اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

نماز مسافر

فصل اول

1333 - [1] (مُتَّفق عَلَیهِ)

عَنْ أَنَسٍ: أَنَّ رَسُولَ الـلّٰهِ ج صَلَّى الظُّهْرَ بِالْـمَدِینَةِ أَرْبَعًا وَصَلَّى الْعَصْر بِذِی الحلیفة رَکْعَتَیْنِ([1]).

1333- (1) انس بن مالک س گوید: رسول خدا ج نماز ظهر را در مدینه، چهار رکعت گزاردند و نماز عصر را در ذوالحلیفه دو رکعت خواندند؛ (یعنی چون به «ذوالحلیفه» سفر کردند، نماز عصر را کوتاه گزاردند).

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «ذوالحلیفه»: به این مکان، «مسجد شجرة»، «ذوالحلیفة»، و «اَبیار علی» نیز می‌گویند. «مسجد شجرة» یا «ذوالحلیفه»، یکی از مساجد بسیار مهم خارج از مدینه‌ی منوره بوده و به عنوان یکی از میقات‌ها و مساجدِ احرام از اهمیت به سزایی برخوردار است. وجه تسمیه‌ی آن به نام‌های فوق چنین است:

الف) شجرة؛ از آن رو، آن را چنین خوانند که پیامبر ج در آنجا، کنار درختی به نام «سَمرة» فرود آمد و اِحرام بست. (بخاری، کتاب الصلاة، ح 441).

ب)   اِحرام؛ به سبب آن که حاجیان برای تشرّف به حج، در این مسجد اِحرام می‌بندند.

ج)   ذوالحلیفة؛ «حُلیفه» نام آبی است میان دو قبیله‌ی قریش که پیامبر خدا ج دوست داشتند برای بستن اِحرام، کنار درختی در این محل فرود آیند.

د)    اَبیار علی؛ از آن جهت به این نام شهرت یافت که علی بن ابی‌طالب س برای آبیاری نخلستان‌ها، چاه‌های فراوانی در این منطقه کندند.

       و «اَبیار» نیز اسم جمع «بئر» یعنی چاه است.

پیامبر خدا ج سه بار در این مکان مُحرم شده‌اند:

1-  هنگام صلح حدیبیه (سال ششم هجری قمری).

2-  عمره ناشده (سال هفتم هجری قمری).

3-  حجّة الوداع (سال دهم هجری قمری).

زین الدین الاستدار، در سال 961 ه‍. ق بنای مسجد را بازسازی کرد و در پیرامون آن، دیواری بزرگ ساخت که تا پایان دوره‌ی عثمانی، همچنان پابرجا بود.

طول این مسجد، از جنوب تا شمال 52 ذراع (65/25 متر) و از شرق به غرب نیز به همین مقدار بوده است. در دوران فهدبن عبدالعزیز به گونه‌ی بسیار زیبایی بازسازی شد.

اکنون مساحت آن به 88000 متر مربع رسیده که 5000 نمازگزار در آن جای می‌گیرند.

1334 - [2] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنْ حَارِثَةَ بْنِ وَهْبٍ الْـخُزَاعِیِّ قَالَ: صَلَّى بِنَا رَسُولُ الـلّٰهِ ج وَنَحْنُ أَکْثَرُ مَا کُنَّا قَطُّ وآمنه بمنا رَکْعَتَیْنِ([2]).

1334- (2) حارثة بن وهب خزاعی س گوید: پیامبر ج در سرزمین «منیٰ» نماز چهار رکعتی را در دو رکعت به امامت با ما گزاردند. و حال آن که تعداد جمعیت ما به اندازه‌ای زیاد بود که تا آن روز چنین جمعیتی را نداشتیم؛ و این قضیه در امن‌ترین روزها، رخ داده بود.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «منیٰ»:

خداوند می‌فرماید:

 ﴿وَأَتِمُّواْ ٱلۡحَجَّ وَٱلۡعُمۡرَةَ لِلَّهِۚ فَإِنۡ أُحۡصِرۡتُمۡ فَمَا ٱسۡتَیۡسَرَ مِنَ ٱلۡهَدۡیِۖ وَلَا تَحۡلِقُواْ رُءُوسَکُمۡ حَتَّىٰ یَبۡلُغَ ٱلۡهَدۡیُ مَحِلَّهُۥ [البقرة: 196].

حاجیان باید پس از طلوع آفتاب، صبح روز دهم ذی حجه، از مشعر الحرام به سمت منا حرکت کنند و شب‌های یازدهم و دوازدهم را نیز در منا وقوف داشته باشند و اعمال مخصوص آن را انجام دهند.

منا در لغت از ریشه‌ی اُمنیه یا آرزوست. محدوده‌ی سرزمین منا از آخر وادی مُحَسَّر تا جمره‌ی عقبه است. گویند وقتی حضرت آدم7 به زمین هبوط کرد، در این مکان فرود آمد؛ از او در این جا پرسیدند: آیا آرزویی داری؟ از این رو، این سرزمین به منا معروف شد. از دعای برخی از بزرگان در منا برمی آید که ریشه‌ی منا از مِنّت است؛ زیرا خداوند بر مردم منّت گذاشت و در این مکان اعمال حج را به آنان یاد داد.«اللَّهُمَّ هَذِهِ مِنِّی وهِیَ مِمَّا مَنَنْتَ بِهَا عَلَیْنَا مِنَ الْمَنَاسِکِ...»

منا میان مکه و مزدلفه در 7 کیلومتری شمال شرق مسجد الحرام است که البته از طریق تونل منا، فقط 4 کیلومتر با مسجد الحرام فاصله دارد و در این طرف تونل نیز منطقه عزیزیه است که پیاده می‌توان از عزیزیه به منا رفت.

طول این سرزمین را بیش از 3500 متر ذکر کرده‌اند. سرزمین منا شاهد وقایع مهمی بوده و پیش از اسلام یکی از مراکز مهم تجاری و بازرگانی محسوب می‌شده است. پیمان‌های عقبه‌ی اول و عقبه‌ی دوم برای دعوت پیامبر ج به مدینه در اینجا بسته شد.

از وقایع مهم دیگر این سرزمین بسیج و سازماندهی و استقرار سپاه اسلام برای فتح مکه در سال هشتم هجری بود. پیامبر ج پس از فتح مکه در مکان مسجد خَیف علل پیروزی و فتح مکه را تشریح ساختند.

جَمَرات سه گانه

از مهم‌ترین اعمال «ایام تشریق»([3])، رمی جمرات است. گویند ابلیس نخستین بار در محلّ جمره‌ی عُقبی خود را بر ابراهیم7 نمایاند و آن حضرت با سنگریزه‌هایی او را راند بار دیگر در محل جمره‌ی وسطی و بار سوم در جای جمره‌ی اولی بر ابراهیم7 ظاهر شد و او در هرسه مورد، شیطان را با پرتاب سنگریزه از آن مکان‌ها دور کرد. ابلیس هنگام پرتاب این سنگریزه‌ها به سرعت می‌گریخت؛ جمره و اجمار نیز به معنای شتاب کردن و گریختن است. فاصله‌ی جمره‌ی عقبه و وسطی 250 متر و میان وسطی و اولی 200 متر است. حاجیان باید در روز دهم ذی حجه، جمره‌ی عقبی را رد کنند و سپس در دو روز بعد؛ یعنی یازدهم و دوازدهم نیز بر هرسه جمره سنگ بزنند. جمرات سه گانه در گذشته به علت ازدحام و شلوغی، تلفاتی را شاهد بوده است؛ در 1383 ق. پلی بر آن‌ها ساخته شد تا حاجیان بتوانند از بالای پل نیز رَمی کنند. لذا بر ارتفاع جمرات افزودند. در سال 1383 ش. جمرات سه گانه که به صورت استوانه‌ی کوچک چهار ضلعی بود، به شکل دیوار مستطیل بزرگ به طول 10 متر و ارتفاع 4 متر درآمد تا حاجیان راحت‌تر بتوانند بر آن سنگ بزنند و مجبور نباشند برای سنگ زدن به یک استوانه‌ی کوچک، گرفتار مشکل شوند. و افزودگی‌ها بر جمرات، عمدتاً در کناره‌ها صورت گرفت و جای اصلی جمرات، تقریباً در وسط این دیواره‌ی جدید بوده است.

مساجد موجود در منا.

مسجد خَیف.

از مساجد بزرگ و با اهمیت در منا، خَیف است. به زمینی که میان دو کوه واقع شده و یا از زمین مرتفع باشد، خیف گویند. به روایتی هفتاد پیامبر؛ از جمله حضرت آدم7 در آن جا مدفون هستند.

پیامبر ج به هنگام حج در این مسجد حضور می‌یافتند و نماز می‌گزاردند. نماز گزاردن در این مسجد فضیلت فراوان دارد و در آن خصوص سفارش‌های زیادی شده است؛ از جمله مجاهد گوید: «هفتاد و پنج پیامبر برای زیارت بیت الله آمده و همه در مسجد منا (خَیف) نماز گزارده‌اند؛ پس اگر توان خواندن نماز در مسجد منا داری، از آن غفلت نکن».

در دوران عثمانی، گنبدی بزرگ در محلّ نماز رسول الله ج قرار دادند و محرابی ساختند تا علامت خیمه و نمازگاه پیامبر ج باشد. مکان مورد نظر را مسجد «عَیثُومَه»([4]) می‌گفتند. در بازسازی و توسعه دوران سعودی، این گنبد و محراب برداشته شد. 

در سال 256 ق. پس از آن که مسجد به وسیله‌ی سیل تخریب شد، تعمیراتی در آن انجام گرفت.

طول مسجد تا این دوران 120 متر و عرض آن 55 متر بود که مجموع مساحت آن، بیش از 6380 متر مربع شد. این مساحت، مسجد خیف را در زمره‌ی بزرگترین مساجد شبه جزیره قرار داد که حتی از مسجد الحرام نیز در آن زمان بزرگتر بود. در آن هنگام حدود 186 ستون و بیست در ورودی و خروجی داشت([5]) در قرون بعد نیز تعمیرات اساسی و گسترده‌ای در آن انجام گرفت و مساحت آن افزایش یافت. تا دوران عثمانی تنها نمازگاه پیامبر ج و برخی از دیوارهای مسجد دارای سقف و شبستان بوده ولی در دوران اخیر همه‌ی آن مسقف شد. در سال 1407 ق. طرح توسعه و تکمیل مسجد آغاز و مساحت آن به حدود چهار برابر قبل؛ یعنی 25 هزار متر مربع رسید که نزدیک به 30 هزار نمازگزار را در خود جای می‌دهد. امروزه چهار مناره‌ی آن، که بسیار از یکدیگر فاصله دارند، در کنار کوه، در مسیر جمرات سه گانه جلوه‌ی زیبایی به مسجد بخشیده‌اند.

مسجد البیعَة.

این مسجد در جای بیعت عقبه‌ی دوم ساخته شد تا یادآور آن خاطره‌ی عظیم باشد؛ به همین مناسبت، آن را مسجد البیعه نام نهادند. مسجد یاد شده حدود 500 متر پایین‌تر از جمره‌ی عقبه، در سمت راست کسی است که به سوی مکه، در جهت جنوب جمرات می‌رود. البته به سبب آن که در درّه‌ای کوچک واقع شده از داخل خیابان قابل رؤیت نیست و باید اندکی از کوه را بالا رفت تا بتوان آن را دید. بنای نخستین آن، به دست منصور عباسی در 244 ق. ساخته شد و مستنصر عباسی نیز آن را تعمیر کرد.

مسجد یاد شده، که در دهه‌ی گذشته مساحتی کوچک، حدود 1000 متر داشت و متأسفانه به زباله دانی تبدیل شده بود، در سال‌های اخیر بازسازی و توسعه یافت و مساحت آن به 375 مترمربع رسید.

«مسافت کوتاه کردن نماز»:

در مورد این که با چه میزان از مسافت، قصر و کوتاه نمودن نماز تحقّق پیدا می‌کند؟ امام ابوحنیفه / می‌گوید: مسافت سه مرحله، موجب قصر است. (و هر مرحله، برابر با مسافت یک روز است).

و امام مالک، امام شافعی و امام احمد بن حنبل، مقدار شانزده فرسخ را موجب قصر گفته‌اند. البته هردو قول، نزدیک به هم هستند و شانزده فرسخ، برابر با 48 میل است. و از دیدگاه اهل ظاهر، برای سفر، مسافت خاصّی معین نیست و برای قصر، فقط خود مسافرت، کافی است.

و برخی از اهل ظاهر، مقدار سه میل را برای قصر، معین کرده‌اند. و استدلال ایشان غالباً از حدیث انس بن مالک س می‌باشد که گفت: «کان رسول الله ج اذا خرج مسیرة ثلاثة امیال او ثلاثة فراسخ (شک شعبة) یصلّی رکعتین» (سنن ابوداود؛ باب متی یقصر المسافر)؛ «هرگاه پیامبر ج به فاصله‌ی سه میل یا سه فرسخ (شعبه دچار شک شده است) از مدینه خارج می‌شدند، به جای چهار رکعت، دو رکعت می‌گزاردند».

جمهور در پاسخ می‌گویند: مفهوم حدیث، این نیست که پیامبر ج در سفرهای دارای مسافت سه میل، نماز را قصر و کوتاه می‌خواندند؛ بلکه اصل سفر دارای مسافتی بیش از سه میل بوده و پیامبر ج به فاصله‌ی سه میل یا سه فرسخ از شهر، نماز را به صورت قصر آغاز می‌کردند. در این موضوع، حدیث مرفوعی که صحیح و صریح باشد، وجود ندارد؛ البته دیدگاه جمهور با آثار صحابه تأیید می‌گردد.

علامه محمد عاشق الهی، در کتاب «سیری در مسایل قدوری» (ج 1 صص 142-143) گوید: نویسنده‌ی کتاب «هدایه» گوید:

مراد از سفری که احکام و مسائل به وسیله‌ی آن تغییر می‌کند، سفری است که انسان نیت می‌کند تا مسافتِ راه سه روز را با سیر متوسط - که همان پیاده رفتن یا راه پیمودن شتر است - بپیماید.

و امام ابوحنیفه / این مسافت را بر مبنای «مرحله و منزل» اندازه می‌گیرد. و در حقیقت این اندازه گیری، درست و صحیح است؛ و اندازه گیری مسافتِ راه سفر به «فرسخ» معتبر نمی‌باشد.

در کتاب «الکفایة» چنین آمده است: مراد از عبارت «سفری که احکام و مسائل به وسیله‌ی آن تغییر می‌کند»؛ احکامی همانند: کوتاه گردانیدن نماز (قصر)؛ خوردن روزه؛ مدت مسح موزه تا سه روز؛ ساقط شدن فرضیت نماز جمعه؛ ساقط شدن فرضیت نمازهای عید فطر و عید قربان؛ ساقط شدن قربانی کردن در عید قربان؛ و تحریم بیرون شدن زنِ آزاد بدون محرم، می‌باشد.

ابن عابدین شامی (1/527) گوید: این که نویسنده‌ی «هدایه»، دیدگاه امام ابوحنیفه را درباره‌ی «اندازه گیری مسافت به مرحله و منزل» صحیح قرار داده، احتراز از قول عامه‌ی علماء و مشایخی است که مسافتِ سفر را به «فرسخ» اندازه گیری می‌کنند.

و علماء و فقهایی که مسافت سفر را با «فرسخ» اندازه گیری می‌کنند، در تعیین میزان و اندازه‌ی فرسخ با همدیگر اختلاف کرده‌اند: برخی آن را به 21 و برخی 18 و برخی دیگر 15 فرسخ گفته‌اند؛ ولی فتوا به 18 فرسخ است؛ زیرا حدّ میانه است. و در کتاب «المجتبی». چنین آمده است که فتوای علمای خوارزم، همان 15 فرسخ است؛ و سپس در ذیل این گفته‌ی نویسنده‌ی «الدرّ» که می‌گوید: «اگر این مسافت را با سرعت بیشتری در دو روز پیمود، در آن صورت نیز نماز را قصر کند»، می‌گوید: ظاهر امر چنان است که اگر به کرامت خویش در مدت کمتری بدان جا رسید. ولی نویسنده‌ی «الفتح»، به جهت عدم وجود سختی و مشقت - که علّت قصر نماز است - قصر را در این جا بعید می‌پندارد.

نگارنده گوید: در ادوار گذشته، هر کسی از مردمان این توانایی را نداشت تا با پیاده روی یا به وسیله‌ی شتر به سفر بپردازد؛ و در این زمان نیز تمامی مردم از این گونه سفرها بی‌نیاز هستند؛ حال سؤال اینجاست که اگر کسی در زمان‌های گذشته به وسیله‌ی اسب، و در زمان کنونی ما به وسیله‌ی هواپیما و ماشین، مسافت را به سرعت طی کند، در این صورت مسافت راه سه روز به صورت پیاده یا با راه پیمودن شتر، چگونه محاسبه خواهد شد؟ و این در حالی است که علماء و صاحب نظران فقهی به بیان این موضوع نیز پرداخته‌اند که اگر کسی مسافتِ سه روز را در دو روز - مثلاً - به سرعت پیمود، در این صورت نماز خویش را کوتاه بخواند؛ و طوری که ابن همام در کتاب «فتح القدیر» گفته است: هر کسی‌که چیزی را در نزد خودش اندازه گیرد، به این باور می‌رسد که همان اندازه گیری وی، مسافت سه روز است. و به گونه‌ای که در کتاب «هدایه» آمده است، چنین دانسته می‌شود که امام ابوحنیفه مبنای اندازه گیری مسافتِ سفر را «منزل و مرحله» می‌داند. در این صورت اندازه گیرانِ این مسافت، از اندازه‌ی شرعی خارج نمی‌شوند، به ویژه وقتی که هر منزل و مرحله به وسیله‌ی کاروان با سیر عادی حسب سفر هر روز، اندازه گیری شده است.

در زمان کنونی ما، مسافران نیاز مبرم به این دارند تا مسافت سفرشان به میل و فرسخ اندازه گیری شود؛ و اگر به سان متأخرین، اندازه‌ی مسافت سفر به فرسخ فتوا داده شود، این فتوا بهتر و آسان‌تر برای مردم خواهد بود.

و اگر ما برای مسافت سفر، 18 فرسخ را - که نظریه‌ی متوسط و میانه نیز است - انتخاب کنیم، در این صورت - چنانکه تحقیق و بررسی کرده‌اند - مسافت سفر 54 میل می‌شود؛ زیرا هر فرسخ سه میل است؛ و اگر میل را با کیلومتر رایج در زمان خودمان بسنجیم، مسافت سفر بیش از 98 کیلومتر می‌شود؛ و اگر برای مسافت سفر 15 فرسخ را انتخاب کنیم، در این صورت مسافت سفر، 45 میل و بیش از 82 کیلومتر می‌شود.

و بر مبنای قول کسانی که مسافت سفر را 16 فرسخ می‌دانند؛ 16 فرسخ معادل با 88 کیلومتر است. و الله اعلم بالصواب. و آنچه ابن همام گفته است که: «اگر صاحب کرامت، مسافتِ راه سه روز را در وقت اندکی پیمود، در این صورت وی مصداق پیمودن مسافت سفر گردیده و کوتاه کردن نماز بر او لازم می‌گردد؛ و این امر بعید است؛ زیرا وجود مشقت که علّت قصر است در این مسئله منتفی می‌باشد»؛ و باید دانست که اگر خود سفر، سبب و وسیله‌ی مشقت و سختی پنداشته شود - گر چه این مشقت در سفر حاصل شود یا نه - در این صورت به مشقت نگاه نمی‌کنند، بلکه فقهاء چنین فتوا داده‌اند که اگر کسی به وسیله‌ی اسب، مسافتِ راه سه روزه را با سرعت در دو روز پیمود، در این صورت حکم آن، همانند حکم کسی است که این مسافت را در سه روز پیموده است. و هر گاه مسئله چنین باشد، پس حکم صاحب کرامت که مسافت سفر را در وقت اندکی پیموده است، همانند حکم همان شخصی است که همین مسافت را با سرعت بیشتر و وقت کمتر به وسیله‌ی ماشین و هواپیما پیموده است.

و اگر در زمان ابن همام، هواپیما با سرنشینانش به پرواز در می‌آمد، وی نیازی نداشت تا به صاحب کرامت مثال بزند؛ زیرا هم اکنون پیمودن مسافتِ سه روز در کمترین وقت ممکن، برای هر شخص نیک و فاجر، فراهم است.

1335 - [3] (صَحِیح)

وَعَن یعلى بن أُمیَّة قَالَ: قلت لعمر بن الْـخطاب: إِنَّمَا قَالَ اللهُ تَعَالَى ﴿أَن تَقۡصُرُواْ مِنَ ٱلصَّلَوٰةِ إِنۡ خِفۡتُمۡ أَن یَفۡتِنَکُمُ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ [النساء: 101].

فَقَدْ أَمِنَ النَّاسُ. قَالَ عُمَرُ: عَجِبْتُ مِمَّا عَجِبْتَ مِنْهُ فَسَأَلْتُ رَسُولَ الـلّٰهِ ج. فَقَالَ: «صَدَقَةٌ تَصَدَّقَ اللهُ بِهَا عَلَیْکُمْ فَاقْبَلُوا صدقته» رَوَاهُ مُسلم([6]).

1335- (3) یعلی بن امیة س گوید: خطاب به عمر بن خطاب س گفتم: خداوند بلندمرتبه می‌فرماید:

 ﴿وَإِذَا ضَرَبۡتُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَلَیۡسَ عَلَیۡکُمۡ جُنَاحٌ أَن تَقۡصُرُواْ مِنَ ٱلصَّلَوٰةِ إِنۡ خِفۡتُمۡ أَن یَفۡتِنَکُمُ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْۚ إِنَّ ٱلۡکَٰفِرِینَ کَانُواْ لَکُمۡ عَدُوّٗا مُّبِینٗا١٠١ [النساء: 101].

«(هرگاه در زمین به مسافرت پرداختید و) نماز را کوتاه خواندید (و چهار رکعتی را دو رکعت نمودید) گناهی بر شما نیست اگر ترسیدید که کافران بلایی به شما برسانند و به فتنه‌ای گرفتارتان گردانند».

(و از عمر س پرسیدم که با توجه به این آیه، قصر و کوتاه خواندن نماز به وقتی اختصاص دارد که مسلمانان از کافران در امان نباشند؛ ولی) هم اکنون مردم در امنیت هستند!

عمر بن خطاب س گفت: از آنچه تو تعجّب کردی و شگفت‌زده شدی، من نیز شگفت‌زده شدم؛ از این رو، در این باره از رسول خدا ج پرسیدم. آن حضرت ج فرمودند: «این، صدقه‌ای است که خداوند بلندمرتبه آن را به شما ارزانی کرده است؛ پس شما نیز صدقه‌اش را بپذیرید».

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: کوتاه خواندن نماز (قصر)، رخصت است یا عزیمت؟

بر مشروعیت «قصر و کوتاه نمودن نماز در سفر»، اجماع امّت اسلامی، صورت گرفته است؛ امّا در این باره که آیا «قصر و کوتاه نمودن نماز در سفر»، واجب است یا جایز و یا رخصت است و یا عزیمت؟ اختلاف نظر وجود دارد.

علماء و صاحب‌نظران احناف، بر این باورند که قصر و کوتاه نمودن نماز در سفر، واجب است و کامل خواندن نماز صحیح نیست. روایتی از امام مالک و امام احمد بن حنبل نیز مطابق با این دیدگاه است. و روایت دوم آن‌ها، بر این است که قصر، بهتر و افضل است.

از دیدگاه امام شافعی، قصر، فقط رخصت می‌باشد و کامل خواندن نماز در سفر، نه تنها جایز، بلکه افضل و بهتر نیز است.

و دلایل امام شافعی عبارتند از:

1-  اولین دلیل امام شافعی، این آیه است: ﴿وَإِذَا ضَرَبۡتُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ فَلَیۡسَ عَلَیۡکُمۡ جُنَاحٌ أَن تَقۡصُرُواْ مِنَ ٱلصَّلَوٰةِ [النساء: 101]. امام شافعی می‌گوید: جمله‌ی «لیس علیکم جناح»، بر این امر دلالت دارد که قصر نماز در سفر، اشکالی ندارد؛ و این الفاظ، بر مباح بودن قصر دلالت دارد نه بر وجوب.

در پاسخ این دلیل گفته شده است که «نفی جناح»، گاهی برای وجوب نیز استعمال می‌شود؛ چنان که در قرآن کریم آمده است: ﴿فَمَنۡ حَجَّ ٱلۡبَیۡتَ أَوِ ٱعۡتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیۡهِ أَن یَطَّوَّفَ بِهِمَا [البقرة: 158] و این در حالی است که سعی، به اتفاق علماء واجب می‌باشد.

جواب دیگر، این که، در حقیقت این آیه، به «قصر نماز در سفر» ربطی ندارد و مربوط به «نماز خوف» می‌باشد؛ و منظور از «قصر»، قصر در کیفیت است نه در کمیت. به دلیل این که در ادامه‌ی آیه آمده است: ﴿إِنۡ خِفۡتُمۡ أَن یَفۡتِنَکُمُ ٱلَّذِینَ کَفَرُوٓاْ [النساء: 101] در حالی که برای قصر در سفر (به اتفاق علماء و صاحب‌نظران اسلامی)، حالت خوف شرط نیست. و در این صورت، عبارت «لیس علیکم جناح» بر معنای حقیقی خود حمل می‌شود که معنای اباحت را می‌رساند. و از میان مفسّران، حافظ ابن جریر و حافظ ابن کثیر، این تفسیر را اختیار کرده‌اند. و از میان علماء و اندیشمندان تابعی نیز، مجاهد / و عدّه‌ای دیگر، همین تفسیر را ترجیح داده‌‌اند. البته به وسیله‌ی حدیث یعلی بن امیه س (ح 1335) بر این تفسیر انتقاد وارد می‌شود؛ زیرا از این حدیث، چنین به نظر می‌رسد که پیامبر ج آیه را درباره‌ی قصر در سفر قرار داده‌اند نه نماز خوف.

در پاسخ گفته شده است که اجازه‌ی قصر در سفر، مربوط به قبل از نزول این آیه می‌باشد. و زمانی که این آیه نازل گشت، در ذهن عمر بن خطاب س این شبهه به وجود آمد که شاید حکم قصر در سفر، به وسیله‌ی این آیه منسوخ شده است و اکنون قصر و کوتاه نمودن نماز، مختص حالت خوف می‌باشد. بنابراین نزد پیامبر ج رفت و مسأله را جویا شد. پیامبر ج فرمودند: «صدقة تصدّق الله بها علیکم فاقبلوا صدقته»؛ «این، صدقه‌ای است که خداوند بلندمرتبه آن را به شما ارزانی کرده است؛ پس شما نیز صدقه‌اش را بپذیرید».

از این رو، قصر در سفر، هدیه‌ای همیشگی است از جانب پروردگار؛ و این آیه را منسوخ نکرده است؛ زیرا آیه، درباره‌ی قصر در سفر نیست، بلکه‌ی درباره‌ی نماز خوف می‌باشد.

2-  دلیل دیگر شوافع، حدیث عایشه ل است که سنن نسایی آن را روایت کرده است: «انّها اعتمرت مع رسول الله ج من المدینة الی مکة حتّی اذا قدمت مکة قالت: یا رسول الله! بابی انت وامّی، قصرتَ واتممتُ وافطرتَ وصمتُ. قال: احسنت یا عایشة! وما عاب علیّ»؛ «عایشه ل همراه با پیامبر ج به قصد عمره از مدینه به سوی مکه رهسپار شدند؛ تا این که به مکه آمد. عایشه ل گفت: ای رسول خدا! پدر و مادرم فدایت باد! من نمازم را کوتاه خواندم و شما کامل؛ شما روزه نگرفتید و من روزه گرفتم؟ آن حضرت ج فرمودند: خوب کاری کردی‌ای عایشه! و بر من ایراد نگرفتند».

از این حدیث چنین به نظر می‌رسد که کامل کردن نماز در سفر، نه تنها جایز بلکه بهتر می‌باشد.

در جواب به این دلیل، گفته شده است که یکی از راویان این حدیث به نام «علاء بن زهیر» متکلّم فیه می‌باشد. و علاوه بر آن، حدیث نیز مضطرب است. از این رو، حافظ زیلعی حدیث را منکر گفته است و به نقل از صحیح بخاری و صحیح مسلم، حدیث انس بن مالک س را بدین عبارت نقل کرده است: «حجّ النبیّ ج حجة واحدة واعتمر اربع عمر لکنّهنّ فی ذی القعدة الّا التی مع حجّته». از این رو، مشخص می‌شود که پیامبر ج هرگز در ماه رمضان، عمره‌ای نداشته‌اند.

برخی از شوافع می‌گویند: این واقعه، مربوط به فتح مکه می‌باشد؛ زیرا فتح مکه در رمضان صورت گرفت. امّا این توجیه نیز صحیح نیست و عایشه ل در سفر مکه همراه پیامبر ج نبود، بلکه از میان امّهات المؤمنین، امّ‌سلمه ل و زینب ل همراه پیامبر ج بودند.

بنابراین، حدیث معلول است و بر هیچ یک از مسافرت‌های آن حضرت ج صادق نمی‌آید و استدلال از آن درست نیست. و اگر فرض را بر آن بگذاریم که حدیث، صحیح است و بگوییم که در فتح مکه، عایشه ل همراه پیامبر ج بوده است، باز هم در جواب می‌توان گفت که پیامبر ج در این سفر، بیش از پانزده روز در مکه اقامت داشتند و نیت اقامت نکرده بودند. و امکان دارد که عایشه ل به گمان این که پیامبر ج مدّت زیادی را در مکه می‌گذارند، نمازها را تکمیل کرده و روزه گرفته باشد و پیامیر ج نیز به همین خاطر عمل او را ستوده باشد.

3-  سومین دلیل شوافع، حدیث دیگری از عایشه ل می‌باشد که سنن دارقطنی آن را روایت کرده است. عایشه ل در این حدیث گوید: «انّ النبیّ ج کان یقصر فی السفر ویتمّ ویفطر ویصوم»؛ «رسول خدا ج در سفر، هم نماز را کوتاه و هم کامل می‌خواندند؛ و هم‌چنین در سفر، هم روزه نمی‌گرفتند و هم روزه می‌گرفتند».

امام دارقطنی این حدیث را در «کتاب الصیام» در باب «القبلة للصائم» (ح 44) روایت کرده و سند آن را صحیح گفته است.

در جواب این دلیل، گفته شده است که امکان دارد مفهوم حدیث چنین باشد که پیامبر ج در سفرهای کمتر از سه میل، نمازها را کامل می‌خوانده و در سفرهای طولانی، نمازها را قصر کرده باشد.

جوابی دیگر به هردو حدیث عایشه ل این که، در سفر حج که عایشه ل نمازها را کامل می‌خواند، شخصی از عروة پرسید: «ما بال عایشه تتمّ؟»؛ «چرا عایشه ل نمازهای خویش را کامل می‌خواند»؟ وی در پاسخ گفت: «تأوّلت ما تأوّل عثمان» (بخاری)؛ «عایشه ل به سان عثمان بن عفان س تأویل کرد».

یعنی همچنان که عثمان س به تأویل کردن، در مکه‌ی مکرمه نماز را کامل می‌خواند، عایشه ل نیز در این باره با تأویل کردن، نمازها را تکمیل می‌خواند؛ و اگر چنانچه نزد عایشه ل در این باره حدیث مرفوعی وجود می‌داشت، عروة س هرگز نمی‌گفت: «تأوّلت ما تأوّل عثمان»؛ بلکه حدیثی را که عایشه ل از آن استدلال می‌کرد، ذکر می‌نمود. و از سخن عروة بن زبیر س چنین بر می‌آید که نزد عایشه ل در این باره، هیچ حدیث مرفوعی وجود نداشته است؛ و این عمل، اجتهاد خود وی بوده است. از این رو، هردو حدیثی که به عایشه ل نسبت داده شده است، یا صحیح نیستند و یا مفهوم دیگری دارند.

4-  چهارمین دلیل شوافع، عمل عثمان بن عفان س می‌باشد که در مکه‌ی مکرمه، نماز را کامل می‌خواند. در پاسخ آن، چنین گفته شده است که عثمان بن عفّان س در مکه‌ی مکرمه خانه داشت و طبق اجتهاد خود که هرکس در شهری منزل داشت، باید نمازها را کامل بخواند، نماز را کامل می‌خواند. برخی گفته‌اند: علّت عدم قصر عثمان بن عفان س در نمازهای چهاررکعتی در مِنیٰ، این بوده است که مردم روستایی و کسانی که آشنایی کافی نسبت به مسائل دینی نداشتند، در ایام حج، حضور گسترده‌ای داشتند؛ و اگر عثمان بن عفّان س، نمازها را قصر می‌کرد، آن‌ها به گمان این که اصل نماز دو رکعت است، دچار سوء تفاهم می‌شدند؛ به همین علّت، عثمان بن عفّان س جهت تعلیم و آموزش آنان، نیت اقامت کرد و نمازها را کامل خواند.

و دلایل احناف، عبارتند از:

1-  عایشه ل گوید: «الصلاة اول ما فرضت رکعتان؛ فاقرّت صلاة السفر واتمّت صلاة الحضر» (بخاری و مسلم) و در روایت مسلم، این عبارت نیز افزوده شده است: «و زید فی صلاة الحضر».

از این حدیث، معلوم می‌شود که دو رکعت نماز سفر، جهت تخفیف نبوده است، بلکه اصل فریضه چنین است؛ و قصر، عزیمت است نه رخصت.

2-  عمر بن خطاب س گوید: «صلاة الجمعة رکعتان والفطر رکعتان والنحر رکعتان والسفر رکعتان تمام غیر قصر علی لسان النبیّ ج» (نسایی)؛ «بر اساس فرموده‌ی رسول خدا ج، نماز جمعه، عید فطر، عید قربان و سفر، دو رکعت است و بس».

3-  عبدالله بن عباس س گوید: «انّ الله عزّ وجلّ فرض الصلاة عل لسان نبیّکم ج فی الحضر اربعاً وفی السفر رکعتان» (نسایی)؛ «به راستی خداوند بلندمرتبه، بر زبان پیامبرتان، نماز را در حضر، چهار رکعت و در سفر، دو رکعت فرض قرار داده است».

4-  حدیث یعلی بن امیة س (به شماره 1335) که در آن، رسول خدا ج فرمودند: «صدقة تصدّق الله بها علیکم فاقبلوا صدقته»؛ «این، صدقه‌ای است که خداوند بلندمرتبه، آن را به شما ارزانی کرده است؛ پس شما نیز صدقه‌اش را بپذیرید».

5-  مورّق س گوید: «سألتُ ابن عمر س عن الصلاة فی السفر؛ فقال: رکعتین، رکعتین. من خالف السنّة کفر» (طبرانی در معجم الکبیر؛ و رجال آن صحیح است)؛ «از ابن عمر س درباره‌ی نماز در سفر پرسیدم. وی گفت: دو رکعت دو رکعت است. هرکس با سنّت مخالفت ورزد، این عملکردش به کفر و ناسپاسی خواهد انجامید».

6-  دیدگاه و نظریه‌ی جمهور صحابه و تابعان، دیدگاه احناف را تأیید می‌کند. و خوانندگان محترم، می‌توانند برای کسب اطلاعات بیشتر از آثار این بزرگواران، به شرح معانی الاثار، باب «صلاة المسافر» مراجعه فرمایند.

1336 - [4] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنْ أَنَسٍ قَالَ: خَرَجْنَا مَعَ رَسُولِ الـلّٰهِ ج من الْـمَدِینَةِ إِلَى مَکَّةَ فَکَانَ یُصَلِّی رَکْعَتَیْنِ رَکْعَتَیْنِ حَتَّى رَجَعْنَا إِلَى الْـمَدِینَةِ قِیلَ لَهُ: أَقَمْتُمْ بِمَکَّة شَیْئا قَالَ: «أَقَمْنَا بهَا عشرا»([7]).

1336- (4) انس س گوید: همراه با پیامبر ج از مدینه‌ی منوّره به سوی مکه‌ی مکرّمه (برای ادای حجّ) بیرون رفتیم؛ آن حضرت ج (از هنگام بیرون رفتن از مدینه) تا زمانی که به مدینه بازگشتیم، نمازها (ی چهار رکعتی) را دو رکعت دو رکعت می‌گزاردند. از انس بن مالک س پرسیده شد: همراه با پیامبر ج چند روز در مکّه اقامت نمودید؟ وی در پاسخ گفت: ده روز در آنجا اقامت نمودیم.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «مدّت قصر و کوتاه خواندن نماز در سفر»:

درباره‌ی مدّت قصر، ربیعة الرأی/گوید: با نیت اقامت یک شبانه‌روز، انسان مقیم می‌شود.

و از دیدگاه امام شافعی;، امام مالک/و امام احمد بن حنبل;، در نیت اقامت بیشتر از چهار روز، قصر جایز نیست. امام اوزاعی/بر این باور است که نیت دوازده روز اقامت، قصر را باطل می‌کند. و استدلال وی از اثر عبدالله بن عمر س است که گفت: «اذا اجمعت ان تقیم اثنتی عشرة لیلاً فاتم الصلاة» (مصنّف عبدالرزاق، باب الرجل یخرج فی وقت الصلاة، ح 4342)؛ «هرگاه نیت کردی که در جایی، دوازده شب بمانی، پس نماز خویش را به طور کامل بخوان».

و از دیدگاه امام اسحاق;: حداقل اقامت 19 روز است؛ و استدلال وی از حدیث مرفوعی است که عبدالله بن عباس س آن را روایت کرده است و ترمذی آن را به طور تعلیق ذکر نموده است؛ این روایت چنین است: «انّه اقام فی بعض اسفاره تسع عشرة یصلّی رکعتین»؛ «عبدالله بن عباس س در برخی از سفرهایش، نوزده روز اقامت نمود و نمازهای چهار رکعتی را دو رکعتی می‌گزارد».

و دیدگاه حسن بصری;، درباره‌ی مدّت سفر، از همه بیشتر است؛ وی می‌گوید: تا زمانی که مسافر به وطن خویش بازنگشته است، می‌تواند قصر نماید. و امکان دارد که استدلال وی، از حدیث عبدالله بن عباس س باشد که گفت: «کان رسول الله ج اذا خرج من اهله لم یصلّ الّا رکتین حتّی یرجع الیهم» (شرح معانی الاثار، باب صلاة المسافر)؛ «رسول خدا ج هرگاه از خانه‌ی خویش بیرون می‌شد، فقط دو رکعت می‌گزارد تا آن که به سوی خانه و خانواده‌اش بازمی‌گشت».

از این رو، امام حسن بصری(ح)، بر این باور است که تا زمانی که مسافر به وطن خویش بازنگشته است، می‌تواند قصر نماید؛ اگر چه در طول سفر، اقامت‌های طولانی نیز داشته باشد.

و از دیدگاه امام ابوحنیفه;، مسافر با نیت اقامت کمتر از 15 روز، قصر کند؛ و با نیت اقامت 15 روز یا بیش از آن، نماز را کامل بخواند. در این زمینه، حدیث مرفوعی که صحیح و صریح باشد، وجود ندارد؛ و احناف، از آثار صحابه استدلال می‌کنند.

امام محمد بن حسن شیبانی /  اثر عبدالله بن عمر س را با این سند نقل کرده است: «اخبرنا ابوحنیفة، حدثنا موسی بن مسلم عن مجاهد عن عبدالله بن عمر قال: اذا کنت مسافراً فوطنت نفسک علی اقامة خمسة عشر یوماً فاتمم الصلاة؛ وان کنت لاتدری، فاقصر الصلاة» (موطأ امام محمد، باب «الصلاة فی السفر»)؛ «... عبدالله بن عمر س گوید: هرگاه مسافر بودی و در جایی، نیت اقامت پانزده روز را نمودی، پس نماز خویش را کامل بخوان؛ و اگر چنانچه نسبت به این مدّت، شناخت و آگاهی نداشتی (یعنی نیت کمتر از آن را نمودی) پس نماز خویش را کوتاه بخوان».

امام مالک، امام شافعی و امام احمد بن حنبل، از اثر سعید بن مسیب س استدلال می‌کنند؛ آن‌جا که می‌گوید: «اذا اقام اربعاً صلّی اربعاً» (ترمذی؛ و طحاوی نیز روایت فوق را از عبدالله بن عمر س و عبدالله بن عباس س روایت کرده است.)؛ «هرگاه نیت اقامت چهار روز را نمودی، پس چهار رکعت نماز بگزار».

البته اثری از سعید بن مسیب س طبق نظر احناف نیز روایت شده است؛ آنجا که می‌گوید: «اذا اقمت خمسة عشر یوماً فاتم الصلاة»؛ «هرگاه نیت اقامت پانزده روز را نمودی، پس نماز را کامل بخوان». نیموی در آثار السنن، باب «من قال انّ المسافر یصیر مقیماً بنیة اقامة خمسة یوماً» گوید: این حدیث را محمد بن حسن شیبانی روایت کرده است و اسناد آن صحیح است.

و روایت دیگری از عبدالله بن عباس س منقول است مبنی بر این که 19 روز، حداقل اقامت محسوب می‌شود (امام ترمذی، این حدیث را به طور تعلق روایت کرده است).

البته می‌توان چنین گفت که حدیث مزبور، درباره‌ی کسی است که نیت اقامت نکرده باشد؛ در این صورت، همه‌ی احادیثی که بر بیش از 15 روز اقامت با قصر نماز دلالت دارند، بر همین روش حمل می‌شوند.

1337 - [5] (صَحِیح)

وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: سَافَرَ النَّبِیُّ ج سَفَرًا فَأَقَامَ تِسْعَةَ عَشَرَ یَوْمًا یُصَلِّی رَکْعَتَیْنِ رَکْعَتَیْنِ قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: فَنَحْنُ نُصَلِّی فِیمَا بَیْنَنَا وَبَیْنَ مَکَّةَ تِسْعَةَ عَشَرَ رَکْعَتَیْنِ رَکْعَتَیْنِ فَإِذَا أَقَمْنَا أَکْثَرَ مِنْ ذَلِک صلینَا أَرْبعا. رَوَاهُ البُخَارِیّ([8]).

1337- (5) عبدالله بن عبّاس س گوید: پیامبر ج به مسافرتی رفتند و در آنجا به مدّت نوزده روز اقامت نمودند و نمازها (ی چها ررکعتی) را دو رکعت دو رکعت می‌گزاردند.

ابن عباس س گوید: ما نیز (به تبعیت از پیامبر اکرم ج) هرگاه در فاصله‌ی مابین مدینه و مکّه، (به مسافرت می‌پرداختیم و) نوزده روز اقامت می‌نمودیم، نمازها (ی چهار رکعتی) را دو رکعت دو رکعت می‌گزاردیم؛ و چون بیشتر از نوزده روز اقامت می‌نمودیم، چهار رکعت را به طور کامل می‌خواندیم.

[این حدیث را بخاری روایت کرده است].

1338 - [6] (مُتَّفق عَلَیهِ)

وَعَنْ حَفْصِ بْنِ عَاصِمٍ قَالَ: صَحِبْتُ ابْنَ عُمَرَ فِی طَرِیقِ مَکَّةَ فَصَلَّى لَنَا الظُّهْرَ رَکْعَتَیْنِ ثُمَّ جَاءَ رَحْلَهُ وَجَلَسَ فَرَأَى نَاسًا قِیَامًا فَقَالَ: مَا یَصْنَعُ هَؤُلَاءِ؟ قُلْتُ: یُسَبِّحُونَ. قَالَ: لَوْ کُنْتُ مُسَبِّحًا أَتْمَمْتُ صَلَاتِی. صَحِبْتُ رَسُولِ الـلّٰهِ ج فَکَانَ لَا یَزِیدُ فِی السَّفَرِ عَلَى رَکْعَتَیْنِ وَأَبَا بکر وَعمر وَعُثْمَان کَذَلِک([9]).

1338- (6) حفص بن عاصم س گوید: در راه مکّه، همراه عبدالله بن عمر س بودم؛ او نماز ظهر را برای ما دو رکعت، برگزار نمود و امامت داد؛ آن‌گاه به اقامتگاه خویش آمد و نشست؛ پس از آن، گروهی از مردمان را مشاهده کرد که ایستاده‌اند. پرسید: این افراد چه کار می‌کنند؟ گفتم: نماز نفل می‌گزارند. عبدالله بن عمر س گفت: اگر بنا بود نفل بخوانم، فرضم را کامل می‌نمودم. من در سفر، همراه رسول خدا ج بوده‌ام و ایشان در سفر، بیشتر از دو رکعت (فرض) نمی‌گزاردند.

و هم‌چنین همراه با ابوبکر س، عمر س و عثمان س نیز بوده‌ام و آنان نیز بیشتر از دو رکعت (فرض) نخوانده‌اند.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده است].

شرح: این روایت در مسلم چنین آمده است:

«عن حفص بن عاصم قال: صحبتُ ابن عمر س فی طریق مکّة؛ قال: فصلّی لنا الظهر رکعتین، ثم اقبل واقبلنا معه حتّی جاء رحله وجلس وجلسنا معه؛ فحانت منه التفاتة نحو حیث صلّی؛ فرأی ناساً قیاماً؛ فقال: ما یصنع هؤلاء؟ قلتُ: یُسبّحون. قال: لو کنتُ مُسبّحاً لاتممتُ صلاتی، یا ابن اخی انّی صحبتُ رسول الله ج فی السفر فلم یزد علی رکعتین حتّی قبضه الله وصحبتُ ابابکر فلم یزد علی رکعتین حتّی قبضه الله وصحبتُ عمر فلم یزد علی رکعتین حتّی قبضه الله؛ ثمّ صحبتُ عثمان فلم یزد علی رکعتین حتّی قبضه الله وقد قال الله: «لقد کان لکم فی رسول الله اسوة حسنة» (مسلم، ح 689)

«حفص بن عاصم س می‌گوید: در راه مکه، همراه ابن عمر س بودم. او نماز ظهر را دو رکعت، برگزار نمود. آن‌گاه ما و ایشان برگشتیم تا این که به اقامتگاه خود آمد و نشست. ما نیز همراه او نشستیم. ناگهان، نگاهش به جایی افتاد که نماز خوانده بود. در آنجا افرادی را دید که ایستاده‌اند. پرسید: آنان چه‌کار می‌کنند؟ گفتم: نماز می‌خوانند. گفت: اگر بنا بود نفل بخوانم، فرضم را کامل می‌نمودم.‌ای برادرزاده‌ام! من در سفر، همراه رسول خدا ج بوده‌ام. آن حضرت ج تا زمانی که وفات نمود، بیشتر از دو رکعت(فرض) نخواند. هم‌چنین همراه ابوبکر س بوده‌ام. ایشان هم تا هنگام وفات، بیشتر از دو رکعت نخواند. عمر س را نیز همراهی کرده‌ام. ایشان نیز تا هنگام وفات، بیشتر از دو رکعت نخواند. با عثمان س هم بوده‌ام، وی تا هنگام وفات، بیشتر از دو رکعت نخواند. و خداوند بلندمرتبه می‌فرماید: «شخص رسول خدا ج برای شما الگوی خوبی است».

و در بخاری و مسلم، با این لفظ آمده است:

«عن حفص بن عاصم قال: حدّثنا ابن عمر س فقال: صحبتُ النبیّ ج فلم أره یُسبّح فی السفر؛ وقال الله جلّ ذکره: «لَقَدْ کان لکم فی رسول الله اُسوة حَسنة»؛ «حفص بن عاصم س گوید: عبدالله بن عمر س گوید: در تمام مدّتی که با پیامبر ج بودم، هیچ‌گاه ندیدم که نماز رواتب را در سفر بخواند و خداوند بلندمرتبه هم می‌فرماید: «اخلاق و رفتار رسول خدا ج برای شما بهترین نمونه و سرمشق می‌باشد»؛ (یعنی خواندن نماز رواتب در سفر، مستحب نیست)».

خواندن عموم نوافل مانند اِشراق، چاشت، اوّابین و غیره در سفر، طبق اجماع صاحب‌نظران فقهی، جایز است و درباره‌ی سنّت‌های مؤکده که به «رواتب» نیز مشهوراند، اختلاف‌نظر وجود دارد.

برخی از جمله عبدالله بن عمر س قائل به ترک آن هستند. امام شافعی/و جمهور علماء و پیشوایان دینی، قائل به خواندن و مستحب بودن «رواتب» هستند.

علماء و صاحب‌نظران احناف می‌گویند: اگر امکان خواندن رواتب در سفر وجود داشت، خواندن آن‌ها خالی از فضیلت و اجر نیست؛ و اگر کسی آن‌ها را ترک کرد، بر او ملامت و سرزنشی نیست؛ زیرا در سفر، تأکید موجود در سنّت‌های مؤکّده، از بین می‌رود و سنّت‌های مؤکده، در سفر از حالت تأکیدی خود خارج می‌شوند؛ البته سنّت‌های صبح از این قانون، مستثنا هستند و در سفر نیز به آن‌ها «سنّت مؤکده» اطلاق می‌گردد.

بنابراین، ترک سنّت‌های صبح در سفر، مناسب نیست. ابوهریره س گوید: رسول خدا ج در مورد سنّت‌های صبح فرمودند: «لاتدعوهما وان طردتکم الخیل» (ابوداود)؛ «دو رکعت سنّت صبح را ترک نکنید، اگر چه اسبان، شمایان را لگدمال کنند».

و از پیامبر ج نیز ثابت است که در سفر، سنّت‌های صبح را می‌خواند؛ چنان که امام بخاری روایت می‌کند: «ورکع النبیّ ج رکعتی الفجر» (بخاری؛ باب من تطوّع فی السفر فی غیر دبر الصلوات و قبلها)؛ «پیامبر ج (در سفر) دو رکعت سنّت صبح را گزارد».

و امام مسلم در صحیح خود، در حدیثی طولانی از ابوقتاده س روایت می‌کند که سفر پیامبر ج و قضا شدن نماز آن حضرت ج و صحابه را تعریف کرده و گفته است: «ثم اذّن بلال بالصلاة فصلّی رسول الله ج رکعتین ثم صلّی الغداة فصنع کما کان یصنع کلّ یوم» (صحیح مسلم؛ باب «قضاء الصلاة الفائتة و استحباب تعجیل قضائها»)؛ «آن‌گاه بلال س اعلام وقت نماز کرد و رسول خدا ج دو رکعت نماز (سنّت) گزارد؛ آن‌گاه نماز فرض بامداد را خواند؛ و بدین سان، کاری را انجام داد که هر روز انجامش می‌داد».

و برخی از علماء و صاحب‌نظران اسلامی، در کنار سنّت‌های صبح، سنّت‌های مغرب را نیز در سفر، «مؤکده» دانسته‌اند.

لازم به یادآوری است که اختلاف موجود: از اختلاف روایات سرچشمه می‌گیرد؛ و روایات و اخبار رسیده از ابن عمر س با یکدیگر تعارض دارند؛ به عنوان مثال در روایتی می‌گوید:

«صحبتُ رسول الله ج فکان لایزید فی السفر علی رکعتین وابابکر وعمر وعثمان کذلک» (بخاری و ترمذی)؛ «با پیامبر ج همراهی کردم و ایشان در سفر، بیشتر از دو رکعت نمی‌خواندند؛ و هم‌چنین با ابوبکر س، عمر س و عثمان س نیز همراهی نمودم و ایشان نیز در سفر، بیشتر از دو رکعت نمی‌گزاردند».

و در روایتی دیگر می‌گوید: «صلّیتُ مع النبیّ ج الظهر فی السفر رکعتین وبعدها رکعتین» (ترمذی)؛ «همراه با پیامبر ج در سفر، دو رکعت نماز فرض ظهر خواندم و پس از آن نیز دو رکعت (سنّت) گزاردم».

و هم‌چنین عمل آن حضرت ج را درباره‌ی مغرب، چنین روایت می‌کند: «و الـمغرب فی الحضر والسفر سواء لاینقض فی حضر ولا سفر وهی وتر النهار وبعدها رکعتین» (ترمذی).

از این روایت معلوم می‌گردد که آن حضرت ج بعد از فرض نماز مغرب، دو رکعت سنّت را نیز در حضر و سفر می‌گزاردند.

و از روایت حفص بن عاصم (ح 1338) معلوم می‌گردد که ابن عمر س خود سنّت‌ها را نگزارد و از پیامبر ج، ابوبکر س، عمر س و عثمان س نیز نقل می‌کند که آن‌ها نیز سنّت‌ها را در سفر نمی‌گزاردند.

و علاوه از روایت‌های عبدالله بن عمر س، حدیث براء بن عازب س است که می‌گوید: «صحبتُ رسول الله ج ثمانیة عشر سفراً فما رأیته ترک الرکعتین اذا زاغت الشمس قبل الظهر» (ترمذی)؛ «در هیجده سفر همراه پیامبر ج بودم و هرگز ندیدم که آن حضرت ج پس از زوال خورشید، دو رکعت قبل از ظهر را ترک کرده باشند».

و در صحیح بخاری از ابن ابی لیلی مروی است که گفت: «ما اخبرنا احد انّه رأی النبیّ ج صلّی الضّحی غیر امّ هانی. ذکرت انّ النبیّ ج یوم فتح مکة اغتسل فی بیتها فصلّی ثمانی رکعات».

و از این حدیث معلوم می‌شود که آن حضرت ج در سفر به مکه، نمازهای مستحبی چاشت را نیز می‌گزاردند.

و به ظاهر، همه‌ی روایات با یکدیگر تعارض دارند؛ ولی اگر دیدگاه احناف و جمهور را بپذیریم، (مبنی بر این که در سفر، می‌توان نفل و سنّت‌های معین نماز را به جای آورد؛ امّا علاوه از سنّت صبح، دیگر سنّت‌ها، «مؤکّده» نیستند، ولی خواندن آن‌ها دارای اجر و فضیلت است) همه‌ی روایت‌های متعارض بر مفهوم خود به خوبی قرار می‌گیرند.

1339 - [7] (صَحِیح)

وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: کَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج یَجْمَعُ بَین الظُّهْرِ وَالْعَصْر إِذَا کَانَ عَلَى ظَهْرِ سَیْرٍ وَیجمع بَین الْمغرب وَالْعشَاء. رَوَاهُ البُخَارِیّ([10]).

1339- (7) عبدالله بن عباس س گوید: رسول خدا ج در سفر، نمازهای ظهر و عصر و هم‌چنین مغرب و عشاء را جمع می‌کردند و با هم می‌گزاردند.

[این حدیث را بخاری روایت کرده است].

شرح: «جمع بین نمازها»:

در این مبحث از کتاب، توجه خوانندگان را به دو نکته‌ی اساسی و مهم معطوف می‌کنم:

1-   چنان که پیشتر نیز بیان شد، علماء و صاحب‌نظران فقهی، طلایه‌داران عرصه‌ی روایت و درایت، علم و دانش، اخلاص و صداقت و اعتقاد و عمل، و مجتهدان غیور و فقهای مجاهد، با تلاش فراوان و تفقّه بسیار در دین، احکام شریعت را از سرچشمه‌ی پاک نبوی، استخراج و میراث بزرگ فقه و حقوق اسلامی را هماهنگ با مقتضیات سازمان و پیشرفت تمدّن، به جامعه‌ی بشری و انسانی و اسلامی، عرضه نمودند و به جهانیان چنان تمدن و فرهنگی استوار و متعالی ارزانی داشتند که تا جهان برپا است، در هر دیاری که ثقافتی پای گیرد، از دوحه‌ی آن درخت پربار شریعت، پیوند خورده و از سرچشمه‌ی فیاض آن سیراب گشته است.

در باب «جمع بین نمازها» نیز، فقهاء و مجتهدان غیور و علمای مجاهد، بر اساس روایات و اخبار رسیده بدان‌ها و بر مبنای مطالعه و بررسی احادیث و تحقیق و تفحّص تعالیم و آموزه‌های الهی، اوامر و فرامین نبوی، احکام و دستورات شرعی، حقایق و مفاهیم والای قرآنی و طرز عمل پیامبر ج و صحابه>، آن هم با صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل، قولی را انتخاب و اختیار نموده‌اند.

به هر حال؛ اختلاف ائمه‌ی مذاهب، به این دلیل است که منبع و مصدر دین که خداوند متعال برای بندگان تشریع نموده، عبارت از نصوص دینی است و لاجرم مردم در فهم نصوص، اختلاف دارند و این یک امر طبیعی در زندگی بشری است که بعضی متمسک به ظواهر لفظ می‌شوند و بعضی روح مقاصد نصوص را در نظر می‌گیرند، لذا واگذاردن مردم به اجتهاد خودشان از جمله عوامل و اسباب اختلاف می‌باشد.

گاهی خود لغتِ نصوص، عامل اختلاف میان فقیهان به شمار آمده است مانند: واژه‌ی «قُرء» در آیه‌ی ﴿وَٱلۡمُطَلَّقَٰتُ یَتَرَبَّصۡنَ بِأَنفُسِهِنَّ ثَلَٰثَةَ قُرُوٓءٖ [البقرة: 228] وگاهی اسباب اختلاف فقهاء این است که بعضی الفاظ، احتمال معنای حقیقی و مجازی را در بردارد، لذا بعضی متمسک به معنای حقیقی آن هستند و بعضی به معنای مجازی آن.

یکی دیگر از اسباب اختلاف فقهاء در رابطه با اطمینان و عدم اطمینان نسبت به روایت است که یکی به این راوی «وثوق واعتماد» دارد و روایت او را می‌پذیرد و دیگری به آن اطمینان و اعتماد ندارد و روایتش را مبنای عمل قرار نمی‌دهد یا اینکه بعضی در پذیرفتن حدیثی بویژه در امور مبتلابه و عمومی، قایل به شرایطی هستند و بعضی آن شرایط را منظور نکرده‌اند.

یکی دیگر از موارد اختلاف فقهاء در ارتباط با اعتبار و عدم اعتبار دلایل شرعی و اسلامی است برای مثال: نظر امام مالک بر این است که عمل اهل مدینه در مسائلی چون عبادات به عنوان دلیل فقهی، مقدم بر خبر واحد است.

یکی دیگر از اسباب اختلاف این است که برخی از علماء حدیث ضعیف ـ که بعدها به حدیث «حسن» نام گذاری شد ـ را بر قیاس مقدم می‌دارند و برخی بر عکس، بعضی حدیث مرسل را بطور کلی قبول دارند و بعضی آن را به طور کلی مردود می‌شمارند و بعضی با شرایطی آن را می‌پذیرند و بعضی به طور مطلق، شریعت امت‌های قبل از اسلام را می‌پذیرند و بدان اعتبار می‌نمایند و بعضی بدان اعتبار نمی‌دهند بعضی قول صحابه> را به عنوان یکی از ادله می‌دانند و بدان استدلال می‌کنند و بعضی آن را به عنوان ادله‌ی شرعی نمی‌پذیرند و بدان اجتجاج نمی‌کنند.

بعضی «مصالح مرسله» را به عنوان یکی از ادله‌ی شریعت می‌پذیرند و بعضی آن را نمی‌پذیرند برخی از فقهاء اعتقاد دارند که نقل حدیث ضعیف از طرق متعدد، موجب تقویت روایت است در صورتی که دیگران چنین اصلی را قبول ندارند زمانی هم هست که حدیث راجع به مسئله‌ای عمومی و همیشگی در عالم تشریع صحبت می‌کند اما در دلالت حدیث بر معنای مراد، اختلاف روی می‌دهد. مثلاً: اگر حدیث شامل بر صیغه‌ی امر یا نهی باشد می‌توان سؤال کرد که آیا این امر بیانگر وجوب است یا استحباب و یا ارشاد؟ آیا صیغه‌ی نهی در حدیث گویای حرمت است یا کراهت؟ اگر دال بر کراهت باشد این کراهت از چه نوعی است؟ تحریمی یا تنزیهی؟

گاهی اختلاف در رابطه با دلالت امر و نهی، عام و خاص، مطلق و مقید، منطوق و مفهوم و غیر این‌ها که در علم اصول فقه به تفصیل بیان شده است می‌باشد.

و بالاخره گاهی علت اختلاف رأی فقها و مجتهدین به توثیق و تضعیف راویان حدیث بر می‌گردد که یکی راوی خاصی را مؤثق می‌شمارد و دیگری همان را نامؤثق معرفی می‌کند.

بنابراین اختلاف در مسائل فرعی، یک ضرورت، رحمت، وسعت و ثروت گرانبهایی است، چنانچه وقتی خلیفه منصور، خواست که تمام مردم ممالک اسلامی از کتاب مؤطای امام مالک پیروی کنند و کتاب وی را به عنوان کتاب مرجع برای همه‌ی افراد موجود در ممالک اسلامی معرفی نماید، امام مالک با فقاهت و ورع خویش به منصور گفت:

«امیرالمؤنین! چنین کاری نکن که اصحاب رسول‌خدا ج به شهرها و مناطق پراکنده شده‌اند و هر قومی دارای یک نوع علم و دانش و حکمت و بینش است و اقوال و فتاوایی بر آنان پیشی گرفته و بدان راضی و قانع گشته‌اند، اگر همه‌ی مردم را به سوی یک نظریه و یک فتوا برگردانی، در میان امت، فتنه ایجاد خواهد شد».

آری! آنان این‌گونه به اختلاف میان ائمه می‌نگریستند که آن یک اختلاف در قضایای فرعی است و هیچ‌گونه زیانی ندارد و بلکه ضروری است. امکان ندارد که در این‌گونه مسائل فرعی، امت اسلامی بر روی یک نظریه اتفاق نمایند و خود این اختلاف آراء از لطف و موهبت خداوند متعال نسبت به این امت است که حکم و قضایا و مسائل فرعی را بیان ننموده تا فرصتی برای اجتهاد و وسعت‌بخشی نسبت به تعدّد افهام باشد.

پس تعدد مذاهب وگوناگونی آراء فقهاء و مجتهدان اسلامی و دلایل مورد استناد هرکدام از آنها، بیانگر این است که هریک از آنها از دریای بیکران شریعت، با صداقت و اخلاص جرعه‌ای برگرفته‌اند.

2-   همه‌ی ائمه و پیشوایان دینی، اتفاق‌نظر دارند که بدون عذر، نمی‌توان در میان دو نماز، جمع نمود؛ و امام مالک;، امام شافعی/و امام احمد بن حنبل بر این باورند که در حالت عذر، می‌توان دو نماز را یکجا و با هم خواند.

در تشریح و توضیح عذر، اختلاف نظر وجود دارد؛ شوافع و مالکیه سفر و باران را عذر می‌دانند و نزد امام احمد بن حنبل / بیماری نیز از اَعذار محسوب می‌گردد.

سپس امام شافعی / در سفر تمام مدت آن را عذر قرار داده اند، در حالی که امام مالک / می‌فرمایند: جمع نمودن میان دو نماز فقط زمانی رواست که مسافر در حال سیر باشد و اگر در محلی برای یک روز هم توقف نماید در آنجا جمع جایز نیست و طبق روایتی دیگر از ایشان مطلق حالت سیر نیز کافی نخواهد بود، بلکه اگر بنا به علتی نیاز به سرعت در سیر باشد آن گاه جمع بین الصلوتین رواست و گرنه نمی‌توان از این حکم استفاده کرد.

این بزرگواران جمع تقدیم و تأخیر هردو را جایز می‌دانند، البته برای جمع تأخیر شرط شده که قبل از به اتمام رسیدن وقت نماز اوّل، و در جمع تقدیم قبل از به پایان رسیدن نماز اوّل نیت جمع کند، در غیر این صورت یکجا ادا نمودن دو نماز روا نیست.

بر اساس مسلک امام ابوحنیفه / جمع حقیقی میان دو نماز فقط در عرفات و مزدلفه مشروع بوده و علاوه از آن در هیچ جای دیگری روا نیست؛ یافته شدن عذر و عدم آن هم هیچ گونه اعتباری در تغییر این حکم ندارد،([11]) البته احناف جمع صوری یا به تعبیر دیگر جمع فعلی را جایز می‌دانند؛ بدین صورت که نماز ظهر را کاملاً در پایان وقت آن و نماز عصر را در اوّل وقتش بجا بیاورد در این صورت هر نمازی در وقت خودش ادا شده ولی بنا به یکجا بودن صوری دو نماز به آن جمع بین الصلوتین گفته شده است.

ائمه سه گانه از روایات حضرت انس س و ابن عباس ب استدلال می‌کنند که در آنها چنین آمده است: حضرت رسول اکرم ج در غزوه‌ی تبوک میان ظهر و عصر و مغرب و عشاء جمع کردند([12]) و روایاتی با همین مفهوم در تمام صحاح وجود دارد و از روایت حضرت معاذ بن جبل س در «سنن أبی داود»([13]) و غیره جواز جمع تقدیم نیز معلوم می‌گردد.

دلایل احناف به شرح ذیل اند:

1-   قرآن مجید در جاهای متعددی بر مراقبت اوقات نماز تأکید دارد.

الف) ﴿...إِنَّ ٱلصَّلَوٰةَ کَانَتۡ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ کِتَٰبٗا مَّوۡقُوتٗا [النساء: 103].

ب) ﴿فَوَیۡلٞ لِّلۡمُصَلِّینَ٤ ٱلَّذِینَ هُمۡ عَن صَلَاتِهِمۡ سَاهُونَ٥ [الماعون: 4-5].

ج) ﴿حَٰفِظُواْ عَلَى ٱلصَّلَوَٰتِ وَٱلصَّلَوٰةِ ٱلۡوُسۡطَىٰ [البقرة: 238].

از آیات فوق به وضوح چنین برمی آید که اوقات نماز تعیین شده و مراقبت از آن واجب، و تخلّف از وقت، باعث عذاب می‌شود. پرواضح است که اخبار آحاد با این آیات قطعی الثبوت و قطعی الدلالة قابل مقایسه نیستند به ویژه هنگامی که اخبار آحاد قابل توجیه باشند.

2-   در «صحیح بخاری»([14]) از حضرت ابن مسعود س مروی است: «قال: ما رأیت النّبیّ ج صلّی صلوة لغیر میقاتها الّا صلوتین جمع بین الـمغرب والعشاء وصلّی الفجر قبل میقاتها (الـمعتاد)».

3-   اصحاب سنن روایت حضرت ابوقتاده س را چنین نقل کرده‌اند که آن حضرت س ارشاد فرمودند: «لیس فی النّوم تفریط انّما التفریط فی الیقظة بأن یؤخر الصّلوة إلی وقت أخری»([15]).

4-   تحدید اوقات نماز به صورت تواتر ثابت شده که با اخبار آحاد نمی‌توان در آن تغییر ایجاد کرد.

در پرتو این دلایل می‌توان گفت: در تمام روایاتی که از حضرت رسول اکرم ج در زمینه ی «جمع بین الصلوتین» روایت شده است و ائمه ثلاثه به آن تمسک جسته اند، جمع حقیقی مدنظر نبوده بلکه جمع صوری مراد است.

این مطلب با دلایل ذیل تأیید می‌گردد:

1-   در «صحیح بخاری»([16]) از حضرت عبدالله بن عمر ب مروی است: «قال: رأیت النّبیّ ج اذا أعجله السیر فی السّفر یؤخّر صلوة الـمغرب حتی یجمع بینها وبین العشاء. قال سالم: وکان عبدالله بن عمر یفعله اذا أعجله السیر، یقیم الـمغرب فیصلّیهما ثلاثاً ثمّ یسلّم ثمّ قلّما یلبث حتی یقیم العشاء...».

در این روایت به صراحت آمده است که حضرت ابن عمر پس از پایان یافتن نماز مغرب مدت زمان کوتاهی انتظار می‌کشید و سپس نماز عشاء را آغاز می‌کرد. این انتظار هیچ توجیهی غیر از این نمی‌تواند داشته باشد که ایشان منتظر بودند تا از دخول وقت عشاء کاملاً اطمینان یابند.

حافظ ابن حجر / خود اعتراف کرده‌اند که بر جمع صوری می‌توان از این روایت استدلال نمود.

2-   روایت صحیح تر از این در «سنن ابی داود»([17]) از طریق «نافع عن عبدالله بن واقد» مروی است: «انّ مؤذّن ابن عمر - ب - قال: الصّلوة، قال: سِرْ سِرْ حتی اذا کان قبل غیوب الشفق نزل فصلّی الـمغرب ثم انتظر حتّی غاب الشفق فصلّی العشاء ثم قال: انّ رسول الله ج کان اذا عجل به امر صنع مثل الذی صنعت».

امام ابوداود درباره‌ی روایت مذکور فقط به سکوت بسنده نکرده بلکه برای آن متابعی هم با این الفاظ ذکر نموده است: «عبدالله بن العلاء عن نافع قال: حتّی اذا کان عند ذهاب الشّفق نزل فجمع بینهمـا».

امام دارقطنی نیز این روایت را در «سنن» خود([18]) با طرق متعددی نقل کرده و بر آن سکوت نموده اند.

3-   در «صحیح مسلم»([19]) از حضرت ابن عباس ب مروی است: «قال: صلیت مع النّبیّ ج ثمانیاً جمیعاً وسبعاً جمیعاً، قلت: یا ابا الشعثاء أظنّه أخر الظّهر وعجّل العصر وأخّر المغرب وعجّل العشاء، قال: وأنا أظن ذلک».

در این روایت برداشت دو تن از راویان کاملاً با مسلک احناف مطابقت دارد.

همه این روایات به طور شفّاف و صریح بر جمع صوری دلالت می‌کنند.

4-   حدیث بعدی امام ترمذی که از حضرت ابن عباس - ب - به صورت مرفوع روایت گردیده است: «قال من جمع بین الصّلوتین من غیر عذر فقد أتی باباً من أبواب الکبائر»([20]).

این روایت گرچه از لحاظ سند ضعیف به نظر می‌رسد، زیرا مدار آن بر حنش بن قیس است که امام ترمذی / درباره اش چنین فرموده اند: «و هو ضعیف عند أهل الحدیث ضعّفه أحمد وغیره» اما روایتی که در «موطأ» امام محمّد نقل شده آن را تأیید می‌کند: «قال: محمّد / بلغنا عن عمر بن الخطاب رضی الله عنه انه کتب فی الآفاق ینهاهم أن یجمعوا بین الصّلوتین ویخبرهم انّ الجمع بین الصّلوتین فی وقت واحد کبیرة من الکبائر»([21]).

5-   در بعضی موارد قائلان جمع حقیقی نیز مجبور می‌شوند تا آن را بر جمع صوری حمل کنند. مانند حدیث باب که از حضرت ابن عباس مروی است: «قال: جمع رسول الله ج بین الظهر والعصر وبین الـمغرب والعشاء بالمدینة من غیر خوف ولامطر».

در اینجا سایر ائمه هم مجبور به پذیرفتن جمع فعلی‌اند، فقط امام احمد / آن را بر حالت بیماری حمل نموده است. ولی این گفته بسیار بعید می‌نماید که همه‌ی مردم محله در آن وقت بیمار بوده باشند؛ و گذشته از این، وقتی از حضرت ابن عباس پرسیدند: منظور حضرت رسول خدا ج از جمع چه بود؟ در پاسخ فقط گفت: «ان لاتحرج أمته» اگر به سبب بیماری این عمل انجام می‌گرفت قطعاً ایشان از ذکر آن فروگذار نمی‌کردند.

از این رو حافظ ابن حجر / در «فتح الباری»([22]) اعتراف می‌کند که در این روایت مراد گرفتن جمع صوری بهتر است. در حقیقت برای توجیه حدیث باب راهی جز این وجود ندارد، پس هرگاه در این روایت جمع صوری مراد گرفته شود، روایت‌های دیگر هم ناگزیر بر جمع صوری حمل خواهند شد.

6-  با پذیرفتن جمع صوری، در میان همه‌ی روایات تطبیق پدید می‌آید. برعکس، با در نظر گرفتن جمع حقیقی حدیث باب و روایت حضرت عبدالله بن مسعود س در صحیحین؛ «ما صلّی رسول الله ج صلوةً لغیر میقاتها...» کاملاً رها خواهند شد و به طور مسلم توجیه ای ترجیح دارد که با آن، میان همه‌ی روایات تطبیق محقق گردد.

7-  علّامه عثمانی / در «فتح الملهم»([23]) توجیه بسیار دقیق و جالب را در رابطه با مراد گرفتن جمع صوری این گونه بیان فرموده اند: در احادیثی که جمع بین الصلوتین مورد بحث قرار گرفته در آنجا علاوه از یکجا نمودن بین ظهر و عصر و میان مغرب و عشاء جمع هیچ کدام از نمازهای دیگر ثابت نشده و کسی هم به جواز آن قائل نیست، ائمه ثلاثه نیز فقط به جمع همین نمازها معتقدند، و جمع بین فجر و ظهر یا عصر و مغرب یا عشاء و فجر نزد هیچ کدام شان جایز نیست و روایتی هم در زمینه ی اثبات آن وجود ندارد. پس اگر هدف جمع حقیقی باشد هیچ دلیل معقولی برای این تفاوت یافته نمی‌شود که جمع بین نماز ظهر و عصر جایز تلقی گردد اما میان عصر و مغرب روا نباشد!.

البته با در نظر گرفتن جمع صوری این تفاوت معقول خواهد بود زیرا میان فجر و ظهر بدین سبب جمع صوری ممکن نیست که در میان این دو، وقت مُهمل طویلی وجود دارد و در میان عصر و مغرب، روا نباشد!.

البته با در نظر گرفتن جمع صوری این تفاوت معقول خواهد بود زیرا میان فجر و ظهر بدین سبب جمع صوری ممکن نیست که در میان این دو، وقت مهمل طویلی وجود دارد و در میان عصر و مغرب، و عشاء و فجر جمع صوری از این رو امکان پذیر نیست که اوقات اخیر عصر و عشاء مکروه اند. پس معلوم می‌شود که حضرت رسول اکرم ج به جمع صوری عمل می‌کردند نه بر جمع حقیقی، وگرنه باید جمع در میان همه‌ی نمازها روا می‌بود.

اینک به طرح اعتراضات ائمه‌ی ثلاثه بر جمع صوری خواهیم پرداخت:

اعتراض اول: در «صحیح مسلم»([24]) برخی از روایت‌های حضرت انس س به گونه ای هستند که در آنها مراد گرفتن جمع صوری امکان ندارد، به طور مثال الفاظ یکی از این روایات چنین آمده است: «عن انس عن النبی ج إذا عجل علیه السفر یؤخر الظّهر إلی أوّل وقت العصر فیجمع بینهما ویؤخّر الـمغرب حتّی یجمع بینها وبین العشاء حین یغیب الشفق».

در پاسخ این مستدل جمهور، باید گفت: با توجّه به دلایل گذشته در «یؤخر الظهر الی اوّل وقت العصر» غایت در مغیا داخل نیست و «حین یغیب الشفق» نیز بدین معناست که نماز مغرب را هنگام نزدیک شدن غروب شفق ادا می‌کردند. این توجیه با روایت حضرت ابن عمر ب در «سنن ابی داود»([25]) نیز تأیید می‌گردد، در آن روایت چنین می‌خوانیم که باری ایشان به علت بیماری همسرش حضرت صفیه([26]) با شتاب مسیر را طی می‌کردند و سرانجام نماز مغرب را با تأخیر بجا آوردند، از این تأخیر در روایت «سنن أبی داود» چنین تعبیر شده است: «فسار حتّی غاب الشفق فنزل فجمع بینهما».

و در روایت‌های دیگر نیز این تأخیر با تعبیرات ذیل منقول است:

الف) حتّی کان بعد غروب الشفق([27]).

ب) حتّی إذا کان بعد ما غاب الشفق([28]).

ج) حتّی إذا کاد یغیب الشفق([29]).

د) حتّی إذا کان أن یغیب الشفق([30]).

ه‍) بعد أن یغیب الشفق([31]).

در اینجا برای تطبیق میان روایات، راهی جز این نیست که «حتّی إذا کاد یغیب الشفق» اصل قرار گیرد و سایر روایات بر آن حمل و توجیه شوند. و این اختلاف راویان، را روایت بالمعنی تلقی کنیم بدین صورت که چون اوقات بسیار به هم نزدیک بودند جریان مذکور را یکی با «غاب الشفق» و دیگری با «کاد یغیب الشفق» و راوی دیگر با «قبل غیبوبة الشفق» تعبیر کرده اند. با توجّه به روایات صریح گذشته که حضرت ابن عمر ب بر جمع صوری عمل نموده‌اند این توجیه و تطبیق راجح به نظر می‌رسد و الفاظ روایات ذیل نیز آن را تأیید می‌کند:

الف) در «صحیح بخاری»([32]) «قلّما یلبث حتی یقیم العشاء» آمده است.

ب)   در «سنن ابی داود»([33]) این تعبیر مشاهده می‌شود: «حتی اذا کان قبل غیوب الشفق نزل فصلّی المغرب ثم انتظر حتّی غاب الشفق فصلّی العشاء».

ج) هم‌چنین الفاظی که بعد از روایت «حتّی اذا کاد یغیب الشفق» آمده است: «نزل فصلّی الـمغرب ثم انتظر حتّی اذا غاب الشفق صلّی العشاء» یا تعبیر «حتی اذا کان آخر الشفق نزل فصلّی المغرب ثم اقام العشاء وقد تواری الشفق فصلّی بنا»([34]) توجیه مذبور را مورد تأکید قرار می‌دهد.

روایت حضرت انس س را نیز می‌توان چنین توجیه کرد که مراد از «حین یغیب الشفق» آن است که وقت غروب شفق نزدیک شده بود و چون که غیبوبت شفق در یک لحظه انجام می‌گیرد و در آن وقت محدود، ادای دو نماز ممکن نیست، نمی‌توان معنای حقیقی الفاظ مذکور را مراد گرفت.

اعتراض دوّم: اطلاق جمع بین الصلوتین بر جمع صوری درست نیست چرا که در این صورت هر نمازی در وقت خودش ادا می‌گردد، پس روایات جمع بین الصّلوتین را بر آن حمل کردن تأویل بعیدی خواهد بود.

در جواب این اشکال می‌توان گفت که اطلاق جمع بین الصلوتین بر جمع صوری از گفتار خود آ‹ حضرت ج ثابت است؛ چنانکه ایشان به حضرت حمنة بنت جحش ل فرمودند: «فان قویتِ علی أن توخّری الظّهر وتعجّلی العصر ثم تغتسلین حتّی تطهرین وتصلّین الظهر والعصر جمیعاً ثم تؤخرین الـمغرب وتعجّلین العشاء ثم تغتسلین وتجمعین بین الصّلوتین»([35]).

اعتراض سوم: جمع بین الصّلوتین به منظور سهولت در نظر گرفته شده ولی در جمع صوری هیچ‌گونه سهولتی مشاهده نمی‌شود بلکه امری دشوار و مشکلی است زیرا تعیین دقیق اوقات از عهده ی همه‌ی افراد برنمی آید.

در پاسخ این ایراد باید گفت: در جمع صوری هم خیلی سهولت و راحتی وجود دارد؛ چرا که برای مسافر هر بار پیاده و سوار شدن و وضو گرفتن دشوار است و با جمع صوری این مشکل برطرف خواهد شد.

اعتراض چهارم: جمع تأخیر را می‌توان بر جمع صوری حمل نمود امّا روایات جمع تقدیم را نمی‌توان با آن تطبیق داد.

پاسخ شبهه‌ی مذکور آن است که نسبت دادن جمع تقدیم به حضرت رسول اکرم ج فقط در روایتی از حضرت معاذ بن جبل س آمده است که امام ابوداود آن را چنین روایت می‌کند: «انّ النّبیّ ج کان فی غزوة تبوک اذا ارتحل قبل أن تزیغ الشمس أخّر الظّهر حتی یجمعها الی العصر فیصلّیهما جمیعاً واذا ارتحل بعد زیغ الشّمس صلّی الظّهر والعصر جمیعاً ثمّ سار وکان اذا ارتحل قبل الـمغرب اخّر الـمغرب حتی یصلّیهما مع العشاء واذا ارتحل بعد المغرب عجّل العشاء فصلاها مع الـمغرب»([36]).

اما این حدیث کاملاً ضعیف است، خود امام ابوداود / پس از ذکر آن می‌فرمایند: «لم یرو هذا الحدیث إلّا قتیبة وحده وهی إشارة إلی ضعف هذا الحدیث».

امام ترمذی / در ذیل ابواب السفر، مجدداً «باب ما جاء فی الجمع بین الصلوتین» را عنوان نموده و در ذیل آن باب، پس از تخریج روایت حضرت معاذ می‌فرماید: «و حدیث معاذ حدیث حسن غریب تفرّد به قتیبة لانعرف أحداً رواه عن اللیث غیره».

امام حاکم که در تساهل شهرت دارد نیز این روایت را ضعیف قرار داده و در «علوم الحدیث» قول امام بخاری / را چنین نقل می‌کند: «ان بعض الضعفاء أدخله علی قتیبة».

همین طور هیچ کدام از سایر حفّاظ حدیث، که این روایت را نقل می‌کنند، از جمع تقدیم سخنی به میان نیاورده‌اند و نماز عصر در روایت هیچ یکی از آنان یافت نمی‌شود، چنانکه روایت حضرت انس س در «سنن أبی داود»([37]( این گونه مروی است: «قال: کان رسول الله ج اذا ارتحل قبل أن تزیغ الشّمس أخّر الظّهر إلی وقت العصر ثم نزل فجمع بینهما فان زاغت الشمس قبل أن یرتحل صلّی الظهر ثم رکب ج».

در این روایت پس از زوال خورشید فقط ادای نماز ظهر مورد بحث قرار گرفته و از نماز عصر هیچ گونه بحثی مطرح نیست از همین رو امام ابوداود / در گفتار مشهورش می‌فرمایند: «لیس فی تقدیم الوقت حدیث قائم»([38]).

البته حافظ ابن حجر در «فتح الباری»([39]) به نقل از «معجم اسماعیلی» و «اربعین حاکم» در تأیید جمع تقدیم روایتی را نقل نموده است و می‌نویسد: «لکن روی اسحق بن راهویه هذا الحدیث عن شبابة فقال: کان إذا کان فی سفر فزالت الشمس صلّی الظّهر والعصر جمیعاً ثم ارتحل». أخرجه الاسماعیلی»

بر این روایت خود اسماعیلی اعتراض کرده‌اند که اسحاق بن راهویه در نقل این روایت از شبابه مُتفرّد بوده و جعفر فریابی که آن را از اسحاق بن راهویه روایت نموده نیز مُتفرّد است، پس در این روایت دو تفرّد یافته می‌شود.

حافظ در پاسخ این اشکال می‌فرمایند: «لیس ذلک بقادح فانهما امامان حافظان وقد وقع نظیره فی الأربعین للحاکم»؛ ولی پاسخ علامه عسقلانی از این جهت قانع کننده نیست که خود اسماعیلی / آن را معلول قرار داده اند.

معلول، به روایتی گفته می‌شود که راویانش به ظاهر ثقه باشند امّا در آن، علت قادحه ای وجود دارد که محدثان ماهر، قادر به تشخیص آن هستند و گاهی تشریح آن با الفاظ امکان پذیر نیست. پس هرگاه حدیثی معلول قرار گرفت برای رفع این عارضه، فقط توثیق راویان کافی نخواهد بود و امام حاکم / با این حال که در تساهل شهرت دارد، این روایت را در «مستدرک» ذکر نکرده است بلکه آن را در «اربعین» نقل می‌کند. لذا کاملاً بجا و منطقی خواهد بود که بگوییم درباره‌ی جمع تقدیم هیچ روایت صحیحی وجود ندارد. توصیه می‌شود تحقیق علّامه عینی / در «عمدة القاری»([40]) پیرامون این بحث مورد مطالعه قرار گیرد([41]).

1340 - [8] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: کَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج یُصَلِّی فِی السَّفَرِ عَلَى رَاحِلَتِهِ حَیْثُ تَوَجَّهَتْ بِهِ یُومِئُ إِیمَاءً صَلَاةَ اللَّیْلِ إِلَّا الْفَرَائِضَ وَیُوتِرُ على رَاحِلَته ([42]).

1340- (8) عبدالله بن عمر س گوید: رسول خدا ج به هنگام سفر، نماز شب را در حالی که بر شترشان سوار بودند، می‌گزاردند و ارکان آن را به صورت اشاره به جای می‌آوردند؛ و فرقی نداشت که شترشان رو به قبله باشد یا رو به غیرقبله؛ و تنها نمازهای فرض را به حالت سواره نمی‌خواندند؛ و نماز وترشان را هم بر روی شترشان می‌گزاردند.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: «و یوتر علی راحلته»: امام مالک، امام شافعی و امام احمد بن حنبل با استدلال به حدیث فوق، خواندن نماز وتر را بر سواری جایز و روا می‌دانند؛ ولی امام ابوحنیفه بر این باور است که خواندن وتر بر سواری جایز نیست؛ بلکه جهت خواندن آن، پیاده شدن ضروری است؛ زیرا نماز وتر، واجب است؛ از این رو، نمی‌توان آن را بر سواری گزارد.

دلیل امام ابوحنیفه، حدیثی دیگر از عبدالله بن عمر س است که علامه طحاوی آن را در «شرح معانی الاثار» باب «الوتر، هل یصلّی فی السفر علی الراحلة ام لا؟» روایت کرده است؛ آنجا که چنین نقل می‌کند: «عن ابن عمر س، انّه کان یصلّی علی راحلته ویوتر علی الارض ویزعم انّ رسول الله ج کان یفعل کذلک».

عبدالله بن عمر س نماز تهجّد را بر سواری می‌خواند و زمانی که نوبت وتر پیش می‌آمد، از سواری پیاده می‌شد و بر روی زمین، نماز وتر را می‌خواند؛ و وی، این عمل را به پیامبر ج نسبت می‌داد.

و پرواضح است که در این دو روایت عبدالله بن عمر س تعارض وجود دارد؛ و اگر بخواهیم آن‌ها را با یکدیگر تطبیق دهیم، ناچاریم که چنین بگوییم که در حدیث باب (ح 1340)؛ منظور از «وتر» نماز تهجّد است؛ چون وتر گفتن تهجّد، در احادیث به کثرت آمده است (چنان که پیشتر در این مورد، بحث شد. و در حدیث ابن عمر س نیز به نماز تهجّد اشاره رفته است؛ آنجا که می‌گوید: «یومیء ایماءاً صلاة اللیل الّا الفرائض ویوتر علی راحلته»).

و خواندن نماز تهجّد بر سواری، به اتفاق علماء و صاحب‌نظران دینی، جایز می‌باشد. و اگر بر این تطبیق، اطمینان حاصل نشود، از قاعده‌ی «اذا تعارضا تساقطا» استفاده می‌شود و به قیاس مراجعه می‌شود؛ به تعبیر دیگر، بهتر آن است که به هنگام وجود تعارض بین احادیث، جانب «اوفق بالقیاس» ترجیح داده شود؛ و قیاس نیز دیدگاه احناف را تأیید می‌کند.

امام طحاوی در «شرح معانی الاثار» باب «الوتر هل یصلّی فی السفر علی الراحلة ام لا؟» می‌نویسد: «به اتفاق علماء و صاحب‌نظران فقهی، خواندن وتر به حالت نشسته، با وجود قدرت بر ایستادن، جایز نیست».

این سخن، حکایت از آن دارد که ادای وتر بر سواری نیز باید ناجایز باشد؛ چون در سواری، نه تنها قیام فوت می‌شود، بلکه استقبال قبله و نشستن به روش سنّت نیز فوت می‌گردد.

خوانندگان می‌توانند جهت مطالعه‌ی دلایل احناف و روایات تأیید کننده‌ی مذهب احناف، به «مصنّف ابن ابی شیبه» باب «من کره الوتر علی الراحلة» مراجعه نمایند.


فصل دوّم

1341 - [9] (ضَعِیفٌ)

وَعَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: کَانَ ذَلِکَ قَدْ فَعَلَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج قَصَرَ الصَّلَاةَ وَأَتَمَّ. رَوَاهُ فِی شرح السّنة([43]).

1341- (9) عایشه ل گوید: رسول خدا ج هر دو عمل را انجام داده‌اند: هم نماز را به صورت کوتاه و شکسته (دو رکعت دو رکعت) گزارده‌اند و هم به صورت کامل (چهار رکعت چهار رکعت) به جای آورده‌اند.

[بغوی این حدیث را در «شرح السنة» روایت کرده است].

1342 - [10] (ضَعِیف)

وَعَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَیْنٍ قَالَ: غَزَوْتُ مَعَ النَّبِیِّ ج وَشَهِدْتُ مَعَهُ الْفَتْحَ فَأَقَامَ بِمَکَّةَ ثَمَانِیَ عَشْرَةَ لَیْلَةً لَا یُصَلِّی إِلَّا رَکْعَتَیْنِ یَقُولُ: «یَا أَهْلَ الْبَلَدِ صَلُّوا أَرْبَعًا فَإِنَّا سَفْرٌ». رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ([44]).

1342- (10) عمران بن حصین س گوید: همراه با رسول خدا ج به جنگ و پیکار با کافران و بدخواهان رفتم و در فتح مکّه نیز با ایشان بودم؛ آن حضرت ج هیجده شب در مکه اقامت نمودند و نمازها را (به جای چهار رکعت چهار رکعت) فقط دو رکعت دو رکعت می‌گزاردند و می‌فرمودند: «ای مردم شهر مکه! نمازهایتان را چهار رکعت بگزارید؛ زیرا ما مسافریم».

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: از این حدیث، دانسته می‌شود که هرگاه مسافر در نمازهای چهار رکعتی، امامت اشخاص مقیم را به عهده گرفت، در این صورت وی نماز خویش را کوتاه بخواند و اشخاص مقیمی که بدو اقتدا کرده‌اند، پس از سلام امام مسافر، دو رکعت دیگر خویش را به تنهایی به پایان برسانند.

و برای امام مسافر، مستحب و پسندیده است که پس از سلام دادن، به مقتدی‌های مقیم بگوید: «نماز خویش را تمام کنید؛ زیرا من مسافر هستم». و بهتر این است که این جمله را هم پیش از شروع کردن در نماز و هم پس از فارغ شدن از آن، دوبار بگوید.

«غزوتُ»: جنگیدم؛ با دشمنان پیکار و کارزار نمودم؛ با بدخواهان به نبرد و مبارزه پرداختم.

«رکعتین»: به جای چهار رکعت، دو رکعت می‌گزارد.

«یا اهل البلد»: ای مردم شهر؛ مراد شهر مکه‌ی مکرمه است.

«صلّوا اربعاً»: نمازتان را کامل بخوانید.

«سَفَر»: جمع «سافر»؛ به معنای مسافران.

1343 - [11] (ضَعِیف)

وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: صَلَّیْتُ مَعَ النَّبِیِّ ج الظُّهْرَ فِی السَّفَرِ رَکْعَتَیْنِ وَبَعْدَهَا رَکْعَتَیْنِ وَفِی رِوَایَةٍ قَالَ: صَلَّیْتُ مَعَ النَّبِیِّ ج فِی الْـحَضَرِ وَالسَّفَرِ فَصَلَّیْتُ مَعَهُ فِی الْـحَضَرِ الظُّهْرَ أَرْبَعًا وَبَعْدَهَا رَکْعَتَیْنِ وَصَلَّیْتُ مَعَهُ فِی السَّفَرِ الظُّهْرَ رَکْعَتَیْنِ وَبَعْدَهَا رَکْعَتَیْنِ وَالْعَصْرَ رَکْعَتَیْنِ وَلَمْ یُصَلِّ بَعْدَهَا شَیْئًا وَالْـمَغْرِبُ فِی الْـحَضَرِ وَالسَّفَرِ سَوَاءٌ ثَلَاثُ رَکَعَاتٍ وَلَا یَنْقُصُ فِی حَضَرٍ وَلَا سَفَرٍ وَهِیَ وِتْرُ النَّهَارِ وَبَعْدَهَا رَکْعَتَیْنِ. رَوَاهُ التِّرْمِذِیّ([45]).

1343- (11) عبدالله بن عمر س گوید: همراه با پیامبر ج در سفر، نماز ظهر را (به جای چهار رکعت) دو رکعت گزاردیم و پس از آن، دو رکعت (سنّت) خواندیم.

و در روایتی دیگر آمده است که عبدالله بن عمر س گوید:

همراه با پیامبر ج در سفر و غیرسفر نماز گزارده‌ام؛ بدین ترتیب که با ایشان در غیر سفر، نماز ظهر را چهار رکعت گزارده‌ام و پس از آن، دو رکعت (سنّت) خوانده‌ام. و در سفر نیز با ایشان نماز ظهر را (به جای چهار رکعت) دو رکعت گزارده‌ام و پس از آن، دو رکعت (سنّت) خوانده‌ام. و عصر را نیز (به جای چهار رکعت) دو رکعت گزارده‌ام؛ و این در حالی بود که آن حضرت ج (در سفر) پس از نماز عصر، چیزی نخواندند.

و رسول خدا ج نماز مغرب را در سفر و غیر سفر، یکسان می‌گزاردند و از سه رکعت، نه چیزی را کم می‌کردند و نه چیزی را بر آن می‌افزودند؛ بلکه در سفر و حَضَر، سه رکعت می‌گزاردند؛ و نماز مغرب، وتر روز به شمار می‌آید که پس از آن، دو رکعت (سنّت) وجود دارد.

[این حدیث را ترمذی روایت کرده است].

1344 - [12] (صَحِیح)

وَعَنْ مُعَاذِ بْنِ جَبَلٍ قَالَ: کَانَ النَّبِیُّ ج فِی غَزْوَةِ تَبُوکَ: إِذَا زَاغَتِ الشَّمْسُ قَبْلَ أَنْ یَرْتَحِلَ جَمَعَ بَیْنَ الظُّهْرِ وَالْعَصْرِ وَإِنِ ارْتَحَلَ قَبْلَ أَنْ تَزِیغَ الشَّمْسُ أَخَّرَ الظُّهْرَ حَتَّى یَنْزِلَ لِلْعَصْرِ وَفِی الْـمَغْرِبِ مِثْلَ ذَلِکَ إِذَا غَابَتِ الشَّمْسُ قَبْلَ أَنْ یَرْتَحِلَ جَمَعَ بَیْنَ الْـمَغْرِبِ وَالْعِشَاءِ وَإِنِ ارْتَحَلَ قَبْلَ أَنْ تَغِیبَ الشَّمْسُ أَخَّرَ الْـمَغْرِبَ حَتَّى یَنْزِلَ لِلْعِشَاءِ ثُمَّ یَجْمَعُ بَیْنَهُمَا. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد وَالتِّرْمِذِیّ([46]).

1344- (12) معاذبن جبل س گوید: پیامبر ج در غزوه‌ی تبوک وقتی که خورشید پیش از حرکت کردن ایشان، زوال می‌کرد، نمازهای ظهر و عصر را (در وقت ظهر) یکجا جمع می‌کردند و آن‌ها را می‌گزاردند (جمع تقدیم)؛ و هرگاه پیش از زوال خورشید، حرکت می‌کردند، ظهر را به تأخیر می‌افکندند و در وقت عصر، آن را با نماز عصر، یکجا جمع می‌نمودند (جمع تأخیر)؛ و در مورد نماز مغرب نیز چنین رفتار می‌نمودند؛ یعنی هرگاه پس از غروب خورشید، حرکت می‌کردند، نمازهای مغرب و عشاء را (در وقت مغرب) یکجا جمع می‌نمودند و آن‌ها را با هم می‌گزاردند (جمع تقدیم)؛ و هنگامی که پیش از غروب آفتاب حرکت می‌نمودند، نماز مغرب را به تأخیر می‌انداختند تا آن را با عشاء بخوانند؛ آن‌گاه در وقت عشاء، آن دو را با هم جمع می‌کردند. (یعنی پیامبر ج در غزوه‌ی تبوک، وقتی که پیش از زوال خورشید، حرکت می‌کردند، ظهر را به تأخیر می‌انداختند و به هنگام عصر، با نماز عصر جمع می‌کردند و هرگاه پس از زوال آفتاب حرکت می‌کردند، نمازهای ظهر و عصر را با هم می‌خواندند و پس از آن، حرکت می‌نمودند. و اگر پیش از مغرب سفر می‌کردند، نماز مغرب را به تأخیر می‌انداختند تا آن را با عشاء بخوانند؛ ولی اگر بعد از غروب آفتاب حرکت می‌کردند، نماز عشاء را به جلو می‌انداختند و با مغرب می‌خواندند).

[این حدیث را ابوداود و ترمذی روایت کرده‌اند].

شرح: «غزوه‌ی تبوک»:

غزوه‌ی تبوک در رجب سال نهم هجرت، زمانی به وقوع پیوست که هوا بسیار گرم، میوه‌ها رسیده، و درختان سایه‌دار بودند. مسلمانان در این سفر، با مسافتی طولانی و بیابانی بی‌آب و گیاه و دشمنانی مُستعد و نیرومند روبه‌رو می‌شدند؛ به همین دلیل حضرت رسول اکرم ج قبل از حرکت، به مسلمانان اطلاع داد که به چه منظور و کدام سو حرکت می‌کند، تا این که از هر نظر آمادگی نمایند.

زمان، زمان تنگدستی و خشکسالی بود. منافقان به بهانه‌های زیادی تعلّل ورزیدند و از ترس دشمنان نیرومند و زورآور، و فرار از گرمای شدید و مسافت طولانی و بی‌توجهی به جهاد و شک و تردید در حق، خارج شدن همراه رسول خدا ج را ناپسند نمودند و سر باز زدند.

سبب و انگیزه‌ی این غزوه، همانا القای رعب و وحشت به دولت مجاور و ترساندن آن بود، تا مبادا به مرکز اسلام و مسلمین، تهاجم آورده و برای دعوت اسلامی و نیروی نوپای آن که در حال پیشرفت است، ایجاد خطر نماید. آری هدف این غزوه همین بود که رومی‌ها متوجه شوند که مسلمانان، مال بی‌حساب و لقمه‌ی گوارایی نیستند که رومی‌ها بتوانند آنها را طعمه‌ی خود قرار دهند، زیرا اگر مسلمانان ضعیف می‌بودند، هرگز با ارتش خود به سوی امپراطوری بزرگ و ابرقدرت و نیرومند «روم» حرکت نمی‌کردند، و متهوّرانه و جسورانه، داخل مرزهای آن نمی‌شدند.

آن حضرت ج به اتفاق سی هزار تن از مجاهدان اسلام، مدینه را به قصد «تبوک» ترک گفتند. وقتی رسول خدا ج به تبوک رسیدند، «یوحنة بن رؤبة» به حضور آن حضرت ج رسید و با رسول خدا مصالحه نمود و جزیه پرداخت. اهالی «جرباء» و «أذرح» نیز به حضور رسیدند، حضرت ج برای آنها امان‌نامه مرقوم فرمود.

در تبوک به حضرت رسول اکرم ج خبر رسید که رومیها عقب‌نشینی کرده و از تصمیم تهاجم و تجاوز به مسلمانان منصرف شده‌اند. آن حضرت ج مناسب ندانست که در داخل کشورشان آنها را تعقیب نماید زیرا هدف (القای رعب و وحشت) تحقق یافته بود.

پیامبر ج بعد از اینکه بیش از ده شب در تبوک اقامت فرمود، دوباره به مدینه بازگشت.

«زاغت الشمس»: خورشید زوال کرد؛ خورشید از وسط آسمان به سوی مغرب منحرف شد.

«ارتحل»: سفر کرد؛ مسافرت نمود؛ به سفر رفت؛ کوچ کرد.

1345 - [13] (حسن)

وَعَنْ أَنَسٍ قَالَ: کَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج إِذَا سَافَرَ وَأَرَادَ أَنْ یَتَطَوَّعَ اسْتَقْبَلَ الْقِبْلَةَ بِنَاقَتِهِ فَکَبَّرَ ثُمَّ صَلَّى حَیْثُ وَجهه رکابه. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([47]).

1345- (13) انس بن مالک س گوید: هرگاه رسول خدا ج به مسافرت می‌رفتند و می‌خواستند نماز نفل بگزارند، شتر خویش را رو به قبله می‌نمودند و تکبیر می‌گفتند؛ آن‌گاه نماز خویش را می‌گزاردند؛ و فرقی نمی‌کرد که شتر ایشان به چه جهتی حرکت می‌کند (رو به قبله یا پشت به آن).

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].

شرح: علماء و صاحب‌نظران فقهی، با توجه به حدیث بالا می‌گویند: خواندن نماز نفل در حال سوار بر مرکب، به طور مطلق جایز است؛ و در آن صورت، نیازی به استقبال قبله و رکوع و سجده هم نیست و برای رکوع و سجده، فقط اشاره کافی است.

در کتاب «الدر المختار» (یکی از کتاب‌های مهم فقهی احناف) آمده است: اگر زین سواری، آلوده به نجاست بود، باز هم نماز نفل بر آن جایز است؛ و این حکم، شامل سواری‌ها و مرکب‌های چرخدار نیز می‌شود. از این رو، خواندن نماز نفل در اتوبوس، قطار و سایر وسائط نقلیه، بدون استقبال قبله و با اشاره کردن جایز است؛ البته مسأله‌ی نماز فرض، از این مسأله، جدا است و دارای تبصره‌هایی است که عبارتند از:

1-   اگر امکان ایستادن، رکوع، سجده و استقبال قبله در سواری وجود داشت، خواندن فرض اشکالی ندارد.

2-  اگر قیام، رکوع و سجده در سواری، امکان‌پذیر نبود و قبل از پایان وقت نماز، احتمال توقف وجود نداشت، به هر صورت ممکن نماز خوانده شود.

در هر صورت، اگر زمان کافی از وقت نماز باقی بود، ولی شخص در ابتدای وقت نماز، منتظر توقف سواری نشد و نمازش را نشسته خواند، در آن صورت طبق ترجیح علامه شامی (در کتاب رد المحتار ج 1 ص 471) نمازش جایز است؛ اگر چه بهتر این بود که تا آخر وقت یا تا زمانی که امکان خواندن نماز در حالت ایستاده برایش پیش می‌آید، صبر می‌کرد.

1346 - [14] (صَحِیح)

وَعَنْ جَابِرٍ قَالَ: بَعَثَنِی رَسُولُ الـلّٰهِ ج فِی حَاجَةٍ فَجِئْتُ وَهُوَ یُصَلِّی عَلَى رَاحِلَتِهِ نَحْوَ الْـمَشْرِقِ وَیَجْعَلُ السُّجُودَ أَخفض من الرُّکُوع. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([48]).

1346- (14) جابر بن عبدالله س گوید: رسول خدا ج مرا به جهت انجام کاری گسیل داشتند؛ و چون برگشتم، دیدم که آن حضرت ج بر شتر خویش رو به سوی مشرق نماز می‌گزارند و سجده را پایین‌تر از رکوع انجام می‌دادند؛ (یعنی اشاره‌ی خود را برای سجده، پایین‌تر از اشاره‌ی خویش برای رکوع قرار می‌دادند).

[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].


فصل سوم

1347 - [15] (مُتَّفق عَلَیهِ)

عَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: صَلَّى رَسُولُ الـلّٰهِ ج بمنى رَکْعَتَیْنِ وَأَبُو بَکْرٍ بَعْدَهُ وَعُمَرُ بَعْدَ أَبِی بَکْرٍ وَعُثْمَانُ صَدَرًا مِنْ خِلَافَتِهِ ثُمَّ إِنَّ عُثْمَانَ صَلَّى بَعْدُ أَرْبَعًا فَکَانَ ابْنُ عُمَرَ إِذَا صَلَّى مَعَ الْإِمَامِ صَلَّى أَرْبَعًا وَإِذَا صلاهَا وَحده صلى رَکْعَتَیْنِ([49]).

1347- (15) عبدالله بن عمر س گوید: رسول خدا ج (نماز چهار رکعتی را) در سرزمین منیٰ، دو رکعت گزاردند؛ و ابوبکر س نیز پس از پیامبر س (در روزگار خلافت خویش) و عمر س نیز پس از ابوبکر س (در زمان خلافتش، نماز چهار رکعتی را در سرزمین منیٰ) دو رکعت گزاردند؛ و عثمان س هم در ابتدای خلافت خویش، دو رکعت می‌گزارد، ولی بعداً عثمان س نماز چهار رکعتی را در منیٰ قصر (و شکسته) نمی‌کرد و آن‌ها را کامل و چهار رکعتی می‌گزارد؛ (زیرا عثمان س در مکه ازدواج کرده بود و خود را مقیم می‌دانست).

از این رو، عبدالله بن عمر س نیز هرگاه پشت سر امام (مقیم) نماز می‌گزارد، آن را کامل و چهار رکعتی می‌گزارد؛ و هرگاه به تنهایی آن را می‌خواند، قصر می‌کرد و آن را دو رکعت می‌گزارد.

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: این حدیث در بخاری چنین آمده است:

«عن عبدالله بن عمر س قال: صلّیتُ مع النبیّ ج بمنیً رکعتین، وابی بکر وعمر ومع عثمان صدراً من امارته ثم اتمّها» (بخاری، ح 1082)؛ «عبدالله بن عمر س می‌گوید: در مِنیٰ، نماز را با رسول خدا ج، ابوبکر س عمر س و ابتدای خلافت عثمان س، دو رکعت خواندم؛ امّا بعداً عثمان س نماز را کامل (یعنی چهار رکعت) خواند؛ (زیرا عثمان س در مکه ازدواج کرده بود و خود را مقیم می‌دانست)».

و در روایتی دیگر چنین وارد شده است:

«عن ابن مسعود س لمّا قیل له: صلّی بنا عثمان س بمنیً اربع رکعات، استرجع، ثمّ قال: صلّیتُ مع رسول الله ج بمنیً رکعتین، وصلّیتُ مع ابی بکر الصدیق س بمنیً رکعتین، وصلّیتُ مع عمر بن الخطاب س بمنیً رکعتین، فلیتَ حظّی من اربع رکعات رکعتان متقبّلتان» (بخاری ح 1084)

«هنگامی که به عبدالله بن مسعود س گفتند: عثمان س در منیٰ برای ما چهار رکعت، امامت نموده است؛ وی (متأسّف شد و) انّا لله و انّا الیه راجعون گفت و فرمود: من با رسول خدا ج در منیٰ دو رکعت خواندم؛ با ابوبکر س در منیٰ دو رکعت خواندم و با عمر س در منیٰ دو رکعت خواندم.‌ای کاش! به جای این چهار رکعت، همان دو رکعت، مورد قبول خداوند، واقع گردند».

و این حدیث، در صحیح مسلم چنین آمده است:

«عن ابن عمر س قال: صلّی النبیّ ج بمنیً صلاة المسافر وابوبکر وعمر وعثمان ثمانی سنین؛ او قال: ستّ سنین. قال: حفص (یعنی ابن عاصم): وکان ابن عمر س یصلّی بمنی رکعتین ثم یأتی فراشه؛ فقلتُ: ای عمّ! لو صلّیتَ بعدها رکعتین؟ قال: لو فعلتُ لاتممتُ الصلاة» (مسلم، ح 694).

«عبدالله بن عمر س گوید: رسول خدا ج، ابوبکر س و عمر س در سرزمین منیٰ، نمازها را مانند نماز مسافر می‌خواندند. عثمان بن عفّان س نیز هشت یا شش سال چنین کرد.

حفص بن عاصم س گوید: عبدالله بن عمر س نیز در سرزمین منیٰ دو رکعت می‌خواند و به رختخواب می‌رفت. من می‌گفتم: عمو جان! اگر بعد از آن‌ها دو رکعت دیگر می‌خواندی، خوب بود. او گفت: اگر بخواهم چنین کاری انجام دهم، نمازم را کامل می‌نمودم».

1348 - [16] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)

وَعَنْ عَائِشَةَ قَالَتْ: فُرِضَتِ الصَّلَاةُ رَکْعَتَیْنِ ثُمَّ هَاجَرَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج فَفُرِضَتْ أَرْبَعًا وَتُرِکَتْ صَلَاةُ السَّفَرِ عَلَى الْفَرِیضَةِ الْأُولَى. قَالَ الزُّهْرِیُّ: قُلْتُ لِعُرْوَةَ: مَا بَال عَائِشَة تتمّ؟ قَالَ: تأولت کَمَا تَأَول عُثْمَان([50]).

1348- (16) عایشه ل گوید: نماز(های واجب، چه در سفر و چه در غیر سفر، ابتدا) به صورت دو رکعتی فرض شده بود؛ آن‌گاه پیامبر اکرم ج به مدینه‌ی منوّره هجرت کردند و (تعداد رکعت‌های نمازهای فرض در غیر سفر، افزایش یافت و) چهار رکعت فرض گردید؛ ولی در سفر، به حالت دو رکعتی نخست خود باقی ماند.

زهری/گوید: خطاب به عروة بن زبیر س گفتم: چرا عایشه ل نماز را کامل و چهار رکعتی می‌خواند؟ او در پاسخ گفت: عایشه ل نیز به سان عثمان بن عفّان س تأویل و برداشت نموده است؛ (چون آن دو فکر می‌کنند که قصر نماز، واجب نیست؛ از این رو، گاهی آن را کامل و چهار رکعتی و گاهی نیز به صورت قصر و دو رکعتی می‌گزارند).

[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده‌اند].

شرح: این روایت در بخاری و مسلم، با این عبارات آمده است:

عایشه ل گوید: «فرض الله الصلاة حین فرضها، رکعتین رکعتین فی الحضر والسفر؛ فاُقرّت صلاة السفر وزید فی صلاة الحضر» (بخاری و مسلم).

«خداوند در ابتدا، نمازهای واجب را - چه در سفر و چه در غیر سفر -به صورت دو رکعتی فرض نمود؛ سپس تعداد رکعت‌های نمازهای واجب در غیر سفر افزایش یافتند ولی در سفر به حالت دو رکعتی باقی ماند».

یکی از دلایل شوافع بر رخصت بودن قصر (کوتاه نمودن نماز در سفر) حدیث و روایتی است که از عایشه ل روایت شده است که سنن دارقطنی آن را روایت کرده است؛ وی می‌گوید: «انّ النبیّ ج کان یقصر فی السفر ویتمّ ویفطر ویصوم»؛ «پیامبر ج در سفر، گاهی نماز خویش را کوتاه و گاهی کامل می‌خواند؛ و گاهی روزه نمی‌گرفت و گاهی نیز روزه می‌گرفت».

امام دارقطنی، این حدیث را صحیح گفته است. در جواب این حدیث، گفته شده است که امکان دارد مفهوم حدیث چنین باشد که پیامبر اکبر ج در سفرهای کمتر از سه میل، نمازها را کامل می‌خوانده است و در سفرهای طولانی، نمازها را قصر کرده است. جوابی دیگر به حدیث عایشه ل داده شده است مبنی بر این که در سفر حج که عایشه ل نمازها را به طور کامل می‌خواند، شخصی از عروة بن زبیر س پرسید: «ما بال عایشة تتمّ؟»؛ «چرا عایشه ل نماز را کامل می‌خواند»؟ عروة در پاسخ گفت: «تأوّلت ما تأوّل عثمان» (بخاری)؛ «عایشه ل به سان عثمان بن عفّان، تأویل و برداشت کرد».

یعنی همچنان که عثمان س با تأویل کردن، در مکه‌ی مکرمه نماز را کامل می‌خواند، عایشه ل نیز در این باره با تأویل کردن، نمازها را تکمیل می‌خواند؛ و اگر نزد عایشه ل در این باره حدیث مرفوعی وجود می‌داشت، عروة بن زبیر س هرگز نمی‌گفت: «تأوّلت ما تأول عثمان»؛ بلکه حدیثی را که عایشه ل از آن استدلال می‌کرد، ذکر می‌کرد.

و از کلام عروة بن زبیر س چنین برمی‌آید که نزد عایشه ل در این باره هیچ حدیث مرفوعی وجود نداشته است؛ و این عمل، اجتهاد خود وی بوده است؛ بنابراین، حدیثی که به عایشه ل نسبت داده شده است، یا صحیح نیست و یا مفهوم دیگری دارد.

و یکی دیگر از دلایل شوافع، مبنی بر رخصت بودن قصر، عمل عثمان بن عفّان س می‌باشد که در مکه‌ی مکرمه نماز را به طور کامل می‌خوانده است؛ در پاسخ این عمل عثمان بن عفّان، گفته شده است که وی در مکه‌ی مکرمه، خانه داشته است و طبق اجتهاد خود که هرکس در شهری منزل داشته باشد، باید نمازها را کامل بخواند، نماز را کامل می‌خوانده است.

و برخی گفته‌اند که عثمان بن عفّان س قصر و کوتاه خواندن نماز را در سفر واجب نمی‌دانسته است؛ از این رو، گاهی آن را کامل و چهار رکعتی و گاهی نیز به صورت قصر و دو رکعتی می‌گزارد.

و برخی از علماء و صاحب‌نظران اسلامی گفته‌اند که علّت عدم قصر عثمان بن عفّان س در نمازهای چهار رکعتی در سرزمین مِنیٰ، این بوده است که مردم روستایی و کسانی که آشنایی کافی نسبت به مسائل دینی نداشتند، در ایام حجّ حضور گسترده‌ای داشتند و اگر چنانچه عثمان بن عفّان س نمازها را قصر می‌کرد، آن‌ها به گمان این که اصل نماز دو رکعت است، دچار سوء تفاهم می‌شدند؛ به همین علّت، عثمان بن عفّان س به جهت تعلیم آنان، نیت اقامت کرد و نمازها را کامل خواند. والله اعلم بالصواب.

1349 - [17] (صَحِیح)

وَعَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: فَرَضَ اللهُ الصَّلَاةَ عَلَى لِسَانِ نَبِیِّکُمْ ج فِی الْـحَضَرِ أَرْبَعًا وَفِی السَّفَرِ رَکْعَتَیْنِ وَفِی الْـخَوْف رَکْعَة. رَوَاهُ مُسلم([51]).

1349- (17) عبدالله بن عباس س گوید: خداوند بلندمرتبه نماز را به زبان پیامبرتان ج در غیر سفر، چهار رکعت و در سفر، دو رکعت و در حالت خوف (ترس و هراس)، یک رکعت فرض گردانیده است.

[این حدیث را مسلم روایت کرده است].

شرح: «و فی الخوف رکعة»: برخی از علماء و صاحب‌نظران اسلامی، به ظاهر این حدیث عمل نموده‌اند و گفته‌اند: نماز خوف یک رکعت است؛ امّا جمهور دانشوران دینی می‌گویند: یک رکعت را با امام بخواند و یک رکعت دیگر را تنها بگزارد؛ همچنان که در احادث صحیح بدان تصریح شده است؛ و همین معنای حدیث (و فی الخوف رکعة) می‌باشد.

1350 - [18] (ضَعِیف جدا)

وَعَن ابْن عَبَّاس وَعَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَا: سَنَّ رَسُولُ الـلّٰهِ ج صَلَاةَ السَّفَرِ رَکْعَتَیْنِ وَهُمَا تَمَامٌ غَیْرُ قَصْرٍ وَالْوِتْرُ فِی السَّفَرِ سنة. رَوَاهُ ابْن مَاجَه([52]).

1350- (18) عبدالله بن عباس س و عبدالله بن عمر س گویند: رسول خدا ج نماز سفر را دو رکعت مقرّر نموده‌اند و این دو رکعت، تمام (چهار رکعت فرض) به شمار می‌آید و کمتر از اصل فرض نمی‌باشد (و در اجر و پاداش، کامل و تمام است)؛ و گزاردن وتر در سفر نیز با سنّت رسول خدا ج مشروع می‌باشد.

[این حدیث را ابن ماجه روایت کرده است].

شرح: «و الوتر فی السفر سنّة»: یعنی خواندن وتر در سفر، با سنّت رسول خدا ج مشروع می‌باشد؛ و این عبارت، منافاتی با وجوب وتر ندارد.

1351 - [19] (ضَعِیف)

وَعَن مَالک بَلَغَهُ أَنَّ ابْنَ عَبَّاسٍ کَانَ یَقْصُرُ فِی الصَّلَاة فِی مثل مَا یکون بَین مَکَّة والطائف وَفِی مثل مَا یکون بَیْنَ مَکَّةَ وَعُسْفَانَ وَفَى مِثْلِ مَا بَیْنَ مَکَّةَ وَجُدَّةَ قَالَ مَالِکٌ: وَذَلِکَ أَرْبَعَةُ بُرُدٍ. رَوَاهُ فِی الْـمُوَطَّأ([53]).

1351- (19) از مالک/روایت است که بدو خبر رسیده است که عبدالله بن عباس س در مسیرهایی که به فاصله‌ی مکه و طائف و یا مکه و عُسفان و یا مکه‌ی و جُدّة بود، نمازهایش را قصر می‌کرد و به جای چهار رکعت، دو رکعت می‌گزارد.

مالک/گوید: این مسیرها، به اندازه‌ی چهار «بُرد» بود.

[این حدیث را مالک در «موطأ» روایت کرده است].

شرح: مکّه:

موقعیت جغرافیایی مکه‌ی مکرمه:

شهر مقدس مکه، در غرب نجد واقع است و آن را جزو تهامه دانسته‌اند. این شهر از شمال به مدینه، از مشرق به نجد و ریاض، از جنوب به یمن و از مغرب به جدّه محدود می‌شود. طول آن 78 درجه و عرض آن 23 درجه است و در اقلیم دوم قرار می‌گیرد.

ارتفاع تقریبی آن از سطح دریا 270 متر است و فاصله اش تا جدّه، با بزرگراه جدیدی که احداث شده، به 60 کیلومتر کاهش یافته و به وسیله‌ی بزرگراه هجرت با مدینه نیز 425 کیلومتر فاصله دارد. شهر مکه میان دو رشته کوه محصور شده و از این رو، بنای آن از دور دیده نمی‌شود. این دو رشته کوه عبارت‌اند از:

1-  کوه فلق یا فلح؛ در شمال مکه واقع است که به سمت غرب ادامه می‌یابد.

2-  قُعَیقُعان؛ رشته کوهی است که کوه‌های هندی، لُعْلُع، کدّی([54]) از جمله ارتفاعاتی هستند که در آن قرار دارند.

شهر، از سمت شمال به جنوب، حالت شیب و سرازیری دارد. سمت شمال را مَعْلاة و سمت جنوب را مَسْفَله گویند.

شهر مکه 2500 سال قبل از میلاد مسیح7 محل توقف و اقامت کاروانیانی بوده که در راه یمن و شام رفت و آمد داشتند و از این رو، موقعیت بسیار ممتاز و سوق الجیشی به آن بخشیده است. از این شهر، سه راه اصلی به سوی سه نقطه‌ی مهم منشعب می‌شده که بر اهمیت آن می‌افزوده است. این سه نقطه، یمن، فلسطین و دریای سرخ هستند. مساحت کنونی مکه بیش از 4800 هکتار و جمعیت ساکن آن بیش از 600 هزار نفر است.

آب و هوای مکه خشک و سوزان و گرمایش آزارنده است؛ زیرا کوه‌هایی که اطراف آن واقع شده، جلوی بادهای شمالی را سد کرده و صخره‌ها نور خورشید را منعکس می‌سازد و حرارت و دمای هوا را دو چندان می‌کند. در ماه‌های تیر، مرداد و شهریور حرارت آن فوق العاده زیاد است. بارندگی در آن غالباً مقطعی و در دی ماه است؛ زیرا در منطقه مداری واقع است. و به گاه بارش باران، چنان سیلی در چند ثانیه شهر را فرا می‌گیرد که تا ساعت‌ها و شاید روزها آثار آن باقی می‌ماند. این سیل از سمت شمال به جنوب سرازیر می‌شود و گاهی نیز اندرون مسجد الحرام را تا یک متر و اندی فرا می‌گیرد. برای جلوگیری از ویرانی‌های حاصل از سیل، سدی را در منطقه‌ی معلاة ساخته‌اند.

نام‌های مکه‌ی مکرّمه

اسامی فراوانی برای مکه گفته‌اند؛ برخی از آن‌ها عبارتند از:

1- العَروض 2- السَّبیل 3- مُخْرَجَ صِدْقٍ 4- اَلْبَینة 5- اَلْمَعادْ 6- اُمِّ رُحم 7- اُمّ زُحْمْ 8- اُمّ صُبح 9- اُمُّ القُری 10- اَلبَلدة 12- البلد الامین 13- البلد الحرام 14- الرَّتاج 15- النّاشر 16- حرم الله تعالی 17- بلد الله تعالی 18- فادان 19- الباسَّة 20- الناسَّة.

برای هریک از این اسامی، دلایلی است و ما به وجه تسمیه‌ی سه نام از این شهر، که در قرآن کریم آمده، اشاره می‌کنیم:

1- بَکه:

 ﴿إِنَّ أَوَّلَ بَیۡتٖ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبَارَکٗا وَهُدٗى لِّلۡعَٰلَمِینَ٩٦ [آل عمران: 96]([55]).

گروهی «بکه» را همان «مکه» دانسته‌اند که «میم» آن تبدیل به «با» شده و از لحاظ مفهوم، به یک معنا هستند، گروهی دیگر، تفاوت اندکی برای آن دو قائل شده‌اند؛ به این صورت که مسجد الحرام یا کعبه را «بکه» و نام شهر را «مکه» دانسته‌اند ([56]). به نظر می‌رسد با توجه به آیه‌ی بالا، بکه باید یکی از نام‌های شهر باشد.

برای بکه چندین معنا آورده‌اند؛ از جمله: بکه، از «بک» مشتق شده؛ یعنی غرور گردن کشان و متکبّران را در هم می‌کوبد و یا گردن آنان را می‌شکند. بکه در جایی نیز به معنای ازدحام آمده است.

2- مکه

 ﴿وَهُوَ ٱلَّذِی کَفَّ أَیۡدِیَهُمۡ عَنکُمۡ وَأَیۡدِیَکُمۡ عَنۡهُم بِبَطۡنِ مَکَّةَ مِنۢ بَعۡدِ أَنۡ أَظۡفَرَکُمۡ عَلَیۡهِمۡ... [الفتح: 24].

برای مکه نیز چند معنا گفته‌اند؛ از جمله: مکه، از «مَک» به معنای کمی آب مشتق شده و علاقه‌ی مردم به این شهر یا استفاده‌ی آنان از آخرین قطره‌ی آب را - که در این سرزمین بسیار کمیاب است - نشان می‌دهد. بعضی نیز آن را از «تمککتُ العِظم» دانسته‌اند که به مغز استخوان گفته می‌شود، گویی مکه وسط زمین است؛ همان گونه که مغز استخوان، در میان آن است([57]). برای مکه معنای دیگری گفته‌اند و آن این که: از «مک یمَک» گرفته شده و به معنای هلاک شدن و کاستن است و گویند هرکس نسبت به آن قصد و نیت سوء داشته باشد، جز نابودی سرنوشتی نخواهد داشت یا اگر کسی به زیارت این خانه رود، از گناهانش کاسته می‌شود.

برای مکه، معانی دیگری چون بسط، گسترش و ازدحام نیز آورده‌اند. یونانیان نام مکه را «مَکرُبا» ثبت کرده‌اند. شاید این واژه از لهجه‌ی ساکنان جنوبی شبه جزیره، به معنای مقدّس و محترم باشد؛ زیرا پادشاهان حکومت سبأ را، که دارای تقدّس بوده‌اند، مُکرَّبْ یا مُقَرَّب می‌خواندند.

3- اُمُّ القُری

﴿...وَلِتُنذِرَ أُمَّ ٱلۡقُرَىٰ وَمَنۡ حَوۡلَهَا... [الأنعام: 92]([58]).

مکه را از این رو «اُمُّ القُری» خوانده‌اند که گفته شده هنگام آفرینش زمین، آب تمام سطح آن را فراگرفت و تنها مکان کعبه، خشک بود و این خشکی اندک اندک از پیرامون کعبه برآمد تا به مقدار کنونی گسترش یافت. در اصطلاح لغوی و قرآنی، به این مسأله «دَحوالْاَرض» گویند که در قرآن کریم آمده است: ﴿وَٱلۡأَرۡضَ بَعۡدَ ذَٰلِکَ دَحَىٰهَآ٣٠ [النازعات: 30]([59]). مکه را مادر زمین‌ها خوانده‌اند و قرآن نیز به این نام اشاره دارد.

4- بلد الأمین

 ﴿وَٱلتِّینِ وَٱلزَّیۡتُونِ١ وَطُورِ سِینِینَ٢ وَهَٰذَا ٱلۡبَلَدِ ٱلۡأَمِینِ٣ [التین: 1-3].

بلد امین، به معنای سرزمین و حرم امن الهی و یکی دیگر از نام‌های مکه است که خداوند در قرآن از آن یاد نموده و امنیت و حرمتش را بیان کرده است.

«طائف»: شهری است در حجاز جنوبی در 12 فرسنگی شرق مکه که محصول عمده‌ی آن، انگور گوارا است و مویز آن نیز مورد مثل است. این شهر (امروزه) به علّت آب و هوای خنک در تابستان، پایتخت ییلاقی سعودی‌ها به شمار می‌آید. بیشتر اُمرای این خاندان در شهر طائف، دارای کاخ هستند. جمعیت این شهر در سال 1998 م، 204850 نفر بوده است.

«عُسفان»: به ضم عین و سکون سین؛ مکانی است در راه مکه و مدینه که به مکّه نزدیک‌ می‌باشد.

«جُدّة»: به ضم جیم؛ و در بین عوام، به کسر جیم مشهور است.

امروزه، جدّه، این شهر بندری که به قلب عربستان معروف است، با جمعیتی در حدود 300/046/2 نفر در ساحل دریای احمر واقع شده است و از نظر تجاری و بازرگانی برای عربستان، اهمیت زیادی دارد. تعدادی از پایگاه‌های مهم نظامی عربستان در این بندر قرار دارد. این شهر، محل ورود اصلی زائران خانه‌ی خداست. در حال حاضر، جده به عنوان بندری آزاد و بازرگانی قلمداد می‌شود و از مدرنترین شهرهای عربستان به شمار می‌رود. آل سعود، سرمایه‌گذاری فراوانی برای عمران و آبادی این شهر نموده است. فرودگاه بین‌المللی ملک عبدالعزیز، که از فرودگاه‌های بزرگ جهان است، در این شهر واقع شده است.

«اربعة برد»: چهار برد. برابر با 16 فرسخ است و هر فرسخ برابر با سه میل می‌باشد، و میل نیز برابر با چهار هزار ذراع است؛ و هر ذراع در حدود نیم متر است.

1352 - [20] (ضَعِیف)

وَعَن الْبَراء قَالَ: صَحِبْتُ رَسُولَ الـلّٰهِ ج ثَمَانِیَةَ عَشَرَ سَفَرًا فَمَا رَأَیْتُهُ تَرَکَ رَکْعَتَیْنِ إِذَا زَاغَتِ الشَّمْسُ قَبْلَ الظُّهْرِ. رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ وَالتِّرْمِذِیُّ وَقَالَ: هَذَا حَدِیثٌ غَرِیبٌ([60]).

1352- (20) براء بن عازب س گوید: در هیجده سفر همراه و همرکاب رسول خدا ج بودم و در این سفرها ندیدم که آن حضرت ج پس از زوال خورشید و پیش از نماز فرض ظهر، دو رکعت نماز را ترک کرده باشند.

[این حدیث را ابوداود و ترمذی روایت کرده‌اند؛ و ترمذی گفته است: این، حدیثی غریب است].

شرح: «فما رأیته ترک رکعتین»: احتمال دارد که این دو رکعت، نماز «تحیة الوضو» باشد؛ و این احتمال نیز وجود دارد که دو رکعت سنّت پیش از فرض ظهر باشد؛ زیرا چهار رکعت و دو رکعت قبل از ظهر، هردو از پیامبر ج ثابت هستند؛ ولی احادیث چهار رکعت، از احادیث دو رکعت بیشترند و هردو روش درست هستند؛ و شاید این حدیث، بیانگر همان دو رکعت سنّت پیش از ظهر باشد که پیامبر ج آن را در سفر می‌گزاردند.

به هر حال، خواندن عموم نوافل مانند اِشراق، چاشت، اوّابین و غیره در سفر طبق اجماع صاحب‌نظران فقهی، جایز است و درباره‌ی سنّت‌های مؤکده که به «رواتب» نیز مشهوراند، اختلاف‌نظر وجود دارد.

برخی از جمله عبدالله بن عمر س قائل به ترک آن هستند. امام شافعی/و جمهور علماء و پیشوایان دینی، قائل به خواندن و مستحب بودن «رواتب» هستند.

علماء و صاحب‌نظران احناف می‌گویند: اگر امکان خواندن رواتب در سفر وجود داشت، خواندن آن‌ها خالی از فضیلت و اجر نیست؛ و اگر کسی آن‌ها را ترک کرد، بر او ملامت و سرزنشی نیست؛ زیرا در سفر، تأکید موجود در سنّت‌های مؤکّده، از بین می‌رود و سنّت‌های مؤکده، در سفر از حالت تأکیدی خود خارج می‌شوند؛ البته سنّت‌های صبح از این قانون، مستثنا هستند و در سفر نیز به آن‌ها «سنّت مؤکده» اطلاق می‌گردد.

بنابراین، ترک سنّت‌های صبح در سفر، مناسب نیست. ابوهریره س گوید: رسول خدا ج در مورد سنّت‌های صبح فرمودند: «لاتدعوهما وان طردتکم الخیل» (ابوداود)؛ «دو رکعت سنّت صبح را ترک نکنید، اگر چه اسبان، شمایان را لگدمال کنند».

و از پیامبر ج نیز ثابت است که در سفر، سنّت‌های صبح را می‌خواند؛ چنان که امام بخاری روایت می‌کند: «ورکع النبی ج رکعتی الفجر» (بخاری؛ باب من تطوّع فی السفر فی غیر دبر الصلوات و قبلها)؛ «پیامبر ج (در سفر) دو رکعت سنّت صبح را گزارد».

و امام مسلم در صحیح خود، در حدیثی طولانی از ابوقتاده س روایت می‌کند که سفر پیامبر ج و قضا شدن نماز آن حضرت ج و صحابه را تعریف کرده و گفته است: «ثم اذّن بلال بالصلاة فصلّی رسول الله ج رکعتین ثم صلّی الغداة فصنع کما کان یصنع کلّ یوم» (صحیح مسلم؛ باب «قضاء الصلاة الفائتة واستحباب تعجیل قضائها»)؛ «آن‌گاه بلال س اعلام وقت نماز کرد و رسول خدا ج دو رکعت نماز (سنّت) گزارد؛ آن‌گاه نماز فرض بامداد را خواند؛ و بدین سان، کاری را انجام داد که هر روز انجامش می‌داد».

و برخی از علماء و صاحب‌نظران اسلامی، در کنار سنّت‌های صبح، سنّت‌های مغرب را نیز در سفر، «مؤکده» دانسته‌اند.

لازم به یادآوری است که اختلاف موجود: از اختلاف روایات سرچشمه می‌گیرد؛ و روایات و اخبار رسیده از ابن عمر س با یکدیگر تعارض دارند؛ به عنوان مثال در روایتی می‌گوید:

«صحبتُ رسول الله ج فکان لایزید فی السفر علی رکعتین وابابکر وعمر وعثمان کذلک» (بخاری و ترمذی)؛ «با پیامبر ج همراهی کردم و ایشان در سفر، بیشتر از دو رکعت نمی‌خواندند؛ و هم‌چنین با ابوبکر س، عمر س و عثمان س نیز همراهی نمودم و ایشان نیز در سفر، بیشتر از دو رکعت نمی‌گزاردند».

و در روایتی دیگر می‌گوید: «صلّیتُ مع النبیّ ج الظهر فی السفر رکعتین وبعدها رکعتین» (ترمذی)؛ «همراه با پیامبر ج در سفر، دو رکعت نماز فرض ظهر خواندم و پس از آن نیز دو رکعت (سنّت) گزاردم».

و هم‌چنین عمل آن حضرت ج را درباره‌ی مغرب، چنین روایت می‌کند: «و الـمغرب فی الحضر والسفر سواء لاینقض فی حضر ولا سفر وهی وتر النهار وبعدها رکعتین» (ترمذی).

از این روایت معلوم می‌گردد که آن حضرت ج بعد از فرض نماز مغرب، دو رکعت سنّت را نیز در حضر و سفر می‌گزاردند.

و از روایت حفص بن عاصم (ح 1338) معلوم می‌گردد که ابن عمر س خود سنّت‌ها را نگزارد و از پیامبر ج، ابوبکر س، عمر س و عثمان س نیز نقل می‌کند که آن‌ها نیز سنّت‌ها را در سفر نمی‌گزاردند.

و علاوه از روایت‌های عبدالله بن عمر س، حدیث براء بن عازب س است که می‌گوید: «صحبتُ رسول الله ج ثمانیة عشر سفراً فما رأیته ترک الرکعتین اذا زاغت الشمس قبل الظهر» (ترمذی)؛ «در هیجده سفر همراه پیامبر ج بودم و هرگز ندیدم که آن حضرت ج پس از زوال خورشید، دو رکعت قبل از ظهر را ترک کرده باشند».

و در صحیح بخاری از ابن ابی لیلی مروی است که گفت: «ما اخبرنا احد انّه رأی النبیّ ج صلّی الضّحی غیر امّ هانی. ذکرت انّ النبیّ ج یوم فتح مکة اغتسل فی بیتها فصلّی ثمانی رکعات».

و از این حدیث معلوم می‌شود که آن حضرت ج در سفر به مکه، نمازهای مستحبی چاشت را نیز می‌گزاردند.

و به ظاهر، همه‌ی روایات با یکدیگر تعارض دارند؛ ولی اگر دیدگاه احناف و جمهور را بپذیریم، (مبنی بر این که در سفر، می‌توان نفل و سنّت‌های معین نماز را به جای آورد؛ امّا علاوه از سنّت صبح، دیگر سنّت‌ها، «مؤکّده» نیستند، ولی خواندن آن‌ها دارای اجر و فضیلت است) همه‌ی روایت‌های متعارض بر مفهوم خود به خوبی قرار می‌گیرند.

1353 - [21] (ضَعِیف)

وَعَنْ نَافِعٍ قَالَ: إِنَّ عَبْدَ الـلّٰهِ بْنَ عُمَرَ کَانَ یَرَى ابْنَهُ عُبَیْدَ الـلّٰهِ یَتَنَفَّلُ فِی السَّفَرِ فَلَا یُنْکِرُ عَلَیْهِ. رَوَاهُ مَالِکٌ([61]).

1353- (21) نافع س گوید: عبدالله بن عمر س، فرزندش عبیدالله س را در وقت سفر، در حال گزاردن نمازهای نفل می‌دید و بر وی ایراد نمی‌گرفت.

[این حدیث را مالک روایت کرده است].




[1]- بخاری 2/569 ح 1089؛ مسلم 1/480 ح (11-690)؛ ابوداود 2/8 ح 1202؛ ترمذی 2/431 ح 546؛ نسایی 1/235 ح 469؛ و دارمی 1/424 ح 1507.

[2]- بخاری 2/563 ح 1083؛ و مسلم 1/483 ح (20-696).

[3]- روزهای یازدهم، دوازدهم و سیزدهم ذی حجه که حاجیان در منا باید حضور داشته باشند را ایام تشریق گفته‌اند.

[4]- عیثومه به معنای کندر و اسپنج است.

[5]- فاسی المکی، همان، ج 1، صص 427 و 428؛ رفعت پاشا سیر تعمیر و توسعه مسجد خیف را دقیقاً ذکر کرده است. (همان، ج 1، صص 324 و 325).

[6]- مسلم 1/478 ح (4-686)؛ ابوداود 2-7 ح 1199؛ ترمذی 5/227 ح 3034؛ ابن ماجه 1/339 ح 1065؛ دارمی 1/423 ح 1505؛ و مسند احمد 1/25.

[7]- بخاری 2/561 ح 10841؛ مسلم 1/480 ح (15-693)؛ ابوداود 2/26 ح 1223؛ ترمذی 2/431 ح 548؛ و نسایی 3/121 ح 1452.

[8]- بخاری 2/561 ح 1080.

[9]- بخاری 2/577 ح 1101؛ ابوداود 2/20 ح 1223؛ نسایی 3/123 ح 1458؛ و ابن ماجه 1/340 ح 1071.

[10]- بخاری 2/579 ح 1107؛ مسلم 1/490 ح (52-706)؛ ابوداود 2/10 ح 1206؛ ترمذی 2/438 ح 553؛ نسایی 1/85 ح 587؛ دارمی 1/426 ح 1515؛ و موطأ مالک 1/143 ح 2، «کتاب قصر الصلاة».

[11]-        و هو قول الحسن و النخعی. (فتح الباری: ج 2 ص 464).

[12]-        چنان‌که در روایت صحیح مسلم می‌خوانیم: عن ابن عباس - ب ا - «ان رسول الله ج جمع بین الصّلوة فی سفرة سافرها فی غزوة تبوک فجمع بین الظهر والعصر والمغرب والعشاء». (صحیح مسلم: ج 1 ص 246، کتاب صلوة المسافرین و قصرها، باب جواز الجمع بین الصلوتین فی السفر)

[13]-        سنن أبی داود: ج 1 ص 171، باب الجمع بین الصلوتین.

[14]-        صحیح بخاری: ج 1 ص 228، کتاب المناسک، باب متی یصلّی الفجر بجمع (ای مزدلفة)، صحیح مسلم ج 1 ص 417، کتاب الحج، باب استحباب زیادة التغلیس بصلوة الصبح یوم النحر بالمزدلفة و المبالغة فیه بعد تحقیق طلوع الفجر.

[15]-        شرح معانی الآثار: ج 1 ص 122، باب الجمع بین الصلوتین کیف هو.

[16]-        صحیح بخاری: ج 1 ص 149، ابواب تقصیر الصلوة، باب هل یوذّن أو یقیم اذا جمع بین المغرب و العشاء.

[17]-        سنن أبی داود: ج 1 ص 171، باب الجمع بین الصلوتین.

[18]-        سنن دارقطنی: ج 1 ص 393، کتاب الصلوة، باب الجمع بین الصلوتین فی السفر.

[19]-        صحیح مسلم: ج 1 ص 246، کتاب صلوة المسافرین و قصرها، باب جواز الجمع بین الصلوتین فی السفر.

[20]-        این روایت را امام دارقطنی نیز در کتاب سنن خود: ج 1 ص 395 در باب صفة الصلوة فی السفر و الجمع بین الصلوتین من غیر عذر و صفة الصلوة فی السفینة، روایت نموده و می‌فرمایند: «حنش هذا ابوعلی الرحبی متروک».

[21]-        امام محمد / می‌گوید: أخبرنا بذلک الثقات عن العلاء بن الحارث عن مکحول. (موطأ امام محمّد، باب الجمع بین الصلوتین فی السفر و المطر، ص 130، 129).

[22]-        و استحسن هذا القول القرطبی و امام الحرمین و جزم ابن الماجشون و الطحاوی و قواه ابن سید النّاس. (فتح الباری ج 2 ص 19، باب تأخیر الظهر و «الجامع الصحیح» العصر).

[23]-        فتح الملهم ج 4 ص 579، باب جواز الجمع بین الصلاتین للمسافر ط مکتبه دارالعلوم کراچی.

[24]-        صحیح مسلم: ج 1 ص 245، کتاب صلوة المسافرین و قصرها، باب جواز الجمع بین الصلوتین فی السفر.

[25]-        سنن ابی داود: ج 1 ص 177 سنن أبواب صلوة السفر، باب الجمع بین الصلوتین.

[26]-        أخبر بشدة مرضها وقرب موتها، یدل علیه ما رواه النسائی، قال: سألنا سالم بن عبدالله عن الصلوة فی السفر فقلنا أکان عبدالله یجمع بین شیء من الصّلوات فی السفر؟ فقال: لا الا بجمع ثم انتبه فقال: کانت عنده صفیة فارسلتْ إلیه انی فی آخر یوم من الدّنیا واوّل یوم من الاخرة فرکب وانا معه...

      (بذل المجهود: ج 2 ص 235، باب الجمع بین الصلوتین، ط سهارنپور)

[27]-        جامع الاصول: ج 5 ص 714، رقم 4037.

[28]-        سنن دارقطنی: ج 1 ص 391، باب الجمع بین الصلوتین فی السفر، رقم 8.

[29]-        همن مرجع ج 1 ص 393، باب الجمع بین الصلوتین فی السفر، رقم 17.

[30]-        همان مرجع ج 1 ص 394، باب الجمع بین الصلوتین فی السفر، رقم 21.

[31]-        صحیح مسلم ج 1 ج 245، کتاب صلوة المسافرین و قصرها، باب جواز الجمع بین الصلوتین فی السفر.

[32]-        صحیح بخاری: ج 1 ص 149، ابواب تقصیر الصلوة، باب هل یؤذن أو یقیم اذا جمع بین المغرب و العشاء.

[33]-        سنن أبی داود: ج 1 ص 171، باب الجمع بین الصلوتین.

[34]-        جامع الاصول: ج 5 ص 716 رقم 4037، در سنن دارقطنی: ج 1 ص 393، تحت باب الجمع بین الصلوتین نیز روایتی تقریباً با همین الفاظ مروی است.

[35]-        جامع ترمذی ج 1 ص 33، ابواب الطهارة باب فی المستحاضة انها تجمع بین الصلوتین بغسل واحد.

[36]-        سنن أبی داود: ج 1 ص 172، کتاب الصلوة، باب الجمع بین الصلوتین.

[37]-        سنن أبی داود: ج 1 ص 172، باب الجمع بین الصلوتین.

[38]-        مرقاة المفاتیح ج 3 ص 433، باب الصلوة السفر ط دارالفکر.

[39]-        فتح الباری ج 2 ص 479، باب إذا ارتحل بعدما زاغت الشمس صلی الظهر ثم رکب.

[40]-        اعلاء السنن ج 2 ص 97، باب عدم جواز الجمع بین الصلاتین جمعاً حقیقیاً.

[41]-        به نقل از «درس ترمذی»، ج 1 صص 567-576.

[42]- بخاری 2/489 ح 1000؛ مسلم 1/487 ح (39-700)؛ و ابوداود 2/21 ح 1224.

[43]- دارقطنی 2/189 ح 43، «باب القبلة للصائم».

[44]- ابوداود 2/23 ح 1229؛ و مسند احمد 4/430.

[45]- ترمذی 2/437 ح 552.

[46]- ابوداود 2/18 ح 1220؛ ترمذی 2/438 ح 553؛ نسایی 1/284 ح 586؛ و مسند احمد 5/241.

[47]- ابوداود 2/21 ح 1224؛ دارقطنی 1/396 ح 3، «باب صفة صلاة التطوّع فی السفر و استقبال القبلة عند الصلاة علی الدابّة».

[48]- ابوداود 2/22 ح 1228؛ ترمذی 2/182 ح 351؛ و مسند احمد 3/332.

[49]- بخاری 2/563 ح 1082؛ مسلم 1/482 ح (16-694)؛ نسایی 3/121 ح 1451؛ و دارمی 1/423 ح 1506.

[50]- بخاری 1/464 ح 350؛ مسلم 1/478 ح (1-685)؛ ابوداود 2/5 ح 1198؛ دارمی 1/424 ح 1509؛ موطأ مالک 1/146 ح 8، «کتاب قصر الصلاة».

[51]- مسلم 1/479 ح (6-687).

[52]- ابن ماجه 1/377 ح 1194.

[53]- موطأ مالک 1/148 ح 15، «کتاب قصر الصلاة فی السفر».

[54]-        پیامبر خدا ج و سپاه اسلام در سال هشتم هجری، هنگام فتح مکه از میان این کوه‌ها به داخل شهر وارد شدند.

[55]-        آل عمران: 96؛ «همانا نخستین خانه‌ای که برای مردم ساخته شد، خانه‌ای است که در بکه قرار داشته و مبارک و هدایتی برای جهانیان است.»

[56]-        زبیدی، تاج العروس، ج 7، ص 111؛ فاسی المکی، همان، ص 77؛ ابن ابی شیبه، المصنف فی الاحادیث و الآثار، ج 4، ص 357.

[57]-        ابن منظور، همان، ج 10، ص 491 ماده‌ی «مکک»؛ فاسی المکی، همان، ص 77.

[58]-        انعام: 92، «تا انذار و بیم دهی امّ القری و کسانی را که پیرامون آن هستند».

[59]-        نازعات: 30، «آنگاه زمین را از زیر گسترانید.».

[60]- ابوداود 2/19 ح1222؛ و ترمذی 2/435 ح 550.

[61]- موطأ مالک 1/150 ح 24، «کتاب قصر الصلاة».

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد