1188 - [1] (مُتَّفق عَلَیهِ)
عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: کَانَ النَّبِیُّ ج یُصَلِّی فِیمَا بَین أَن یفرغ من صَلَاة الْعشَاء إِلَى الْفَجْرِ إِحْدَى عَشْرَةَ رَکْعَةً یُسَلِّمُ مِنْ کُلِّ رَکْعَتَیْنِ وَیُوتِرُ بِوَاحِدَةٍ فَیَسْجُدُ السَّجْدَةَ مِنْ ذَلِکَ قَدْرَ مَا یَقْرَأُ أَحَدُکُمْ خَمْسِینَ آیَةً قَبْلَ أَنْ یَرْفَعَ رَأْسَهُ فَإِذَا سَکَتَ الْـمُؤَذِّنُ مِنْ صَلَاةِ الْفَجْرِ وَتَبَیَّنَ لَهُ الْفَجْرُ قَامَ فَرَکَعَ رَکْعَتَیْنِ خَفِیفَتَیْنِ ثُمَّ اضْطَجَعَ عَلَى شِقِّهِ الْأَیْمَنِ حَتَّى یَأْتِیهِ الْـمُؤَذّن للإقامة فَیخرج([1]).
1188- (1) عایشهلگوید: رسول خدا ج در فاصلهای که از گزاردن نماز عشاء فارغ میشدند، تا نماز بامداد، یازده رکعت نماز شب میگزاردند که پس از هردو رکعت، سلام میدادند و با یک رکعت، وتر را میگزاردند؛ و سجده را در آنها به اندازهای طولانی میکردند که یک نفر از شما پنجاه آیه را بخواند پیش از آن که آن حضرت ج سر خویش را از سجده بردارند.
و هرگاه مؤذّن، اذان نماز صبح را به پایان میرسانید و بیصدا میشد و برای آن حضرت ج طلوع صبح صادق، آشکار میگردید؛ از جای برمیخاستند و دو رکعت نماز سنّت را به صورت کوتاه و مختصر میگزاردند؛ آنگاه به پهلوی راست دراز میکشیدند تا این که مؤذّن میآمد و ایشان را برای نماز صبح، فرامیخواند؛ از این رو، آن حضرت ج نیز خانه را به مقصد مسجد ترک میکردند و برای گزاردن نماز فرض صبح، بیرون میشدند.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: «فیما بین ان یفرغ من صلاة العشاء الی الفجر»: در فاصلهای که آن حضرت ج از گزاردن نماز عشاء فارغ میشدند تا هنگام برپایی نماز بامداد؛ خواه در این فاصله خواب شده باشند یا خواب نشده باشند.
بهترین وقت برای شبزندهداری:
از عشا تا طلوع فجر به طور کلی زمان نماز شب است، ولی اوقات دیگری نیز هست که احیای آنها در شریعت اسلامی پسندیده است؛ مثلاً:
1) ثلث آخر شب؛ حضرت ابوهریره س روایت میکند که آن حضرت ج فرموده است: «خداوند سبحان در ثلث آخر هر شب به آسمان فرودین نازل میشود و میفرماید: آیا کسی هست که مرا بخواند تا دعایش را بپذیرم؟ آیا کسی هست که از من بخواهد تا به او بدهم؟ آیا کسی هست که از من برای گناهانش آمرزش بطلبد، تا گناهانش را بیامرزم»[2]؟
مؤمن نیز نیازمندترین مردم و سعادتمندترین انسانها به این تجلی پروردگار است. بدین جهت، لازم است برای قیام و استقبال از اجابت و رحمت و غفران خداوند، با آمادگی کامل در لحظات شیرین و دلچسب آخر شب، با اصرار فراوان به دعا و نیایش بپردازد، و مصرّانه برآوردن نیازهایش را از خدا بخواهد و برای گناهانش طلب آمرزش کند؛ چرا که خداوند اصرار و الحاح در دعا را بسیار میپسندد و علاوه بر آن، فوریت اجابت آن نیز از سوی پروردگار تضمین شده است. چرا که «فاء» در فأستجیب و فأعطیه، در زبان عربی به معنای عطف و فوریت آمده است[3].
2) خواب نصف شب و قیام ثلث آن و خوابیدن در بخش ششم؛
الف) پیامبر اکرم ج در این مورد فرموده است: «پسندیدهترین نماز نزد پروردگار نماز داود و محبوبترین روزه، روزهی داود است. با این کیفیت که نصف شب را میخوابید و ثلث دیگر را قیام میکرد و حصهی ششم را نیز به استراحت میپرداخت»[4].
ب) روزی از حضرت عایشه ل در مورد این که چه عملی نزد رسول اکرم ج دوست داشتنیتر بود، سؤال شد، در پاسخ فرمود: «عملی که تداوم داشته باشد». سؤال کننده میافزاید که گفتم: «پیامبر ج در چه وقتی قیام میفرمود»؟ گفت: «وقتی که صدای خروس را میشنید.» ابن حجر از محمد بن ناصر نقل میکنند: «به تجربه ثابت شده است که خروس وقتی که شب به نیمه برسد بانگ برمی آورد».
ج) دلیل صحّت خواب حصهی ششم [آخر] شب، حدیث حضرت عایشه ل است که میفرماید: «حضرت محمد ج هنگام سحری در حالت خواب بود»[5]. این وضعیت جز در ماه رمضان بوده است، زیرا در رمضان هنگام سحر، سحری میخورد و بعد از آن به ادای نماز میپرداخت.
3) قیام به اندازهی توان جسمی و روحی فرد؛ امسلمه ل روایت میکند: «رسول اکرم ج به نماز میایستاد، سپس به همان اندازه به استراحت میپرداخت و مجدداً به اندازهای که استراحت کرده بود، به نماز گزاردن مشغول میشد. پس از آن به اندازهای که نماز خوانده بود، میخوابید. این وضع تا وقتی که سپیده میدمید ادامه پیدا میکرد»[6].
این خود تبیین کنندهی دوستی و محبت آن حضرت با شب زنده داری است؛ حضرت قدری به استراحت میپرداخت، سپس جهت مناجات و نیایش با پروردگار و ارتباط با ملکوت اعلی از خواب برمی خاست. زیرا در شب لحظاتی بسیار شیرین و لذتبخش وجود دارد که انسان را با خدایش نزدیکتر میکند.
بله، این شیوه و حالت رهبرِ بشریت، جناب رسول اکرم ج است؛ که از روحی بزرگ و همتی والا برخوردار بود. ما هم از خداوند مسألت داریم که به ما توفیق پیروی از آن انسان بزرگ و اسوهی حسنه را عنایت فرماید!.
«فرکع رکعتین خفیفتین»: دو رکعت سنّت کوتاه و مختصر که در آنها، سورههای «کافرون» و «اخلاص» را قرائت میکردند.
نماز تهّجّد:
در حقیقت، شبزندهداری و سحرخیزی، نزدیکترین و آشناترین راه واصلان به حق و مشتاقان وصال دوست میباشد.آنان که به این حقیقت پی بردهاند، همچون دیوانگان شب را با روز و روز را با شب پیوسته و خواب راحت را چنان فراموش نمودهاند که بزرگترین استراحت آنان همان حالت نیایش در تاریکیهای شب بوده است و تمام روز را لحظه شماری کردهاند تا لحظات خلوت با دوست فرا رسد و با بلندکردن دستهای نیاز به بارگاه خالق بینیاز و بستن دستهای بندگی در محضر پروردگار جهانیان قلب خود را آرامش بخشند.
و براستی نمازشب، یک عبادت بزرگ روحانی و معنوی و تربیتی و اصلاحی است چرا که غوغای زندگی روزانه، از جهات مختلف، توجه انسان را به خود جلب میکند و فکر آدمی را به وادیهای گوناگون میکشاند به طوری که جمعیت خاطر و حضور قلب کامل در آن بسیار مشکل است اما در دل شب و به هنگام سحر، و فرونشستن غوغای زندگی مادی و ماشینی و آرامش روح و جسم انسان در پرتو مقداری خواب، حالت توجه و نشاط خاصی به انسان دست میدهد که کم نظیر و یا در حقیقت بینظیر است.
آری، در محیط آرام و به دور از هرگونه ریا و تظاهر و خودنمایی و توأم با حضور قلب، حالت توجهی به انسان دست میدهد که فوقالعاده روح پرور و تکاملآفرین است.
به همین دلیل دوستان خدا، همیشه از عبادتهای آخر شب برای تصفیهی روح، حیات قلب، تقویت اراده و تکمیل اخلاص و صداقت، نیرو میگرفتهاند.
در جایی خداوند متعال به بیان صفات برجستهی مؤمنان راستین میپردازد و اصول عقیدتی و برنامههای عملی آنها را به طور فشرده ضمن دو آیه با ذکر هشت صفت بیان میدارد که یکی از آنها این است:
﴿تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمۡ عَنِ ٱلۡمَضَاجِعِ یَدۡعُونَ رَبَّهُمۡ خَوۡفٗا وَطَمَعٗا وَمِمَّا رَزَقۡنَٰهُمۡ یُنفِقُونَ١٦﴾ [السجدة: 16].
«پهلوهایشان از بستر به دور میشود (و خواب شیرین را ترک گفته و به عبادت پروردگارشان میپردازند و) پروردگار خود را با بیم و امید به فریاد میخوانند».
آری! مؤمنان راستین، به هنگامی که چشم غافلان در خواب است، مقداری از شب را بیدار میشوند و در آن هنگام که برنامههای عادی زندگی تعطیل است و شواغل فکری به حداقل میرسد و آرامش و خاموشی، همه جا را گرفته و خطر آلودگی عبادت به ریا و تظاهر کمتر وجود دارد و خلاصه بهترین شرایط حضور قلب فراهم است با تمام وجودشان رو به درگاه معبود میآورند و سر بر آستان معشوق میسایند وآنچه در دل دارند با او در میان میگذارند و با یاد او پیوسته زندهاند و پیمانهی قلب خویش را از مهر او لبریز و سرشار دارند.
مؤمنان راستین، خواب خوش را بر خود حرام کرده و به خوشتر از آن، که ذکر خدا و قیام و سجود در پیشگاه با عظمت اوست میپردازند. پاسی از شب را به مناجات و راز و نیاز با محبوب میگذرانند و قلب و جان خود را با یاد و نام او روشن میکنند.
و پیامبر ج نیز از این جهت، بهترین اوقات را برای عبادت و بندگی، حصهی آخر شب معرفی میکند چرا که در آن حصه از شب، چشم غافلان در خواب است و تمام برنامههای عادی زندگی تعطیل است شواغل فکری به حداقل میرسد و آرامش و خاموشی همه جا را فرا میگیرد و خطر آلودگی عبادت به ریا و تظاهر کمتر وجود دارد و بهترین شرایط حضور قلب و مناجات با خدا فراهم میگردد.
باری، خداوند بلندمرتبه میفرماید:
﴿وَعِبَادُ ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلَّذِینَ یَمۡشُونَ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ هَوۡنٗا وَإِذَا خَاطَبَهُمُ ٱلۡجَٰهِلُونَ قَالُواْ سَلَٰمٗا٦٣ وَٱلَّذِینَ یَبِیتُونَ لِرَبِّهِمۡ سُجَّدٗا وَقِیَٰمٗا٦٤﴾ [الفرقان: 63-64][7].
کسانی که وظیفهی دعوت را برعهده دارند بیش از دیگران به شب زنده داری نیازمندند. شب زنده داری پیکاری است در راه تقویت اراده، غلبه بر شیطان و فرمانبردار کردن نفس از خداوند. کسی که به خاطر نماز، خواب و راحتی و بستر گرم و نرم خویش را ترک میکند و با تمایلات نفسانی اش به مبارزه برمی خیزد، با آب سرد وضو میگیرد و آمادهی نماز و عبادت و تقرب به خدا میشود، بیشک شایستگی و آمادگی دعوت و تبلیغ را نیز به خوبی مییابد. رسول اکرم ج میفرماید:
إذا أرادَ الْعَبْدُ الصَّلوةَ مِنَ اللَّیْلِ أتاهُ مَلَکُ فَقالَ لَهُ قُمْ فَقَدْ اَصبَحَ فَصَلِّ واذْکُرْ رَبَّک؛ فَیَاْتیهِ الشَّیطانُ فَیَقُولُ: عَلَیْکَ لَیْلٌ طَویلٌ وسَوْفَ تَقُومُ. فَاِنْ قامَ فَصَلّی أَصَبَحَ خَفیف الْـجِسمِ قَریر الْعَیْنِ، واِنْ هُوَ اَطاعَ الشَّیطانَ حَتی اَصْبَحَ بالَ فی اُذُنِهِ[8].
هرگاه بنده در شب قصد نماز کند، فرشتهای از سوی پروردگار نزد وی میآید و به وی چنین خطاب میکند: برخیز که صبح شده است، برخیز و نماز بپا دار و به ذکر و یاد پروردگارت بپرداز. از طرف دیگر شیطان میآید و به او میگوید: شب دراز است، بخواب، بعداً بیدار خواهی شد. اگر برخیزد و نماز را به جای آورد، سبک و بانشاط و شادمان خواهد شد و اگر از شیطان فرمان برد، تا این که بامداد شود [و نماز نگزارد] بیگمان در گوشش ادرار خواهد کرد.
قیام شب، دلیل اخلاص و تجرّد انسان و نشان دوری وی از ریا و تظاهر است. اخلاص که از بایستهترین صفات دعوتگران است، شرط پذیرش عمل به درگاه خدا نیز هست. در این مورد ولید الاعظمی چه زیبا سروده است:[9].
«ای شب! بیگمان قیام و بیدار نگاه داشتن تو، مدرسهای است که در آن قرآن به من معانی اخلاص را میآموزد. لذا آن را به عنوان یگانه برنامه و راه زندگی برمی گزینم، چرا که مرا در بهشت جای میدهد و همواره نشانم میدهد که دنیا چگونه با زرق و برق فریبنده و دروغینش میخواهد من را در خود فرو برد. همانند آفتاب پرست در هر لحظه برای فریبم با رنگی فریبنده جلوه میکند. سعی دارد که مرا با آلوده کردن به گناه نابود و محو کند، پس از آن دور میشوم، عداوت به دل میگیرم و همواره زیرنظرش میگیرم که چگونه مرا وسوسه میکند، لذا قلب را به پروردگارش وصل میکنم، تا راه غفلت و انحراف نروم و یاد و ذکر مداوم پروردگار هم از من حراست و حفاظت میکند».
همهی ما گنه کار و مقصریم. چه زیباست که وقت سحر درگاه خداوند را بکوبیم و از او آمرزش و رحمت بخواهیم. سحرگاه هم بهترین موقع اجابت دعاست. خداوند آنان را که سحرگاهان آمرزش میخواهند چنین توصیف میکند:
﴿قُلۡ أَؤُنَبِّئُکُم بِخَیۡرٖ مِّن ذَٰلِکُمۡۖ لِلَّذِینَ ٱتَّقَوۡاْ عِندَ رَبِّهِمۡ جَنَّٰتٞ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَا وَأَزۡوَٰجٞ مُّطَهَّرَةٞ وَرِضۡوَٰنٞ مِّنَ ٱللَّهِۗ وَٱللَّهُ بَصِیرُۢ بِٱلۡعِبَادِ١٥ ٱلَّذِینَ یَقُولُونَ رَبَّنَآ إِنَّنَآ ءَامَنَّا فَٱغۡفِرۡ لَنَا ذُنُوبَنَا وَقِنَا عَذَابَ ٱلنَّارِ١٦ ٱلصَّٰبِرِینَ وَٱلصَّٰدِقِینَ وَٱلۡقَٰنِتِینَ وَٱلۡمُنفِقِینَ وَٱلۡمُسۡتَغۡفِرِینَ بِٱلۡأَسۡحَارِ١٧﴾ [آل عمران: 15-17][10].
دعای شبانه بهترین و آرامترین عبادتهاست، انسان در تاریکی شب بهتر میتواند خود را به درگاه خدا خاشع و فروتن کند. از ابوامامه روایت است که از حضرت پیامبر ج پرسیدند: «کدام دعا به اجابت نزدیکتر است؟ فرمود: دعایی که در آخر شب و بعد از نمازهای واجب درخواست شود».
از حضرت جابر روایت است که گفت: شنیدم رسول الله ج میگفت: «ساعتی در شب است که اگر دعای شخص با آن ساعت هم زمان شود هر چه بخواهد، دنیوی باشد یا اخروی، خدا از او میپذیرد. و این ساعت در تمام شبها وجود دارد»[11].
دعا کردن در سجده بسیار خوب است؛ زیرا در آن لحظه انسان به خدا نزدیکتر است. پس باید در آن حال بیشتر دعا کند. از ابوهریره س روایت است که حضرت رسول الله ج فرمود:
«اَقْرَبُ ما یَکُونُ الْعَبْدُ مِنْ رَبِّهِ وهُوَ ساجِدٌ فاَکْثِرُوا الدُّعاءَ»؛[12] «نزدیکترین حالت بنده به خدا سجده است، پس در آن بسیار دعا کنید».
«یَنْزِلُ رَبُّنا کُلَّ لَیْلَةٍ اِلَی السَّماءِ الدُّنْیا حین یَقْضی ثُلث اللَّیْل الاخِرِ فَیَقُولُ: مَنْ یَدْعُونِی فَاَسْتَجیبُ لَهُ. مَنْ یَسْألُنی فَاعْطیهِ ومَنْ یَسْتَغْفِرُونی فَاغْفِر لَهُ»[13]. «پروردگار ما هر شب پس از سپری شدن ثلث آخر شب به آسمانِ فرودین نازل میشود و میپرسد: کیست که مرا بخواند تا دعایش را اجابت کنم؟، کیست که از من چیزی بخواهد تا هر چه بخواهد بدو عطا کنم و چه کسی طالب آمرزش است، تا ببخشایمش؟»
آیا با این همه باز هم غفلت و تنبلی کنیم؟ در صورتی که میدانیم اگر به مردم گفته شود همان وقت شب در فلان جا پول و گوشت و کالایی توزیع میکنند، همگی به سرعت بدان سمت میشتابند. پس بهتر است قدری به خود آییم و از این فرصتها استفاده کنیم. فرشتگان، فضل و رحمت خداوند را فرود میآورند و در خانهای که شب زنده داری میشود، نازل میگردند و سعادت حقیقی همه جای آن را فرا میگیرد.
چه خوب است که در خانه زن و شوهر هردو با هم برای تحقیق این امر سعی و تلاش کنند.
امام شهید حسن البناء / در رسالهی (المناجاة) اعضای جماعت اخوان المسلمین را به قیام شب تشویق میکند و چنین میگوید: «ای برادر، بهترین وقت مناجات و راز و نیاز زمان خلوت تو با خداست، آن هم در مواقعی که شب پردههای سیاه خود را بر زمین میکشد و ستارگان ظاهر میشوند و مردم در خواب فرو میروند، ولی خلوت گزینان بیدارند و با حضور قلب پروردگارشان را یاد میکنند. پس در آن لحظات عجز و ناتوانی خود را ببین، پروردگارت را به بزرگی یاد کن و از ترس هیبتش گریه کن تا دلت آرام گیرد. به مراقبت او آگاه باش، در دعا اصرار کن، در استغفار بکوش و احتیاجاتت را به پیشگاه ذاتی عرضه کن که از هیچ چیز درنمی ماند، و وقتی اراده میکند که چیزی وجود پیدا کند به او میگوید باش پس میشود. تو هم خیر دنیا و آخرت و آمال خود را از او بخواه و برای سرزمین و خاندانت دعای خیر کن.
﴿وَمَا ٱلنَّصۡرُ إِلَّا مِنۡ عِندِ ٱللَّهِ ٱلۡعَزِیزِ ٱلۡحَکِیمِ١٢٦﴾ [آل عمران: 126][14].
در شب زنده داری و مناجات پروردگار، چنان انس و الفتی نهفته است که ناراحتی و خستگی احساس نمیشود. پیامبر ج در شب زنده داریها و عبادات طولانی پاهایش ورم میکرد. ولی چون در انس الهی غرق بود متوجه درد و رنج آن نمیشد.
صالحان میگویند: هیچ لذتی در دنیا مانند لذت نعمتهای آخرت نیست، مگر لذتی که از شیرینی مناجات در دلِ شب زنده داران پیدا میشود. پس شما نیز بکوشید که این لذت را بچشید.
در پایان به شما مسلمانان سفارش میکنم که شب زنده داری کنید و در تاریکی شب با حالت عجز و ناتوانی به درگاه مولای کریم بایستید و با تواضع و فروتنی و احساس تقصیر و اعتراف به گناه، بر آستانه اش سر تسلیم فرود آورید و به بخشایش او که بر مجرمان جاری است، امیدوار باشید تا از رحمت و احسانش بهره مند شوید و بهشت را پاداش خود گردانید.
برادران! با ادای نماز در تاریکی شب، قیام خاشعانه و سجدهی متواضعانه، ذکر و تسبیح و ریختن اشک، درهای رحمت خدا را بکوبید و به قبولی دعایتان در محضر او ایمان داشته باشید، و یادتان باشد که در این حال برای پیروی دین اسلام و سایر مسلمانان نیز دعا کنید.
یا رجال اللّیل
جدّوا
|
|
ربّ صـوت لایُـرَدُّ
|
مـا یـقوم اللّیـل الّا |
|
من له عـزم وجـدّ[15]
|
قرآن و شب زنده داری
هر کس قرآن کریم را با اندیشه و تدبر تلاوت کند، بدون شک در خواهد یافت تا چه حد خداوند سبحان دربارهی شب زنده داری تأکید و تشویق فراوان کرده است. خداوند چنان از شب زنده داران تعریف و تمجید بزرگوارانه میکند که هر انسان مسلمانی آرزو میکند که از آن گروه باشد. به عنوان مثال از شب زنده داران به عنوان اهل تقوا و احسان یاد میکند و میفرماید:
﴿إِنَّ ٱلۡمُتَّقِینَ فِی جَنَّٰتٖ وَعُیُونٍ١٥ ءَاخِذِینَ مَآ ءَاتَىٰهُمۡ رَبُّهُمۡۚ إِنَّهُمۡ کَانُواْ قَبۡلَ ذَٰلِکَ مُحۡسِنِینَ١٦ کَانُواْ قَلِیلٗا مِّنَ ٱلَّیۡلِ مَا یَهۡجَعُونَ١٧ وَبِٱلۡأَسۡحَارِ هُمۡ یَسۡتَغۡفِرُونَ١٨﴾ [الذاریات: 15-18][16].
بدین ترتیب، قیام و شب زنده داری نشان پارسایی و نیکوکاری آنان است. گاهی هم از آنان به عنوان متفکران و اندیشه ورزان دربارهی حالات آخرت نام برده میشود؛ در جای دیگر به عنوان اهل دانش و علم یاد میشوند؛ گاهی هم به عنوان اهل رجا و خوف، زمانی نیز به عنوان خردمندان و صاحبان عقل یاد میشوند. خداوند متعال نیز در یک آیه تمامی این صفات ارزشمند را به این صورت بیان فرموده است:
﴿أَمَّنۡ هُوَ قَٰنِتٌ ءَانَآءَ ٱلَّیۡلِ سَاجِدٗا وَقَآئِمٗا یَحۡذَرُ ٱلۡأٓخِرَةَ وَیَرۡجُواْ رَحۡمَةَ رَبِّهِۦۗ قُلۡ هَلۡ یَسۡتَوِی ٱلَّذِینَ یَعۡلَمُونَ وَٱلَّذِینَ لَا یَعۡلَمُونَۗ إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُوْلُواْ ٱلۡأَلۡبَٰبِ٩﴾ [الزمر: 9][17].
به همین سبب خداوند سبحان در این آیه و آیات دیگر، بر شب زنده داری تشویق و تأکید فراوان کرده است. چون این عمل پربرکت دارای چنان فواید بیشمار و آثار پایدار و عمیقی است که پیشوای پیامبران و امام پارسایان، رسول اکرم ج، آن را درک کرده و جهت تحصیل خیرات و برکات آن کمر همت بسته و آستینهای جدیت را بالا زده و آن چنان بر آن مداومت و مواظبت کرده است که پاهای مبارکش در اثر طول قیام، متورم میشده است. از این روی است که خداوند منان در بدو دعوت اسلامی، رسول الله ج و صحابهی کرام ش، را به احیا و شب زنده داری امر میکند، تا هستههای اولیهی دعوت اسلام قوی و سرشار از معنویت شود، چنانکه میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلۡمُزَّمِّلُ١ قُمِ ٱلَّیۡلَ إِلَّا قَلِیلٗا٢ نِّصۡفَهُۥٓ أَوِ ٱنقُصۡ مِنۡهُ قَلِیلًا٣ أَوۡ زِدۡ عَلَیۡهِ وَرَتِّلِ ٱلۡقُرۡءَانَ تَرۡتِیلًا٤﴾ [المزمل: 1-4][18].
با نزول این آیات، دوران آسایش و خواب سپری میشود و فصل جدیدی از تلاش و فعالیت، در حیات رسول الله و یارانش گشوده میشود، که در حقیقت مرحلهی حساسِ تغییر و تحول و جهاد و سازندگی است؛ مرحلهای که مردانی نیرومند و بلندهمت، با ایمانی قوی و پیوندی مستحکم با خداوند متعال را میطلبد، تا در مسیر دعوت الهی توان حمل مشکلات و ناملایمات را داشته باشند و راسخ و استوار در راه دعوت گام بردارند. با نازل شدن این آیات، خداوند خواست مؤمنان را جهت فرماندهی و رهبری انسانها و برای تغییر مسیر تاریخ مهیا و آماده کند، و زمانی که اصحاب دستورات خداوند را گردن نهادند، این مسئله عملاً صورت پذیرفت و خداوند هم به ایشان تمیکن و عزت و کرامت عنایت فرمود.
پس دعوتگران امروزی هم اگر حقیقتاً با جدیت قدم در راه تغییر و تحول نهادهاند، باید به مدرسهی انسان سازِ شب زنده داری بازگردند و خود و همراهانشان را همانند نسل اول اسلام تربیت و پرورش کنند.
«چرا که سرانجام این امت، اصلاح نخواهد شد مگر با همان چیزهایی که نسل اول با آنها اصلاح شد»[19].
تشویق و تأکید رسول اکرم ج بر شب زنده داری
حضرت رسول ج در مورد شب زنده داری تأکید و تشویق فراوانی کرده و تبیین کرده است که فضیلت آن بسیار بزگ و عظیم است و هرکس آن را رعایت و اجرا کند، دارای مقامی عالی و مرتبهای بلند خواهد بود. چنانکه در حدیث بسیار پرمحتوا که ابوامامة از آن حضرت روایت میکند میفرماید: «علیکم بقیام اللیل، فانّه من دأب الصالحین قبلکم»[20]؛ «شب زنده داری را بر خود لازم گیرید، چون شیوهی نیکان پیش از شما بوده است».
در این حدیث رسول اکرم ج بیان میدارد که شب زنده داری عادت و علامت نیکان و صالحان است که با آن شناخته و از دیگران متمایز میشوند و از جماعت و گروه صالحان به حساب میآیند.
به همین سبب است که قیام شب، برنامهی نیکترین نیکان و پیشوای پارسایان، رسول الله ج حتی در آخرین لحظات زندگی اش بوده است. همچنین خلفای راشدین، علما و دانشمندان بعد از آن حضرت ج نیز، با اقتدا به آن اسوهی حسنه، همین راه و روش را ادامه دادهاند.
زمانی بر اهمیت این امر افزوده میشود که میبینیم چون از آن حضرت ج دربارهی بهترین اعمال پرسیده میشود، ایشان پاسخ میدهند: بهترین اعمال، طول دادن قیام است[21]. همچنین بهترین نماز، بعد از نمازهای فرض، نماز شب است[22].
پس در این دو حدیث، حضرت رسول ج طول دادن قیام را از بهترین اعمال، برشمرده است. در ضمن ما را تشویق و راهنمایی کرده است که نماز شب را برپا داریم، برای آن از تمام لحظات استفاده کنیم و هیچگاه از آن غفلت نورزیم. ولی متأسفانه، امروزه نسبت به این امر عظیم از سوی مسلمانان کوتاهی و غفلت میشود.
رسول اکرم ج برای کسی که شب جهت قیام بیدار شود و زنش را نیز بیدار کند، دعای رحمت و مغفرت کرده است، همچنین برای زنی که شب بیدار شود و شوهر خود را نیز جهت قیام بیدار کند، دعای رحمت و مغفرت کرده است، حضرت ابوهریره س این حدیث را از رسول اکرم ج چنین روایت میکند: «رِحِمَ اللهُ رَجُلاً قامَ مِنَ اللَّیْلِ فصلّی واَیْقَظَ امْراَتَهُ ورَحیمَ اللهُ امرَأَةً قامَت مِنَ اللَّیلِ فَصَلّتْ واَیْقَظَت زَوْجَها؟»[23]. «خداوند آن مرد را مورد رحم و مغفرت قرار دهد که پاسی از شب بیدار و به نماز خواندن مشغول میشود و همسرش را نیز جهت ادای نماز شب بیدار میکند و خداوند زنی را مورد رحمت و مغفرت قرار میدهد که در شب برای نماز شب بیدار میشود و شوهرش را نیز برای ادای نماز بیدار میکند».
دعای خیر رسول الله ج برای صاحب این عمل، دلالت بر عظمت و اهمیت و محبوبیت این امر در پیشگاه خداوند دارد. دستور پیامبر نیز بر همین اساس است.
همچنین فرمان پیامبر اکرم ج، به سبب علاقه و محبت شدید آن حضرت نسبت به این عبادت است، تا جایی که پاهای مبارکش به علت طول و کثرت قیام متورم میشد[24]. پس بیایید به سوی خلوتکدهی شب بشتابیم، تا مشمول این دعای پرفیض و برکت رسول الله ج شویم و به سعادت دنیا و آخرت نایل آییم.
عبدالله بن سلام س میگوید:[25] در اوایل که رسول اکرم ج تازه به مدینه تشریف آوردند و مردم جهت استقبال آن حضرت شتافتند، من از جمله کسانی بودم که به استقبال پیامبر آمده بودند. به محض دیدن سیمای مبارک آن حضرت دریافتم که این سیما، سیمای دروغین نیست و اولین سخنی که از ایشان شنیدم این بود: «أفْشُوا السَّلامَ بَیْنَکُم واطْعِمُوا الطَّعامَ وَصِلُوا الاَرْحامَ وصَلّوا بِاللَّیْلِ والنَّاسُ نِیامٌ تَدْخُلُوا الجَنَّةَ بِسَلامٍ؟»[26]. «سلام کردن را بین خودتان گسترش دهید و عمومی کنید؛ به مستمندان غذا دهید؛ بین خودتان پیوند خویشاوندی برقرار کنید و در شب هنگامی که مردم خوابند، به نماز خواندن بپردازید؛ آنگاه است که با سلامتی وارد بهشت خواهید شد».
سلمان فارسی میگوید: «نماز شب را بر خود لازم گیرید، زیرا شب زنده داری شیوه و عادت نیکان قبل از شما بوده است؛ شما را به پروردگارتان نزدیک میکند؛ موجب بخشوده شدن گناهانتان میشود، از ارتکاب گناه باز میدارد و بیماری را از جسم میزداید».
فضیل بن عیاض میگوید: «هرگاه خورشید غروب کند با فرارسیدن تاریکی خوشحال و خرسند میشوم، چرا که در تاریکی با پروردگارم خلوت میکنم و چون خورشید طلوع میکند غمگین میشوم، چون وقت اختلاط و رفت و آمد مردم است.»
ابوسلیمان میگوید: «اهل شب و شب زنده داران در لحظات شب، از کسانی که در لهو و لعب سرگرماند بیشتر لذت میبرند. و اگر شب نمیبود، ماندن در این دنیا را نمیپسندیدم».
محمد ابن المنکدر میگوید: «از لذتهای دنیا جز سه لذت چیزی دیگر باقی نمانده است؛ قیام و شب زنده داری، دیدار برادران ایمانی و نماز جماعت».
شب، لحظهی صفا و شفافیت درون و بیداری قلب است و عبادت در آن لحظه، استوارتر، ژرفتر و پایدارتر است.
شب زنده داری و شیطان
بدون تردید شیطان بینهایت دوست دارد که انسان در هنگام شب بخوابد و هرگز دوست ندارد کسی از خواب بیدار شود و با خدای خویش خلوت کند. چون میداند شب زمانِ صفا و پاکی و هنگام اخلاص و وقت اجابت دعاها و نیازها و خواسته هاست؛ در آن لحظات خداوند با نور و رحمت خود بر بندگان خویش، تجلی میکند. این تنها چیزی است که شیطان را پریشان و مضطرب میکند؛ پس میکوشد تا انسان از خواب بیدار نشود و فرصت عبادت و نیایش برای او فراهم نشود.
رسول اکرم ج میفرماید: «هنگامی که انسان میخوابد، شیطان سه گره بر سر او میزند و بر هر گرهی این چنین میگوید که بخواب، شب خیلی دراز است»[27].
علاوه بر آن، در گوش انسان ادرار میکند تا هرگز از خواب بیدار نشود، و با این عمل پلید خود آخرین ضربه را به انسان وارد میکند و به کار خود استحکام میبخشد. این مطلب در حدیثی چنین آمده است: در محضر رسول اکرم ج از فردی سخن به میان آمد و گفته شد که او همیشه تا طلوع خورشید میخوابد، آن حضرت فرمود: «آن مرد کسی است که شیطان در گوش او ادرار کرده است»[28].
ملاحظه میشود که صحابهی کرام ش، چگونه ترک این عمل را ناپسند میدانستند، و این خود نشانهی اهتمام آن بزرگواران نسبت به شب زنده داری و قیام اللیل است. به همین دلیل عمل آن مرد را به رسول الله ج گفتند تا بدینسان او را نسبت به سستی و بی توجهی اش آگاه کنند و پیامبر هم او را برای قیام و شب زنده داری تشویق و ترغیب کند.
این است شیوهی یاران رسول الله ج، که مسیر تاریخ را تغییر دادند.ای کسانی که خواهان استقرار حکومت اسلامی و خواهان بازگشت مجد و عظمت خلافت اسلامی هستید، لازم است مانند اصحاب ش، بزرگوار باشید؛ و خود را به درجهی بزرگی و عظمت آنان برسانید؛ به آن چه آنان پایبند بودند، پایبند باشید و فقط راه و مسیر آنان را بپیمایید، که فلاح و رستگاری تنها در پیمودن راه آنان است و بس. با این روش است که باران رحمت الهی بر شما فرو خواهد ریخت، و ابر رستگاری و پیروزی بر سر شما سایه خواهد افکند. نیز از شیطان و ایادی اش شدیداً باید دور باشید؛ چرا که او هرگز از ایجاد سستی و رخوت در ارادهی شما کوتاهی نمیکند و لحظهای غفلت نمیورزد. بنابراین، لازم است راههای نفوذ او را با نماز شب و یاد و ذکر خدا و انجام تکالیف دینی مسدود کنید. چون هر نوع سستی و تأخیر در انجام تکالیف شرعی مایهی شادمانی اهریمن خواهد بود و موجب تأخیر در پیروزی حکومت و استقرار خلافت اسلامی خواهد شد.
اکنون که مسلمان زیرک و هوشمند، جدیت و پشتکار شیطان را از احادیث گذشته در مبارزه با حق و اهل آن مشاهده کرد، از دو حالت خارج نیست؛ یا دست روی دست میگذارد، از میدان پیکار عقب نشینی میکند و زمین گیر میشود و در مقابل توطئهها و دسیسههای اهریمن سر تسلیم فرود میآورد. یا اینکه آستینها را بالا میزند و با تمام قدرت و نیرو، جهت انجام عبادت و فرمانبری خداوند از هیچ گونه تلاش و کوششی دریغ نمیورزد، تا زمانی که خود را به چنان مقام و موقعیتی برساند که پروردگار از او خشنود و راضی باشد. آن هنگام است که - ان شآء الله - رحمت و پیروزی پروردگار به استقبالش خواهد آمد: «ان تنصرو الله ینصرکم ویثبت أقدامکم».
ناگفته نماند که قیام اللیل و شبزندهداری در ابتدای دعوت بر پیامبر اکرم ج واجب شد، و تا یک سال حکم وجوبی آن ادامه پیدا کرد. سپس از سوی خداوند تخفیف داده شد و از درجهی وجوب به درجهی استحباب تنزل یافت. و در این باب علما و ائمهی اربعه اتفاق نظر دارند. ابن حجر در فتح الباری میگوید: «بیشتر علما اتفاق نظر دارند که نماز شب فرض نیست»[29].
امام نووی هم میگوید: «این مسئله کاملاً واضح است که نماز شب در حق جناب رسول اکرم ج و امت ایشان مستحب است و در حق امت اسلام، به اجماع ثابت است که نفل محسوب میشود»[30].
این مسئله را حضرت عایشه ل چنین روشن میکند: از ایشان در مورد قیام و شب زنده داری آن حضرت ج سؤال شد، سؤال کننده میگوید: مرا از قیام رسول الله خبر بده. حضرت عایشه فرمود: مگر سورهی مُزَّمِّل[31] را نمیدانی؟ گفتم: چرا، فرمود: خداوند در ابتدای این سوره نماز شب را فرض کرد و آن حضرت ج تا یک سال بر آن مداومت کرد. خداوند خاتمهی آن سوره را تا دوازده ماه در آسمان نگه داشت، بعد فرو فرستاد. و در آخر این سوره از سوی پروردگار تخفیف آمده است. لذا حکم قیام و شب زنده داری از درجهی وجوب به درجهی استحباب رسید»[32].
1189 - [2] (صَحِیح)
وَعَنْهَا قَالَتْ: کَانَ النَّبِیُّ ج إِذَا صَلَّى رَکْعَتَیِ الْفَجْرِ فَإِنْ کُنْتُ مستیقظة حَدثنِی وَإِلَّا اضْطجع. رَوَاهُ مُسلم([33]).
1189- (2) عایشهلگوید: هرگاه پیامبر گرامی اسلام ج دو رکعت سنّت صبح را میگزاردند، اگر (میدیدند که) من بیدارم، با من سخن میگفتند وگرنه (بر پهلوی راست خویش) دراز میکشیدند.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «فان کنتُ مستیقظة حدّثنی»: ظاهر این حدیث، دیدگاه کسانی را رد میکند که میگویند: سخن گفتن بعد از سنّتهای صبح، نمازهای سنّت را باطل میگرداند؛ این نظریه، به امام احمد بن حنبل و امام اسحاق نیز نسبت داده شده است.
در کتاب «الدر المختار» و «بحر الرائق» نیز آمده است که برخی از علماء و صاحبنظران احناف نیز قائل به این نظریه بودهاند؛ اما از دیدگاه جمهور احناف، این قول مرجوح است؛ چنان که در «الدر المختار» تصریح شده است که نمازهای سنّت با سخن گفتن پس از آنها، باطل نمیشوند؛ البته از ثواب و پاداش آنها، کاسته میشود؛ و فتوا نیز بر همین است.
و از حدیث بالا، معلوم میشود که پیامبر ج بعد از سنّتهای صبح، بدون نیاز و ضرورت، سخن نمیگفتند؛ زیرا در ترمذی چنین آمده است که عایشهلگوید: «کان النبیّ ج اذا صلّی رکعتی الفجر، فان کانت له الیّ حاجة کلمّنی والا خرج الی الصلاة»؛ «هرگاه پیامبر خدا ج دو رکعت سنّت صبح را میگزاردند، اگر نیازی به من داشتند، با من سخن میگفتند و گرنه به سوی نماز فرض، خارج میشدند».
و در حقیقت، مقصود از گزاردن سنّتها، این است که به وسیلهی آنها، توجّه به سوی خداوند بلندمرتبه ایجاد گردد تا با نشاط و حضور قلب و صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل، نماز فرض گزاده شود و اگر چنانچه در بین سنّتها و فرض، سخن به میان آید، احتمال فوت شدن مقصود اساسی از گزاردن سنّتها وجود دارد.
این از یک سو؛ و از سوی دیگر، سخن رسول خدا ج با سخنان سایر انسانها، برابر و یکسان نیست؛ از این رو، بهتر آن است که نه تنها بعد از سنّتهای صبح، بلکه در دیگر نمازها نیز، قبل از فرض، بدون ضرورت، سخنی گفته نشود. در کتاب «البحر الرائق» نیز چنین آمده است.
1190 - [3] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)
وَعَنْهَا قَالَتْ: «کَانَ النَّبِیُّ ج إِذَا صَلَّى رَکْعَتَیِ الْفَجْرِ اضْطَجَعَ عَلَى شقَّه الْأَیْمن»([34]).
1190- (3) عایشهلگوید: هرگاه رسول خدا ج دو رکعت سنّت صبح را میگزاردند؛ بر پهلوی راست خویش دراز میکشیدند.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: استراحت کردن و دراز کشیدن پیامبر ج بعد از گزاردن سنّتهای صبح، از احادیث صحیح، ثابت است؛ بر مبنای دیدگاه حنفیها و جمهور علماء و صاحبنظران اسلامی، این استراحت از زمرهی «سنّتهای عادی» پیامبر ج میباشد نه از جملهی «سنّتهای تشریعی»؛ و رسول خدا ج به خاطر خستگی ناشی از نماز تهجّد، پس از گزاردن سنّتهای صبح، مقداری استراحت میکردند؛ از این رو، اگر کسی بر این سنّت عادتی پیامبر ج عمل نکند، گنهکار نمیشود؛ و اگر چنانچه فردی به نیت پیروی از سنّتهای عادتی پیامبر ج بدان جامهی عمل بپوشاند، مستحق ثواب و مزد میشود؛ البته مشروط بر آن که شب را به تهجّد و شبزندهداری، سپری کرده باشد؛ امّا به شمار آوردن این عمل به عنوان سنّت تشریعی و دعوت مردم به سوی آن و نکوهش کردن ترک کنندهی آن، از دیدگاه احناف، جایز نیست.
و شافعیها، استراحت کردن و دراز کشیدن بعد از سنّتهای صبح را سنّت تشریعی قرار میدهند. ابن حزم/ و دیگر اهل ظاهر، در این موضوع، بسیار مبالغه و زیادهروی کردهاند و آن را واجب قرار دادهاند؛ تا جایی که برخی از آنان گفتهاند که استراحت کردن و دراز کشیدن بعد از سنّتهای صبح، یکی از شرایط صحّت نماز فرض صبح میباشد؛ از این رو اگر این دراز کشیدن صورت نگیرد، نماز فرض صبح، صحیح نخواهد بود!.
استدلال شافعیها و دیگران، از حدیث عایشهل(به شمارهی 1190) و حدیث ابوهریره س است که گفت: رسول خدا ج فرمودند: «اذا صلّی احدکم رکعتی الفجر فلیضطجع علی یمینه» (ترمذی)؛ «هرگاه یکی از شما دو رکعت سنّت صبح را گزارد، باید بر پهلوی راست خویش، دراز بکشد».
در این حدیث از صیغهی امر (فلیضطجع = باید دراز بکشد) استفاده شده است؛ از این رو شافعیها و دیگران، بدان استدلال کردهاند.
حنفیها و جمهور میگویند: حدیثی که در آن، صیغهی امر وارد شده است، شاذّ میباشد؛ و در بیشتر روایات و احادیث، ماجرای «اضطجاع» (دراز کشیدن بعد از سنّت صبح) به عنوان عمل رسول خدا ج روایت شده است؛ از جمله عایشهلگوید: «کان النبی ج اذا صلّی رکعتی الفجر اضطجع علی شقّه الایمن» (بخاری و مسلم)؛ «هرگاه رسول خدا ج دو رکعت سنّت صبح را میگزاردند، بر پهلوی راست خویش دراز میکشیدند».
و تمامی حافظان حدیث، روایت «اضطجاع» را به عنوان عمل و فعل رسول خدا ج روایت کردهاند (حدیث فعلی) و هیچ یک از آنان، حدیث را با صیغهی امر روایت نکرده است؛ و تنها شخصی که حدیث را به عنوان حدیث قولی با صیغهی امر روایت کرده است، «عبدالواحد بن زیاد» میباشد؛ و عبدالواحد بن زیاد، اگر چه از روایان حسان میباشد، ولی روایات وی، از اعمش است؛ و حدیث قولی وی نیز از اعمش روایت شده است؛ و اگر - به فرض - او را فردی ثقه فرض کنیم، باز هم مخالفت ثقات وجود دارد؛ از این رو، حدیث ابوهریره (که با صیغهی امر وارد شده است) شاذ میباشد؛ علامه ابن تیمیه/ بر سند حدیث ابوهریره س به علّت تفرّد عبدالواحد بن زیاد، طعن وارد کرده است؛ علامه سیوطی در «تدریب الراوی» حدیث ابوهریره را به عنوان مثالی برای حدیث «شاذّ» ذکر کرده است؛ و حکم حدیث شاذ نیز حداقل این است که در آن توقف شود.
و اگر فرض کنیم که حدیث ابوهریره (که با صیغهی امر وارد شده است)، به طور کامل صحیح باشد، باز هم حدیث، بر ارشاد و شفقت حمل میشود؛ به دلیل آن که عایشهلدر حدیثی دیگر میفرماید: «کان رسول خدا ج اذا طلع الفجر یصلّی رکعتین خفیفتین ثمّ یضطجع علی شقّه الایمن حتیّ یأتیه المؤذّن فیؤذنه بالصلاة، لم یضطجع سنّة ولکنّه کان یدأب لیله، فیستریح» (مصنّف عبدالرزاق، ح 4722)؛ «هرگاه صبح صادق طلوع میکرد، رسول خدا ج دو رکعت سنّت به صورت کوتاه و مختصر میگزاردند؛ آنگاه بر پهلوی راست خویش دراز میکشیدند؛ تا این که مؤذن میآمد و ایشان را برای نماز، باخبر میگرداند؛ و گفتنی است که پیامبر ج از روی سنّت، دراز نکشیدند، بلکه آن حضرت ج شب را به تهجّد میگذراندند و خسته میشدند و با دراز کشیدن، اندکی استراحت میکردند».
و این حدیث، به وسیلهی تعامل و عملکرد صحابه نیز تأیید میشود؛ زیرا هرگز از صحابه، نقل نشده است که بر عمل «اضطجاع» به عنوان یک سنّت عمل کنند یا بر آن اهتمام ورزند؛ البته از دیدگاه برخی از یاران رسول خدا ج از قبیل: ابوموسی اشعری س، ابوهریره س، رافع بن خدیج س و انس بن مالک س، این عمل، مستحب بوده است.
ولی برخی از صحابه و تابعین، آن را بدعت گفتهاند؛ مانند عبدالله بن مسعود س، عبدالله بن عمر س، اسود بن یزید/، ابراهیم نخعی/، سعید بن مسیب/، سعید بن جبیر/ و دیگران. و از میان چهار امام، امام مالک نیز همین اعتقاد را دارد.
و قاضی عیاض /، بدعت گفتن اضطجاع را مذهب جمهور علماء و صاحبنظران فقهی قرار داده است؛ و حسن بصری /، اگر چه اضطجاع را بدعت نگفته است، ولی آن را خلاف اَولی میداند.
این از یک سو؛ و از سوی دیگر، دربارهی زمان اضطجاع و دراز کشیدن پیامبر ج نیز، راویان و شاگردان امام زهری / با همدیگر اختلاف دارند؛ امام اوزاعی /، ابن ابی زئب /، عقیل /، یونس /، شعیب / و بیشتر شاگردانش بر این باورند که اضطجاع پیامبر ج بعد از فرض صبح بوده است، در حالی که امام مالک / میگوید: زمان آن بعد از تهجّد و قبل از نماز بامداد بوده است.
حافظ ابن عبدالبرّ /، روایت امام مالک را ترجیح داده است؛ چون وی در فراگیری حدیث از امام زهری /، از سایر حافظان حدیث، حافظتر و دقیقتر عمل میکند.
و برخی از علماء و دانشوران دینی، روایت اول را به خاطر کثرت راویان ترجیح دادهاند ولی با ترجیح یافتن قول امام مالک /، مذهب جمهور و احناف - مبنی بر این که اضطجاح پیامبر ج به خاطر خستگی ناشی از نماز تهجّد بوده و یکی از سنّتهای عادتی پیامبر ج میباشد - بیش از پیش تأیید میشود.
1191 - [4] (صَحِیح)
وَعَنْهَا قَالَتْ: کَانَ النَّبِیُّ ج یُصَلِّی مِنَ اللَّیْلِ ثَلَاثَ عَشْرَةَ رَکْعَةً مِنْهَا الْوتر ورکعتا الْفجْر. رَوَاهُ مُسلم([35]).
1191- (4) عایشه ل گوید: رسول خدا ج در شب، سیزده رکعت نماز میگزاردند که شامل نماز وتر و دو رکعت سنّت صبح نیز میشد؛ (به تعبیری دیگر، شبها رسول خدا ج در مجموع، با نماز وتر و دو رکعت سنّت صبح، سیزده رکعت نماز میگزاردند).
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
1192 - [5] (صَحِیح)
وَعَنْ مَسْرُوقٍ قَالَ: سَأَلْتُ عَائِشَةَ عَنْ صَلَاةِ رَسُولِ الـلّٰهِ ج بِاللَّیْلِ. فَقَالَت: سبع وتسع وَإِحْدَى عشر رَکْعَة سوى رَکْعَتی الْفجْر. رَوَاهُ البُخَارِیّ([36]).
1192- (5) مسروق (تابعی) / گوید: از عایشهلپیرامون نماز تهجّد آن حضرت ج پرسیدم (که ایشان در شب، چند رکعت نماز میگزاردند)؟ او در پاسخ گفت: رسول خدا ج در مجموع با نماز وتر، هفت، نُه و یازده رکعت نماز علاوه بر دو رکعت سنّت صبح میگزاردند؛ (یعنی آن حضرت ج گاهی هفت رکعت میگزاردند؛ چهار رکعت تهجّد و سه رکعت نماز وتر. و گاهی یازده رکعت میخواندند؛ هشت رکعت تهجّد و سه رکعت وتر. و گاهی نیز نُه رکعت میگزاردند؛ شش رکعت تهجّد و سه رکعت نماز وتر).
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
شرح: تعداد رکعتهای نماز تهجّد:
1) چنانچه ثابت شده است آن حضرت ج به سؤال کنندهای در مورد کیفیت نماز شب، این چنین پاسخ داد که نماز شب دو دو رکعت، گزارده میشود؛[37] یعنی در پایان هردو رکعت سلام دهد و دو رکعت دیگر را آغاز نماید.
2) از حضرت عایشه ل روایت شده است: «آن حضرت ج هرگاه برای قیام شب بیدار میشد، نماز شب را با دو رکعت کوتاه و مختصر آغاز میکرد»[38].
امام نووی / میگوید: «امر به دو رکعت کوتاه و مختصر در حدیث ابوهریره، دلیل استحباب آن است، تا انسان برای ادای رکعتهای بعدی، نیرو و انرژی کافی به دست آورد و با نشاط بیشتری به نماز مشغول شود»[39].
همچنین حضرت عایشه ل روایت میکند: «آن حضرت ج چهار رکعت نماز میگزارد که خوبی و زیبایی و طولانی بودن آن بینظیر بود، سپس چهار رکعت دیگر به همان صورت میگزارد و بعد از آن سه رکعت میگزارد»[40].
روشهای دیگری هم هست که - ان شآء الله - در بحث نماز وتر بدان اشاره خواهیم کرد.
از عبدالله بن عباس س روایت شده است: «نماز شب پیامبر اکرم ج سیزده رکعت بود»[41].
از حضرت عایشه ل هم روایت شده است: «پیامبر اکرم ج در شب سیزده رکعت میگزارد، همچنین فرموده است که نماز وتر و دو رکعت سنت فجر هم، از جملهی آنها بود»[42].
امام بخاری این حدیث را بعد از حدیث دیگری که حضرت عایشه ل در آن بیان میدارد که: اکثراً نماز شب آن حضرت یازده رکعت بود، ذکر میکند. از این عمل ایشان چنین برداشت میشود که وی یازده رکعت را بر سیزده رکعت ترجیح میدهد و دو رکعت دیگر را همان طور که حضرت عایشه ل در گفتارش تبیین میکند، دو رکعت سنت فجر به حساب میآورد. با وجود آنکه در روایت ابن عباس س به تفصیل آمده است که نماز آن حضرت ج بدون دو رکعت فجر، سیزده رکعت بوده است. چیزی که تأیید کنندهی این دیدگاه است که نماز شب آن حضرت ج یازده رکعت بوده، حدیث دیگری است که حضرت عایشه ل در آن چنین تبیین میکند: «زمانی که در مورد کیفیت نماز پیامبر ج در ماه رمضان از ایشان سؤال شد، فرمود: «چه در ماه رمضان و چه در غیر آن، از یازده رکعت بیشتر نمیخواند»[43].
تنها موردی که مرا وادار بر ترجیح این گفتار بر غیر آن میکند، این است که حضرت عایشه ل داناترین فرد به احوال حضرت ج در خانه میباشد، بخصوص در مورد نمازهای شب که در خانه صورت گرفته است.
به همین سبب روایت حضرت عایشه ل، از روایت کسانی دیگر، امثال ابن عباسس، از صحت و قوت بیشتری برخوردار است؛ چرا که ابن عباس س توانسته حداکثر چند بار نمازهای شب ایشان را مشاهده کند، ولی حضرت عایشه ل همیشه در خانه بوده و از حالت آن حضرت آگاهی و شناخت بیشتری داشته است.
گذشته از این، امام بخاری / میفرماید: «آن حضرت ج جهت بیدار کردن ابن عباس س گوش او را ماساژ میداد، تا از خواب بیدار شود». لذا روایت حضرت عایشهل در مورد نماز شب، بر روایات ابن عباس س و دیگران اولویت بیشتری دارد».
ابن قیم س در این باره میگوید: «هر چند ابن عباس س و حضرت عایشه ل در مورد قیام آن حضرت اختلاف نظر داشتهاند. ولی قول حضرت عایشه در این باره ارجح و پسندیدهتر است»[44].
آنچه گفته آمد، در مورد بیشترین تعداد رکعات نماز شب پیامبر بود و حداقل آن هم هفت رکعت است. امام بخاری / از حضرت عایشه ل روایت میکند: «وی در پاسخ سؤال کنندهای فرمود: نماز آن حضرت در شب، هفت و یا نه و یا یازده رکعت بود»[45]. به هر حال در این مسئله وسعت و گنجایش است و رحمت بیکران خداوند پاداش احدی را ضایع نمیکند و تنها چیزی که اهمیت دارد، همت والاست.
به هر حال، روایات گوناگونی دربارهی تعداد رکعتهای تهجّد وجود دارد؛ گاهی اوقات پیامبر ج بنابر علّتی، رکعتهای تهجّدشان اندک بود و گاهی نیز زیاد؛ و عمل بر همهی روایات و احادیث، درست میباشد؛ اگر چه بیشتر از سیزده رکعت از پیامبر ج روایت نشده است، ولی میتوان بیش از آن نیز گزارد.
1193 - [6] (صَحِیح)
وَعَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ: کَانَ النَّبِیُّ ج إِذَا قَامَ مِنَ اللَّیْلِ لِیُصَلِّیَ افْتتح صلَاته بِرَکْعَتَیْنِ خفیفتین. رَوَاهُ مُسلم([46]).
1193- (6) عایشه ل گوید: رسول خدا ج چون به هنگام شب (برای شبزندهداری و گزاردن نماز تهجّد) از خواب برمیخاستند، نماز خویش را با دو رکعت کوتاه، آغاز میکردند.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
1194 - [7] (صَحِیحٌ)
وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِذَا قَامَ أَحَدُکُمْ مِنَ اللَّیْلِ فَلْیَفْتَحِ الصَّلَاة بِرَکْعَتَیْنِ خفیفتین». رَوَاهُ مُسلم([47]).
1194- (7) ابوهریره س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «اگر به هنگام شب، کسی از شما (برای شبزندهداری و گزاردن نماز تهجّد) از خواب برخاست، باید نماز را با دو رکعت کوتاه، آغاز کند».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: عوامل یاریگر بر قیام شب:
عواملی که انسان را بر قیام شب و نماز تهجّد یاری میکند، عبارتند از:
1- تعمق و تأمل در آیات و احادیثی که در مورد فضیلت شب زندهداری هستند، نیز شناخت درجات و ثوابی که خداوند برای شب زنده داران در نظر گرفته است، تا در قلب انسان علاقه و شوق ایجاد شود و محرکی برای نفس انسان جهت به دست آوردن فضیلت و ثواب بیشتر باشد.
2- تفکر دربارهی آخرت و صحنههای وحشتناک آن و تدبر در مورد آتش سوزان جهنم و گرفتاریهای آن؛ بدون شک هر کسی این عمل را انجام دهد، خواب از چشمانش خواهد پرید و از خوف جهنم و گرفتاریهای روز محشر هراسان خواهد شد. طاووس س میگوید: «بدون تردید یاد جهنم ربایندهی خواب از چشم عابدان است».
3- هر کسی که دیدار و ملاقات خدا را دوست داشته باشد، خداوند هم دیدار و ملاقات او را دوست خواهد داشت و هر کسی دیدار خدا را نپسندد خداوند هم دیدار او را نمیپسندد. چرا که مؤمن میداند هرگاه در پیشگاه خداوند بایستد و مشغول تلاوت قرآن و ترتیل آیات آن شود، در حقیقت با خواندن هر حرفی با خدایش گفت و گو و مناجات و نیایش میکند. بنابراین قیام در تاریکیهای شب برای او پسندیده و لذتبخش خواهد بود و از این گفتگو و مناجات لذت میبرد و آرامش و طمأنینه در قلبش ایجاد میشود، چرا که تنها ذکر خدا آرام بخش دلهاست.
4- لازم است از ارتکاب گناه در روز، دوری جوید، زیرا نیکی به سوی نیکی فرا میخواند و بدی، بدی را فرا میخواند و انجام اندکی از خیر یا شر، منجر به بیشتر شدن آنها میشود. ثوری میگوید: «مدت پنج ماه به سبب گناهی که مرتکب شده بودم از شب زنده داری محروم گشتم».
یک نفر به حسن بصری گفت: «ای ابوسعید، من با صحت و تندرستی کامل میخوابم و در ضمن دوست دارم که شب جهت قیام بیدار شوم و وسایل وضو را هم آماده میکنم، ولی بیدار نمینمیشوم، علت این امر چیست؟ فرمود: گناهانت تو را بستهاند».
5- در خوردن و آشامیدن زیاده روی نکند، چرا که زیاده روی در مصرف آنها باعث کثرت خواب میشود و در نتیجه قیام و شب زنده داری بر او مشکل خواهد شد. از این جهت است که بعضی از بزرگان به مریدان خود چنین سفارش کردهاند که زیاد نخورید تا زیاد ننوشید و زیاد نخوابید، تا هنگام مرگ زیاد حسرت نخورید.
6- عدم انجام کارهای طاقت فرسا، زیرا این عمل خواب آور است.
7- عدم عشق ورزی به زرق و برق دنیوی، زیرا قلبی که به دنیا وابسته شد همیشه در فکر و اندیشهی دنیاست، و از بهشت و نعمتهای آن غافل میشود. چون انسانی که به دنیا دلبسته است، هر چند به نماز شب بپردازد، باز هم نمیتواند به نحو احسن و مطلوب تدبر کند، بلکه تنها به چیزی میاندیشد که قلبش را مشغول کرده است.
8- مواظبت بر خواب روزانه [قیلوله]، چرا که این خواب سنت است و انسان را برای شب زنده داری یاری میکند[48].
1195 - [8] (مُتَّفق عَلَیهِ)
وَعَن ابْن عَبَّاس قَالَ: بِتُّ عِنْدَ خَالَتِی مَیْمُونَةَ لَیْلَةً وَالنَّبِیُّ ج عِنْدَهَا فَتَحَدَّثَ رَسُولِ الـلّٰهِ ج مَعَ أَهْلِهِ سَاعَةً ثُمَّ رَقَدَ فَلَمَّا کَانَ ثُلُثُ اللَّیْلِ الْآخِرُ أَوْ بَعْضُهُ قَعَدَ فَنَظَرَ إِلَى السَّمَاءِ فَقَرَأَ: «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْل وَالنَّهَار لآیَات لأولی الْأَلْبَاب» حَتَّى خَتَمَ السُّورَةَ ثُمَّ قَامَ إِلَى الْقِرْبَةِ فَأَطْلَقَ شِنَاقَهَا ثُمَّ صَبَّ فِی الْـجَفْنَةِ ثُمَّ تَوَضَّأَ وُضُوءًا حَسَنًا بَیْنَ الْوُضُوءَیْنِ لَمْ یُکْثِرْ وَقَدْ أَبْلَغَ فَقَامَ فَصَلَّى فَقُمْتُ وَتَوَضَّأْتُ فَقُمْتُ عَنْ یَسَارِهِ فَأَخَذَ بِأُذُنِی فَأَدَارَنِی عَنْ یَمِینِهِ فَتَتَامَّتْ صَلَاتُهُ ثَلَاثَ عَشْرَةَ رَکْعَةً ثُمَّ اضْطَجَعَ فَنَامَ حَتَّى نَفَخَ وَکَانَ إِذَا نَامَ نَفَخَ فَآذَنَهُ بِلَالٌ بِالصَّلَاةِ فَصَلَّى وَلَمْ یَتَوَضَّأْ وَکَانَ فِی دُعَائِهِ: «اللَّهُمَّ اجْعَلْ فِی قَلْبِی نُورًا وَفِی بَصَرِی نُورًا وَفِی سَمْعِی نُورًا وَعَنْ یَمِینِی نُورًا وَعَنْ یَسَارِی نُورًا وَفَوْقِی نُورًا وتحتی نورا وأمامی نورا وَخَلْفِی نُورًا وَاجْعَلْ لِی نُورًا» وَزَادَ بَعْضُهُمْ: «وَفِی لِسَانِی نُورًا» وَذُکِرَ: «وَعَصَبِی وَلَحْمِی وَدَمِی وَشِعَرِی وبشری»([49]).
وَفِی رِوَایَةٍ لَهُمَا: «وَاجْعَلْ فِی نَفْسِی نُورًا وَأَعْظِمْ لِی نُورًا» وَفِی أُخْرَى لِمُسْلِمٍ: «اللَّهُمَّ أَعْطِنِی نورا»
1195- (8) عبدالله بن عباس س گوید: شبی، نزد خالهام، میمونهل(دختر حارث، همسر گرامی پیامبر ج) خوابیدم؛ و رسول خدا ج نیز در آن شب نزد خالهام (در خانهاش) بود. آن حضرت ج ساعتی با خانوادهی خویش سخن گفتند و پس از آن خوابیدند؛ و چون یک سوم آخر شب - یا برخی از آن - فرارسید، از خواب برخاستند و در جای خویش نشستند و به سوی آسمان نگاه افکندند و این آیات را تلاوت فرمودند:
﴿إِنَّ فِی خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَٱخۡتِلَٰفِ ٱلَّیۡلِ وَٱلنَّهَارِ لَأٓیَٰتٖ لِّأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ١٩٠﴾ [آل عمران: 190].
و به قرائت خویش ادامه دادند تا آن که سوره (ی آل عمران) را به پایان رساندند؛ (یعنی از آیهی 190 تا 200 سورهی آل عمران تلاوت کردند).
آنگاه برخاستند و به سوی مشکیزه رفتند و نخ دهانهی مشکیزه را باز کردند و در ظرفی بزرگ آب ریختند؛ سپس با آب - نه خیلی زیاد و نه خیلی کم - به طور کامل وضو گرفتند؛ آنگاه بلند شدند و شروع به گزاردن نماز نمودند. من نیز از جای برخاستم و وضو گرفتم و به جانب چپ ایشان ایستادم؛ آن حضرت ج گوشم را (به آرامی) گرفتند و از جانب چپ مرا به جانب راست خویش دور دادند و در سمت راست خود قرار دادند؛ قابل یادآوری است که نماز رسول خدا ج، سیزده رکعت کامل گردید.
آنگاه رسول خدا ج (به پهلوی راست خویش) دراز کشیدند و خوابیدند به طوری که صدای نفسشان (که نشانهی خوابیدنشان بود،) بلند شد. و آن حضرت ج عادت داشتند که هنگام خوابیدن، صدای نفسشان بلند میشد.
سپس بلال س آمد و وقت نماز (صبح) را به ایشان اعلام نمود؛ آنگاه رسول خدا ج (برخاستند و) نماز خویش را گزاردند، بیآنکه وضو بگیرند.
و پیامبر ج در دعای خویش میفرمودند: «اللهم اجعل فی قلبی نوراً، وفی بصری نوراً، وفی سمعی نوراً، وعن یمینی نوراً، وعن یساری نوراً، وفوقی نوراً، وتحتی نوراً، وامامی نوراً، وخلفی نوراً، واجعل لی نوراً». «بار خدایا! در دلم، چشمهایم، گوشهایم، سمت راستم، سمت چپم، بالای سرم، در طرف پایینم و در پیش رویم، نوری قرار ده و به طور کلّی، همیشه نور را همراه من قرار ده».
برخی از راویان، این عبارت را نیز افزودهاند: «و فی لسانی نوراً»؛ «پروردگارا! در زبانم نوری قرار بده».
و در روایتی دیگر، این جملات نیز آمده است: «و عصبی ولحمی ودمی وشعری وبشری»؛ «بار خدایا! در رگ، گوشت، خون، مو و پوستم نیز نوری قرار بده».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند؛ و در روایتی دیگر از بخاری و مسلم، چنین وارد شده است:] «واجعل فی نفسی نوراً واعظم لی نوراً»؛ «بار خدایا! در وجودم نوری قرار بده و نور مرا بزرگ و باشکوه بگردان».
و در روایتی دیگر از مسلم، آمده است: «اللهمّ اعطنی نوراً»؛ «بار خدایا! به من، نوری ارزانی بکن».
شرح: «فتحدّث رسول خدا ج مع اهله ساعة»: از این بخش از حدیث، معلوم میشود که سخن گفتن پس از عشاء در صورتهای ذیل مکروه نیست:
هرگاه سخنان، پیرامون امور آخرت و مسائل دینی باشد.
هرگاه سخنان، برای موعظه و پند و نصیحت و اندرز باشد.
هرگاه سخنان به خاطر حُسن معاشرت با خانواده باشد.
به هر حال، اگر در گفتگوی بعد از عشاء، هدف مشروع دینی، مدنظر باشد، در آن صورت، اشکالی در آن نخواهد بود، البته مشروط بر آن که - بر اساس گمان غالب - شبنشینی مشروع، بر نماز صبح، تأثیر منفی نگذارد.
«حتّی ختم السورة»: یعنی پیامبر ج پس از بیدار شدن از خواب، ده آیهی آخر سورهی آل عمران را خواندند؛ از آیهی 190 تا 200.
«القربة»: مشک؛ مشکیزه.
«فاطلق»: باز کرد؛ گشود.
«شناقها»: شناق: ریسمان و نخی که درب مشک بدان بسته میشود.
«الجفنة»: ظرف بزرگ.
«بین الوضوئین»: با آب نه خیلی زیاد و نه خیلی کم، وضو گرفت؛ یعنی وضوی پیامبر ج از «اِسراف» (زیادهروی) و «تقتیر» (کم استفاده نمودن) به دور بود.
«قد ابلغ»: به طور کامل وضو را به انجام رساند؛ یعنی با رعایت تمام شرایط و واجبات و حدّ و حدود و آداب و سنّتها، وضو گرفتند.
«فتتامت»: از باب تفاعل و همیشه لازم است به معنای «تکمیل شد».
«نفخ»: خوابید به نحوی که صدای نفسش که نشانهی خواب بودنش است، شنیده میشد.
«فصلّی ولم یتوضّأ»: باید توجه داشت که خواب بدون قرار دادن شیء در برابر مقعد، یکی از اسباب باطل نمودن وضو میباشد و هر مسلمانی که به طور آزاد بخوابد، وضوی او باطل میگردد؛ ولی پیامبر ج میفرمایند: «من به هنگام خواب، چشمانم میخوابد ولی قلبم نمیخوابد و آگاه است».
از این رو، از خواصّ و ویژگیهای آن حضرت ج بود که با خواب، وضوی ایشان، باطل نمیشد.
شریک بن عبدالله س گوید: «سمعتُ انس بن مالک س یحدّثنا عن لیلة اُسری بالنبیّ ج من مسجد الکعبة جاء ثلاثة نفر قبل ان یُوحی الیه - وهو نائم فی الـمسجد الحرام - فقال اوّلهم: ایهم هو؟ فقال اوسطهم: هو خیرهم. وقال اخرهم: خذوا خیرهم. فکانت تلک؛ فلم یرهم حتّی جاؤوا لیلة اخری فیما یری قلبُه والنبیّ ج نائمة عیناه ولاینام قلبه وکذلک الانبیاء تنام اعینهم ولاتنام قلوبهم فتولّاه جبریل ثم عرج به الی السماء» (بخاری، کتاب المناقب، باب 24، ح 3570).
«داستان شبی را که رسول خدا ج از مسجد حرام به آسمانها برده شد، از زبان انس بن مالک س شنیدم که او گفت: پیش از آن که به پیامبر ج وحی شود، یک شب که ایشان - همراه تنی چند - در مسجد حرام خوابیده بودند، سه نفر نزد وی آمدند. نفر اول گفت: آن شخص کدام است؟ نفر دوم گفت: همان که بهترینشان است. نفر سوم گفت: پس بهترینشان را ببرید. آن شب، جریان تا همین جا خاتمه یافت و پیامبر ج، دیگر آنها را ندید تا آن که شبی دیگر، نزد او آمدند و ایشان با چشم قلب (در خواب) آنها را میدید؛ زیرا چشم پیامبر ج میخوابید، ولی قلبش بیدار بود. همهی پیامبران اینگونهاند که چشمهایشان به خواب میرود ولی دلهایشان بیدار است. آنگاه جبرئیل÷مسئولیت بردن رسول خدا ج را بر عهده گرفت و او را به آسمانها بالا برد».
از این حدیث معلوم میشود که تمامی پیامبران در این ویژگی (بیداری قلب) شریک و سهیم هستند؛ پس این خصوصیت پیامبر ج، در برابر افراد امّت است نه پیامبران.
به هر حال، از این حدیث، چنین استنباط میشود که دلهایی را که خداوند، فرودگاه وحی قرار میدهد، ارتباط غیرعادی با عالم قُدس و ملکوت، پیدا میکنند، و در نتیجهی همین بیداری است که خواب پیامبران، در حکم وحی قرار داده شده است؛ و بر اساس همین دلیل بود، که ابراهیم7، بر مبنای یک خواب، به ذبح فرزندش اسماعیل ÷ اقدام نمود و اسماعیل ÷ نیز این حقیقت را دریافت و فرمود: «یا ابت افعل ما تؤمر»؛ «پدرجان! هر چه فرمان خداست، اجرا کن». و بر مبنای همین دلیل بود که اسماعیل7، خواب پدر را، امر خدا دانست.
و به طور کلّی، فهم حقیقت این بیداری، از درک ما بالاتر است و الفاظ و کلمهها نیز از بیان و درک کامل حقیقت و ماهیت آن، قاصر و ناتوان هستند.
«اللهم اجعل فی قلبی نوراً...»: اگر چه شارحان حدیث، دربارهی منظور از این «نور»، احتمالاتی دادهاند؛ امّا به ظاهر چنین معلوم میشود که منظور از آن، تنها قرآن و تعلیمات پیامبر ج نیست، بلکه علاوه بر آن، ایمان به خدا، بینش و درک تازهای به انسان میبخشد، و روشنبینی خاصّی بدو میدهد و افق دید او را از زندگی محدود مادّی و چهار دیوار عالم مادّه فراتر میبرد و در عالمی شگرف و فوقالعاده وسیع، فرو میبرد.
و از آنجا که او را به خودسازی دعوت میکند و پردههای خودخواهی و خودبینی و تعصّب و لجاج و هوا و هوس را از مقابل چشم جانش کنار میزند، حقایقی را میبیند که هرگز قبل از آن، قادر به درک آنها نبوده است.
و در پرتو این نور، میتواند راه زندگی خود را در میان مردم پیدا کند و از بسیاری از اشتباهات که دیگران به خاطر آز و طمع و به علّت تفکّر محدود مادّی و یا غلبهی خودخواهی و هوا و هوس، گرفتار آن میشوند، مصون و محفوظ بماند.
و این که در روایات اسلامی میخوانیم:
«الـمؤمن ینظر بنور الله». «انسان با ایمان و حقگرا، با نور خدا نگاه میکند».
اشاره به همین حقیقت است؛ اگر چه با این همه، باز نمیتوان روشنبینی خاصّی را که انسان با ایمان پیدا میکند با بیان و قلم، توصیف کرد، بلکه باید طعم آن را چشید و وجودش را احساس نمود!.
به هر حال، برای فراچنگ آردن شرح صدر و رهایی از قساوت قلب، باید به درگاه خدا روی آورد تا آن نور الهی که پیامبر خدا ج وعده داده است، در قلب بتابد؛ و بایستی آیینهی قلب را از زنگار گناه صیقل داد و سرای دل را از زبالههای هوا و هوس پاک کرد تا آمادهی پذیرایی محبوب گردد؛ اشک ریختن از ترس خدا و از عشق آن محبوب بیمثال، تأثیر عجیبی در رقّت قلب و نرمش و گسترش روح دارد و جمود چشم از نشانههای سنگدلی است.
به هر حال، انسانها در پذیرش حق و درک مطالب و خود جوشی، یکسان نیستند؛ برخی با یک اشارهی لطیف، یا یک کلام کوتاه، حقیقت را به خوبی درک میکنند؛ از این رو یک تذکّر، آنها را بیدار میسازد و یک موعظه و اندرز، در روح آنها طوفانی به پا میکند.
و این در حالی است که برخی دیگر، شدیدترین و سختترین خطابهها و گویاترین دلایل و نیرومندترین اندرز و مواعظ، در وجودشان کمترین اثری نمیگذارد.
1196 - [9] (صَحِیح)
وَعَنْهُ: أَنَّهُ رَقَدَ عِنْدَ رَسُولِ الـلّٰهِ ج فَاسْتَیْقَظَ فَتَسَوَّکَ وَتَوَضَّأَ وَهُوَ یَقُول: ﴿إِنَّ فِی خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ...﴾
حَتَّى خَتَمَ السُّورَةَ ثُمَّ قَامَ فَصَلَّى رَکْعَتَیْنِ أَطَالَ فِیهِمَا الْقِیَامَ وَالرُّکُوعَ وَالسُّجُودَ ثُمَّ انْصَرَفَ فَنَامَ حَتَّى نَفَخَ ثُمَّ فَعَلَ ذَلِکَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ سِتَّ رَکَعَاتٍ کُلُّ ذَلِکَ یَسْتَاکُ وَیَتَوَضَّأُ وَیَقْرَأُ هَؤُلَاءِ الْآیَاتِ ثُمَّ أَوْتَرَ بِثَلَاثٍ. رَوَاهُ مُسلم([50]).
1196- (9) عبدالله بن عباس س گوید: وی (شبی) به نزد آن حضرت ج خوابیده بود؛ پس (به هنگام نماز شب) آن حضرت ج از خواب بیدار شدند و مسواک کردند و وضو گرفتند و این آیات را تلاوت فرموند:﴿إِنَّ فِی خَلۡقِ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ﴾ [آل عمران: 190]و به قرائت خویش ادامه دادند تا آن که سوره (ی آل عمران) را به پایان رساندند. آنگاه بلند شدند و به نماز ایستادند و دو رکعت نماز گزاردند به طوری که در آن، قیام، رکوع و سجده را بسیار طولانی کردند؛ سپس (به بستر خویش) بازگشتند و خوابیدند به نحوی که صدای نفسشان (که نشانهی خوابید0نشان بود) شنیده میشد.
آنگاه (دوباره از خواب بیدار شدند و) سه بار چنین کردند؛ (یعنی اندکی به خواب رفتند؛ آنگاه مسواک زدند و وضو گرفتند و دو رکعت نماز گزاردند و قیام، رکوع و سجدهی نماز را طولانی گردانیدند؛) و (علاوه بر دو رکعت نخست،) شش رکعت بدین ترتیب گزاردند؛ و در هر بار، مسواک میزدند و وضو میگرفتند و (ده) آیهی آخر سورهی آل عمران را تلاوت میکردند و در آخر، سه رکعت نماز وتر خواندند.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «فتسوّک»: مسواک زد.
استفاده از مسواک در نماز شب:
استفاده از مسواک از جمله سنتهایی است که پیامبر اکرم ج بر انجام آن تأکید فراوان کرده است. حضرت هیچگاه مسواک را از خود جدا نمیکند. میفرماید: «لَو لا اَنْ اَشُقَّ عَلی اُمَّتی لَاَمرْتُهُم بِالسّواکِ عِنْدَ کُلِّ صَلاةٍ»[51]؛ «اگر سبب زحمت و دشواری امتم نمیشد بدون تردید آنان را در وقت هر نماز، به استفاده از مسواک امر میکردم».
در حدیثی دیگر میفرماید: «اَلسّواکُ مِطْهَرَةٌ لِلْفَمِ ومَرْضاةٌ لِلرَّبِّ»[52]؛ «مسواک ابزار پاکی دهان و جلب کنندهی خشنودی پروردگار است».
به همین سبب است که آن حضرت ج در هر حال از مسواک استفاده میکرد، حتی در نماز شب آن را فراموش نمیکرد.
امام بخاری از حذیفه روایت میکند: «آن حضرت ج هرگاه برای نماز تهجد بیدار میشد، دندان هایش را مسواک میزد»[53].
این که مسواک ابزار بهداشت و پاکی دهان است، نزد پزشکان امری است مسلّم؛ چون در مسواک موادی وجود دارد که سبب پاکی دهان و مانع از پوسیدگی و عفونت دندانها میشود؛ و نیز موجب تقویت و استحکام لثهها میگردد. حتی طب جدید از عصارهی شاخهی درخت مسواک، خمیر دندان ساخته است. اما این که مسواک موجب خشنودی پروردگار میشود، منظور این است که چون مسلمان با پروردگارش به مناجات و نیایش میپردازد و کتاب ملکوتی او را تلاوت میکند، و خداوند ذاتی است پاک و مقدس و منزّه و جز پاکی چیز دیگری را نمیپسندد،همچنین فرشتگانی که در نماز حضور مییابند، از بو و رائحهی بد اذیت میشوند و نیز از آنجایی که بوی بد دهان، باعث اذیت و آزار مسلمانی میشود که همراه آن شخص به نماز میایستد، به همین سبب مسلمانان اکیداً ممنوع شدهاند که بعد از خوردن پیاز، سیر و... به مسجد بیایند؛ بلکه لازم است بعد از تمییز کردن دهان به مسجد بروند. این از جمله زیباییهای اسلام است؛ زیرا اسلام هر آنچه را که موجب اصلاح انسان میشود به انجام و اجرای آن دستور میدهد و همواره انسان را بر جاده و راه راست قرار میدهد. مثلاً در امور مربوط به عقیده انسان را به تخلیه از شرک و خرافات و باورهای نادرست امر میکند و به التزام و آراسته شدن به توحید، یگانه پرستی و باور خالص و پاک از هرگونه شائبهای دستور میدهد، نیز به پاکی و سلامتی قلب از حقه بازی و کینه توزی و خودخواهی و خودپسندی و خودنمایی و ریا و... امر میکند. دربارهی عبادت، خداوند به اموری فرمان میدهد که هم نزد خداوند دوست داشتنیتر است و هم برای سلامتی انسان مفیدتر است.
در معاملات نیز به امانت داری و دقت و درستکاری و در گفتار به صداقت و راستی و نیک گفتاری امر کرده و از دروغ و بدگویی منع فرموده است، دربارهی جسم انسان به نظافت و پاکی و زیبایی و توانمندی امر کرده، و از هر آنچه باعث ضرر و زیان جسم میشود و در بهداشت انسان خللی وارد میکند، برای همیشه از آن نهی کرده است. این خود از زیباییها و حسنات اسلام است که تمام جوانب حیات بشر را در نظر گرفته و آنان را به رعایت مقررات و موازینی که موجب اصلاح جسم و روان میشود، رهنمون کرده است.
«و هو یقول: اِنَّ فی خَلق السموات والارض...»:
رسول الله ج به تلاوت قرآن توجه ویژهای داشت و به آن اهمیت خاصی میداد. تلاوت آن حضرت روشن و واضح و همراه با تدبّر و تفکر بود. امسلمه ل کیفیت تلاوت آن حضرت را چنین بیان میکند: «تلاوت رسول الله ج روشن، واضح و همراه با تدبّر و تفکر بود.» اما در این عصر تلاوتِ برخی از مسلمانان مایهی تأسف است، زیرا هدف آنان به پایان رساندن سوره و یا ختم قرآن مجید در آخر ماه مبارک رمضان است که این خود مخالفِ سنتِ مطهرِ رسول الله ج است. لذا کسانی که این وضعیت را مشاهده میکنند، باید با احتیاط و دقت فراوان مردم را از آن بازدارند، تا سنت مطهر رسول الله ج زنده شود.
غالباً این مخالفت با سنت پیامبراسلام، در ماه مبارک رمضان تجلّی مییابد. چون هدف بسیاری از مسلمانان ختم قرآن، آن هم با سرعتی برق آسا و شگفت آور است. به طوری که هیچ یک از مقتدیان به خوبی نمیفهمند که امام چه تلاوت میکند. این عمل خود، دوری از هدف تلاوت است که باید همراه با تدبر و تفکر باشد، چون سنت آن حضرت ج ترتیل قرآن کریم است تا بدین وسیله به آیهی ﴿أَوۡ زِدۡ عَلَیۡهِ وَرَتِّلِ ٱلۡقُرۡءَانَ تَرۡتِیلًا٤﴾ [المزمل: 4][54]. عمل شود.
منظور از ترتیل، ادای صحیح حروف و اجرای احکام مدّ، وقف و احکام دیگری است که مربوط به تلاوت قرآن میباشد. رسول اکرم ج به زیبایی صوت در تلاوت قرآن امر کرده است. میفرماید: «زَیِّنُوا الْقرآنَ بِأَصْواتِکُمْ»[55]؛ «با صدای خویش قرآن را آراسته و مزین کنید.» نیز فرموده است: «هر کسی قرآن را با صوت [و صدای آهنگین] نخواند، از ما نیست.»[56] البته تمام تأکید و تشویق آن حضرت ج بر ترتیل قرآن به سبب آن است که هدف از تلاوت، ایجاد خشوع و فروتنی و تفکر و تدبّر و فراگیری است. در تلاوتِ آهسته و آرام و همراه با زیبایی صوت، احساسات تحریک و قلب بیدار میشود و انسان در عالم معنوی و روحانی فرو میرود.
«اطال فیهما القیام والرکوع والسجود»:
حضرت حذیفه س میفرماید: شبی با پیامبر به نماز ایستادم. ایشان سورهی بقره را آغاز کردند، فکر کردم که در پایان سوره، رکوع میکنند، اما پس از اتمام آن، سورهی نساء را آغاز کردند و سپس آل عمران را نیز بدان افزودند، تلاوت آن حضرت آهسته و آرام بود[57].
تلاوت کوتاه و مختصر رسول الله ج بدین گونه است که ابن عباس س میگوید: «قیام آن حضرت را تخمین زدم؛ در هر رکعتی به اندازهی سورهی «یا ایها المزمل»[58]، تلاوت میکردند»[59]. گاهی هم با یک آیه قیام میکرد. چنان که حضرت عایشه ل روایت میکند: «شبی رسول الله ج با تلاوت یک آیه قیام کرد»[60]. ابوذر س میفرماید: «آن یک آیه این است: ﴿إِن تُعَذِّبۡهُمۡ فَإِنَّهُمۡ عِبَادُکَۖ وَإِن تَغۡفِرۡ لَهُمۡ فَإِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ١١٨﴾ [المائدة: 118][61].
همچنین رسول الله ج به کسی که به صورت انفرادی نماز میگزارد، اجازه داد که هر اندازه میتواند نماز خودش را طولانی کند. در این باره فرموده است: «چنانچه کسی از شما امام جماعت بود لازم است، نماز را کوتاه و سبک بگزارد، ولی اگر تنها بود تا جایی که میخواهد نماز را طولانی کند».
طولانی کردن نماز هم به نشاط و توان فرد بستگی دارد، یعنی اگر خسته است به استراحت بپردازد و بعد از استراحت نماز را با هوشیاری و نشاط کامل ادا کند، و هرگاه خسته شد به استراحت بپردازد. چنانکه در حدیث آمده است: «هر کدام از شما تا وقتی که سرحال و شاداب است، نماز بگزارد و چون کسل و خسته شد، بنشیند و به استراحت بپردازد»[62]. همچنین سفارش آن حضرت به صحابهی کرام ش، میانه روی و اعتدال در عبادت است و همواره آنان را از افراط و زیاده روی در عبادت برحذر داشته است. چنانکه از عبدالله بن عمرو بن العاص س سؤال میفرماید: «آیا این درست است که شما شب را قیام میکنید و روز را روزه میگیرید؟ [عبدالله میگوید:] گفتم: آری. فرمود: اگر این وضع را ادامه دهی چشمانت ضعیف و جسمت خسته و ناتوان میشود و بدان که نفس و اهل و خانواده ات نیز بر تو حقی دارند و باید چنان عمل کنی که [گاهی] روزه بگیر و [گاهی] افطار کن و [گاهی] قیام کن و [گاهی] هم بخواب و به استراحت بپرداز»[63].
در این کلام رسول الله ج که میفرماید: روزه بگیر و افطار کن و... به وضوح میانه روی و اعتدال در عبادت و تمام کارها مشاهده میشود. این است اخلاق و شیوهی رسول اکرم ج که نباید در عبادت زیاده روی و افراط صورت پذیرد؛ چون باعث کوتاهی در حقوق و تکالیفی میشود که از قیام و شب زنده داری مهم تراند. نیز نباید در آن تفریط و سهل انگاری صورت گیرد؛ چون موجب قساوت قلب و دوری از خدا و محروم ماندن از غذایی میشود که در بردارندهی حیات معنوی، روحی و ایمانی انسان است، بلکه در تمام کارها باید اعتدال و میانه روی رعایت شود.
1197 - [10] (صَحِیح)
وَعَن زید بن خَالِد الْـجُهَنِیّ أَنَّهُ قَالَ: لَأَرْمُقَنَّ صَلَاةَ رَسُولِ الـلّٰهِ ج اللَّیْلَةَ فَصَلَّى رَکْعَتَیْنِ خَفِیفَتَیْنِ ثُمَّ صَلَّى رَکْعَتَیْنِ طَوِیلَتَیْنِ طَوِیلَتَیْنِ طَوِیلَتَیْنِ ثُمَّ صَلَّى رَکْعَتَیْنِ وَهُمَا دُونَ اللَّتَیْنِ قَبْلَهُمَا ثُمَّ صَلَّى رَکْعَتَیْنِ وَهُمَا دُونَ اللَّتَیْنِ قَبْلَهُمَا ثُمَّ صَلَّى رَکْعَتَیْنِ وَهُمَا دُونَ اللَّتَیْنِ قَبْلَهُمَا [ثُمَّ صَلَّى رَکْعَتَیْنِ وَهُمَا دُونَ اللَّتَیْنِ قَبْلَهُمَا] ثُمَّ أَوْتَرَ فَذَلِکَ ثَلَاثَ عَشْرَةَ رَکْعَةً. رَوَاهُ مُسْلِمٌ
قَوْله: ثمَّ صلى رَکعَتَینِ وهما دون اللَّتَینِ قَبْلَهُمَا أَرْبَعَ مَرَّاتٍ هَکذَا فِی صَحِیحِ مُسْلِمٍ وأفراده من کتاب الْـحمیدِی وموطأ مَالک وَسنَن أبی دَاوُد وجامع الْأُصُول([64]).
1197- (10) زید بن خالد جُهنی س گوید: (به خود گفتم:) امشب نماز رسول خدا ج را زیر نظر میگیرم (تا از چگونگی نماز شب پیامبر ج و تعداد رکعتهای آن، آگاهی یابم).
زید بن خالد س در ادامهی سخنانش گوید: (پلّهی در، یا خیمهی پیامبر ج را برای خودم، بالشت قرار دادم و سر خویش را بر آن نهادم؛ آنگاه نزدیک نیمه شب، یعنی اندکی پیش یا پس از آن، پیامبر ج از خواب برخاستند و به نماز ایستادند و) نخست دو رکعت نماز کوتاه و سبک خواندند و پس از آن، دو رکعت نماز بسیار طولانی و با قرائت مفصّل گزاردند؛ آنگاه هشت رکعت دیگر - که هردو رکعت از آن هشت رکعت، به نسبت دو رکعت قبلی، اندکی سبکتر و کوتاهتر بود - خواندند؛ و پس از آن، یک رکعت وتر را گزاردند؛ و مجموع رکعتهای نماز شب پیامبر ج سیزده رکعت شد.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است. در روایت بالا، عبارت «ثمّ صلّی رکعتین وهمادون اللتین قبلهما»، چهار بار تکرار شده است؛ و به همین ترتیب در صحیح مسلم و «افراد مسلم» از کتاب حمیدی (الجامع بین الصحیحین) و در «موطّأ مالک»، «سنن ابوداود» و «جامع الاصول» آمده است].
شرح: «لَاَرمقنّ»: زیر نظر خواهم گرفت؛ مراقب نماز شب پیامبر ج خواهم بود.
«طویلتین، طویلتین، طویلتین»: زید بن خالد جُهنی س عبارت «طویلتین» را سه بار به جهت تأکید، تکرار نموده است؛ یعنی پیامبر ج دو رکعت نماز بسیار بسیار طولانی و با قرائت مفصّل - توأم با اخلاص و صداقت و اعتقاد و عمل - گزاردند.
«و همادون اللتین قبلهما»: یعنی هردو رکعت، نسبت به دو رکعت قبلی، اندکی کوتاهتر و سبکتر بود.
1198 - [11] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)
وَعَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: لَمَّا بَدَّنَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج وَثَقُلَ کَانَ أَکْثَرُ صَلَاتِهِ جَالِسًا([65]).
1198- (11) عایشهلگوید: چون پیامبر ج (در آخر عمر شریفشان به خاطر پیری و ضعف، اندکی) فربه و سنگین شده بودند، بیشتر نمازهای (مستحبّی) خویش را به حالت نشسته میگزاردند.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
«متّفق علیه»: لفظ این حدیث، از آنِ مسلم است؛ و بخاری این حدیث را با این لفظ روایت نکرده است، بلکه در برخی از روایات بخاری چنین آمده است: «فلمّا کثر لحمه، صلّی جالساً»؛ «چون پیامبر ج فربه شد، نماز را به حالت نشسته گزاردند».
1199 - [12] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)
وَعَنْ عَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: لَقَدْ عَرَفْتُ النَّظَائِرَ الَّتِی کَانَ النَّبِیُّ ج یَقْرِنُ بَیْنَهُنَّ فَذَکَرَ عِشْرِینَ سُورَةً مِنْ أَوَّلِ الْـمُفَصَّلِ عَلَى تَأْلِیفِ ابْنِ مَسْعُودٍ سُورَتَیْنِ فِی رَکْعَةٍ آخِرُهُنَّ [حم الدُّخان] و[عَم یتساءلون]([66]).
1199- (12) عبدالله بن مسعود س گوید: بیگمان من سورههای مشابهی را میشناسم و از آنها آگاهی دارم که پیامبر ج آنها را با هم جمع مینمودند و دو سوره از آنها را در یک رکعت میخواندند؛ آنگاه عبدالله بن مسعود س - بنا به گردآوری خودش که از مصحف داشت - بیست سوره از سورههای مفصّل را بیان نمود که آن حضرت ج دو سوره از آنها را در یک رکعت میخواندند و آخرین آنها، سورههای «حم الدخان» و «عمّ یتساءلون» بود.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: این حدیث به طور کامل در بخاری و مسلم، چنین آمده است:
ابووائل س گوید: «جاء رجل الی ابن مسعود س، فقال: قرأتُ المفصّل اللیلة فی رکعة، فقال: هَذَّاً کهذّ الشعر؟ لقد عرفتُ النظائر الّتی کان النبیّ ج یقرن بینهنّ. فذکر عشرین سورة من المفصّل، سورتین فی کل رکعة».
«فردی به نزد عبدالله بن مسعود س آمد و گفت: امشب در یک رکعت نماز، تمام سورههای کوچک قرآن را (که به آنها مفصّل گفته میشود) خواندم. ابن مسعود س گفت: این سرعتخوانی از خصوصیات و ویژگیهای شعر است؛ (قرآن باید با تأنّی و آرامش توأم با تفکّر و تأمّل، خوانده شود). من سورههای مشابهی را میشناسم که پیامبر ج آنها را با هم جمع مینمود و دو سوره از آنها را در یک رکعت میخواند. و ابن مسعود بیست سوره از سورههای مفصّل را بیان نمود».
«مُفصّل»: به سورههای آخرین منزل قرآن، «مفصّل» گفته میشود؛ یعنی از سورهی «حجرات» تا آخر قرآن که به فاصلهی کم، به وسیلهی «بسم الله الرحمن الرحیم»، از هم جدا شدهاند و به همین مناسبت، به سورههای مفصّل (از هم جدا شده) معروف هستند.
«مفصّل» به سه دسته تقسیم میگردد:
از سورهی «حجرات» تا سورهی «بروج» را «طوال مفصّل» میگویند.
و از سورهی «بروج» تا سورهی «بینه» را «اوساط مفصّل» مینامند.
و از سورهی «بینه» تا آخر قرآن را «قصار مفصّل» میگویند.
«نظائر»: سورههایی هستند که از لحاظ معنا یا تعداد آیهها، با هم مشابه میباشند.
«علی تألیف ابن مسعود»:
ترتیب سورههای قرآن، توقیفی است یا اجتهادی؟
«جمع قرآن» بمعنای «نگارش قرآن»:
«جمع قرآن» به معنای «نگارش قرآن» در صدر اسلام، در سه دوران، سه شکل متفاوت به خود دیده است: نخست، در زمان حیات پیغمبر اکرم؛ دوم، در زمان خلافت ابوبکر صدّیق؛ سوم، در زمان خلافت عثمان بن عفّان.
نگارش قرآن در زمان رسول خدا:
پیغمبر اکرم عدهای از صحابه را به کار نگارش آیات قرآنی که بتدریج بر آنحضرت نازل میشد، گماشته بود که با عنوان «کتّاب وحی» شناخته میشدند. از این عده، 9 نفر که شهرت بیشتری دارند، عبارتند از: خلفای راشدین، معاویه، زیدبن ثابت، ابی بن کعب، خالد بن ولید و ثابت بن قیس. حضرت رسول اکرم، با دقت و اصرار زایدالوصفی، هر قسمت از قرآن که نازل میگردید، فوراً این کاتبان وحی (- حداقل یک یا دو نفر) را بلافاصله پس از نزول وحی احضار میفرمود، و به نوشتن آن آیات وامی داشت، تا نگارش قرآن پشتوانه و پشتیبان حفظ قرآن در حافظهی مسلمانان باشد[67].
حاکم نیشابوری در کتاب مستدرک در روایتی که از نظر مسلم و بخاری ویژگیهای حدیث صحیح را دارد، آورده است که زید بن ثابت میگوید: «کنا عند رسول الله نؤلف القرآن من الرقاع» (- ما در حضور رسول خدا اوراق قرآن را تألیف میکردیم)[68].
کلمهی «رِقاع» که در این حدیث آمده است (و جمع «رُقعه» است که ممکن است از جنس چرم یا کاغذ یا چیز دیگر باشد) نوع لوازم التحریری را که در دسترس کاتبان وحی در زمان رسول خدا بوده است برای ما مشخص میسازد: نویسندگان وحی، آیات قرآن را روی لِخاف (جمع «لُخفَة»: سنگ ظریف، الواح ظریف سنگی) و عُسُب (جمع «عسیب»: قسمت نهایی و پهن شاخههای درخت خرما) و اَکتاف (جمع «کتف»: استخوان شتر یا گوسفند که میگذاشتند خشک میشد و سپس روی آن مینوشتند) و اَقتاب (جمع «قتب»: تخته چوبی که روی گردهی شتر میگذارند و بر آن سوار میشوند) و ادیم (قطعات پوست دباغی شدهی حیوانات) مینوشتند[69].
منظور زید بن ثابت از «تألیف قرآن» اینست که میخواهد بگوید: سورهها و آیات قرآن را با نظارت دقیق و طبق دستور پیغمبر اکرم مرتب میکردیم. زرکشی در کتاب «برهان» میگوید: «ترتیب آیات هر سوره و قرار دادن بسمله در اول سورهها، بدون تردید توقیفی است (یعنی: جایگاه هر آیه در سورههای قرآن به دستور پیغمبر اکرم تعیین شده است) و به هیچوجه، دراینباره اختلافی میان علمای اسلامی نیست. به همین جهت، بر هم زدن ترتیب آیات در هریک از سورههای قرآن جایز نیست»[70]. زرکشی در این رابطه به حدیثی که در صحیح بخاری از ابن زبیر نقل شده است استناد میکند که میگوید: به عثمان گفتم: آیهی 240، سورهی 2 (بقره) که میفرماید:
﴿وَٱلَّذِینَ یُتَوَفَّوۡنَ مِنکُمۡ وَیَذَرُونَ أَزۡوَٰجٗا وَصِیَّةٗ لِّأَزۡوَٰجِهِم مَّتَٰعًا إِلَى ٱلۡحَوۡلِ غَیۡرَ إِخۡرَاجٖۚ فَإِنۡ خَرَجۡنَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡکُمۡ فِی مَا فَعَلۡنَ فِیٓ أَنفُسِهِنَّ مِن مَّعۡرُوفٖۗ وَٱللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٞ٢٤٠﴾ [البقرة: 240].
را آیهی دیگری در همین سوره (آیهی 243) نسخ کرده است. آیا این آیه را در جای خودش مینویسی و باقی میگذاری یا آنرا حذف میکنی؟ (منظورش این بوده است که: چرا آیهای را که میدانی با آیهی دیگری نسخ شده است در قرآن مینویسی یا میگذاری نوشته باقی بماند و آنرا حذف نمیکنی؟! یا دست کم جایگاه آیهی منسوخ را تغییر نمیدهی و قبل از آیهی ناسخ نمینگاری)؟! عثمان پاسخ داد: «یا ابن اخی! لااغیر شیئاً من مکانه!» یعنی: برادرزاده! من هیچ چیز را جابه جا نمیکنم![71] از اینجا معلوم میشود که عثمان جرأت ندارد آیهای را جابه جا کند، حتی اگر منسوخ بودن آن مسلم باشد (و چند آیه بعد از آیهی ناسخ هم قرار گرفته باشد!). زیرا، میداند که در جاییکه جبرئیل امین پیغمبر اکرم را به رعایت ترتیب آسمانی آیات قرآن موظف گردانیده است و آنحضرت نیز به نوبهی خود کاتبان وحی را به رعایت این ترتیب مکلف ساخته است، نه او و نه هرکس دیگر، حق دخالت در ترتیب آیات قرآن را ندارد!.
احمد بن حنبل به سند حسن از عثمان بن ابی العاص نقل کرده است که گفت: در محضر مبارک رسول خدا نشسته بودم. چند لحظه دیدگانش را به آسمان دوخت و بعد، فرمود: جبرئیل به نزد من آمد و مرا دستور داد که این آیه را در این جایگاه از سوره قرار بدهم:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ وَإِیتَآیِٕ ذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَیَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنکَرِ وَٱلۡبَغۡیِۚ یَعِظُکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَذَکَّرُونَ٩٠﴾ [النحل: 90][72].
در کتب حدیث روایات بسیاری آمده است که رسول خدا را در حال املا کردن آیات قرآن بر نویسندگان وحی نشان میدهد، و حاکی از آنست که آنحضرت ضمن نظارت دقیق بر نگارش قرآن، جایگاه آیات قرآن را نیز به آنان خاطرنشان میسازد، و ترتیب آیات را نیز مانند متن آیات به آنان میآموزد[73]. این نیز قطعی و مسلم است که پیغمبر اکرم بسیاری از سورههای قرآن را - با همین ترتیب فعلی آیات در سورهها - در نماز یا در خطبهی جمعه در حضور صحابه تلاوت فرموده است، و همین موضوع میتواند دلیل قاطعی باشد بر اینکه ترتیب آیات در سورهها توقیفی است، و صحابه حق نداشتهاند از جانب خودشان اظهار سلیقه کنند و آیات سورهها را به جز با ترتیبی که از رسول خدا شنیدهاند، مرتب کنند، و ترتیب توقیفی آیات یکایک سورههای قرآن به تواتر از رسول خدا نقل شده است[74].
ترتیب سورههای قرآن نیز توقیفی است؛ و در زمان حیات پیغمبر اکرم به همین ترتیب مشخص و معلوم بوده است. و دلیلی برای اثبات اینکه وضع طور دیگری بوده است، نداریم. بنابراین، نظریهی بعضی از علمای اسلامی که میگویند: سورههای قرآن را صحابه که قائل بر مبنای اجتهاد خودشان مرتب کردهاند، مبنایی ندارد. همچنین، نظریهی دیگری که قائل به تفصیل میشود و میگوید: ترتیب بعضی از سورههای قرآن «اجتهادی» است و ترتیب بعضی دیگر «توقیفی» بیاساس است.
بنابراین، نظریهی علامهی زرکشی را نباید پذیرفت که میگوید: «و ترتیب بعضی از سورهها از جانب خداوند تعیین نشده، و رعایت آن ترتیب واجب نبوده است، بلکه به اجتهاد و اختیار صحابه واگذار شده بوده است، و به همین دلیل، مصحف هریک از صحابه دارای ترتیبی مخصوص به خودش بوده است!»[75] این نظریه به هیچ وجه قابل قبول نیست. زیرا، اجتهاد صحابه در ترتیب سورههای مصحفهای مربوط به خودشان یک گزینش شخصی بوده است، و هرگز نمیخواستهاند که دیگران را به رعایت ترتیب آن مصاحف وادار کنند، و هیچگاه ادعا نکردهاند که مخالفت با ترتیب مصحفشان حرام است. صحابه این مصاحف را برای مردم ننوشته بودهاند و مصحف شخصی خودشان بوده است، و پس از آنکه مسلمانان بطور اجماعی ترتیب مصحف عثمان را پذیرفتند، این صحابه نیز پیرو همان ترتیب شدند، و مصاحف شخصی را رها کردند. اگر جز این بود، و صحابه بر این اعتقاد بودند که کار به اختیار و اجتهاد آنان واگذار شده است،حاضر نمیشدند که ترتیب مصحفهای خودشان را بر هم بزنند و از ترتیب مصاحف عثمانی پیروی کنند![76].
از این گذشته، زرکشی خود نیز بر این عقیده است که اختلاف بر سر توقیفی و اجتهادی بودن ترتیب سورههای قرآن «لفظی» است، و دانشمندانی که قائل به «توقیفی» بودن ترتیب سورههای قرآن هستند، با دانشمندانی که قائل به «اجتهادی» بودن ترتیب همهی سورهها یا بعضی از آنها هستند، فقط در الفاظ با هم اختلاف دارند. دلیل بر این مطلب آنست که امام مالک با آنکه معتقد است که ترتیب همهی سورههای قرآن «اجتهادی» است، بر این نکته تأکید میکند که صحابه قرآن را جز به ترتیبی که از پیغمبر اکرم شنیده بودند مرتب نکردهاند! و بر این پایه، بازگشت اختلاف به اینست که آیا صحابه جایگاه سورههای قرآن را به استناد سخن پیغمبر اکرم در خصوص ترتیب سورههای قرآن مرتب کردهاند؟ تا «توقیفی» باشد؟ یا سورههای قرآن را به استناد اینکه عملاً در زمان حیات پیغمبر اکرم چنین ترتیبی داشتهاند، مرتب کردهاند؟ تا «اجتهادی» باشد؟[77].
اماّ، در مورد نظریهای که قائل به تفصیل شده است و ترتیب سورههای قرآن را در بعضی سورهها «توقیفی» و در بعضی دیگر «اجتهادی» دانسته است، باید دانست که صاحبان این نظریه وقتی در مقام برشمردن نوع دوم سورههای قرآن که - به اعتقاد آنان - ترتیبشان «اجتهادی» است، برمی آیند، اوّلاً، دلیل صحیح و قابل قبولی ارائه نمیدهند، و فقط تعداد کمی از سورههای قرآن را در ردیف نوع دوم ذکر میکنند.
قاضی ابومحمد ابن عطیه میگوید: بسیاری از سورههای قرآن در زمان رسول خدا ترتیبشان مشخص بوده است. از جمله: سَبع طُوَل[78] (-7 سورهی طولانی اوئل قرآن)؛ حوامیم (- 7 سوره که با حروف مقطعه شروع شدهاند) و مفصل (- 65 سوره، از سورهی 50- قاف - تا آخر قرآن)[79].
ابوجعفر ابن زبیر[80] معتقد است که سورههای «توقیفی» از این هم باید بیشتر باشند، و سورههای «اجتهادی» از این هم کمتر. این مطلب به روشنی از سخن وی فهمیده میشود که میگوید: «روایات گواه این مطلب هستند که سورههای قرآن که ترتیبشان «توقیفی» است، تعدادشان بیش از آنست که ابن عطیه گفته است. بنابراین، تعداد کمی از سورههای قرآن میمانند که در توقیفی یا اجتهادی بودن ترتیبشان اختلاف است»[81].
ثانیاً، برای معرفی تعداد سورههای قرآن که میتواند ترتیبشان مورد اختلاف باشد، تنها به یک روایت استناد میکنند که بسیار ضعیف بلکه جعلی است، و سلسلهی سند این روایت در تمام طرق آن به یزید فارسی میرسد و او هست که از ابن عباس نقل میکند[82]. این شخص (یزید فارسی) را بخاری در ردیف راویان ضعیف نام میبرد. آن وقت، چگونه میتوان از چنین کسی خبری را پذیرفت که در نقل آن منفرد است، و مضمونش مبتنی بر ایجاد شبهه در رابطه با تواتر ترتیب سورههای قرآن است، و میخواهد به تواتر قطعی آیات و سورههای قرآن از طریق قرائت و سماع و کتابت در مصاحف خدشه وارد سازد، و همچنین، در باب مسئلهی مسلّم و قطعی قرار رداشتن بسمله در آغاز سورههای قرآن تشکیک کند، و چنان بنمایاند که گویی عثمان در آغاز هر سورهای که دلش خواسته است بسمله قرار داده است و در آغاز هر سورهای که دلش نخواسته است قرار نداده است، که این تهمت ناروایی نسبت به عثمان است. بنابراین، بدون هیچ اشکالی میتوانیم بگوییم «این حدیث به کلی مجعول است و اصلی ندارد!»[83]؛ و دلیلی ندارد که با نقل این روایت بیپایه مبحث را طولانی کنیم. فقط به این قسمت از روایت اشاره میکنیم که در این روایت، عثمان در پاسخ ابن عباس که از او میپرسد: «چرا سورهی برائت (- سورهی توبه، سورهی نهم قرآن) را با سورهی انفال (سورهی هشتم قرآن) کنار هم قرار دادهای و میانشان بسملهای ننوشتهای...»؟ میگوید: «سورهی انفال از نخستین قسمتهای قرآن بود که در مدینه نازل شده بود، و سورهی برائت از آخرین قسمتهای نازل شده در مدینه بود، و موضوعات و داستان نزول این دو سوره با هم شباهت و تقارن داشتند، من به گمانم رسید که این دو سوره با هم یکی باشند! رسول خدا هم رحلت فرمود و در این مورد چیزی نفرمود. از این جهت من این دو سوره را در کنار هم قرار دادم و میانشان بسمله ننوشتم...»[84]!.
با توجه به تحقیقی که گذشت، نظریهای که قابل قبول و مستند و مستدل است، این است که ترتیب سورههای قرآن به همین ترتیبی که امروز در دسترس ما قرار دارد درست، مانند ترتیب آیات در هر سورهی قرآن «توقیفی» است و به هیچ وجه «اجتهادی» نیست.
البته، این نکته را نباید از نظر دور داشت که علی رغم این توقیف و ترتیب قطعی آسمانی سورههای قرآن، حضرت رسول اکرم نیازی نمیدیده است که آیات هر سوره را در یک صفحهی جداگانه به دنبال هم بنویسد، یا اینکه تمام قرآن را به صورت یک کتاب مجلّد و کامل درآورد. به دلیل اینکه، اولاً، قاریان و حافظان قرآن بسیار بودهاند، و ثانیاً، خود آنحضرت همچنان چشم انتظار رسیدن آیات جدیدی از قرآن، و تداوم وحی قرآن بوده است، و این احتمال را در نظر میگرفته است که ممکن است بعضی از احکام قرآن با نزول آیات جدید نسخ بشود[85]. بنابراین، باید گفت: تمام قرآن در زمان رسول خدا نوشته شده است، ولی در یک مصحف گردآوری نشده است، و علت آن بوده است که صحابه آیات و سورههای قرآن را به همان ترتیبی که پیغمبر اکرم به آنها یاد داده بوده است، از بر داشتهاند، و همان ترتیب توقیفی و آسمانی آیات و سورههای قرآن را در خواندن قرآن بادقت کامل رعایت میکردهاند. زرکشی میگوید: «علت آنکه قرآن در زمان رسول خدا به صورت یک مصحف کامل تدوین نشد، آن بود که پیغمبر اکرم نمیخواست وقت به وقت، آن را تغییر بدهد. این بود که نگارش قرآن به صورت کامل و مرتب و مدوّن تا رحلت آنحضرت که پایان طبیعی و حتمی نزول وحی بود، به تأخیر افتاد»[86].
در این زمینه، بیشتر علمای اسلامی بر این عقیدهاند که در جمع قرآن که در زمان رسول خدا انجام پذیرفته است، نگارش قرآن طوری صورت میگرفته است که با احرف سبعه (- قرائتهای هفتگانه) سازگار باشد.
در زمان رسول خدا هر چه از قرآن مینوشتند، در خانهی آن حضرت میگذاشتند، و کاتبان وحی، هریک برای خودشان نیز نسخهای برمی داشتند، و به این ترتیب، نسخههای قرآن که کاتبان وحی برای خودشان مینوشتند؛ و صحیفههای قرآن که در خانهی رسول اکرم جمع آوری و نگهداری میشدند، با حافظهی نیرومند صحابهی بیسواد و باسواد، دست به دست یکدیگر میدادند، و اصالت قرآن را حفظ و حراست میکردند، تا مصداق سخن خداوند تحقق یابد که در آیهی 9، سورهی 15 (حجر) فرموده است:
﴿إِنَّا نَحۡنُ نَزَّلۡنَا ٱلذِّکۡرَ وَإِنَّا لَهُۥ لَحَٰفِظُونَ٩﴾ [الحجر: 9].
تقسیم دیگر سورههای قرآن:
بر مبنای روایت حدیثی از امام احمد که پیامبر ج فرموده: «بجای تورات (سبع طوال) و بجای زبور (مئین) و به جای انجیل (مثانی) را داده شدم، و با عطا شدن (مفصّل) فزونی یافتم» سورههای قرآن از لحاظ کمیت آیهها و برخی از ویژگیها به پنج قسم تقسیم میشوند:
اوّل: (سبع طوال) یعنی هفت سورهی طولانی که عبارتند از (بقره / 286)، (آل عمران / 200)، (نساء / 175)، (المائده / 121)، (الانعام / 175) و (الاعراف / 205) و دربارهی هفتمین سوره برخی مجموع سورههای (انفال / 75) و (براءت / 130) و بر حسب روایت سعید ابن جبیر سورهی (یونس/110) و به روایتی سورهی (کهف / 105) را هفتمین سوره شمردهاند (توجه داشته باشید که اعداد پهلوی نامها شمارهی آیههای آنها است).
دوّم: (مئین یا مئون یعنی صدها) عبارتند از سورههای بعد از سبع طوال که هریک از آنها با تفاوت چند آیه بیشتر یا کمتر (مأة) یعنی صد آیه هستند و در مصحف عبدالله بن مسعود - به روایت اتقان - این سورهها عبارتند از یازده سوره:
(برائت / 130)، (نحل /128)، (هود / 121)، (یوسف / 111)، (کهف / 105)، (اسراء / 110)، (انبیاء / 111)، (طه / 122)، (مؤمنون / 118)، (الشعراء / 226) و (الصافات / 181).
سوّم: (مثانی) مجموعهای از سورهها که بعد از (مئین) قرار گرفتهاند و سبب این نام گذاری ایناست که مثلهای عبرت انگیز به طور وفور در آنها دوباره و (تثنیه) شده است (و توجه داشته باشید که کلمهی (مثانی) گاهی بر تمامی قرآن و گاهی به سورهی فاتحه اطلاق میگردد و این مفهوم جدا از بخش مخصوصی از سورههاست که در اینجا منظور است).
سورههای مثانی در مصحف عبدالله ابن مسعود - به روایت اتقان - در حدود چهل سوره است و عبارتند از: (احزاب / 73)، (حج / 74)، (قصص / 88)، (نمل / 92)، (نور / 62)، (انفال / 75)، (مریم / 99)،(عنکبوت / 69)، (روم / 60)، (یس / 83)، (فرقان / 77)، (حجر / 99)، (عنکبوت / 69)، (روم / 60)، (یس / 83)، (فرقان / 77)، (حجر / 99)، (رعد / 43)، (سباء / 54)، (ملائکه / 46)، (ابراهیم / 51)، (ص / 85)، (الّذین کفروا / 40)، (لقمان / 34)، (زمر / 72)، (مؤمن / 82)، (زخرف / 89)، (سجده / 52)، (شوری / 50)، (احقاف / 34)، (جاثیه / 36)، (دخان / 56)، (انا فتحنا / 29)، (الحشر / 24)، (تنزیل سجده / 30)، (طلاق / 11)، (ن /52)، (الحجرات / 19)، (تبارک / 30)، التغابن / 19)، (المنافقون / 11)، (الجمعة / 11)، (الصف / 14)، (قل اوحی / 28)، (انا ارسلنا / 30)، (مجادله / 22)، (ممتحنه / 13) و (تحریم / 12).
چهارم بخش (مفصّل) که بخش سورههای کوچک قرآن و در آخر آن واقع شده است و چون با بسمله فواصل زیادی در بین آنها بوجود آمده است آنها را مفصل گفتهاند و پایان بخش مفصل مورد اتفاق است که سورهی الناس است امّا دربارهی آغاز آنها و در نتیجه تعداد آنها بحثهای زیادی بهعمل آمده است برخی آغاز بخش مفصل قرآن را سورهی ق و برخی حجرات و بعضی تبارک میدانند و خطابی و الضّحی را به عنوان آغاز این بخش روایت کرده و گفته است: «قاریان قرآن از این سوره تا آخر قرآن، در فواصل آنها «الله اکبر» گفتهاند».
تقسیمهای کوچک دیگر
تقسیمهای کوچک و القاب و عناوین دیگری برای برخی از سورهها وجود دارد که ناآگاهی از آنها برای مطالعه کنندگان متون دینی مربوط به قرآن، گاهی موجب دردسر و نفهمیدن مطالب مهمی نیز میشود، و لازم دانستیم اجمالاً آنها را بیان نماییم.
1- زهراوین تثنیه زهراء به معنی درخشنده و سورههای «بقره و آل عمران» را زهراوین میگویند.
2- قرینتین: سورههای توبه و انفال که دارای وجه مشترک و با «بسمله» از هم جدا نشدهاند.
3- حامدات: سورههای «فاتحه، انعام، کهف، سباء، فاطر» که به «الحمد للهِ» آغاز شدهاند.
4- طواسین: سورههای «شعرا، نمل و قصص» که در آغاز اوّلی و سومی «طسم» و در آغاز دوم «طس» از حروف مقطعه وجود دارد.
5- مسبّحات: سورههای «اسرا، حدید، حشر، صف، جمعه، تغابن و اعلی» که تسبیح در آغاز آنها است.
6- عزایم: سورههای «سجده، فصلت، نجم و علق».
7- حوامیم: سورههای «مؤمن، زخرف، سجده، حمعسق، احقاف، جاثیه و دخان» که با «حم» آغاز شدهاند.
8- عتاق به معنی قدیمی و اصیل: سورههای «اسرا، کهف، مریم،طه، انبیا».
1200 - [13] (صَحِیح)
عَنْ حُذَیْفَةَ: أَنَّهُ رَأَى النَّبِیَّ ج یُصَلِّی مِنَ اللَّیْلِ وَکَانَ یَقُولُ: «الله أکبر» ثَلَاثًا «ذُو الْـمَلَکُوتِ وَالْـجَبَرُوتِ وَالْکِبْرِیَاءِ وَالْعَظَمَةِ» ثُمَّ اسْتَفْتَحَ فَقَرَأَ الْبَقَرَةَ ثُمَّ رَکَعَ فَکَانَ رُکُوعُهُ نَحْوًا مِنْ قِیَامِهِ فَکَانَ یَقُولُ فِی رُکُوعِهِ: «سُبْحَانَ رَبِّیَ الْعَظِیمِ» ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ مِنَ الرُّکُوعِ فَکَانَ قِیَامُهُ نَحْوًا مِنْ رُکُوعِهِ یَقُولُ: «لِرَبِّیَ الْـحَمْدُ» ثُمَّ سَجَدَ فَکَانَ سُجُودُهُ نَحْوًا مِنْ قِیَامِهِ فَکَانَ یَقُولُ فِی سُجُودِهِ: «سُبْحَانَ رَبِّیَ الْأَعْلَى» ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ مِنَ السُّجُودِ وَکَانَ یَقْعُدُ فِیمَا بَیْنَ السَّجْدَتَیْنِ نَحْوًا مِنْ سُجُودِهِ وَکَانَ یَقُولُ: «رَبِّ اغْفِرْ لِی رَبِّ اغْفِرْ لِی» فَصَلَّى أَرْبَعَ رَکَعَاتٍ قَرَأَ فِیهِنَّ [الْبَقَرَةَ وَآلَ عِمْرَانَ وَالنِّسَاءَ وَالْـمَائِدَةَ أَوِ الْأَنْعَامَ]
«شَکَّ شُعْبَة» رَوَاهُ أَبُو دَاوُد[87].
1020- (13) حذیفه س گوید: وی پیامبر ج را دیده است که نماز شب میگزاردند (و چون ایشان در نماز وارد میشدند، نخست) سه بار «الله اکبر» (خداوند از همه چیز و همه کس، برتر و بزرگتر است) میگفتند و پس از آن، این کلمات را بر زبان جاری میساختند:
«ذوالـملکوت والجبروت والکبریاء والعظمة»، «به راستی خداوند، صاحب عزّت و بزرگواری و تسلّط و چیرگی، قدرت و عظمت و بزرگی و سترگی است».
آنگاه (پس از خواندن سورهی فاتحه،) کلّ سورهی بقره را تلاوت فرمودند و پس از تلاوت آن، به رکوع رفتند و رکوعشان همچون قیام ایشان طول کشید؛ و در رکوع خویش، پیوسته «سبحان ربّی العظیم» میگفتند؛ سپس سرشان را از رکوع بلند کردند و راست ایستادند و قیامِ متّصل به رکوع ایشان نیز به سان رکوعشان طولانی بود. و در قیام متّصل به رکوع، پیوسته «لربّی الحمد» میگفتند.
آنگاه به سجده رفتند و سجدهشان نیز مانند قیامشان طولانی بود و در سجده، همواره و به طور مکرّر، «سبحان ربّی الاعلی» میگفتند. سپس سر خویش را از سجده برداشتند و در بین دو سجده نشستند که این نشستنشان در بین دو سجده نیز همچون سجدهشان طول کشید و پیوسته میفرمودند: «ربّ اغفرلی؛ ربّ اغفرلی»؛ (پروردگارا! مرا ببخش).
و بدین ترتیب، آن حضرت ج چهار رکعت نماز گزاردند که در آنها، سورههای «بقره»، «آل عمران»، «نساء»، «مائده» یا «انعام» را تلاوت فرمودند. و این شک در خواندن سورهی «مائده» یا «انعام» از ناحیهی «شعبه س» است؛ (و شعبه نیز یکی از راویان این حدیث است).
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: «الملکوت»: عزّت و بزرگواری و تسلّط و چیرگی؛ دارایی و تصرّف؛ پادشاهی خاصّ خدا.
«الجبروت»: صیغهی مبالغه، به معنای قدرت و عظمت و کبریایی.
«العظمة»: بزرگی و عزّت.
«ربّ اغفرلی، ربّ اغفرلی»: مراد از تکرار این دو جمله، تکثیر است؛ یعنی پیامبر ج پیوسته در بین دو سجده، این کلمات و جملات را با خود زمزمه میفرمودند.
«شکّ شعبة»: یعنی شعبه س - که یکی از راویان این حدیث است - در این قضیه شک دارد که پیامبر ج پس از سورههای «بقره» و «آل عمران» و «نساء»، سورهی «مائده» راخواندند یا سورهی «انعام» را؟
1201 - [14] (حسن)
وَعَنْ عَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَنْ قَامَ بِعَشْرِ آیَاتٍ لَمْ یُکْتَبْ مِنَ الْغَافِلِینَ وَمَنْ قَامَ بِمِائَةِ آیَةٍ کُتِبَ مِنَ الْقَانِتِینَ وَمَنْ قَامَ بِأَلْفِ آیَةٍ کُتِبَ من المقنطرین». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([88]).
1201- (14) عبدالله بن عمرو بن عاص س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هر کس خواندن ده آیه از قرآن را (در نماز شب) به عهده گیرد (و آنها را با صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل، توأم با تفکّر و تأمّل و تدبّر و تعمّق بخواند،) از زمرهی «غافلان» به شمار نخواهد آمد.
و هر کس، خواندن صد آیه را (در نماز شب) به عهده گیرد، از «قانتین» به حساب خواهد آمد؛ و هرکس تلاوت هزار آیه را (در نماز شب) به عهده گیرد، از زمرهی «مُقنطرین» خواهد بود».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: «من قام بعشر»: یعنی هرکس با تفکّر و تدبّر و اخلاص و صداقت، ده آیه در نماز شب بخواند.
«الغافلین»: غافلان؛ بیتوجهان؛ ناهشیاران؛ بیاعتنایان؛ بیملاحظهکاران؛ بیفکران.
برای غفلت، تعریفی برتر از آنچه که قرآن در تعدادی از آیات ارائه داده، وجود ندارد. بخشی از آن چنین است: ﴿لَهُمۡ قُلُوبٞ لَّا یَفۡقَهُونَ بِهَا وَلَهُمۡ أَعۡیُنٞ لَّا یُبۡصِرُونَ بِهَا وَلَهُمۡ ءَاذَانٞ لَّا یَسۡمَعُونَ بِهَآۚ أُوْلَٰٓئِکَ کَٱلۡأَنۡعَٰمِ بَلۡ هُمۡ أَضَلُّۚ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡغَٰفِلُونَ﴾ [الأعراف: 179][89]؛ تعریف غافل از جهتی میتواند تعریف غفلت هم باشد؛ چه غفلتی بزرگتر از این، که انسان صاحب عقل و قلب باشد و در او تمام قدرت و استعداد برای درک و فهم دنیا و آخرت و بصیرت در امور کلّی و جزئی، مادّی و معنوی باشد؛ آن گاه این قدرت را در راه امور ناچیز هدر دهد؛ و صاحب چشم و گوش باشد وی با چشمانش نور را نمیبیند تا راه ثابت و استوار را مشاهده کند؛ و با گوشش خیر و حکمت را نمیشنود تا به راه درست و مستقیم راه یابد.
انسان تواناییهایی را که از جانب خداوند به او بخشیده شده زمانی ضایع میسازد که از ارزش آن آگاه نباشد و یا در آن اسراف کند و در غیر موضع آن به کار گیرد؛ امّا اگر از این امور محروم باشد شایسته نیست به غفلت توصیف شود. پس غفلت همان جهل است، در حالی که عنایت الهی انسان را به عقل مجهّز نموده تا برای کسب معرفت تلاش کند و جهل را طرد نماید؛ آن نابینایی است و حال آن که انسان چشمی دارد به خاطر این که ببیند؛ و آن کری است، وقتی انسان گوش دارد تا بشنود. شریف جرجانی سه تعریف از آن ارائه میدهد که هر چند در شیوهی بیان متفاوت ولی به یک معنایند. نخست این که: «غفلت، پیروی از خواستههای نفس را گویند.» مراد از نفس در این جا مجموعهی غرایز و شهوتهاست و پیروی از آنها دور شدن از عقلی است که نور و رحمت خداوندی است. امّا تعریف دوم که آن را به سهل شوشتری نسبت میدهد عبارت است از: «تلف کردن وقت به بطالت». یعنی مشغول شدن به چیزی که در زندگی معنا ندارد، مثل لهو و لعب و بیهودگی؛ گویی وقت را از بین میبرد و زندگی را باطل میسازد، پس چیزی از زندگی که جز در تقویت عقل و اعتدال نفس معروف باشد، باقی نمیماند. تعریف سوم هم به اهمال و فراموشی و ضایع نمودن پرداخته است: «غفلت از چیزی همان اهمال نمودن آن است».
راغب میگوید: «غفلت همان سهوی است که به خاطر کم توجّهی و کم هشیاری نصیب انسان میگردد.» و میفرماید: ﴿لَّقَدۡ کُنتَ فِی غَفۡلَةٖ مِّنۡ هَٰذَا﴾ [ق: 22][90]؛ ﴿ٱقۡتَرَبَ لِلنَّاسِ حِسَابُهُمۡ وَهُمۡ فِی غَفۡلَةٖ مُّعۡرِضُونَ١﴾ [الأنبیاء: 1][91]؛ ﴿وَهُمۡ عَن دُعَآئِهِمۡ غَٰفِلُونَ﴾ [الأحقاف: 5][92]. و معتقد است که آن یکی از وجوه کفر است. لذا آیهی ﴿مَنۡ أَغۡفَلۡنَا قَلۡبَهُۥ عَن ذِکۡرِنَا﴾ [الکهف: 28][93] را چنین تفسیر میکند: «آن را بیآن که ایمان در آن نوشته شود، رها کردیم.» و به معنای فراگیرتری منتقل میشود و میگوید، معنای آیه چنین است: «کسی که قلبش را از حقایق غافل ساختیم». انسان هم زمانی از حقایق غفلت میورزد که به جهت مقابل آن، یعنی اباطیل و اوهام، روی نماید.
درستی نظر راغب را، سخن ابوطالب مکی در قوّت القلوب تأئید میکند، که سلمان روزی از علی س پرسید: «به ما بگو که کفر بر چه چیزی بنا شده است؟ فرمود: بر چهار چیز: شک، جفا، غفلت و نابینایی.»
ابوطالب مکی در پی یافتن علل گناه و از جمله غفلت معتقد است: «اصل همهی آن، حبّ دنیا و ترجیح دادن آن بر امر خداوند و غلبه هوای نفس بر قلب است؛ مگر سخن خداوند را نشنیدهای که فرمود: ﴿ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمُ ٱسۡتَحَبُّواْ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا عَلَى ٱلۡأٓخِرَةِ﴾ [النحل: 107][94]. تا آنجا که میفرماید:﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ طَبَعَ ٱللَّهُ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ﴾ [النحل: 108][95]. و به نشان خطاب فرمود: ﴿وَنَهَى ٱلنَّفۡسَ عَنِ ٱلۡهَوَىٰ٤٠﴾ [النازعات: 40][96]؛ یعنی از ترجیح دادن دنیا؛ چون کلام در توصیف آنها به طغیان و برتر دانستن زندگی دنیاست. سپس فرمود: «خداوند بر دلهایشان مُهر زده است»، و آنها از هوای نفس خود پیروی کردهاند. و پیروی از هوا به جای طبایع قلب و طبایع قلب به جای عذاب، گناه و میراث گناه هم کر شدن از فهم خطاب است.»
وقتی در باب غفلت سخن میگوییم، شایسته است که از سخن حکیمانهی باباطاهر غفلت نکنیم. میگوید: «اصل غفلت، محرومیت است.» معنای آن در شرح عین القضات، آن است که ذکر بنده، نتیجهی ذکر حق دربارهی اوست، و همچنین غفلت او از پروردگارش شاخهای از فراموشی حق از او، محرومیت وی از بهره و بخت خداوندی، اصل و ریشهی آن است.» همچنین میگوید: «هر کس ساعتی از خداون غافل باشد در حقیقت از او نافرمانی کرده است، و هرکس از نفس خود غافل باشد در حقیقت او را کشته است.» او نفس را مذکر آورده است نه مؤنّث. حکیم گنابادی غفلت را چنین شرح میدهد: «معیار طاعت و معصیت، ذکر و غفلت است، و هرکس از نفسش که همان اسب سرکش نسبت به سوارش میباشد غفلت ورزد، تا هر زما نکه سوار از افسار زدن به آن غفلت ورزد، اختیار را از او میگیرد و طغیان میکند و خود و سوار را نابود میسازد.» چنان که در حدیث آمده است. «شما لگام زده اید.» چون ولایت و ذکر همچون افساری برای نفسند و اگر سالک از افسار زدن به نفس غفلت ورزد، به طغیان و تجاوز دچار میشود.
گویی ما از سخن گفتن در باب غفلت از معنای بعید و دقیق آن دور شدیم؛ البتّه مانعی نیست، چون غفلت یک نوع نیست و در یک درجه و مرتبه هم نیست، بلکه انواع ودرجاتی دارد. غفلت به معنای قریب آن: که عموم و خواص در آن مشترکند، امّا به معنای بعید آن: تنها نصیب کسانی میشود که در مدارج بالای ایمان، علم و ذوق باشند. باباطاهر چه خوب آن را بیان کرده است که گفت: «غفلت سه نوع است: غفلت صادقان، غفلت عارفان و غفلت غافلان. امّا غفلت صادقان، وابستگی به ذکر به جای مذکور است؛ و غفلت عارفان رجوع از واجبات و روی آوردن به مستحبّات؛ و امّا غفلت غافلان فرونهادن حق در دو جهان...»
عین القضات در شرح آن میگوید: «غفلت از خداوند سه درجه دارد: غفلت از ذات و ذکر و حکمش، که همان غفلت غافلان است که نه حق را مشاهده میکنند و نه ذکرش میگویند و نه مطیع فرمانش هستند. و غفلت از ذات او نه ذکر و حکم و فرمان او، که غفلت صادق است؛ آنهایی که خداوند را یاد میکنند واز حکمش پیروی و او را مشاهده نمیکنند. و غفلت از امور واجبش نه از ذات و ذکر او، که آن غفلت عارفان است؛ آنهایی که حق را مشاهده و ذکرش میگویند، امّا در برخی از واجباتش دچار لغزش میشوند و به مستحبات روی میآورند که به خاطر غفلت آنها از بهرهی مرید به آن است؛ وقتی ابتلای خداوند یادآوری اوست تا او را یاد کنند، پس نادیده گرفتن حق سبب غفلت آنها از یاد او میشود، و صادق در ارادت را حق، هرگز به ذکرش رها نمیکند، گاهی به بلا و گاهی به سلامتی.
میخواهیم با سخنان عمیق و دقیق باباطاهر بیشتر باشی، که در ظاهر مبهم و شگفت ولی در باطن پر از درّ و مروارید است. میگوید: «اصل طغیان و سرکشی جهل و غفلت است؛ و جهل به غفلت، کفر؛ و غفلت از جهل، توحید است». عین القضات آن را چنین شرح میکند: «جهل اگر به خاطر عدم شناخت باشد، ناپسند است، و اگر به خاطر شناخت باشد، پسندیده؛ همچنین غفلت هم اگر از خداوند باشد، ناپسند و اگر از نفس باشد، پسندیده. اصل طغیان هم جهل و عظمت ناپسند است و تمامی حقایق معارف، جهل و غفلت پسندیده است، به این که علم را از نفست سلب نمایی و در خداوند منحصر نمایی، و از نفست به خاطر حضورت غافل باشی؛ چون این جهل نتیجهی علم به خداوند است نه غفلت از او. بصیرکسی است که بشنود و بیندیشد، و اندیشه کند و بصیرت یابد، و از عبرتها پند گیرد و راه هموار و روشن را بپیماید، و از سقوط در پرتگاهها و گمراهی در راههای مبهم و نامشخص بپرهیزد؛ و گمراهان را علیه خود با افراط در حق و تحریف در گفتار و یا ترس از راستی به کار نمیگیرد. پسای شنونده! از خواب غفلت خود بیدار شو! چه بیمقدارند آنهایی که استعدادشان را در پذیرش در رحمت الهی و ایستادن در مسیر وزش نفحههای ربّانی از بین میبرند، و آیات خداوندی را مشاهده میکنند، و موعظههای حق را میشنوند و از دلیل و حجتی که فطرتشان تلقین میکنند، سودی نمیبرند». «عقل و چشم و گوش در کار او از بین نمیروند؛ چون آنها را به همین خاطر آفریده است، و فرمود: ﴿لَا تَبۡدِیلَ لِخَلۡقِ ٱللَّهِ﴾ [الروم: 30]([97])؛ مگر آن که خداوند آنها را تغییر دهد. امّا خداوند نعمتی را که به قومی داد تغییر نمیدهد، مگر این که خودشان آن را تغییر دهند. فرمود: ﴿ذَٰلِکَ بِأَنَّ ٱللَّهَ لَمۡ یَکُ مُغَیِّرٗا نِّعۡمَةً أَنۡعَمَهَا عَلَىٰ قَوۡمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمۡ﴾ [الأنفال: 53]([98]).
«القانتین»: فروتنان؛ متواضعان؛ فرمانبرداران؛ خاشعان. از مصدر «قنوت» به معنای «بریدن از امور جهان و پرداختن به مناجات یزدان و اشتغال به ذکر و دعای خداوند منّان» است.
«المقنطرین»: حاصل کنندگان اجر و پاداش فراوان؛ آنان که پاداشی زیاد، فراچنگ آورند.
1202 - [15] (ضَعِیف)
وَعَن أبی هُرَیْرَة قَالَ: کَانَ قِرَاءَةُ النَّبِیِّ ج بِاللَّیْلِ یَرْفَعُ طَوْرًا وَیَخْفِضُ طَوْرًا. رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ([99]).
1202- (15) ابوهریره س گوید: رسول خدا ج در نماز تهجّد، گاهی قرائت خویش را با آواز بلند و گاهی با صدایی آهسته، میخواندند.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
«یرفع»: صدای خود را بلند میکرد؛ آوازش را بالا میبرد.
«طوراً»: گاهی؛ گاهی اوقات؛ گاهگاهی؛ بعضیوقتها؛ برخی اوقات، هراز گاهی، گاه به گاه.
«یخفف»: صدای خود را پایین میآورد؛ آوازش را به زیر میآورد.
1203 - [16] (حسن)
وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: کَانَتْ قِرَاءَةُ النَّبِیِّ ج عَلَى قَدْرِ مَا یَسْمَعُهُ مَنْ فِی الْـحُجْرَةِ وَهُوَ فِی الْبَیْتِ. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([100]).
1203- (16) عبدالله بن عباس س گوید: قرائت رسول خدا ج چنان بود که گاهی اشخاصی که در صحن حیاط خانه بودند، صدای قرائت آن حضرت ج را از درون حُجره میشنیدند. (یعنی قرائت پیامبر گرامی اسلام ج به صورت متوسط و میانه بود که نه بسیار بلند بود و نه بسیار کوتاه و پوشیده).
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
«الحُجرة»: صحن حیاط خانه.
«البیت»: خانه. جمع: بیوت.
1204 - [17] (صَحِیح)
وَعَنْ أَبِی قَتَادَةَ قَالَ: إِنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ ج خَرَجَ لَیْلَةً فَإِذَا هُوَ بِأَبِی بَکْرٍ یُصَلِّی یَخْفِضُ مِنْ صَوْتِهِ وَمَرَّ بِعُمَرَ وَهُوَ یُصَلِّی رَافِعًا صَوْتَهُ قَالَ: فَلَمَّا اجْتَمَعَا عِنْدَ النَّبِیَّ ج قَالَ: «یَا أَبَا بَکْرٍ مَرَرْتُ بِکَ وَأَنْتَ تُصَلِّی تَخْفِضُ صَوْتَکَ» قَالَ: قَدْ أَسْمَعْتُ مَنْ نَاجَیْتُ یَا رَسُولَ الـلّٰهِ وَقَالَ لِعُمَرَ: «مَرَرْتُ بِکَ وَأَنْتَ تُصَلِّی رَافِعًا صَوْتَکَ» فَقَالَ: یَا رَسُولَ الـلّٰهِ أُوقِظُ الْوَسْنَانَ وَأَطْرُدُ الشَّیْطَانَ فَقَالَ النَّبِیُّ ج: «یَا أَبَا بَکْرٍ ارْفَعْ مِنْ صَوْتِکَ شَیْئًا» وَقَالَ لِعُمَرَ: «اخْفِضْ مِنْ صَوْتِکَ شَیْئًا». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد وروى التِّرْمِذِیّ نَحوه([101]).
1204- (17) ابوقتاده س گوید: شبی رسول خدا ج (از خانه) بیرون شدند و یکباره با ابوبکر س مواجه شدند که با قرائتی آهسته، نماز میگزارد؛ و گذر ایشان بر عمر بن خطاب س نیز افتاد که با آواز بلند، نماز میگزارد.
ابوقتاده س در ادامهی سخنانش گوید: چون ابوبکر س و عمر س (در وقتی دیگر) به محضر آن حضرت ج حضور یافتند، پیامبر ج خطاب به ابوبکر صدّیق س فرمودند: «ای ابوبکر! من (دیشب) از کنار تو عبور کردم و دیدم که (قرائت) نماز خویش را به آهستگی میخوانی»! ابوبکر س عرض کرد: ای رسول خدا ج! صدایم را به کسی که با او مناجات میکردم، رساندم.
آنگاه پیامبر ج خطاب به عمر س فرمودند: «از کنار تو نیز عبور کردم و دیدم (قرائت) نماز خویش را با آواز بلند میخوانی!» عمر س گفت: ای رسول خدا ج! من با آواز بلند قرائت میخواندم تا کسانی را که خوابیدهاند، بیدار کنم و شیطان را از خویش برانم.
پیامبر ج فرمودند: «ای ابوبکر! تو مقداری صدای خویش را بلند کن». و به عمر فاروق س نیز فرمودند: «توای عمر! مقداری صدای خویش را پایینتر آور و آهستهتر بخوان».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است؛ و ترمذی نیز به سان آن را در معنا - نه در لفظ - روایت نموده است].
شرح: «قد اَسمعتُ من ناجیتُ»: صدایم را به کسی که با او مناجات میکردم، رساندم. این سخن ابوبکر س برگرفته شده از این آیه بود: ﴿وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌۖ أُجِیبُ دَعۡوَةَ ٱلدَّاعِ إِذَا دَعَانِۖ فَلۡیَسۡتَجِیبُواْ لِی وَلۡیُؤۡمِنُواْ بِی لَعَلَّهُمۡ یَرۡشُدُونَ١٨٦﴾ [البقرة: 186]؛ «و هنگامی که بندگانم از تو دربارهی من بپرسند (که من نزدیکم یا دور. بگو:) من نزدیکم و دعای دعاکننده را هنگامی که مرا بخواند، پاسخ میگویم (و نیاز او را برآورده میسازم). پس آنان هم دعوت مرا (با ایمان و عباداتی همچون نماز و روزه و زکات) بپذیرند و به من ایمان بیاورند تا آنان راه یابند (و با نور ایمان، به مقصد برسند)».
«اوقظ»: بیدار میکنم؛ از خواب بلند میکنم؛ به حرکت درمیآورم؛ برمیانگیزم.
«الوسنان»: خوابآلودها؛ چُرتیها؛ افراد به خواب رفته.
«اَطرد»: دور میکنم؛ دفع میکنم؛ طرد میکنم.
به هر حال، از احادیث بالا، معلوم میشود که در حالت عادی و معمولی، مناسب است که قرائت نماز تهجّد، متوسط و میانه باشد که نه بسیار بلند و نه بسیار کوتاه و آهسته باشد.
و اگر زمانی - بنا به دلیلی خاصّ - آهسته خواندن مناسب بود، در آن صورت بهتر آن است که آهسته خوانده شود و اگر به عکس، زمانی مصلحت در آن بود که قرائت با صدای بلند خوانده شود، در آن صورت بهتر آن است که قرائت با آواز بلند خوانده شود.
به هر حال، احادیث بالا، بیانگر دو موضوع بسیار مهم است:
1- امّت اسلامی، یک امّت میانه و مُعتدل است؛ زیرا شرافت و زیبایی آن، در آن است که از افراط و تفریط به دور است و در حدّ اعتدال و میانه قرار دارد.
معتدل از نظر «عقیده»؛ که نه راه «غلوّ» را میپیمایند و نه راه «تقصیر و شرک»؛ نه طرفدار «جبر» هستند و نه «تفویض»؛ نه دربارهی صفات خدا معتقد به «تشبیه» هستند و نه «تعطیل».
معتدل از نظر «ارزشهای معنوی و مادّی»؛ که نه به کلّی در جهان مادّه فرو میروند که معنویت به فراموشی سپرده شود و نه آن چنان در عالم معنا فرو میروند که از جهان ماده به کلّی بیخبر گردند؛ نه همچون گروه عظیمی از یهود، جز گرایش مادّی چیزی را نشناسند و نه همچون راهبان مسیحی که به کلّی ترک دنیا گویند.
معتدل از نظر «علم و دانش»؛ که نه آن چنان بر دانستههای خود، جمود دارند که علوم دیگران را پذیرا نشوند و نه آنگونه خودباختهاند که به دنبال هر صدایی برخیزند.
معتدل از نظر «روابط اجتماعی»؛ که نه اطراف خود حصاری میکشند که از جهانیان به کلّی جدا شوند، و نه اصالت و استقلال خود را از دست میدهند که همچون غربزدگان و شرقزدگان در این ملّت و آن امّت، ذوب شوند!.
معتدل از نظر «شیوههای اخلاقی»، «عبادت»، «تفکّر» و خلاصه معتدل در تمام جهات زندگی و حیات.
یک مسلمان واقعی و راستین، هرگز نمیتواند انسان یک بُعدی باشد، بلکه انسانی است دارای ابعاد مختلف، متفکّر، با ایمان، دادگر، مجاهد، مبارز، شجاع، مهربان، فعّال، آگاه و باگذشت.
2- این حکم اسلامی، یعنی اعتدال در «جَهر» (بلند خواندن) و «اِخفات» (آهسته خواندن)، از دو نظر به ما، دید و درک میبخشد:
نخست از این نظر که میگوید: عبادتهای خود را آنچنان انجام ندهید که بهانه به دست دشمنان بدهد و آنها را به استهزارء و ایرادگیری وادارد؛ چه بهتر که توأم با متانت و آرامش و ادب و نزاکت باشد که نه تنها نتوانند بر آن خردهگیری کنند، بلکه نمونهای از شکوه و ادب اسلامی و اُبهّت و عظمت عبادتها گردد.
آنهایی که سعی دارند در مواقعی که مردم استراحت کردهاند، به صداهای گوشخراشی که از بلندگوهای پرغوغا راه میاندازند تا موجودیت جلسهها و محفلهای خود را نشان دهند و به پندار خویش با این عمل، صدای اسلام را به گوش دیگران برسانند؛ این نه تنها صدای اسلام نیست، بلکه باعث پراکندگی مردم از اسلام و در نتیجه ضربهای است به تبلیغات دینی.
و دیگر این که: این حکم اسلامی، باید الگویی باشد برای همهی اعمال و کردار ما و تمام برنامههای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی؛ باید همهی اینها، دور از افراط و تفریطکاریها و تندرویها و تفریطکاری و مسامحه و سهلانگاری باشد.
1205 - [18] (صَحِیح)
وَعَنْ أَبِی ذَرٍّ قَالَ: قَامَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج حَتَّى أَصْبَحَ بِآیَةٍ وَالْآیَةُ: ﴿إِن تُعَذِّبۡهُمۡ فَإِنَّهُمۡ عِبَادُکَۖ وَإِن تَغۡفِرۡ لَهُمۡ فَإِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ١١٨﴾ [المائدة: 118].
رَوَاهُ النَّسَائِیّ وَابْن مَاجَه([102]).
1205- (18) ابوذر س گوید: شبی رسول خدا ج (در تمام رکعتهای نماز شب و پس از خواندن سورهی فاتحه،) فقط یک آیه از قرآن را تلاوت فرمودند و شب را به صبح رساندند؛ و آن آیه، عبارت بود از: ﴿إِن تُعَذِّبۡهُمۡ فَإِنَّهُمۡ عِبَادُکَۖ وَإِن تَغۡفِرۡ لَهُمۡ فَإِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ١١٨﴾ [المائدة: 118]؛ «اگر آنان را عذاب کنی، بندگان تو هستند (و هرگونه که بخواهی دربارهی ایشان میتوانی عمل کنی) و اگر از ایشان گذشت کنی (تو خود دانی و توانی؛) چرا که تو چیره و توانا و کاربجایی؛ (از این رو، نه بخشش تو نشانهی ضعف و نه مجازات تو، بدون حکمت است)».
[این حدیث را نسایی و ابن ماجه روایت کردهاند].
شرح: ابوذر غفاری س در روایتی دیگر گوید: رسول خدا ج شبی تا بامداد این آیه (آیهی شمارهی 118 سورهی مائده) را تلاوت نمودند و با همین یک آیه، رکوع و سجده کردند؛ و چون صبح شد، گفتم: ای رسول خدا ج! شما تمام شب، پیوسته تا بامداد این آیه را میخواندید و با آن رکوع و سجده میکردید، راز این کار در چیست؟
فرمودند: «من در این شب برای امّت خود از پروردگار عز و جل درخواست شفاعت نمودم و او این شفاعت را به من عطا کرد. امّت من به این شفاعت دست مییابد - اگر خدا بخواهد - اما این شفاعت، مخصوص کسی است که به خداوند بلندمرتبه، چیزی را شریک نیاورد».
به هر حال؛ قلب پیامبر ج با خدا پیوند داشت و او در هر کاری و هر وقتی با وی بود. عبادت و بندگی خدا را دوست میداشت؛ شب به شب زندهداری و گزاردن نماز میپرداخت و قسمتی از روز را هم صرف آن میکرد. نور چشم و لذّتش را در نماز مییافت.
آنچه نظر محقّقان و اندیشمندان جهان را در زندگی پیامبر ج به خود جلب کرده و میکند، همین جمع شگفتآوری است که پیامبر ج میان عبادت و پرداختن به امور دنیایی ایجاد کرده بود. آن حضرت ج با وجودی که به بالاترین مراتبِ عبادت و بندگی خدا رسیده بود، باز هم زندگی بسیاری از فقرا و افراد خانوادهاش را تأمین میکرد؛ در مورد پرداختن به امور دنیایی با تلاش و فعالیت میزیست؛ با یک امّت مقابله مینمود؛ حکومت نو ظهور و تازه به قدرت رسیدهای را در اَنظار جهانیان اداره میکرد؛ به نزد پادشاهان سفیر میفرستاد و آنان را به دین خود فرا میخواند؛ گروهها و هیئتهای نمایندگی را به حضور میپذیرفت و آنها را گرامی میداشت؛ سریهها به اطراف و اکناف میفرستاد و خود فرماندهی را به عهده میگرفت؛ و با پیروان سایر ادیان دیگر و نیز با زمامداران و قدرتمندان به بحث و مجادله میپرداخت؛ آمادهی پیروزی میشد و در عین حال برای این که مبادا شکست بخورد احتیاط میکرد؛ کارگزاران را تعیین میکرد، و مالها را جمعآوری مینمود؛ و خودش آن را تقسیم میکرد و میفرمود: اگر من دادگری نکنم چه کسی دادگری میکند؟ و به تبیین دین خدا برای مردم میپرداخت؛ موارد مجمل وحی را بسط و شرح میداد و جاهای دشوار را توضیح میداد، و سنّتها وضع میکرد، و از اصل مسایل، فروع آن را بیرون میکشید، و آنچه را خداوند او را از آن آگاه نکرده بود به آنچه او را از آن آگاهانیده بود، برمیگرداند.
در حالی که او در همهی این حالات، اعمال روزانهای را که مردمان جهان بدان مبادرت میورزند، انجام میداد و در میان همهی این رنجها و گرفتاریها، پیامبر ج شب و روز به صورت عابدی پدیدار میگردد که راز و نیاز او با خدا بیشتر از آنهایی است که در شکاف کوهها بدین کار میپردازند.
این جمع و ربط بین دین و دنیا از پیامبر ج الگویی مستقل و یکتا و ممتاز و بینظیر در تاریخ بشر پدید میآورد.
اوقات روزانهاش را به سه قسمت تقسیم میکرد: یکی برای عبادت؛ یکی برای مردم و یکی برای خانوادهاش؛ و اگر امور مردم نیازمند وقت بیشتری میبود، از وقت مخصوص خانوادهاش میکاست، و وقتی را که ویژهی عبادت خداوند بود محفوظ نگاه میداشت، و بر این امر به گونهی شگفت انگیزی مواظبت مینمود به طوری که چه یاران و چه دشمنان خویش را بیشتر به حیرت و شگفتی وا میداشت.
این است پیامبر اکرم ج که در بندگی و عبادتش به بالاترین مراتب اخلاص، و اوج کوشش برای اطاعت خدا و دوستی او و قیام همیشگی در پیشگاه حق رسید. و در مورد امور دنیا به جایی رسید که توانست بر ویرانههای بیبند و باری، حکومتی تشکیل دهد و دردِ پریشانی و تباه را در جامه ریشه کن سازد. براستی که همهی اهداف زندگی، با کاملترین وجه ممکن در وجود او تمرکز یافت و به هم پیوست.
1206 - [19] (صَحِیحٌ)
وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِذَا صَلَّى أَحَدُکُمْ رَکْعَتَیِ الْفَجْرِ فَلْیَضْطَجِعْ على یَمِینه». رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ وَأَبُو دَاوُد([103]).
1206- (19) ابوهریره س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هرگاه کسی از شما دو رکعت سنّت صبح را گزارد، باید بر پهلوی راست خویش دراز بکشد و بخوابد».
[این حدیث را ترمذی ابوداود روایت کردهاند].
«فلیضطجع علی یمینه»: این امر، برای استحباب و جواز است نه وجوب. پیشتر - به طور مفصّل - در این مورد بحث شد.
1207 - [20] (مُتَّفق عَلَیهِ)
عَنْ مَسْرُوقٍ قَالَ: سَأَلْتُ عَائِشَةَ: أَیُّ الْعَمَلِ کَانَ أَحَبَّ إِلَى رَسُولِ الـلّٰهِ ج؟ قَالَتْ: الدَّائِمُ قُلْتُ: فَأَیُّ حِینَ کَانَ یَقُومُ مِنَ اللَّیْلِ؟ قَالَتْ: کَانَ یَقُومُ إِذا سمع الصَّارِخ([104]).
1207- (20) مسروق (تابعی)/ گوید: از عایشهلپرسیدم: محبوبترین و دوست داشتنیترین عمل و کردار از دیدگاه رسول خدا ج چه بود؟ او در پاسخ گفت: کرداری که همیشه انجام بگیرد. گفتم: رسول خدا ج چه وقت برای نماز شب بیدار میشدند؟ گفت: وقتی که بانگ خروس را میشنیدند، برای نماز شب بلند میشدند (و نماز میگزاردند).
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
«اَحَبُّ»: بهترین؛ برترین؛ پسندیدهترین؛ خوشترین؛ محبوبترین؛ دوستداشتنیترین.
«الدائم»: عمل و کرداری که بر آن مواظبت و پایبندی شود.
«الصارخ»: بانگ خروس.
1208 - [21] (صَحِیح)
وَعَن أنس قَالَ: مَا کُنَّا نَشَاءُ أَنْ نَرَى رَسُولَ الـلّٰهِ ج فِی اللَّیْلِ مُصَلِّیًا إِلَّا رَأَیْنَاهُ وَلَا نَشَاءُ أَنْ نَرَاهُ نَائِما إِلَّا رَأَیْنَاهُ. رَوَاهُ النَّسَائِیّ([105]).
1208- (21) انس بن مالک س گوید: گاهی چنان بود که میپنداشتیم در این وقت از شب، باید آن حضرت ج در خواب باشند و حال آن که ایشان را در حال نماز میدیدیم؛ و گاهی میپنداشتیم که باید آن حضرت ج را در حال نماز ببینیم و حال آن که ایشان را در حال خواب میدیدیم.
[این حدیث را نسایی روایت کرده است].
شرح: «ما کنّا نشاء ان نری رسول الله ج فی اللیل مصلّیاً»: مراد این است که برای نماز شب رسول خدا ج نیز وقت مشخّص و معینی وجود نداشت که حصّهی مشخّصی از شب را برای خواب و حصّهی معینی را برای عبادت و نماز قرار دهند؛ بلکه عادت پیامبر ج چنان بود که گاه چنین تصوّر میشد که در این وقت شب، آن حضرت ج باید خواب باشند، حال آنکه ایشان بیدار و در حال خواندن نماز بودند. و گاهی چنین تصوّر میشد که در این وقت شب، ایشان نماز میخوانند، حال آن که ایشان خواب بودند.
1209 - [22] (صَحِیح)
وَعَنْ حُمَیْدِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَوْفٍ قَالَ: أَنَّ رَجُلًا مِنْ أَصْحَابِ النَّبِیِّ ج قَالَ: قُلْتُ وَأَنَا فِی سَفَرٍ مَعَ رَسُولِ الـلّٰهِ ج: وَاللَّهِ لَأَرْقُبَنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ ج لِلصَّلَاةِ حَتَّى أَرَى فِعْلَهُ فَلَمَّا صَلَّى صَلَاةَ الْعِشَاءِ وَهِیَ الْعَتَمَةُ اضْطَجَعَ هَوِیًّا مِنَ اللَّیْلِ ثُمَّ اسْتَیْقَظَ فَنَظَرَ فِی الْأُفُقِ فَقَالَ: ﴿رَبَّنَا مَا خَلَقۡتَ هَٰذَا بَٰطِلٗا﴾. حَتَّى بَلَغَ إِلَى ﴿إِنَّکَ لَا تُخۡلِفُ ٱلۡمِیعَادَ﴾
ثُمَّ أَهْوَى رَسُولُ الـلّٰهِ ج إِلَى فِرَاشِهِ فَاسْتَلَّ مِنْهُ سِوَاکًا ثُمَّ أَفْرَغَ فِی قَدَحٍ مِنْ إِدَاوَةٍ عِنْدَهُ مَاءً فَاسْتَنَّ ثُمَّ قَامَ فَصَلَّى حَتَّى قُلْتُ: قَدْ صَلَّى قَدْرَ مَا نَامَ ثُمَّ اضْطَجَعَ حَتَّى قُلْتُ قَدْ نَامَ قَدْرَ مَا صَلَّى ثُمَّ اسْتَیْقَظَ فَفَعَلَ کَمَا فَعَلَ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَقَالَ مِثْلَ مَا قَالَ فَفَعَلَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج ثَلَاثٌ مَرَّاتٍ قَبْلَ الْفَجْرِ. رَوَاهُ النَّسَائِیّ([106]).
1209- (22) حمید بن عبدالرحمن بن عوف س گوید: یکی از یاران پیامبر ج گفته است: در حالی که همراه با پیامبر ج در سفر بودم، (به خود، یا به دوستان و همراهان خویش) گفتم: سوگند به خدا! خودم (امشب) نماز رسول خدا ج را زیر نظر میگیرم تا عمل و کردار آن حضرت ج را ببینم (و از چگونگی نماز شب ایشان و تعداد رکعتهای آن، آگاهی یابم و در این زمینه بدیشان اقتدا و تأسّی نمایم).
پس چون آن حضرت ج نماز عشاء - که به «عتمه» مشهور است - خواندند، بخش زیادی از شب را خوابیدند؛ آنگاه از خواب بیدار شدند و به کرانهی آسمان نگاه کردند و این آیه را تلاوت فرمودند: ﴿...رَبَّنَا مَا خَلَقۡتَ هَٰذَا بَٰطِلٗا...﴾ [آل عمران: 191]؛ تا آن که به ﴿...إِنَّکَ لَا تُخۡلِفُ ٱلۡمِیعَادَ﴾ [آل عمران: 194] رسیدند.
سپس دست خویش را به سوی بستر خود دراز کردند و از (زیر) آن، مسواکی را بیرون آوردند؛ آنگاه از مشکی که کنار ایشان قرار داشت و در آن، آب بود، در ظرفی (برای وضو یا خیس کردن مسواک) آب ریختند؛ پس از آن مسواک کردند و از جای خود برخاستند و به نماز ایستادند؛ (و به اندازهای نماز خواندند که) با خود گفتم: رسول خدا ج به همان اندازهای که خوابیدهاند، نماز خواندند؛ سپس پهلو به زمین نهادند و خوابیدند، (و به اندازهای خواب شدند که) با خود گفتم: رسول خدا ج به همان اندازهای که نماز خواندهاند، خوابیدند. آنگاه دوباره از خواب بلند شدند و همان کاری را انجام دادند که بار نخست انجام داده بودند و همان آیاتی را خواندند که بار اول آنها را خوانده بودند. و در مجموع، رسول خدا ج این عمل را پیش از طلوع صبح صادق، سه بار تکرار نمودند.
[این حدیث را نسایی روایت کرده است].
شرح: «انّ رجلاً» مراد از این مرد، زید بن خالد جُهنی س است.
1- «اصحاب»: صحابه؛
الف) تعریف لغوی: «صحابه» در لغت، مصدر است و به معنای «الصحبة» [دوستی، رفاقت، همراهی، یار و همدم شدن، معاشرت، گفتگو] میباشد. و واژهی «صحابی» و «صاحب» نیز به همین معنا آمده است. و جمع آن بر وزن «اصحاب» و «صَحْب» است؛ و «صحابه» [مفرد]، به معنای «اصحاب» [جمع] نیز زیاد مورد استعمال قرار میگیرد. [یعنی واژهی «صحابه» - که مفرد است - به معنای واژهی «اصحاب» - که جمع صحابه است - زیاد به کار برده میشود. و زیاد اتفاق میافتد که کسی «صحابه» را به کار برده و منظورش جمعی از صحابه است].
ب) تعریف اصطلاحی: صحابی در اصطلاح، به کسی گویند که پیامبر اکرم ج را در حال اسلام ملاقات و دیدار کرده، و بر اسلام نیز مرده باشد؛ گر چه در این فاصله، ارتدادی نیز رخ داده باشد؛ بنا به قول صحیح. [یعنی اگر فردی به پیامبر ج ایمان آورد و ایشان را ملاقات نمود، و سپس از اسلام برگشت و مرتد شد، و در آخر، دوباره به آغوش اسلام بازگشت و از ارتدادش توبه نمود، باز هم به چنین فردی، «صحابی» گفته میشود]([107]).
2- اهمیت «شناخت صحابه» و فایدهی آن:
«شناخت صحابه»، علمی بس مهم و اساسی و بزرگ و بنیادین است که در آن فواید و نکاتی ارزنده و مفید به ودیعه نهاده شده است. و یکی از فواید مهم آن، شناخت «متصل» از «مرسل» است.
3- به چه وسیلهای «صحبت و همراهی» صحابی [با پیامبر گرامی اسلام ج ]، شناخته میشود؟:
«صحبت و همراهی صحابی [با پیامبر ج ]»، به یکی از این امور پنج گانه، شناخته میشود که عبارتند از:
الف) تواتر: مانند ابوبکر صدیق س، عمر بن خطاب س، و سایر عشرهی مبشره.
ب) شهرت: مانند ضمام بن ثعلبة س، و عکاشة بن مِحصن س.
ج) خبر دادن فردی از صحابه [به اینکه فلانی، صحابهی پیامبر ج است].
د) خبر دادن فردی مؤثق و معتبر از تابعین [به اینکه فلانی، صحابهی پیامبر گرامی اسلام ج است].
ه) خبر دادن خود فرد به اینکه وی از زمرهی اصحاب پیامبر ج است. البته مشروط بر اینکه وی فردی عادل، و ادعایش نیز قابل تصور و محتمل باشد([108]).
4- عادل بودن تمامی صحابه:
به اجماع علمای مورد اعتبار و صاحبنظران اسلامی مُعتمد، تمامی صحابه عادل هستند؛ خواه این صحابه از زمرهی افرادی باشند که در فتنهها قاطی شدهاند و یا از جملهی افرادی باشند که خویشتن را از فتنهها [یعنی دورهی خلافت عثمان س و بعد از آن که اهواءو حزبگرایی، امت اسلامی را در برگرفت] دور نگه داشتهاند و بدانها نزدیک نشدهاند. [و همهی آنها عادل هستند و خداوند متعال عدالت آنان را در قرآن به اثبات رسانده و در بیشتر از یک سورهی قرآن، آنان را ستایش و تمجید فرموده است. از جمله در آخر سورهی «فتح» به خصوص مهاجرین و انصار و اصحاب بیعة الرضوان را به ستایش خود مختص نموده است. و رسول گرامی اسلام ج در چندین حدیث به بیان عدالت و امانت آنان پرداخته و سیرت و تاریخ پاک اسلام نیز گواه عدالت و امانتداری آنان میباشد].
و معنای «عدالت صحابه»، این است که آنها از اینکه به عمد به دروغپردازی در روایت بپردازند، اجتناب و خودداری میکردند و از انحراف و کجروی و فساد و بیراهه رفتن در روایت نیز، پرهیز مینمودند و دوری میجستند و مرتکب اموری نمیشدند تا به ذریعهی انجام آنها، روایتشان از درجهی اعتبار و قبولیت بیفتد؛ پس بدین گونه میتوان چنین نتیجه گرفت که تمامی روایات صحابه - بدون بدوش کشیدن سختیهای تحقیق و بررسی در مورد عدالت آنها - مورد قبول است؛ و در مورد افرادی از آنها که در فتنهها قاطی شدهاند، میتوان چنین نتیجه گرفت که به خاطر حسن ظن بدانها، امر هریک از آنها بر اجتهاد حمل میشود که هریک از آنها در این اجتهادشان مأجور میباشند، چرا که آنها حاملان شریعت و از زمرهی «خیر القرون» به شمار میآیند.
5- صحابیهایی که بیش از دیگران حدیث روایت کردهاند:
شش تن از صحابه از زمرهی صحابیهایی هستند که بیش از دیگران به روایت حدیث پرداختهاند، و این شش نفر به ترتیب عبارتند از:
الف) ابوهریره س: تعداد مرویات: 5374 حدیث. از وی بیش از سیصد مرد نیز حدیث نقل نمودهاند.
ب) ابن عمر س: تعداد مرویات: 2630 حدیث.
ج) انس بن مالک س: تعداد مرویات: 2286 حدیث.
د) ام المؤمنین عایشهp: تعداد مرویات: 2210 حدیث.
ه) ابن عباس س: تعداد مرویات: 1660 حدیث.
و) جابر بن عبدالله س: تعداد مرویات: 1540 حدیث. [و ابوسعید خدری س: تعداد مرویات: 1170 حدیث].
6- صحابیهایی که بیش از دیگران، فتوا میدادند:
بیشتر فتواهای صحابه، از ابن عباس س نقل شده است، و پس از ایشان، اکثر فتواها از بزرگان علمای صحابه روایت شدهاند که بنا به گفتهی مسروق، بزرگان علمای صحابه، شش نفر بودهاند؛ وی در این زمینه گفته است:
«انتهی علم الصحابة الی ستة: عمر و علی و ابی بن کعب و زید بن ثابت وابی الدرداء و ابن مسعود».
«علم صحابه، به شش نفر ختم میشود: عمر س، علی س، ابی بن کعب س زید بن ثابت س، ابودرداء س، و ابنمسعود س.»
7- «عبادله» کیست؟
در اصل، مراد از «عبادله»، هر آن کسی از صحابه است که اسمش «عبدالله» باشد، و تعداد صحابیهایی که اسمشان «عبدالله» است، به نزدیکی سیصد نفر میرسد؛ ولی در اینجا مراد از «عبادله» چهار نفر از صحابه است که اسم هریک از آنها «عبدالله» میباشد. و این چهار نفر عبارتند از:
الف) عبدالله بن عمر س.
ب) عبدالله بن عباس س.
ج) عبدالله بن زبیر س.
د) عبدالله بن عمرو بن العاص س.
و امتیاز و ویژگی این گروه از صحابه بر دیگران، این است که آنها از زمرهی علمای صحابهای به شمار میآیند که وفاتشان به گونهای به تأخیر افتاده که [از ناحیهی مسلمانان و افراد تازه مسلمان] احساس نیاز به علم و دانش آنها شده است [و بدین گونه مرجعی برای دانشجویان و تکیهگاهی برای حدیثپژوهان و منبع مورد اعتمادی برای مسلمانان قرار گرفتند] و بدین ترتیب، از این طریق، دارای شهرت و آوازه و امتیاز و ویژگی بر دیگران میباشند. پس هرگاه «عبادله» بر فتوایی به اتفاق نظر برسند، گفته میشود: «هذا قول العبادلة»؛ «این فتوا براساس قول عبادله است.»
8- آمار صحابه:
در اینجا آمار دقیقی از تعداد صحابه وجود ندارد، ولی در این زمینه، آراء و نظریههایی از علماء و صاحب نظران اسلامی، مطرح شده است که از مجموع آنها میتوان چنین برداشت نمود که آمار صحابه، بیش از یکصد هزار نفر است؛ و مشهورترین این آراء و نظریهها، نظریهی ابوزعهی رازی میباشد. وی گفته است: «قُبض رسول الله ج عن مائة الف واربعة عشر الفاً من الصحابة ممن روی عنه وسمع عنه»([109])؛ «اصحاب هنگام وفات پیامبر اکرم ج یکصد و چهارده هزار نفر (زن و مرد) بودهاند که این تعداد از پیامبر ج استماع حدیث کردهاند و به روایت احادیث ایشان پرداختهاند.»
9- تعداد طبقات صحابه:
پیرامون تعداد طبقات صحابه، در میان علماء و صاحب نظران دینی، اختلاف نظر وجود دارد و هریک از آنها بر حسب اجتهاد و استنباط خویش، به تقسیم آنها پرداخته است؛ برخی از آنها، طبقات صحابه را به اعتبار «پیشتازی در قبول دین اسلام»، یا «هجرت» و یا «حضور در مشاهد محترم و شریف» تقسیم نمودهاند، و برخی دیگر نیز، طبقات آنها را به اعتباری دیگر تقسیم کردهاند.
[به هر حال]، هریک از علماء برحسب اجتهاد خویش، به تقسیم طبقات صحابه پرداخته است [مثلاً:]
الف) ابن سعد، طبقات صحابه را به پنج طبقه تقسیم نموده است.
ب) و حاکم، طبقات صحابه رابه دوازده طبقه تقسیم کرده است.
10- برترین صحابه:
به اجماع اهل سنت و جماعت، برترین صحابه (به طور مطلق)، ابوبکر صدیق س و سپس عمر س میباشد.
و جمهور اهل سنت و جماعت برآنند که علی س و عثمان س از نظر فضل و برتری در درجهی سوم و چهارم میباشند؛ و سپس در درجهی بعدی، سایر عشرهی مبشره [طلحه س، زبیر س، سعد س، عبدالرحمن بن عوف س، ابوعبیده عامر بن جراح س، زید س] و بعد از آنها، اهل غزوهی بدر، و سپس اهل غزوهی «اُحد» و پس از آنها «اهل بیعة الرضوان» میباشد.
11- طلایهداران و پیشقراولانِ صحابه در عرصهی پیشتازی در قبول اسلام:
[صحابههایی که در زمینهی قبول کردن دین اسلام، جزو طلایهداران، پیشقراولان، پیشگامانِ پیشتاز، و پیشآهنگان به شمار میآیند، عبارتند از:]
الف) از مردان آزاد: ابوبکر صدیق س.
ب) از بچهها: علی بن ابی طالب س.
ج) از زنان: ام المؤمنین خدیجه س.
د) از بردههای آزاد شده: زید بن حارثه س:
ه) از بردهها: بلال بن رباح س.
12- آخرین کسانی که از صحابه درگذشتند و چهره در نقاب خاک کشیدند:
آخرین کسی که از صحابه درگذشت، «ابوالطفیل عامر بن واثلة اللیثی» بود که به سال 100 هجری در مکهی مکرمه درگذشت، و برخی نیز بیشتر از این گفتهاند [و بر این باورند که وی به سال 110 هجری وفات نموده است] و قبل از او در بصره، «انس بن مالک» در سال 93 ه. ق درگذشت و چهره در نقاب خاک کشید([110]).
13- مشهورترین کتابهایی که در زمینهی تدوین و نگارش «معرفة الصحابة» تألیف شدهاند:
الف) «الاصابة فی تمییز الصحابة»، تألیف ابن حجر عسقلانی.
ب) «اسد الغابة فی معرفة الصحابة»، تألیف علی بن محمد جزری، مشهور به ابن اثیر.
ج) «الاستیعاب فی اسماء الاصحاب»، تألیف ابن عبدالبرّ([111]).
«لارقبنّ»: زیر نظر خواهم گرفت؛ مراقب نماز شب پیامبر ج خواهم بود.
«العتمة»: ثلث اول شب پس از غایب شدن شفق؛ تاریکی شب؛ درنگی و تأخیر کردن؛ و چون نماز عشاء پس از پنهان شدن شفق و در تاریکی شب و معمولاً با اندکی درنگ و تأخیر خوانده میشود، عربها بدان «عتمه» میگفتند.
پیامبر ج در حدیثی میفرمایند: «لا یَغلِبَنَّکُم الأعرابُ على اِسمِ صلاتِکُمُ المَغرِبِ» قال: «وتقول الأعرابُ: هی العِشاءُ»([112]).
ابن عمر ـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمود: عربهای بادیهنشین، بر نام نماز «مغرب» بر شما غلبه نکنند. راوی گوید: عربهای بادیهنشین به مغرب، «عشاء» میگفتند.
وقال: «لایَغلِبنَّکم الأعرابُ على اسمِ صلاتِکم العشاءِ، فإنَّها فی کتابِ الـلّٰهِ العِشاءُ، فإنها تُعتِمُ بحِلابِ الإبِل». رواه مسلم([113]).
و نیز پیامبر ج میفرماید: عربهای بادیهنشین بر نام نماز «عشاء» بر شما غلبه نیابند، چرا که در کتاب خدا (قرآن) نیز، این نماز به «عشاء» موسوم شده است (آنجا که میفرماید: «مِنْ قَبْلِ صَلاةِ الْفَجْرِ وَحِینَ تَضَعُونَ ثِیَابَکُمْ مِنَ الظَّهِیرَةِ وَمِنْ بَعْدِ صَلاةِ الْعِشَاءِ»([114]) پس شما نیز به تأسی و اقتداء از کتاب خدا، به نماز خفتن «عشاء» بگوئید. و علّت وجه تسمیهی «عشاء» به «عتمه» این است که) عربهای بادیهنشین عادت داشتند که شتران خویش را پس از پنهانشدن شفق و در تاریکی هوا میدوشیدند، از این جهت، چون نماز خفتن نیز پس از پنهانشدن شفق در تاریکی هوا خوانده میشود، بدان «عتمه» اطلاق نمودند.
از دو حدیث بالا یک اصل کلی و محوری را میتوان استنباط کرد و آن اینکه: اصول و قواعد و اوامر و فرامین الهی و تعالیم و آموزههای نبوی و احکام و دستورات شرعی در چهارچوب وحی قرار دارد و بر این مبنا، اسلام دینی تمام عیار و رهایافته از هرگونه قوانین «مندرآوردی» میباشد و به هر چه ساخته و پرداختهی ذهن و عقل نارسای انسانی باشد و به عنوان قاعده و قانونی حقوقی در میان احکام قرآن و سنّت، گنجانده شود، ارزش و جایگاهی قائل نیست و با قاطعیت تمام در ابطال و امحای آن ایستاده است، چون که رأی نیز زاییدهی عقل قاصر آدمی است و اسلام نیز به شدت، رویآوری به تراشیدههای ذهن انسانی را در صورتی که منطبق با معیارهای شرعی نباشد، مردود اعلام کرده است. پس امت اسلامی نیز باید هویت و شخصیت خویش را حفظ کند و به آرمانها و شعائر دین خویش احترام بگذارد و در همهی ابعاد و زوایای مختلف زندگی مادی و معنوی، دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی، سیاسی و نظامی، فرهنگی و اقتصادی، عبادی و خانوادگی، اخلاقی و عرفانی، از پرتو نور شرعی، نبوی و الهی بهره بگیرد و از این رهگذر به سمت سربلندی و پیشوایی دست یابد و پرچم پردرخشش خود را در جای جای گیتی با قاطعیت و با استقلال از همه چیز برافراشد و کرهی زمین را از صلح و آرامش و عدل و داد و اخوت و برادری و صفا و صمیمیت آکنده سازد و حقایق دینی را که در پس پردهی ضخیمی از عادات، آداب و ذهنیتهای تنگ و تاریک، مخفی مانده را هویدا سازد و قداست اصل دین را بر این برداشتها و تراشیدههای مزخرف و مندرآوردی ذهنی انسان ترجیح دهد.
دو حدیث بالا این را میرساند که این امت از بقیهی امتها جداست و شخصیت منحصر به فردی دارد که نباید دنبالهرو امتهای دیگر باشد. و نباید از عادات و تقالید دیگران پیروی کنند و اخلاق و رفتار و سبک و منش آنها را انتخاب نمایند.
باید امت اسلامی شخصیت منحصر به فرد خود را دارا باشد چون این امت، امت وسط و میانه است که برای انسانها، نمونهای برتر است. ما مسلمانان استادی امتها را داریم و ما بهترین و برترین امتها هستیم که برای هدایت انسانها برانگیخته شدهایم، پس چطور ازعادات و تقالید دیگران پیروی کنیم؟پیامبر ج میخواهد این مفاهیم را در وجود ما بکارد تا به شخصیت و استقلال خود افتخارکنیم و نمیخواهد که ما دنبالهرو و پیرو دیگران باشیم.
رفع یک اشکال: در این حدیث از اینکه مسلمانان به نماز عشاء «عتمه» گویند، نهی شده است حال آنکه در احادیثی دیگر، خود پیامبر ج و حتی بعضی از صحابه> به آن، «عتمه» گفتهاند؟
امام نوری در رفع این اشکال دو پاسخ دادهاند:
1- «إن إستعمال العتمة، بیان للجواز و النهی عنه للتنزیه»: در احادیثی که به عشاء، عتمه گفته شده، مقصود بیان جواز است. یعنی میتوان بدان «عتمه» گفت، اما این کار، خالی از کراهت نیست، و نهیی که در حدیث شده، نهی تحریمی نیست بلکه نهی تنزیهی و ارشادی است. پس بهتر است که مطابق قول خدا به نماز خفتن، «عشاء» گفته شود نه «عتمه» چون عتمه به معنای تاریکی است و نماز، تمامش نور و درخشش است.
2- در احادیثی که پیامبر ج به نماز «عشاء»: عتمه گفته است، مخاطبانش همان عربهای بادیهنشین بودند که معنای «عشاء» را نمیفهمیدند، بلکه «عشاء»را برای نماز مغرب اطلاق میکردند، از اینرو در احادیثی که میبینیم به «عشاء» عتمه گفته شده، به جهت آن است که مخاطبان، کسانی بودند که از معنای عشاء چیزی نمیفهمیدند، بلکه آن را به نماز مغرب اطلاق میکردند.
به هر حال، در اوائل به نماز عشاء «عتمه» نیز میگفتند، ولی چون اطلاق عتمه بر این نماز زیاد شد، و همه همانند عربهای بیسواد بادیهنشین، بدان «عتمه» میگفتند، پیامبر ج به خاطر اینکه زبان و فرهنگ جاهلیت در آنها رخنهای ایجاد نکند، مسلمانان را از «عتمه» گفتن، نهی کرد البته این نهی پیامبر ج تحریمی نبود بلکه تنزیهی و ارشادی بود.
«هویاً»: مدت زمانی طولانی.
«الافق»: ناحیه؛ کرانه؛ کرانهی آسمان؛ دایرهای که در امتداد آن، چشم انسان، کرهی زمین را میبیند؛ حد فاصل میان قسمت مرئی و نامرئی آسمان.
«اهوی»: دست دراز کرد.
«فاستلّ»: بیرون آورد، خارج کرد.
«قدح»: کاسه؛ قدح.
«اداوة»: مشک؛ مشکیزه.
«فاستنّ»: مسواک زد؛ دندانهای خویش را با مسواک، تمیز و برّاق نمود.
«الفجر»: سپیدی صبح، سپیده دم، سپیدی آخر شب. در شریعت مقدس اسلام، دو گونه «فجر» وجود دارد:
1- فجر کاذب: فجر اول، صبح کاذب، دم گرگ، روشنایی که در آخر شب در جانب مشرق پدیدار شود و گمان رود که فجر است، ولی فجر صادق نیست.
2- فجر صادق: فجر ثانی، فجر دوم، صبح صادق، سپیدی صبح که افق را فراگیرد و روشنایی روزآشکار شود.
«اُراه»: گمان میکنم که او... و مراد از ضمیر «ه»، نافع [که یکی از راویان حدیث است] میباشد. ناگفته نماند که «نافع»، شیخ ایوب میباشد.
«خفیفتین»: دو رکعتِ کوتاه و مختصر.
و در تأیید سخن ایوب، چند حدیث دیگر وارد شده است که عبارتند از:
«عن حفصة: انّ رسول الله ج کان اذا اعتکف المؤذن للصبح وبدأ الصبح، صلّی رکعتین خفیفتین قبل ان تقام الصلاة»؛ «حفصهلگوید: وقتی که مؤذن از اذان صبح فارغ میشد و سکوت میکرد و صبح ظاهر میشد، پیامبر ج قبل از اینکه نماز صبح را بخواند، دو رکعت کوتاه و مختصر میخواند». [بخاری و مسلم]
1210 - [23] (صَحِیح)
وَعَن یَعْلَى بْنِ مُمَلَّکٍ أَنَّهُ سَأَلَ أُمَّ سَلَمَةَ زَوْجَ النَّبِیِّ ج عَنْ قِرَاءَةِ النَّبِیِّ ج وَصَلَاتِهِ؟ فَقَالَتْ: «وَمَا لَکُمْ وَصَلَاتُهُ؟ کَانَ یُصَلِّی ثُمَّ یَنَامُ قَدْرَ مَا صَلَّى ثُمَّ یُصَلِّی قَدْرَ مَا نَامَ ثُمَّ یَنَامُ قَدْرَ مَا صَلَّى حَتَّى یُصْبِحَ ثُمَّ نَعَتَتْ قِرَاءَتَهُ فَإِذَا هِیَ تَنْعَتُ قِرَاءَةً مُفَسَّرَةً حَرْفًا حَرْفًا»
رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ وَالتِّرْمِذِیُّ وَالنَّسَائِیُّ([115]).
1210- (23) از یعلی بن مَملک س روایت است که وی از امّسلمهل- همسر گرامی پیامبر ج - پیرامون (چگونگی) قرائت و نماز (شب) آن حضرت ج پرسید؟ امّسلمهلدر پاسخ بدین سؤال گفت: شما کجا و نماز گزاردن آن حضرت ج کجا؟ (یعنی شما توان نماز گزاردن آن حضرت ج را ندارید؛ پس چرا از آن میپرسید)؟!
رسول خدا ج نماز میگزاردند؛ آنگاه به اندازهای که نماز خوانده بودند، میخوابیدند؛ سپس به اندازهای که خوابیده بودند، نماز میگزاردند؛ آنگاه دوباره به میزانی که نماز گزارده بودند، میخوابیدند تا آن که صبح میدمید.
پس از آن، امّسلمهلبه تعریف و توصیف قرائت آن حضرت ج پرداخت و چنین بیان داشت که قرائت رسول خدا ج واضح و روشن بود؛ اینطور که هر حرفی از کلمات قرآن را به طور کامل، روشن و واضح تلفّظ میفرمودند.
[این حدیث را ابوداود، ترمذی و نسایی روایت کردهاند]
شرح: «ما لکم و صلاته؟»: شما به نماز گزاردن آن حضرت ج چه کار دارید؟ یعنی شما، یارای گزاردن نمازی که پیامبر ج میگزاردند را ندارید؛ پس چرا از آن میپرسید؟
«قراءة مفسّرة»: قرائتی واضح و روشن. پیامبر ج قرائت خود را در هر کجا که لازم میدیدند، قطع میفرمودند و سپس دوباره شروع به خواندن میکردند. و این کار، بیانگر درست قرائت کردن پیامبر ج است؛ زیرا قرائت ایشان، واضح بود و هر حرفی از کلمات قرآن را به طور کامل، روشن و واضح تلفّظ میفرمودند و کلمات را در حدّ اعتدال کشیده و روشن و شفّاف، ادا مینمودند و جملهها و کلمههای قرآن را به صورت شمرده و کشیده و حرف به حرف بیان میداشتند.
«حرفاً حرفاً»: توضیح و تفسیر عبارت «قراءة مفسّرة» است؛ یعنی قرائت آن حضرت ج چنان واضح بود که هر حرفی از قرآن را به طور کامل، روشن و واضح و حرف به حرف تلفّظ میفرمودند.
[1]- بخاری 2/301 ح 994؛ مسلم 1/508 ح (122-736)؛ ابوداود 2/48 ح 1447؛ نسایی 3/242 ح 1726؛ ابن ماجه 1/378 ح 1198؛ دارمی 1/400 ح 1447؛ موطأ مالک 1/120ح8؛ «کتاب صلاة اللیل»؛ و مسند احمد 6/121.
[2]- به روایت بخاری، باب الدعاء و الصلاة من آخر اللیل، 6/35 - 38 ح 1145.
[3]- متن عربی به این صورت است: «ینزل ربّنا تبارک وتعالی کل لیلة إلی السماء الدنیا حین یبقی ثلث اللیل الآخر یقول: من یدعونی فأستجیب له؛ من یسألنی فأعطیه؛ من یستغفرنی فأغفرله».
[4]- به روایت بخاری، باب من نام عند السحر، 6/19- 20 ح 1131.
[5]- به روایت بخاری، باب من نام عند السحر، 6/21- 22 ح 1123.
[6]- به روایت اصحاب سنن؛ ترمذی آن را صحیح دانسته است.
[7]- فرقان / 63-64: «بندگان [خدای] رحمان کسانی هستند که بر زمین، فروتنانه راه میروند، و چون جهالت پیشگان خطابشان کنند با آنها با سلام پاسخ میگویند * و کسانی که به پاس پروردگارشان شب را به سجده و قیام به سر میبرند...».
[8]- طبرانی.
[9]- الرقائق، محمد احمد الراشد.
[10]- آل عمران / 15-17: «برای کسانی که پرهیزگار بودهاند، نزد پروردگارشان باغهایی است که جویبارها در آن روانست و در آن جاویدانند با همسران پاکیزه و خشنودی خدا، و خدا به احوال بندگان بیناست* و کسانی که گویند: پروردگارا؛ ما ایمان آوردیم، پس گناهانمان را بیامرز و از عذاب جهنم مصونمان دار* و [از آن جملهاند] صابران و راستگویان و فرمانبردان و انفاق کنندگان و آمرزش طلبان سحرگاهان...»
[11]- به روایت مسلم، شماره 757، صلاة المسافرین، فی اللیل ساعة مستجاب فیها الدعاء.
[12]- به روایت مسلم
[13]- بخاری و مسلم.
[14]- آل عمران / 126: «.. هیچ پیروزی و فتحی نیست مگر از جانب خداوند غالب و فرزانه».
[15]- ای مردان شب خیز! بکوشید، چه بسا صدا و فریاد شب بیپاسخ نمیماند و به قیام شب تنها آن کس برمی خیرد که ارادهی قوی و جدّی داشته باشد.
[16]- ذاریات / 15-18: «پرهیزگاران در میان باغهای بهشت و چشمه ساران خواهند بود* در حالی که نعمتهایی را که پروردگارشان بدیشان مرحمت فرموده است دریافت میکنند. چرا که آنان پیش از آن نیز از زمرهی نیکوکاران بودهاند* آنان اندکی از شب میخوابیدند و در سحرگاهان درخواست آمرزش میکردند...».
[17]- زمر /9: [آیا چنین شخص مشرکی که حالاتش را بیان کردیم بهتر است] یا کسی که در لحظات شب سجده کنان و ایستاده به اطاعت و عبادت مشغول است و خویشتن را از عذاب آخرت به دور میدارد و رحمت پروردگارش را خواستار میشود. بگو: آیا کسانی که [وظیفهی خود را در قبال خدا] میدانند با کسانی که نمیدانند برابر و یکسانند؟! هرگز، تنها خردمندان [فرق اینان را با آنان تشخیص میدهند و از آنان] پند و اندرز میگیرند...»
[18]- مزمل / 1-4: رای جامه به خود پیچیده! * شب را به جز اندکی بیدار بمان* کمی از نیم شب یا نیم شب یا کمی بیشتر را * در حالی که قرآن را با ترتیب میخوانی قیام کن و بیدار باش...».
[19]- این سخن منسوب به امام مالک / است.
[20]- به روایت ترمذی و حاکم؛ ر.ک: جمع الفوائد. 1/311 ح 2236؛ الفیض 4/351.
[21]- به روایت ابوداود؛ ر.ک: جمع الفوائد 1/312 ح 2238.
[22]- به روایت مسلم.
[23]- به روایت ابوداود.
[24]- به روایت بخاری در تفسیر سورهی فتح.
[25]- به نقل از «قیام اللیل» محمد عبدالله الخطیب.
[26]- به روایت حاکم، ابن ماجه و ترمذی درجهی حدیث را «حسن صحیح» ذکر کرده است.
[27]- جمع الفوائد 1/312 -ح 2244.
[28]- به روایت بخاری، مسلم و نسایی؛ جمع الفوائد 1/313 ح 2245.
[29]- فتح الباری6/3.
[30]- شرح النووی علی مسلم، 6/26-27.
[31]- هفتاد و سومین سورهی مبارکهی قرآن و دارای بیست آیه است.
[32]- به روایت مسلم، ابوداود و نسایی، جمع الفوائد 1/315 ح 2262.
[33]- مسلم 1/511 ح (133-743)؛ و ابوداود 2/48 ح 1263.
[34]- بخاری 3/43 ح 1160؛ نسایی 3/252 ح 1762؛ ابن ماجه 1/378 ح 1199؛ و مسند احمد 2/173.
[35]- بخاری 3/20 ح 1140؛و مسلم 1/510 ح (127-738).
[36]- بخاری 3/20 ح 1139.
[37]- به روایت بخاری، باب کیف صلاة النبی، 4/24 ح 1137.
[38]- به روایت مسلم به نقل از عایشه ل و ابوهریره، ر.ک: شرح نووی، 6/54.
[39]- همان.
[40]- به روایت بخاری، باب قیام النبی ج فی رمضان و غیره، 6/40 ح 1147. نیز به روایت مسلم، باب صلاة اللیل و عدد رکعات النبی ج، 6/17.
[41]- به روایت بخاری، حدیث شماره 6/24 ح 1138.
[42]- به روایت بخاری، حدیث شماره 1140. مسلم هم این حدیث را روایت کرده است.
[43]- به روایت بخاری، حدیث شماره 1147.
[44]- زاد المعاد، 1/329.
[45]- به روایت بخاری، حدیث شماره 1139؛ مسلم هم این حدیث را روایت کرده است.
[46]- مسلم 1/532 ح (197-767).
[47]- مسلم 1/532 ح (198-768).
[48]- رسول الله ج میفرماید: «قیلوا فإن الشیاطین لاتقیل»؛ «قیلوله کنید زیرا که شیطان قیلوله نمیکند.» این حدیث را طبرانی در «الاوسط» و ابونعیم در «الطلب» از طریق انس روایت کردهاند. آلبانی نیز در سلسلهی الاحادیث الصحیحة، شماره 1647 و صحیح الجامع الصغیر، شماره 4431 آن را حسن دانسته است.
[49]- بخاری 11/116 ح 6316؛ مسلم 1/526 ح (181-763)؛ ترمذی 5/455 ح 3419؛ نسایی 2/218 ح 1121؛ و مسند احمد 1/284.
[50]- مسلم 1/530 ح (191-763).
[51]- جمع الفوائد، حدیث شماره 579، 580 و 901.
[52]- به روایت ابن خزیمة، ابن حبان، بیهقی، نسایی و...، جمع الفوائد، حدیث شماره 585. نیز ر.ک: الحاشیة، 1/90.
[53]- به روایت بخاری؛ باب طول القیام فی صلاة اللیل، ح 1136؛ مسلم، 6/23-24.
[54]- مزمل /4: «... و قرآن را [همراه با دقت و تأمل و در ضمن شمرده و روشن] بخوان...».
[55]- به روایت ابوداود، نسایی و ابن ماجه، جمع الفوائد 7354.
[56]- به روایت بخاری، مسلم، ابوداود و نسایی، جمع الفوائد، 1/288 ح 7358.
[57]- به روایت مسلم و نسایی، جمع الفوائد، 1/313 ح 2251. برخی از این حدیث چنین استنباط میکنند که تقدیم و تأخیر سورهها، در قرائت قرآن، در نماز و سایر مواضع، جایز و درست است.
[58]- هفتاد و سومین سورهی قرآن مجید و دارای بیست آیه است.
[59]- به روایت صاحبان صحاح سته، جمع الفوائد، 1/314 ح 2259.
[60]- به روایت ترمذی، او این حدیث را حسن غریب میداند. جمع الفوائد 1/316، ح 2271.
[61]- مائده / 118: «اگر آنان را مجازات کنی، پس بندگان تو هستند [و هرگونه که بخواهی، دربارهی آنان میتوانی عمل کنی] و اگر از آنان گذشت کنی باز هم [تو خود دانی و توانی چرا که] تو چیره و فرزانهای».
[62]- به روایت بخاری، باب ما یکره من التشدید فی العبادة، 6/43 - 44، ح 1150.
[63]- به روایت بخاری، همان باب، 6/46-47، ح 1153.
[64]- مسلم 1/531 ح (195-765)؛ ابوداود 2/99 ح 1366؛ ابن ماجه 1/433 ح 1362؛ موطأ مالک 1/122 ح 12، «کتاب صلاة اللیل»؛ و مسند احمد 5/193.
[65]- مسلم 1/506 ح (117-732)؛ و مسند احمد 6/114.
[66]- بخاری 2/255 ح 775؛ مسلم 1/565 ح (279-812)؛ نسایی 2/174 ح 1004؛ و مسند احمد 1/436.
[67]- بلاشر توانسته است
نام چهل نفر از کاتبان وحی در زمان رسول خدا را گردآوری کند.
(Blachere,
Intr. Cor. P. 12) وی از تلفیق صورت اسامی
تهیه شده توسط شوالی و بوهل و کازانوا، این صورت اسامی چهل نفری را بدست آورده
است. کازانوا برای تهیهی صورت اسامی کاتبان وحی در زمان رسول خدا، طبقات ابن سعد
و نوشتههای طبری و نووی و سیرهی حلبیه و دیگر کتب تاریخ و سیره را مورد بررسی و
تحقیق قرار داده است. بویژه بنگرید به: Casanva, Mohammed et la fin du monde, 96.
[68]- اتقان. ج 1، ص 99؛ برهان، ج 1، ص 237.
[69]- شرح این کلمات را در «اتقان». ج 1، ص 101 ببینید.
[70]- این عبارت زرکشی در کتاب برهان (ج 1، ص 256) است. سیوطی به این اجماع منقول که زرکشی در رابطه با ترتیب توقیفی آیات هر سوره از قرآن عنوان کرده است، اشاره میکند، و پس از آن عبارتی را از ابوجعفر ابن زبیر در «مناسبات» نقل میکند که وی گفته است: «ترتیب آیات هر سوره از سورههای قرآن با توقیف و نظارت و دستور دقیق و اکید پیغمبر اکرم صورت گرفته است و در این باره بین مسلمانان هیچ اختلاف نیست» (ر.ک. اتقان. ج 1، ص 4). تمایل زرکشی به این نظریه با توجه به دنبالهی سخن وی آشکارتر میگردد. وی میگوید: بعضی از مفسران، عبارت «ترتیب» را در آیهی 4، سورهی 73 (مزمل) اینطور معنا کردهاند: بخوان قرآن را با همین ترتیب آیات بدون آنکه آیاتش را جابه جا کنی و ترتیبش را بهم بزنی! و از خواندن قرآن برخلاف ترتیب مأثور از پیغمبر، نکوهش بعمل آمده است (برهان. ج 1، ص 25).
[71]- صحیح بخاری، ج 6، ص 29؛ اتقان. ج 1، ص 105.
[72]- اتقان. ج 1، ص 104.
[73]- برای نمونه بنگرید به صحیح بخاری، کتاب تفسیر القرآن. باب هجدهم. و کتاب الاحکام. باب نود و هفتم؛ و مسند احمد، ج 3، ص 120 و ج 4، ص 381.
[74]- اتقان. ج 1، ص 105.
[75]- برهان. ج 1، ص 262.
[76]- هیچ یک از روایاتی که حاکی از وجود مصحفهایی ناهماهنگ با مصاحف رسمی عثمانی در دست صحابهی پیغمبر اکرم هستند، نمیتوانند صحیح باشند. استاد محمّد عزّت دروزه ضمن ارائهی دلائل بارز و براهین تحقیقی در این زمینه میگوید:... روایاتی که اوصاف مصحفهای اختصاصی ابی ابن کعب و عبدالله بن مسعود را بیان میکنند، همه جعلی هستند و به دست دشمنان اسلام یا دستیاران آنان به منظور آشوب کردن اذهان مسلمانان و ایجاد شبهه در اصالت قرآن ساخته و پرداخته شدهاند؛ و آثار سیاست و تبلیغات حزبی در آنها دیده میشود! (ر.ک. تاریخ قرآن. ص 72 به بعد).
[77]- برهان. ج 1، ص 257.
[78]- این کلمه در کتاب «البرهان» چنین آمده است؛ در صورتیکه ضبط مشهور کلمه «طوال» است. زرکشی در توجیه این ضبط مخالف مشهور میگوید: طُوَل جمع طُولی است، مانند کبَر جمع کبری. ابوحیان توحیدی گفته است: تلفّظ این کلمه بر وزن کتاب (طِوال) از ادبیت به دور است (برهان. ج 1، ص 244).
[79]- برهان. ج 1، ص 257. بنابراین، تعداد سورههای نوع دوم که بنابراین نظریه ترتیبشان «اجتهادی» است، 35 سوره = (65 + 7 + 7) - 114 خواهد بود که از نظر تعداد کلمات و حروف، فقط حدود یک سوم قرآن را فرامی گیرند.
[80]- احمد بن ابراهیم بن زبیر اندلسی، صاحب کتاب حاشیه «الطلة». از نحویان حافظ قرآن بوده است. وی به سال 807 ه - ق در گذشته است (الدرر الکامنة ج 1، ص 84 تا 86).
[81]- برهان. ج 1، ص 258.
[82]- حاشیهی علامه احمد محمدشاکر بر حدیث شماره 399 در مسند امام احمد، ج 1، ص 329.
[83]- این عبارت نیز از همان حاشیه است: مسند احمد، ج 1، ص 330. حاشیهی بسیار نفیس و ارزندهای است. جا دارد همهی این حاشیه را بخوانید. متأسفانه، زمینهای این کتاب گنجایش آوردن همهی مطلب را ندارد!.
[84]- مسند احمد، چاپ احمد محمد شاکر. ج 1، ص 331 (حدیث شماره 339) و از چاپ قدیم: ج 1، ص 57.
[85]- اتقان. ج 1، ص 98؛ برهان، ج 1، ص 235.
[86]- برهان. ج 1، ص 262. استاد محمد عزت دروزه میگوید: بعضی از علمای قرآن فکر میکردهاند که تداوم و استمرار نزول وحی در زمان حیات پیامبر باعث شده است که قرآن زیر نظر آنحضرت مرتب نگردد. امّا اگر دقت کنیم، میبینیم هیچگونه ملازمهای میان این دو موضوع نیست... روایاتی که میگویند: قرآن در ماه رمضان سال آخر عمر پیغمبر دوبار توسط جبرئیل برای آنحضرت دوره شد، دلالت بر این دارند که در سال آخر عمر پیغمبر، قرآن بصورت یک کتاب کامل درآمده بوده است. بخصوص که در یکی از این روایات، سخن از نگارش یک نسخهی کامل از قرآن توسط زیدبن ثابت در زمان پیغمبر به میان آمده است. از این گذشته، آیا احتمال نزول چندین آیهی دیگر مانع تدوین قرآن بوده است، و آیا پیغمبر نمیتوانسته است قرآن را مرتب کند، و آیات بعدی را وقتی نازل شدند، سر جایشان قرار دهد؟! (ر.ک. تاریخ قرآن. ص 62 به بعد).
[87] - ابوداود 1/544 ح 874؛ و نسایی 2/231 ح 1145.
[88]- ابوداود 2/118 ح 1398؛ و دارمی 2/557 ح 3457.
[89]- اعراف (7) آیهی 179: چرا که دلهایی دارند که با آن حقایق را دریافت نمیکنند، و چشمانی دارند که با آنها نمیبینند، و گوشهایی که با آنها نمیشنوند؛ آنان همانند چهارپایان بلکه گمراهترند. آری، آنها همان غافل ماندگانند.
[90]- ق (50) آیهی 22: به او میگویند: واقعاً که از این حال، سخت در غفلت بودی.
[91]- انبیاء (21) آیهی 1: و آنان در بیخبری رویگردانند.
[92]- احقاف (46) آیهی 5: و آنها از دعایشان بیخبرند؟
[93]- کهف (18) آیهی 28: و از آن کس که قلبش را از یاد خود غافل ساخته ایم.
[94]- نحل (16) آیهی 107: زیرا آنان زندگی دنیا را بر آخرت برتری دادند.
[95]- همان، آیهی 108: آنان کسانیاند که خدا بر دلهایشان مُهر نهاده.
[96]- نازعات (79) آیهی 40: و نفس خود را از هوس بازداشت.
[97]- روم (30) آیهی 30: آفرینش خدای تغییرناپذیر نیست.
[98]- انفال (8) آیهی 53: این کیفر بدان سبب است ک خداون نعمتی را که بر قومی ارزانی داشته تغییر نمیدهد، مگر آن که آنان آنچه را در دل دارند تغییر دهند.
[99]- ابوداود 2/81 ح 1328.
[100]- ابوداود 2/81 ح 1328.
[101]- ابوداود 2/81 ح 1329؛ و ترمذی 2/309 ح 447.
[102]- نسایی 2/177 ح 1010؛ ابن ماجه 1/439 ح 1350؛ و مسند احمد 5/149.
[103]- ابوداود 2/47 ح 1261؛ و ترمذی 2/281 ح 420.
[104]- بخاری 3/16 ح 1132؛ مسلم 1/511 ح (131-741)؛ ابوداود 2/77 ح 1317؛ و نسایی 3/208 ح 1616.
[105]- بخاری 3/22 ح 1141؛ ترمذی 3/140 ح 769؛ و مسند احمد 3/104.
[106]- نسایی 3/212 ح 1626.
[107]- از نظر لغوی و لفظی، «صحابی» منسوب به «صاحب» است و دارای معانی زیادی میباشد، اما نقطهی مشترکی در تمام معناهایی که برای آن ذکر شده است، وجود دارد و آن، این است: «ملازمت، همنشینی و اطاعت».
اما تعریف اصطلاحی آن، براساس تعاریفی که علمای اصول بیان نمودهاند، «صحابی» کسی را گویند که پیامبر ج را دیده و یا اینکه پیامبر ج او را دیده باشد. (منظور افراد نابینا میباشد، همچون ام مکتوم) و به اسلام گرویده و بر همان حالتِ ایمان فوت کرده باشد.
پس براساس این تعریف، افرادی مانند ابوجهل و ابولهب و... هر چند پیامبر ج را دیدهاند، اما جزو صحابه نیستند چون، بر ایمان نمردهاند.
شیخ ابن حجر گوید: «هر کس از پیامبر ج یک حدیث یا یک کلمه روایت کرده یا به حال ایمان او را دیده باشد، از صحابه است. هر کس با ایمان، پیامبر ج را ببیند و بر اسلام بمیرد، چه همنشینی او با پیامبر ج بسیار یا کم باشد، روایت از آن حضرت ج داشته باشد یا نه، در غزوه و جنگی شرکت کرده باشد یا نه. هر کس او را دیده و با او ننشسته یا به دلیل مانعی، او را ندیده باشد، همه و همه از صحابه هستند.» و علماء و صاحبنظران اسلامی دربارهی «تعداد صحابهی کرام» گفتهاند:
پیامبر ج مدت 23 سال فعالیت دعوت و تبلیغ را انجام داده و در این مدت توانستند افرادی را تربیت نمایند که برای همیشهی تاریخ، به عنوان اسوه و الگو و نمونه شناخته میشوند.
تعداد این افراد از سال اول تا سال بیست و سوم بعثت، رو به افزونی و نهایتاً به 124 یا 144 هزار نفر رسیده است.
تعداد صحابه در سه سال اول، 40 نفر بود. در جنگ «بدر» 313 نفر، در هنگام صلح حدیبیه 1500 نفر، در وقت فتح مکه، 10 هزار نفر، در جنگ «حنین» 12 هزار نفر، در جنگ «تبوک» 70 هزار نفر؛ و در حجة الوداع - یعنی آخرین سال زندگانی رسول خدا ج - تعداد این بزرگواران 124 یا 144 هزار نفر بوده است.
[108]- مثل اینکه پیش از سپری شدن صد سال از وفات پیامبر ج، ادعای «صحبت و همراهی با پیامبر» را نماید. ولی اگر ادعای صحبت و همراهی را در وقتی دیرتر از این نمود، در این صورت، ادعایش پذیرفتنی نیست. همانند: «رتن الهندی» که بعد از گذشت شش قرن از هجرت (ششصد سال بعد از وفات پیامبر ج) ادعای «صحبت و همراهی با پیامبر ج» نمود. و در حقیقت همچنانکه علامه ذهبی در «المیزان» ج 2 ص 54 گفته، «رتن الهندی» شیخی دروغگو و شیاد و حیلهگر و مکار است.
[109]- التقریب مع التدریب، ج 2، ص 230.
[110]- آمار آخرین صحابههای پیامبر در شهرها، عبارتند از: در فلسطین: «ابو ابی عبدالله بن عمر» در سال 74 ه. ق. در مصر: «عبدالله بن حدث زبیدی» در سال 86 ه، در کوفه: «عبدالله بن ابی اوفی» در سال 87 ه، در دمشق: «عبدالله بن مازنی اسلمی» در سال 88 در سن 94 سالگی و قبل از او در دمشق: «ابوامامه باهلی» در سال 86 ه، در مدینه: «سهل بن سعد انصاری»، در سال 91 در سن 96 سالگی و قبل از او در مدینه: «جابر بن عبدالله انصاری» در سال 74 ه، در بصره: «انس بن مالک» در سال 91 و در سن 107 سالگی، و قبل از او در بصره: «عمر بن حدیث» در سال 85 ه.
جالب است بدانید که جوانترین صحابه به اعتبار سن، به ترتیب عبارتند از: «ابوالطفیل» و «مسور بن مخرمه» که هردو در سال وفات پیامبر ج هشت ساله بودهاند؛ و «نعمان بن بشیر» که سال دوم هجری متولد گشته است. و «حسن» و «حسین بن علی» و «عبدالله بن زبیر» که سال وفات پیامبر ج نه ساله بودهاند، و «جعفر بن عبدالرحمن» در سفر حجة الوداع کودک بوده است، و «مسلمة بن مخلد خزرجی» و «عبدالله بن جعفر» و «قسم بن عباس» و «عبدالله بن عباس»، عموماً ده ساله بودهاند و «عمر بن ابی سلمه» نه ساله بوده است.
و به اعتبار طول عمر، این صحابیها، هر یک یکصد و بیست سال عمر کردهاند: «حسان بن ثابت»، «حویطب بن عبد العزی»، «مخرمة بن نوفل»، «حکیم بن حزام بن خویلد» (برادرزادهی خدیجهp)، «سعید بن یربوع قرشی» (نامبردگان فوق، هم جاهلیت و هم اسلام را درک کردهاند)، «لبید بن ربیعهی عامری»، «عاصم بن عدی عجلانی»، «سعد بن جنادهی عوفی»، «نوفل بن معاویه منتج نجدی»، «عدی بن حاتم طایی»، «نافع بن سلیمان عبدی» و «نابغهی جغدی». به نقل از سیوطی در الفیة ص 287 و کفایهی خطیب صص 56-76.
[111]- به هر حال گروهی از دانشمندان اسلامی، احوال صحابه را به طور مستقل و جداگانه، یا در ضمن مجموعهای از مجموعهها تدوین و گردآوری نمودهاند. کتابهایی که به طور مستقل در شرح حال صحابه، تألیف و نشر یافتهاند، عبارتند از:
الف) «الاستیعاب فی اسماء الاصحاب»، تألیف حافظ ابی عمرو یوسف بن عبدالله، معروف به ابن عبدالبر قرطبی (متوفی 463 ه) که ترجمهی 3500 تن از صحابه را حاوی است.
ب) «اسد الغابة فی معرفة الصحابة»، تألیف ابن اثیر (متوفای 630 ه) که شامل ترجمهی 7554 صحابی است. این کتاب توسط شمس الدین محمد بن احمد ذهبی (م 748 ه) مختصر شده و مؤلف نام آن را «تجرید اسماء الصحابة» گذارده و شامل ترجمهی 8866 تن از صحابهی رسول اکرم است. ذهبی در این کتاب، نام کسانی را که در «اسد الغابة» نیامده نیز از خود اضافه کرده است.
ج) «الاصابة فی تمییز الصحابة»، تألیف شیخ الاسلام شهاب الدین احمد بن علی بن محمد، معروف به ابن حجر عسقلانی (متوفی 852).
د) «طبقات ابن سعد» (طبقات الصحابة و التابعین)، تألیف ابو عبدالله احمد بن سعد زهری که کاتب واقدی، مورخ مشهور بوده و خود معروف به ابن سعد است. کتاب مزبور - چنانکه از اسم آن پیداست - اختصاص به صحابه نداشته و تابعین نیز، طی آن ترجمه شدهاند.
سه کتاب اول به ترتیب حروف الفبای نام صحابه است که معمولاً در آخر کتاب، فصلی اختصاص به صاحبان کنیه و لقب - که لقب و کنیهشان از نام آنها بیشتر اشتهار داشته - داده شده، ولی کتاب اخیر، صحابه و تابعین را به طرز خاصی دستهبندی کرده که عبارت است از:
1) سیرهی پیامبر اکرم ج 2) غزوات آن حضرت ج و وقایع زمان آن جناب تا رحلت، و شرح حال کسانی که از صحابه که در مدینهی منوره فتوا میدادند و یا قرآن را جمعآوری و تدوین کرده بودند. 3) در بدریین 4) درمهاجرین و انصاری که قبل از فتح مکه، اسلام آورده ولی در بدر شرکت نجسته بودند. 5) در اسامی تابعین از اهل مدینه. در صحابهی طائف، یمن، یمامه، بحرین. 6) در کوفیان از صحابه و تابعین 7) در صحابه و تابعین از اهالی بصره، شام، مصر و دیگر شهرهای اسلامی. 8) در نساء (زنان).
[112]- بخاری این حدیث را از عبدالله بن مغفل نقل نموده است:2/43 ح 563، مسنداحمد 5/55.
[113]- این حدث را مسلم از ابن عمرنقل کرده است: 1/445 ح (229-644)، نسایی 1/270 ح 541، ابن ماجه 1/230 ح 704، مسنداحمد 2/10.
[114]- نور/ من الآیة 58.
[115]- ابوداود 2/154 ح 1466؛ ترمذی 5/167 ح 2923؛ نسایی 3/214 ح 1629؛ و مسند احمد 6/300.