باب (33)
ترغیب و تشویق کردن بر شب زندهداری با گزاردن نماز تهجّد
باب (33) ترغیب و تشویق کردن بر شب زندهداری با گزاردن نماز تهجّد
1219 - [1] (مُتَّفق عَلَیهِ)
عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ أَنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسلم قَالَ: «یَعْقِدُ الشَّیْطَانُ عَلَى قَافِیَةِ رَأْسِ أَحَدِکُمْ إِذَا هُوَ نَامَ ثَلَاثَ عُقَدٍ یَضْرِبُ عَلَى کُلِّ عُقْدَةٍ: عَلَیْکَ لَیْلٌ طَوِیلٌ فَارْقُدْ. فَإِنِ اسْتَیْقَظَ فَذَکَرَ اللهَ انْحَلَّتْ عُقْدَةٌ فَإِنْ تَوَضَّأَ انْحَلَّتْ عُقْدَةٌ فَإِنْ صَلَّى انْحَلَّتْ عُقْدَةٌ فَأَصْبَحَ نَشِیطًا طیب النَّفس وَإِلَّا أصبح خَبِیث النَّفس کسلانا»([1]).
1219- (9) ابوهریره س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «شیطان، پس گردن هریک از شما هنگامی که بخوابد، سه گره میزند و به هنگام بستن هر گرهی، میگوید: «شبی دراز داشته باشی؛ بخواب» (یا «شب، طولانی است؛ بخواب»).
پس اگر بیدار شد و خداوند را یاد کرد، یک گره گشوده میشود؛ و اگر وضو گرفت، گره دیگر گشوده میشود و اگر نماز گزارد، همهی گرهها گشوده میشوند و صبح، با نشاط و سبک جان خواهد بود و در غیر این صورت، کسل و گران جان خواهد بود»؛ [یا به تعبیری دیگر؛ «هر یک از شما، وقتی میخوابد، شیطان بر اعصابش مسلّط میگردد و تنبل و کسل میشود، انگار که شیطان سرش را به ریسمانی محکم بسته و سه گره بر آن زده است تا گشوده نشود؛ وقتی که میخواهد برای نماز شب بلند شود، شیطان به او میگوید: «هنوز وقت زیادی از شب نگذشته است، از این رو فعلاً بخواب»؛ امّا اگر به وسوسهی شیطان توجّه نکند و بیدار شود و به ذکر خدا مشغول گردد، مقداری قوّت و نیرو میگیرد، انگار که یکی از گرهها گشوده شده است و اگر بلند شود و وضو بگیرد، نشاط بیشتری کسب میکند، گویی که گرهی دیگری از گرههای شیطان نیز گشوده شده است؛ و چنانچه نماز بخواند، به طور کامل با نشاط و سرحال میشود، مثل این که در چنین حالی، آخرین گرهی شیطانی باطل میشود و انسان احساس شادی و آرامش درونی مینماید؛ امّا اگر تسلیم وسوسههای شیطان شود، سستی و تنبلی بر او غلبه میکند و درونش ناآرام و متشنّج خواهد شد»].
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: «یعقد»: گره میزند؛ گره میبندد.
«قافیة»: پس گردن؛ قسمت آخر سر.
«عقدة»: گره؛ پیچیدگی.
«علیک لیل طویل»: شب طولانی داشته باشی؛ شب، طولانی است، بخواب.
گر چه در مورد اهمّیت این نماز پربرکت (نماز تهجّد)، همان چند روایت فوق کافی به نظر میرسد، ولی این نکته قابل ذکر است که در روایاتِ اسلامی آن قدر اهمیت به این عبادت داده شده است که دربارهی کمتر عبادتی چنین سخن گفته شده است. دوستان حق، و رهروان راه فضیلت به این عبادت بیریا که قلب را روشنایی و دل را نور و صفا میبخشد، همواره اهمیت بسیار میدادند.
غوغای زندگی روزانه از جهات مختلف، توجّه انسان را به خود جلب میکند و فکر آدمی را به وادیهای گوناگون میکشاند، به طوری که جمعیت خاطر و حضور قلب کامل، درآن بسیار مشکل است؛ اما در دل شب و به هنگام سحر و فرو نشستن غوغای زندگی مادی، و آرامش روح و جسم انسان در پرتو مقداری خواب، حالت توجه و نشاط خاصّی را به انسان میدهد که بینظیر است.
آری در این محیط آرام و به دور از هرگونه ریا و تظاهر و خودنمایی و توأم با حضور قلب، حالت توجّهی به انسان دست میدهد که فوق العاده روح پرور و تکامل آفرین است.
به همین دلیل، دوستان خدا همیشه از عبادتهای آخر شب برای تَصفیهی روح و حیات قلب و تقویت اراده و تکمیل اخلاص، نیرو میگرفتهاند.
در آغاز اسلام نیز پیامبر ج با استفاده از همین برنامهی روحانی، مسلمانان را پرورش داد و شخصیت آنها را آنقدر بالا برد که گویی دیگر آن انسانهای سابق نیستند؛ یعنی از آنها انسانهای تازهای آفرید که مصمّم، شجاع، با ایمان، پاک و با اخلاص بودند.
آری پیامبر ج به هنگامی که چشم غافلان در خواب بود، مقداری از شب را بیدار میشد؛ و در آن هنگام که برنامههای عادی زندگی روزانه تعطیل میگشت و شواغل فکری به حداقل میرسید، و آرامش و خاموشی همه جا را فرا میگرفت و خطر آلودگی عبادت به ریا کمتر وجود داشت، و خلاصه بهترین شرایطِ حضور قلب فراهم است، با تمام وجودشان روبه درگاه معبود میآورد و سر بر آستان معشوق میسایید، و آنچه در دل داشت با خداوند متعال درمیان میگزارد؛ با یاد او زنده بود و پیمانهی قلب خویش را از مهر او لبریز و سرشار داشت.
ممکن است بعضی همیشه توفیق بهرهگیری از این عبادت پُر برکت و روح پرور و تعالی بخش را نداشته باشند، ولی چه مانعی دارد که در برخی از شبها که این توفیق حاصل است بهرهگیرند و در آن هنگام که خاموشی همه جا را فرا گرفته و اشتغالات روزانه همه تعطیل است، و کودکان در خواباند، و محیط آمادهی حضور قلب و راز و نیاز با خدا است، برخیزند و به درِ خانهی خدا روند و دل را به نورِ عشق دوست، روشن سازند.
«فان استیقظ فذکر الله انحلّتّ عُقدة»:
نماز و دعا و ذکر و یاد خدا، گرهگشای هر چالش و دغدغه و سدّی نیرومند در مقابل شیطان و وسوسههای اوست:
به راستی، هرگاه نماز با شرایط خود انجام شود، انسان را در عالمی از معنویت و روحانیت فرو میبرد که پیوندهای ایمانی او را با خدا چنان محکم میسازد که آلودگیها و آثار گناه را از دل و جان او شستشو میدهد. نماز، ایشان را در برابر گناه بیمه میکند و زنگار گناه را از آینهی دل میزداید و جوانههای ملکات عالی انسانی را در اعماق جان بشر میرویاند و ارادهی انسان را قوی و قلب را پاک و روح را تطهیر میکند.
نماز موجی از معنویت را در وجود انسان ایجاد میکند، موجی که سد نیرومندی در برابر گناه ومعصیت پروردگار محسوب میشود، نماز وسیلهی شستشو از گناهان و مغفرت و آمرزش الهی است. و انسان را دعوت به توبه و اصلاح گذشته میکند. نماز سدی در برابر گناهان آینده است که روح ایمان را در انسان تقویت میکند و نهال تقوا و خداترسی را در دل پرورش میدهد. نماز غفلت زدا است که مرتباً به انسان در روزی پنج مرتبه اخطار میکند، هشدار میدهد، هدف آفرینش او را خاطر نشان میسازد، موقعیت او را در جهان به او گوشزد میکند، خودبینی و کِبر را درهم میشکند، پردههای غرور و خودخواهی را کنار میزند و تواضع و فروتنی، خشوع و خضوع، و ایثار و فداکاری را به ارمغان میآورد.
نماز، وسیلهی پرورش فضائل اخلاقی و تکاملی معنوی انسان است، نماز است که انسان را از جهان محدود ماده و چهاردیواری عالم طبیعت بیرون میبرد و به ملکوت آسمانها دعوت میکند و با فرشتگان هم صدا و همراز میسازد تا خود را بدون نیاز به هیچ واسطه، در برابر خدا میبیند و با او به گفتگو برمیخیزد.
این از یک سو؛ و از سوی دیگر، همیشه اضطراب و نگرانی در عرصههای مختلف زندگی (مادّی و معنوی، دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی، سیاسی و نظامی، فرهنگی و اقتصادی، اخلاقی و خانوادگی و..). یکی از بزرگترین بلاهای زندگی انسانها بوده و هست و عوارض ناشی از آن، در زندگی فردی و اجتماعی، به طور کامل، محسوس و ملموس است.
همیشه آرامش، یکی از گمشدههای مهم بشر بوده و به هر دری میزند، تا آن را پیدا کند؛ و همه به دنبال «فاصبح نشیطاً طیّب النفس» هستند.
تاریخ بشر پر است از صحنههای غمانگیزی که انسان برای تحصیل آرامش و فراچنگ آوردن آن، به هر چیز دست انداخته و در هر وادی گام نهاده و تن به انواع اعتیادها داده است؛ ولی اسلام و قرآن و حدیث، مطمئنترین و نزدیکترین راه را برای بشر، نشان داده و گفتهاند: «نماز و دعا و ذکر و یاد خدا، گرهگشای هر چالش و دغدغه و سدّی نیرومند در مقابل شیطان و وسوسههای اوست».
توضیح این که: گاهی اضطراب و نگرانی، به خاطر آیندهی تاریک و مُبهمی است که در برابر فکر انسان خودنمایی میکند؛ احتمال زوال نعمتها، گرفتاری در چنگال دشمن، ضعف و بیماری، ناتوانی و درماندگی و احتیاج، همه و همه، انسان را رنج میدهد؛ امّا ایمان به خداوند و روی آوردن به دعا و نماز و ذکر و یاد خدا، اینگونه نگرانیها و افکار نامطلوب شیطانی را از میان میبرد و بدو آرامش میبخشد که تو در برابر حوادث آینده، درمانده نیستی، بلکه خدایی توانا، قادر و مهربان، با توست.
هرگاه گذشتهی تاریک زندگی، فکر انسان را به خود مشغول میدارد و هماره او را نگران میسازد؛ نگرانی از گناهانی که انجام داده است؛ از کوتاهیها و لغزشها؛ امّا توجه به این که خداوند، بخشنده، توبهپذیر، مهربان و با گذشت است، بدو آرامش میدهد و بدو میگوید: عذر تقصیر به پیشگاه پروردگار جهانیان، پیش کن و از گذشتهی خویش، از او عذرخواهی کن، و در مقام جبران برآی که او بخشنده و توانا و قادر و مهربان و با گذشت و توبهپذیر است.
و گاه ضعف و ناتوانی انسان در برابر عوامل طبیعی و گاه در مقابل انبوه دشمنان داخلی و خارجی، او را نگران و پریشان میسازد و با خود میگوید: من در برابر این همه دشمن نیرومند در میدان کارزار و جهاد، چه کنم؟ و یا در مبارزات دیگر، چه میتوانم انجام دهم؟
امّا هنگامی که به یاد خدا میافتد و با نماز و شب زندهداری، متّکی به قدرت و رحمت او میشود؛ قدرتی که برترین قدرتها است و هیچ چیز در برابر آن یارای مقاومت و ایستادگی ندارد، قلبش آرام میگیرد و با خود میگوید: آری؛ من تنها نیستم، من در سایهی لطف و رحمت خدا، بینهایت قدرت دارم.
قهرمانیهای مجاهدان راه خدا در جنگهای صدر اسلام و سلحشوریهای اعجابانگیز و خیرهکنندهی آنان - حتّی در آنجایی که تک و تنها بودهاند - بیانگر آرامشی است که در سایهی ایمان به خدا و عبادت او پیدا شده است.
و گاهی نیز ریشهی نگرانیهای آزاردهندهی انسان و اساس افکار نامطلوب شیطانی، احساس پوچ زندگی و بیهدف بودن آن است؛ ولی آن کس که به خدا ایمان دارد و مسیر تکاملی زندگی را به عنوان یک هدف بزرگ پذیرفته است و تمام برنامهها و حوادث زندگی را در همین خط میبیند، در آن صورت نه از زندگی، احساس پوچی میکند و نه همچون افراد بیهدف و مُردّد، سرگردان و مضطرب و حیران و ویلان و افتان و خیزان است.
و گاه اتفاق میافتد که انسان برای رسیدن به یک هدف، زحمت زیادی را متحمل میشود، امّا کسی را نمیبیند که برای زحمت او ارج نهد و قدردانی و تشکّر کند؛ این ناسپاسی، او را به شدّت، رنج میدهد و در یک حالت اضطراب و نگرانی فرومیرود؛ امّا هنگامی که با دعا و نیایش و ذکر و یاد خدا، احساس کند که کسی از تمام تلاشها و کوششهایش آگاه است و به همهی آنها ارج مینهد و برای همه، پاداش میدهد، دیگر چه جای نگرانی و ناآرامی است؟
و گاه، سوء ظنها و توهمّها و خیالهای پوچ و بیمحتوا، یکی دیگر از عوامل نگرانی است که بسیاری از مردم در زندگی خود از آن رنج میبرند؛ ولی چگونه میتوان انکار کرد که توجه به خدا و لطف بیپایان او و دستور به حُسن ظن - که وظیفهی هر فرد با ایمانی است - این حالت رنجآور را از بین میبرد و آرامش و اطمینان، جای آن را میگیرد.
و گاه، دنیاپرستی و دلباختگی در برابر زرق و برق زندگی مادّی، یکی از بزرگترین عوامل اضطراب و نگرانی انسانها است؛ تا آن جا که گاهی عدم دستیابی به رنگ خاصّی از لباس یا کفش و کلاه و یا یکی دیگر از هزاران وسایل زندگی، ساعتها و یا روزها و هفتهها، فکر دنیاپرستان را ناآرام و مُشوّش میدارد.
امّا، توجه به خدا (با ذکر و یاد او و با دعا و نماز) و توجه به آزادگی مؤمن که همیشه با «زهد و پارسایی سازنده» و عدم اسارت در چنگال زرق و برق زندگی مادّی همراه است، به همهی این اضطرابها و افکار نامطلوب شیطانی و وسوسههای ویرانگر اهریمنی پایان میدهد و نرسیدن به یک وسیلهی مادّی یا از دست دادن آن، نمیتواند آرامش روحی انسان را برهم زند و طوفانی از نگرانی و وسوسه را در قلب و فکر او ایجاد کند.
و گاه، ترس و وحشت از مرگ، همیشه روح انسان را آزار میدهد و طوفانی از نگرانی و وسوسه را در قلب و فکر او ایجاد میکند؛ و از آن جا که امکان مرگ تنها در سنین بالا نیست، بلکه در سنین دیگر - به ویژه به هنگام بیماریها، جنگها و ناامنیها - وجود دارد، این نگرانی میتواند جنبهی عمومی پیدا کند.
ولی اگر ما مسلمانان، از نظر جهانبینی، مرگ را به معنای «فنا و نیستی و پایان همه چیز» بدانیم (همانگونه که مادّیگرایان جهان، میپندارند)، در آن صورت این اضطراب و نگرانی، به طور کامل به جا است و باید از چنین مرگی که نقطهی پایان همهی آرزوها و موفقیتها و خواستههای انسان است، ترسید و از آن وحشت داشت؛ امّا هرگاه در سایهی ایمان به خدا و توجه به او، مرگ را دریچهای به یک زندگی وسیعتر و والاتر بدانیم و گذشتن از گذرگاه مرگ را همچون عبور از دالان زندان و رسیدن به یک فضای آزاد تصور کنیم، دیگر این نگرانی و وسوسههای بیجا و افکار نامطلوب، بیمعنا خواهد بود، بلکه چنین مرگی - هرگاه در مسیر انجام وظیفه بوده باشد - دوستداشتنی و خواستنی خواهد بود.
به هر حال، اکنون که دانستیم این عوامل در برابر ایمان به خدا و توجه به او و ذکر و یاد او، ذوب و بیرنگ و نابود و تباه میگردد، از دل و جان تصدیق خواهیم کرد که «نماز و دعا و ذکر و یاد خدا، گرهگشای هر چالش و دغدغه و سدّی نیرومند در مقابل شیطان و افکار و تبلیغات و وسوسههای او» خواهد بود؛ و این حقیقتی است که حدیث ابوهریره، آن را به طور کامل، به تصویر کشیده است.
1220 - [2] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)
وَعَنِ الْـمُغِیرَةِ قَالَ: قَامَ النَّبِیُّ ج حَتَّى تَوَرَّمَتْ قَدَمَاهُ فَقِیلَ لَهُ: لِمَ تَصْنَعُ هَذَا وَقَدْ غُفِرَ لَکَ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکِ وَمَا تَأَخَّرَ؟ قَالَ: «أَفَلَا أَکُونُ عَبْدًا شَکُورًا»([2]).
1220- (2) مغیرة بن شعبه س گوید: رسول خدا ج آن قدر نماز شب گزاردند که پاهایشان وَرَم و آماس کرد. بدیشان گفته شد: چرا به خویشتن این همه رنج و مشقّت میدهید، حال آن که گناهان پیشین و پسین شما بخشوده شده است؟ آن حضرت ج فرمودند: «آیا نباید بندهای سپاسگزار باشم»؟
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: «قام النبی ج»: غالباً پیامبر اکرم ج برای نماز شب برخاستند؛ چرا که در روایتی دیگر آمده است: «انّ النبیّ ج کان یقوم من اللیل حتّی تتفطّر قد ماه...»؛ «پیامبر خدا ج شب را به عبادت میایستادند تا اندازهای که پاهایشان آماس میکرد...». این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند.
«تورّمت»: ورم کرد؛ باد کرد؛ متورّم شد؛ پُف کرد؛ آماس نمود؛ برآمده شد.
«ما تقدّم من ذنبک»: گناهان پیشین تو.
«ما تأخّر»: گناهان پسین.
علماء بر غیر ممکن بودن وقوع کفر از پیامبران چه قبل از بعثت و چه بعد از آن اتفاق نظر دارند. و هم چنین متفق القولند که انبیاء بعد از بعثت، مرتکب گناه کبیره و صغیره نمیشوند؛ چرا که موجب نفرت و انزجار مردم از آنها میشود و این، مصلحت و هدف از آمدن آنان را از بین میبرد؛ از این رو، پیامبران کارهای پست یا آنچه را که موجب نفرت مردم از آنها میشود مانند: زنا و دروغ و خیانت و... را انجام نمیدهند.
بنابراین تمام اخباری که راجع به پیامبران آمده است و ظاهراً دلالت بر گناه میکنند (مقصود گناهی نیست که دیگران انجام میدهند، لذا) از ظاهر آنها عدول کرده و تأویل میشوند. و یا اینکه تعبیر گناه از باب مقایسهی مفضول نسبت به اَفضل است و گفتهی امام جُنید، از این نوع است که: «حسنات الابرار سیئات المقربین»؛ «حسنات و نیکی نیکوکاران، برای مقرّبین گناه محسوب میشود». چون مقام والای مقرّبین اقتضاء میکند اعمالی بالاتر و عالیتر از اعمال نیکوکاران انجام دهند.
بنابراین، آیات و احادیثی که درمورد حضرت محمد ج آمده است و دلالت بر گناه او میکنند، مانند: ﴿وَٱسۡتَغۡفِرۡ لِذَنۢبِکَ﴾ [محمد: 19]؛ «برای گناهان خود طلب آمرزش کن»؛ و ﴿لِّیَغۡفِرَ لَکَ ٱللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنۢبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ﴾ [الفتح: 2]؛ «تا خداوند گناهان گذشته و آیندهی تو را ببخشاید».
اینگونه آیات حمل بر ترک اَولی و اَفضل میشود؛ زیرا اگر پیامبر ج اَولی را ترک کند، گناه [به معنای عرفی] نیست، بلکه به مثابهی گناه است.
به هر حال، علماء و دانشوران اسلامی، داشتن مقام عصمت را برای همهی پیامبران واجب دانستهاند و همهی آنها بر غیرممکن بودن وقوع کفر از پیامبران چه قبل از بعثت و چه بعد از بعثت اتفاق نظر دارند و همچنین متفق القولند که انبیاء بعد از بعثت نیز از هر گناه (صغیره و کبیره) معصوم هستند و اینکه بعضی گفتهاند که گناه صغیره از آنها سر میزند، نزد جمهور امت صحیح نیست([3]).
پس به هیچ وجه لایق نیست که از یکی از انبیاء گناهی سر بزند که مخلّ به مروّت و آبروی آنان باشد و آنان را از محل اعتبار ساقط کند.
چرا که پیامبران الگو و سرمشق بشریتاند و اگر از آنها کارهای پست که موجب نفرت مردم است سر بزند و خلاف رضای خدا باشد، اطمینانی بر گفتار و کردارشان باقی نمیماند و مردم به آنها اعتماد نمیکنند و اگر پیامبران مورد اعتماد و اطمینان دیگران قرار نگیرند، جایی برای پذیرش دین و آئین الهی و کتابهای آسمانی و پند و اندرزهای رحمانی باقی نخواهد ماند. بنابراین تمام اخباری که راجع به پیامبران آمده است و ظاهراً دلالت بر گناه میکنند، مقصود گناهی نیست که دیگران انجام میدهند و هرگز این خطاها مربوط به امور اعتقادی و اخلاقی نبوده و چیزهایی نبوده است که زشت و قبیح به شمار آید، بلکه مربوط به کارهای دنیوی و سیاستهای دنیایی امم بوده است که عادتاً و معمولاً دیدگاهها و تقدیر و تخمین و ارزیابی در آن متفاوت است.
و گاهی پیامبران خود را نسبت به حق خداوند مقصر به حساب میآورند، چون آنان عارفتر و داناترین مردم به جلال ذات و عظمت خداوند بر بندگانش بودهاند و میدانستند که امتها هر اندازه تلاش کنند از وفای به حق خدا و بدانچه شایستهی وی است، عاجز و ناتوانند و لذا به قصور خویش اعتراف کردهاند.
«ما عرفناک حق معرفتک وما عبدناک حق عبادتک؛»
«ما آنگونه که شایستهی معرفت توست، ترا نشناختیم و آنگونه که شایستهی پرستش تو است، ترا پرستش نکردیم».
و هرگاه این اندازه را در حق خود گناه و معصیت به حساب آورده باشند، آن را مستلزم استغفار دانستهاند و در پیشگاه خداوند به استغفار پرداختهاند. پس استغفار پیامبران از خطاها و گناهانی نیست که ما مرتکب آن میشویم و آنچه که خلاف آن را به وهم ما القاء میکند، نباید بدان اهمیت داد، زیرا حقیقت آن برتر از افهام و اوهام تودهی مردم است و تفصیل این موضوع را باید از جای دیگر جست([4]).
حال شاید در ذهن کسی این سؤال ایجاد شود که آیا حضرت آدم÷مطابق این حدیث مرتکب معصیتی شد یا خیر؟
در پاسخ به این سؤال میتوان چند جواب داد:
یکی اینکه آنچه آدم÷مرتکب شد «ترک اولی» و یا به عبارت دیگر «گناه نسبی» بود، نه «گناه مطلق».
ناگفته نماند که «گناه» بر دو قسم است؛ گناه مطلق و گناه نسبی.
گناه مطلق: گناهی است که از هرکس سرزند، گناه است و در خور مجازات (مانند: شرک، کفر، ظلم و ستم و..).
گناه نسبی آن است که گاهی بعضی اعمال مباح و یا حتی مستحب در خور افراد بزرگ نیست، آنها باید از این اعمال چشم بپوشند و به کار مهمتر پردازند. در غیر این صورت «ترک اولی» کردهاند.
فی المثل برای ساختن یک بیمارستان از مردم تقاضای کمک میشود، شخص کارگری مزد یک روزش را که گاه چند تومان بیشتر نیست، میدهد. این عمل نسبت به او ایثار و حسنه است و کاملاً مطلوب. اما اگر یک ثروتمند این مقدار کمک کند، نه تنها این عمل نسبت به او پسندیده نیست که گاه در خور ملامت، مذمت و نکوهش نیز هست. با این که از نظر اصولی نه تنها کار حرامی نکرده، بلکه ظاهراً مختصر کمکی نیز به کار خیر نموده است.
این همان چیزی است که میگوییم «حسنات الابرار سیئات المقربین» حسنات نیکان، گناهان مقربان است. و نیز این همان چیزی است که به عنوان «ترک اولی» معروف شده است و ما آن را به عنوان «گناه نسبی» یاد میکنیم که نه گناه است و نه مخالف مقام عصمت. چرا که اعمالی که از بزرگان درگاه پروردگار سر میزند، با موقعیت ممتازشان سنجیده میشود و گاهی با مقایسه به آن، کلمه «عصیان» و «ذنب» [گناه] بر آن اطلاق میگردد.
فیالمثل: نمازی که ممکن است از یک فرد عادی، نماز ممتازی باشد، برای اولیاء حق، گناه محسوب شود. زیرا یک لحظه غفلت در حال عبادت، برای آنها شایسته نیست. بلکه باید با توجه به علم و تقوا و موقعیتشان به هنگام عبادت، غرق در صفات جلال و جمال خدا باشند. سایر اعمال آنها غیر از عبادات نیز چنین است و با توجه به موقعیت آنها سنجیده میشود. به همین دلیل، اگر یک «ترک اولی» از آنها سر زند، مورد عتاب و سرزنش پروردگار قرار میگیرند.
و نهی آدم÷ از درخت ممنوعه، نیز یک نهی تحریمی نبود، بلکه نهی از ترک اولی بود، ولی با توجه به موقعیت آدم÷با اهمیت تلقی شد و ارتکاب مخالفت با این نهی (هرچند نهی کراهتی بود) موجب چنان مؤاخذه و مجازاتی از طرف خدا گردید([5]).
«افلا اکون»: آیا نباشم از زمرهی...
«شکوراً»: سپاسگزار؛ قدردان.
به هر حال؛ قلب پیامبر ج با خدا پیوند داشت و او در هر کاری و هر وقتی با وی بود. عبادت و بندگی خدا را دوست میداشت؛ شب به شب زندهداری و گزاردن نماز میپرداخت و قسمتی از روز را هم صرف آن میکرد. نور چشم و لذّتش را در نماز مییافت.
آنچه نظر محقّقان و اندیشمندان جهان را در زندگی پیامبر ج به خود جلب کرده و میکند، همین جمع شگفتآوری است که پیامبر ج میان عبادت و پرداختن به امور دنیایی ایجاد کرده بود. آن حضرت ج با وجودی که به بالاترین مراتبِ عبادت و بندگی خدا رسیده بود، باز هم زندگی بسیاری از فقرا و افراد خانوادهاش را تأمین میکرد؛ در مورد پرداختن به امور دنیایی با تلاش و فعالیت میزیست؛ با یک امّت مقابله مینمود؛ حکومت نو ظهور و تازه به قدرت رسیدهای را در اَنظار جهانیان اداره میکرد؛ به نزد پادشاهان سفیر میفرستاد و آنان را به دین خود فرا میخواند؛ گروهها و هیئتهای نمایندگی را به حضور میپذیرفت و آنها را گرامی میداشت؛ سریهها به اطراف و اکناف میفرستاد و خود فرماندهی را به عهده میگرفت؛ و با پیروان سایر ادیان دیگر و نیز با زمامداران و قدرتمندان به بحث و مجادله میپرداخت؛ آمادهی پیروزی میشد و در عین حال برای این که مبادا شکست بخورد احتیاط میکرد؛ کارگزاران را تعیین میکرد، و مالها را جمعآوری مینمود؛ و خودش آن را تقسیم میکرد و میفرمود: اگر من دادگری نکنم چه کسی دادگری میکند؟ و به تبیین دین خدا برای مردم میپرداخت؛ موارد مجمل وحی را بسط و شرح میداد و جاهای دشوار را توضیح میداد، و سنّتها وضع میکرد، و از اصل مسایل، فروع آن را بیرون میکشید، و آنچه را خداوند او را از آن آگاه نکرده بود به آنچه او را از آن آگاهانیده بود، برمیگرداند.
در حالیکه او در همهی این حالات، اعمال روزانهای را که مردمان جهان بدان مبادرت میورزند، انجام میداد و در میان همهی این رنجها و گرفتاریها، پیامبر ج شب و روز به صورت عابدی پدیدار میگردد که راز و نیاز او با خدا بیشتر از آنهایی است که در شکاف کوهها بدین کار میپردازند.
این جمع و ربط بین دین و دنیا از پیامبر ج الگویی مستقل و یکتا و ممتاز و بینظیر در تاریخ بشر پدید میآورد.
اوقات روزانهاش را به سه قسمت تقسیم میکرد: یکی برای عبادت؛ یکی برای مردم و یکی برای خانوادهاش؛ و اگر امور مردم نیازمند وقت بیشتری میبود، از وقت مخصوص خانوادهاش میکاست، و وقتی را که ویژهی عبادت خداوند بود محفوظ نگاه میداشت، و بر این امر به گونهی شگفت انگیزی مواظبت مینمود به طوری که چه یاران و چه دشمنان خویش را بیشتر به حیرت و شگفتی وا میداشت.
این است پیامبر اکرم ج که در بندگی و عبادتش به بالاترین مراتب اخلاص، و اوج کوشش برای اطاعت خدا و دوستی او و قیام همیشگی در پیشگاه حق رسید. و در مورد امور دنیا به جایی رسید که توانست بر ویرانههای بیبند و باری، حکومتی تشکیل دهد و دردِ پریشانی و تباه را در جامه ریشه کن سازد. براستی که همهی اهداف زندگی، با کاملترین وجه ممکن در وجود او تمرکز یافت و به هم پیوست.
1221 - [3] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)
وَعَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: ذُکِرَ عِنْدَ النَّبِیِّ ج رَجُلٌ فَقیل لَهُ مازال نَائِمًا حَتَّى أَصْبَحَ مَا قَامَ إِلَى الصَّلَاةِ قَالَ: «ذَلِکَ رَجُلٌ بَالَ الشَّیْطَانُ فِی أُذُنِهِ» أَو قَالَ: «فِی أُذُنَیْهِ»([6]).
1221- (3) عبدالله بن مسعود س گوید: پیش رسول خدا ج از فردی سخن به میان آمد. برای پیامبر ج گفته شد: او تا صبح میخوابد (و تمامی شب را به خواب سپری میکند) و برای نماز، بیدار نمیشود. رسول خدا ج فرمودند: «این، مردی است که شیطان در گوش - یا گوشهای - او ادرار کرده است».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح:
«فقیل له»: ضمیر «له» را به چند مورد میتوان اِرجاع داد:
به پیامبر ج؛ یعنی برای پیامبر ج چنین گفته شد که...
در حق آن فرد چنین گفته شد که...
به خاطر آن مرد، گفته شد که...
«بال الشیطان فی اذنه»: این عبارت، کنایه از آن است که شیطان او را فریب داده و گوشهایش را از شنیدن اوامر و فرامین الهی، تعالیم و آموزههای نبوی، احکام و دستورات شرعی و حقایق و مفاهیم والای قرآنی، کر نموده و گوشهایش را فاسد و تباه کرده است. در حقیقت، چنین افرادی، قلبها و نیروی فکر و عقلی دارند که با آن درک و اندیشه نمیکنند و با این که استعداد تفکّر دارند و همچون چهارپایان، فاقد شعور نیستند، در عین حال، از این وسیلهی سعادت بهره نمیگیرند و فکر نمیکنند و در عوامل و نتایج حوادث، اندیشه نمینمایند و این وسیلهی بزرگ رهایی از چنگال هرگونه بدبختی را بلااستفاده در گوشهای از وجودشان رها میسازند.
دیگر این که چشمهای روشن و حقیقتبین دارند امّا با آن، چهرهی حقایق را نمینگرند و همچون نابینایان از کنار آن میگذرند و با داشتن گوش سالم، سخنان حق را نمیشنوند و همچون کران، خود را از شنیدن سخن حق، محروم میسازند.
این افراد، در حقیقت همچون چهارپایانند؛ چرا که امتیاز آدمی از چهارپایان در فکر بیدار و چشم بینا و گوش شنوا است که متأسفانه آنها، همه را از دست دادهاند؛ بلکه آنها از چهارپایان گمراهتر و پستتر میباشند؛ چرا که چهارپایان، دارای این استعدادها و امکانات نیستند، ولی آنها با داشتن عقل سالم و چشم بینا و گوش شنوا، امکان همهگونه ترقّی و تکامل را دارند؛ امّا بر اثر هواپرستی و گرایش به پستیها، این استعدادها را بلااستفاده میگذارند و بدبختی بزرگ آنان از همین جا آغاز میگردد.
و در حقیقت، اینها، افراد غافل و بیخبری هستند؛ از این رو، در بیراهههای زندگی سرگردانند؛ چشمهی آب حیات، در کنار دستشان است، ولی از تشنگی فریاد میکشند؛ درهای سعادت در برابر رویشان باز است، امّا حتّی به آن نگاه نمیکنند و با دست خود، وسایل بدبختی خویش را فراهم میسازند و نعمتهای گرانبهای «عقل» و «چشم» و «گوش» را به هدر میدهند.
چنین افرادی، تنها به خواب و خور و شهوت جنسی میپردازند و درست همانند ملّتهایی هستند که تحت شعارهای فریبندهی انسانی، آخرین هدف عدالت اجتماعی و قوانین بشری را رسیدن به آب و نان و یک زندگی مرفّه مادّی میپندارند.
و بدین ترتیب، چشمی که پرهیزگاران با آن، آیات خدا را میدیدند و گوشی که سخنان حق را با آن میشنیدند و قلبی که حقایق را به وسیلهی آن درک میکردند، در این افراد از کار افتاده است؛ عقل و چشم و گوش دارند، ولی قدرت «درک» و «دید» و «شنوایی» ندارند؛ چرا که اعمال زشتشان و بیتوجهی و سهلانگاریشان، پردهای شده است در برابر این ابزار شناخت و وسیلهای شده است بر تسلّط شیطان بر آنها.
«تأثیر نماز تهجّد و شب زندهداری در صحّت و سلامتی»:
حضرت ابوهریره س از پیامبر اکرم ج روایت میکند: «وقتی که میخوابید، شیطان بالای سر شما میایستد و بر آن سه گره میزند و هر گرهی که میزند چنین میگوید: بخواب که شب دراز است. اگر شخص بیدار شود و به یاد و ذکر خدا مشغول شود، آن گره باز خواهد شد و اگر وضو بگیرد و به نماز خواندن مشغول شود، بقیهی گرهها نیز باز خواهد شد. در نتیجه با حالتی شاد و سرحال شب را به صبح میرساند و اگر به سخن شیطان گوش فرا دهد و بخوابد با سستی و کسالت مواجه خواهد شد.»([7]) برخی از دانشمندان اسلامی این حدیث را بر فضیلت نماز فرض حمل کردهاند ولی اکثریت آن را بر قیام و نماز شب اطلاق کردهاند. در حدیث دیگر آمده است: «عَلَیْکُمْ بِقیامِ اللَّیلِ فَإِنَّهُ دَأْبُ الصّالحینَ قَبْلَکُم ومُطردَةُ الدّاءِ عَنِ الْجَسَد»؛([8]) «نماز شب را بر خود لازم گیرید، زیرا نماز شب شیوهی نیکان پیش از شما است و نیز بیماری را از جسمتان میزداید».
در این حدیث دو نکتهی مهم نهفته است. نخست این که شب زنده داری بیشتر میتواند حسن رابطه با خدا را بیفزاید و حیات معنوی را تقویت کند. نکتهی دیگری که در آن نهفته است، این که در روح و روان نشاط و شادابی میآفریند، به طوری که هرگاه به انجام کاری اقدام کند آن را با نشاط و شادابی، خوب و محکم انجام خواهد داد. ولی کسانی که به قیام و شب زنده داری توجه نمیکنند، بدون شک در انجام کارهایشان کسل و سست هستند و هرگز نمیتوانند کارهایشان را با جدیت و استحکام انجام دهند. این نکته نیز به تجربه ثابت شده است، اگر باور ندارید امتحان کنید تا تأثیر آن را عملاً و عیناً ببینید. من خودم شخصاً آن را تجربه کرده ام، شاید کسانی به تجربهی من قانع نشوند و بگویند کسی که شب زنده داری میکند بدون تردید در آن روز بیشتر خسته و بیحال و در انجام کارهایش ناتوان خواهد بود. در پاسخ میگویم این سخن از من نیست، بلکه سخن جناب رسول اکرم ج است؛ کسی که کلام وی هرگز بیهوده نبوده و نیست، چرا که: ﴿وَمَا یَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡیٞ یُوحَىٰ٤﴾ [النجم: 3-4]([9]) کلام آن حضرت از وحی نشأت گرفته است و هرگز از هوای نفس سخن نمیگوید. آفریدگار انسان، خداوند است و آن ذات مقدس بهتر میداند که چه چیزی به صلاح انسان است. همچنین جناب رسول اکرم ج کم میخوابید و در عوض بیشتر فعالیت میکرد و همواره تندرست و سرحال و نیرومند بود. چنانکه حضرت علی س میفرماید: «اِذا احمَرَّ الوَطِیسُ اِحْتَمَیْنا بِرَسُول اللهِ ج»([10])؛ «هرگاه آتش جنگ به اوج خود میرسید ما به رسول الله پناه میبردیم.» آن هم در دشوارترین موقعیت و در قلب معرکه. صحت این کلام زمانی روشن خواهد شد که مروری بر زندگی پیشوایان دینی داشته باشیم. نزدیکترین نمونه در عصر ما، بنیانگذار بزرگترین جنبش اسلامی، امام شهید حسن البنا رحمه الله، است. آن گونه که شاگردان او نقل میکنند در شبانه روز بیشتر از چهار ساعت نمیخوابید، با این حال شعلهای از جنبش و تحرک و نشاط بود.
همچنین پزشکان ثابت کردهاند که خواب اندک انسان را کفایت میکند، چرا که خواب زیاد، خواب بیشتری به دنبال خواهد داشت و در انسان ایجاد کسالت و سستی خواهد کرد. و این امر از نظر علمی و عملی ثابت و تجربه شده است.
نکتهی دوم این که شب زنده داری بیماری را از تن انسان میزداید. این خود از اسباب پیشگیری است، زیرا پزشکان بر این باورند که خواب زیاد باعث سکتهی قلبی میشود. نظر برخی از پزشکان را در مورد این که انسان چند ساعت به خواب نیاز دارد، جویا شدم، در پاسخ گفتند: خواب مدت زمان مشخصی ندارد. هرگاه انسان احساس خستگی کرد، استراحت کند، چه بسا دو ساعت و یا چهار ساعت کافی باشد، مگر زمانی که خستگی ناشی از انجام کارهای سخت و طاقت فرسا و یا به دلیل بیماری باشد که در آن صورت تا زمانی که خستگی برطرف نشده و بیماری از جسم بیرون نرفته، استراحت و خواب زیاد اشکال ندارد.
1222 - [4] (صَحِیح)
وَعَن أم سَلمَة قَالَتْ: اسْتَیْقَظَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج لَیْلَةً فَزِعًا یَقُولُ: «سُبْحَانَ الـلّٰهِ مَاذَا أُنْزِلَ اللَّیْلَةَ مِنَ الْـخَزَائِنِ؟ وَمَاذَا أُنْزِلَ مِنَ الْفِتَنِ؟ مَنْ یُوقِظُ صَوَاحِبَ الْـحُجُرَاتِ» یُرِیدُ أَزْوَاجَهُ «لِکَیْ یُصَلِّینَ؟ رُبَّ کَاسِیَةٍ فِی الدُّنْیَا عَارِیَةٍ فِی الْآخِرَة» أخرجه البُخَارِیّ([11]).
1222- (4) امّسلمه ل گوید: شبی رسول خدا ج با سراسیمگی و وحشت و ترس و هراس از خواب بیدار شدند و با خود میگفتند: «خدای را از ناتوانیها و ناشایستیها، پاک و منّزه میدانیم! چه خزانههایی که امشب فرو فرستاده شده و چه فتنههایی که امشب نازل شده است؟ کیست که صاحبان حجرهها را - یعنی ازواج مطهّرات - را بیدار نماید تا نماز بخوانند و به دعا و نیایش با پروردگار جهانیان بپردازند؟ چه بسیار پوشیدگانی در دنیا هستند که در آخرت برهنهاند»!.
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
شرح: «فزعاً»: با سراسیمگی و وحشت از خواب برخاستند؛ به حالت ترس وهراس بیدار شدند.
«ماذا انزل اللیلة»: مراد این است که در این شب، فتنههایی را که در آینده به وقوع میپیوندند و خزانههای رحمت الهی که بر بندگانش سرازیر میشوند، در این شب بر پیامبر ج کشف شد و آن حضرت ج آنها را دیدند.
«الفتن»: جمع «فتنة».
فتنه همان آزمایش و امتحان است. گفتهاند: فَتَنَ الذهبَ؛ یعنی طلا را داخل آتش کرد تا خوب بودن آن را دریابد، و یا آن را آتش زد تا ناب بودن آن را بفهمد. صائغ (طلاساز) را فتّان هم گفتهاند، چنان که شیطان را هم فتّان میگویند. در حدیث آمده است: «مؤمن برادر مؤمن است که آب و درخت آن دو را فراخی میبخشد و علیه شیطان یکدیگر را یاری میکنند.» فتّانه هم یعنی سنگ محک طلا و نقره. از تعریفهای خوب و قابل توجّه تعریف شریف جرجانی است: «فتنه آن است که به وسیلهی آن حال انسان از خیر و شر مشخّص میشود.» منظور امتحان و آزمایش اوست تا صبر او در بلا، و ایمانش به قضا، و عشق او به خداوند، و میزان وابستگی اش به دنیا، و فهم او از حکمت راحتی و سختی و سعادت و شقاوت مشخص گردد.
در مفردات راغب آمده است: «فتنه یا از جانب خداوند است و یا بنده، مثل مصیبت و مردن و عذاب و دیگر افعال ناگوار. هرگاه از جان خداوند باشد، بنابر حکمت است و اگر از انسان باشد، خلاف آن است. لذا خداوند انسان را به انواع فتنه در هر جایی مذمّت کرده است؛ برای مثال: ﴿وَٱلۡفِتۡنَةُ أَشَدُّ مِنَ ٱلۡقَتۡلِ﴾ [البقرة: 191]([12])؛﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ فَتَنُواْ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ﴾ [البروج: 10]([13]).
قبل از این مطلب، گویی که در پی کشف معانی متنوّعِ پنهان در کاربردهای این کلمه است، میگوید: «فتنه مثل بلا به کار میرود؛ هردو در اموری مثل سختی و آسایش که انسان به آن گرفتار میشود، کاربرد دارند که هر دودر سختی معنای گویاتر و بیشتر به کار میروند. خداوند دربارهی هردو فرموده است: ﴿وَنَبۡلُوکُم بِٱلشَّرِّ وَٱلۡخَیۡرِ فِتۡنَةٗ﴾ [الأنبیاء: 35]([14]). و دربارهی سختی فرموده است: ﴿إِنَّمَا نَحۡنُ فِتۡنَةٞ﴾ [البقرة: 102]([15])؛ ﴿وَٱلۡفِتۡنَةُ أَشَدُّ مِنَ ٱلۡقَتۡلِ﴾ [البقرة:191]؛ ﴿وَقَٰتِلُوهُمۡ حَتَّىٰ لَا تَکُونَ فِتۡنَةٞ﴾ [البقرة: 193]([16]).
ابن سلام تلاش کرده است تا وجود متعدد معنای «فتنه» را بررسی کند که آن را در یازده وجه در کتاب التصاریف به شرح زیر ذکر کرده است:
1- فتنه یعنی شرک، در آیهی﴿وَقَٰتِلُوهُمۡ حَتَّىٰ لَا تَکُونَ فِتۡنَةٞ وَیَکُونَ ٱلدِّینُ لِلَّهِ﴾ [البقرة: 193]([17])؛ یعنی تا اینکه شرک باقی نماند. و یا آیهی ﴿وَٱلۡفِتۡنَةُ أَشَدُّ مِنَ ٱلۡقَتۡلِ﴾([18])؛ یعنی شرک از جنگ در ماه حرام نزد خداوند گناهش بیشتر است. دیدیم که این دو آیه به نظر راغب بلا و سختی بودند و این اختلاف بر اهل بصیرت پوشیده نیست.
2- فتنه به معنای کفر: ﴿فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَٰبَهَ مِنۡهُ ٱبۡتِغَآءَ ٱلۡفِتۡنَةِ﴾ [آل عمران: 7]([19])؛ یعنی کفر. گفته میشود:﴿أَلَا فِی ٱلۡفِتۡنَةِ سَقَطُواْ﴾ [التوبة: 49]([20])؛ یعنی در کفر. همچنین فرمود:﴿فَلۡیَحۡذَرِ ٱلَّذِینَ یُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِیبَهُمۡ فِتۡنَةٌ﴾ [النور: 63]([21]). یعنی کفر. ﴿وَلَٰکِنَّکُمۡ فَتَنتُمۡ أَنفُسَکُمۡ﴾ [الحدید: 14]([22])؛ یعنی کَفَرْتُمْ أنْفُسَکُمْ همچنین هر فتنه در باب منافقان و یهود.
3- فتنه یعنی آزمایش: ﴿الٓمٓ١ أَحَسِبَ ٱلنَّاسُ أَن یُتۡرَکُوٓاْ أَن یَقُولُوٓاْ ءَامَنَّا وَهُمۡ لَا یُفۡتَنُونَ٢﴾ [العنکبوت: 1-2]([23])؛ یعنی آنها در ایمانشان مورد امتحان واقع نمیشوند؟ ﴿وَلَقَدۡ فَتَنَّا ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡۖ فَلَیَعۡلَمَنَّ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ صَدَقُواْ وَلَیَعۡلَمَنَّ ٱلۡکَٰذِبِینَ٣﴾ [العنکبوت: 3]([24])؛ یعنی حال انسانهای قبل از آنها را آزمودیم، و آنها را از بلاها و مصیبتها و رنجها باخبر ساختیم، گروهی صبر کردند و در ایمان صادق بودند و گروهی تکذیب کردند و بازگشتند و به خدا کافر شدند. و در امتحان و آزمایش است که آدمی، بزرگ یا خوار میشود. خداوند به موسی فرمود: ﴿وَفَتَنَّٰکَ فُتُونٗاۚ﴾([25])؛ یعنی تو را بارها آزمودیم.
4- فتنه یعنی عذاب در دنیا: ﴿فَإِذَآ أُوذِیَ فِی ٱللَّهِ جَعَلَ فِتۡنَةَ ٱلنَّاسِ کَعَذَابِ ٱللَّهِ﴾ [العنکبوت: 10]([26])؛ یعنی عذاب مردم در دنیا را مثل عذاب در آخرت قرار داده است. به نقل از سدّی روایت شده است که این آیه دربارهی عیاش بن ابی ربیعه برادر ابوجهل، نازل شده است. و آیهی﴿ثُمَّ إِنَّ رَبَّکَ لِلَّذِینَ هَاجَرُواْ مِنۢ بَعۡدِ مَا فُتِنُوا﴾ [النحل: 110]([27])؛ یعنی بعد از این که در دنیا عذاب شدند.
5- فتنه یعنی سوختن به وسیلهی آتش: ﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ فَتَنُواْ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتِ﴾ [البروج: 10]([28])؛ یعنی مردان و زنان مؤمن را در دنیا سوزاندند. نزد دیگر مفسّران غیر از ابن سّلام، آنها را به واسطهی سوزاندن و غیره شکنجه کردند. و آیهی ﴿یَوۡمَ هُمۡ عَلَى ٱلنَّارِ یُفۡتَنُونَ١٣﴾ [الذاریات: 13]([29])؛ یعنی به وسیلهی آتش میسوزند و در آخرت عذاب میشوند: ﴿ذُوقُواْ فِتۡنَتَکُمۡ﴾([30])؛ یعنی سوختن را بچشید.
6- فتنه یعنی قتل:﴿إِنۡ خِفۡتُمۡ أَن یَفۡتِنَکُمُ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْۚ﴾ [النساء: 101]([31])؛ یعنی کافران را میکشند. و آیهی ﴿خَوۡفٖ مِّن فِرۡعَوۡنَ وَمَلَإِیْهِمۡ أَن یَفۡتِنَهُمۡ﴾ [یونس: 83]([32])؛ یعنی آنها را میکشد.
7- فتنه یعنی مانع شدن: ﴿وَٱحۡذَرۡهُمۡ أَن یَفۡتِنُوکَ عَنۢ بَعۡضِ مَآ أَنزَلَ ٱللَّهُ إِلَیۡک﴾ [المائدة: 49]([33])؛ یعنی مانع تو شوند. و آیهی ﴿وَإِن کَادُواْ لَیَفۡتِنُونَکَ عَنِ ٱلَّذِیٓ أَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡکَ ﴾ [الإسراء: 73]([34]) یعنی مانع تو شوند.
8- فتنه یعنی گمراهی: ﴿فَإِنَّکُمۡ وَمَا تَعۡبُدُونَ١٦١ مَآ أَنتُمۡ عَلَیۡهِ بِفَٰتِنِینَ١٦٢﴾ [الصافات: 161-162]([35])؛ یعنی بر آنچه که گمراه هستید. و آیهی ﴿إِلَّا مَنۡ هُوَ صَالِ ٱلۡجَحِیمِ١٦٣﴾ [الصافات: 163]([36])؛ یعنی کسی که تقدیر شده در جهنم جای گیرد. و آیهی ﴿وَمَن یُرِدِ ٱللَّهُ فِتۡنَتَهُۥ فَلَن تَمۡلِکَ لَهُۥ مِنَ ٱللَّهِ شَیًۡٔا﴾([37])؛ یعنی کسی که خداوند گمراهی اش را بخواهد.
9- فتنه یعنی عذر: ﴿ثُمَّ لَمۡ تَکُن فِتۡنَتُهُمۡ﴾ [الأنعام: 23]([38])؛ یعنی عذرشان؛ این تفسیر مجاهد و قتاده است: ﴿إِلَّآ أَن قَالُواْ وَٱللَّهِ رَبِّنَا مَا کُنَّا مُشۡرِکِینَ﴾([39]).
10- فتنه یعنی مسلّط شدن، که دربارهی بنی اسرائیل است: ﴿رَبَّنَا لَا تَجۡعَلۡنَا فِتۡنَةٗ لِّلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِینَ﴾ [یونس: 85]([40])؛ یعنی فرعون و پیروانش را بر ما مسلّط مکن، میگویند: اگر من بهتر از آنان نبودم، بر آنها مسلّط نمیشدم، پس موجب تسلّط بر آنها میشود. و سخن ابراهیم÷ ﴿رَبَّنَا لَا تَجۡعَلۡنَا فِتۡنَةٗ لِّلَّذِینَ کَفَرُواْ﴾ [الممتحنة: 5]([41])؛ یعنی روزی را بر ما تنگ و بر آنها فراخ مگردان.
11- المفتون یعنی مجنون﴿بِأَییِّکُمُ ٱلۡمَفۡتُونُ٦﴾ [القلم: 6]([42])؛ مجاهد میگوید: ﴿بِأَییِّکُمُ ٱلۡمَفۡتُونُ٦﴾، أَیِّکُم الشیطانُ.
«الخزائن»: در آیات متعددی از قرآن کریم و احادیث پاک نبوی، میخوانیم که خداوند بلندمرتبه، خزائنی دارد؛ خزائن آسمانها و زمین از آن خدا است و یا خزائن هر چیز نزد او است.
خداوند بلندمرتبه میفرماید: خزائن و گنجینههای همه چیز نزد ما است، ولی ما جز به اندازهی معین، آن را نازل نمیکنیم؛ بنابراین، چنان نیست که قدرت ما محدود باشد و از تمام شدن ارزاق، وحشتی داشته باشیم؛ بلکه منبع و مخزن و سرچشمهی همه چیز، نزد ما است و ما توانایی بر ایجاد هر مقدار در هر زمان را داریم، ولی همه چیز این عالم، حساب و کتاب دارد و ارزاق و روزیها نیز به مقدار حسابشدهای از طرف خدا، نازل میگردد.
و پرواضح است که تلاش و کوشش برای زندگی، علاوه بر این که تنبلی و سستی و دلمردگی را از انسانها دور میسازد و حرکت و نشاط میآفریند، وسیلهی بسیار خوبی برای اشتغال سالم فکری و جسمی آنها است و اگر چنین نبود و همه چیز بیحساب در اختیار انسان قرار داشت، در آن صورت معلوم نبود که دنیا چه منظرهای پیدا میکرد؟
یک مشت انسانهای بیکار، با شکمهای سیر و بدون هیچگونه کنترل، غوغایی به پا میکردند؛ چرا که میدانیم، مردم این جهان، همچون انسانهای بهشتی نیستند که هرگونه شهوت و خودخواهی و غرور و انحراف از دل و جانشان شسته شده باشد، بلکه انسانهایی هستند با همهی صفات نیک و بد که باید در کورهی این جهان قرار گیرند و آبدیده شوند؛ و چه چیز بهتر از تلاش و حرکت و اشتغال سالم، میتواند آنان را آبدیده کند.
بنابراین، همانگونه که فقر و نیاز، انسان را به انحراف و بدبختی میکشاند، بینیازی بیش از حدّ نیز، منشأ فساد و تباهی است.
به هر حال، پس از ذکر این مقدمه، اکنون به تجزیه و تحلیل خود «خزائن» میپردازیم.
«خزائن»: جمع «خزانة»، به معنای «محلّی است که انسان، اموال خویش را برای حفظ در آن، جمعآوری میکند»؛ و در اصل از مادهی «خزن» به معنای «حفظ و نگهداری چیزی» است؛ و پرواضح است است که کسی اقدام به جمعآوری و اندوختن و حفظ چیزی میکند که قدرتش نامحدود باشد و نتواند در هر عصر و زمانی، آنچه میخواهد فراهم سازد؛ از این رو، در موقع توانایی، آنچه لزومش را احساس میکند، برای موقع ضرورت میاندوزد و در خزانه گردآوری میکند.
ولی آیا این مفاهیم در مورد خداوند تصوّر میشود؟ به طور مسلّم، خیر؛ به همین دلیل، جمعی از علماء و دانشمندان اسلامی، خزائن خدا را به معنای «مقدورات الهی» تفسیر کردهاند؛ یعنی همه چیز در خزانهی قدرت خدا جمع است و هر مقدار از آن را لازم و صلاح بداند، ایجاد میکند. ولی برخی دیگر از علماء و صاحبنظران دینی گفتهاند: منظور از «خزائن خداوند»، مجموعهی اموری است که در عالم هستی و جهان ماده وجود دارد؛ اعم از عناصر و اسباب ایجاد آنها؛ در این مجموعه، همه چیز به حدّ زیاد وجود دارد، ولی هریک از فرآوردهها و موجودات خاص این عالم، به مقدار محدودی ایجاد میشود، بیآنکه امکان وجود تنها، منحصر به آن باشد.
این تفسیر اگر چه از نظر اصولی، مسألهی قابل قبولی است، ولی با تفسیر اول، بیشتر هماهنگ است.
به هر حال، انتخاب تعبیراتی مانند «خزائن الله»، با این که مفهوم معمولیاش در مورد خداوند صادق نیست، به خاطر آن است که خداوند میخواهد، با زبان خود مردم با آنها سخن بگوید.
«رُبّ کاسیة فی الدنیا، عاریة فی الاخرة»: از این بخش از حدیث، معلوم میگردد که خمیرمایهی تقوا، دو چیز است: یاد خدا؛ یعنی توجه به مراقبت دائمی خدا و حضور او در همه جا و همه حال؛ و توجه به دادگاه عدل خداوند و نامهی اعمالی که هیچ کار کوچک و بزرگی وجود ندارد مگر این که در آن ثبت میشود و به همین دلیل، توجه به این دو اصل (مبدأ و معاد) در سرلوحهی برنامههای تربیتی پیامبران قرار داشته و تأثیر آن در پاکسازی فرد و اجتماع، به طور کامل چشمگیر است.
فراموش کردن خدا، سبب خودفراموشی میشود؛ دلیل آن نیز روشن است؛ زیرا از یک سو، فراموشی پروردگار، سبب میشود که انسان در لذتهای مادّی و شهوتهای حیوانی فرو رود و هدف آفرینش خود را به دست فراموشی بسپارد و در نتیجه، از ذخیرهی لازم برای فردای قیامت، غافل بماند.
و از سوی دیگر، فراموش کردن خدا همراه با فراموش کردن صفات پاک او است که هستی مطلق و علم بیپایان و غنای بیانتها از آن اوست و هر چه غیر اوست، وابسته به او و نیازمند به ذات پاکش میباشد و همین امر، سبب میشود که انسان خود را مستقل و غنی و بینیاز بشمارد و به این ترتیب، واقعیت و هویت انسانی خویش را فراموش کند.
و در واقع، یکی از بزرگترین بدبختیها و مصائب انسان، خود فراموشی است؛ چرا که ارزشها و استعدادها و لیاقتهای ذاتی خود را که خداوند در او نهفته و از سایر مخلوقات، ممتازش ساخته، به دست فراموشی میسپارد و این، مساوی با فراموش کردن انسانیت خویش است؛ و چنین انسانی تا سر حد یک حیوان درنده سقوط میکند و همّتش چیزی جز خواب و خور و شهوت نخواهد بود؛ و این همه، عامل اصلی فسق و فجور، بلکه این خودفراموشی، بدترین مصداق فسق و فجور از طاعت خدا است.
به هر حال، حدیث بالا، اشارهی روشنی به مسألهی فریب وجدان دارد و این که بسیار اتفاق میافتد که انسان منحرف و آلوده برای رهایی از سرزنش و مجازات وجدان، در برابر اعمال زشت و انحرافی، دست به فریب وجدان خویش میزند و کمکم برای خود این باور را به وجود میآورد که این عمل من، نه تنها زشت و انحرافی نیست، بلکه اصلاح و مبارزهی با فساد است؛ تا با فریب وجدان، آسوده خاطر به اعمال خلاف خود ادامه دهد.
میگویند، یکی از سران آمریکا در پاسخ این که: چرا دستور داده است دو شهر بزرگ ژاپن (هیروشیما و ناکازاکی) را بمباران اتمی کنند و حدود 200 هزار نفر کودک و پیر و جوان را نابود یا ناقص سازند؟ گفته بود: «ما به خاطر صلح این دستور را دادهایم! که اگر این کار را نمیکردیم، جنگ طولانیتر میشد و میبایست بیش از این کشته میدادیم»!!.
آری مردمان عصر ما نیز برای فریب مردم و یا فریب وجدان خویش، از این گفتهها و از آن کارها، بسیار دارند، در حالی که در برابر ادامهی جنگ یا بمباران اتمی شهرهای بیدفاع، راه سوم روشنی نیز وجود داشت و آن، این که، دست از تجاوزگری بردارند و ملّتها را با سرمایههای کشورشان آزاد بگذارند.
و به راستی، چه دردناک است که انسان، این واعظ درونی و این پلیس همیشه بیدار و این نمایندهی الهی را در درون خود، خفه کند و یا آن چنان پرده بر روی آن بیفکند که صدایش به گوش نرسد.
1223 - [5] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)
وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «یَنْزِلُ رَبُّنَا تَبَارَکَ وَتَعَالَى کُلَّ لَیْلَةٍ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْیَا حِینَ یَبْقَى ثُلُثُ اللَّیْلِ الْآخِرُ یَقُولُ: مَنْ یَدْعُونِی فَأَسْتَجِیبَ لَهُ؟ مَنْ یَسْأَلُنِی فَأُعْطِیَهُ؟ مَنْ یَسْتَغْفِرُنِی فَأَغْفِرَ لَهُ؟»
وَفِی رِوَایَةٍ لِمُسْلِمٍ: ثُمَّ یَبْسُطُ یَدَیْهِ وَیَقُولُ: «مَنْ یُقْرِضُ غَیْرَ عَدُومٍ وَلَا ظَلُومٍ؟ حَتَّى ینفجر الْفجْر»([43]).
1223- (5) ابوهریره س گوید: «رسول خدا ج فرمودند: «پروردگار بلندمرتبهی ما، هر شب پس از سپری شدن دو سوم شب، به آسمان دنیا فرود میآید و میفرماید: آیا کسی هست که مرا بخواند تا او را اجابت کنم؟ آیا کسی هست که از من بخواهد تا بدو بدهم؟ آیا کسی هست که از من طلب بخشش و آمرزش کند تا او را ببخشم و مورد عفو قرار دهم»؟
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند؛ و در روایتی از مسلم چنین آمده است]:
«آنگاه خداوند بلندمرتبه، دست (رحمت و لطف) خویش را میگستراند و میفرماید: «آیا کسی هست که به ذاتی قرض بدهد که نه فقیر است و نه ستمگر»؟ و خداوند این جملات را (با زبان لطف و کرم خویش) تکرار میکند تا صبح بدمد».
شرح: «ینزل ربّنا»: معنا و تفسیر حدیث، این است که پس از سپری شدن یک سوم از شب، رحمتهای بیکران الهی، متوجه بندگان میشود؛ و پیام حدیث، این است که بندگان از این فرصت حداکثر استفاده را نمایند و در این وقت با برکت، به عبادت و نیایش مشغول باشند. از این رو، اهمیت حدیث، به خاطر پیام آن میباشد؛ امّا به خاطر این که در حدیث آمده است که خداوند بعد از سپری شدن یک سوم از شب، به آسمان دنیا فرود میآید؛ مفهوم این حدیث و احادیثی دیگر از این قبیل، یکی از مهمترین مسائل کلامی قرار گرفته است که در دورانی از زمان، میدان تاخت و تاز طلایهداران و پیشقراولان این فن بوده است.
اکنون، اگرچه اختلافهای علماء در این مسأله، به شدت قبلی خود باقی نمانده است، ولی از آن جایی که حدیث، در مورد یکی از مسائل مهم عقیدتی بحث میکند و از ابتدا، این مسأله در کتابهای علمی وجود داشته است؛ و همچنین جهت فهم دقیق مسألهی فوق، آوردن بحث مختصری در اینجا، ضروری به نظر میرسد.
به هر حال، دربارهی احادیثی که در آنها «نزول» (فرود آمدن) یا فعلی مانند آن به خداوند بلندمرتبه، نسبت داده شده است که آن فعل، مربوط به جسمها و امور حادث است، چهار مذهب وجود دارد:
1- مشبّهه؛ این گروه، این الفاظ را بر معنای ظاهری و حقیقی آنها حمل کردهاند و گفتهاند: این صفات، به همان کیفیتی که برای بندگان ثابت هستند، برای خداوند نیز ثابتاند؛ این مذهب، به طور کامل باطل است و جمهور اهل سنّت از ابتدا تاکنون همواره این نظریه را رد کردهاند.
2- معتزله و خوارج؛ این دو گروه وجود صفات برای خداوند را قبول ندارند؛ از این رو، حدیث «نزول» و دیگر احادیث مشابه این موضوع را صحیح نمیدانند. این موضوع نیز باطل است.
3- جمهور سلف و محدثان؛ این گروه میگویند: این احادیث، از زمرهی «متشابهات» است؛ از این رو، معنای حقیقی «نزول» (فرود آمد ن خدابه آسمان دنیا) که مستلزم تشبیه است، مراد نیست؛ و چون صفت نزول در نصوص صحیح آمده، ثابت میباشد، امّا دربارهی معنا و کیفیت آن سکوت مینماییم و از بحث کردن دربارهی آن پرهیز میکنیم. و به این گروه از علماء، «مفوّضة» میگویند.
4- متکلّمان؛ این گروه از علماء میگویند: مراد چنین الفاظی، هرگز معنای ظاهری آنها نیست؛ چون در این صورت، مستلزم تشبیه است و منظور این کلمات، معنای مجازی است؛ به عنوان مثال: مراد از کلمهی «نزول»، «نزول رحمت» یا «نزول فرشتگان» میباشد. و به این گروه از علماء، «مُؤوّلة» میگویند؛ و این گروه به دو دسته تقسیم شدهاند: دستهی اول با چنان جملهها و کلمههایی، این نوع الفاظ را تأویل میکنند که از نظر لغت و محاوره، به طور کامل قابل قبول باشد.
و دستهی دوم، در تأویل این نوع کلمهها و جملهها، تأویلات بیوجه و دور و درازی را مطرح میکنند که بسا اوقات به اندازهای در این زمینه، دچار افراط و زیادهروی میشوند که میتوان از تأویل آنان به عنوان تحریف نام برد.
همچنان که پیشتر بیان کردیم، دو مذهب اول، به طور کامل، بیاساس و باطل هستند و هیچ یک از علماء و صاحبنظران راستین اسلامی، قایل به مذهب آنان نبودهاند؛ البته اختلاف «تفویض» و «تأویل» میان علماء و اندیشمندان دینی، همواره وجود داشته است؛ از این رو محدثان، قایل به «تفویض» و متکلمان، قایل به «تأویل» بودهاند.
برخی از محدثان، این دو نظریه را بدین ترتیب قابل جمع دانستهاند که هر کجا تأویل مناسب، امکانپذیر است، تأویل کردن بهتر است و هر کجا که تأویل مناسب، امکانپذیر نیست و نیاز به تأویل بعید و افراطی است، تفویض بهتر است.
از این رو، برخی از صاحبنظران دینی گفتهاند: اگر چنانچه مخاطب شما، چنان شخصی باشد که اگر برایش تأویل نشود، ممکن است دچار تردید، سوء تفاهم و بداعتقادی شود، در آن صورت میتوان از تأویل استفاده نمود.
و علامه ابن خلدون در «مقدمه»ی خویش، چه زیبا نوشته است: «اِدراک صفات باری تعالی، از قدرت عقل بشر خارج است و کسی که به وسیلهی عقل، بخواهد چنین مسایلی را حل کند، مانند شخص نادانی است که میخواهد با ترازوی مخصوص طلا، کوهها را وزن کند».
به هر حال، اگر نگاهی اجمالی به آیات قرآن و احادیث نبوی بیاندازیم، به آیات و احادیث بیشماری بر خواهیم خورد که بعضی از آنها، وجود دست و چشم و برخی دیگر وجود مشت و انگشت و صورت و سمت راست و بعضی دیگر بر وجود مکانی برای خدا که در آن قرار میگیرد و بعضی دیگر بر وجود نزول خدا در آسمان دنیا و یا بر نزدیکی و دوری او دلالت میکنند.
حمل تمام این آیات و احادیث بر ظاهرشان غیرممکن است، چون لازمهی آن، اثبات جسم برای خداوند است. حال آنکه همهی مسلمانان بر این امر اعتقاد دارند و با دلایل و براهین عقلی نیز ثابت شده است که محال است که خداوندﻷ دارای جسم باشد.
چنانچه در شرح عقاید نسفیه میخوانیم:
«الواحد، القدیم، الحیّ، القادر، العلیم، السمیع، البصیر، الشائی، المرید، لیس بعرض ولا جسم ولا جوهر ولا مصور ولا محدود ولا معدود ولا متبعض ولا متجزّیء ولا مترکب ولا متناه ولا یوصف بالماهیة ولا بالکیفیة ولا یتمکن فی مکان ولا یجری علیه زمان ولا یشبه شئ ولا یخرج عن علمه وقدرته شئ».
«خداوند ﻷ، ذاتی است یگانه و یکتا، ازلی و ابدی، زنده، قادر، علیم، سمیع، بینا، با اراده و ذاتی است که از عرض، جسم، جوهر، صورت و شکل، حد و نهایت، مساحت، تجزیه و تقسیم، و ترکیب که سایر مخلوقات و موجودات با آن وصف میشوند پاک و منزه است و هرگز با ماهیت و کیفیت وصف نمیشود و به هیچ عنوان بسان سایر موجودات در جهتی از جهات و مکانی از مکانها جا نمیگیرد و زمان بر او جاری نمیشود و چیزی شبیه و همسنگ او نیست و هیچ چیز و هیچکس خارج از احاطهی علمی و تسلط و نفوذ و قدرت او نیست».
بر این اساس علما و دانشوران اسلامی در حل آیات و احادیثی که به ظاهر جسمیت و حلول را برای خداوند ثابت میکند، دو دسته شدهاند:([44]).
گروه اول: مذهب تفویض (واگذاری امر به خداوند) که مذهب سلف و پیشینیان و صدر اسلام است [مانند: امام ابوحنیفه، مالک، احمد، شافعی، محمدبنحسن، سعدبن معاذ مروزی، عبداللهبنمبارک، ابومعاذ، خالدبنسلیمان، اسحاقبنراهویه، محمدبن اسماعیل بخاری، ترمذی و..]. این دسته بر این اعتقادند که ما به این قبیل اوصاف که در قرآن و سنت آمده است ایمان داریم که کلام خدا و رسول اوست و در تفسیر آنها تعمق و غور نمیکنیم. لذا از تأویل خودداری کردند و گفتند: خدا داناتر است به حقیقت آنها، در حالی که تشبیه و جسمانی بودن او را رد کردند.
به این خاطر وقتی از امام مالکبنانس سؤال شد که معنای «استوا» ﴿ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ﴾چیست؟ گفت: معنای استوا در لغت روشن است، ولی کیفیت و چگونگی آن بر ما مجهول است. سؤال کردن از آن بدعت است و ایمان به آن واجب است.
گروه دوم: مذهب تأویل (شرح و تفسیر) که مذهب خلف و آیندگان است. بعد از اینکه قلمرو اسلام توسعه یافت و بسیاری از ملتها که متأثر از آرای فلسفی و عقاید ایرانی که اعتقاد به حلول خداوند (در اشیاء) و جسمانی بودن او داشتند، وارد اسلام شدند و سبب برانگیختن این شبهات نسبت به خداوند متعال گردیدند و در عین حال به آنچه که در زبان عربی و ظواهر آیاتی که عقایدشان را تأیید میکرد استناد کردند. به ناچار خلف [که بر خلاف سلف که معانی حقیقی اینگونه آیات و احادیث را به خدا واگذار و تفویض میکردند] به تأویل الفاظی که دال بر جسمانیت و حلولاند پرداختند و آنها را بر معانی مجازی حمل کردند. به حسب آن معانی با مقام الهی مادامی که زبان و لغت احتمال آن معانی را داشت، زیرا معانی مجازی که در قرآن و سنت به کار رفته، بیشتر از معانی حقیقی است. لذا «استوا» در آیهی ﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ٥﴾ [طه: 5] را به استیلا و اقتدار تأویل کردند.
و نیز گفتند: عین بر چشم حقیقی اطلاق میشود و مجازاً به معنای اعتنا و توجه به کار میرود و «ید» بر بازو و انگشتان حقیقی اطلاق میشود و مجازاً بر قدرت و تسلط، و «نزول» بر فرود آمدن جسمانی اطلاق میگردد و مجازاً بر پایین آمدن دستور یا فرشته و نیز به معنای تواضع و محبت کردن به کار برده میشود. مثلاً میگویند: «نزل فلان» یعنی تواضع کرد.
بر این اساس خلف آیهی ﴿یَدُ ٱللَّهِ فَوۡقَ أَیۡدِیهِمۡۚ﴾ [الفتح: 10] را به قدرت و سیطرهی او تأویل کردند و آیهی ﴿تَجۡرِی بِأَعۡیُنِنَا﴾ [القمر: 14] را به تحت نظر و توجه ما معنی کردند و...([45]).
البته در اینجا این مطلب را نیز باید دانست که تعبیر دست، چشم، انگشت، سمت راست، و... همه و همه الفبایی است که خدا با آن با ما انسانها صحبت میفرماید، والاّ این واژهها و مطلبها در برابر قدرت نامحدود و شاملهی خدا و حکمت تامّه و مالکیت بیحد و نهایت و علم فراگیر و جهانگیر او بیمصداق و بیمعنا است.
پیامبر ج در این حدیث برای بیان عظمت و قدرت خدا از تعبیر کناییای بسیار زیبا استفاده میکند و میفرماید:
«همهی دلهای فرزندان آدم میان دو انگشت از انگشتان قدرت پروردگار متعال است و آنها را هر طور که بخواهد دگرگون مینماید».
و معمولاً چنین واژهها و جملاتی کنایه از قدرت مطلقه و سلطهی کامل بر چیزی است. همانگونه که ما انسانها در تعبیرات روزمره خویش میگوییم؛ فلان شهر در دست من است و یا فلان ملک در قبضه و مشت من میباشد.
کوتاه سخن اینکه همهی این تشبیهات و تعبیرات، کنایه از سلطهی مطلقهی پروردگار بر عالم هستی و تمام موجودات و مخلوقات زمینی و آسمانی است تا همگان بدانند که در دنیا و آخرت، کلید نجات و حل مشکلات در کف قدرت خداوند است، چرا که آفرینش همهی موجودات از ناحیهی او است و حتی در بقای خود هر لحظه به فیض وجود او نیازمنداند و تدبیر عالمهستی و گشودن گره تمام مشکلات و همهی ارزاق به دست با قدرت اوست.
و همگی این تعبیرات، جنبهی کنایی دارند و به خاطر کوتاهی و نارسایی الفاظ و الفبای ما در زندگی روزمره، ناچاریم آن معانی بلند از قدرت نامحدود شاملهی خدا و حکمت تامه و مالکیت بیحد و نهایت و علم فراگیر و جهانگیر او تعالی و... را در قالب این الفاظ کوچک بریزیم، چرا که ما الفاظ و واژهها و جملاتی که در خور بیان مقام عظمت و قدرت پروردگار باشد در اختیار نداریم، پس به ناچار از همین الفاظ و با استفاده از همین تشبیهات و تعبیرات کنایی، در بیان عظمت و قدرت و شکوه و جلال و عزت و اقتدار ذات باریتعالی استفاده میکنیم. و این درست به آن میماند که کسی بخواهد برای کودکی که در عالم جنین زندگی میکند، مسائل این جهان را تشریح کند، اگر سخنی نگوید کوتاهی کرده و اگر هم بگوید، ناچار است مطالب را به صورت سربسته ادا کند، زیرا شنونده در آن شرایط توانایی و استعداد بیشتر از این را ندارد.
از این رو نباید کسی از اینها احتمال تجسم و حلول پروردگار را بدهد و براستی که جز انسان بسیار ساده لوح، بیخرد، کوتهبین و کوتهفکر و کمظرفیت و ضعیفالایمان دیگر کسی چنین فکری در قوهی مدرکه و مخیلهاش نقش نخواهد بست.
و بیگمان اگر انسانها با معیار و مقیاسهای کوچک و ناچیز اندیشههای خود دربارهی ذات و صفات پاک و بیعیب و نقص خدا، قضاوت نمیکردند، هرگز به بیراههها و سیاهچالههای کفر و زندقه، الحاد و بیبندوباری، گمراهی و ضلالت و شقاوت و بدبختی نمیافتادند.
«حتّی یبقی ثلث اللیل الاخر»: در برخی از روایات، به جای «یک سوم آخر شب»، «یک سوم اول شب» آمده است؛ و بسیاری از محدثان هم، همین روایت «یک سوم آخر شب» را ترجیح دادهاند.
«غیر عدوم»: فقیر نیست که از ادای بدهکاری بازماند.
«لاظلوم»: ستمگر و ظالم نیست که از ادای بدهکاری، شانه خالی کند. و پرواضح است که مانع بازپرداخت دَین، یا فقر و تنگدستی است و یا ظلم و ستمگری.
«من یقرض»: چه کسی وام میدهد.
وام دادن به خدا، به معنای «انفاق در راه خدا» است؛ و به گفتهی برخی از علماء و صاحبنظران اسلامی، انفاقهایی که در راه جهاد میشود؛ زیرا در آن زمان، تهیهی هزینههای مختلف جهاد، بر دوش مبارزان و رزمندگان مسلمان بود؛ در حالی که برخی دیگر از اندیشمندان دینی، بر این باورند که هرگونه انفاقی را شامل میشود؛ و این تفسیر با ظاهر آیات و احادیث، سازگارتر است؛ به خصوص این که معنای اول را نیز در برمیگیرد.
و در واقع، انفاق در راه خدا و کمک به نیازمندان و حمایت از محرومان، همان کار جهاد را میکند؛ زیرا هردو مایهی استقلال و سربلندی جامعهی اسلامی است.
در آیات قرآن و احادیث نبوی، در چندین جا، در مورد انفاق در راه خدا، تعبیر به «قَرض» و «وام دادن به پروردگار» آمده است؛ و این، نهایت لطف خداوند نسبت به بندگان را از یک سو و کمال اهمیت مسألهی انفاق را از سوی دیگر میرساند؛ با این که مالک حقیقی سراسر هستی او است و انسانها تنها به عنوان نمایندگی خداوند، در بخش کوچکی از آن، دخل و تصرّف میکنند؛ چنان که در آیهی 7 سورهی حدید میخوانیم: ﴿ءَامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَأَنفِقُواْ مِمَّا جَعَلَکُم مُّسۡتَخۡلَفِینَ فِیهِ﴾ [الحدید: 7]؛ «به خدا و فرستادهاش ایمان بیاورید و از آنچه خداوند شما را در آن نمایندهی خود ساخته است، انفاق کنید».
ولی با این حال باز هم از بندهی خویش طلب وام میکند، آن هم وامی با چنین سود بسیار فراوان. «کرم بین و لطف خداوندگار»!. آری، خداوند بلندمرتبه، از ما انسانها و بندگان ضعیف و ناتوان، درخواست قرض کرده است، در حالی که گنجها و خزانههای آسمان و زمین، از آن اوست و بینیاز و ستوده نیز است. آری، اینها نه از جهت نیاز اوست، بلکه میخواهد ما انسانها را بیازماید که کدام یک نیکوکارتریم.
1224 - [6] (صَحِیح)
وَعَنْ جَابِرٍ قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ ج یَقُولُ: «إِنَّ فِی اللَّیْلِ لَسَاعَةً لَا یُوَافِقُهَا رَجُلٌ مُسْلِمٌ یَسْأَلُ اللهَ فِیهَا خَیْرًا مِنْ أَمْرِ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةِ إِلَّا أَعْطَاهُ إِیَّاه وَذَلِکَ کل لَیْلَة» رَوَاهُ مُسلم([46]).
1224- (6) جابر بن عبدالله س گوید: از رسول خدا ج شنیدم که میفرمودند: «در شب، لحظهای وجود دارد که هر بندهی مسلمانی آن را دریابد و امر نیکی از امور دنیا و آخرت را در آن لحظه از خداوند بخواهد، قطعاً خداوند، دعایش را اجابت میکند و بدو آن چیز را ارزانی میکند. و این حکایت، در همهی شبها جاری است».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
1225 - [7] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)
وَعَنْ عَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ عَمْرٍو قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «أَحَبُّ الصَّلَاةِ إِلَى الـلّٰهِ صَلَاةُ دَاوُدَ وَأَحَبُّ الصِّیَامِ إِلَى الـلّٰهِ صِیَامُ دَاوُدَ کَانَ یَنَامُ نِصْفَ اللَّیْلِ وَیَقُومُ ثُلُثَهُ وَیَنَامُ سُدُسَهُ وَیَصُومُ یَوْمًا وَیُفْطِرُ یَوْمًا»([47]).
1225- (7) عبدالله بن عمرو بن عاص س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «دوستداشتنیترین نمازها در پیشگاه خداوند، نماز داود÷و دوستداشتنیترین روزهها در نزد او، روزهی داود÷است؛ نیمهای از شب را میخوابید و یک سوّمش را برای گزاردن نماز برمیخاست و یک ششم دیگر آن را میخوابید؛ و یک روز، روزه میگرفت و روز دیگر افطار میکرد».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند]
شرح: «کان ینام نصف اللیل...»: در روایتی از انس بن مالک س روایت شده است که: «جاء ثلاثة رهط إلى أزواج النبی صلى الله علیه وسلم یسألون عن عبادة النبی صلى الله علیه وسلم، فلما أخبروا بها کأنهم تقالوها ؛ فقالوا: أین نحن من النبی صلى الله علیه وسلم، وقد غفرالله له ما تقدم من ذنبه وما تأخر؟! فقال أحدهم: أما أنا فأصلی اللیل أبداً. وقال الآخر: أنا أصوم النهار ابداً، ولا أفطر. وقال الآخر: أنا أعتزل النساء فلا أتزوج أبداً، فجاء النبی صلى الله علیه وسلم إلیهم فقال: «أنتم الذین قلتم کذا وکذا؟! أما والله إنی لأخشاکم لله، وأتقاکم له، لکنی أصوم وأفطر، وأصلی وأرقد، وأتزوج النساء، فمن رغب عن سنتی فلیس منی» متفق علیه([48]).
انس س گوید: «سه نفر نزد همسران پیامبر ج آمدند و از کمیت و کیفیت و شیوه و روش عبادت پیامبر ج سؤال نمودند.
چون آنان را از شیوهی عبادت آن حضرت ج باخبر ساختند، گویا آنان عبادت پیامبر ج را کم شمردند و با خود گفتند: ما کجا و پیامبر کجا. بیگمان خداوند گناهان گذشته و آیندهاش را آمرزیده و بخشیده است.
پس از آن، یکی از آن سه نفر گفت: اما من همیشه نماز شب به پا میدارم. دیگری گفت: من تمام عمر را روزه میگیرم و یک روز آن را نخواهم خورد. سومی گفت: (پارهای از لذائد و راحتیها را بر خود حرام میکنم) و از زنان کنارهگیری مینمایم و هرگز ازدواج نمیکنم (و راه درویشی و رهبانیت و دوری از لذائذ و آمیزش جنسی با زنان را در پیش میگیرم. سخنانشان را به گوش پیامبر ج رسانیدند، لذا) پیامبر ج به نزد آنان رفت و فرمود: شما کسانی هستید که چنین و چنان گفتهاید؟ (و پارهای از طیبات و لذائذ و راحتیها را بر خود تحریم کرده و سوگند یادکردهاید که شبها مشغول عبادت و روزها مشغول روزه باشید و همانند کشیشان مسیحی و رهبانها و مرتاضان، دنیا را ترک گویید و رهبانیت و ترک آمیزش جنسی با همسر و امتناع از ازدواج را در پیش گیرید)؟
به خدا سوگند که من بیشتر از همهی شما از خدا میترسم و از شما پرهیزگارتر و باتقواترم. با این وجود هم روزه میگیرم و هم میخورم و قسمتی از شب را به اقامهی نماز میپردازم و قسمتی از آن را میخوابم و با زنان نیز ازدواج میکنم و با همسرانم آمیزش دارم.
(سنت و روش من این است) پس هرکس از سنت و منش من روی گرداند از من نیست».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: در این حدیث پیامبر ج نسبت به کسانی که به دلیل تدین و ایمان، حلال خدا را بر خود حرام میگردانند، به شدت مخالفت نموده است. چنانچه خداوند نیز با چنین افرادی آهنگ مخالفت را زده و سخت آنها را محکوم کرده است. آنجا که میفرماید:
﴿قُلۡ مَنۡ حَرَّمَ زِینَةَ ٱللَّهِ ٱلَّتِیٓ أَخۡرَجَ لِعِبَادِهِۦ وَٱلطَّیِّبَٰتِ مِنَ ٱلرِّزۡقِۚ﴾ [الأعراف: 32].
«بگو چه کسی زینتهای الهی را که برای بندگان خویش آفریده است و همچنین مواهب و روزیهای پاکیزه را تحریم کرده است».
و نیز میفرماید:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تُحَرِّمُواْ طَیِّبَٰتِ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَکُمۡ وَلَا تَعۡتَدُوٓاْۚ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِینَ٨٧﴾ [المائدة: 87]
«ای مؤمنان! چیزهای پاکیزهای را که خداوند برای شما حلال کرده است بر خود حرام مکنید و از حلال به حرام تجاوز ننمایید و از حدود و مقررات الهی تخطی نکنید، زیرا که خداوند متجاوزان را دوست نمیدارد».
و در حقیقت شریعت مقدس اسلام، ستم بر بدن و واردآوردن تکلیف بیش از حد بر آن و زیادهروی و مبالغه در عبادات از طریق کار و بیداری زیاد و گرسنگی و ترک لذائذ و طیبات و راحتیها، اگر چه به منظور عبادت خداوند هم باشد را حرام گردانیده است، تا جایی که پیامبر اکرم ج هنگامی که شنید یکی از یاران او خواست، همیشه شب زندهداری کند و دیگری خواست که تمام عمرش روزهدار باشد و هیچ روزی را افطار ننماید و سومی خواست که از زنان دوری گزیند و تن به ازدواج ندهد، پیامبر ج به آنان اعتراض نمود و خطاب به آنان فرمود:
«من از شما نسبت به خداوند داناتر و ترسناک ترم، با این وجود گاهی شب را به قیام و شب زندهداری به سر میبرم و گاه میخوابم و بعضی روزها روزه میگیرم و بعضی را افطار مینمایم و با زنان ازدواج میکنم. و هر کسی از سنت و شیوهی من روی گردان شود، جزو امت من نیست».
و نیز در حدیثی دیگر آمده که پیامبر ج بر عثمانبنمظعون و عبداللهبنعمرو و عدهای دیگر از صحابه> به خاطر افراط و غلوّ آنان در تعبد، اعتراض نمود و سخت با آنان مخالفت کرد و به آنان یادآوری نمود که بدن، خانواده، زن، مهمان، چشم، گوش و جامعه بر آنان حق و وظیفه دارند و باید به تمام شئون اسلامی اعم از حقوقالناس و حقوق الله پایبند باشند و دست از افراط و تفریط و غلوّ و زیادهروی و تحریم طیبات و چیزهای پاکیزه بردارند.
به طور کلی از این حدیث چند نکته را میتوان برداشت کرد:
اسلام دین رهبانیت نیست و تحریم پارهای از لذائذ و پاکیها مانند: خواب، آمیزش جنسی با همسر، خوردن غذا، ازدواج و... از کارهای کشیشان مسیحی، راهبان و مرتاضان هندی به شمار میآید که در اسلام هیچ جایگاهی ندارد.
تشویق به میانهروی و آسانگیری و سهولت در عبادت و بهرهگیری از طیبات و چیزهای پاک و پاکیزه.
فضیلت نکاح و ترغیب به آن
مباح بودن استفاده از خوراک، لباس و زن خوب. البته بدون هیچگونه اسراف و تبذیر و کبر و نخوتی.
کوشش در پیروی از سنت و دوری از مخالفت با آن
عدم غلو و افراط در دین و دوریگزیدن از حلالهای خداوندی و ترک بدعت و نوآوری و چیزهای نوساخته و نوپیدا.
در این حدیث به این نکته اشاره رفته است که: مبنای شریعت برآسانگیری و رفع عسر و حرج و تشدید و سختگیری از بندگان است. و برای مسلمانان نیز مناسب است که پیوسته رعایت حد وسط و اعتدال میان افراط و تفریط، آن هم بر مبنای اصول و موازین اسلامی را سرلوحهی کار خود قرار دهند.
خداوند در آیات زیادی نیز به این موضوع اشاره کرده است، به عنوان مثال، در سوره مائده، درپایان آیه تیمم و طهارت میفرماید:
﴿مَا یُرِیدُ ٱللَّهُ لِیَجۡعَلَ عَلَیۡکُم مِّنۡ حَرَجٖ وَلَٰکِن یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمۡ وَلِیُتِمَّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَیۡکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ﴾ [المائدة: 6].
«خدا نمیخواهد بر شما سخت بگیرد، لیکن میخواهد شما را پاک و نعمتش را بر شما تمام گرداند، باشد که سپاس او بدارید».
و در سورهی بقره در پایان آیه روزه و مسائل آن از قبیل رخصت افطار برای بیمار و مسافر میفرماید:
﴿یُرِیدُ ٱللَّهُ بِکُمُ ٱلۡیُسۡرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ ٱلۡعُسۡرَ﴾ [البقرة: 185].
«خدا برای شما آسانی میخواهد و برای شما دشواری نمیخواهد».
و در پایا ن آیات محرّمات ازدواج، و بیان رخصتهای خداوند درآن از قبیل: جواز نکاح کنیزان مؤمن برای کسانی که از ازدواج زنان آزاد، ناتوان هستند میفرماید:
﴿یُرِیدُ ٱللَّهُ أَن یُخَفِّفَ عَنکُمۡۚ وَخُلِقَ ٱلۡإِنسَٰنُ ضَعِیفٗا٢٨﴾ [النساء: 28].
«خدا میخواهد تا بارتان را سبک گرداند و میداند انسان ناتوان آفریده شده است».
و نیز در پایان سوره حج به دنبال یک سلسله اوامر و نواهی میفرماید:
﴿هُوَ ٱجۡتَبَىٰکُمۡ وَمَا جَعَلَ عَلَیۡکُمۡ فِی ٱلدِّینِ مِنۡ حَرَجٖ﴾ [الحج: 78].
«خداست که شما را برای خود برگزیده و در دین بر شما سختی قرار نداده است».
پیامبر ج نیز میفرماید:
«یسّروا ولاتعسّروا وبشّروا ولا تُنفّروا». «آسان گیرید و سخت نگیرید و بشارت دهید و متنفر نگردانید».
و نیز میفرماید:
«انّما بُعثتم مُیسّرین ولم تُبعثوا معسرین». «شما برای آسانگیری مبعوث شدهاید نه برای سختگیری».
در این حدیث نیز، پیامبر ج به راهبها و راهبههای مسیحی اشاره کرده که آنها نهتنها آئین توحیدی مسیح را رعایت نکردند و آن را با انواع شرک و چندگانهپرستی آلودند، بلکه دست به تشریع و قانونگذاری و بدعت و(رهبانیت)، تحریم ازدواج برای مردان و زنان تارک دنیا و انزوای اجتماعی و پشت پا زدن به وظائف انسان در اجتماع را ابداع نمودند وکاری را بر خود نذر و واجب کردند که خداوند? آنها را بر ایشان فرض و واجب نکرده بود، اما آنها از تخفیف و تیسیر و آسانگیری الهی بهره نبردند و دست به نوآوری زدند و صومعههای و و دَیرهایی دورافتاده برای عبادت و زندگی در محیطی دور از اجتماع بشری را برای خویش برگزیدند و به تمام وظائف انسان در اجتماع پشت پا زدند و انزوای اجتماعی را در پیش گرفتند. و خلاصه، آنها بر خود سخت گرفتند و خداوند نیز برآنها سخت گرفت.
از این رو، پیامبر ج از پیروانش میخواهد که بسان آنها برخود سخت نگیرند و به دنبال بدعت و نوآوری در دین که رهاورد و ارمغانش جز سختی و مشقت، نیست نروند، چرا که این از اصول ثابت شده شریعت مقدس اسلام است که بدعت، دین را سخت میکند و آن را با طبیعت سهل و آسانش بیگانه میسازد.
اسلام بشدت مخالف بدعت و نوآوری در دین است تا مردم از پیش خود چیزهایی را به دین نیافزایند تا باعث سختی و مشقت در دین شود و روح شریعت که بر مبنای آسانگیری و رفع عسر و حرج است، تحتالشعاع بدعتهای آنها قرار بگیرد. چراکه اگر مردم دست به نوآوری بزنند و به احکام و فرامین ساده و بیآلایش خدا، اعتنایی نورزند وآنها را ناقص وکم پندارند و چندین برابر آنچه خدا نازل کرده است به دین بچسبانند، دست آخر نتیجهاش این میشود که تکالیف و وظایف دینی بر مردم سنگین میشود و دینزده میگردند و بسان راهبها و راهبههای مسیحی به انحراف و الحاد و نا هنجاریها و ناملایمات دینی و اجتماعی گرفتار میآیند.
1226 - [8] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)
وَعَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: «کَانَ تَعْنِی رَسُولَ الـلّٰهِ ج یَنَامُ أَوَّلَ اللَّیْلِ وَیُحْیِی آخِرَهُ ثُمَّ إِنْ کَانَتْ لَهُ حَاجَةٌ إِلَى أَهْلِهِ قَضَى حَاجَتَهُ ثُمَّ یَنَامُ فَإِنْ کَانَ عِنْدَ النداء الأول جنبا وثب فَأَفَاضَ عَلَیْهِ الماس وَإِنْ لَمْ یَکُنْ جُنُبًا تَوَضَّأَ لِلصَّلَاةِ ثُمَّ صلى رَکْعَتَیْنِ»([49]).
1226- (8) عایشهلگوید: رسول خدا ج (معمولاً پس از گزاردن نماز عشاء) در آغاز شب میخوابیدند و سپس در آخر شب، برمیخاستند و از خواب بیدار میشدند و نماز تهجّد میگزاردند؛ (و چون نزدیک سحر میشد، آن حضرت ج نماز وتر خویش را میگزاردند و آنگاه به رختخواب خود برمیگشتند؛) آنگاه اگر نیازی به جماع و همبستری با همسران خویش داشتند؛ با آنها گرد میآمدند و خویشتن را بدانها میرساندند و نیاز خود را برطرف میکردند و سپس میخوابیدند؛ و چنانچه به هنگام اذان اول (یعنی اذان صبح)، جُنب بودند و نیاز به غسل داشتند، بلند میشدند و غسل مینمودند؛ و اگر جُنب نبودند، برای نماز وضو میگرفتند؛ آنگاه دو رکعت (سنّت صبح) را میگزاردند.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: «ینام اوّل اللیل»: در آغاز شب میخوابیدند؛ یعنی رسول خدا ج معمولاًپس از گزاردن نماز عشاء، در آغاز شب میخوابیدند.
«حاجة»: نیاز به گردآمدن با همسر.
«قضی حاجته»: این عبارت، کنایه از جماع و همبستری و زناشویی و آمیزش جنسی است.
«وثب»: شتابان از جای برخاست و پرید.
«افاض»: ریخت؛ جاری کرد؛ پاشید. «افاض علیه من الماء»: از آب، برخود ریخت و غسل کرد.
«النداء الاول»: مراد اذان صبح است؛ زیرا به اذان صبح، «نداء اول» و به اقامه، «نداء دوم» گفته میشود.
ناگفته نماند که حدیث بالا، در بخاری و مسلم، بدین ترتیب آمده است:
اسود س گوید: «سألتُ عایشة ل کیف کان صلاةالنبیّ ج باللیل؟ قالت: کان ینام اوّله، ویقوم اخره؛ فیصلّی ثمّ یرجع الی فراشه؛ فاذا اذّن المؤذّن وثب؛ فان کان به حاجة اغتسل والّا توضّأ وخرج».
«از عایشه لپرسیدم: نماز شب پیامبر ج چطور بود؟ گفت: پیامبر اکرم ج اول شب میخوابیدند و در آخر شب بیدار میشد، و نماز را میخواند؛ سپس به رختخواب خویش برمیگشت؛ وقتی که مؤذن، اذان میگفت، بلند میشد و چنانچه نیاز به غسل میداشت، غسل میکرد وگرنه وضو میگرفت و از منزل به سوی مسجد خارج میشد».
و در ترمذی، چنین آمده است:
اسود بن یزید س گوید: «سَأَلْتُ عَائِشَةَ ل عَنْ صَلاَةِ رَسُولِ الـلّٰهِ ج بِاللَّیْلِ، فَقَالَتْ: کَانَ یَنَامُ أَوَّلَ اللَّیْلِ ثُمَّ یَقُومُ، فَإِذَا کَانَ مِنَ السَّحَرِ أَوْتَرَ، ثُمَّ أَتَى فِرَاشَهُ فَإِن کَانَ لَهُ حَاجَةٌ أَلَمَّ بِأَهْلِهِ، فَإِذَا سَمِعَ الأَذَانَ وَثَبَ، فَإِنْ کَانَ جُنُبًا أَفَاضَ عَلَیْهِ مِنَ الْمَاءِ، وَإِلَّا تَوَضَّأَ وَخَرَجَ إِلَى الصَّلاَةِ».
از عایشهلپرسیدم: کیفیت و نحوهی نماز شب رسول خدا ج چگونه بود؟ وی در پاسخ گفت: رسول خدا ج معمولاً (پس از خواندن نماز عشاء) در آغاز شب میخوابیدند، و سپس (در آخر شب) برمیخواستند و از خواب بیدار میشدند (و نماز میخواندند)؛ و چون نزدیک سحر میشد، آن حضرت ج نماز وتر خویش را میگزاردند و آن گاه به رختخواب خود برمیگشتند؛ و اگر نیازی به جماع و همبستری با همسران خویش داشتند، با آنها گرد میآمدند و خویشتن را بدانها میرساندند. و چون صدای اذان را میشنیدند، بلند میشدند؛ و چنانچه جُنب بودند و نیاز به غسل داشتند، غسل مینمودند وگرنه وضو میگرفتند و از منزل به سوی مسجد(برای گزاردن نماز صبح) بیرون میشدند.
1227 - [9] (حسن بشواهده)
عَنْ أَبِی أُمَامَةَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «عَلَیْکُمْ بِقِیَامِ اللَّیْلِ فَإِنَّهُ دَأْبُ الصَّالِحِینَ قَبْلَکُمْ وَهُوَ قُرْبَةٌ لَکُمْ إِلَى رَبِّکُمْ وَمَکْفَرَةٌ لِلسَّیِّئَاتِ وَمَنْهَاةٌ عَنِ الْإِثْمِ». رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ([50]).
1227- (9) ابواُمامه س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «بر شما باد به گزاردن نماز تهجّد؛ زیرا شب زندهداری با گزاردن نماز تهجّد، شیوه و روش پیشینیان از بندگان نیک خدا و باعث نزدیکی شما به بارگاه پروردگارتان و سبب نابودکردن گناهان و بازدارندهی از گناه است».
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
شرح: «علیکم»: شما باید؛ بایستی؛ حتماً باید؛ بر شماست که؛ وظیفهی شماست که؛ بگیرید؛ بچسبید؛ به کار گیرید؛ استفاده کنید؛ دریابید.
«قیام اللیل»: شب زندهدرای؛ گزاردن نماز تهجّد در پاسی از شب.
«دأب»: عادت؛ کار؛ شیوه؛ روش.
«قربة»: به معنای تقرّب یا چیزی است که مایهی تقرّب و نزدیکی به خدا گردد.
«مُکفّرة»: محوکننده؛ از بین برنده.
«منهاة»: بازدارنده؛ دورکننده؛ اجتناب دهنده.
«الاثم»: گناه؛ خطا؛ بزه؛ معصیت.
شب زنده داری و جلوگیری انسان از ارتکاب گناه:
در زمانی زندگی میکنیم که فساد همه جا را دربرگرفته است، حتی آثارش در فضا پدیدار و گسترده شده است. البته این بلا هم از دستاوردهای خود بشر است. انتشار و کثرت فساد به مراتب بیشتر از حالتهای عادی انسان را به معصیت و لجن میکشاند، چرا که هرگاه فساد فراگیر شود انسان را در محاصرهی گناهان قرار میدهد و او را وادار میکند که دنبال راه چاره و روزنهای برای نجات خود از معاصی بگردد، تا بتواند او را در این موقعیت خطرناک کمک کند. رسول اکرم ج این مطلب را تبیین کرده است: «نماز شب و شب زنده داری بهترین کمک و یاور انسان برای ترک گناه است». لذا اگر انسان خواهان آزادی خود از قید گناهان است باید به مدرسهی انسان ساز شب پناه برد و جهت پاکی و صیقل خویش دمی در خلوت، با یار همدم و هم مجلس شود. حضرت ابوهریره س از آن حضرت ج روایت میکند: «در محضر ایشان از کسی چنین یاد شد که در شب به نماز میپردازد ولی در روز دست به سرقت و دزدی میزند، در پاسخ فرمود: به زودی این عمل خوب او را از آنچه مرتکب میشود بازخواهد داشت.»([51]) و این هم تفسیر این آیه است که خداوند در کلام ملکوتی خویش بیان میدارد: ﴿إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ تَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنکَرِ﴾ [العنکبوت: 45]([52]).
واقعاً عبادت و شب زنده داری عملی شگفت آور است که انسان در دل شب و در خلوت به نماز خواندن و تلاوت مشغول میشود. خدایا! چگونه این نماز و ذکر و تلاوت و دعا صاحبش را از ارتکاب گناه و بدی باز میدارد و او را از آلودگیها پیراسته و پاک میکند؟ پرواضح است، کسی که در تاریکیهای شب از بستر خویش برمی خیزد و متوجه ذات باری تعالی میشود و خالصانه به پیشگاه آن ذات مقدس به دعا و نیایش میپردازد، خود نشان دهندهی صداقت و اخلاص آن انسان است که در آن لحظه، به جز خداوند - که عالم الغیب است - کسی از این کار او، اطلاعی ندارد.
گذشته از این، استمرار و مداومت بر شب زنده داری، حسن مراقبت را در انسان کم کم تقویت میکند. این امر نیز، انسان را بر تفکر و اندیشه در مورد کم کاریهایش یاری میکند و او را به محاسبهی نفس وامی دارد تا از خواب غفلت بیدار شود و خود را از آلودگیها و موانعی که موجب ناخشنودی پروردگار میشود نجات دهد، و چنان احساس و انگیزهای در او به وجود میآورد که از ارتکاب گناه و معصیت دست میکشد و با خود میگوید: چگونه دزدی کنم، حال آنکه خدایی که با او خلوت میکنم از این کارم آگاه است، لذا از خداوند پوزش میخواهم و به سوی او باز میگردم و از این پس هرگز دنبال عمل خلاف نمیروم و بدین صورت با همهی گناهان خداحافظی خواهد کرد.
این حدیث، اثر خنثیکنندهی گناه را در طاعات و اعمال نیک تثبیت میکند، و در حقیقت هر گناه و عمل زشتی، یک نوع تاریکی و ظلمتی را در روح و روان انسان ایجاد میکند که اگر این تاریکیها ادامه یابد اثرات آنها متراکم شده و به صورت وحشتناکی انسان را مسخ میکند، ولی کار نیک و نمازهای روزانه که از انگیزهی الهی سرچشمه گرفته، به روح آدمی لطافتی میبخشد که آثار گناه را میتواند از آن بشوید و آن تیرگیها را به روشنایی مبدل سازد.
آری! هرگاه نماز با شرایط خود انجام شود، انسان را در عالمی از معنویت و روحانیت فرو میبرد که پیوندهای ایمانی او را با خدا چنان محکم میسازد که آلودگیها و آثار گناه را از دل و جان او شستشو میدهد. نماز، ایشان را در برابر گناه بیمه میکند و زنگار گناه را از آینهی دل میزداید و جوانههای ملکات عالی انسانی را در اعماق جان بشر میرویاند و ارادهی انسان را قوی و قلب را پاک و روح را تطهیر میکند.
نماز موجی از معنویت را در وجود انسان ایجاد میکند، موجی که سد نیرومندی در برابر گناه ومعصیت پروردگار محسوب میشود، نماز وسیلهی شستشو از گناهان و مغفرت و آمرزش الهی است. و انسان را دعوت به توبه و اصلاح گذشته میکند. نماز سدی در برابر گناهان آینده است که روح ایمان را در انسان تقویت میکند و نهال تقوا و خداترسی را در دل پرورش میدهد. نماز غفلت زدا است که مرتباً به انسان در روزی پنج مرتبه اخطار میکند، هشدار میدهد، هدف آفرینش او را خاطر نشان میسازد، موقعیت او را در جهان به او گوشزد میکند، خودبینی و کِبر را درهم میشکند، پردههای غرور و خودخواهی را کنار میزند و تواضع و فروتنی، خشوع و خضوع، و ایثار و فداکاری را به ارمغان میآورد.
نماز، وسیلهی پرورش فضائل اخلاقی و تکاملی معنوی انسان است، نماز است که انسان را از جهان محدود ماده و چهاردیواری عالم طبیعت بیرون میبرد و به ملکوت آسمانها دعوت میکند و با فرشتگان هم صدا و همراز میسازد تا خود را بدون نیاز به هیچ واسطه، در برابر خدا میبیند و با او به گفتگو برمیخیزد.
آری! نماز، وسیلهی شستشوی از گناهان و مغفرت و آمرزش الهی است، البته برای کسانی که نمازهای خود را به خوبی انجام میدهند، نمازی که با روح و با حضور قلب و خشوع و خضوع ادا شود، این چنین نمازی، آثار گناهان صغیره را از دل و جان میشوید و ظلمت و تاریکی را از آن میزداید.
ممکن است کسی بپرسد که: این احادیث مردم را به گناهان صغیره تشویق مینماید و میگویند: با ترک گناهان کبیره، ارتکاب گناهان صغیره و کوچک مانعی ندارد، چرا که خواه ناخواه، چنین گناهانی با نمازهای پنجگانه و دیگر عبادات و طاعات بخشوده میشوند!.
اما باید دانست که پرهیزکردن از گناهان کبیره، خصوصاً با فراهم بودن زمینههای آنها، یک نوع حالت تقوای روحانی را در انسان ایجاد میکند که میتواند آثار گناهان کوچک را از وجود او بشوید و در حقیقت این احادیث، همانند آیهی ﴿إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ یُذۡهِبۡنَ ٱلسَّیَِّٔاتِ﴾ [هود: 114]. من میباشد، و در واقع، اشاره به یکی از آثار واقعی اعمال نیک از قبیل: نمازهای پنجگانه، روزهی رمضان، نماز جمعه و... است و این درست به این معنااست که بخشش گناهان صغیره، یک نوع پاداش معنوی برای تارکان گناهان کبیره است، و این خود اثر تشویق کنندهای برای ترک گناهان کبیره دارد.
1228 - [10] (ضَعِیف)
وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْـخُدْرِیِّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «ثَلَاثَةٌ یَضْحَکُ اللهُ إِلَیْهِمْ الرَّجُلُ إِذَا قَامَ بِاللَّیْلِ یُصَلِّی وَالْقَوْمُ إِذَا صَفُّوا فِی الصَّلَاةِ وَالْقَوْمُ إِذَا صَفُّوا فِی قِتَالِ الْعَدُوِّ.» رَوَاهُ فِی شَرْحِ السّنة([53]).
1228- (10) ابوسعید خدری س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «سه نفر هستند که خداوند بلندمرتبه، آنان را دوست میدارد و به سوی آنان، با نظر مهر و رحمت مینگرد: نخست کسی که شب هنگام برمیخیزد و نماز میگزارد؛ و دیگر مردمانی که در نماز (به صورت یکنواخت و برابر و پیوسته و راست) صف ببندند؛ و سوّم، مردمانی که به هنگام پیکار و کارزار با دشمن، صف میبندند (و در گرماگرم رزم، فرار نمیکنند و دلیرانه با دشمن روبهرو میشوند)».
[این حدیث را بغوی در «شرح السنة» روایت کرده است].
شرح: «یضحک الله الیهم»: این عبارت، کنایه از دوست داشتن و راضی بودن است؛ یعنی خداوند، آنان را دوست میدارد و به سوی آنان با نظر مهر و رحمت مینگرد.
این حدیث در ترمذی، بدینگونه وارد شده است:
«ثلاثة یحبّهم الله وثلاثة یبغضهم الله: فامّا الذین یحبّهم الله: فرجلٌ اتی قوماً فسألهم بالله ولم یسألهم لقرابة بینه وبینهم، فمنعوه فتخلّف رجلٌ باعقابهم فاعطاه سراً لایعلم بعطیّته الا الله والذی اعطاه؛
و قوم ساروا لیلتهم حتی اذا کان النوم احبَّ الیهم ممّا یُعدل به فوضعوا رؤسهم فقام احدهم یُصلّی ویتلوا آیات الله؛ ورجل کان فی سریة فلقی العدوّ فهزموا فاقبل بصدره حتّی یُقتل او یفتح له.
و الثلاثة الذین یبغضهم الله:الشیخ الزانی؛ والفقیر المختال؛ والغنیّ الظلوم».
«سه نفر هستند که خدا آنان را دوست میدارد و سه کس هستند که خدا آنان را دشمن میدارد:
امّا آن کسانی که خدا آنان را دوست میدارد: نخست آن کسی که نزد گروهی آید و به نام خدا - و نه به نام خویشاوندی که میان آنان است - از آنان تقاضایی کند و آنان چیزی به او ندهند و در آن میان، مردی از آنان از گروه کناره گیرد و به صورت محرمانه چیزی به او بدهد، که جز او و دریافتدارندهی صدقه و خدای آن دو، کسی از آن دَهش آگاه نگردد.
دیگر کسی که شبانه با گروهی سفر کند و آنگاه که خواب برای آنان از همه چیز دوستداشتنیتر است و آنان سرها را بر زمین مینهند، او به نماز و نیایش برخیزد و قرآن بخواند؛ و دیگر مردی که در میان گروهی به جهاد رود و با دشمن روبهرو گردد و در آن شرایط دشوار، یارانش از میدان نبرد بگریزند و او شجاعانه در برابر تجاوزکاران، سینه سپر کند تا یا کشته یا پیروز شود؛ آری، این سه تن را خدا دوست میدارد.
امّا آن سه نفری که خدا آنان را دشمن میدارد عبارتند از: سالخوردهی زناکار، تهیدست خودبزرگبین و ثروتمند ستمکار».
«والقوم اذا صفّوا فی قتال العدو»: از مهمترین عوامل پیروزی در برابر دشمنان، انسجام و به هم پیوستگی صفوف در میدان نبرد است، نه تنها در نبردهای نظامی که در نبرد سیاسی و اقتصادی نیز جز از طریق وحدت، کاری ساخته نیست.
در حقیقت، قرآن کریم و سنّت نبوی، دشمنان را به سیلاب ویرانگی تشبیه میکنند که تنها با سدّ فولادین، میتوان آنها را مهار کرد. در یک بنا یا سدّ عظیم، هر کدام از اجزاء نقشی دارند؛ ولی این نقش در صورتی مؤثّر میشود که هیچگونه فاصله و شکافی در میان آنها نباشد و چنان متّحد گردند که گویی یک واحد بیش نیستند و همگی تبدیل به یک دست و یک مشت عظیم و محکم شوند که فرق دشمن را در هم میکوبد و متلاشی میکند!.
افسوس که این تعلیم بزرگ اسلام، امروز فراموش شده و جامعهی بزرگ اسلامی، نه تنها شکل «سدّ فولادین» را ندارد، بلکه به صفوف پراکندهای تبدیل گشته که در مقابل هم ایستادهاند و هر کدام هوایی در سر و هوسی در دل دارند.
باید توجه داشت که وحدت صفوف، با گفتار و شعار به دست نمیآید، بلکه نیاز به «وحدت هدف» و «وحدت عقیده» است و این چیزی است که بدون خلوص نیت و معرفت واقعی و تربیت صحیح اسلامی و احیای فرهنگ قرآن، ممکن نیست.
اگر خداوند بلندمرتبه، مجاهدان و رزمندگانی را دوست دارد که همچون سدّ فولادین و محکم در برابر سیلاب ویرانگر و خروشان دشمنان و بدخواهان ایستادهاند، پس این جمعیتهای پراکنده را دشمن میدارد و هم اکنون آثار خشم و غضب خدا را در این جامعهی چند صد میلیونی، با چشم خود میبینیم که یک نمونهی آن، تسلّط گروه کوچک «صهیونیستها» بر سرزمینهای اسلامی است.
بار خدایا! به ما آگاهی و بیداری و آشنایی با اوامر و فرامین الهی، تعالیم و آموزههای تابناک نبوی، احکام و دستورات حیاتبخش شرعی و حقایق و مفاهیم والای قرآنی، عنایت فرما.
1229 - [11] (صَحِیح)
وَعَن عَمْرو بن عبسة قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «أَقْرَبُ مَا یَکُونُ الرَّبُّ مِنَ الْعَبْدِ فِی جَوْفِ اللَّیْلِ الْآخِرِ فَإِنِ اسْتَطَعْتَ أَنْ تَکُونَ مِمَّنْ یَذْکُرُ اللهَ فِی تِلْکَ السَّاعَةِ فَکُنْ». رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ وَقَالَ: هَذَا حَدِیثٌ حَسَنٌ صَحِیحٌ غَرِیب إِسْنَادًا([54]).
1229- (11) عمرو بن عبسه س گوید: رسول خدا ج فرمودهاند: «خداوند بلندمرتبه از تمامی اوقات، نزدیکتر به بنده در پارهی آخر شب میباشد؛ پس اگر چنانچه برای تو این امکان وجود داشت تا از بندگانی باشی که در آن لحظه، خدای را یاد میکنند، پس از زمرهی آنها باش (و پاسی از شب را برای دعا و نیایش و عبادت و پرستش، اختصاص بده)».
[این حدیث را ترمذی روایت کرده و گفته است: این حدیث، از لحاظ سند، حسن، صحیح و غریب است].
شرح: «اقرب ما یکون الربّ من العبد فی جوف اللیل الاخر»:
در حقیقت شب زندهداری و سحرخیزی، نزدیکترین و آشناترین راه واصلان به حق و مشتاقان وصال دوست میباشد.آنان که به این حقیقت پی بردهاند، همچون دیوانگان شب را با روز و روز را با شب پیوسته و خواب راحت را چنان فراموش نمودهاند که بزرگترین استراحت آنان همان حالت نیایش در تاریکیهای شب بوده است و تمام روز را لحظه شماری کردهاند تا لحظات خلوت با دوست فرا رسد و با بلندکردن دستهای نیاز به بارگاه خالق بینیاز و بستن دستهای بندگی در محضر پروردگار جهانیان قلب خود را آرامش بخشند.
و براستی نمازشب، یک عبادت بزرگ روحانی و معنوی و تربیتی و اصلاحی است چرا که غوغای زندگی روزانه، از جهات مختلف، توجه انسان را به خود جلب میکند و فکر آدمی را به وادیهای گوناگون میکشاند به طوری که جمعیت خاطر و حضور قلب کامل در آن بسیار مشکل است اما در دل شب و به هنگام سحر، و فرونشستن غوغای زندگی مادی و ماشینی و آرامش روح و جسم انسان در پرتو مقداری خواب، حالت توجه و نشاط خاصی به انسان دست میدهد که کم نظیر و یا در حقیقت بینظیر است.
آری، در محیط آرام و به دور از هرگونه ریا و تظاهر و خودنمایی و توأم با حضور قلب، حالت توجهی به انسان دست میدهد که فوقالعاده روح پرور و تکاملآفرین است.
به همین دلیل دوستان خدا، همیشه از عبادتهای آخر شب برای تصفیهی روح، حیات قلب، تقویت اراده و تکمیل اخلاص و صداقت، نیرو میگرفتهاند.
در جایی خداوند متعال به بیان صفات برجستهی مؤمنان راستین میپردازد و اصول عقیدتی و برنامههای عملی آنها را به طور فشرده ضمن دو آیه با ذکر هشت صفت بیان میدارد که یکی از آنها این است:
﴿تَتَجَافَىٰ جُنُوبُهُمۡ عَنِ ٱلۡمَضَاجِعِ یَدۡعُونَ رَبَّهُمۡ خَوۡفٗا وَطَمَعٗا﴾ [السجدة: 16]
«پهلوهایشان از بستر به دور میشود(و خواب شیرین را ترک گفته و به عبادت پروردگارشان میپردازند و) پروردگار خود را با بیم و امید به فریاد میخوانند».
آری! مؤمنان راستین، به هنگامی که چشم غافلان در خواب است، مقداری از شب را بیدار میشوند و در آن هنگام که برنامههای عادی زندگی تعطیل است و شواغل فکری به حداقل میرسد و آرامش و خاموشی، همه جا را گرفته و خطر آلودگی عبادت به ریا و تظاهر کمتر وجود دارد و خلاصه بهترین شرایط حضور قلب فراهم است با تمام وجودشان رو به درگاه معبود میآورند و سر بر آستان معشوق میسایند وآنچه در دل دارند با او در میان میگذارند و با یاد او پیوسته زندهاند و پیمانهی قلب خویش را از مهر او لبریز و سرشار دارند.
مؤمنان راستین، خواب خوش را بر خود حرام کرده و به خوشتر از آن، که ذکر خدا و قیام و سجود در پیشگاه با عظمت اوست میپردازند. پاسی از شب را به مناجات و راز و نیاز با محبوب میگذرانند و قلب و جان خود را با یاد و نام او روشن میکنند.
و پیامبر ج نیز از این جهت، بهترین اوقات را برای عبادت و بندگی، حصهی آخر شب معرفی میکند چرا که در آن حصه از شب، چشم غافلان در خواب است و تمام برنامههای عادی زندگی تعطیل است شواغل فکری به حداقل میرسد و آرامش و خاموشی همه جا را فرا میگیرد و خطر آلودگی عبادت به ریا و تظاهر کمتر وجود دارد و بهترین شرایط حضور قلب و مناجات با خدا فراهم میگردد.
1230 - [12] (حسن)
وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «رَحِمَ اللهُ رَجُلًا قَامَ مِنَ اللَّیْلِ فَصَلَّى وَأَیْقَظَ امْرَأَتَهُ فَصَلَّتْ فَإِنْ أَبَتْ نَضَحَ فِی وَجْهِهَا الْـمَاءَ. رَحِمَ اللهُ امْرَأَةً قَامَتْ مِنَ اللَّیْلِ فَصَلَّتْ وَأَیْقَظَتْ زَوْجَهَا فَصَلَّى فَإِنْ أَبَى نَضَحَتْ فِی وَجْهِهِ المَاء». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد وَالنَّسَائِیّ([55]).
1230- (12) ابوهریره س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «خداوند مردی را که پاسی از شب را برخیزد و نماز (شب) گزارد و همسر خویش را نیز بیدار کند و او هم نماز گزارد، مورد رحمت خویش قرار دهد؛ و اگر چنانچه همسرش از برخاستن سر باز زد، بر صورتش آب بپاشد (و او را از خواب بیدار کند).
و خداوند زنی را که پاسی از شب را برخیزد و نماز گزارد و شوهرش را نیز بیدار کند و او هم نماز گزارد، مورد رحمت خویش قرار دهد؛ و اگر چنانچه شوهرش (به علّت سنگینی خواب) از برخاستن سر باز زد، بر صورتش آب بپاشد (و او را برای شب زندهداری با گزاردن نماز تهجّد بیدار کند)»..
[این حدیث را ابوداود و نسایی روایت کردهاند].
شرح: «/»: خداوند مورد رحمت خویش قرار دهد.
واژهی «رحمت»:
شریف جرجانی رحمت را چنین تعریف میکند: «ارادهی رساندن خیر.» راغب در باب رحمت به تعریف و ذکر انواع و شرح آن پرداخته و در مفردات میگوید: «رحمت نوعی مهربانی است که مقتضی احسان به مرحوم میباشد، گاهی به معنای مهربانی صرف و گاهی به معنای احسان بدون مهربانی به کار میرود؛ مثل: / فلاناً. اگر صفت خداوند باشد، مراد احسان بدون مهربانی و دلسوزی است؛ لذا روایت شده است که حرمت از جانب خداوند، بخشش است و از جانب انسانها، دلسوزی و مهربانی».
وی در شرح رحمان و رحیم به تقسیم رحمت میپردازد و آن را به عامّه و خاصّه تقسیم میکند. میگوید: «رحمان تنها بر خداوند اطلاق میشود؛ چون تنها برای او درست است و رحمتش همه چیز را فراگرفته است؛ و رحیم برای غیر او به کار میرود؛ و اوست که رحمتش فراوان است. خداوند در توصیف خود میفرماید﴿إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٞ رَّحِیمٞ﴾ [البقرة: 199]([56]). و در توصیف پیامبرش میفرماید: ﴿حَرِیصٌ عَلَیۡکُم بِٱلۡمُؤۡمِنِینَ رَءُوفٞ رَّحِیمٞ﴾ [التوبة: 128]([57]) در شرح قول مشهور میان صوفیان - هو رحمان الدنیا و رحیم الاخرة - میگوید: «احسان خالق در دنیا شامل مؤمن و کافر است و در آخرت خاصّ مؤمنان»؛ بنابراین، سخن خداوند که فرموده: «﴿وَرَحۡمَتِی وَسِعَتۡ کُلَّ شَیۡءٖۚ فَسَأَکۡتُبُهَا لِلَّذِینَ یَتَّقُونَ﴾ [الأعراف: 156]([58]). تنبیهی است بر این که در دنیا شامل مؤمن و کافر است و در آخرت خاص مؤمنان»
بدون شک، تأثیر این سخن بر ابن عربی هم سرایت کرد، که در فتوحات و دیگر نوشتههای خود در بحث از رحمت نمایان است. وی هر چند رحمت را بر انواعی تقسیم کرده، مثل رحمت پیشین و امتنانی و طبیعی و واجب؛ امّا همه را به دو نوع اصلی برمی گرداند: رحمت عام و رحمت خاص. رحمت عام از آنِ همهی آفریدهها: از مؤمن و کافر و خوب و بد، سنگ و درخت و گیاه و حیوان است و مخصوص همه موجودات به خواصّ آنهاست که برای دیگری نیست. این همان معنایی است که ابن عربی به آن اشاره کرده است: «چون غیر دارای آن مناسبت خاص نیست» و یا آن جا که میگوید: «چون رسول دارای مناسبتی است برای همهی امّتی که به سوی آنها مبعوث شد و به او ایمان آوردند؛ او با هر مؤمنی از امّت خویش با مناسبت خاصّی میباشد که آن مؤمن آن را تعیین مینماید.» پیداست رحمتی که رسول بین مردم منتشر میسازد، همان است که از پروردگارش دریافت میکند و همه از افاضات و تأثیر وحی میباشد.
نزد شهر زوری در شرح التحفة المرسلة، شامل سخن ابن عربی و دیگران میگردد که بینیاز از اطالهی کلام است. آن جا که دربارهی دو نوع رحمت میگوید: «... او خدایی است که به رحمت عامّه؛ یعنی آفرینش و امداد موصوف است و به رحمت خاص، که همان توفیق در سعادت ابدی است.» عین این معنا را پیامبر ج اشاره کرده و فرمود: «خداوند مردم را در ظلمتی آفرید و آن گاه از نورش بر آنها بارید». حکیم حسن بن حمزهی شیرازی میگوید: «خَلَق در اینجا به معنای قَدَر است؛ چون تقدیر قبل از آفرینش است؛ و بارش نور کنایه از افاضهی وجود بر ممکنات میباشد. هرکس که اندکی از آن نور به او رسید، هدایت شد و بارش عمومی است و اصابت کردن خاص است.» پس وجود هر موجودی به رحمت عام است و هدایت هر موجود به سوی نور و رسیدن به آن همان رحمت خاص.
رحمت در قرآن معانی متعددی دارد و تا آن جا که امکان دارد به آن میپردازیم. یحیی بن سلّام از بزرگان قرن دوم هجری در کتاب التعاریف یازده گونه از معانی آن را برشمرده که همان گونههایی است که ترمذی ذکر کرده و در کتاب تحصیل نظائر القرآن آنها را نظایر نامیده است. جای شک نیست که دومی از اوّلی نقل کرده است؛ ولی آنچه که برای ما مهم است، این که این گونهها را از ابن سلّام نقل میکنیم.
1- رحمت؛ یعنی دین اسلام؛ بنا به آنچه در آیات آمده است: ﴿یُدۡخِلُ مَن یَشَآءُ فِی رَحۡمَتِهِۦۚ﴾ [الإنسان: 31]([59])، یعنی در دین اسلام؛ ﴿وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَجَعَلَهُمۡ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ وَلَٰکِن یُدۡخِلُ مَن یَشَآءُ فِی رَحۡمَتِهِۦ﴾ [الشورى: 8]([60])؛ ﴿لِّیُدۡخِلَ ٱللَّهُ فِی رَحۡمَتِهِۦ﴾ [الفتح: 25]([61])، امّا در سورهی بقره: ﴿وَٱللَّهُ یَخۡتَصُّ بِرَحۡمَتِهِۦ مَن یَشَآءُ﴾ [البقرة: 105]([62]). بنا به قول حصن؛ یعنی نبوّت وهم به معنای دین اسلام. ویا در آیهی ﴿یَخۡتَصُّ بِرَحۡمَتِهِۦ مَن یَشَآءُ﴾.
2- رحمت؛ یعنی بهشت: ﴿وَأَمَّا ٱلَّذِینَ ٱبۡیَضَّتۡ وُجُوهُهُمۡ فَفِی رَحۡمَةِ ٱللَّهِ﴾ [آل عمران: 107]، یعنی در بهشت خداوند که در آن جاودان هستند؛ ﴿فَأَمَّا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ بِٱللَّهِ وَٱعۡتَصَمُواْ بِهِۦ فَسَیُدۡخِلُهُمۡ فِی رَحۡمَةٖ مِّنۡهُ﴾ [النساء: 175]([63])، یعنی بهشت؛ ﴿فَیُدۡخِلُهُمۡ رَبُّهُمۡ فِی رَحۡمَتِهِۦ﴾ [الجاثیة: 30]([64])، یعنی در بهشت او؛ همچنین: ﴿وَیَرۡجُونَ رَحۡمَتَهُۥ﴾ [الإسراء: 57]([65])؛ ﴿یَرۡجُونَ رَحۡمَتَ ٱللَّهِ﴾ [البقرة: 218]([66])؛ و ﴿أُوْلَٰٓئِکَ یَئِسُواْ مِن رَّحۡمَتِی﴾ [العنکبوت: 23]([67])؛ ﴿یَحۡذَرُ ٱلۡأٓخِرَةَ وَیَرۡجُواْ رَحۡمَةَ رَبِّهِۦ﴾ [الزمر: 9]([68]).
3- رحمت؛ یعنی باران؛ در آیات: ﴿وَمَن یُرۡسِلُ ٱلرِّیَٰحَ بُشۡرَۢا بَیۡنَ یَدَیۡ رَحۡمَتِهِۦٓ﴾ [النمل: 63]([69])، یعنی در برابر باران و قبل از آن؛ و یا: ﴿وَهُوَ ٱلَّذِیٓ أَرۡسَلَ ٱلرِّیَٰحَ بُشۡرَۢا بَیۡنَ یَدَیۡ رَحۡمَتِهِۦ﴾ [الفرقان: 48]([70])؛ و ﴿وَیَنشُرُ رَحۡمَتَهُۥ﴾ [الشورى: 28]([71])، یعنی باران؛ و ﴿فَٱنظُرۡ إِلَىٰٓ ءَاثَٰرِ رَحۡمَتِ ٱللَّهِ﴾ [الروم: 50]([72])؛ ﴿ثُمَّ إِذَآ أَذَاقَهُم مِّنۡهُ رَحۡمَةً﴾ [الروم: 33]([73])؛ و ﴿وَلِیُذِیقَکُم مِّن رَّحۡمَتِهِۦ﴾ [الروم: 46]([74]).
4- رحمت؛ یعنی نبوت: ﴿أَمۡ عِندَهُمۡ خَزَآئِنُ رَحۡمَةِ رَبِّکَ﴾ [ص: 9]([75])، یعنی کلیدهای نبوّت؛ و ﴿أَهُمۡ یَقۡسِمُونَ رَحۡمَتَ رَبِّکَ﴾ [الزخرف: 32]([76])؛ و ﴿نُصِیبُ بِرَحۡمَتِنَا مَن نَّشَآءُ﴾ [یوسف: 56]([77])، یعنی هریک از بندگان را که بخوهیم نبوت میبخشیم.
5- رحمت؛ یعنی نعمت: وَلَوْلاَ فَضْلُ اللّهِ عَلَیْکُمْ وَرَحْمَتُهُ﴿وَلَوۡلَا فَضۡلُ ٱللَّهِ عَلَیۡکُمۡ وَرَحۡمَتُهُۥ﴾ [النساء: 83]([78])، که در قرآن فراوان است.
6- رحمت؛ یعنی قرآن. ﴿قُلۡ بِفَضۡلِ ٱللَّهِ وَبِرَحۡمَتِهِۦ﴾ [یونس: 58]([79])، یعنی قرآن؛ و ﴿وَٱللَّهُ أَنزَلَ مِنَ ٱلسَّمَآءِ مَآءٗ فَأَحۡیَا بِهِ ٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ مَوۡتِهَآۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَةٗ لِّقَوۡمٖ یَسۡمَعُونَ٦٥﴾ [النحل: 65]([80]).
7- رحمت؛ یعنی روزی؛ ﴿ٱبۡتِغَآءَ رَحۡمَةٖ مِّن رَّبِّکَ تَرۡجُوهَا﴾ [الإسراء: 28]([81])، یعنی انتظار روزی که از خدا امید دارید. این قول مجاهد است، ﴿مَّا یَفۡتَحِ ٱللَّهُ لِلنَّاسِ مِن رَّحۡمَةٖ﴾ [فاطر: 2]([82])، یعنی روزی که نظر کلبی است؛ و ﴿ءَاتِنَا مِن لَّدُنکَ رَحۡمَةٗ﴾ [الکهف: 10]([83])، یعنی رزق و روزی؛ و یَنشُرْ لَکُمْ رَبُّکُم مِّن رَّحْمَتِهِ﴿ یَنشُرۡ لَکُمۡ رَبُّکُم مِّن رَّحۡمَتِهِۦ﴾ [الکهف: 16]([84]).
8- رحمت؛ یعنی نصر و پیروزی﴿مَن ذَا ٱلَّذِی یَعۡصِمُکُم مِّنَ ٱللَّهِ إِنۡ أَرَادَ بِکُمۡ سُوٓءًا أَوۡ أَرَادَ بِکُمۡ رَحۡمَةٗ﴾ [الأحزاب: 17]([85])؛ یعنی نصر و پیروزی. یحیی میگوید: «یعنی: توبه».
9- رحمت؛ یعنی سلامتی: ﴿أَوۡ أَرَادَنِی بِرَحۡمَةٍ﴾([86])، یعنی به سلامت. ﴿هَلۡ هُنَّ مُمۡسِکَٰتُ رَحۡمَتِهِۦۚ﴾([87])؛ یعنی سلامتی آن؛ ﴿وَإِذَآ أَذَقۡنَا ٱلنَّاسَ رَحۡمَةٗ﴾([88])؛ یعنی سلامت.
10- رحمت؛ یعنی دوستی﴿رُحَمَآءُ بَیۡنَهُمۡ﴾([89])؛ یعنی دوستان هم.
11- رحمت؛ یعنی ایمان﴿إِن کُنتُ عَلَىٰ بَیِّنَةٖ مِّن رَّبِّی وَءَاتَىٰنِی رَحۡمَةٗ مِّنۡ عِندِهِۦ﴾ [هود: 28]([90])؛ یعنی نبوّت، ایمان و نعمت.
این معانی رحمت که ذکر کردیم، دلالت بر این دارد که حصر معانی و گونههای آن ممکن نیست و شاهد این مطلب هم معانی و هم گونههای آن است.
«نضح»: به صورتش آب پاشید؛ صورتش را خیس کرد؛ بر صورت وی آب چکاند.
همکاری زن و شوهر و نزدیکان در نماز شب:
اسلام به ایجاد خانهی مسلمان، قبل از تأسیس و پایه گذاری آن، توجه خاصی کرده و دستور داده است که خانواده بر پایهی ایمان و تقوا استوار شود. باری پیامبر اکرم ج به کسی که خواهان ازدواج بود، چنین توصیه کرد: زنی را به همسری انتخاب کند که اهل ایمان باشد. «فَاظْفر بِذاتِ الدّینِ تربت یَداکَ»؛([91]) «اهل دین را بچنگ آر تا مایهی سعادتمندی ات شود». این است توجیه و سفارش پیامبر اسلام جهت پایه گذاری خانوادهی اسلامی بر اساس ایمان و تقوا، تا زن و مرد در فضای آن یکدیگر را بر طاعت و بندگی پروردگار کمک کنند و بدین ترتیب مصداق این آیه قرار گیرند:
﴿وَٱلۡمُؤۡمِنُونَ وَٱلۡمُؤۡمِنَٰتُ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِیَآءُ بَعۡضٖۚ یَأۡمُرُونَ بِٱلۡمَعۡرُوفِ وَیَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡمُنکَرِ وَیُقِیمُونَ ٱلصَّلَوٰةَ وَیُؤۡتُونَ ٱلزَّکَوٰةَ وَیُطِیعُونَ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥٓۚ أُوْلَٰٓئِکَ سَیَرۡحَمُهُمُ ٱللَّهُۗ إِنَّ ٱللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیمٞ٧١﴾ [التوبة: 71]([92]).
«این صفات برازنده و زیبا، بین عموم مسلمانان مشترکاند، ولی بین زن و شوهر اشتراک ویژهای دارند. آنچه در اینجا برای ما اهمیت دارد، همکاری و همیاری زن و شوهر در شب زنده داری است. چرا که آن حضرت ج زن و شوهر را به همراهی و همیاری در قیام و نماز شب ترغیب و تشویق کرده است. چنانکه میفرماید: «هر کسی پاسی از شب بیدار شود و همسر خویش را نیز جهت شب زنده داری بیدار کند از زمرهی کسانی محسوب خواهد شد که خدا را فراوان ذکر میکنند»([93]).
در حدیثی دیگر، چنین آمده است: «خدا مردی را مورد لطف و رحمت خویش قرار دهد که شب برای نماز بیدار شود، همسرش را نیز برای نمازگزاردن بیدار کند و اگر بیدار نشد مقداری آب بر چهرهی او بپاشد. نیز خداوند زنی را مورد لطف و رحمت خویش قرار دهد که شب بیدار شود و به نماز گزاردن بپردازد و شوهر خویش را نیز برای نماز گزاردن بیدار کند و اگر بیدار نشد، بر چهرهی او آب بپاشد»([94]).
ناگفته نماند که نباید بیدار کردن با سر و صدا و خشونت صورت پذیرد، بلکه باید با کمال عطوفت و نرمی و بدون ناسزا گفتن، انجام شود. چرا که خشونت و هیاهو باعث نفرت، ناراحتی و کدورت میشود. آب پاشیدن هم باید با نرمی و محبت صورت پذیرد.
یک لحظه به خانهای که در آن دو زوج مسلمان همکار و هماهنگ در طاعت و فرمانبری خداوند سبحان، به زندگی مشترک ادامه میدهند، بیندیشید. در این خانه پرتو ایمان میدرخشد، چون نهال آن پاک و میوهی آن نیز لذیذ و گواراست و پاداش آن نیز بدون تردید، بهشت جاویدان خداوند خواهد بود که به پارسایان و متقیان وعده داده شده است. لذا بایسته است به جانب غفران و بخشش و بهشت خداوندی بشتابیم تا وعدهی الهی تحقق پذیرد. اگر خواهان بازگشت و تجدید حیات اسلامی هستیم بایستی از این نوع خانهها که جوانان پاک و پارسا در آن به زندگی مشترک ادامه میدهند، بیشتر ایجاد کنیم.
1231 - [13] (حسن)
وَعَنْ أَبِی أُمَامَةَ قَالَ: قِیلَ: یَا رَسُولَ الـلّٰهِ أَیُّ الدُّعَاءِ أَسْمَعُ؟ قَالَ: «جَوْفُ اللَّیْلِ الآخر ودبر الصَّلَوَات المکتوبات». رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ([95]).
1231- (13) ابوامامه س گوید: خطاب به رسول خدا ج گفته شد: ای رسول خدا ج! کدام دعا به اجابت و پذیرش، نزدیکتر است؟ آن حضرت ج در پاسخ فرمودند: «دعایی که در قسمت آخر شب و پس از نمازهای فرض باشد».
[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].
شرح: «اَسمع»: به اجابت نزیکتر؛ پذیرفتنیتر.
«ای الدعاء اسمع»؟ سخن از دعا و نیایش است و راز و نیاز. سخن از نیاز عاشق و ناز معشوق آری سخن از ابزار زندگی و ابراز بندگی و احتیاج و اشتیاق و انس و خوف و محبت و معرفت و توبه و انابت است.
همو که چشمه جوشان حیات است و ساحل آرام نجات آن که روح را پالایش و ایمان را تقویت و دل و خرد را خرسند میگرداند. همو که حیات روح و گوهر عبادت و کیمیای دفع بلا و کلید گنجهای ظاهری و معنوی و موجب خشنودی خداست.
بیائیم لحظاتی دیدگان خود را بر افق بیپایان فضا بدوزیم، ما هم انگشتان محقر خود را برای اجابت به آسمان بلند کنیم و لبی حرکت دهیم و با ندای «آه پروردگارا» خود را از خود سری در این جهان هدف دار تبرئه نمائیم. چرا که:
از ثـری تـا بـه ثـریـا
بـه عبــودیـت او |
|
همه در ذکر و مناجات و قیامند و قعود |
«پرودگارا»، «خداوندا» «بارالها»، «آفریدگارا» بارقههای فروزانی هستند که از اعماق جان ما بر میآیند و در اعماق جهان هستی فرو میروند و آنچنان درخشندگی به جهان هستی میدهند که جهان را برای مورد توجه قرار گرفتن خداوندی برازنده میسازند در حقیقت لحظاتی در عمر ما وجود دارد که ما حتی خود را از خویشتن هم بیگانه میبینیم و محال است کسی در دوران زندگیاش ولو برای لحظاتی چند در این جهان پر از ازدحام و ماشینی، احساس غربت ننماید.
سینه مالامال درد استای دریغا مرهمی دل زتنـهایی به جـان آمد خدایا همدمی
(حافظ)
آن کدام همدم شایسته است که این غربت وحشتناک را به انس و الفت مبدل بسازد؟ مسلم است که هیچ مونسی مانند نیایش نمیتواند، این غربت وحشتزدگی را به انس مبدل بسازد.
در لحظات نیایش، احساس میکنیم که در دریائی از نور غوطه ور گشته ایم و این مرغ روح است که در حال نیایش از تنگنای قفس تن رها گشته، پر و بالی در بینهایت میگشاید در حقیقت یکی از بارزترین ویژگی مومنان و خداترسان، همان عشق سوزان و علاقه آتشینشان به دعا و نیایش و راز و نیاز با محبوب و معبودشان است آری آنها به هنگامی که چشم غافلان در خواب است، مقداری از شب را بیدار میشوند و در آن هنگام که برنامههای عادی زندگی تعطیل است و شواغل فکری به حداقل میرسد و آرامش و خاموشی همه جا را گرفته و شرایط حضور قلب فراهم است با تمام وجودشان در دل شب و به هنگام سحر و فرونشستن غوغای زندگی مادی و ماشینی رو به درگاه معبود میآورند و سر برآستان معشوق میسایند و آنچه در دل دارند با او در میان میگذارند با یاد او زندهاند و پیمانه قلب خود را از مهر او لبریز و سرشار دارند.
حقیقت دعا:
دعا کلید عطاء و وسیله قرب الی الله و مُخّ عبادت و حیات روح و روح حیاتست دعا حلقه کوبیدن باب رحمت رحیمیه، و سبب گشایش برکات شرح صدر و نور و روشنایی سر است. دعا موجب رسوخ حب ذکر الهی در دل و پاک کننده نفس از قیود و علایق مادی است. دعا توشه سالکان حرم کبریای لایزال و شعار عاشقان قبله جمال و دِثار عارفان کعبه جلال است.
دعا سیر شهودی و کشف وجودی اهل کمال و تنها رابطه انسان با خدای متعال است دعای معراج عروج نفس ناطقه به اوج وحدت و داخل شدن در ملکوت عزت است دعا نردبان ارتقای انسان به مقام ولایت و رَفرَف اعتلای وی به مرتبت خلّت است دعا واسطه اسم اعظم گردیدن انسان و دست یافتن به گنجهای قرآن و دارا شدن رموز تصرف درکائنات است.
دعا یاد دوست در دل راندن و نام او بر زبان آوردن و در خلوت با او جشن ساختن و در وحدت با او نجوا گفتن و شیرین زبانی کردن است([96]).
آری دعا سخن با معبود، و غذای روح عارفان و مغز و گوهر عبادت است دعا کردن به معنای خواستن حل مشکلات دنیوی و رفع تلخیها و رنجهای زندگی نیست، اینطور که نقش اصلی دعا رفع کاستیهای مادی و تامین خواستههای دنیوی باشد، بلکه دعا کردن عین نیاز دعاگوست. نه اینکه دعا برای رفع نیاز باشد، بلکه دعا خود هدف است نه وسیله ما وقتی در برخی از دعاهای پیشوایان دینی و عارفان نام آور نظر میکنیم، در مییابیم که در نظر آنها دعا خود هدف و عین مطلوب است نه اینکه بخواهند از طریق آن به مطلوب دیگری برسند دکتر عبدالکریم سروش میگوید: دعا و نیایش قبل از آنکه ابزار زندگی باشند، ابراز بندگی است و بیش از آنکه خواهش تن را ادا کنند، حاجت دل را روا میکنند و برتر از آنکه سفره نان را فراخی بخشند گوهر جان را فربهی میدهند.
دعا فقط صحنه خواندن خدا نیست که عرصه شناختن او هم هست. «مونولوگ» نیست، «دیالوگ» هم هست، سخن گفتنی دو سویه است و در این مکالمه و مخاطبه است که هم انس حاصل میشود، هم شناخت، هم پالایش روح میشود، هم تقویت ایمان هم دل خرسند میگردد هم خرد، و چنین است که آدمی به تمامیت خویش در محضر تمامیت طلب ربوبی حاضر میشود و نه دستار، که سر را هم میبازد، و نه به اضطرار عاقلانه که به اختیار عاشقانه میشکند...
معشوق همة وجود عاشق را از دل و جان و خرد میخرد و استیفا میکند و این سودای خوش عاقبت در صحنه پر صفای دعا صورت میگیرد که سیرا بیسیرت و سریرت در اوست در دعا هم از نیاز عاشق سخن میرود، هم از ناز معشوق، هم از احتیاج این، هم از اشتیاق او، هم از اُنس، هم از خوف، هم از محبت، هم از معرفت، هم از توبه و انابت، هم از کرم و اجابت، هم از حاجات معیشتی و زمینی، هم از مطلوبات آرمانی و آسمانی هم از تسلیم، هم از تعلیم. و چیست جز دعا که این همه نعمت و برکات از دامان و آستین آن، سخاوتمندانه فرو میریزد و آن همه خدمات و حسنات، که کریمانه از دست او بر میخیزد([97])؟
آری دعا وسیلهای برای فرار از مسئولیتهای عملی و اجتماعی و ایفای نقش انسانی نیست، بلکه برای بیان افکار و عقاید، دردها و رنجها، و محرومیتهای جامعه و نشان دادن راه مبارزه به مستضعفین جهان است.
در حقیقت با دعا میتوان به همه مسلمانان جهان و به تاریخ بشریت، درس یکتا پرستی، درس ایمان، درس تقوا، درس محبت، درس شجاعت، درس فداکاری، درس گذشت و ایثار درس مقاومت و مبارزه، و سرانجام درس انسانیت و درس عبودیت داد.
دعا و نیایش، پیام امید به انسان با ارادهای است که مجدانه تصمیم گرفته، تغییری بنیادی در شخصیت و ماهیت خود ایجاد کند.
دعا راه بازسازی اندیشه و روح را به انسانی که تصمیم به خود سازی گرفته نشان میدهد. اما متاسفانه با وجود بینش عمیقی که پیشوایان و اسلاف ما از کاربرد اصیل دعا ونیایش به ما میدهند، ما غالبا برای شاگردان و فرزندانمان دعا را با یک تحلیل کاملا مادی به عنوان وسیلهای برای رزرو بلیط دَر بهشت و یا کسب ثواب مطرح میکنیم و بدین گونه از همان اوان کودکی به عمق اندیشه کودکان و نوجوانان جامعه فرو میکنیم که دعا و همه اعمال عبادی و مذهبی هیچ تاثیر مثبت و سازندهای بر روی اندیشه و روح و اخلاق و رفتار و عمل ما ندارد. در واقع با ایجاد این بینش انحرافی و دید صددرصد مادی نه تنها او را به نفس نیایش و عبادت و مذهب بدبین میکنیم، بلکه نقش سازندگی در جامعه را نیز از او میگیریم.
یکی از علما و اندیشمندان اسلامی میگفت: «وقتی به کودک یا جوان میگوییم، برای ثواب دعا بخواند، او را به یک ماشین مکانیکی بیروح تبدیل میکنیم و برای همیشه قدرت خودسازی، عروج اندیشه و علو روح را از او سلب مینمائیم، در حالی که مفهوم راستین واژه «ثواب» در فرهنگ اسلام به کلی با برداشت و بینش تحریف شده ما از این واژه متفاوت است.
اسلام ثواب را به عنوان عکس العمل طبیعی و نتیجه عقلی و منطقی و تاثیر سازنده یک عمل عبادی بر روی اندیشه، اخلاق، روحیه و رفتار فرد مطرح میکند، نه اینکه ثواب به چیزی جدای از نفس آْن عمل و یا خارج از آن باشد، بلکه دقیقا محتوای آن عمل است. از این دیدگاه ثواب همان تغییری است که در ماهیت و شخصیت و روح فرد به وقوع میپیوندد».
آری شرط بسیار مهم تاثیر دعا و ذکر، طهارت انسان است و اگر دعا صرفا لقلقه زبان باشد، نه تنها باعث قرب به خداوند نمیشود، بلکه بُعد و دوری به خداوند و قساوت قلب را موجب میگردد. ذکر عاری از فکر به معنای قلب بیحضور است و قلب بیحضور، چراغ بینور است که انسان را از ادراک حقایق محروم میکند. مَثَل ذکر بیحضور، مَثَل کوری است که دردست او مشعل نور است.
در واقع، دعا همآهنگی دل با زبان است که از صمیم قلب و توجه خاص و اراده و اخلاص، خواستههای خود را از خداوند درخواست نماید، زیرا صرف گفتار لفظی بدون ارتباط با دل استحقاق اجابت دعا را پیدا نمیکند.
شرایط اجابت دعا:
در روایات اسلامی شرایطی بر استجابت دعا میخوانیم از جمله:
برای اجابت دعا باید قبل از هر چیز در پاکی قلب و روح کوشید و از گناه توبه کرد و خودسازی نمود و از زندگی رهبران الهی و طلایهداران عرصه اخلاص و عمل الهام گرفت.
در پاکی زندگی از اموال غصب و ظلم و ستم بکوشد و تغذیه او از حرام نباشد، چرا کسی که دوست دارد دعایش مستجاب گردد باید غذا و کسب خود را از حرام پاک کند.
عمل به اوامر و فرامین تابناک الهی و تعالیم و آموزههای تعالی بخش نبوی و احکام و دستورات روح آفرین شرعی و مفاهیم والای قرآنی یکی دیگر از شرایط استجاب دعا است، زیرا آن کس به عهد خویش در برابر پروردگارش وفا نکند، نباید انتظار داشته باشد که مشمول وعدة اجابت دعا از ناحیه پروردگار باشد.
با نهایت تضرع و خشیت و خشوع و خضوع، رو به خدا آورد و از غیر او قطع امید کند، و در حاجات خود بر غیر او تعالی اعتماد نکند.
دیگر از شرایط استجابت دعا، توام گشتن آن با عمل و تلاش و کوشش است.
در اینجا لازم میبینم که این مبحث را با بیان این داستان به پایان برسانم: کسی نزد حضرت علی، از عدم استجابت دعایش شکایت کرد و گفت: با اینکه خداوند فرموده دعا کنید من اجابت میکنم، چرا ما دعا میکنیم و به اجابت نمیرسد؟
علی در پاسخ فرمود: قلب و فکر شما در هشت چیز خیانت کرده، لذا دعایتان مستجاب نمیشود:
شما خدا را شناخته اید اما حق او را ادا نکردهاید، به همین دلیل شناخت شما سودی به حالتان نداشته است.
شما به فرستاده خدا ایمان آورده اید، سپس با سنتش به مخالفت برخاسته اید، ثمره ایمان شما کجاست؟
کتاب او را خوانده اید ولی به آن عمل نکردهاید، گفتید شنیدم و اطاعت کردیم، سپس به مخالفت برخاستید.
شما میگوئید از مجازات و کیفر خدا میترسید، اما همواره کارهایی میکنید که شما را به آن نزدیک میسازد....
میگوئید به پاداش الهی علاقه دارید، اما همواره کاری انجام میدهید که شما را از آن دور میسازد...
نعمت او را میخورید و حق شکر او را ادا نمیکنید.
به شما دستور داده دشمن شیطان باشید و شما طرح دوستی با او میریزید. ادعای دشمنی با او دارید، اما عملا با او مخالفت نمیکنید.
شما عیوب مردم را نصب العین خود ساخته و عیوب خود را پشت سر افکنیده اید.... با این حال چگونه انتظار دارید دعایتان به اجابت برسد؟ در حالی که خودتان درهای آن را بسته اید؟ تقوا پیشه کنید، اعمال خویش را اصطلاح نمائید، امر به معروف و نهی از منکر کنید، تا دعای شما به اجابت برسد.
1232 - [14] (صَحِیح)
وَعَنْ أَبِی مَالِکٍ الْأَشْعَرِیِّ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِنَّ فِی الْـجَنَّةِ غُرَفًا یُرَى ظَاهِرُهَا مِنْ بَاطِنِهَا وَبَاطِنُهَا مِنْ ظَاهِرِهَا أَعَدَّهَا اللهُ لِمَنْ أَلَانَ الْکَلَامَ وَأَطْعَمَ الطَّعَامَ وَتَابَعَ الصِّیَامَ وَصَلَّى بِاللَّیْلِ وَالنَّاسُ نیام». رَوَاهُ الْبَیْهَقِیّ فِی شعب الْإِیمَان([98]).
1232- (14) ابومالک اشعری س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «بیگمان در بهشت، اتاقهایی وجود دارد که از درون آنها، بیرونشان و از بیرون آنها، درونشان نمایان و آشکار است؛ خداوند بلندمرتبه، آنها را برای کسانی تهیه دیده و آماده کرده است که (با مردم) به نرمی سخن میگویند و(به مستمندان) خوراک میدهند و پیوسته روزه میدارند و شبانگاهان در حالی که مردم در خوابند، نماز میگزارند».
[این حدیث را بیهقی در «شعب الایمان» روایت کرده است].
1233 - [15] (صَحِیح)
وَرَوَى التِّرْمِذِیُّ عَنْ عَلِیٍّ نَحْوَهُ وَفِی رِوَایَتِهِ: «لمن أطاب الْکَلَام»([99]).
1233- (15) و ترمذی نیز از علی بن ابی طالب س به سان همین حدیث را (از حیث معنا، نه از حیث لفظ) روایت کرده است؛ با این تفاوت که در روایت وی، (به جای عبارت «اَلان الکلام») عبارت «لمن اطاب الکلام» آمده است؛ یعنی: «غرفههای بهشتی از آن کسانی است که به خوبی سخن میگویند».
شرح: «انّ فی الجنة غرفاً»: غُرفة از مادهی «غرف» (بر وزن حرف) و به معنای برداشتن چیزی و تناول آن است؛ و «غرفه» به چیزی گفته میشود که آن را برمیدارند و تناول میکنند؛ مانند آبی که انسان از چشمه برای نوشیدن برمیگیرد. سپس به قسمتهای فوقانی ساختمان و طبقات بالای منازل نیز اطلاق شده است؛ و در اینجا کنایه از برترین منزلگاههای بهشت است.
و از آنجا که این بندگانِ عبادتکننده و تهجّدگزار و خوشاخلاق و خوشبرخورد و انفاقکننده و روزهدار، با داشتن این اوصاف در صف اول مؤمنان قرار دارند، درجهی بهشتی آنان نیز باید برترین درجات باشد.
«اَلان الکلام»: همیشه در امور کارها، علّت اساسی، با عوامل جنبی، بسیار متفاوت است، در بحث علت و اسباب گناه و تخلفات انسان از جهات عقلی و شرعی و اجتماعی، اگر جستجو و تحقیق شود، زبان به عنوان رکن و ابزار اصلی سبب گناهان شمرده میشود: در این صورت لازم است این عضو به نحو مطلوبی مهار و کنترل گردد تا اینکه اعضای دیگر را به فساد و تباهی نکشاند.
چنانچه پیامبر ج میفرماید: زبان فرزند آدم، بر تمام اعضای بدن اشراف دارد و هر روز صبح خطاب به همهی جوارح میگوید: چگونه صبح کردید؟ همه میگویند: ای زبان! اگر ما را به حال خود واگذاری حال ما خوب است. میگویند: به خدا قسم ما را رعایت کن! و به او قسم میدهند و میگویند: به وسیلهی اعمال و رفتار تو ثواب میبریم و عذاب میشویم.
و نیز میفرماید: در تمام روزها اعضای بدن در مقابل زبان کفاره میدهند و تواضع میکنند و میگویند:
«ای زبان تو را به خداوند سبحان قسم میدهیم از این که با اعمال و سخنان تو عذاب شویم»[ترمذی].
از این حدیث دانسته میشود که اگر اعضای دیگر بدن برایشان سختی و ناراحتی پیش آید، به سبب زبان است و همهی اعضای بدن به سبب زبان و اعمال او در خطر و عذاب دنیایی و آخرتی قرار میگیرند و همهِی اعضای بدن با زبان حال و قال میگویند: ای زبان! تجاوز و طغیان را کنار بگذار که دودش به چشم ما میرود.
و قدرت و حکومت ستمگرانه زبان به نحوی است که همهی اعضای بدن خود را در خطر میبینند و در حقیقت زبان بد، طاغوت کشور تن است.
و عزت و ذلت دنیا و آخرت اعضای بدن به اعمال و رفتار و سخنان زبان بستگی دارد، اگر رستگار و پیروز شویم یا ذلیل و خوار گردیم عاملش زبان است.
لذا انسان، برای پیروزی خود در همه جهات باید اساس اشتباهات و عامل همهی خطاها را سرکوب و کنترل نماید تا در این موارد کمبودها کاهش و ضریب ترقی و رشد بیشتر افزایش یابد.
و بیشتر گناهان انسان که موجب تحقیر، خواری و پستی او در دنیا و آخرت میشود از ناحیهی زبان است گناهانی مثل بدگویی از حیثیت و ناموس دیگران، سخن چینی، غیبت، دروغگویی، بهتان و افتراء، بر زبان راندن کلمهی کفر، دیگران را مسخره کردن، به وعده وفا نکردن و... همه از زبان نشأت میگیرند.
پس در حقیقت پل رسیدن به کرامت انسانی، حفظ زبان از عصیانگری و طغیانگری است و برای رسیدن به فضیلتهای عالی بشری، باید زبان را مهار و آزادی بیقید و شرط را از او سلب کرد، چرا که اگر عامل بزرگترین خطاها(مثل زبان) ریشهکن شود، گناهان کوچک و اشتباهاتی که از آن سرچشمه میگیرد، از بین میرود.
«تابع الصیام»: حداقل روزه را بگیرند؛ یعنی سه روز از هر ماه.
در حقیقت روزه، سپری محکم و پولادین در مقابل آتش سوزان دوزخ و سپری محکم در برابر خواهشات ناروای نفسانی و تمایلات ناجایز شیطانی و سیاه کنندهی روی شیطان بدکاره و نا امیدکنندهی نفس اماره است.
شخص روزهدار در حال روزه با وجود گرسنگی و تشنگی، از غذا و آب و همچنین لذت جنسی و خواهشات نفسانی و تمایلات دنیوی و غرائز شیطانی چشمپوشی میکند و عملاً ثابت میکند که او همچون حیوان در بند اصطبل و علف نیست او میتواند زمام نفس سرکش را به دست گیرد و بر هوسها و شهوات خود مسلط گردد.
خداوند ﻷ روزه را مقرر نموده است، تا انسان به وسیلهی آن از سلطهی غرائز و زندان بدن و ماده و معده خویش آزاد شده بر تحریکات شهوانی خود غالب گردیده و بر مظاهر حیوانی خویش حاکم شود و به فرشتگان همانند گردد. بنابراین شگفتی ندارد که روح شخص روزهدار اوج گرفته به جهان بالاتر نزدیک شده، دروازهی آسمان را با دعای خویش بکوبد و آن را بگشاید و پروردگار خود را بخواند و پذیرفته شود و خداوند به او بگوید: لبیک بنده من، لبیک!.
1234 - [16] (مُتَّفق عَلَیْهِ)
عَنْ عَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ قَالَ: قَالَ لِی رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «یَا عَبْدَ الـلّٰهِ لَا تَکُنْ مِثْلَ فُلَانٍ کَانَ یَقُومُ مِنَ اللَّیْلِ فَتَرَکَ قیام اللَّیْل»([100]).
1234- (16) عبدالله بن عمرو بن عاص س گوید: رسول خدا ج خطاب به من فرمودند: «ای عبدالله! مثل فلانی مباش که با گزاردن نماز تهجّد، شب زندهداری میکرد و سپس آن را ترک کرد».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: همانگونه که پیشتر بیان شد، آن حضرت ج به قیام و شب زندهداری، ترغیب و تشویق فراوان کرده است و گاهی از ستودن کسی که شب زنده داری نمیکرد، خودداری میورزید، و بدین شکل صحابه کرام ش را بر قیام و شب زنده داری تشویق میکرد. در مورد عبدالله بن عمر س میفرماید: «نِعْم الرَّجُل عَبدُالله لَو کانَ یُصَلّی مِن اللَّیْلِ»، قال الراوی: فکان لاینام من اللیل الا قلیلا»([101])؛ «عبدالله مرد خوبی است، اگر به قیام و شب زنده داری میپرداخت. راوی این حدیث میگوید: وی پس از شنیدن این سخن در شب بسیار اندک میخوابید». دیدید که آن حضرت ج از ستایش عبدالله بن عمر به سبب عدم قیام و یا سستی در آن، امتناع ورزید. و ستایش او را مشروط به شب زنده داری کرد.
از برخی احادیث چنین برمی آید که ترک قیام شب، در شخصیت انسان مسلمان نقص و کمبود محسوب میشود. از این روست که آن حضرت کسی را که به شب زنده داری اهمیت نمیدهد و یا آن را پس از مدتی ترک میکند، مورد سرزنش و مذمت قرار میدهد. همان طورکه در جریان عبدالله بن عمر مشاهده شد که آن حضرت ج عبدالله را چنین مورد خطاب قرار داد: «یَا عَبدالله لَا تَکُنْ مِثْل فُلانٍ کانَ یَقُومُ مِن اللَّیلِ فَتَرکَ قِیامَ اللّیلِ»: «ای عبدالله، مثل فلان شخص مباش که شب زنده داری میکرد، ولی پس از مدتی آن را رها کرد».
در اینجا دوست دارم اندکی با عبدالله بن عمر همدم شوم. شگفتا! واکنش او در برابر فرمایش پیامبر ج چه بود؟ چنان واکنش مثبت و به جایی نشان داد که تاریخ برای همشه آن را در سینهی خود حفظ کرد؛ هنگامی که ابن عمر سخنان پیامبر را شنید، شب زنده داری را آغاز کرد و تا جایی که اوضاع و احوال اجازه میداد، آن را تا پایان عمر ترک نکرد.
این است برخورد صحابهی کرام ش، با سنّت پیشوایشان؛ چرا که میدانستند آنچه رسول الله ج بدان امر میکند، بدون شک عین سعادت و مایهی نجات و رستگاری در دنیا و آخرت خواهد بود. از این رو، با طیب خاطر به آن عمل میکردند و هرگاه از انجام کاری منع میشدند، بدون هیچ گونه چون و چرایی از آن دست میکشیدند. اما اکنون وضع ما در مورد سنّتها و دستورات آن حضرت ج چگونه است؟!
متأسفانه اکنون یکی از عوامل مهمی که انسان را داغدار و ناراحت میکند، این است که اکثر مسلمانان ارکان اسلام و حتی اصول ایمان را به دست فراموشی سپردهاند و با کمال تأسف به اصول و مبادی غیراسلامی نظیر کمونیسم، ناسیونالیسم و... گرایش پیدا کردهاند. عدهای نیز از این فراتر رفتهاند و - العیاذ بالله - ذات مقدس باری تعالی را مورد سب و شتم قرار میدهند، گروهی دیگر به دین، پیامبر و اسلام اهانت روا میدارند. گذشته از این، حتی هنگامی که به برخی از ملتزمان و دینداران گفته میشود که رسول الله ج فلان چیز را واجب و ضروری قرار داده است، دنبال کسی میگردند که به آنان بگوید: این کار واجب نیست، بلکه سنت و یا مستحب است. آنگاه که پاسخ خود را یافتند، راحت میشوند و میگویند: سنت است. به گمان ایشان سنت یعنی این که مهم نیست؛ فراموشش کن! و لا حول ولا قوة اِلا بالله وانا لله وانا الیه راجعون!.
خداوندا! دستاورد زحمات پیامبر ج و اصحاب ش، چه بود که چنین افرادی با این وضع و حال، وارثان اسلام شدند؟! دولت و خلافت اسلامی را از دست دادند و آن را تکه و پاره کردند، تا آنکه به صورت دولتهای کوچک و ناتوان تقسیم شد، و اکنون در نگاه دشمنان، اسلام و مسلمانان هیچ گونه ارزش و ابهتی ندارند. از آن بدتر این که بسیاری از سرزمینهای اسلامی را از دست دادند؛ فلسطین به دست یهود، اسپانیا به دست مسیحیان و افغانستان به دست کمونیستها افتاد و...، به مقلدان ذلیلی تبدیل شدیم و با آنکه قبلاً به آدمیان آموخته بودیم که تمدن و پیشرفت چیست، خود از کاروان مدنیت و ترقی بازماندیم. چه زیبا و دلنشین است کلام الهی که میفرماید: ﴿...إِنَّ ٱللَّهَ لَا یُغَیِّرُ مَا بِقَوۡمٍ حَتَّىٰ یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمۡ...﴾ [الرعد: 11] ([102]).
1235 - [17] (ضَعِیف)
وَعَنْ عُثْمَانَ بْنِ أَبِی الْعَاصِ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ الـلّٰهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسلم یَقُول: «کَانَ لِدَاوُدَ عَلَیْهِ السَّلَامُ مِنَ اللَّیْلِ سَاعَةٌ یُوقِظُ فِیهَا أَهْلَهُ یَقُولُ: یَا آلَ دَاوُدَ قُومُوا فَصَلُّوا فَإِنَّ هَذِهِ سَاعَةٌ یَسْتَجِیبُ اللهُ عَزَّ وَجَلَّ فِیهَا الدُّعَاءَ إِلَّا لِسَاحِرٍ أَوْ عشار». رَوَاهُ أَحْمد([103]).
1235- (17) عثمان بن ابی العاص س گوید: از رسول خدا ج شنیدم که میفرمودند: «داود÷ در شب برای خود لحظهای را مقرّر کرده بود که در آن، خانوادهی خویش را (برای عبادت) بیدار میکرد و میفرمود: «ای خاندان داود! برخیزید و نماز بگزارید؛ زیرا خداوند بلندمرتبه در این حصّه از شب، دعا را اجابت میکند؛ مگر دعای جادوگر و دعای کسی که به ناحق، عُشر (یک دهم) اموال و دارایی مردم را میستاند».
[این حدیث را احمد بن حنبل روایت کرده است].
شرح: «عشّار»: آن که یک درهم اموال و دارایی مردم را به زور و ناحق میگیرد و اسباب اذیت و آزار مردم را فراهم میگرداند.
«یا آل داود! قوموا فصلّوا»: از این حدیث، میتوان این پیام را برداشت کرد:
انسان در مقابل همسر و فرزند خویش مسئولیت سنگینتری دارد و مؤظف است تا آنجا که میتواند در تعلیم و تربیت آنها بکوشد و آنها را از گناه بازدارد و به نیکیها دعوت نماید؛ نه این که تنها به تغذیهی جسم آنها قناعت کند.
در حقیقت، اجتماع بزرگ، از واحدهای کوچکی تشکیل میشود که «خانواده» نام دارد و هرگاه این واحدهای کوچک که رسیدگی به آن آسانتر است، اصلاح گردد؛ در آن صورت تمامی جامعه اصلاح میشود؛ و این مسئولیت در درجهی اول بر دوش پدران و مادران است؛ به ویژه در عصر کنونی ما که امواج کوبندهی فساد در بیرون خانوادهها بسیار قوی و خطرناک است، برای خنثی کردن آنها از طریق تعلیم و تربیت خانوادگی، باید برنامهریزی اساسیتر و دقیقتر انجام گیرد.
عبدالله ناصح علوان، چنین مینویسد: «منظور ما از تربیت ایمانی آن است که فرزند را از زمانی که میاندیشد، با اصول ایمان آشنا کنیم و از هنگامی که فکرش شکوفا میشود، او را به ارکان دین اسلام عادت دهیم و از زمانی که قدرت تمییز مییابد، مبادی شریعت اسلامی را به او آموزش دهیم.
منظور از اصول ایمان، تمامی حقایق و امور غیبی است که وجود آنها از طریق خبر صحیح به ما رسیده است، مانند ایمان به خدای سبحان و ملائک و کتابهای آسمانی و پیامبران، ایمان به عذاب قبر و سؤال دو مأمور قبر و زنده شدن در روز قیامت و حساب و کتاب و بهشت و جهنم و سایر امور غیبی.
منظور از ارکان دین اسلام، تمامی عبادات جسمی و مالی است، مانند روزه، زکات و حج برای کسی که توانایی داشته باشد.
منظور از مبادی شریعت اسلامی تمامی موضوعات مربوط به برنامه الهی و تعالیم اسلامی است مانند: عقیده، عبادت، اخلاق، قانونگذاری، نظام اجتماعی از دید اسلام و احکام و...
بر هر مربی لازم است که آموزش مفاهیم مربوط به تربیت ایمانی از همان ابتدای کودکی آغاز کند تا با عقیده و عبادت اسلامی مأنوس شود و از لحاظ شیوهی زندگی و نظام فکری به آن مزین گردد و پس از آن دین اسلام را بعنوان بهترین راهنما و والاترین مربی خود بداند و غیر از قرآن، پیشوایی و غیر از حضرت محمّد ج، رهبر و الگویی برای خویش نشناسد. آنچه در مورد بخشهای مختلف تربیت ایمانی عنوان کردیم از سفارشات و اشارات رسول گرامی خدا ج در آموزش اصل ایمان و ارکان اسلام و احکام شریعت، استنباط کردهایم.
بنابراین تفصیل کلام را در این باب با رهنمودها و سفارشات آن رسول گرامی ج آغاز مینماییم.
1- گشودن زبان کودک با کلمهی «لا اله الا الله»:
«حاکم» از «ابن عباس» روایت میکند که رسول خدا ج فرمود: «افتحوا علی صبیانکم أول کلمة بلا إله إلا الله». «زبان کودکانتان را با کلمهی «لا اله الا الله» بگشائید».
(یعنی اولین کلمهای که به کودک یاد میدهید که بگوید).
حکمت این آموزش چیست؟ فایدهی و حکمت نهفته در این آموزش مبارک آن است که شعار توحید و علامت داخل شدن به اسلام اولین کلماتی باشد که گوش طفل را مینوازد و نخستین لغاتی باشد که بر زبانش جاری میشود و اولین الفاظ و اصواتی باشد که به ذهنش خطور میکند.
2- آشنا کردن کودک به حرام و حلال در آغاز رشد عقلانی:
در روایتی از «ابن جریر» و «ابن المنذر» از ابن عباس آمده است که رسول گرامی خدا ج فرمودند: «اعملوا بطاعة الله واتقوا معاصی الله، ومروا أولادکم بامتثال الأوامر، واجتناب النواهی، فذلک وقایة لهم ولکم من النار». «اعمالتان بر اساس اطاعت از خدایتعالی باشد، از معاصی بپرهیزید و فرزندانتان را امر کنید که دستورات شما را اطاعت نمایند و از آنچه بر حذر میدارید، دوری کنند که این خود باعث حفاظت شما و آنان از آتش عذاب الهی است».
حکمت این آشنایی چیست؟
فایدهی این آشنا شدن آن است که از زمانی که کودک چشم بصیرت میگشاید، احکام و اوامر الهی را پیش روی خود ببیند، بر اساس امتثال اوامر و اجتناب نواهی رشد نماید و این آشنایی، خود به مثابه تمرینی باشد برای اجرای فرمان الهی و دوری از هر آنچه که پروردگارش منع میکند.
به این ترتیب از آغاز شکوفایی عقلی و تراوش ذهنی، کودک با احکام حلال و حرام انس میگیرد و عادت میکند و نهایتاً راهی والاتر و درستتر از اسلام به عنوان شیوهی زندگی و منشأ قانونگذاری نمیشناسد.
3- امر کردن به عبادت در سن هفت سالگی:
این امر بر اساس روایت «حاکم» و «ابوداود» از «عمرو بن العاص» س است که میگوید: رسول خدا ج فرمودند:
«در هفت سالگی فرزندانتان را به نماز خواندن امر کنید و در ده سالگی اگر امر شما را در خواندن نماز اطاعت نکردند، آنانرا بزنید و در سن ده سالگی جای خوابشان را جدا کنید».
بر مبنای این حدیث میشود قیاس نمود که کودک را (چنانچه توانایی داشته باشد) میتوان به روزهی چند روز از ماه رمضان و یا مناسک حج (بشرط توانایی پدر) عادت دهیم.
حکمت این امر چیست؟
فایده این امر آن است که کودک از همان ابتدا، احکام عبادات را یاد میگیرد و به انجام و برپای داشتن آن عادت میکند، طوری که بر اساس اطاعت از خدایتعالی و تلاش برای انجام وظایف در برابر او رشد میکند و بر مبنای شکرگزاری به درگاهش و پناه بردن و اعتماد به توکل به او پرورش مییابد و از ابتدای زندگی در مییابد که در حوادث و اهوال روزگار تسلیم خالق خود باشد. نتیجه این امتثال و اطاعت، مسلماً پاکی و صفای روح و سلامتی جسم و تهذیب اخلاقی و بروز اقوال و افعال شایسته و پسندیده خواهد بود.
4- تربیت فرزند بر اساس محبت رسول خدا ج و آل بیت او و تلاوت قرآن:
طبرانی از حضرت علی س روایت میکند که پیامبر اکرم ج فرمودند: «أدبوا أولادکم علی ثلاث خصال: حب نبیکم، وحبّ آل بیته، وتلاوة القرآن، فإن حَمَلة القرآن فی ظل عرش الله یوم لا ضل إلا ظلّه مع أنبیائه وأصفیائه». رسول خدا ج فرمودند: «فرزندانتان را بر اساس سه خصلت تربیت کنید: محبت پیامبرتان و محبت آل او و تلاوت قرآن، زیرا حاملان قرآن در روز قیامت در سایه عرش الهی هستند روزی که هیچ سایهای جز سایهی خداوند نیست و همراه پیامبران و برگزیدگان او خواهند بود».
تعلیم غزوات آنحضرت، زندگی یاران او و سیرهی بزرگان و حوادث مهم تاریخی، نیز جزو بخش مهم تعلیماتی است که در احادیث به آن اشاره شده است.
حکمت این تعلیم چیست؟
- فرزندان با قرآن کریم از جنبهی روحی مأنوس میشوند و بعنوان برنامهی زندگی از آن بهره میگیرند.
- ارتباط خویش را با تاریخ گذشته اسلام در مییابند و از گذشته با عظمت و پرافتخار خودآگاهی پیدامی کنند.
- از جهت حرکت و شجاعت و جهاد، به گذشتگان بزرگوار خود تأسی میکنند.
در اینجا نمونههایی از گفتههای صاحبنظران تربیت اسلامی دربارهی وجوب تعلیم قرآن و غزوههای پیامبر و آثار ارزشمند بزرگان تاریخ اسلام به حضور خوانندگان عزیز تقدیم میشود:
* «سعد بن ابی وقاص» میگوید:
ما به فرزندانمان جنگهای پیامبر را مانند سورههای قرآن، تعلیم میدادیم.
* «امام غزالی» در «احیاء علوم الدین» سفارش میکند که به کودکان خود احادیث و اخبار گذشتگان امت اسلام و احکام دینی را یاد بدهید.
* «ابن خلدون» در مقدمه کتابش میگوید: در سرزمینهای اسلامی تعلیم و حفظ قرآن اهمیت ویژهای دارد، اساس برنامههای درسی و آموزشی را در مدارس تشکیل میدهد و این جایگاه اختصاصی در تعلیم قرآن به آن دلیل است که از نشانههای اصلی دین اسلام محسوب میگردد و یاد گرفتن آن موجب تثبیت عقیده و رسوخ ایمان در قلب میگردد.
* «ابن سینا» در کتاب «السیاسه» میگوید: به محض آنکه در کودک توانایی و استعداد آموزش را از جهت جسمی و ذهنی دریافتید، قرآن را به او تعلیم دهید تا زبان اصلی را بخوبی یاد بگیرد و نشانههای ایمان در وجودش رسوخ نماید.
* در کتب تاریخی - تربیتی ذکر میکنند که «فضل بن زید» پسر یکی از زنان عرب را دید و از مشاهدهی او متحیر شد.
دربارهی فرزند از مادر سؤال کرد، جواب داد وقتی که پنج سالگی را تمام کرد او را به معلم سپردم، تمام قرآن را حفظ کرد. سپس اشعار را به او آموخت و از بر کرد و با مفاخر قوم خود آشنا شد و در ارتباط با اعمال و رفتار نیک آباء و اجدادش آموزش دید، وقتی به سن بلوغ رسید او را بر اسب نشاندم پس تمرین کرد تا سوارکار قابلی شد. لباس جنگی پوشیده و به حمایت از مظلومان برخاست و هر کجا ندای نیازمندی میشنید به کمکش میشتافت.
چنانچه قبلاً گفتیم گذشتگان ما به ترتبیت بچهها، بسیار توجه میکردند و اولین کلامی که پس از سپردن فرزندشان به معلم یا مربی او بر زبان میآوردند، تعلیم و تلاوت و حفظ قرآن بود، تا کلامشان فصیح شود و روحشان متعالی گردد و قلب و درونشان به خشوع و خضوع آراسته گردد، قلبی نرم و چشمی پراشک نصیبشان شود و ایمان و یقین در وجودشان نفوذ کند.
نتیجهای که از این مباحث میگیریم:
رسول گرامی خدا ج به آموزش اصول ایمان و ارکان اسلام و احکام شریعت و تربیت فرزند بر اساس محبت پیامبر و آل او و یاران و مجاهدان اسلام و تلاوت قرآن کریم بسیار توجه میکردند، تا کودک بر مبنای ایمان کامل و عقیده استوار و دوستی و محبت پیامبر و اصحابش و بزرگان دلاوری که در راه خدا بودند پرورش یابد.
زمانی که تار و پود طفل با این معانی ارزشمند در هم آمیخت و با آن رشد کرد، دیگر با جدل و انکار مخالفین دچار تزلزل نمیشود و تحت تأثیر ادعاها و گفتههای اهل کفر و گمراهی قرار نمیگیرد.
چه شایسته است که اولیا و مربیان عزیز، فرزندان خود را بر این اساس پرورش دهند و در رسیدن به هدف، همان طریقی را بپیمایند که ذکر نمودیم و همان ابزاری را بکار برند که بیان نمودیم تا سلامت اعتقادی فرزندان خود را تضمین نمایند و انحراف و کفر و گمراهی آنان جلوگیری کنند.
از نقطه نظر دانشمندان و صاحبنظران امور روانشناسی و تربیت مسلم است که انسان بر اساس فطرت توحیدی و ایمان الهی و برائت نفسانی متولد میشود، شخصیت طفل مانند ماده خام و مستعدی است که با تربیت صحیح خانوادگی و مصاحبت اجتماعی مناسب و شرایط آموزشی در زمینهی ایمانی شایسته شکل میگیرد، و بدون شک دارای ایمانی راسخ و استوار و اخلاقی فاضل و تربیتی ایده آل خواهد شد.
این حقیقت که هر انسانی فطرتاً و بطور سرشتی به خدایتعالی ایمان دارد، در قرآن کریم بصراحت و وضوح تمام بیان شده است، آنجا که میفرماید:
﴿فِطۡرَتَ ٱللَّهِ ٱلَّتِی فَطَرَ ٱلنَّاسَ عَلَیۡهَاۚ لَا تَبۡدِیلَ لِخَلۡقِ ٱللَّهِۚ ذَٰلِکَ ٱلدِّینُ ٱلۡقَیِّمُ وَلَٰکِنَّ أَکۡثَرَ ٱلنَّاسِ لَا یَعۡلَمُونَ﴾ [الروم: 30].
«فطرت الهی که بر اساس آن مردمان را خلق کرد، تغییری در نظام خلقت او نیست امّا اکثر مردم نمیدانند».
رسول خدا ج میفرماید: «هر نوزادی بر اساس فطرت الهی متولد میشود این پدر و مادر او هستند که او را یهودی، نصرانی یا مجوسی میکنند». (روایت بخاری)
در اینجا شایسته است که نظریات امام غزالی را در ارتباط با مسأله عادات رفتاری در اطفال بدانیم. به نظر این عالم بزرگوار به علت فطرت شکل پذیر کودک، توانایی پذیرش خصلتهای خوب و بد انسانی را از بدو تولد دارد، و میگوید:
کودکان مانند امانتی در دست والدین خود هستند، قلب پاک آنها مانند گوهر ارزشمندی است، اگر او را به اعمال نیک و درست عادت دهیم بر اساس آن رشد میکند و سعادت دنیا و آخرت را بدست میآورد و اگر او را مانند حیوان بخود واگذاریم تا به اعمال ناشایست عادت کند گمراه میشود و تباه میگردد.
بنابراین برای حفاظت فرزندان باید آنها را تربیت و تهذیب نمود و محاسن اخلاقی را به آنان یاد داد.
تا حال هر آنچه در ارتباط با فطرت طفل و استعداد شکل پذیری او گفته شد، برای ما این موضوع را روشن خواهد کرد که اگر کودکی در خانوادهای منحرف یا محیط اجتماعی گمراه رشد کند یا با افرادی ناشایست نشست و برخاست کند، بدون تردید اخلاق بد با وجودش در میآمیزد و خصایل رفتاری ناشایست را جذب میکند و بر اساس مفاهیم و مبادی کفر و گمراهی رشد خواهد نمود و بزودی از سعادت به جانب شقاوت کشیده میشود و از اسلام بجانب کفر گام برمی دارد. در این شرائط است که بازگرداندن او بطریق راست و راه ایمان و هدایت بسیار مشکل خواهد بود.
در اینجا خواننده عزیز را دعوت میکنم تا با هم مروری بر شرایط و اوضاع فعلی جوامع خود داشته باشیم و نمونههایی از فساد و گمراهی رایج را بازگویم تا والدین و مربیان عزیز با شناخت روشنتر عوامل انحراف اخلاقی در امر تربیت، با بصیرت عمل نمایند و بدانند که معلمین و پدران و مادران زمانی که در ارتباط با بچهها سهل انگاری میکنند بزودی عکس العمل آنرا بصورت انتخاب کفر و بیدینی و لغزش و کجروی فرزندانشان خواهند دید.
* پدری که فرزندش را به مدارس بیگانه و دانشگاههای مسیحی میفرستد تا از فکر آنان تغدیه شود و آموزشها و رهنمودهای ضروری را از مبلغان مسیحی دریافت کند، بدون تردید گمراهی و لغزش در وجودش نقش میبندد و تار و پود شخصیتش بتدریج با کفر و بیدینی آمیخته میشود و در درونش احساس تنفر و بیزاری از اسلام نضج میگیرد و نسبت به دین اسلام عداوت و کینه پیدا خواهد کرد.
* پدری که رهبری و راهنمایی فرزندش را به مربی یا استادی ملحد و شرور وامی گذارد که اصول عقیدهی کفر را در ذهن او جای داده و بذر گمراهی را در اعماق قلبش بکارد، مسلماً فرزندش به انسانی تبدیل خواهد شد که عقیدهی او بر مبنای اندیشه الحادی و افکار مادی و ضد دینی شکل گرفته است.
* پدری که فرزندش را آزاد میگذارد تا هر چه از کتابهای مادی و ضد دینی که میخواهد بخواند و خرده گیریها و اتهامات بیاساس مبلغین اهل کتاب و کشورهای استعمارگر را مطالعه کند، بدیهی است که بزودی فرزندش نسبت به عقیده و دین خود شک کرده و گذشتگان خود را به تمسخر میگیرد و عملاً به ابزاری برای مبارزه بر علیه اسلام تبدیل میشود.
* پدری که فرزندش را افسار گسیخته و به حال خویش رها میکند تا با دوستان بد و گمراه رفاقت و مصاحبت کند و تفکرات گمراه کننده و اندیشههای وارداتی را در ذهن خود جای دهد، بدون شک بزودی تمامی ارزشهای دینی و مبانی فطری ادیان و احکام را به باد تمسخر میگیرد.
* پدری که به فرزندش مجال میدهد تا به جانب احزاب الحادی و کافر تمایل پیدا کند و به دستههای ضد دینی بپیوندد و در گروههایی وارد شود که از جهت عقیدتی و فکری و تاریخی هیچ ارتباطی با اسلام ندارند، مسلماً فرزند خویش را با دست خود به جانب عقاید گمراه سوق میدهد و چنین انسانی بر مبنای کفر و الحاد پیش خواهد رفت و به وسیلهای برای جنگ علیه مقدسات و ادیان بدل میشود. بقول شاعر:
ولَیْسَ النَبْتُ
یَنبُتُ فِی جِنانٍ |
|
کَمِثْل النَّبْتِ
یَنْبُتُ فی الْفَلاةِ
|
وَهَل یُرْجـی
لأَطْفـالٍ کَمـالٌ |
|
إذَا ارْتَضـَعُوا
ثُدیَّ الناقِصاتِ
|
گیاهی که در باغی با صفا میروید با آنکه در برهوت رشد کرده است، یکسان نیست.
آیا از بچههایی که از پستان زنان نالایق و پست شیر میخوردند، میتوان انتظار کمال و بزرگی داشت.
شایسته است که معلمین و مربیان و بویژه والدین، این مسؤولیتهای خطیر را در پرورش ایمانی و آموزش مبادی اسلام دریافته و ابعاد این امر واجب را بخوبی درک کنند تا تمامی کسانی که وظیفه تربیت را بعهده دارند، این مهم را که همانا پرورش فرزند بر اساس تربیت کامل ایمان است به نحو احسن انجام دهند.
1236 - [18] (صَحِیحٌ)
وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ الـلّٰهِ ج یَقُولُ: «أَفْضَلُ الصَّلَاةِ بَعْدَ الْـمَفْرُوضَةِ صَلَاةٌ فِی جَوف اللَّیْل». رَوَاهُ أَحْمد([104]).
1236- (18) ابوهریره س گوید: از رسول خدا ج شنیدم که میفرمودند: «بهترین و برترین نماز بعد از نماز فرض، نمازی است که در دل شب گزارده شود؛ (یعنی نماز تهجّد)».
[این حدیث را احمد بن حنبل روایت کرده است].
1237 - [19] (صَحِیحٌ)
وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: جَاءَ رجل إِلَى النَّبِی صلى فَقَالَ: إِن فلَانا یُصَلِّی بِاللَّیْلِ فَإِذَا أَصْبَحَ سَرَقَ فَقَالَ: إِنَّهُ سَیَنْهَاهُ مَا تَقُولُ. رَوَاهُ أَحْمَدُ وَالْبَیْهَقِیُّ فِی شُعَبِ الْإِیمَانِ([105]).
1237- (19) ابوهریره س گوید: مردی به نزد رسول خدا ج آمد و گفت: بیگمان فلانی در شب به نماز میپردازد ولی چون صبح میکند، به دزدی دست مییازد!
آن حضرت ج فرمودند: «به زودی، نمازگزاردنش در شب و آنچه او در نماز میگوید، او را از آنچه مرتکب میشود، بازخواهد داشت».
[این حدیث را احمد بن حنبل و بیهقی در «شعب الایمان» روایت کردهاند].
شرح: در زمانی زندگی میکنیم که فساد همه جا را در برگرفته است، حتی آثارش در فضا پدیدار و گسترده شده است. البته این بلا هم از دستاوردهای خود بشر است. انتشار و کثرت فساد به مراتب بیشتر از حالتهای عادی انسان را به معصیت و لجن میکشاند، چرا که هرگاه فساد فراگیر شود انسان را در محاصرهی گناهان قرار میدهد و او را وادار میکند که دنبال راه چاره و روزنهای برای نجات خود از معاصی بگردد، تا بتواند او را در این موقعیت خطرناک کمک کند. رسول اکرم ج این مطلب را تبیین کرده است: «نماز شب و شب زنده داری بهترین کمک و یاور انسان برای ترک گناه است.» لذا اگر انسان خواهان آزادی خود از قید گناهان است باید به مدرسهی انسان ساز شب پناه برد و جهت پاکی و صیقل خویش دمی در خلوت، با یار همدم و هم مجلس شود. حضرت ابوهریره س از آن حضرت ج روایت میکند: «در محضر ایشان از کسی چنین یاد شد که در شب به نماز میپردازد ولی در روز دست به سرقت و دزدی میزند، در پاسخ فرمود: به زودی این عمل خوب او را از آنچه مرتکب میشود بازخواهد داشت»([106]) و این هم تفسیر این آیه است که خداوند در کلام ملکوتی خویش بیان میدارد:
﴿إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ تَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنکَرِ﴾ [العنکبوت: 45]([107]).
واقعاً عبادت و شب زنده داری عملی شگفت آور است که انسان در دل شب و در خلوت به نماز خواندن و تلاوت مشغول میشود. خدایا! چگونه این نماز و ذکر و تلاوت و دعا صاحبش را از ارتکاب گناه و بدی باز میدارد و او را از آلودگیها پیراسته و پاک میکند؟ پرواضح است، کسی که در تاریکیهای شب از بستر خویش برمی خیزد و متوجه ذات باری تعالی میشود و خالصانه به پیشگاه آن ذات مقدس به دعا و نیایش میپردازد، خود نشان دهندهی صداقت و اخلاص آن انسان است که در آن لحظه، به جز خداوند - که عالم الغیب است - کسی از این کار او، اطلاعی ندارد.
گذشته از این، استمرار و مداومت بر شب زنده داری، حسن مراقبت را در انسان کم کم تقویت میکند. این امر نیز، انسان را بر تفکر و اندیشه در مورد کم کاریهایش یاری میکند و او را به محاسبهی نفس وامی دارد تا از خواب غفلت بیدار شود و خود را از آلودگیها و موانعی که موجب ناخوشنودی پروردگار میشود، نجات دهد، و چنان احساس و انگیزهای در او به وجود میآورد که از ارتکاب گناه و معصیت دست میکشد و با خود میگوید: چگونه دزدی کنم، حال آنکه خدایی که با او خلوت میکنم از این کارم آگاه است، لذا از خداوند پوزش میخواهم و به سوی او باز میگردم و از این پس هرگز دنبال عمل خلاف نمیروم و بدین صورت با همهی گناهان خداحافظی خواهد کرد.
به هر حال؛ این حدیث و احادیثی دیگر از این قبیل، اثر خنثیکنندهی گناه را در طاعات و اعمال نیک تثبیت میکنند، و در حقیقت هر گناه و عمل زشتی، یک نوع تاریکی و ظلمتی را در روح و روان انسان ایجاد میکند که اگر این تاریکیها ادامه یابد اثرات آنها متراکم شده و به صورت وحشتناکی انسان را مسخ میکند، ولی کار نیک و نمازهای روزانه که از انگیزهی الهی سرچشمه گرفته، به روح آدمی لطافتی میبخشد که آثار گناه را میتواند از آن بشوید و آن تیرگیها را به روشنایی مبدل سازد.
آری! هرگاه نماز با شرایط خود انجام شود، انسان را در عالمی از معنویت و روحانیت فرو میبرد که پیوندهای ایمانی او را با خدا چنان محکم میسازد که آلودگیها و آثار گناه را از دل و جان او شستشو میدهد. نماز، ایشان را در برابر گناه بیمه میکند و زنگار گناه را از آینهی دل میزداید و جوانههای ملکات عالی انسانی را در اعماق جان بشر میرویاند و ارادهی انسان را قوی و قلب را پاک و روح را تطهیر میکند.
نماز موجی از معنویت را در وجود انسان ایجاد میکند، موجی که سد نیرومندی در برابر گناه ومعصیت پروردگار محسوب میشود، نماز وسیلهی شستشو از گناهان و مغفرت و آمرزش الهی است. و انسان را دعوت به توبه و اصلاح گذشته میکند. نماز سدی در برابر گناهان آینده است که روح ایمان را در انسان تقویت میکند و نهال تقوا و خداترسی را در دل پرورش میدهد. نماز غفلت زدا است که مرتباً به انسان در روزی پنج مرتبه اخطار میکند، هشدار میدهد، هدف آفرینش او را خاطر نشان میسازد، موقعیت او را در جهان به او گوشزد میکند، خودبینی و کِبر را درهم میشکند، پردههای غرور و خودخواهی را کنار میزند و تواضع و فروتنی، خشوع و خضوع، و ایثار و فداکاری را به ارمغان میآورد.
نماز، وسیلهی پرورش فضائل اخلاقی و تکاملی معنوی انسان است، نماز است که انسان را از جهان محدود ماده و چهاردیواری عالم طبیعت بیرون میبرد و به ملکوت آسمانها دعوت میکند و با فرشتگان هم صدا و همراز میسازد تا خود را بدون نیاز به هیچ واسطه، در برابر خدا میبیند و با او به گفتگو برمیخیزد.
آری! نماز، وسیلهی شستشوی از گناهان و مغفرت و آمرزش الهی است، البته برای کسانی که نمازهای خود را به خوبی انجام میدهند، نمازی که با روح و با حضور قلب و خشوع و خضوع ادا شود، این چنین نمازی، آثار گناهان صغیره را از دل و جان میشوید و ظلمت و تاریکی را از آن میزداید.
ممکن است کسی بپرسد که: این احادیث مردم را به گناهان صغیره تشویق مینماید و میگویند: با ترک گناهان کبیره، ارتکاب گناهان صغیره و کوچک مانعی ندارد، چرا که خواه ناخواه، چنین گناهانی با نمازهای پنجگانه و دیگر عبادات و طاعات بخشوده میشوند!
اما باید دانست که پرهیزکردن از گناهان کبیره، خصوصاً با فراهم بودن زمینههای آنها، یک نوع حالت تقوای روحانی را در انسان ایجاد میکند که میتواند آثار گناهان کوچک را از وجود او بشوید و در حقیقت این احادیث، همانند آیهی ﴿إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ یُذۡهِبۡنَ ٱلسَّیَِّٔاتِ﴾ [هود: 114] میباشد، و در واقع، اشاره به یکی از آثار واقعی اعمال نیک از قبیل: نمازهای پنجگانه، روزهی رمضان، نماز جمعه و... است و این درست به این معنااست که بخشش گناهان صغیره، یک نوع پاداش معنوی برای تارکان گناهان کبیره است، و این خود اثر تشویق کنندهای برای ترک گناهان کبیره دارد.
1238 - [20] (صَحِیح)
وَعَنْ أَبِی سَعِیدٍ وَأَبِی هُرَیْرَةَ قَالَا: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِذا أَیْقَظَ الرَّجُلُ أَهْلَهُ مِنَ اللَّیْلِ فَصَلَّیَا أَوْ صَلَّى رَکْعَتَیْنِ جَمِیعًا کُتِبَا فِی الذَّاکِرِینَ وَالذَّاکِرَاتِ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُد وَابْن مَاجَه([108]).
1238- (20) ابوسعید خدری س و ابوهریره س گویند: رسول خدا ج فرمودند: «هنگامی که مرد، خانوادهاش را در شب بیدار کند و هردو با هم - یا هر کدام به تنهایی - دو رکعت نماز بگزارند، نامشان در زمرهی مردان و زنان ذاکر (یادکنندهی خدا) نوشته میشود».
[این حدیث را ابوداود و ابن ماجه روایت کردهاند].
شرح: «کُتبا فی الذاکرین والذاکرات»: ذکر به معنای یادآوری چیزی به زبان یا به قلب است؛ از این رو گفتهاند: ذکر دوگونه است: 1- ذکر قلبی. 2- ذکر زبانی.
امّا باید توجه داشت که منظور از ذکر خدا - که مایهی آرامش دلها و فراچنگ آوردن پاداش است - تنها این نیست که نام او را بر زبان آورد و به طور پیوسته، تسبیح و تهلیل و تکبیر گوید، بلکه منظور آن است که با تمام قلب و وجود، متوجه او و عظمت، علم، آگاهی، حاضر و ناظر بودنش گردد؛ و این توجه، مبدأ حرکت و فعّالیت در وجود او به سوی جهاد و تلاش و نیکیها گردد و میان او و گناه سدّ محکم و پولادینی ایجاد کند؛ این است حقیقت ذکر، که آن همه آثار و برکتها در روایتهای اسلامی، برای آن بیان شده است.
و در واقع، ذکر - به معنای واقعی کلمه - یعنی توجه با تمام وجود به خداوند نه تنها با زبان و لقلقهی زبان؛ ذکری که در همهی اعمال و کردار انسان پرتوافکن باشد و نور و روشنایی بر آنها بپاشد؛ و بدین ترتیب، قرآن و حدیث، همهی مؤمنان را مؤظف میکنند که در همه حال به یاد خدا باشند؛ به هنگام عبادت، یاد او کنند و حضور قلب و اخلاص داشته باشند؛ و به هنگام حضور صحنههای گناه، یاد او کنند و چشم بپوشند و یا اگر لغزشی روی داد، توبه کنند و به راه حق بازگردند. و به هنگام نعمت، یاد او کنند و شکرگزار و قدردان باشند؛ و به هنگام بلا و مصیبت،یاد او کنند و صبور و شکیبا باشند.
و هرگز نباید تصور کرد که منظور از ذکر پروردگار - با این همه فضیلت - تنها ذکر زبانی است؛ بلکه در روایتهای اسلامی تصریح شده است که منظور، علاوه بر این ذکر قلبی و عملی است؛ یعنی هنگامی که انسان در برابر کار حرامی قرار میگیرد به یاد خدا بیافتد و آن را ترک گوید.
هدف این است که خدا در تمام زندگی انسان، حضور داشته باشد و نور پروردگار، تمام زندگی او را فراگیرد و همواره به او بیاندیشد و فرمان او را نصب العین و آویزهی گوش خویش قرار دهد.
از این رو، مجالس ذکر، مجالسی نیست که گروهی جاهل و بیخرد، گرد هم آیند و به عیش و نوش پردازند و در ضمن مشتی اذکار اختراعی عنوان کنند و بدعتهایی را رواج دهند؛ و منظور از حلقهها و مجالس ذکر - که در احادیث بدانها اشاره رفته است - جلسات و محافلی است که در آن، علوم و معارف اسلامی احیاء شود و بحثهای آموزنده و تربیت کننده مطرح گردد و انسانها در آن ساخته شوند و گنهکاران پاک گردند و به راه خدا آیند.
1239 - [21] (ضَعِیف)
وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «أَشْرَافُ أُمَّتَیْ حَمَلَةُ الْقُرْآنِ وَأَصْحَابُ اللَّیْلِ». رَوَاهُ الْبَیْهَقِیُّ فِی شُعَبِ الْإِیمَان([109]).
1239- (21) عبدالله بن عباس س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «حاملان قرآن و شب زندهداران، از زمرهی اَشراف و اَعیان امّت من هستند».
[این حدیث را بیهقی در «شعب الایمان» روایت کرده است].
شرح: خداوند بلندمرتبه میفرماید:
﴿أَمَّنۡ هُوَ قَٰنِتٌ ءَانَآءَ ٱلَّیۡلِ سَاجِدٗا وَقَآئِمٗا یَحۡذَرُ ٱلۡأٓخِرَةَ وَیَرۡجُواْ رَحۡمَةَ رَبِّهِۦ﴾ [الزمر: 9]
«(آیا شخص مشرک و گمراه بهتر است) یا کسی که در اوقات شب، سجده کنان و ایستاده به طاعت و عبادت مشغول میشود و (خویشتن را) از (عذاب) آخرت به دور میدارد و رحمت پروردگار خود را خواستار میگردد»؟.
به هر حال، آن انسان مشرک و فراموشکار و گمراه و گمراه کننده کجا و این انسان بیداردل و نورانی و باصفا که در دل شب که چشم غافلان در خواب است، پیشانی بر درگاه دوست گذارده و با خوف و رجاء، او را میخواند، کجا؟!
آنها، نه به هنگام نعمت از مجازات و کیفر او خود را در امان میدانند و نه به هنگام بلا از رحمتش قطع امید میکنند؛ و این دو عامل، همواره وجود آنان را در حرکتی مداوم، توأم با هوشیاری و احتیاط به سوی راه راست و درست میبرد. از این رو، حاملان قران و شب زندهداران، با دیگران مساوی و یکسان نیستند؛ زیرا آنها، از زمرهی اَشراف و اَعیان امّت رسول خدا ج به شمار میآیند.
رسول خدا ج در حدیثی میفرمایند: «مثل الذی یقرأ القران کالاتُرجَّة، طعمها طیّب وریحها طیّب؛ والذی لایقرأ القران کالتمرة طعمها طیّب ولا ریح لها؛ ومثل الفاجر - وفی روایة: المنافق - الذی یقرأ القران کمثل الریحانة ریحها طیّب وطعمها مرّ؛ ومثل الفاجر - وفی روایة: المنافق - الذی لایقرأ القران کمثل الحنظلة، طعمها مرّ ولا ریح لها» (بخاری، مسلم، ابوداود، ترمذی و نسایی).
«هر مسلمانی که قرآن میخواند، مانند ترنج است که خوشطعم و خوش بو است، و کسی که قرآن نمیخواند، مانند خرما است که خوشطعم است و امّا بو ندارد. و منافقی که قرآن میخواند، مانند ریحان است که خوشبو است و امّا طعم تلخی دارد. و فاجر یا منافقی که قرآن نمیخواند، مانند حنظل است که بدمزه و بدبو است».
از این حدیث معلوم میگردد که ایمان، راه سعادت و فسق و فجور و نفاق و دورنگی، مایهی شقاوت و بدبختی است؛ و قرآن، درخت تناور اسلام است که علوم مختلف اسلامی، مانند: فقه، کلام، عرفان و اخلاق، شاخههای آن میباشند.
میزان درجه و مقام هرکس به اندازهی تعلّق و ارتباطی است که با قرآن دارد و یا تفکّر و تدبّری است که در قرآن میکند؛ پیامبر ج در این حدیث، مردم را از حیث ارتباط با قرآن، وابستگی و ایمان - حتی ایمان ظاهری - به چهار دسته تقسیم کرده است:
دستهی اول: کسانی هستند که قلبشان از ایمان لبریز است و به خدا و رسول و کتاب و دینش مؤمن و معتقداند. با قرآن مونس و همدماند، شبانه روز به تلاوتش مشغولاند ایستاده و نشسته، در حال رکوع و سجود، هرگاه فرصتی برایشان دست دهد از تلاوتش کوتاهی نمیکنند تا اینکه دلهایشان از یاد خدا غافل نماند و دست آویز شیاطین واقع نشود و او را از راه بدر نکنند، تلاوتش هم با زبان نیست بلکه با دل میخواند؛ بهمین دلیل است که ثمره آن خشیت و هدایت است و نتیجهی آن عمل و استقامت.
به همین دلیل پیامبر رحمت، چنین کسانی را به ترنج تشبیه نموده که میوهای لذیذ و خوشبویاند که اگر آنها را بیازمایی بجز نیکی، ایمان، مردانگی، استقامت، وفاداری، خوشروی از اسانس آن نمیبینی و چگونه در حالیکه عطر دل انگیز قرآن از زبان و قلبشان جاری میشود.
دستهی دوم: کسانی هستند که به قرآن ایمان دارند و به احکامش عاملاند و از ارشاداتش بهره مند و به اخلاقش متخلقاند اما قرآن را نمیخوانند و از بر ندارند که بسان خرمائی هستند خوش طعم، اما خوشبو نیستند. هر چند خوش نیت و خوش کردار باشند. اما چون از مشک قرآن بهره نگرفتهاند خوشبو نیستند.
دستهی سوم: فاجر یا منافقی که تنها از اسلام اسمی و از دین رسمی دارد قرآن را میخواند، از بر دارد، قرائات مختلفش را میداند و آهنگهای گوناگونش را آشناست، اما از حنجره تجاوز نمیکند اگر قلبش را بشکافی جز سیاهی و تاریکی و تلخی چیز دیگری نمییابی، این است که پیامبر چنین شخصی را به ریحان تشبیه کرده است که اگر استشمام کنی خوشبو است اما طعم تلخ و گزندهای دارد چنین کسی وقتی که قرآن را میخواند جانها را آرام میکند و مجالس را معطر میگرداند، اما قلبش تیره و تار است زیرا نفاقش مهری بر دلش نهاده و نصیحت و موعظه در او تأثیری نمیکند.
دستهی چهارم: منافق یا فاجری است که ارتباطی با قرآن ندارد نه علمی و نه عملی، نه تلاوت میکند و نه از بر دارد. پیامبر چنین شخصی را به حنظل تشبیه کرده که بدطعم و بدبو است که در رستنگاه نفاق روئیده است و مردم از دست و زبانش آسوده نیستند هیچ خیری از او استشمام نمیشود چون از بهترین عطرها که کلام خداوند است محروم است کتابی که جلادهندهی دیدهها و پزشک دلها و نوازندهی گوشها و آرامبخش جانها است.
اینها چهار گروهی بودند که پیامبر مشخص کرد، تو نیز بنگر که در کدامین دستهای؟ بر این باورم از کسانی باشی که مؤمن و مخلص، قاری و متدبر و عامل و متقی هستند.
آری؛ اَشراف و اعیان این امّت، کسانی است که خداوند بلندمرتبه بر آنها منّت نهاده و قدرت حفظ قرآن را بدانها بخشیده و عالم به احکام قرآن هستند؛ حلال و حرام، آداب و اخلاق قرآن را میدانند؛ شیرینی تلاوتش را چشیده و مکانتش را شناختهاند؛ همراز، همنشین و مونس قرآن هستند؛ شبانه روز قرآن را میخوانند؛ زبانشان به خواندن قرآن مشغول و دلشان به یاد قرآن زنده و عقلشان در رشد و ارتقا و جانشان شیفتهی نسیمهای فرحبخش قرآن است؛ در مشکلات و گرفتاریها و چالشها و دغدغهها به قرآن پناه میآورند؛ منازعات و کشمکشهای خویش را به قرآن فیصله میبخشند و غبار شبهات را به وسیلهی قرآن، زایل میسازند؛ به قرآن فتوا میدهند و مردم را به فراگیری آن میخوانند و جاهلان را به قرآن ارشاد مینمایند و بیماران را به قرآن شفا میبخشند و افراد را به آن اندرز میدهند.
آری؛ هر که خداوند، قرآن را در سینهاش نهاده باشد و شب را با تلاوت آن، به شب زندهداری بپردازد، در حقیقت بدو خیری فراوان، تندرستی، صفای دل، کمال عقلی، ثروتمندی، فروتنی، بزرگی، مهربانی، دانشمندی و صداقت بخشیده است.
چنین خیری را تنها سعادتمندان و خردمندان میدانند که همسایهی مؤمنی داشته باشند که اهل قرآن و عامل به آن باشد و آنان به حال او غبطه بخورند و تمنّای رسیدن به چنان مقامی را بنمایند.
1240 - [22] (صَحِیح)
وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ أَنَّ أَبَاهُ عُمَرَ بْنَ الْـخَطَّابِ س کَانَ یُصَلِّی مِنَ اللَّیْلِ مَا شَاءَ اللهُ حَتَّى إِذَا کَانَ مِنْ آخِرِ اللَّیْلِ أَیْقَظَ أَهْلَهُ لِلصَّلَاةِ یَقُولُ لَهُمْ: الصَّلَاةُ ثُمَّ یَتْلُو هَذِهِ الْآیَةَ: ﴿وَأۡمُرۡ أَهۡلَکَ بِٱلصَّلَوٰةِ وَٱصۡطَبِرۡ عَلَیۡهَاۖ لَا نَسَۡٔلُکَ رِزۡقٗاۖ نَّحۡنُ نَرۡزُقُکَۗ وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلتَّقۡوَىٰ١٣٢﴾ [طه: 132].
رَوَاهُ مَالک([110]).
1240- (22) عبدالله بن عمر س گوید: پدرش عمر به خطاب س شبانگاه - به اندازهای که خدا خواسته بود - نماز تهجّد میگزارد و شبزندهداری مینمود و چون قسمت آخر شب فرامیرسید، خانوادهی خویش را برای گزاردن نماز، از خواب بیدار میکرد و بدانها میگفت: «وقت نماز است»؛ و سپس این آیه را تلاوت میکرد: ﴿وَأۡمُرۡ أَهۡلَکَ بِٱلصَّلَوٰةِ وَٱصۡطَبِرۡ عَلَیۡهَاۖ لَا نَسَۡٔلُکَ رِزۡقٗاۖ نَّحۡنُ نَرۡزُقُکَۗ وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلتَّقۡوَىٰ١٣٢﴾ [طه: 132]. «خانوادهی خود را به گزاردن نماز دستور بده (چرا که نماز، مایهی یاد خدا و پاکی و صفای دل و تقویت روح است) و خود نیز بر اقامهی آن ثابت و ماندگار باش. ما از تو روزی نمیخواهیم، بلکه ما به تو روزی میدهیم؛ و سرانجام (نیک و ستوده) از آنِ (اهل تقوا و) پرهیزگاری است».
[این حدیث را مالک روایت کرده است].
شرح: در اینجا ذکر این نکته نیز لازم مینماید که:
سنّت است که زن برای قیام و شب زندهداری، از شوهر خویش اجازه بگیرد؛ این مطلب را عبدالله بن عباس س از آن حضرت چنین روایت میکند: «زن نباید بدون اجازهی شوهر کسی را به خانه راه دهد، نیز نباید بدون اجازهی او شب برای انجام مستحبات و احیای شب قیام کند.»([111]).
این است روش و رهنمود متعالی اسلام، که به زن میآموزد حال شوهر خود را هم مد نظر داشته باشد. علاوه بر آن، این حدیث مرد را تشویق میکند تا به نماز شب روی بیاورد، و بر این اساس زمان خواب خود را تنظیم کند؛ همسرش را نیز به شب زنده داری و نماز شب تشویق کند و مراقب عبادتهایش باشد، تا مبادا هم خود او از این عمل بسیار پسندیده غفلت ورزد و هم مانع شب زنده داری همسرش شود.
اگر شوهر، انسانی نیک و صالح باشد، از این خواستهی زن خوشحال خواهد شد و بدون چون و چرا با آن موافقت خواهد کرد، و این امر را برای خود مایهی سعادت و افتخار خواهد دانست. چرا که برای مردان صالح چنین امری طبیعی است، حتی به زن خواهد گفت که او را هم برای نماز بیدار کند و اگر سستی به خرج داد بر صورت او آب بپاشد. بدین صورت تعارض ظاهری بین دو حدیث مرتفع میشود، به طوری که زن هم با اجازهی شوهر بیدار شده و هم او را بیدار کرده است و بدین وسیله مطابق سنت پیامبر ج عمل کرده است.
همچنین برای فرد مسلمان سنت است که هر کسی از خویشاوندان و برادران نزد او بود، به خاطر فضیلت نماز شب و شب زنده داری او را بیدار کند. عبدالله بن عباس س میفرماید: «شبی نزد پیامبر بودم که مرا برای نماز بیدار کرد. پیامبر مرا تکان داد من هم بیدار شدم»([112]).
شبی آن حضرت ج به خانهی علی و فاطمه ل تشریف برد و به آنان چنین خطاب نمود: آیا نماز نمیخوانید؟ حضرت علی س در ادامه میگوید در پاسخ آن حضرت گفتم: جان ما در دست خداوند است، هرگاه بخواهد ما را برمی انگیزد. چون این را گفتم، آن حضرت برگشت و چیزی نگفت، ولی اندکی بعد شنیدم در حالی که با دست بر ران خود میزد چنین میفرمود: ﴿وَکَانَ ٱلۡإِنسَٰنُ أَکۡثَرَ شَیۡءٖ جَدَلٗا﴾ [الکهف: 54]([113]).
البته ایرادی ندارد، که در یک شب بیش از یک بار افراد را برای نماز بیدار کند. حضرت علی س میفرماید: «آن حضرت ج شب هنگام نزد من و فاطمه آمد و ما را برای نماز بیدار کرد و سپس به خانه برگشت و مدتی به نماز مشغول شد و چون احساس کرد که بیدار نشده ایم دوباره آمد و ما را بیدار کرد»([114]).
البته کسی که خواب است، باید این اقدام را با آغوش باز بپذیرد و برای کسی که او را جهت قیام بیدار کرده، دعای خیر کند، نباید ناراحت شود و سر و صدا و هیاهو به راه اندازد و او را مورد ضرب و شتم قرار دهد. ولی متأسفانه امروزه تا حدّی مسئله برعکس شده است. به عبارت دیگر نوافل به جای خود، اگر شخصی را برای ادای نمازهای فرض بیدار کنند، ناراحت میشود و احیاناً الفاظ رکیکی هم به کار میبرد. حال اگر کسی او را برای انجام نوافل از خوابی بیدار کند خدا میداند که برخورد وی چگونه خواهد بود؟! بارالها، رحمت و لطف تو را مسئلت داریم!.
[1]- بخاری 3/24 ح 1142؛ مسلم 1/538 ح (207-776)؛ ابوداود 2/72 ح 1306؛ ابن ماجه 1/421 ح 1329؛ موطأ مالک 1/176 ح 95 «کتاب قصر الصلاة»؛ و مسند احمد 2/43.
[2]- بخاری 5/584 ح 4836؛ نسایی 3/19 ح 1644؛ و ابن ماجه 1/456.
[3]- تفسیر قرطبی، به نقل از معارف القرآن. ج1 ص 247.
[4]- عقیدة المسلم، غزالی مصری، ص234.
[5]- تفسیر نمونه ج1 ص 230، ج13 ص 354، ج 6 ص 154.
[6]- بخاری 3/28 ح 1144؛ مسلم 1/537 ح (205-774)؛ و نسایی 3/204.
[7]- این حدیث را صاحبان صحاح به جز ترمذی روایت کردهاند. جمع الفوائد، 1/312-313.
[8]- به روایت ابوامامه، حاکم نیز آن را به شرط بخاری صحیح دانسته است. بیهقی و ذهبی هم آن را نقل کردهاند. الفیض 4/351 به نقل از حاشیهی جمع الفوائد، 311.
[9]- نجم/3-4 «.. از روی هوا و هوس سخن نمیگوید * آن [چیزی که با خود آورده است و با شما در میان نهاده است] جز وحی [و پیامی] نیست که [از سوی خدا بدو] وحی میشود».
[10]- شرح السنة. ر.ک: قطوف من الشمائل المحمدیة (اثر ترمذی) ص 77.
[11]- بخاری 3/10 ح 1126؛ ترمذی 4/422 ح 2196؛ و موطأ مالک 2/913 ح 8 «کتاب اللباس».
[12]- بقره (2) آیهی 191: فتنه [= شرک] از قتل بدتر است.
[13]- بروج (85) آیهی 10: کسانی که مردان مؤمن را آزار کردهاند.
[14]- انبیاء (21) آیهی 35: و شما را از راه آزمایش به بد و نیک، خواهیم آزمود.
[15]- بقره (2) آیهی 102: ما وسیلهی آزمایش برای شما هستیم.
[16]- همان، آیهی 193: با آنان بجنگید تا دیگر فتنهای نباشد.
[17]- بقره (2) آیهی 193: با آنان بجنگید تا دیگر فتنهای نباشد، و دین مخصوص خدا شود.
[18]- همان، آیهی 191: فتنه [= شرک] از قتل بدتر است.
[19]- آل عمران (3) آیهی 7: برای فتنه جویی و طلب تأویل آن به دلخواه خود، از متشابه آن پیروی میکنند.
[20]- توبه (9) آیهی 49: هشدار! که آنان خود به فتنه افتادهاند.
[21]- نور (24) آیهی 63: پس کسانی که از فرمان او تمرّد میکنند بترسند، که مبادا بلایی بدیشان رسد.
[22]- حدید (57) آیهی 14: ولی شما خودتان را در بلا افکندید.
[23]- عنکبوت (29) آیهی 1 و 2: آیا مردم پنداشتند که تا گفتند ایمان آوردیم، رها میشوند و مورد آزمایش قرار نمیگیرند.
[24]- عنکبوت (29) آیهی 3: و به یقین، کسانی را که پیش از اینان بودند آزمودیم، تا خدا آنان را که راست گفتهاند معلوم دارد و دروغگویان را نیز معلوم دارد.
[25]- طه (20) آیهی 40: و تو را بارها آزمودیم.
[26]- عنکبوت (29) آیهی 10: و چون در راه خدا آزار کشند، آزمایش مردم را مانند عذاب خدا قرار میدهند.
[27]- نحل (16) آیهی 110: با این حال، پروردگار تو نسبت به کسانی که پس از آن همه زجر کشیدن هجرت کرده.
[28]- بروج (85) آیهی 10: کسانی که مردان و زنان مؤمن را آزار کرده.
[29]- ذاریات (51) آیهی 13: همان روز که آنان بر آتش، عقوبت و آزموده شوند.
[30]- همان، آیهی 14: عذاب موعود خود را بچشید.
[31]- نساء (4) آیهی 101: اگر بیم داشتید که آنان که کفر ورزیدهاند به شما آزار برسانند.
[32]- یونس (10) آیهی 83: در حالی که بیم داشتند از آن که مبادا فرعون و سران آنها ایشان را آزار رسانند.
[33]- مائده (5) آیهی 49: و از آنان برحذر باش، مبادا تو را در بخشی از آنچه خدا بر تو نازل کرده به فتنه دراندازند.
[34]- اسراء (17) آیهی 73: و چیزی نمانده بود که تو را از آنچه به سوی تو وحی کرده ایم گمراه کنند.
[35]- صافات (37) آیات 161 و 162: در حقیقت، شما و آنچه که شما آن را میپرستید، بر ضدّ او گمراه گر نیستند.
[36]- همان، آیهی 163: مگر کسی را که به دوزخ رفتنی است.
[37]- مائده (5) آیهی 41: و هر که را خدا بخواهد به فتنه درافکند، هرگز در برابر خدا برای او از دست تو چیزی برنمی آید.
[38]- انعام (6) آیهی 23: آن گاه عذرشان جز این نیست.
[39]- همان: که میگویند: به خدا، پروردگارمان سوگند که ما مشرک نبودیم.
[40]- یونس (10) آیهی 85: پروردگارا، ما را برای قوم ستمگر [وسیلهی] آزمایش قرار مده.
[41]- ممتحنه (60) آیهی 5: پروردگارا، ما را وسیلهی آزمایش و آماج آزار برای کسانی که کفر ورزیدهاند مگردان.
[42]- قلم (68) آیهی 6: کدام یک از شما دستخوش جنونید.
[43]- مسلم 1/526 ح (168-758)؛ ترمذی 2/307 ح 446؛ ابن ماجه 1/435 ح 1366؛ دارمی 1/413 ح 1479؛ و مسند احمد 2/264.
[44]- ر.ک: شرح عقاید اهل سنت، ص71-73.
[45]- شرح عقاید اهل سنت، ص74.
[46]- مسلم 1/521 ح (166-757).
[47]- بخاری 3/16 ح 1131؛ نسایی 3/214 ح 1630؛ ابن ماجه 1/546 ح 1712؛ و مسند احمد 2/160.
[48]- بخاری ح5063، مسلم 2/1020 ح 5 – 1401.
[49]- بخاری 3/32 ح 1146؛ مسلم 1/510 ح (129-739)؛ نسایی 3/218 ح 1640؛ ابن ماجه 1/434 ح 1365؛ و مسند احمد 6/102.
[50]- ترمذی 5/516 ح 3549.
[51]- به روایت احمد و بزّار؛ مجمع الزوائد 2/258.
[52]- عنکبوت / 45: «... مسلّماً نماز [انسان را] از گناهان بزرگ و از کارهای ناپسند [از نظر شرع] باز میدارد...».
[53]- ابن ماجه 1/73 ح 200.
[54]- ترمذی 5/532 ح 3579؛ و ابن ماجه 1/434 ح 1364.
[55]- ابوداود 2/146 ح 1450؛ نسایی 3/205 ح 1610؛ ابن ماجه 1/424 ح 1336؛ و مسند احمد 2/250.
[56]- بقره (2) آیهی 199: که خدا آمرزندهی مهربان است.
[57]- توبه (9) آیهی 128: به [هدایت] شما حریص، و نسبت به مؤمنان، دلسوز مهربان است.
[58]- اعراف (7) آیهی 156: و رحمتم همه چیز را فراگرفته است و به زودی آن را برای کسانی که پرهیزگاری میکنند، مقرّر میدارم.
[59]- انسان (76) آیهی 31: هر که را خواهد، به رحمت خویش درمی آورد.
[60]- شوری (42) آیهی 8: و اگر خدا میخواست، قطعاً آنان را امّتی یگانه میگردانید، لیکن هر که را بخواهد به رحمت خویش درمی آورد.
[61]- فتح (48) آیهی 25: تا خدا هر که را بخواهد در جوار رحمت خویش درآورد.
[62]- بقره (2) آیهی 105: با آن که خدا هر که را خواهد به رحمت خود اختصاص دهد.
[63]- نساء (4) آیهی 175: و امّا کسانی که به خدا گرویدند و به او تمسّک جُستند، به زودی [خدا] آنان را در جوار رحمت از جانب خویش دآورد.
[64]- جاثیه (45) آیهی 30: پس پروردگارشان آنان را در جوار رحمت خویش داخل میگرداند.
[65]- إسراء (17) آیهی 57: و به رحمت وی امیدوارند.
[66]- بقره (2) آیهی 218: به رحمت خدا امیدوارند.
[67]- عنکبوت (29) آیهی 23: آنانند که از رحمت من نومیدند.
[68]- زمر (39) آیهی 9: و از آخرت میترسد و رحمت پروردگارش را امید دارد؟
[69]- نمل (27) آیهی 63: و آن کس که بادها [ی باران زا] را پیشاپیش رحمتش بشارتگر میفرستد.
[70]- فرقان (25) آیهی 48: و اوست آن کس که بادها را نویدی پیشاپیشِ رحمت خویش [= بارن] فرستاد.
[71]- شوری (42) آیهی 28: و رحمت خویش را میگسترد.
[72]- روم (30) آیهی 50: پس به آثار رحمت خدا بنگر.
[73]- همان، آیهی 33: و آن گاه که از جانب خود رحمتی به آنان چشانید.
[74]- همان، آیهی 46: تا بخشی از رحمتش را به شما بچشاند.
[75]- (ص) (38) آیهی 9: آیا گنجینههای رحمت پروردگار تو نزد ایشان است؟
[76]- زخرف (43) آیهی 32: آیا آنانند که رحمت پروردگارت را تقسیم میکنند؟
[77]- یوسف (12) آیهی 56: هر که را بخواهیم به رحمت خود میرسانیم.
[78]- نساء (4) آیهی 83: و اگر فضل خدا و رحمت او بر شما نبود.
[79]- یونس (10) آیهی 58: بگو: «به فضل و رحمت خداست».
[80]- نحل (16) آیهی 65: و [آن] برای مردمی که ایمان میآورند، رهنمود و رحمتی است.
[81]- اسراء (17) آیهی 28: به امید رحمتی که از پروردگارت جویای آنی.
[82]- فاطر (35) آیهی 2: هر رحمتی را که خدا برای مردم میگشاید.
[83]- کهف (18) آیهی 10: از جانب خود به ما رحمتی بخش.
[84]- همان، آیهی 16: تا پروردگارتان از رحمت خود بر شما بگسترداند.
[85]- احزاب (33) آیهی 17: چه کسی میتواند در برابر خدا از شما حمایت کند، اگر او بخواهد برای شما بد بیاورد یا بخواهد شما را رحمت کند؟
[86]- زحر (39) آیهی 38: یا اگر او رحمتی برای من اراده کند.
[87]- همان: آیا آنها میتوانند رحمتش را بازدارند؟
[88]- روم (30) آیهی 36: و چون مردم را رحمتی بچشانیم.
[89]- فتح (48) آیهی 29: [و] با همدیگر مهربانند.
[90]- هود (11) آیهی 28: اگر از طرف پروردگارم حجّتی روشن داشته باشم و مرا از نزد خود رحمتی بخشیده باشد.
[91]- به روایت بخاری، مسلم، ابوداود و نسایی، جمع الفوائد 1/ 570.
[92]- توبه / 71: «مردان و زنان مؤمن دوستان یکدیگرند، همدیگر را به کار نیک میخوانند و از کار بد باز میدارند و نماز را چنانکه باید، میگزارند و زکات را میپردازند و از خدا و پیغمبرش فرمانبرداری میکنند. اینان کسانی هستند که خداوند به زودی ایشان را مشمول رحمت خود میگرداند. [این وعدهی خداست و خداوند به گزاف وعده نمیدهد و از وفای بدان هم ناتوان نیست. چرا که] خداوند توانا و حکیم است...».
[93]- به روایت ابوداود و نسایی با سند صحیح، الاحیاء 1/ 345.
[94]- به روایت ابوداود، نسایی، ابن ماجه، ابن خزیمة، ابن حیان و حاکم (به شرط مسلم)، الترغیب 1/428. به نقل از جمع الفوائد 1/312.
[95]- ترمذی 5/492 ح 3499.
[96]- راز و نیاز با معبود.
[97]- حدیث بندگی و دلبردگی، صص 7-8.
[98]- مسند احمد 5/342؛ و بیهقی در «شعب الایمان» 3/404 ح 3892.
[99]- ترمذی 4/311 ح 1984.
[100]- بخاری 3/37 ح 1152؛ نسایی 3/253 ح 1763؛ ابن ماجه 1/422 ح 1331؛ و مسند احمد 2/170.
[101]- به روایت بخاری، باب قیام اللیل 6/8 ح 1122.
[102]- رعد / 11: «...خداوند حالت [و وضعیت و سرنوشت] هیچ ملتی را تغییر نمیدهد تا آن زمان که خودشان در خود تغییر و تحول ایجاد نکنند...».
[103]- مسند احمد 4/22.
[104]- مسلم 2/821 ح (202-1163)؛ ابوداود 2/811 ح 2429؛ و مسند احمد 2/535.
[105]- مسند احمد 2/447؛ و بیهقی در «شعب الایمان» 3/174 ح 3261.
[106]- به روایت احمد و بزّار؛ مجمع الزوائد 2/258.
[107]- عنکبوت / 45: «... مسلّماً نماز [انسان را] از گناهان بزرگ و از کارهای ناپسند [از نظر شرع] باز میدارد...».
[108]- ابوداود 2/73 ح 1309؛ و ابن ماجه 1/423 ح 1335.
[109]- بیهقی در «شعب الایمان» 2/556 ح 2703.
[110]- موطأ مالک 1/119 ح 5، «کتاب صلاة اللیل».
[111]- مجمع الزوائد 2/264.
[112]- به روایت مسلم، باب صلاة النب ج و دعائه باللیل.
[113]- کهف / 54: «... ولی انسان [طبیعتاً دوست دار جر و بحث و مشاجره است و] بیش از هر چیز به مجادله میپردازد [و با حقایق میستیزد]...». به روایت بخاری، باب تحریض النبی ج علی قیام اللیل 6/11 - 13 ح 1127.
[114]- همان.