باب (24)
راست کردن صفهای نماز و برابر و پیوسته کردن آنها به نحوی که فاصلهای در بین
افراد نباشد
باب (24) راست کردن صفهای نماز و برابر و پیوسته کردن آنها به نحوی که فاصلهای در بین افراد نباشد
1085 - [1] (صَحِیح)
عَن النُّعْمَانِ بْنِ بَشِیرٍ قَالَ: کَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج یُسَوِّی صُفُوفَنَا حَتَّى کَأَنَّمَا یُسَوِّی بِهَا الْقِدَاحَ حَتَّى رَأَى أَنَّا قَدْ عَقَلْنَا عَنْهُ ثُمَّ خَرَجَ یَوْمًا فَقَامَ حَتَّى کَادَ أَنْ یُکَبِّرَ فَرَأَى رَجُلًا بَادِیًا صَدْرُهُ مِنَ الصَّفِّ فَقَالَ: «عِبَادَ الـلّٰهِ لَتُسَوُّنَّ صُفُوفَکُمْ أَوْ لَیُخَالِفَنَّ اللهُ بَیْنَ وُجُوهِکُمْ». رَوَاهُ مُسلم([1]).
1085- (1) نعمان بن بشیر س گوید: رسول خدا ج صفهای ما را همچون چوبهای تیر، راست و برابر میکردند تا زمانی که میدیدند مقصودشان را فهمیدهایم؛ آنگاه روزی بیرون آمدند (و به نماز) ایستادند و در آستانهی آن بود که تکبیرة الاحرام گویند که به ناگاه ملاحظه کردند که شخصی، سینهاش را از صف پیش انداخته است؛ در اینجا بود که فرمودند:
«ای بندگان خدا! یا صفهایتان را راست کنید و یا این که خداوند بین شما، اختلاف و تفرقه میاندازد».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «یسوّی»: هم سطح میکرد؛ صاف وهموار و تراز و یکنواخت و راست و برابر مینمود؛ مرتب و منظّم میکرد.
«القِداح»: با کسر قاف: چوب ساییده شدهی تیر است؛ و واحد آن «قِدح» با کسر قاف است؛ یعنی صفهای نماز ما را به حدّی راست و صاف میکرد که انگار با آنها تیر راست میکرد.
«حتّی رأی انّا قد عقلنا عنه»: پیامبر ج به صاف کردن صفها چنان ادامه میداد تا این که یقین کرد که ما راست کردن صفها را یاد گرفتهایم و مقصود ایشان را در این مورد فهمیدهایم.
«کاد»: نزدیک بود. این فعل از افعال مقاربه است که مبتدا را به عنوان اسم خود رفع و خبر را به عنوان خبر خود نصب میدهد؛ و گاهی به معنای «خواست» به کار میرود؛ مانند: «اکاد اُخفیها»: میخواهم آن را پنهان کنم. امّا در متن حدیث، «کاد» یکی از افعال مقاربه و به معنای «نزدیک بود» میباشد.
«بادیاً صدره من الصف»: سینهاش را از صف نماز، پیش انداخته بود و در صف نماز، بینظمی را ایجاد کرده بود.
«لیخالفنّ الله بین وجوهکم»: این عبارت را به دو گونه میتوان ترجمه کرد:
خداوند بلندمرتبه، بین شما اختلاف و تفرقه میاندازد.
خداوند بلندمرتبه، صورتهای شما را دگرگون خواهد کرد و آنها را از حالت واقعی خود تغییرمیدهد و چهرههایتان را مسخ میکند.
در تأیید هردو مفهوم، روایاتی وجود دارد؛ چنان که در «ابوداود» روایتی با این الفاظ وجود دارد: «او لیخالفنّ الله بین قلوبکم».
و مفهوم دوم را نیز روایت «مسند احمد بن حنبل» تأیید میکند؛ آنجا که به جای «مخالفت»، واژهی «طمس» (مسخ) به کار رفته است.
«لتسونّ صفوفکم»: علماء و صاحبنظران فقهی، اتفاقنظر دارند که در میان سنّتهای نماز، «تسویة» (برابر کردن صفها) بیش از سایر سنّتهای نماز، مورد تأکید قرار گرفته است؛ تا جایی که عدّهای از آنان، آن را واجب میدانند؛ البته جمهور بر این باورند که برابر کردن صف، از شرایط نماز نیست؛ از این رو، بدون آن، نماز ادا میگردد؛ و فقط از دیدگاه علامه ابن حزم ظاهری، در صورت عدم برابری صفوف نماز، نماز فاسد خواهد شد؛ و پرواضح است که دیدگاه وی، در این مورد، شاذّ و نادر است.
به هر حال؛ اسلام، جماعت و اتّحاد و نظم و ترتیب را دوست دارد و از تنهایی و بریدگی و بینظمی، متنفّر میباشد؛ و نماز جماعت نیز، یکی از راههایی است که اسلام، فرزندان خویش را در راستای چنین مفاهیم ارزنده و بایستهای، آموزش میدهد.
بههمین دلیل، پیامبر گرامی اسلام ج، قبل از تکبیرة الاحرام، نگاهی به نمازگزاران میانداخت و میفرمود:
«تَراصُّوا واعْتَدِلُوا» (صحیح بخاری و صحیح مسلم)؛ «به هم متّصل و فشرده شوید».
یا میفرمود: «سَوُّوا صفوفکم فانّ تسویة الصفوف من تمام الصلوة» (احمد، ابوداود و نسایی)؛ «صفوف خود را راست و هماهنگ کنید؛ زیرا هماهنگی صفوف، مُتمّم و کاملکنندهی نماز است».
و یا میفرمود: «لاتختلفوا فتختلف قلوبکم» (ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه)؛ «ناهماهنگ نایستید تا دلهای شما ناهماهنگ نشود».
و یا میفرمود: «لَتُسَوُّنَّ صفوفکم او لیخالفنّ الله بین وجوهکم» (احمد)؛ «صفهای خود را برابر و هماهنگ کنید وگرنه خداوند بین شما اختلاف و تفرقه میاندازد».
با این احادیث صحیح، معلوم گردید که تشکیل جماعت برای ادای نماز، به عنوان یک نماد قوی برای پیاده کردن مبادی اجتماعی اسلام، در نظم و ترتیب و اعتدال و هماهنگی صفوف و یک سویی امّت اسلامی، تلقّی میشود و صفوف جماعت، آیینهای است که معانی و افکار و پایبندهای جامعهی اسلامی را منعکس میسازد.
1086 - [2] (صَحِیح)
وَعَن أنس قَالَ: أُقِیمَتِ الصَّلَاةُ فَأَقْبَلَ عَلَیْنَا رَسُولُ الـلّٰهِ ج بِوَجْهِهِ فَقَالَ: «أَقِیمُوا صُفُوفَکُمْ وَتَرَاصُّوا فَإِنِّی أَرَاکُمْ مِنْ وَرَاءِ ظَهْرِی». رَوَاهُ الْبُخَارِیُّ. وَفِی الْـمُتَّفَقِ عَلَیْهِ قَالَ: «أَتِمُّوا الصُّفُوف فَإِنِّی أَرَاکُم من وَرَاء ظَهْری»([2]).
1086- (2) انس س گوید: نماز جماعت برپا شد؛ آنگاه رسول خدا ج متوجه ما شدند و رو به ما کردند و فرمودند: «صفهایتان را راست کنید و پیوسته سازید؛ زیرا من از پشت سر خویش، شما را میبینیم».
[این حدیث را بخاری روایت کرده است؛ و در حدیثی که بخاری و مسلم به روایت آن پرداختهاند، چنین وارد شده است که پیامبر ج فرمودند]:
«صفهای نماز را راست و هماهنگ و برابر و یکنواخت کنید؛ من شما را از پشت سر میبینم».
شرح: «اقیمت الصلوة»: برای نماز جماعت، اقامه گفته شد؛ نماز با گفتن اقامهی مؤذّن، برپا شد.
«اقیموا»: راست و یکنواخت کنید؛ برابر و صاف کنید؛ پیوسته و منظّم نمایید؛ صفها را تکمیل و برابر و پیوسته کنید به نحوی که فاصلهای در بین آنها نباشد.
«تراصّوا»: صفهای نماز را پیوسته دارید.
«اتمّوا»: صف را کامل کنید و فاصلهای در بین آنها قرار ندهید.
1087 - [3] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)
وَعَنْهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «سَوُّوا صُفُوفَکُمْ فَإِنَّ تَسْوِیَةَ الصُّفُوفِ من إِقَامَة الصَّلَاة». إِلَّا أَنَّ عِنْدَ مُسْلِمٍ: «مِنْ تَمَامِ الصَّلَاةِ»([3]).
1087- (3) انس س گوید: پیامبر ج فرمودند: «صفهایتان را (در نماز)، راست و هماهنگ و برابر و پیوسته کنید؛ زیرا راست کردن صفها، از برپا داشتن نماز است».
[این حدیث، مورد اتفاق امام بخاری و امام مسلم است و هردو به روایت آن پرداختهاند؛ و در روایت مسلم آمده است]:
«چون راست کردن صفها، (بخشی) از تکمیل کردن نماز است».
شرح: «سوّوا»: راست و یکنواخت کنید؛ برابر و صاف نمایید؛ پیوسته و منظم کنید؛ صفها را کامل کنید و فاصله در بین آنها قرار ندهید.
«اقامة الصلوة»: این عبارت را به دو گونه میتوان تفسیر کرد:
راست کردن صفها، بخشی از تکمیل کردن نماز است؛ یعنی راست کردن صفها نیز بخشی از تکمیلکنندههای نماز است.
راست کردن صفها، از زمرهی «اقامهی نماز» است؛ آنجا که خداوند میفرماید: ﴿وَأَقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ...﴾ [البقرة: 43]؛ «نماز را برپای دارید».
مفسّران گفتهاند: تعبیر به «اقیموا»، اشاره به آن است که نماز شما تنها اذکار و اوراد نباشد بلکه آن را به طور کامل به پا دارید که مهمترین رکن آن، توجه قلبی و حضور دل در پیشگاه خدا و تأثیر نماز در روح و جان آدمی و برابر کردن صفها است.
به هر حال، نماز کامل، آن است که اندامهای بدن از حرکت باز ایستند؛ صفهای نماز، تکمیل و راست گردد؛ نمازگزار به وسیلهی بازی با اندام، غافل نماند و روباهآسا به این طرف و آن طرف نگاه نکند؛ و همچون خروس نوک نزند و خیلی تند و سریع، به رکوع و سجده نپردازد؛ بلکه همانگونه که خداوند بلندمرتبه تشریع فرموده است، نماز را با تمامی ارکان و حدّ و حدودش ادا نماید.
بنابراین، لازم است، مسلمان نمازگزار توجه داشته باشد که در نماز با خداوند بلندمرتبه به گفتگو میپردازد؛ و باید در هر حرکتی از حرکات نماز و در هر وقتی از اوقات آن و در هر رکنی از ارکان آن، حضور قلب داشته باشد؛ از این رو، نمازگزارانی که تمامی همّ و قصد آنان، این باشد که از نماز فارغ شوند و از آن، رهایی یابند و آن را بار سنگینی بر دوش خود احساس میکنند و ارکان و حدّ و حدود آن را مراعات نمیکنند و صفهای نماز را کامل و پیوسته و راست و یکنواخت و صاف و منظم نمیکنند، اینگونه نماز خواندن، مورد قبول درگاه خداوند بلندمرتبه نخواهد بود.
1088 - [4] (صَحِیح)
وَعَنْ أَبِی مَسْعُودٍ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ: کَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج یَمْسَحُ مَنَاکِبَنَا فِی الصَّلَاةِ وَیَقُولُ: «اسْتَوُوا وَلَا تَخْتَلِفُوا فَتَخْتَلِفَ قُلُوبکُمْ لیلینی مِنْکُم أولُوا الْأَحْلَامِ وَالنُّهَى ثُمَّ الَّذِینَ یَلُونَهُمْ ثُمَّ الَّذِینَ یَلُونَهُمْ». قَالَ أَبُو مَسْعُودٍ: فَأَنْتُمُ الْیَوْمَ أَشَدُّ اخْتِلَافا. رَوَاهُ مُسلم([4]).
1088 (4) ابومسعود انصاری س گوید: رسول خدا ج بر شانههای ما در نماز دست میکشیدند و میفرمودند: «راست بایستید و پس و پیش نایستید که در این صورت، دلهایتان از همدیگر جدا (و دچار اختلاف و چند دستگی) میشوید. باید عاقلان و بالغان پشت سر من قرار گیرند؛ آنگاه کسانی که باید در پی آنان بایستند (کودکان)؛ سپس کسانی که باید در پی آنان قرار گیرند (زنان)؛ (یا صاحبان خرد و اندیشه، پشت سر و نزدیک من قرار گیرند؛ سپس کسانی که در خرد و اندیشه بعد از آنان قرار دارند و بعد هم، کسانی که در خرد و اندیشه، بعد از گروه دوم قرار دارند)».
و در پایان ابومسعود انصاری س گفت: شما امروز، زیاد اختلاف دارید؛ (چون صفهایتان را راست و برابر نمیگیرید).
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «یمسح منا کبنا»: یعنی رسول خدا ج به هنگام برپایی نماز جماعت، و به منظور برابر کردن صفهای نماز، بر شانههای ما دست میکشید و آنها را با یکدیگر برابر و یکسان میکرد.
«لیلینی»: کسانی باید به من نزدیک بایستند که...
«اولوا الاحلام»: اَحلام جمع «حلم»: خردمندی؛ عقل؛ بردباری؛ و ضد «سفه»: کم خردی و کم عقلی است. خداوند میفرماید: ﴿أَمۡ تَأۡمُرُهُمۡ أَحۡلَٰمُهُم بِهَٰذَآ﴾ [الطور: 32]؛ «آنان را خردمندانشان به این کار فرمان میدهند».
«النُّهی»: جمع «نهیة»: عقل؛ خرد. این واژه در اصل به معنی «جلوگیری، بازداشت و قدغن» است؛ و چون عقل و خرد، انسان را از کارهای زشت و قبیح بازمیدارد و از انجام بزهکاریها جلوگیری میکند، بدان «نهیة» میگویند.
در این حدیث، علاوه، از مطرح کردن برابر نمودن صفهای نماز، پیامبر ج به مسلمانان تذکّر دیگری را نیز بیان داشتهاند؛ و آن، این که: کسانی به من نزدیک بایستند که در عقل و دانش، بر دیگران، تفوّق و برتری دارند؛ سپس بعد از آنها، کسانی بایستند که در خرد و اندیشه، بعد از آنان قرار دارند؛ و آنگاه بعد از آنها، کسانی که در خرد و اندیشه پس از گروه دوم قرار دارند، بایستند.
و پرواضح است که این ترتیب، طبیعی نیز مینماید و مصلحت تعلیم و تربیت نیز همین را اقتضا میکند که افراد ممتاز و با صلاحیت، برحسب رتبه و پایهی خود، پشت سر امام قرار بگیرند.
به هر حال، رسول خدا ج از نمازگزاران میخواهد تا صاحبان خرد و بصیرت، به ایشان نزدیک بایستند؛ این امر، دارای حکمتهای فراوانی است که برخی از آنها، عبارتند از:
در صورت نیاز به «استخلاف» (جایگزین شدن امام)، بلافاصله میتوان از افراد شایسته و بایسته برای امامت استفاده کرد و آنها را برای پیشنمازی، به جلو انداخت.
در صورت نسیان و فراموشی و سهو و اشتباه و... تذکّر امام به شیوهای درست، انجام میپذیرد.
نماز آن حضرت ج را به خوبی مشاهده کنند و آن را به دیگران ابلاغ نمایند.
و از آن جایی که امروز نیز، دو سبب اول، یافته میشوند، باز هم این حکم، همچنان به قوّت خود باقی است.
«و انتم الیوم اشدّ اختلافاً»: از این بخش از حدیث، معلوم میشود که تشکیل جماعت برای ادای نماز و راست کردن صفهای نماز، به عنوان یک نماد قوی و نیرومند برای پیاده کردن مبادی اجتماعی اسلام، در نظم و ترتیب و اعتدال و هماهنگی صفوف و یک سویی امّت اسلامی تلقّی میشود؛ و صفوف جماعت، آیینهای است که معانی و افکار و پایبندیهای جامعهی اسلامی را منعکس میسازد.
با توجه به موارد فوق، اگر اسلام، نماز خواندن به تنهایی پشت صف جماعت را مورد نکوهش قرار داده و اختلاف صفوف را علّت اختلاف و پراکندگی نمازگزاران میداند، جای هیچگونه شگفتی نیست؛ زیرا چنین حالتی، خروج از جماعت و اتّحاد و نظم و ترتیب است؛ و پیامبر ج نیز میفرماید:
«انّ الشیطان ذئب الانسان کذئب الغنم؛ یأخذ الشاة القاصیة الناحیة» (احمد)
«شیطان، گرگ انسانها است؛ همانطور که گرگ، گوسفند دور افتاده و جدا شده از صاحبش را به دام میاندازد».
و ابومسعود انصاری س نیز با گفتن «و انتم الیوم اشدّ اختلافاً»، میخواهد این را به مردم بفهماند که یکی از اسباب اختلاف و درگیری و کشمکش و ستیزهی شما با یکدیگر، در راست نکردن صفوف نماز است. و تهدید به پیدایش اختلاف و تفرقه، در صورت برابر و راست نکردن صفها و بیتوجّهی و بیاعتنایی در آن، در احادیث بیشماری ذکر شده است و بدون تردید، میان این تخلّف و کیفر آن، مناسبت خاصّی وجود دارد؛ و جای بسی تأسّف است که همانند بسیاری از مسایل دیگر، در این مورد نیز از ناحیهی نمازگزاران مسلمان، کوتاهی و بیتوجهی - جنبهی عمومیت - پیدا کرده است.
1089 - [5] (صَحِیح)
وَعَنْ عَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «لِیَلِنِی مِنْکُمْ أُولُو الْأَحْلَامِ وَالنُّهَى ثُمَّ الَّذِینَ یَلُونَهُمْ ثَلَاثًا وَإِیَّاکُم وهیشات الْأَسْوَاق». رَوَاهُ مُسلم([5]).
1089- (5) عبدالله بن مسعود س گوید: پیامبر ج فرمودند: «(در نماز،) باید از میان شما، صاحبان خرد و اندیشه، پشت سر و نزدیک من قرار گیرند؛ سپس کسانی که در خرد و اندیشه بعد از آنان قرار دارند و بعد هم، کسانی که در خرد و اندیشه، بعد از گروه دوم قرار دارند؛ و از درهم آمیختگی (همچنان که) در بازار، درهم آمیخته از هر نوع هستید، (در نماز) بپرهیزید».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «ایاکم»: مبادا که؛ نکند که؛ بر شما باد؛ بپرهیزید؛ اجتناب کنید؛ خودداری کنید.
«هیشات»: جمع «هوشة» یا «هیشة» است؛ و برای این واژه، این معانی به کار رفته است: «فتنه؛ اضطراب؛ پریشانی؛ درهم آمیختگی؛ گروه در هم آمیخته از هر نوع؛ آشوب؛ غوغا؛ حوادث ناگوار و پیشامدهای شب».
و با توجه به معنای لغوی آن، جملهی «ایّاکم وهیشات الاسواق» را به چند گونه میتوان ترجمه و تشریح کرد:
این فراز با جملات پیشین، هیچگونه ارتباطی ندارد؛ بلکه یک جملهی مستقل میباشد که در آن از رفت و آمد زیاد به بازار نهی شده است.
از بلند کردن صداها در مساجد و ایجاد آشوب و بلوا بپرهیزید؛ همچنان که صداها و آوازهایتان را در بازارها بلند میکنید.
همچنان که در بازارها، مردان بالغ با بچهها و زنان با مردان در هم آمیختهاند، نباید در نماز چنین باشید؛ بلکه در نماز، باید عاقلان و بالغان، پشت سر من قرار گیرند؛ آنگاه کسانی که باید در پی آن بایستند (کودکان)؛ و سپس کسانی که باید در پی آنان قرار گیرند؛ (یعنی زنان).
پس مفهوم حدیث، در این صورت چنین میشود که چنان نباشید که به هنگام نماز، عاقلان و بالغان از غیرشان، و کودکان و زنان از غیرشان جدا و تفکیک نشوند؛ بلکه نخست مردان، بعد کودکان و در آخر، زنان، صف ببندند.
اگر مشغول شدن به کارهای بازار، شما را از آمدن به جماعت و قرار گرفتن در صف اول، مانع میشود، در آن صورت، از آن بپرهیزید و خویشتن را به مسجد و نماز جماعت برسانید و با من در صف اول قرار بگیرید.
یا از گزاردن نماز در بازارها و اماکنی که اسباب دلمشغولی شما را فراهم میآورد، بپرهیزید؛ یعنی از نمازگزاردن در بازار و جاهایی که- به خاطر آوازها و صداهای بیشمار - مانع حضور قلب و خشوع و خضوع میگردد، بپرهیزید.
و در اینجا، معنای دوم، مناسبتر و بایستهتر مینماید.
1090 - [6] (صَحِیح)
وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْـخُدْرِیِّ قَالَ: رَأَى رَسُولَ الـلّٰهِ ج فِی أَصْحَابِهِ تَأَخُّرًا فَقَالَ لَهُمْ: «تَقَدَّمُوا وَأْتَمُّوا بِی وَلْیَأْتَمَّ بِکُمْ مَنْ بَعْدَکُمْ لَا یَزَالُ قَوْمٌ یَتَأَخَّرُونَ حَتَّى یؤخرهم الله». رَوَاهُ مُسلم([6]).
1090- (6) ابوسعید خدری س گوید: رسول خدا ج (برخی از) یاران خویش را دیدند که عقب ایستادهاند؛ از این رو، خطاب به آنان فرمودند: «پیش آیید و به من اقتدا کنید؛ کسانی که در پس شما هستند میباید به شما اقتدا کنند؛ گروهی پیوسته خود را به عقب میکشانند تا این که خداوند بلندمرتبه، آنان را به عقب اندازد».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «تأخّراً»: عقب افتادگی و واپس شدن در صف نماز؛ یا در فراگرفتن علم و دانش.
«ائتمّوا بی»: به من اقتدا کنید و تأسّی ورزید؛ یعنی کارهایی را انجام دهید که من انجام میدهم.
«لایزال»: پیوسته؛ همواره؛ همیشه.
«یتأخّرون»: خود را از صف نماز عقب میکشند؛ یا خود را از کارهای نیکو به عقب میکشند؛ یا خویشتن را از فراگرفتن علم، به عقب میکشند؛ یا خود را از فراچنگ آوردن فضایل و دوری گزیدن از رذایل، به عقب میاندازند.
«یؤخّرهم الله»: خداوند، آنان را از داخل شدن به بهشت، عقب میاندازد؛ یا آنها را از رحمت و فضل بیکرانش، عقب میراند؛ یا آنان را از درجات و مقامهای والا، به عقب میاندازد؛ یا آنها را از فراگیری علم و دانش، محروم میگرداند؛ و یا...
1091 - [7] (صَحِیح)
وَعَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ قَالَ: خَرَجَ عَلَیْنَا رَسُولُ الـلّٰهِ ج فَرَآنَا حلقا فَقَالَ: «مَالِی أَرَاکُمْ عِزِینَ»؟ ثُمَّ خَرَجَ عَلَیْنَا فَقَالَ: «أَلَا تَصُفُّونَ کَمَا تَصُفُّ الْـمَلَائِکَةُ عِنْدَ رَبِّهَا؟» فَقُلْنَا: یَا رَسُولَ الـلّٰهِ وَکَیْفَ تَصُفُّ الْـمَلَائِکَةُ عِنْدَ رَبِّهَا؟ قَالَ: «یُتِمُّونَ الصُّفُوفَ الْأُولَى وَیَتَرَاصُّونَ فِی الصَّفّ». رَوَاهُ مُسلم([7]).
1091- (7) جابر بن سمرة س گوید: (روزی) پیامبر خدا ج به نزد ما آمدند و (هر صف از) ما را دیدند که به شکل حلقه، نشستهاند؛ از این رو، فرمودند: «چرا شما را، گروه گروه و دستههای پراکنده میبینم»؟ آنگاه (روزی دیگر،) به نزد ما آمدند و فرمودند: «چرا آنگونه که فرشتگان به نزد پروردگارشان به صف میایستند، صف نمیبندید»؟.
عرض کردیم: ای فرستادهی خدا! فرشتگان چگونه به نزد پروردگارشان به صف میایستند؟! آن حضرت ج فرمودند: «صفهای نخستین را تکمیل و پر میکنند و صفها را پیوسته میدارند (چنان که فاصلهای بین افراد نباشد)».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «حَلَقاً»: حَلَق، جمع «حلقة»: انجمن و جماعتی که دور هم قرار گیرند؛ یعنی صحابه به صورت دایره نشسته و دور هم قرار گرفته بودند.
«عزین»: گروه گروه؛ دستههای پراکنده؛ مردمانی که دسته دسته در راست و چپ، حلقه میزنند. مفرد آن، «عزة» از مادهی «عزو» است.
«کما»: چنان که؛ مانند این که؛ مثل این که؛ همچنان که؛ همچون که.
1092 - [8] (صَحِیحٌ)
وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «خَیْرُ صُفُوفِ الرِّجَالِ أَوَّلُهَا وَشَرُّهَا آخِرُهَا وَخَیْرُ صُفُوفِ النِّسَاءِ آخِرُهَا وشرها أَولهَا». رَوَاهُ مُسلم([8]).
1092- (8) ابوهریره س گوید: پیامبر خدا ج فرمودند: «بهترین صفهای مردان، نخستین صفوف و بدترینشان، آخرین صفوف است؛ و بهترین صفهای زنان، آخرین آنها و بدترین آنها، نخستین صفوف هستند».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «خیر»: اسم تفصیل است برخلاف قیاس؛ بهتر؛ بهترین؛ نیکتر. و در اینجا مراد «بافضیلتترین» است.
«خیر صفوف الرجال اوّلها»: بهترین و بافضیلتترین صفوف مردان، صف اول است؛ چون به امام نزدیکتر و از زنان، دورتر است؛ و بدترین آنان، صف آخر است؛ زیرا از امام، دورتر و به زنان، نزدیکتر است.
«و خیر صفوف النساء آخرها»: بهترین صفوف زنان، صف آخر است؛ چون از مردان دورتراند؛ و بدترین صفوف زنان، صف اول است؛ زیرا به مردان نزدیکتراند.
به هر حال، برای تکمیل کردن صف نماز، باید صفها راست و برابر گردد و نباید هیچ کسی از خط صفها جلوتر یا عقبتر بایستد؛ و نخست باید صف اول تکمیل شود و پس از آن، صف دوم و بعد از آن، صف سوم و الی آخر...
و صاحبان علم و دانش و بزرگان و خبرگان، سعی کنند در صف اول، پشت سر امام قرار گیرند؛ کودکان در صف آخر قرار بگیرند و اگر زنان در نماز جماعت شرکت داشتند، آخرین صف، مربوط به آنها است؛ و امام از همه جلوتر و در وسط صفها بایستد.
و پرواضح است که منظور از این نظم و ترتیب، تکمیل جماعت و تنظیم آن به نحو شایسته و بایسته و مؤثر قرار دادن آن است.
1093 - [9] (صَحِیحٌ)
وَعَنْ أَنَسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «رُصُّوا صُفُوفَکُمْ وَقَارِبُوا بَیْنَهَا وَحَاذُوا بِالْأَعْنَاقِ فَوَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ إِنِّی لَأَرَى الشَّیْطَانَ یَدْخُلُ مِنْ خَلَلِ الصَّفِّ کَأَنَّهَا الْـحَذَفُ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([9]).
1093- (9) انس بن مالک س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «صفهایتان را پیوسته دارید (تا آنجا که فاصلهای بین افراد نباشد) و آنها را به هم نزدیک کنید (چنان که فاصلهی بین دو صف، از هم زیاد نباشد؛) و گردنها را برابر سازید (تا هنگام ایستادن در صف، پس و پیش نباشید؛) سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست که من میبینم شیطان از فاصلهی صفها وارد میشود؛ گویی «حَذَف» (گوسفند سیاه کوچکی که در یمن پرورش داده میشود) است».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «رُصُّوا»: صفهای خویش را پیوسته دارید و فشرده کنید و فاصلهها را پر نمایید.
«قاربوا بینها»: صف را به هم نزدیک نمایید؛ یعنی نباید فاصلهی بین دو صف، از هم زیاد باشد.
«حاذوا بالاعناق»: گردنهای خویش را در یک راستا قرار دهید؛ گردنهای خود را برابر و یکنواخت سازید تا به هنگام ایستادن در صف، پس و پیش و یا جلوتر و عقبتر از صف نباشید.
«خلل الصف»: جاهای خالی صف؛ فاصلهی صف؛ شکاف صف.
«الحَذَف»: گوسفند سیاه کوچکی که در سرزمین یمن، پرورش داده میشود.
به هر حال، هرگاه نماز، با جماعت گزارده شد، نخست مردم، صف اول را کامل کنند و صفها را پیوسته نمایند و آنها را به هم نزدیک کنند و گردنها را برابر سازند؛ سپس صف دوم و بعد، صف سوم را مرتّب نمایند؛ و تا زمانی که داخل صف، جای خالی باشد، خارج از صف، نایستند؛ و بدین ترتیب است که صفهای جلویی تکمیل میشوند و افراد باقیمانده، در صف دیگر قرار میگیرند.
و از احادیث پیشین، این نیز دانسته شد که روش صحیح و مسنون، آن است که صف نخست، برای مردان است و صف پس از آن، از آن کودکان؛ و اگر زنان نیز در جماعت شرکت داشتند، صف آنها، پشت سر کودکان خواهد بود.
1094 - [10] (صَحِیحٌ)
وَعَنْهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «أَتِمُّوا الصَّفَّ الْـمُقَدَّمَ ثُمَّ الَّذِی یَلِیهِ فَمَا کَانَ مِنْ نَقْصٍ فَلْیَکُنْ فِی الصَّفّ الْـمُؤخر». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([10]).
1094- (10) انس بن مالک س گوید: پیامبر گرامی اسلام ج فرمودند: «(نخست) صف پیشین، (یعنی صف اول) را تکمیل کنید؛ آن گاه صفهای بعدی را تکمیل نمایید؛ و اگر چنانچه کاستیای در تعداد باشد، باید در صف آخر باشد؛ (یعنی هرگاه نماز جماعت، برپا گردید، نخست نمازگزاران، صف اول را تکمیل کنند؛ سپس صف دوم و بعد صف سوم را؛ و تا زمانی که داخل صف، جای خالی باشد، خارج از صف، نایستند؛ و در نتیجه، بدین ترتیب است که صفهای جلویی تکمیل میشوند و نمازگزارانِ باقیمانده، در صف آخر قرار میگیرند)».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
1095 - [11] (ضَعِیف)
وَعَنِ الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ قَالَ: کَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج یَقُولُ: «إِنَّ اللهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى الَّذِینَ یَلُونَ الصُّفُوفَ الْأُولَى وَمَا مِنْ خُطْوَةٍ أَحَبُّ إِلَى الـلّٰهِ من خطْوَة یمشیها یصل العَبْد بهَا صفا». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([11]).
1095- (11) براء بن عازب س گوید: رسول خدا ج پیوسته میفرمودند: «بیگمان خداوند و فرشتگانش بر کسانی که به صفهای نخست نماز نزدیکاند، (یعنی بر نمازگزارانی که در صفهای نخست قرار دارند،) درود و رحمت میفرستند؛ و به نزد خداوند بلندمرتبه، هیچ گامی پسندیدهتر و بهتر از آن گامی نیست که بنده آن را برای تکمیل کردن و راست نمودن صف نماز برمیدارد».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
1096 - [12] (حَسَنٌ)
وَعَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِن اللهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى مَیَامِنِ الصُّفُوفِ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([12]).
1096- (12) عایشهلگوید: رسول خدا ج فرمودند: «به راستی خداوند و فرشتگانش بر کسانی که در جانب راست صفها هستند، درود و رحمت میفرستند».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: «صلات» و «صلوات» که جمع آن است، هرگاه به خدا نسبت داده شوند، به معنی «فرستادن رحمت» است؛ و هرگاه به فرشتگان و مؤمنان، منسوب گردد، به معنی «طلب رحمت» میباشد.
و شاید منظور از «صلوات» در اینجا، انواع تکریمها و پیروزیها و ترفیع مقام و جایگاه به نزد خدا و بندگان باشد؛ و پرواضح است که «صلوات»، مفهوم وسیعی دارد که هم این امور و هم سایر رحمتها و نعمتهای الهی را شامل میشود.
و تعبیر به «یصَلّون»، به صورت فعل مضارع، دلیل بر استمرار است؛ یعنی پیوسته خداوند و فرشتگان، رحمت و درود بر کسانی که در جانب راست صفها قرار دارند؛ نثار میکنند؛ رحمت و درودی پیوسته و جاودانی.
به هر حال، از این حدیث و احادیثی دیگر، معلوم میشود که کسانی که در جانب راست صفها و در صف اول نماز قرار دارند، مستحق رحمتهای خاص خداوند و دعا و استغفار فرشتگان الهی قرار میگیرند؛ شاید از نظر ما، بین صف اول و دوم نماز، فاصلهی به ظاهر اندکی وجود داشته باشد، ولی به نزد خداوند بلندمرتبه، فاصلهی بین آنها، بسیار زیاد است؛ از این رو، مؤمنان را بایسته است که برای فراچنگ آوردن رحمتهای الهی و دعای فرشتگان، تا میتوانند، نمازهای خویش را با جماعت و در صف اول بخوانند؛ و این خود مستلزم آن است که پیش از دیگران و زودتر از آنان، به مسجد بروند؛ پیامبر ج میفرمایند:
«لو یعلم الناس ما فی النداء والصفّ الاوّل ثم لم یجدوا الّا ان یستهموا علیه لاستهموا» (بخاری و مسلم)
«اگر مردمان میدانستند که اذان و صف نخست، چه پاداشی دارند و راهی جز قرعهکشی جهت احراز آنها نمییافتند، حتماً قرعهکشی میکردند».
«میامن»: جمع «میمنة»: به معنای جانب راست.
1097 - [13] (صَحِیح)
وَعَنِ النُّعْمَانِ بْنِ بَشِیرٍ قَالَ: کَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج یُسَوِّی صُفُوفَنَا إِذَا قُمْنَا إِلَى الصَّلَاةِ فَإِذَا اسَتْوَیْنَا کَبَّرَ. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([13]).
1097- (13) نعمان بن بشیر س گوید: روش پیامبر گرامی اسلام ج چنان بود که هرگاه برای (گزاردن) نماز به پا میخاستیم، نخست صفهای ما را (با دست یا اشاره و یا با فرمان خویش) برابر و راست میکردند؛ و چون صفهای ما، راست و پیوسته و برابر و یکنواخت میشد، تکبیر شروع نماز را میگفتند و نماز را آغاز میکردند.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: از این حدیث، چنین برداشت میشود که برای امام، سنّت است که تا صفهای نماز را راست و برابر نکرده است، شروع به نماز نکند؛ و برای وی، زیبنده است که خود با دست یا با اشاره و یا با زبان، صفهای نمازگزاران را راست کند و یا شخصی دیگر را مأمور کند تا به نمازگزاران بگوید تا صفهای خویش را پیوسته دارند و آنها را به هم نزدیک بگیرند و فاصلهی بین صفها از هم زیاد نباشد و گردنها را برابر سازند و به هنگام ایستادن در صف، جلو یا عقب نروند.
1098 - [14] (ضَعِیف)
وَعَنْ أَنَسٍ قَالَ: کَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج یَقُولُ عَنْ یَمِینِهِ: «اعْتَدِلُوا سَوُّوا صُفُوفَکُمْ». وَعَنْ یَسَارِهِ: «اعْتَدِلُوا سَوُّوا صُفُوفَکُمْ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([14]).
1098- (14) انس بن مالک س گوید: عادت پیامبر ج بر آن بود که خطاب به کسانی که در جانب راست ایشان بودند، میفرمودند: «راست بایستید و صفهایتان را برابر و یکنواخت و صاف و راست بگیرید؛ (یعنی صفهایتان را پیوسته دارید تا آنجا که فاصلهای بین افراد نباشد و آنها را به هم نزدیک کنید، چنان که فاصلهی بین دو صف، از هم، زیاد نباشد؛ و گردنها را برابر سازید تا به هنگام ایستادن در صف، پس و پیش نباشید).
و خطاب به کسانی که در جانب چپ ایشان قرار داشتند، نیز میفرمودند: «راست بایستید و صفهایتان را صاف و برابر بگیرید».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: «عن یمینه»: کسانی که در جانب راست پیامبر ج ایستاده بودند؛ یعنی کسانی که در جانب راست صف قرار گرفته بودند.
«اعتدلوا»: در قیام، راست بایستید.
«سوّوا»: جاهای خالی در صف را پر کنید؛ صفها را پیوسته دارید؛ صفها را به هم نزدیک کنید تا آنجا که فاصلهی بین دو صف، از هم زیاد نباشد.
1099 - [15] (صَحِیحٌ)
وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «خِیَارُکُمْ أَلْیَنُکُمْ مَنَاکِبَ فِی الصَّلَاة». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([15]).
1099- (15) عبدالله بن عباس س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «بهترین و برترین شما (در آداب و اخلاق)، کسی است که در نماز، شانههایش نسبت به دیگران، انعطافپذیرتر و رامتر باشد».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: «خیارکم»: بهترین شما در آداب و اخلاق اسلامی.
«اَلْیَنکم مناکب فی الصلوة»: برای این عبارت، میتوان چند ترجمه و تفسیر کرد:
1- شانههای وی در نماز، انعطافپذیرتر باشد؛ بدین معنی که اگر چنانچه نمازگزار در صف بود و دیگری او را دستور داد تا شانهاش را راست کند یا دیگری دستش را بر روی شانهاش نهاد تا صف را راست کند، او بیآن که لجباری کند و عناد ورزد، از فرمان اطاعت کند و در این راستا، لجباری و عناد و سرکشی و تمرّد نکند. یعنی بهترین شما، کسی است که در نماز، از دیگر نمازگزاران برای راست کردن صف، مُنقادتر و فرمانبردارتر است.
2- بهترین شما، کسی است که در نماز، از همه باوقارتر، سنگینتر و باخشوع و خضوعتر باشد؛ یعنی اندامهای بدن خویش را از حرکت باز نگاه دارد و به وسیلهی بازی با اندام، غافل نماند و روباهآسا به این طرف و آن طرف نگاه نکند و همچون خروس، نوک نزند و خیلی تند و سریع، به رکوع و سجده نپردازد؛ بلکه همان گونه که خداوند بلندمرتبه تشریع نموده است، نماز را با تمامی ارکان و حدّ و حدودش ادا نماید.
3- اگر چنانچه در صف نماز، اندکی جای خالی بود و کسی خواست آن را پر کند، در آن صورت وی، او را از این کار منع نکند بلکه اندگی جای باز کند و جمع و جور بایستد تا آن تازهوارد - که قصد پر کردن صف را دارد - در مضیقه و تنگنا قرار نگیرد؛ چنین فردی که اندکی جای باز میکند و تکبّر و غرور، دامان او را نمیگیرد، بهترین و برترین فرد در اخلاق و آداب اسلامی است.
ناگفته نماند که تفسیر نخست، بهتر و باستهتر از دو تفسیر دیگر است.
1100 - [16] (صَحِیح)
عَنْ أَنَسٍ قَالَ: کَانَ النَّبِیُّ ج یَقُول: «اسْتَووا اسْتَوُوا اسْتَوُوا فَوَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ إِنِّی لَأَرَاکُمْ من خَلْفی کَمَا أَرَاکُم من بَین یَدی». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([16]).
1100- (16) انس س گوید: پیامبر خدا ج پیوسته (به هنگام برپا شدن نماز جماعت،) میفرمودند: «صفهایتان را راست کنید؛ صفهایتان را راست و برابر بگیرید؛ صفهایتان را راست کنید. سوگند به ذاتی که جانم در دست اوست که من شما را (از طریق مشاهده یا مکاشفه،) از پشت سر خویش میبینم، همچنان که شما را از جلو روی خود میبینم».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: «اِستووا، استووا، استووا»: پیامبر ج این جمله را به خاطر تأکید کردن بر قضیهی راست کردن صفها، سه بار تکرار فرمودند؛ تا نمازگزاران به اهمیت و جایگاه «برابر کردن و راست نمودن صفهای نماز» پی ببرند و همواره صفهای نماز خویش را پیوسته دارند؛ تا آنجا که فاصلهای بین افراد نمازگزار نباشد و صفها را به هم نزدیک کنند چنان که فاصلهی بین دو صف، از هم زیاد نباشد و گردنها را برابر سازند و در یک راستا قرار بدهند تا به هنگام ایستادن در صف، پس و پیش نباشند.
و امکان دارد که پیامبر ج، «اِستووا» اول را برای تمامی نمازگزاران گفته باشند؛ و «استووا» دوم را برای کسانی که به جانب راست صفها ایستاده بودند؛ و «استووا» سوم را برای نمازگزارانی که در جانب چپ صفها قرار گرفته بودند.
1101 - [17] (ضَعِیف)
وَعَنْ أَبِی أُمَامَةَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِنَّ اللهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى الصَّفِّ الْأَوَّلِ» قَالُوا یَا رَسُولَ الـلّٰهِ وَعَلَى الثَّانِی قَالَ: «إِنَّ اللهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى الصَّفِّ الْأَوَّلِ» قَالُوا یَا رَسُولَ الـلّٰهِ وَعَلَى الثَّانِی قَالَ: «إِنَّ اللهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى الصَّفِّ الْأَوَّلِ» قَالُوا یَا رَسُولَ الله وعَلى الثَّانِی؟ قَالَ: «وعَلى الثَّانِی» قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «سَوُّوا صُفُوفَکُمْ وَحَاذُوا بَیْنَ مَنَاکِبِکُمْ وَلِینُوا فِی أَیْدِی إِخْوَانِکُمْ وَسُدُّوا الْـخَلَلَ فَإِنَّ الشَّیْطَانَ یَدْخُلُ بَیْنَکُمْ بِمَنْزِلَةِ الْـحَذَفِ» یَعْنِی أَوْلَادَ الضَّأْنِ الصِّغَارِ. رَوَاهُ أَحْمد([17]).
1101- (17) ابوامامه س گوید: پیامبر گرامی اسلام ج فرمودند: «بیگمان، خداوند و فرشتگانش بر صف نخست، درود و رحمت میفرستند».
صحابه عرض کردند: ای فرستادهی خدا! بر صف دوم هم درود و رحمت میفرستند؟ آن حضرت ج فرمودند: «به راستی، خداوند و فرشتگانش بر صف نخست، درود و رحمت میفرستند».
گفتند: ای رسول خدا ج! بر صف دوم هم درود و رحمت میفرستند؟ باز هم آن حضرت ج فرمودند: «همانا خداوند و فرشتگانش بر صف نخست، درود و رحمت میفرستند».
عرض کردند: ای فرستادهی خدا ج! بر صف دوم هم درود و رحمت میفرستند؟ در اینجا بود که پیامبر ج فرمودند: «بر صف دوم نیز درود و رحمت میفرستند».
و (در ادامه،) رسول خدا ج فرمودند: «صفهایتان را راست کنید و شانههایتان را برابر سازید ودر دستان برادرانتان (که شما را برای راست کردن صفها میکَشَند،) نرم و انعطافپذیر شوید (و با آنان، همراهی کنید) و فاصلهها (جاهای خالی صفها) را پر کنید (و برای شیطان، شکافهایی را باقی نگذارید)؛ زیرا شیطان، (از فاصلهی صفها) به شکل برّههای (سیاهِ) کوچک در میانتان وارد میشود.
[این حدیث را احمد بن حنبل روایت کرده است].
شرح: «انّ الله وملائکته یُصلّون علی الصفّ الاول»: این جمله در حدیث بالا، سه بار تکرار شده است که خود بیانگر اهمیت آن و روشنگر تأکید و کمال آن است؛ و با تکرار این عبارت، به راحتی میتوان بدین نکته پی برد که ثواب و پاداش صف اول، به مراتب، والاتر و برتر از صفهای دوم و سوم است؛ همچنان که پیامبر ج میفرماید:
«اگر مردمان میدانستند که اذان و صف نخست، چه پاداشی دارند و راهی جز قرعهکشی جهت احراز آنها نمییافتند، باز هم قرعهکشی میکردند و برای به دست آوردن آنها، خود را به آب و آتش میزدند».
«حاذوا بین مناکبکم»: شانههایتان را برابر سازید؛ یعنی شانهها و گردنهای خویش را به هنگام ایستادن در صف نماز، برابر کنید تا به هنگام ایستادن در صف، پس و پیش نباشید.
«لِینوا»: نرم و انعطافپذیر باشید.
«فی ایدی اخوانکم»: در دستان برادرانتان که شما را برای راست کردن صفها، میکَشَند.
«لینوا فی ایدی اخوانکم»: در دستان برادرانتان که شما را برای راست کردن صفها، به سوی خود میکَشَند، نرم و انعطافپذیر باشید و با آنان همراهی کنید و با آنان از دَر لجبازی و عِناد و تمرّد و سرکشی و کبر و غرور، وارد نشوید؛ بلکه تا جایی که میتوانید، برای راست کردن صفهای نماز، با آنها، همکاری و همیاری داشته باشید.
«سدّوا الخلل»: شکافها و جاهای خالی صفها را پر کنید؛ نگذارید در بین صفها، جای خالی باقی بماند؛ فاصلهی صفها را پر کنید.
«الضأن»: میش؛ گوسفند.
«الحَذَف»: برّهی سیاه کوچک.
1102 - [18] (صَحِیح)
وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «أَقِیمُوا الصُّفُوفَ وَحَاذُوا بَین المنکاکب وَسُدُّوا الْـخَلَلَ وَلِینُوا بِأَیْدِی إِخْوَانِکُمْ وَلَا تَذَرُوا فرجات للشَّیْطَان وَمَنْ وَصَلَ صَفًّا وَصَلَهُ اللهُ وَمَنْ قَطَعَهُ قطعه الله». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد وَالنَّسَائِیّ مِنْهُ قَوْلَهُ: «وَمَنْ وَصَلَ صَفًّا». إِلَى آخِرِه([18]).
1102- (18) عبدالله بن عمر س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «صفها را راست کنید (تا آنجا که فاصلهای بین افراد نباشد و آنها را به هم نزدیک کنید، چنان که فاصلهی بین دو صف، از هم زیاد نباشد؛) و شانهها را برابر سازید (تا به هنگام ایستادن در صف، پس و پیش نباشید؛) و فاصلهها (و جاهای خالی صفها) را پر کنید و در دستان برادرانتان (که شما را برای راست کردن صفها میکَشَند،) نرم و انعطافپذیر باشید (و با آنان، همراهی کنید؛) و برای شیطان، شکافهایی (در صف نماز) باقی نگذارید؛ و هرکس که صفها را پیوسته دارد، خداوند (رحمت خویش را) بر او پیوسته میدارد؛ و هرکس که صفها را از هم بگسلد، خداوند او را(از رحمت خویش) میگسلد».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است؛ و نسایی نیز از عبارت «و من وصل صفّا» تا آخر، روایت نموده است].
«لاتذروا»: باقی نگذارید؛ رها نکنید.
«فرجات»: جمع «فرجة»: گشادگی میان دو چیز؛ فاصله و شکاف صف.
«قطعه الله»: خداوند او را از رحمت خویش میگسلد.
1103 - [19] (ضَعِیفٌ)
وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «تَوَسَّطُوا الْإِمَامَ وَسُدُّوا الْـخَلَلَ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([19]).
1103- (19) ابوهریره س گوید: پیامبر گرامی اسلام ج فرمودند: «(ای مردم! جایگاه) امام و پیشنماز را در وسط قرار دهید و فاصلهها (و جاهای خالی صف) را پر کنید».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
«توسّطوا»: امام را در وسط خویش قرار دهید؛ یعنی چنان صف ببندید که امام در وسط شما قرار گیرد.
1104 - [20] (ضَعِیفٌ)
وَعَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «لَا یَزَالُ قَوْمٌ یَتَأَخَّرُونَ عَنِ الصَّفِّ الْأَوَّلِ حَتَّى یُؤَخِّرَهُمُ اللهُ فِی النَّارِ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ([20]).
1104 (20) عایشهلگوید: رسول خدا ج فرمودند: «گروهی پیوسته خود را از صف نخست به عقب میکشانند تا این که خداوند بلندمرتبه، آنان را در آتش سوزان دوزخ، به عقب اندازد».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: «حتّی یؤخّرهم الله»: این عبارت را به دو گونه میتوان ترجمه کرد:
تا این که خداوند آنان را در آتش دوزخ به عقب اندازد.
تا این که خداوند، آنان را از انجام امور نیک و کردار بایسته و اعمال شایسته به عقب اندازد؛ و آنگاه، آنان را در رستاخیز، به سوی آتش دوزخ رهسپار نماید.
1105 - [21] (صَحِیح)
وَعَنْ وَابِصَةَ بْنِ مَعْبَدٍ قَالَ: رَأَى رَسُولَ الـلّٰهِ ج رَجُلًا یُصَلِّی خَلْفَ الصَّفِّ وَحْدَهُ فَأَمَرَهُ أَنْ یُعِیدَ الصَّلَاةَ. رَوَاهُ أَحْمَدُ وَالتِّرْمِذِیُّ وَأَبُو دَاوُدَ وَقَالَ التِّرْمِذِیُّ هَذَا حَدِیثٌ حَسَنٌ([21]).
1105- (21) وابصة بن معبد س گوید: رسول خدا ج مردی را دیدند که پشت صف جماعت، به تنهایی نماز میگزارد؛ از این رو، بدو دستور دادند که نمازش را اعاده نماید.
[این حدیث را احمد، ترمذی و ابوداود روایت کردهاند. و ترمذی گفته است: این، حدیثی حَسن است].
شرح:
1- حدیث حَسن:
الف) تعریف لغوی: «حسن»، صفت مشبهه از «الحسن» و به معنای «جمال و زیبایی» است.
ب) تعریف اصطلاحی: با توجه به اینکه حدیث «حسن»، حد فاصل حدیث صحیح و حدیث ضعیف است و برخی از علماء به تعریف یکی از دو قسم آن [یعنی حسن لغیره] پرداختهاند، از این رو اقوال علماء و صاحب نظران اسلامی نیز در تعریف حدیث «حسن» مختلف و گوناگون است و هر کدام به ارائه تعریفی از آن پرداختهاند؛ و من نیز به زودی به ذکر برخی از این تعریفها میپردازم و سپس آنچه را موافقتر و سازگارتر و هماهنگتر و منسجمتر از دیگر تعریفها یافتم، انتخاب و گزینش خواهم نمود.
[و این تعریفها پیرامون حدیث «حسن» عبارتند از]:
1- تعریف خطّابی: «هو ما عُرف مخرجه، واشتهر رجاله، وعلیه مدار اکثر الحدیث، وهو الذی یقبله اکثر العلماء، ویستعمله عامة الفقهاء»([22]).
«حدیث «حسن» به حدیثی گفته میشود که مخرجش مشخص باشد؛ [مقصود از مخرج، شامی، عراقی، مکی، کوفی و... میباشد]. و رجال سندش، انسانهای مشهوری باشند؛ [این که راویان سند، به روایت کردن حدیث از اهل شهرشان - سرزمینشان - مشهور باشند]، و مدار و محور اکثر احادیث بر آن باشد.
و حدیث حسن، حدیثی است که اکثر علماء آن را قبول کرده و عامهی فقهاء نیز آن را مورد استناد و احتجاج و استفاده قرار دادهاند».
2- تعریف ترمذی: «کل حدیثٍ یُروی لایکون فی اسناده من یُتّهم بالکذب ولایکون الحدیث شاذّاً، ویروی من غیر وجه نحو ذلک فهو عندنا حدیث حسن»([23]).
«هر حدیثی که رجال سندش، متّهم به دروغگویی نباشند، و حدیث نیز شاذ([24]) نباشد و دارای سندهای متفاوتی باشد و با طرق مختلف روایت شده باشد، آن حدیث در نزد ما، حدیثی حسن است».
3- تعریف ابن حجر: ابن حجر در تعریف حدیث حسن گفته است: «و خبر الاحاد بنقل عدل تام الضبط، متصل السند غیر معلل ولا شاذّ، هو الصحیح لذاته، فان خفّ الضبط فالحسن لذاته»([25]).
«خبر آحاد: اگر [اسناد آن] با نقل فردِ عادلِ ضابط و با ضبط کامل از همانند خود تا انتهای سند، متصل باشد، و شذوذ و علّت قادحه [چیزی که به صحّت آن زیان برساند] در آن نباشد، آن حدیث، «صحیح لذاته» است، و اگر اسنادش با روایت فردِ عادلِ ضابط با ضبط غیرکامل باشد، آن حدیث، «حسن لذاته» است».
نگارنده میگوید: مثل اینکه از دیدگاه ابن حجر، حدیث «حسن»، همان حدیث «صحیح» است، با این تفاوت که در حدیث حسن، ضبطِ راوی کمتر و ضعیفتر [از ضبط راوی در حدیث صحیح] است([26]).
و تعریف ابن حجر، بهترین تعریف برای حدیث «حسن» است. اما بر تعریف خطّابی، انتقادهای زیادی وارد شده است([27])، و ترمذی نیز، فقط به تعریف یکی از دو قسم حدیث حسن - حسن لغیره - پرداخته است، در حالی که اصل در تعریفِ حدیث «حسن» این بود که [در وهلهی اول]، حدیث «حسن لذاته» تعریف کرده شود، زیرا «حسن لغیره» در اصل خود، ضعیف است که به خاطر اصلاحش با تعدّد طرق، از ضعف به مرتبهی «حسن» ارتقاء یافته است.
4- تعریف برگزیده و مختار از حدیث «حسن»:
براساس تعریف ابن حجر، میتوان حدیث «حسن» را اینگونه تعریف کرد:
«هو ما اتصل سنده بنقل العدل الذی خفّ ضبطه عن مثله الی منتهاه من غیر شذوذ و لاعلّةٍ».
«حدیث حسن، حدیثی است که اسنادش با نقل فردِ عادل با ضبط غیرکامل و ضعیفتر از همانند خود تا انتهای سند، متصل باشد، و شذوذ و علّت قادحه (چیزی که به صحّت آن زیان و آسیب برساند)، در آن نباشد (و با شهرتی که پایه اش از شهرت صحیح کمتر است، نقل شده باشد).
2- حکم حدیث حسن:
حکم حدیث حسن در احتجاج و استناد جستن بدان، همانند حدیث صحیح است؛ گر چه در قوت از آن پائینتر است؛ و به همین خاطر تمام فقهاء بدان احتجاج و استناد جسته و بدان عمل نمودهاند، و بیشتر محدثان و صاحب نظران اصولی نیز معتقد به احتجاج و استناد جستن به حدیث حسن هستند، مگر عدهی اندکی از متشدّدین و سختگیران [که اعتقادی به احتجاج جستن به حدیث حسن ندارند]؛ و برخی از انسانهای متساهل و سهلانگار نیز حدیث حسن را در نوع «صحیح» وارد کردهاند، مانند: حاکم، ابن حبان و ابن خزیمه، و این در حالی است که خودشان میگویند که حدیث حسن، پائینتر از حدیث صحیح [که قبلاً بیانش گذشت] میباشد! [و با این وجود، حدیث حسن را در نوع حدیث «صحیح» درج نمودهاند!]([28]).
3- مثال حدیث حسن:
همانند آنچه ترمذی روایت کرده و گفته است: «حدثنا قتیبة حدثنا جعفر بن سلیمان الضّبعی عن ابیعمران الجَونی عن ابیبکر بن ابیموسی الاشعری قال: سمعتُ ابی بحضرة العدو یقول: قال رسول الله ج: انّ ابواب الجنة تحت ظلال السیوف...»([29]).
و این حدیث، «حسن» است، چرا که هر چهار روایت کنندهاش، انسانهایی موثق و مورد اعتماد هستند به جز جعفر بن سلیمان الضّبعی که وی «حَسَنُ الحدیث»([30]) است؛ از این رو حدیث از مرتبهی صحیح به حسن، تنزّل پیدا کرده است.
4- مراتب حدیث حسن:
همچنانکه برای حدیث «صحیح»، مراتبی وجود داشت که به ذریعهی آن مراتب، برخی از احادیث صحیح از برخی دیگر [از نظر رتبه و درجه] تفاوت و گوناگونی پیدا مینمودند، بدینسان برای حدیث «حسن» نیز مراتبی وجود دارد؛ و علامه ذهبی، مراتب حدیث «حسن» را در دو مرتبه قرار داده و گفته است:
الف) عالیترین و معتبرترین مراتب حدیث حسن: «بهز بن حکیم، از پدرش، از جدش» و «عمرو بن شعیب، از پدرش از جدش»، و «ابن اسحاق از تیمی» و امثال اینها از آنچه دربارهی آنها گفته شده که «صحیح» است میباشد؛ و این نوع از پائینترین و کمترین مراتب «صحیح» است.
ب) سپس [در درجهی دوم]، احادیثی است که در تحسین و تضعیف آنها اختلاف صورت گرفته است: مانند حدیث حارث بن عبدالله، و عاصم بن ضَمرة و حجاج بن ارطاة و امثال آنها.
5- رتبه و درجهی این قول محدثان که میگویند: «حدیث صحیح الاسناد» یا «حسن الاسناد»:
الف) درجهی این قول محدثان که میگویند: «هذا حدیث صحیح الاسناد» [اسناد این حدیث، صحیح است]، پائینتر از این قولشان است که میگویند: «هذا حدیث صحیحٌ» [این حدیث، صحیح است].
ب) و همچنین درجه و مرتبهی این قول محدثان که میگویند: «هذا حدیث حسن الاسناد»، پائینتر از این قولشان است که میگویند: «هذا حدیث حسن»؛ زیرا گاهی اتفاق میافتاد که حدیث از نظر سند، صحیح یا حسن باشد، ولی متن حدیث به واسطهی شذوذ یا علّت، صحیح یا حسن نباشد؛ مثل اینکه هرگاه فرد محدّث «هذا حدیث صحیح» بگوید، گویا که با این گفتهاش، کامل بودن شرایط پنج گانهی صحّت([31]) را در این حدیث برای ما تضمین کرده باشد؛ ولی هرگاه «هذا حدیث صحیح الاسناد» بگوید، مثل این است که کامل بودن سه شرط از شرایط صحّت حدیث را برای ما تضمین نموده باشد که عبارتند از: ا تصال سند [از ابتدا تا انتهای سند]، عدالت روایت کنندگان و ضابط بودن آنها. اما نفی «شذوذ» و نفی «علّت» از آن را برای ما ضمانت و کفالت ننموده است، چرا که وی از عدم شذوذ و علّت در حدیث، اطمینان کامل نیافته است [از این رو گفته است: «هذا حدیث صحیح الاسناد»].
ولی اگر فردی «حافظ»([32]) که مورد اعتماد و اطمینان است اینطور بگوید: «هذا حدیث صحیح الاسناد»، و برای حدیث او علّتی [قادحه که به صحّت آن حدیث زیان و آسیب برساند] بیان نشود؛ در ظاهر به نظر میرسد که «متن حدیث»، صحیح است؛ زیرا اصل، عدم علّت و عدم شذوذ است.
6- معنای قول ترمذی و دیگر محدثان که میگویند: «حدیثٌ حسنٌ صحیحٌ»:
براستی که ظاهر این عبارت: «حدیث حسنٌ صحیحٌ»، مسئلهای مشکل و مُعضل و پیچیده و غامض است، چرا که درجهی «حسن» از «صحیح» پائینتر است، پس چگونه میشود که بین این دو [حسن و صحیح] جمع کرد و آن دو را به هم پیوند داد و متّحد کرد؛ حال آنکه درجه و رتبهی آنها با همدیگر متفاوت و گوناگون است [و درجهی حسن از صحیح، پائینتر است]؟
علماء و صاحب نظران اسلامی، دربارهی مقصود ترمذی از این عبارت [= حدیثٌ حسنٌ صحیح]، جوابهای گوناگون و متعددی دادهاند که بهترین آنها، جوابی است که حافظ ابن حجر داده و سیوطی آن را پذیرفته، که خلاصهی آن اینگونه است:
الف) اگر برای حدیث دو اسناد یا بیشتر وجود داشته باشد، معنی چنین است که: «به اعتبار یک اسناد، حسن و به اعتبار اسناد دیگر، صحیح است».
ب) و اگر برای حدیث یک اسناد وجود داشته باشد، معنی چنین است که: «در نزد گروهی از محدثان، این حدیث حسن است و در نزد گروهی دیگر، صحیح است». گویا گوینده با گفتن این قول: «هذا حدیث حسن صحیح»، میخواهد به دو چیز اشاره نماید: یکی اشاره به اختلافی که بین علماء در حکم دادن به این حدیث وجود دارد [که برخی از علماء میگویند: اسناد این حدیث حسن است، و برخی دیگر بر این باورند که اسناد این حدیث، صحیح است، و گوینده با گفتن «حدیث حسن صحیح»، میخواهد به این اختلاف اشاره کند].
و یا اینکه گوینده نتوانسته است یکی از دو حکم [حسن یا صحیح] را بر دیگری ترجیح و برتری دهد [از این رو در اسناد حدیث، هم به ذکر «حسن» پرداخته و هم به ذکر «صحیح»، و گفته است: «هذا حدیث حسن صحیح»]
7- علامه بغوی و تقسیم احادیث «مصابیح»:([33]).
امام بغوی در کتابش «مصابیح»، اصطلاح خاصّی را رایج و متداول نموده است [و این اصطلاح، ویژهی خود اوست]، و این اصطلاح خاصّ چنین است که وی به احادیثی که در صحیح بخاری و صحیح مسلم، یا در یکی از آنها وارد شده است، با این قولش: «صحیحٌ» اشاره میکند؛ و به احادیثی که در سنن چهارگانه [ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه] آمده است، با این قولش: «حسنٌ» اشاره مینماید؛ و این اصطلاح با اصطلاح عامِّ محدثان، تناسب و سازگاری و هماهنگی و موافقتی ندارد، چرا که در سنن چهارگانه [ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه]، هم حدیث «صحیح» وجود دارد و هم حدیث «حسن»، «ضعیف» و «منکر». به همین خاطر ابن صلاح و نووی، به این مسئله [در کتابهایشان] تذکر و هشدار دادهاند.
و برای خوانندهی کتاب «مصابیح» نیز مناسب است که به اصطلاح ویژهی بغوی در این کتاب، آشنا و آگاه باشد و بداند که هرگاه وی نسبت به حدیثی «صحیح» یا «حسن» میگوید، منظورش از این اصطلاح چیست [تا دچار سردرگمی و پیچیدگی نشود]([34]).
«فامره ان یعید الصلوة»: با استدلال از این حدیث، احمد بن حنبل، اسحاق بن راهویه، حماد بن ابی سلیمان، نخعی، حسن بن صالح، ابن ابی لیلی و وکیع بن جراح بر این باورند که اگر شخصی در پشت صف، تنها به نماز ایستاد و نمازش را ادا کرد، نمازش فاسد میباشد و بر وی واجب است که آن را اعاده نماید.
اما بر اساس مذهب امام ابوحنیفه/، امام مالک/، امام شافعی/ و سفیان ثوری/، نماز چنین فردی درست است؛ ولی با ارتکاب این کار؛ مرتکب عملی مکروه (مکروه تحریمی) شده است.
البته احناف، در این باره، قائل به تفصیل هستند؛ بدین ترتیب که اگر چنانچه فردی از راه رسید و مشاهده کرد که صف نماز، کامل نشده است، در آن صورت باید منتظر بماند تا کسی دیگر با او همراه شود؛ اگر تا به هنگام رکوع، کسی را نیافت، در آن صورت از صف جلو، یکی از نمازگزاران را به عقب هدایت کند تا هردو کنار هم بایستند و نماز را ادا نمایند؛ ولی اگر بیم آن بود که مبادا این عمل، باعث اذیت و آزار نمازگزار شود، یا مردم نسبت به مسائل دینی آگاهی و شناخت چندانی نداشتند و چنین رفتاری، منجر به فتنه و درگیری و آشوب و غوغا میشد، در آن صورت، میتوان تنها ایستاد و نماز را به جای آورد؛ و در این حالت، ادای نماز بدون هرگونه کراهیتی روا است؛ البته مراعات نکردن این شرایط و مقرّرات، کراهیت نماز را به دنبال خواهد داشت.
جمهور صاحبنظران فقهی، از روایت ابوبکره س استدلال میکنند که در «بخاری و ابوداود» روایت شده است: «انّه انتهی الی النبیّ ج وهو راکع، فرکع قبل ان یصل الی الصف، ثمّ مشی الی الصف، فذکر ذلک للنبیّ ج، فقال: زادک الله حرصاً ولا تعد» (بخاری)؛ «(روزی ابوبکره، وارد مسجد شد و) در حالی به آن حضرت ج رسید که ایشان در رکوع بودند؛ از این رو، ابوبکره پیش از رسیدن به صف، به رکوع رفت؛ آنگاه خویشتن را به صف نماز رساند؛ (پس از خواندن نماز،) این موضوع را با پیامبر گرامی اسلام ج در میان گذاشت؛ آن حضرت ج فرمودند: «خداوند، علاقه و اشتیاقت را به نماز بیافزاید ولی بدان که نباید دوباره چنین کاری انجام بدهی؛ (یعنی پیش از رسیدن به صف، رکوع نکن)».
و در ابوداود چنین روایت شده است:
«انّه دخل الـمسجد ونبیّ الله ج راکع؛ قال: فرکعتُ دون الصف فقال نبیّ الله ج: زادک الله حرصاً ولا تعد»؛ در این دو حدیث، رسول خدا ج به ابوبکره س دستور اعادهی نماز را نداد، بلکه نماز او را پذیرفت و به عدم تکرار چنین عملی، تأکید کرد.
پس ثابت میگردد که ادای نماز به صورت انفرادی در پشت صف - اگر چه مکروه است، ولی - فاسد کنندهی نماز نخواهد بود.
و در پاسخ به حدیث وابصة بن معبد س، میتوان گفت که امر به اعادهی نماز، از روی استحباب بوده است نه وجوب.
و برخی از حنفیها، در توجیه آن گفتهاند: چون شخص مزبور، بدون این که فرد دیگری را تلاش نماید، پشت صف جماعت به تنهایی به نماز ایستاده است، از این رو، نمازش مکروه است و یکی از اصول حنفیها نیز آن است که: «کلّ صلوة اُدّیت مع الکراهة، تجب اعادتها»؛ «هر نمازی که با کراهیت ادا شود، اعادهی آن واجب است».
ولی این پاسخ، صحیح نمیباشد؛ زیرا - بر اساس تصریح علامه شامی - اصل مذکور حنفیها، دربارهی کراهیتی است که در داخل نماز یافته شود؛ امّا کراهیتی که بر اثر عوامل خارجی پدید آمده باشد، موجب اعادهی نماز نیست؛ از این رو، پاسخ اول (که حکم اعادهی نماز، از روی استحباب است نه وجوب) بهتر از پاسخ دوم است.
به هر حال، اسلام، جماعت و اتّحاد و نظم و ترتیب را دوست دارد و از تنهایی و بریدگی و بینظمی متنفّر میباشد و نماز جماعت، یکی از راههایی است که اسلام، فرزندان خود را در راستای چنین مفاهیم با ارزش و ارزندهای، آموزش میدهد.
از مجموع احادیث و روایات رسیده به ما، معلوم میگردد که تشکیل جماعت برای ادای نماز، به عنوان یک نماد قوی برای پیاده کردن مبادی اجتماعی اسلام، در نظم و ترتیب و اعتدال و هماهنگی صفوف و یک سویی امّت اسلامی تلقّی میشود و صفوف جماعت، آیینهای است که معانی و افکار و پایبندیهای جامعهی اسلامی را منعکس میسازد.
با توجّه به موارد فوق، اگر اسلام نماز خواندن به تنهایی پشت صف جماعت را ناخوشایند اعلام کند و به اعادهی آن دستور دهد، جای هیچ گونه شگفتی نیست؛ زیرا چنین حالتی، خروج از جماعت است؛ و دین برای ما مقرّر میدارد که: «انّ الشیطان ذئب الانسان کذئب الغنم یأخذ الشاة القاصیة والناحیة» (احمد)؛ «شیطان، گرگ انسانها است؛ همانطور که گرگ، گوسفند دور افتاده و جدا شده از صاحبش را به دام میاندازد، انسان بریده و دور از جماعت نیز، طعمهی شیطان خواهد شد».
و نیز میفرماید: «یدالله مع الجماعة ومن شذّ شذّ الی النار»(ترمذی)؛ «دست خدا با جماعت است و کسی که از آن بریده گردد، به سوی جهنم رهسپار میشود».
تمامی این موارد، راجع به کسی است که بدون عذر پشت صف جماعت به نماز فُرادی بایستد. ولی اگر نمازگزار معذور باشد؛ یعنی موقعی وارد نماز جماعت شود که صفها تکمیل شده باشند و جایی برای ایستادن او نباشد، در آن صورت طبق ظاهرترین قول، نماز او در این مواقع صحیح است؛ و برخی از علماء گفتهاند: مستحب است که از صف جلو یک نفر را به سوی خود بکشاند و کنار او بایستد؛ و مستحب است که آن شخص نیز او را در این مورد، مساعدت و کمک نماید؛ البته با مراعات شرایطی که پیشتر گذشت.
[1]- بخاری 2/206 ح 717؛ مسلم 1/324 ح (128-436)؛ ابوداود 1/432 ح 663؛ ترمذی 1/438؛ ح 227 نسایی 2/89 ح 810؛ ابن ماجه 1/318 ح 994؛ و مسند احمد 4/277.
[2]- بخاری 2/208 ح 719؛ مسلم 1/324 ح (125-434)؛ و نسایی 2/92 ح 814.
[3]- بخاری 2/209 ح 723؛ مسل 1/324 ح (124-433)؛ ابوداود 1/434 ح 668؛ ابن ماجه 1/317 ح 993؛ دارمی 1/323 ح 1363؛ و مسند احمد 3/177.
[4]- مسلم 1/323 ح (122-432)؛ ابوداود 1/436 ح 674؛ نسایی 2/87 ح 807 ؛ ابن ماجه 1/312 ح 976 ؛ دارمی 1/324 ح 1226 ؛ و مسند احمد 4/122.
[5]- مسلم 1/323 ح (123-432)؛ ابوداود 1/436 ح 675؛ ترمذی 1/440 ح 228؛ دارمی 1/324 ح 1267؛ و مسند احمد 1/457.
[6]- مسلم 1/325 ح (130-438)؛ ابوداود 1/438 ح 680؛ نسایی 2/83 ح 795؛ و ابن ماجه 1/313 ح 978.
[7]- مسلم 1/322 ح (119-430)؛ ابوداود 1/431 ح 661؛ نسایی 2/92 ح 816؛ و ابن ماجه 1/317 ح 992.
[8]- مسلم 1/326 ح (132-440)؛ ابوداود 1/438 ح 678؛ ترمذی 1/435 ح 224؛ نسایی 2/93 ح 820؛ ابن ماجه 1/319 ح 1000؛ دارمی 1/325 ح 1268؛ و مسند احمد 3/16.
[9]- ابوداود 1/434 ح 667؛ و نسایی 2/92 ح 812.
[10]- ابوداود 1/435 ح 671؛ و نسایی 2/93 ح 818.
[11]- ابوداود 1/432 ح 664؛ و نسایی 2/89 ح 811.
[12]- ابوداود 1/437 ح 676؛ و ابن ماجه 1/321 ح 1005.
[13]- ابوداود 1/1432 ح 665.
[14]- ابوداود 1/435 ح 670.
[15]- ابوداود 1/435 ح 672.
[16]- نسایی 2/91 ح 813.
[17]- مسند احمد 5/962.
[18]- ابوداود 1/433 ح 666؛ و نسایی 2/93 ح 819.
[19]- ابوداود 1/439 ح 681.
[20]- ابوداود 1/438 ح 679.
[21]- ابوداود 1/439 ح 682؛ ترمذی 1/446 ح 230؛ و مسند احمد 4/228.
[22]- معالم السنن، ج 1، ص 11.
[23]- جامع الترمذی با شرح ش: «تحفة الاحوذی»، کتاب العلل در پایان جامع الترمذی، ج 10، ص 519.
[24]- شاذّ در نزد ترمذی به این معنا است: حدیثی که راوی آن با حدیث راوی حافظتر از خود و یا با جمعی از راویان [که از نظر حفظ و اعتبار با او در یک سطح هستند، اما تعداد آنها بیشتر است] مخالف باشد و در حدیث شاذّ [مطابق آنچه امام شافعی به صراحت بیان میکند] فرد بودن راوی شرط نیست.
[25]- النخبة با شرح ش، ص 29.
[26]- چرا که حدیث «صحیح لذاته» آن است که اسناد آن با نقل فردِ عادلِ ضابط و با ضبط کامل از همانند خود، از ابتدا تا انتهای سند، متصل است، بدون اینکه شذوذ و علت قادحه (چیزی که به صحّت آن زیان و آسیبی برساند) در آن باشد.
و حدیث «حسن لذاته»، حدیثی است که اسنادش با روایت فردِ عادلِ ضابط اما با ضبط غیرکامل از همانند خود تا انتهای سند، متصل است، بدون شذوذ و نقص و با شهرتی که پایهاش از شهرت صحیح کمتر است.
[27]- تعریف خطابی و ترمذی ابهامآور هستند و جوابگوی ذهن تشنهی حقیقتجو نیستند، و تعریفهایی که ترمذی و خطابی از حدیث حسن ارائه دادهاند، تعریفهایی کامل جهت جدا کردن حدیث حسن از صحیح نیستند؛ انگار که ترمذی یک نوع از حسن را یادآور شده و خطابی نوع دوم آن را بیان کرده است؛ بدین معنی که هر کدام از آنها به موارد ضروری بسنده کردهاند و از نوع دیگر چشم پوشی کردهاند و یا نوعی از حسن را ذکر کردهاند و از نوع دیگر و بعضی از جوانب دیگر غافل ماندهاند.
[28]- نگا: تدریب الراوی، ج 1، ص 160.
[29]- ترمذی با شرحش: تحفة الاحوذی، ابواب فضائل جهاد، ج 5، ص 300.
[30]- چنانکه این قول را حافظ ابن حجر در تهذیب التهذیب 2/96 از ابواحمد نقل کرده است.
[31]- مراد از شرایط پنج گانهی صحّت حدیث عبارتند از: اتصال سند از ابتدا تا انتهاء، عدالت راویان، ضابط بودن راویان، عدم علّت و عدم شذوذ در حدیث.
[32]- حافظ به کسی گفته میشود که آشنا به سنّت رسول خدا ج و آگاه به طرق سنن باشد و سند این طرق را خوب تمییز و تشخیص دهد و حافظ آن مقدار از احادیثی که اهل حدیث، صحت آن را تأیید کردهاند باشد و آگاه به موارد اختلاف و اصطلاحات محدثان باشد.
[33]- اسم کامل این کتاب «مصابیح السنّة» است؛ و مؤلف در این کتاب به تدوین و گردآوری احادیث منتخب و برگزیدهای از صحیح بخاری و صحیح مسلم و سنن چهارگانه [ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه] و سنن دارمی پرداخته است. و خطیب تبریزی بر احادیث این کتاب، احادیثی را افزوده و به تهذیب و تحقیق آن پرداخته و نام آن را «مشکاة المصابیح» گذاشته است.
[34]- و بداند که صاحب مصابیح، احادیث مصابیح را به دو نوع تقسیم کرده است: 1) صحیح 2) حسن. منظورش از صحیح: حدیثی است که در کتاب مسلم و یا بخاری و یا هر دوی آنها نقل شده باشد. و منظورش از «حسن»: احادیثی بوده است که در کتاب ترمذی. ابوداود، ابن ماجه، نسایی و امثال اینها روایت شده باشد، و بداند که این نوع تقسیمبندیها، شناخته شده و مشهور نیستند و حدیث حسن در نزد علماء چنین تعریفی ندارد و آنچنان که قبلاً یادآور شدیم، این کتابها شامل حسن و غیرحسن [از قبیل: ضعیف، منکر و حتی خود صحیح] هستند.