641 – (1) عن أنسٍ، قال: ذَکَرُوا النَّارَ والنَّاقوسَ، فذکروا الیهودَ والنصارى، فأُمِرَ بلالٌ أنْ یَشفَعَ الأذانَ، وأنْ یُوتِرَ الإقامةَ. قال إسماعیلُ: فذکَرْتُه لأِیُّوبَ. فقال: إلاَّ الإقامةَ. متفقٌ علیه([1]).
641 – (1) انس س گوید: (وقتی که مسلمانان به مدینهی منوره آمدند، با هم جمع میشدند و وقت نماز را تخمین میزدند تا برای نماز جمع شوند، در آنموقع اذان گفته نمیشد، از اینرو روزی در اینباره اصحاب ش با هم مشورت و رایزنی کردند، برخی برای اعلام وقت نماز) از روشنکردن آتش و زنگ، بحث به میان آوردند (تا برای اعلام نماز از آن دو استفاده شود) اما یهود و نصاری را به یاد آوردند که این عرف و عادت آنها است (از این جهت، از این کار به خاطر تشبیه با آنها منصرف شدند. آنگاه در نهایت امر) به بلال س فرمان داده شد تا کلمات اذان را دوبار تکرار کند (به جز کلمهی «الله اکبر» در اول اذان که باید چهار بار باشد و کلمهی «لا اله الاّ الله» در آخر اذان، که باید یک بار باشد) و نیز به وی دستور داده شد تا کلمات اقامه را یکبار بگوید.
اسماعیل بن ابراهیم (که راوی حدیث میباشد) گوید: ایوب (سختیانی) را از این حدیث باخبر ساختم. وی گفت: کلمات اقامه را یکبار بگوید، به جز عبارت «قد قامت الصلوة» که باید دو بار گفته شود.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: «الناقوس»: زنگ بزرگی که مسیحیان در کلیسا نصب میکنند.
«اذان»: هر ملتی، در هر عصر و زمانی برای برانگیختن عواطف و احساسات افراد خود و دعوت آنها به وظائف فردی و اجتماعی، شعاری داشته است، این موضوع در دنیای امروز، به صورت گستردهتری دیده میشود.
مسیحیان در گذشته و امروز با نواختن صدای ناموزون ناقوس، پیروان خود را به کلیسا دعوت میکنند، ولی در اسلام، برای این دعوت از شعار اذان استفاده میشود که به مراتب رساتر و مؤثرتر است.
در تفسیر نمونه، پیرامون اذان چنین وارد شده است:
«جذابیت و کشش این شعار اسلامی به قدری است که به قول نویسندهی المنار [شیخ محمد عبده] بعضی از مسیحیان متعصب، هنگامی که اذان اسلامی را میشنوند، به عمق و عظمت و تأثیر آن در روحیهی شنوندگان اعتراف میکنند.
سپس نامبرده نقل میکند: در یکی از شهرهای مصر، جمعی از نصاری را دیدهاند که به هنگام اذان مسلمین، اجتماع کرده تا این نغمهی آسمانی را بشنوند.
چه شعاری از این رساتر که با نام خدای بزرگ آغاز میگردد، با اعلام وحدانیت و یگانگی آفریدگار جهان و گواهی به رسالت پیامبر او، اوج میگیرد، و با دعوت به رستگاری، فلاح، عمل نیک، نماز و یاد خدا پایان میپذیرد.
از نام خدا «الله» شروع میشود و با نام خدا «الله» پایان میپذیرد، جملهها، موزون، عبارات، کوتاه، محتویات، روشن، مضمون سازنده و آگاه کننده است...
صدای اذان که به هنگام نماز در مواقع مختلف از مأذنهی شهرهای اسلامی طنینافکن میشود، مانند ندای آزادی و نسیم حیاتبخش استقلال و عظمت، گوشهای مسلمانان راستین را نوازش میدهد و بر جان بدخواهان رعشه و اضطراب میافکند و یکی از رموز بقای اسلام است.
شاهد این گفتار، اعتراف صریح یکی از رجال معروف انگلستان [به نام گلادستون، از سیاستمداران طراز اول انگلیس در عصر خویش بوده] است که در برابر جمعی از مسیحیان چنین اظهار میداشت: «تا هنگامی که نام محمد ج در مأذنهها بلند است، کعبه پابرجا و قرآن رهنما و پیشوای مسلمانان است، امکان ندارد، پایههای سیاست ما در سرزمینهای اسلامی، استوار و برقرار بماند...»
بدیهی است، همانطور که باطن اذان و محتویات آن زیبا است، باید کاری کرد که به صورتی زیبا و صدای خوب ادا شود، نه این که حسن باطنی به نامطلوبی ظاهر آن پایمال گردد([2]).
آغاز اذان: وقتی پیامبر ج از مکه به سوی مدینه هجرت کرد، مردم چنین عادت داشتند که وقت نماز، خود به خود در مسجد حاضر میشدند، اما پیامبر ج میخواست چنین اعلان خاصّی، جهت جمعآوری مسلمانان باشد که همهی مردم در یک وقت بتوانند خود را به مسجد برسانند.
از اینرو چون از صحابه ش، جهت این امرمشوره طلبیدند، یکی گفت: برای اعلام وقت نماز، زنگی مانند زنگ نصاری پیدا کنیم و در وقت نماز، زنگ بزنیم تا مردم برای نماز جمع شوند. دیگری گفت: شیپوری را همانند شیپور یهودیان را در این امر مورد استفاده قرار دهیم تا مردم به محض شنیدن آن در مسجد حاضرشوند.
اما چون زنگ شعار نصاری و بوق شعار یهودیان بود، مورد پسند پیامبر ج واقع نشد و هردو را رد فرمود تا مشابهت با آنها پیدا نشود.
شخصی دیگر گفت: باید به وقت هر نماز در مکانی بلند، آتشی روشن کنیم تا مردم آن را دیده و جهت ادای نماز بشتابند. چون آتش افروختن، رسم و عادت مجوسیها بود، این پیشنهاد را هم نپذیرفت.
به هر حال جلسه به پایان رسید و چیزی در این مورد به تصویب نرسید، در همین روزها، «عبدالله بن زید بن عبد ربه س» خوابی را دید که فرشتهای کلمات اذان و اقامه را به او تعلیم میدهد. چون عبدالله بن زید س، خوابش را به آن حضرت ج تعریف میکند، پیامبر ج می فرماید: این خواب حق و راست است، یعنی از جانب خداوند است و از القائات نفسانی و شیطانی پاک و منزه است. سپس آن حضرت ج به عبد الله بن زید س دستور داد که این کلمات را به بلال س بیاموزد تا اذان دهد، زیرا صدای او از تو بلندتر و رساتر است. سپس اذان یکی از شعائر بزرگ اسلامی و علامت و شعاری خاص، برای مسلمانان قرار گرفت.
642 – (2) وعن أبی مَحْذُورَةَ، قال: ألْقى عَلَیَّ رسولُ اللَّهِ ج التَّأْذینَ هوَ بنفسِه. فقالَ: «قُلْ: اللَّهُ أکبرُ، اللَّهُ أکبرُ، اللَّهُ أکبرُ، الله أکبر. أشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلاَّ اللَّهُ، أشهدُ أنْ لا إلهَ إلاَّ اللَّهُ. أشهدُ أنَّ محمَّداً رَسولُ اللَّهِ، أشهدُ أنَّ محمداً رسولُ الله. ثمَّ تَعُودُ فتقولُ: أشهدُ أنْ لا إلهَ إلاَّ اللَّهُ، أشهدُ أنْ لا إلهَ إلاَّ اللَّهُ. أشهدُ أنَّ محمداً رسولُ الله، أشهدُ أنَّ محمداً رسولُ اللَّهِ. حَیَّ على الصَّلاةِ، حیَّ على الصلاة. حَیَّ على الفَلاحِ، حیَّ على الفَلاحِ. اللَّهُ أکبرُ، اللَّهُ أکبرُ. لا إلهَ إلا اللَّهُ». رواه مسلم([3]).
642 - (2) ابو محذورة س گوید: خود پیامبر ج اذان را به من آموزش داد و فرمود: بگو: الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر، أشهد أن لا اله الّا الله، أشهد أن لا اله الّا الله، أشهد أن محمداً رسول الله، أشهد أن محمداً رسول الله، سپس دوباره همین را بگو: أشهد أن لا اله الّا الله، أشهد أن لا اله الّا الله، أشهد أن محمداً رسول الله، أشهد أن محمداً رسول الله،، حی علی الصلوة، حی علی الصلوة، حی علی الفلاح، حی علی الفلاح، الله اکبر، الله اکبر، لا اله الّا الله.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
643 – (3) عن ابن عمرَ، قال: کانَ الأذانُ على عهدِ رسولِ الله ج مَرَّتینِ مَرَّتین، والإقامةُ مَرَّةً مَرَّةً؛ غیرَ أنَّه کانَ یقولُ: قدْ قامَتِ الصلاةُ، قد قامتِ الصلاة. رواه ابوداود، والنسائیُّ، والدارمیُّ([4]).
643 – (3) ابن عمر ـ ب ـ گوید: اذان در زمان پیامبر ج این طور بود که کلمات آن را دوبار تکرار میکردند (به جز کلمهی «الله اکبر» در آغاز اذان که باید چهار بار باشد و کلمهی «لا اله الّا الله» در پایان آن که باید یک بار باشد) و کلمات اقامه را یکبار میگفتند، به جز اینکه مؤذن لفظ «قد قامت الصلوة» را دو بار تکرار میکرد.
[این حدیث را ابوداود، نسائی و دارمی روایت کردهاند].
644 – (4) وعن أبی محذورَةَ: أنَّ النبیَّ ج علَّمهُ الأذانَ تِسعَ عَشْرةَ کلمةً، والإقامةَ سَبعَ عشرةَ کلمةً. رواه أحمدُ، والترمذی، وابوداود، والنّسائیُّ، والدارمیُّ، وابن ماجة([5]).
644 – (4) از ابومحذوره س روایت است که پیامبر ج کلمات اذان را به تعداد نوزده کلمه، و کلمات اقامه را به تعداد هفده کلمه به او آموزش داد.
[این حدیث را احمد، ترمذی، ابوداود، نسائی، دارمی و ابنماجه روایت کردهاند].
شرح: نوزده کلمهی اذان با ترجیع (دو بار تکرار شهادتین با صدای بلند، پس از دو بار گفتن آنها با صدای آهسته) عبارتند از: 1 ـ الله اکبر 2 ـ الله اکبر 3 ـ الله اکبر 4 ـ الله اکبر 5 ـ أشهد أن لا اله الّا الله 6 ـ أشهد أن لا اله الّا الله 7 ـ أشهد أن محمداً رسول الله 8 ـ أشهد أن محمداً رسول الله 9 ـ (دو باره تکرار شهادتین:) أشهد أن لا اله الّا الله 10 ـ أشهد أن لا اله الّا الله 11 ـ أشهد أن محمداً رسول الله 12 ـ أشهد أن محمداً رسول الله. 13 ـ حی علی الصلوة 14 ـ حی علی الصلوة 15 ـ حی علی الفلاح 16 ـ حی علی الفلاح 17 ـ الله اکبر 18ـ الله اکبر 19 ـ لا اله الّا الله.
در اقامه نیز چون چهار کلمهی شهادت دوبار تکرار نمیشود و واژهی «قد قامت الصلوة» دو بار تکرار میشود، مجموع کلمات آن، به هفده کلمه میرسد.
645 – (5) وعنه، قال: قلتُ: یا رسولَ الله! عَلِّمْنی سُنَّةَ الأذانِ، قالَ: فَمَسَحَ مُقدَّمَ رأسهِ. قال: «تقولُ: اللَّهُ أکبرُ، اللَّهُ أکبرُ، اللَّهُ أکبرُ، اللَّهُ أکبر، ترفعُ بها صوتَکَ. ثمَّ تقولُ: أشهدُ أنْ لا إلهَ إلاَّ اللَّهُ، أشهدُ أنْ لا إلهَ إلاَّ اللَّهُ. أشهدُ أنَّ محمداً رسولُ اللَّهِ، أشهدُ أنَّ محمداً رسولُ اللَّهِ، تَخفِضُ بها صوتَکَ. ثمَّ تَرفَعُ صوتَک بالشَّهادةِ: أشهدُ أنْ لا إلهَ إلاَّ اللَّهُ، أشهدُ أن لا إله إلاَّ اللَّهُ. أشهدُ أنَّ محمداً رسولُ اللَّهِ، أشهدُ أنَّ محمداً رسولُ الله. حَیَّ على الصلاةِ، حیَّ على الصلاة. حَیَّ على الفَلاح، حیَّ على الفَلاح. فإنْ کانَ صلاةُ الصُّبحِ، قلتَ: ألصَّلاةُ خیرٌ منَ النَّومِ، ألصَّلاةُ خیرٌ منَ النومِ. اللَّهُ أکبرُ، اللَّهُ أکبرُ. لا إلهَ إلاَّ اللَّهُ». رواه ابوداود([6]).
645 – (5) ابو محذوره س گوید: به رسولخدا ج گفتم: ای رسولخدا ج! به من روش و طریقهی گفتن اذان را بیاموزید. ایشان دستی بر پیشانی من کشیدند و فرمودند: بگو: الله اکبر الله اکبر، الله اکبر الله اکبر، در وقت گفتن این کلمات، صدایت را بلند و رسا دار. سپس بگو: أشهد أن لا إله الّا الله، أشهد أن لا إله الّا الله، أشهد أن محمداً رسول الله، أشهد أن محمداً رسول الله. در وقت گفتن این کلمات صدای خویش را آهسته دار. سپس دوباره با صدای بلند بگو: أشهد أن لا إله الّا الله، أشهد أن لا إله الّا الله، أشهد أن محمداً رسول الله، أشهد أن محمداً رسول الله، حی علی الصلوة، حی علی الصلوة، حی علی الفلاح، حی علی الفلاح، و اگر برای نماز صبح اذان میگفتی، پس از «حی علی الفلاح» بگو: «الصلوة خیر من النوم»، «الصلوة خیر من النوم»، «الله اکبر الله اکبر»، «لا اله الّا الله».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: علماء و صاحبنظران فقهی و دینی، با همدیگر پیرامون مستحببودن «ترجیع» در اذان اختلافنظر دارند.
«ترجیع»: عبارت است از دو بار تکرار شهادتین با صدای بلند، پس از دو بار گفتن آن با صدای آهسته. امام ابوحنیفه و امام احمد بن حنبل بر این باورند که «ترجیع» سنت نیست، پس در نزد این بزرگان، کلمات اذان به تعداد پانزده کلمه میباشد.
ولی در مقابل، امام شافعی و امام مالک معتقدند که «ترجیع» در اذان سنت است، البته کلمات اذان در نزد امام مالک 17 کلمه است، چرا که ایشان به گفتن دو بار «الله اکبر» در اول اذان قائل است. ولی امام شافعی به گفتن چهار بار «الله اکبر» در اول اذان قائل میباشد، بنابراین کلمات اذان در نزد امام شافعی عبارت از 19 کلمه میباشد.
دلائل احناف و حنابله عبارتند از: حدیث شماره 641 و حدیث شماره 643، و حدیث عبدالله بن زید بن عبدربه س (شماره 650) که در آن آمده که فرشته، اذان را با پانزده کلمه بدو تعلیم داد و چنانچه معلوم است، مشروعیت اذان نیز از همان خواب عبدالله بن زید س، صورت گرفته است.
و نیز به اذان مؤذن اصلی پیامبر ج حضرت بلال س استدلال کردهاند که در روایاتی که از اذان بلال س بحث به میان آمده، ذکری از ترجیع نیست، و نیز در اذان عبدالله بن مکتوم س که مؤذن دیگر پیامبر ج بود، ذکری از ترجیع نمیباشد.
و همچنین احناف و حنابله به احادیثی استدلال میجویند که پیرامون شنیدن اذان و اجابت آن وارد شده است (از قبیل حدیث 658) که در آنها ذکری از ترجیع به میان نیامده است. و امام شافعی و امام مالک در اثبات ترجیع به حدیث ابومحذوره س (ح 642 و 645) استدلال کردهاند و احناف و حنابله به حدیث ابومحذوره س چنین پاسخ دادهاند که حدیث ابومحذوره س صرفاً بر تعلیم و آموزش دلالت میکند، نه تشریع. چنانچه از شأن ورود حدیث ابومحذوره س فهمیده میشود.
در باب گفتن کلمات اقامه نیز، بر اساس روایات رسیده در میان علماء اختلاف وجود دارد، در نزد احناف کلمات اقامه 17 تا است، 15 تا که همان کلمات اذان است و دوتای دیگر عبارتند از: دو بار گفتن «قد قامت الصلوة». امام شافعی، همهی کلمات اقامه را یازده کلمه میداند، به این ترتیب که دوبار گفتن «الله اکبر» یک بار «اشهد ان لا اله الّا الله» یک بار«اشهد ان محمداً رسول الله» یک بار «حی علی الصلوة» یک بار «حی علی الفلاح» دوبار «قد قامت الصلوة» دوبار «الله اکبر» و یک بار«لا اله الّا الله» و امام مالک کلمات اقامه را ده کلمه میداند و ایشان گفتن «قد قامت الصلوة» را نیز یک مرتبه میداند. با این وجود، این اختلاف در اصل مبتنی بر اختلاف روایات میباشد چرا که در این باب روایات مختلف است و هر کدام از این بزرگان عرصهی علم و دانش و فقاهت و درایت، به احادیث و روایاتی که از پیامبر ج و صحابه ش بدیشان رسیده است، چنگ زدهاند.
به هر حال باید گفت که: در جواز اذان ابومحذوره س (که در آن ترجیع ذکر شده) نیز شک و شبههای نیست و در باب اذان، حقیقت همان است که حضرت شاه ولی الله بیان فرموده است که:
«اختلاف در کلمات اذان و اقامه، مانند اختلاف در قرائتهای مختلف قرآن است.»
با این وجود، اختلاف در کلمات اذان، اختلافی بزرگ و چالشآفرین و بحرانساز نیست، بلکه احناف و حنابله معتقدند که در اذان بهتر است ترجیع نباشد، و شوافع و مالکیها معتقدند که بهتر است ترجیع باشد، و اختلاف صرفاً در اولی و عدم اولی است نه در حرمت و حلّت. پس نباید مسلمانان این مسئله را دستاویزی برای اختلافات و کشمکشهای لفظی و فیزیکی در میان خویش قرار دهند و از کاه،کوه بسازند و یا خدای ناکرده به فکر این باشند تا کوه را کاه بگردانند.
646 – (6) وعن بلالٍ، قال: قال لی رسولُ اللَّهِ ج: «لا تُثَوِّبَنَّ فی شیءٍ منَ الصَّلَوَاتِ إلاَّ فی صلاةِ الفجر». رواه الترمذیُّ، وابن ماجة. وقال الترمذیُّ: أبو إسرائیلَ الراوی لیسَ هو بذاکَ القویِّ عندَ أهلِ الحدیث([7]).
646 – (6) بلال س گوید: پیامبر ج خطاب به من فرمود: بلال! تثویب (گفتن «الصلوة خیر من النوم») را در اذانِ هیچ یک از نمازهای فرض پنجگانه، به جز در اذان صبح نگوی.
[این حدیث را ترمذی و ابنماجه روایت کردهاند. و ترمذی گفته: ابواسرائیل که راوی این حدیث میباشد، در نزد محدثین قوی نیست].
شرح: «التثویب»: در لغت از ثاب به معنای «رجعت و برگشت و بلندکردن صدای مؤذن برای فراخواندن مردم به سوی نماز» است. و چون در نماز صبح، مؤذن برای بیدارکردن مردم از خواب، صدا و آواز خود را بلند میگرداند و با گفتن «الصلوة خیر من النوم» آنان را به سوی نماز فرا میخواند، بدان، تثویب میگویند.
از این حدیث معلوم میشود که مشروعیت تثویب، فقط در اذان صبح است، چون برای بیدارکردن کسانی است که خوابیدهاند، اما اذان دیگر نمازها، برای اعلام دخول وقت و فراخواندن مردم به نماز است.
647 – (7) وعن جابرٍ: أنَّ رسولَ اللَّهِ ج قال لبلالٍ: «إذا أذَّنْتَ فَتَرَسَّلْ، وإذا أقَمْتَ فاحْدُرْ، واجعَلْ ما بینَ أذانِکَ وإقامتِکَ قَدْرَ ما یَفرُغُ الآکِلُ منْ أکلِه، والشَّارِبُ من شُرْبِه، والمُعتصِرُ إذا دخلَ لقضاءِ حاجَتِهِ، ولا تَقُومُوا حتى تَرَونِی». رواه الترمذیُّ، وقال: لا نعرِفُه إلاَّ منْ حدیثِ عبدِ المُنعِم، وهو إسنادٌ مجهول([8]).
647 – (7) جابر س گوید: رسولخدا ج به بلال س فرمود: هرگاه اذان گفتی به تأنّی و نرمی و آهستگی و توقف میان کلمات، اذان بگو. (زیرا اذان برای خبردادن از وقت نماز، برای مردمی است که در بیرون مسجد هستند و هر قدر بیشتر طول بکشد، بیشتر مهلت به مردم میدهد تا برای نماز حاضر شوند) و چون خواستی برای نماز اقامه و تکبیر گویی، شتاب کن و آن را سریع و روان بگو (چون گفتن اقامه برای مردم حاضر در مسجد است و مردم حاضر در مسجد میخواهند هر چه زودتر اقامهی نماز گفته شود و از نماز فارغ شوند و به کار و زندگی خود برسند).
و میان اذان و اقامهی خویش، به اندازهای فاصله قرار بده تا شخصی که مشغول خوردن غذا است از غذا خوردن، و آنکه مشغول نوشیدن آب است از نوشیدن آب فارغ شود، و کسی که نیاز به قضای حاجت دارد حاجت خود را برآورد.
(و چون آن حضرت ج مشاهده کرد که لحظاتی قبل از اینکه از حجرهی خویش به مسجد تشریف بیاورد، صحابه ش از جای خود بلند میشوند و منتظر برای اقامهی نماز میایستادند، فرمود): و تا وقتی که مرا ندیدهاید از جای خود بر نخیزید.
[این حدیث را ترمذی روایت کرده و گفته است: این حدیث ضعیف است، برای اینکه آن ر ابه جز روایت عبدالمنعم نیافتهایم، و اسناد این حدیث نیز مجهول است].
شرح: «فترسّل»: با تانّی و آهستگی و توقف میان کلمات اذان بگو.
«فاحدر»: در گفتن اقامه، شتاب کن.
«واجعل بین أذانک وإقامتک قدر ما...»: از این بخش حدیث، معلوم میشود که لازم است بین اذان و اقامه به اندازهای که شخص بتواند خود را برای نماز و حضور در مسجد حاضرکند، فاصله وجود داشته باشد، چرا که در غیر این صورت، غرض از گفتن اذان که همان آمادهشدن برای نماز است، از بین میرود. و در حقیقت هیچ حد و اندازهی معینی برای این فاصله تعیین نشده، لذا فاصلهی بین اذان و اقامه، به اندازهای باشد که نمازگزاران بتوانند به راحتی به جماعت برسند.
«و لا تقوموا حتی ترونی»: فلسفه و حکمت این منع را میتوان در دو چیز خلاصه کرد:
1- پیامبر ج چون متواضعترین و سادهترین انسانها بود، از فرط شرم و حیا و تواضع و فروتنی، نمیخواست که بندگان خدا در جلوی ایشان همانند عجمها و بیگانگان صف بسته و در انتظار ایشان بایستند.
2- و چون ایستادن و منتظرماندن، باعث تکلیف و اذیت و آزار بود، پیامبر ج آنها را از این کار منع میفرمود، چرا که برخی اوقات ممکن بود به دلایلی آن حضرت ج تأخیر کنند و ایستادن و منتظرماندن مردم، باعث اذیت و آزار آنها شود، و چون پیامبر ج همواره مبنای کار خویش را بر آسانگیری و رفع عسر و حرج از بندگان قرار میداد و پیوسته جانب تیسیر و تخفیف و سهولت و آسانگیری را بر جانب تشدید و تعسیر و حرج و سختگیری ترجیح میداد، از اینرو صحابه س را از این کار منع فرمود تا موجبات اذیت و آزار آنها فراهم نشود.
648 – (8) وعن زیادِ بنِ الحارثِ الصُّدائیِّ، قال: أمَرَنی رسولُ الله ج: «أن أذِّنْ فی صلاةِ الفجرِ» فَأذَّنْتُ. فأرادَ بِلالٌ أنْ یُقیِمَ، فقال رسولُ اللَّهِ: «إنَّ أخا صُداءٍ قدْ أذَّنَ، ومَنْ أذَّنَ فهوَ یُقِیمُ». رواه الترمذیُّ، وابوداود، وابن ماجة([9]).
648 – (8) زیاد بن حارث صدائی س گوید: روزی رسولخدا ج به من فرمان داد تا برای نماز صبح، اذان گویم. من نیز بر حسب فرمان ایشان، اذان گفتم. (چون وقت خواندن نماز فرا رسید) بلال س خواست تا اقامه گوید؛ پیامبر ج فرمود: برادر صدائی اذان گفته، و هر آنکه اذان گوید، اقامه را نیز باید او بگوید.
[این حدیث را ترمذی، ابوداود و ابنماجه روایت کردهاند].
649 – (9) عن ابن عُمرَ، قال: کانَ المُسلِمُونَ حینَ قَدِمُوا المدینةَ یَجتَمِعونَ فَیَتَحَـیَّنُونَ لِلصَّلاةِ، ولیسَ یُنادی بها أحدٌ، فَتَکَلَّمُوا یوماً فی ذلکَ، فقال بعضُهم: إتَّخِذوا مثلَ ناقوسِ النَّصارى. وقالَ بعضُهم: قَرْناً مثلَ قرْن الیهودِ. فقالَ عمرُ: أو لا تَبعَثُونَ رَجُلاً یُنادی بِالصَّلاة؟ فقال رسولُ الله ج: «یا بلالُ! قُمْ فنادِ بالصَّلاة». متفقٌ علیه([10]).
649 – (9) ابن عمر ـ ب ـ گوید: در ابتدا چون مسلمانان، مکه را به مقصد مدینه ترک کردند و به مدینهی منوره آمدند، با هم جمع میشدند و وقت نماز را تخمین میزدند و در آن زمان برای نماز، اذان گفته نمیشد. پیرامون این مسئله روزی اصحاب ش با هم به مشورت و رایزنی پرداختند (تا برای جمعشدن برای نماز، به ایدهای مطلوب و دلخواه برسند) برخی گفتند: برای اعلام وقت نماز، زنگ بزرگی بسان زنگ بزرگ کلیسای مسیحیان به کار گیرید، و برخی دیگر گفتند: در این زمینه، شیپوری همانند شیپور یهودیان مورد استفاده قرار دهید (تا مانند ایشان، مردم را به مسجد و عبادت خدا فرا خوانیم و آنها را از وقت نماز باخبر سازیم).
در اینجا بود که حضرت عمر س گفت: چرا یک نفر را نمیفرستید تا با صدای بلند و رسا مردم را به نماز فرا خواند؟ (و بگوید: «الصلوة جامعة») پیامبر ج فرمود: ای بلال! بلند شو و بانگ نماز کن و مردم را برای نماز فراخوان (و بلال س نیز در ابتدای امر، قبل از تشریع کلمات اذان، به «الصلوة جامعة»، مردم را به سوی نماز دعوت میکرد).
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
«یتحیّنون»: وقت نماز را تخمین میزدند. «قَرن»: شیپور.
650 – (10) وعن عبد اللَّهِ بن زیدِ بن عبدِ ربِّه، قال: لمَّا أمرَ رسولُ الله ج بالنَّاقوسِ یُعمَلُ لِیُضْرَبَ به لِلنَّاس لجمع الصَّلاة، طافَ بی وأنا نائِمٌ رجلٌ یحمِلُ ناقوساً فی یدِه، فقلتُ: یا عبدَ الله! أتَبِیعُ النَّاقوسَ؟ قال: وما تَصنَعُ به؟ قلتُ: نَدعُو به إلى الصلاةِ. قالَ: أَفَلا أدُلُّکَ على ما هُوَ خیرٌ منْ ذلکَ؟ فقلتُ له: بَلى. قال: فقال: تقولُ: اللَّهُ أکبرُ، إلى آخره، وکذا الإقامة فلمَّا أصبَحتُ، أتَیتُ رسولَ الله ج، فأخبَرْتُه بما رأیتُ. فقال: «إنَّها لرُؤْیا حقّ إنْ شاءَ اللَّهُ، فقُمْ معَ بلالٍ، فألْقِ علیه ما رأیت فلیُؤَذِّنُ به، فإنَّه أنْدى صَوتاً مِنکَ». فَقُمتُ مع بِلالٍ، فجعلتُ أُلْقیهِ علیه ویُؤَذِّنُ به. قال: فَسَمِعَ بذلکَ عمرُ بن الخطاب، وهو فی بیته، فَخَرَجَ یَجُرُّ رِداءَه یقولُ: یا رسولَ الله! والذی بعثکَ بالحقِّ لقدْ رأیتُ مثلَ ما أُرِیَ. فقال رسولُ الله ج: «فلِلّهِ الحمدُ». رواه ابوداود، والدارمی، وابن ماجة؛ إلاَّ أنَّه لم یُذکِرِ الإقامةَ. وقال الترمذیُّ: هذا حدیثٌ صحیحٌ، لکنَّه لم یُصُرِّحْ قصةَ الناقوس([11]).
650 – (10) عبد الله بن زید بن عبدربه س گوید: چون پیامبر ج خواست تا فرمان دهد که هنگام نماز و برای جمعشدن مردم برای ادای آن، ناقوسی ساخته شود تا به ذریعهی آن، مردم را برای نماز جماعت دعوت دهند و آگاه سازند، شبی در خواب دیدم که مردی (که دو لباس سبز بر تن) و ناقوسی در دست داشت، به دورم میگشت و از کنارم عبور میکرد. بدو گفتم: ای بندهی خدا! آیا این ناقوس را میفروشی؟ گفت: با آن چه کار داری؟ گفتم: با آن مردم را به نماز فرا میخوانیم. گفت: آیا تو را به چیزی بهتر از آن راهنمایی نکنم؟ گفتم: چرا، حتماً این کار را بکن. گفت: بگو: «الله اکبر» (الله اکبر الله اکبر، أشهد أن لا إله الّا الله.... تا آخر اذان)
و نیز بسان اذان، کلمات اقامه را به من آموزش داد.
عبدالله س گوید: چون صبح شد و از خواب بیدار شدم، نزد رسولخدا ج رفتم و آنچه را در خواب دیده بودم برایش بازگو کردم. پیامبر ج فرمود: ان شاءالله، این رؤیا (خواب) حق است. سپس پیامبر ج به من دستور داد و فرمود: در کنار بلال بایست و بدو این کلمات را که در خواب دیدهای، بیاموز تا در اذان بگوید، زیرا صدای او از صدای تو بلندتر و رساتر است.
من نیز بر حسب فرمان رسولخدا ج در کنار بلال س ایستادم و آن کلمات را به او تلقین نمودم و او نیز آنها را در اذان به کار میبرد.
عبدالله س گوید: چون عمر بن خطاب س کلمات اذان را از دهان بلال س شنید، به محض شنیدن آن، فوراً با عجله و شتاب در حالی که ردائش از پشت سر بر روی زمین کش میخورد، از خانه بیرون آمد و خدمت آن حضرت ج حاضر شد و گفت: ای رسولخدا ج! سوگند به آن ذاتی که تو را با آئین و دین حق مبعوث کرده است، من نیز بسان خواب عبدالله بن زید س دیدهام و کلماتی بسان کلمات اذان، به من نیز تعلیم داده شده است.
آنگاه رسولخدا ج حمد و ستایش خدا را به جای آورد و فرمود: «فلله الحمد» حمد و ستایش از آن خداست.
[این حدیث را ابوداود و دارمی روایت کردهاند. و ابنماجه نیز بدون ذکر «اقامه» آن را روایت نموده است. و ترمذی گفته: این حدیث، حدیثی صحیح است. البته ترمذی به قصهی ناقوس اشارهای نکرده است].
شرح: «إنه لرؤیا حق»: یعنی این خواب، حق و درست است و از جانب خداوند ﻷ است، و از القائات نفسانی و شیطانی، پاک و منزه است.
گر چه از رؤیا و الهام صالحه، حکم یقینی ثابت نمیشود، اما به سبب تقریر و تصدیق و تأیید پیامبر ج این خواب به منزلهی «وحی جلی» قرار گرفت، و رسولخدا ج به مردم دستور داد که به همین الفاظ و کلمات اذان گویند.
«لرؤیا حق إن شاء الله»: در اینجا جملهی «ان شاء الله» بنا به تعلیق و یا شک و تردید در مسئله نیست، بلکه جهت تبرک و تأدّب است.
«اَندی صوتاً»: بسیار خوش آوازتر و صدایش بسیار بلندتر و رساتر است.
651 – (11) وعن أبی بکْرةَ، قال: خَرَجتُ مع النبیِّ ج لِصَلاةِ الصُّبحِ، فکانَ لا یمرُّ برجلٍ إلاَّ ناداه بِالصَّلاة، أو حَرَّکهُ بِرِجلِه. رواه ابوداود([12]).
651 – (11) ابوبکرة س گوید: همراه با پیامبر ج برای خواندن نماز صبح بیرون رفتم و پیامبر ج از کنار هیچ مردی عبور نمیکرد، مگر اینکه او را به سوی نماز دعوت میکرد و فرا میخواند و یا با پایش آن را میجنبانید و تکان میداد (تا برای نماز بیدار شود و آمادگی نماید).
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
652 – (12) وعن مالکٍ، بلغَه أنَّ المؤَذِّنَ جاءَ عمرَ یُؤْذِنُه لِصَلاةِ الصُّبح. فوجدَه نائماً. فقالَ: ألصَّلاةُ خیرٌ منَ النَّومِ، فأمرَهُ عمرُ أنْ یجعلَها فی نِداءِ الصبح. رواه فی المُوَطَّأ([13]).
652 – (12) از مالک روایت است که گوید: بدو خبر رسیده که مؤذن (پس از گفتن اذان) پیش عمر س آمد تا وی را به نماز فرا خواند، و برایش وقت نماز را اعلام نماید، ولی مؤذن او را در خواب یافت، از اینرو، با صدای بلند و رسا گفت: «الصلاة خیر من النوم» [نماز از خواب بهتر و برتر است] (چون حضرت عمر س از خواب بیدار شد) آن مؤذن را فرمان داد تا این جمله را فقط در اذان صبح قرار بدهد (نه بیرون از آن).
[این حدیث را مالک در مؤطا روایت کرده است].
شرح: قبلاً گفتیم که ثبوت گفتن «الصلاة خیر من النوم» در اذان صبح، از خود پیامبر ج ثابت است، چنانچه در حدیث ابومحذوره [شماره 645] بدان اشاره رفته است، آنجا که پیامبر ج به ابومحذوره س دستور میدهد و میفرماید:
«فإن کان صلوة الصبح، قلت: الصلاة خیر من النوم، الصلاة خیر من النوم».
و نیز در روایتی دیگرآمده است که بلال س نزد پیامبر ج آمد و ایشان را در خواب دید، از اینرو گفت: «الصلاة خیر من النوم» آن حضرت ج چون از خواب بیدار شد، از گفتن این جمله بسیار خوشش آمد و دستور داد تا بلال س آن را در اذان قرار بدهد.
از اینرو نمیتوان گفت که عمر س از پیش خود دست به تشریع و قانونگذاری زده و گفتن «الصلاة خیر من النوم» را در اذان صبح وضع نموده است. بلکه مقصود از این جملهی «فأمره أن یجعلها فی نداء الصبح» این است که چون عمر س دید که مؤذن این کلمه را بیرون از اذان میگوید از این جهت بدو فرمان داد تا این جمله را فقط در اذان به کار ببرد نه در بیرون آن، و این همان چیزی بود که عمر س از رسولخدا ج تعلیم گرفته بود.
653 – (13) وعن عبدِ الرحمنِ بنِ سعدِ بن عمَّارِ بن سعدٍ، مُؤَذِّنِ رسول الله ج، قال: حدَّثنی أبی، عنْ أبیه، عن جدِّه، أنَّ رسولَ الله ج أمرَ بلالاً أنْ یجعلَ أصبعَیه فی أُذنَیه، وقال: «إنَّه أرْفعُ لِصَوتِکَ». رواه ابنُ ماجة([14]).
653 – (13) عبد الرحمن بن سعد بن عمار بن سعد قرظی گوید: پدرم (سعد بن عمار) از پدرش (عمار بن سعد) و او نیز از جدش (سعد قرظ س، مؤذن رسولخدا ج) به من خبر داده است که پیامبر ج به بلال س فرمان داد تا به هنگام اذان، دو انگشت خویش را در داخل گوشها قرار دهد. و دربارهی علت و فلسفهی این امر فرمود: این کار به بلندترشدن صدایت کمک میکند و صدایت را رساتر میسازد.
[این حدیث را ابنماجه روایت کرده است].
شرح: مؤذنان رسولخدا ج:
رسولخدا ج چهار مؤذن داشت که عبارتند از:
1- بلال بن رباح س
2- عبدالله بن عمرو بن ام مکتوم س
این دو بزرگوار درمدینهی منوره اذان میدادند.
3- سعد القرظ س؛ مؤذن رسولخدا ج در قبا.
4- ابومحذوره س؛ مؤذن رسولخدا ج در مکهی مکرمه.
[1]- بخاری 2/77 ح 603، مسلم 1/286 ح (3-378) و لفظ حدیث از بخاری است، ابوداود حصهی دوم حدیث را نقل کرده است:1/349 ح 508، ترمذی نیز حصهی دوم حدیث را روایت نموده است: 1/369ح 193، نسایی 2/3 ح 627، ابن ماجه 1/241 ح 729، دارمی 1/290 ح 1194، مسنداحمد 3/103 و تمام این بزرگواران فقط به نقل حصهی دوم حدیث پرداختهاند.
[2]- تفسیر نمونه ج 4 صص 549 – 550.
[3]- مسلم 1/287 ح (6-376) و در صحیح مسلم واژهی «الله و اکبر» دو مرتبه تکرار شده است و لفظ حدیث از ابوداود است:1/343 ح 503، نسایی 2/5ح 632، ابن ماجه 1/234 ح 708.
[4]- ابوداود 1/350 ح 510، نسایی 2/3ح 628، دارمی 1/290 ح 1193، مسنداحمد 2/85.
[5]- مسنداحمد 3/409، احمد بن حنبل فقط اذان را ذکر کرده است، ترمذی 1/367 ح 192 و قال: حسن صحیح، ابوداود 1/342 ح 502، نسایی 2/4 ح 630، ابن ماجه 1/235 ح709، دارمی 1/292 ح 1197.
[6]- ابوداود 1/340ح500، نسایی 2/7ح 633.
[7]- ترمذی 1/378 ح 198 و قال: ابواسرائیل، اسماعیل بن اسحاق لیس هو بذاک القوی عند اهل الحدیث، ابن ماجه 1/237 ح 715 با این لفظ روایت کرده است: «أمرنی رسول الله ج أن أثوب فی الفجر ونهانی أن أثوب فی العشاء.
[8]- ترمذی 1/373 ح 195 و قال: فی اسناده مجهول.
[9]- ترمذی 1/383 ح 199 و ترمذی این حدیث را ضعیف قرار داده است، ابوداود 1/352 ح 514، ابن ماجه 1/237 ح 717، مسنداحمد 4/169.
[10]- بخاری 2/77ح 604، مسلم 1/285ح (1-377)، ترمذی 1/362 ح 190، نسایی 2/2ح1، مسنداحمد 2/148.
[11]- ابوداود 1/337 ح 499، ابن ماجه 1/232 ح 706، دارمی 1/286 ح 1187، مسنداحمد 4/43.
[12]- ابوداود 2/49ح 1264.
[13]- مؤطا مالک کتاب الصلاة 1/72ح 8.
[14]- ابن ماجه 1/236ح 710.