1052 - [1] (مُتَّفق عَلَیهِ)
عَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «صَلَاةُ الْـجَمَاعَةِ تَفْضُلُ صَلَاة الْفَذ بِسبع وَعشْرین دَرَجَة»([1]).
1052- (1) عبدالله بن عمر س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «فضیلت و ثواب نمازی که با جماعت گزارده شود، نسبت به نمازی که به تنهایی (در خانه یا بازار) خوانده شود، بیست و هفت برابر میباشد».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: «الفذّ»: تنهایی. نمازی که در خانه یا بازار به تنهایی گزارده شود.
حافظ ابن حجر عسقلانی/ در کتاب «فتح الباری» (ج 2 ص 348، باب فضل الجماعة) به نقل از علامه بلقینی دربارهی تخصیص عدد بیست و هفت، مطلب جالبی را نقل کرده است؛ وی میگوید: کمترین اطلاق جماعت، بر سه نفر میشود؛ پس یک جماعت، در اصل مشتمل بر سه نیکی است؛ قانون خداوند بلندمرتبه نیز چنین است: «کل حسنة بعشر امثالها»؛ «هر نیکی ده تا محسوب میگردد».
بدین ترتیب، فضیلت و برتری این سه نیکی، معادل سی نیکی خواهد بود؛ و عدد سی پاداش نیز مجموعهی اصل و فضیلت است؛ و اگر چنانچه از این رقم، اصل (یعنی سه) کاسته شود، پس تنها عدد فضیلت (که همان بیست و هفت میباشد) باقی میماند.
این توجیه، مطابق با روایاتی است که عدد «سبع و عشرون» (بیست و هفت) در آنها آمده است؛ اما در روایاتی که عدد «خمس و عشرون» (بیست و پنج) آمده است، توجیه ابن حجر عسقلانی، به طور کامل، صادق درنمیآید.
پس در روایاتی که به جای «سبع و عشرون» (بیست و هفت)، عبارت «خمس و عشرون» (بیست و پنج) نقل شده است (مانند روایت صحیح بخاری در باب «فضل صلوة الجماعة») به ظاهر در میان آنها، تعارض وجود دارد؛ و برای رفع تعارض و تطبیق میان این دو نوع روایات، پاسخهای مختلفی از ناحیهی علماء و صاحبنظران اسلامی، ارائه شده است.
برخی از علماء و اندیشمندان دینی، گفتهاند: عدد کمتر (بیست و پنج)، عدد بیشتر (بیست و هفت) را نفی نمیکند؛ و عدهای دیگر از علماء، معیار این اختلاف را خشوع و خضوع افراد میدانند؛ و برخی دیگر بر این باورند که عدد بیست و پنج، ویژهی مسجد محلّه و عدد بیست و هفت، در مورد مسجد جامع است.
و حافظ ابن حجر عسقلانی میگوید: کمترین تعداد جماعت، مشتمل بر دو نفر، امام و مقتدی میباشد؛ از این رو، در روایاتی که عدد «بیست و پنج» ذکر شده است، در آنجا فقط اجر و پاداش فضیلت بیان گردیده است و در آن جایی که عدد «بیست و هفت» آمده است، علاوه از پاداش فضیلت، اجر اصل دو نفر نیز مذکور است که بدین ترتیب، مجموعهی آنها، به بیست و هفت میرسد.
به هر حال، علماء و صاحبنظران فقهی، برای این اختلاف (در بین «بیست و پنج» و «بیست و هفت») توجیهات مختلفی بیان کردهاند؛ برخی گفتهاند: عدد ثوابها، به لحاظ تفاوت حال نمازگزاران است که به بعضی بیست و پنج و به بعضی دیگر، که اخلاص بالاتری دارند، بیست و هفت برابر ثواب میرسد.
و برخی دیگر از علماء، علّت اختلاف و تفاوت را در نمازها دانستهاند؛ یعنی در نمازهای سرّی، بیست و پنج برابر ثواب و در نمازهای جَهری، بیست و هفت برابر میباشد. و برخی دیگر، برای نمازهای صبح و عشاء، بیست و هفت ثواب قایل شدهاند؛ زیرا معمولاً شرکت در این دو نماز، بر نفس انسان دشوار است و برای سایر نمازها، بیست و پنج ثواب بیان کردهاند.
و برخی گفتهاند که باران رحمت الهی، هماره بر این امّت رو به افزایش بوده است؛ از این رو، نخست بیست و پنج ثواب بود؛ آنگاه به بیست و هفت ثواب، افزایش پیدا کرد.
ناگفته نماند که در صورتی انسان، مستحق این پاداش میگردد که نماز او، نمازی واقعی باشد؛ و اگر چنانچه نمازش ناقص و ناتمام بود و به صورت پارچهی کهنهای پیچیده شد و بر صورتش کوبیده شد، در آن صورت مستحق این پاداش نخواهد بود.
1053 - [2] (صَحِیحٌ)
وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَقَدْ هَمَمْتُ أَنْ آمُرَ بِحَطَبٍ فَیُحْطَبَ ثُمَّ آمُرَ بِالصَّلَاةِ فَیُؤَذَّنَ لَهَا ثُمَّ آمُرَ رَجُلًا فَیَؤُمَّ النَّاسَ ثُمَّ أُخَالِفَ إِلَى رِجَالٍ. وَفِی رِوَایَةٍ: لَا یَشْهَدُونَ الصَّلَاةَ فَأُحَرِّقَ عَلَیْهِمْ بُیُوتَهُمْ وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَوْ یَعْلَمُ أَحَدُهُمْ أَنَّهُ یَجِدُ عَرْقًا سَمِینًا أَوْ مِرْمَاتَیْنِ حَسَنَتَیْنِ لَشَهِدَ الْعِشَاءَ». رَوَاهُ الْبُخَارِیُّ وَلمُسلم نَحوه([2]).
1053- (2) ابوهریره س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست! تصمیم گرفتم که دستور دهم تا هیزم آماده کنند؛ آنگاه فرمان دهم که برای نماز، اذان داده شود؛ سپس کسی را برای امامت نماز بگمارم تا با امامت، نماز را برای مردم بخواند و خود به نزد کسانی بروم که در خانهها نشسته و در نماز جماعت شرکت نمیکنند و خانههایشان را بر آنان به آتش بکشم.
سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست! اگر یکی از کسانی که به جماعت نمیآیند، میدانست که در صورت آمدن به جماعت، یک استخوان گوشتدار چرب یا دو پاچهی خوب بدو میرسد، حتماً در نماز عشاء شرکت میکرد؛ (یعنی مردم، بیشتر به منافع مادّی توجه دارند تا پاداش معنوی)».
[این حدیث را بخاری روایت کرده است؛ و مسلم نیز به سان آن را از حیث معنی - نه از حیث لفظ - روایت نموده است].
شرح: «هممتُ»: واژهی «همّ» در لغت به این معانی آمده است: «آن چیز را خواست و دوست داشت؛ آهنگ آن کرد».
«هممت»: قصد کردم؛ تصمیم گرفتم.
«حطب»: هیزم خشکیده.
«اُخالف»: میروم؛ آهنگ آن میکنم.
«فاحرّق علیهم بیوتهم» [خانههایشان را بر آنان به آتش میکشم]: با وجود آن شفقت و عطوفتی که پیامبر گرامی اسلام ج بر حال امّت خویش داشتند و کمترین آزار و اذیتی را برای هیچ یک از آنان گوارا نمیدانستند، باز هم بر تارکان نماز جماعت، چنان ناراحت و خشمگین هستند که آمادهاند خانههایشان را به آتش بکشند و این خود، بیانگر اهمیت نماز جماعت است.
امام احمد بن حنبل/ با استدلال از این حدیث، حضور در جماعت را فرض عین میداند؛ و در روایتی دیگر از وی چنین نقل شده است که ادای نماز به صورت انفرادی و تنهایی - بدون عذر - فاسد میباشد.
روایت مشهور امام ابوحنیفه/ بر آن است که حضور در جماعت، واجب میباشد.
و از دیدگاه امام شافعی/، حضور در جماعت، فرض کفایه و سنّت عینی میباشد؛ و روایتی از امام ابوحنیفه/ نیز مطابق با این دیدگاه است که در نزد احناف نیز، همین نظریه، مُفتی به میباشد.
البته ناگفته پیداست که برای ترک جماعت، عذرهای زیادی از دیدگاه تمام ائمه و پیشوایان وجود دارد؛ از این رو مولانا انور شاه کشمیری میگوید:
«در حقیقت، این تفاوت آراء و دیدگاهها، نشأت گرفته از اختلاف تعبیر است که نتیجهی آنها، چندان تفاوتی با هم ندارند؛ زیرا از یک سو، نسبت به ترک جماعت - در روایات و احادیث - سختگیری و تهید و وعید و هشدار به کار رفته است و از سوی دیگر، چنین برمیآید که با عذرهای معمولی هم میتوان جماعت را ترک نمود؛ از این رو، روایات نوع اول از آن حکایت دارند که درجهی جماعت از فرض و واجب نباید پایینتر باشد، ولی از روایات نوع دوم، چنان علوّ رتبه و درجهای، برداشت نمیشود.
بنابراین حنفیها و حنبلیها، با معیار قرار دادن روایات نوع اول، جماعت را فرض و واجب میدانند ولی با توجه به روایات نوع دوم، بخش عذرهای ترک جماعت را گسترده قرار دادهاند؛ و به عکس این دیدگاه، امام شافعی/، جماعت را سنّت میداند، اما دایرهی عذرهای ترک جماعت را محدودتر کرده است، پس در نتیجه، تفاوت چندانی از این اختلاف آراء، به وجود نمیآید».
«عَرقاً»: استخوانی که بیشتر گوشت روی آن را برداشته باشند؛ و به استخوان پرگوشت نیز اطلاق میگردد.
«سمیناً»: چرب.
«مرماتین»: تثنیهی «مرماة» است؛ یعنی: پاچهی گوسفند، یا سم شکافتهی جانوران شکافته سُم [پاچه].
به هر حال، نماز جماعت در مساجد، دارای حکمتها و مزایای فراوانی است؛ زیرا موجب نزدیکی دلها، وحدت صفوف، ارتباط قوی با خداوند، اعلام مساوات و فوائد زیاد دیگری میشود. در نماز جماعت، ثروتمند و فقیر و رئیس و مرئوس در یک صف، یکسان در مقابل خداوند میایستند و مظاهر اشرافیت زدوده میشود؛ و هرگاه نشانههای اِتراف و استکبار رخت بربندد، ریشهی بسیار از عداوتها نیز برکنده میشود؛ مردم بعد از نماز، از امام، درسهای علمی و عملی را یاد میگیرند و در نماز جماعت، با رفتن به سوی مساجد، کسالت و تنبلی از انسان دور و مزهی شیرین عمل، برای انسان مشخص میگردد و کارها و حوادث مهم و نیازها و کمکهای ضروری زودتر به مردم اعلام میگردد.
پیامبر اسلام ج، به خدا سوگند یاد میکند که منازل کسانی که در نماز جماعت حاضر نمیشوند را بسوزاند و میفرماید: «اینها اگر در رفتن به مسجد، مقدار اندکی از منافع دنیوی را کسب میکردند، در نماز عشاء حاضر میشدند»؛ چون نماز عشاء برای انسانهای تنبل و ضعیفالنفس، به خاطر خستگی و وقت خواب، سنگینتر است.
پیامبر ج از چیزهای کم ارزش مانند قطعهی گوشتی و یا سم گوسفندی و یا تیرهای کودکانهای نام میبرد که اگر انسان ضعیفالایمان بویی از آنها میبرد، به سوی مسجد میشتافت، امّا از نفع بزرگی که در نماز جماعت در نزد خداوند وجود دارد، غافل است.
در این حدیث، اشاره به تهدید شدیدی برای ترک کنندگان نماز جماعت شده است و چون از سوی آن حضرت ج انجام نشده است، تنها تهدید را میرساند.
بسیاری از پیشوایان مذهبی، مانند اوزاعی، احمد بن حنبل و محدثان شافعی مذهب از قبیل: ابوثور و ابن خزیمه، نماز جماعت را فرض عین میدانند؛ اما امام شافعی و بسیاری از حنفیها و مالکیها، آن را فرض کفایی میدانند.
و حدیث بالا، دلالت بر جواز غافلگیر ساختن مجرمان را دارد و همچنین دلالت بر تقدیم تهدید و وعید بر مجازات دارد؛ چون اگر مفسده با مجازات سبکی مرتفع گردد، از مجازات سنگین، بهتر خواهد بود.
پس ای مسلمانان! بر نماز جماعت حریص باشید و آن را ترک مکنید و سرگرمیهای بیهوده، شما را از این واجب الهی، باز ندارد؛ همچنان که پیامبر گرامی اسلامی ج، در مصلحت یاران و همراهانش میکوشید و آنان را وادار به انجام وظایف میکرد.
اگر شخص بلند مقامی، تو را به سوی خویش فراخواند، با شتاب به سوی او میروی اما خداوند تو را دوبار میخواند: «حیّ علی الصلوة، حیّ علی الفلاح»؛ چرا اجابت نمیکنی و چرا به شَرَف ملاقات پروردگار و مناجات و راز و نیاز با او نائل نمیشوی تا در جمع مخلصان لذّت کافی و وافی را ببری.
«نحوه»: عادت محدثان و راویان و ناقلانِ حدیث بر این است که هرگاه حدیثی را با یک سند روایت کنند و سپس الفاظ همان حدیث را با سندی دیگر نقل کنند، به جای اینکه کلّ متن حدیث را نقل کنند، در آخر آن میگویند: «نحوه» یا «مثله».
و فرق واژهی «نحوه» و «مثله» در این است که: اصطلاح «مثله»، در روایت و احادیثی به کار میرود که هردو حدیث[که با سندهای مختلف روایت شدهاند] از حیث لفظ و معنی، با همدیگر موافق و متّحد باشند؛ و اصطلاح «نحوه»، در روایاتی مورد استفاده قرار میگیرد که هردو حدیث از حیث معنی با همدیگر موافق باشند، نه از حیث لفظ. قول مشهور علماء و صاحب نظران اسلامی نیز همین است که گفته شد.
و برخی از علماء عکس این قضیه را بیان داشتهاند و گفتهاند: اصطلاح «مثله»، در روایاتی مورد استفاده قرار میگیرد که هردو حدیث، از حیث معنی ـ نه از حیث لفظ ـ با همدیگر موافق باشند و اصطلاح «نحوه»، در احادیثی به کار میرود که هردو حدیث هم از حیث لفظ و هم از حیث معنی، موافق یکدیگر باشند؛ ولی چنانکه پیشتر نیز گفته شد، قول اول، مشهورتر و صحیحتر است.
1054 - [3] (صَحِیح)
وَعَنْهُ قَالَ: أَتَى النَّبِیُّ ج رَجُلٌ أَعْمَى فَقَالَ: یَا رَسُولَ الـلّٰهِ إِنَّهُ لَیْسَ لِی قَائِدٌ یَقُودُنِی إِلَى الْـمَسْجِدِ فَسَأَلَ رَسُولَ الـلّٰهِ ج أَنْ یُرَخِّصَ لَهُ فَیُصَلِّیَ فِی بَیْتِهِ فَرَخَّصَ لَهُ فَلَمَّا وَلَّى دَعَاهُ فَقَالَ: «هَلْ تَسْمَعُ النِّدَاءَ بِالصَّلَاةِ؟» قَالَ: نَعَمْ قَالَ: «فَأَجِبْ». رَوَاهُ مُسلم([3]).
1054- (3) ابوهریره س گوید: مردی نابینا [به نام عبدالله بن امّ مکتوم س] به نزد پیامبر ج آمد و گفت: ای فرستادهی خدا! من عصاکشی ندارم که مرا به مسجد بیاورد؛ از این روی از رسول خدا ج اجازه خواست تا در منزلش نماز بگزارد [و به مسجد نیاید]؛ آن حضرت ج هم بدو اجازه دادند [تا برای جماعت، به مسجد نیاید و در خانه، نماز خویش را به تنهایی بگزارد].
امّا هنگامی که آن مرد نابینا برگشت [و خواست تا رهسپار خانهاش گردد،] پیامبر ج او را فراخواندند و بدو فرمودند: «آیا صدای اذان را میشنوی»؟ عرض کرد: آری؛ آن حضرت ج فرمودند: «پس اجابت کن [و به نماز بیا]».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «اعمی»: فرد کور. نابینا. مراد عبدالله بن امّ مکتوم س است.
«قائد»: کسی که دست نابینا را بگیرد و آن را به دنبال خود به جایی ببرد.
«یقودنی»: دستم را بگیرد و مرا به دنبال خویش به مقصدم برساند.
این حدیث، بیانگر مبالغه است در شرکت کردن در نماز جماعت با شنیدن اذان.
1055 - [4] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)
وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ: أَنَّهُ أَذَّنَ بِالصَّلَاةِ فِی لَیْلَةٍ ذَاتِ بَرْدٍ وَرِیحٍ ثُمَّ قَالَ أَلَا صَلُّوا فِی الرِّحَالِ ثُمَّ قَالَ: إِنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ ج کَانَ یَأْمُرُ الْـمُؤَذِّنَ إِذَا کَانَتْ لَیْلَةٌ ذَاتُ بَرْدٍ وَمَطَرٍ یَقُولُ: «أَلَا صَلُّوا فِی الرِّحَالِ»([4]).
1055- (4) از عبدالله بن عمر س روایت است که وی در شبی سرد که باد شدید میوزید، اذان گفت؛ آنگاه گفت: هانای مردم! در منزل خودتان نماز بخوانید؛ آنگاه عبدالله بن عمر س [برای توجیه این عمل و رفتار خویش] گفت: بیگمان رسول خدا ج در شبهایی که هوا سرد و بارانی میشد، به مؤذنشان دستور میدادند که بگوید: «هان ای مردم! در منازل خودتان، نماز بخوانید».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: «الرحال»: خانهها و منازل.
از این حدیث، معلوم میشود که بارش باران، یکی از عذرهای ترک نماز جماعت به شمار میآید؛ حال سؤال اینجاست که عذر ترک جماعت، با چه مقدر از بارش باران تحقق پیدا میکند؟ و این سؤالی است که پاسخ آن در حدیث، ذکر نشده است؛ از این رو علماء و صاحبنظران فقهی گفتهاند: در این باره، دیدگاه و رأی خود شخصی که به بارش باران، دچار گردیده است، معتبر میباشد؛ بنابراین، اگر چنانچه بارش باران به اندازهای زیاد بود که رفتن به مسجد، بسیار سخت و دشوار مینمود، در آن صورت گزاردن نماز در منزل جایز است؛ هر چند که در حدیث «موطأ امام محمد» آمده است که در این صورت نیز، رفتن به مسجد بهتر است.
در این موضوع، یک جمله به عنوان حدیث، بر سر زبانها، افتاده است که: «اذا ابتلّت النعال، فالصلوة فی الرحال». حافظ ابن حجر در کتاب «تلخیص» (ج 2 ص 31، کتاب صلوة الجماعة ح 565) مینویسد: «این جمله را در هیچ یک از کتابهای حدیث نیافتهام»؛ اما علامه ابن اثیر در «النهایة» در بحث لفظ «نعل» و «رحل» این جمله را حدیث نامیده است.
در سنن ابن ماجه، حدیثی از ابوالملیم س با این الفاظ، روایت شده است: «لقد رأیتنا مع الرسول الله ج یوم الحدیبیة واصابتنا سماء لم تبل اسفال نعالنا فنادی منادی رسول الله ج: «صلّوا فی رحالکم»؛ «ما در روز حدیبیه، همراه با رسول خدا ج بودیم که باران بارید؛ به طوری که پایین کفشهای ما را خیس نکرد؛ از این رو منادی رسول خدا ج چنین ندا سر داد و گفت: در مکان خودتان، نماز بخوانید».
و احتمال دارد که این حدیث، منشأ آن جملهی مشهور (اذا ابتلّت النعال، فالصلوة فی الرحال) باشد؛ و پرواضح است که از حدیث ابن ماجه، جواز نماز در خانه به خاطر بارش باران اندک نیز ثابت میشود؛ ولی امکان دارد که نماز از وقت موعود خود به تأخیر افتاده باشد؛ و از سویی دیگر، آثار و علایم باران شدید نیز مشهود بوده باشد؛ از این رو، پیامبر ج چنین دستوری را صادر کردند تا زودتر برای مردم اعلام شود؛ چون به وقت باریدنِ بارانِ تند و شدید، اعلام کردن نیز مشکل و دشوار است.
به هر حال؛ اگر یکی از عذرهای ذیل رونما گردد، (بر اساس احادیث و اصول اسلامی) حضور در نماز جماعت، ساقط میگردد:
بارش باران شدید.
سرد بودن هوا؛ به طوری که شخص بیم آن داشت که اگر به سوی مسجد بیرون برود، بیمار شود، یا بیماری وی، شدت یابد.
در مسیر راه، گِل و لای سختی وجود داشته باشد.
هوا سخت تاریک باشد.
در شب، باد تند و سختی بوزد؛ البته وزیدن باد سخت در روز، عذر شمرده نمیشود.
مریض بودن نمازگزار.
نابینا بودن.
شخص نمازگزار، پیرمرد فرتوت و زهوار دررفتهای باشد که توانایی پیاده رفتن به مسجد را نداشته باشد.
هرگاه نمازگزار، پرستار بیماری باشد و به رَتق و فَتق امور وی بپردازد.
هنگام فشار آوردن ادرار و مدفوع.
زندانی بودن شخص نمازگزار.
قطع هردو پا یا یکی از آنها.
نمازگزار، دارای درد و مرضی باشد که نتواند به سوی مسجد برود؛ مانند فرد افلیج و زمینگیر.
هنگام حاضر بودن غذا؛ البته در صورتی که گرسنه باشد و به غذا نیز میل داشته باشد.
هرگاه شخص نمازگزار، از ضایع شدن مال خویش در صورت مشغول شدن به جماعت بیم داشت.
هرگاه شخص نمازگزار از به راه افتادن قطار یا پرواز هواپیما در صورت مشغول شدن به جماعت، بیم داشته باشد.
1056 - [5] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)
وَعَنْهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِذَا وُضِعَ عَشَاءُ أَحَدِکُمْ وَأُقِیمَتِ الصَّلَاة فابدؤوا بِالْعَشَاءِ وَلَا یَعْجَلْ حَتَّى یَفْرُغَ مِنْهُ» وَکَانَ ابْنُ عُمَرَ یُوضَعُ لَهُ الطَّعَامُ وَتُقَامُ الصَّلَاةُ فَلَا یَأْتِیهَا حَتَّى یَفْرُغُ مِنْهُ وَإِنَّهُ لِیَسْمَعَ قِرَاءَةَ الْإِمَامِ([5]).
1056- (5) عبدالله بن عمر س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هرگاه شام بر سر سفره گذاشته شد و نماز هم برپا شد [و برای آن، اقامه گفته شد]، پس ابتدا شام خویش را بخورید و [برای نماز] عجله و شتاب نکنید تا از خوردن غذا، فارغ شوید؛ [آنگاه نماز خویش را بگزارید]».
و عادت عبدالله بن عمر س نیز بر این بود که هرگاه برای وی غذا بر سر سفره گذاشته میشد و نماز نیز برپا میگردید، تا از خوردن غذا فارغ نمیشد، به نماز نمیرفت؛ و حال آنکه وی، قرائت امام و پیشنماز را نیز میشنید.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: «عَشاء»: شام؛ غذای شب؛ غذایی که شب بخورند. جمع: «اعشیة».
و «عِشاء» [به کسر عین]: اول تاریکی، اول شب؛ شامگاه؛ از مغرب تا نیمه شب.
«نماز عِشاء»: نماز خفتن که چهار رکعت است و بعد از نماز مغرب گزارده میشود.
حکم حدیث بالا، در صورتی است که انسان، سخت گرسنه باشد و علاقه و تمایل نیز به خوردن غذا داشته باشد؛ زیرا اگر در چنین وضعیتی، بدو دستور داده شود که غذا نخورد و به نماز جماعت بایستد، مکن است که خشوع و خضوع نماز را از دست بدهد و در حال نماز، فکر و ذهنش به سوی غذا باشد؛ از این روی، شریعت مقدّس اسلام، در چنین حالتی، از وی میخواهد که نخست غذای خویش را بخورد و پس از آن، نماز خود را با خاطری جمع، همراه با خشوع و خضوع بخواند.
به هر حال، علّت این حکم که چرا بعد از حاضر شدن غذا، باید نخست به غذا خوردن مشغول شد، دیدگاه علماء و صاحبنظران فقهی متفاوت است؛ امام محمد غزالی/ گوید: در مشغول شدن فرد به نماز بعد از حاضر شدن غذا، احتمال ضایع شدن و سرد شدن آن وجود دارد. امام ترمذی نیز از وکیع بن جراح همین دیدگاه را نقل کرده است.
از این رو، از دیدگاه این دو بزرگوار، اگر احتمال سرد شدن و یا ضایع شدن غذا وجود نداشت، در آن صورت پیوستن به نماز، بهتر و اَولی خواهد بود.
برخی از صاحبنظران فقهی شافعیها، گفتهاند: علّت آن، «نیاز» است؛ یعنی این حدیث، حکم کسی را بیان میکند که برای غذا میل دارد و اگر چنانچه به نماز مشغول شود، از غذا محروم میگردد؛ پس چنین فردی، باید غذا بخورد و آنگاه نماز خویش را بخواند.
و صاحبنظران و دانشمندان فقهی مالکیها، گفتهاند: علّت آن، «اندک بودن غذا» است؛ بدین ترتیب که اگر فرد، غذا را ترک نمود و به نماز مشغول شد، بعد از نماز، چیزی از غذا، برای او باقی نخواهد ماند.
و از دیدگاه علماء و دانشوران فقهی احناف، علّت حکم، مشغولیت ذهنی نمازگزار است؛ یعنی اگر انسان، غذا را بگذارد و به نماز بپیوندد، تمام هوش و حواس او به طرف غذا متوجه و معطوف خواهد شد و نمازش فاقد روح و خشوع و خضوع میگردد؛ از این روی، در چنین حالتی، بهتر آن است که پس از صرف غذا، نماز خویش را بگزارد.
در تأیید علّت مورد نظر حنفیها، احادیث و روایات متعددی وجود دارد؛ امام ترمذی از عبدالله بن عباس س روایت میکند که گفت: «لا نقوم الی الصلوة وفی انفسنا شیء»؛ «در حالی که در نفسهای ما چیزی وجود دارد به نماز نمیایستیم».
و علاوه از آن، حدیث مرفوعی نیز در تأیید این علّت وجود دارد؛ در صحیح ابن حبان، معجم اوسط طبرانی و مشکل الاثار، حدیثی از انس بن مالک روایت شده است که پیامبر ج فرمودند: «اذا اقیمت الصلوة واحدکم صائم، فلیبدأ بالعَشاء قبل صلوة المغرب»؛ «هرگاه نماز (مغرب) برپا شد در حالی که یکی از شما روزهدار است، در آن صورت نخست قبل از نماز مغرب، شام خویش را بخورد».
و پرواضح است که حکم این حدیث، مختص روزهدار است؛ چون روزهدار پس از تحمّل یک روز گرسنگی، اشتهای زیادی برای خورد و نوش دارد؛ وگرنه نیازی برای تخصیص آن وجود نداشت.
پس دانسته شد که علّت حکم، «اشتهاء» میباشد؛ و هرگاه این علّت (اشتهاء) یافته نشود، تأخیر نماز مناسب نیست؛ جابر س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «لاتؤخر الصلوة لطعام ولا لغیره» (ابوداود)؛ «نماز را به هیچ عنوان نه برای غذا و نه برای غیر آن، به تأخیر میانداز».
و حکم عدم تأخیر، در صورتی تحقق پیدا میکند که اشتهاء به غذا، در حدّی نباشد که مانع خشوع و خضوع نماز گردد. از این رو اگر اشتها به قدری زیاد بود که احتمال عدم خشوع در نماز وجود داشت، در آن صورت میتوان ابتدا غذا را صرف کرد و آنگاه پس از صرف غذا، به نماز مشغول شد.
1057 - [6] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)
وَعَنْ عَائِشَةَ ل أَنَّهَا قَالَتْ: سَمِعْتُ رَسُولَ الـلّٰهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسلم یَقُول: «لَا صَلَاة بِحَضْرَة طَعَام وَلَا هُوَ یدافعه الأخبثان»([6]).
1057- (6) عایشه ل گوید: از رسول خدا ج شنیدم که میفرمودند: «(هرگاه) به هنگام آماده شدن غذا (بر سر سفره) و فشار آوردن ادرار و مدفوع، (نماز گزارده شود، آن) نماز، (کامل) نیست».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: شریعت مقدّس اسلام، به هنگام طوفان یا بارندگی یا سرمای سخت یا نیاز به خوردن غذا و یا نیاز به قضای حاجت، اجازهی عدم شرکت در نماز جماعت و ادای آن را به صورت انفرادی داده است؛ و پرواضح است که این امر، بیانگر آن است که شرع مقدّس اسلام، به تمام نیازها و خواستههای واقعی انسان، توجه کرده و بدان اهمیت داده است و در این راستا، آسانگیری و رفع عُسر و حَرج را بر انسانها، انتخاب کرده است.
و از آیات قرآن و احادیث پیامبر گرامی اسلام ج نیز به خوبی دانسته میشود که مبنای شریعت مقدّس اسلام، بر آسانگیری و رفع عُسر و حَرَج از بندگان است؛ و این مطلبی است که قرآن، و در بسیاری از مناسبتها، سنّت، بر آن تصریح مینمایند.
در سورهی مائده، در پایان آیهی طهارت و تشریع تیمّم، خداوند بلندمرتبه میفرماید:
﴿...مَا یُرِیدُ ٱللَّهُ لِیَجۡعَلَ عَلَیۡکُم مِّنۡ حَرَجٖ وَلَٰکِن یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمۡ وَلِیُتِمَّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَیۡکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ﴾ [المائدة: 6].
«خدا نمیخواهد بر شما سخت بگیرد ولی میخواهد شما را پاک و نعمتش را بر شما تمام گرداند، باشد که سپاس او بدارید».
و در سورهی بقره، در پایان آیهی روزه و مسائل مربوط به آن از قبیل رخصت افطار برای بیمار و مسافر، خداوند میفرماید:
﴿یُرِیدُ ٱللَّهُ بِکُمُ ٱلۡیُسۡرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ ٱلۡعُسۡرَ﴾ [البقرة: 185]
«خداوند برای شما آسانی میخواهد و برای شما دشواری نمیخواهد».
و در پایان آیات محرّمات ازدواج و بیان رخصتهای خداوند در آن، از قبیل: جواز نکاح کنیزان مؤمن برای کسانی که از ازدواج با زنان آزاد ناتوان هستند، خداوند میفرماید:
﴿یُرِیدُ ٱللَّهُ أَن یُخَفِّفَ عَنکُمۡۚ وَخُلِقَ ٱلۡإِنسَٰنُ ضَعِیفٗا﴾ [النساء: 28].
«خدا میخواهد تا بارتان را سبک گرداند و (میداند) انسان ناتوان آفریده شده است».
و نیز در پایان سورهی حج به دنبال یک سلسله اوامر و نواهی میفرماید:
﴿هُوَ ٱجۡتَبَىٰکُمۡ وَمَا جَعَلَ عَلَیۡکُمۡ فِی ٱلدِّینِ مِنۡ حَرَجٖ﴾ [الحج: 78].
«او است که شما را (برای خود) برگزیده و در دین، بر شما سختی قرار نداده است».
و گذشته از آیات بسیار دیگری که بیانگر ممنوعیت افراط و غلوّ در دین میباشند، پیامبر ج نیز نسبت به کسانی که حلالها و مباحات را بر خود حرام میکنند و در عبادات، مشقّت را برمیگزینند، مخالفت ورزیده و فرموده است:
«یسّروا ولا تعسّروا وبشّروا ولا تُنفّروا» (مسلم)؛ «آسان بگیرید و سختگیر نباشید و بشارت دهید و متنفّر نگردانید».
و نیز میفرماید: «انّما بُعثتم مُیسّرین ولم تُبعثوا مُعسّرین»؛ «شما برای آسانگیری مبعوث شدهاید نه برای سختگیری».
و همچنین میفرماید: «انّما بُعثت بحنیفیة سَمحة»؛ «من بر دین ساده و آسان مبعوث شدهام».
به هر حال؛ از مجموع آیات و احادیث، معلوم میشود که شریعت مقدس اسلام، همواره جانب تیسیر و تخفیف و سهولت و آسانگیری را بر جانب تشدید و تعسیر و سختگیری و تغلیظ، ترجیح میدهد و مبنای اوامر و فرامین الهی و تعالیم و آموزههای نبوی و احکام و دستورات شرعی و حقایق و مفاهیم والای قرآنی نیز بر آسانگیری و رفع عُسر و حَرَج از بندگان است.
1058 - [7] (صَحِیحٌ)
وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِذَا أُقِیمَتِ الصَّلَاةُ فَلَا صَلَاةَ إِلَّا الْـمَکْتُوبَة». رَوَاهُ مُسلم([7]).
1058- (7) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمودند: «هرگاه نماز [فرض] برپا شد، نمازی غیر از آن نیست».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: علماء و صاحبنظران اسلامی بر این موضوع اجماع دارند که بعد از برپایی جماعت در نمازهای ظهر، عصر و عشاء گزاردن سنّت جایز نیست؛ امّا دربارهی سنّتهای نماز صبح، با همدیگر اختلافنظر دارند.
شافعیها و حنبلیها بر این باورند که: حکم خواندن سنّت به هنگام صبح، مانند جماعت سایر نمازها است و گزاردن سنّت صبح به هنگام برپایی جماعت، جایز نیست.
استدلال این گروه از علماء، حدیث بالا است؛ امّا حنفیها و مالکیها برآنند که سنّتهای صبح، از حکم حدیث بالا، مستثنی هستند و میگویند: به هنگام جماعت نماز صبح، میتوان در گوشهای از مسجد، سنّتها را خواند؛ البته مشروط بر آن که احتمال از دست دادن نماز جماعت نباشد.
و استدلال این دسته از علماء و دانشوران فقهی، از احادیث و روایاتی است که در آنها بر سنّتهای صبح، خیلی تأکید شده است؛ به عنوان مثال: عایشه لگوید: «لم یکن النبیّ ج علی شیء من النوافل اشدّ تعاهداً منه علی رکعتی الفجر» (بخاری و مسلم)؛ «پایبندی رسول خدا ج نسبت به هیچ کدام از نمازهای مستحبی، به اندازهی دو رکعت نماز سنّت پیش از نماز صبح نبود». و...
و علاوه بر آن، از بسیاری از فقهای صحابه ثابت شده است که به هنگام برپایی جماعت، سنّتها را میخواندهاند که در اینجا به چند نمونه از آنها میپردازیم:
1- نافع س گوید: «ایقظتُ ابن عمر س لصلوة الفجر، قد اقیمت الصلوة فقام فصلّی الرکعتین» (شرح معانی الاثار)؛ «ابن عمر س را برای نماز صبح بیدار کردم و این در حالی بود که نماز صبح برگزار شده بود؛ وی دو رکعت سنّت را گزارد (و پس از آن به جماعت، شرکت کرد)».
2- ابواسحاق گوید: «حدثنی عبدالله بن ابی موسی عن ابیه حین دعاهم سعید بن العاص دعا ابوموسی وحذیفة وعبدالله بن مسعود قبل ان یصلّی الغداة ثم خرجوا من عنده وقد اقیمت الصلوة؛ فجلس عبدالله الی اسطوانة من المسجد فصلّی الرکعتین ثم دخل فی الصلوة» (شرح معانی الاثار)؛ «سعید بن عاص س، ابوموسی س و حذیفه س و عبدالله بن مسعود س را پیش از برگزاری نماز صبح به نزد خویش فراخواند؛ آنگاه، از نزد او خارج شدند در حالی که نماز صبح برگزار شده بود؛ از این رو عبدالله بن مسعود س به سوی یکی از ستونهای مسجد رفت و دو رکعت سنّت صبح را گزارد و پس از آن، به نماز جماعت، شرکت کرد».
3- ابوعثمان انصاری گوید: «جاء عبدالله بن عباس والامام فی صلوة الغداة ولم یکن صلّی الرکعتین؛ فصلّی عبدالله بن عباس الرکعتین خلف الامام ثم دخل معهم» (شرح معانی الاثار)؛ «عبدالله بن عباس س به نماز صبح در حالی رفت که دو رکعت سنّت را نگزارده بود؛ از این رو پشت سر امام، دو رکعت سنّت را میگزارد و پس از آن به جماعت شرکت میکرد».
4- و همچنین از ابودرداء س روایت است که: «انّه کان یدخل الـمسجد والناس صفوف فی صلوة الفجر فیصلّی الرکعتین فی ناحیة الـمسجد ثم یدخل مع القوم فی الصلوة» (شرح معانی الاثار)؛ «ابودرداء س در حالی وارد مسجد میشد که مردم به صورت صف کشیده در نماز صبح بودند؛ از این رو وی در گوشهای از مسجد، دو رکعت سنّت صبح را میخواند و پس از آن به نماز فرض صبح، شرکت میکرد».
5- ابوعثمان نهدی گوید: «کنّا نأتی عمر بن الخطاب قبل ان نصلّی الرکعتین قبل الصبح وهو فی الصلوة؛ فنصلّی الرکعتین فی آخر المسجد ثم ندخل مع القوم فی صلوتهم» (شرح معانی الاثار)؛ «ما پیش از گزاردن دو رکعت سنّت پیش از فرض صبح، در حالی به نزد عمر بن خطاب س میآمدیم که وی مشغول برگزاری فرض صبح بود؛ بنابراین، در قسمت آخر مسجد، دو رکعت سنّت را میگزاردیم و پس از آن به نماز جماعت، شرکت میکردیم».
آثار و روایات بالا، همه صحیح و بیانگر این امر هستند که صحابه س به هنگام برپایی جماعت صبح، نماز سنّت را میگزاردند؛ و چون سنّت نماز صبح، مؤکّدترین سنّتها است و معمولاً قرائت نیز در نماز صبح طولانی میباشد، از این رو میتوان سنّتهای صبح را از حدیث ابوهریره س (اذا قیمت الصلوة فلا صلوة الّا الـمکتوبة) استثنا کرد.
1059 - [8] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)
وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ ج: «إِذَا اسْتَأْذَنَتِ امْرَأَة أحدکُم إِلَى الْـمَسْجِد فَلَا یمْنَعهَا»([8]).
1059- (8) عبدالله بن عمر س گوید: پیامبر گرامی اسلام ج فرمودند: «هرگاه زن یکی از شما، اجازهی رفتن به مسجد را خواست، او را منع نکند».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: برخی از علماء و صاحبنظران اسلامی، با توجه به این حدیث و احادیثی دیگر از این قبیل، میگویند:
مسجد به عنوان اولین پایگاه فرد مسلمان در جامعه، مرکزی جهت عبادت، علمآموزی و فعالیتهای اجتماعی و سیاسی محسوب میگردد و همچنین در مواقع نیاز، مکانی برای اجتماعات عمومی و فعالیتهای ورزشی است. همهی این عوامل به زنان در عصر نبوی این مجال را میداد که تا حدّ امکان در مسجد حضور پیدا کنند و مستقیماً در جریان زندگی عامّهی مسلمانان قرار گیرند. آنها علاوه بر مشارکت در عبادت و شنیدن قرآن در حین اقامهی نماز، میتوانستند به فراگیری علم و سخنرانیهای تربیتی در مسجد نیز، گوش فرا دهند و تا حدودی از اخبار اجتماعی و سیاسی مسلمین آگاهی یابند؛ از همه مهمتر اینکه زن مسلمان میتوانست با خواهران دینی خود آشنا شود و این امر موجب تحکیم مودّت و دوستی میان آنان میشد. پس مسجد در زمان رسول اکرم ج، مرکزی عبادی و فرهنگی و اجتماعی برای مردان و زنان، به طور یکسان بود.
به این دلیل، برای کسی جایز نیست که به ادّعای افضلیت خواندن نماز زنان در خانه، آنها را مجبور به اقامهی نماز در خانه کند و حق مشروع آنان را در آمدن به مساجد، از ایشان سلب نماید؛ زیرا چنین فردی مرتکب معصیتی شده است و آن، مخالفت با فرمودهی رسول اکرم ج است که از بازداشتن زنان از آمدن به مسجد، مسلمانان را نهی فرمود. اگر هدف زنی از آمدن به مسجد، استماع قرآن و شنیدن موعظه و یا حضور در اجتماع مسلمین و یا دیدار با زنان مسلمان دیگر، جهت تحکیم روابط خود با آنها و یا اینکه جهت همکاری در کارهای حسنه باشد، همهی اینها بستگی به نیت خیرخواهانهی این زن مسلمان دارد. انجام این اهداف نیکو، گاهی برای زن مستحب و گاهی نیز واجب است.
در شرح حدیث نبوی: «صلاةُ الرَّجل فی الجماعةِ تُضَّعفُ علی صلاتِه فی بیتِه وفی سوقِه خمساً وعشرینَ ضِعْفاً، وذلک أنَّه إذا تَوضَّأ فأحسَنَ الوضوءَ، ثمَّ خَرَجَ إِلی المسجِدِ لایُخرِجُه إِلَا الصّلاةُ، لم یَخْطُ خَطوة إِلا رُفِعَتْ له بها درجةٌ وحُطَّ بها خطیئةٌ. فإذا صلَّی لم تَزَلِ الملائکةُ تُصلیَّ علیه مادامَ فی مُصَلّاه: أَللّهُمَّ صَلِّ علیه، أَللَّهُمَّ ارْحَمْهُ. ولا یَزلُ أحدُکم فی صَلاةٍ ما انتظَرَ الصلاةَ»([9]).
[مردی که نماز خود را به جماعت میخواند، بیست و پنج برابر با ارزشتر از نمازی است که آن را در خانهی خود و یا در بازار میخواند، یعنی چنین فردی هرگاه به نیکی وضو گرفت و فقط به قصد خواندن نماز روانهی مسجد شد، به ازای هر گامی که برمی دارد، ثوابی برایش نگاشته میشود و (مقامش نزد خدا) درجهای بالا میرود و در مقابل، گناهی نیز از او زدوده خواهد شد. پس آنگاه که نماز گزارد و مادامی که در نماز باشد، پیوسته فرشتگان برایش دعا میکنند و میگویند: پروردگارا! بر وی درود فرست و او را بیامرز و مورد رحمت خود قرار بده. انسان مادامی که در انتظار اقامهی نماز جماعت باشد، گویی که در نماز است].
ابن دقیق العید میگوید: [... قبلاً بیان شد، اوصافی که قابل اعتبار هستند را نمیتوان حذف نمود. با کمی دقت در حدیث مذکور و اوصافی که در ثواب نماز جماعت در مسجد ذکر شده است، میتوان اوصاف معتبر و غیرمعتبر را تشخیص داد. صفت مرد بودن به نسبت ثواب اعمال، از لحاظ شرعی صفتی غیرمعتبر است و به این خاطر، زن نیز که اجازه رفتن به مسجد را دارد در ثواب نماز جماعت در مسجد با مرد مساوی است]([10]).
رفتن زنان مسلمان به مسجد، تنها به مسجد النبی - به خاطر فضیلت آن - محدود نمیگشت، بلکه حتی شامل مساجد اطراف مدینه و خارج آن نیز میشد. از آن جمله: از عبدالله بن عمر س نقل است که گفت:
«بَیْنا النّاسُ بِقُباءٍ فی صلاةِ الصُّبْحِ إذ جائَهم آتٍ فَقالَ: إنَّ رسولَ الله ج قَدْ أُنزِلَ عَلَیْه اللَّیْلَةَ قُرآنٌ وقد أُمِرَ أنْ یَسْتَقْبِلَ الکَعْبَةَ فَاسْتَقْبِلُوها وکانت وُجُوهُهم إِلی الشَّآمِ فَاسْتَدارُوا إِلی الکَعْبَةِ»؛([11]) «هنگامی که مردم در مسجد قباء در حال خواندن نماز صبح بودند ناگهان فردی وارد شد و گفت: «امشب بر رسول الله آیهای از قرآن نازل شد، که در آن مأمور شده تا در نماز به سوی کعبه رو کند، شما نیز رو به کعبه کنید». مردم پیش از آن به طرف شام - مسجد الاقصی - نماز میگزاردند، ولی پس از آن به سمت کعبه تغییر قبله دادند». حافظ ابن حجر میگوید: (چگونگی تغییر قبله را ثولیه دختر أسلم، از ابن أبی حاتم بیان نموده و در آن حدیث گفته است: زنان به جایگاه مردان و مردان به جایگاه زنان تغییر مکان دادند و دو سجدهی باقی مانده از نماز را به طرف کعبه اقامه کردیم)([12]).
از عمرو بن سلمه و وی از پدرش آمده که (نزد اصحاب به مسجد آمده و) گفت: «به خدا قسم من نزد پیامبر ج بودم که فرمود: (هرگاه وقت نماز رسید، یکی از شما اذان بگوید و قاریترین شما به قرآن امامت مردم را به عهده گیرد). سپس اصحاب تحقیق و پرس و جو کردند و کسی را قاریتر از من نیافتند. من قرآن را از سواران فراگرفته بودم. پس مرا که در آن زمان پسری شش ساله و یا هفت ساله بودم، به امامت خود برگزیدند. بر تن من ردایی خط دار بود، که هرگاه سجده میبردم، جمع میشد. زنی از قبیلهای گفت: (چرا عورت امام جماعت خود را نمیپوشانید). پس برایم لباسی خریدند که به هیچ چیز به اندازهی خرید آن خوشحال نشده بودم»([13]).
رسول اکرم ج همواره بر حق زنان در آمدن به مساجد تأکید میکرد و از هرگونه ایجاد مانعی در برابر آن دیگران را برحذر میداشت. عبدالله بن عمر س از پیامبر اسلام ج نقل کرده که فرمود
«إذا استأذنکم نِساؤکم باللَّیلِ إِلی المَسْجدِ فَأْذَنوا لَهُنَّ»([14])؛
«اگر زنانتان شبها برای رفتن به مسجد، اجازهی شما را طلبیدند، به آنها اجازه بدهید».
عبدالله بن عمر س در روایتی دیگر میگوید: «یکی از زنان عمر س، نماز صبح و عشاء را در مسجد و به صورت جماعت خواند، به او گفته شد: (چرا برای نماز از خانهی خود خارج شدهای، در حالیکه میدانی عمر چنین کاری را ناپسند میدارد و غیرتش تحریک میشود). آن زن گفت: پس چه چیزی مانع او شد که مرا از این کار نهی کند؟ گفتند: سخن رسول خدا ج مانع او شد که فرمود: «لاتمنعوا أماءَ الله مساجدَ الله»؛ کنیزان خدا را از آمدن به مساجد خدا منع نکنید»([15]).
از عبدالله بن عمر س آمده که گفت: [از رسول خدا ج شنیدم که فرمود: «لاتمنعوا نِساءَکُم المَساجِدَ إِذا استَأذنکُم إِلَیْها»؛ «زنان را از آمدن به مساجد منع نکنید، آنگاه که از شما اجازه گرفتند»؛ و در روایتی دیگر: «لاتَمْنَعُوا النِّساءَ حظوظَهن مِن المَساجدَ»؛ «بهرهی زنان را از مساجد منع نکنید». در این هنگام بلال بن عبدالله گفت: «قسم به خدا، مانع آنها میشویم»، عبدالله بن عمر با شنیدن این سخن، رو به بلال نمود و دشنام بدی به وی داد، که راوی حدیث میگوید: مثل این دشنام را تا به حال از او نشنیده بودم، سپس عبدالله بن عمر به بلال گفت: از رسول خدا ج به تو خبر میدهم که از منع کردن زنان از آمدن به مساجد نهی فرموده، و آن وقت تو میگویی که مانع آنها میشویم»([16])!
ابن دقیق العید در شرح حدیث میگوید: (انکار کردن و دشنام دادن عبدالله بن عمر به فرزندش (بلال)، نوعی هشدار به کسانی است که با آراء شخصی خود و از روی هوی و هوس، در مقابل احادیث نبوی قرار میگیرند)([17])!
تمامی این احادیث تأکید بر این دارد که زن دارای جایگاهی در مساجد است و کسی نمیتواند - حتی اگر شوهر و یا پدرش باشد - چنین حقی را از وی بگیرد؛ زیرا وقتی که شارع چنین حقی را به زن بخشیده، پس برای کسی جایز نیست که آن را از وی سلب کند.
همانطور که قبلاً گفته شد، مسجد در زمان رسول اکرم ج به عنوان مرکزی عبادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی تلقّی میشد، پس در چنین مسجد مبارکی، جای تعجب نیست که زن در دوازده امور مشروع مسجد شرکت میکرده است. برخی از این امور مباح و بعضی دیگر مستحب و مندوب و حتّی بعضی دیگر واجب بودند. استاد ابوشقه این امور دوازده گانه را به تفصیل بیان نموده است که مهمترین آنها عبارتند از: نمازهای واجب و مستحب، اعتکاف، گوش دادن به تدریس علم، شرکت کردن در اجتماعات عمومی، خدمت به مسجد و...
مثلاً در عصر نبوی، زنان برای نماز صبح و عشاء در مسجد حاضر میشدند؛ در حالیکه راهها در آن زمان مسطح و هموار نبود و چراغهایی برای روشنایی کوچهها وجود نداشت. همچنین منافقان و بیماردلان و قاذفین نیز در مدینه حضور داشتند. از عایشه ل نقل است که میگوید: «کُنَّ نِساءُ المُؤْمِناتِ یَشْهِدْنَ مع رسولِ اللهِ ج صلاةَ الفَجْرِ مُتَلَفِّعاتٍ بمروطِهنَّ ثم ینقَلِبْنَ إِلی بیوتهِنَّ حین یَقْضینَ الصَّلاةَ لایَعْرِفُهنَّ أحدٌ من الغَلَس»؛([18]) «زنان مسلمان در زمان رسول خداج، در نماز صبح شرکت میکردند، در حالیکه سَر و بدن خود را میپوشاندند، پس از اقامهی نماز به خانههای خود بازمی گشتند و به خاطر تاریکی هوا، کسی آنها را نمیشناخت».
از ابن عمر س نیز نقل است که گفت: (یکی از زنان عمر، نماز صبح را به جماعت در مسجد خواند)([19]).
همچنین از عایشه س روایت شده است که گفت: «أعتمَ رسولُ اللهِ ج بالعَتَمةِ حتّی ناداه عمرُ: نامَ النِّساءُ والصِّبیان، فخَرَجَ النبیُّ ج فقال: (ما ینتظرها أحدٌ غیرُکم من أَهْلِ الأرضِ). ولا یُصلَّی یومئذٍ إِلّا بالمَدینةِ، وکانوا یُصلُّونَ العَتمةَ فیما بینَ أَن یَغیبَ الشَّفَقُ إِلی ثُلُثِ اللَّیل الأوَّلِ»؛([20]) «پیامبر اکرم ج نماز عشاء را به تأخیر انداخت، تا اینکه عمر س به ایشان گفت: زنان و بچهها (که منتظر خواندن نماز بودند)، به خواب رفتهاند. آنگاه پیامبر ج بیرون آمد و فرمود: «جز شما کسی از مردم روی زمین منتظر نماز نیست». در آن روز تنها در مدینه نماز خوانده میشد و نماز عشاء از هنگام غروب (سرخی خورشید) تا سپری شدن یک سوم از شب بود، که در این مدت آن را اقامه میکردند».
در جای دیگر از ابن عمر س آمده که گفت: «یکی از همسران عمر، نماز صبح و عشاء را در مسجد و به جماعت خواند»([21]).
از جابر بن عبدالله س روایت شده که گفت:
«بینما نَحْنُ نصلِّی مع النبیِّ ج إِذا أقبَلَتْ عیرٌ تحمِلُ طعاماً فالتَفَتُوا ألیها، حتی ما بَقِیَ مَعَ النبیِّ ج ألّا إِثْنا عَشَر رجلاً، فنَزَلَتْ هذهِ الآیةٌ:
﴿وَإِذَا رَأَوۡاْ تِجَٰرَةً أَوۡ لَهۡوًا ٱنفَضُّوٓاْ إِلَیۡهَا وَتَرَکُوکَ قَآئِمٗا﴾ [الجمعة: 11]»؛([22]).
«در حالی که با پیامبر ج نماز جمعه را میخواندیم، کاروانی که محمولهی آن مواد غذایی بود، وارد شد. مردم به سوی آن شتافتند تا جایی که جز دوازده نفر، کسی با پیامبر ج نمانده بود و این آیه نازل شد: (هرگاه تجارت و یا کار بیفایدهای را دیدند، به سوی آن میشتابند و تو را به حالت ایستاده ترک مینمایند».
حافظ ابن حجر در فتح الباری و در شرح خود بر این حدیث میگوید: «... در تفسیر طبری و نیز ابن ابی حاتم به اسناد صحیح از أبوقتاده آورده که گفت: پیامبر اکرم ج به کسانی که نزدش ماندند، فرمود: «چند نفرید؟». آنها خود را شمارش کردند، که دوازده مرد و زن بودند»([23]).
همچنین از عمرة دختر عبدالرحمن، و وی نیز از خواهر خود آورده که گفت:
«أخذتُ «ق. والقرآن الـمجید» مِن رَسول الله ج فی یومِ الجُمُعًةِ، وهو یَقْرَأُ بِها عَلی المنبرِ فی کُلِّ جُمُعَةٍ».
«سورهی (ق) را از رسول خدا ج و در روز جمعه فراگرفتم؛ زیرا آن حضرت ج، در هر جمعه این سوره را بر بالای منبر تلاوت میکرد»([24]).
علاوه بر این، در احادیث صحیحی از آمدن زنان به مساجد، مخصوصاً در ماه رمضان و برای نماز تراویح، خبر داده شده است. حافظ ابن حجر میگوید:([25])... سعید بن منصور از طریق عروه روایت کرده که عمر بن خطاب س برای اقامهی نماز تراویج در ماه رمضان ابی بن کعب را برای امامت مردان برگزید. تمیم داری نیز امامت زنان را برعهده داشت.
امام نووی در «المجموع»([26]) و از عرفجه ثقفی آورده که گفت: «علی بن ابی طالب س مردم را به خواندن نماز تراویح دستور داد و امامی را برای زنان قرار داد. راوی میگفت: که من پیش نماز زنان شدم»([27]).
استاد ابوشقه پس از بیان نصوص زیادی که در این باره ذکر کرده، در دنبالهی آن میگوید: (بعد از ذکر احادیثی که در آن از آمدن زنان به مسجد در زمان پیامبر اکرم ج آمده بود، شایسته است که در به تأخیر انداختن نماز عشاء توسط بهترین معلم بشریت (رسول خدا ج)، کمی تفکر و تأمل نماییم؛ و آن هنگامی بود که از خوابیدن زنان و کودکان اطلاع یافت و بخاطر مراعات حال آنها، از نماز خارج شد... و روزی نیز آن حضرت ج که پیش نماز مردم بود، قصد طولانی کردن نماز را داشت، ولی هنگامی که گریهی کودکی را شنید، نماز خود را به اختصار خواند تا مادر کودک دچار سختی و ناراحتی نگردد. براستی که این، سیاست پیامبری حکیم و رحیم بود. همچنین با وجود اینکه در آمدن زن مسلمان به مسجد برای نماز صبح، خطراتی وجود داشت، اما از آن طرف آن حضرت ج سخنی در رابطه با منع زنان از آمدن به نماز صبح که با سختی همراه بود، صادر نشد، تا مبادا از شنیدن تلاوت قرآن در صبحگاه محروم شوند. همچنان که آن حضرت ج زنان را از آوردن طفل شیرخوار خود به مسجد منع ننمود و در این باره بر آنها سخت گیری نکرد؛ زیرا چه بسا کسی در خانه نباشد تا از آن کودک مراقبت کند. این گونه کردارها از صاحب شریعت به ما میآموزد که با قبول تفاوتهایی میان زن و مرد، شایسته است که درهای مسجد بر روی زنان نیز همانند مردان، گشوده شود، و از طرفی دیگر، کسی گمان نکند که نسبت به ناموس و آبروی مسلمانان و نیز در برابر دین خدا، از رسول اکرم ج غیرتمندتر است؛ زیرا آن حضرت ج ضمن غیرتی که در مقابل ناموس و شرف مسلمانان - در برابر هرگونه هتک حرمتی - داشت، خواستار حفاظت از فکر و اندیشهی زنان بود، از اینکه مبادا در نیامدن به مسجد فرسوده و کهنه گردد.
پس آیا امروز نیاز زنان از آمدن به مسجد، از زنان اصحاب که به مسجد النبی آمده و به شنیدن قرآن و موعظه و فراگیری علم مشغول بودند، کمتر است؟ علمای هر عصری نیز میراث داران پیامبرانند و باید از آنها کسب علم نمود. همچنین نباید گفته شود که پدران و شوهران قادر به تعلیم دختران و زنان هستند! زیرا هر پدر یا شوهری، قدرت علم آموزی و ارشاد مؤثر زنان را ندارد. اگر بعضی نیز بگویند که به دلیل فساد زمانه، مانع رفتن به مساجد میشویم، در جواب چنین افرادی میگوییم: رفتن زن به مسجد، از وسایل علاج و مداوای چنین فسادی است.
همچنین باید بدانیم که امری مباح برحسب شرایط و ظروف، تبدیل به امری مستحب و حتی گاهی واجب میگردد. امروزه در جوامع اسلامی، انحرافات اخلاقی و بیبند و باریهای مذهبی، از هر طرفی زنان مسلمان را در بر گرفته و آنها را از طریق مدارس، رادیو، و تلویزیون، مجله و روزنامه، ماهوارههای فضایی و آداب و رسوم غربی مورد هجوم قرار داده است؛ در چنین حالتی، نیاز شدیدتری به این است که زن مسلمان در حد توان خود در مسجد حضور یابد و نمازهای واجب پنج گانه و نماز جمعه را به جماعت در آنجا بخواند و همچنین در هر فرصتی، به شنیدن موعظه و علم در مسجد بپردازد. در ماه رمضان نیز، حضوری فعّال در نماز تراویح داشته باشد و از رکعات طولانی آن بهرهی اخروی ببرد. براستی که شنیدن قرآن در رکعات بلند نماز جماعت زیبا و دل انگیز است.
از طرفی دیگر آمدن زن به مسجد، نوعی غذای روحی و عقلی برای زن است و او را در برابر غذاهای فاسد و مسموم یعنی انحرافات بیرون از مسجد، محکم و مقاوم میسازد. ارشادات صالحانه و دعوت به خیر در مسجد نیز سپری در مقابل دعوت کنندگان به شر و فساد در عالم خارج است. گذراندن لحظاتی در فضای پاک و فاضل و معنوی مسجد نیز میتواند تأثیرات مثبتی در مقابل جوّ مسموم و آشفتهی خارج از مسجد بگذارد. همچنین آشنایی و برخورد با زنان مسلمان و پرهیزگار در مساجد، میتواند ضربهای منفی بر تأثیرپذیری از زنان بیحجاب و ناآگاه و غرب زدهی بیرون از مسجد داشته باشد.
علاوه بر همهی اینها، حدیث مذکور «لاتَمْنَعُوا النِّساءَ حُظُوظَهُنَّ مِن المَساجِدَ»([28])، ما را متوجه نکتهی مهمی میگرداند. در این حدیث، علاوه بر اینکه زن را در آمدن و یا نیامدن به مسجد آزاد گذاشته و چنین امری را برای او مباح نموده است، حکمی را نیز متوجه پدران و شوهرانِ زنانِ مسلمان میگرداند و آن این است که به رغم اینکه ولایت و سرپرستی زن بر عهدهی پدر یا شوهرش است، ولی اسلام آن دو را از ممانعت آمدن زنان به مسجد، نهی میکند و حق آمدن به مسجد را به عهدهی زن گذاشته است.
پس خلاصهی بحث این است که نماز خواندن در مسجد برای زن مباح است، و برای اولیای او جایز نیست که چنین اجازهای به زن بدهند ودر مقابل نیز حرام است که زنان را از رفتن به مسجد باز دارند. متأسفانه در واقع شاهد آن هستیم که تلاشهایی برای محروم کردن زنان از رفتن به مسجد صورت گرفته و امروزه بعضی از زنان از بهرهی معنوی مسجد محروم هستند. این گونه تلاشها، خواه به صورت فردی - همانطور که در حدیث ابن عمر س و از زبان فرزندش بلال آمده بود([29]) - و خواه به صورت جمعی، در طی قرون متوالی انجام گرفته است. در واقع چنین رفتارهایی، نقطهی آغاز انحراف و کج روی از سنّت رسول اکرم ج است و نیز شروع عقبنشینی زن از صحنهی زندگی اجتماعی و دور شدن از فعالیتهای عبادتی، علمی، فرهنگی و تفریحی محسوب میشود. در حالیکه چنین زنی در عصر نبوت، به طور فعال در زندگی اجتماعی خود حضور داشته، ولی کار به آنجا رسیده است که باید محبوس و زندانی گردد و در کنج خانهی پدر و یا شوهرش، گوشه نشینی کامل اختیار کند. این دور شدن از سنت نبوی، باعث آسبب دیدن شخصیت زن شده است. همچنین با گذشت زمان، فاصلهی بیشتری میان زن امروزی با زنان عصر نبوی بوجود آمده و چنین زنی، به موجودی مسخ شده و مضطرب و سست اندیشه و بداخلاق و تنگ نظر تبدیل شده است)([30]). پایان سخنان استاد ابوشقه.
من در اینجا به سخنان استاد ابوشقه مطلبی را اضافه مینمایم و میگویم: فقهایی که زنان را به سبب خوف از فتنه، از آمدن به مسجد منع کردهاند، در واقع نوعی اجتهاد مربوط به زمان خودشان بوده است. در عصر حاضر نیز سزاوار است که به این موضوع به صورت اجتهادی بپردازیم. پس اجتهاد ما در این رابطه، بازگشت به اصل حاکم عصر نبوّت یعنی جایز بودن رفتن زن به مسجد است.
متأسفانه اجتهاد کسانی که زن را محروم از مسجد نمودهاند - خواه ناخواه - موجب دور شدن زن از فراگیری علوم دینی شده است. شاید چنین امری را بر دوش پدران و شوهران و سرپرستان زن بگذارند، ولی باید دانست که آنان به دلیل گرفتاریهای کاری خود، به تعلیم دینی و فقهی نسبت به زنان تحت سرپرستی خود نمیپردازند؛ حتی عدهای از آنها نیازمند کسی هستند که معلِّم دینی شان باشد و کسی هم که چیزی ندارد، نمیتواند ببخشد.
من در ایام کودکی، زنانی را دیده ام که در آسایش و راحتی زندگی میکردند، ولی حتّی یک بار هم برای خداوند سجده نبرده و رکعتی نماز نخواندهاند، و این به دلیل فقدان معلّمان دینی و احکام فقهی آنان است.
همچنین امروزه جامعه درحال پیشرفت و ترقّی است و سطح و نوع زندگی مردم تغییر کرده است. اکنون که زن مسلمان به مدرسه، دانشگاه، بازار و حتی به مسافرت به خارج در رفت و آمد است، شایسته نیست که وی را فقط از رفتن به مسجد باز داریم! امروزه زن نیازمند مسجد است تا نماز جمعه، تراویح ودیگر نمازهای جمعی را در آنجا برگزار نماید. علاوه بر این در جلسات موعظه و درس و پرسش و پاسخ که در مسجد برپا میشود، شرکت کند.
از سوی دیگر مقبول و معقول نیست که زن مسیحی به کلیسا، یهودی به کنشت و بودایی به معبد خود برود، ولی تنها زن مسلمان از رفتن به مسجد منع گردد!.
خوشبختانه امروزه کار ساده تری برای حضور زنان در مسجد، انجام گرفته است. مساجد امروزی به زن این اجازه را میدهند که به مسجد رفته، بدون اینکه اختلاطی میان او و مردان صورت گیرد. در این مورد، اماکن خاصی برای زنان در مسجد تدارک دیده شده، که گاه در طبقهی دوم مسجد وگاه در طبقهی اول آن است و دارای در جداگانهای میباشد. البته طبقهی اول مسجد برای زنان کهنسالی که توانایی بالا رفتن از پلهها را ندارند، بهتر است. معمولاً بین زنان و مردان، پردهها و چوبهایی سوراخ دار قرار داده میشود، تا زنان بتوانند حرکات امام را به پیروی از صفوف مردان، تبعیت کنند. البته نباید در این مورد سختگیری بعضی از کسانی که نمیخواهند زنان حتی از روزنههایی کوچک، مردان را ببینند، تبعیت کرد؛ زیرا در اسلام حکمی در این مورد نیست و حتّی در عصر نبوّت، هیچ مانع و فاصلهای از پرده، چوب و مانند آن، میان زنان و مردان نبوده است.
بعضی از مردان در غیرتمندی نسبت به زنان، افراط و زیاده روی کرده، و زنان را در تنگنا قرار میدهند، و با وجود دیوارها و نردههای چوبی و آهنی بلندی در مساجد که میان زنان و مردان فاصله انداخته است و زنان جُز صدا، حتّی آگاهی از تحرُّکات امام جماعت خود را ندارند ولی باز به هیچ وجه حاضر به رفتن زنانشان به مسجد نیستند؛ در حالی که زنان در عصر پیامبر ج و یارانش بدون وجود چنان پردهها و نردههای چوبین و آهنین به مسجد میرفتند [و اکنون باب النساء در مسجد الحرام از آن زمان به یادگار مانده است].
شگفت اینجاست که بعضی از مردان در مساجد به خودشان اجازهی بحث و گفتگو را حتّی با صدای بلند میدهند، ولی به زنانشان اجازه نمیدهند حتی با زن همسایه در مسائل دینی گفتگو کند. انگیزهی چنین عملی تعصّب و تحجُّر و بیانصافی در امر دین است. در رابطه با چنین غیرت مذموم و ناپسند از پیامبر ج روایت شده است که:
«انَّ من الغیرةُ یُبغضُهُ اللهُ ورَسُولُه»؛ «بعضی از غیرتها مورد تنفّر خدا و رسول میباشند».
و غیرت در غیر محلّ و جایگاه آن است.
زندگانی امروزی همهی درها را به روی زنان گشوده است. زن از خانهی خود پیوسته بیرون میآید، و به مدرسه ودانشگاه و بازار و... میرود؛ آیا رواست آنان را از بهترین جایگاه که همان مسجد است محروم، نماییم؟! دکتر یوسف قرضاوی میگوید: من بدون هیچ دغدغه و احساس حَرَجی، با صدای بلند اعلام مینمایم کهای مردان! زمینهی رفتن زنان به مساجد را فراهم کنید تا آنان هم به خیر و نیکی دست یابند، و موعظههای دینی را بشنوند، و مسائل دینی را بفهمند؛ و مادامی که آنان با حجاب و باوقار و با متانت، و به دور از تبرُّج و بدحجابی از خانه بیرون میآیند، هیچ مانعی ندارد که آنان در مسجد بدون ارتکاب به گناه و معصیت، با زنان دیگر به بحث و گفتگو. حتّی به هم صحبتی تفریح آمیز بپردازند.
به هر حال؛ از احادیث بیشماری، به صراحت رفتن زنان به مسجد در روزگار پیامبر ج و جواز خروج آنان و استحباب آن، ثابت میشود.
علمای سلف دربارهی رفتن زنان به عیدگاه و مسجد هماره اختلافنظر داشتهاند؛ برخی آن را به طور مطلق جایز قرار دادهاند؛ مانند ابوبکر س، عمر س و عبدالله بن عمر س.
و برخی دیگر، آن را ناجایز قرار دادهاند؛ از جمله: عروة بن زبیر س، قاسم، نخعی و یحیی انصاری؛ و برخی دیگر از علماء، ممنوع بودن رفتن به مسجد را فقط برای دختران و زنان جوان، اختصاص دادهاند؛ از جمله امام مالک و امام ابویوسف.
و از امام ابوحنیفه/ در این مورد، دو روایت نقل شده است: جواز رفتن آنان و عدم جواز؛ و از دیدگاه امام شافعی، رفتن زنان سالخورده و پیر به عیدگاه و مسجد، مستحب است.
در هر صورت از دیدگاه جمهور، رفتن دختران و زنان جوان، نه برای جمعه مناسب است و نه برای عیدین و نه برای نمازهای دیگر؛ زیرا خداوند بلندمرتبه میفرماید: ﴿وَقَرۡنَ فِی بُیُوتِکُنَّ﴾؛ چرا که در بیرون رفتن دختران، فتنه و احتمال خطر وجود دارد و این خطر دربارهی پیرزنان و زنان مسنّ و سالخورده، وجود ندارد؛ از این رو به آنان اجازهی رفتن به عیدگاه و مسجد داده شده است، ناگفته نماند که از دیدگاه امام ابوحنیفه، رفتن پیرزنان به نمازهای صبح، مغرب و عشاء، اشکالی ندارد ولی امام ابویوسف و امام محمد بر این باورند که پیرزنان میتوانند در همهی نمازها شرکت کنند.
و با این وجود، باز هم از دیدگاه امام ابوحنیفه، نرفتن پیرزنان به مسجد، بهتر و افضل میباشد.
علامه طحاوی میگوید: «در ابتدای اسلام، به زنان اجازهی بیرون شدن جهت نماز داده میشد و حکمت آن، این بود که کثرت مسلمانان نزد مشرکان هویدا و آشکار گردد که این علت، امروزه وجود ندارد».
علامه عینی میگوید: «از طرفی دیگر، در آن زمان، امنیت کامل برای زنان وجود داشت که اکنون هیچ یک از این دو علّت (که سبب جواز خروج زنان است) وجود ندارد؛ بنابراین، میبایست، خروج زنان، ممنوع شود».
عایشه ل گوید: «لو ادرک رسول الله ج ما احدث النساء لـمنعهنّ الـمسجد کما منعت نساء بنیاسرائیل» (موطأ امام مالک، باب ما جاء فی خروج النساء الی المسجد).
یعنی در روزگار پیامبر ج احتمال فتنه بسیار اندک بود و زنان بدون آرایش بیرون میرفتند، از این رو، رفتن آنان به مسجد، بدون مانع بود؛ ولی اکنون (بعد از زمان پیامبر ج) آنان با آرایش بیرون میروند و احتمال فتنه بیشتر است؛ پس رفتن آنان به مسجد جایز نیست و اگر این اتفاق در زمان پیامبر ج به وقوع میپیوست، پیامبر ج رفتن آنان را به مسجد ممنوع قرار میداد.
شایان ذکر است که فتوای علمای متأخر نیز بر عدم جواز رفتن زنان به مسجد است؛ و این در حالی است که احادیث زیادی، نرفتن زنان به مسجد و ماندن در خانه و گزاردن نماز در خانه را افضل و بهتر قرار دادهاند؛ یعنی اگر چه به زن اجازهی رفتن به مسجد داده شده است؛ ولی اگر نمازش را در خانه بگزارد، بهتر است؛ از ام حمید ساعدیه روایت است که او نزد پیامبر ج آمد و گفت: ای رسول خدا ج! من نماز پشت سر تو را دوست دارم. پیامبر ج فرمود:
«قد علمتُ انّک تحبّین الصلوة معی وصلوتک فی بیتک خیر لک من صلوتک فی حُجرتک وصلوتک فی حُجرتک خیر لک من صلوتک فی دارک، وصلوتک فی دارک خیر لک من صلوتک فی مسجد قومک، وصلوتک فی مسجد قومک خیر لک من صلوتک فی مسجدی» (صحیح ابن خزیمه و مسند احمد)؛ «میدانستم که تو دوست داری با من نماز بخوانی؛ اما نمازت در اتاقت بهتر از نمازت در حجرهات است و نمازت در حجرهات بهتر از نمازت در خانهات است و نمازت در خانهات بهتر از نمازت در مسجد قومت است و نمازت در مسجد قومت، بهتر از نمازت در مسجد من است».
البته ناگفته نماند که در روزگار پیامبر ج برای زنان جایز بود که به مساجد بروند و در نماز جماعت شرکت کنند اما مشروط بر آن که از چیزهای شهوتبرانگیز که موجب فتنه میشود از قبیل آرایش و بوی خوش، بپرهیزند.
عبدالله بن عمر س گوید: پیامبر ج فرمودند: «لا تمنعوا نساءکم الـمساجد وبیوتهنّ خیر لـهنّ» (ابوداود)؛ «زنانتان را از رفتن به مساجد منع نکنید ولی خانههایشان برای آنان بهتر است».
و ابوهریره س نیز گوید: پیامبر ج فرمودند: «ایّما امرأة اصابت بخوراً فلا تشهدَنَّ معنا العشاء الاخرة» (مسلم، ابوداود و نسایی)؛ «هر زنی که خوشبویی استفاده کند، نباید با ما در نماز جماعت عشاء حاضر شود».
و ابوهریره س در حدیثی دیگر گوید: رسول خدا ج فرمودند:
«لاتمنعوا اماء الله مساجد الله؛ لکن ولیخرجن وهنّ تفلات» (ابوداود)
«زنان را از رفتن به مساجد منع نکنید، لیکن آنان، بدون به کار بردن بوی خوش، بیرون شوند».
1060 - [9] (صَحِیح)
وَعَنْ زَیْنَبَ امْرَأَةِ عَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَتْ: قَالَ لَنَا رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِذَا شَهِدَتْ إِحْدَاکُنَّ الْـمَسْجِدَ فَلَا تمس طیبا». رَوَاهُ مُسلم([31]).
1060- (9) زینب [ثقفی]p، همسر عبدالله بن مسعود س گوید: رسول خدا ج خطاب به ما فرمودند: «هرگاه یکی از شما خواست که در مسجد حضور پیدا کند [و نماز را با جماعت بگزارد]، نباید خوشبویی استعمال کند».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «اذا شهدت»: این عبارت به معنای «اذا ارادت حضور المسجد» است؛ یعنی هرگاه خواست به مسجد وارد شود و در نماز جماعت، شرکت کند.
«لا یمسّ»: استعمال نکند؛ با خوشبویی بدن و جامهی خویش را نمالد.
«طیباً»: بوی خوش، عطر. جمع: اطیاب و طُیوب.
به هر حال، مفهوم حدیث، این است که زنان به هنگام رفتن به مسجد از چیزهایی که شهوت برانگیز است و موجب فتنه میشود، از جمله آرایش و بوی خوش بپرهیزند.
ابوهریره س، در حدیثی گوید: پیامبر ج فرمودند: «لاتمنعوا اماء الله مساجد الله، لکن ولیخرجن وهنّ تفلات» (ابوداود، ح 5611 ج 2 ص 273)؛ «زنان را از رفتن به مساجد منع نکنید؛ لیکن آنان بدون استعمال بوی خوش بیرون شوند».
و در باب جلوگیری زنان از رفتن به مساجد، «عمرة دختر عبدالرحمن» گوید: از عایشه ل شنیدم که میگفت:
«لو انّ رسول الله ج رأی ما احدث النساء، لـمنعهنّ الـمسجد کما مُنعت نساء بنی اسرائیل؛ قال: فقلت لعمرة: انساء بنی اسرائیل مُنعن الـمسجد؟ قالت: نعم» (مسلم ح 445)؛ «اگر رسول خدا ج این اعمال جدید زنان (آرایش و استعمال بوی خوش و پوشیدن لباس شیک) را میدیدند، آنان را از رفتن به مسجد منع مینمود؛ آنگونه که زنان بنیاسرائیل منع شدند».
یکی از راویان حدیث گوید: به عمرة س گفتم: آیا زنان بنی اسرائیل از رفتن به مسجد منع شدند؟ گفت:آری».
1061 - [10] وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ
س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «أَیُّمَا امْرَأَةٍ أَصَابَتْ بَخُورًا فَلَا تَشْهَدْ مَعَنَا الْعشَاء الْآخِرَة». رَوَاهُ مُسلم([32]).
1061- (10) ابوهریرة س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هر زنی که خوشبویی استعمال کند، نباید با ما در نماز (جماعت) عشاء حاضر شود».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «ایما»: هر کدام؛ فرقی نمیکند؛ هر که باشد؛ هر کجا باشد؛ هر چه باشد.
«بخوراً»: بخور؛ هر چه بوی دود آن گرفته شود از صمغها و چیزهای خوشبو و عطریات سوختنی. جمع: ابخرة و بخور است؛ و در اینجا، مراد مواد خوشبو و معطّر است.
«العشاء الاخرة»: عشاء در لغت به معنای: اول تاریکی، اول شب، شامگاه، از مغرب تا نیمه شب میباشد؛ و چون واژهی «عشاء» هم به مغرب اطلاق میگردد و هم به خفتن، از این روی، مراد از «العشاء الاخرة»، نماز خفتن و عشاء میباشد؛ زیرا واژهی «عشاء»، از مغرب تا نیمه شب را شامل میشود.
1062 - [11] (صَحِیحٌ)
عَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «لَا تَمْنَعُوا نِسَاءَکُمُ الْـمَسَاجِدَ وَبُیُوتُهُنَّ خَیْرٌ لَهُنَّ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ([33]).
1062- (11) عبدالله بن عمر س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «زنان خویش را از رفتن به مساجد منع نکنید، ولی [با وجود این، باز هم] خانههایشان برای آنان، بهتر و زیبندهتر و شایستهتر و بایستهتر است».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
1063 - [12] (صَحِیح)
وَعَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «صَلَاةُ الْـمَرْأَةِ فِی بَیْتِهَا أَفْضَلُ مِنْ صَلَاتِهَا فِی حُجْرَتِهَا وَصَلَاتُهَا فِی مَخْدَعِهَا أَفْضَلُ مِنْ صَلَاتِهَا فِی بَیْتِهَا». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([34]).
1063- (12) عبدالله بن مسعود س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «نماز گزاردن زن در اتاقش، بهتر از نمازی است که در حجره میخواند؛ و نماز گزاردن وی در خلوت خانهاش، بهتر از نمازی است که در اتاقش میگزارد».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: «بیتها»: بیت: خانه و مسکن انسان؛ اتاق و جایگاه انسان؛ چهار دیواری دارای سقف که کسی در آن زندگانی کند. و در اینجا، مراد از «بیت»، اتاق است.
«مخدعها»: مخدع: خلوت خانه؛ خزانه؛ گنجه؛ اتاق کوچکی که در آن، کالاهای نفیس و اشیای گرانقیمت را نگاهداری میکنند. و در اینجا مراد، گنجه، و اتاق کوچکی در خانه است که برای انزوا و گوشه نشینی انتخاب شود.
و این حدیث در روایتی دیگر، به طور کامل این چنین روایت شده است: امّ حمید ساعدیه ل گوید: به نزد پیامبر ج رفتم و بدیشان گفتم: ای فرستادهی خدا! من نماز پشت سر تو را دوست دارم. آن حضرت ج فرمودند:
«قد علمتُ انّک تحبّین الصلوة معی وصلوتک فی بیتک خیر لک من صلوتک فی حُجرتک وصلوتک فی حُجرتک خیر لک من صلوتک فی دارک؛ وصلوتک فی دارک خیر لک من صلوتک فی مسجد قومک وصلوتک فی مسجد قومک خیر لک من صلوتک فی مسجدی».
«میدانستم که تو دوست داری با من نماز بخوانی؛ اما نمازت در اتاقت، بهتر از نمازت در حجرهات است و نمازت در حجرهات، بهتر از نمازت در خانهات است و نمازت در خانهات، بهتر از نمازت در مسجد قومت است و نمازت در مسجد قومت، بهتر از نمازت در مسجد من است».
1064 - [13] (ضَعِیف)
وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ: إِنِّی سَمِعْتُ حِبِّی أَبَا الْقَاسِمِ ج یَقُولُ: «لَا تُقْبَلُ صَلَاةُ امْرَأَةٍ تَطَیَّبَتْ لِلْمَسْجِدِ حَتَّى تَغْتَسِلَ غُسْلَهَا مِنَ الْـجَنَابَةِ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ وروى أَحْمد وَالنَّسَائِیّ نَحوه([35]).
1064- (13) ابوهریره س گوید: از محبوبم، ابوالقاسم ج شنیدم که میفرمودند: «زنی که برای [رفتن به] مسجد، خوشبویی استعمال کند [و به مسجد برود]، نمازش [به طور کامل به پیشگاه پروردگار جهانیان] پذیرفته نمیشود، تا آن که غسل کند، چنان که برای جنابت و ناپاکی، غسل مینماید».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است؛ و احمد بن حنبل و نسایی نیز به سان آن را در معنی (نه در لفظ) روایت نمودهاند].
شرح: «حبّی»: محبوبم؛ دوستم؛ معشوقم؛ آن که از جان و دل دوست دارم؛ کسی که از پدر، مادر، فرزند، مال و... بیشتر دوستش دارم.
«حتّی تغتسل غسلها من الجنابة»: یعنی اگر به تمامی بدن خویش، خوشبویی زده بود، کلّ بدنش را بشوید، تا خوشبویی برطرف گردد؛ اما در صورتی که بخشی از بدنش را با عطر و خوشبویی، معطّر نموده بود، همان بخش را بشوید.
و اگر چنانچه لباسش را خوشبو نموده بود، آن را عوض کند یا آن را بشوید. البته این حکم در صورتی است که بخواهد به سوی مسجد برود؛ زیرا که در غیر این صورت، چنین کاری لازم نیست.
و ابن ملک گفته است: این حدیث، از باب تهدید و سختگیری نسبت به بیرون رفتن زنان به سوی مساجد است و حال آن که بر لباس و بدن خویش، مواد خوشبویی به کار بردهاند و خویشتن را آرایش نمودهاند.
1065 - [14] (صَحِیح)
وَعَنْ أَبِی مُوسَى قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «کُلُّ عَیْنٍ زَانِیَةٌ وَإِنَّ الْـمَرْأَةَ إِذَا اسْتَعْطَرَتْ فَمَرَّتْ بِالْـمَجْلِسِ فَهِیَ کَذَا وَکَذَا». یَعْنِی زَانِیَةً. رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ وَلِأَبِی دَاوُد وَالنَّسَائِیّ نَحوه([36]).
1065- (14) ابوموسی اشعری س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هر چشم بیپروایی، ناپاک و زناکار است؛ و زن، هنگامی که خود را عطرآگین سازد و بر محفلی بیگانه برود، ناپاکدامن است».
[این حدیث را ترمذی روایت نموده است؛ و ابوداود و نسایی نیز به سان آن را در معنی روایت کردهاند].
شرح: «کل عین زانیة»: هر چشمی که بیپروا و با شهوت و احساس لذّت به سوی زن بیگانه و نامحرمی نگاه کند، در حقیقت، مرتکب زنای چشم شده است؛ زیرا پیامبر ج در حدیثی دیگر میفرمایند:
«العینان تزنیان والیدان تزنیان والرجلان تزنیان والفرج یزنی». «ممکن است دو چشم انسان (با نگاه به نامحرم) زنا کنند؛ همینگونه ممکن است دو دست و دو پا و عضو جنسی انسان به ناپاکدامنی بگرایند».
«استعطرت»: به خود عطر و مواد خوشبویی زند.
«کذا و کذا»: کذا به سه وجه آورده میشود:
1- دو کلمهی باقی بر اصل خود؛ یعنی «کاف» تشبیه و «ذا» اشاره است؛ مانند «رأیت زیداً فاضلاً ورأیت عمرواً کذا: زید را دانشمند دیدم وهمچنین عمر را».
و گاهی «ها» تنبیه بر سر آن درمیآید و «هکذا» گفته میشود.
2- کلمهی واحدی است مرکّب از دو کلمه که آن را از غیر عدد کنایه آرند؛ مانند: «بمکان کذا و کذا نهر یجری: در فلان جا و فلان جا، رودی روان است».
3- کلمهی واحدی است مرکّب از دو کلمه که آن را از عدد کنایه آرند؛ مانند: «قبضتُ کذا وکذا درهماً: فلان مبلغ درهم را گرفتم».
1066 - [15] (حسن)
وَعَنْ أُبَیِّ بْنِ کَعْبٍ قَالَ: صَلَّى بِنَا رَسُولُ الـلّٰهِ ج یَوْمًا الصُّبْحَ فَلَمَّا سَلَّمَ قَالَ: «أَشَاهِدٌ فُلَانٌ؟» قَالُوا: لَا. قَالَ: «أَشَاهِدٌ فُلَانٌ؟» قَالُوا: لَا. قَالَ: «إِنَّ هَاتَیْنِ الصَّلَاتَیْنِ أَثْقَلُ الصَّلَوَاتِ عَلَى الْـمُنَافِقِینَ وَلَو تعلمُونَ مَا فیهمَا لأتیتموهما وَلَوْ حَبْوًا عَلَى الرُّکَبِ وَإِنَّ الصَّفَّ الْأَوَّلَ عَلَى مِثْلِ صَفِّ الْـمَلَائِکَةِ وَلَوْ عَلِمْتُمْ مَا فضیلته لابتدرتموه وَإِن صَلَاة الرجل من الرَّجُلِ أَزْکَى مِنْ صَلَاتِهِ وَحْدَهُ وَصَلَاتَهُ مَعَ الرَّجُلَیْنِ أَزْکَى مِنْ صَلَاتِهِ مَعَ الرَّجُلِ وَمَا کَثُرَ فَهُوَ أَحَبُّ إِلَى الـلّٰهِ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد وَالنَّسَائِی([37]).
1066- (15) ابی بن کعب س گوید: روزی رسول خدا ج با ما نماز بامداد را گزاردند و چون سلام نماز را دادند، فرمودند: «آیا فلانی [در مسجد] حاضر است؟ عرض کردند: خیر؛ حاضر نیست. باز فرمودند: «آیا فلانی (شخصی دیگر) حاضر است؟» باز گفتند: خیر؛ [در اینجا بود که] پیامبر ج فرمودند: «بیگمان این دو نماز [یعنی نمازهای صبح و عشاء] گرانترین و سختترین نمازها بر دوش منافقان است؛ (یعنی هیچ نمازی چون نمازهای صبح و عشاء بر منافقان گران نمیآید)؛ و اگر میدانستند که فضیلت و ثواب این دو نماز تا چه اندازهای است، حتماً برای خواندن آنها با جماعت، به مسجد میرفتند؛ و چنانچه به هیچ وجه برایشان ممکن نمیشد که به مسجد بروند جز با سینهخیز و چهار دست و پا، باز هم (به خاطر کثرت ثواب و پاداش آن) با سینهخیز و چهار دست و پا به سوی آن میرفتند.
و به راستی صف نخست نماز، به مانند صف فرشتگان است؛ و اگر شما میدانستید که چه فضیلت و پاداشی در صف اول نماز است، حتماً بر همدیگر پیشدستی میکردید و پیشی میگرفتید؛ و بیتردید، نماز گزاردن مرد با یک مرد دیگر [یعنی با جماعت]، زیبندهتر و شایستهتر از نماز خواندن او به تنهایی است؛ و نماز خواندن وی با دو مرد، زیبندهتر و بهتر از نماز گزاردنش با یک مرد است؛ و هر اندازه که جمعیت نمازگزارن [در نماز جماعت] بیشتر باشد، به همان اندازه در پیشگاه خداوند بلندمرتبه، پسندیدهتر و بایستهتر است».
[این حدیث را ابوداود و نسایی روایت کردهاند].
شرح: «انّ هاتین الصلوتین» [بیگمان این دو نماز]: مراد نمازهای صبح و عشاء است؛ به دلیل حدیث ابوهریره س که گفت: پیامبر ج فرمودند: «و لو یعلمون ما فی العتمة والصبح لاتوهما ولو حبواً» (بخاری و مسلم)؛ «اگر میدانستند که نمازهای عشاء و صبح چه پاداشی دارند، اگر با چهار دست و پا هم میبود، در گزاردن آنها به صورت جماعت شرکت میکردند».
و همچنین در روایتی دیگر از ابوهریره س چنین آمده است: پیامبر ج فرمودند: «لیس صلوة اثقل علی الـمنافقین من صلوة الفجر والعشاء؛ ولو یعلمون ما فیها لاتوهما ولو حبواً» (بخاری و مسلم)؛ «هیچ نمازی چون نمازهای صبح و عشاء بر منافقان گران نمیآید؛ اگر میدانستند که آنها چه پاداشی دارند، اگر با چهار دست و پا هم میبود، در گزاردن آنها به صورت جماعت، حضور مییافتند».
«حبواً»: راه رفتن بر روی دستها و پاها؛ بر روی زانو و شکم راه رفتن؛ به صورت سینهخیز و بر چهار دست و پا راه رفتن.
«لا بتدرتموه»: به انجام آن، بر همدیگر پیشدستی میکردید؛ پیشی میجستید؛ در انجام آن بر همدیگر شتاب و عجله میکردید.
«ازکی»: زیبندهتر، شایستهتر.
1067 - [16] (حسن)
وَعَنْ أَبِی الدَّرْدَاءِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَا مِنْ ثَلَاثَةٍ فِی قَرْیَةٍ وَلَا بَدْوٍ لَا تُقَامُ فِیهِمُ الصَّلَاةُ إِلَّا قَدِ اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَعَلَیْکَ بِالْـجَمَاعَةِ فَإِنَّمَا یَأْکُلُ الذِّئْبُ الْقَاصِیَةَ». رَوَاهُ أَحْمَدُ وَأَبُو دَاوُد وَالنَّسَائِیّ([38]).
1067- (16) ابودرداء س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هر سه نفر [مردی] که در روستا و یا دشتی هستند و در بین آنان نماز [جماعت] برپا نمیشود، جز این نیست که شیطان بر آنان چیره و مسلّط شده است؛ و نماز را به جماعت بگزار و آن را بر خود لازم بگیر و بدان پایبند باش؛ جز این نیست که گرگ از گلهی گوسفندان، گوسفند تک افتاده و تنها را میخورد و میدَرد».
[این حدیث را احمد بن حنبل، ابوداود و نسایی روایت کردهاند].
شرح: «قریة»: هر جا که دارای خانههای به هم پیوسته باشد و مردم در آن، مأوی و سُکنی گزینند؛ شهر بزرگ؛ قسمت مسکونی زمین؛ محل تجمّع مردم؛ آبادی بزرگ که دارای خانههای بسیار و مزارع باشد؛ این واژه به شهر و روستا و دهکده اطلاق میگردد. جمع: قُری.
«بَدو»: بیابان و دشت؛ خداوند بلندمرتبه میفرماید: «و جاء بکم من البدو: و شمایان را از بیابان آورد».
«استحوذ»: چیره و مستولی شد؛ چیرگی و غلبه یافت. خداوند میفرماید: ﴿ٱسۡتَحۡوَذَ عَلَیۡهِمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ فَأَنسَىٰهُمۡ ذِکۡرَ ٱللَّهِ﴾ [المجادلة: 19]؛ «شیطان بر ایشان استیلا یافت؛ پس آنها را از ذکر خدا فراموش گردانید».
«فعلیک»: علیک: دریاب؛ بگیر؛ بچسب؛ به کارگیر؛ استفاده کن؛ تو باید؛ بایستی؛ حتماً باید؛ بر توست که؛ وظیفهی توست که.
«الذئب»: گرگ.
«القاصیة»: گوسفند جدا شده از گله. جمع: قواصٍ.
1068 - [17] (ضَعِیف)
وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسلم: «من سمع الْـمُنَادِی فَلَمْ یَمْنَعْهُ مِنِ اتِّبَاعِهِ عُذْرٌ» قَالُوا وَمَا الْعُذْرُ؟ قَالَ: «خَوْفٌ أَوْ مَرَضٌ لَمْ تُقْبَلْ مِنْهُ الصَّلَاةُ الَّتِی صَلَّى». رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ وَالدَّارَقُطْنِیّ([39]).
1068- (17) عبدالله بن عباس س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هر کس که صدای اذان مؤذّن را برای نماز با جماعت بشنود و او را عذری راستین و واقعی، از پیروی کردن آن، [یعنی از شرکت در نماز جماعت] منع نکند، [و در خانه به تنهایی نماز بخواند، در آن صورت]، آن نمازی را که به تنهایی گزارده است، از او پذیرفته نخواهد شد».
مردم خطاب به عبدالله بن عباس س گفتند: عذر واقعی و راستین چیست؟ عبدالله بن عباس س در پاسخ گفت: ترس و بیم [بر جان، آبرو و مال] و بیماری و دردمندی.
[این حدیث را ابوداود و دارقطنی روایت کردهاند].
شرح: «المنادی»: اذان گوینده، کسی که اذان میگوید و مردمان را به سوی نمازهای پنجگانهی فرض با جماعت، فرا میخواند.
«عذرء»: معذور داشتن کسی از آنچه انجام داده است؛ بازداشتن سرزنش از کسی و بخشودن گناه وی؛ بهانه؛ حجّت و بهانهای که هنگام اعتذار و برای رفع گله بیاورند. جمع: اعذار.
جملهی «من سمع المنادی» مبتدا و خبر آن، جملهی «لم تقبل منه الصلوة الّتی صلّی» است؛ و عبارت «قالوا: وما العذر؟ قال: خوف او مرض»، جملهی معترضه است که در بین شرط و جزا آمده است.
به هر حال، این حدیث نیز تهدید و وعیدی سخت برای تارکان جماعت است و بیانگر آن است که ترک جماعت بدون عذر، محرومیتی بزرگ و بدبختی سخت و دشواری در پی دارد؛ به طوری که - اگر چه نماز بدون جماعت صحیح است - ولی چنین نمازی، ناقص و بیبرکت و کم فروغ و بیتأثیر خواهد بود و ثواب و پاداش آن نیز اندک خواهد بود و گزارندهی آن نیز از خشنودی و رضایت الهی - که مقصد اصلی و حقیقی نماز است - محروم خواهد شد.
1069 - [18] (صَحِیح)
وَعَنْ عَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ أَرْقَمَ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ الـلّٰهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسلم یَقُول: «إِذَا أُقِیمَتِ الصَّلَاةُ وَوَجَدَ أَحَدُکُمُ الْـخَلَاءَ فَلْیَبْدَأْ بِالْـخَلَاءِ». رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ وَرَوَى مَالِکٌ وَأَبُو دَاوُدَ وَالنَّسَائِیّ نَحوه([40]).
1069- (18) عبدالله بن ارقم س گوید: از رسول خدا ج شنیدم که میفرمودند: «هرگاه نماز [جماعت] برپا شد و یکی از شما نیاز به قضای حاجت و اجابت مزاج داشت، باید [پیش از این که نماز را شروع کند]، نخست قضای حاجت نماید و به دفع ادرار و مدفوع خویش بپردازد».
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است؛ و مالک، ابوداود و نسایی نیز به سان آن را در معنی - نه در لفظ - روایت نمودهاند].
شرح: «الخلاء»: مراد از واژهی «الخلاء»: نیاز پیدا کردن به رفتن به مُستراح است. و از لحاظ لغوی، «خلاء» جای تنهایی یا جای خالی را گویند و از آن رو که چنین اماکنی برای قضای حاجت مورد استفاده قرار میگیرند، این لفظ بر محل قضای حاجت اطلاق شده است.
در زبان عربی، برای این معنی، از الفاظ فراوانی استفاده میشود و در احادیث و روایات نیز علاوه از «خلاء»، الفاظی همچون «کنیف»، «حش»، «مرحاض»، «مذهب»، «مصنع» به کار رفته که در حقیقت همه از الفاظ کنایی میباشند.
امروز در سرزمین مصر، آن را «بیت الادب» و «بیت الطهارة» و در سرزمین حجاز، «مُستراح» میگویند.
به هر حال، شریعت مقدس اسلام، به نیازها و خواستههای واقعی انسانها، اهمّیت قائل شده و بدانها توجه و عنایت ورزیده است؛ از این رو، به هنگام طوفان یا بارندگی و یا سرمای سخت یا نیاز به خوردن غذا و یا نیاز به قضای حاجت، به مسلمانان اجازه داده است که در جماعت شرکت نکنند و نیاز خویش را برطرف کنند و پس از آن، نماز خویش را به تنهایی بخوانند.
1070 - [19] (ضَعِیف)
وَعَنْ ثَوْبَانَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «ثَلَاثٌ لَا یَحِلُّ لِأَحَدٍ أَنْ یَفْعَلَهُنَّ: لَا یَؤُمَّنَّ رَجُلٌ قَوْمًا فَیَخُصَّ نَفْسَهُ بِالدُّعَاءِ دُونَهُمْ فَإِنْ فَعَلَ ذَلِکَ فَقَدْ خَانَهُمْ. وَلَا یَنْظُرْ فِی قَعْرِ بَیْتٍ قَبْلَ أَنْ یَسْتَأْذِنَ فَإِنْ فَعَلَ ذَلِکَ فَقَدْ خَانَهُمْ وَلَا یُصَلِّ وَهُوَ حَقِنٌ حَتَّى یَتَخَفَّفَ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ وللترمذی نَحوه([41]).
1070- (19) ثوبان س [بردهی آزاد کرده شدهی رسول خدا ج] گوید: پیامبر گرامی اسلام ج فرمودند: «برای هیچکس حلال و روا نیست که سه کار را انجام بدهد: فردی، امامت و پیشنمازی گروهی از مردمان را به عهده نگیرد که تنها در حق خود دعا کند و از آنان در دعای خویش یادی نکند؛ و اگر چنین کرد، پس به راستی به آنها خیانت ورزیده است؛ و نباید به درون خانهای پیش از اجازه خواستن از صاحب آن، نگاه بیاندازد؛ و اگر چنین کرد، پس بیگمان، به صاحبخانه، خیانت روا داشته است؛ و نباید در حالی نماز بگزارد که وی به فشار آوردن ادرار و مدفوع مبتلا است، تا آن که خویشتن را از آن سبک گرداند (و اجابت مزاج نماید)».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است؛ و ترمذی نیز به سان آن را از حیث معنی - نه از لحاظ لفظ - روایت نموده است].
شرح: «ثلاث»: یعنی سه خصلت هستند که...
«لایحلّ»: حلال نیست؛ روا نیست.
«لایؤمنّ»: امامت و پیشنمازی ندهد.
«فیخصّ نفسه بالدعاء دونهم»: فقط در حق خودش دعا کند ودیگران را به دست فراموشی بسپارد.
از ظاهر این بخش از حدیث، چنین برداشت میشود که امام باید در دعاها، از به کار بردن صیغهی «واحد متکلم» پرهیز کند و از صیغهی «جمع متکلم» استفاده نماید؛ اما صحّت این استنباط و برداشت، مورد انتقاد قرار گرفته است؛ زیرا بیشتر دعاهایی که از پیامبر ج بعد از نماز نقل شدهاند، با صیغهی «واحد متکلم» و «منفرد» وارد شدهاند و فقط دعاهای معدود و اندکی از دعاهای پیامبر ج با صیغهی جمع متکلم روایت شدهاند.
از این رو، شارحان حدیث و علماء و صاحبنظران اسلامی، در تعیین مفهوم حدیث بالا، توجیهات گوناگونی بیان کردهاند؛ برخی گفتهاند: حدیث بالا، فقط دعاهایی را شامل میشود که داخل نمازاند؛ مثل دعای قنوت و امثال آن که در آنها، به کار بردن صیغهی واحد متکلم، جایز نیست.
برخی نیز گفتهاند: مفهوم حدیث، این است که اگر امام برای خود دعا کند و برای دیگران دعای بد کند، ناجایز است.
و برخی دیگر گفتهاند: هدف حدیث، این است که در جاهایی که معمولاً مقتدی دعا نمیکند، امام نیز دعا نکند؛ به عنوان مثال: در رکوع، سجده، قومه و جلسه که در این مواضع، معمولاً دعایی خوانده نمیشود؛ پس اگر امام در جاهایی که مشمول نهی حدیث میگردد دعا کند، خواه با صیغهی واحد متکلم دعا کند یا با صیغهی جمع، مقتدی در این دعا با او همراه نیست؛ از این رو، چنین دعایی ممنوع است.
و برخی دیگر از علماء و صاحبنظران اسلامی بر این باورند که حدیث بالا، از دعاهایی منع میکند که از مشکلات خانوادگی یا نیازهای شخصی امام، سرچشمه گرفته باشد و در مفهوم ومصداق آن، امکان مشارکت عموم مردم نباشد؛ مانند این که بگوید: «اللهم زوّجنی فلانة»؛ «پروردگارا! فلان زن را به عقد نکاحم درآور»؛ یا «اللهم اعطنی داراً فلانیة»؛ «بار خدایا! فلان منزل را به من ارزانی کن».
و دعاهایی که در آنها، امکان مشارکت عموم وجود داشته باشد، ممنوع نخواهد بود؛ اگر چه به صیغهی واحد متکلم باشند؛ مانند دعاهای «اللهم انّی ظلمتُ نفسی ظلماً کثیراً»؛ چون امام، نمایندهی مقتدیان است و هر دعایی که بخواند، همهی مقتدیان در آن شریک و همراهش خواهند بود؛ به خلاف دعاهای پیشین که حالت عمومیت نداشت.
«خانهم»: بدانها خیانت ورزیده است؛ با آنها خیانت کرده و نادرستی و دغلی به کار برده است.
«قعربیت»: درون خانه؛ «قعر»: عمق و تَه هر چیزی؛ در اینجا مراد، داخل و درون مکانی است که از دید دیگران محفوظ است.
«یستأذن»: برای وارد شدن و نگاه کردن به درون خانه، از صاحبخانه، دستور و اجازهای بگیرد.
«حَقِنٌ»: در حالی که ادرار یا مدفوع، او را به چالش کشیده و اذیت میکند؛ یعنی به هنگام فشار آوردن ادرار یا مدفوع، نماز نخواند؛
«حَقِنٌ» و «حاقنٌ» به کسی گفته میشود که به شدّت نیازمند دفع ادرار باشد؛ و «حاقب» به کسی اطلاق میگردد که نیاز به دفع مدفوع داشته باشد. و در حدیث بالا، مراد از «حَقن»، هردو معنی است.
بر اساس این حدیث و احادیث دیگر، امام مالک بر این باور است که اگر شخصی در حال «فشار آوردن ادرار و مدفوع» (مدافعة الاخبثین)، اقدام به ادای نماز کرد، در آن صورت نمازش ادا نمیشود؛ ولی از دیدگاه جمهور علماء و صاحبنظران اسلامی، چنین نمازی، با کراهیت، ادا میشود.
و حنفیها، در این زمینه، تفصیل قائل شدهاند و گفتهاند: اگر چنانچه نیاز به قضای حاجت و اجابت مزاج، در حدّ بالا بود، در آن صورت چنین فردی، در ترک جماعت، معذور میباشد و به جای آوردن نماز در این حالت، مکروه تحریمی میباشد؛ و اگر چنانچه نیاز به قضای حاجت، در حدّ بالا نبود ولی تقاضای درونی، توجه او را به خود جلب میکرد و در خشوع و خضوع نماز، خلل وارد میکرد، در آن صورت نیز برای ترک جماعت، به عنوان عذر موجّه پذیرفته میشود و ادای نماز در چنین حالتی، مکروه تنزیهی است؛ اما اگر نیاز به قضای حاجت در حد طبیعی و معمولی بود، - به گونهای که توجه نمازگزار را به خود جلب نمیکرد - در آن صورت برای ترک جماعت، عذری وجود نخواهد داشت.
«یتخفّف»: خویشتن را از فشار ادرار و مدفوع، سبک بگرداند؛ فشار ادرار یا مدفوع را با قضای حاجت یا اجابت مزاج، زایل و برطرف بگرداند.
1071 - [20] (ضَعِیف)
وَعَنْ جَابِرٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «لَا تُؤَخِّرُوا الصَّلَاةَ لِطَعَامٍ وَلَا لغیره». رَوَاهُ فِی شرح السّنة([42]).
1071- (20) جابر بن عبدالله س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «نماز را به خاطر غذا یا کاری دیگر، (از وقت آن) به تأخیر میفکنید».
[بغوی این حدیث را در «شرح السنة» روایت کرده است].
شرح:
رفع یک اشکال: در این حدیث آمده است که: «نماز را به خاطر غذا یا کاری دیگر، به تأخیر نیاندازید»؛ و حال آنکه در احادیث پیشین چنین وارد شده بود که: «اذا وضع عَشاء احدکم واقیمت الصلوة فابدأوا بالعشاء ولا یعجل حتّی یفرغ منه» (بخاری، ص 673، مسلم ح 459 و ابوداود ح 3739)؛ «وقتی شامتان حاضر شد و نماز برپا گردید، ابتدا شامتان را بخورید و برای نماز عجله نکنید تا غذایتان را صرف کنید».
حال سؤال اینجاست که در میان این دو دسته از روایات، چگونه جمع میشود؟
در پاسخ باید گفت که: اگر حدیث «لاتؤخّروا الصلوة لطعام ولا لغیره» به درجهی صحّت برسد، بدینگونه توجیه میگردد که حکم عدم تأخیر، در صورتی است که اشتهاء به حدّی نباشد که مانع خشوع نماز گردد.
علامه رشید احمد گنگوهی گوید:
«از آن جایی که صحابه بسیار کم غذا میخوردند و زود از سر سفره برمیخاستند، در وقت گرسنگی، اشتهایشان زیاد میشد؛ از این روی، نباید خویشتن را با صحابه مقایسه کنیم و پس از حاضر شدن غذا، نماز را به تأخیر افکنیم؛ البته اگر چنانچه اشتهاء به غذا به اندازهای زیاد بود که احتمال عدم خشوع در نماز وجود داشت، در آن صورت میتوان ابتدا غذا را خورد و سپس به نماز مشغول شد».
سخن مولانا رشید احمد گنگوهی را حدیثی که امام ابوداود روایت کرده است، تأیید میکند؛ و آن حدیث، چنین است: «عن عبدالله بن عبید الله بن عمیر قال: کتتُ مع ابی فی زمان ابن الزبیر الی جنب عبدالله بن عمر؛ فقال عباد بن عبدالله بن زبیر: انّا سمعنا انّه یبدأ بالعشاء قبل الصلوة! فقال عبدالله بن عمر: ویحک ما کان عشاءهم؟ اتراه کان مثل عشاء ابیک؟ تبسط الـموائد والاطعمة بالوان کثیرة حتی لایفرغوا منها الا بعد فراغ الصلوة» (بذل المجهود، ج 4 ص 348، چاپ سهارنپور رشید اشرف)؛ «عبدالله بن عبیدالله بن عمیر گوید: در روزگار عبدالله بن زبیر، همراه با پدرم در کنار عبداله بن عمر س بودم؛ عباد بن عبدالله بن زبیر گفت: ما شنیدیم که پیش از نماز باید نخست شام را صرف کرد. عبدالله بن عمر س گفت: وای بر تو! آیا میدانی که شام صحابه چه بوده است؟ آیا بر آن باوری که شام آنها به سان شام پدر تو بوده است؟ به طوری که غذاهای رنگارنگ و فراوان بر سفرهها نهاده میشود و اینقدر به خوردن ادامه میدهند که پس از تمام شدن نماز، از غذا خوردن فارغ میشوند».
1072 - [21] (صَحِیح)
عَنْ عَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: لَقَدْ رَأَیْتُنَا وَمَا یَتَخَلَّفُ عَنِ الصَّلَاةِ إِلَّا مُنَافِقٌ قَدْ عُلِمَ نِفَاقُهُ أَوْ مَرِیضٌ إِنْ کَانَ الْـمَرِیضُ لَیَمْشِی بَیْنَ رَجُلَیْنِ حَتَّى یَأْتِیَ الصَّلَاةَ وَقَالَ إِنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ ج عَلَّمَنَا سُنَنَ الْـهُدَى وَإِنَّ مِنْ سُنَنِ الْـهُدَى الصَّلَاةُ فِی الْـمَسْجِدِ الَّذِی یُؤَذَّنُ فِیهِ
وَفِی رِوَایَة: مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَلْقَى اللهَ غَدًا مُسْلِمًا فلیحافظ على هَؤُلَاءِ الصَّلَوَاتِ الْـخَمْسِ حَیْثُ یُنَادَى بِهِنَّ فَإِنَّ اللهَ شرع لنبیکم صلى الله عَلَیْهِ وَسلم سُنَنَ الْـهُدَى وَإِنَّهُنَّ مِنْ سُنَنِ الْـهُدَى وَلَوْ أَنَّکُمْ صَلَّیْتُمْ فِی بُیُوتِکُمْ کَمَا یُصَلِّی هَذَا الْـمُتَخَلِّفُ فِی بَیْتِهِ لَتَرَکْتُمْ سُنَّةَ نَبِیِّکُمْ وَلَوْ تَرَکْتُمْ سُنَّةَ نَبِیِّکُمْ لَضَلَلْتُمْ وَمَا مِنْ رَجُلٍ یَتَطَهَّرُ فَیُحْسِنُ الطُّهُورَ ثُمَّ یَعْمِدُ إِلَى مَسْجِدٍ مِنْ هَذِهِ الْـمَسَاجِدِ إِلَّا کَتَبَ اللهُ لَهُ بِکُلِّ خُطْوَةٍ یَخْطُوهَا حَسَنَةً وَرَفَعَهُ بِهَا دَرَجَةً ویحط عَنْهُ بِهَا سَیِّئَةً وَلَقَدْ رَأَیْتُنَا وَمَا یَتَخَلَّفُ عَنْهَا إِلَّا مُنَافِقٌ مَعْلُومُ النِّفَاقِ وَلَقَدْ کَانَ الرَّجُلُ یُؤْتَى بِهِ یُهَادَى بَیْنَ الرَّجُلَیْنِ حَتَّى یُقَام فِی الصَّفّ. رَوَاهُ مُسلم([43]).
1072- (21) عبدالله بن مسعود س گوید: (در روزگار رسول خدا ج) خود را میدیدم که جز منافقی که نفاقش آشکار بود یا بیمار و دردمند، هیچکس دیگری از آمدن به نماز (جماعت) تخلّف نمیورزید؛ تا جایی که شخص بیمار و دردمند، میان دو نفر راه میرفت (و کشانیده میشد) و به نماز میآمد (و در صف نمازگزاران قرار میگرفت).
و عبدالله بن مسعود س گوید: به راستی رسول خدا ج سُنن و راههای هدایت را به ما آموزاند؛ و یکی از سنّتهای هدایت، نمازگزاردن در مسجدی است که در آن، اذان داده شده است.
و همو در روایتی دیگر آورده است که گفت: هرکس که دوست دارد فردای قیامت، مسلمان و حقگرا با خداوند خویش روبهرو گردد، باید به برپا داشتن این نمازهای پنجگانهی فرض، در جایی که برای آنها ندا داده میشود، پایبند باشد؛ بیگمان خداوند بلندمرتبه برای پیامبرتان، سنّتهای هدایت را تشریع کرده و این نمازها نیز از زمرهی سُنن هدایت هستند؛ و اگر شما همچون این شخص که از جماعت باز مانده، از جماعت باز مانید و نمازتان را در خانه بگزارید، بیتردید، سنّت پیامبرتان را ترک کردهاید؛ و اگر سنّت پیامبرتان را ترک کنید، گمراه خواهید شد.
و هیچ فردی نیست که به نحو اَحسن [و با رعایت تمام آداب، شرایط، فرایض، واجبات، مستحبات و سنّتها] وضو بگیرد؛ آنگاه به یکی از این مساجد [مسلمانان] برود، مگر این که خداوند بلندمرتبه، با هر گامی که [به سوی مسجد] برمیدارد، حَسنهای را برای او در نظر میگیرد و به واسطهی آن، درجهای از او را بالا میبرد و گناهی را از او پاک میکند؛ و [در روزگار رسول خدا ج] ما خود را میدیدیم که جز منافقی که نفاقش آشکار بود؛ از نماز جماعت تخلّف نمیورزید؛ و به راستی شخصی را در حالی به نماز جماعت میآوردند که در میان دو شخص کشانده میشد؛ [یعنی در میان شانههای دو نفر حمل میشد و به سوی نماز جماعت میآمد]، تا این که در صف نماز جماعت، قرار داده میشد.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «رأیتنا»: خود را دیدم؛ یعنی گروه صحابه را دیدم.
«ما یتخلّف»: از نماز بازنمیماند؛ عقب نمیماند؛ واپس نمیماند.
«لیمشی بین رجلین»: در میان دو مرد به صورت کشانکشان راه میرفت؛ اینطور که در میان شانههای دو نفر حمل میشد و به سوی نماز جماعت میرفت.
«سُنن الهدی»: سنّتهای هدایت؛ راه و روشهایی که با آنها میتوان راه بهتر زیستن را آموخت؛ سبک و منشهایی که با آنها میتوان حق را از باطل، هدایت را از گمراهی، آگاهی را از جهالت و رشد را از ضلالت بازشناخت.
«سَرَّه»: او را شادمان و خوشحال کرد.
«حیث»: آنجا. ظرف مکان است مبنی بر ضم که به جمله اضافه میشود. گاهی «ما»ی کافّه به «حیث» ملحق میگردد و در این صورت معنی شرط میدهد و دو فعل را مجزوم میکند؛ مثل: «حیثما تَذهبْ اَذهبْ: هر کجا بروی، میروم». و گاهی «حیث» بر زمان دلالت میکند و معنی «هر زمان» را میدهد؛ و در اینجا، این معنی، مراد نمیباشد.
«شرع»: برنامهای را به تصویب رساند؛ قانون و حکمی را تدوین کرد.
«هذا المتخلّف»: این شخص که از نماز جماعت بازمانده است.
«فیحسن الطهور»: به نحو اَحسن وضو بگیرد؛ این طور که با تمام شرایط، آداب، مستحبات، سنّتها، فرایض و واجبات، وضو بگیرد.
«یعمد»: قصد کند. آهنگ جایی کند.
«خطوة»: یک گام؛ مسافت میان دو گام.
«یهادی»: کشانیده میشد؛ به شانهها حمل میشد.
«و لقد کان الرجل یؤتی به یهادی بین الرجلین حتّی یقام فی الصف»: این بخش از حدیث، بیانگر آن است که یاران رسول خدا ج پیوسته به ذکر و یاد خدا مشغول بودند و هماره در مشکلات و معضلات، مصیبتها و دردها، رنجها و نابسامانیها و چالشها و دغدغهها، رضایت و خشنودی خدای را بر آسایش و راحتی جان و تن خویش ترجیح میدادند؛ آنان در بیماری نیز خود را کشانکشان به نماز جماعت میرساندند؛ چون که به خوبی میدانستند که نماز، وسیلهی پرورش فضایل اخلاقی و تکامل معنوی انسان است؛ نماز انسان را از جهان محدودِ ماده و چهاردیواری عالم طبیعت بیرون میبرد و به ملکوت آسمانها دعوت میکند و با فرشتگان، همنوا و همراز میسازد؛ و نماز است که انسان را در جایگاهی قرار میدهد که بدون نیاز به هیچ واسطهای، خود را در برابر خدا میبیند و با او به گفتگو برمیخیزد.
آنان، به خوبی میدانستند که نماز، سدّی در برابر گناهان آینده است؛ چرا که روح ایمان را در انسان تقویت میکند و نهال تقوا را در دل پرورش میدهد؛ آنها میدانستند که نماز، غفلت زدا است؛ هدف آفرینش انسان را به او خاطرنشان میسازد و موقعیت او را در جهان به او گوشزد میکند.
آنان، میدانستند که نماز، خودبینی و غرور را در هم میشکند؛ چرا که انسان در هر شبانهروز، سی و دو رکعت و در هر رکعت، دو بار پیشانی خویش را بر خاک در برابر خدا مینهد و خود را ذرّهی کوچکی در برابر عظمت و بزرگی او میبیند.
آری؛ آنان میدانستند که نماز به سایر اعمال انسان، ارزش و روح میبخشد؛ زیرا که نماز، روح اخلاص را زنده میگرداند و گرد و غبار فراموشی را از دل میشوید و روح سرکشی و طغیانگری را مغلوب میگرداند.
از این روی، آنان میخواستند این نماز را به طور کامل و مطابق با اوامر و فرامین الهی، تعالیم و آموزههای نبوی، احکام و دستورات شرعی، حقایق و مفاهیم والای قرآنی و توصیهها و سفارشهای خداوندی [همراه با جماعت] بگزارند؛ و آنان به خوبی میدانستند و بدین موضوع واقف بودند که روح نماز، همان جماعت است؛ از این روی، به هیچ وجه حاضر نبودند از آن چشمپوشی نمایند و نسبت بدان بیتوجه و سهلانگار باشند.
1073 - [22] (ضَعِیفٌ)
وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «لَوْلَا مَا فِی الْبُیُوتِ مِنَ النِّسَاءِ وَالذُّرِّیَّةِ أَقَمْتُ صَلَاةَ الْعِشَاءِ وَأَمَرْتُ فِتْیَانِی یُحْرِقُونَ مَا فِی الْبُیُوتِ بِالنَّارِ». رَوَاهُ أَحْمد([44]).
1073- (22) ابوهریره س گوید: پیامبر ج فرمودند: «اگر چنانچه در خانهها، زنان و کودکان [و کسانی که دارای عذر هستند،] نمیبودند، [دستور میدادم که] نماز عشاء را [با جماعت] برپا کنند و به جوانانم (از میان یاران توانمند و قویام) فرمان میدادم که با آتش، آنچه (از مردان) در خانهها هستند (و بدون عذر در خانهها نماز میخوانند، آنها را) بسوزانند».
[این حدیث را احمد بن حنبل روایت کرده است].
شرح: «لَوْلا»: اگر نه. حرفی است که بر امتناع چیزی به سبب وجود غیر آن دلالت دارد و به سه وجه آورده میشود:
1- بر دو جملهی اسمیه و فعلیه درمیآید تا امتناع جملهی دوم را به وجود جملهی اوّل ربط دهد. مانند: «لولا عمرو لا کرمتُک: اگر عمرو نبود تو را گرامی میداشتم». اسم پس از «لولا» بنابر مبتدا بودن مرفوع است. هرگاه پس از «لولا» ضمیری درآید، بهتر است که ضمیر رفع باشد؛ مانند: «لو لا انتم لکنّا مؤمنین: اگر شما نبودید ما مؤمن بودیم».
2- برای تخصیص و عرض؛ و مخصوص فعل مضارع است؛ مانند: «لو لا تستغفرون الله: هان! از خدا آمرزش بخواهید»؛ و یا به تأویل تخصیص و عرض میرود؛ مانند: «لو لا اخّرتنی الی اجل قریب: اگر مرا تا مدّتی نزدیک پس بیاندازی».
3- برای توبیخ و تندیم؛ و مخصوص ماضی است؛ مانند: «فلولا نصرهم الذین اتخذوا من دون الله قرباناً الهة: پس چرا آنان را یاری نکردند؛ آنان که غیر از خدای واحد؛ خدایان را وسیلهی تقرب گرفتند».
و «لولا» مرکب از «لو» و «لا» است و بناچار باید جوابی داشته باشد؛ خواه جواب آن مذکور باشد و خواه بنابر قرینه، مقدّر. و بیشتر بر سر جواب آن، «لام» درمیآید مگر این که منفی به «لم» باشد؛ اما اگر منفی به «ما» باشد، در آن صورت، به ندرت «لام» بر سر جواب آن درمیآید.
«الذرّیة»: فرزندان خردسال.
«اقمتُ صلوة العشاء»: یعنی «امرتُ باقامة صلوة العشاء الاخرة للجمـاعة»؛ «فرمان میدادم که نماز عشاء را با جماعت، اقامه کنند».
«فتیانی»: بردگان و خدمتکاران خود را. و ابن حجر گفته است: مراد صحابهی قوی و نیرومند پیامبر خدا ج است.
«یحرّقون»: با آتش بسوزانند.
«ما فی البیوت»: مردانی که در خانهاند و بدون عذر، نماز را در خانه میگزارند و از جماعت باز میمانند. در اینجا، واژهی «ما» که برای غیر ذوی العقول است، برای افرادی اطلاق شده است که نماز خویش را بدون عذر در خانه میگزارند؛ و چنین برداشت میشود که اگر آنها از خردمندان و ذویالعقول میبودند، از نماز جماعت تخلّف نمیورزیدند و از آن باز نمیماندند.
«بالنّار»: این حدیث، تأکید بر گزاردن نماز با جماعت دارد و در آن، وعید و تهدید سخت و شدید نیز وجود دارد.
1074 - [23] (حسن)
وَعَنْهُ قَالَ: أَمَرَنَا رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِذَا کُنْتُمْ فِی الْـمَسْجِدِ فَنُودِیَ بِالصَّلَاةِ فَلَا یَخْرُجْ أَحَدُکُمْ حَتَّى یُصَلِّیَ». رَوَاهُ أَحْمد([45]).
1074- (23) ابوهریره س گوید: رسول خدا ج ما را چنین فرمان دادند: «هرگاه شما در مسجد بودید و برای برپایی نماز، اذان [یا اقامه] گفته شد، پس هیچ یک از شما، از مسجد بیرون نشود تا آن که نماز [خویش را با جماعت] بگزارد».
[این حدیث را احمد بن حنبل روایت کرده است].
1075 - [24] (صَحِیح)
وَعَنْ أَبِی الشَّعْثَاءِ قَالَ: خَرَجَ رَجُلٌ مِنَ الْـمَسْجِدِ بَعْدَمَا أُذِّنَ فِیهِ فَقَالَ أَبُو هُرَیْرَةَ: أَمَّا هَذَا فَقَدَ عَصَى أَبَا الْقَاسِمِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسلم. رَوَاهُ مُسلم([46]).
1075- (24) ابوشعثاء س گوید: (با ابوهریره س در مسجد نشسته بودیم که) پس از آن که برای نماز در مسجد، اذان گفته شد، مردی (از جای برخاست و) از مسجد بیرون رفت. ابوهریره س (که نگاهش تا بیرون شدن آن مرد از مسجد به سوی او بود،) گفت: «امّا این شخص، با سنّت پیامبر گرامی اسلام ج نافرمانی کرد».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح:
«عصی»: عصیان کرد؛ تمرّد و سرکشی نمود؛ نافرمانی کرد.
«ابوالقاسم»: کنیت پیامبر گرامی اسلام ج.
فرزندان و نوادگان رسول خدا ج:
از حضرت خدیجهp، «قاسم» به دنیا آمد که به نام وی، رسول خدا ج کنیهی «ابوالقاسم» گرفت. قاسم س، در کودکی درگذشت و بعد از او، «زینب»، «رقیه»، «ام کلثوم» و «فاطمه» متولد شدند.
در مورد «عبدالله» و «طیب» و «طاهر» اختلافنظر وجود دارد؛ برخی، آنها را سه فرزند شمردهاند؛ امّا علامه ابن قیم/، معتقد است که «طیب» و «طاهر» لقب «عبدالله» هستند و همهی فرزندان از خدیجه س بودند.
فاطمهلمحبوبترین دختران، به نزد رسول خدا ج بود؛ آن حضرت ج در فضیلت وی میفرمود: «فاطمه، سرور زنان بهشت است» (ترمذی). و نیز فرمود: «فاطمه، پارهی تن من است؛ هر که او را میآزارد، مرا نیز میآزارد». (بخاری و مسلم).
فاطمهp، نخستین کسی از اهل بیت بود که بعد از پیامبر ج از دنیا رحلت کرد.
و از ماریهی قبطیةلنیز ابراهیم به دنیا آمد؛ و او هنوز طفل گهوارهای بود که وفات کرد و رسول خدا ج به هنگام وفات او بود که فرمود: «تدمع العین ویحزن القلب ولا نقول ما یسخط الرب وانا بک یا ابراهیم لـمحزونون»؛ «دیده، اشکبار و دل، اندوهگین است؛ امّا ما چیزی نمیگوییم که موجب نارضایتی پروردگار شود. وای ابراهیم! ما در فراق تو غمگین هستیم».
در روز وفات ابراهیم، خورشید، دچار کسوف شد؛ مردم گفتند: خورشید به خاطر وفات ابراهیم کسوف کرده است؛ آن حضرت ج برای اصلاح این پندار غلط، خطبهای ایراد کرد و ضمن آن فرمود:
«انّ الشمس والقمر آیتان من آیات الله عزّوجلّ لاینکسفان لـموت احد ولا لحیاته» (مسلم)؛ «بیتردید، خورشید و ماه، دو نشانه از نشانههای خداوند بلندمرتبه هستند که به مرگ و زندگی هیچ کس، کسوف و خسوف نمیکنند».
از «زینب» که در عقد نکاح «ابوالعاص بن ربیع» (خواهرزادهی خدیجه) بود، پسری به نام «علی» و دختری به نام «امامة» به دنیا آمدند.
و از «رقیة» که در عقد نکاح «عثمان بن عفان س» بود، «عبدالله» به دنیا آمد؛ رقیهلزمانی وفات یافت که آن حضرت ج در «بدر» بود و عثمان س را به نزد وی جهت پرستاری گذاشته بود؛ بعد از وفات رقیهp، عثمان س با «ام گلثومp» (دیگر دختر آن حضرت ج) ازدواج کرد؛ به همین دلیل به او «ذوالنورین» میگویند. ام کلثوملنیز در حیات رسول خدا ج جهان را بدرود گفت.
فاطمهلبه ازدواج علی بن ابیطالب س (پسرعموی آن حضرت ج) درآمد و از وی، حسن س و حسین س به دنیا آمدند که رسول خدا ج دربارهی آن دو فرمودند: «هما ریحانتای من الدنیا»؛ «حسن و حسین، ریحانهای من در دنیا هستند».
و نیز فرمودند: «الحسن والحسین، سیّد اشباب اهل الجنة» (بخاری)؛ «حسن و حسین، سرور جوانان اهل بهشتاند».
از فاطمه س دو دختر به نامهای «زینب» و «ام گلثوم» نیز متولد شدند. «زینب» به عقد نکاح «عبدالله بن جعفر بن ابیطالب» درآمد که یکی از سخاوتمندترین عرب و اسلام است و از او، «علی» و «عون» به دنیا آمدند.
«ام گلثوم» دختر «علی مرتضی س» به عقد نکاح، «عمر بن خطاب س» درآمد که عمر س از او دارای فرزندی به نام «زید» گردید.
ناگفته نماند که همهی فرزندان رسول خدا ج قبل از ایشان از دنیا رحلت کردند به جز فاطمهلکه شش ماه بعد از آن حضرت ج وفات یافت. [ر.ک: «السیرة النبویة»، ابن کثیر، ج 4 ص 581- 582؛ زادالمعاد، ابن قیم جوزی، ج 1 ص 25-26] «امّا هذا فقد عصی اباالقاسم»: در مسند احمد بن حنبل (ج 3 ص 356، مسند ابوهریره، چاپ دار احیاء التراث العربی) به دنبال این روایت، چنین آمده است:
«ثم قال: امرنا رسول الله ج اذا کنتم فی الـمسجد فنودی بالصلوة فلا یخرج احدکم حتّی یصلّی»؛ «آنگاه ابوهریره س گفت: رسول خدا ج به ما فرمان دادند که هرگاه در مسجد بودید و برای نماز، اذان (یا اقامه) گفته شد، پس تا زمانی که نماز نخواندهاید، هیچ یک از شما، از مسجد بیرون نرود».
از این روایت، دانسته میشود که این نهی (نهی از بیرون شدن از مسجد پس از اذان)، مرفوع میباشد.
به هر حال، در این باره اختلافی وجود ندارد که پس از اذان، بیرون رفتن از مسجد بدون عذر، مکروه میباشد؛ البته دربارهی مصادیق عذر، اندکی، اختلافنظر وجود دارد.
بر اساس مذهب احناف، اگر شخص، امام مسجد دیگری باشد؛ یا نماز را پیشتر ادا کرده است؛ یا با کار ضروری و مهمی مواجه گشت و احتمال دارد که در جای دیگری، نماز را با جماعت دریابد، در آن صورت بیرون رفتن از مسجد، برای وی روا و جایز است.
و در حدیثی که از ابوهریره س روایت شده است، ابوهریره س بنا به شواهد و قرائنی پی برده که آن شخص، بدون عذر مسجد را ترک گفته است و گرنه، فقط به محض خارج شدن از مسجد، بر افراد حکم عصیان زدن، درست نیست؛ چون که امکان دارد آن شخص، معذور بوده باشد.
1076 - [25] (ضَعِیف جدا)
وَعَنْ عُثْمَانَ بْنِ عَفَّانَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَنْ أَدْرَکَهُ الْأَذَانُ فِی الْـمَسْجِدِ ثُمَّ خَرَجَ لَمْ یَخْرُجْ لِحَاجَةٍ وَهُوَ لَا یُرِیدُ الرّجْعَة فَهُوَ مُنَافِق». رَوَاهُ ابْن مَاجَه([47]).
1076- (25) عثمان بن عفّان س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «کسی که در مسجد باشد و اذان، او را دریابد؛ [یعنی به هنگام گفتن اذان، در مسجد باشد؛] آنگاه از مسجد بیرون شود و حال آن که بیرون شدنش از مسجد، از روی [عذر و] نیاز نباشد و دیگر قصد نداشته باشد که به مسجد برگردد، پس وی منافق است».
[این حدیث را ابن ماجه روایت کرده است].
شرح: «ادرکه»: او را دریابد؛ بدو برسد؛ یعنی به هنگام اذان گفتن، در مسجد حاضر باشد.
«فهو منافق»: نفاق بر دو نوع است:
1- نفاق اکبر.
2- نفاق اصغر.
نفاق اکبر، نفاق در عقیده است.
نفاق اصغر، نفاق در زمینهی اعمال و رفتار است.
نفاق در عقیده آن است که: کسی با زبان و بعضی اعمال و رفتار، اظهار ایمان کند. اما در باطن، منکرخدا و رسول و اوامر و فرامین آن دو باشد. خداوند درآیات 8 و 9 سورهی بقره، از اینگونه افراد سخن گفته است آنجاکه میفرماید:
﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَقُولُ ءَامَنَّا بِٱللَّهِ وَبِٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ وَمَا هُم بِمُؤۡمِنِینَ٨ یُخَٰدِعُونَ ٱللَّهَ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَمَا یَخۡدَعُونَ إِلَّآ أَنفُسَهُمۡ وَمَا یَشۡعُرُونَ٩﴾ [البقرة: 8-9].
«در میان مردم دستهای هستند که میگویند: ما به خدا و روز رستاخیز باور داریم. در صورتی که باور ندارند و جزو مؤمنان بشمار نمیآیند. (اینان به نظرشان) خدا و کسانی را گول میزنند که ایمان آوردهاند، در صورتی که جز خود را نمیفریبند ولی نمیفهمند».
درآغاز سورهی منافقین نیزمیخوانیم:
﴿إِذَا جَآءَکَ ٱلۡمُنَٰفِقُونَ قَالُواْ نَشۡهَدُ إِنَّکَ لَرَسُولُ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ یَعۡلَمُ إِنَّکَ لَرَسُولُهُۥ وَٱللَّهُ یَشۡهَدُ إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِینَ لَکَٰذِبُونَ١﴾ [المنافقون: 1].
«هنگامی که منافقان نزد تو میآیند، سوگند میخورند و میگویند: ما گواهی میدهیم که تو حتماً فرستادهی خدا هستی ـ خداوند میداند که تو فرستادهی خدا میباشی ـ ولی خدا گواهی میدهد که منافقان در گفتهی خود دروغگو هستند(چرا که به سخنان خود ایمان ندارند)».
همچنین درآیهی 145 از سورهی نساء به آنان هشدارسختی داده و میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلۡمُنَٰفِقِینَ فِی ٱلدَّرۡکِ ٱلۡأَسۡفَلِ مِنَ ٱلنَّارِ وَلَن تَجِدَ لَهُمۡ نَصِیرًا١٤٥﴾ [النساء: 145].
«بیگمان منافقان در اعماق دوزخ و در پایینترین مکان آن هستند و هرگز یاوری برای آنان نخواهی یافت (تا به فریادشان رسد و آنان را برهاند)».
و درحقیقت این گروه منافق که در عقیده منافقاند، به خاطر داشتن دو چهرهی مختلف، خطرناکترین دشمنان اسلام و مسلمیناند، زیرا موضع آنها کاملاً مشخص نیست، تا مردم مسلمان، آنها را بشناسند و از خود طرد کنند، بلکه در لابهلای صفوف مردم پاک و متدین و راستین و خداجو و حتی گاهی در پستهای حساس نفوذ میکنند و به اسلام و مسلمین ضربه میزنند.
و نفاق در عمل و رفتار، آن است که: کسی برخی از اخلاق و صفات منافقان را در خود جمعآورده و در اعمال و رفتار، خوی آنان پذیرفته باشد، اما در دل به خدا و پیامبران آسمانی و روز بازپسین، مؤمن باشد. در گنجینهی روایات و احادیث، روایات فراوانی از اینگونه نفاق گفتگوکردهاند، مانند دو حدیث فوق که در هر دو، مراد، نفاق عملی است نه نفاق اعتقادی. چرا که نفاق به مفهوم خاصش، صفت افراد بیایمانی است که ظاهراً در صف مسلماناناند، اما باطناً دل در گرو کفر و زندقه دارند. ولی نفاق معنی وسیعی دارد که هرگونه دوگانگی ظاهرو باطن، گفتار و عمل را شامل میشود، هرچند در افراد مؤمن باشد، که ما از آن به عنوان «رگههای نفاق» نام میبریم، مسلماً در دو حدیث فوق، اینگونه افراد، منافق به معنای خاص نیستند ولی رگههایی از نفاق در وجود آنها هست و در عمل شبیه منافقاناند، نه در اعتقاد.
و برای یک فرد مسلمان همانطوری که دوریگزیدن و اجتناب از کفر و زندقه و شرک و چندگانهپرستی و نفاق و دورنگیعقیدتی لازم است، دوری و یکسویی از سیرت و عادات و خصلتهای آدمهای منافق و دورو، نیز الزامی است، تا در پرتو این دوری و یکسویی بتوانند به مراتب عالی ایمان و درجات کامل و ایدهآل آن دست بیابند.
1077 - [26] (صَحِیح)
وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ س عَنِ النَّبِیِّ ج قَالَ: «مَنْ سَمِعَ النِّدَاءَ فَلَمْ یُجِبْهُ فَلَا صَلَاةَ لَهُ إِلَّا مِنْ عُذْرٍ». رَوَاهُ الدَّارَقُطْنِیّ([48]).
1077- (26) عبدالله بن عباس س گوید: پیامبر خدا ج فرمودند: «هر کس صدای اذان را بشنود و آن را اجابت نکند [و برای ادای نماز، همراه با جماعت، به مسجد نرود،] پس نمازش (به طور کامل) درست [و پذیرفتنی] نخواهد بود؛ مگر آن که معذور باشد (و از روی عذر و نیاز به مسجد نرود و در خانه، نماز خویش را بخواند)».
[این حدیث را دارقطنی روایت کرده است].
شرح: «النداء»: اذان برای نمازهای فرض. هر ملّتی، در هر عصر و زمانی برای برانگیختن عواطف و احساسات افراد خود و دعوت آنها به وظائف فردی و اجتماعی، شعاری داشته است، این موضوع در دنیای امروز، به صورت گستردهتری دیده میشود.
مسیحیان در گذشته و امروز با نواختن صدای ناموزون ناقوس، پیروان خود را به کلیسا دعوت میکنند، ولی در اسلام، برای این دعوت از شعار اذان استفاده میشود که به مراتب رساتر و مؤثرتر است.
در تفسیر نمونه، پیرامون اذان چنین وارد شده است:
«جذابیت و کشش این شعار اسلامی به قدری است که به قول نویسندهی المنار [شیخ محمد عبده ] بعضی از مسیحیان متعصب، هنگامی که اذان اسلامی را میشنوند، به عمق و عظمت و تأثیر آن در روحیهی شنوندگان اعتراف میکنند.
سپس نامبرده نقل میکند: در یکی از شهرهای مصر، جمعی از نصاری را دیدهاند که به هنگام اذان مسلمین، اجتماع کرده تا این نغمهی آسمانی را بشنوند.
چه شعاری از این رساتر که با نام خدای بزرگ آغاز میگردد، با اعلام وحدانیت و یگانگی آفریدگار جهان و گواهی به رسالت پیامبر او، اوج میگیرد، و با دعوت به رستگاری، فلاح، عمل نیک، نماز و یاد خدا پایان میپذیرد.
از نام خدا «الله» شروع میشود و با نام خدا «الله» پایان میپذیرد، جملهها، موزون، عبارات، کوتاه، محتویات، روشن، مضمون سازنده و آگاه کننده است...
صدای اذان که به هنگام نماز در مواقع مختلف از مأذنهی شهرهای اسلامی طنینافکن میشود، مانند ندای آزادی و نسیم حیاتبخش استقلال و عظمت، گوشهای مسلمانان راستین را نوازش میدهد و بر جان بدخواهان رعشه و اضطراب میافکند و یکی از رموز بقای اسلام است.
شاهد این گفتار، اعتراف صریح یکی از رجال معروف انگلستان [ به نام گلادستون، از سیاستمداران طراز اول انگلیس در عصر خویش بوده] است که در برابر جمعی از مسیحیان چنین اظهار میداشت: «تا هنگامی که نام محمد ج در مأذنهها بلند است، کعبه پابرجا و قرآن رهنما و پیشوای مسلمانان است، امکان ندارد، پایههای سیاست ما در سرزمینهای اسلامی، استوار و برقرار بماند...»
بدیهی است، همانطور که باطن اذان و محتویات آن زیبا است، باید کاری کرد که به صورتی زیبا و صدای خوب ادا شود، نه این که حسن باطنی به نامطلوبی ظاهر آن پایمال گردد([49]).
«فلم یجبه»: اذان را اجابت نکند؛ یعنی برای ادای نماز فرض همراه با جماعت، به مسجد نرود و آن را با جماعت نگزارد؛ بلکه بدون عذر و نیاز، آن را در خانهی خویش بخواند.
«فلا صلوة له»: نمازش کامل و پذیرفتنی نیست؛ در این حدیث و احادیث پیشین، «لا» در جملهی «فلا صلوة له»، برای «نفی وجود» نیست بلکه برای «نفی کمال» است؛ و مراد از این حدیث، نفی نماز کامل از اوست؛ یعنی چنین نمازی، کامل نیست.
در اینجا بر خود لازم میدانم که نکتهای مهمی را تذکر دهم و آن، این که: از جمله مسائلی که در رفع اختلاف مسلمانان و به ویژه گروههای فعال اسلامی مؤثر واقع میگردد ارائهی تعریفی دقیق از مدلول مفاهیم حساس و نزاع برانگیز است تا در این زمینه از اشتباه و سوءبرداشت جلوگیری به عمل آید. و در بسیاری از موارد، اختلاف اصلی آنها بر سر معنا و مفهوم غامض و پیچیدهای است که از اصطلاح معینی برداشت کردهاند، در صورتی که اگر از آن اصطلاح، تعریفی روشن ارائه میشد. طبیعتاً طرفین نزاع، در حد میانهای اتفاق میکردند.
به همین علت دانشمندان از دیرباز تأکید کردهاند که به هنگام مناظره دربارهی مسائل اختلافی باید موضع مورد اختلاف دقیقاً معلوم شود تا بدون جهت و بیآنکه نقطهی اختلاف روشن شده باشد اختلاف و نزاع در نگیرد.
گاه میان دو دسته اختلاف به اوج خود میرسد و طرفداران هر نظریه گرد و خاک بسیار میپراکنند اما سرانجام معلوم میشود که بازگشت این همه بحث و جدل به اختلافی لفظی بوده که در عمل هیچ بهرهای از آن عاید نمیشود.
علت سقوط خوارج که در روزگاران پیشین، مسلمانان را تکفیر کردند و خون و اموالشان را مباح دانستند و همچنین کسان دیگری که امروزه راه آنان را در پیش گرفته و به تکفیر دیگران عادت کردهاند همین است ایشان در پی عدم درک درست مدلول مفاهیم و اصطلاحات شرعی و ارائهی معانی مجهول از آنها، هم خود به گمراهی افتاده و هم موجبات ضلالت دیگران را فراهم آوردهاند.
از جملهی آن اصطلاحات میتوان از «ایمان»، «کفر»، «شرک»، «نفاق» و «جاهلیت» و معانی مربوط به آنها نام برد. در بسیاری مواقع منظور از ایمان، ایمان کامل است نه مطلق ایمان که در برابر کفر به کار میرود. چنین کاربردی در آیات بسیاری از قرآن و احادیث صحیحی از پیامبر اسلام ج واقعیت دارد.
خداوند میفرماید:
﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلَّذِینَ إِذَا ذُکِرَ ٱللَّهُ وَجِلَتۡ قُلُوبُهُمۡ وَإِذَا تُلِیَتۡ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتُهُۥ زَادَتۡهُمۡ إِیمَٰنٗا وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ یَتَوَکَّلُونَ٢ ٱلَّذِینَ یُقِیمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ یُنفِقُونَ٣ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ حَقّٗاۚ لَّهُمۡ دَرَجَٰتٌ عِندَ رَبِّهِمۡ وَمَغۡفِرَةٞ وَرِزۡقٞ کَرِیمٞ٤﴾ [الأنفال: 2-4].
«مؤمنان واقعی تنها کسانی هستند که هر وقت نام خدا برده شود، دلهایشان هراسان میگردد و هنگامی که آیات او برآنان خوانده میشود بر ایمانشان میافزاید و بر پروردگار خود توکل میکنند آنان کسانیاند که نماز را چنانکه باید میخوانند و از آنچه بدیشان عطاء کردهایم میبخشند آنان مؤمنان واقعی و کامل هستند».
در این آیات، منظور از مؤمنان تنها کسانی هستند که ایمان خویش را به بالاترین و کاملترین درجات رساندهاند و خداوند در این آیات در صدد آن نیست کسانی را که دلهایشان از ذکر خدا هراسان نبوده و در زمرهی متوکلان بر خداوند قرار نگرفته باشند کافر و خارج از اصل ایمان و دین معرفی کند، چرا که منظور از ایمان، در این آیات، ایمان کامل است نه مطلق ایمان»، که در برابر کفر است.
در آیات: 1ـ10 از سوره مؤمنون، نیز مراد از مؤمنان همین دسته از افراد هستند که از ایمان کامل و همه جانبهای برخوردار شدهاند.
معنای درست همین است، نه اینکه بگوئیم کسانی که در نماز خاشع نیستند و یا از سخنان لغو و بیهوده اجتناب نمیکنند کافر و از اصل ایمان به دور هستند.
از روایات نیز به ذکر چند حدیث زیر اکتفا میکنیم:
پیامبر ج میفرماید:
«هیچکس در حال ایمان زنا نمیکند، خمر نمینوشد، دزدی نمیکند» [ متفق علیه].
مقصود نفی اصل ایمان در حالت زنا، شرب خمر و دزدی نیست، بلکه منظور کمال مراتب ایمان است یعنی نمیتوان مؤمنی را با مراتب عالی ایمان یافت که زنا کند یا شراب بنوشد و یا دزدی کند. از اینرو، میتوان گفت: این حدیث شریف بر آن نیست که هرکس را که مرتکب یکی از این کبائر شده باشد. کافر و از امت اسلامی خارج معرفی کند.
اگردر حدیث بالا مراد از «ایمان» اصل ایمان باشد که در برابر کفر واقع است آن افراد باید مرتد محسوب گردند و به عقوبت ارتداد، مجازات شوند، در حالی که میبینیم هر کدام از این گناهان احکام مخصوص به خود دارند.
رسولخدا ج در حدیث دیگری، لعنت فرستادن بر یکی از افرادی که عادت به شرب خمر فراوان داشت منع فرموده است چون یکی از اصحاب> گفت: خدایا او را لعنت کن و از رحمت خویش به دورش بدار، که شراب فراوان مینوشد. رسولخدا ج فرمود: او را لعن و نفرین نکن زیرا او خدا و رسول او را دوست دارد. [بخاری].
این حدیث به روشنی و صراحت، نشان میدهد که مجرد معصیت و گناه کبیره، ریشهی ایمان را از دل بر نمیکند، چون این شرابخوار علیرغم ارتکاب آن معصیت بزرگ، خدا و رسولش را دوست میداشته است.
احادیث فراوان دیگر در این زمینه هست که برای آشنایی و آگاهی از آنها باید به کتابهای حدیث مراجعه کرد(و در همین کتاب«مشکاة» نیز با بیشتر آنها آشنا میشوید) و ما از باب نمونه به ذکر پارهای از آنها میپردازیم:
«ایمان هیچ کدام از شما کامل نیست مگر آنچه را برای خود میپسندید برای برادرتان بپسندید [متفق علیه].
«سوگند به کسی که جانم در دست اوست به بهشت وارد نمیشوید مگر آنکه ایمان آورید و ایمان جز با دوست داشتن همدیگر میسر نیست». [مسلم]
«به خدا سوگند کسی که همسایهاش از شر او در امان نباشد، مؤمن(کامل) نیست» [بخاری].
«آنکه شب را با سیری سپری کند و بداند که همسایهاش گرسنه است به رسالت من ایمان نیاورده است».
و نیز حدیثی که ما در صدد شرح آن هستیم از زمرهی همین احادیث است پس نتیجه میگیریم که در تمام این احادیث به اتفاق محدثین، نفی وجود، مراد نیست بلکه نفی کمال، مراد است یعنی چنین کسانی که در امانت خیانت میکنند و یا عهد را میشکنند و یا همسایه را میآزارند، و... ایمان کامل و تمام عیاری ندارند. یعنی نمیتوان مؤمنی را با مراتب عالی ایمان یافت که در امانت خیانت بکند و یا عهد و پیمان بشکند. یا همسایه خویش را اذیت کند، یا زنا کند و یا دزدی نماید. از اینرو میتوان گفت: این احادیث، بر آن نیست که هرکس را که مرتکب یکی از این کبائر شد کافر و از امت اسلامی خارج معرفی کند.
1078 - [27] (صَحِیح)
وَعَن عبد الله بن أم مَکْتُوم قَالَ: یَا رَسُولَ الـلّٰهِ إِنَّ الْـمَدِینَةَ کَثِیرَةُ الْـهَوَامِّ وَالسِّبَاعِ وَأَنَا ضَرِیرُ الْبَصَرِ فَهَلْ تَجِدُ لِی مِنْ رُخْصَةٍ؟ قَالَ: «هَلْ تَسْمَعُ حَیَّ عَلَى الصَّلَاةِ حَیَّ عَلَى الْفَلَاحِ؟» قَالَ: نَعَمْ. قَالَ: «فَحَیَّهَلَا». وَلَمْ یُرَخِّصْ لَهُ. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد وَالنَّسَائِیّ([50]).
1078- (27) از عبدالله بن امّ مکتوم س روایت است که [خطاب به پیامبر ج] گفت: ای فرستادهی خدا! در مدینهی منوره، گزندگان و درندگان بسیاری وجود دارد؛ و من نیز نابینا هستم (و کسی را ندارم تا برای آمدن به مسجد، دستم را بگیرد؛) آیا به من اجازه میدهید که در خانه، نماز خویش را بگزارم؟
آن حضرت ج در پاسخ فرمودند: «آیا (صدای مؤذن را به هنگام گفتن) «حیّ علی الصلوة» (بشتابید به سوی نماز) و «حی علی الفلاح» (بشتابید به سوی رستگاری) میشنوی»؟ عرض کرد: آری؛ آن را میشنوم. رسول خدا ج فرمودند: «پس برای اجابت آن، بشتاب»؛ و در نتیجه، پیامبر ج بدو اجازه نداد (که نماز خویش را در خانه بگزارد)».
[این حدیث را ابوداود و نسایی روایت کردهاند].
شرح: «الهوامّ»: حشرات زهردار و موذی؛ مانند: مار و امثال آن، جمع: هامّة.
«السباع»: جانوران درنده؛ همانند گرگ و سگ.
«ضریر البصر»: «ضریر»: فعیل به معنی مفعول: مضرور؛ یعنی زیان یافته. «ضریر البصر»: نابینا؛ کسی که از ناحیهی چشم زیان یافته باشد و بینایی خویش را از دست داده باشد.
«رخصت»: در لغت به معنای «اجازه، اذن، تسهیل، آسانگیری و تخفیف» است که جمع آن، «رُخص» میباشد.
و در اصول: به تشریع برخی از احکام برای فرو کاستن از تکلیف مکلّف در شرایط خاصِّ مُقتضی چنین تخفیفی از سوی شارع (خدا و رسول) رخصت گویند.
به عبارت دیگر، به استباحت محظور (روا شمردن امر حرام) با وجود سبب خطر و شرایط خاص به علّت وجود دشواری و مشقت، رخصت گویند.
به اجمال، آگاهی از دانستیهای زیر در باب رخصت ضروری است:
ممکن است حکم کلّی، در کتاب و رخصت، در سنّتِ معصوم بیان شود که این موضوع با توجه به بیان بسیاری از جزئیات و تفصیل مطالب در سنّت و نیز وحدت موضوع شریعت اسلامی، توجیهپذیر است.
رخصت همواره به سبب عذری در میان میآید؛ چرا که دلیل محرّم همواره به قوت خود باقی است و فقط در اوضاع و احوالی خاص و در شرایطی معین با در نظر گرفتن عذری چنین رخصتی در میان میآید.
رخصت در مقابل عزیمت به کار میرود؛ چرا که رخصت، عبارت از تخفیف حکم و عزیمت، عبارت از حفظ مدلول حکم به شنیدهی پیشین است.
بیشتر اصولیان، مبنای رخصت را قاعدهی رفع حَرَج میدانند.
عمل به عزیمت (حکم اصلی) در صورت وجود رخصت واجب، حرام است؛ چنان که اگر شخص بیمار که احتمال آسیب دیدن و هلاکت او در میان باشد، روزه بگیرد، این کار حرام است.
اقسام رخصت:
رخصت بر چند قسم است:
الف) رخصت اسقاط: به رخصتی، رخصت اسقاط میگویند که با در میان آمدن آن، عمل به حکم اصلی (عزیمت) کاملاً ساقط و عمل به رخصت، واجب میگردد؛ مانند رخصت روزه نگرفتن بیمار که در صورت احتمال و خوف هلاکت بیمار، مجاز نیست که رخصت را وانهد و به حکم اصلی عمل کند. بنابراین در رخصت اسقاط، حکم مشروع، حکم رخصت است.
ب) رخصت ترفیه: به رخصتی، رخصت ترفیه میگویند که حکم عزیمت (حکم اصلی)، با وجود آن، باقی و دلیل آن، موجود باشد؛ امّا به علّت آسانگیری بر مکلّف، حکم رخصت نیز در میان آمده باشد.
ج) رخصت ترک: به رخصتی که موجب ترک فعل باشد، رخصت ترک گویند. به عبارت دیگر، به فرمان شارع مبنی بر ترک حکم عزیمت (اصلی) به علّت ضرورت و نیاز، رخصت ترک گویند. بنابراین، اگر حکم عزیمت، موجب فعل باشد، حکم رخصت ترک خواهد بود و عکس این قضیه هم صادق است.
د) رخصت فعل: به رخصتی، رخصت فعل میگویند که در آن، شارع، به اقتضای ضرورتی و یا نیازی (در اوضاع و احوال خاص) به انجام عملی که در حکم اصلی (عزیمت) به ترک آن و یا به نهی از آن فرمان داده است، امر کند؛ چنان که شارع، مردان و زنان را از نگریستن به عورت مردان و زنان نامحرم بازداشته است و آنگاه به حکم ضرورت (درمان، قضاوت و..). آن را روا شمرده است. بنابراین، اگر حکم عزیمت، موجب ترک فعل باشد، حکم رخصت، موجب عمل به آن خواهد شد.
ه) رخصت کامل: به رخصتی کامل میگویند که حکم اصلی، هیچ باقی نماند و با در میان آمدن حکم رخصت، به هیچ میزان و مقدار از حکم اصلی، عمل نشود.
و) رخصت مباح: به رخصتی، مباح میگویند که مکلّف در انجام به حکم اصلی و استفاده از رخصت، بدون کمترین ترجیحی به جانب یکی از آنها، مختار باشد؛ به نحوی که با عمل به هریک از آنها، ستایش و یا نکوهش نشود.
ز) رخصت مندوب: به رخصتی، مندوب میگویند که عمل به حکم رخصت، پسندیدهتر از عمل به حکم اصلی باشد؛ امّا عمل نکردن به رخصت مندوب، مستحق نکوهش نباشد، ولی حُسن کار و مطلوبیت در عمل به حکم رخصت باشد.
ح) رخصت ناقص: به رخصتی ناقص میگویند که عمل به حکم اصلی (عزیمت) کاملاً از میان نرود، بلکه در انجام آن، تخفیف در نظر گرفته شود؛ مانند قصر و کوتاه خواندن نماز در ایام سفر که در این رخصت، عمل به حکم اصلی که گزاردن نماز باشد، کاملاً از میان نرفته است، بلکه از میزان آن کاسته شده است.
ط) رخصت واجب: به رخصتی واجب میگویند که به موجب آن، قطعاً باید به حکم رخصت عمل کرد و حکم اصلی (عزیمت) را وانهاد؛ بنابراین، دیده میشود که رخصت کامل یا ناقص میتواند واجب، مندوب و مباح باشد. امّا با در میان آمدن حکم رخصت واجب، مکلّف نباید جز به تکلیف عمل کند.
«فهحیلا»: اسم فعل است و به معنای، روی آور و بشتاب.
1079 - [28] (صَحِیح)
وَعَن أم الدَّرْدَاء قَالَتْ: دَخَلَ عَلَیَّ أَبُو الدَّرْدَاءِ وَهُوَ مُغْضَبٌ فَقُلْتُ: مَا أَغْضَبَکَ؟ قَالَ: وَاللَّهِ مَا أَعْرِفُ مِنْ أَمْرِ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ ج شَیْئًا إِلَّا أَنَّهُمْ یُصَلُّونَ جَمِیعًا. رَوَاهُ البُخَارِیّ([51]).
1079- (28) امّ درداء س گوید: ابودرداء س در حالی که خشمگین و ناراحت بود به نزدم آمد؛ بدو گفتم: چه چیزی تو را خشمگین کرده است؟ وی در پاسخ گفت: سوگند به خدا! من چیزی (نیکو) از امّت محمد ج را نمیشناسم که باقی مانده باشد به جز آن که آنها نماز را در جماعت میگزارند؛ (اما هم اکنون میبینم که نماز جماعت را با جماعت نمیخوانند و بدان، توجه و اهمیتی نمیدهند؛ و همین امر، باعث خشم و ناراحتیام شده است).
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
شرح: «مُغْضَب»: خشمگین و ناراحت.
«ما اغضبک»: چه چیزی تو را خشمگین و ناراحت نموده است.
«والله»: سوگند به خدا! «واو» در «والله» برای سوگند است و فقط بر سر اسم ظاهر درمیآید و به عامل محذوفی متعلّق است.
1080 - [29] (صَحِیح)
وَعَنْ أَبِی بَکْرِ بْنِ سُلَیْمَانَ بْنِ أَبِی حَثْمَةَ قَالَ: إِنَّ عُمَرَ بْنَ الْـخَطَّابِ فَقَدَ سُلَیْمَانَ بْنَ أَبِی حَثْمَةَ فِی صَلَاةِ الصُّبْحِ وَإِنَّ عُمَرَ غَدَا إِلَى السُّوقِ وَمَسْکَنُ سُلَیْمَانَ بَیْنَ الْـمَسْجِدِ وَالسُّوقِ فَمَرَّ عَلَى الشِّفَاءِ أُمِّ سُلَیْمَانَ فَقَالَ لَهَا لَمْ أَرَ سُلَیْمَانَ فِی الصُّبْحِ فَقَالَتْ إِنَّهُ بَاتَ یُصَلِّی فَغَلَبَتْهُ عَیْنَاهُ فَقَالَ عُمَرُ لَأَنْ أَشْهَدَ صَلَاةَ الصُّبْحِ فِی الْـجَمَاعَة أَحَبُّ إِلَیَّ مِنْ أَنْ أَقُومَ لَیْلَةً. رَوَاهُ مَالک([52]).
1080- (29) ابوبکر بن سلیمان بن ابی حثمه س گوید: عمر بن خطاب س به وقت نماز صبح، شاهد حضور سلیمان بن ابی حثمه س نبود؛ پس از آن، عمر بن خطاب س به بازار رفت - و منزل سلیمان س در حدّ فاصل بازار و مسجد نبوی قرار داشت - شفاء، مادر سلیمان بن ابی حثمه س را دید و بدو گفت: امروز صبح، سلیمان را (در نماز جماعت صبح) ندیدم!؟ مادرش عرض کرد: او تمام شب را نماز خواند و سپس خواب بر وی غلبه کرد و در خواب ماند. عمر بن خطاب س گفت: اگر در نماز جماعت صبح حاضر شوم، بیشتر میپسندم از این که تمام شب را نماز بخوانم.
[این حدیث را مالک در «موطأ» روایت کرده است].
شرح: «فَقَد»: گم کرد؛ نیافت.
«غدا»: آن مرد در بامداد نزد فلانی رفت؛ مقابل «راح»: در شبانگاه رفت.
«السوق»: بازار.
«امّ سلیمان»: بدل یا عطف بیان از «شفاء» است؛ و «شفاء»: یا اسم مادر سلیمان بن ابی حثمه است و یا لقبش.
«بات»: شب را به روز آورد؛ شب را در جایی سپری کرد. «بات» به عنوان فعل ناقص به کار میرود و بر سر مبتدا و خبر درمیآید و مبتدا را به عنوان اسم خود، مرفوع و خبر را به عنوان خبر خود، منصوب میکند.
«لان اشهد صلوة الصبح فی جماعة احبّ الیّ من ان اقوم لیلة»:
از این بخش از حدیث، چنین برداشت میشود که در عصر کنونی نیز، باید مسلمانان به هموم و مشکلات اساسی خود مشغول شوند؛ نه آن که از کاه، کوه بسازند و کوه را کاه جلوه دهند؛ مهمترین چیزی که موجب افتادن در گودال اختلاف و بدبختی و عدم اتّحاد و ائتلاف امّت شده است فراغت فکری از هموم و مشکلات بزرگ و اصلی میباشد و عدم برنامهریزی و عدم وجود آمالهای بزرگ و رؤیای وسیع برای آینده است.
مسلمانان باید به هموم و مشکلات اساسی خود مشغول شوند.
مهمترین چیزی که موجب افتادن در گودال اختلاف و عدم اتحاد و ائتلاف امت شده است فراغت فکری از هموم و مشکلات بزرگ و اصلی میباشد و عدم برنامه ریزی و تنظیمات و همچنین عدم وجود آرزو و آمالهای بزرگ و رؤیاهای وسیع برای آینده است.
در واقع هرگاه افکار و اندیشههای مسلمانان از هموم و مشکلات اصلی فارغ شوند، با مسائل ریز و کم ارزش و جزئی درگیر شده و گاهی بیجهت با یکدیگر میجنگند و یکدیگر را قتل عام میکنند!.
هیچ عامل دیگری مثل متوجه شدن به مشکلات اساسی و یافتن راه و چاره برای آنها و ایستادن در مقابل دشمن مشترک، موجب اتحاد و اجتماع مردم نمیشود و سخن شاعر مسلمان احمد شوقی در این مورد خیلی زیبا است؛ چنانکه میفرماید: «ان المصائب یجمعن المصابین»!؛ یعنی: مصیبت، مصیبت زدگان را دور هم جمع میکند.
امروز برای امت اسلامی، این خیانت است که آنرا در بحر جدال پیرامون مسائل فقهی و حواشی اعتقادی غرق نمائیم همان مسائل فرعی و جزئی که گذشتگان، در آنها اختلاف کردند و پیروانشان در آنها منازعه نمودند و هیچ امیدی به اتفاق معاصرین در آنها وجود ندارد زمانیکه مشکلات، مصیبتها و غمهای امت را فراموش کنیم؛ همان مشکلات و مصیبتهای که چه بسا خود سبب آن بوده ایم.
در این باره باید حساسیت عبدالله بن عمر / را نگریست، ایشان به شدّت در مقابل مرد عراقی که در حالت اِحرام دربارهی حکم خون مگس از آن سؤال کرد عصبانی شد؛ زیرا قومش خون دخترزادهی پیامبر ج را ریخته بودند و مظلومانه او را شهید کردند امّا میآمدند دربارهی مسائل کم ارزش و ریز، حساسیت نشان میدادند و سؤال میکردند. ابن عمر این سؤال را غلوّ و زیاده روی و سبب آنرا دوری از واقعیت میدانست و در جواب با عصبانیت فرمود: آنان خون دخترزادهی پیامبر را میریزند و باکی ندارند اما میآیند و از حکم خون مگس سؤال میکنند!.
بارها گفته ایم: مسائل اجتهادی، گنجایش و احتمال بیش از یک رأی رادارند و بیش از یک تفسیر را قبول میکنند و این هم دلیل بر وسعت و کشش و نرمی دین است و در شریعت اسلام مجتهدی که حق را به دست آورده است دارای دو اجر و مجتهدی که در اجتهاد به خطا رفته اگر چه اجر بدست آوردن حق را از دست داده، اجر اجتهاد را از دست نخواهد داد. زیرا اگر، حق را به دست نیاورده است امّا در به دست آوردن آن سعی کرده ولی به خطا رفته است و خطایش نیز طبق حدیث صحیح، بخشوده شده است. پس در اینصورت بزرگترین خیانت این است که دربارهی مسائل اجتهادی در بین مجتهدین یا عامهی مردم آتش شراره کشد و منجنیقی بسازیم که به خاطر اختلاف نظر، یکدیگر را در آن با کلمات سختتر از سنگ و برندهتر از فشنگ بکوبیم.
بنابراین، امروز مهمترین وظیفه و مسئولیت دعوتگران و متفکران مسلمان بیدار کردن مسلمانان و مشغول کردن امت به مشکلات اصلی میباشد به شیوهای که چشم و عقل و قلبشان را بر مشکلات اصلی و هموم موجود متمرکز کنند تا هر فرد از مسلمین جزئی از مشکلات را بر دوش خود حمل کند و در نتیجه این بار سنگین بر امّت اسلامی توزیع گردیده و هریک از حاملین این بار سنگین، در ادای مسئولیت به آسانی کار خود را انجام دهند و سنگینی بار سبک، و حمل آن آسان گردد.
جهان امروز، علی رغم اختلاف دینی و اختلافات ایدئولوژی و قبیلهای، زبانی و منطقهای و سیاسی در تمام جوانب در حال نزدیک شدن به یکدیگر است. مذاهب مسیحی که هر کدام بیشتر به ادیان متباین شبیه هستند، در حال بهم نزدیک شدن و همکاری کردن با همدیگر هستند. بلکه ما میبینیم که یهودیها و مسیحیها با وجود دشمنی تاریخی که دارند به همدیگر نزدیک میشوند و در جوانب مختلف با هم همکاری میکنند حتّی واتیکان که یکی از کشورهای مسیحی است در سالهای قبل در یک پیمان مشهور، یهودیها را از قتل مسیح و ریختن خون او تبرئه کرد.
دو ابرقدرت جهان یعنی آمریکا و شوروی علی رغم رقابتی که در بین آنها وجود داشت دیدیم که از نظر ایدئولوژی به همدیگر نزدیک شدند و نزدیکی آنها در ابتدا با نام همزیستی مسالمتآمیز شروع و مشهور شد، سپس با پیشرفتی که کرد نام «زندگی مسالمتآمیز» به خود گرفت.
همچنین آمریکا و چین به یکدیگر نزدیک شدند.
اروپایی که جنگ، کشتار و نزاعهای قومی و سیاسی و ایدئولوژیکی آنرا از هم پاشیده بود امروز از تمام جوانب در حال بهم پیوستن است و حتّی انتظار میرود تمام حد و مرزها در بین کشورهای اروپایی از بین برود و تمام اروپا تبدیل به یک کشور گردد. (که این چنین نیز شد).
عجیبتر این که اروپای شرقی و غربی که دیوار آهنین و ترسناکی آنها را از هم جدا کرده بود هم اکنون آن دیوار فولادی نازکتر و نازکتر میشود تا در نهایت از بین برود.
در این زمینه نویسندهی سیاسی معروف، احمد بهاء الدین چنین مینویسد: هنگامی که دیژول در خطبهها و سخنانش عبارت «اروپا از آتلانتیک تا اورال» را بکار میبرد این عبارت در مجموع، ترکیبی از تمسخر و خشم بود زیرا اورال کوههای بین روسیه و سیبری است و معنی عبارتش این است که «اروپای واحدی را تشکیل خواهیم داد که شامل شرق و غرب آن باشد... از روسیه تا فرانسه و اسپانیا». دیژول این کلام را هنگامی بر زبان میآورد که در اوج جنگ سرد بودند و اروپا به دو قسمت شرقی و غربی تقسیم شده و دیوار برلین بنا شده بود و همگی در حال مسابقه تسلیحاتی بودند.
در مقابل، خوش باورها و ساده دلها، کلامش را چنین توجیه میکردند که او فقط میخواهد آمریکا را بنا به اختلافاتی که با هم دارند عصبانی کند زیرا از کلامش فهمیده میشود علیرغم پیمان آتلانتیک و پیمانهای نظامی... روسیه به اروپا از آمریکا نزدیکتر است. منظور دیژول از این کلام چیزی منظم و با قاعده بود، وی بر اساس نظریهی تاریخی خود باور داشت که جهان با تقسیمات قومی و نژادی تقسیم میگردد نه تقسیمات ایدئولوژیکی، و نقشه جغرافیائی در تاریخ از تمام نظمهای سیاسی مهمتر است؛ زیرا بر یک ملت واحد نظمهای سیاسی مختلفی حکم میکند مثل فرانسه، این نظم پادشاهی یا جمهوری و سرمایهداری یا کمونیستی باشد، امّا چیزی که میماند همان نسبت قومی است پس با وجود اینهمه نظام سیاسی بر فرانسه و آلمان و غیره، مرد فرانسوی همان فرانسوی است و آلمانی همان آلمانی است و بر اساس این منطق، روسیه ابتدا دارای حکم پادشاهی بود سپس تبدیل به حکومت کمونیستی شد و سپس به هر چیز دیگری تبدیل شود فرد روسی همان روسی است و در نتیجه تمام اینها چون در خط جغرافیایی اروپا قرار گرفتهاند بنابر قومیت اروپایی همگی جزو اروپا میباشند در صورتی که اقیانوس آرام آمریکا را از اروپا جدا میکند و این حقیقتهای قومی از پیمانهای ورشو و آتلانتیک قویتر است. دیژول با این سیاستش در واقع خواسته است از عظمت و ابهت آمریکا بر اروپا بکاهد. همانطور که میدانست نظام کمونیستی رو به نابودی میرود و این نزد دیژول جزو اعتقادات سیاسی بود نه سیاست مجرد.
دیژول متفکر و جستجوگر تاریخ، آن که در انقلابهای فرهنگی و تمدنی تأملی ژرف دارد و بیش از همه دوراندیش است، هرکس دربارهی رویدادهای شرق اروپا مخصوصاً آلمان به فکر رود متحیر میگردد و جز این که اذعان دارد افکار دیژول بدون جنگ جهانی و موشک و بمب اتمی بوقوع پیوسته چیز دیگری نمیتواند بگوید.
عجیبتر این که گورباچف که حتماً در شناخت تاریخ برای خود فلسفهای دارد که صد در صد مخالف برداشت دیژول است دعوتگر تناقض قومی است و بر وحدت طبقات باور دارد، وی در سخنرانیهایش عبارت «کاخ بزرگ اروپا» را به کار برد و با این کلامش جهان و قبل از آن اروپا و مخصوصاً آلمان شرقی و غربی را به لرزه درآورد. اما کسی چنین تصور نمیکرد تاریخ اقوال دیژول را با این سرعت غافلگیرانه و با این سادگی قبول کند([53]).
عجیبتر از تمام اینها ملاقات گورباچف است به عنوان نماینده مادیگران و جدلیها با پاپ نماینده کلیسای کاتولیک در قرارگاه پاپها در واتیکان. و این چیزی است که بعد از انقلاب بلشویکی در روسیه سال 1917 تاکنون روی نداده است.
چرا باید ما با وجود این نظم و قانون و شریعت کاملی که داریم از آنها کوشاتر نباشیم و به هموم و مشکلات امت خود مشغول نشویم؟ فرزندان مسلمین در گوشه و کنار جهان از گرسنگی و مرض در حال جان دادن هستند و از نظر معنوی در جهل و بیسوادی، و با غرق شدن در فساد مواد مخدر میمیرند و در برابر خطر گمراه شدن و مسیحی و کافر شدن قرار گرفتهاند. چرا به آنها اهتمام ندهیم و در مقابل این سیل بنیان کن ایستادگی نکنیم؟ چرا برای نجات آنها به خود حرکتی ندهیم؟ آنکه به مشکلات مسلمین اهتمامی ندارد چه نوع مسلمانی است؟ امت اسلامی قدرت کاشتن مواد خوردنی خود را ندارد و نمیتواند اسلحهی لازم برای دفاع از حریم خود را بسازد و هیچ صنعتی ندارد که موجب امتیازش گردد، تمام مناطقی که امت اسلامی در آن مسکون است جزو جهان سوم محسوب میشود بلکه چنان گمان میکنم اگر جهان چهارمی نیز وجود داشت ما جزو آن بودیم! و چه بسا انسانهای نادان، اسلام را سبب این عقب ماندگی میدانند در حالی که این عقب ماندگی به سبب تخلف مسلمانان از اسلام است زیرا در آنروز که مسلمین به اسلام تمسک داشتند آقا و استاد بشریت بودند.
در آسیا بزرگترین کشور مسلمان نشین که اندونزی است، مرزهایش بر روی حمله گروههای تبشیری باز شده است و بزرگترین کشور آفریقا که نیجریه است همین حالت را دارد. آیا هیچ مسلمان غیوری که به امور دین اهتمام میورزد و از حداقل عقل برخودار باشد به خود اجازه میدهد از این مشکلات غافل شده و در مسائل جزئی علمی و اختلاف در روش کار دینی فریاد برآورد و آرام نگیرد و بر مسلمانان هم دین و هم عقیدهی خود حمله کند و آنها را مورد تهمت و تهدید قرار دهد؟ در صورتیکه این مسائل نه جزو ضروریات دین و نه جزو نیازمندیهای آن میباشند بلکه در چهارچوب تحسینات و کمالیات قرار گرفتهاند.
با وجود این که جهان پیرامون، در حال فراموش کردن اختلافات ریشهای است و میبینیم که این نوع فراموشی چگونه باعث تقارب و اتحاد و توافق جهان در تمام سرزمینهای مختلف و تمام جوانب شده و میشود، اما در میان خود کسانی را میبینیم که در مسائل ریز و فرعی و جزئی، بیباکانه جمعِ به هم تابیده را متفرق و فتنهی خوابیده را بیدار و تعصّب ساکن و بالقوه را به حرکت درمی آورند. بر ما لازم است اینگونه افراد را سرزنش و این گونه غفلت را تقبیح کنیم و مقداری به فکر این امت خود باشیم و مسلمانان را با مسائل جزئی مشغول نکرده و در راه دین مسائل جزئی دنیا را زیر و رو نکنیم و باعث غفلت، از هموم و مشکلات اصلی نشویم.
بنابراین باید از مسائل بیثمر و بیفایده دوری گرفته و موضوعاتی را که در زمانهای قدیم مطرح بوده و اکنون هیچ گونه ردپایی از آنها نمانده است زنده نکنیم.
مسئلهی فتنهی خلق قرآن در زمان خود، میدان وسیعی از فکر اسلامی را به خود مشغول کرده بود و آتش فته در میان معتزله و اهل سنت زبانه کشیده بود و دعوتگران اعتزال باسیاست خود توانستند دست دولت عباسی و همپیمانان آن را در این نبرد داخل کنند و جمهور مسلمین و علما و امامانشان و در رأس همه امام ربّانی و اسوهی صبر و حلم، یعنی احمد بن حنبل را دردام این فتنه دادند و برای مجبور ساختن مخالفین به قبول این بدعت و ترک عقیدهی راستین، آتش و آهن و زندان و عذاب را استخدام کرده بودند. در واقع این، بلا و محنت سهمناک و نامیمونی بود که بار گناه آن را عدهای حمل کرده بودند که گویا خود را طرفداران آزادی فکر قلمداد میکردند!.
به هر حال این فتنه در زمان خود دارای شرایط و توجیهاتی بوده است که هریک از دو طرف آن را دارا بودهاند اما احیای آن امروز هیچ توجیه و مفهوم دیگری ندارد؛ زیرا چیزی که مشکل امروز نیست و به دام آن نیفتاده ایم چرا آنرا مشکل خود کنیم؟
بنابراین از کسانی که دربارهی زیدیه و اباضیه و قائلین به خلق قرآن سخن میگویند و وقت خود را با این سخنان پر میکنند خیلی تعجب میکنم زیرا مشکل اصلی امروز ما با کسانی است که معتقدند قرآن کلام محمّد است نه با کسانی که میگویند قرآن مخلوق خداست و با کسانی است که میگویند: قرآن ساختهی دست بشر است و بالأخره مشکل ما از کسانی است که میدانند قرآن از طرف خداوند است اما آن را به عنوان برنامهی زندگی و قانون دولت و جامعه نمیپسندند و قبول ندارند.
1081 - [30] (ضَعِیف)
وَعَنْ أَبِی مُوسَى الْأَشْعَرِیِّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «اثْنَانِ فَمَا فَوْقهمَا جمَاعَة». رَوَاهُ ابْن مَاجَه([54]).
1081- (30) ابوموسی اشعری س گوید: پیامبر ج فرمودند: «اگر دو نفر یا بیشتر از آن باشد، باید نماز با جماعت برگزار گردد؛ (یعنی اگر دو نفر بودند؛ یکی امام و دیگری، مقتدی شده و نماز را با جماعت بخوانند)».
[این حدیث را ابن ماجه روایت کرده است].
شرح: فواید به دست آمده از احادیث پیشین عبارتند از:
رفتن به نماز، درجات را بالا میبرد و گناهان را نابود میسازد؛ این فضیلت در رفت و برگشت خواهد بود.
در ازای هر گامی که به سوی مسجده برداشته میشود، ده نیکی نوشته میشود.
انسان مسلمان از لحظهای که از خانهاش بیرون میرود تا دوباره به آن برمیگردد، از نمازگزاران نوشته میشود.
بزرگترین پاداش را در نماز، کسی به دست میآورد که دورترین از لحاظ مکان به نماز باشد؛ یعنی فاصلهی او تا مسجد زیاد باشد.
گامی که انسان مسلمان به سوی نماز برمیدارد، برایش صدقهای محسوب میشود.
کثرت گامها به سوی مسجد، از مرز داری و جهاد محسوب میگردد.
خداوند برای بنده در بهشت، اسباب پذیرایی و مهمانی در ازای هر بار صبح و شب رفتن او به مسجد آماده کرده است.
بیگمان خداوند بلندمرتبه، روز قیامت برای روندگان در تاریکیها به سوی مساجد نور را کامل میکند.
هر کس از خانهاش به سوی مسجد بیرون میرود، خداوند ضمانت او را میکند؛ او را روزی میدهد و کفایتش میکند.
رونده به نماز، در صورتی که وضوی خویش را زیبا و کامل کرده باشد؛ در واقع به زیارت خداوند میرود. بیشک خداوند بلندمرتبه، بر بندگانش با اکرام و احترام کسی که او را زیارت میکند، لطف و احسان کرده است. لطف خداوند بلندمرتبه، در ازدیاد ایمان و احسان و عطای ثواب و ترفیع درجات و دور کردن مصیبتها و گرفتاریها و شادگردانیدن قلبها تجلّی پیدا میکند.
رسول خدا ج به نابینای پیر، اجازهی ترک نماز جماعت را نداد؛ پس چگونه ترک آن برای افراد سالم، مرخّص و مجاز است؟
هر کس نماز جماعت را ترک کند، به غفلت و مهرزدن قلب، تهدید شده است.
تخلّف و عدم حضور در نماز جماعت بدون عذر، از نشانههای نفاق است.
تلاش سخت صحابه، جهت حضور به نماز جماعت با بودن دشواریها و زحمتها.
به هر حال، نماز از دیدگاه اسلام به شکل بینظیری در تاریخ ادیان و عبادات، یک تربیت اجتماعی نیرومند و آموزشگاه عالی انسانی است؛ اسلام، وظیفهی هر مسلمان را تنها در این خلاصه نکرده است که بصورتی منفرد و بر کنار از جامعهی خویش یا محیطی که در آن زندگی میکند، به انجام نماز بپردازد. بلکه او را بطور جدی به انجام نماز بصورت جماعت و بخصوص در مساجد فراخوانده است.
پیامبر ج میخواست خانهی کسانی را که از جماعت سرپیچیده بودند، آتش بزند([55]). بنابراین، اگر جماعت از نظر اسلام واجب نگردیده است، درعوض، بیست و هفت درجه از نماز فردی بالاتر میباشد([56]).
مسلم، از ابن مسعود روایت نموده است که گفت: «هر کس علاقه دارد که فردا خدا را در حالیکه مسلمان است ملاقات کند، میباید به این نمازها بگونهای که بدان فراخوانده شده است، مقید باشد. خداوند تعالی راههای هدایت را برای پیامبرتان معلوم داشته است و نمازها، از جملهی این راهها و روشها میباشند. اگر شما مانند این بندهی متخلّف در خانهی خود نماز بگزارید، سنت پیامبرتان را مراعات نکرده اید و اگر سنت پیامبر ج را مراعات نکنید، گمراه میشوید. هیچکس نیست که به نحو صحیح تطهیر نموده، به یکی از این مساجد روی آورد، مگر آنکه خداوند به ازای هر گامی که برمی دارد، ثوابی برایش مینویسد و گناهی از او میآمرزد. ما چنین میکردیم و کسی جز منافق از آن غفلت نمیورزید و کسانی بودند که از شدت مرض و ناتوانی، به دو نفر تکیه میدادند تا در صف نماز جماعت حضور یابند».
اعلام فرارسیدن وقت نماز، در اسلام مانند ادیان پیشین از طریق نواختن ناقوس یا دمیدن شیپور یا برافروختن آتش قرار داده نشده و برای این منظور طریق دیگری معین گردیده است که بعلت قوت عبارات، شکل بیان و روشنی محتوا، متضمن مفهوم شعار و آواز و سرود ملی مؤثری میباشد و این همان اذان است: «الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر، اشهد ان لا اله الا الله، اشهد ان لا اله الا الله، اشهد ان محمداً رسول الله، اشهد ان محمداً رسول الله، حی علی الصلاة، حی علی الصلاة. حی علی الفلاح، حی علی الفلاح، الله اکبر، الله اکبر، لا اله الا الله».
این سرود الهی، در یک وقت، از جنجرهی مؤذنین برمی آید و مؤمنان آنرا اجابت میکنند و روزانه پنج نوبت در مسجد محلهی خود گرد میآیند.
سپس بطور وسیعتری در نماز جمعه گرد میآیند. این فریضهی هفتگی که خداوند جماعت را در آن واجب نموده و گفته است:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِذَا نُودِیَ لِلصَّلَوٰةِ مِن یَوۡمِ ٱلۡجُمُعَةِ فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِکۡرِ ٱللَّهِ وَذَرُواْ ٱلۡبَیۡعَۚ ذَٰلِکُمۡ خَیۡرٞ لَّکُمۡ إِن کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٩﴾ [الجمعة: 9].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید هرگاه برای نماز در روز جمعه فراخوانده شدید پس بسوی یاد خدا بشتابید و هر معامله را ترک کنید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
و تخلّف بدون عذر از آن را روا ندانسته است: (هر کس سه جمعه را بدون عذر و از روی سستی و سهل انگاری ترک نماید، خداوند بر دلش مهر میزند)([57]). و یا باید مردم از فروگذاری نماز جمعه دست بردارند و یا اینکه خداوند بر دلشان مهر میزند و در شمار غفلت پیشگان قرار خواهند گرفت»([58]).
این اجتماع هفتگی، در بردارندهی نوعی آموزش و توجیه و موعظه و یادآوری و تجدید پیمان و احیای حس برادری و استحکام وحدت و اظهار قوت میباشد.
در نماز عید، دایرهی شمول باز هم وسیعتر میشود. هدف اسلام از این نماز، آنست که انجمنی فراگیر و جشنی بزرگ ترتیب داده و همهی مردم را در نقطهی واحدی گرد آورد و مردان و زنان، حتی کسانیکه عذری دارند، در آن شرکت نمایند.
از ام عطیه روایت شده است که گفت: «رسول خدا ج به ما دستور داد که در روز عید فطر و اضحی، زنان حائض و پرده نشین را نیز با خود بیاوریم. اما اشخاص حائض نماز نمیخوانند ولی شاهد دعوت عام مسلمین و خیرات آن خواهند بود. من گفتم: یا رسول الله ج، اگر کسی پوشش نداشت چطور؟ گفت: خواهرانش او را با روپوش خود بپوشانند»([59]).
نماز، یک تربیت نظامی است
در نماز جماعت، نوعی تربیت نظامی که اساس آنرا نظم و فرمانبری تشکیل میدهد، وجود دارد و ملّتهای نوخاسته - مانند اعراب زمان بعثت - چقدر نیازمند آموزش عملی فرمانبرداری و پایبندی به نظم و تسلیم در برابر قانون و احترام بزرگان میباشد! و این چیزی است که از طریق نماز جماعت تأمین میشود.
آیا نظامی کاملتر و زیباتر از صفوف جماعت دیده اید که بگونهای راست و مستقیم، بدون شکاف، به هم پیوسته، پهلو به پهلو وقدم به قدم شکل گرفته و امامشان هشدار میدهد که خداوند به صف کج نظر نمیکند و به آنها میآموزد که راست بودن صفوف، لازمهی اقامهی نماز و تمامیت آن است و از قول پیامبر ج گوشزد میکند که: شکافها را ببندید و صفوف را سر راست کنید و حالتهای گوناگون نداشته باشید تا خداوند قلبهایتان را دگرگون نسازد.
با تکبیر پیشنماز، همگی تکبیر میگویند و هنگام قرائت او، خاموش میشوند و هماهنگ با او، به رکوع و سجده میروند و با او سلام میدهند.
کسی که از این نظام سرپیچی کند، مثل اینست که از انسانیت سرپیچیده است. پیامبر ج میگوید: «آیا کسی که قبل از امام رکوع و سجده میکند، از اینکه خداوند، سر او را به سر الاغ تبدیل کند بیم ندارد»([60])؟
این وضعیت را کسی غیر از سرباز شیطان به هم نمیزند و این فرد کسی است که از هرج و مرج شادمان و از نظم و هماهنگی ناراحت میگردد. «کسی که قبل از امام، رکوع و سجده کند، پیشانیش بدست شیطان است»([61]).
نقش مسجد در زندگی
مسجد بعنوان محل انجام روزانهی پنج بار نماز جماعت، در اسلام و زندگی مسلمانان، موقعیت پراهمیتی پیداکرده است. بدین سبب مانند دَیر راهبان و عزلتگاه بیکاران نیست. زیرا که در اسلام، رهبانیتی وجود ندارد و پیامبر ج به ابوذر فرموده است: «به جهاد روی آور که رهبانیت امت من، جهاد است»([62]).
خداوند از عمر س خشنود باد که وقتی گروهی را دید که بعد از نماز جمعه، به بهانهی توکل بر خدا در مسجد ماندهاند، شمشیر خود را بطرفشان بلند کرد و سخن معروف خود را گفت که: «هیچیک از شما نباید از طلب روزی باز ایستد و بگوید خداوندا به من روزی بده، در حالیکه میداند که از آسمان طلا و نقره نخواهد بارید! خداوند میفرماید: «هنگامی که نماز بجای آورده شد، روی زمین پراکنده شوید و از فضل خدا بجویید»([63]).
بخاری روایت میکند که حبشیان در مسجد پیامبر ج، شمشیربازی میکردند (یا با سلاحی دیگر) و پیامبر ج به آنها مینگریست و به عایشه لهم نشان میداد، گویا عمر س بخاطر تعصب و خشونتی که داشت، چندان خوشش نیامد و خواست به طرف آنها سنگریزه پرتاب کند، اما پیامبر ج فرمود: عمر س، کاری نداشته باش!.
علماء از این حدیث برای جواز بازی با اسلحه در مسجد، استدلال نموده و گفتهاند: مسجد محل امور اجتماعی مسلمانان است و هر کاری که برای دین و پیروان دین مفید باشد، در آنجا روا میباشد.
در ضمن گفتهاند: بازی با سلاح، فقط یک بازی نیست، بلکه عامل تمرین آموزش افراد شجاع برای هنگام جنگ و مقابله با دشمن است...([64]).
مسجد در زمان طلوع اسلام، یک مرکز ملی برای تعلیم و تربیت، کنگرهای محلی برای مشورت و همفکری و انجمنی برای کسب آشنایی و پیوند دوستی مسلمانان و آموزشگاهی برای پرورش عملی اساسی بود.
مسجد، یک آموزشگاه ملی است.
کدام آموزشگاه مردمی همچون مسجد، همگان را در شب و روز و تابستان و زمستان در برمی گیرد و هیچ شاگردی از پیر و جوان را بازپس نمیراند و هیچ تشریفات و هزینه و قید و بندی ندارد؟
کدام دانشگاهی اینچنین اصول اعتقادی و تکالیف عبادی و ارزشهای اخلاقی و آداب نیک و شیوهی معاملات را آموزش میدهد و حلقههای علمی پر از رحمت و برکتی را تشکیل میدهد و آرامش میبخشد و بوسیلهی ملائکه احاطه شده است؟
جلسات علمی مساجد منحصر به علوم دینی خالص نبوده و تمام موضوعات مربوط به عقل و اندیشهی اسلامی از قبیل معارف ادبی و انسانی را نیز شامل میگردید. بنابراین ملاحظه میکنیم که از صدر اسلام، اجتماعاتی همچون جلسهی عبدالله بن عباس که در بر گیرندهی علوم و معارف گوناگون بوده و هر روز به موضوعی اختصاص داشت، تشکیل میشد و علم به عبادت پیوسته بود و دانشگاههای بزرگی در زیر سقف مساجد جامع بوجود آمده و رو به رشد مینهاد.
کدامیک از ما میتواند ارزش علمی جامع الازهر در مصر و جامع قرویین در مراکش و جامعه زیتونة در تونس و خدمات علمی و فرهنگی این مساجد یا دانشگاهها در طول قرون متمادی را انکار کند؟
مسجد، کنگرهی دائمی
کدام مجلس ملی با این مسجد که نمایندگانش «توبهگران، عبادت پیشگان، ستایشگران، راه پویان، راکعان و ساجدان، امر به معروف و نهی از منکرکنان و نگهبانان حدود خدا»([65]) هستند، برابری تواند کرد؟
مجلس و کنگرهای که زمامداران، در آن سیاست خود را عرضه و روش خود را معین میکردند و ملت، بدون ترس و فشاری، با آن مقابله و گفتگو میکردند! آیا تاکنون یک نطق سیاسی جامع و مختصر از رئیس دولتی شنیده ایم که نظیر و شبیه نطق حضرت ابوبکر س، در روز تصدّی خلافت باشد: «ای مردم، من زمامداری شما را بر عهده گرفتم، در حالیکه بهترین شما نیستم. هرگاه مرا در راه حق دیدید، یاریم کنید و چون به راه باطل مشاهده کردید، به راه راستم بیاورید، بدانید که ناتوانهای شما نزد من نیرومندند تا حقشان را بستانم و نیرومندان شما نزد من ناتواند تا حق را از آنها بستانم. تا وقتی که من مطیع خدا بودم، اطاعتم کنید و چون از راه فرمانبرداری خدا منحرف شدم، موظف به فرمانبرداری نیستید. این سخن را میگویم و از خدا برای خود و شما آمرزش میطلبم».
این بیانی بود که خلیفه ایراد نمود! میفرماید و دروغ از آن در نمیآید، وعده میدهد و از آن تخلّف نمیورزد، امت هم آنرا میشنود و هرگز فراموش نمیکند و حساب میکشد و ترس بخود راه نمیدهد. چگونه میشود خلیفه تخلف کند و یا امت فراموش نماید، در حالیکه کنگره اش روزانه پنج بار منعقد میشود و هیچگاه بعنوان تعطیلی یا مرخصی بسته نمیشود؟
مسجد، یک انجمن است.
کدام انجمن یا مجمعی همچون مسجد میتواند در هر نماز، خلاصهای از مردم یک محله و در هر جمعه، برگزیدهای از تمامی منطقه را گرد هم آورد؟ اسلام است که مردم را به نماز جماعت فراخوانده و آنرا بیست و هفت درجه از نماز فردی بالاتر شمرده و رسول خدا ج میخواست خانهی کسانی را که از جماعت اعراض میکردند. بسوزاند!.
اسلام، فرزندان خود را به جماعت فراخوانده است تا با یکدیگر آشنا شوند و بیگانه نباشند، به همدیگر نزدیک شوند و دور نباشند، نسبت به هم محبت ورزند و کینه نداشته باشند و در جبههی واحدی قرار گیرند و کشمکش ننمایند.
گذشتگان ما، ارزش مسجد را - بعنوان انجمنی فراگیر - شناخته بودند و بدین جهت پیمانهای ازدواج خود را به منظور امتثال به حدیث «نکاح را آشکار نمایید و در مساجد منعقد کنید و برای آن دف بزنید»([66]) در مساجد برگزار مینمودند.
اگر مسلمانان امروز هم از این کار پیشینیان خود سرمشق گیرند، در هزینههای بسیار گزافی که در محافل پر زرق و برق هدر میروند و ثروتهای زیادی که در جهت خودنمایی و چشم و هم چشمی مصرف میشوند صرفه جویی خواهند کرد.
مسجد، مرکز تربیت عملی است.
مسجد کشتزاری است که تعالیم نظری دین، در محدوهی آن مورد آزمایش قرار میگیرند و اصول انسانی آن، آمادهی اجرا میشوند.
یکی از برتریهای اسلام، اینست که اصول خود را بصورت یک امر ذهنی مجرد یا حرف محض در سر یا زبان قرار نداده است، بلکه آن اصول را بصورتی ناگسستنی به زندگی و نظام برنامهی روزانهی فرد مسلمان پیوند داده است. بنابراین آزادی، برادری و برابری اسلامی را - که دوازده قرن پیش از انقلاب فرانسه مطرح گردیدند - در مساجد به شکل حقایق علمی و حقیقی که بدون سر و صدا و حرف زیاد نمایانگر خویش هستند، مشاهده میکنیم.
آزادی.
کدام آزادی از آزادی نمازگزار در مسجد، بالاتر است؟ او از هر بندگی جز بندگی خدا آزاد است و تنها برای او رکوع و سجود میکند و فقط در برابر او تواضع و خشوع نشان میدهد. اما انسانها هر قدر هم بزرگ باشند، بندهای مانند او هستند که سلطهای بر او ندارند:
﴿وَأَنَّ ٱلۡمَسَٰجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدۡعُواْ مَعَ ٱللَّهِ أَحَدٗا١٨﴾ [الجن: 18].
«مساجد به خدا تعلق دارد پس با خدا هیچکس دیگر را نخوانید؛ (یعنی در مسجد یا در بندگی)».
این همان آزادی وجدان انسانی و بالاترین و راسخترین آزادیها میباشد.
اما دربارهی آزادی عقیده و ارزیابی و انتقاد، همین بس که هرگاه امام در گفتار یا کرداری در ضمن نماز اشتباه کند، نمازگزارانی که پشت سر او هستند، مؤظف به اصلاح خطا و راهنمایی او میباشند و این مورد برای پیر و جوان و مرد و زن یکسان است. این قرائتش را تصحیح میکند، آن یکی سبحان الله میگوید و دیگری بر دستش میزند... تا به حق و درستی بازگردد.
همینطور وقتی که ناطق بر منبر میرود، نمیتواند همچون «دیکتاتور»ی نظریات خود را بر مردم تحمیل نماید بلکه مردم نیز در مسئولیت او سهیمند و در صورت غفلت میباید تذکرش بدهند و اگر فراموش کرد، بخاطرش بیاورند و در صورت انحراف از راه راست، هدایتش کنند، هر چند که ناطق مزبور، خلیفهی مسلمین باشد. امیرالمؤمنین «عمر» س تصمیم گرفت که حدّی برای مهریه قرار دهد و این موضوع را در مسجد اعلام نمود، زنی به مخالفت برخاست و گفت: «چطور اینکار را میکنی در حالیکه خداوند فرموده است:
﴿وَإِنۡ أَرَدتُّمُ ٱسۡتِبۡدَالَ زَوۡجٖ مَّکَانَ زَوۡجٖ وَءَاتَیۡتُمۡ إِحۡدَىٰهُنَّ قِنطَارٗا فَلَا تَأۡخُذُواْ مِنۡهُ شَیًۡٔاۚ أَتَأۡخُذُونَهُۥ بُهۡتَٰنٗا وَإِثۡمٗا مُّبِینٗا٢٠﴾ [النساء: 20].
«هرگاه خواستید همسری بجای همسر قبلی انتخاب کنید و به یکی از آن دو مبلغی دادید، چیزی از آن، پس نگیرید، آیا میخواهید با ارتکاب بهتان و گناه آشکار، بازستانید»؟
خلیفه، واکنشی جز انصراف از عقیده خویش نشان نداد و با صراحت گفت: «این زن درست گفت و عمر اشتباه کرد»!.
برادری
دربارهی برادری همین قدر کافی است که مسجد، اهالی محل را همه روزه پنج بار گرد هم میآورد و بدین ترتیب، بدنها به هم میخورند و چهرهها با هم آشنا میگردند و دستها در هم میفشرند و زبانها با یکدیگر زمزمه میکنند و دلها با هم انس میگیرند و افراد به وحدت هدف و روش، دست مییابند. کدام وحدتی از وحدت نمازگزاران در جماعت که پشت سر شخص واحدی میایستند و خدای واحدی را میخوانند و کتاب واحدی را قرائت میکنند و به سوی قبلهی واحدی روی میکنند و کارهای یکسانی از قبیل قیام و قعود و رکوع و سجود، انجام میدهند، کاملتر و عمیقتر است؟
این وحدتی است که در سطح و پوسته نمیماند و به مغز و درون راه مییابد. وحدتی در نگرش، اندیشه، هدف، جهت، حرف و عمل. وحدتی که مظهر و نمایانگر محتوای این آیه میباشد:
﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ فَأَصۡلِحُواْ بَیۡنَ أَخَوَیۡکُمۡۚ وَٱتَّقُواْ ٱللَّهَ لَعَلَّکُمۡ تُرۡحَمُونَ١٠﴾ [الحجرات: 10]
براستی که مؤمنان برادرند.
کدام تصویری جالبتر از منظرهی مسجد پیامبر ج در مدینه است که نژادهای گوناگون غیرعرب همچون صهیب رومی، سلمان پارسی و بلال حبشی را در دامن خود گرفته است، همچنانکه قبائل مختلف عرب از قبیل انصار قحطانی و مهاجرین عدنانی را شامل گردیده، درحالیکه همین قبائل هریک تیرههایی داشتند که دشمنی و کینهتوزی دوران جاهلیت مدت درازی میانشان جدائی انداخته بود، مانند اوس و خزرج.
مسجد، همگی اینها را در آغوش مهربان خود گرفت و در دامن گستردهی خویش گرد آورد و سرانجام، به موهبت خدا، برادران یکدیگر شدند، بطوری که یکی از آنها گرسنه میخوابید تا برادرش سیر شود:
﴿وَٱلَّذِینَ تَبَوَّءُو ٱلدَّارَ وَٱلۡإِیمَٰنَ مِن قَبۡلِهِمۡ یُحِبُّونَ مَنۡ هَاجَرَ إِلَیۡهِمۡ وَلَا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمۡ حَاجَةٗ مِّمَّآ أُوتُواْ وَیُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ کَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞۚ وَمَن یُوقَ شُحَّ نَفۡسِهِۦ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ٩﴾ [الحشر: 9].
«...و بر خویشتن ترجیح میدهند، هر چند که احتیاج داشته باشند...».
و شب هنگام، با دلی پیراسته از کینه و عداوت و خشم و نفرت، بخواب میرفتند تا نمازشان باطل و در نزد خدا مردود نباشد، زیرا که روایت شده است: «سه گروهند که نمازشان از سرشان بالاتر نمیرود: مردی که امامت (رهبری) گروهی را بر عهده گیرد و آن گروه به رهبری او راضی نباشند، زنی که شب را بگذراند و همسرش از او خشمگین باشد و دو برادری که با هم نزاع و دشمنی داشته باشند.»([67]) و این بدان معنی است که نماز واقعی، به هیچ عنوان با جو نفرت و خشم و درگیری نمیسازد.
برابری
کدام برابری و مساواتی از مساوات موجود در صفوف به هم فشردهی جماعت در مسجد، واضحتر و نمایانتر است؟ فرمانروا در کنار نگهبان، توانگر در مجاورت تهیدست، ارباب پیوسته به مستخدم و دانشمند در کنار کارگر و کشاورز!.
قانونی برای مسجد وجود ندارد که صف اول را به وزیران و صف دوم را به وکیلان و سومی را به مدیران یا مسئولان درجهی اول یا مالکان بزرگ اختصاص دهد.
همگان مثل دندانههای شانه برابرند. بنابراین هرکس زودتر به مسجد آمد، با هر منزلت و کاری که دارد، در صفوف جلو جای میگیرد.
محمد اقبال لاهوری میگوید: «تعیین قبلهی واحد برای نماز مسلمانها، به منظور تقویت و حفظ وحدت نظر عموم بوده است و شکل کلی آن، به احساس مساوات اجتماعی و تحکیم پیوندهای آن، تحقق میبخشد. تا آنجا که میخواهد بینش طبقاتی یا نظریهی برتری قومی نسبت به قومی دیگر را از میان بردارد.
اگر برهمایی اشراف منش جنوب هند، به همردیف و پهلو به پهلو ایستادن با طبقهی نجسها تن در دهد، انقلاب معنوی عظیمی روی خواهد داد!!.
وحدت ذاتی دربرگیرندهی همهی اشیاء، که تمامی موجودات را میآفریند و بدانها پایداری میبخشد. همان چیزی است که به وحدت انکارناپذیر همهی بشریت منجر میشود و تقسیم و پراکندگی انسانها بصورت نژادها، ملتها و تیرهها - چنانکه در قرآن آمده است - برای سهولت آشنایی و تشخیص بوده است و نه چیز دیگر.
بر این اساس، نماز جماعت در اسلام، علاوه بر ارزش فکری خود، به آرمان تحقق وحدت بشریت بعنوان یکی از حقایق زندگی اشاره میکند و این آرمان، فقط با برچیدن همهی تفاوتها و اختلافاتی که یک انسان را از دیگری متمایز میسازد، تحقق میپذیرد»([68]).
بسیاری از مستشرقین نتوانستهاند از اظهار شگفتی نسبت به نماز اسلامی و اثر عمیق آن در نهاد آدمی خودداری کنند. به ویژه نماز جماعت که وجه تمایز اسلام و الهام بخش والاترین اصول انسانی اجتماعی که غیر مسلمانان تا قرن اخیر از آن بیاطلاع بودهاند، میباشد.
از این قبیل است آنچه که فیلسوف فرانسوی، رنان - علیرغم کج فهمیهایی که از اعراب و اسلام دارد - اظهار داشته است: «من به هیچ مسجدی از مساجد مسلمانان داخل نمیشوم مگر آنکه احساس خشوع و حسرت از اینکه مسلمان نیستم، به من دست میدهد»!.
و توماس آرنولد راجع به نماز میگوید: «این تکالیف عبدی منظم الهی، از بزرگترین علائم امتیاز نظام دینی مسلمین در مقایسه با دیگران میباشند که جهانگردان در سرزمینهای شرقی ملاحظه و مشاهده میکنند، زیرا نحوهی برگزاری بسیاری از آیینهایی که در سرزمینهای شرقی مشاهده میشوند، خالی از تأثیر معنوی است».
سپس مطلبی را دربارهی شورانگیزی نماز اسلامی، از قول یک اسقف بازگو کرد و چنین ادامه میدهد: «اینک از نماز فردی به سراغ نماز جماعت رفته، میگوییم: امکان ندارد کسی در طول زندگی خود، شاهد منظرهای شبیه اجتماع حدود پانزده هزار نمازگزار در محوطهی مسجد جامع «دهلی» هند در روز آخرین جمعهی ماه رمضان، در حالیکه از هر جنبش آنان، بزرگترین علائم تعظیم و تقوا نمایان است، بوده باشد و از دیدن آن، تأثیر قلبی عمیق پیدا نکرده و برتری ممتاز این شیوهی عبادی نسبت به شیوههای دیگر را ملاحظه ننموده باشد.
اذان برای نمازهای روزانه هم که در اوقات معینی طنین انداز میشود؛ در نخستین لحظات سحر، و هنگام نیمروز که مردم به سختی در تکاپو و سرگرم کارهای خود هستند، و هنگام عصر... با شکل و کیفیتی که انجام میگیرد، عیناً همان عظمت را دارد»([69]).
مسجد پیامبر در مدینه
رسول خدا ج نقش و اهمیت مسجد را در نظام زندگی اسلامی دریافته بود و بنابراین اولین برنامهای که در مدت اقامت کوتاه خویش در میان بنی سالم بن عوف - که سر راه مدینه ساکن بودند - مورد توجه قرار داد، ساختن مسجد قباء بود که این آیه دربارهی آن فرود آمده است:
﴿لَا تَقُمۡ فِیهِ أَبَدٗاۚ لَّمَسۡجِدٌ أُسِّسَ عَلَى ٱلتَّقۡوَىٰ مِنۡ أَوَّلِ یَوۡمٍ أَحَقُّ أَن تَقُومَ فِیهِۚ فِیهِ رِجَالٞ یُحِبُّونَ أَن یَتَطَهَّرُواْۚ وَٱللَّهُ یُحِبُّ ٱلۡمُطَّهِّرِینَ١٠٨﴾ [التوبة: 108].
«نخستین بنیادی هم که بعد از استقرار در مدینه پی ریزی نمود، بنای مسجد بزرگ خویش بود که در ساختن آن، با دست خود کار میکرد و حمل سنگهایش را به عهده داشت و در ضمن کار میگفت: «خدایا، زندگی واقعی جز زندگی آخرت وجود ندارد، پس بر انصار و مهاجران ببخشای».
یارانش نیز کار میکردند و این سرود را میخواندند:
لایَسْتَی مَنْ یَعْمُرُ الْـمَساجِد
|
|
یَعْمَلُ فیها قائِمـاً وقاعِداً ومَنْ یَری عَنِ الْغُبارِ ائِداً([70]). |
این مسجد نبوی، نخستین مرکز دعوت اسلامی و بزرگترین محل دولت اسلامی بود.
همان مدرسهای که درهایش را به روی نژادها و اقوام گوناگون عرب، عجم، سفید، سیاه و قشرهای مختلف از قبیل ثروتمندان و تهیدستان و دستجات متنوع پیر و جوان و کودک گشوده بود و آغوش خود را برای زنانی که در جماعت شرکت مینمودند و در آموزشهای علمی حاضر میشدند، باز کرده بود و این در زمانی بود که برای زن حق علم آموزی و مشارکت و همگامی با مردان، قابل تصور نبود!.
مدرسهای که علم و عمل را با هم آموزش داده و جسم و جان را تطهیر نموده و هدف و وسیله را نشان داده، حق و تکلیف را میشناسانید و تربیت را پیش از تعلیم و تجربه را پیش از نظریه و پیرایش نهاد آدمی را قبل از آرایش سرها و قیافهها، مورد توجه قرار میداد.
پس جای تعجب نیست که از دامن آن، خلفایی همچون ابوبکر و عمر و عثمان و علی، فرماندهانی مثل ابوعبیده و خالد و عمرو، قاریانی مانند ابن مسعود و ابی بن کعب و دانشمندانی چون زید بن ثابت و ابن عباس و زنان فاضلی همچون فاطمه، عایشه، حفصه، ام عماره، و امسلمه بیرون بیایند.
مسجد محمدی در همان حالی که آموزشگاه دعوت بود، مرکز حکومت نیز محسوب میشد. پیامبر ج در آنجا برای بیکاران، کار و برای نادانان، آگاهی و برای فقیران، اعانه تهیه میکرد و به راهنماییهای بهداشتی و اجتماعی میپرداخت و اخبار جامعه را پخش میکرد و با نمایندگان دولتها دیدار مینمود و در جنگها به آرایش و ترتیب نیروهای رزمی همت میگمارد و در حال صلح به گسیل مبلّغان و نمایندگان میپرداخت.
مسجد در زمان پیامبر اینچنین بود و در عهد صحابه و تابعین هم همین وضع را داشت.
با این همه، چه کسی میتواند ادعا کند که نماز، یک ابتهال روانی مجرد و برکنار از زندگی میباشد و یا یک واکنش منفی، که اثری در جهت بخشیدن و ترقی دادن زندگی ندارد؟ هرگز...
گفتار خود، راجع به نماز و مسجد را با سخن ارزشمندی از یک محقق مسلمان بپایان میبریم که میگوید:
«در مسجد، امتیازات و تبعیضات مقامی، مالی، نژادی و رنگی ناپدید میشوند و تمام محیط آن، از هوای پاک برادری، برابری و محبت آکنده است. این، نعمت بزرگی است که آدمی روزانه، در میان دنیایی تیره از جنگ و جدال، پنج بار از جو دوستی و آرامش کامل بهره مند گردد و در حالی که تفاوت و اختلاف، خصیصهای معمولی به شمار میرود، از فضای مساوات برخوردار شود و در میان شعلههای کینه و درگیریها و دشمنیهای بیشمار زندگی روزمره، در محیطی سرشار از محبت قرار گیرد».
این، واقعاً بالاترین موهبت است، زیرا نمونهی آشکاری از حیات است. انسانی که ناگزیر است در میان تبعیض و کشمکش و درگیری فعالیت نماید و شاهد مظاهر گوناگون خشم و کینه و دشمنی باشد، هر روز پنج بار، خویشتن را از این پدیدهها بیرون میکشد تا به حقیقت مساوات، برابری و محبت به عنوان سرچشمههای واقعی خوشبختی انسان دست یابد.
به همین خاطر، وقتی که برای انجام نماز مصرف میشود،از دیدگاه خیر و فایده و استفادهی عملی بشریت، به هدر نرفته است و برعکس با آموزش این درسهای گرانمایهای که زندگی را گوارا و قابل تحمل میکند، نهایت ارزش را دارد. درسهای مزبور دربارهی برادری، برابری، دوستی و محبت، با تمرین و تجربهی عملی در زندگی روزانه، پایهها و زمینههایی برای وحدت نوع بشر و حفظ پایداری تمدن ابدی انسانی را تشکیل میدهند.
1082 - [31] (صَحِیح)
وَعَنْ بِلَالِ بْنِ عَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ عُمَرَ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «لَا تَمْنَعُوا النِّسَاءَ حُظُوظَهُنَّ مِنَ الْـمَسَاجِدِ إِذَا اسْتَأْذَنَّکُمْ». فَقَالَ بِلَالٌ: وَاللَّهِ لَنَمْنَعُهُنَّ. فَقَالَ لَهُ عَبْدُ الـلّٰهِ: أَقُولُ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج وَتقول أَنْت لنمنعهن([71]).
1082- (31) بلال بن عبدالله بن عمر س، از پدرش روایت میکند که گفت: پیامبر گرامی اسلام ج فرمودند: «بهرهی زنان را از (آمدن به) مساجد، منع نکنید [و آنها را از آمدن به مسجد، محروم نگردانید؛] آنگاه که از شما (برای آمدن به مسجد) اجازه خواستند.
در این هنگام، بلال س (پسر عبدالله بن عمر س) گفت: سوگند به خدا! زنان را از آمدن به مساجد، منع میکنیم و بدانها اجازهی آمدن به مسجد را نخواهیم داد! عبدالله بن عمر س (با شنیدن این سخن، رو به بلال س کرد و) خطاب بدو فرمود: از رسول خدا ج به تو خبر میدهم (که از منع کردن زنان از آمدن به مساجد نهی فرموده است) و آنگاه تو میگویی که مانع آنها از آمدن به مساجد میشویم!.
1083 - [32] (صَحِیح)
وَفِی رِوَایَةِ سَالِمٍ عَنْ أَبِیهِ قَالَ: فَأَقْبَلَ عَلَیْهِ عَبْدُ الـلّٰهِ فَسَبَّهُ سَبًّا مَا سَمِعْتُ سَبَّهُ مِثْلَهُ قَطُّ وَقَالَ: أُخْبِرُکَ عَنْ رَسُولِ الـلّٰهِ ج وَتَقُولُ: وَاللَّهِ لنمنعهن. رَوَاهُ مُسلم([72]).
1083- (32) و در روایتی که سالم س از پدرش (عبدالله بن عمر س) نقل کرده است، چنین وارد شده که وی گفت: عبدالله بن عمر س با شنیدن این سخن، رو به بلال س نمود و دشنام بدی به وی داد که مثل این دشنام را تا به حال از او نشنیده بودم. آنگاه عبدالله بن عمر س به بلال گفت: از رسول خدا ج به تو خبر میدهم (که از منع کردن زنان از آمدن به مساجد نهی فرموده است) و آن وقت تو میگویی که مانع آنها (از آمدن به مساجد) میشویم!.
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
شرح: «حظوظهنّ»: بهره و پاداش زنان که از آمدن به مسجد و حضور در نماز جماعت، فراچنگ میآورند.
«استأذنکم»: از شما برای آمدن به مسجد، طلب اجازه کنند.
«فاقبل»: روی آورد؛ متوجه شد؛ حملهور شد؛ هجوم آورد.
«فسبّه»: دشنام داد؛ بد و بیراه گفت؛ فحش داد.
«قطّ»: ظرف زمان برای استغراق گذشته و مختص به نفی است و به معنای هرگز. یعنی هرگز در تمامی طول عمرم مثل این دشنام را نشنیده بودم.
«اُخبرک عن رسول الله ج و تقول والله لـمنعنهنّ»: ابن دقیق العید در شرح این حدیث میگوید: «انکار کردن و دشنام دادن عبدالله بن عمر س به فرزندش بلال، نوعی هشدار به کسانی است که با آراء شخصی خود و از روی هوا و هوس، در مقابل احادیث نبوی قرار میگیرند».
مولانا انور شاه کشمیری /، در این باره مینویسد: منظور پسر عبدالله بن عمر س هرگز این نبود که نظریه و دیدگاه شخصی خویش را بر حدیث رسول خدا ج ترجیح بدهد؛ بلکه سخن او با نیت صحیح و با در نظر گرفتن یک مصلحت عمومی بود؛ به همین علّت عبدالله بن عمر س، تا آن حدّ، ناراحت و خشمگین شد.
1084 - [33] (صَحِیح)
وَعَنْ مُجَاهِدٍ عَنْ عَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ عُمَرَ أَنَّ النَّبِیَّ ج قَالَ: «لَا یَمْنَعَنَّ رَجُلٌ أَهْلَهُ أَنْ یَأْتُوا الْـمَسَاجِدَ». فَقَالَ ابْنٌ لِعَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ عُمَرَ: فَإِنَّا نَمْنَعُهُنَّ. فَقَالَ عَبْدُ الـلّٰهِ: أُحَدِّثُکَ عَنْ رَسُولِ الـلّٰهِ ج وَتَقُولُ هَذَا؟ قَالَ: فَمَا کَلَّمَهُ عَبْدُ الـلّٰهِ حَتَّى مَاتَ. رَوَاهُ أَحْمد([73]).
1084- (33) مجاهد س از عبدالله بن عمر س روایت میکند که پیامبر گرامی اسلام ج فرمودند: «نباید هیچ مردی، خانم خویش را از رفتن به مساجد منع کند».
در این هنگام، پسر عبدالله بن عمر س، (بلال، خطاب به پدرش) گفت: ما زنان را از آمدن به مساجد منع میکنیم. عبدالله بن عمر س (با شنیدن این سخن، رو به بلال نمود و خطاب بدو) گفت: من از رسول خدا ج به تو خبر میدهم (که از منع کردن زنان از آمدن به مساجد نهی فرمودهاند،) و آن وقت تو میگویی که مانع آنها (از آمدن به مساجد) میشویم!.
(مجاهد س) گوید: (به خاطر همین سخن،) عبدالله بن عمر تا پایان عمر خویش، با پسرش بلال، سخن نگفت.
[این حدیث را احمد بن حنبل روایت کرده است].
شرح: «فما کلّمه عبدالله حتّی مات»:
دوستی و خشم برای خدا: رسول خدا ج در حدیثی میفرمایند: «من احبّ لله وابغض لله واعطی لله ومنع لله، فقد استکمل الایمان» (ابوداود ح 4681)؛ «هر کس به خاطر خدا دوستی کند و به خاطر خدا خشمگین شود و به خاطر خدا ببخشد و به خاطر خدا منع کند، همانا ایمان او تکمیل شده است».
و نیز میفرماید: «افضل الاعمال: الحبّ فی الله والبغض فی الله» (ابوداود ح 4599)؛ «برترین و بهترین کارها (بعد از ایمان به خدا)، عبارتاند از: دوستی برای خدا و خشم به خاطر خدا».
از حدیث عبدالله بن عمر س دانسته میشود که نباید به رضای مردمی که در ورای آن خشم خدا نهفته است اهمیت داد، چرا که مردم از جهت ذوق و بینش تفکر و آرزوها و اهداف و روشها به شدت با هم مختلف هستند و فعالیت برای راضی کردن همهی آنها بیهوده و نابجاست.
و انسان مسلمان، باید حب و خشم، بخشش و منع و رضایت و ناخشنودی او به خاطر خداوند و دین او باشد، نه به خاطر نفس و منافع خویش... همچون آن سودجویان منافق که خداوند در کتاب خود، آنان را ملامت میکند و میفرماید:
﴿وَمِنۡهُم مَّن یَلۡمِزُکَ فِی ٱلصَّدَقَٰتِ فَإِنۡ أُعۡطُواْ مِنۡهَا رَضُواْ وَإِن لَّمۡ یُعۡطَوۡاْ مِنۡهَآ إِذَا هُمۡ یَسۡخَطُونَ٥٨﴾ [التوبة: 58].
«در میان آنان کسانی هستند که در تقسیم زکات از تو عیبجویی میکنند و ایراد میگیرند(و نسبت بیعدالتی را به تو میدهند! اینان جز به فکر حطام دنیا در اندیشهی چیز دیگری نیستند، و لذا) اگر بدانان چیزی از غنائم داده شود خشنود میشوند و چیزی از آن بدیشان داده نشود هر چه زودتر خشم میگیرند (و اخم و تخم میکند)».
آری اخلاص و جویاشدن رضایت خدا در عمل و تصفیهی آن از شایبههای شخصی یا دنیوی، یکی از ثمرههای توحید کامل و به معنای منحصرکردن عبادت و استعانت از پروردگارﻷ است که خداوند سبحان در سورهی فاتحه، سورهای که مسلمانان در شبانهروز حداقل هفده بار در روز به وسیلهی آن با خدای خود راز و نیاز میکنند چنین میفرماید:
﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ٥﴾ [الفاتحة: 5].
«تنها تو را میپرستم و تنها از تو یاری میطلبیم».
براستی که با این اخلاص است که انسان مؤمن تبدیل به بندهی حقیقی خداوند میشود نه بندهی هوی و خواستههای دیگران و نه بندهی دنیای خود یا دیگران.
با این اخلاص پیراسته برای خدا است که انسان از هر قید و بندی نجات و از هرگونه بندگی برای غیر خدا، اعم از بندگی دینار، درهم، همسر و زیور، زینت و مظهر، مقام و منصب، نیروی غریزه و عادات و بالاخره از انواع بندگیهای دنیوی (که مردم را اسیر کرده است)، آزاد میگردد و چنان گام بر میدارد که خداوندﻷ، پیامبر خود را بدان راهنمایی نموده است:
﴿قُلۡ إِنَّ صَلَاتِی وَنُسُکِی وَمَحۡیَایَ وَمَمَاتِی لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ١٦٢﴾ [الأنعام: 162].
«بگو، نماز و عبادت و زیستن و مردن من از آن خدا است که پروردگار جهانیان است (و این است که تنها خدا را پرستش میکنم و کارهای این جهان خود را در مسیر رضایت او میاندازم و بر بذل مال و جان در راه یزدان میکوشم و در این راه میمیرم، تا حیاتم، ذخیره مماتم شود)».
عبدالله بن عمر س با فرزندش، سخن نمیگوید:
رسول خدا ج در حدیثی میفرمایند: «لایحلّ لرجل ان یهجر اخاه فوق ثلاث لیالٍ؛ یلتقیان فیُعرض هذا ویعرض هذا؛ وخیرهما الذیی یبداً بالسلام» (بخاری و مسلم)؛ «روا نیست که مسلمان، بیشتر از سه روز با برادر مسلمانش سخن نگوید؛ به هم دیگر میرسند و از هم رویگردان میشوند؛ و بهترین آنان، کسی است که به دیگری سلام کند».
در حقیقت، مسلمان باید نسبت به دیگران مهربان، با گذشت و بامحبت باشد و اهل دشمنی و قهر کردن و قطع رابطه نباشد؛ زیرا این کارها، موجب جدایی و تفرقه و پراکندگی مسلمانها خواهد شد و به همین دلیل است که پیامر ج از این که مسلمانی بیشتر از سه روز با برادر مسلمانش سخن نگوید، حرام دانسته است.
مفهوم مخالف حدیث، این است که تا سه روز، سخن نگفتن به خاطر رعایت حال مردم و شفقت و دلسوزی بر آنها جایز است؛ زیرا دوری و هجران در اثر خشم و غضب پیش میآید و غلبه بر آتش خشم در مرحلهی اول دشوار است؛ پس به انسان مهلت داده شده است تا آتش غضب را فرو نشاند و یا آن را بیاثر سازد؛ امّا زیاده بر آن حرام است؛ مگر این که مصلحت دینی یا بالاتری در آن باشد؛ به عنوان مثال: از تباه گشتن دینش یا ضرر جانی و مالی بترسد که در این صورت جایز است؛ و چه بسا دوری گزیدن بهتر از رابطهی موذیانه، مفید باشد؛ تا جایی که خداوند در تأدیب زنان میفرماید:
﴿وَٱلَّٰتِی تَخَافُونَ نُشُوزَهُنَّ فَعِظُوهُنَّ وَٱهۡجُرُوهُنَّ فِی ٱلۡمَضَاجِعِ وَٱضۡرِبُوهُنَّۖ فَإِنۡ أَطَعۡنَکُمۡ فَلَا تَبۡغُواْ عَلَیۡهِنَّ سَبِیلًا﴾ [النساء: 34].
«و زنانی را که از سرکشی و سرپیچی ایشان بیم دارید، پند و اندرزشان دهید؛ و اگر مؤثر واقع نشد، از همبستری با آنان خودداری کنید و بستر خویش را جدا کنید (و با ایشان سخن نگویید. و اگر باز هم مؤثر واقع نشد و راهی جز شدّت عمل نبود) آنان را (تنبیه کنید و کتک مناسبی) بزنید؛ پس اگر از شما اطاعت کردند (ترتیب تنبیه سه گانه را مراعات دارید و از اخفّ به اشدّ نروید و جز این) راهی برای (تنبیه) ایشان نجویید».
و پیامبر ج نیز با سه نفر از یاران خویش که در جنگ تبوک بدون عذر تخلّف ورزیده بودند، سخن نگفتند و به یارانشان دستور دادند که با آنان سخن نگویند؛ تا این که زمین با این همه فراخی بر آنان تنگ شد و دانستند که پناهگاهی جز خدا برای آنان نیست؛ و یا پیامبر ج با زنانشان، یک ماه سخن نگفتند (بخاری).
و یا عبدالله بن عمر س با پسر، و عبدالله بن مغفّل س با برادزادهاش، سخن نگفتند؛ مدار بحث، این است که اگر مصلحت سخن نگفتن، برتر از زیان آن بود، جایز است.
به هر حال؛ منظور پسر عبدالله بن عمر س هرگز این نبود که نظریه و دیدگاه شخصی خویش را بر حدیث رسول خدا ج ترجیح دهد؛ بلکه سخن او با نیت صحیح و با در نظر گرفتن یک مصلحت عمومی (ظاهر شدن فتنه) بود؛ امّا تعبیر و روش کلام او درست نبود و شبیه به مخالفت با حدیث رسول خدا ج بود؛ به همین علّت عبدالله بن عمر س (به خاطر خدا و عشق به سنّت پیامبر ج) تا آن حدّ از پسرش ناراحت و خشمگین شد.
«فلسفهی برگزاری نماز به صورت جماعت در مساجد»:
مقصود از عبادت چه از نظر روحی و چه از لحاظ صوری و اجتماعی، ساختن انسانی صالح و کاملی است که بتواند با اتکال به معبود خود: «الله» در برابر پدیدههای زندگی و تحولات اجتماعی از خود ایثار و خود گذشتگی نشان دهد؛ و بتواند در راه تکامل خود و جامعه اش نقش سازنده و بزرگتری را ایفا کند، و این هدف بدست نخواهد آمد مگر زمانی که روح عبادت از لابلای عبادتگاههای انفرادی، وکنج خانههای شخصی و در زیر سقف خلوتگاهها و عزلت گزینیهای ردی بدر آید. و تدریجاً به تمام شؤون زندگی فردی و اجتماعی کشیده شود، تا اینکه فروغ چنین عبادتی، و تجلّی روح آن در صحنهی گیتی میان فرد و جامعه در همهی جوانب زندگی چنان واحدی را تشکیل دهد، که احساس مسؤولیت درونی را با تعهد وظایف اجتماعی توأم سازد، و با اتحاد و هماهنگی کامل: ﴿صَفّٗا کَأَنَّهُم بُنۡیَٰنٞ مَّرۡصُوصٞ﴾ [الصف: 4]([74]): «جهان بشریت را بسوی تکامل مادی و معنوی به حرکت درآورد».
آری اینجاست که روح پرفروغ اسلام به پیروان این مکتب راستین خود چنین دستور میدهد: مسلمانان جهان اسلام موظفند برای برگزاری عبادات و طرح ریزی و اتخاذ تصمیم دربارهی صدها برنامهی دیگر تربیتی و عملی و... پایگاهی به نام مسجد تأسیس نمایند، و با اجتماع خود در آن طبق برنامهی خاصی و با تشکل و ارادهی خلل ناپذیری به سوی تکامل، و سعادت مادی و معنوی به حرکت درآیند.
این اجتماع در هر شبانه روز: (اوقات پنجگانه) و هر هفته: (نماز جمعه) و هر سال در سطح جهانی: (مراسم حج) تشکیل شود.
اکنون با جرأت میتوان ادعا کرد که همین اجتماعات و گرد هم آییهای مسلمانان، که مطابق سلسله مراتب خاصی و هر کدام در روز معین و مکان مشخصی: (بنابر اقتضای زمان و مکان) تشکیل میگردد، جز با نیروی ایمان و جاذبه و اعتقاد راسخ به خدای لایزال امکان پذیر نیست؛ و با هیچ بهائی و یا زور و زری، و خلاصه با هیچ نیروی ریا و تزویری نمیتوان چنین اجتماع باشکوهی را فراهم ساخت.
براستی فقط اتکاء به خدای بزرگ، و جاذبه و کشش نیروی ایمان و قدرت معنویت است که با این اُبهت و عظمت، و شکوه و جلال، میتوان این نوع اجتماعات بیشایبه و خالی از هرگونه تجمل و خودنمائی را با کمال میل و رغبت: بدون اجبار و اکراه تشکیل داد یعنی اجتماعاتی که با شعارهای کوبنده و صدای رعدآسای «الله اکبر وحیِّ عَلَی الصلاةِ، حیّ علی الفلاح...» در نمازهای پنجگانه و نماز جمعه... و صدای «لبیک اللهم لبیک...» در مراسم حج، که در زمین و زمان طنین افکناند، دلها و صفهای دشمنان دین و دنیا را از زمین و دریا و فضا بلرزه درمیآورد و آنها را به وحشت و دست پاچگی میاندازد.
بنابراین اسلام برگزاری نمازهای پنجگانه را به صورت جماعت در مساجد و مُصلّیها، به این علت ضروری قرار داه است، چون مساجد علاوه بر اینکه پایگاه تجمع مسلمانان و محل انجام فرائض الهی است محل مناسبی نیز برای سایر مسائل اجتماعی و اخلاقی، و رفع مشکلات اقتصادی و انسانی جامعه میباشد، زیرا در حقیقت هستهی نظام اجتماعی در مسجد قوام میپذیرد، و بذر محبّت و تعاون، و ریشهی نهال الفت و اخوت نیز در اجتماعات مساجد کاشته و پرورش مییابد.
تردیدی در این نیست که هرگاه در تحکیم و نیرومند ساختن این اساس و پایهی نظام اجتماعی سستی و بیاعتنائی به عمل آید، دیری نمیپاید که شیرازهی نظام زندگی از هم میپاشد و خودبرتری جای اتحاد و برادری و محبت و نوع دوستی را میگیرد، چون در واقع نماز جماعت علاوه بر تثبیت و تحکیم بُعدِ روابطِ انسان با پروردگار خویش، از نظر بعد اجتماعی و مردمی نیز بسیار مؤثر بوده و نقش سازندهای را در ایجاد وحدت و تشکل مسلمین ایفا میکند، و چنین اجتماع و گردهمایی در محلههای متعدد شهرها و در روستاها روزی پنج بار جهت برگزاری یک فریضهی دینی، این فرصت را به مسلمانان میدهد که با هم تجدید دیدار نمایند و به وسیلهی سلام و احوالپرسی متقابل، همدیگر را بهتر بشاسند، و پیوسته اتفاق و همبستگی خود را در صفهای فشرده مستحکمتر سازند، و کینه و خودخواهیها و خودبینیها را بدور اندازند، که نهایتاً در جوار همدیگر یک زندگی پر از صفا و صمیمت، همجواری و هم زیستی داشته باشند.
در اثر تجمع مسلمانان در چنین پایگاههایی است که افراد شهرنشین و روستانشین میتوانند از حال و وضع یک دیگر باخبر شوند، و در ضمن گفت و شنود دربارهی رویدادهای روزانه، ساعت به ساعت اطلاع و آگاهی یابند و در نتیجه با احساس هم کیشی، و مسؤولیت انسانی و همجواری در غم و شادی همدیگر خود را سهیم، و ملزم به تشریک مساعی نمایند، و برای رویارویی با مشکلات زندگی به تبادل نظر و چارجوئی بپردازند.
چرا اینطور نباشد؟! در حالیکه فرد فرد مسلمانانِ مُوحِّد که ندای اذان محمدی ج را شنیدند بنابر مسؤولیت دینی، خود را ملزم به اجابت آن میدانند و جهت عبادت و بندگی آفریدگار خود دست از کسب و کار کشیده و روانهی مساجد میشوند، و در این مکان مقدس و سنگر اتحاد و مبارزه بدون اجبار و اکراهی تجمع حاصل میکنند و افراد پیر و جوان و سالم و علیل، گدا و ثروتمند، شاد و غمگین، در کنار هم با صفهای گروهی فشرده بدون هیچ گونه تشخّص و تمیزی، و بدون بالا و پایینی: ﴿کَأَنَّهُم بُنۡیَٰنٞ مَّرۡصُوصٞ﴾ [الصف: 4]. در برابر خالق خود یک جهت و یک نواخت با قامتی استوار میایستند و همه با هم با یک نیت و هدف، و با یک قرائت و آهنگ، و با یک حرکت نشست و برخاست به عبودیت و پرستش خداوند متعال میپردازند.
آری این صف بندی خلل ناپذیر، و این تجمّع و تشکل با برکت، مرکب از افراد سرخ و سفید، بازاری و اداری، کارگر و کارفرما، رفتگر و غیررفتگر، باسواد و بیسواد، قوی و ضعیف، گدا و ثروتمند، همه و همه بدون تعیین و تشخیص جای کسی تشکیل شده است، به طوری که هر کسی که زودتر وارد مسجد شد و در جای خود نشست، هیچ مقامی نمیتواند او را در سر جایش بلند کند و در جای دیگر بنشاند.
بنابراین میتوان گفت در سراسر گیتی تجمع عبادت اسلامی است که تمام امتیازات طبقاتی را از بین میبرد، و فقط صفهای فشردهی نمازگزاران پیرو سنت محمدی ج است که تعصبات شخصی و قومی، و نسلی و نژادی، و سایر نمودها و مشخصات ظاهری را محو و نابود میکند، و ملاک برتری را تنها در تقوی و پرهیزگاری، و خدمت به بنی نوع خود میداند و بس.
با جرأت میتوان گفت: روزی پنج بار تشکیل چنین اجتماعاتی ریشه و بن همهی خودستائیها و اختلافات و ناملایمات جامعه را از بیخ میکند، و تمام افراد شرکت کننده در این نوع اجتماعات در پیش خود چنان احساس میکنند که همه باید تحت لوای ایمان و اعتقاد راسخ به یک مبدأ هستی یعنی خدای بزرگ دست در دست همه نهند، و بعنوان یک امت واحده برادروار به زندگی شرافتمندانهی خود ادامه دهند و از اینجاست که حسّ تعاون و همکاری و برادری و نوعدوستی در میان آنان رشد و نموّ میکند و آنان را بعنوان انسان واقعی به جامعه معرفی میکند، نه اینکه به مثابهی حیوان درنده به نام انسان در جامعهی انسانی زندگی کند.
[1]- بخاری 2/131 ح 645؛ مسلم از 45 ح (249-650)؛ نسایی 2/103 ح 837؛ موطأ مالک 1/129 ح 1، «کتاب صلاة الجماعة»؛ و مسند احمد 2/65.
[2]- مسلم 1/451 ح (251-651)؛ ابوداود 1/371 ح 548؛ ترمذی 1/422 ح 217؛ نسایی 2/107 ح 848؛ و ابن ماجه 1/259 ح 791.
[3]- مسلم 1/374 ح (255-653)؛ ابوداود 1/374 ح 552؛ نسایی 2/109 ح 850؛ ابن ماجه 1/360 ح 792؛ و مسند احمد 3/423.
[4]- بخاری 2/156 ح 666؛ مسلم 1/484 ح (22-697)؛ ابوداود 1/642 ح 1063؛ نسایی 2/15 ح 654؛ ابن ماجه 1/302 ح 936؛ دارمی 1/328 ح 1275؛ موطأ مالک 1/73 ح 10 «کتاب الصلاة»؛ و مسند احمد 2/74.
[5]- بخاری 2/159 ح 673؛ مسلم 1/394 ح (66-559)؛ ترمذی 2/184 ح 353؛ نسایی 2/111 ح 853؛ ابن ماجه 1/301 ح 935؛ دارمی 1/330 ح 1280؛ و مسند احمد 6/40.
[6]- مسلم 1/393 ح (67-560).
[7]- مسلم 1/493 ح (63-710)؛ ابوداود 2/50 ح 1266؛ ترمذی 1/282 ح 421؛ نسایی 2/116 ح 865؛ ابن ماجه 1/364 ح 1151؛ دارمی 1/400 ح 1448؛ و مسند احمد 2/331.
[8]- بخاری 9/337 ح 5238؛ مسلم 1/326 ح (134-442)؛ دارمی 1/330 ح 1278؛ و مسند احمد 2/7.
[9]- صحیح بخاری / کتاب الاذان / 647، الاحکام شرح عمدة الاحکام (1/148).
[10]- الاحکام شرح عمدة الاحکام (1/152).
[11]- بخاری.
[12]- فتح الباری / ج 2 ص 52.
[13]- بخاری روایت کرده است.
[14]- حدیث متفق علیه [بخاری و مسلم].
[15]- بخاری روایت کرده است.
[16]- به روایت مسلم آمده است.
[17]- الاحکام / ج 1 ص 157.
[18]- معنای برخی لغات: متلفعات = پوشندگان، (التلفع) به معنای پوشش بدن با سَر است و گاهی هم فقط به معنای پوشش سَر میآید / مرو طهنَّ = جمع مرط است و آن هر لباسی دوخته نشده است که زن خود را باآن میپوشاند و یا دور کمر خود میبندد. / الغَلَس = تاریکی آخر شب.
[19]- به روایت بخاری آمده است.
[20]- به روایت بخاری و مسلم آمده است. (أعتم) داخل شدن در تاریکی شب است و (العتمة) تاریکی شب است که تا سپری شدن یک سوم از شب ادامه دارد و همچنین به نماز عشائی که در این مدت اقامه میشود، (عتمه) گویند.
[21]- به روایت بخاری آمده است.
[22]- به روایت بخاری و مسلم آمده است / عیرٌ = قافه / آیه مذکور = سورهی جمعه، آیهی 11
[23]- فتح الباری / ج 5 - ص 56.
[24]- به روایت مسلم آمده است.
[25]- فتح الباری، ج 5، ص 56.
[26]- المجموع از امام نووی / ج 3 - ص 528.
[27]- بیهقی نیز چنین روایتی را آورده است.
[28]- ترجمه حدیث مذکور قبلاً گذشت.
[29]- اشاره دارد به حدیثی که ابن عمر س روایت کرد، ولی پسرش (بلال) ضمن مخالفت گفت: (قسم به خدا مانع رفتن زنان به مسجد میشویم). به حدیث مراجعه شود.
[30]- مراجعه شود به: تحریر المرأة فی عصر الرسالة: تألیف استاد ابوشقه / ج 2.
[31]- مسلم 1/328 ح (142-443)؛ و نسایی 8/154 ح 5129.
[32]- مسلم 1/328 ح (143-443)؛ ابوداود 4/410 ح 4175؛ و نسایی 1/154 ح 5128.
[33]- ابوداود 1/382 ح 567.
[34]- ابوداود 1/383 ح 570.
[35]- ابوداود 4/410 ح 4174؛ نسایی 8/153 ح 5127؛ ابن ماجه 2/1326 ح 4002؛ و مسند احمد 2/246.
[36]- ابوداود 4/400 ح 4173؛ ترمذی 5/98 ح 2786؛ و مسند احمد 4/413.
[37]- ابوداود 1/375 ح 554؛ و نسایی 2/105 ح 843.
[38]- ابوداود 1/371 ح 547؛ نسایی 2/106 ح 847؛ و مسند احمد 6/446.
[39]- ابوداود 1/373 ح 551؛ و ابن ماجه 1/260 ح 793.
[40]- ابوداود 1/68 ح 88؛ ترمذی 1/262 ح 142؛ نسایی 2/110 ح 852؛ ابن ماجه 1/202 ح 616؛ موطأ مالک 1/159 ح 49 «کتاب قصر الصلوة»؛ دارمی 1/392 ح 1427؛ و مسند احمد 4/35.
[41]- ابوداود 1/70 ح 91؛ ترمذی 2/189 ح 357؛ ابن ماجه 1/298 ح 923؛ و مسند احمد 5/280.
[42]- ابوداود 4/135 ح 3758؛ و بغوی در «شرح السنّة» 3/355 ح 800.
[43]- مسلم 1/453 ح (256-654)؛ ابوداود 1/373 ح 550؛ نسایی 2/108 ح 849؛ ابن ماجه 1/255 ح 777؛ و مسند احمد 1/414.
[44]- مسند احمد 2/267.
[45]- مسند احمد 2/537.
[46]- مسلم 1/453 ح (258-655)؛ ابوداود 1/366 ح 536؛ ترمذی 1/397 ح 204؛ نسایی 2/29 ح 683؛ ابن ماجه 1/242 ح 733؛ دارمی 1/295 ح 1205؛ و مسند احمد 2/410.
[47]- ابن ماجه 1/242 ح 734.
[48]- ابن ماجه 1/259 ح 793.
[49]- تفسیر نمونه ج 4 صص 549 – 550.
[50]- ابوداود 1/375 ح 553؛ نسایی 2/108 ح 851؛ و ابن ماجه 1/260 ح 792.
[51]- بخاری 2/137 ح 650؛ و مسند احمد 6/443.
[52]- موطأ مالک 1/131 ح 7 «کتاب صلاة الجماعة».
[53]- الاهرام 13/11/1989 م.
[54]- ابن ماجه 1/312 ح 972؛ و مسند احمد 5/69.
[55]- بنابر حدیث متفق علیه؛
[56]- روایت مورد اتفاق.
[57]- هر مسلم، ترمذی، ابوداود، ابن ماجه و نسایی، آن را روایت نمودهاند و ترمذی آنرا حسن دانسته است، همچنانکه ابن خزیمه و ابن حبان نیز در صحیح خود نقل کردهاند و حاکم گفته است: به شرط مسلم صحیح است.
[58]- روایت از مسلم و ابن ماجه و دیگران.
[59]- متفق علیه
[60]- روایت از مسلم و بخاری و صاحبان سنن.
[61]- «أَلَّذِی یَرْکَعُ ویَسْجُدُ قَبْلَ الْاِمامِ إِنَّمَا نَاصِیَتُهُ بِیَدِ شَیْطانٍ». روایت از بزار و طبرانی با سند خوب.
[62]- روایت از ابن حبان و حاکم.
[63]- ﴿فَإِذَا قُضِیَتِ ٱلصَّلَوٰةُ فَٱنتَشِرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَٱبۡتَغُواْ مِن فَضۡلِ ٱللَّهِ﴾ [الجمعة: 10]
[64]- مسجد مکانی است برای نماز و هر کاری که برای جامعهی مسلمین اهمیت داشته باشد.
[65]- «سورهی توبه: 112»﴿ٱلتَّٰٓئِبُونَ ٱلۡعَٰبِدُونَ ٱلۡحَٰمِدُونَ ٱلسَّٰٓئِحُونَ ٱلرَّٰکِعُونَ ٱلسَّٰجِدُونَ ٱلۡأٓمِرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَٱلنَّاهُونَ عَنِ ٱلۡمُنکَرِ وَٱلۡحَٰفِظُونَ لِحُدُودِ ٱللَّهِ﴾ [التوبة: 112].
[66]- «أَعْلِنُوا هذَا النِّکاحَ واجْعَلُوهُ فِی المساجِدِ واضْرِبُوا عَلَیْهِ بِالدَّفِّ».
در کشف الخفاء میگوید: این را ترمذی از عایشه روایت کرده ولی ضعیف دانسته است، اما شواهدی دارد که شاید خوب باشد. ج 1، ص 145.
[67]- روایت از ابن ماجه؛ اسنادش صحیح و راویانش موثق هستند، چنانکه بوصیری در «الزوائد» گفته است: «ثلاثه لاترتفع صلاتهم فوق رووسهم شبرا: رجل امّ قوماً وهم له کارهون، وامرأة باتت وزوجها علیها ساخط واخوان متصارمان».
[68]- از کتاب «تجدید التفکیر الدینی فی الاسلام» اقبال، ترجمه عربی از عباس محمود، ص 108.
[69]- از کتاب «الدعوة الی الاسلام» ترجمه (عربی) حسن ابراهیم حسن و همکارش.
[70]- ترجمه: کسی که مسجد میسازد، و ایستاده و نشسته در آن کار میکند، و کسی که از گرد و خاک فرار میکند، برابر نیستند.
[71]- مسلم 1/328 ح (14-442)؛ ابوداود 1/382 ح 566؛ ابن ماجه 1/8 ح 16؛ و مسند احمد 2/140.
[72]- مسلم 1/327 ح (135-442).
[73]- مسند احمد 2/36.
[74]- صف زدهای گوئی ایشانند دیواری استوار؛ (آمیخته با سرب). سورهی صف، آیه 4.