اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

نمازهای سنّت و فضیلت آن‌ها


فصل اول

1159 - [1] (صَحِیح)

عَن أُمِّ حَبِیبَةَ قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَنْ صَلَّى فِی یَوْمٍ وَلَیْلَةٍ اثْنَتَیْ عَشْرَةَ رَکْعَةً بُنِیَ لَهُ بَیْتٌ فِی الْـجَنَّةِ: أَرْبَعًا قَبْلَ الظُّهْرِ وَرَکْعَتَیْنِ بَعْدَهَا وَرَکْعَتَیْنِ بَعْدَ الْـمغرب وَرَکْعَتَیْنِ بعد الْعشَاء وَرَکْعَتَیْنِ قبل صَلَاة الْفَجْرِ». رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ

وَفِی رِوَایَةٍ لِمُسْلِمٍ أَنَّهَا قَالَتْ: سَمِعْتُ رَسُولَ الـلّٰهِ ج یَقُولُ: «مَا مِنْ عَبْدٍ مُسْلِمٍ یُصَلِّی لِـلّٰهِ کُلَّ یَوْمٍ ثْنَتَیْ عَشْرَةَ رَکْعَةً تَطَوُّعًا غَیْرَ فَرِیضَةٍ إِلَّا بَنَى اللهُ لَهُ بَیْتًا فِی لاجنة أَوْ إِلَّا بُنِیَ لَهُ بَیْتٌ فِی الْـجَنَّةِ»([1]).

1159- (1) امّ حبیبه ل گوید: «هر کس در هر شبانه‌روز، دوازده رکعت (نماز سنّت) بخواند (و بر آن‌ها مواظبت و پایبندی نماید،) خانه‌ای در بهشت برای او ساخته می‌شود؛ و این دوازده رکعت (نماز سنّت) عبارتند از: چهار رکعت (سنّت) پیش از فرض ظهر و دو رکعت پس از آن؛ دو رکعت پس از مغرب؛ دو رکعت پس از نماز فرض عشاء و دو رکعت پیش از ادای نماز فرض صبح». [این حدیث را ترمذی روایت کرده است

و در روایتی از مسلم، آمده است که] امّ حبیبه ل گفته است: از رسول خدا ج شنیدم که می‌فرمودند:

«هر بنده‌ی مسلمان و حقگرایی که روزانه، علاوه بر نمازهای فرض، دوازده رکعت نماز نفل برای خشنودی خدا بخواند، خداوند برایش خانه‌ای در بهشت می‌سازد؛ یا این که خانه‌ای در بهشت برایش ساخته می‌شود». (امّ حبیبه ل گوید: پس از شنیدن این سفارش پیامبر ج، هرگز خواندن آن دوازده رکعت را ترک نکردم).

شرح: این دوازده رکعت، همان نمازهای سنّت هستند که عبارتند از: دو رکعت قبل از نماز فرض صبح؛ چهار رکعت قبل از نماز فرض ظهر و دو رکعت پس از آن؛ دو رکعت بعد از نماز فرض مغرب و دو رکعت بعد از نماز فرض عشاء که در مجموع، دوازده رکعت می‌شود.

همه می‌دانند که در شبانه‌روز، پنج نماز بر مسلمانان، فرض گردیده است که آن‌ها را رکن اسلام و لازمه‌ی ایمان به شمار می‌آورند؛ و علاوه بر آن‌ها، قبل یا بعد از آن‌ها و یا در اوقاتی دیگر، رسول خدا ج مسلمانان را ترغیب و تشویق به خواندن نمازهایی دیگر نیز کرده‌اند. خود رسول خدا ج نیز نسبت به گزاردن این نمازها تأکیید کرده‌اند و توأم با تعلیم به دیگران، خود نیز با توجه و اهتمام، آن‌ها را خوانده‌اند؛ از این رو، بدین نمازها «سنّت» و به بقیه، «نفل» اطلاق می‌شود.

ناگفته نماند که واژه‌ی «نفل»، در لغت به معنای «افزونی، اضافه و زاید» می‌آید و در احادیث به غیر از نمازهای فرض و واجب، این واژه به کار می‌رود.

و حکمت و فلسفه‌ی نمازهای سنّت و یا نفلی که قبل از نمازهای فرض گزارده می‌شوند، این است که پیش از مشغول شدن به نماز فرض - که حضور خاصّی به بارگاه الهی است - با خواندن دو و یا چهار رکعت نماز به طور انفرادی، دل خود را با بارگاه الهی مشغول و مأنوس ساخته تا یک نوع آمادگی و نسبت و نزدیکی با ملأ اَعلی حاصل شود؛ و حکمت و مصلحت سنّت و یا نفلی که بعد از نمازهای فرض گزارده می‌شوند، به ظاهر این است که نقص و یا خطایی که در نمازهای فرض پیش آمده است، با نمازهای سنّت و نفل، جبران گردد.

ابوهریره س گوید: از رسول خدا ج شنیدم که می‌فرمودند:

«انّ اول ما یحاسب به العبد یوم القیامة من عمله، صلاته؛ فان صلحت، فقد افلح وانجح؛ وان فسدت، فقد خاب وخسر؛ فان انتقص من فریضته شیء قال الرب تبارک وتعالی: انظروا هل لعبدی من تطوّع فیکمل بها ماانتقص من الفریضة ثم یکون سائر عمله کذلک» (ابوداود).

«نخستین چیزی که در روز رستاخیز، انسان از آن محاسبه می‌شود، نماز است؛ اگر نمازش صحیح باشد، رستگار شده و نجات می‌یابد؛ و اگر نمازش خراب و ناقص باشد، زیانکار و خسارتمند می‌شود؛ و اگر در فرایض، نقصی باشد، خداوند بلندمرتبه می‌فرماید: ببینید آیا بنده‌ام نماز نفل دارد تا با آن کاستی‌های نمازهای فرضش کامل شود؛ سپس سایر اعمالش نیز به همین ترتیب، مورد محاسبه قرار می‌گیرد».

از این حدیث معلوم می‌شود که بایستی انسان، ذخیره‌ی نمازهای نفل و سنّت داشته باشد تا در صورتی که در فرایض وی، نقصی رونما گردد، به وسیله‌ی نمازهای نفل و سنّت، فرایضش، تکمیل شود.

بسیاری از مردم بر اثر نادانی می‌گویند: «برای ما به جای آوردن همین فرایض کافی است و گزاردن نمازهای نفل، کار بزرگان است»؛ در این تردیدی نیست که اگر نمازهای فرض را به خوبی ادا کند، کافی خواهد بود، ولی ادای کامل آن‌ها، بسیار سخت و دشوار است؛ و اگر نقصی در آن‌ها وجود داشته باشد، تنها راه برطرف کردن آن، نمازهای سنت و نفل هستند. [این حدیث را مالک روایت کرده است].

1160 - [2] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: «صَلَّیْتُ مَعَ رَسُولِ الـلّٰهِ ج رَکْعَتَیْنِ قَبْلَ الظُّهْرِ وَرَکْعَتَیْنِ بَعْدَهَا وَرَکْعَتَیْنِ بَعْدَ الْـمَغْرِبِ فِی بَیْتِهِ وَرَکْعَتَیْنِ بَعْدَ الْعِشَاءِ فِی بَیْتِهِ قَالَ: وَحَدَّثَتْنِی حَفْصَةُ: أَنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ ج کَانَ یُصَلِّی رَکْعَتَیْنِ خَفِیفَتَیْنِ حِینَ یَطْلُعُ الْفَجْرُ»([2]).

1160- (2) عبدالله بن عمر س گوید: با رسول خدا ج پیش از نماز ظهر، دو رکعت و پس از آن نیز دو رکعت و پس از مغرب، دو رکعت در خانه‌شان و دو رکعت پس از عشاء در خانه‌شان گزاردم.

ابن عمر س در ادامه گوید: حفصهلبه من خبر داده است که چون بامداد می‌دمید، پیامبرخدا ج، دو رکعت کوتاه (نماز سنّت) می‌گزاردند.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «رکعتین قبل الظهر»:

امام احمد بن حنبل و امام شافعی - بنا به قول مشهور خویش - بر این باورند که سنّت‌های قبل از ظهر، دو رکعت می‌باشند؛ و دلیل ایشان، همین حدیث عبدالله بن عمر س است که گفت: «صلّیتُ مع النبیّ ج رکعتین قبل الظهر ورکعتین بعدها»؛ «با رسول خدا ج پیش از نماز ظهر، دو رکعت و پس از آن نیز دو رکعت گزاردم».

و امام ابوحنیفه، امام مالک و جمهور علماء و صاحب‌نظران فقهی بر این عقیده‌اند که سنّت‌های قبل از ظهر، چهار رکعت هستند؛ و این بزرگواران، می‌گویند: بیشتر روایت‌ها و حدیث‌ها بر سنّت بودن چهار رکعت قبل از ظهر، دلالت می‌کنند که چند نمونه از آن‌ها را در اینجا خواهیم آورد:

علی بن ابی طالب س گوید: «کان النبیّ ج یصلّی قبل الظهر اربعاً وبعدها رکعتین» (ترمذی)؛ «پیامبر ج قبل از ظهر، چهار رکعت و پس از آن، دو رکعت می‌گزاردند».

ابوایوب انصاری س گوید: «اَدمن رسول الله ج اربع رکعات بعد زوال الشمس. فقلتُ یا رسول الله! انک تدمن هؤلاء الاربع رکعات. فقال: یا اباایوب! اذا زالت الشمس فتحت ابواب السماء فلن ترتجّ حتّی یصلّی الظهر فاحبّ ان یصعدلی فیهن عمل صالح قبل ان ترتجّ. فقلت یا رسول الله! او فی کلهن قراءة؟ قال: نعم. قلت: بینهن تسلیم فاصل؟ قال: لا، الّا التشهد». (ترمذی)؛ «رسول خدا ج پیوسته به خواندن چهار رکعت نماز، در وقت فرارسیدن نیمروز - بعد از زوال خورشید - مواظبت و پای‌بندی می‌نمودند. بدیشان گفتم: ای فرستاده‌ی خدا! شما را می‌بینم که پیوسته بر خواندن این چهار رکعت نماز در وقت فرارسیدن نیمروز، مواظبت و پای‌بندی می‌فرمایید؛ (علّت چیست)؟

آن حضرت ج فرمودند: به راستی دروازه‌های آسمان به هنگام فرارسیدن نیمروز، گشوده می‌شوند و تا وقتی که نماز ظهر خوانده نشود، همچنان گشوده، باقی می‌مانند و بسته نمی‌شوند؛ و من نیز دوست دارم که در این وقت، کاری نیک و پسندیده برای من به آسمان بالا رود.

ابوایوب انصاری س گوید: بدیشان گفتم: آیا در هر چهار رکعت از آن، (باید پس از سوره‌ی فاتحه، سوره‌ای یا چیزی از قرآن) خوانده شود؟ آن حضرت ج فرمودند»: آری؛ باید در هرچهار رکعت، پس از سوره‌ی فاتحه، سوره‌ای دیگر یا چیزی از قرآن، تلاوت گردد.

دوباره پرسیدم: آیا در این چهار رکعت، باید با سلام دادن فاصله انداخت؟ (و هردو رکعت را با یک سلام خواند و میان آن چهار رکعت، با سلام فاصله انداخت)؟ پیامبر ج فرمودند: خیر؛ فقط در وسط این چهار رکعت، باید تشهد خوانده شود».

ام حبیبه ل گوید: «سمعتُ رسول الله ج یقول: من حافظ علی اربع رکعات قبل الظهر و اربع رکعات بعدها، حرمه الله علی النار» (ترمذی)؛ «از رسول خدا ج شنیدم که می‌فرمودند: کسی که بر خواندن چهار رکعت قبل از ظهر و چهار رکعت پس از آن، مواظبت کند، خداوند بلندمرتبه، آتش دوزخ را بر وی حرام می‌گرداند».

و عایشهلگوید: رسول خدا ج فرمودند: «من ثابر علی اثنتی عشرة رکعة فی الیوم واللیلة دخل الجنة: اربعاً قبل الظهر ورکعتین بعدها ورکعتین بعدالـمغرب ورکعتین بعد العشاء ورکعتین قبل الفجر» (نسایی)؛ «هر کس در شبانه‌روز، بر خواندن دوازده رکعت (سنت) مواظبت و پای‌بندی کند، وارد بهشت می‌شود؛ و آن دوازده رکعت عبارتند از: چهار رکعت قبل از ظهر؛ دو رکعت بعد از ظهر؛ دو رکعت بعد از مغرب؛ دو رکعت بعد از عشاء و دو رکعت قبل از صبح».

و عایشهلدر حدیثی دیگر گوید: «ان النبیّ ج کان اذا لم یصلّ اربعاً قبل الظهر صلّاهن بعدها» (ترمذی)؛ «هرگاه رسول خدا ج چهار رکعت پیش از ظهر را نمی‌خواند، آن‌ها را پس از ظهر می‌خواند».

احادیث مزبور و احادیث و روایات بی‌شمار دیگری، بر سنّت بودن چهار رکعت قبل از ظهر وجود دارند؛ و از نظر جمهور، حدیث عبدالله بن عمر س، درباره‌ی سنّت‌های قبل از ظهر نیست، بلکه بیانگر نمازی دیگر به نام «صلاة الزوال» است که پیامبر ج آن را فوراً پس از زوال می‌خواندند. ولی قول صحیح آن است که چهار رکعت و دو رکعت قبل از ظهر، هردو از پیامبر ج ثابت هستند؛ ولی احادیث چهار رکعت از احادیث دو رکعت، بیشتر هستند؛ و با این وجود، باز هم هردو روش درست است.

به تعبیری دیگر، با توجه به بررسی تمام احادیث و روایات، معلوم می‌شود که رسول خدا ج در بیشتر اوقات، چهار رکعت قبل از ظهر می‌خواندند؛ ولی گاهی اتفاق می‌افتاد که به دو رکعت نیز اکتفا می‌کردند. به هر حال، هردو روش از آن حضرت ج ثابت است و بر هر کدام که عمل شود، سنّت ادا می‌شود؛ از این رو اگر وقت کافی وجود داشت، بهتر آن است که پیش از ظهر، چهار رکعت گزارده شود و اگر چنانچه وقت برپای نماز جماعتِ فرض ظهر نزدیک بود، در آن صورت فقط بر دو رکعت بسنده شود.

«رکعتین خفیفتین»: از این بخش از حدیث، مختصر نمودن قرائت در سنّت‌های صبح ثابت می‌شود؛ زیرا در حدیثی دیگر، عبدالله بن عمر س می‌گوید: «رمقتُ النبیّ ج شهرا فکان یقرأ فی الرکعتین قبل الفجر ب(قل یا ایها الکافرون)و (قل هو الله احد)» (ترمذی)؛ «تا یک ماه پیامبر ج را زیر نظر داشتم که در سنّت‌های صبح، سوره‌های «کافرون» و «اخلاص» را می‌خواندند».

از این رو، جمهور علماء و صاحب‌نظران فقهی، بر این حدیث عمل می‌کنند و تخفیف در سنّت‌های صبح را مستحب قرار داده‌اند.

و دیگر احادیث و روایاتی که پیرامون کوتاه گزاردن دو رکعت سنّت صبح آمده‌اند، عبارتند از:

1- عایشه ل گوید: «انّ رسول الله ج کان یصلّی رکعتین خفیفتین بین النداء والاقامة من صلاة الصبح (متفق علیه) وفی روایة لهما: یصلّی رکعتی الفجر فیخفّفهما حتی اقول: هل قرأ فیهما بام القرآن؟! وفی روایة لمسلم: کان یصلّی رکعتی الفجر اذا سمع الاذان ویخفّفهما».

«رسول خدا ج بین اذان و اقامه‌ی نماز صبح، دو رکعت نماز سنّت کوتاه می‌گزارد».

در روایتی از بخاری و مسلم آمده است که: «دو رکعت سنّت صبح را می‌گزارد و چنان کوتاه برگزار می‌کرد که با خود می‌گفتم: آیا سوره‌ی فاتحه را در این دو رکعت خواند».

و در روایتی از مسلم آمده است: «چون اذان را می‌شنید، دو رکعت صبح را می‌گزارد و کوتاه بر گزارش می‌کرد».

2- حفصهلگوید: «انّ رسول الله ج کان اذا اذّن المؤذّن للصبح، وبدا الصبح، صلّی رکعتین خفیفتین» (بخاری و مسلم)؛ «چون مؤذّن برای صبح اذان می‌گفت و بامداد پیدا می‌شد، رسول خدا ج دو رکعت کوتاه می‌گزارد».

و نیز حفصه ل روایت می‌کند که: «کان رسول الله ج اذا طلع الفجر لایصلّی الا رکعتین خفیفتین» (مسلم)؛ «چون بامداد می‌دمید، پیامبر خدا ج جز دو رکعت کوتاه، نماز دیگری نمی‌گزارد».

3- و عبدالله بن عمر س گوید: «کان النبیْ ج یصلّی من اللیل مثنی مثنی ویوتر برکعة من اخر اللیل ویصلّی الرکعتین قبل صلاة الغداة وکاَنَّ الاذان باذنیه» (بخاری و مسلم)؛ «پیامبرخدا ج در شب دو دو رکعت نماز می‌گزارد و در آخر شب، یک رکعت وتر می‌گزارد. پیش از نماز صبح، دو رکعت را چنان کوتاه می‌گزارد که گویی اقامه بیخ گوش اوست و نماز دارد برپا می‌شود».

1161 - [3] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: کَانَ النَّبِیُّ ج لَا یُصَلِّی بَعْدَ الْـجُمُعَةِ حَتَّى یَنْصَرِفَ فَیُصَلِّی رَکْعَتَیْنِ فِی بَیته([3]).

1161- (3) عبدالله بن عمر س گوید: رسول خدا ج پس از نماز جمعه، نماز نمی‌گزاردند تا این که (به خانه) بازمی‌گشتند و در خانه‌ی خویش، دو رکعت نماز می‌گزاردند.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: سنّت‌های قبل و بعد نماز فرض جمعه:

پیرامون سنّت‌های قبل از جمعه و سنّت‌های بعد از آن، در میان علماء و صاحب‌نظران فقهی، اختلاف‌نظر وجود دارد؛ از دیدگاه حنفی‌ها و بیشتر ائمه و پیشوایان و علماء و دانشوران دینی، قبل از جمعه، گزاردن چهار رکعت نماز، سنّت می‌باشد؛ ولی از نظرگاه امام شافعی، دو رکعت سنّت می‌باشد.

و در هر صورت، از مجموعه‌ی آثار و احادیث وارده در این موضوع، معلوم می‌شود که سنّت‌های قبل از جمعه، ریشه در واقعیت دارند؛ از این رو، همه‌ی ائمه و پیشوایان دینی، بر سنّت بودن نماز قبل از جمعه، اتفاق‌نظر دارند؛ این از یک سو؛ و از سوی دیگر، از قیاس جمعه بر ظهر نیز چنین معلوم می‌شود که بایستی سنت‌های جمعه مثل ظهر، چهار رکعت باشند.

و اختلافی که درباره‌ی سنّت‌های بعد از جمعه وجود دارد، این است که از دیدگاه امام شافعی و امام احمد بن حنبل، فقط خواندن دو رکعت، سنّت می‌باشد؛ و استدلال ایشان، از حدیث مرفوعی است که عبدالله بن عمر س آن را چنین روایت کرده است: «انّه کان یصلّی بعد الجمعة رکعتین»؛ «پیامبر ج پس از جمعه، دو رکعت نماز می‌گزاردند».

و امام ابوحنیفه بر این باور است که پس از جمعه، خواندن چهار رکعت سنّت می‌باشد؛ و دلیل وی، حدیث مرفوع ابوهریره س است که گفت: رسول خدا ج فرمودند: «من کان منکم مصلّیاً بعد الجمعة فلیصلّ اربعاً»؛ «هر کس از شما خواستار گزاردن نماز پس از جمعه است، باید چهار رکعت نماز بگزارد».

و از عبدالله بن مسعود س نیز روایت شده است که: «انّه کان یصلّی قبل الجمعة اربعاً وبعدها اربعاً» (ترمذی)؛ «عبدالله بن مسعود س قبل از جمعه، چهار رکعت و بعد از جمعه نیز، چهار رکعت دیگر می‌گزارد».

از دیدگاه امام ابویوسف و امام محمد، بعد از جمعه، شش رکعت سنّت وجود دارد؛ دلیل ایشان، این روایت است که عطاء گفت: «رأیتُ ابن عمر س صلّی بعد الجمعة رکعتین ثم صلّی بعد ذلک اربعاً» (ترمذی)؛ «ابن عمر س را دیدم که پس از جمعه ابتدا دو رکعت گزارد و پس از آن، چهار رکعت دیگر گزارد».

و از علی بن ابی طالب س نیز نقل گردیده است که: «انّه امر ان یصلّی بعد الجمعة رکعتین ثم اربعاً» (ترمذی)؛ «علی بن ابی طالب س فرمان داد که بعد از جمعه، ابتدا دو رکعت و پس از آن، چهار رکعت دیگر، گزارده شود».

در ترتیب، این شش رکعت، دیدگاه فقهاء با یکدیگر تفاوت دارد؛ برخی از صاحب‌نظران فقهی احناف، بر این باورند که نخست چهار رکعت و پس از آن، دو رکعت خوانده شود؛ و برخی برعکس آن را ترجیح داده‌اند.

مولانا انور شاه کشمیری، قول دوم - مبنی بر خواندن دو رکعت و پس از آن خواندن چهار رکعت - را ترجیح داده‌اند؛ زیرا این ترتیب، از عملکرد علی س و عبدالله بن مسعود س تأیید می‌گردد.

1162 - [4] (صَحِیح)

وَعَن عبد الله بن شَقِیق قَالَ: سَأَلْتُ عَائِشَةَ عَنْ صَلَاةِ رَسُولِ الـلّٰهِ ج عَنْ تَطَوُّعِهِ فَقَالَتْ: کَانَ یُصَلِّی فِی بَیْتِی قَبْلَ الظُّهْرِ أَرْبَعًا ثُمَّ یَخْرُجُ فَیُصَلِّی بِالنَّاسِ ثُمَّ یَدْخُلُ فَیُصَلِّی رَکْعَتَیْنِ وَکَانَ یُصَلِّی بِالنَّاسِ الْـمَغْرِبَ ثُمَّ یَدْخُلُ فَیصَلی رَکْعَتَیْنِ وَیُصلی بِالنَّاسِ الْعِشَاءَ وَیَدْخُلُ بَیْتِی فَیُصَلِّی رَکْعَتَیْنِ وَکَانَ یُصَلِّی مِنَ اللَّیْلِ تِسْعَ رَکَعَاتٍ فِیهِنَّ الْوَتْرُ وَکَانَ یُصَلِّی لَیْلًا طَوِیلًا قَائِمًا وَلَیْلًا طَوِیلًا قَاعِدا وَکَانَ إِذَا قَرَأَ وَهُوَ قَائِمٌ رَکَعَ وَسَجَدَ وَهُوَ قَائِم وَإِذا قَرَأَ قَاعِدًا رَکَعَ وَسَجَدَ وَهُوَ قَاعِدٌ وَکَانَ إِذَا طَلَعَ الْفَجْرُ صَلَّى رَکْعَتَیْنِ. رَوَاهُ مُسْلِمٌ. وَزَادَ أَبُو دَاوُدَ: ثُمَّ یَخْرُجُ فَیُصَلِّی بِالنَّاسِ صَلَاة الْفجْر([4]).

1162- (4) عبدالله بن شقیق س گوید: از عایشهلدرباره‌ی نمازهای نفلی رسول خدا ج پرسیدم؛ او در پاسخ گفت: آن حضرت ج پیش از نماز ظهر، در خانه‌ی من، چهار رکعت می‌خواندند؛ بعد از آن، می‌رفتند و نماز را برای مردم برگزار می‌کردند؛ آن‌گاه به خانه برمی‌گشتند و دو رکعت دیگر می‌خواندند. و همچنین نماز مغرب را با جماعت برای مردم برگزار می‌کردند؛ سپس وارد خانه می‌شدند و دو رکعت نماز می‌گزاردند؛ آن‌گاه بعد از برگزار نمودن نماز عشاء برای مردم، وارد خانه‌ی من می‌شدند و دو رکعت نماز می‌گزاردند؛ و شب‌ها با نماز وتر، نُه رکعت نماز می‌گزاردند.

گفتنی است که رسول خدا ج بعضی از شب‌ها به طور طولانی، ایستاده نماز می‌گزاردند و برخی از شب‌ها به طور طولانی، نشسته نماز می‌خواندند؛ و هنگامی که ایستاده نماز می‌گزاردند و به حالت ایستاده قرائت می‌خواندند، رکوع و سجده را نیز به حالت ایستاده به جای می‌آوردند و اگر نشسته نماز می‌گزاردند و به حالت نشسته قرائت می‌خواندند، نشسته رکوع و سجده می‌نمودند (و برای انجام رکوع و سجده، برنمی‌خاستند).

و چون صبح صادق طلوع می‌کرد، دو رکعت نماز می‌گزاردند.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است؛ و ابوداود نیز این عبارت را اضافه نموده است:] آن‌گاه (پس از گزاردن دو رکعت سنّت صبح،) از خانه بیرون می‌شدند و نماز بامداد را برای مردم برگزار می‌کردند و آن را با جماعت می‌گزاردند.

1163 - [5] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: لَمْ یَکُنِ النَّبِیُّ ج عَلَى شَیْءٍ مِنَ النَّوَافِلِ أَشَدَّ تَعَاهُدًا مِنْهُ على رَکْعَتی الْفجْر([5]).

1163- (5) عایشه ل گوید: پای‌بندی و مواظبت رسول خدا ج نسبت به هیچ کدام از نمازهای نفلی (زاید بر فرایض)، به اندازه‌ی دو رکعت نماز سنّتِ پیش از نماز فرض صبح نبود.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

«تعاهداً»: عهده‌دار شدن؛ مراقبت کردن؛ مواظبت نمودن؛ ملتزم شدن؛ برعهده گرفتن؛ پای‌بندی نمودن؛ بر دوش کشیدن.

1164 - [6] (صَحِیح)

وَعَنْهَا قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «رَکْعَتَا الْفَجْرِ خَیْرٌ مِنَ الدُّنْیَا وَمَا فِیهَا». رَوَاهُ مُسلم([6]).

1164- (6) عایشه ل گوید: رسول خدا ج فرمودند: «دو رکعت نماز سنّت قبل از صبح، از دنیا و هر آنچه که در آن وجود دارد، بهتر است».

[این حدیث را مسلم روایت کرده است؛ و در روایتی دیگر از امام مسلم و امام بخاری آمده است: «احبّ الیّ من الدنیا جمیعاً»؛ «از همه‌ی دنیا در نزد من دوست‌داشتنی‌تر است»].

1165 - [7] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنْ عَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ مُغَفَّلٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسلم: «صلوا قبل صَلَاة الْمغرب رَکْعَتَیْنِ صَلُّوا قَبْلَ صَلَاةِ الْـمَغْرِبِ رَکْعَتَیْنِ». قَالَ فِی الثَّالِثَةِ: «لِمَنْ شَاءَ». کَرَاهِیَةَ أَنْ یَتَّخِذَهَا النَّاسُ سنة([7]).

1165- (7) عبدالله بن مغفّل س گوید: پیامبر خدا ج فرمودند: «پیش از نماز مغرب، دو رکعت نماز (مستحب) بگزارید؛ پیش از نماز مغرب، دو رکعت نماز (مستحب) بگزارید»؛ و پس از آن که سه بار این عبارت را تکرار کردند، فرمودند: «برای هرکس که بخواهد»؛ تا مبادا مردم، آن را سنّت (مؤکّده) قرار دهند.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: همان‌گونه که در حدیث، وارد شده است، خواندن نماز نفل بین اذان و اقامه، مستحب است و در این باره اختلافی وجود ندارد، مگر در مورد دو رکعت قبل از نماز مغرب که برخی آن را مستحب نمی‌دانند. اما چنانچه ملاحظه می‌نمایید، رسول خدا ج در حدیث بالا، مشروعیت این دو رکعت را مورد تأیید قرار داده‌اند؛ و همچنین در روایت دیگری آمده است که آن حضرت ج سه بار فرمودند: «قبل از نماز مغرب، نماز بخوانید» و بار سوم فرمودند: «البته هرکس خواست، نماز بخواند تا مبادا مردم آن را سنّت (مؤکّده) قرار دهند».

و همچنین انس س گوید: «هنگامی که اذان مغرب گفته می‌شد، یاران رسول خدا ج (برای خواندن نماز) به سوی ستون‌ها می‌شتافتند و به نماز می‌ایستادند تا این که رسول خدا ج می‌آمد و آنان همچنان مشغول نماز بودند». (بخاری)

و در روایت مسلم آمده است که اگر فرد بیگانه‌ای وارد مسجد می‌شد، فکر می‌کرد که نماز برگزار شده است؛ چون تعداد زیادی از صحابه، مشغول خواندن دو رکعت نماز نفل قبل از نماز مغرب بودند؛ لذا طبق احادیث بالا، خواندن دو رکعت نفل قبل از نماز مغرب، جایز است.

از این رو، از مجموعه‌ی این روایات، جواز دو رکعت قبل از مغرب، ثابت می‌گردد؛ بر همین اساس از متأخرین احناف، علامه ابن همام/، قول جواز را ترجیح داده است؛ و علامه انور شاه کشمیری نیز همین قول را برگزیده و گفته است: نفی استحباب دو رکعت قبل از مغرب، با روایات ثابت می‌گرد، ولی مکروه یا بدعت قرار دادن آن، هرگز جایز نیست.

پس با در نظر گرفتن روایات بالا، ادای این دو رکعت جایز، اما ترک آن بنا به دو دلیل بهتر است:

در احادیث، برای تعجیل و شتاب ورزیدن به نماز مغرب، تأکید فراوانی شده است؛ و این دو رکعت، منافی تعجیل به شمار می‌آیند.

بیشتر صحابه این دو رکعت را نمی‌خواندند؛ و مفهوم درست احادیث نیز از تعامل صحابه به اثبات می‌رسد؛ و چون که عموم صحابه، آن را ترک نموده‌اند، از این رو، ترک آن، بهتر خواهد بود؛ البته اگر کسی اقدام به ادای این دو رکعت کرد، قابل ملامت و سرزنش نخواهد بود.

و مولانا محمد عاشق الهی در کتاب «سیری در مسایل قدوری» ج 1 ص 74 و 75 گوید: پیامبر ج سه بار فرمودند: «صلّوا قبل صلاة المغرب»؛ «پیش از نماز مغرب، نماز بخوانید»؛ و در سوّمین بار فرمودند: «لمن شاء»؛ «برای کسی که می‌خواهد». و رسول خدا ج این جمله‌ی اخیر را بدین جهت فرمودند تا مردم نماز پیش از مغرب را سنّت نگردانند. این روایت را بخاری در کتاب «تهجّد» در باب «الصلاة قبل المغرب» نقل کرده است. و این حدیث به دو موضوع اشاره دارد: یکی مشروعیت نفل خواندن پیش از مغرب؛ و دیگری اینکه این نماز، سنّت مؤکده نیست.

ابن قدامه در کتاب «المغنی» (1/766) چنین می‌گوید: از ظاهر کلام امام احمد بن حنبل چنین دانسته می‌شود که خواندن دو رکعت نماز پیش از مغرب، جایز است ولی سنّت نیست.

به هر حال، برخورد مردم درباره‌ی دو رکعت نماز پیش از مغرب، به دو صورت است: گروهی از مردم، این نماز را با التزام و پایبندی می‌گزارند و هیچ‌گاه آن را ترک نمی‌کنند؛ و هرکس دو رکعت نماز پیش از مغرب را نخواند، با نگاهی تند و خشن بدو می‌نگرند؛ رفتار این گروه از مردم، غلوّآمیز و خارج از دایره‌ی تعالیم و آموزه‌های اسلامی است؛ زیرا که این گونه رفتار، بیانگر آن است که خواندن دو رکعت نماز پیش از مغرب، از زمره‌ی لوازم و ضروریات است که هیچ‌گاه نباید ترک شود و حال آن که این رفتار، مخالف این فرمـوده‌ی رسول خدا ج است که فرمودند: «برای کسی که می‌خواهد». و رسول خدا ج این جـملـه را بدین جهت فرمودند تا مردم نماز پیش از مغرب را سنّت قرار ندهند.

و گروهی دیگر از مردم بر این باورند که خواندن نماز نفل پیش از مغرب، به شدّت ممنوع و قدغن می‌باشد؛ از این رو هیچ‌گاه آن را نمی‌خوانند، و حال آن که برخی اوقات اتفاق می‌افتد که وقت کافی برای خواندن نماز پیش از مغرب وجود دارد؛ به ویژه در حرمین شریفین که ائمه‌اش پس از اذان، با اندکی تأخیر به محراب می‌رسند، به طوری که اگر کسی از نمازگزاران بخواهد می‌تواند در این فاصله دو رکعت نماز پیش از مغرب را بخواند؛ از این رو اگر چنانچه مردم گاهی اوقات دو رکعت نماز پیش از مغرب را بخوانند و گاهی آن را ترک کنند، هیچ گونه حَرج و اشکالی وجود ندارد.

و آنچه در برخی از کتاب‌های فقهی احناف وارد شده که: خواندن نماز نفل پیش از مغرب مکروه است؛ این کراهیت حمل بر صورتی می‌شود که دو رکعت نماز نفل پیش از مغرب به صورت طولانی خوانده شود به طوری که میان اذان و اقامه، فاصله‌ای طولانی ایجاد کند؛ ولی هرگاه فاصله‌ی میان اذان و اقامه کوتاه باشد و نماز به صورت مختصر و سبک اداء گردد، در این صورت هیچ گونه کراهیتی وجود ندارد.

شامی در کتاب «رد المحتار» (1/252) گوید: «اگر چنانچه دو رکعت نماز پیش از مغرب به صورت مختصر و کوتاه خوانده شود، هیچ اشکالی در خواندن آن نیست». و بدین موضوع در کتاب «الفتح» و «الحلیة» و «البحر» نیز اشاره شده است.

نگارنده گوید: بدین موضوع در صحیح بخاری، کتاب اذان، باب «کم بین الاذان و الاقامه» نیز تصریح شده است؛ این طور که عثمان بن جبلة و ابوداود از شعبه چنین نقل می‌کنند که وی گفت: «در بین اذان و اقامه (در هنگام مغرب)، وقت اندکی وجود دارد»؛ از این رو تأخیر زیاد و طولانی نمودن دو رکعت نماز پیش از مغرب به طوری که در تعجیل و زود خواندن نماز مغرب خللی ایجاد کند، مکروه است.

و چگونه مکروه نباشد و حال آن که بخاری از رافع بن خدیج س چنین نقل می‌کند که وی گفت: «ما (صحابه) با پیامبر ج نماز مغرب را می‌گزاردیم و هنگامی که نماز ما به پایان می‌رسید، هریک از ما محل اصابت تیر خویش را می‌دید.» (یعنی نماز مغرب را زود می‌خواندیم به طوری که هوا به قدری روشن بود که اگر چنانچه یکی از ما تیر می‌انداخت، جای اصابت تیرش را می‌دید).

1166 - [8] (صَحِیحٌ)

وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَنْ کَانَ مِنْکُمْ مُصَلِّیًا بَعْدَ الْـجُمُعَةِ فَلْیُصَلِّ أَرْبَعًا». رَوَاهُ مُسْلِمٌ

وَفِی أُخْرَى لَهُ قَالَ: «إِذَا صَلَّى أَحَدُکُمُ الْـجُمُعَةَ فَلْیُصَلِّ بَعْدَهَا أَرْبعا»([8]).

1166- (8) ابوهریره س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هر کس از شما که می‌خواهد پس از نماز جمعه، نماز بگزارد، باید چهار رکعت (سنّت) بخواند».

[این حدیث را مسلم روایت کرده است؛ و همو در روایتی دیگر گوید:] «هرگاه کسی از شما نماز جمعه را ادا کرد، باید پس از آن، چهار رکعت نماز (سنّت) بگزارد».

شرح: خواندن حداکثر چهار رکعت و حداقل دو رکعت بعد از نماز جمعه، سنّت است؛ زیرا خواندن دو رکعت نیز از رسول خدا ج به ثبوت رسیده است.

امام نووی/ گوید: «بدیهی است که رسول خدا ج بیشتر اوقات، چهار رکعت می‌خواندند». و بهتر هم همین است؛ چرا که حدیث قولی بالا، چهار رکعت را تأیید می‌نماید.

به هر حال؛ در کتاب‌های حدیث، نسبت به سنّت‌های پس از نماز جمعه دو رکعت، چهار رکعت و شش رکعت وارد شده است؛ امام ترمذی از عبدالله بن عمر س نقل می‌کند که وی پس از نماز جمعه، نخست دو رکعت می‌خواند و پس از آن، چهار رکعت دیگر می‌گزارد؛ از این رو از دیدگاه پیشوایان مجتهد و صاحب‌نظران فقهی، در این مورد اختلاف‌نظر وجود دارد؛ برخی دو رکعت و بعضی چهار رکعت و بعضی نیز شش رکعت را ترجیح داده‌اند؛ در مورد سنّت‌های قبل و بعد جمعه، پیش‌تر بحث شد.

 


فصل دوم

1167 - [9] (صَحِیح)

عَنْ أُمِّ حَبِیبَةَ قَالَتْ: سَمِعْتُ رَسُولَ الـلّٰهِ ج یَقُولُ: «مَنْ حَافَظَ عَلَى أَرْبَعِ رَکَعَاتٍ قَبْلَ الظُّهْرِ وَأَرْبَعٍ بَعْدَهَا حَرَّمَهُ اللهُ عَلَى النَّارِ». رَوَاهُ أَحْمَدُ وَالتِّرْمِذِیُّ وَأَبُو دَاوُدَ وَالنَّسَائِیُّ وَابْنُ مَاجَه([9]).

1167- (9) ام حبیبهلگوید: از رسول خدا ج شنیدم که می‌فرمودند: «هر کس که بر گزاردن چهار رکعت نماز سنّت پیش از ظهر و چهار رکعت پس از آن، پای‌بند باشد، خداوند او را بر آتش (دوزخ) حرام می‌گرداند».

[این حدیث را احمد بن حنبل، ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه روایت کرده‌اند].

شرح: «و اربع بعدها»: برخی از شارحان حدیث گفته‌اند: از آن حضرت ج ثابت است که ایشان در بیشتر اوقات، پس از نماز ظهر، دو رکعت سنّت می‌گزاردند؛ همان‌گونه که از احادیث پیشین از عایشهp، عبدالله بن عمر س و خود امّ حبیبهلثابت شد؛ از این رو، سنّت مؤکّده، همان دو رکعت است و دو رکعت دیگر، نفل به شمار می‌آید.

1168 - [10] (ضَعِیف)

وَعَنْ أَبِی أَیُّوبَ الْأَنْصَارِیِّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «أَرْبَعٌ قَبْلَ الظُّهْرِ لَیْسَ فِیهِنَّ تَسْلِیمٌ تُفَتَّحُ لَهُنَّ أَبْوَابُ السَّمَاء». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد وَابْن مَاجَه([10]).

1168- (10) ابوایوب انصاری س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «پیش از نماز ظهر، چهار رکعت نماز (سنّت) و جود دارد که در میان آن‌ها، سلامی وجود ندارد؛ (بلکه هر چهار رکعت، با یک سلام گزارده می‌شوند؛ از این رو هرکس آن‌ها را بگزارد، برای پذیرش و قبولی) آنان، دروازه‌های آسمان، باز و گشوده می‌شود».

[این حدیث را ابوداود و ابن ماجه روایت کرده‌اند].

1169 - [11] (صَحِیح)

وَعَنْ عَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ السَّائِبِ قَالَ: کَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسلم یُصَلِّی أَرْبَعًا بَعْدَ أَنْ تَزُولَ الشَّمْسُ قَبْلَ الظُّهْرِ وَقَالَ: «إِنَّهَا سَاعَةٌ تُفْتَحُ فِیهَا أَبْوَابُ السَّمَاءِ فَأُحِبُّ أَنْ یَصْعَدَ لِی فِیهَا عَمَلٌ صَالِحٌ». رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ([11]).

1169- (11) عبدالله بن سائب س گوید: رسول خدا ج پس از زوال خورشید و پیش از نماز ظهر، چهار رکعت نماز (سنّت) می‌گزاردند و می‌فرموند: «آن، لحظه‌ای است که درهای آسمان در آن گشوده می‌شوند و دوست دارم که برای من در این زمان، کردار شایسته‌ای به بالا رود».

[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].

شرح: «تزول الشمس»: خورشید زوال می‌کرد؛ زوال خورشید: مایل گشتن خورشید از میانه‌ی آسمان به سوی مغرب؛ هنگام ظهر که آفتاب از بلندی رو به انحطاط می‌گذارد.

«یصعد لی»: برای من بالا برود.

«ان یصعد لی فیها عمل صالح»: آری، چنین کردار شایسته و بایسته‌ای است که به سوی خدا اوج می‌گیرد و دارنده‌اش را نیز پرواز می‌دهد تا در جوار قُرب حق قرار گیرد و غرق در عزّت خداوند پیروز و فرزانه گردد.

به یقین، هر کار شایسته و مفید و سازنده - چه دعوت به سوی حق باشد، چه حمایت از مظلوم، چه مبارزه با ظالم و ستمگر، چه خودسازی و عبادت، چه آموزش و پرورش و چه گزاردن نمازهای سنّت، و خلاصه، هر چیزی که در این مفهوم وسیع و گسترده داخل گردد - اگر برای خدا و به خاطر خشنودی و رضای او انجام شود، آن هم اوج می‌گیرد و به آسمان لطف پروردگار عروج می‌کند و مایه‌ی معراج و تکامل صاحب آن و برخورداری از عزّت حقّ می‌شود.

1170 - [12] (حسن)

وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «رَحِمَ اللهُ امْرَءًا صَلَّى قَبْلَ الْعَصْرِ أَرْبَعًا». رَوَاهُ أَحْمَدُ وَالتِّرْمِذِیُّ([12]).

1170- (12) عبدالله بن عمر س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «خداوند بنده‌ای را که پیش از نماز عصر، چهار رکعت نماز سنّت بگزارد، مورد رحمت خویش قرار می‌دهد».

[این حدیث را احمد بن حنبل و ترمذی روایت کرده‌اند].

«رحم الله»: خداوند مورد رحمت و آمرزش و لطف و احسان خویش قرار دهد.

در این حدیث، فضیلت و پاداشی معین، برای سنّت‌های پیش از عصر، بیان نشده و به جای آن، ذکر «رحمت مطلق» وارد شده است؛ و این خود، بیانگر آن است که ثواب و پاداش و فضیلت و مزد سنّت‌های قبل از عصر، به حدّی است که در سخن نمی‌گنجد.

1171 - [13] (حَسَنٌ)

وَعَنْ عَلِیٍّ س قَالَ: «کَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج یُصَلِّی قَبْلَ الْعَصْرِ أَرْبَعَ رَکَعَاتٍ یَفْصِلُ بَیْنَهُنَّ بِالتَّسْلِیمِ عَلَى الْـمَلَائِکَةِ الْـمُقَرَّبِینَ وَمَنْ تَبِعَهُمْ مِنَ الْـمُسْلِمِینَ وَالْـمُؤمنِینَ». رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ([13]).

1171- (13) علی بن ابی طالب س گوید: پیامبر گرامی اسلام ج پیش از نماز عصر، چهار رکعت سنّت می‌گزاردند و دو رکعت را با سلام و درود فرستادن بر فرشتگان مقرّب و کسانی از مسلمانان و مؤمنان که (در یگانه دانستن خداوند) از آنان پیروی می‌کنند، از هم جدا می‌کرد.

[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].

شرح: «الـملائکة الـمقرّبین»: فرشتگان مقرّب؛ مراد خواصّ فرشتگان است؛ از قبیل: جبرائیل و میکائیل.

«و من تبعهم من الـمسلمین والـمؤمنین»: و کسانی که در یگانه دانستن خدا و منزّه داشتن او از شریک و انباز، از فرشتگان مقرّب خدا، پیروی کردند و همچون آنان، به خدا ایمان آوردند و در اقوال و افعال، صادقانه از چنین فرشتگانی پیروی کردند.

«یفصل بینهنّ بالتسلیم»: مراد از «التسلیم»، سلام دادن نماز نیست، بلکه مراد از آن، «تشهّد» (التحیات) می‌باشد؛ زیرا در تشهّد، الفاظ سلام (السلام علیک ایّـها النبیّ ورحمة الله وبرکاته، السلام علینا وعلی عباد الله الصالحین) وجود دارد.

و چهار رکعت پیش از عصر، با یک سلام خوانده می‌شود؛ امّا از دیدگاه شافعی‌ها و حنبلی‌ها، بهتر آن است که چهار رکعت، با دو سلام گزارده شوند.

1172 - [14] (حَسَنٌ)

وَعَنْ عَلِیٍّ س قَالَ: کَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج یُصَلِّی قبل الْعَصْر رَکْعَتَیْنِ. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([14]).

1172- (14) علی بن ابی طالب س گوید: پیامبر گرامی اسلام ج قبل از نماز عصر، دو رکعت نماز سنّت می‌گزاردند.

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: از پیامبر ج در مورد گزاردن نمازهای سنّت پیش از عصر، دو گونه روایت وجود دارد و هردو نیز ثابت است؛ از این رو، می‌توان به هر کدام از آن‌ها، عمل نمود:

چهار رکعت سنّت پیش از عصر.

دو رکعت سنّت قبل از عصر.

ناگفته نماند که هردو روایت، بیانگر سنّت‌های غیرمؤکده است.

1173 - [15] (لم تتمّ دراسته)

وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَنْ صَلَّى بَعْدَ الْـمَغْرِبِ سِتَّ رَکَعَاتٍ لَمْ یَتَکَلَّمْ فِیمَا بَیْنَهُنَّ بِسُوءٍ عُدِلْنَ لَهُ بِعِبَادَةِ ثِنْتَیْ عَشْرَةَ سَنَةً». رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ وَقَالَ: هَذَا حَدِیثٌ غَرِیبٌ لَا نَعْرِفُهُ إِلَّا مِنْ حَدِیثِ عمر بن أَبِی خَثْعَمٍ وَسَمِعْتُ مُحَمَّدَ بْنَ إِسْمَاعِیلَ یَقُولُ: هُوَ مُنکر الحَدِیث وَضَعفه جد([15]).

1173- (15) ابوهریره س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هر کس پس از نماز مغرب، شش رکعت نماز (مستحبّی) بگزارد و در میان آن‌ها، سخن ناشایستی را به زبان نیاورد، در آن صورت این شش رکعت نماز مستحبّی، برای او به اندازه‌ی دوازده سال عبادت، به شمار می‌آید».

[این حدیث را ترمذی روایت کرده و گفته است: این، حدیثی غریب است که ما آن را به جز سند عمر بن ابی خَثعم به سندی دیگر نمی‌شناسیم؛ و از محمد بن اسماعیل بخاری، شنیدم که می‌گفت: عمر بن خثعم، «منکر الحدیث» است؛ و بخاری این حدیث را بی‌اندازه، ضعیف به شمار آورده است].

شرح: «منکر الحدیث»: حدیث منکر:

هر گاه سبب طعن در راوی، «اشتباه و غلط زیاد»، یا «کثرت غفلت و بی‌توجهی و بی‌اعتنایی و بی‌ملاحظگی» و یا «فسق و فجور و هرزگی و بی‌بند و باری» باشد - سبب سوم، چهارم و پنجم از اسباب طعن در راوی [از نظر شدت و قوت طعن] - ؛ چنین حدیثی را «حدیث منکر» می‌نامند.

1- تعریف حدیث منکر:

الف) تعریف لغوی: «منکر»، اسم مفعول از «انکار» [انکار کردن، تکذیب نمودن، رد کردن، نشناختن، باور نکردن]، و ضد «اقرار» [اعتراف کردن، اقرار نمودن، تسلیم شدن، پذیرفتن، تأیید کردن] است.

ب) تعریف اصطلاحی: علمای حدیث، منکر را با تعریفات متعدد و گوناگونی تعریف نموده‌اند که مشهورترین آنها دو تعریف‌اند که عبارتند از:

1- «الحدیث الذی فی اسناده راوٍ فَحُش غلطُه، او کثرت غفلته، او ظهر فسقه»؛ «منکر به حدیثی گفته می‌شود که در اسناد آن، روایت کننده‌ای وجود داشته باشد که اشتباه و غلطهایش زیاد باشد، یا زیاد اهل غفلت و بی‌توجهی و بی‌اعتنایی و بی‌ملاحظگی باشد، و یا فسق و فجور و هرزگی و بی‌بند و باری‌اش، ظاهر شده باشد. [بنا به این تعریف، حدیث وقتی منکر است که راوی، یکی از این سه خصوصیت را داشته باشد: الف) غلط فاحش. ب) غفلت زیاد. ج) از حدود خداوند در رفته باشد - یعنی مرتکب فسق شده باشد]».

این تعریف را حافظ ابن حجر بیان کرده و آن را به غیرش نسبت داده است([16]). و بیقونی همین تعریف را در منظومه‌ی خویش آورده و گفته است:

ومنکر الفرد به راوٍ غدا

 

 تعدیله لایحمل التفردا

منکر به حدیثی گفته می‌شود که فردی که عدالتش تغییر و تبدیل یافته، در یک طبقه از سند به طور منفرد، حدیث را روایت کرده باشد [و متن حدیث، نه با این سند و نه با سندهای دیگر روایت نشده باشد و ناشناخته باشد] و راوی آن حدیث به حدّی از ثقه و اتقان نرسیده که روایتش به طور فردی مورد پذیرش واقع شود.

2- «ما رواه الضعیف مخالفاً لما رواه الثقة»؛ «منکر، حدیثی است که راوی ضعیف برخلاف روایتِ فرد ثقه آن را نقل کند.»

این تعریف، همان تعریفی است که حافظ ابن حجر به بیان آن پرداخته و بدان اعتماد نموده است. و در این تعریف - نسبت به تعریف اول - چیزی افزوده شده است، و آن قید «مخالفت راوی ضعیف با روایتِ فردِ ثقه و معتبر» است.

2- تفاوت میان حدیث منکر با حدیث شاذّ:

الف) شاذّ، حدیثی است که راوی مقبول ([17]) [ثقه و معتبر و عادل و ضابط]، آن را برخلاف حدیثِ راوی راجحتر و برتر از خود، نقل می‌کند.

ب) و منکر، حدیثی است که راوی ضعیف، برخلاف روایت فرد ثقه، آن را نقل می‌نماید.

از این دو تعریف دانسته شد که وجه اشتراک حدیث منکر و حدیث شاذّ در این است که در هردو «مخالفت»، شرط است. [در منکر شرط است که راوی ضعیف، حدیث را برخلاف روایت فرد ثقه نقل کند. و در شاذ، شرط است که راوی ثقه و معتبر، حدیث را بر خلاف راوی راجحتر و برتر از خود نقل نماید].؛ و وجه افتراق آن دو، در این است که راوی در حدیث شاذ، «مقبول» [ثقه و معتبر و عادل] است، ولی در حدیث «منکر»، ضعیف است.

ابن حجر([18]) گوید: «و قد غفل من سوّی بینهما»؛ براستی کسانی که منکر و شاذ را یک نوع می‌دانند، دچار غفلت و بی‌توجهی و بی‌اعتنایی و بی‌ملاحظگی شده‌اند([19]).

3- مثال حدیث منکر:

الف) مثال برای تعریف اول [که راوی حدیث، خیلی بی‌محافظه و بی‌توجه، یا زیاد اهل اشتباه و غلط، و یا اهل فسق و فجور و هرزگی و بی‌بند و باری باشد].:

همانند حدیثی که نسایی و ابن ماجه از طریق ابی ز کیر یحیی بن محمد بن قیس از هشام بن عروة از پدرش [عروة]، از عایشه p، به طور مرفوع روایت کرده‌اند که [پیامبر ج فرموده است:] «کلوا البَلَح بالتمر، فان ابن ادم اذا اکله غضب الشیطان»؛ «خرمای نارسیده را بخورید؛ چرا که هرگاه فرزند آدم آن را می‌خورد، شیطان خشمگین و ناراحت می‌شود».

نسایی می‌گوید: «هذا حدیث المنکر، تفرد به ابوزکیر و هو شیخ صالح اخرج له مسلم فی المتابعات غیر انه لم یبلغ مبلغ من یحتمل تفرده[20]؛ «این حدیث، منکر است؛ چرا که ابو زکیر به طور تنهایی در طبقه‌ی خود به روایت آن پرداخته است. و وی پیرمردی صالح[21] بوده است که امام مسلم از او در «متابعات» کتابش، حدیث نقل نموده است، ولی او به درجه‌ای از [ثقه و اتقان] نرسیده که حدیثش به طور فردی مورد پذیرش و قبول، واقع شود».

ب) مثال برای تعریف دوم [راوی ضعیف برخلاف روایت فرد ثقه، حدیث را نقل کند]:

همانند آنچه ابن ابی حاتم از طریق حُبّیب بن حبیب الزیات، از ابواسحاق از عَیزار بن حریث، از ابن عباس س نقل کرده‌اند که پیامبر گرامی اسلام ج فرموده‌اند: «من اقام الصلاة واتی الزکاة وحجّ البیت وصام وقری الضیف، دخل الجنة»؛ «هر کس نماز را بر پای دارد، و زکات و حقوق واجب مالی را بپردازد و به حج خانه‌ی کعبه برود و [ماه رمضان را] روزه باشد و مهمان‌نوازی کند، وارد بهشت می‌شود».

ابوحاتم می‌گوید: «هو منکر، لانّ غیره من الثقات رواه عن ابی اسحاق موقوفاً و هو المعروف»؛ این حدیث، منکر است؛ چرا که غیر «حُبّیب بن حبیب الزیات» - از دیگر راویان ثقه و معتبر - این حدیث را به طور موقوف[22] [بر ابن عباس از طریق] ابواسحاق نقل کرده‌اند. و این حدیث [که از طریق این راویان ثقه و معتبر به طور موقوف بر ابن عباس از طریق ابواسحاق نقل شده است] «معروف» می‌باشد.

4- درجه‌ی حدیث منکر:

از دو تعریف یاد شده‌ی پیشین از حدیث «منکر»، روشن شد که نوع ضعف در حدیث منکر، خیلی زیاد است. زیرا که «منکر»، یا عبارت از حدیثی است که راوی آن فردی ضعیف و متّصف به «اشتباه و غلط زیاد»، یا «کثرت غفلت و بی‌توجهی و بی‌اعتنایی و بی‌ملاحظگی» و یا «فسق و فجور و هرزگی و بی‌بند و باری» است؛ و یا عبارت از حدیثی است که راوی ضعیف برخلافِ روایت فرد ثقه و معتبر، آن را نقل کند، و [پرواضح است که] در هردو قسم، ضعف و نقص شدیدی وجود دارد، و به همین دلیل در بحث «متروک» گذشت که درجه‌ی منکر در شدتِ ضعف، پس از مرتبه‌ی «متروک» است.

«من صلّی بعد المغرب، ستّ رکعات»:

بر مبنای این حدیث، فضیلت شش رکعت بعد از مغرب، برابر با دوازده سال عبادت می‌باشد؛ و عموماً، از این شش رکعت به عنوان «نماز اوّابین» یاد می‌شود؛ اما در احادیث صحیح، «صلاة الاوّابین» (نماز اوابین) به «نماز چاشت» اطلاق شده است.

به عنوان مثال: در مصنّف ابن ابی شیبة، در باب «من کان یصلّی صلاة الضحی»، حدیث زید بن ارقم س چنین روایت شده است: «قال: خرج رسول الله ج علی اهل قباء وهم یصلّون صلاة الضحی؛ فقال: صلاة الاوابین اذا رمضت الفصال من الضحی»؛ «زید بن ارقم س گوید: رسول خدا ج در حالی به نزد مردمان قباء رفت که مشغول خواندن نماز چاشت بودند؛ آن حضرت ج فرمودند: نماز اوابین هنگامی است که سُم بچه شتر، از شدّت گرمای شن قبل از ظهر (ضحی) می‌سوزد».

و ابوهریره س نیز گوید: «اوصانی خلیلی ان اُصلّی صلاة الضحی فانّها صلاة الاوابین» (مصنّف ابن ابی شیبه)؛ «دوستم - پیامبر ج - مرا سفارش کرد تا نماز چاشت را بگزارم؛ زیرا آن، نماز اوابین است».

شارحان حدیث و دانشوران دینی، علّت نامگذاری نماز چاشت به «صلاة الاوابین» را چنین بیان کرده‌اند: این نام در اصل، از این آیه گرفته شده است: ﴿إِنَّا سَخَّرۡنَا ٱلۡجِبَالَ مَعَهُۥ یُسَبِّحۡنَ بِٱلۡعَشِیِّ وَٱلۡإِشۡرَاقِ١٨ [ص: 18]؛ «ما کوه‌ها را با او هم‌آوا کردیم؛ همصدا با او، شامگاهان و بامدادان به تسبیح و تقدیس می‌پرداختند».

در این آیه، ذکری از «تسبیح به وقت اشراق (بامدادان)» شده است؛ و آیه‌ی بعدی چنین است: ﴿وَٱلطَّیۡرَ مَحۡشُورَةٗۖ کُلّٞ لَّهُۥٓ أَوَّابٞ١٩ [ص: 19]؛ «و پرندگان را نیز هم‌آوا کردیم و در پیش او گرد آوردیم؛ همه‌ی آن‌ها، فرمانبردار او بودند».

در کتاب‌های معروف و متداول حدیث، دیده نشده است که بر شش رکعت بعد از مغرب، اصطلاح «صلاة الاوابین» (نماز اوّابین) اطلاق شده باشد؛ اما علامه حلبی/ در «شرح منیة کبری» (یعنی «غینة الـمستملی فی شرح منیة الـمصلّی») به حواله‌ی «مبسوط» حدیث مرفوعی از روایت عبدالله بن عمر س بدین گونه نقل نموده است:

«من صلّی بعد المغرب بستّ رکعات، کُتب من الاوابین؛ و تلا «انّه کان للاوابین غفوراً»؛ «هر کس بعد از مغرب، شش رکعت نماز بگزارد؛ از زمره‌ی «اوّابین» نوشته خواهد شد؛ سپس این آیه را تلاوت کرد: بی‌گمان خداوند، نسبت به رجوع‌کنندگان و فرمانبرداران، بخشنده است».

و در «جمع الجوامع» ج 1 ص 794، چاپ «الهیئة المصریة العامة للکتاب»، حدیثی از محمد بن منکدر به صورت «مرسل» بدین‌گونه روایت شده است: «من صلّی ما بین الـمغرب والعشاء، فانّها من صلاة الاوّابین»؛ «هر کس که بین مغرب و عشاء، نماز (مستحبی) بگزارد، به راستی، آن نماز، از زمره‌ی نماز اوابین است».

در هر صورت، نام و اصطلاح وضع شده برای نماز، مهم نیست و به هر اسمی که آن را بخوانیم، درست است.

اکنون، این سؤال پیش می‌آید که آیا دو رکعت سنّت مغرب، در این شش رکعت نفل داخل‌اند یا این که، شش رکعت، نفل مستقل به شمار می‌آیند؟ در این زمینه، هردو دیدگاه از صاحب‌نظران فقهی، نقل گردیده است؛ اگر چه می‌توان - به خاطر عام بودن حدیث - دو رکعت سنّت مؤکده‌ی مغرب را نیز در شش رکعت نفل به حساب آورد؛ اما بهتر آن است که شش رکعت، به علاوه از دو رکعت سنّت، خوانده شوند.

1174 - [16] (مَوْضُوع)

وَعَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَنْ صَلَّى بَعْدَ الْـمَغْرِبِ عِشْرِینَ رَکْعَةً بَنَى اللهُ لَهُ بَیْتًا فِی الْـجَنَّةِ». رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ([23]).

1174- (16) عایشهلگوید: رسول خدا ج فرمودند: «هر کس پس از نماز مغرب، بیست رکعت نماز (نفل) بگزارد، خداوند در بهشت، خانه‌ای برای او بنا می‌نهد».

[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].

1175 - [17] (ضَعِیف)

وَعَنْهَا قَالَتْ: مَا صَلَّى رَسُولُ الـلّٰهِ ج الْعِشَاءَ قَطُّ فَدَخَلَ عَلَیَّ إِلَّا صلى أَربع رَکْعَات أَو سِتّ رَکْعَات. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([24]).

1175- (17) عایشهلگوید: هیچ‌گاه چنین اتفاق نیافتاد که رسول خدا ج نماز عشاء را بگزارند و (برای استراحت و خواب،) به نزد من بیایند و چهار یا شش رکعت نماز نخوانند.

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: پس از نماز فرض عشاء، خواندن دو رکعت نماز، سنّت مؤکده است که در احادیث پیشین، بدان اشاره رفت؛ و به ظاهر از احادیثی دیگر چنین استنباط می‌شود که آن حضرت ج پس از عشاء و قبل از خواب - علاوه بر آن دو رکعت سنّت مؤکّده - گاهی دو رکعت و گاهی نیز چهار رکعت نفل، می‌گزاردند.

از دیدگاه احناف، گزاردن دو رکعت سنّت بعد از عشاء، به عنوان سنّت راتبه (مؤکده) به شمار می‌آید و گزاردن دو رکعت دیگر، سنّت غیر راتبه (غیرمؤکّده) به حساب می‌آید.

دلیل دو رکعت سنّت راتبه (و مؤکّده)، حدیث عبدالله بن شقیق س است که گفت: «سألت عایشهلعن صلاة رسول الله ج فقالت: کان یصلّی قبل الظهر رکعتین وبعدها رکعتین وبعد الـمغرب ثنتین وبعد العشاء رکعتین وقبل الفجر ثنتین» (ترمذی)؛ «از عایشهلپیرامون نماز رسول خدا ج پرسیدم؛ وی در پاسخ گفت: آن حضرت ج قبل از ظهر، دو رکعت و پس از ظهر نیز دو رکعت می‌گزاردند؛ و دو رکعت بعد از مغرب و دو رکعت بعد از عشاء و دو رکعت قبل از نماز صبح می‌خواندند».

و دلیل دو رکعت غیرراتبه (غیرمؤکده)، حدیث بخاری است؛ آنجا که عبدالله بن عباس س می‌گوید: «فصلّی النبیّ ج ثم جاء الی منزله فصلّی اربع رکعات ثم نام»؛ «پیامبر ج نماز گزاردند؛ آن‌گاه به منزل خویش رفتند و چهار رکعت نماز (بعد از عشاء) گزاردند و سپس خواب شدند».

ناگفته نماند که اگر چه درباره‌ی سنّت‌های قبل از عشاء روایتی در کتاب‌های معتبر حدیث وجود ندارد، ولی باز هم صاحب‌نظران فقهی احناف، آن را از زمره‌ی سنّت‌های غیرراتبه و غیرمؤکّده می‌دانند.

البته برای سنّت‌های قبل از عشاء، می‌توان از حدیث معروف عبدالله بن مغفّل س استدلال کرد؛ وی گوید: رسول خدا ج فرمودند: «بین کلّ اذانین صلاة لمن شاء» (ترمذی)؛ «بین هر اذان و اقامه، نمازی است؛ البته برای آن کس که بخواهد».

بر اساس این حدیث، ثبوت سنّت قبل از عشاء، قطعی است و تعیین چهار رکعت سنّت قبل از عشاء، بدین خاطر است که تمام سنّت‌های قبل از فرض، به اندازه‌ی رکعت‌های همان نماز فرض هستند؛ به عنوان مثال: سنّت‌های نماز صبح، دو رکعت است و سنّت‌های قبل از فرض ظهر و عصر، چهار رکعت هستند؛ از این رو می‌طلبد که سنّت‌های قبل از عشاء نیز چهار رکعت باشند.

1176 - [18] (ضَعِیف)

وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسلم: «إدبار النُّجُوم الرکعتان قبل الْفجْر وأدبار السُّجُود الرکعتان بعد الْمغرب». رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ([25]).

1176- (18) عبدالله بن عباس س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «مراد از «اِدْبارَ النّجوم» (در آیه‌ی 49 سوره‌ی طور): دو رکعت سنّت پیش از صبح است و منظور از «اَدْبار السجود» (در آیه ی40 سوره‌ی ق): دو رکعت سنّت پس از مغرب است».

[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].

شرح: «اِدبار النجوم»: این، بخشی از این آیات است: ﴿وَٱصۡبِرۡ لِحُکۡمِ رَبِّکَ فَإِنَّکَ بِأَعۡیُنِنَاۖ وَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ حِینَ تَقُومُ٤٨ وَمِنَ ٱلَّیۡلِ فَسَبِّحۡهُ وَإِدۡبَٰرَ ٱلنُّجُومِ٤٩ [الطور: 48-49]؛ «برابر فرمان پروردگارت، صبر و شکیبایی پیش گیر (و با استقامت و شجاعت، پیام آسمانی را به گوش انسان‌ها برسان و مترس) که تو زیر نظر ما و تحت حفاظت و رعایت ما هستی. وقتی که (سحرگاهان از خواب) بلند می‌شوی، به تسبیح و تقدیس و شکر و سپاس پروردگارت بپرداز. و در پاره‌ای از شب و در وقت ناپدید شدن ستارگان (به سبب نور خورشید به هنگام طلوع فجر) شکر و سپاس و تسبیح و تقدیس خدای را به جای آور».

«ادبار السجود»: این، بخشی از این آیات است: ﴿فَٱصۡبِرۡ عَلَىٰ مَا یَقُولُونَ وَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ قَبۡلَ طُلُوعِ ٱلشَّمۡسِ وَقَبۡلَ ٱلۡغُرُوبِ٣٩ وَمِنَ ٱلَّیۡلِ فَسَبِّحۡهُ وَأَدۡبَٰرَ ٱلسُّجُودِ٤٠ [ق: 39-40]؛ «حال که چنین است،) پس در برابر چیزهایی که می‌گویند پایدار و شکیبا باش و ستایش و سپاس پروردگارت را پیش از طلوع آفتاب و قبل از غروب آن به جای آور؛ (چرا که عبادت در آن اوقات، بزرگ و ارزشمند است). و نیز در پاره‌ای از شب و به دنبال نمازها، او را بستای و تسبیح و تقدیس نمای».


فصل سوم

1177 - [19] (ضَعِیف)

عَنْ عُمَرَ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ الـلّٰهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسلم یَقُول: «أَرْبَعُ رَکَعَاتٍ قَبْلَ الظُّهْرِ بَعْدَ الزَّوَالِ تُحْسَبُ بِمِثْلِهِنَّ فِی صَلَاةِ السَّحَرِ. وَمَا مِنْ شَیْءٍ إِلَّا وَهُوَ یُسَبِّحُ اللهَ تِلْکَ السَّاعَةَ ثُمَّ قَرَأَ: ‹یَتَفَیَّأُ ظِلَالُهُ عَنِ الْیَمِینِ وَالشَّمَائِلِ سُجَّدًا لَهُ وهم داخرون›»

رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ وَالْبَیْهَقِیّ فِی شعب الْإِیمَان([26]).

1177- (19) عمر بن خطاب س گوید: از رسول خدا ج شنیدم که می‌فرمودند: «پیش از نماز ظهر و پس از زوال آفتاب، چهار رکعت نماز سنّت وجود دارد که در فضیلت و پاداش، برابر با چهار رکعت نمازی است که سحرگاهان گزارده شوند (یعنی نماز تهجّد). و هیچ موجودی نیست مگر این که(به زبان حال یا قال،) در آن وقت، به حمد و ستایش وی مشغول‌اند».

آن‌گاه آن حضرت ج این آیه را تلاوت فرمودند: ﴿أَوَ لَمۡ یَرَوۡاْ إِلَىٰ مَا خَلَقَ ٱللَّهُ مِن شَیۡءٖ یَتَفَیَّؤُاْ ظِلَٰلُهُۥ عَنِ ٱلۡیَمِینِ وَٱلشَّمَآئِلِ سُجَّدٗا لِّلَّهِ وَهُمۡ دَٰخِرُونَ٤٨ [النحل: 48]؛ «سایه‌هایشان از راست و چپ منتقل می‌گردند (و گاهی بدین سو و گاهی بدان سو امتداد می‌یابند) و فروتنانه خدای را سجده می‌برند».

[این حدیث را ترمذی و بیهقی در «شعب الایمان» روایت کرده‌اند].

شرح: «و ما من شیء الّا وهو یسبّح الله تلک الساعة»:

در آیات مختلف قرآن کریم و احادیث پاک نبوی، سخن از تسبیح و حمد موجودات عالم هستی در برابر خداوند بزرگ به میان آمده است که بدون هیچ گونه استثناء، همه‌ی موجودات عالم هستی - زمین و آسمان - ستارگان و کهکشان‌ها، انسان‌ها و حیوان‌ها و برگ‌های درختان و حتّی دانه‌های کوچک اتم - را در این تسبیح و حمد عمومی، شریک می‌داند.

در حقیقت، عالم هستی، یکپارچه زمزمه و غوغا است؛ هر موجودی به نوعی به حمد و ثنای حق مشغول است و غلغله‌ی خاموش، در پهنه‌ی عالم هستی، طنین افکنده که بی‌خبران، توانایی شنیدن آن را ندارند؛ امّا اندیشمندانی که قلب و جانشان به نور ایمان زنده و روشن است، این صدا را از هر سو به خوبی به گوش و جان می‌شنوند.

و در تفسیر حقیقت این «حمد و تسبیح» در میان دانشمندان و صاحب‌نظران، اختلاف‌نظر است:

گروهی بر این باورند که تمامی ذرات موجودات این جهان، اعم از آنچه ما آن را عاقل می‌شماریم یا بی‌جان و غیرقابل، همه دارای یک نوع، درک و شعوراند و در عالم خود، تسبیح و حمد خدا می‌گویند؛ هر چند ما قادر نیستیم به نحوه‌ی درک و احساس آن‌ها پی ببریم و زمزمه‌ی حمد و تسبیح آن‌ها را بشنویم.

بسیاری از صاحب‌نظران و دانشوران، بر این باورند که این تسبیح و حمد، همان چیزی است که ما آن را «زبان حال» می‌نامیم؛ و این تسبیح و حمد، حقیقی است نه مجازی؛ ولی به زبان حال است نه قال.

توضیح این که: بسیار اتفاق می‌افتد که به کسی که آثار ناراحتی و درد و رنج و بی‌خوابی در چهره و چشم او نمایان است، می‌گوییم: هر چند تو از ناراحتیت، سخن نمی‌گویی، اما چشم تو می‌گوید که دیشب به خواب نرفتی و چهره‌ات گواهی می‌دهد که از درد و ناراحتی جانکاهی رنج می‌بری! این «زبان حال»، گاهی آن قدر قوی و نیرومند است که «زبان قال» را تحت‌الشعاع خود قرار می‌دهد و به تکذیب آن برمی‌خیزد؛ از سوی دیگر، آیا می‌توان انکار کرد که یک تابلو بسیار زیبا - که شاهکاری از هنر راستین است - گواهی بر ذوق و مهارت نقش می‌دهد و او را مدح و ثنا می‌گوید؟ و آیا می‌توان انکار کرد که دیوان شعر شعرای بزرگ و نامدار، از قریحه‌ی عالی آن‌ها حکایت می‌کند و پیوسته آن‌ها را می‌ستاید؟

آیا می‌توان منکر شد که ساختمان‌های عظیم و کارخانه‌های بزرگ و مغزهای پیچیده‌ی الکترونیک و امثال آن‌ها، با زبان بی‌زبانی، از سازنده و مُخترع و مُتبکر خود سخن می‌گویند و هریک در حدّ خود، از آن‌ها ستایش می‌کنند؟

بنابراین، باید قبول کرد که عالم شگرف هستی، با آن نظام عجیبش و با آن همه راز و اسرار و با آن عظمت خیره‌کننده و ریزه‌کاریهای حیرت‌انگیز خویش، همگی «تسبیح و حمد» خدا را می‌گویند.

مگر «تسبیح»، جز به معنای پاک و منزّه شمردن از عیوب می‌باشد؟ ساختمان و نظم این عالم هستی نیز می‌گوید که آفریدگار آن، از هرگونه نقص و عیب، مبرّا می‌باشد.

مگر «حمد» چیزی جز بیان صفات کمال می‌باشد؟ نظام جهان آفرینش نیز از صفات کمال خدا و از علم بی‌پایان و قدرت بی‌انتها و حکمت وسیع و فراگیر او سخن می‌گوید. و به ویژه با پیشرفت علم و دانش بشر و پرده برداشتن از گوشه‌هایی از اسرار و رازهای این عالم پهناور، این حمد و تسبیح عمومی موجودات، آشکارتر شده است.

اگر روزی، آن شاعر نکته‌پرداز، هر برگی از برگ‌های درختان سبز را دفتری از معرفت کردگار می‌داشت، امروز دانشمندان گیاه‌شناس، درباره‌ی این برگ‌ها، نه یک دفتر، بلکه کتاب‌ها نوشته‌اند و از ساختمان اسرارآمیز کوچک‌ترین اجزای آن - یعنی از سلول‌ها گرفته تا طبقات هفتگانه‌ی برگ و دستگاه تنفّسی آن و رشته‌های آبیاری و تغذیه و سایر مشخّصات بسیار پیچیده‌ی برگ‌ها - در این کتاب‌ها، بحث کرده‌اند.

بنابراین، هر برگی از برگ‌ها، شب و روز، نغمه‌ی توحید سر می‌دهد و آواز رسای تسبیحش را در درون باغ و جنگل، بر فراز کوه‌ها، در خمیدگی دره‌ها، پخش می‌کند، اما بی‌خبران، چیزی از آن نمی‌فهمند و آن‌ها را خاموش و زبان‌بسته می‌شمارند!

و برخی از علماء و اندیشمندان این احتمال را داده‌اند که حمد و تسبیح عمومی موجودات، ترکیبی از زبان «حال» و «قال» یا به تعبیری دیگر، «تسبیح تکوینی» و «تشریعی» باشد؛ چرا که بسیاری از انسان‌ها و همه‌ی فرشتگان از روی درک و شعور، حمد و ثنای او می‌گویند و همگی ذرّات موجودات نیز با زبان حال خویش از عظمت و بزرگی آفریدگار، بحث می‌کنند؛ و اگر چه این دو نوع تسبیح و حمد با هم متفاوت است ولی در قدر جامع، یعنی مفهوم وسیع کلمه‌ی حمد و تسبیح، مشترک می‌باشند.

«یتفیّأ ظلاله عن الیمین والشمائل...»:

«یتفیأ» از ماده‌ی «فییء» به معنای بازگشت و رجوع است. برخی از علماء و اندیشمندان اسلامی، گفته‌اند: عرب‌ها، سایه‌ی موجودات را به هنگام صبح‌گاهان، «ظلّ» و به هنگام عصرگاهان، «فییء» می‌نامند؛ و اگر می‌بینیم که به قسمتی از غنایم و اموال، «فییء» گفته می‌شود، اشاره‌ی لطیفی به این حقیقت است که بهترین غنائم دنیا، همچون سایه‌ی عصرگاه است که به زودی زایل و فانی می‌شد. ولی با توجه به این که در آیه‌ی 48 سوره‌ی نحل، به سایه‌های راست و چپ اشیاء اشاره شده است و کلمه‌ی «فییء» برای تمامی آن‌ها به کار رفته است، چنین معلوم می‌شود که واژه‌ی «فییء» در اینجا، معنای وسیعی دارد و هرگونه سایه را شامل می‌شود.

در واقع، هنگامی که انسان در موقع طلوع آفتاب رو به طرف جنوب بایستد، می‌بیند که قرص خورشید از سمت چپ، از افق مشرق، سر برمی‌آورد و سایه‌ی همه‌ی اجسام، به طرف راست او می‌افتند که همان طرف غرب است؛ این امر همچنان ادامه دارد و سایه‌ها، به طور مرتبّ به طرف راست جابه‌جا می‌شوند تا زوال ظهر؛ در این هنگام، سایه‌ها به طرف چپ، تغییر مکان می‌دهند تا هنگام غروب آفتاب که سایه‌های بزرگ و طولانی اجسام، در طرف مشرق، گسترده می‌شوند و با غروب آفتاب، همه‌ی آن‌ها پنهان می‌گردند.

در اینجا خداوند بلندمرتبه، حرکت سایه‌های اجسام را در راست و چپ، به عنوان نشانه‌ای از عظمت خویش معرفی می‌کند و آن‌ها را در حال سجده و تواضع و خضوع در برابر پروردگار می‌داند.

و بدون هیچ‌گونه شک و تردیدی، سایه‌های اشیاء، نقش موثّری در زندگی ما دارند که شاید بسیاری از آن غافل باشند و انگشت گذاردن قرآن روی موضوع سایه‌ها، برای توجه دادن به همین نکته است.

از این رو، سایه‌ها - با این که چیزی عدم نور نیستند - فواید فراوانی دارند، از جمله:

همان‌گونه که نور آفتاب و اشعّه‌ی حیات‌بخش آن، مایه‌ی زندگی و رشد و نموّ موجودات است، سایه‌ها نیز برای تعدیل تابش اشعّه‌ی نور، نقش حیاتی دارند؛ زیرا تابش یکنواخت آفتاب - آن هم در یک مدت طولانی - همه چیز را پژمرده می‌کند و می‌سوزاند، ولی نوازش متناوب سایه‌ها، آن را در حدّ متعادل و مؤثری نگاه می‌دارد.

برای آن‌هایی که بیابانگرد هستند و یا گرفتار بیابان می‌شوند، نقش مؤثر سایه‌ها در نجات انسان‌ها، فوق‌العاده محسوس است؛ آن هم سایه‌ای که متحرّک است و در یکجا متمرکز نمی‌شود و به هر سو حرکت می‌کند و هماهنگ با خواسته‌ها و نیازهای انسان است.

برخلاف تصور عمومی، تنها نور، سبب رؤیت اشیاء نیست، بلکه همواره باید نور با سایه‌ها و نیم‌سایه‌ها توأم گردد تا مشاهده‌ی اشیاء تحقّق پذیرد. به تعبیر دیگر، اگر در اطراف موجودی، نور یکسان بتابد، به طوری که هیچ‌گونه سایه و نیم سایه‌ای نداشته باشد، هرگز چنین چیزهایی که غرق در نور هستند، مشاهده نخواهند شد.

یعنی همان‌طور که در تاریکی مطلق، چیزی قابل مشاهده نیست، در نور مطلق نیز چیزی قابل رؤیت نمی‌باشد، بلکه دیدن اشیاء از آمیختن نور و تاریکی (نور و سایه‌ها) امکان‌پذیر می‌شود؛ و بدین‌سان، سایه‌ها نقش بسیار مؤثّری در مشاهده و تشخیص و شناخت اشیاء از یکدیگر دارند.

1178 - [20] (مُتَّفق عَلَیهِ)

وَعَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ: مَا تَرَکَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج رَکْعَتَیْنِ بَعْدَ الْعَصْرِ عِنْدِی قطّ

وَفِی رِوَایَةٍ لِلْبُخَارِیِّ قَالَتْ: وَالَّذِی ذَهَبَ بِهِ مَا تَرکهمَا حَتَّى لَقِی الله([27]).

1178- (20) عایشهلگوید: هیچ‌گاه رسول خدا ج گزاردن دو رکعت نماز پس از عصر را در خانه‌ام، ترک نمی‌کردند.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند و در روایتی از بخاری، چنین آمده است]:

«سوگند به ذاتی که رسول خدا ج را میراند! آن حضرت ج تا به هنگام وفات خویش، این دو رکعت نماز پس از عصر را ترک نکردند».

شرح: «عندی»: یعنی «فی بیتی»: در خانه‌ام.

«والذی ذهب به»: سوگند بدان ذاتی که روح پیامبر ج را قبض کرد و ایشان را میراند.

«حتّی لقی الله»: تا به هنگام وفات؛ تا لحظه‌ای که چشم از جهان فروبست و چهره در نقاب خاک کشید.

این حدیث در بخاری، بدین‌گونه نیز روایت شده است:

«و عنها ل، قالت: رکعتان لم یکن رسول الله ج یدعهما سرّاً ولا علانیة؛ رکعتان قبل صلاة الصبح ورکعتان بعد العصر»؛ «عایشهلگوید: رسول خدا ج دو رکعت قبل از نماز صبح و دو رکعت بعد از نماز عصر را در هیچ حالتی - پنهان و آشکار - ترک نمی‌کردند».

پیرامون گزاردن نماز پس از عصر، پیش‌تر، مباحثی مطرح شد.

1179 - [21] (صَحِیح)

وَعَنِ الْـمُخْتَارِ بْنِ فُلْفُلٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَنَسَ بْنَ مَالِکٍ عَنِ التَّطَوُّعِ بَعْدَ الْعَصْرِ فَقَالَ: کَانَ عُمَرُ یَضْرِبُ الْأَیْدِیَ عَلَى صَلَاةٍ بَعْدَ الْعَصْرِ وَکُنَّا نُصْلِی عَلَى عَهْدِ رَسُولِ الـلّٰهِ ج رَکْعَتَیْنِ بَعْدَ غُرُوبِ الشَّمْس قبل صَلَاةِ الْـمَغْرِبِ فَقُلْتُ لَهُ: أَکَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج یُصَلِّیهِمَا؟ قَالَ: کَانَ یَرَانَا نُصَلِّیهِمَا فَلَمْ یَأْمُرْنَا وَلَمْ یَنْهَنَا. رَوَاهُ مُسلم([28]).

1179- (21) مختار بن فلفل/ گوید: از انس بن مالک س در مورد گزاردن نماز نفل پس از عصر پرسیدم. وی در پاسخ گفت: عمر بن خطاب س کسانی را که پس از نماز عصر، نفل می‌گزاردند، بر دست‌هایشان می‌زد (و آن‌ها را از گفتن تکبیر و منعقد نمودن نماز نفل پس از عصر، منع می‌کرد)؛ و ما (صحابه) به روزگار رسول خدا ج پس از غروب آفتاب و پیش از نماز مغرب، دو رکعت نماز (نفل و مستحبّی) می‌گزاردیم.

مختار بن فلفل/ گوید: خطاب به انس بن مالک س گفتم: آیا رسول خدا ج نیز آن دو رکعت را می‌گزاردند؟ وی در پاسخ گفت: پیامبر ج مشاهده می‌کردند که ما آن دو رکعت را می‌گزاریم، از این رو، نه ما را به گزاردن آن فرمان می‌دادند و نه ما را آن باز می‌داشتند.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

«عن التطوع بعد العصر»: از خواندن نماز نفل پس از فرض عصر.

«یضرب الایدی»: یعنی بر دستان کسانی که نماز نفل را پس از عصر، با گفتن تکبیر تحریمه شروع می‌کردند، می‌زد و آن‌ها را از خواندن آن پس از عصر، بازمی‌داشت.

1180 - [22] (صَحِیح)

وَعَنْ أَنَسٍ قَالَ: کُنَّا بِالْـمَدِینَةِ فَإِذَا أَذَّنَ الْـمُؤَذِّنُ لِصَلَاةِ الْـمَغْرِبِ ابْتَدَرُوا السَّوَارِیَ فَرَکَعُوا رَکْعَتَیْنِ حَتَّى إِنَّ الرَّجُلَ الْغَرِیبَ لَیَدْخُلُ الْـمَسْجِدَ فَیَحْسَبُ أَنَّ الصَّلَاةَ قَدْ صُلِّیَتْ مِنْ کَثْرَةِ مَنْ یُصَلِّیهمَا. رَوَاهُ مُسلم([29]).

1180- (22) انس بن مالک س گوید: ما (صحابه) در مدینه‌ی منوره بودیم و چون مؤذّن برای نماز مغرب اذان می‌گفت، مردمان به سوی استوانه‌های مسجد از همدیگر پیشی می‌گرفتند و دو رکعت نماز مستحب می‌گزاردند به گونه‌ای که اگر بیگانه‌ای وارد مسجد می‌شد، به سبب فزونی شمار نماز گزاران مستحبی، گمان می‌کرد که نماز فرض مغرب گزارده شده است.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: «ابتدروا»: پیشی گرفتند؛ پیشی دستی کردند؛ پیشی جستند؛ شتافتند؛ عجله کردند؛ پیش از آن که دیگری کاری بکند، کاری کردند.

«السواری»: جمع «ساریة»: ستون؛ استوانه.

«الغریب»: بیگانه؛ غریبه؛ از بیرون آمده؛ اجنبی.

و در روایتی دیگر، بخاری گوید: «عن انس س قال: لقد رأیتُ کبار اصحاب رسول الله ج یبتدرون السواری عند الـمغرب»؛ «از انس بن مالک س روایت است که گفت: بزرگان اصحاب رسول خدا ج را می‌دیدم که به هنگام مغرب، به سوی استوانه‌های مسجد، از همدیگر پیشی می‌گرفتند (تا در پشت آن‌ها نماز مستحب بگزارند)».

1181 - [23] (صَحِیح)

وَعَن مرْثَد بْنِ عَبْدِ الـلّٰهِ قَالَ: أَتَیْتُ عُقْبَةَ الْـجُهَنِیَّ فَقُلْتُ: أَلَا أُعَجِّبُکَ مِنْ أَبِی تَمِیمٍ یَرْکَعُ رَکْعَتَیْنِ قَبْلَ صَلَاةِ الْـمَغْرِبِ؟ فَقَالَ عُقْبَةُ: إِنَّا کُنَّا نَفْعَلُهُ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ الـلّٰهِ ج. قُلْتُ: فَمَا یَمْنَعُکَ الْآنَ؟ قَالَ: الشّغل. رَوَاهُ البُخَارِیّ([30]).

1181- (23) مرثد بن عبدالله س گوید: به نزد عقبة الجهنی س رفتم و بدو گفتم: آیا تو را از رفتار ابوتمیم س شگفت زده و بهت‌زده نکنم که پیش از نماز مغرب، دو رکعت نماز می‌گزارد؟! عقبه س در پاسخ گفت: ما نیز در روزگار پیامبر ج چنین می‌کردیم و پیش از مغرب، دو رکعت نماز نفل می‌گزاردیم. مرثد س گوید: بدو گفتم: اکنون چه چیز تو را از خواندن آن، بازداشته است؟ گفت: کار و مشغولیت.

[این حدیث را بخاری روایت کرده است].

شرح: «اُعجبک»: تو را شگفت‌زده و بهت‌زده نکنم؛ تو را به تعجّب وا ندارم؛ تو را به شگفتی نیاندازم.

پیامبر ج سه بار فرمودند: «صلّوا قبل صلاة الـمغرب»؛ «پیش از نماز مغرب، نماز بخوانید»؛ و در سوّمین بار فرمودند: «لـمن شاء»؛ «برای کسی که می‌خواهد». و رسول خدا ج این جمله‌ی اخیر را بدین جهت فرمودند تا مردم نماز پیش از مغرب را سنّت نگردانند. این روایت را بخاری در کتاب «تهجّد» در باب «الصلاة قبل الـمغرب» نقل کرده است. و این حدیث به دو موضوع اشاره دارد: یکی مشروعیت نفل خواندن پیش از مغرب؛ و دیگری این که این نماز، سنّت مؤکده نیست.

ابن قدامه در کتاب «المغنی» (1/766) چنین می‌گوید: از ظاهر کلام امام احمد بن حنبل چنین دانسته می‌شود که خواندن دو رکعت نماز پیش از مغرب، جایز است ولی سنّت نیست.

به هر حال، برخورد مردم درباره‌ی دو رکعت نماز پیش از مغرب، به دو صورت است: گروهی از مردم، این نماز را با التزام و پایبندی می‌گزارند و هیچ‌گاه آن را ترک نمی‌کنند؛ و هرکس دو رکعت نماز پیش از مغرب را نخواند، با نگاهی تند و خشن بدو می‌نگرند؛ رفتار این گروه از مردم، غلوّآمیز و خارج از دایره‌ی تعالیم و آموزه‌های اسلامی است؛ زیرا که این گونه رفتار، بیانگر آن است که خواندن دو رکعت نماز پیش از مغرب، از زمره‌ی لوازم و ضروریات است که هیچ‌گاه نباید ترک شود و حال آن که این رفتار، مخالف این فرمـوده‌ی رسول خدا ج است که فرمودند: «برای کسی که می‌خواهد». و رسول خدا ج این جـملـه را بدین جهت فرمودند تا مردم نماز پیش از مغرب را سنّت قرار ندهند.

و گروهی دیگر از مردم بر این باورند که خواندن نماز نفل پیش از مغرب، به شدّت ممنوع و قدغن می‌باشد؛ از این رو هیچ‌گاه آن را نمی‌خوانند، و حال آن که برخی اوقات اتفاق می‌افتد که وقت کافی برای خواندن نماز پیش از مغرب وجود دارد؛ به ویژه در حرمین شریفین که ائمه‌اش پس از اذان، با اندکی تأخیر به محراب می‌رسند، به طوری که اگر کسی از نمازگزاران بخواهد می‌تواند در این فاصله دو رکعت نماز پیش از مغرب را بخواند؛ از این رو اگر چنانچه مردم گاهی اوقات دو رکعت نماز پیش از مغرب را بخوانند و گاهی آن را ترک کنند، هیچ گونه حَرج و اشکالی وجود ندارد.

و آنچه در برخی از کتاب‌های فقهی احناف وارد شده که: خواندن نماز نفل پیش از مغرب مکروه است؛ این کراهیت حمل بر صورتی می‌شود که دو رکعت نماز نفل پیش از مغرب به صورت طولانی خوانده شود به طوری که میان اذان و اقامه، فاصله‌ای طولانی ایجاد کند؛ ولی هرگاه فاصله‌ی میان اذان و اقامه کوتاه باشد و نماز به صورت مختصر و سبک اداء گردد، در این صورت هیچ گونه کراهیتی وجود ندارد.

شامی در کتاب «رد المحتار» (1/252) گوید: «اگر چنانچه دو رکعت نماز پیش از مغرب به صورت مختصر و کوتاه خوانده شود، هیچ اشکالی در خواندن آن نیست». و بدین موضوع در کتاب «الفتح» و «الحلیة» و «البحر» نیز اشاره شده است.

نگارنده گوید: بدین موضوع در صحیح بخاری، کتاب اذان، باب «کم بین الاذان و الاقامه» نیز تصریح شده است؛ این طور که عثمان بن جبلة و ابوداود از شعبه چنین نقل می‌کنند که وی گفت: «در بین اذان و اقامه (در هنگام مغرب)، وقت اندکی وجود دارد»؛ از این رو تأخیر زیاد و طولانی نمودن دو رکعت نماز پیش از مغرب به طوری که در تعجیل و زود خواندن نماز مغرب خللی ایجاد کند، مکروه است.

و چگونه مکروه نباشد و حال آن که بخاری از رافع بن خدیج س چنین نقل می‌کند که وی گفت: «ما (صحابه) با پیامبر ج نماز مغرب را می‌گزاردیم و هنگامی که نماز ما به پایان می‌رسید، هریک از ما محل اصابت تیر خویش را می‌دید.» (یعنی نماز مغرب را زود می‌خواندیم به طوری که هوا به قدری روشن بود که اگر چنانچه یکی از ما تیر می‌انداخت، جای اصابت تیرش را می‌دید).

1182 - [24] (ضَعِیف)

وَعَن کَعْب بن عجْرَة قَالَ: إِنَّ النَّبِیَّ ج أَتَى مَسْجِدَ بَنِی عَبْدِ الْأَشْهَلِ فَصَلَّى فِیهِ الْـمَغْرِبَ فَلَمَّا قَضَوْا صَلَاتَهُمْ رَآهُمْ یُسَبِّحُونَ بَعْدَهَا فَقَالَ: «هَذِهِ صَلَاةُ الْبُیُوتِ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ وَفِی رِوَایَةِ التِّرْمِذِیِّ وَالنَّسَائِیِّ قَامَ نَاسٌ یَتَنَفَّلُونَ فَقَالَ النَّبِیُّ ج: «عَلَیْکُمْ بِهَذِهِ الصَّلَاة فِی الْبیُوت»([31]).

1182- (24) کعب بن عُجرة س گوید: پیامبر ج به مسجد «بنی عبدالاشهل» (طایفه‌ای از انصار) رفتند و در آنجا نماز مغرب را گزاردند؛ چون (برخی از نمازگزاران) نماز خویش را به پایان رساندند، آن حضرت ج دیدند که آنان، مشغول گزاردن نماز نفل شده‌اند؛ از این رو فرمودند: «این (نمازهای نفل،) نماز خانه‌ها است (و باید در خانه‌ها گزارده شوند)».

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است؛ و در روایت ترمذی و نسایی، این چنین آمده است:] شماری از مردم از جای برخاستند تا نماز نفل بگزارند؛ آن حضرت ج فرمودند: «شما می‌بایست این نمازها را در خانه‌ها بگزارید».

شرح: «مسجد بنی عبدالاشهل»: بنی عبدالاشهل، طایفه‌ای از انصار مدینه‌ی منوره است.

«یسبّحون»: نماز نفل می‌گزارند.

خواندن نمازهای نفل و سنّت در منزل: جابر س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «اذا قضی احدکم الصلاة فی مسجده فلیجعل لبیته نصیباً من صلاته، فان الله جاعل فی بیته من صلاته نوراً» (مسلم)؛ «هرگاه کسی از شما نماز (فرض) را در مسجد خواند، قسمتی از نمازها را برای خانه بگذارد؛ چون خداوند به واسطه‌ی نماز، نوری را در خانه‌اش قرار می‌دهد».

و زید بن ثابت س گوید: پیامبر ج فرمود: «علیکم بالصلاة فی بیوتکم، فانّ خیر صلاة الـمرء فی بیته الا الصلاة الـمکتوبة» (بخاری، مسلم، ابوداود و نسایی)؛ «در خانه‌هایتان نماز بخوانید؛ چون بهترین نماز شخص، نماز در خانه‌اش است غیر از نمازهای فرض (که باید در مسجد خوانده شوند)».

از این رو، بهتر آن است که نمازهای سنّت و نفل، در خانه گزارده شوند؛ امّا اگر احتمال سرگرم شدن به کاری دیگر در منزل وجود داشت، در آن صورت؛ سنّت‌ها و نفل‌ها، در مسجد گزارده شوند. و از آن جایی که امروزه، تنبلی و سهل‌انگاری بر مردم چیره گشته است، فتوا بر گزاردن نمازهای سنّت در مسجد می‌باشد؛ امّا اگر شخصی بر خود اعتماد دارد که در منزل می‌تواند سنّت‌ها را به خوبی ادا کند، برای او گزاردن نمازهای سنّت در منزل، بهتر و پسندیده‌تر است.

1183 - [25] (ضَعِیف)

وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: کَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج یُطِیلُ الْقِرَاءَةَ فِی الرَّکْعَتَیْنِ بَعْدَ الْـمَغْرِبِ حَتَّى یَتَفَرَّقَ أَهْلُ الْـمَسْجِدِ. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([32]).

1183- (25) عبدالله بن عباس س گوید: (گاهی اوقات اتفاق می‌افتاد که) رسول خدا ج آن قدر قرائت را در دو رکعت نماز سنّت پس از مغرب، طولانی می‌کردند که اهل مسجد، پراکنده و متفرق می‌شدند.

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: این حدیث بیانگر آن است که گاهی اوقات، رسول خدا ج نمازهای سنّت را در داخل مسجد نیز می‌گزاردند؛ و این کار به چند دلیل بود:

برای بیان جواز.

یا به هنگام اعتکاف، این کار را انجام می‌دادند.

و یا از روی عذر، نمازهای سنّت را در مسجد می‌گزاردند.

1184 - [26] (ضَعِیف)

وَعَنْ مَکْحُولٍ یَبْلُغُ بِهِ أَنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ ج قَالَ: «مَنْ صَلَّى بَعْدَ الْـمَغْرِبِ قَبْلَ أَنْ یَتَکَلَّمَ رَکْعَتَیْنِ وَفِی رِوَایَةٍ أَرْبَعَ رَکَعَاتٍ رُفِعَتْ صَلَاتُهُ فِی عِلِّیِّینَ». مُرْسلا([33]).

1184- (26) مکحول س روایت می‌کند که رسول خدا ج فرمودند: «هر کس پس از مغرب و پیش از آن که سخن گوید، دو رکعت - یا بنا به روایتی - چهار رکعت نماز بگزارد، نمازش به «علّیین» بالا برده می‌شود».

[این حدیث، به صورت مرسل روایت شده است].

شرح: «یبلغ به»: یعنی حدیث را به پیامبر ج اسناد داده است. و این حدیث، «مُرسل» است؛ زیرا مکحول س تابعی است و از سلسله سند حدیث، صحابی افتاده است. و «یبلغ به» به معنای «یروی» است؛ یعنی روایت می‌کند.

حدیث مُرسل:

1- تعریف حدیث مُرسل:

الف) تعریف لغوی: «مُرسَل»، اسم مفعول از «اَرسل»، به معنای «أطلق» [رها کرد، خارج ساخت، آزاد نمود، جدا ساخت] می‌باشد؛ پس گویا که شخص مُرسِل، اسناد حدیث را رها ساخته و آن را با یک روایت کننده‌ی معروف، زنجیر و قید و محدود و محصور نکرده است.

ب) تعریف اصطلاحی: حدیث مرسل عبارت است از: «ما سقط من اخر اسناده مَن بعد التابعی»[34]؛ حدیثی است که سقوط راوی در بین تابعی و پیامبر ج صورت گیرد.

2- صورت حدیث مُرسَل [در نزد محدثین]:

صورت حدیث مرسل اینگونه است که تابعی - خواه کوچک باشد یا بزرگ[35] - بگوید: «قال رسول الله ج کذا»، یا «فعل بحضرته ج کذا...» [در حضور پیامبر ج فلان کار اتفاق افتاد..]. و صورت مُرسل در نزد محدثین همینگونه است [که سقوط راوی در بین تابعی - خواه کوچک یا بزرگ - و پیامبر ج صورت گیرد و راوی صحابی از آن حذف شده باشد. به عنوان مثال عبدالله بن دینار تابعی بگوید: «قال النبی ج: کذا»]

3- مثال حدیث مرسل:

همانند آنچه مسلم در صحیح خود، در بحث «کتاب البیوع» روایت کرده که: «حدثنی محمد بن رافع ثنا[36] حُجین ثنا اللیث عن عقیل عن ابن شهاب عن سعید بن مسیّب انّ رسول الله ج نهی عن الـمزابنة»[37].

«محمد بن رافع از ُحجین از لیث از عقیل از ابن شهاب برای ما نقل کرده که سعید بن مسیب گفته است: رسول خدا ج از «مزابنه» - فروختن چیزی که وزن یا شماره‌ی آن معلوم نباشد به چیزی که وزن و شماره اش معلوم باشد، مثل فروختن خرمای‌تر به خرمای خشک - نهی کرده است.»

سعید بن مسیب از زمره‌ی کبار تابعین است که به روایت این حدیث - بدون اینکه واسطه‌ی بین خود و پیامبر ج [صحابی] را ذکر کند - پرداخته است. وی از اسناد این حدیث، آخرش - که بعد از تابعی است، یعنی صحابی - را ساقط کرده و از سلسله‌ی حدیث انداخته است. و کمترینِ میزان این سقوطِ [راوی] در این حدیث، این است که وی فقط صحابی را ساقط کرده باشد. و این احتمال نیز وجود دارد که به همراه صحابی، فرد دیگر غیر از او را - مثلاً مانند تابعی - نیز از سند حدیث انداخته باشد.

«حدیثِ مُرسل در نزد فقهاء و صاحب نظران اصولی»:

آنچه بیان کردم، صورت حدیث مُرسَل در نزد محدثین بود، اما [مفهوم] حدیث مرسل در نزد فقهاء و صاحب نظران اصولی، از این هم عامتر و وسیعتر است. به باور این گروه از فقهاء و صاحب نظران اصولی، هر گونه انقطاعی در سند حدیث، «مُرسَل» است [و فرقی نمی‌کند که این انقطاع چگونه و به چه وجهی باشد]. و مذهب «خطیب بغدادی» نیز همینگونه است.

5- حکم حدیث مُرسَل:

در اصل، «حدیث مرسل»، به دو دلیل، حدیثی ضعیف و مردود به شمار می‌آید: یکی به جهت فقدان شرطی از شرایط قبول [و صحّت حدیث] به نام شرط «اتصال سند» [چرا که در چنین حدیثی، یک راوی از اسناد حدیث حذف شده است].

و دیگری به جهت بی‌اطلاع بودن از حالات راوی محذوف؛ چرا که در چنین صورتی این احتمال وجود دارد که راوی محذوف، غیرصحابی باشد، و در این صورت این احتمال می‌رود که آن راوی [غیرصحابی]، فردی ضعیف و معیوب باشد.

ولی علماء و محدثین، در حکم مرسل و استناد و احتجاج جستن بدان، با همدیگر اختلاف نظر دارند. زیرا که این نوع از انقطاعِ [راوی در حدیث مرسل] با هر نوع انقطاعی دیگر در سند حدیث، تفاوت دارد، چون راوی‌ای که در حدیث مرسل غالباً ساقط می‌شود، صحابی است و [چنانکه همه می‌دانند] تمامی صحابه عادل هستند که جهالت و ناآگاهی به نسبت اسم آنها [نشناختن نام صحابی]، زیانی به صحّت حدیث وارد نمی‌آورد.

و خلاصه‌ی اقوال علماء درباره‌ی [حجّیت] مرسل، سه قول است که عبارتند از:

الف) در نزد جمهور محدثین و تعداد بی‌شماری از صاحب نظران اصولی و فقهی: حدیث مُرسل، حدیثی ضعیف و مردود به شمار می‌آید. و دلیل این گروه از علماء و صاحب نظران اسلامی، بی‌اطلاع بودن از حالات راوی محذوف است؛ زیرا در چنین صورتی این احتمال وجود دارد که راوی محذوف، غیرصحابی باشد [و در این صورت این احتمال می‌رود که آن راوی غیرصحابی، فردی ضعیف و معیوب باشد. زیرا فقط صحابه عادل و وارسته و انسانهای ثقه و مورد اعتماد - به طور کلی - هستند].

ب) در نزد ائمه‌ی سه گانه - امام ابوحنیفه، امام مالک، و در روایت مشهور از امام احمد - و گروهی از علماء و صاحب نظران اسلامی: حدیث مرسل، حدیثی صحیح تلقی می‌شود که بدان احتجاج و استناد می‌گردد؛ البته به شرط اینکه حدیث مُرسل از جانب کسی باشد که خودش ثقه و مورد اعتماد است [و عادتاً و یا به تصریح خود وی، مشخص شده باشد که] جز از راویان ثقه، حدیث، نقل نمی‌کند.

و دلیل این گروه از علماء در این زمینه این است که تابعی ثقه، برای خود روا نمی‌دارد تا «قالَ رسول الله ج» بگوید مگر زمانی که آن حدیث را از فردی ثقه و مورد اعتماد بشنود[38].

ج) در نزد امام شافعی و برخی از علماء: حدیث مرسل با مراعات شرایطی، «صحیح و پذیرفتنی» است. و این شرایطِ قبولِ حدیث مرسل، چهار شرط است که سه شرط مربوط به راوی ارسال کننده، و یک شرط آن مربوط به حدیث مرسل می‌باشد.

و این شرایط چهار گانه عبارتند از:

1-   اینکه حدیث مرسل از جانب کبار تابعین باشد. [مانند عبیدالله بن عدی بن خیار، سپس سعید بن مسیب و امثال اینها].

2-   هر گاه ارسال کننده نام کسی را برد که حدیث را از او ارسال نموده است، باید نام فردی ثقه و مورد اعتماد را ببرد.

3-   هر گاه حافظان معتمد و معتبر حدیث، در روایت حدیث با او شریک شدند، نباید مخالف او، حدیث را نقل کنند و با او به مخالفت بپردازند.

4-   اینکه به این سه شرطِ پیشین، یکی از شرایط ذیل، ملحق شود:

الف) حدیث مرسل از طریقی دیگر، به طور مُسند روایت [و تقویت] شده باشد.

ب) یا اینکه حدیث مرسل از طریقی دیگر به طور مرسل روایت شده باشد؛ اینگونه که حدیث را فردی دیگر از غیر رجال مرسل اول، روایت و ارسال کرده باشد.

ج) حدیث مرسل، موافق قول صحابی باشد.

د) یا اینکه بیشتر اهل علم به حکم حدیث مرسل، فتوا داده باشند[39].

پس هرگاه این شرایط تحقق یافت، صحّت مَخرج حدیث مرسل، و صحّت حدیثی که آن را تقویت کرده، روشن و آشکار می‌شود و این قضیه نیز ظاهر می‌گردد که حدیث مرسل و حدیثی که آن را تقویت کرده، صحیح می‌باشند که اگر حدیث صحیح دیگری با آن دو، تعارض و مخالفت نماید، در این صورت اگر امکان جمع بین آنها نباشد، حدیث مرسل و حدیث تقویت کننده‌ی آن را بر حدیث معارض - به جهت تعدّد طرق سند - ترجیح و برتری می‌دهیم[40].

6- مرسل صحابی:

مرسل صحابی آن است که فرد صحابی از گفتار یا رفتار پیامبرe خبری دهد در حالی که به دلیل کوچکی سن یا تأخیر در اسلام آوردن یا حاضر نبودن در آن وقت، امکان شنیدن یا دیدن آن گفتار یا رفتار وجود نداشته باشد؛ و از این نوع حدیث بسیار است به دلیل کوچکی صحابه‌هایی همچون ابن‌عباس س و ابن‌زبیر س و امثال آنها.

7- حکم مرسل صحابی:

قول صحیح و مشهور، که جمهور [علماء و صاحب نظران عرصه‌ی روایت و درایت] بدان تأکید نموده‌اند و اطمینان یافته‌اند، این است که «مرسل صحابی»، حکم حدیثِ صحیح را دارد که احتجاج و استناد جستن بدان درست است. زیرا [روایت صحابی فقط از صحابی صورت می‌گیرد و جهالت به نسبت اسم صحابی - نشناختن نام صحابی - ضعف محسوب نمی‌شود، چرا که تمامی صحابه عادل هستند و] خیلی کم اتفاق می‌افتد که صحابی از تابعین، حدیث روایت کند. و وقتی هم که از تابعین، حدیثی را روایت کنند، حتماً به بیان اسم او می‌پردازد.

و هرگاه صحابی نام کسی را [در اسناد حدیث] نبرد و بگوید: «قال رسول الله ج»؛ در اینجا اصل بر این است که صحابی، این حدیث را از صحابی دیگر شنیده باشد [و احتمال اینکه آن را از تابعی ضعیف، شنیده باشد، بسیار نادر است][41]. و چنانکه گذشت، حذف صحابی از سلسله‌ی سند، به صحّت حدیث، زیان و آسیبی نمی‌رساند.

و برخی نیز گفته‌اند که حکم مرسل صحابی، همانند حکم مرسل دیگران [از تابعین] است؛ ولی این قول، قولی ضعیف و مردود، و بی‌اعتبار و ناپذیرفتنی است [و قول صحیح، همان قول نخست می‌باشد].

8- مشهورترین کتابهایی که در عرصه‌ی حدیث «مرسل» تألیف شده‌اند:

الف) مراسیل ابوداود.

ب) مراسیل ابن ابی حاتم.

ج) «جامع التحصیل لاحکام المراسیل» تألیف علایی[42].

«من صلّی بعد المغرب»: هرکس پس از نماز فرض یا نماز سنّت مغرب، نماز بگزارد.

«قبل ان یتکلّم»: پیش از آن که سخنی از دنیا بگوید.

«علّیین»: اسم خاصّ دیوان یا دفتر کلّ نامه‌های اعمال نیکان و نیکوران است؛ جمع «عِلّی» است که صیغه‌ی مبالغه‌ی «عُلُوّ» است که به معنای «بسیار والا و بالا» است. تعبیر آن بدین نام، شاید به خاطر این باشد که محتویات این دیوان، سبب درجات رفیعه‌ی صاحبان خود در بهشت است.

1185 - [27] (ضَعِیف)

وَعَن حُذَیْفَة نَحْوَهُ وَزَادَ فَکَانَ یَقُولُ: «عَجِّلُوا الرَّکْعَتَیْنِ بَعْدَ الْـمَغْرِبِ فَإِنَّهُمَا تُرْفَعَانِ مَعَ الْـمَکْتُوبَةِ» رَوَاهُمَا رَزِینٌ وَرَوَى الْبَیْهَقِیُّ الزِّیَادَةَ عَنْهُ نَحْوَهَا فِی شُعَبِ الْإِیمَان([43]).

1185- (27) و از حذیفه س نیز نظیر این حدیث (در معنی نه در لفظ) روایت شده است؛ و حذیفه س این عبارت را نیز افزوده است: «دو رکعت نماز سنّت را پس از مغرب، زودتر بگزارید و بدان‌ها سرعت ببخشید؛ زیرا آن دو رکعت، همراه با نماز فرض (به پیشگاه خداوند،) بالا برده می‌شوند».

[این دو حدیث را «رزین» روایت کرده است؛ و بیهقی نیز نظیر همین زیادت را از حذیفه س در «شعب الایمان» روایت نموده است].

شرح: «نحوه»: عادت محدثان و راویان و ناقلانِ حدیث بر این است که هرگاه حدیثی را با یک سند روایت کنند و سپس الفاظ همان حدیث را با سندی دیگر نقل کنند، به جای این‌که کلّ متن حدیث را نقل کنند، در آخر آن می‌گویند: «نحوه» یا «مثله».

و فرق واژه‌ی «نحوه» و «مثله» در این است که: اصطلاح «مثله»، در روایت و احادیثی به کار می‌رود که هردو حدیث[که با سندهای مختلف روایت شده‌اند] از حیث لفظ و معنی، با همدیگر موافق و متّحد باشند؛ و اصطلاح «نحوه»، در روایاتی مورد استفاده قرار می‌گیرد که هردو حدیث از حیث معنی با همدیگر موافق باشند، نه از حیث لفظ. قول مشهور علماء و صاحب نظران اسلامی نیز همین است که گفته شد.

و برخی از علماء عکس این قضیه را بیان داشته‌اند و گفته‌اند: اصطلاح «مثله»، در روایاتی مورد استفاده قرار می‌گیرد که هردو حدیث، از حیث معنی ـ نه از حیث لفظ ـ با همدیگر موافق باشند و اصطلاح «نحوه»، در احادیثی به کار می‌رود که هردو حدیث هم از حیث لفظ و هم از حیث معنی، موافق یکدیگر باشند؛ ولی چنان‌که پیشتر نیز گفته شد، قول اول، مشهورتر و صحیح‌تر است.

«عجلّوا»: این عبارت را به دو گونه می‌توان ترجمه و تفسیر کرد:

دو رکعت پس از نماز فرض مغرب را کوتاه و مختصر بگزارید.

در گزاردن دو رکعت پس از نماز فرض مغرب، تعلّل نورزید و آن‌ها را بیش از حدّ، به تأخیر می‌فکنید.

1186 - [28] (صَحِیح)

وَعَنْ عَمْرِو بْنِ عَطَاءٍ قَالَ: إِنَّ نَافِعَ بْنَ جُبَیْرٍ أَرْسَلَهُ إِلَى السَّائِبِ یَسْأَلُهُ عَنْ شَیْءٍ رَآهُ مِنْهُ مُعَاوِیَةُ فِی الصَّلَاةِ فَقَالَ: نَعَمْ صَلَّیْتُ مَعَهُ الْـجُمُعَةَ فِی الْـمَقْصُورَةِ فَلَمَّا سَلَّمَ الْإِمَامُ قُمْتُ فِی مَقَامِی فَصَلَّیْتُ فَلَمَّا دَخَلَ أَرْسَلَ إِلَیَّ فَقَالَ: لَا تَعُدْ لِمَا فَعَلْتَ إِذَا صَلَّیْتَ الْـجُمُعَةَ فَلَا تَصِلْهَا بِصَلَاةٍ حَتَّى تکلم أوتخرج فَإِنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ ج أَمَرَنَا بِذَلِکَ أَنْ لَا نُوصِلَ بِصَلَاةٍ حَتَّى نتکلم أَو نخرج. رَوَاهُ مُسلم([44]).

1186- (28) عمرو بن عطاء س گوید: نافع بن جبیر س مرا نزد سائب س (خواهرزاده‌ی نَمر) فرستاد تا از او در مورد چیزی که معاویه س در نمازش دیده است، بپرسم. سائب س گفت: آری؛ من نماز جمعه را با معاویه س در حجره‌ی مخصوصش (که در مسجد ساخته شده بود،) خواندم و چون امام سلام داد، سر جایم بلند شدم و نماز گزاردم.

هنگامی که معاویه س وارد شد، شخصی را به نزدم فرستاد و خطاب به من گفت: دیگر این کارت را تکرار مکن؛ هنگامی که نماز جمعه را خواندی، متّصل به آن، تا وقتی که سخن نگفته‌ای یا بیرون نرفته‌ای، نماز نخوان؛ زیرا رسول خدا ج به ما فرمان دادند که هیچ نمازی را با نمازی دیگر، تا هنگامی که سخن نگفته‌ایم یا بیرون نرفته‌ایم، به طور متّصل نخوانیم.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

«المقصورة»: سرای حصاردار؛ خانه‌ی کوچک؛ خلوتخانه؛ جای ایستادن امام در مسجد؛ محلّی از مسجد که خاصّ خلیفه یا امام می‌ساختند که در حال نمازگزاردن در آنجا بایستد و از دسترس دشمنان و بدخواهان در امان باشد.

1187 - [29] (صَحِیح)

وَعَنْ عَطَاءٍ قَالَ: کَانَ ابْنُ عُمَرَ إِذَا صَلَّى الْـجُمُعَةَ بِمَکَّةَ تَقَدَّمَ فَصَلَّى رَکْعَتَیْنِ ثُمَّ یَتَقَدَّمُ فَیُصَلِّی أَرْبَعًا وَإِذَا کَانَ بِالْـمَدِینَةِ صَلَّى الْـجُمُعَةَ ثُمَّ رَجَعَ إِلَى بَیْتِهِ فَصَلَّى رَکْعَتَیْنِ وَلَمْ یُصَلِّ فِی الْـمَسْجِدِ فَقِیلَ لَهُ. فَقَالَ: کَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج یَفْعَله

رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ وَفِی رِوَایَةِ التِّرْمِذِیِّ قَالَ: «رَأَیْتُ ابْنَ عُمَرَ صَلَّى بَعْدَ الْـجُمُعَةِ رَکْعَتَیْنِ ثمَّ صلى بعد ذَلِک أَرْبعا»([45]).

1187- (29) عطاء س گوید: هرگاه عبدالله بن عمر س نماز جمعه را در مکّه‌ی مکرمه می‌گزارد، اندکی رو به جلو می‌رفت (و مکان خویش را تغییر می‌داد و) دو رکعت نماز سنّت می‌گزارد؛ آن‌گاه دوباره اندکی رو به جلو حرکت می‌کرد (و مکان خویش را جابه‌جا می‌کرد و) چهار رکعت دیگر می‌خواند.

و هرگاه در مدینه‌ی منوره بود و نماز جمعه را می‌گزارد، به خانه‌ی خویش بازمی‌گشت و در آن، دو رکعت نماز می‌گزارد؛ و این دو رکعت را در مسجد نمی‌خواند.

از ابن عمر س (درباره‌ی این کار،) پرسیده شد؟ وی در پاسخ گفت: رسول خدا ج نیز این کار را انجام می‌دادند.

[این حدیث را ابوداودروایت کرده است. و در روایت ترمذی چنین آمده است:] عطاء س گوید: عبدالله بن عمر س را دیدم که پس از نماز جمعه، دو رکعت نماز سنّت گزارد؛ سپس بعد از آن، چهار رکعت دیگر نیز خواند.




[1]- مسلم 1/503 ح (103-728)؛ ابوداود 2/42 ح 1250؛ ترمذی 2/274 ح 414؛ نسایی 3/260 ح 1794؛ ابن ماجه 1/361 ح 1140؛ دارمی 1/397 ح 1438؛ و مسند احمد 6/326.

[2]- بخاری 2/425 ح 937؛ مسلم 1/504 ح (104-729)؛ و دارمی 1/396 ح 1437.

[3]- بخاری 2/425 ح 937؛ مسلم 2/600 ح (71-882)؛ نسایی 3/113 ح 1427؛ و موطأ مالک 1/166 ح 69؛ «کتاب صلاة الجماعة».

[4]- مسلم 1/504 ح (105-730)؛ و ابوداود 2/43 ح 1251.

[5]- مسلم 1/105 ح (95-724).

[6]- ترمذی 2/275 ح 416؛ و مسند احمد 6/50.

[7]- بخاری 2/110 ح 627؛ مسلم1/573 ح (304-838)؛ ابوداود 2/59 ح 1281؛ ترمذی 1/351 ح 185؛ ابن ماجه 1/368 ح 1162؛ و مسند احمد 5/55.

[8]- مسلم 2/600 ح (17-881)؛ ترمذی 2/399 ح 523؛ مسند احمد 2/499؛ و ابوداود 1/173.

[9]- ابوداود 2/52 ح 1269؛ ترمذی 2/292 ح 427؛ نسایی 3/265 ح 1815؛ و مسند احمد 6/326.

[10]- ابوداود 2/53 ح 1270.

[11]- ترمذی 2/342 ح 478.

[12]- ابوداود 2/53 ح 1271؛ و ترمذی 2/295 ح 430.

[13]- ترمذی 2/493 ح 598؛ نسایی 2/119 ح 874؛ و ابن ماجه 1/367 ح 1161.

[14]- ابوداود ح 1272.

[15]- ترمذی 2/299 ح 435؛ و ابن ماجه 1/437 ح 1373.

[16]- نگا: شرح النخبة، ص 47.

[17]- در اینجا هدف از مقبول: هر حدیثی است که شامل راوی صحیح و راوی حسن [یعنی راوی عادلِ ضابط با ضبط کامل، یا راوی عادل با ضبط غیرکامل] باشد.

[18]- ابن حجر در بیان تفاوت میان حدیث شاذ با منکر، چنین می‌آورد: شاذ و منکر در این که هر کدام به دو نوع تقسیم می‌شوند، مشترک هستند، و اختلاف آنها فقط در مراتب راویان است. بدین معنی که «راوی صدوق» وقتی حدیثی را به تنهایی روایت کند و حدیثش متابع و یا شاهد نداشته باشد و ضبط او در حد راوی صحیح و یا حسن نباشد، حدیث او یکی از اقسام شاذ است؛ و اگر در این حالت، حدیث مخالف [قوی‌تر از خود] نیز داشته باشد، شذوذ آن بیشتر شده و چه بسا کسانی آن را منکر بنامند. ولی اگر راوی به مرتبه‌ی راوی حدیث صحیح و یا حسن برسد، اما با حدیث راوی قوی‌تر از خود، معارض و مخالف باشد، نوع دوم شاذ می‌باشد و دلیل نامگذاری شاذ نیز به همین خاطر بوده است.

      ولی وقتی راوی منفرد مستور و یا راوی منفرد، موصوف به سوء حافظه و یا راوی منفردی که در روایت از بعضی اساتیدش تضعیف شده باشد، حدیثی را بدون متابع و یا شاهد روایت کند، این یکی از اقسام منکر است که از این دست، الفاظ بسیاری از اهل حدیث در توصیف احادیث به منکر یافت می‌شود. و اگر چنین حدیثی با احادیث دیگر [قوی‌تر از خود] از در مخالفت درآید، قسم دوم حدیث منکر است که اکثراً بر این رأی دوم هستند.

      بنابراین و با این توضیح، تفاوت بین شاذ و منکر مشخص می‌شود و هر دو‌ی آنها هم شامل «مطلق تفرد» هستند و هم «تفرد با قید مخالفت» را دربرمی‌گیرند.

[19]- شرح نخبة الفکر، ص 38. و منظور ابن حجر از این قول، ابن صلاح است، چرا که وی در «علوم الحدیث» ص 72، منکر و شاذ را یکی معرفی نموده و گفته است: «و المنکر ینقسم قسمین علی ما ذکرناه فی الشاذ فانه بمعناه». یعنی همان طور که شاذ را به دو دسته تقسیم کردیم، منکر نیز به دو دسته تقسیم می‌شود، چرا که منکر به معنای شاذ است.

[20]-        تدریب الراوی، ج 1، ص 240.

[21]-        منظور این است که وی در دیانت، صالح بوده است. و وقتی در حدیث و روایت مد نظر باشد، به صورت «صالح الحدیث» آورده می‌شود.

[22]-        «موقوف»: خبر به صحابی وصل گردد. مانند ابن عباس در حدیث بالا. و «مقطوع»: این است که روایت حدیث به تابعی وصل شود. و «مرفوع» حدیثی است که به پیامبر ج نسبت داده شود.

[23]- ترمذی 2/299 ح 435؛ و ابن ماجه 1/437 ح 1373.

[24]- ابوداود 2/71 ح 1303.

[25]- ترمذی 5/366 ح 3275.

[26]- ترمذی 5/279 ح 3128 و بیهقی در «شعب الایمان».

[27]- بخاری 2/64 ح 591؛ مسلم 1/572 ح (299-835)؛ ابوداود 2/58 ح 1279؛ ترمذی 1/347 ح 184؛ نسایی 1/280 ح 574؛ و مسند احمد 6/169.

[28]- مسلم 1/573 ح (302-836).

[29]- مسلم 1/573 ح (303-837).

[30]- بخاری 3/59 ح 1184؛ و مسند احمد 4/155.

[31]- ابوداود 2/69 ح 1300؛ ترمذی 2/500 ح 604؛ و مسند احمد 5/427.

[32]- ابوداود 2/70 ح 1301.

[33]- این حدیث را در «شعب الایمان» بیهقی نیافتیم؛ بلکه نویسنده‌ی «کنز العمّال» آن را به «ابن ابی شیبه» نسبت داده است.

[34]-        نزهة النظر، ص 43. و تابعی: کسی است که در حالت اسلام با صحابی ملاقات کند و بر اسلام بمیرد.

[35]-        تابعی بزرگ: کسی است که بیشتر احادیثش را به طور مستقیم از صحابی نقل کند. و تابعی کوچک: کسی است که بیشتر احادیثش را از طریق کبار تابعین از صحابی نقل کرده باشد.

[36]-        راویان و ناقلین حدیث، معمولاً برای حکایت و نقل حدیث از مروی عنه، لفظ «حدثنی» یا «اخبرنی فلان» را به کار می‌برده‌اند و گاهی برای اختصار، به لفظ «عن فلان» با حذف فعل اکتفا شده است.

      در کتب متأخرین، برای تعبیر از «حدثنا» و «اخبرنا» و همچنین «حدثنی» و «اخبرنی»، علایم اختصاری خاصّی وضع و استعمال شده است، بدین قرار:

      «ثنا» و «نا» در حدّثنا؛ «انا» در اخبرنا؛ «ح» در حیلوله. چه اگر محدّث متنی را به دو سند نقل نماید هنگام انتقال از سندی به سند دیگر، «ح» می‌نویسد. این حرف، رمزی است برای تحویل، به معنی «انتقال»؛ یا حیلوله به معنی فاصله و حاجز شدن است.

      و نیز معمولاً در ضمن سلسله‌ی سند حدیث، لفظ «قال» را که تکرار می‌شود، حذف می‌کنند؛ مثلاً احمد بن حنبل قال حدثنی شافعی، قال قال حدثنی مالک...»، که در جمله‌ی «قال قال»، اول را حذف و به یک «قال» اکتفا می‌کنند.

      متأخرین، طریقه‌ی دیگری در اختصار به کار برده‌اند و آن این است که فقط نام کسی را که از وی حدیث نقل شده ذکر و به کیفیت (صحیح، حسن، موثق و غیره) اشاره و سپس متن حدیث را از آخرین راویان یا از پیامبر ج نقل می‌نمایند.

      گاهی نیز در چند حدیث که از یک اصل یا یک راوی نقل شده، در اولین حدیث، سلسله‌ی روات، آورده شده و در بقیه به لفظ «و بهذا الاسناد»، از ذکر سلسله‌ی روات صرف نظر گردیده است.

[37]-        مسلم، کتاب البیوع.

[38]-        ابن حجر در کتاب «النکت» در مورد حکم مرسل، دوازده نظر را می‌آورد و نظر دوازدهم را چنین بیان می‌کند: اگر مرسل از جانب کسی باشد که عادتاً و یا از طریق عبارت صریح خود وی مشخص شده باشد که جز از راویان ثقه، حدیث نقل نمی‌کند، مرسل او پذیرفته می‌شود و در غیر این صورت حدیث مرسل پذیرفته نمی‌شود.

      ابن حجر در ادامه از حافظ صلاح الدین علایی چنین می‌آورد: این مذهب آخر از همه‌ی مذاهب دیگر در مورد حکم مرسل، معتدل‌تر است، چرا که علمای سلف فقط در صورتی احادیث مرسل فردی را پذیرفته‌اند که ارسال او عادتاً و یا به تصریح خود فرد، فقط از راویان ثقه بوده باشد. البته به شرطی که خود ارسال کننده نیز ثقه و مورد اعتبار و اعتماد باشد.

[39]-        نگا: «الرسالة» تألیف شافعی، ص 416.

[40]-        خاطر نشان می‌شود که در حجّیت روایت مرسل و عدم حجّیت آن اختلاف است که سیوطی در حجّیت مرسل نه قول را نقل نموده است که عبارتند از: 1- حجّیت مطلق 2- عدم حجّیت به طور مطلق 3- حجّیت مرسلات در قرن اول  4- حجّیت مرسلات عدول 5- فقط حجّیت مرسلات سعید بن مسیب  6- حجّیت مرسل در موردی که حدیث دیگری در آن زمینه نباشد.  7- قوی بودن مرسل از مسند  8- حجّیت مرسل در زمینه‌ی مستحبات. 9- فقط حجّیت مرسلات صحابه شایان ذکر است که در بین راویان حدیث، بیشتر از این عده، حدیث مرسل نقل شده: عطاء بن ابی رباح (از اهل مکه)، سعید بن مسیب (از اهل مدینه)، حسن بصری (از بصره)، ابراهیم نخعی (از کوفه)، مکحول (از شام).

      و صحیحترین مراسیل، مرسلات سعید بن مسیب است؛ زیرا علاوه بر اینکه وی از فقهای حجاز بوده و بیشتر بزرگان صحابه را درک نموده، اغلب مراسیل وی با سند صحیح توسط دیگران نقل شده است.

[41]-        ابن حجر در کتاب «النکت» می‌گوید: من روایات صحابه را از تابعین جستجو و بررسی کردم و در آنها به تحقیق و مطالعه و پژوهش و کندوکاو پرداختم؛ در میان آنها در زمینه‌ی احکام، هیچ حدیث به اثبات رسیده‌ی صحابی از تابعی ضعیف وجود ندارد، و همین خود دلیل بر این است که روایت صحابی از تابعی ضعیف، کمیاب و نادر است.

[42]-        «الرسالة المستطرفة»، صص 85 و 86. و «علایی»: همان حافظ محقق، صلاح الدین ابوسعید خلیل بن کیکلدی علاوی است که به سال 694 ه‍. ق در دمشق زاده شد و به سال 716 ه‍. ق در قدس، چهره در نقاب خاک کشید.

[43]- علامه منذری، این حدیث را در کتاب «الترغیب و الترهیب» ذکر نموده است.

[44]- مسلم 2/601 ح (73-883)؛ ابوداود 1/672 ح 1129؛ و مسند احمد 4/95.

[45]- ابوداود 1/672 ح 1129؛ و ترمذی 2/399 ح 522.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد