1401 - [1] (صَحِیح)
عَنْ أَنَسٍ: أَنَّ النَّبِیَّ ج کَانَ یُصَلِّی الْـجُمُعَةَ حِینَ تَمِیلُ الشَّمْسُ. رَوَاهُ البُخَارِیّ([1]).
1401- (1) انس بن مالک س گوید: رسول خدا ج نماز جمعه را پس از زوال آفتاب میگزاردند.
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
شرح: از دیدگاه جمهور علماء و صاحبنظران اسلامی، منظور حدیث بالا این است که پیامبر ج بعد از زوال خورشید، فوراً جمعه را میگزاردند؛ بنابر این، وقت جمعه و ظهر، یکی است.
از دیدگاه امام احمد بن حنبل و برخی از اهل ظاهر، گزاردن جمعه، قبل از زوال آفتاب جایز است؛ این دسته از علماء بر این باورند که وقت جمعه، از «ضحوة الکبری» (چاشت) آغاز میشود. دلیل آنان، حدیث معروف سهل بن سعد س است که میگوید: «ما کنّا نتغدّی فی عهد رسول الله ج ولا نقیل الا بعد الجمعة» (ترمذی و بخاری).
استدلال آنان، از کلمهی «غداء» است که در زبان عربی به غذایی گفته میشود که بعد از طلوع آفتاب تا قبل از زوال آفتاب صرف شود. طبق نظر این دسته از علماء، صحابه و یاران رسول خدا ج پس از تمام شدن نماز جمعه، «غداء» (صبحانه) میخوردند که لازم میآید، نماز جمعه قبل از زوال آفتاب تمام شده باشد.
در جواب این گروه از اندیشمندان اسلامی، گفته شده است که اگر چه در اصطلاح، «غداء» به غذای قبل از زوال اطلاق گردیده است؛ ولی اگر شخصی غذای ظهر را بعد از زوال صرف کند، به آن نیز میتوان «غداء» گفت و از نظر عرف، هیچ اشکالی ندارد. نظیر آن، حدیث پیامبر است که دربارهی «سحری» فرمودند: «هلمّوا الی الغداء المبارک» (نسایی).
از این حدیث، کسی نمیتواند جواز سحری را بعد از طلوع آفتاب استنباط کند. امام بخاری در پاسخ به امام احمد بن حنبل، حدیث عایشه ل را دلیل خویش قرار داده است؛ آنجا که عایشه ل میگوید: «و کانوا اذا راحوا الی الجمعة، راحوا فی هیئتهم» (بخاری).
در این حدیث، برای رفتن به نماز جمعه از کلمهی «رواح» استفاده شده است؛ و «رواح» رفتن بعد از ظهر و عصر را میگویند. یکی از دلایل عمده و قوی امام احمد بن حنبل، حدیث عبدالله بن سیدان سلمی س است که گفت:
«شهدتُ یوم الجمعة مع ابی بکر وکانت صلاته وخطبته قبل نصف النهار، ثم شهدتها مع عمر وکانت صلاته وخطبته الی ان اقول: انتصف النهار؛ ثم شهدتها مع عثمان فکانت صلاته وخطبته الی ان اقول: زال النهار. فما رأیتُ احداً عاب ذلک ولا انکره» (سنن دارقطنی و مصنّف ابن ابی شیبة).
در پاسخ به این روایت گفته شده است که اگر چه «نصف النهار» به یک لحظه اطلاق میگردد و مدّت آن بسیار اندک است، ولی از روی «توسّع»، به مدّت زمانی طولانی نیز اطلاق میگردد؛ حتّی که بعد از زوال را نیز «نصف النهار» میگویند؛ و هدف عبدالله بن سیدان س در این روایت، بیان ترتیب اوقات نماز آن بزرگواران بوده است؛ زیرا ابوبکر صدّیق س بعد از زوال، فوراً نماز جمعه را میخواند که بیننده گمان میکرد که هنوز «نصف النهار» نشده است. عمر فاروق س پس از زوال، با اندکی درنگ، نماز جمعه را میخواند که بیننده گمان میکرد که اکنون «نصفالنهار» متحقق شده است. عثمان س با تأخیر نماز جمعه را میخواند که شبههی «نصف النهار» دیگر وجود نداشت. نظیر این حدیث، در سنن نسایی نیز موجود است؛ آنجا که انس بن مالک س میگوید:
«کان النبیّ ج اذا نزل منزلاً لم یرتحل منه حتّی یصلّی الظهر. فقال رجلٌ: وان کانت بنصف النهار؟ قال: وان کان بنصف النهار» (نسایی، کتاب المواقیت، باب تعجیل الظهر فی السفر)؛ «رسول خدا ج هرگاه در مکانی فرود میآمدند، از آنجا نمیرفتند تا آن که نماز ظهر را میگزاردند. مردی گفت: اگر چه در وقت نصف النهار بود؟ انس س گفت: اگر چه در وقت نصفالنهار بود». پرواضح است که هیچکس قایل به این نیست که پیامبر ج به هنگام نصفالنهار یا قبل از آن، نماز ظهر را خوانده باشند؛ بلکه منظور آن، این است که پیامبر اکرم ج پس از زوال آفتاب، به قدری سریع نماز ظهر را برپا میداشتند که برخی در شک و تردید میافتادند که آیا هنوز نصفالنهار شده است یا خیر؟ از این رو، معنای حدیث عبدالله بن سیدان س نیز بدینگونه است.
1402 - [2] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)
وَعَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ قَالَ: مَا کُنَّا نُقِیلُ وَلَا نَتَغَدَّى إِلَّا بَعْدَ الْـجُمُعَة([2]).
1402- (2) سهل بن سعد س گوید: ما پیش از ظهر، استراحت نمیکردیم و صبحانه را نمیخوردیم، تا این که نماز جمعه را میخواندیم.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: «نقیل»: از قیلولة به معنای خوابیدن به وقت ظهر است.
«نتغدّی»: از «غداة» به معنای صبحانه است؛ یعنی پیش از ظهر، استراحت نمیکردیم و صبحانه را هم نمیخوردیم.
به هر حال، از دو حدیث بالا، معلوم میگردد که وقت نماز ظهر، همان وقت نماز ظهر است.
1403 - [3] (صَحِیح)
وَعَنْ أَنَسٍ قَالَ: کَانَ النَّبِیُّ ج إِذَا اشْتَدَّ الْبَرْدُ بَکَّرَ بِالصَّلَاةِ وَإِذَا اشْتَدَّ الْـحَرُّ أَبْرَدَ بِالصَّلَاةِ. یَعْنِی الْـجُمُعَةَ. رَوَاهُ البُخَارِیّ([3]).
1403- (3) انس س گوید: رسول خدا ج در زمستان که هوا سخت سرد میشد، نماز جمعه را زود میگزاردند و در تابستان که هوا سخت گرم میشد، آن را تا وقت خنک شدن هوا به تأخیر میانداختند (و میفرمودند: «شدت گرما از حرارت جهنّم است»).
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
شرح: رسول خدا ج در مورد نماز ظهر نیز میفرمایند: «اذا اشتدّ الحرّ فابردوا بالصلاة» (بخاری و مسلم)؛ «هنگام شدت گرما در نیمهروز، (نماز) ظهر را تا وقت خنک شدن هوا به تأخیر بیاندازید (تا از شدت گرما کاسته شود)».
و بخاری در روایتی دیگر از ابوسعید خدری س روایت میکند که گفت: «اذا اشتدّ الحرّ فابردوا بالظهر فانّ شدّة الحرّ من فیح جهنّم؛ واشتکت النار الی ربّها فقالت: ربّ! اکل بعضی بعضاً فاذن لها بنفسین: نفس فی الشتاء ونفس فی الصیف؛ اشدّ ما تجدون من الحرّ واشدّ ما تجدون من الزمهریر»؛ «هنگام شدت گرما در نیمهروز، نماز ظهر را تا وقت خنک شدن هوا به تأخیر اندازید (تا از شدّت گرما کاسته شود؛) چون شدّت گرما برگرفته از شراره و زبانهی دوزخ است. آتش سوزان دوزخ در پیشگاه پروردگارش شکایت کرد و گله بگشاد و گفت: پروردگارا! پارهای از اجزایم، پارهی دیگر را خورد و نابود کرد! خداوند بلندمرتبه، نیز بدو اجازه داد تا دو نَفَس، یکی در تابستان و دیگری در زمستان بکشد. پس بیشترین گرمایی را که در تابستان احساس میکنید، برگرفته از همان نفسی است که دوزخ در تابستان کشیده و شدیدترین سرمایی را که در زمستان احساس میکنید، برگرفته از همان نفسی است که در زمستان کشیده است».
و در روایتی دیگر از بخاری چنین آمده است: «فاشدّ ما تجدون من الحرّ فمن سمومها واشدّ ما تجدون من البرد فمن زمهریرها»؛ «بیشترین گرما را که در وقت نیمهروز ایام تابستان احساس میکنید، برگرفته از شعله و لهب خالص و زبانه و شرارهی سوزان آتش است و شدیدترین سرمایی را که در وقت نیمه روز موسم زمستان احساس مینمایید، برگرفته از شدّت و سوز سرمای دوزخ است».
و در حقیقت، در جهانی که ما زندگی میکنیم، خداوند بلندمرتبه مسبّبات را به اسباب و معلولها را به علتها وابسته نموده است و خود همین سببها و علتها نیز یا ظاهریاند که در خور فهم و درک انسان هستند و یا باطنی و پیچیدهاند که از حوزهی درک و فهم انسان بیرون است و به واسطهی وحی و کتاب و پیامبران الهی، از حقایق آنها باخبر میشوند.
حدیث: «فإنَّ شدة الحرِّ من فیح جهنَّم» (شدت گرما از حرارت دوزخ است) نیز از این قبیل میباشد که از حوزهی احساس و ادراک و فهم ما انسانهای عاجز و ضعیف خارج است و فقط انبیاء هستند که در پرتو اوامر و فرامین و تعالیم و آموزههای الهی، بدانها اشاره میکنند و ما را مطلع میسازند. و در حقیقت طبق این حدیث، در عالم باطن و غیب، رابطهی شدت گرما با آتش دوزخ است، همانگونه که در این عالم، طبق فهم و درک ما، گرمای ظاهری تابستان گرفته از حرارت و اشعهی زرین آفتاب است، و نباید از ذهن دور داشت که میتوان برای یک معلول چند علت آورد، و در واقع کانون و سرچشمهی هر راحتی و لذتی، و هر آسایش و بهرهای، بهشت برین خدای ﻷ است و منبع و کانون هرگونه مصیبت و بدبختی، و چالش و دغدغه و ناآرامی و نابسامانی، دوزخ است. از اینرو در این عالم هرگونه آسایش و لذتی و یا هرگونه مصیبت و چالشی که وجود دارد، تنها شمّهای از خزانههای نامحدود همان عالم باطنی و غیبی است و با آن کانون و منبع نسبت و رابطهای دارد.
و از اینرو چون شدت گرما به دوزخ نسبت دارد، و سردی و خنکی هوا با وزش نسیمهای رحمت و کرم الهی رابطه دارد. پیامبر ج از مسلمانان میخواهد تا هنگام شدت گرما در نیمه روز، نماز ظهر را تا وقت خنکشدن هوا به تأخیر بیاندازند تا از شدت گرما کاسته شود.
این بود آنچه در حدیث آمده است، و لیکن ما از کُنه و ماهیت و کیفیت و چگونگی دم و بازدم و حرارت و سوز و سرمای شدید دوزخ چیزی نمیدانیم و مربوط به عالم غیب است.
آری! چیزی که از کنیه و ماهیت آن و شیوهها و تفاصیل آن نمیدانیم لیکن بدان یقین و ایمان داریم و آنچه در وحی آمده و وحی بدان خبر داده، میپذیریم و دقایق و حقایق و تفاصیل آن را به خدا واگذار مینمائیم و دوست نداریم که ندانسته و رجماًبالغیب از آن چیزی بگوئیم.
1404 - [4] (صَحِیح)
وَعَنِ السَّائِبِ بْنِ یَزِیدَ قَالَ: کَانَ النِّدَاءُ یَوْمَ الْـجُمُعَةِ أَوَّلُهُ إِذَا جَلَسَ الْإِمَامُ عَلَى الْمِنْبَرِ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ الـلّٰهِ ج وَأَبِی بَکْرٍ وَعُمَرَ فَلَمَّا کَانَ عُثْمَانُ وَکَثُرَ النَّاسُ زَادَ النِّدَاءَ الثَّالِثَ عَلَى الزَّوْرَاء. رَوَاهُ البُخَارِیّ([4]).
1404- (4) سائب بن یزید س گوید: در روزگار رسول خدا ج، ابوبکر صدّیق س و عمر فاروق س، اذان جمعه، همان اذان اول بود که جلو منبر گفته میشد؛ آن هم وقتی که امام برای ایراد خطبه، بر فراز منبر میرفت. امّا در روزگار خلافت عثمان بن عفّان س، وقتی جمعیت زیاد شد، اذان سوّم را بر فراز «زوراء» اضافه نمود.
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
شرح: «زوراء»: منزلی در بازار مدینهی منوره بود که مؤذنان، بر فراز آن میایستادند و اذان میگفتند.
و مراد از «نداء ثالث» (اذان سوم) همان اذان اوّل، یا اذان قبل از اذان خطبه میباشد. در این باره که این اذان در روزگار پیامبر خدا ج وجود نداشته است، همهی علماء و صاحبنظران اسلامی، اتفاقنظر دارند؛ امّا دربارهی این که چه کسی آن را آغاز کرده است؟ اختلافنظر وجود دارد.
حافظ ابن حجر عسقلانی به نقل از تفسیر جویبر مینویسد: عمر بن خطاب س آن را آغاز کرد. به دلیل: «عن معاذ انّ عمر س امر مؤذنَین ان یؤذّنا للناس الجمعة خارجاً من المسجد حتی یسمع الناس وامر ان یؤذن بین یدیه کما کان فی عهد النبیّ ج وابی بکر؛ ثم قال عمر: نحن ابتدعناه لکثرة المسلمین» (فتح الباری ج 2 صص 328 و 327؛ باب «الاذان یوم الجمعة»؛ و عمدة القاری، باب الاذان یوم الجمعة، ج 6 ص 211)؛ «معاذ س گوید: عمر بن دو مؤذن فرمان داد تا خارج از مسجد برای آگاهی مردم نسبت به نماز جمعه، اذان بگویند تا مردم آن را بشنوند؛ و همچنین فرمان داد تا مؤذنی در جلو روی او - بسان روزگار پیامبر خدا ج و ابوبکر س - اذان بگوید. آنگاه عمر به خطاب س گفت: به خاطر زیاد شدن جمعیت مردم، آن را قرار دادیم».
البته خود حافظ ابن حجر، این روایت را منقطع قرار داده است.
برخی از علماء و صاحبنظران اسلامی، آغاز آن را به حجّاج بن یوسف و زیاد نسبت دادهاند؛ از این رو، فاکهانی گفته است که نخستین کسیکه اذان اول را در مکه ایجاد کرد، حجاج بود و اولین فردی که آن را در بصره قرار داد، زیاد بود. (فتح الباری، باب الاذان یوم الجمعة، ج 2 ص 327؛ و عمدة القاری، باب «الاذان یوم الجمعة» ج 6 ص 211).
امّا بیشتر روایات، بیانگر این حقیقتند که آغاز اذان اول، توسط عثمان بن عفّان س صورت گرفته است؛ همچنان که از حدیث بالا، نیز معلوم گشت که آغاز این اذان، توسط عثمان بن عفّان س صورت گرفته است. البته این عمل عثمان بن عفّان س بدعت گفته نمیشود؛ زیرا اجتهاد خلیفهی راشد بوده است که به وسیلهی اجماع و سکوت صحابه، تأیید شده است. علامه شاطبی در «الاعتصام» (ج 1 ص 62) مینویسد:
«هیچ عملی از اعمال خلفای راشد، بدعت نیست؛ هر چند دربارهی آن نصی در قرآن و سنّت وجود نداشته باشد؛ و همانطور که پیامبر اکرم ج نسبت به پیروی و اتّباع از سنّت خویش دستور داده است، پیروی از خلفای راشد را نیز واجب قرار داده است.»
عرباض بن ساریة س گوید: «صلّی بنا رسول الله ج ذات یوم، ثم أقبل علینا بوجهه فوعظنا موعظة بلیغة، ذرفت منها العیون، ووجلت منها القلوب. فقال رجل: یا رسول الله! کأن هذه موعظة مودع فأوصنا، قال: أوصیکم بتقوى الله، والسمع والطاعة، وإن کان عبدا حبشیاً، فإنه من یعش منکم بعدی فسیرى اختلافاً کثیراً؛ فعلیکم بسنتی وسنة الخلفاء الراشدین المهدیین، تمسکوا بها وعضوا علیها بالنواجذ، وإیاکم ومحدثات الأمور؛ فإن کل محدثة بدعة، وکل بدعة ضلالة». رواه أحمد وأبو داود والترمذی وابن ماجه إلا أنهما لم یذکرا الصلاة([5]).
عرباض بن ساریة س گوید: روزی پیامبر خدا ج با ما نماز خواند و پس از اقامهی نماز، متوجهی ما شد و ما را موعظهای کرد که دلها ازآن به هراس و دهشت افتادند و چشمها به گریه درآمدند.
گفتیم: ای رسولخدا ج! گویی این موعظهی خداحافظی است، پس ما را توصیهای کنید.
آنگاه فرمود: شما را به تقوا و ترس از خدا و شنیدن و فرمانبردن توصیه میکنم هر چند که بردهای حبشی بر شما امارت و فرمانروایی براند.
بیتردید، از شما هرکس که عمری دراز بکند و زنده بماند، بزودی ناظر اختلافات زیادی (در میان مسلمانان) خواهد گشت. بنابراین در چنین وقتی به راه و روش من و سبک و منش خلفای راشدین (ابوبکر، عمر، عثمان وعلی>)، آن بزرگمردان هدایت یافته و هدایتگر، تمسک جوئید. و با چنگ و دندان آنرا بگیرید و حفظ کنید و از ایجاد امور نوساخته و نوپیدا در دین به شدّت بر حذر باشید.
چون ایجاد هر امر نوساختهای در دین، بدعت و هر بدعتی، ضلالت و گمراهی است. (و هر ضلالتی به آتش دوزخ منتهی میگردد).
[این حدیث را احمد و ابوداود روایت کردهاند. و ترمذی و ابن ماجه نیز این حدیث را بدون «صلّی بِنا رسول الله ذات یوم» روایت کردهاند].
این حدیث گویای این حقیقت است که وجود سنّت پیامبر ج و سنّت خلفای راشدین> و صحابهی بزرگوار رسولخدا ج، برای امّت محمّدی، تنها عامل صلاح و رشد و ترقی و پیشرفت و تکامل و تعالی ایمانی، اخلاقی، عرفانی در عرصههای مختلف زندگی است.
در این حدیث، پیامبر ج در زمان بروزاختلافات و مجادلهها، امتش را به متابعت از سنّت خویش و سنّت خلفای راشدین توصیه کرده است و با لهجهای پر از تأکید و اصرار، و هرگونه توجیه و تفسیر منفی را نسبت به سنّت خلفای راشدین برطرف میسازد.
چرا که درحقیقت همانها بودند که ایمانشان ملاک سنجش ایمان ماست:
﴿فَإِنۡ ءَامَنُواْ بِمِثۡلِ مَآ ءَامَنتُم بِهِۦ فَقَدِ ٱهۡتَدَواْ...﴾ [البقرة: 137]
«اگر آنان ایمان بیاورند، همچنان که شما ایمان آوردهاید، و بدان چیزهایی که شما ایمان دارید، ایشان نیز ایمان داشته باشند، بیگمان(به راه درست خدایی) رهنمود گشتهاند..»
پس گفتهها، وکردهها و رهنمودهایشان نیز برای ما در حل مشکلات فرهنگی واجتماعی و نظامی واقتصادی وسیاسی و عبادی، قابل استناد و استدلال و تقلید میباشد.
و همانها بودند که رسولخدا ج آنها را در حدّ الگو و مقتدا برای آیندگان قرار داد و دنبالهروی از سنّت خویش و سنت آنها را تنها راه نجات ممکن از غرقشدن در گردابهای ذلالت و گمراهی، فلاکت و بدبختی، و افکار و اعمال پوسیده و نکبتبار، معرفی نمود.
چرا که پیروی از آنها، یکی از مهمترین و بهترین و مطمئنترین راهها برای دستیابی به گنجینهی تعلیمات اسلامی، اوامر و فرامین الهی و تعالیم آموزههای نبوی در عرصههای مختلف زندگی، اعم از حیات فردی و اجتماعی، مادی و معنوی، دنیوی و اخروی، سیاسی و نظامی، فرهنگی و اقتصادی، عبادی و خانوادگی و... میباشد.
و خلفای راشدین ودیگر صحابه>، و علم و ایمانشان تار و پود دین مبین اسلام به شمار میآید، چرا که تصور دین بدون توجه به سنّت و علم آنها، ممکن نیست، چرا که آنها قدم بر شاهراهی گذاشتهاند که قدم رسولخدا ج برآن راه قرار داشت وآنها عالیترین و بهترین واسطههایی هستند که میتوان به کمک آنها، به گنجینهی معارف و علوم قرآنی و نبوی و شرعی دست یافت و مسیر اصلی را از مسیر انحرافی باز شناخت.
برای جلوگیری از اطالهی کلام، بذکر همین سخن از حسن بصری اکتفا مینمائیم. وی پیرامون یاران رسولخدا ج میفرماید: «یاران محمد ج در میان امت محمدی، دارای پاکترین و صافترین قلب و عمیق و ژرفترین علم و دانش وکمترین تکلف و تصنّع بودند».
آنها مردمانی بودند که از سوی خدا برای مصاحبت و همراهی و همنشینی پیامبر ج انتخاب و گزینش شده بودند. پسای مسلمانان! اخلاق و خلق و خوی خویش را با اخلاق و صفات و ویژگیها و سنن آنها همانند سازید. به خدای کعبه سوگند! آنها برشاهراه راست و صراط مستقیم والهی و نبوی بودند([6]).
1405 - [5] (صَحِیح)
وَعَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ قَالَ: کَانَتْ لِلنَّبِیِّ ج خُطْبَتَانِ یَجْلِسُ بَیْنَهُمَا یقْرَأ الْقُرْآن وَیذکر النَّاس فَکَانَت صلَاته قصدا وخطبته قصدا. رَوَاهُ مُسلم([7]).
1405- (5) جابر بن سمرة س گوید: رسول خدا ج در نماز جمعه، دو خطبه ایراد میفرمودند و میان هردو خطبه، اندکی مینشستند.
آن حضرت ج در خطبهی جمعه، آیاتی از قرآن را تلاوت میکردند و مردم را پند و اندرز میدادند و به طور کلّی، نماز و خطبهی آن حضرت ج، میانه (نه بسیار طولانی و نه بسیار کوتاه) بود.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «کانت للنبیّ ج خطبتان یجلس بینهمـا»: از دیدگاه امام ابوحنیفه، هردو خطبه و نشستن بین آنها، سنّت است؛ و از آنجایی که امام شافعی هردو خطبه را فرض میداند، نشستن میان آن دو را نیز فرض میداند.
دیدگاه امام مالک، امام اوزاعی، امام اسحاق، ابوثور و ابن مذر، مطابق امام ابوحنیفه است.
روایتی از امام احمد بن حنبل نیز مطابق با دیدگاه جمهور علماء و صاحبنظران فقهی، نقل گردیده است. جمهور، از مطلق بودن آیهی ﴿...فَٱسۡعَوۡاْ إِلَىٰ ذِکۡرِ ٱللَّهِ...﴾ [الجمعة: 9] استدلال میکنند و میگویند: خطبهای که برای نماز جمعه شرط قرار داده شده است با مطلق ذکر خدا ادا میگردد؛ و فرقی نمیکند که به چه لفظی باشد.
از دیدگاه امام ابوحنیفه، کوتاه یا طولانی بودن خطبه، فرقی ندارد؛ امّا از نظرگاه امام ابویوسف و امام محمد، خطبه باید چنان ذکر طویلی باشد که در عرف، به او خطبه گفته شود.
و شافعیها نیز از مواظبت بدون ترک آن حضرت ج استدلال میکنند.
به هر حال، خواندن دو خطبه قبل از نماز جمعه سنّت است، همانگونه، ایستادن خطیب به هنگام ایراد خطبه نیز سنّت میباشد.
خطیب باید صدای خود را چنان بلند کند که مردم صدای او را بشنوند تا محتوای خطبه به گوشی همگان برسد. به هنگام ایراد خطبه، باید خاموش بود و به سخنان خطیب گوش فرا داد و روبهروی خطیب نشست.
شایسته است خطیب، مردی فصیح و بیلغ و آگاه به اوضاع و احوال مسلمانان و باخبر از مصالح جامعهی اسلامی، شجاع، صریحاللهجة و قاطع در اظهار حق باشد؛ اینطور که اعمال و رفتارش، سبب تأثیر و نفوذ کلامش گردد و زندگی او، مردم را به یاد خدا بیاندازد.
شایسته است پاکیزهترین لباس را به تن کند و خود را خوشبو و معطّر نماید و با وقار و سکینه گام بردارد و هنگامی که بر فراز منبر جای گرفت، روبهروی آنان بایستد و بر شمشیر یا عصا تکیه کند؛ نخست بر منبر بنشیند تا اذان تمام شود؛ و بعد از فراغت از اذان، شروع به خطبه کند.
محتوای خطبه، نخست حمد خداوند و درود بر پیامبر اکرم ج است؛ سپس مردم را به تقوای الهی توصیه کند و یکی از سورههای کوتاه قرآن را بخواند و این امر را در هردو خطبه رعایت کند؛ و در خطبهی دوم بعد از درود بر پیامبر اکرم ج، برای صحابه و یاران جان بر کف پیامبر ج و برای تمامی مردان و زنان مؤمن دعا کند و استغفار نماید.
و شایسته است که در ضمن خطبه، مسایل مهمی که با دین و دنیای مسلمانان ارتباط دارد، مطرح کند و آنچه مورد نیاز مسلمانان د رداخل و خارج کشورهای اسلامی و در داخل و خارج آن منطقه میباشد، مورد بحث قرار دهد؛ و مسایل سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و دینی را با در نظر گرفتن اولویتها مطرح نماید؛ به مردم آگاهی بخشد و آنها را از توطئههای دشمنان با خبر سازد؛ برنامههای کوتاه مدت و دراز مدت برای حفظ جامعهی اسلامی و خنثی کردن نقشههای مخالفان را به آنها گوشزد کند.
خلاصه، خطیب باید بسیار هوشیار و بیدار و اهل فکر و مطالعه در مسایل اسلامی باشد و از موقعیت این مراسم بزرگ، حداکثر استفاده را برای پیشبرد اهداف اسلام و مسلمانان بنماید.
«فکانت صلاته قصداً وخطبته قصداً»:
از این بخش از حدیث، معلوم میگردد که سنّت است خطبهی نماز جمعه، طولانی نباشد، بلکه مختصر بوده و با سورهای از سورههای «طوال مفصّل» (از سورهی حجرات تا سورهی بروج) برابر باشد؛ و اگر بیشتر از آن شد، مکروه است. عمار بن یاسر س گوید: پیامبر خدا ج فرمودند: «انّ طول صلاة الرجل وقصر خطبته؛ مئنّة من فقهه فاطیلوا الصلاة واقصروا الخطبة وانّ من البیان لسحراً» (مسلم)؛ «طولانی بودن نماز خطیب و کوتاه بودن خطبهاش، نشانهای از فقیه بودن او است؛ پس نماز را طولانی و خطبه را کوتاه کنید و به راستی که برخی از سخنان، سحرآمیزند».
و جابر بن سمرة س نیز گوید: «کنتُ اُصلّی مع النبیّ ج الصلوات؛ فکانت صلاته قصداً وخطبته قصداً» (مسلم و ترمذی)؛ «نمازها را با پیامبر اکرم ج میخواندم؛ در نماز و خطبهاش، حد وسط را رعایت میکردند».
یعنی طولانی بودن نماز و مختصر بودن خطبه، نشانهی فقاهت و درایت شخص میباشد.
در اینجا، توجه خوانندگان محترم را به چند نکته جلب میکنم:
1- مبنای شریعت مقدّس اسلام بر آسانگیری و رفع عُسر و حَرَج و تشدید و سختگیری از بندگان است؛ و برای مسلمانان نیز مناسب است که پیوسته رعایت حدّ وسط و اعتدال میان افراط و تفریط، آن هم بر مبنای اصول و موازین اسلامی را سرلوحهی کار خود قرار دهند.
خداوند در آیات زیادی نیز به این موضوع اشاره کرده است، به عنوان مثال، در سوره مائده، درپایان آیه تیمم و طهارت میفرماید:
﴿مَا یُرِیدُ ٱللَّهُ لِیَجۡعَلَ عَلَیۡکُم مِّنۡ حَرَجٖ وَلَٰکِن یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمۡ وَلِیُتِمَّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَیۡکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَشۡکُرُونَ﴾ [المائدة: 6].
«خدا نمیخواهد بر شما سخت بگیرد، لیکن میخواهد شما را پاک و نعمتش را بر شما تمام گرداند، باشد که سپاس او بدارید».
و در سورهی بقره در پایان آیه روزه و مسائل آن از قبیل رخصت افطار برای بیمار و مسافر میفرماید:
﴿یُرِیدُ ٱللَّهُ بِکُمُ ٱلۡیُسۡرَ وَلَا یُرِیدُ بِکُمُ ٱلۡعُسۡرَ﴾ [البقرة: 185].
«خدا برای شما آسانی میخواهد و برای شما دشواری نمیخواهد».
و در پایان آیات محرّمات ازدواج، و بیان رخصتهای خداوند درآن از قبیل: جواز نکاح کنیزان مؤمن برای کسانی که از ازدواج زنان آزاد، ناتوان هستند میفرماید:
﴿یُرِیدُ ٱللَّهُ أَن یُخَفِّفَ عَنکُمۡۚ وَخُلِقَ ٱلۡإِنسَٰنُ ضَعِیفٗا٢٨﴾ [النساء: 28].
«خدا میخواهد تا بارتان را سبک گرداند و میداند انسان ناتوان آفریده شده است»
و نیز در پایان سوره حج به دنبال یک سلسله اوامر و نواهی میفرماید:
﴿هُوَ ٱجۡتَبَىٰکُمۡ وَمَا جَعَلَ عَلَیۡکُمۡ فِی ٱلدِّینِ مِنۡ﴾ [الحج: 78].
«خداست که شما را برای خود برگزیده و در دین بر شما سختی قرار نداده است».
پیامبر ج نیز میفرماید:
«یسّروا ولاتعسّروا وبشّروا ولا تُنفّروا». «آسان گیرید و سخت نگیرید و بشارت دهید و متنفر نگردانید».
2- علماء و دانشوران اسلامی و دعوتگران و مبلغان دینی و مربیان و اصلاحگران اجتماع بشری، باید در سخنرانی و اندرزدادن، به پیامبر ج و یاران او تأسی جویند. اگر واعظان و مرشدان ما میخواهند، مردم را در مجالس وعظ و ارشاد بنشانند و سخنانشان در دلهای آنها، بهتر نفوذ کند و بتوانند آنان را جذب نمایند، و حلاوت و شیرینی نشستن و گوشدادن در مجالس وعظ و ارشاد را به آنان بچشانند و آنان را از رفتن به مجالس و محافل لهو و لعب بازدارند، و شوق و رغبت آنان را به سوی بیانات خود جلب کنند، تا مجالس وعظ را بر محافل لهو و لعب، ترجیح دهند، راهی جز پیروی از سیرت پیامبر ج و روش یاران او ندارند. و در حقیقت بهترین و مؤثرترین پند و اندرز و موعظه و سخنرانی، آن است که واعظ و سخنور، اوضاع و شرایط و احوال مردم را در نظر بگیرد و مناسبترین وقت را انتخاب کند، تا سخنانش در دلهای مردم، بهتر نفوذ کند و بتواند آنان را به سوی اوامر و فرامین الهی جذب نماید و سوق دهد.
سخنران و واعظ، باید بسان دکتر و طبیب حاذق و ماهر باشد. پزشک حاذق پیوسته حال بیمار را در نظر میگیرد و به اندازهی نیاز، دارو برای او تجویز میکند و در مداوای او پا به پای مریض راه میرود تا اینکه بیمار دلتنگ نشود و از مصرف دارو، بیزار نگردد که معالجهاش دشوار و شفایش غیرممکن گردد. پس واعظ نیز باید وقتشناس، مردمشناس، مخاطبشناس و جامعهشناس باشد، تا به پیشرفتهای چشمگیر تبلیغی و ارشادی دست پیدا بکند.
3- ائمهی جمعه و جماعات باید رعایت حال بیماران، کارگران، ناتوانان، درماندگان و سالخوردگان را در نماز جماعت بکنند، و نباید نماز را آنقدر طولانی کنند که باعث مشقت و زحمت برای آنها شود.
امروز میبینیم که چگونه مادیات بر معنویات، خودمحوری بر دیگرمحوری و سودجویی بر اخلاق، چیره و غالب شده است، و چگونه وسوسههای گرایش به شر و موانع خیر، فراوان شدهاند؟ امروزه دینداری همچون نگهدارندهی اخگرآتش برافروخته بر کف دست است، آنجا که امواج و جریانات کفر از چهار طرف متوجهی انسان مؤمن میشوند و میخواهند که عقیده و فرهنگ را از ریشه قلع و قمع کنند و چنان ضربهای بر آن وارد سازند که توان برگشت را نداشته باشد، زندگانی شخص مسلمان در چنین جوامعی سخت پررنج و پیوسته در یک نبرد دایمی است.
از اینرو بر ائمهی مساجد لازم است که در حد توان نسبت به چنین کسانی آسانگیر باشند و به خاطر تشویق و ترغیب مردم نسبت به دین و ثابتقدم و استوارماندن آنان در مسیر دین، نماز و روزه، اوامر و فرامین الهی، تعالیم وآموزههای نبوی، و احکام و دستورات اسلامی، جنبهی رخصت را بیشتر از جنبهی عزیمت به آنان عرضه نمایند و همواره جانب تیسیر و تخفیف و سهولت و آسانی را بر جانب تشدید و تعسیر و سختگیری و عسر و حرج ترجیح دهند.
وقتی که شیوههای آسانگیری در زمان پیامبر ج و صحابه> اعمال و اجرا میشد، وضعیت عصر و زمان ما که مردم از دین روگردانند و نیاز مبرمی به سهولت وآسانگیری دارند، باید چگونه باشد؟
ما امروز از لحاظ ترویج و سهولت دینی و آسانگیری در مسائل، به مراتب از آنها نیازمندتریم البته این بدان معنا نیست که گردن نصوص شرعی را بشکنیم و با اکراه و تکلّف، مفاهیم واحکامی که امورات مردم را سهل وآسان نماید، از آن استخراج نمائیم، هرگز چنین نیست. زیرا منظور، آسانگیری وسهولتی است که با یک نصّ ثابت و محکم و یا با یک قاعدهی شرعی قطعی، در تعارض نباشد، بلکه باید آن آسانگیری در پرتو نصوص و قواعد شرعی و اهداف کلی اسلام قرار گیرد.
از اینرو چون مبنای شرع مقدس اسلام بر رفع عسر و حرج وسختگیری از بندگان است، پیامبر ج از کسانی که نماز را بر مردم طولانی میکردند، ایراد میگرفت. چنانکه به معاذ س ایراد گرفت و با عصبانیت فرمود:
«ای معاذ! مگر تو فتنهگری»؟
همچنین از «ابی بن کعب» س ایراد گرفت و چنان خشمگین شد که قبل از آن اینچنین خشمگین نشده بود و بدو فرمود:
«همانا برخی از شما باعث تنفر مردم میشوند، کسی که امام مردم شده باید نماز را سبک وکوتاه بخواند، زیرا پشت سرش پیرمرد و بیمار و ناتوان ایستادهاند، یا پشت سرش کسانی ایستادهاند که میخواهند به کارشان برسند».
پس درست نیست که یکی، مردم را پشت سرش نگه دارد وسورهی بقره را بخواند و در صورتی این درست است که تمام جماعت موافق باشند. پس در حالت عادی باید همگام با ضعفا وکارگران حرکت کرد و باید مراعات حال آنان را کرد.
4- آداب و سنّتهای خطبه، عبارتند از:
طهارت؛ خواندن خطبه بدون وضو، مکروه است؛ حتّی که از دیدگاه امام ابویوسف، ناجایز میباشد.
خطبه در حالت ایستاده خوانده شود؛ از این رو، نشسته خواندن خطبه، مکروه است.
امام به طرف مردم متوجه شود و در رو در روی آنان، خطبه ایراد نماید؛ و اگر به طرف قبله یا جانبی دیگر، خطبه خواند، مکروه است.
قبل از شروع خطبه؛ «اعوذ بالله من الشیطان الرجیم» را آهسته بخواند.
خطبه با آواز بلند خوانده شود تا مردم آن را بشنوند؛ از این رو، اگر چه با خواندن آهسته، فرض ادا میگردد، ولی چنین کاری مکروه است.
خطبه، کوتاه و مختصر باشد؛ البته موارد زیر در آن رعایت شود:
الف) با حمد و سپاس خدای، شروع شود.
ب) ثنا و تعریف خداوند در آن وجود داشته باشد.
ج) خواندن شهادتین.
د) درود بر پیامبر گرامی اسلام ج.
ه) کلمات وعظ و نصیحت.
و) تلاوت آیهای از قرآن.
ز) اندکی نشستن میان دو خطبه.
ح) خواندن حمد و ثنا و درود در خطبهی دوم.
ط) دعا برای همهی مسلمانان.
ی) مختصر بودن هردو خطبه به اندازهای که از سورههای «قصار مفصل» فراتر نرود.
خطبهی جمعه و عید، هردو باید به زبان عربی باشند؛ و خواندن آن به زبانی دیگر بدعت میباشد؛ زیرا خلاف خطبهی عربی از پیامبر گرامی اسلام ج ثابت نشده است؛ حتّی که اصحاب نیز فقط خطبه به زبان عربی میخواندند در حالی که بسیاری از آنان به زبانهای دیگر، تسلّط داشتند.
پس از خواندن خطبهی عربی و قبل از نماز جمعه، خواندن ترجمهی آن به زبان محلّی نیز بدعت به شمار میآید و باید از آن پرهیز کرد. البته خواندن ترجمهی آن بعد از نماز جایز و پسندیده میباشد؛ و بعد از خطبهی نماز عید، میتوان فوراً آن را ترجمه کرد؛ زیرا نماز قبل از خطبه خوانده شده است؛ البته بهتر آن است که به هنگام ترجمه، از منبر فاصله گرفته باشد تا امتیازی میان خطبهی عربی و خطبه به زبان محلّی قائل شده باشد.
از دیدگاه برخی از علماء و صاحبنظران فقهی، هر شهری که با جنگ و جهاد فتح شده باشد، مناسب است که امام به وقت ایراد خطبه، شمشیر، عصا و یا کمانی در دست داشته باشد؛ مانند شهر مقدس مکهی مکرمه؛ و هر شهری که به وسیلهی صلح فتح شده باشد، در آن، چنین عملی مستحب نیست؛ مانند شهر مدینهی منوره.
اما برخی از علماء، داشتن شمشیر یا عصا را به وقت ایراد خطبه، مطلقاً مکروه دانستهاند.
شافعیها و حنبلیها بر این باورند که سنّت است امام قبل از شروع خطبه، به مردم سلام کند، ولی از دیدگاه حنفیها و مالکیها، چنین چیزی سنّت نیست.
5- فرق میان خطبهی نماز جمعه و نمازهای عید:
همهی خطبهها - اعم از جمعه و عید و نکاح و غیره - در یک نکته با هم مشترکند؛ و آن، این است که زمانی که خطیب در حال خواندن خطبه است، همه باید سکوت اختیار کرده و به خطبه گوش فرادهند و ذکر و تسبیح و سلام و درود در وقت خطبه ناجایز است؛ اما در چند مورد با یکدیگر تفاوت دارند:
الف) خطبه در نمازهای عید، سنّت است، در حالی که در نماز جمعه شرط است.
ب) خطبه در نمازهای عید، بعد از نماز است، در حالی که در نماز جمعه، قبل از نماز است.از این رو اگر خطیب، به هیچ عنوان در نمازهای عید، خطبه نخواند، نمازش درست است و به خاطر ترک سنّت گنهکار میگردد؛ و همچنین اگر خطبه را قبل از نماز عید خواند، باز هم درست است و به خاطر ترک سنّت گنهکار میگردد و نیازی به اعادهی نماز و خطبه نیست.
6- ویژگیهای امام جمعه:
برخی از ویژگیهای امام جمعه را میتوان به شرح ذیل مطرح کرد:
الف) بنیهی علمی و اطلاعاتی.
مسجدها و پایگاه اطلاع رسانی نماز جمعه، محلّی است برای علمآموزی و بیداری اسلامی و یافتن راه و رسم زندگی پاک و شیوهی مسلمان زیستن و شناخت دشمنان اسلام و راه و رسم درست مبارزه با آنها. پس باید امام جمعهها، با اصول سادهی روانشناسی، آشنایی اجمالی داشته و علم و شناخت عمیق دینی و بنیهی علمی و اطلاعاتی را همگام با دانش و تمدّن روز و معرفتهای جاری زمان، پیش ببرند تا در سمینارها و محافل علمی و نمازهای روزانه و جمعه و با ایراد سخنرانیهای پربار علمی و متناسب با شرایط زمانی، بیشترین و درستترین دانش دینی و معارف لازمهی روز را به پای منبرهای خود ارایه دهند و با عمق بخشیدن به معارف دینی و ارزشهای انسانی و اخلاقی، هر جمعه را از جمعهی پیش، برای مردم سودمندتر و جذّابتر کنند تا تضمینی باشد برای حضور هر چه بیشتر مردم در مسجدها و نماز جمعه.
امام جمعه، مسئولیت آگاهیرسانی دینی و بصیرت سیاسی و اجتماعی را به عهده دارد؛ مردم هم نیازمند علم و شناخت دینی و دریافت تحلیل درست پدیدههای سیاسی و اجتماعی و مسایل روز دنیا هستند. پیروزی در امر گسترش شریعت اسلام و برآوردن نیازهای مردم، پویایی و تداوم دانش افزایی امام جمعه را خواهان است.
اگر امام جمعه در این کار سهلانگاری کند، فقر علمی را به وجود آورده و دلسردی مردم را سبب شده و برای مردم نیز غیر تحمل میشود.
پایگاه اطلاعرسانی مسجد و نماز جمعه، امام و خطیب مجرّب و کارآزمودهای را میخواهد که موضوع و محتوای سخنرانیهای خود را به راستی ساختاربندی کند و مردم را با زبان زمانهشان مورد خطاب قرار دهد. با لحن آموزشی و با قدرت حرف بزند؛ بدین وسیله، هم بیشترین آگاهی دینی را به مردم رسانده و هم بر اعتبار خود افزوده و هم همیشه مورد اعتماد مردم خواهد بود و مردم نیز به حرفهایش توجه خواهند کرد.
ب) مقبول بودن رفتار.
صلاحیت اخلاقی و مقبول بودن رفتار، نعمتهای ارزشمندی هستند که امامها و پیشنمازها و خطیبها میتوانند با پیروی عملی، فرهنگ رفتاری اسلام و رعایت همهی حدود و اصول انسانی آنها را دارا باشند؛ و مرتب نیز شایستگی رفتاری خود را افزایش دهند و با صفات عملی، مردم را جذب و قلبهایشان را متوجه شریعت و عمل به دستورات دین بنمایند.
مردمی که از پیشماز و امام جمعهی خویش راضی باشند؛ با او رابطهی دوستانه برقرار کرده و با آسودگی در مسجد حضور مییابند. پیشنمازی که سبب نارضایتی مردم شود، هم نمازشان را دچار اشکال شرعی کرده و هم لطف و صفای معنوی مسجد را کاهش داده است؛ دانشمندی میتواند رهبری و پیشنمازی جمعهی مردم را به عهده بگیرد که:
در اوج حساسیت و شجاعت دینی باشد.
خود را خدمتگزار مردم و یکی از آنها بداند.
دلسوز محرومان و مستضعفان باشد تا او را پناه واقعی خود برای حلّ مشکلات و برآوردن نیازهایشان بدانند.
از موضع بدهکار بودن با مردم، تعامل داشته باشد.
تمام مایحتاج خود را از راه حلال تهیه کند؛ و حتّی اجازه ندهد که فکر محبّت دنیا و شأن دنیوی و جاهطلبی و نام جویی و دیگر اغراض منفی که انسان را به فرومایگی میکشاند، در ذهنش خطور کند.
دانش و داناییاش، در کارهایش متجلّی گردد؛ تمام گفتار و رفتار و عملکردش، بر پایهی عقل و آگاهی صورت گیرد.
در گفتار و رفتار خود صادق باشد؛ زیرا صداقت، زینت فضایل و عامل پیدایش اعتماد و اطمینان و روحیهی خوشبینی است.
رعایت ادب و اخلاق، به مثابهی لباس سیار تمیز و زیبایی است که باید بر تن هر مسلمان به ویژه امام جمعه باشد و هیچ وقت - حتّی لحظهای - از آن لباس برهنه نشوند.
7- کیفیت بخشی به نماز جمعه.
در فرایند نماز جمعه، مردم باید امام جمعه را به چشم ارجمند و با احترام ویژه بنگرند و به گفتار و عملکردش مطمئن باشند و او را بر چراغ راه اسلام و محفلآرای پایگاه اطلاعرسانی دینی و عامل ارشاد و هدایت مردم بدانند؛ زیرا در طول تاریخ، امام جمعهها، نقش مهمی در حفظ و گسترش اسلام و تحوّل جوامع اسلامی داشتهاند و الگو و جهت دهندهی جنبشهای اسلامی بودهاند. این دانشمندان وظیفهدان و رسالتشناس، به مصداق «کونوا دُعاة للناس بغیر السنتکم» که درستترین قاعدهی گسترش اسلام است، مردم را ارشاد میکنند. این توجیهگران مهربان به خطرها و فراز ونشیبها واقفاند و درستترین و بیشترین علم و شناخت دینی را به مردم دادهاند و با تقدیم رهنمودها و روشهای عملی نبوی، آنها را به عمل به دستورات دینی ترغیب کردهاند و رهایی بخش آنان از سقوطشان در ورطهی نابودی هستند و در این راه از بلاها و مشکلات نمیهراسند؛ زیرا تنها رضا و خشنودی الهی و گسترش اسلام را میخواهند و بیشترین سود را برای خدمت به اسلام و مسلمانان میدانند نه چیزی دیگر.
در فرهنگ اسلام، به کیفیت کارها اهمیت بسیار داده شده است و در انجام هر کاری، توجه به کیفیت است نه کمیت آن. در مسجدها و در هر محفل علمی - که هدف، تعریف شریعت و معارف لازمهی روز و ارایهی رهنمودهای نبوی به مردم است - هر سخنران در سخنانش، بُعدی از ابعاد گستردهی شریعت را به صورتی منسجم بیان میکند به طوری که مردم بیشترین علم و آگاهی دینی را به دست آورند - اطلاعرسانی امامان مسجد و نماز جمعه، کاری سودمند و با کیفیت بالا خواهد بود. واقف نمودن مردم به اسلام و دادن بیشترین و درستترین علم و آگاهی به آنها، مهمترین بعد کیفیتبخشی به مراسم نماز است؛ هر چه آگاهیدهندگی و ثمرهی جلسهها بیشتر باشد، مشروعیت شرعی برگزاری آن جلسهها بیشتر میشود. تجمع هر چه بیشتر مردم در نمازهای روزانه و جمعه بر اعتماد مسلمانان متکی است. با واکاوی مسایل روز و چرایی زندگی توحیدی و تحلیل پدیدههای فرهنگی و سیاسی و اجتماعی و پاسخگویی به پرسشها، اعتماد و اطمینان مردم، افزایش مییابد و بیشتر به مسجدها هجوم میآورند؛ و برعکس! توقّع عموم مردم این است که اطلاعرسانی نماز جمعه، هر هفته بالاتر از هفتهی پیش، متنوعتر و جامعتر و جذّابتر شود؛ و به اذهان حق طلب و حقیقتجو و تنوّعطلب مردم، کامل توجه شود؛ و هر جمعه، رهنمودهایی به آنها تقدیم شود تا بتوانند زندگی طیبهی معنوی خود را با هما ن روش و کیفیتی که شریعت مقرّر کرده، سر و سامان دهند.
هر پایگاه اطلاعرسانی، هر جلسه و محفل دینی که بیشترین و درستترین علم و شناخت دینی را ارایه ندهد و به علایق و نیازهای مردم توجه نکند، آن جلسهها بر باطل اداره میشوند. در این دورهی جهانی شدن - که به وسیلهی پیشرفتهای فرایند تکنولوژی ارتباطات و وجود شبکههای فراوان ماهوارهای و اینترنتی، به راحتی میتوان در افکار و عقاید مردم دنیا اثر گذاشت - وظیفهی امامان جمعه و جماعات، به مراتب حسّاستر و سنگینتر شده است. عالمی بصیر و هوشمند و دانای روز، باید وظیفه و نقش خود را در شرایط مختلف دریابد و بداند چگونه و به چه نحو، شریعت اسلام را گسترش دهد و از بزرگی و شکوه اسلام در برابر دشمنانِ به کمین نشسته نگهداری کند.
به طور خلاصه، توجه آگاهانهی همیشگی به کیفیت بخشی نماز جمعه از راه افزایش ایراد سخنرانیهای پربار علمی و کاهش یکنواختی و سخنرانیهای سطحی و بیسر و ته، به منزلهی ابزاری برای افزایش احساس رضایتمندی مردم و انگیزه برای حضور همیشگی در مسجد و مراسم نماز جمعه خواهد بود. اطلاعرسانی اصول دینی و پند دهی و آگاه سازی، مهمترین کار امامان جمعه و جماعات در نمازهای جمعه و روزانه است؛ از این رو، باید نهایت سعی را به عمل آورند تا آگاهسازی و روشنگری دینی، با عطش و اشتیاق مردم همراه شود. این کار، کیفیت مراسم نماز جمعه را بالا میبرد و با توجه به رسالت و بینش جهانی اسلام و به برتری فرهنگ اسلام و پیشرفتهای فرهنگی و علمی و تکنولوژی و تحوّلات پرشتاب جهانی، کیفیت بخشی نماز جمعه، جلسههای سالانهی ختم بخاری و قرآن ماه مبارک رمضان و به ویژه ارتقای سطح آموزش و بالا بردن علمی مدارس دینی، کاری بسیار مهم و حتمی و موضوعی حیاتی است.
8- در فرایند انتخاب امام جمعهها، شایستهسالاری مطرح است نه وابسته سالاری.
رسول خدا ج در حدیثی میفرمایند: «اذا وسد الامر الی غیر اهله فانتظر الساعة»؛ «هرگاه کار به غیر اهل آن سپرده شود، در انتظار تباهی آن باشید».
و عبدالله بن عمرو بن عاص س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «ان الله لایقبض العلم انتزاعاً ینتزعه من العباد، ولکن یقبض العلم بقبض العلماء، حتى إذا لم یبق عالماً؛ اتخذ الناس رؤوساً جهالاً، فسئلوا فأفتوا بغیر علم، فضلوا وأضلوا». متفق علیه([8]).
عبدالله ابن عمرو بن العاص ـ ب ـ گوید: پیامبر ج فرمود: خداوندﻷ، علم و دانش و فرزانگی و حکمت را به این صورت که آن را از قلبهای بندگان بیرون آورد، از بین نمیبرد، بلکه علم و دانش را با از بین بردن علماء و فرزانگان حقیقی و راستین از بین میبرد، تا اینکه با مرگ علمای حقیقی، دیگر عالم و فرزانهی دینی باقی نمیماند، آنگاه مردم، افراد جاهل و نادان و بیخرد و خشک مغز را به عنوان رهبر و رئیس و حاکم و مفتی برگزینند و چون از آنان پیرامون احکام و مسائل شرعی، سؤال شود، ناآگاهانه و از روی جهل و بیخردی، فتوا دهند. در نتیجه، هم خود گمراه میشوند و هم موجبات گمراهی و ضلالت دیگران را فراهم میآورند.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
علماء و دانشمندان واقعی، و فرزانگان و فرهیختگان حقیقی، جانشینان بر حق پیامبران در رهنمون ساختن انسانها از ضلالت و گمراهی و شقاوت و بدبختی به سوی هدایت و سعادت و خوشبختی و کامیابی هستند.
علماء راستین، مشعلداران راستین هدایت، و امانتداران واقعی اوامر و فرامین الهی، و تعالیم و آموزههای نبوی و دستورات و احکام تابناک و تعالیبخش شرعیاند. آنها هستند که با فهم و درک وسیع، و عقل و خرد سرشار و فقاهت و درایت بالا، و بصیرت و فراست نافذ خویش، هم خویشتن را و هم بندگان خدا را از خطا در رأی و فساد فکری مصون میدارند و ظلمت و تاریکی بدعتها، خرافات، اوهام، چَرت و پَرتها و خُزعبلات شیطانی و نفسانی را به روشنایی سنّتها، حقائق، واقعیتها، و حکمتها، تبدیل میکنند.
آنها هستند که سینههایشان ظرف معارف و حقایق قرآنی و دلهایشان گنجینهی اسرار و رموز حکمتها و سنتهای نبوی هستندکه هم خود و هم دیگران را به شاهراه راست و درست شریعت محمدی ج رهنمون میسازند.
و آنها هستند که وجودشان برای یک جامعه، مایهی مباهات و افتخار، و باعث پیشرفت و ترقی و تکامل و تعالی ایمانی، اخلاقی، عرفانی، عبادی، سیاسی، فرهنگی، نظامی، اقتصادی و... میباشد. وکم بودنشان، باعث رکود و جمود، انحطاط و عقبماندگی و قهقراء و ارتجاع است.
آری! اگر چنین عالمانی بمیرند، که به حق طلایهداران عرصهی علم و دانش و پیشقراولان عرصهی فقاهت و حکمت و پیشگامان عرصهی اجتهاد و عمل و پیشآهنگان عرصهی دعوت و تبلیغ بودند، اگر چنین فرزانگانی از این دنیا بدرود گویند و جانشینی شایسته و بایسته نداشته باشند و کسانی جایگزین آنها شوند و صدرنشین مجالس شوند که شایستگی آن را ندارند، و افرادی بر کرسی افتاء و درس و تدریس نشینند که هیچ نسبتی با علم و دانش و حکمت و فرزانگی ندارند و کسانی به رتق و فتق امور دینی بپردازند که خود جرثومهی فساد و تباهیاند؛ آنگاه است که تاریکیهای بدعت، خرافه، اوهام و خزعبلات بر عقلها و دلها، مستولی میگردد و عوامل گمراهی و ضلالت، ظاهر میگردند، و علم حقیقی رخت بر میبندد و گمراهی همه جا را فرا میگیرد و ضلالت و تاریکی و دوران تاریک جاهلیت دوباره تکرار میشود و مردم دسته دسته در پرتگاه گمراهی و ضلالت و جهل و نادانی، سقوط میکنند.
پس اگر میخواهیم که از چنین مصیبت بزرگ و وحشتناک نجات یابیم، باید علماء و فرزانگان، به مسئلهی تعلیم و تعلم و دعوت و تبلیغ اهمیت دو چندان دهند و مردم را با اوامر و فرامین الهی و نبوی و شرعی آشنا بکنند و آنها را از حقائق و غوامض علوم و معارف اسلامی، سیراب کنند و بر مردم نیز لازم است تا به دنبال فراگیری نیازمندیهای دینی و علمی خویش برآیند و آنها را با جان و دل فرا گیرند و درک کنند و به خاطر بسپارند و به آنها جامهی عمل بپوشانند و در همه حال و در همه جا، آنها را نصبالعین و آویزهی گوش و سرلوحهی زندگی خویش قرار دهند و در انتشار و تبلیغ آن از هیچ وسیلهای دریغ نورزند. باشد که این کارها از افتادن در وادی جهل و نادانی، ضلالت و گمراهی، شقاوت و بدبختی و ذلت و خواری، جلوگیری کند.
1406 - [6] (صَحِیح)
وَعَنْ عَمَّارٍ قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ الـلّٰهِ ج یَقُولُ: «إِنَّ طُولَ صَلَاةِ الرَّجُلِ وَقِصَرَ خُطْبَتِهِ مَئِنَّةٌ مِنْ فِقْهِهِ فَأَطِیلُوا الصَّلَاة واقصروا الْـخطْبَة وَإِن من الْبَیَان سحرًا». رَوَاهُ مُسلم([9]).
1406- (6) عمّار بن یاسر س گوید: از رسول خدا ج شنیدم که میفرمودند: «بیگمان، طولانی بودن نماز خطیب و کوتاه بودن خطبهاش، نشانهای از فقیه بودن اوست؛ پس نماز را طولانی کنید و خطبه را کوتاه نمایید؛ و به راستی که برخی سخنان، سحرآمیزند».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: امام نووی میگوید: «مَئنّة» با فتحهی میم و کسرهی همزه و تشدید نون، به معنای «علامت و نشانه» است.
و روایت بالا به طور کامل چنین است:
«عن ابی وائل س قال: خطبنا عمّار س فاوجزو أبلغ؛ فلمّا نزل قلنا: یا ابا الیقظان! لقد ابلغت واوجزت؛ فلو کنت تنفّست؛ فقال: انّی سمعتُ رسول الله ج یقول: «انّ طول الصلاة الرجل وقصر خطبته مَئنّة من فقهه؛ فاطیلو الصلاة واقصروا الخطبة؛ وانّ من البیان سحراً» (مسلم ح 869).
«ابووائل س گوید: عمّار بن یاسر س برای ما مختصر و مفید سخنرانی کرد. پس هنگامی که (از منبر) پایین آمد، گفتیم: ای ابوالیقظان! (کنیت عمّار س) بسیار مختصر و مفید سخنرانی نمودی؛ امّا چقدر خوب بود اگر اندکی طولانیتر میکردی. عمّار بن یاسر س گفت: من شنیدم که رسول خدا ج فرمود: «همانا نماز طولانی شخص و سخنرانی کوتاهش، دلیل فقه و دانش وی است. پس نماز را طولانی کنید و کوتاه سخنرانی نمایید؛ همانا برخی از سخنرانیها، سحرآمیزند».
1407 - [7] (صَحِیح)
وَعَنْ جَابِرٍ قَالَ: کَانَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج إِذَا خَطَبَ احْمَرَّتْ عَیْنَاهُ وَعَلَا صَوْتُهُ وَاشْتَدَّ غَضَبُهُ حَتَّى کَأَنَّهُ مُنْذِرُ جَیش یقولک: «صَبَّحَکُمْ وَمَسَّاکُمْ» وَیَقُولُ: «بُعِثْتُ أَنَا وَالسَّاعَةُ کَهَاتَیْنِ». وَیَقْرُنُ بَیْنَ إِصْبَعَیْهِ السَّبَابَةِ وَالْوُسْطَى. رَوَاهُ مُسْلِمٌ([10]).
1407- (7) جابر س گوید: هنگامی که رسول خدا ج خطبه ایراد میکردند، چشمانشان قرمز و صدایشان بلند میشد و خشم و عصبانیتشان شدّت میگرفت تا جایی که انگار از آمدن لشکری هشدار میدهند و میگویند: دشمن، صبح و شام به شما حمله خواهند کرد و یورش خواهند برد».
و همچنین در خطبهشان میفرمودند: «من و قیامت، مانند این دو تا برانگیخته شدهایم»؛ و دو انگشت «سبّابه» و «وُسطی» را کنار هم قرار میدادند (و به ما نشان میدادند).
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: روایت بالا در صحیح مسلم، به طور کامل چنین آمده است:
«عن جابربن عبدالله س قال: کان رسول الله ج اذا خطب احمرّت عیناه وعلا صوته واشتدّ غضبه حتّی کانّه منذر جیش یقول: «صبّحکم ومسّاکم»؛ ویقول: «بُعثتُ انا والساعة کهاتین»؛ ویقرن بین اصبعیه: السبّابة والوسطی. ویقول: «امّا بعد؛ فانّ خیر الحدیث کتاب الله وخیر الهدی، هدی محمد س وشرّ الامور محدثاتها وکلّ بدعة ضلالة»؛ ثم یقول: «انا اولی بکلّ مؤمن من نفسه، من ترک مالاً فلاهله ومن ترک دَیناً او ضیاعاً فالیّ وعلیّ» (مسلم، ح 867).
«جابربن عبدالله س گوید: هنگامی که رسول خدا ج سخنرانی مینمود، چشمانش قرمز میشد، صدایش بلند میشد و خشم و غضبش شدّت میگرفت تا جایی که گویا از لشکری میترساند و میگوید: «صبح وشام به شما حمله خواهند کرد».
همچنین در سخنرانیاش میفرمود: «من و قیامت مانند این دو تا برانگیخته شدهایم»؛ و دو انگشت سبّابه و وسطی را کنار هم قرار میداد (و به ما نشان میداد. همچنین در سخنرانیاش) میفرمود: «امّا بعد؛ همانا بهترین سخن، کتاب خداست و بهترین رهنمود، رهنمود محمد ج است و بدترین امور، بدعت (نوآوری در دین) است و هر بدعت، گمراهی است». سپس میفرمود: «من از هر مؤمنی نسبت به خودش، اولویت بیشتری دارم؛ هرکس مالی از خود باقی گذاشت، به خانوادهاش تعلّق میگیرد؛ و هر کس، قرض یا فرزندانی از خود باقی گذاشت، بر من و به عهدهی من است».
«منذر جیش»: مانند بیمدهندهای که گروهی را از نزدیک شدن دشمن، بیم میدهد تا مبادا به صورت ناگهانی بر آنها یورش برند.
«صبّحکم ومسّاکم»: به زودی دشمن، صبح هنگام یا شب هنگام بر شما حملهور خواهد شد.
1408 - [8] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)
وَعَنْ یَعْلَى بْنِ أُمَیَّةَ قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ ج یَقْرَأُ عَلَى الْمِنْبَرِ: ﴿وَنَادَوۡاْ یَٰمَٰلِکُ لِیَقۡضِ عَلَیۡنَا رَبُّکَ﴾ [الزخرف: 77]([11]).
1408- (8) یعنلی بن امیة س گوید: از پیامبر اکرم ج شنیدم که بر فراز منبر، از آیهی 77 سورهی «زخرف» شروع کردند (و تا آخر سوره، که در مجموع 13 آیه میباشد ادامه دادند؛) آنجا که خداوند میفرماید: ﴿وَنَادَوۡاْ یَٰمَٰلِکُ لِیَقۡضِ عَلَیۡنَا رَبُّکَ...﴾ [الزخرف: 77]؛ «آنان فریاد میزنند: ای مالک! پروردگارت ما را بمیراند و نابودمان گرداند (تا بیش از این، رنج نبریم و از این عذاب دردناک، آسوده شویم)».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
1409 - [9] (صَحِیح)
وَعَنْ أُمِّ هِشَامٍ بِنْتِ حَارِثَةَ بْنِ النُّعْمَانِ قَالَتْ: مَا أَخَذْتُ ﴿قٓۚ وَٱلۡقُرۡءَانِ ٱلۡمَجِیدِ١﴾ [ق: 1]
إِلَّا عَنْ لِسَانِ رَسُولِ الـلّٰهِ ج یَقْرَؤُهَا کُلَّ جُمُعَةٍ عَلَى الْمِنْبَرِ إِذَا خطب النَّاس. رَوَاهُ مُسلم([12]).
1409- (9) امّ هشام دختر حارثة بن نعمان س گوید: من سورهی «ق» را فقط از زبان رسول خدا ج یاد گرفتهام؛ زیرا هر روز جمعه، هنگامی که آن حضرت ج برای مردم سخنرانی مینمودند و خطبه ایراد میفرمودند، بر فراز منبر، آن را تلاوت میکردند.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: این روایت در صحیح مسلم به طور کامل چنین آمده است:
«عن امّ هشام بنت حارثة بن النعمان س قالت: لقد کان تنّورنا و تنّور رسول الله ج واحداً سنتین او سنة و بعض سنة؛ و ما اخذتُ «ق و القران المجید» الا عن لسان رسول الله ج یقرؤها کل یوم جمعة علی المنبر اذا خطب الناس» (مسلم، ح 873).
«ام هشام دختر حارثة بن نعمان س گوید: دو سال یا یک سال واندی، تنور ما و تنور رسول خدا ج یکی بود. من سورهی «ق» را فقط از زبان رسول خدا ج یاد گرفتم؛ زیرا هر روز جمعه، هنگامی که آن حضرت ج برای مردم سخنرانی مینمود، بالای منبر آن را تلاوت میکرد».
1410 - [10] (صَحِیح)
وَعَنْ عَمْرِو بْنِ حُرَیْثٍ: أَنَّ النَّبِیَّ ج خَطَبَ وَعَلَیْهِ عِمَامَةٌ سَوْدَاءُ قَدْ أَرْخَى طَرَفَیْهَا بَیْنَ کَتِفَیْهِ یَوْمَ الْـجُمُعَةِ. رَوَاهُ مُسلم([13]).
1410- (10) عمرو بن حُریث س گوید: رسول خدا ج در روز جمعه خطبه ایراد فرمودند و حال آن که بر سر ایشان، عمامهای سیاه رنگ بود که هردو طرف آن را در میان دو شانهی خویش، آویخته کرده بودند.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «ارخی»: رها کرده بود؛ آویخته نموده بود.
«خطب»: در میان مردم به ایراد خطبه پرداخت؛ پند و اندرز و موعظه و نصیحت نمود. «خطابة»: وعظ و نصیحت کردن؛ خطبه خواندن؛ وعظ و سخنرانی برای گروهی از مردم.
خاطرنشان میشود که ایراد خطبهی پیامبر اکرم ج، در کنار دروازهی خانهی کعبه بوده است.
این روایت، در ترمذی به دو گونه آمده است:
1- «عن جعفر بن عمرو بن حریث، عن ابیه قال: رأیتُ علی رأس رسول الله ج عمامة سوداء»؛ «جعفربن عمرو بن حُریث س، از پدرش روایت میکند که وی گفت: بر سر مبارک رسول خدا ج عمامهای به رنگ سیاه دیدم».
2- «عن جعفربن عمرو بن حریث، عن ابیه، انّ النبیّ ج خطب الناس وعلیه عمامة سوداء»؛ «جعفر بن عمرو بن حریث س، از پدرش نقل میکند که وی گفت: پیامبر اکرم ج برای مردم خطبه ایراد فرمودند، در حالی که عمامهی سیاه بر سر داشتند».
به هر حال، گاهی اتفاق میافتاد که رسول خدا ج شملهی عمامهی خویش را بر روی دوشها و گاهی نیز میان شانهها آویزان میکرد و گاهی نیز زیر چانه (تحت الحنک) قرار میداد؛ و بیشتر، عمامهی سیاه رنگ و در زیر عمامه، کلاه میپوشید. از کلاههای بلند استفاده نمیکرد. به پوشیدن کلاه در زیر عمامه، پایبند بود و میفرمود: «فرق ما و مشرکان در این باره، این است که آنان عمامه بدون کلاه میپوشند و ما در زیر عمامه، کلاه قرار میدهیم» (ابوداود؛ کتاب اللباس).
1411 - [11] (صَحِیح)
وَعَنْ جَابِرٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج وَهُوَ یخْطب: «إِذَا جَاءَ أَحَدُکُمْ یَوْمَ الْـجُمُعَةِ وَالْإِمَامُ یَخْطُبُ فلیرکع رَکْعَتَیْنِ ولیتجوز فیهمَا». رَوَاهُ مُسلم([14]).
1411- (11) جابر س گوید: رسول خدا ج در حالی که خطبه ایراد میکردند، فرمودند: «هرگاه یکی از شما در روز جمعه (به مسجد جامع) آمد، در حالی که امام مشغول ایراد خطبه بود، باید دو رکعت نماز بگزارد و آنها را مختصر و کوتاه نماید».
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: در روایتی دیگر از مسلم، چنین آمده است:
«عن جابر س انّه قال: جاء سُلَیک الغطفانی یوم الجمعة ورسول الله ج قاعد علی المنبر؛ فقعد سُلیک قبل ان یُصلّی؛ فقال له النبیّ ج: ارکعت رکعتین؟ قال: لا، قال: قم فارکعهما» (مسلم، ح 875).
«جابربن عبدالله س گوید: روز جمعه، سُلیک غطفانی آمد در حالی که رسول خدا ج بر منبر نشسته بود (و خطبه میخواند). سلیک قبل از این که نماز بخواند، نشست؛ رسول خدا ج به او فرمود: «آیا دو رکعت نماز خواندهای»؟ سلیک گفت: خیر. رسول خدا ج فرمود: «بلند شو و دو رکعت نماز بخوان».
و در روایتی دیگر، در صحیح مسلم آمده است که رسول خدا ج فرمود: «ای سلیک! بلند شو و دو رکعت نماز بخوان و آنها را مختصر کن». سپس فرمود: «هرگاه یکی از شما در روز جمعه آمد در حالی که امام مشغول ایراد خطبه بود، دو رکعت نماز بخواند و آنها را مختصر نماید».
شافعیها و حنبلیها با توجه به این حدیث، بر این باورند که خواندن «تحیة المسجد» به هنگام خطبه، برای افراد تازهوارد، اشکالی ندارد؛ بلکه خواندن آن، مستحب و پسندیده نیز میباشد.
در مقابل این دیدگاه، امام ابوحنیفه، امام مالک و فقهاء و صاحبنظران دینی کوفه، بر این باورند که به وقت خطبه، هیچگونه نماز و سخنی، جایز نیست.دیدگاه جمهور صحابه و تابعان نیز همین است. دلایل و براهین جمهور، عبارتند از:
1- آیهی ﴿وَإِذَا قُرِئَ ٱلۡقُرۡءَانُ فَٱسۡتَمِعُواْ لَهُۥ وَأَنصِتُواْ لَعَلَّکُمۡ تُرۡحَمُونَ٢٠٤﴾ [الأعراف: 204] «هنگامی که قرآن خوانده میشود، گوش فرا دهید و خاموش باشید تا مشمول رحمت خدا شوید».
پیشتر بیان کردیم که نزول آیه، برای نماز بوده است؛ امّا خطبه را نیز شامل میشود؛ حتّی که شافعیها، آن را مخصوص خطبه میدانند.
2- ابوهریره س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «من قال یوم الجمعة والامام یخطب: انصت؛ فقد لغا» (ترمذی)؛ «هر کس در روز جمعه و به هنگام خواندن خطبه توسط امام، (به دوستش) بگوید: ساکت باش؛ به راستی سخن بیهودهای را گفته است».
پیامبر اکرم ج در این حدیث، از امر به معروف نیز منع فرمودند؛ در حالی که امر به معروف، فرض میباشد و «تحیة المسجد» مستحب است؛ بنابراین «تحیة المسجد» به طریق اَولی ممنوع است.
3- در مسند احمد بن حنبل، حدیثی از نبیشه هذلی س نقل شده است که از پیامبر ج چنین روایت میکند:
«انّ المسلم اذا اغتسل یوم الجمعة ثم اقبل الی المسجد، لایؤذی احداً؛ فان لم یجد الامام خرج، صلّی ما بدا له وان وجد الامام قد خرج، جلس فاستمع وانصت حتّی یقضی الامام جمعته».
در این حدیث، به صراحت بیان شده است که نماز تا زمانی جایز و مشروع است که امام، خطبه را آغاز نکرده باشد و هرگاه خطبه آغاز شد، باید از خواندن نماز پرهیز کرد و به خطبه گوش فرا دهد. علامه هیثمی در «مجمع الزوائد» پس از نقل این حدیث مینویسد: «رواه احمد و رجاله رجال الصحیح خلا شیخ احمد و هو ثقة» (ر.ک: مجمع الزوائد، باب حقوق الجمعة من الغسل و الطیب و نحو ذلک، ج 2 ص 171)؛ «امام احمد این حدیث را روایت کرده و رجال آن، صحیح میباشد به جز شیخ احمد که او نیز ثقه است».
4- در معجم طبرانی، از عبدالله بن عمر س نقل شده است که گفت: «سمعتُ رسول الله ج یقول: اذا دخل احدکم المسجد والامام علی المنبر فلا صلاة ولا کلام حتی یفرغ الامام» (مجمع الزوائد، باب فیمن یدخل المسجد و الامام یخطب، ج 2 ص 184)؛ «از رسول خدا ج شنیدم که میفرمود: «هرگاه یکی از شما وارد مسجد شد در حالی که امام بر فراز منبر (برای ایراد خطبه) بود، در آن صورت تا زمان فارغ شدن امام از خطبه، نه نماز درست است و نه سخن گفتن».
این حدیث، - اگر چه ضعیف است - ولی به وسیلهی قرینههای متعددی، تأیید شده است؛ اول این که: طبق حدیث مصنّف ابن ابی شیبه، عمل خود عبدالله بن عمر س، مطابق با این حدیث بوده است. آنجا که چنین روایت شده است: «عن ابن عباس وابن عمر، انهما کانا یکرهان الصلاة والکلام یوم الجمعة بعد خروج الامام»؛ «از ابن عباس س و ابن عمر س روایت شده است که آن دو، نمازگزاردن و سخن گفتن در روز جمعه، پس از خارج شدن امام به سوی منبر (برای ایراد خطبه) را ناپسند میدانستند».
و همچنین روایت شده است که: «عن ابن عمر انه کان یصلّی یوم الجمعة؛ فاذا خرج الامام لم یصلّ»؛ «از ابن عمر س روایت است که وی در روز جمعه، نماز میگزارد؛ و چون امام(برای ایراد خطبه) بیرون میشد، نماز را ترک میکرد» (مصنّف ابن ابی شیبة؛ باب «فی الکلام اذا صعد المنبر و خطب»).
دوّم این که: طبق اذعان و اعتراف علامه نووی (در شرح صحیح مسلم، ج 1 ص 287، فصل من دخل المسجد و الامام یخطب او خرج للخطبة فلیصلّ رکعتین)، دیدگاه عمر بن خطاب س، عثمان بن عفّان س و علی بن ابیطالب س بر این بوده است که بعد از شروع خطبه، نماز را ناجایز میدانستند؛ و نظر برخی دیگر از صحابه (مانند ابن عباس س و ابن عمر س) و تابعان (مانند سعید بن مسیب) نیز همین بوده است. و طبق قاعدهی مسلّم، اگر چنانچه حدیث ضعیف، «با تعامل، مورد تأیید قرار گرفته شده باشد» در آن صورت، آن حدیث قابل استدلال میباشد.
5- علاوه از حدیث جابر بن عبدالله س، هرگز از پیامبر اکرم ج ثابت نشده است که در حین خطبه، کسی را دستور به خواندن نماز دهند؛ به عنوان مثال: در حدیث «استسقاء»، چنین روایت شده است که مردی روستایی، در روز جمعه برای شکایت از قحطسالی، به نزد پیامبر اکرم ج آمد. هفتهی دیگر برای شکایت از سیل و آبگرفتگی آمد. برحسب اتفاق، در هردو مرحله، رسول خدا ج در حال خواندن خطبه بود؛ با وجود آن، به او دستور خواندن سنّت نداد. (صحیح بخاری؛ باب الاستسقاء فی المسجد الجامع، ج 1 ص 137).
در واقعهای دیگر، شخصی در دوران خطبه به مسجد آمد و جهت رفتن به صفهای اول، از سر و گردن مردم بالا میرفت؛ پیامبر اکرم ج او را دیدند و خطاب بدو فرمودند: «اجلس! فقد آذیت» (نسایی، باب النهی عن تخطیء رقاب الناس و الامام علی المنبر یوم الجمعة؛ و ابوداود؛ باب تخطّیء رقاب الناس یوم الجمعة)؛ «بنشین! به راستی که اسباب آزار و اذیت مردم را فراهم آوردی».
ابوداود در سنن خویش، داستان عبدالله بن مسعود س را بدین شرح، نقل کرده است: «عن جابر قال: لمّا استوی رسول الله ج یوم الجمعة قال: «اجلسوا». فسمع ذلک ابن مسعود س؛ فجلس علی باب المسجد. فراه رسول الله ج فقال: «تعال یا عبدالله بن مسعود» (ابوداود؛ باب الامام یکلّم الرجل فی خطبته، ج 1 ص 156).
«جابر بن عبدالله س گوید: چون در روز جمعه، پیامبر اکرم ج بر فراز منبر قرار گرفت، فرمود: «بنشینید». عبدالله بن مسعود س (در حال آمدن به مسجد بود که) صدای رسول خدا ج را (مبنی بر نشستن) شنید؛ از این رو، بیدرنگ بر دروازهی مسجد نشست. رسول خدا ج او را دید و فرمود: «ای ابن مسعود! جلو بیا».
در این حدیث نیز پیامبر اکرم ج به عبدالله بن مسعود س دستور خواندن نماز را نداد.
باری عثمان بن عفّان س، زمانی به مسجد وارد شد که عمر بن خطاب س در حال خواندن خطبه بود. عمر س او را به خاطر دیر آمدن و غسل نکردن تنبیه و سرزنش کرد؛ ولی دستور به خواندن سنّتها را نداد. (صحیح مسلم، باب «ما جاء فی الاغتسال یوم الجمعة»)
همهی این داستانها و واقعهها، دلیل بر این امر هستند که در زمان خطبه، نمازی مشروع نبوده است.
در پاسخ به حدیث جابر بن عبدالله س (حدیث شماره 1411) گفته شده است که این واقعه، مربوط به قبل از خطبه بوده است. تفصیل این واقعه در احادیث مختلفی آمده است؛ و ماجرا از این قرار بود که پیامبر اکرم ج در روز جمعهای، برای ایراد خطبه به منبر تشریف برد؛ ولی هنوز خطبه را آغاز نکرده بود که شخصی فقیر و مستمند به نام «سُلیک بن هدبة الغطفانی» با لباسهای کهنه و مندرس وارد مسجد شد. زمانی که پیامبر اکرم ج ظاهر فقیرانهی او را مشاهده کرد، مناسب دانست که او را دستور به خواندن نماز دهد تا همهی اصحاب او را ببینند و متوجه فقر و تنگدستی او شوند و بدو کمک نمایند؛ از این رو، تا زمانی که نماز سلیک س ادامه داشت، پیامبر ج همچنان ساکت نشسته بود و خطبه را شروع نکرد.
محمد بن قیس میگوید: «ان النبی ج حیث امره ان یصلّی الرکعتین امسک عن الخطبة» (مصنّف ابن ابی شیبة، باب، «فی الرجل یجیء یوم الجمعة والامام یخطب، یصلّی رکعتین»)؛ «وقتی پیامبر ج به سلیک فرمان داد تا دو رکعت نماز بگزارد، خود پیامبر ج از خطبه خواندن دست کشید».
و در آخر، رسول خدا ج صحابه را به صدقه دادن بر سلیک س تشویق و ترغیب کرد که آنان نیز، مبلغ قابل توجهی به او کمک کردند.
از سیاق و سباق این ماجرا، مشخص میگردد که این حدیث، فقط بیانگر این ماجرا و واقعهی خاص است و نمیتوان آن را در مقابل قواعد، به عنوان دلیل ذکر کرد.
دلیل عدم شروع خطبه به هنگام آمدن سلیک غطفانی س را امام مسلم در صحیح خویش با این الفاظ ذکر کرده است: «جاء سلیک الغطفانی یوم الجمعة و رسول الله ج قاعد علی المنبر» (مسلم، کتاب الجمعة، ج 1 ص 287)؛ «سلیک س در حالی در روز جمعه به مسجد آمد که رسول خدا ج بر روی منبر نشسته بود».
و این در حالی است که رسول خدا ج همیشه در حالت ایستاده، خطبه ایراد میکرد و نشستن ایشان، دلیل بر این است که هنوز خطبه شروع نشده بود.
دلیل این امر که سلیک غطفانی س وضع بسیار فقیرانهای داشت، در ترمذی آمده است؛ آنجا که ابوسعید خدری س گوید: «انّ رجلاً جاء یوم الجمعة فی هیئة بذّة»؛ «مردی در روز جمعه، با هیئتی فقیرانه به مسجد آمد».
و دلیل این امر که پیامبر ج تا زمان تمام شدن نماز سلیک س، خطبه را آغاز نکرد، در دارقطنی (در باب «فی الرکعتین اذا جاء الرجل و الامام یخطب) ذکر شده است.
نکتهی دیگر، این که استدلال از این واقعه برای «تحیة المسجد» مناسب نیست؛ زیرا از این فرمودهی پیامبر اکرم ج: «قم فارکع»، ظاهر است که سلیک س بعد از وارد شدن به مسجد، نشسته بود؛ تا جایی که در روایت صحیح مسلم چنین آمده است: «فقعد سلیک قبل ان یصلّی، فقال له النبی ج: ارکعت رکعتین؟ قال: لا. قال: قم فارکعهما». و پرواضح است که با نشستن، تحیة المسجد فوت میگردد.
همچنین در روایت ابن ماجه (باب ما جاء فیمن دخل المسجد و الامام یخطب) آمده است که پیامبر اکرم ج از وی پرسید «أصلّیت رکعتین قبل از تجیء»؛ «آیا پیش از آمدنت، دو رکعت نماز گزاردی»؟ وی در پاسخ گفت: «لا»؛ «خیر». آنگاه رسول خدا ج فرمود: «فصلّ رکعتین»؛ «پس دو رکعت نماز بگزار».
از این حدیث به خوبی مشخّص میشود که پیامبر اکرم ج دستور خواندن سنّتهای قبل از نماز را داده است نه نماز تحیة المسجد را!.
در هر صورت، داستان سلیک غطفانی س یک واقعهی خاصّ میباشد که استنباط حکم عمومی از آن، مبنی بر این که در حین ایراد خطبه، تحیة المسجد مستحب است، درست نیست؛ ضمن این که با توضیحات فوق، جواب حدیث سلیک غطفانی س نیز به طور کامل داده شده است.
و خلاصهی حدیث سلیک س بدین شرح است:
الف) مدت زمانی که سلیک غطفانی س نماز میخواند، پیامبر ج ساکت نشسته بودند. (همچنان که در روایت مصنّف ابن ابی شیبه و دارقطنی وارد شده است.) و این مدّت سکوت، شامل احکام و مقرّرات خطبه نمیشود.
ب) این ماجرا، مربوط به قبل از شروع خطبه میباشد. همچنان که در روایت مسلم آمده است: «جاء سلیک الغطفانی یوم الجمعة ورسول الله ج قاعد علی المنبر».
ج) هدف پیامبر ج متوجه کردن صحابه، به فقر و تنگدستی سلیک غطفانی س بود تا به او کمک کنند؛ و بهترین روش برای آن، همان بلند کردن برای نماز بود.
د) این واقعه، از قبیل واقعات «حال لاعموم لها» میباشد که نمیتوان از آن، در مقابل قواعد کلّی استنباط کرد.
ه) جوابی دیگر نیز برای ماجرای سلیک غطفانی س ذکر شده است؛ و آن این که: این ماجرا، در زمانی اتفاق افتاده است که هنوز «سخن گفتن در نماز» ممنوع نشده بود؛ و از آنجایی که خطبه در درجهی نماز قرار داشت، در آن نیز نماز و سخن گفتن، جایز بوده است.
ناگفته نماند که در این موضوع، شافعیها و حنبلیها، دلیل قوی دیگری نیز دارند؛ و آن، همان حدیث جابر بن عبدالله س میباشد که گفت: «اذا جاء احدکم یوم الجمعة والامام یخطب، فلیرکع رکعتین ولیتجوز فیها» (حدیث شماره 1411)؛ «هرگاه یکی از شما در روز جمعه (به مسجد جامع) آمد در حالی که امام مشغول ایراد خطبه بود، باید دو رکعت نماز بگزارد و آنها را مختصر و کوتاه نماید».
این حدیث، «قولی» میباشد و مخصوص واقعهی سلیک غطفانی نیز نمیباشد؛ بلکه دارای حکم عمومی و کلّی است.
برخی از علماء و صاحبنظران اسلامی، در پاسخ بدین حدیث، گفتهاند: این حدیث، از تفرّد شعبه است و وی در روایت کردن از عمرو بن دینار دچار وهم شده است و حدیث، در اصل، مربوط به واقعهی سلیک س میباشد و شعبه، به اشتباه آن را حدیث قولی قرار داده است.
ولی این پاسخ درست نیست؛ زیرا تمامی احادیث صحیح بخاری و صحیح مسلم (که روایت شعبه نیز در آن دو است) صحیح میباشند؛ و این در حالی است که خود شعبه نیز، امیرالمؤمنین فی الحدیث است و بدون دلیل، نسبت دادن و هم به وی، درست نیست؛ از این رو، حدیث شعبه، بدون هیچگونه شک و تردیدی، صحیح است.
و جواب درست حدیث، این است که حدیث جابر س معارض با آیهی قرآنی:
﴿وَإِذَا قُرِئَ ٱلۡقُرۡءَانُ فَٱسۡتَمِعُواْ لَهُۥ وَأَنصِتُواْ...﴾ [الأعراف: 204].
و دیگر احادیثی است که احناف از آنها استدلال کردهاند (که پیشتر به بیان آنها پرداخته شد).
حال، اگر از روش «تطبیق» کار بگیریم، چنین باید گفت: مراد از «الامام یخطب»، «یرد الامام ان یخطب» یا «کاد الامام ان یخطب» است؛ یعنی امام بخواهد و تصمیم بگیرد که خطبه ایراد کند؛ و اگر روش «ترجیح» اختیار کرده شود، در آن صورت، روایتهای نهی از خواندن نماز به هنگام خطبه، به چند علّت ترجیح دارند:
1- به هنگام تعارض بین «مُحرّم» و «مُبیح»، ترجیح از آنِ «مُحرّم» است.
2- روایتهای نهی، با قرآن، تأیید شده است.
3- روایتهای نهی، با اصول و موازین کلّی، مورد تأیید است.
4- روایتهای نهی، با تعامل و عملکرد صحابه و تابعین، مورد تأیید میباشد.
5- احتیاط نیز حکم به عمل بر روایتهای نهی را میکند؛ چون نماز تحیة المسجد در هیچ مذهبی، واجب نیست و به خاطر ترک آن، کسی گنهکار نمیشود؛ در حالی که ترک کردن احادیث «نهی از سخن گفتن و نماز گزاردن» انسان را به گناه نزدیک میکند؛ از این رو، احناف با در نظر گرفتن احتیاط، بر احادیث نهی عمل میکنند و به هنگام خطبه، نماز را ممنوع میدانند.
1412 - [12] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)
وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «مَنْ أَدْرَکَ رَکْعَةً مِنَ الصَّلَاةِ مَعَ الإِمَام فقد أدْرک الصَّلَاة کلهَا»([15]).
1412- (12) ابوهریره س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هر کس یک رکعت از نماز را همراه با امام دریابد، به راستی تمامی آن نماز را دریافته است».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: از دیدگاه، امام مالک، امام شافعی، امام احمد بن حنبل و امام محمد بن حسن شیبانی، اگر شخصی در رکعت دوم نماز جمعه، بعد از رکوع به جماعت پیوست، در آن صورت، تکمیل کردن نماز ظهر بر او واجب است.
امام ابوحنیفه و امام ابویوسف بر این باورند که اگر نمازگزار، قبل از سلام دادن امام به جماعت ملحق گردید، در آن صورت، فقط دو رکعت جمعه را بخواند.
امام مالک، امام شافعی، امام احمد و امام محمد، از مفهوم مخالف حدیث ابوهریره س (حدیث شماره 1412) استدلال میکنند؛ این طور که اگر کسی یک رکعت از جماعت را نتوانست دریابد، گویا اصلاً به جماعت ملحق نشده است. و در روایت نسایی، به صراحت، نماز جمعه ذکر شده است؛ آنجا که میگوید: رسول خدا ج فرمودند: «من ادرک من صلاة الجمعة رکعة فقد ادرک» (نسایی، باب من ادرک رکعة من صلاة الجمعة، ج 1 ص 210)؛ «هر کس یک رکعت از نماز جمعه را همراه با امام دریابد، به راستی تمامی آن نماز را دریافته است».
استدلال امام ابوحنیفه و امام ابویوسف، از حدیث مرفوع ابوهریره س است که در آن آمده است: «سمعتُ رسول الله ج یقول: اذا اُقیمت الصلاة فلا تأتوها تسعون وأتوها تمشون؛ علیکم السکینة؛ فما ادرکتم فصلّوا وما فاتکم فاَتمّوا» (بخاری و مسلم).
«از رسول خدا شنیدم که میفرمود: وقتی که نماز برگزار شد، با عجله و با حالت دویدن به سوی آن نیایید و با متانت و وقار حرکت کنید. بر شما لازم است آرامش را حفظ نمایید؛ هر مقداری که به امام رسیدید، آن مقدار را با او بخوانید و بعد از سلام امام، باقیماندهی نماز را تکمیل کنید».
و ابوقتاده س گوید:
«بینما نحن نُصلّی مع النبیّ ج، اذ سمع جلبة رجال؛ فلمّا صلّی قال: ما شأنکم؟ قالوا: استعجلنا الی الصلاة. قال: فلا تفعلوا؛ اذا اتیتم الصلاة فعلیکم بالسکینة؛ فما ادرکتم فصلّوا وما فاتکم فاَتمّوا» (بخاری و مسلم).
«یکبار با رسول خدا ج نماز میخواندیم؛ ناگاه صدای پای مردانی را شنید؛ وقتی که از نماز فارغ شد، فرمود: این سر و صدا چه بود؟ گفتند: برای رسیدن به نماز (جماعت) عجله میکردیم؛ پیامبر اکرم ج فرمود: این کار را نکنید، وقتی که برای نماز میآیید، لازم است که متانت و آرامش را رعایت کنید؛ سپس هر مقدار نمازی که توانستید، با امام بخوانید و باقیمانده را بعد از سلام امام، تمام کنید».
این دو حدیث، عام و کلّی است و در آن، ذکری از جمعه یا غیر آن به میان نیامده است.
در جواب استدلال از حدیث ابوهریره س (حدیث شماره 1412) گفته شده است که این، استدلال از مفهوم مخالف میباشد که از دیدگاه احناف، حجّت و دلیل نمیباشد.
و علاوه
از آن، بر ظاهر حدیث نیز هیچکس عمل نمیکند؛ چون مطلب آن، این است که اگر شخص
نمازگزار، فقط یک رکعت را دریافت، گویا که تمام نماز را دریافته است و نیازی به
خواندن رکعتهای باقی مانده نیست. به همین خاطر، تأویلهایی در حدیث صورت گرفته
است و آن، این که: مراد از عبارت «فقد ادرک الصلاة»، «ادرک فضیلة الصلاة» یا «ادرک
حکم الصلاة» است؛ یعنی هرکس یک رکعت از نماز جمعه را همراه با امام دریابد، به
راستی فضیلت یا حکم نماز را دریافته است.
1413 - [13] (ضَعِیف)
عَنِ ابْنِ عُمَرَ قَالَ: کَانَ النَّبِیُّ ج یَخْطُبُ خُطْبَتَیْنِ کَانَ یَجْلِسُ إِذَا صَعِدَ الْمِنْبَرَ حَتَّى یَفْرُغَ أُرَاهُ الْـمُؤَذِّنَ ثُمَّ یَقُومُ فَیَخْطُبُ ثُمَّ یَجْلِسُ وَلَا یَتَکَلَّمُ ثمَّ یقوم فیخطب. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([16]).
14113- (13) عبدالله بن عمر س گوید: پیامبر خدا ج (در روز جمعه) دو خطبه ایراد میکردند؛ این طور که نخست بر فراز منبر مینشستند تا آن که مؤذّن از گفتن اذان فارغ میشد؛ آنگاه از جای برمیخاستند و خطبه ایراد میفرمودند؛ سپس (اندکی) مینشستند و سخن نمیگفتند؛ و پس از آن، بلند میشدند و خطبهی دوم را ایراد میکردند.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: پیشتر نیز بیان شد که خواندن دو خطبه قبل از نماز جمعه، مشروع میباشد و خطیب نیز باید به هنگام ایراد خطبه، ایستاده باشد و در حالت ایستاده، به ایراد خطبه بپردازد.
خطیب باید صدای خود را چنان بلند کند که مردم صدای او را بشنوند تا محتوای خطبه به گوش همگان برسد.
به هنگام ایراد خطبه، باید خاموش بود و به سخنان خطیب، گوش فرا داد و روبهروی خطیب نشست.
شایسته است که خطیب، مردی فصیح و بلیغ، دانشمند و فرزانه، عالم و صاحبنظر، با درایت و با کفایت، فقیه و قاری، شجاع و نترس، با خبر از مصالح جامعهی اسلامی، آگاه به اوضاع و احوال مسلمانان، مخالف با بدعتها و رسوم تاریک جاهلیت، شایسته و بایسته (که بر اساس شایستهسالاری روی کار آمده باشد نه از روی وابستهسالاری) صریح و قاطع، مخلص و وفادار، متعهّد و دلسوز باشد به طوری که اعمال و رفتار او سبب تأثیر و نفوذ کلامش گردد و زندگی او، مردم را به یاد خدا بیاندازد. از این رو، از دیدگاه اسلام، این افراد، لیاقت و شایستگی امام جمعه شدن را ندارند:
فرد عوام زده؛ عوام فریب؛ بدعتی؛ خرافاتی؛ ترسو؛ جاهل؛ بیخبر از مصالح جامعهی اسلامی؛ ناآگاه به اوضاع و احوال مسلمانان؛ کسیکه بر اساس وابسته سالاری روی کار آمده باشد؛ آن که در گفتارش صریح و قاطع و مخلص و صادق نباشد؛ کسیکه نه فقیه و دانشمند است و نه قاری و صاحبنظر؛ کسیکه شیرازهی جامعهی اسلامی به وسیلهی او از هم بپاشد؛ کسیکه جرثومهی اختلاف و چند دستگی جامعهی اسلامی شود؛ کسیکه تشنهی قدرت است نه شیفتهی خدمت؛ کسیکه نسبت به جامعهی اسلامی، دلسوز و متعهّد و وفادار و مخلص نیست؛ کسیکه از لحاظ علمی، اخلاقی، عرفانی و اجتماعی ضعیف باشد؛ کسیکه منافع و مصالح خود و اطرافیانش را بر منافع و مصالح افراد جامعه، ترجیح دهد؛ کسیکه در ضمن خطبهی نماز جمعه، مسائل مهمّی که با دین و دنیای مسلمانان ارتباط دارد، مطرح نکند و آنچه مورد نیاز مسلمانان در داخل و خارج کشورهای اسلامی و در داخل و خارج آن منطقه میباشد، مورد بحث قرار ندهد و مسائل سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و دینی را با در نظر گرفتن اولویتها مطرح نکند و به مردم آگاهی نبخشد و آنها را از توطئههای دشمنان باخبر نسازد و برنامههای کوتاه مدّت و دراز مدّت، برای حفظ جامعهی اسلامی و خنثی کردن نقشههای مخالفان، به آنها گوشزد نکند.
کسی که بسیار هوشیار و بیدار و اهل فکر و مطالعه در مسایل اسلامی و دینی نباشد و از موقعیت این مراسم بزرگ، حداکثر استفاده را برای پیشبرد اهداف اسلام و مسلمانان را نکند، بلکه خود در خدمت انسانهای ظالم و دیکتاتور و خودکامه و مُستبد باشد و باعث گمراهی و بدبختی مسلمانان گردد.
کسی که از حقیقت و روح علم و دانش غافل باشد و خواستهی نهایی خویش را از فراچنگ آوردن جایگاه امام جمعه شدن، دستیابی به جاه و مقام، مال و منال، پست و موقعیت اجتماعی و سیاسی، ارتباط و نزدیکی با اُمراء و فرمانروایان ظلمپیشه و دیکتاتور و بزرگداشت ثروتمندان و قدرتمندان متکبر و خودکامه و مراوده با آنان و استفاده از مال حرام آنها به حساب آورد.
کسی که با اهل دنیا و خودکامگان و دیکتاتوران و ظلمپیشگان همکاری و همیاری دارد و به هدف گردآوری پول و بهرهگیری از دنیای آنان، موافق میل و خواستهی آنها، مسایل و احکام را بیان میکند و در جلسات تبلیغی خویش در روز جمعه، عقاید و باورهای گمراه کننده و خطرناک و بیدینی و بیبند و باری را انتشار میدهد و به جای تعالیم و دستورات الهی و اوامر و فرامین تابناک نبوی و احکام و آموزههای تعالیبخش و سعادت آفرین شرعی، مردم را به سوی نظام خودساخته و بیاصل و اساس مخلوق، دعوت میدهد و موجبات گمراهی خود و دیگران را فراهم میآورد.
به راستی امروز نیز، کسانی جایگزین علمای راستین و ربّانی شدهاند و صدرنشین مجالس گردیدهاند که شایستگی آن را ندارند و افرادی بر کُرسی اِفتاء، قضاوت، درس، تدریس، خطابت و امامت نشستهاند که هیچ نسبتی با علم و دانش و حکمت و فرزانگی ندارند و کسانی به رَتق و فَتق امور دینی میپردازند که خود جرثومهی فساد و تباهیاند؛ آنگاه است که تاریکیهای بدعت، خرافه، اوهام و خُزَعبلات بر عقلها و دلها مستولی میگردد و عوامل گمراهی و ضلالت، ظاهر میگردند و علم حقیقی رخت برمیبندد و گمراهی همه جا را فرامیگیرد و ضلالت و تاریکی و دوران تاریک جاهلیت، دوباره تکرار میشود و مردم دسته دسته در پرتگاه گمراهی و ضلالت و جهل و نادانی سقوط میکنند.
خداوند، جامعهی اسلامی را از این چالشها، نجات بدهد و شرّ بدخواهان را به خود آنها برگرداند.
1414 - [14] (ضَعِیف)
وَعَنْ عَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ مَسْعُودٍ قَالَ: کَانَ النَّبِیُّ ج إِذَا اسْتَوَى عَلَى الْمِنْبَرِ اسْتَقْبَلْنَاهُ بِوُجُوهِنَا. رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ وَقَالَ: هَذَا حَدِیثٌ لَا نَعْرِفُهُ إِلَّا مِنْ حَدِیثِ مُحَمَّدِ بْنِ الْفَضْلِ وَهُوَ ضَعِیفٌ ذَاهِبُ الْـحَدِیثِ([17]).
1414- (14) عبدالله بن مسعود س گوید: هرگاه رسول خدا ج (برای ایراد خطبه) بر فراز منبر قرار میگرفتند، ما (مقتدیان)، با صورتهایمان بدیشان رو میکردیم و رو در روی ایشان قرار میگرفتیم.
[این حدیث را ترمذی روایت کرده و گفته است: این حدیث را جز به روایت محمد بن فضل نمیشناسیم؛ و او نیز فردی ضعیف به شمار میآید که احادیث را به درستی به حافظهی خویش نمیسپارد].
شرح: از این حدیث ثابت میشود که به هنگام خطبه، مردم به طرف امام متوجه باشند. دیدگاه امام ابوحنیفه، امام شافعی و دیگر ائمه و پیشوایان نیز همین است.
امّا متأخرین میگویند: به هنگام خطبه، مردم باید رو به قبله بنشینند؛ زیرا اگر مردم، رو در روی امام بنشینند، در آن صورت به هنگام راست کردن صفوف نماز، در تنگنا قرار خواهند گرفت؛ زیرا پس از آن که امام از خطبهی جمعه فارغ میشود و اقامهی نماز جمعه گفته میشود، مردم در راست و یکنواخت کردن صفوف، دچار مشکل میگردند.
از این رو، از دیدگاه صاحبنظران فقهی، باید به برابر کردن صفهای نماز (که واجب میباشد) پرداخت و از مواجه شدن با امام پرهیز و اجتناب نمود.
و عدّهای از علماء و اندیشمندان دینی گفتهاند: در
حدیث عبدالله بن مسعود س منظور از
استقبال، مقابل قرار گرفتن جهت امام (جهت قبله) است نه خود امام؛ زیرا اگر مقتدیان
به طرف خود امام متوجه باشند، در آن صورت لازم میآید که به صورت حلقه بنشینند؛ در
حالی که پیامبر ج آن را ممنوع
قرار داده است؛ آنجا که روایت شده است: «نهی رسول الله ج عن التحلّق قبل الصلاة یوم الجمعة» (سنن
ابوداود، باب التحلّق یوم الجمعة قبل الصلاة)؛ «رسول خدا ج از این که قبل از نماز جمعه، به صورت حلقه بنشینند،
نهی کرده است».
1415 - [15] (صَحِیح)
عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ قَالَ: کَانَ النَّبِیُّ ج یَخْطُبُ قَائِمًا ثُمَّ یَجْلِسُ ثُمَّ یَقُومُ فَیَخْطُبُ قَائِمًا فَمَنْ نَبَّأَکَ أَنَّهُ کَانَ یَخْطُبُ جَالِسًا فَقَدْ کَذَبَ فَقَدَ وَالله صلیت مَعَه أَکثر من ألفی صَلَاة. رَوَاهُ مُسلم([18]).
1415- (15) جابر بن سمرة س گوید: رسول خدا ج پیوسته به حالت ایستاده خطبه ایراد میکردند؛ آنگاه (پس از خطبهی نخست، اندکی) مینشستند؛ سپس (برای ایراد خطبهی دوم) از جای برمیخاستند و ایستاده، (خطبهی دوم) را میخواندند. پس هرکس به تو خبر داد که رسول خدا ج به حالت نشسته خطبه ایراد نمودهاند، به راستی دروغ گفته است؛ به خدا سوگند! که من با آن حضرت ج بیشتر از دو هزار نماز گزاردهام.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «نبّأک»: به تو اطلاع داد؛ تو را خبر داد؛ تو را آگاه کرد؛ به تو گزارش داد.
«الفی صلاة»: دو هزار نماز. مراد از این عبارت، تنها نماز جمعه نیست، بلکه مطلق نماز، اعم از جمعه و غیر آن میباشد؛ زیرا پیامبر اکرم ج ده سال در مدینهی منوره بودند و نخستین نماز جمعه را نیز در اوائل آمدنشان به مدینه گزاردند؛ از این رو، نمازهای جمعه پیامبر ج در حدود پانصد جمعه میباشد؛ و این که جابربن سمرة س گفته است: «با آن حضرت ج بیشتر از دو هزار نماز گزاردهام»؛ منظور: مطلق نمازها است، اعم از جمعه و غیر آن.
«کان النبیّ ج یخطب قائماً»: خداوند بلندمرتبه در قرآن کریم میفرماید:
﴿وَإِذَا رَأَوۡاْ تِجَٰرَةً أَوۡ لَهۡوًا ٱنفَضُّوٓاْ إِلَیۡهَا وَتَرَکُوکَ قَآئِمٗاۚ قُلۡ مَا عِندَ ٱللَّهِ خَیۡرٞ مِّنَ ٱللَّهۡوِ وَمِنَ ٱلتِّجَٰرَةِۚ وَٱللَّهُ خَیۡرُ ٱلرَّٰزِقِینَ١١﴾ [الجمعة: 11].
«هنگامی که تجارت یا سرگرمی و لهوی را ببینند، پراکنده میشوند و به سوی آن میروند و تو را ایستاده به حال خود رها میکنند. بگو: آنچه نزد خدا است، بهتر از لهو و تجارت است و خداوند بهترین روزی دهندگان است».
در این آیه، تعبیر به «قائماً» نشان میدهد که پیامبر اکرم ج ایستاده، خطبهی نماز جمعه را میخواندند؛ چنان که در حدیثی که از جابربن سمرة س نیز نقل گردیده است، وی میگوید: «هرگز رسول خدا ج را در حال خطبه، نشسته ندیدم و هرکس بگوید نشسته خطبه میخواند، تکذیبش کنید».
و نیز روایت شده است که از عبدالله بن مسعود س پرسیدند: آیا پیامبر اکرم ج ایستاده خطبه میخواند؟ وی در پاسخ گفت: مگر نشنیدهای که خداوند بلندمرتبه میفرماید: ﴿...وَتَرَکُوکَ قَآئِمٗاۚ...﴾؛ «تو را در حالی که ایستاده بودی، رها کردند».
1416 - [16] (صَحِیح)
وَعَنْ کَعْبِ بْنِ عُجْرَةَ: أَنَّهُ دَخَلَ الْـمَسْجِدَ وَعَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ أُمِّ الْـحَکَمِ یَخْطُبُ قَاعِدًا فَقَالَ: انْظُرُوا إِلَى هَذَا الْـخَبِیثِ یَخْطُبُ قَاعِدًا وَقد قَالَ الله تَعَالَى: ﴿وَإِذَا رَأَوۡاْ تِجَٰرَةً أَوۡ لَهۡوًا ٱنفَضُّوٓاْ إِلَیۡهَا وَتَرَکُوکَ قَآئِمٗا﴾
رَوَاهُ مُسلم([19]).
1416- (16) از کعب بن عجرة س روایت است که: وی در حالی به مسجد آمد که عبدالرحمن بن امّ الحکم، به حالت نشسته، خطبه ایراد میکرد؛ از این رو، کعب بن عجرة س (از روی خشم و غضب) گفت: این فرد خبیث و بدطینت را نگاه کنید که نشسته، خطبه ایراد میکند و حال آن که خداوند بلندمرتبه میفرماید:
﴿...وَإِذَا رَأَوۡاْ تِجَٰرَةً أَوۡ لَهۡوًا ٱنفَضُّوٓاْ إِلَیۡهَا وَتَرَکُوکَ قَآئِمٗاۚ...﴾
«(برخی از اصحاب، در یکی از جمعهها) هنگامی که تجارت و یا سرگرمیای را دیدند، از پیرامون تو پراکنده شدند و تو را ایستاده (بر منبر، در حال خطبه) رها کردند»!
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «الخبیث»: بدطینت؛ بدذات؛ مغرض؛ شرور.
«و اذا رأوا تجارة...»: وجه استشهاد در آیه، عبارت «و ترکوک قائماً» است؛ یعنی تو را ایستاده بر منبر، در حال خطبه، رها کردند. پس مشخص میشود که پیامبر اکرم ج، خطبه را به حالت ایستاده ایراد میفرمودند.
1417 - [17] (صَحِیح)
وَعَن عمَارَة بن رویبة: أَنَّهُ رَأَى بِشْرَ بْنَ مَرْوَانَ عَلَى الْمِنْبَرِ رَافِعًا یَدَیْهِ فَقَالَ: قَبَّحَ اللهُ هَاتَیْنِ الْیَدَیْنِ لَقَدْ رَأَیْتُ رَسُولَ الـلّٰهِ ج مَا یَزِیدُ عَلَى أَنْ یَقُولَ بِیَدِهِ هَکَذَا وَأَشَارَ بِأُصْبُعِهِ المسبحة. رَوَاهُ مُسلم([20]).
1417- (17) از عمارة بن رویبه س روایت است که وی، بشر بن مروان را در حالی دید که بر فراز منبر، دستهای خویش را بلند کرده بود؛، از این رو (از روی خشم و غضب) گفت: خداوند بلندمرتبه، این دو دست را زشت و نامبارک گرداند؛ بیگمان خود رسول خدا ج را دیدم که به جز این - اشاره با انگشت سبّابه - کار دیگری را انجام ندادند.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «قبّح الله»: خداوند زشت گرداند؛ ناخوشایند نماید؛ نامبارک گرداند.
در این حدیث، راوی میخواهد بگوید که بلند کردن دستها بالای منبر، جایز نیست؛ زیرا رسول خدا ج چنین کاری را انجام ندادهاند؛ البته فقط در دعای استسقاء، به ثبوت رسیده است که رسول خدا ج دستهای مبارکشان را طوری بلند کردند که سفیدی زیر بغل ایشان مشاهده گردید؛ از این رو، بلند کردن دستها در دعای استسقاء (طلب باران) اشکالی ندارد، بلکه سنّت نیز میباشد.
به هر حال، بلند کردن دستها، در دعای خطبهی جمعه، مکروه میباشد، اگر چه برخی از مالکیها آن را به خاطر حدیث «استسقاء» (طلب باران) جایز گفتهاند؛ زیرا به ثبوت رسیده است که: «انّ النبی ج رفع یدیه فی خطبة الجمعة حین استسقی» (بخاری)؛ «رسول خدا ج در خطبهی جمعه به هنگام طلب باران، دو دست خویش را بالا بردند».
با وجود این، باز هم دیدگاه مالکیها، شافعیها و دیگران بر کراهت بلند کردن دستها در دعای خطبهی جمعه میباشد.
جمهور علماء و صاحبنظران فقهی در پاسخ حدیث بالا گفتهاند: علّت بلند کردن دستها در آنجا، به خاطر یک عارضه (که همان «استسقاء - دعای طلب باران- باشد) بوده است.
1418 - [18] (ضَعِیف)
وَعَنْ جَابِرٍ قَالَ: لَمَّا اسْتَوَى رَسُولِ الـلّٰهِ ج یَوْمَ الْـجُمُعَةِ عَلَى الْمِنْبَرِ قَالَ: «اجْلِسُوا» فَسَمِعَ ذَلِکَ ابْنُ مَسْعُودٍ فَجَلَسَ عَلَى بَابِ الْـمَسْجِدِ فَرَآهُ رَسُولُ الـلّٰهِ ج فَقَالَ: «تَعَالَ یَا عَبْدَ الـلّٰهِ بْنَ مَسْعُودٍ» رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ([21]).
1418- (18) جابربن عبدالله س گوید: چون رسول خدا ج در روز جمعه بر فراز منبر قرار گرفتند، (خطاب به مردانی که در اطراف مسجد ایستاده بودند،) فرمودند: «بنشینید».
(در آن هنگام، عبدالله بن مسعود س بیرون از مسجد بود و هنوز به مسجد نرسیده بود که) فرمان رسول خدا ج را مبنی بر نشستن، به گوشش رسید. از این رو، بیدرنگ بر دروازدهی مسجد نشست. سپس آن حضرت ج او را دیدند و فرمودند: «جلو بیاای عبدالله بن مسعود».
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
شرح: «استوی»: در زبان عربی، واژهی «اِستوی» هفت معنی دارد که عبارتند از:
1- قرار گرفت؛ مانند آیهی 44 سورهی هود: ﴿وَٱسۡتَوَتۡ عَلَى ٱلۡجُودِیِّ﴾ [هود: 44]. «کشتی نوح7 بر کوهِ جُودی قرار گرفت».
2- قصد و اراده کرد؛ مانند آیهی11 سورهی فصلت: ﴿ثُمَّ ٱسۡتَوَىٰٓ إِلَى ٱلسَّمَآءِ﴾ [فصلت: 11] «سپس آفرینش آسمان را اراده کرد».
3- کامل شد؛ مانند آیهی 14 سورهی قصص: ﴿وَلَمَّا بَلَغَ أَشُدَّهُۥ وَٱسۡتَوَىٰٓ﴾ [القصص: 14]. «وقتی که موسی7 به نهایت قدرت و رشد جسمانی خود رسید و خرد و اندیشهاش کامل گردید».
4- به معنی استیلاء و غلبه؛ مانند آیهی 5 سورهی طه: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنُ عَلَى ٱلۡعَرۡشِ ٱسۡتَوَىٰ٥﴾ [طه: 5]. «خدای مهربان برعرش غلبه و استیلاء یافت. یعنی آن را در قبضهی قدرت خویش گرفت».
5- به معنی تصرّف کرد؛ مانند: «اِستَوی فُلانٌ عَلی العرش»؛ «فلانی حکومت را تصرف کرد؛ اگر چه بر تخت ننشسته باشد».
6- به معنی مساوی بودن؛ مانند آیهی 19 سورهی فاطر: ﴿وَمَا یَسۡتَوِی ٱلۡأَعۡمَىٰ وَٱلۡبَصِیرُ١٩﴾ [فاطر: 19]. «کور و بینا با یکدیگر مساوی نیستند».
7- به معنی راست شدن؛ مانند آیهی 6 و 7 سورهی نجم ﴿فَٱسۡتَوَىٰ٦ وَهُوَ بِٱلۡأُفُقِ ٱلۡأَعۡلَىٰ٧﴾ [النجم: 6-7] «سپس راست ایستاد در حالی که در جهت بلند آسمان قرار داشت».
و در متن حدیث، مراد همان معنای نخست است؛ یعنی: قرار گرفت و جا خوش کرد.
«تعال»: فعل امر است به معنای «بیا». ضمائر به آن افزوده میشود و فتحهی لام آن باقی میماند. «تعالَ، تعالی، تعالَیا، تعالَوا، تعالَین».
پیام این حدیث: این حدیث بیانگر آن است که روزی رسول خدا ج در مسجد نبوی، خطبه ایراد میکردند و به مردانی که در اطراف مسجد ایستاده بودند، فرمودند: «بنشینید». در آن هنگام، عبدالله بن مسعود س بیرون بود و به طرف مسجد نبوی میآمد. هنوز به مسجد نبوی نرسیده بود که فرمان «بنشینید» رسول خدا ج به گوشش رسید؛ وی، بیدرنگ همانجا (سر راه) نشست.
در ملاقات پس از خطبه، رسول خدا ج به عبدالله بن مسعود س فرمودند: من به کسانی که در اطراف ایستاده بودند، گفتم تا بنشینند و منظورم تو نبودی که داشتی از بیرون میآمدی. عبدالله بن مسعود س در پاسخ عرض کرد: بعد از شنیدن فرمان «بنشین» از سوی رسول خدا ج، عبدالله را مجال نماند که یک گام رو به جلو بردارد.
به راستی، به این میگویند اتّباع و پیروی از اوامر و فرامین گهربار رسول خدا ج که فقط در گفتار و شعار خلاصه نمیشد، بلکه با عمل و کردار بر فرمودههای پیامبر گرمی اسلام، صحابه بودن خویش را به جهان و جهانیان ثابت کردند.
فرمان و دستور رسول اکرم ج چنان برای آنان قابل احترام و اتباع و پیروی بود که لحظهای درنگ را در امتثال و به جای آوردن آن روا نمیداشتند و برای انجام فرامین رسول خدا ج و سنّتهای گرانبهای ایشان، از جان و دل آماده بودند؛ اگر چه مشکلات و سختیهای فراوانی در فراروی آنها قرار داشته بود، ولی باز هم مطیع و فرمانبردار تعالیم و آموزههای ایشان بودند.
آری، گردآوری مجموعهی داستانها، حکایتها و سخنان صحابهی کرام س در مورد اهمیتِ سنّت و تعالیم سراپا نورانی آن حضرت ج کاری است که فرصت وسیعی میطلبد، و فقط میتوان گفت که آنان کارآیی و نقش اساسی و بنیادین سنّتها و تعالیم و دستورات و اوامر و فرامین رسول خدا ج را در امور دین به خوبی دریافته بودند، و اساساً زندگیشان را بر شالودهی سنّت و تعلیمات آن حضرت ج بنا نهاده و از بیان اهمیت و انتشار آن در اطراف و اکناف جهان کوچکترین اغماضی نداشتند.
آنها به خوبی دانسته بودند که قرآن عظیم الشأن و سنّت پیامبر اکرم ج تنها منبعی هستند که به تنهایی حلّال مشکلات و معضلات، مجادلات و مشاجرات بیمحتوا و نامفهوم، نابسامانیها و نارسائیها، ناملایمات و شدائد، چالشها و دغدغههای جامعهی اسلامی و انسانی، و کشمکشها و نزاعها و جدال و ستیزههای مذهبی، فرقهای، گروهی و قومی است.
آنها به خوبی دانسته بودند که قرآن کریم و سنّت تابناک پیامبر اکرم ج است که در تمام ابعاد و زوایای مختلف زندگی مادی و معنوی، دنیوی و اخروی، فردی و اجتماعی، سیاسی و نظامی، فرهنگی و اقتصادی و... دستورالعملها و راهکارهای بسیار مفید، ارزنده و سازندهای ارائه نموده که اگر هر مسلمان به طور خاص و تمام مسلمانان به طور عام، احکام و فرامین و تعالیم و دستورات روحبخش و سعادتآفرین قرآن و سنّت را از روی صداقت و اخلاص و اعتقاد و عمل مد نظر بگیرند و در تمام مراحل زندگی نصبالعین و آویزهی گوش خویش قرار دهند و مطابق رهنمودها و آموزههای تابناک و تعالیبخش آن در عرصههای مختلف زندگی گام بردارند، بدون شک در میان جوامع جهانی از شأن و منزلت والا، و عزّت و اقتدار بس بالایی برخوردار میشوند، چنانچه صحابهی کرام این قضیه را به کل جهانیان به اثبات رساندند و در مدت زمان کوتاهی دو ابر قدرت جهان (ایران و روم) را با الهامگیری از دستورات قرآن و فرامین انقلابی آن حضرت ج، به زانو درآوردند و آنها را تحت الشعاع و تحت تأثیر قدرت ایمانی و اخلاق خویش قرار دادند.
براستی که هر فعل صحابه انعکاسی بود از رفتار و کردار و گفتار پیامبر ج. و به جرأت میتوان گفت: نزد اصحاب و یاران پیامبر اکرم ج تخلف از راه و روش رسول خدا ج حتی در جزئیترین مسئله امری محال بود؛ و همین نکتهی ظریف بود که بزرگترین عامل موفقیت آنان در قبال رویدادهای بزرگ و حوادث روزگار به شمار میرفت. آنها - آن پیشقراولان عرصهی علم و دانش، و آن طلایهداران عرصهی عمل و اخلاص، و آن پیشگامانِ پیشتاز عرصهی جهاد و دعوت - در صورت بروز کوچکترین اتفاقی، فوراً متوجه رفتار و کردار و گفتار پیامبر ج میشدند و از عملکرد ایشان در آن زمینه سرمشق و الگو و خط و مشی میگرفتند و در این راستا چنان محتاطانه عمل میکردند که عینِ فعل رسول خدا ج را با رعایت دقیق صفات آن اجراء مینمودند، زیرا آنان به اصل عظمت رسالت آن حضرت ج پی برده بودند، و قرآن نیز مکرراً آنان را به متابعت از رسول خدا ج وامیداشت و متابعت هم چیزی جز موافقت در اصل و وصف نیست.
و در واقع آنان با چنین ایمان استوار و یقین مستحکمی توانستند مستکبران زمان خویش را لرزه بر اندام، و سپاه و لشکریانشان را متزلزل نمایند و بزرگترین عامل موفقیت آنان در صحنههای هولناک و تکان دهندهی کارزار همین حبّ و اعتقاد راسخ به رسول اکرم ج و سنّتهای گرانبهای ایشان بود. و براستی که اصحاب پیامبر ج در متابعت و پیروی از رفتار و گفتار ایشان بهترین و کاملترین نمونههای تاریخ هستند.
به امید روزی که همهی ما مسلمانان، اوامر و فرامین سراپا نورانی، و تعالیم و آموزههای روحبخش، و احکام و دستورات تعالیآفرین، و سنّتهای گهربار و تابناک آن حضرت ج را در زندگی فردی و اجتماعی، دنیوی و اخروی، سیاسی و نظامی، فرهنگی و اقتصادی و عبادی و خانوادگی خود به مرحلهی اجراء دربیاوریم و آنها را در تمام مراحل زندگی نصبالعین و آویزهی گوش خویش قرار دهیم، باشد که همان عزّت و سربلندی و عظمت و شکوهی را که صحابه در مدت زمان کوتاهی به علت پیروی از سنّتهای آن حضرت ج بدست آورده بودند، ما هم بدست آوریم؛ چرا که بدون تردید هرگاه انسان مسلمان محو اطاعت و فرمانبرداری از سنّتها و تعالیم رسول خدا ج شود، تجلّیگاه انوار الهی گشته و پلّههای صعود و ترقی را به سوی تکامل انسانی خویش، یکی پس از دیگری طی خواهند نمود و مقرّب بارگاه الهی قرار خواهد گرفت و به قلههای مجد و عظمت و افتخار و بالندگی و کرامت و شرافت و عزت و شکوه دست خواهد یافت.
1419 - [19] (ضَعِیفٌ)
وَعَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «من أدْرک من الْـجُمُعَة رَکْعَة فَلیصل إِلَیْهَا أُخْرَى وَمَنْ فَاتَتْهُ الرَّکْعَتَانِ فَلْیُصَلِّ أَرْبَعًا» أَو قَالَ: «الظّهْر». رَوَاهُ الدَّارَقُطْنِیّ([22]).
1419- (19) ابوهریره س گوید: رسول خدا ج فرمودند: «هر کس یک رکعت از (دو رکعت) نماز جمعه را دریافت، باید رکعتی دیگر را بدان یک رکعت، ضمیمه و پیوست نماید؛ (یعنی تکمیل کردن نماز جمعه، بر وی واجب است.) و هرکس که هردو رکعت نماز جمعه از وی فوت گردید، باید چهار رکعت بخواند». یا فرمودند: «باید نماز ظهر را بخواند»؛ (یعنی هرکس که نماز جمعه را از دست داد، باید نماز ظهر خویش را بگزارد).
[این حدیث را دارقطنی روایت کرده است].
شرح: از این حدیث، معلوم میگردد که اگر کسی دیر به نماز رسید و تنها یک رکعت نماز جمعه را دریافت، در آن صورت پس از سلام دادن امام، برخیزد و یک رکعت باقیماندهی خویش را به تنهایی بخواند؛ و اگر کسی نماز جمعه را در تشهّد یا در سجدهی سهو دریافت، در این صورت، امام ابوحنیفه/و امام ابویوسف/بر این باورند: کسیکه نماز جمعه را در تشهّد یا در سجدهی سهو درک کرده باشد، پس به تحقیق که جمعه را دریافته است؛ از این رو، پس از سلام دادن امام، برخاسته و دو رکعت فوت شدهی خویش را تمام گرداند.
و امام محمد بن حسن شیبانی/گوید: اگر بیشترین قسمتِ رکعت دوّم را درک کرد، در این صورت، پس از سلام دادن امام، برخاسته و رکعتهای فوت شدهی نماز جمعه را تمام گرداند؛ و اگر کمترین قسمت رکعت دوّم را درک کرده بود، در این صورت باید نیت چهار رکعت نماز ظهر را بیاورد و به امام اقتدا نماید و پس از سلام دادن امام، برخیزد و چهار رکعت نماز ظهر را بخواند.
به هر حال، از دیدگاه امام مالک، امام شافعی، امام احمد بن حنبل و امام حسن شیبانی، اگر شخصی در رکعتِ دوم نماز جمعه، بعد از رکوع به جماعت پیوست، تکمیل کردن نماز ظهر بر او واجب است.
از دیدگاه امام ابوحنیفه و امام ابویوسف، اگر نمازگزار قبل از سلام دادن امام به جماعت ملحق گردید، در آن صورت، فقط دو رکعت جمعه را بخواند. امام مالک، امام شافعی، امام احمد بن حنبل و امام محمد بن حسن شیبانی، از مفهوم مخالف حدیث ابوهریره س استدلال میکنند؛ آنجا که میگوید: رسول خدا ج فرمودند: «من ادرک رکعة من الصلاة مع الامام فقد ادرک الصلاة کلّها» (حدیث شماره 1412)؛ «هر کس یک رکعت از نماز را همراه با امام دریابد، به راستی تمامی آن را دریافته است».
این بزرگواران، از مفهوم مخالف این حدیث چنین استدلال میکنند که اگر کسی، یک رکعت از جماعت را نتوانست دریابد، گویا اصلاً به جماعت ملحق نشده است.
استدلال امام ابوحنیفه و امام ابویوسف از این روایات است:
ابوهریره س گوید: «سمعتُ رسول الله ج یقول: اذا اُقیمت الصلاة فلا تأتوها تسعون وأتوها تمشون؛ علیکم السکینة؛ فما ادرکتم فصلّوا ومافاتکم فاَتمّوا» (بخاری و مسلم).
«از رسول خدا ج شنیدم که میفرمودند: وقتی که نماز برگزار شد، با عجله و با حالت دویدن به سوی آن نیایید و با متانت و وقار حرکت کنید. بر شما لازم است که آرامش را حفظ نمایید؛ هر مقداری که به امام رسیدید، آن مقدار را با او بخوانید و بعد از سلام امام، باقیماندهی نماز را تکمیل کنید».
و ابوقتاده س گوید: «بینما نحن نصلّی مع النبیّ ج اذ سمع جَلَبة رجال؛ فلمَا صلّی قال: «ما شأنکم؟» قالوا: استعجلنا الی الصلاة. قال: «فلا تفعلوا؛ اذا اتیتم الصلاة فعلیکم بالسکینة؛ فما ادرکتم فصلّوا وما فاتکم فاَتمّوا» (بخاری و مسلم).
«یکبار با پیامبر اکرم ج نماز میخواندیم؛ ناگاه صدای پای مردانی را شنید؛ وقتی که از نماز فارغ شد، فرمود: این سر و صدا چه بود؟ گفتند: برای رسیدن به نماز (جماعت) عجله میکردیم؛ پیامبر خدا ج فرمودند: این کار را نکنید، وقتی که برای نماز میآیید، لازم است که متانت و آرامش را رعایت کنید؛ سپس هر مقدار نمازی که توانستید، با امام بخوانید و باقیمانده را بعد از سلام امام، تمام کنید».
این دو حدیث، عام و کلّی است و در آن، ذکری از جمعه و غیر آن به بیان نیامده است.
در جواب استدلال از حدیث ابوهریره س (حدیث شماره 1412)، چنین گفته شده است که این، استدلال از مفهوم مخالف میباشد که از دیدگاه احناف، حجّت و دلیل نمیباشد.و علاوه از آن، بر ظاهر حدیث نیز، هیچکس عمل نمیکند؛ چون مطلب آن، این است که اگر شخصی فقط یک رکعت را دریافت، گویا که تمام نماز را دریافته است و نیازی به خواندن رکعتهای باقیمانده نیست. به همین خاطر، تأویلهایی در حدیث صورت گرفته است و از جمله، این که منظور از عبارت «فقد ادرک الصلاة»، «ادرک فضیلة الصلاة» یا «ادرک حکم الصلاة» است؛ یعنی هرکس یک رکعت از نماز را همراه با امام دریابد، به راستی فضیلت یا حکم نماز را دریافته است.
[1]- بخاری 2/386 ح 904؛ ابوداود 1/654 ح 1084؛ و مسند احمد 3/150.
[2]- بخاری 2/427 ح 939؛ مسلم 2/588 ح (30-859)؛ ابوداود 1/654 ح 1086؛ ترمذی 2/413 ح 525؛ ابن ماجه 1/350 ح 1099؛ و مسند احمد 5/336.
[3]- بخاری 2/388 ح 906.
[4]- بخاری 2/393 ح 912؛ ابوداود1/655 ح 1087؛ ترمذی 2/392 ح 516؛ و مسند احمد 3/450.
[5]- مسند احمد 4/126، ابوداود ح 4607، ترمذی ح 2676، ابن ماجه ح 42، دارمی ح 95.
[6]- فتح الملهم ج 1 ص 129.
[7]- مسلم 2/589 ح (34-862)؛ مسلم 2/591 ح (41-866)؛ ابوداود 1/657 ح 1094؛ ترمذی 2/381 ح 507؛ نسایی 3/110 ح 1418؛ ابن ماجه 1/351 ح 1106؛ دارمی 1/440 ح 1557؛ و مسند احمد 5/93.
[8]- بخاری ح 100، مسلم 4 / 2058 ح 13 – 2673، ترمذی ح 2652، ابن ماجه ح 52، مسند احمد 2 / 162.
[9]- مسلم 2/594 ح (47-869)؛ دارمی 1/440 ح 1556؛ و مسند احمد 4/263.
[10]- مسلم 2/592 ح (43-867)؛ و ابن ماجه 1/17 ح 45.
[11]- بخاری 8/568 ح 4819؛ و مسلم 2/594 ح (49-871).
[12]- مسلم 2/595 ح (51-873)؛ و مسند احمد 6/436.
[13]- مسلم 2/990 ح (452-1359)؛ ابوداود 4/340 ح 4077؛ نسایی 8/211 ح 5346؛ و ابن ماجه به اختصار؛ 2/942 ح 2821.
[14]- مسلم 2/597 ح (59-875)؛ و مسند احمد 3/316.
[15]- بخاری 2/57 ح 580؛ مسلم 1/424 ح (162-607)؛ ابوداود 1/669 ح 1121؛ ترمذی 2/402 ح 524؛ نسایی 1/274 ح 553؛ ابن ماجه 1/356 ح 1122؛ دارمی 1/301 ح 1220؛ موطأ مالک 1/105 ح 11، «کتاب الجمعة»؛ و مسند احمد 1/241.
[16]- ابوداود 1/657 ح 1092؛ و مسند احمد 2/35.
[17]- ترمذی 2/383 ح 509.
[18]- مسلم 2/589 ح (35-862).
[19]- مسلم 2/591 ح (39-864).
[20]- مسلم 2/595 ح (53-874).
[21]- ابوداود 1/656 ح 1091.
[22]- دارقطنی 2/11 ح 7 «باب الخطبة و الصلاة».