1023 - [1] (صَحِیح)
عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: سَجَدَ النَّبِیُّ صَلَّى الله عَلَیْهِ وَسلم بِالنَّجْمِ وَسَجَدَ مَعَهُ الْـمُسْلِمُونَ وَالْـمُشْرِکُونَ وَالْـجِنُّ وَالْإِنْسُ. رَوَاهُ البُخَارِیّ([1]).
1023- (1) عبدالله عباس س گوید: پیامبر ج در خواندن سورهی «نجم» (چون به هنگام تلاوت این سوره به آیهی ﴿فَٱسۡجُدُواْۤ لِلَّهِۤ وَٱعۡبُدُواْ۩٦٢﴾ [النجم: 62] رسیدند،) سجده کردند و همراه ایشان همهی مؤمنان و مشرکان و جنّ و انس به سجده افتادند.
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
شرح: در حقیقت، جای هیچ تعجّب و شگفتی ندارد که حتّی بتپرستان و چندگانه پرستان، در وقت شنیدن آیات شیوای سورهی نجم به سجده افتاده باشند؛ چرا که لحن و گیرایی و فصاحت و بلاغت و شیوایی و رسایی و زیبایی و رعنایی این سوره از یک سو، و مفهوم و محتوای هیجانانگیز آن از سوی دیگر، و تهدیدهای وحشتناک نسبت به مشرکان از سوی سوم و خارج شدن این آیات مبارک از دهان پیامبر گرامی اسلام ج در نخستین مرحلهی نزول وحی از سوی چهارم، آن چنان گیرا، مؤثّر، جذّاب، دلکش و پرنفوذ بود که هر دلی را بیاختیار تحت تأثیر خود قرار داد و حجابهای عِناد، لجاج، تعصّب، خودخواهی، خودبزرگبینی، خودخواهی و خود محوری را هر چند موقّت، کنار زد و نور و روشنایی توحید را در قلوب، پرتوافکن کرد.
چنان که در روایات زیادی نقل شده است که «ولید بن مغیرة»، وقتی آیات سورهی «فصلت» را شنید و هنگامی که پیامبر ج این آیه را تلاوت فرمود: ﴿فَإِنۡ أَعۡرَضُواْ فَقُلۡ أَنذَرۡتُکُمۡ صَٰعِقَةٗ مِّثۡلَ صَٰعِقَةِ عَادٖ وَثَمُودَ١٣﴾ [فصلت: 13] از جای برخاست و لرزید و مو بر تنش راست شد؛ از این رو، به خانه آمد. به گونهای که مشرکان پنداشتند که او به طور کامل مجذوب آیین محمد ج شده است.
اگر ما مسلمانان نیز، این سوره را با دقّت و تأمل و تعمّق و تدبّر و با حضور قلب و توجه کامل تلاوت کنیم و خود را در برابر پیامبر گرامی اسلام ج و در جوّ نزول آیات بیانگاریم، میبینیم قطع نظر از عقاید خاصّ اسلامی، چارهای جز این نداریم که وقتی به آخرین آیه برسیم، به سجده بیافتیم و در پیشگاه حق، سر تعظیم فرود آوریم.
1024 - [2] (صَحِیحٌ)
وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: سَجَدْنَا مَعَ النَّبِیِّ ج فِی: ﴿إِذَا ٱلسَّمَآءُ ٱنشَقَّتۡ١﴾ [الانشقاق: 1] و﴿ٱقۡرَأۡ بِٱسۡمِ رَبِّکَ﴾ رَوَاهُ مُسلم([2]).
1024- (2) ابوهریره س گوید: با رسول خدا ج در دو سورهی ﴿إِذَا ٱلسَّمَآءُ ٱنشَقَّتۡ١﴾ (به هنگام تلاوت آیهی﴿وَإِذَا قُرِئَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡقُرۡءَانُ لَا یَسۡجُدُونَۤ۩٢١﴾ [الانشقاق: 21] و سورهی «﴿ٱقۡرَأۡ بِٱسۡمِ رَبِّکَ ٱلَّذِی خَلَقَ١﴾ [العلق: 1]» (به هنگام تلاوت آیهی ﴿کَلَّا لَا تُطِعۡهُ وَٱسۡجُدۡۤ وَٱقۡتَرِب۩١٩﴾ [العلق: 19]، سجدهی تلاوت به جای آوردیم.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
1025 - [3] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)
وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: کَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج یَقْرَأُ (السَّجْدَةَ)
وَنَحْنُ عِنْدَهُ فَیَسْجُدُ وَنَسْجُدُ مَعَهُ فَنَزْدَحِمُ حَتَّى مَا یَجِدُ أَحَدُنَا لِجَبْهَتِهِ مَوْضِعًا یَسْجُدُ عَلَیْهِ([3]).
1025- (3) عبدالله بن عمر س گوید: رسول خدا ج گاهی اوقات که ما به نزد ایشان بودیم، سجدهای از قرآن را میخواندند و همین که به آیهی سجده میرسیدند، سجده میبردند و ما هم سجده میبردیم، و به اندازهای مردم به سجده میرفتند و همدیگر را فشار میدادند که جایی را برای سجده پیدا نمیکردیم.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
1026 - [4] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)
وَعَنْ زَیْدِ بْنِ ثَابِتٍ قَالَ: قَرَأْتُ عَلَى رَسُولِ الـلّٰهِ ج (والنجم)
فَلم یسْجد فِیهَا([4]).
1026- (4) زید بن ثابت س گوید: سورهی نجم را بر پیامبر ج تلاوت نمودم، ولی آن حضرت ج به سجده نرفتند.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: تمام علماء و صاحبنظران اسلامی و فقهاء و اندیشمندان دینی، بر ثبوت سجدهی تلاوت اجماع دارند، امّا دربارهی فرض بودن و یا سنّت بودن آن، اختلافنظر دارند؛ جمهور علماء و صاحبنظران فقهی برآنند که سجدهی تلاوت سنّت است؛ ولی امام ابوحنیفه/ بر این باور است که سجدهی تلاوت واجب است.
و در واقع، دربارهی «سجدهی تلاوت»، دو مسألهی اختلافی وجود دارد که عبارتند از:
الف) از دیدگاه امام مالک/،امام شافعی/ و امام احمد/، سجدهی تلاوت سنّت است؛ ولی از نظرگاه امام ابوحنیفه/، واجب است؛ دلیل ائمهی سه گانه، حدیث زید بن ثابت س است که گفت: «سورهی نجم را بر پیامبر ج تلاوت نمودم ولی آن حضرت ج به سجده نرفتند» (حدیث بالا به شماره 1026).
احناف در پاسخ میگویند: حدیث زید بن ثابت س، سجدهی فوری را نفی میکند که از دیدگاه احناف، واجب نیست که متّصل پس از خواندن آیهی سجده، سجدهی تلاوت انجام بگیرد.
دیگر دلیل ائمه سه گانه، داستان عمر بن خطاب س میباشد که: «انّه قرأ سجدة علی الـمنبر فنزل فسجد ثم قرأها فی الجعة الثانیة فتهیّأ الناس للسجود فقال: انّها لم تکتب علینا الّا ان نشاء؛ فلم یسجدو لم یسجدوا» (ترمذی و بخاری)؛ «عمر بن خطاب س بر فراز منبر، آیهی سجده را تلاوت کرد و از منبر فرود آمد و سجده کرد؛ سپس در هفتهی دوم، آن را دوباره خواند؛ مردم خواستند تا برای آن سجده کنند ولی عمر س گفت: بیگمان، سجدهی تلاوت بر شما فرض نیست مگر آن که خود بخواهیم؛ از این رو نه عمر س سجده کرد و نه مردم».
در پاسخ به این حدیث گفته شده است که امکان دارد، مطلب آن، این باشد که واجب نیست متّصل و فوری پس از خواندن آیهی سجده، سجدهی تلاوت انجام بگیرد. تأیید این عمل از عمل و رفتار خود عمر س ثابت میشود که وی در هفتهی اول، به محض خواندن آیهی سجده، فوراً سجده کرد (انّه قرأ سجدة علی المنبر فنزل فسجد) و در جمعهی دوم، به جای سجده کردن، فرمود: «انها لم تکتب علینا الّا ان نشاء»؛ گویا وی وجوب سجدهی تلاوت را رد نکرده است بلکه فقط وجوب فوری آن را رد نموده است.
و یا این که مراد از، «لـم تکتب علینا»، «لـم تکتب علینا بـهیئة الجمـاعة» باشد؛ یعنی بر ما فرض نیست که سجدهی تلاوت را به شکل جماعت برگزار نماییم.
و دلیل احناف، آیههای سجدهای هستند که با صیغهی امر، وارد شدهاند. و در حقیقت، محتوای آیههای سجده، یکی از این حالتهای سه گانهی زیر را در بردارند:
دستور به سجده داده شده است؛ همانند: ﴿کَلَّا لَا تُطِعۡهُ وَٱسۡجُدۡۤ وَٱقۡتَرِب۩١٩﴾ [العلق: 19].
یادآوری انکار کافران از سجده کردن است؛ همانند:﴿وَإِذَا قُرِئَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡقُرۡءَانُ لَا یَسۡجُدُونَۤ۩٢١﴾ [الانشقاق: 21].
حکایت سجده کردن پیامبران است؛ مانند: ﴿وَظَنَّ دَاوُۥدُ أَنَّمَا فَتَنَّٰهُ فَٱسۡتَغۡفَرَ رَبَّهُۥ وَخَرَّۤ رَاکِعٗاۤ وَأَنَابَ۩٢٤ فَغَفَرۡنَا لَهُۥ ذَٰلِکَۖ وَإِنَّ لَهُۥ عِندَنَا لَزُلۡفَىٰ وَحُسۡنَ مََٔابٖ٢٥﴾ [ص: 24-25].
و پرواضح است که اطاعت امر، واجب است و مخالفت با کافران و پیروی از پیامبران بر اساس این آیات لازم میباشد؛ مانند: ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَکُونُواْ کَٱلَّذِینَ کَفَرُواْ﴾ [آل عمران: 156] و آیهی ﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ هَدَى ٱللَّهُۖ فَبِهُدَىٰهُمُ ٱقۡتَدِهۡ﴾ [الأنعام: 90].
ب) حنفیها و شافعیها، بر این امر اتفاقنظر دارند که تعداد آیههای سجدهی تلاوت در قرآن، چهارده آیه میباشد که از دیدگاه مذهب احناف عبارتند از:
1- در سورهی اعراف ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ لَا یَسۡتَکۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِهِۦ وَیُسَبِّحُونَهُۥ وَلَهُۥ یَسۡجُدُونَۤ۩٢٠٦﴾ [الأعراف: 206].
2- در سورهی رعد ﴿وَلِلَّهِۤ یَسۡجُدُۤ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ طَوۡعٗا وَکَرۡهٗا وَظِلَٰلُهُم بِٱلۡغُدُوِّ وَٱلۡأٓصَالِ۩١٥﴾ [الرعد: 15].
1- در سورهی نحل ﴿یَخَافُونَ رَبَّهُم مِّن فَوۡقِهِمۡ وَیَفۡعَلُونَ مَا یُؤۡمَرُونَ۩٥٠﴾ [النحل: 50].
4- در سورهی اسراء ﴿قُلۡ ءَامِنُواْ بِهِۦٓ أَوۡ لَا تُؤۡمِنُوٓاْۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ مِن قَبۡلِهِۦٓ إِذَا یُتۡلَىٰ عَلَیۡهِمۡ یَخِرُّونَۤ لِلۡأَذۡقَانِۤ سُجَّدٗاۤ١٠٧ وَیَقُولُونَ سُبۡحَٰنَ رَبِّنَآ إِن کَانَ وَعۡدُ رَبِّنَا لَمَفۡعُولٗا١٠٨ وَیَخِرُّونَ لِلۡأَذۡقَانِ یَبۡکُونَ وَیَزِیدُهُمۡ خُشُوعٗا۩١٠٩﴾ [الإسراء: 107-109].
2- در سورهی مریم ﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ أَنۡعَمَ ٱللَّهُ عَلَیۡهِم مِّنَ ٱلنَّبِیِّۧنَ مِن ذُرِّیَّةِ ءَادَمَ وَمِمَّنۡ حَمَلۡنَا مَعَ نُوحٖ وَمِن ذُرِّیَّةِ إِبۡرَٰهِیمَ وَإِسۡرَٰٓءِیلَ وَمِمَّنۡ هَدَیۡنَا وَٱجۡتَبَیۡنَآۚ إِذَا تُتۡلَىٰ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتُ ٱلرَّحۡمَٰنِ خَرُّواْۤ سُجَّدٗاۤ وَبُکِیّٗا۩٥٨﴾ [مریم: 58].
3- در سورهی حج ﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ یَسۡجُدُۤ لَهُۥۤ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِی ٱلۡأَرۡضِ وَٱلشَّمۡسُ وَٱلۡقَمَرُ وَٱلنُّجُومُ وَٱلۡجِبَالُ وَٱلشَّجَرُ وَٱلدَّوَآبُّ وَکَثِیرٞ مِّنَ ٱلنَّاسِۖ وَکَثِیرٌ حَقَّ عَلَیۡهِ ٱلۡعَذَابُۗ وَمَن یُهِنِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِن مُّکۡرِمٍۚ إِنَّ ٱللَّهَ یَفۡعَلُ مَا یَشَآءُ۩١٨﴾ [الحج: 18].
4- در سورهی فرقان ﴿وَإِذَا قِیلَ لَهُمُ ٱسۡجُدُواْۤ لِلرَّحۡمَٰنِ قَالُواْ وَمَا ٱلرَّحۡمَٰنُ أَنَسۡجُدُ لِمَا تَأۡمُرُنَا وَزَادَهُمۡ نُفُورٗا۩٦٠﴾ [الفرقان: 60].
5- در سورهی نمل ﴿أَلَّاۤ یَسۡجُدُواْۤ لِلَّهِ ٱلَّذِی یُخۡرِجُ ٱلۡخَبۡءَ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَیَعۡلَمُ مَا تُخۡفُونَ وَمَا تُعۡلِنُونَ٢٥ ٱللَّهُ لَآ إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ رَبُّ ٱلۡعَرۡشِ ٱلۡعَظِیمِ۩٢٦﴾ [النمل: 25-26].
6- در سورهی الم سجده ﴿إِنَّمَا یُؤۡمِنُ بَِٔایَٰتِنَا ٱلَّذِینَ إِذَا ذُکِّرُواْ بِهَا خَرُّواْۤ سُجَّدٗاۤ وَسَبَّحُواْ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡ وَهُمۡ لَا یَسۡتَکۡبِرُونَ۩١٥﴾ [السجدة: 15].
7- در سورهی ص ﴿قَالَ لَقَدۡ ظَلَمَکَ بِسُؤَالِ نَعۡجَتِکَ إِلَىٰ نِعَاجِهِۦۖ وَإِنَّ کَثِیرٗا مِّنَ ٱلۡخُلَطَآءِ لَیَبۡغِی بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٍ إِلَّا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَقَلِیلٞ مَّا هُمۡۗ وَظَنَّ دَاوُۥدُ أَنَّمَا فَتَنَّٰهُ فَٱسۡتَغۡفَرَ رَبَّهُۥ وَخَرَّۤ رَاکِعٗاۤ وَأَنَابَ۩٢٤ فَغَفَرۡنَا لَهُۥ ذَٰلِکَۖ وَإِنَّ لَهُۥ عِندَنَا لَزُلۡفَىٰ وَحُسۡنَ مََٔابٖ٢٥﴾ [ص: 24-25].
8- در سورهی حم سجده ﴿وَمِنۡ ءَایَٰتِهِ ٱلَّیۡلُ وَٱلنَّهَارُ وَٱلشَّمۡسُ وَٱلۡقَمَرُۚ لَا تَسۡجُدُواْ لِلشَّمۡسِ وَلَا لِلۡقَمَرِ وَٱسۡجُدُواْۤ لِلَّهِۤ ٱلَّذِی خَلَقَهُنَّ إِن کُنتُمۡ إِیَّاهُ تَعۡبُدُونَ٣٧ فَإِنِ ٱسۡتَکۡبَرُواْ فَٱلَّذِینَ عِندَ رَبِّکَ یُسَبِّحُونَ لَهُۥ بِٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ وَهُمۡ لَا یَسَۡٔمُونَ۩٣٨﴾ [فصلت: 37-38].
9- در سورهی نجم ﴿أَفَمِنۡ هَٰذَا ٱلۡحَدِیثِ تَعۡجَبُونَ٥٩ وَتَضۡحَکُونَ وَلَا تَبۡکُونَ٦٠ وَأَنتُمۡ سَٰمِدُونَ٦١ فَٱسۡجُدُواْۤ لِلَّهِۤ وَٱعۡبُدُواْ۩٦٢﴾ [النجم: 59-62].
10- در سورهی انشقاق﴿فَمَا لَهُمۡ لَا یُؤۡمِنُونَ٢٠ وَإِذَا قُرِئَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡقُرۡءَانُ لَا یَسۡجُدُونَۤ۩٢١﴾ [الانشقاق: 20-21].
11- در سورهی علق ﴿کَلَّا لَا تُطِعۡهُ وَٱسۡجُدۡۤ وَٱقۡتَرِب۩١٩﴾ [العلق: 19].
این ترتیب، طبق مسلک احناف میباشد؛ ولی شافعیها میگویند: در سورهی «ص» سجدهای وجود ندارد ولی، سورهی حج دارای دو آیهی سجده میباشد؛ یکی آیه 18 و دیگری آیهی 77.
و از دیدگاه احناف، سورهی «ص» دارای آیهی سجده میباشد و در سورهی حج فقط یک آیهی سجده (آیهی 18) وجود دارد.
و از دیدگاه امام احمد بن حنبل، آیههای سجده، پانزده آیه است؛ وی دو آیهی سورهی حج و آیهی سورهی ص را به عنوان آیهی سجده به شمار میآورد؛ ولی قول مشهور وی، مطابق با نظر امام شافعی است. و از نظرگاه مالک نیز، آیههای سجده، یازده آیه میباشد؛ بدین ترتیب که وی سه آیهی سجدهی اخیر را در ترتیب آیههای سجده، شامل نمیکند.
امام شافعی/، دربارهی عدم وجوب سجدهی تلاوت در سورهی «ص»، از حدیث عبدالله بن عباس س استدلال میکند که گفت: «رأیت رسول الله ج یسجد فی ج. قال: ابن عباس: ولیست من عزائم السجود»؛ «رسول خدا ج را دیدم که در سجدهی سورهی «ص» سجده کردند.». ابن عباس س گوید: «آیهی سجدهی سورهی «ص»، از سجدههای تأکیدی و لازمی نیست».
در پاسخ بدین حدیث، گفته شده است که سجده کردن پیامبر ج در سورهی «ص» ثابت است؛ البته این سخن عبدالله بن عباس س که آن را از «عزائم السجود» تفکیک و جدا نموده است، به احتمال زیاد، بدین خاطر بوده که این سجده به طور شکر و سپاسگزاری از خداوند، واجب گردیده است؛ همچنان که خود رسول خدا ج میفرمایند: «سجدها داود توبة ونسجدها شکراً» (نسایی)؛ «داود از روی توبه سجده کرد و ما از روی شکر و سپاسگزاری».
و اگر به فرض آن که، استدلال شافعیها درست باشد، باز هم حدیث، بر سخن عبدالله بن عباس س موقوف خواهد بود و حدیث مرفوع نیست، که در مقابل آن، عمل آن حضرت ج قرار دارد که بر سخن عبدالله بن عباس س، ترجیح دارد.
مجاهد گوید: از عبدالله بن عباس س پرسیدم: «افی «ص» سجدة؟ فقال: نعم. ثم تلا «و وهبنا» الی قوله «فبهداهم اقتده». ثم قال: هو منهم (ای داود من الانبیاء الـمذکورین فی هذه الایة» (بخاری)؛ «آیا در سورهی «ص» آیهی سجده وجود دارد؟ گفت: آری؛ سپس آیات 84 تا 90 سورهی انعام را تلاوت کرد و گفت: داود از زمرهی همان پیامبرانی است که در این آیات، به پیروی از آنها، فرمان داده شده است».
و همچنین ابوسعید خدری س گوید: «قرأ رسول الله ج وهو علی المنبر«ص»؛ فلما بلغ السجدة نزل فسجد وسجد الناس معه...» (ابوداود)؛ «پیامبر ج بر فراز منبر، سورهی «ص» را تلاوت کردند و چون به آیهی سجده رسیدند، از منبر پایین آمدند و هم ایشان و هم مردم سجده نمودند».
به هر حال، دلایل قوی و صحیح، بیانگر این قضیه هستند که آیهی سورهی «ص»، از آیات سجدهی تلاوت است.
و امام شافعی دربارهی آیهی دوم سورهی «حج»: از حدیث عقبة بن عامر س استدلال میکند که گفت: «قلتُ یا رسول الله! فضّلت سورة الحجّ بانّ فیها سجدتین. قال: نعم فمن لم یسجدهما فلا یقرأهما». (ترمذی)؛ «خطاب به پیامبر ج گفتم: ای رسول خدا! سورهی حج بر دیگر سورهها بدان خاطر فضیلت دارد که در آن دو آیهی سجده وجود دارد. آن حضرت ج فرمودند: آری؛ پس هرکس نمیخواهد برای آنها سجده کند، پس آنها را نخواند». امّا مدار این حدیث، بر «ابن لهیعة» است که فردی ضعیف در حدیث به شمار میآید.
و دلیل احناف، حدیث عبدالله بن عباس س است که در طحاوی روایت شده است؛ ابن عباس س گوید: «فی سجود الحج الاول عزیمة والاخر تعلیم»؛ «سجدهی اول سورهی حج، واجب و دیگر جنبهی تعلیمی و آموزشی دارد».
و امام محمد در «موطأ» مینویسد: «کان ابن عباس لایری فی سورة الحج الّا سجدة واحدة الاولی»؛ «ابن عباس س فقط آیهی سجدهی اول سورهی حج را برای سجده کردن، قبول داشت».
و علاوه از آن، در آیهی سجدهی دوم سورهی حج، دستور به سجده و رکوع - هردو - داده شده است؛ آنجا که خداوند میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱرۡکَعُواْ وَٱسۡجُدُواْۤ وَٱعۡبُدُواْ رَبَّکُمۡ وَٱفۡعَلُواْ ٱلۡخَیۡرَ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ۩٧٧﴾ [الحج: 77].
و حال آن که اسلوب قرآن، در آیههای سجده، این است که فقط به ذکر یکی از رکوع یا سجده میپردازد؛ و هرگاه رکوع و سجده، هردو در آیهای ذکر شوند، در آن صورت در آن آیه، سجدهای وجود ندارد؛ به عنوان مثال در آیهی:
﴿یَٰمَرۡیَمُ ٱقۡنُتِی لِرَبِّکِ وَٱسۡجُدِی وَٱرۡکَعِی مَعَ ٱلرَّٰکِعِینَ٤٣﴾ [آل عمران: 43].
سجدهای وجود ندارد؛ زیرا در این آیه، هم رکوع ذکر شده است و هم سجده.
پس در همهی آیههای سجده، به جز آیهی سورهی «ص»، فقط از سجده، ذکری صورت گرفته است و در آیهی سجدهی سورهی «ص» رکوع ذکر گردیده است؛ و در هیچ آیهی سجدهای، هردو (هم رکوع و هم سجده) ذکر نشدهاند؛ بلکه فقط در آیهی سجدهی دوم سورهی حج، هردو به صورت یکجا ذکر شدهاند که این آیه نیز محل اختلاف علماء میباشد.
امام شافعی در تأیید دیدگاه خویش، از آثار برخی از اصحاب پیامبر ج نیز مبنی بر اثبات نظر خویش استدلال کرده است؛ به همین علّت، محققان احناف نیز سجدهی آیهی دوم سورهی حج را به خاطر احتیاط، ترجیح دادهاند؛ و گفتهاند: اگر شخصی در خارج از نماز، این آیه را خواند، سجده کند و اگر در نماز این آیه را خواند، در رکوع نیت سجده را داشته باشد تا عمل او، طبق همهی مذاهب، سجده محسوب گردد.
و از دیدگاه امام مالک/، در سورههای مُفصّل (از سورهی حجرات تا آخر قرآن) سجدهی تلاوت وجود ندارد؛ وی از حدیث زید بن ثابت س استدلال میکند که گفت: «قرأت علی رسول الله ج النجم فلم یسجد فیها» (بخاری و مسلم)؛ «بر پیامبر ج سورهی نجم را خواندم و ایشان برای آیهی سجدهی آن، سجده نکردند».
احناف و شوافع از این حدیث، عدم وجوب سجود را به صورت فوری مراد گرفتهاند؛ زیرا در صحیح بخاری از ابن عباس س روایت شده است که گفت: «انّ النبیّ ج سجد بالنجم وسجد معه الـمسلمون والـمشرکون والجنّ والانس» (حدیث شماره 1023)؛ «پیامبر ج در خواندن سورهی نجم، سجده کردند و همراه ایشان، همهی مؤمنان و مشرکان و جن و انس نیز به سجده افتادند».
و همچنین از علی روایت است که گفت: «العزائم اربع: الم تنزیل وحم السجدة والنجم واقرأ باسم ربک الذی خلق» (مصنّف عبدالرزاق به شماره 5863)؛ «عزائم چهار تا است: آیهی سجدهی سورههای الم تنزیل، حم السجده، نجم و علق»؛ و پرواضح است که دو سجدهی اخیر، در سورههای مفصّل وجود دارند.
و ابوهریره س نیز گوید: «سجدنا مع رسول الله ج فی «اقرأ باسم ربک» و«اذا السماء انشقت» (ترمذی)؛ «همراه با پیامبر ج در خواندن سورهی علق و انشقاق، سجدهی تلاوت نمودیم». و بدین ترتیب، هرسه سجده، با روایات ثابت شدند.
به هر حال، وقتی مسلمان، با دقّت و تأمّل و تعمّق و تدبّر و با حضور قلب و توجّه کامل، آیات قرآن را تلاوت میکند، باید تحت تأثیر لحن و گیرایی، فصاحت و بلاغت، شیوایی و رسایی، زیبایی و رعنایی و مفهوم و محتوای هیجانانگیز و شگرفآور آن قرار بگیرد و لرزه بر اندام شود و مو بر تنش راست بایستد و به طور کامل، مجذوب آیات تعالیبخش و روحآفرین آن گردد و به سجده بیافتد و در پیشگاه حق، سر تعظیم فرود آورد و حجابهای عناد، لجاج، خودخواهی و تکبّر را کنار بزند و از غیر خدا، جدا گردد و به او بپیوندد و چنان غرق حالت تفکر و حضور و راز و نیاز با پروردگار شود که بر تمام ذرّات وجودش اثر گذارد و خود را ذرّهای ببیند در برابر وجودی بیپایان و قطرهای در برابر اقیانوسی بیکران.
1027 - [5] (صَحِیح)
وَعَن ابْن عَبَّاس قَالَ: سَجْدَةُ «ص»
لَیْسَ مِنْ عَزَائِمِ السُّجُودِ وَقَدْ رَأَیْتُ النَّبِیَّ ج یسْجد فِیهَا([5]).
1027- (5) عبدالله بن عباس س گوید: سجدهای که در سورهی «ص» وجود دارد، از زمرهی فرائضی که خداوند آن را بر بندگان خود واجب کرده است، نیست؛ و رسول خدا ج را دیدم که به هنگام تلاوت این سوره، سجده میکردند.
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
1028 - [6] (صَحِیح)
وَفِی رِوَایَةٍ: قَالَ مُجَاهِدٌ: قُلْتُ لِابْنِ عَبَّاسٍ: أَأَسْجُدُ فِی «ص»
فَقَرَأَ: [وَمِنْ ذُرِّیَّتِهِ دَاوُدَ وَسلیمَان]
حَتَّى أَتَى [فبهداهم اقتده]
فَقَالَ: نَبِیُّکُمْ ج مِمَّنْ أَمر أَن یَقْتَدِی بهم. رَوَاهُ البُخَارِیّ([6]).
1028- (6) و در روایتی دیگر آمده است که مجاهد س گفت: خطاب به عبدالله بن عباس س گفتم: آیا در سورهی «ص»، سجدهی تلاوت کنم؟ (یعنی آیا در سورهی «ص»، سجدهی تلاوت وجود دارد؟ عبدالله بن عباس س، در پاسخ گفت: آری؛) سپس این آیات را تلاوت کرد:
﴿وَمِن ذُرِّیَّتِهِۦ دَاوُۥدَ وَسُلَیۡمَٰنَ وَأَیُّوبَ وَیُوسُفَ وَمُوسَىٰ وَهَٰرُونَۚ وَکَذَٰلِکَ نَجۡزِی ٱلۡمُحۡسِنِینَ٨٤ وَزَکَرِیَّا وَیَحۡیَىٰ وَعِیسَىٰ وَإِلۡیَاسَۖ کُلّٞ مِّنَ ٱلصَّٰلِحِینَ٨٥ وَإِسۡمَٰعِیلَ وَٱلۡیَسَعَ وَیُونُسَ وَلُوطٗاۚ وَکُلّٗا فَضَّلۡنَا عَلَى ٱلۡعَٰلَمِینَ٨٦ وَمِنۡ ءَابَآئِهِمۡ وَذُرِّیَّٰتِهِمۡ وَإِخۡوَٰنِهِمۡۖ وَٱجۡتَبَیۡنَٰهُمۡ وَهَدَیۡنَٰهُمۡ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِیمٖ٨٧ ذَٰلِکَ هُدَى ٱللَّهِ یَهۡدِی بِهِۦ مَن یَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۚ وَلَوۡ أَشۡرَکُواْ لَحَبِطَ عَنۡهُم مَّا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ٨٨ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ ءَاتَیۡنَٰهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحُکۡمَ وَٱلنُّبُوَّةَۚ فَإِن یَکۡفُرۡ بِهَا هَٰٓؤُلَآءِ فَقَدۡ وَکَّلۡنَا بِهَا قَوۡمٗا لَّیۡسُواْ بِهَا بِکَٰفِرِینَ٨٩ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ هَدَى ٱللَّهُۖ فَبِهُدَىٰهُمُ ٱقۡتَدِهۡ﴾ [الأنعام: 84-90].
«و از نژاد نوح (هم کسانی همچون) داود، سلیمان، ایوب، یوسف و هارون را (قبلاً هدایت و ارشاد کردیم) و همان گونه (که ابراهیم و همهی این پیغمبران را پاداش دادیم،) مُحسنان را (نیز بدانچه مستحق باشند) پاداش میدهیم * و زکریا، یحیی، عیسی و الیاس را (نیز هدایت دادیم و) همهی آنان از زمرهی صالحان (و بندگان شایستهی ما) بودند * و اسماعیل، اِلْیسَع، یونس و لوط را (نیز رهنمود کردیم) و هر کدام (از اینان) را بر جهانیان (زمان خود) برتری دادیم.
و از میان پدران و فرزندان و برادرانشان (گروه زیادی را رهنمود نمودیم و) آنان را برگزیدیم و به راه راست، ارشاد کردیم * این (توفیق بزرگی که چنین شایستگان و برگزیدگانی بدان نائل آمدند) توفیق خدایی است و خداوند هرکس از بندگانش را بخواهد، بدان نائل میسازد. اگر (این چنین شایستگانی - چه رسد به دیگران -) شرک میورزیدند، هر آنچه میکردند، هدر میرفت (و اعمال خیرشان، ضایع میشد و خرمن طاعتشان به آتش شرک میسوخت). * آنان کسانیاند که کتاب (آسمانی) و حکمت (ربّانی) و نبوّت (یزدانی) بدیشان دادیم. اگر (این مشرکان مکّه و کافران معاصر تو) نسبت بدان (سه چیز) کفر ورزند، (مهمّ نیست؛ زیرا) ما کسانی را عهدهدار (حفظ و سود بردن از) آن (سه چیز) میسازیم که نسبت بدان کفر نمیورزند (و بلکه همچون اهل مدینه به جان در راه آن میکوشند). * آنان کسانیاند که خداوند ایشان را هدایت داده است (و توفیق رسیدن به راه حق و نیکی عطا نموده است)، پس از هدایت ایشان پیروی کن (و به راه ایشان برو)».
آن گاه، عبدالله بن عباس س گفت: پیامبر شما از کسانی است که به او دستور داده شده است تا به آنان (پیامبران، از قبیل: داود، سلیمان و..). اقتدا کند و تأسی ورزد.
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
1029 - [7] (ضَعِیف)
عَن عَمْرو بن الْعَاصِ قَالَ: أَقْرَأَنِی رَسُولُ الـلّٰهِ ج خَمْسُ عَشْرَةَ سَجْدَةً فِی الْقُرْآنِ مِنْهَا ثَلَاثٌ فِی الْـمُفَصَّلِ وَفِی سُورَةِ الْـحَجِّ سَجْدَتَیْنِ. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد وَابْن مَاجَه([7]).
1029- (7) عمرو بن عاص س گوید: رسول خدا ج مرا بر آن واداشتند که پانزده سوره از قرآن را که در آنها سجده وجود دارد بخوانم؛ که از جملهی آنها، سه تا در «مفصّل» (سورههای آخر قرآن از «حجرات» تا «ناس») است؛ و در سورهی «حجّ»، دو سجده وجود دارد.
[این حدیث را ابوداود و ابن ماجه روایت کردهاند].
شرح: «مفصّل»: به سورههای آخرین منزل قرآن، گفته میشود؛ یعنی از سورهی «حجرات» تا سورهی «ناس».
و مفصّل بر سه قسم است:
سورههای «طوال مفصّل»: از سورهی «حجرات» تا سورهی «البروج».
سورههای «اوساط مفصّل»: از سورهی «الطارق» تا سورهی «البینة».
سورههای «قصار مفصّل»: از سورهی «زلزال» تا سورهی «ناس».
و مراد از سه موضعی که در «مفصّل»، آیههای سجده وجود دارد، به شرح زیر است:
(سورهی نجم؛ آیهی 62).﴿فَٱسۡجُدُواْۤ لِلَّهِۤ وَٱعۡبُدُواْ۩٦٢﴾ [النجم: 62].
(سورهی انشقاق؛ آیهی 21)﴿وَإِذَا قُرِئَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡقُرۡءَانُ لَا یَسۡجُدُونَۤ۩٢١﴾ [الانشقاق: 21].
(سورهی علق؛ آیهی 19).﴿کَلَّا لَا تُطِعۡهُ وَٱسۡجُدۡۤ وَٱقۡتَرِب۩١٩﴾ [العلق: 19].
1030 - [8] (صَحِیح)
وَعَنْ عُقْبَةَ بْنِ عَامِرٍ قَالَ: قُلْتُ یَا رَسُولَ الـلّٰهِ فُضِّلَتْ سُورَةُ الْـحَجِّ بِأَنَّ فِیهَا سَجْدَتَیْنِ؟ قَالَ: «نَعَمْ وَمَنْ لَمْ یَسْجُدْهُمَا فَلَا یَقْرَأْهُمَا». رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ وَالتِّرْمِذِیُّ وَقَالَ: هَذَا حَدِیثٌ لَیْسَ إِسْنَادُهُ بِالْقَوِیِّ. وَفِی الْـمَصَابِیحِ: «فَلَا یَقْرَأها» کَمـَا فِی شرح السّنة([8]).
1030- (8) عقبة بن عامر س گوید: خطاب به پیامبر ج گفتم: ای فرستادهی خدا ج! آیا سورهی حج به دو سجده (بر دیگر سورهها) فضیلت داده شده است؟ آن حضرت ج در پاسخ فرمودند: «آری؛ (سورهی حجّ، به دو سجده فضیلت داده شده است؛) پس هرکس در آنها سجده نمیکند، آنها را نخواند».
[این حدیث را ابوداود و ترمذی روایت کردهاند و ترمذی گفته است: اسناد این حدیث، قوی نیست. و در کتاب «مصابیح» همانند کتاب «شرح السنة» به جای عبارت «فلا یقرأهما» (به صورت تثنیه)، «فلا یقرأها» (به صورت مفرد) وارد شده است].
شرح: امام شافعی/ و امام احمد بن حنبل/ بر این باورند که در سورهی «حج»، دو سجده وجود دارد که عبارت است از آیهی 18
﴿أَلَمۡ تَرَ أَنَّ ٱللَّهَ یَسۡجُدُۤ لَهُۥۤ مَن فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَمَن فِی ٱلۡأَرۡضِ وَٱلشَّمۡسُ وَٱلۡقَمَرُ وَٱلنُّجُومُ وَٱلۡجِبَالُ وَٱلشَّجَرُ وَٱلدَّوَآبُّ وَکَثِیرٞ مِّنَ ٱلنَّاسِۖ وَکَثِیرٌ حَقَّ عَلَیۡهِ ٱلۡعَذَابُۗ وَمَن یُهِنِ ٱللَّهُ فَمَا لَهُۥ مِن مُّکۡرِمٍۚ إِنَّ ٱللَّهَ یَفۡعَلُ مَا یَشَآءُ۩١٨﴾ [الحج: 18] و آیهی 77 ﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱرۡکَعُواْ وَٱسۡجُدُواْۤ وَٱعۡبُدُواْ رَبَّکُمۡ وَٱفۡعَلُواْ ٱلۡخَیۡرَ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ۩٧٧﴾ [الحج: 77].
ولی احناف و مالکیها، برآنند که آیهی دوم از سورهی «حج»، آیهی سجده نیست؛ زیرا پیوستگی سجده به رکوع، دلیل بر آن است که مراد از آن، سجدهی نماز میباشد نه سجدهی تلاوت.
و آنها دربارهی حدیث وارد شده در این باب نیز گفتهاند که این حدیث ضعیف است و روایتی که از ابی بن کعب س نقل شده است، آن را رد میکند؛ زیرا ابی بن کعب س سجدههای تلاوتی را که از رسول خدا ج شنیده بود، بر شمرد و در سورهی حج، فقط یک سجدهی تلاوت را ذکر کرد نه بیشتر از آن را؛ و ترمذی نیز حدیث بالا را ضعیف به شمار آورده است.
1031 - [9] (ضَعِیف)
وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ: أَنَّ النَّبِیَّ ج سَجَدَ فِی صَلَاةِ الظُّهْرِ ثُمَّ قَامَ فَرَکَعَ فَرَأَوْا أَنَّهُ قَرَأَ تَنْزِیلَ السَّجْدَةَ. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([9]).
1031- (9) عبدالله بن عمر س گوید: رسول خدا ج در نماز ظهر، به سجدهی تلاوت رفتند؛ آنگاه از سجده بلند شدند و به رکوع رفتند و صحابه دانستند که آن حضرت ج در نماز ظهر، سورهی «الم تنزیل» که آیهی سجده در آن وجود دارد را خواندهاند.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: از این حدیث دانسته میشود که اگر فرد نمازگزار در اثنای نماز و در حین خواندن آیهای از قرآن - که در آن سجدهی تلاوت وجود دارد - به سجده رفت و پس از این که از سجده بلند شد - بدون این که چیزی از قرآن را بخواند - به رکوع رفت، این کارش جایز است.
1032 - [10] (ضَعِیف)
وَعنهُ: أَنه کَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج یَقْرَأُ عَلَیْنَا الْقُرْآنَ فَإِذَا مَرَّ بِالسَّجْدَةِ کَبَّرَ وَسجد وسجدنا مَعَه. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([10]).
1032- (10) عبدالله بن عمر س گوید: رسول خدا ج گاهی سورهای از قرآن را بر ما میخواندند که سجدهی تلاوت در آن وجود داشت و همین که به آیهی سجده میرسیدند، تکبیر (الله اکبر) میگفتند، و به سجده میرفتند و ما هم به تأسّی از آن حضرت ج با ایشان سجده میبردیم.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: علماء و صاحبنظران فقهی در طریقهی به جای آوردن سجدهی تلاوت گفتهاند: اگر سجدهی تلاوت در خارج از نماز باشد، کیفیت سجدهی آن، چنین است که نمازگزار به هنگام ادای سجدهی تلاوت بدون این که دستهای خویش را بلند کند، تکبیر (الله اکبر) بگوید و یک سجده را انجام بدهد؛ آنگاه «الله اکبر» بگوید و پیشانی خویش را از سجده بردارد. و در سجدهی تلاوت، نه تشهّدی وجود دارد و نه سلامی؛ بلکه یک سجده را در میان دو تکبیر انجام بدهد؛ تکبیری در هنگام نهادن پیشانی خود بر زمین برای سجده؛ و تکبیر دیگر، در هنگام برداشتن پیشانی خود از سجده.
و ادا کنندهی سجدهی تلاوت، دستهای خویش را به هنگام تکبیر بلند نکند و تشهّد را نخواند و بعد از سجده، سلام هم ندهد.
ناگفته نماند که هر چه برای نماز شرط است، برای سجدهی تلاوت نیز شرط میباشد؛ از قبیل: وضو داشتن؛ لباس پاک؛ مکان پاک؛ رو به قبله بودن و...
1033 - [11] (ضَعِیف)
وَعَن ابْنِ عُمَرَ أَنَّهُ قَالَ: إِنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ ج قَرَأَ عَامَ الْفَتْحِ سَجْدَةً فَسَجَدَ النَّاسُ کُلُّهُمْ مِنْهُمُ الرَّاکِبُ وَالسَّاجِدُ عَلَى الْأَرْضِ حَتَّى إِنَّ الرَّاکِبَ لَیَسْجُدُ عَلَى یَده. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([11]).
1033- (11) عبدالله بن عمر س گوید: رسول خدا ج در سال فتح مکه، آیهای از قرآن را که در آن سجدهی تلاوت وجود داشت، خواندند؛ پس همهی مردم سجده بردند؛ این طور که برخی از آنها، سجدهی تلاوت را در حالت سواره و برخی دیگر در حالت پیاده بر روی زمین انجام دادند؛ و آن کسی که سواره بود، بر دست خویش سجده را به جای میآورد.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: «عام الفتح»:
در سال ششم هجری، پیامبر اکرم ج در خواب دیدند که مسلمانان، آسوده خاطر وارد مسجد الحرام شده در حالی که سرهای خود را تراشیده و کوتاه کردهاند، مراسم عمره انجام دادهاند. بعد از این خواب بود که پیامبر ج همراه مسلمانان به قصد انجام مراسم حرکت کرده و تا پشت دروازههای مکه در حدیبیه رفتند. کفار از ماجرا آگاه شدند و راه را بر آنان بستند و تصمیم بر کشتار مسلمانان گرفتند. پیامبر ج نیز از مسلمانان پیمان وفاداری گرفت. خداوند برای مسلمانان، صلح پیش آورد، و هردو گروه با همدیگر صلحنامهای را امضاء کردند.
برخی از مسلمانان نگران بودند که چرا خواب پیامبر اکرم ج متحقق نشد؟ پیامبر ج فرمودند: «لازم نیست این خواب در این سال، تعبیر و متحقق شود».
به هر حال مسلمانان به مدینه بازگشتند و طبق قرارداد صلحنامه، در سال بعد، سه روز مکه را خالی کردند و مسلمانان با آسودگی خاطر، اعمال عمره را باشکوه فراوان انجام دادند. البته کفار نقض پیمان کردند و مفاد صلحنامه را مراعات نکردند، از این رو مسلمانان در سال هشتم هجری، مکه را بدون خونریزی فتح کردند.
1034 - [12] (ضَعِیف)
وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ: أَنَّ النَّبِیَّ ج لَمْ یَسْجُدْ فِی شَیْءٍ مِنَ الْـمُفَصَّلِ مُنْذُ تَحَوَّلَ إِلَى الْـمَدِینَةِ. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([12]).
1034- (12) عبدالله بن عباس س گوید: پیامبر ج از هنگامی که به مدینهی منورّه انتقال یافتند و بدانجا هجرت نمودند، در چیزی از «مفصّل» (سورههای آخر قرآن که در آنها سجدهی تلاوت وجود دارد، مانند سورههای «نجم»، «انشقاق» و «علق») سجده نبردند.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: در این حدیث، دو نکته قابل تأمل است: یکی این که، این حدیث، به خاطر روایتکنندهای به نام «ابوقدامه، حارث بن عبد الله اَیادی بصری» ضعیف است؛ زیرا که طلایهداران عرصهی حدیث و بزرگان عرصهی روایت، به حدیث او احتجاج نمیجویند.
دوم این که، حدیث عبدالله بن عباس س که از طریق ابوقدامه روایت شده است، مخالف حدیث صحیح ابوهریره س است که مسلم آن را این گونه از وی روایت نموده است:
«سجدنا مع رسول الله ج فی «اذا السماء انشقت» وفی «اقرأ باسم ربک الذی خلق». و چنان که میدانیم، ابوهریره س نیز به سال هفتم هجری مسلمان شده است.
و علاوه از آن، حدیث عبدالله بن عباس س بیانگر نفی سجدهی تلاوت در «مفصّل» (سورههای آخر قرآن) است و حال آنکه حدیث ابوهریره س، اثبات کنندهی سجدهی تلاوت میباشد؛ و بدیهی است که همیشه مثبت بر نفیکننده، مقدّم است؛ در حالی که حدیث ابوهریره و دیگر احادیثی که اثبات کنندهی سجدهی تلاوت در «مفصّل» هستند، از لحاظ روایت و درایت، صحیحتر و راجحتر از احادیث نفیکنندهی سجدهی تلاوت در «مفصّل» میباشند.
و همچنین علی بن ابی طالب س گوید:
«العزائم اربع: «الم تنزیل» و «حم السجدة» و «النجم» و «اقرأ باسم ربک الذی خلق» (مصنّف عبدالرزاق)؛ و پرواضح است که این سجدهها در سورههای مفصّل وجود دارند.
1035 - [13] (صَحِیحٌ)
وَعَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: کَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج یَقُولُ فِی سُجُودِ الْقُرْآنِ بِاللَّیْلِ: «سَجَدَ وَجْهِی لِلَّذِی خَلَقَهُ وَشَقَّ سَمْعَهُ وَبَصَرَهُ بِحَوْلِهِ وَقُوَّتِهِ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ وَالتِّرْمِذِیُّ وَالنَّسَائِیُّ وَقَالَ التِّرْمِذِیُّ: هَذَا حَدِیثٌ حَسَنٌ صَحِیحٌ([13]).
1035- (13) عایشهلگوید: رسول خدا ج شبانه در سجدههای تلاوت، بارها این دعا را تکرار میفرمودند: «سَجَد وجهی للذی خَلَقَه وشَقَّ سمعه وبصره بحوله وقوّته»؛ «سجده برد صورت من برای ذاتی که آن را پدید آورد و با توان و قدرت خویش، حسّ شنوایی و بینایی را بدو داد».
[این حدیث را ابوداود، ترمذی و نسایی روایت کردهاند و ترمذی گفته است: این، حدیثی حسن و صحیح است].
1036 - [14] (ضَعِیف)
وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ با قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى رَسُولِ الـلّٰهِ ج فَقَالَ: یَا رَسُولَ الـلّٰهِ رَأَیْتُنِی اللَّیْلَةَ وَأَنَا نَائِمٌ کَأَنِّی أُصَلِّی خَلْفَ شَجَرَةٍ فَسَجَدْتُ فَسَجَدَتِ الشَّجَرَةُ لِسُجُودِی فَسَمِعْتُهَا تَقُولُ: اللَّهُمَّ اکْتُبْ لِی بِهَا عِنْدَکَ أَجْرًا وَضَعْ عَنِّی بِهَا وِزْرًا وَاجْعَلْهَا لِی عِنْدَکَ ذُخْرًا وَتَقَبَّلْهَا مِنِّی کَمَا تَقَبَّلْتَهَا مِنْ عَبْدِکَ دَاوُدَ. قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: فَقَرَأَ النَّبِیُّ ج سَجْدَةً ثُمَّ سَجَدَ فَسَمِعْتُهُ وَهُوَ یَقُولُ مِثْلَ مَا أَخْبَرَهُ الرَّجُلُ عَنْ قَوْلِ الشَّجَرَةِ. رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ وَابْنُ مَاجَهْ إِلَّا أَنَّهُ لَمْ یَذْکُرْ وَتَقَبَّلْهَا مِنِّی کَمَا تَقَبَّلْتَهَا مِنْ عَبْدِکَ دَاوُدَ. وَقَالَ التِّرْمِذِیُّ: هَذَا حَدِیثٌ غَرِیبٌ([14]).
1036- (14) عبدالله بن عباس س گوید: مردی به نزد رسول خدا ج آمد و گفت: ای فرستادهی خدا! دیشب در خواب دیدم که پای درختی نماز میگزارم؛ (آیهی) سجده را خواندم و سجده بردم و درخت نیز با سجدهام، سجده کرد؛ و از درخت شنیدم که میگفت: «اللهم اکتبها لی بها عندک اجراً وضَعْ عنّی بها وزراً واجعلها لی عندک ذخراً وتقبّلها منّی کما تقبلتها من عبدک داود»؛ «پروردگارا! به خاطر ادای این سجده، اجر و پاداشی را برایم در نزد خودت بنویس و به خاطر آن، گناهم را پاک کن و آن را به نزد خود برای من ذخیره گردان و آن را از من بپذیر همانسان که از بندهات داود ÷ پذیرفتی».
عبدالله بن عباس س گوید: پیامبر ج آیهی سجده را خواندند و سپس به سجده رفتند و شنیدم که در سجدهشان همان دعایی که آن مرد از قول درخت نقل کرده بود را میخواندند.
[این حدیث را ترمذی روایت کرده و گفته است: این، حدیثی غریب است. و ابن ماجه نیز این حدیث را بدون ذکر عبارت «و تقبلها منی کمـا تقبلتها من عبدک داود» روایت نموده است].
شرح: پیامبر گرامی اسلام ج در حدیثی میفرمایند: «نزدیکترین حالتی که بنده میتواند با پروردگارش داشته باشد، حالت سجده است؛ پس در آن، زیاد دعا کنید»؛ [مسلم] زیرا بندهی مسلمان، در حالت سجده، در نهایت خواری، تضرّع و اعتراف به بندگی خداوند و مقام الوهیت و ربوبیت پروردگارش قرار میگیرد.
و همچنین رسول خدا ج در جایی دیگر میفرمایند: «امّا السجود فاجتهدوا فی الدعاء فَقَمِنٌ ان یُستجاب لکم» (مسلم)؛ «در دعای سجده، خوب بکوشید؛ زیرا دعای سجده به طور خاص، شایستهی این است که پذیرفته شود».
و در واقع، روح و حقیقت سجده، همان دعاها و اذکاری است که پیامبر ج در موقع سجده به وسیلهی آنها تسبیح و حمد و ثنای الهی را به جای آورده است و به پیشگاه او تضرّع و اِلتجا میکرد و به بیان پرتوی از وصف و شکوه او و ضعف و ناتوانی خویش میپرداخت؛ پس برای مسلمانان نیز زیبنده است که مفهوم این دعاهای مبارک را درک کنند و گاهی همراه با تسبیح سجده، در سجدهی تلاوت آنها را بخوانند؛ زیرا همین سعادت بزرگ، میراث ویژهی رسول خدا ج میباشد.
1037 - [15] (مُتَّفق عَلَیهِ)
عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ: أَنَّ النَّبِیَّ ج قَرَأَ (وَالنَّجْمِ)
فَسَجَدَ فِیهَا وَسَجَدَ مَنْ کَانَ مَعَهُ غَیْرَ أَنَّ شَیْخًا مِنْ قُرَیْشٍ أَخَذَ کَفًّا مِنْ حَصًى أَوْ تُرَابٍ فَرَفَعَهُ إِلَى جَبْهَتِهِ وَقَالَ: یَکْفِینِی هَذَا. قَالَ عَبْدُ الـلّٰهِ: فَلَقَدْ رَأَیْتُهُ بَعْدُ قُتِلَ کَافِرًا. وَزَادَ الْبُخَارِیُّ فِی رِوَایَةٍ: وَهُوَ أُمَیَّةُ بْنُ خلف([15]).
1037- (15) عبدالله بن مسعود س گوید: پیامبر ج (در مکهی مکرمه)، سورهی «نجم» (که در آن سجده وجود دارد) را خواندند و به سجده رفتند و تمام کسانی که در آنجا حاضر بودند، همراه با ایشان سجده بردند به جز پیرمردی از قریش که مشتی از شن - یا خاک - را برداشت و آن را به سوی پیشانیاش بلند کرد و گفت: «برای من، این کافی است (و نیازی به سجده ندارم)».
عبدالله بن مسعود س گوید: بعد از این ماجرا، آن مرد را دیدم که در حالت کفر، کشته شد.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند. و در روایتی از بخاری این مطلب نیز افزوده شده است که آن پیرمرد قریشی، «امیة بن خلف» بود].
1038 - [16] (صَحِیح)
وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: إِنَّ النَّبِیَّ ج سَجَدَ فِی «ص»
وَقَالَ: سَجَدَهَا دَاوُدُ تَوْبَةً وَنَسْجُدُهَا شُکْرًا. رَوَاهُ النَّسَائِیّ([16]).
1038- (16) عبدالله بن عباس س گوید: رسول خدا ج در سورهی «ص» (که دارای سجده است) به سجده رفتند و فرمودند: «داود÷ از روی توبه سجده نمود و ما نیز به شکرانهی قبول توبهی او، سجده مینمائیم».
[این حدیث را نسایی روایت کرده است].
شرح: «سجدها داود توبۀ»:
خداوند بلند مرتبه در سورهی «ص» میفرماید:
﴿۞وَهَلۡ أَتَىٰکَ نَبَؤُاْ ٱلۡخَصۡمِ إِذۡ تَسَوَّرُواْ ٱلۡمِحۡرَابَ٢١ إِذۡ دَخَلُواْ عَلَىٰ دَاوُۥدَ فَفَزِعَ مِنۡهُمۡۖ قَالُواْ لَا تَخَفۡۖ خَصۡمَانِ بَغَىٰ بَعۡضُنَا عَلَىٰ بَعۡضٖ فَٱحۡکُم بَیۡنَنَا بِٱلۡحَقِّ وَلَا تُشۡطِطۡ وَٱهۡدِنَآ إِلَىٰ سَوَآءِ ٱلصِّرَٰطِ٢٢ إِنَّ هَٰذَآ أَخِی لَهُۥ تِسۡعٞ وَتِسۡعُونَ نَعۡجَةٗ وَلِیَ نَعۡجَةٞ وَٰحِدَةٞ فَقَالَ أَکۡفِلۡنِیهَا وَعَزَّنِی فِی ٱلۡخِطَابِ٢٣ قَالَ لَقَدۡ ظَلَمَکَ بِسُؤَالِ نَعۡجَتِکَ إِلَىٰ نِعَاجِهِۦۖ وَإِنَّ کَثِیرٗا مِّنَ ٱلۡخُلَطَآءِ لَیَبۡغِی بَعۡضُهُمۡ عَلَىٰ بَعۡضٍ إِلَّا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَقَلِیلٞ مَّا هُمۡۗ وَظَنَّ دَاوُۥدُ أَنَّمَا فَتَنَّٰهُ فَٱسۡتَغۡفَرَ رَبَّهُۥ وَخَرَّۤ رَاکِعٗاۤ وَأَنَابَ۩٢٤ فَغَفَرۡنَا لَهُۥ ذَٰلِکَۖ وَإِنَّ لَهُۥ عِندَنَا لَزُلۡفَىٰ وَحُسۡنَ مََٔابٖ٢٥ یَٰدَاوُۥدُ إِنَّا جَعَلۡنَٰکَ خَلِیفَةٗ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَٱحۡکُم بَیۡنَ ٱلنَّاسِ بِٱلۡحَقِّ وَلَا تَتَّبِعِ ٱلۡهَوَىٰ فَیُضِلَّکَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ یَضِلُّونَ عَن سَبِیلِ ٱللَّهِ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِیدُۢ بِمَا نَسُواْ یَوۡمَ ٱلۡحِسَابِ٢٦﴾ [ص: 21-26].
«آیا داستان شاکیانی به تو رسیده است که وقتی (از اوقات) از دیوار عبادتگاه (نه از درگاه خانه، به سوی داود) بالا رفتند؟* ناگهان بر داود وارد شدند (و ناگهانی در برابرش ظاهر گشتند) و او از ایشان ترسید (و گمان برد که قصد کشتن وی را دارند. بدو) گفتند: مترس! ما دو نفر شاکی هستیم و یکی از ما بر دیگری ستم کرده است. تو در میان ما به حق و عدل داوری کن و ستم روا مدار و ما را به راستای راه رهنمود فرما. * (یکی از دو نفر گفت:) این برادر من است و او نود و نه میش دارد و من تنها یک میش دارم و (وی به من) میگوید: آن را به من واگذار (چرا که این یکی هم از من باشد بهتر است، و هیچی از یکی خوبتر است!) و او بر من در سخن چیره شده است؛ (چون از لحاظ فصاحت و بلاغت از من گویاتر و رساتر است و مرا مغلوب و منکوب قدرت منطق خود کرده است و نیز با اصرار زیادی که دراینباره میورزد، خسته و درماندهام نموده است).* داود گفت: مسلماً او با درخواست یگانه میش تو برای افزودن آن به میشهای خود، به تو ستم روا میدارد؛ اصلاً بسیاری از آمیزگاران و کسانی که با یکدیگر سر و کار دارند، نسبت به همدیگر ستم روا میدارند، مگر آنان که واقعاً مؤمنند و کارهای شایسته میکنند، ولی چنین کسانی هم بسیار کم و اندک هستند. داود گمان برد که ما او را آزمودهایم (و اندازهی هراس او از دیگران و نیز نحوهی قضاوت وی را به محک آزمایش زدهایم). پس از پروردگار خویش آمرزش خواست و به سجده افتاد و توبه کرد. * به هر حال، ما این (ترک اَولی و سَیئهی مُقرّبین) را بر او بخشیدیم (و وی را مشمول لطف و محبّت خود قرار دادیم) و او در پیشگاه ما دارای مقام والا و برگشتگاه زیبا است (که بهشت برین و نعمتهای فردوس اَعلی است).*ای داود! ما تو را در زمین، نمایندهی خود ساختهایم (و بر جای پیامبران پیشین نشاندهایم،) پس در میان مردم به حق داوری کن و از هوای نفس پیروی مکن که تو را از راه خدا منحرف میسازد. بیگمان کسانی که از راه خدا منحرف میگردند عذاب سختی به خاطر فراموش کردن روز حساب و کتاب (قیامت) دارند».
ماجرای اصلی داستان داو:
آنچه از قرآن مجید استفاده میشود بیش از این نیست که افرادی به عنوان دادخواهی از محراب داود بالا رفتند و نزد او حاضر شدند، او نخست وحشت کرد، سپس به شکایت شاکی گوش فرا داد که یکی از آن دو 99 گوسفند ماده داشته و دیگری فقط یک گوسفند، در حالی که صاحب نود و نه گوسفند از برادرش تقاضا داشته که یکی را هم به او واگذار کند، او حق را به شاکی داد، و این تقاضا را ظلم و تعدی خواند، سپس از کار خود پشیمان گشت، و از خداوند تقاضای عفو کرد و خدا او را بخشید.
منتهی در اینجا دو تعبیر قابل دقت است: یکی مسأله آزمایش و دیگری مسأله استغفار و توبه.
قرآن در این دو قسمت روی نقطهی مشخصی انگشت نگذاشته، اما با توجه به قرائن موجود در این آیات و روایات اسلامی که در تفسیر این آیات آمده، داود اطلاعات و مهارت فراوانی در امر قضا داشت، و خدا میخواست او را آزمایش کند، لذا یک چنین شرائط غیر عادی (وارد شدن بر داود از طریق غیر معمول از بالای محراب) برای او پیش آورد، او گرفتار دستپاچگی و عجله شد، و پیش از آنکه از طرف مقابل توضیحی بخواهد داوری کرد، هر چند داوری عادلانه بود.
گر چه او به زودی متوجه لغزش خود شد، و پیش از گذشتن وقت، جبران نمود، ولی هر چه بود کاری از او سر زد که شایستهی مقام والای نبوت نبود، لذا از این ترک اَولی استغفار کرد، خداوند هم او را مشمول عفو و بخشش قرار داد.
گواه بر این تفسیر - علاوه بر آنچه گذشت - آیهای است که بلافاصله بعد از این آیات میآید و به داود خطاب میکند که ما تو را جانشین خود در روی زمین قرار دادیم، لذا از روی حق و عدالت در میان مردم داوری کن و از هوا و هوس پیروی منما.
این تعبیر نشان میدهد که لغزش داود در طرز قضاوت و داوری بوده است.
به این ترتیب در آیات فوق چیزی که مخالف شأن و مقام این پیامبر بزرگ باشد وجود ندارد.
داستان خرافی تورات در مورد داو:
اکنون به تورات مراجعه میکنیم تا ببینیم در این زمینه چه میگوید؟ و هم ریشه بعضی از تفسیرهای افراد ناآگاه و بیخبر را پیدا کنیم.
تورات در کتاب دوم «اشموئیل» فصل یازده جملههای 2 تا 27 چنین میگوید: «واقع شد که وقت غروب داود از بسترش برخاست و بر پشت بام خانه ملک گردش کرد، و از پشت بام زنی را دید که خویشتن را شستشو میکرد، و آن زن بسیار خوب صورت و خوش منظر بود، و داود فرستاد و دربارهی آن زن استفسار نمود، و کسی گفت که آیا «بت شبع»([17]) دختر «الیعام» زن «اولیاه حتی»([18]) نیست؟
و داود ایلچیان را فرستاد و او را گرفت، و او نزد وی آمده، داود با او خوابید و او بعد از تمیز شدن از نجاستش به خانهی خود رفت، و زن حامله شده، فرستاد و داود را مخبر ساخته که حامله هستم، و داود به «یوآب»([19]) فرستاد که «اوریاه حتی» را نزد من بفرست، و یوآب، اوریاه را نزد او فرستاد. و اوریاه نزد وی آمد، و داود از سلامتی یوآب و از سلامتی قوم و از خوش گذشتن جنگ پرسید.
و داود به اوریاه گفت به خانهات فرود آی و پاهایت را شستشو نمای، و اوریاه از خانه ملک بیرون رفت و از عقبش مجموعهی طعام از ملک بیرون رفت. اما اوریاه در دهنهی خانهی ملک با سایر بندگان آقایش خوابید و به خانه اش فرود نیامد، و هنگامی که داود را خبر داده گفتند که «اوریاه» به خانه اش فرود نیامده بود، داود به اوریاه گفت که آیا از سفر نیامدهای؟ چرا به خانهات فرود نیامدی؟ و اوریاه به داود عرض کرد که صندوق و اسرائیل و یهودا، در سایهبانها ساکنند، و آقایم یوآب و بندگان آقایم بروی صحرا خیمه نشینند، و من آیا میشود که به جهت خوردن و نوشیدن و خوابیدن با زن خود به خانه خود بروم؟ به حیات جانت (سوگند) این کار را نخواهم کرد...
و واقع شد که داود صبحدم مکتوبی به «یوآب» نوشته به دست اوریاه فرستاد، و در مکتوب بدین مضمون نوشت که اوریاه را در مقابل روی جنگ شدیدی بگذارید، و از عقبش پس بروید، تا که زده شده بمیرد (کشته شود). و چنین شد بعد از آنی که یوآب شهر را ملاحظه کرده بود اوریاه را در مکانی که میدانست مردمان دلیر در آن بوده باشند در آنجا گذاشت و مردمان شهر بیرون آمده با یوآب جنگیدند، و بعضی از قوم بندگان داود افتادند و «اوریاه حتی» نیز مرد... زن اوریاه شنید که شوهرش اوریاه مرده است، و به خصوص شوهرش عزاداری نمود و بعد از انقضای تعزیه داود فرستاد او را به خانهاش آورد که او زنش شد!... اما کاری که داود کرده بود در نظر خدا ناپسند آمد!([20]).
خلاصه این داستان تا به اینجا چنین میشود که:
داود روزی به پشت بام قصر میرود و چشمش به خانه مجاور میافتد، زنی را برهنه در حال شستشو میبیند، عشق او در دلش جای میگیرد، به هر وسیلهای بود او را به خانهی خود میآورد، و او از داود باردار میشود!.
شوهر این زن یکی از افسران برجستهی لشکر داود، و مرد پاک طینت و باصفایی بود، داود او را (نعوذ بالله) با توطئه ناجوانمردانهای از طریق فرستادن او به منطقه خطرناکی در جنگ به قتل میرساند، و همسر او را رسماً به ازدواج خود درمیآورد»!!
اکنون بقیه داستان را از زبان تورات کنونی بشنوید:
در فصل 12 از همان کتاب دوم اشموئیل چنین آمده است: «خداوند ناثان را (یکی از پیامبران بنیاسرائیل و مشاور داود) نزد داود فرستاد، و گفت در شهری دو آدم بودند یکی غنی و دیگری فقیر، غنی گوسفند و گاو بسیار داشت، و فقیر را جز یک بره کوچک نبود، مسافری نزد غنی آمد او دریغ کرد که از گوسفندان خود غذا برای میهمان تهیه کند، برهی مرد فقیر را گرفت و کشت، اکنون چه باید کرد؟!
داود سخت خشمگین شد و به ناثان گفت: به خدا سوگند کسی که این کار را کرده مستحق قتل است!، او باید چهار گوسفند به جای گوسفند بدهد! اما ناثان به داود گفت آن مرد توئی!.
داود متوجه کار نادرست خویش شد، و توبه کرد، خداوند توبه او را پذیرفت در عین حال بلاهای سنگین بر سر داود آورد».
در اینجا تورات تعبیراتی دارد که قلم از ذکر آن شرم دارد، لذا از آن صرفنظر میکنیم.
در این قسمت از داستان تورات نکاتی به چشم میخورد که مخصوصاً قابل دقت است.
1- کسی به عنوان دادخواهی نزد داود نیامد بلکه یکی از پیامبران مشاور او داستانی را بر سبیل مثال برای پند و اندرز برای او ذکر کرد، سخن از دو برادر و تقاضای یکی از دیگری در اینجا نیست، بلکه سخن از دو آدم غنی و فقیر است که یکی گاوان و گوسفندان بسیار داشته، و دیگری فقط یک بره، ولی مرد غنی بره مرد فقیر را برای میهمان خود کشته، تا اینجا نه سخن از بالا رفتن از دیوار محراب است، نه وحشت داود، و نه طرح دعوا میان دو برادر، و نه تقاضای بخشش.
2- داود آن مرد غنی ستمگر را مستحق قتل دانست (برای یک گوسفند قتل چرا)؟
3- بلافاصله حکمی بر ضد این حکم صادر کرد و گفت باید به عوض یک گوسفند چهار گوسفند بدهد؟ (چرا)؟
4- داود به گناه خود در مورد خیانت به همسر اوریاه اعتراف کرد.
5- خداوند او را عفو کرد (به این سادگی چرا)؟
6- خداوند مجازات عجیبی دربارهی داود قائل شد که نقل ناکردنش بهتر است.
7- و همین زن - با این سوابق درخشان - مادر سلیمان شد!.
گرچه نقل این داستانها به راستی رنجآور است اما چه میتوان کرد، بعضی از جاهلان ناآگاه تحت تأثیر این روایات اسرائیلی چهرهی پاک آیات قرآن مجید را تیره ساختهاند، و سخنانی گفتهاند که برای روشن کردن حق، چارهای جز ذکر بخشی از این داستان رسوا نبود.
اکنون ما سؤال میکنیم:
1- آیا پیامبری که خداوند او را در چندین آیه از سورهی «ص» با ده توصیف بزرگ ستوده و پیامبر اسلام ج را برای الهام گرفتن به سر گذشت او توجه داده، ممکن است یک هزارم از این اتهامات بر او وارد باشد؟!
2- آیا این اراجیف با جملهای که قرآن در آیات بعد از این میگوید: ﴿یَٰدَاوُۥدُ إِنَّا جَعَلۡنَٰکَ خَلِیفَةٗ فِی ٱلۡأَرۡضِ﴾[ص:24]. «ای داود ما تو را خلیفه و نمایندهی خود در زمین قرار دادیم» سازگار است؟!
3- پیامبر خدا نه، اگر یک فرد عادی مرتکب چنین جنایتی شود همسر افسر وفادار و پاک و باایمانش را این چنین ناجوانمردانه از دست او برباید مردم چه قضاوتی دربارهی او خواهند کرد و مجازاتش چیست؟!
حتی اگر این کار از افسق فساق سر زند جای تعجب است.
درست است که تورات داود را پیامبر ج نمیداند ولی او را به عنوان یک پادشاه عادل که مقامی بس ارجمند داشته، و بنیانگزار معبد بزرگ بنی اسرائیل بوده معرفی میکند.
4- جالب اینکه یکی از کتابهای معروف تورات کتاب «مزامیر داود» و مناجاتهای او است، آیا مناجات و سخنان یک چنین آدمی میتواند در لابلای کتب آسمانی قرار گیرد؟
5- هر کس اندک عقل و شعوری داشته باشد میداند که داستانهای تورات تحریف شده کنونی در این زمینه خرافاتی است که به دست دشمنان مکتب انبیاء و یا افراد بسیار ناآگاه و جاهل ساخته و پرداخته شده است، چگونه میتوان آنها را معیار بحث قرار داد؟
آری عظمت قرآن در این است که از این گونه خرافات خالی است.
[1]- بخاری 8/614 ح 4862؛ و ترمذی 2/464 ح 575.
[2]- مسلم 1/406 ح (107-578)؛ ترمذی 2/462؛ نسایی 2/161 ح 963؛ و ابن ماجه 1/366 ح 1058.
[3]- بخاری 2/557 ح 1076؛ مسلم 1/405 ح (104-575)؛ و دارمی 1/409 ح 1472.
[4]- بخاری 2/445 ح 1072؛ مسلم 1/406 ح (106-577)؛ ابوداود 2/121 ح 1404؛ و ترمذی 2/469 ح 576.
[5]- بخاری 2/552 ح 1069؛ ترمذی 2/469 ح 577؛ و دارمی 1/407 ح 1467.
[6]- بخاری 8/294 ح 4632.
[7]- ابوداود 2/120 ح 1401؛ و ابن ماجه 1/355 ح 1057.
[8]- ابوداود 2/120 ح 1402؛ و ترمذی 2/470 ح 578.
[9]- ابوداود 1/507 ح 807.
[10]- ابوداود 2/125 ح 1413؛ و دارمی 1/439 ح 1554.
[11]- ابوداود 2/125 ح 1411.
[12]- ابوداود 2/121 ح 1403.
[13]- ابوداود 2/126 ح 1414؛ و ترمذی 2/474 ح 580.
[14]- ترمذی 5/455 ح 3434.
[15]- بخاری 2/643 ح 1070؛ مسلم 1/405 (105-576)؛ و ابوداود 2/122 ح 1406.
[16]- نسایی 2/159 ح 957.
[17]- «بت شبع» نام آن زنی است که داود - طبق گفته تورات - او را برهنه از پشت بام دید و آتش عشق او در دلش شعلهور شد. این زن دختر «الیعام» یکی از صاحب منصبان عبرانی بود.
[18]- «اوریاه» به تشدید یا نام یکی از افسران ارشد لشکر داود بود، و «حتی» با تشدید تاء و کسر «ح» منسوب به «حت» ابنکنعان است، که طایفه او را «نبیحت» میگفتند.
[19]- «یوآب» فرمانده لشکر داود.
[20]- نقل از کتاب دوم «اشموئیل» فصل 11 جملههای 2 تا 27.