبادتی که جز با وضو و یا تیمم صحیح نمیشود، محروم نماید.
و از این حدیث معلوم گردید که تیمم در اصل، جانشین وضو است و هر آنچه با وضو جایز میشود با تیمم نیز جایز میگردد و شخص مسلمان میتواند همانند وضو، قبل از دخول وقت، تیمم بگیرد و هر اندازه که میخواهد با آن نماز نفل و یا فرض بخواند، ولی هرگاه آب یافت تیممش باطل میشود، ولی هر نمازی که قبلاً با آن تیمم خوانده، صحیح و درست است و اعادهی آن لازم نیست.
531 – (6) وعن جابرٍ، قال: خرجنا فی سَفَرٍ، فَأصَابَ رَجُلاً مِنَّا حَجرٌ فَشَجَّهُ فی رأسِه، فَاحْتَلَمَ، فَسَألَ أصحابَه: هل تَجِدونَ لی رُخصَةً فی التَّیَمُُّمِ؟ قالوا: ما نَجِدُ لکَ رُخصَةً وأنتَ تقدرُ على الماءِ. فَاغْتَسَلَ فماتَ. فَلَمَّا قَدِمْنا على النبیِّ أُخبِرَ بذلکَ. قال: «قَتَلُوه، قَتَلَهم اللَّهُ؛ أَلاَّ سألوا إِذا لم یعلَموا! فإِنما شِفاءُ العِیِّ السُّؤالُ، إِنما کانَ یکْفیهِ أن یَتَیمَّمَ، ویُعَصّبَ على جُرحِه خِرقةً، ثمَّ یَمْسَحَ عَلَیها، وَیَغسِلَ سائِرَ جَسَدِهِ». رواه ابوداود([6]).
531 – (6) جابر س گوید: به قصد مسافرتی بیرون رفتیم، سنگی به مردی (از همسفران و همرکابان ما) خورد و سرش را زخمی کرد، سپس آن مرد احتلام شد و از دوستانش پرسید: آیا به نظر شما با وضع و حالی که دارم، میتوانم تیمم کنم؟
گفتند: در حالی که میتوانی با آب غسل کنی(و آب نیز در دسترس است) رخصتی برای شما در تیمم نمودن و رهاکردن آب نمییابیم.
پس آن مرد غسل کرد (و بر اثر جراحت سر و استفاده نمودن از آب، بیماریاش شدت یافت) و مرد.
وقتی نزد پیامبر ج رفتیم، ایشان را از این جریان باخبرکردند، (پیامبر ج با شنیدن این خبر بر آشفته و خشمناک شدند و از روی تأسف و ناراحتی) فرمودند: (با فتوای غلطشان) او را کشتند، خدا آنها را بکشد. چرا وقتی که نمیدانستند، سؤال نکردند؟ جز این نیست که شفای نادانی، پرسش است.
(و برای چنین فردی که سرش زخمی شده) کافی بود که تیمم کند و پارچهای بر محل زخم خویش ببندد، سپس برآن مسح کند و سائر بدنش را بشوید.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
532 ـ (7) ورواه ابنُ ماجة، عن عطاءِ بن أبی رباحٍ، عن ابنِ عبَّاسٍ([7]).
532 – (7) و همین حدیث را ابنماجه از عطاء بن ابی رباح و او نیز از ابنعباس ش روایت کرده است.
شرح: «فشجه فی رأسه»: سرش را شکست و زخم آلود کرد «العَیَّ»: درمانده، خسته، عاجز و ناتوان. کسی که از دانستن چیزی عاجز و درمانده است.
از این حدیث چند نکته دانسته میشود:
1- پارچهای که بر روی زخم یا یکی از اعضای شکسته، به هدف علاج و تداوی میپیچند، مسح بر آن جایز است. و امروز در گچگرفتن عضو شکسته و پانسمانکردن زخم، همین حکم را میتوان جاری ساخت.
2- مبنای شریعت بر آسانگیری و رفع عسر و حرج از بندگان است و پیوسته شرع مقدس اسلام، جانب تیسیر و تخفیف را بر جانب تشدید و تعسیر ترجیح میدهد و همیشه به خاطر تشویق و ترغیب مردم نسبت به دین و ثابت قدم و استوار ماندن آنان در مسیر دین، جنبهی رخصت را بیشتر از جنبهی عزیمت به آنان عرضه مینماید.
سفیان ثوری در بیانی حکیمانه و اندیشمندانه میگوید:
«إنما العلم الرّخصة من ثقة، اما التشدید فیحسنه کل احد». «علم عبارت است از رخصت اشخاص موثق، زیرا تشدید و سختگیری را همه کس خوب میداند».
3- از این حدیث دانسته میشود که نباید با کمترین سرمایهی علمی و دانش شرعی، و بدون تأمل و پرهیزگاری دربارهی مسائل عمومی بزرگ، و پیرامون اوامر و فرامین الهی، تعالیم و آموزههای نبوی، احکام و دستورات شرعی، و حقایق و مفاهیم والای قرآنی، فتوا داد.
در حدیثی آمده:
«أجرؤکم علی الفتیا أجرؤکم علی النار». «جسورترین شما بر فتوا کسی است که به ورود در آتش دوزخ دلیرتر و بیباکتر باشد».
متاسفانه امروز نیز مفتیهای بیشماری که صلاحیت فتوا ندارند و یا اصلاً با علم و دانش هیچ نسبتی ندارند، بر کرسی و مسند افتاء و قضاوت نشستهاند و صدرنشین مجالس شدهاند و به صدور فتوا اقدام میکنند. آنها نه از قدرت استحضار و حافضه و فهم درست برخوردارند و نه از اهداف شریعت چیزی میدانند و نه از شناخت واقعیت بهرهای دارند و با این وجود، فتواهای نامناسب و سؤال برانگیز و ضد و نقیض صادر میکنند. آنها نمیدانند که فتوا به معنای امضاء از طرف پروردگار جهانیان است، پس وای به حال کسانی که در امضاء از سوی پروردگار جهانیان و خدای یکتا و قهار اشتباه کنند.
از امام مالک چهل مسئله پرسیدند فقط به هشت مسئله پاسخ قطعی داد و در مورد سی و دو مورد دیگر گفت: «لا ادری» (نمیدانم).
پرسشگر با تعجب پرسید: امام مالک نمیداند؟!
امام مالک به او گفت: برو به مردم نیز بگو که مالک چیزی نمیداند.
این در حالی است که علمای معاصر امام مالک در حق او گفتهاند:
«تا مالک درمدینه است کسی حق فتوا دادن ندارد».
پس باید کسانی که عجولانه به صدور فتوا اقدام میکنند و بدون سرمایهی علمی و دانش شرعی و بدون تأمل و پرهیزگاری پیرامون مسائل شرعی به فتوا و قضاوت میپردازند از خدا پروا کنند و آخرت را مدنظر بگیرند.
533 – (8) وعن أبی سعیدٍ الخُدری، قال: خَرَجَ رَجُلانِ فی سَفَرٍ، فَحَضَرَتِ الصَّلاةُ ولیسَ معهُما ماءٌ، فَتَیَمَّما صَعیداً طیّباً، ثمَّ وجدا الماءَ فی الوَقْتِ، فَأعادَ أحدُهما الصلاةَ بوُضوءٍ، ولم یُعِدِ الآخرُ. ثمَّ أتَیا رسولَ الله ج، فَذَکَرَا ذلکَ. فَقالَ لِلّذی لم یُعِدْ: «أصَبْتَ السُّنَّةَ، وأجْزَأتْکَ صَلاتُکَ». وقال للذی تَوَضَّأَ وأعادَ: «لَکَ الأجْرُ مَرَّتَینِ». رواه ابوداود، والدَّارمیّ، وروى النسائی نحوَه([8]).
533 – (8) ابوسعید خدری س گوید: دو مرد به مسافرت رفتند، وقت نماز فرا رسید در حالی که آب (برای وضو) به همراه نداشتند. در نتیجه با خاک، تیمم کردند و نماز خواندند، سپس آب را در همان وقت یافتند یکی از آن دو، وضو گرفته و نماز خویش را اعاده کرد، ولی دیگری اعاده نکرد.
وقتی از مسافرتشان بازگشتند به نزد پیامبر ج آمدند و جریان را برای ایشان بازگو کردند. پیامبر ج پس از شنیدن داستان، به کسی که نماز و وضوی خویش را اعاده نکرده بود، فرمود: مطابق سنت عمل کردهای و نمازت صحیح است. و به کسی که اعاده کرده بود، فرمود: تو از دو ثواب و پاداش برخورداری.
[این حدیث را ابوداود و دارمی روایت کردهاند. و نسائی نیز به سان آن را روایت کرده است].
534 – (9) وقد رَوى هو وابوداود أیضاً عن عطاءِ بنِ یَسارٍ مُرْسَلاً([9]).
534 – (9) همین حدیث را نسائی و ابوداود نیز از عطاء بن یسار به طور مرسل روایت کردهاند.
شرح: از این حدیث دانسته میشود که آنچه وضو را باطل میکند، تیمم را نیز باطل میکند، علاوه بر این کسی که به علت عدم دسترسی به آب تیمم کرده است، هرگاه آب را پیدا کند، تیممش باطل میشود و نیز کسی که به خاطر بیماری و غیره از به کاربردن آب عاجز بوده، با رفع ناتوانی و بیماری تیمم او باطل میشود ولی هرنمازی که قبلاً با آن تیمم خوانده، صحیح و درست است و اعادهی آن لازم نیست.
در این حدیث نیز این دو صحابه ـ ب ـ اجتهاد کردهاند، ولی پیامبر ج به کسی که نماز و وضو را اعاده نکرده بود فرمود: مطابق سنت عمل کردهای و نمازت صحیح است. و به کسی که اعاده کرده بود فرمود: تو دو ثواب و پاداش داری، چون تو به احتیاط عمل کردهای و نماز دوم تو نفل حساب میشود و خداوند متعال اعمال نیک را ضایع و تباه نمیکند ولی سنت من همان روش اول است. و مسئلهی شرعی نیز همین است که به هنگام در دسترس نبودن آب، باید تیمم کرد و نماز خواند، و چنانچه قبل از سپریشدن وقت نماز، آب میسر و فراهم شد اعادهی نماز واجب و یا لازم نیست.
535 – (10) عن أبی الجُهَیمِ بن الحارِثِ بن الصّمَّةِ، قال: أقبَلَ النبیُّ ج من نحوِ بئرِ جَمَلٍ، فلقِیَه رجلٌ فَسَلَّمَ علیه، فَلَمْ یَرُدَّ النبی ج حتى أقْبَلَ على الجِدارِ، فَمَسَحَ بِوَجهِه ویَدَیهِ، ثمَّ ردَّ علیه السَّلامَ. متفقٌ علیه([10]).
535 – (10) ابوجهیم بن حارث بن صَمّه س گوید: پیامبر ج از طرف «بئر جمل» [محلی است در نزدیکی مدینهی منوره] برمیگشت. در بین راه مردی با او ملاقات کرد و سلام نمود. (و چون پیامبر ج آب همراه نداشت) جواب سلام او را نداد تا رو به دیوار کرد (و دست بر دیوار کشید) و صورت و دستهایش را با آن مسح کرد و سپس جواب سلام او را داد.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
536 – (11) وعن عَمَّارِ بن یاسِرٍ: أنَّه کانَ یُحَدِّثُ: أنَّهم تَمَسَّحُوا وهم معَ رسولِ الله ج بِالصَّعیدِ لِصَلاةِ الفَجْرِ، فَضَرَبُوا بأکُفِّهِمُ الصَّعیدَ، ثمَّ مَسَحُوا بِوُجُوهِهِمْ مَسْحةً واحدةً، ثمَّ عادوا، فَضَرَبوا بأکُفِّهم الصَّعیدَ مَرَّةً أخرى، فَمَسَحُوا بأیدِیهِم کلّها إِلى المَناکِبِ والآباطِ منْ بُطُونِ أیدِیهِم. رواه ابوداود([11]).
536 – (11) از عماربن یاسر ـ ب ـ روایت است که میگفت: صحابه ش درحالی که همراه پیامبر ج (در مسافرت) بودند، برای نماز بامداد با خاک (پاک) تیمم کردند. این طور که کف دستهایشان را بر خاک زدند و سپس با آنها یک بار صورتشان را مسح کردند. پس از آن دوباره نیز کف دستهایشان را بر خاک زدند و با آنها دستهایشان را از قسمت ظاهری دو دست تا شانهها، و از قسمت داخلی تا زیر بغلها مسح نمودند.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: پیرامون روش و چگونگی تیمم دو مسئله حائز اهمیت و محل اختلاف علماء و صاحبنظران اسلامی است:
الف) نخست اینکه در تیمم چند ضربه است: امام ابوحنیفه، امام مالک، امام شافعی، لیث بن سعد و جمهور علماء و اندیشمندان اسلامی براین باورند که تیمم دو ضربه است یکی برای صورت و دیگری برای دستها.
و استدلال جمهور عبارت است از: حدیث جابر س که پیامبر ج فرمود:
«التیمم ضربة لوجه وضربة للذراعین الی الـمرفقین». [دارقطنی و بیهقی]
و حدیث ابنعمر ـ ب ـ که گفت: پیامبر ج فرمود:
«التیمم ضربتان: ضربة للوجه وضربة للیدین الی الـمرفقین». [دارقطنی و مستدرک حاکم]
و حدیث عماره که گفت:
«کنت فیالقوم حین نزلت الرخصة فی الـمسح بالتراب إذا لم نجد الماء، فأمرنا فضربنا واحدة للوجه ثم ضربة اخری للیدین الی الـمرفقین». [رواه البزاز وقال الحافظ فی الدرایة باسناد جید، آثار السنن]
و حدیث شماره 536 و...
و امام احمد و اسحاق، و اوزاعی و برخی از ظواهر معتقدند که برای تیمم یک ضربه کافی است.
ب) اختلاف دیگر، دربارهی مقدار مسح دستها است: امام احمد و در روایت مشهور امام مالک بر این باورند که مسح دست، فقط تا مچ دستها واجب است و به حدیث «ان النبی ج أمره بالتیمم للوجه والکفین» استدلال کردهاند.
ولی امام ابوحنیفه، شافعی، لیث بن سعد و جمهور براین باورند که مسح دست تا آرنج واجب است و به چند حدیث استدلال جستهاند:
سه حدیث نخست که در رابطه با دو ضربهبودن تیمم آوردیم و حدیث شماره 535 و 529 و امام زهری معتقد است که مسح دستها تا شانه واجب است و به حدیث عماربن یاسر ـ ب ـ (شماره 536) استدلال جسته است. ولی جمهور علماء و صاحبنظران اسلامی این حدیث را اینگونه توجیه کردهاند که در ابتدای نزول حکم تیمم، روشی که صحابهی کرام ش در تیمم به کار میبردند، اجتهاد خود آنان بود و تقریر پیامبر ج در این زمینه به ثبوت نرسیده است، لذا در مقابل روایات و احادیث صریح و صحیح، نمیتوان از این حدیث، استدلال کرد.
[1]- مسلم 1/371 ح (4-522)، مسنداحمد 5/383.
[2]- بخاری در حدیثی طولانی به نقل این حدیث پرداخته است: 1/447 ح 344، مسلم 1/474ح (312- 682)، نسایی نیز به همین معنی روایت کرده است: 1/171ح 321، مسند احمد 4/434، دارمی 1/190 ح 743.
[3]- بخاری 1/443 ح 338، ابوداود 1/228 ح 322، نسایی 1/165 ح 312، ابن ماجه 1/188 ح 569.
[4]- این حدیث با این لفظ در صحیح بخاری و صحیح مسلم موجود نیست بلکه حدیث شماره 535 در صحیح بخاری و صحیح مسلم وجود دارد و امام شافعی حدیث فوق را با همین لفظ در مسندش روایت کرده است: مسند شافعی ص 12.
[5]- مسنداحمد 5/155، ترمذی 1/211 ح 124 و قال: حدیث حسن صحیح، ابوداود نیز در حدیثی طولانی به نقل این حدیث پرداخته است: 1/235 ح 332، نسایی نیز این حدیث را تا عبارت «عشر سنین» روایت کرده است: 1/171 و 322.
[6]- ابوداود 1/239 ح 336، دارقطنی 1/188 ح 3 از باب «جواز التیمم لصاحب الجرح».
[7]- ابن ماجه 1/189 ح 572، بخاری 1/240 ح 337.
[8]- ابوداود 1/240 ح 338، دارمی 1/190 ح 744، نسایی 1/213 ح 433.
[9]- ابوداود این حدیث را به صورت مرسل روایت کرده است: 1/242 ح 339، نسایی نیز این حدیث را به صورت مرسل از عطاء نقل نموده است: 1/213 ح 434.
[10]- بخاری 1/441 ح 337، مسلم 1/281 ح(114-369)، ابوداود 1/233 ح 329، نسایی 1/165 ح 311، مسنداحمد 4/169.
[11]- ابوداود 1/224 ح 318، نسایی در حدیثی طولانی به نقل این حدیث پرداخته است: 1/167 ح 314، مسنداحمد 4/320.