«خسوف»: در لغت به معنای: «فرورفتن؛ به زمین فرو رفتن و ناپدید شدن» است؛ و نیز به معنای «گرفتن ماه» یا «از نظر پنهان شدن ماه و خورشید» اطلاق میگردد.
در اغلب اوقات برای پدیدهی خورشیدگرفتگی، واژهی «کسوف» و برای پدیدهی ماهگرفتگی، واژهی «خسوف» به کار میرود.
«خسوف» (ماهگرفتگی): این حالت در اثر حائل شدن زمین میان خورشید و ماه رُخ میدهد و تمام یا قسمتی از ماه تاریک میشود؛ زیرا جرم زمین، مانع رسیدن نور خورشید به ماه میگردد.
«کسوف» (خورشیدگرفتگی): هنگامی که ماه میان زمین و خورشید واقع میشود و نمیگذارد اشعهی خورشید به زمین برسد، اگر تمام خورشید گرفته شد، «کسوف کلّی» و اگر قسمتی از آن گرفته شود، «کسوف جزئی» نامیده میشود.
«نماز کسوف و خسوف»:
در اینجا، شاید این سؤال در ذهن برخی از مردم ایجاد گردد که:
مردم در قدیم، چنین اعتقاد داشتند که کسوفِ خورشید و خسوفِ ماه، نتیجهی خشم و قهر خداوند بر مردمان است، به خاطر بدشگونی کفر و گناهانشان؛ ولی امروزه به سبب پیشرفت علوم طبیعی و ستاره شناسی، ثابت شده است که کسوف و خسوف، یک پدیدهی طبیعی است و به وسیلهی اسباب و علل طبیعی شناخته شدهای که دانشآموزان در مدارس با آنها آشنا میگردند، واقع میشود؛ بنابراین، یک پدیدهی طبیعی همانند جزر و مدّ و امثال آن میباشد.
به همین دلیل، دربارهی حکمت این نماز که اسلام، هنگام کسوف و خسوف، تشریع نموده است، مورد سؤال قرار میگیریم؛ زیرا مُلحدان و دشمنان دین، از این نماز برای طعنه زدن به اسلام، سوء استفاده کردهاند و مبنای آن را خرافات قدیمی که میان مردم شایع و پراکنده است میدانند؛ با ادّعای این که، این نماز، خشم آسمان را نسبت به ساکنان زمین برطرف خواهد کرد.
به علاوه، وقتی که پدیدهی کسوف قبل از وقوع برای ستاره شناسان امری شناخته شده است و میدانند که کسوف در چه موقع و در کجا واقع میشود؟ و چه میزان به طول میانجامد؟
با این ترتیب، قابل تصوّر نیست که نماز یا دعا مانع وقوع آن گردد. از این رو، به منظور قانع کردن کسانی که در شک و شبهه هستند و ساکت گردانیدن شبهه افکنان، باید گفت که:
در قرآن، راجع به نماز کسوف و خسوف بیانی نداریم، و فقط بر اساس سنّت مطهّر نبوی، از طریق گفتار و کردار پیامبر گرامی ج به ما رسیده است. در سال دهم هجری هنگامی که کسوف خورشید روی داد، آن حضرت همراه یارانش نماز خواندند و آنقدر آن را ادامه دادند تا خورشید نمایان گردید؛ و در میان احادیث مورد اتّفاق و صحیح، روایتی بیان نشده است که بیانگر این باشد که کسوف خورشید نتیجهی خشم خداوند بر مردمان است. چگونه چنین پدیدههایی را نتیجهی قهر و خشم خدا بدانیم، در حالی که این حادثه بعد از پیروزی اسلام و نصرت پروردگار واقع شد، موقعی که مردم، گروه گروه، به دین خدا وارد میشدند و در سراسر جزیرة العرب نور اسلام تابیده بود. اگر کسوف بخاطر خشم و قهر خدا رخ میداد؛ میبایستی چنان پدیدهای در عهد مکی روی میداد، هنگامی که پیامبر و یارانش سختترین شکنجهها و عذابها را از دست مشرکان میکشیدند، زمانی که بناحق، تنها به خاطر اینکه میگفتند: پروردگار ما خدای یکتاست، از شهر و دیار خود رانده میشدند.
مردمان عهد نبوّت بر این باورند که کسوف خورشید و خسوف ماه فقط بخاطر مشارکت طبیعت در رثای مرگ یکی از بزرگان کرهی زمین است، و یکی از اتفاقات عجیب این بود که مقارن با روز وفات ابراهیم پسر پیامبر خدا ج کسوف خورشید روی داد. و مردم در آن روز گفتند: خورشید بخاطر غم از دست رفتن و فقدان ابراهیم و احترام نسبت به پیامبر خدا ج گرفته است. ولی پیامبر اکرم ج در برابر این گفتار نادرست و اعتقاد باطل، ساکت ننشت؛ هر چند ممکن بود، به عنوان آیه یا معجزهی نو دیگری بر آیات و معجزات فراوان آن حضرت افزوده شود؛ زیرا، خداوند متعال فرستادهی خود را به وسیلهی حق، از باطل بینیاز ساخته است.
امام احمد و طبرانی از حدیث سمرة بن جندب روایت کردهاند که پیامبر ج در روز خورشید گرفتگی در میان یارانش خطبهای ایراد نمود و فرمود:
«عدّهای میپندارند که کسوف خورشید و خسوف ماه و همچنین ناپدید شدن این ستارگان از مَطلع خود، به خاطر مرگ یکی از بزرگان زمین است، چنین پندار و اندیشهای دروغ و ناصواب است؛ وقوع این گونه پدیدهها، آیات و نشانههایی از آیات خداوند متعال میباشند که باید هنگام وقوع آنها به تأمّل و عبادت پرداخت»([1]). حاکم این حدیث را روایت کرده است و میگوید: این حدیث بنا به شرط احمد و طبرانی صحیح میباشد([2]).
بخاری به نقل از مغیرة بن شعبه روایت میکند که در روز وفات ابراهیم، کسوف خورشید روی داد، مردم گفتند: این، بخاطر مرگ ابراهیم بوده است. پیامبر خدا ج فرمود:
«انّ الشمسَ والقَمر آیتانِ مِنْ آیاتِ اللهِ لایَنْکَسِفانِ لِمَوْتِ اَحَدٍ ولا لِحَیاتِهِ فَاِذا رَأَیْتُمُوها فَادْعُوا اللهَ وصَلّوا حَتّی یَنْجَلِی».
«خورشید و ماه دو آیه و نشانه از آیات خداوند متعالاند، به خاطر مرگ یا زندگی هیچکس در آنها کسوف یا خسوف پیش نمیآید. بنابراین، هرگاه گرفتگی آنها را مشاهده کردید، خدا را یاد کنید و به نماز بایستید تا که نمایان گردند».
و در بعضی روایات، بخاری به نقل از ابوبکر بطور مرفوع آورده است که پس از عبارت (لایَنکَسِفانِ لِمَوْتِ اَحَدٍ) پیامبر ج میفرماید:
«و لکنَّ اللهَ یُخَوِّفُ بِهما عِبادَهُ». «خداوند به وسیلهی آنها بندگانش را میترساند.»
پیرامون ثبوت این عبارت اخیر، نظرات مختلفی ایراد شده و بخاری خود به آنها اشاره کرده است([3]).
چنین عباراتی «یُخَوَّفُ الله بِهما عِبادَهُ» یا «اُدْعُوا اللهَ وصَلُّوا حَتّی یَنْجَلی» دستاویزی برای تشکیک کنندگان التقاطی قرار میگیرد که بگویند: وقتی کسوف یک امر طبیعی است این ترسانیدن و دعا کردن و نماز خواندن برای چیست؟
البته، آن پدیده، یک امر طبیعی است و در وقت و مکان و زمان آن هیچ گونه تقدیم و تأخیری راه ندارد، و مطابق سنّت خداوند متعال است؛ و امور طبیعی، خارج از دایرهی اراده و قدرت پروردگار نیستند، همه چیز در هستی به خواست و مشیت و قدرت خداوند متعال روی میدهد؛ و اینگونه حوادث که در این افلاک عظیم واقع میشوند، بسی شایسته است که دلها در برابر عظمت و اقتدار خداوند متعال و ارادهی فراگیر او و نفوذ قدرت و حکمت بالغهی او و تدبیر زیبای او و... بیدار گردند، تا دلها او را تعظیم کنند، و زبانها به نیایش گشوده شوند و دستها از روی تضرّع بلند گردند، و پیشانیها به سجدهی او درآیند.
از پیامبر اسلام ج اذکار و ادعیهی مختلفی روایت شده که بر شخص مسلمان لازم است هنگام مشاهدهی پدیدههای طبیعی آن اذکار و دعاها را با حضور قلب بخواند، از جمله:
الف) دعای سحرگاه و شامگاه
ترمذی از ابوهریره روایت میکند که پیامبر ج یارانش را تعلیم میداد و به آنان میفرمود:
«اذا اَصْبَحَ احَدُکُمْ فَلیقُلْ: اَللّهُمَّ بِکَ اَصْبَحْنا وبِکَ اَمْسَیْنا، وبِکَ نَحْیا وبِکَ نَمُوتُ واِلَیکَ النُّشور واِذا اَمْسی فلیَقُلْ: اَللّهُمَّ بِکَ اَمْسَیْنا وبِکَ اَصْبَحنا وبِکَ نَحْیا وبِکَ نَمُوتُ واِلَیْکَ النُّشور».
«هرگاه یکی از شما صبح کند، باید بگوید: خدایا، به امر تو صبح کردیم و شام نمودیم و به امر تو زندگی کرده و میمیریم و بازگشت همه بسوی توست. و هرگاه یکی از شما به زمان شام درآید بگوید: خدایا، به امر تو شام کرده و صبح نمودیم».
تا آخر حدیث، ترمذی گوید: این حدیث، صحیح است.
مسلم از ابن مسعود روایت میکند که پیامبر ج شبانگاه میفرمود:
«اَمْسَیْنا واَمْسَی الْمُلْکُ لِلّهِ والْـحَمْدُلِلّهِ لا اِله اِلّا اللهُ وَحْدَهُ لاشَریکَ لَهُ لَهُ المُلْکُ ولَهُ الْـحَمْدُ وهُوَ عَلی کُلِّ شَیءٍ قَدیر. رَبِّ اَسْألُکَ خیرَ ما فی هذِه اللَّیْلَة وخَیْرَ ما بَعْدَها واَعوذُ بِکَ مِنْ شرِّ هذِهِ اللَّیْلةِ وشرِّ ما بَعْدَها. رَبِّ اَعُوذُ بِکَ مِنَ الکَسَلِ وَسُوءِ الکِبَر، ربِّ اَعُوذُ بِکَ مِنْ عَذابِ النّارِ وعَذابِ الْقَبْرِ».
«ما شام کردیم، و همچنان ملک جهان و هر حمد و ستایش از آنِ خداوند است که جز او هیچ معبودی نیست، یکتا و بیهمتاست، ستایش و پادشاهی او را سزاست. او بر همه چیز قادراست. پروردگارا، از تو خیر آنچه را که در این شب و آنچه بعد از این شب است، میطلبم، و از شرّ آنچه در این شب و بعد از آن است به تو پناه میجویم. پروردگارا، من از تنبلی و کسالت و ضعف و بدحالی کهنسالی به تو پناه میبرم. پروردگارا، به تو پناه میبرم از عذاب آتش دوزخ و عذاب قبر».
روایت شده است که آن حضرت هنگام صبح نیز این دعا را میخواندهاند ولی به جای «اَمْسَینا واَمسی» میگفتهاند: «اَصْبَحْنا واَصْبَح..».
ب) دعای هنگام وزش باد و ظهور ابرها
مسلم از عایشه س روایت کرده که او میگفت: هنگامی که باد میوزید، پیامبر ج میفرمود:
«اَللّهُمَّ اَسْأَلُکَ خیرَها وخیرَ ما فِیْها وخَیْرَ ما اَرْسَلْتَ بِهِ، واَعُوذُبِکَ مِنْ شَرِّها وشَرِّ ما فیها وشَرِّ ما اَرْسَلْتَ به».
«خداوندا، از تو درخواست میکنم خیر آن را و خیرات موجود در آن و خیر آنچه همراه با آن است و به تو پناه میبرم از شرّ آن و از شرّ آنچه در آن است و از شرّ آنچه همراه آن است.»
و باز عایشه ل روایت میکند، هنگامی که پیامبر ج در افق آسمان ابری مشاهده میفرمود، از کار خود، حتّی اگر هم نماز میخواند، دست میکشید، و میفرمود:
«اَللّهُمَّ اَعُوذُبِکَ مِنْ شَرِّها»: «خدایا از شرِّ آن به تو پناه میبرم».
و اگر باران میبارید، میفرمود:
«اَللّهُمَّ صَیِّباً هنیئاً»: «خداوندا، رگبار گوارایی باشد».
این حدیث را ابوداود و نسایی و ابن ماجه آوردهاند و ابوعوانه آن را در صحیح خود به سند صحیح بنا به شرط مسلم، روایت کرده است، و آلبانی در کتاب «تخریج الکلم الطیب» به بیان آن پرداخته است.
ج) دعای هنگام رؤیت هلال
از ابن عمر س روایت شده است، هنگامی که پیامبر خدا ج هلال ماه را میدید، میفرمود:
«اللهُ اَکْبَر، اَللّهُمَّ اَهِّلَّه عَلَیْنا بالأَمْنِ والایمانِ والسَّلامَةِ والْاِسْلامِ والتَوْفیقِ لِما تُحِبُّ وتَرْضی رَبُّنا ورَبُّکَ اللهُ».
«خدا بزرگ است! خدایا، این ماه را با امنیت و سلامت و ایمان و اسلام بر ما نو کن همراه با آنچه دوست داری و رضای تو در آن است، پروردگار ما و شما خدای یکتاست».
دارِمی، این حدیث را آورده، و ترمذی آن را از حدیث طلحه بصورت مختصر نقل کرده، و آن را حَسَنْ دانسته، و ابن حبان آن را صحیح شمرده است و به گفتهی آلبانی این حدیث همراه با شواهد و قرائن، صحیح میباشد.
به مناسبتهای مختلف از جمله هنگام خوابیدن و بیدار شدن، در وقت خوردن و نوشیدن، جهت رفع گرسنگی و تشنگی هنگام لباس پوشیدن و سوار مرکب شدن، هنگام مسافرت یا بازگشت از سفر، ادعیه و اذکار دیگری از پیامبر خدا ج روایت شده است و کتب مفصّل و کاملی در این ارتباط تألیف شدهاند([4]).
منظور از این اذکار و دعاها این است که قلب انسان همیشه به یاد و ذکر خدا باشد و با آغوشی باز دلی گرم و احساسی هُشیار و بیدار در برابر هر پدیده و حادثهی جدیدی، حتّی آن حوادثی که هر روز تکرار میشوند مانند صبح شدن و شب شدن، یا آن حوادثی که در روز بیش از یک بار تکرار میشوند مانند: خوردن و نوشیدن روبرو شود، و به یاد و ذکر خدا باشد.
انسان مؤمن اشیا و حوادث را با چشمی غیر از چشمان افراد معمولی میبیند، که مردم معمولی آن حوادث را فقط با چشم سر میبینند. وقتی که آن حوادث بارها و بارها در برابر آنان تکرار گردد با آنها انس و الفت خواهند گرفت. ولی انسانِ مؤمن، با چشم دل و با چشم بصیرت به آن پدیدهها مینگرد، و در پشت پردهی آنها، دست ابداع و اتقان خداوند متعال، و چشم مراقب و محافظ او را میبیند، همانطور که بخاری در کتاب «الادب المفرد» روایت کرده است که انسان در موقع مشاهدهی چنین پدیدههایی تسبیح میگوید و ستایش میکند، و لا اله الا الله والله اکبر میگوید، و به دعا و تضرع، میپردازد.
از عبدالله بن زبیر روایت شده است که هرگاه پیامبر ج صدای رعد را میشنید، سخن خود را ترک کرده و میفرمود:
«سُبْحَانَ الَّذی یُسَبِّحُ الرَّعْدُ بِحَمْدِهِ والْمَلائِکَةُ مِنْ خیفَتِه».
«منزه است خدایی که رعد به حمد او و فرشتگان همه از بیمش تسبیح میگویند»
وقتی که برخورد مسلمانان با امور روزانهی عادی و معمول اینگونه است، عکس العمل آنان نسبت به حادثهی بزرگی که هر چند سال یک بار تکرار خواهد شد، مانند: کسوف و خسوف چگونه باید باشد؟
حادثهای بزرگتر از این نوع حوادث، بر تاریخ مسلمانان گذر نخواهد کرد و این پدیدهها نشانهای از نشانههای خداوند متعال است و انسان مؤمن همانند سایر مردم نسبت به زمان وقوع آن پدیدهها، غافل و ناآگاه میباشد. و هنگامی که در مورد حوادث و پدیدههای طبیعی که هر روز یا هر ماه تکرار میشوند، دعا و ذکر کافی است؛ چنین حادثهی بزرگی از قبیل کسوف و خسوف بسی بیشتر از آن دعا و ذکر را که همان نماز است نیازمند است. آنگاه، خوف و خشیت بر دلهای انسانهای بیدار غلبه میکند، هرگاه نمود و مظاهر قدرت خداوند را در مخلوقات ببینند، از اینکه در پشت پردهی این حادثهی عادی، چیز دیگری باشد که خداوند از آن آگاه است و مردم از آن بیخبرند، ایمن نخواهند شد و واضح است که در برابر اراده و قدرت پروردگار هیچگونه مانعی وجود ندارد، و خداوند پاک و منزّه، هرگاه چیزی را اراده کند که لباس هستی بپوشاند به آن چیز میگوید: باش، آن چیز بیدرنگ موجود خواهد شد.
امام ابن دقیق العید میگوید: «چه بسا بعضی معتقدند که آنچه را ریاضی دانان و ستاره شناسان بیان میدارند، با این عبارت حدیث که میفرماید: (یُخَوَّفُ الله بِهما عِبادَهُ) منافات دارد. در حالی که چنین پنداری صحیح نیست؛ زیرا، بعضی از افعال خداوند بر حسب عادت است و بعضی خارج از عادات؛ و قدرت پروردگار حاکم بر همهی اسباب و علل میباشد و او میتواند روابط میان اسباب و مسبّبات را بر هم زند. با ثبوت چنین قضیهای، خداشناسان به قدرت و نیروی پروردگار در خرق عادت، اعتقاد و باور راسخی دارند. و خداوند را «فعّال ما یشاء» میدانند، و هرگاه حادثهی عجیبی روی دهد، بخاطر اعتقاد راسخ شان، احساس ترس و خوف مینمایند، و این مسئله مانع نمیشود از آنکه عادت در مجرای اسباب، جز در مواردی که خداوند خرق آن عادات را بخواهد، صورت نگیرد». حافظ عسقلانی در فتح الباری این موضوع را بیان داشته است.
به علاوه، پدیدهی کسوف امری است که انسان مؤمن را متنبّه و متوجّه میگرداند، در حالی که غیر مؤمن توجّهی بدان ندارد، و آن توجّه عبارت است از یادآوری قیام سرعت و پایان این جهان؛ زیرا، از طریق وحی یقینی ثابت شده است که نظم و نظام جهان هستی روزی از هم گسسته و متلاشی خواهد شد، آن وقت که آسمان از هم میشکافد، و اخترانِ آن، پراکنده میگردند، خورشید به هم میپیچد، و کوهها روان میگردند، و زمین بشدّت تکان میخورد، و بارهای سنگین درون خود را بیرون میافکند؛ که اینها همه اعلان و زنگ خطر است برای اینکه آسمان و زمین به کلّی تغییر خواهند یافت و مخلوقات در پیشگاه خداوند واحد قهّار پدید خواهند آمد.
خورشید و ماه همانند تمامی آنچه در این جهان است، ابدی و جاودان نیستند، بلکه همانطور که خالق آنها میفرماید: آن دو تا مدّت زمان مشخص و معلومی در حرکت و جریان هستند. آری، آن مدّت مشخص نزد خداوند معلوم، ولی برای انسان مجهول است، البتّه انسان مؤمن بدان ایمان یقینی دارد و هیچگاه از آن غافل نمیباشد؛ بنابراین، وقتی که پدیدهای همانند خورشیدگرفتگی و ماه گرفتگی را مشاهده کند، قلب او از امروز به فردا و از حال به آینده انتقال مییابد؛ بویژه، هنگامی که این کلام خداوند متعال را به یاد آوَرَد که میفرماید:
«... وَمَا أَمْرُ السَّاعَةِ إِلاَّ کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ...»([5]). «و کار قیامت جز مانند یک چشم بر هم زدن یا نزدیکتر از آن نیست».
و شاید سرّ اینکه از بعضی از اصحاب وارد شده که گویا پیامبر ج هنگام کسوف ترسان و لرزان به پا میخاست که مبادا چنین پدیدهای مقدّمهی وقوع قیامت باشد، با وجود اینکه لازمهی وقوع قیامت مقدّمات و علائم و شرایط زیادی است که خود آن حضرت به آنها اشکال گرفتهاند؛ هر چند، در توجیه آن میتوان گفت که این عمل پیامبر اکرم ج به منظور تعلیم و ارشاد امّت بوده است تا آنان همواره، بخصوص، موقعی که زمان رو به پایان رود و شرایط و علائم قیامت یکی پس از دیگری تحقّق یابد، به یاد قیامت باشند.
در عهد خلافت عثمان یکبار کسوف روی داد. عثمان س با مردم نماز آیات خواند؛ سپس بازگشت و وارد منزل خود شد. عبدالله بن مسعود در حجرهی عایشه نشسته بود و بعضی از اصحاب نزد او بودند، گفت: رسول خدا ج هنگام کسوف و خسوف به ما دستور نماز میداد و میفرمود: که هرگاه چنان پدیدهای بر شما عارض گردد شتابان به سوی نماز بروید که اگر آن واقعه آن چیزی باشد که از آن میترسید (یعنی وقوع قیامت) شما در حال عبادت بوده و غافلگیر نشده باشید، و اگر نشان قیامت نباشد، با ادای نماز خیرات و نیکیهایی را کسب نمودهاند. روایت از احمد و ابویعلی و طبرانی است و چنانکه، در کتاب «مجمع الزوائد» وارد شده است، رجال آن موثّق هستند (ج 2، ص 206-207)([6]).
با توجّه به مطالب فوق برای ما روشن گردید که نماز و دعا و اذکاری که اسلام هنگام وقوع کسوف و خسوف تشریع و مقرّر کرده است، ضرورتاً به این معنا نیست که این پدیده در نتیجهی خشم و قهر خدا بر بندگانش واقع میشود، و نماز و عبادت الهی را برطرف خواهد کرد؛ هر چند بعضی از دانشمندان با توجه به فهم و آگاهی آنان در آن زمان و مکان و شرایط، چنین پدیدهی طبیعی را بدانگونه تفسیر و تعبیر مینمودند، امّا، برداشت دانشمندان اسلامی، به ویژه، در ارتباط با چنین پدیدههایی حجّت شرعی نخواهد بود؛ زیرا، دین و مسائل آن جز از کتاب خدا و سنّت پیامبر که مبین آن است استنباط نخواهد شد، و هر سخنی غیر از قرآن و حدیث، از هرکس دیگری که باشد، گاه مقبول و گاه مردود خواهد بود.
در برابر این گونه اشخاص که در رابطه با علوم طبیعی و ریاضی بهرهی کمتری دارند، پیشوایی همچون حجّة الاسلام غزالی را مییابیم که این کوته فکران را تخطئه میکند، و تحقیقات و بیانات خود را در نهایت صلابت و استحکام در کتاب «المُنقِذُ مِن الضلال» بیان میدارد. آنجا که به فلاسفه و انواع دانشهای آنان از جمله علوم ریاضی([7]) و آثاری که در اندیشهها و افکار بر جای میگذارند، میپردازد. اینک چکیدهای از بیان او:
آفت دوم که از سوی دوستان نادان و جاهل به اسلام سرچشمه گرفته این است که آنان پنداشتهاند برای پیروزی و دفاع از دین، باید هر علمی را که منسوب به فلاسفه است، انکار کرد. و تمامی علوم آنان را انکار کردهاند، و فلاسفه را جاهل قلمداد کردهاند. تا آنجا که سخنان فلاسفه را دربارهی کسوف و خسوف نیز منکر شدهاند و گمان کردهاند که خلاف شرع است و از آن طرف فلاسفه وقوع آن پدیدهها را چنان با ادلّه و برهان به اثبات رسانیدهاند که هیچگونه شک و تردیدی در اذهان مخاطبین خود بر جای نمیگذارد. در نتیجه، جاهلان به اسلام معتقد شدهاند که اسلام با دلیل و برهان منطقی مخالفت دارد؛ از این رو، نسبت به فلسفه محبّتها و نسبت به اسلام تنفّرهایی ایجاد گردید.
این سخن کسانی که میپنداشتند پیروزی اسلام در راستای انکار این دانشهاست در واقع جنایت بزرگی بود و قطعاً در شریعت هیچ گونه نصّی راجع به نفی یا اثبات این علوم نسبت به امور دینی وارد نشده است.
آنجا که پیامبر اکرم ج میفرماید: «خورشید و ماه دو نشانه از نشانههای خدای متعالاند و به خاطر مرگ یا تولّد کسی کسوف و خسوف رخ نمیدهند. هر وقت چنین پدیدهای را مشاهده نمودید شتابان به ذکر خدا و نماز روی آورید». فرمایش آن حضرت به معنی انکار ریاضیات و نجوم که بیانگر حرکت خورشید و ماه و اجتماع و برخورد آن دو بصورت خاصّی است، نمیباشد.
امّا گفتهی پیامبراسلام که میفرماید:
«لکِنَّ الله إذا تَجَلَّی لِشیءٍ خَضَعَ لَهُ». «هرگاه خداوند در چیزی تجلّی کند، آن چیز خاضع و فروتن در برابر پروردگار خواهد گردید».
این عبارت اصلاً در صحاح وجود ندارد.
اگر استدلال به احادیث ضعیف جایز میبود، در اینجا حدیثی را که طبرانی در معجم کبیر از سَمرة روایت کرده است، میآوردیم که پیامبر ج فرمود: [خورشید و ماه نه برای مرگ کسی و نه بخاطر چیز دیگری کسوف و خسوف نمیکنند، بلکه این پدیدهها شما را به سوی آیات و نشانههای خداوند متعال راهنمایی میکنند]، سلسلهی سند این حدیث، همانطور که بیهقی گفته است، مشتمل بر یک راوی ضعیف است و به همین خاطر بدان اعتماد ننموده است. به علاوه، چنین حدیثی هر چند، ضعیف باشد بیانگر طرز فکر و اندیشهی رایج مسلمانان در قرون اوّلیه است و به همین جهت، آن را در ردیف روایات و احادیث آورده و ثبت کردهاند.
نکتهی مهم این است که به سند صحیح مطلبی از پیامبر ج روایت نشده است که دلالت نماید بر اینکه کسوف و خسوف بدون سبب طبیعی و خارج از سنّت اسباب و مسبّبات، واقع شده باشد([8]) و بالله التوفیق([9]).
1480 - [1] (مُتَّفق عَلَیهِ)
عَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: إِنَّ الشَّمْسَ خَسَفَتْ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ الـلّٰهِ ج فَبَعَثَ مُنَادِیًا: الصَّلَاةُ جَامِعَةٌ فَتقدم فصلى أَربع رَکْعَات وَفِی رَکْعَتَیْنِ وَأَرْبع سَجدَات. قَالَت عَائِشَة: مَا رَکَعْتُ رُکُوعًا قَطُّ وَلَا سَجَدْتُ سُجُودًا قطّ کَانَ أطول مِنْهُ([10]).
1480- (1) عایشه ل گوید: در روزگار رسول خدا ج خورشیدگرفتگی رخ داد؛آن حضرت ج فردی را فرستادند تا (با صدای بلند) به مردم چنین اعلام کند: «الصلاة جامعة»؛ «نماز به صورت جماعت برگزار میگردد».
آنگاه پیامبر اکرم ج برای امامت، جلو آمدند و در دو رکعت، چهار رکوع همراه با چهار سجده انجام دادند.
عایشه ل گوید: من هرگز، رکوع و سجدهای طولانیتر از این رکوع و سجده نکرده بودم.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرهاند]
شرح: این روایت در بخاری و مسلم، چنین آمده است:
1- «حدیث عَائِشَةَ، زَوْجِ النَّبِیِّ ج، قَالَتْ: خَسَفَتِ الشَّمْسُ فِی حَیَاةِ النَّبِیِّ ج، فَخَرَجَ إِلَی الْمَسْجِدِ، فَصَفَّ النَّاسُ وَرَاءَهُ، فَکَبَّرَ، فَاقْتَرََأَ رَسُولُ اللهِ ج قِرَاءَةً طَوِیلَةً، ثُمَّ کَبِّرَ، فَرَکَعَ رُکُوعاً طَوِیلاً، ثُمَّ قَالَ: «سَمِعَ اللهُ لِمَنْ حَمِدَهُ»، فَقَامَ ولَمْ یَسْجُدْ، وقَرَأَ قِرَاءَةً طَوِیلَةً، هِیَ أَدْنَی مِنَ الْقِرَاءَةِ الْأُؤْلَی، ثُمَّ کَبَّرَ ورَکَعَ رُکُوعَاً طَوِیلاً، وهُوَ أَدْنَی مِنَ الرُّکُوعِ الْأَوَّلِ؛ ثُمَّ قَالَ: «سَمِعَ اللهُ لمَنْ حَمِدَهُ، رَبَّنَا! ولَکَ الْـحَمْدُ» ثُمَّ سَجَدَ، ثُمَّ قَالَ فِی الرَّکْعَةِ الْآخِرَةِ مِثْلَ ذلِکَ، فَاسْتَکْمَلَ أَرْبَعَ رَکَعاتٍ فِی أَرْبَعَ سَجَدَاتٍ، وَانْجَلَتِ الشَّمْسُ قَبْلَ أَنْ یَنْصَرِفَ؛ ثُمَّ قَامَ فَأَثْنَی عَلَی الله بِمَا هُوَ أَهْلُهُ، ثُمَّ قَالَ: «هُمَا آیَتَانِ مِنْ آیَآتِ اللهِ لَا یَخْسِفَآنِ لِمَوْتِ أَحَدٍ ولَا لِحَیَآتِهِ، فَإِذَا رَأَیْتُمُوهُما فَافْزَعُوا إِلَی الصَّلَاةِ».
أخرجه البخاری فی: 16 - کتاب الکسوف: 4 - باب خطبة الإمام فی الکسوف.
عایشه همسر پیغمبر ج گوید: در زمان حیات حضرت رسول ج خورشید خسوف کرد، پیغمبر ج به مسجد رفت مردم پشت سرش به صف ایستادند. پیغمبر ج تکبیر نیت را گفت، (بعد از خواندن فاتحه) آیات فراوانی را خواند سپس با گفتن تکبیر به رکوع رفت و رکوعش طولانی بود سپس سر را از رکوع بلند کرد و گفت: (خداوند ستایش کسی را که او راستایش میکند قبول مینماید) وقتی از رکوع بلند شد به سجده نرفت بلکه مجدداً قرآن فراوانی را خواند ولی از قرائت اوّل کمتر بود. بعد از قرائت دوم مجدداً به رکوع رفت و به آن طول داد امّا از طول رکوع اوّل کمتر بود. بعد از بلند شدن از رکوع دوم فرمود: (سمع الله لمن حمده ربّنا لک الحمد) آنگاه به سجده رفت و در رکعت دوم هم مانند رکعت اوّل عمل نمود، به این ترتیب چهار رکوع را با چهار سجده تکمیل نمود، (یعنی پیغمبر ج دو رکعت نماز کسوف را که خواند به خلاف نمازهای عادی در هر رکعت دو رکوع را به جای میآورد ولی طبق معمول در هر رکعت دوبار به سجده میرفت) قبل از اینکه پیغمبر ج نمازش را تمام کند خورشید به حال عادی خود برگشت و نور خود را بازیافت، پیامبر بعد از نماز بلند شد و خداوند را با کلماتی که شایسته ی ذات اوست ستایش نمود و گفت: ماه و خورشید یکی از نشانهها و دلایل واضح بر وجود و قدرت و عظمت خدا میباشند، و به خاطر مرگ و تولد کسی گرفتگی پیدا نمیکنند، و هر وقت که آنها را در حال کسوف و خسوف دیدید فوراً به خواندن نماز مشغول شوید تا از عذاب و غضب خدا در امان باشید.
2- «حدیث عَائِشَةَ ل خَسَفَتِ الشَّمْسُ، فَقَامَ النبی ج، فَقَرَأَ سُورةً طَوِیلَةً، ثم رَکَعَ فَأَطَالَ، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ، ثُمَّ اسْتَفْتَحَ بِسُورةٍ أَخْرَی ثُمَّ رَکَعَ حَتَّی قَضَاها وسَجَدَ، ثُمَّ فَعَلَ ذلِکَ فِی الثَّانِیَة، ثُمَّ قَالَ: «إنَِّهُمَا آیَتَانِ مِنْ آیَاتِ اللهِ، َفإِذَا رَأَیْتُمْ ذلِک فَصَلُّوا حَتَّی یُفْرَجَ عَنْکُمْ. لَقَدْ رَأَیْتُ فِی مَقَامِی هذَا کُلَّ شَیْءٍ وُعِدْتُهُ، حَتَّی لَقَدْ رَأَیْتُنِی أُرِیْدُ أَنْ آخُذَ قِطْفَاً مِنَ الْـجَنَّةِِ، حِینَ رَأَیْتُمُونِی جَعَلْتُ أَتَقَدَّمُ، وَلَقَدْ رَأَیْتُ جَهَنَّم یَحْطِمُ بَعْضُهَا بَعْضاً، حِیْنَ رَأَیْتُمُونِی تَأَخَّرْتُ، ورَأَیْتُ فِیهَا عَمْرَو بْنَ لُحَیٍّ، وهُوَ الَّذِی سَیَّبَ السَّوَائِبَ».
أخرجه البخاری فی: 21- کتاب العمل فی الصّلاة: 11- باب إذا تفلتت الدابة فی الصّلاة.
عایشه گوید: خورشید گرفتگی رخ داد، پیغمبر ج (در نماز) ایستاد و سورهی طویلی را خواند و به رکوع رفت و آن را طول داد؛ سپس سرش را از رکوع بلند کرد و مجدداً شروع به خواندن سورهی دیگری کرد، بعداً به رکوع رفت و پس از رکوع و قیام آن به سجده رفت و در رکعت دوم هم به صورت رکعت اوّل عمل نمود. سپس به مردم گفت: اینها (خورشید و ماه) دو مخلوق و دو نشانه از نشانههای قدرت خدا هستند، وقتی که آنها را در حال کسوف دیدید، نماز بخوانید تا خداوند برای شما گشایش به وجود آورد، گفت: من حالا که در اینجا ایستادهام تمام وعدههایی را که در قیامت به من داده شده است میبینم حتی همین الآن قدمی را که به جلو برداشتم، به خاطر این بود که میخواستم خوشهای از خوشههای بهشت را بچینم، و از همین جا میبینم که قسمتهایی از دوزخ همدیگر را خرد مینمایند و بر روی هم موج میزنند، به خاطر وحشت از آن بود که شما دیدید یک قدم به عقب برگشتم، و عمرو بن لحی را میبینم که در دوزخ سرنگون شده و بر صورتش حرکت میکند».
3- «حدیث عَائِشَةَ، زَوْجِ النَّبِیِّ ج: أَنَّ یَهُودِیَّةً جَاءَتْ تَسْأَلُهَا، فَقَالَتْ لَهَا: أَعَاذَکِ اللهُ مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ. فَسَأَلَتْ عَائِشَةُp، رَسُولَ اللهِ ج: أَیُعَذَّبُ النَّاسُ فِی قُبُورِهِمْ؟ فَقَالَ رَسُولُ اللهِ ج، عَائِذَاً بِاللهِ مِنْ ذلِکَ.
ثُمَّ رَکِبَ رَسُولُ اللهِ ج، ذَاتَ غَدَاةٍ مَرْکَبَاً، فَخَسَفَتِ الشَّمْسُ، فَرَجَعَ ضُحیً، فَمَرَّ رَسُولُ اللهِ ج، بَینَ ظَهْرَانَی الْـحُجَرِ، ثُمَّ قَآمَ یُصَلِّی، وقَامَ النَّاسُ وَرَاءَهُ، فَقَامَ قِیَامَاً طَوِیلاً، ثُمَّ رَکَعَ رُکُوعَاً طَوِیلاً، ثُمَّ رَفَعَ فَقَامِ قِیَاماً طَوِیلاً، وهُوَ دُونَ الْقِیَامِ الْأَوَّلِ، ثُمَّ رَکَعَ رُکُوعَاً طَوِیلاً، وهُوَ دُونَ الرُّکُوعِ الْأَوَّلِ، ثُمَّ رَفَعَ فَسَجَدَ، ثُمَّ قَامَ، فَقَامِ قِیَامَاً طَوِیلاً، وهُوَ دُونَ الْقِیَامِ الْأَوَّلِ، ثُمَّ رَکَعَ رُکُوعَاً طَوِیلاً، وهُوَ دُونَ الرُّکُوعَ الْأَوَّلِ، ثُمَّ قَامَ قِیَاماً طَوِیلاً، وهُوَ دُونَ الْقِیَامِ الْأَوَّلِ، ثُمَّ رَکَعَ رُکُوعاً طَوِیلاً، وهُوَ دُونَ الرُّکُوعِ الْأَوَّلِ، ثُمَّ رَفَعَ فَسَجَدَ وانْصَرَفَ، فَقَالَ مَا شَاءَ اللهُ أَنْ یَقُولَ، ثُمَّ أَمَرَهُمْ أَنْ یَتَعَوَّذُوا مِنْ عَذَابِ الْقَبْرِ».
أخرجه البخاری فی: 16- کتاب الکسوف: 7- باب التعوّذ من عذاب القبر فی الکسوف.
عایشه همسر پیغمبر ج گوید: یک زن یهودی پیش من آمد و چیزی را از من درخواست نمود، آن زن به من گفت: خدا شما را از عذاب قبر محفوظ نماید. از پیغمبر ج پرسیدم مگر مردم در قبرشان عذاب داده میشوند؟! پیغمبر ج فرمود: به خدا پناه میبرم از عذاب قبر.
سپس به هنگام صبح پیغمبر ج بر مرکب خود سوار شد (و از شهر بیرون رفت)، و در این هنگام خورشید کسوف کرد. پیغمبر ج به هنگام چاشت برگشت. از وسط حجرهها رد شد، به مسجد رفت، نماز کسوف را شروع نمود و مردم هم پشت سرش ایستاده بودند، مدت طولانی ایستاد بعداً رکوع طولانی به جای آورد، از رکوع برخاست، مدت طولانی ایستاد امّا از ایستادن دفعه ی اوّل کمتر بود، سپس به رکوع رفت ولی این رکوع به اندازه ی رکوع اوّل طولانی نبود سپس از رکوع برخاست و به سجده رفت سپس از سجده بلند شد و مدت طولانی ایستاد امّا از ایستادن اوّل کمتر بود و مدت طولانی به رکوع رفت، امّا طول آن از طول رکوع اوّل کمتر بود و بعد از رکوع (اوّل در رکعت دوم مجدداً) پیغمبر مدت فراوانی ایستاد امّا طول آن از ایستادن اوّل کمتر بود و (بعد از ایستادن دوم در رکعت دوم مجدداً) به رکوع رفت و به آن طول داد ولی این رکوع از رکوع اوّل (همین رکعت) کوتاه تر بود، بعد از این رکوع (در رکعت دوم) به سجده رفت، پس از تشهّد و سلام از نماز فارغ شد و آنچه که خدا خواست بیان نمود، بعداً به مردم دستور داد که از عذاب قبر به خدا پناه ببرند.»
4- «حدیث أَسْماءَ قَالَتْ: أَتَیْتُ عَائِشَةَ وهِیَ تُصَلِّی، فَقُلْتُ مَا شَأْنُ النَّاسِ؟ فَأَشَارَتْ إِلَی السَّماءِ، فَإِذَا النَّاسُ قِیَامٌ، فَقَالَتْ: سُبْحَانَ اللهِ! قُلْتُ: آیَةٌ؟ فَأَشَارَتْ بِرَأْسِهَا أَیْ نَعَمْ! فَقُمْتُ حَتَّی تَجَلَّانِی الْغَشْیُ، فَجَعَلْتُ أَصُبُّ عَلَی رَأْسِی الْمَاءِ، فَحَمِدَ اللهَ، عَزَّ وجَلَّ النَّبِیُّ ج، وأَثْنَی عَلَیْهِ، ثُمَّ قَالَ: «مَا مِنْ شَیْءٍ لَمْ أَکُنْ أُرِیتُهُ إِلَّا رَأَیْتُهُ فِی مَقَامِی، حَتَّی الْـجَنَّةُِ والنَّارُِ، فَأُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّکُمْ تُفْتَنُونَ فِی قُبُورِکُمْ مِثْلَ أَوْ قَرِیبَ (قال الرّاوی: لا أدری أی ذلک قالت أسماء) مِنْ فِتْنَةِ الْمَسیحِِ الدَّجَّالِ، یُقَالُ مَا عِلْمُکَ بِهذَا الرَّجُلِ؟. فَأَمَّا الْمُؤْمِنُ أَوْ الْمُوقِنُ (لا أدری بأیّهما قالت أسماء) فَیَقُولُ هُوَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ، جَاءَنَا بِالْبَیِّنَاتِ والْـهُدَی، فَأَجَبْنَا واتَّبَعْنَا، هُوَ مُحَمَّدٌ (ثلاثاً) فَیُقَالُ: نَمْ صَالِحاً، قَدْ عَلِمْنَا إِنْ کُنْتَ لَمُوقِناً بِهِ؛ وأَمَّا الْمُنَافِقُ أَوْ الْمُرْتَابُ (لا أدری أیّ ذلک قالت أسماء) فَیَقُولُ: لَاأَدْرِی، سَمِعْتُ النَّاسَ یَقُولُونَ شَیْئاً فَقُلْتُهُ».
أخرجه البخاری فی: 3- کتاب العلم: 24- باب من أجاب الفتیا بإرشاد الید و الرّأس.
اسماء دختر ابوبکر گوید: به نزد عایشه رفتم دیدم نماز میخواند، گفتم: چرا مردم حالت غیرعادی دارند؟ به سوی آسمان اشاره کرد، مردم همه در حال نماز ایستاده بودند، عایشه گفت: سبحان الله (به عادی نبودن اوضاع اشاره کرد) اسماء گوید، گفتم: مگر نشانهای از عذاب خدا وجود دارد؟ عایشه با حرکت سرش اشاره کرد: آری، من هم ایستادم تا اینکه حالت غشی و بیهوشی بر من غلبه کرد، شروع به ریختن آب بر سر خود نمودم (تا سر حال بیایم) در این اثنا پیغمبر ج به حمد و ثنای خداوند پرداخت، بعد از آن فرمود: هر چیزی را که تا به حال ندیده بودم الآن در اینجا دیدم حتی جهنم و بهشت را هم دیدم، به من وحی شد که شما ای مردم! در گور مورد امتحان قرار میگیرید امتحانی که مانند امتحانی است یا نزدیک به امتحانی است (راوی حدیث، تردید دارد که اسماء لفظ مانند گفت یا نزدیک) که به وسیلهی آمدن دجّال از شما به عمل میآید و در قبر از شما سؤال میشود که دربارهی این مرد (منظور حضرت محمد ج است) چه میدانی؟ انسان باایمان یا دارای یقین (تردید از راوی حدیث است که نمیداند اسماء کدام یک از کلمة مؤمن یا موقن را گفته است)، در جواب میگوید: او محمّد رسول خدا است همراه با دلایل واضح و روشن و هدایت به سوی ما آمد و ما به او جواب مثبت دادیم و از او پیروی کردیم و او محمّد است و سه بار این جمله را تکرار مینماید، (از طرف فرشتگان خدا) به او گفته میشود: به آرامی بخواب، ما میدانستیم که شما به راستی به او ایمان دارید، امّا کسیکه منافق یا متردد باشد (راوی گوید: نمیدانم اسماء کدام یک از این دو کلمه را گفت)، در جواب فرشتگان میگوید: من نمیدانم این مرد (حضرت محمد ج) کیست، ولی میشنیدم مردم چیزی را میگفتند؛ من هم گفتهی ایشان را تکرار میکردم.
5- «حدیث عَبْدِاللهِ بْنِ عَمْرِو بْنِ العَاصِ، قَالَ: لَمَّا کَسَفَتِ الشَّمْسُ عَلَی عَهْدِ رَسُولِ اللهِ ج، نُودِیَ إِنَّ الصَّلَاةَ جَامِعَةٌ، فَرَکَعَ النَّبِیُّ ج رَکْعَتَیْنِ فِی سَجْدَةٍ، ثُمَّ قَامَ فَرَکَعَ رَکْعَتَیْنِ فِی سَجْدَةٍ، ثُمَّ جَلَسَ، ثُمَّ جُلِّی عَنِ الشَّمْسِ. قَالَ: وقَالَتْ عَآئِشَةُp: مَا سَجَدْتُ سُجُودَاً قَطُّ کَانَ أَطْوَلَ مِنْهَآ».
أخرجه البخاری فی: 16- کتاب الکسوف: 8- باب طول السجود فی الکسوف.
عبدالله بن عمرو بن عاص گوید: وقتی که در زمان پیغمبر ج خورشید کسوف کرد با صدای بلند به مردم اعلام گردید: انّ الصّلاة جامعة (یعنی نماز مردم را در مسجد جمع مینماید یا این نماز به صورت جماعت برگزار میگردد) بعد از شروع نماز، پیغمبر ج دو رکوع را در یک رکعت به جای آورد و به سجده رفت بعد از رکعت اوّل بلند شد، و دو رکوع را در رکعت (دوم) نیز به جای آورد و به سجده رفت سپس پیغمبر ج نشست در این اثنا خورشید از کسوف بیرون آمد عبدالله بن عمرو بن عاص گوید: عایشه گفت: من هرگز سجدهی طولانی تر از این سجده ندیده بودم.
دربارهی «کسوف» (خورشیدگرفتگی) و «خسوف» (ماهگرفتگی)،ذکر چند نکته، لازم مینماید:
1- برخی از ملحدان و افراد لائیک میگویند: خورشیدگرفتگی و ماهگرفتگی، پدیدههای عجیب و غیر طبیعی نیستند؛ بلکه معلول اسباب طبیعی، مانند طلوع و غروب خورشید هستند و دارای زمان خاصّ و مشخّصی هستند که میتوان وقوع آنها را از سالها قبل، پیشبینی کرد. بنابراین، خسوف و کسوف را چیز غیرطبیعی جلوه دادن و ترسیدن از آن و پرداختن به نماز و استغفار، عبث و بیهوده به نظر میرسد؟!
پاسخ بدین شبهه، عبارت است از:
الف) هر چند خسوف و کسوف، از پدیدههای طبیعی به شمار میآیند، باز هم مظهر قدرت کامل پروردگار هستند؛ از این رو، به جهت اعتراف به عظمت و شکوه خداوند بلند مرتبه، نماز مشروع گردیده است.
ب) درحقیقت، لحظات خسوف و کسوف، تصویری از زمانی را ترسیم میکنند که همهی اجسام فلکی بینور میشوند؛ به این اعتبار، اینها یاد آورندهی آخرت هستند که در چنین مواقعی، توبه کردن و استغفار، بسیار مناسب است.
ج) عذابهایی که خداوند بر امّتهای پیشین فرستاده است، در قالب حوادث طبیعی بودهاند که اندکی از حدّ معمول خود فراتر رفته و به عذابی دردناک تبدیل گشتهاند؛ به طور مثال: عذاب قوم نوح با باران (قمر/11) و قوم عاد با طوفان و غیره آغاز گردید (قمر/19).
از رسول خدا ج روایت شده است که هرگاه باد تندی میوزید، چهرهی مبارک آن حضرت ج تغییر میکرد؛ از ترس این که مبادا عذابی نازل شود؛ از این رو، فوراً به دعا و استغفار مشغول میشد. (بخاری؛ ابواب الاستسقاء، باب اذ اهبّت الریح).
به همین سان، خسوف و کسوف نیز _اگر چه از پدیدهها و رخدادهای طبیعت به شمار میآیند - ولی اگر از حدّ و اندازهی خویش فراتر روند، تبدیل به عذاب سختی میشوند.
طبق تحقیقات علمی، لحظههای خسوف و کسوف، خیلی خطرناک هستند؛ زیرا به هنگام کسوف، ماه بین خورشید و زمین قرار میگیرد و قدرت جاذبهی هر دو، آن را به طرف خود میکشند که اگر قدرت جاذبهی یکی از خوشید و زمین غلبه کند، تمام نظام به هم میخورد؛ بنابراین، در چنین حالت خطرناکی، چارهای جز رجوع و بازگشت به سوی خدا نیست.
2- حیثیت شرعی نماز کسوف: جمهور علماء و صاحب نظران اسلامی بر این باورند که «نماز کسوف» سنّت مؤکده است؛ برخی از علماء و دانشوران فقهی احناف، به وجوب آن قائل هستند. امام مالک/، حکم نماز جمعه و نماز کسوف را برابر میداند؛ و برخی نیز گفتهاند که «نماز کسوف»، فرض کفایی میباشد.
3- روش خواندن نماز کسوف:
علماء و صاحب نظران فقهی احناف، میان نماز کسوف و سایر نمازها (در روش خواندن آن) فرقی قائل نیستند؛ و در چنین مواقعی،دو رکعت به روش معمولی میخوانند.
از دیدگاه امام مالک،امام شافعی و امام احمد بن حنبل، هر رکعت از نماز کسوف، دارای دو رکوع میباشد.
استدلال این بزرگواران، روایت معروف عایشه ل (صحیح مسلم، کتاب الکسوف ج1 ص296 و صحیح بخاری، ابواب الکسوف، باب لا تنکسف الشمس لموت احد و لا لحیاته، ج1 ص145)؛ روایت اسماء ل (صحیح مسلم، کتاب الکسوف، ج1 ص298)؛ روایت عبدالله بن عباس ب (صحیح بخاری، باب صلاة الکسوف بالجماعة، ج1 ص143)؛ روایت عبدالله بن عمر و بن عاصش (صحیح بخاری، باب طول السجود فی الکسوف، ج1 ص218) و روایات دیگر صحابه (مانند روایت جابر س در صحیح مسلم، ج1 ص297) است که این روایات در کتب صحیح حدیثی ذکر شدهاند و در آنها بر وجود دو رکوع در رکعت، تصریح شده است.
دلایل احناف، احادیث و روایات ذیل هستند که در آنها از یک رکوع نام برده شده است:
الف) ابوبکر س گوید: «خسفت الشمس علی عهد رسول الله ج فخرج یجرّ ردائه حتّی انتهی الی المسجد وثاب الیه الناس فصلّی بهم رکعتین» (بخاری، باب الصلاة فی کسوف القمر، ج1 ص145)؛ «در روزگار پیامبر ج خورشید گرفته شد؛ آن حضرت ج شتابان به سوی مسجد خارج شد در حالی که ردای خویش را میکشید. مردم نیز به مسجد آمدند و پیامبر ج دو رکعت نماز برای آنها گزارد».
در سنن نسایی، در حدیث ابوبکره ل این الفاظ آمده است: «فصلّی رکعتین کما تصلّون» (نسنایی، باب الامر بالدعاء فی الکسوف، ج1 ص223)؛ «پیامبر ج دو رکعت نماز بسان نمازی که شما میخوانید، گزاردند».
ب) سمرة بن جندب س گوید: «... فصلّی فقام کاطول قیام ما قام بنا فی صلاة قط؛ مانسمع له صوتاً؛ ثم رکع بنا کاطول رکوع ما رکع بنا فی صلاة قط؛ ما نسمع له صوتاً ثم سجد بنا کاطول سجود ما سجد بنافی صلاةقط؛ لانسمع له صوتاً؛ ثم فعل ذلک فی الرکعة الثانیة مثل ذلک» (نسایی، باب «کیف صلاة الکسوف»، ج1 ص219 و ابو داود، کتاب الکسوف، باب من قال اربع رکعات ج1 ص168).
در این حدیث نیز فقط یک رکوع در هر رکعت، ذکر شده است.
ج) نعمان بن بشیر س گوید: رسول خدا ج فرمود: «اذا خسفت الشمس والقمر فصلّوا کاحدث صلاة صلّیتموها» (سنایی، باب کیف صلاة الکسوف، ج1 ص219).
و حدیث نعمان بن بشیر، با این الفاظ نیز روایت شده است که گفت: «انّ رسول الله ج صلّی حین انکسفت الشمس مثل صلاتنا یرکع ویسجد»؛ «رسول خدا ج به هنگام خورشیدگرفتگی، مثل نماز ما، نماز گزاردند و رکوع و سجود نمودند».
د) قبیصة بن مخارق هلالی س گوید: «کسفت الشمس ونحن اذ ذاک مع رسول الله ج بالمدینة؛ فخرج فزعاً یجرّ ثوبه؛ فصلّی رکعتین اطالهما فوافق انصرافه انجلاء الشمس؛ فحمدالله واثنی علیه؛ ثم قال: انّ الشمس والقمر آیتان من آیات الله وانّهما لا ینکسفان لـموت احد ولا لحیاته؛ فاذا رأیتم من ذلک شیئاً فصلّوا کاحدث صلاة مکتوبة صلّیتموها» (نسایی، باب کیف صلاة الکسوف، ج1 ص219).
یعنی هرگاه کسوف یا خسوف رخ داد، نماز بخوانید مثل آخرین نمازتان! در حدیث، منظور از «احدث صلاة صلّیتموها»، نماز صبح میباشد؛به دلیل این که از حدیث عایشه ل که بخاری و بیهقی آن را روایت کردهاند، معلوم میشود که پیامبر ج نماز کسوف را به وقت چاشت میخواندند. (بخاری، باب التعوّذ من عذاب القبر فی الکسوف، ج1 ص143؛ و بیهقی، سنن کبری، باب کیف یصلّی فی الخسوف، ج3 ص323).
و وقتی که نماز کسوف را به نماز صبح تشبیه دادند، پس رکوع آن نیز مانند نماز صبح میشود.
ه) محمود بن لبید س در روش خواندن نماز کسوف توسط آن حضرت ج گوید: «... ثم قام (ای النبی ج) فقرأ بعض «الذاریات» ثم رکع ثم اعتدل ثم سجد سجدتین، ثم قام ففعل کما فعل الاولی» (رواه احمد و رجاله رجال الصحیح؛ ر.ک: مجمع الزوائد: باب الکسوف، ج2 ص207)
از این روایات ثابت میشود که پیامبر ج دستور به خواندن نماز کسوف همانند نماز صبح را دادند و روشی دیگر به یاران خویش آموزش ندادند.
برخی از علماء و صاحب نظران فقهی احناف، احادیث بیش از یک رکوع را که امام مالک، امام شافعی و امام احمد بن حنبل از آنها استدلال کردهاند، این چنین جواب دادهاند که پیامبر ج در نماز کسوف، رکوع را خیلی طولانی میکردند و وقتی رکوع طولانی میشد، برخی از مقتدیانی که در صفهای وسط قرار داشتند، به خیال اینکه پیامبر ج از رکوع بلند شدهاند، بلند میشدند و وقتی میدیدند که پیامبر ج هنوز در رکوع قرار دارند، مجدداً به رکوع میرفتند؛ و کسانی که پشت سر آنها قرار داشتند، گمان میکردند که این دومین رکوع است.
این جواب، اگر چه مشهور است،امّا صحیح نیست؛زیرا در روایت عبدالله بن عباس ل آمده است: «انّه صلّی فی الکسوف فقرأ ثم رکع ثم قرأ ثم سجد سجدتین واخری مثلها»؛ از این روایت معلوم میشود که در بین دو رکوع، قرائت نیز وجود داشته است.
دیگر این که، اگر برخی از صحابه - که در صفهای اخیر به نماز ایستاده بودند - در میان نماز دچار سوء تفاهم میشدند، بعد از نماز، اصل مسأله برایشان واضح و روشن میشد؛ زیرا آنان به نماز خیلی اهمیت میدادند و اگر اتفاق غیرمعمولی پیش میآمد، بعد از نماز، دربارهاش تحقیق میکردند.
از این رو، این جواب که برخی از صحابه در نماز دچار سوء تفاهم شدهاند و تا آخر عمر، حقیقت امر بر آنان روشن و واضح نشده است، بعید به نظر میرسد؛ و توجیه صحیح حدیث، همان است که برخی از علماء و صاحب نظران گفتهاند که در نماز خورشیدگرفتگی، نه تنها دو رکوع در هر رکعت ثابت است، بلکه در احادیث،از پنج رکوع در هر رکعت نیز نام برده شده است.
و به طور کلّی در مجموعهی احادیث، از دو رکوع، سه رکوع، چهار رکوع و پنج رکوع در هر رکعت از نماز کسوف، نام برده شده است:
دو رکوع: احادیثی که پیشتر در تأیید دیدگاه احناف ذکر شد.
سه رکوع در هر رکعت: عایشهpگوید: «... فقام بالناس قیاماً شدیداً یقوم بالناس ثم یرکع ثم یقوم ثم یرکع ثمّ یقوم ثم رکع، فرکع رکعتین فی کل رکعةثلاث رکعات؛ رکع الثالثة ثم سجد» (نسایی، باب کیف صلاة الکسوف؛ ج1 ص215).
چهار رکوع در هر رکعت: عبدالله بن عباس س گوید: «انّ رسول الله ج صلّی کسوف الشمس ثمانی رکعات واربع سجدات» (نسایی، باب کیف صلاة الکسوف، ج1 ص214).
پنج رکوع در هر رکعت: ابّی بن کعب س گوید: «انّ النبیّ ج صلّی بهم وقرأ سورة من الطول ورکع خمس رکوعات وسجد سجدتین ثم قام الثانیة فقرأ سورة من الطول ورکع خمس رکعات وسجد سجدتین ثم جلس» (ابو داود، باب من قال اربع رکعات، ج1 ص167).
به هر حال، این تعدد رکوع در نماز کسوف، از خصویات آن حضرت ج به شمار میآید؛ و قضیه از این قرار بود که در نماز، اتفاقات عجیبی برای پیامبر اکرم ج رخ میداد؛ تا جایی که بهشت و دوزخ را مشاهده کردند. (صحیح بخاری، باب صلاة الکسوف جماعة؛ ج 1 ص 144؛ مسلم، کتاب الکسوف، ج 1 ص 291؛ و نسایی، باب «فی قدر القراءة فی صلاة الکسوف»، ج 1 ص 221). به همین علّت بود که پیامبر ج به طور غیرعادی رکوع میکرد؛ اما این رکوعها، جزو نماز به شمار نمیآیند؛ بلکه همانند سجدهی شکر، از خصوصیات آن حضرت ج محسوب میشوند که با رکوع سایر نمازها تفاوت داشتند و به آنها «رکوعات تخشع» گفته میشوند.
برخی از صحابه، این رکوعها را «تخشع» به حساب آوردهاند و آنها را روایت نمودهاند و برخی نیز آنها را از رکوعهای «تخشع» به شمار نیاوردهاند.
و از آنجایی که روایات رکوعهای زائد،دارای اختلاف شدید میباشند، چارهای جز پذیرفتن این توجیه نیست.
علاوه از آن،بعد از نماز کسوف، پیامبر ج برای مردم سخرانی کردند و به امّت خویش به صراحت دستور دادند که: «فاذا رأیتم من ذلک شیئاً فصلّوا کاحدث مکتوبة صلّیتموها» (نسایی،باب کیف صلاة الکسوف، ج1 ص219). در این خطبه، پیامبر ج نه تنها به امّت، بیش از یک رکوع را تعلیم ندادند، بلکه بر خلاف آن دستور دادند و فرمودند: نماز کسوف را مانند صبح بخوانید؛ و اگر رکوع اضافی، جزء نماز کسوف میبود، پیامبر ج چنین نمیگفتند.
به همین علّت بود که عثمان بن عفّان س در روزگار خلافت خویش، نماز کسوف را با یک رکوع خواند (مسند احمد بن حنبل، ابویعلی، طبرانی در معجم الکبیر و بزّار؛ رجال این حدیث، ثقهاند)؛ و عبدالله بن زبیر س نیز نماز کسوف را با یک رکوع در هر رکعت ادا میکرد (شرح معانی الاثار، باب صلاة الکسوف کیف هی؟ ج1 ص163).
از این رو، وجوه ترجیح مذهب احناف، به شرح زیر است:
1- احادیث بیش از یک رکوع، فقط فعلی هستند و احادیث یک رکوع در هر رکعت، هم فعلی هستند و هم قولی.
2- دیدگاه احناف، مطابق با اصول کلّی سایر نمازها است.
3- طبق مذهب احناف، تطبیق میان تمام احادیث، امکان پذیر است؛ چون روایات بیش از یک رکوع را ثابت میدانند و آنها را از زمرۀ خصوصیات آن حضرت به شمار میآورند و هیچ یک از روایات موجود وارد نمیکنند؛به خلاف شوافع که روایات دارای سه رکوع، چهار رکوع و پنج رکوع را رد میکنند و فقط روایات دارای دو رکوع رکعت میپذیرند؛ در حالی که آن روایات، عدد بیشتری را ثابت میکنند و طبق مذهب شوافع، هیچ توجیهی در آنها ممکن نیست.
4- اگر در نماز کسوف، دستوری بر تعدد رکوعها میبود - از آنجایی که دستوری غیر عادی میبود - پیامبر ج آن را به طور واضح، تشریح میکردند؛ در حالی که پیامبر ج دربارۀ کسوف سخنرانی مفصلی ایراد فرمودند ولی چنین سخنی که در آن تعلیم بیش از یک رکوع باشد، ایراد نفرمودند!.
«انّ الشمس خسفت علی عهد رسول الله ج»:
برخی از علماء و صاحب نظران اسلامی، برای تطبیق دادن میان روایات متعارض نماز کسوف پیامبر ج، گفتهاند که در روزگار آن حضرت ج، چندین بار، کسوف اتفاق افتاده است و هریک از روایات، یک واقعه را تشریح میکند.
امّا این دیدگاه، صحیح نیست؛ زیرا از طریق روایت و درایت ثابت گردیده است که در روزگار پیامبر ج فقط یک بار کسوف اتفاق افتاده است؛ به دلیل اینکه در همهی روایات آمده است که پیامبر ج بعد از نماز، سخنرانی کرد و فرمود: کسوف و خسوف، ارتباطی با مرگ و زندگانی کسی ندارند.
این سخن آن حضرت ج، در حقیقت رد نظریهی کسانی بود که گمان میکردند که به خاطر وفات ابراهیم (فرزند پیامبر ج) کسوف رخ داده است و امکان ندارد که به وقت هر کسوف، مرگ ابراهیم س یادآوری شود!.
از طرفی دیگر، دانشمندان علوم تجربی نیز با مطالعه و بررسی و تحقیق و محاسبهی دقیق علماء و صاحبنظران نجوم و فلک، گفتهاند که در روزگار پیامبر ج فقط یکبار کسوف متحقق شده است.
5- موضوع چهارم، در مورد، برگزاری نماز جماعت، برای نماز ماهگرفتگی است.
از دیدگاه امام ابوحنیفه و امام مالک، برای ماهگرفتگی، نماز جماعت سنّت نیست؛ ولی امام شافعی، امام احمد بن حنبل، امام ابوثور و دیگر محدثان، بر این باورند که ماهگرفتگی نیز دارای نماز جماعت میباشد.
امام شافعی و موافقانش در این باره، دلیلی ندارند و از عموم و اطلاق روایات استفاده میکنند و خسوف (ماهگرفتگی) را بر کسوف (خورشیدگرفتگی) قیاس میکنند.
استدلال حنفیها و مالکیها، این است که در جمادیالاول سال چهارم هجری، ماهگرفتگی رخ داد؛ ولی پیامبر ج در آن هنگام، نماز جماعتی را بر پا نداشتند. بنابراین، برای ماهگرفتگی، نماز جماعت، مشروع نیست و نمیتوان آن را بر خورشیدگرفتگی قیاس کرد. از این رو، اقامهی جماعت در نماز ماهگرفتگی، سنّت نیست، بلکه مردم در آن، تنها تنها و بدون جماعت، نماز ماهگرفتگی را بخوانند.
1481 - [2] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)
وَعَنْ عَائِشَةَ ل قَالَتْ: جَهَرَ النَّبِیِّ ج فِی صَلَاةِ الخسوف بقرَاءَته([11]).
1481- (2)عایشه ل گوید: رسول خدا ج در نماز کسوف، قرائت را با صدای بلند میخواندند.
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کرده است].
شرح: این روایت در بخاری و مسلم، چنین آمده است:
«عن عایشة ل قالت: جهر النبی ج فی صلاة الخسوف بقراءته؛ فاذا فرغ من قراءته کبّر فرکع، و اذا رفع من الرکعة قال: «سمع الله لمن حمده، ربّنا و لک الحمد». ثم یعاود القراءة فی صلاة الکسوف، اربع رکعات فی رکعتین و اربع سجدات».
«عایشه ل گوید: رسول خدا ج نماز کسوف را با صدای بلند میخواند؛ سپس تکبیر میگفت و به رکوع میرفت؛ بعد، از رکوع برمیخاست و «سمع الله لمن حمده، ربنا ولک الحمد» میگفت و دوباره، قرائت را اعاده مینمود و رکوع میکرد. بدین ترتیب، در دو رکعت نماز کسوف، چهار رکوع و چهار سجده، انجام میداد».
قرائت در نماز کسوف:
در این که، در نماز کسوف، قرائت به صورت جهری و بلند خوانده میشود یا به صورت سرّی و آهسته؟ اختلافنظر وجود دارد.
امام ابوحنیفه، امام مالک، امام شافعی و جمهور صاحبنظران فقهی، بر این باورند که قرائت در نماز کسوف،به صورت سرّی و آهسته، خوانده میشود؛ ولی امام احمد بن حنبل، امام اسحاق، امام محمد و امام ابویوسف - و طبق روایتی امام ابوحنیفه - بلند خواندن قرائت در نماز کسوف را سنّت میدانند؛ و ابن جریر قائل به اختیار بین هردو روش است.
دلیل جمهور علماء و صاحبنظران فقهی، حدیث سمرة بن جندب س است که گفت: «صلّی بنا رسول الله ج فی کسوف لانسمع له صوتاً» (ترمذی، ابوداود،نسایی و ابن ماجه)؛ «رسول خدا ج با ما نماز کسوف را برگزار نمودند به گونهای که صدای ایشان را (به هنگام قرائت) نمیشنیدیم».
همچنین در صحیح بخاری (ابواب الکسوف، باب صلاة الکسوف جماعة، ج 1 ص 143) و در صحیح مسلم (کتاب الکسوف، ج 1 ص 298) حدیثی از عبدالله بن عباس س روایت شده است که گفت: «فقام قیاماً طویلاً نحواً من قراءة سورة البقرة». کلمهی «نحواً» در این حدیث، بر سرّی بودن قرائت دلالت دارد؛ زیرا اگر قرائت جهری بود، از کلمات جزم و یقین استفاده میکرد.
همچنین در روایت محمود بن لبید س آمده است: «ثم قام فقرأ فیما نری بعض «الرکتاب» ثم رکع ثم اعتدل ثم سجد سجدتین ثم قام ففعل مثل ما فعل فی الاولی».
این روایت در موضوع تعداد رکوع و آهسته بودن قرائت، دلیل احناف میباشد.
استدلال امام احمد بن حنبل و امام ابویوسف و امام محمد - مبنی بر جهری بودن قرائت نماز کسوف - حدیث عایشه ل است که در آن آمده است: «جهر النبیّ ج فی صلاة الکسوف بقراءته» (حدیث شماره 1481)؛ «رسول خدا ج در نماز کسوف، قرائت را با صدای بلند میخواندند».
جمهور، این حدیث را دربارهی نماز خسوف میدانند. متأخران احناف گفتهاند: اگر احتمال متفرق شدن مردم است، پس بلند خواندن بهتر و افضل است.
1482 - [3] (مُتَّفق عَلَیهِ)
عَن عَبْدِ الـلّٰهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: انْخَسَفَتِ الشَّمْسُ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ الـلّٰهِ ج فَصَلَّى رَسُولُ الـلّٰهِ ج فَقَامَ قِیَامًا طَوِیلًا نَحْوًا مِنْ قِرَاءَةِ سُورَةِ الْبَقَرَةِ ثُمَّ رَکَعَ رُکُوعًا طَوِیلًا ثُمَّ رَفَعَ فَقَامَ قِیَامًا طَوِیلًا وَهُوَ دُونَ الْقِیَامِ الْأَوَّلِ ثُمَّ رَکَعَ رُکُوعًا طَوِیلًا وَهُوَ دُونَ الرُّکُوعِ الْأَوَّلِ ثُمَّ رَفَعَ ثُمَّ سَجَدَ ثُمَّ قَامَ قِیَامًا طَوِیلًا وَهُوَ دُونَ الْقِیَامِ الْأَوَّلِ ثُمَّ رَکَعَ رُکُوعًا طَوِیلًا وَهُوَ دُونَ الرُّکُوعِ الْأَوَّلِ ثُمَّ رَفَعَ فَقَامَ قِیَامًا طَوِیلًا وَهُوَ دُونَ الْقِیَامِ الْأَوَّلِ ثُمَّ رَکَعَ رُکُوعًا طَوِیلًا وَهُوَ دُونَ الرُّکُوعِ الْأَوَّلِ ثُمَّ رَفَعَ ثُمَّ سَجَدَ ثمَّ انْصَرف وَقد تجلت الشَّمْس فَقَالَ ج: «إِنَّ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ آیَتَانِ مِنْ آیَاتِ الـلّٰهِ لَا یَخْسِفَانِ لِمَوْتِ أَحَدٍ وَلَا لِحَیَاتِهِ فَإِذَا رَأَیْتُمْ ذَلِکَ فَاذْکُرُوا اللهَ». قَالُوا: یَا رَسُولَ الله رَأَیْنَاک تناولت شَیْئا فِی مقامک ثمَّ رَأَیْنَاک تکعکعت؟ قَالَ ج: «إِنِّی أریت الْـجنَّة فتناولت عُنْقُودًا وَلَوْ أَخَذْتُهُ لَأَکَلْتُمْ مِنْهُ مَا بَقِیَتِ الدُّنْیَا وأریت النَّار فَلم أر منْظرًا کَالْیَوْمِ قَطُّ أَفْظَعَ وَرَأَیْتُ أَکْثَرَ أَهْلِهَا النِّسَاءَ». قَالُوا: بِمَ یَا رَسُولَ الـلّٰهِ؟ قَالَ: «بِکُفْرِهِنَّ». قِیلَ: یَکْفُرْنَ بِاللَّهِ؟. قَالَ: «یَکْفُرْنَ الْعَشِیرَ وَیَکْفُرْنَ الْإِحْسَانَ لَو أَحْسَنت إِلَى أحداهن الدَّهْر کُله ثُمَّ رَأَتْ مِنْکَ شَیْئًا قَالَتْ: مَا رَأَیْتُ مِنْک خیرا قطّ»([12]).
1482- (3) عبدالله بن عباس س گوید: در روزگار پیامبر ج خورشیدگرفتگی رخ داد؛ از این رو، پیامبر خدا ج همراه با مردم، به نماز ایستادند؛ و (در رکعت اول) بسیار ایستادند؛ تقریباً به اندازهای که سورهی بقره را خواندند؛ آنگاه به رکوع رفتند و آن را طولانی گردانیدند؛ سپس سر خویش را از رکوع بلند کردند و دوباره مدتی طولانی ایستادند (و به قرائت مشغول شدند؛) با این تفاوت که مدّت آن، کمتر از مدّت قیام اول بود.
آنگاه دوباره به رکوع طولانی رفتند؛ امّا مدّت آن کمتر از رکوع اول بود؛ سپس بلند شدند و به سجده رفتند؛ بعد از آن، از سجدهی رکعت اول بلند شدند و مدّت زیادی را ایستادند، امّا طول آن کمتر از ایستادن اوّلی بود؛ آنگاه به رکوع طولانی رفتند امّا طول آن کمتر از قیام اوّلی بود؛ سپس سر را از رکوع برداشتند و مدّتی طولانی ایستادند؛ ولی طول آن کمتر از قیام اوّلی بود.
آنگاه به رکوع رفتند و به آن طول دادند امّا طول آن، کمتر از طول رکوع اول بود؛ سپس سر از رکوع برداشتند و به سجدهی رکعت دوّم رفتند و دو سجده را به جای آوردند (و بعد از تشهّد و سلام،) از نماز فارغ شدند و در اثنای نماز، گرفتگی خورشید از بین رفت.
پیامبر ج فرمودند:
«بیگمان، خورشید و ماه، دو نشانه از نشانههای خداوند هستند؛ و بیتردید، آن دو به خاطر مرگ و زندگی هیچکس گرفته نمیشوند؛ پس هرگاه گرفتن آنها را دیدید، خدا را یاد کنید (و با دعا و نماز و صدقه و خیرات) او را به فریاد بخوانید».
مردم گفتند: ای فرستادهی خدا! ما مشاهده کردیم که شما در نماز، در حالی که سر جای خویش بودید، دست خود را به سوی چیزی دراز نمودید و سپس دیدیم که به عقب برگشتید؛ (موضوع چه بود)؟
آن حضرت ج فرمودند: «بهشت را دیدم و خواستم خوشهی انگوری بچینم؛ و اگر آن خوشه را برمیگرفتم، شما تا پایان دنیا، از آن میخوردید؛ و همچنین دوزخ به من عرضه گردید که تاکنون، هیچگاه صحنهای هولناکتر و وحشتناکتر از آن، ندیده بودم؛ و دیدم که بیشتر دوزخیان را زنان تشکیل دادهاند.
پرسیدند: چراای فرستادهی خدا! بیشتر دوزخیان را زنان تشکیل دادهاند؟ آن حضرت ج فرمودند: «زیرا آنان، کفر و ناسپاسی میکنند».
پرسیدند: آیا به خدا کفر میورزند؟ فرمودند: «نسبت به شوهرانشان، ناسپاس میباشند و نیکی و احسان آنان را فراموش میکنند و بیارزش میدانند؛ اگر به یکی از زنان، تمام عمر، نیکی و احسان کنی، ولی یک بار از تو کوتاهی و قصوری ببیند و بدی کوچکی را از تو مشاهده کند، میگوید: «هرگز از تو، خوشی و خیری ندیدهام».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
شرح: «تکعکعت»: برگشتی و از جای خودت، عقبنشینی کردی.
«العشیر»: شوهر.
«عنقوداً»: خوشهای از انگور.
1483 - [4] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)
وَعَنْ عَائِشَةَ نَحْوُ حَدِیثِ ابْنِ عَبَّاسٍ وَقَالَتْ: ثُمَّ سَجَدَ فَأَطَالَ السُّجُودَ ثُمَّ انْصَرَفَ وَقَدِ انْجَلَتِ الشَّمْسُ فَخَطَبَ النَّاسَ فَحَمِدَ اللهَ وَأَثْنَى عَلَیْهِ ثُمَّ قَالَ: «إِنَّ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ آیَتَانِ مِنْ آیَاتِ الـلّٰهِ لَا یَخْسِفَانِ لِمَوْتِ أَحَدٍ وَلَا لِحَیَاتِهِ فَإِذَا رَأَیْتُمْ ذَلِکَ فَادْعُوا اللهَ وَکَبِّرُوا وَصَلُّوا وَتَصَدَّقُوا» ثُمَّ قَالَ: «یَا أُمَّةَ مُحَمَّدٍ وَاللَّهِ مَا مِنْ أَحَدٍ أَغْیَرُ مِنَ الـلّٰهِ أَنْ یَزْنِیَ عَبْدُهُ أَوْ تَزْنِیَ أَمَتُهُ یَا أُمَّةَ مُحَمَّدٍ وَاللَّهِ لَوْ تَعْلَمُونَ مَا أَعْلَمُ لَضَحِکْتُمْ قَلِیلًا وَلَبَکَیْتُمْ کَثِیرًا»([13]).
1483- (4) از عایشه ل نیز نظیر حدیث عبدالله بن عباس س (در معنا نه در لفظ) روایت شده است؛ آنجا که میگوید:
«سپس آن حضرت ج (پس از دو قیام و دو رکوع در یک رکعت) به سجده رفتند و به سجدهشان طول دادند؛ آنگاه سلام دادند و از نماز فارغ شدند و در این هنگام، خورشید نیز نور خود را بازیافته و از کسوف بیرون آمده بود.
پس از آن، رسول خدا ج برای مردم، خطبه ایراد نمودند و پس از سپاس و ستایش خداوند و بیان پرتوی از وصف و شکوه او، فرمودند: «بیگمان، خورشید و ماه،، دو نشانه از نشانههای خداوند هستند؛ و بیتردید، آن دو به خاطر مرگ و زندگی هیچکس گرفته نمیشوند؛ پس هرگاه گرفتن آنها را دیدید، خدا را به فریاد بخوانید و او را بزرگ بشمارید و نماز بگزارید و صدقه بدهید».
آنگاه فرمودند: «ای امّت محمد ج! سوگند به خدا! هرگاه یکی از بندگان خدا، خواه مرد یا زن، مرتکب زنا شود، غیرت هیچکس به اندازهی غیرت خدا به جوش نمیآید؛ (یعنی وقتی که مرد یا زنی، مرتکب زنا میشود، کسی به اندازهی خداوند بلند مرتبه، از این عمل ناراحت نمیشود).ای امّت محمد! سوگند به خدا! اگر آنچه را من (از عذاب و خشم خدا) میدانم، شما میدانستید، بسیار کم میخندیدید و زیاد گریه میکردید».
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
شرح: این حدیث به طور کامل در بخاری و مسلم چنین آمده است:
«عن عایشة ل قالت: خسفت الشمس فی عهد رسول الله ج فصلّی رسول الله بالناس، فقام فطال القیام؛ ثم رکع فاطال الرکوع، ثم قال فاطال القیام وهودون القیام الاوّل؛ ثم رکع فاطال الرکوع وهو دون الرکوع الاول؛ ثم سجد فاطال السجود؛ ثم فعل فی الرکعة الثانیة مثل مافعل فی الاولی؛ ثم انصرف وقدانجلت الشمس؛ فخطب الناس، فحمدالله واثنی علیه، ثم قال:
«انّ الشمس والقمر آیتان من آیات الله لایخسفان لموت احد ولا لحیاته؛ فاذا رأیتم ذلک فادعوا الله وکبّروا وصلّوا وتصدّقوا». ثم قال: «یا امّة محمد! والله ما من احد اغیر من الله اَن یزنی عبده او تزنی اَمَته. یا امّة محمد! والله لو تعلمون ما اعلم لضحکتم قلیلاً ولبکیتم کثیرا».
«عایشه ل گوید: در روزگار پیامبر ج خورشیدگرفتگی رخ داد. آن حضرت ج همراه مردم، نماز خواند و قیام و رکوع آن را بسیار طولانی کرد؛ و از رکوع برخاست و دوباره تا دیروقت قیام کرد؛ امّا اندکی کمتر از قیام اول؛ و بعد، به رکوع رفت، امّا این بار، رکوع را از رکوع قبلی، اندکی کوتاهتر گرفت. سپس به سجده رفت و آن را نیز طولانی کرد.
در رکعت دوم نیز مانند رکعت اول، عمل کرد؛ و پس از اتمام نماز، خورشیدگرفتگی نیز برطرف شد. آنگاه به ایراد خطبه پرداخت و پس از حمد و ثنای خداوند، فرمود:
«ماه و خورشید، دو نشانه از نشانههای (قدرت) خدا هستند و به خاطر مرگ و زندگی کسی دچار گرفتگی نمیشوند؛ پس هرگاه، چنین حالتهایی را دیدید، دعا کنید، تکبیر بگویید، نماز بخوانید و صدقه بدهید».
سپس، اضافه نمود: «ای امّت محمد ج! به خدا سوگند! هرگاه یکی از بندگان خدا، خواه مرد یا زن، مرتکب زنا شود، غیرت هیچکس به اندازهی غیرت خدا به جوش نمیآید. ای امّت محمد! اگر آنچه را من میدانم، شما میدانستید، بسیار کم میخندیدید و زیاد گریه میکردید».
«فاذا رأیتم ذلک، فادعوا الله وکبّروا وصلّوا وتصدّقوا»:
خورشیدگرفتگی و یا ماهگرفتگی، از نشانههای قدرت و عظمت خداوند هستند که گاهی ظاهر میشوند و مناسب است که هنگام ظهور آنان، بندگان خدا با فروتنی و افتادگی تمام و با خشوع و خضوع کامل، در مقابل قدرت و عظمت خداوندِ دانا و توانا کرنش برند و خواهان رَحم و کَرم و لطف و احسان او شوند.
در زمان رسول خدا ج نیز درست همان روزی که فرزند شیر خوارشان - ابراهیم - تقریباً در یک و نیم سالگی دار فانی را وداع گفت، کسوف اتفاق افتاد.
در آن زمان، یکی از رسوم و باورهای غلط دوران جاهلیت این بود که در اثر وفات مردان بزرگ، کسوف واقع میشود؛ گویی خورشید چادرسیاه ماتم بر سر کشیده است!
در وفات ابراهیم نیز این باور غلط تقویت شد؛ به گونهای که در برخی از روایات وارد شده که برخی از مردم به صراحت این باور غلط را بیان داشتند.
رسول خدا ج در آن موقع با ترس و نهایت بیم و هراس، دو رکعت نماز با جماعت اقامه کردند. این نماز با سایر نمازها متفاوت بود. آن حضرت ج قرائت این نماز را بسیار طولانی کرد و در وقت قرائت، بارها به بارگاه خدا خم شدند (گویا رکوع میکردند) و باز راست میایستادند و قرائت را به گونهای طولانی ادامه میدادند. ایشان رکوع و سجدهی آن نماز را نیز خیلی طولانی کردند و در قومه و جلسهی آن نیز زیاد طول دادند، و در اثنای نماز با تضرّع و خشوع تمام، دعا میکردند؛ پس از نماز خطبهای ایراد فرمودند و به نحو خاصّی این عقیده و باور جاهلی که «کسوف بر اثر مرگ مردان بزرگ پیش میآید» را رد کردند.
ایشان در این خطبه فرمودند: این عقیده و باور جاهلی، هیچ اصل و اساسی ندارد، بلکه در حقیقت خورشید و ماه دو نشانه از نشانههای عظمت و قدرت خداوندند و هنگامی که کسوف و خسوف صورت میگیرد باید با خشوع و فروتنی کامل به سوی خداوند متوجه شوند و به یاد او پناه ببرند و در بارگاه او تضرّع بنمایند.
به هر حال، از این روایت دانسته میشود که پیامبر ج قیام، قرائت، رکوع، سجده، قومه و جلسهی نماز کسوف را بسیار طولانی کردند در حالی که عادت پیامبر ج این نبود که نماز با جماعت را اینقدر طولانی کنند؛ بلکه از این کار منع مینمودند.
1484 - [5] (مُتَّفَقٌ عَلَیهِ)
وَعَنْ أَبِی مُوسَى قَالَ: خَسَفَتِ الشَّمْسُ فَقَامَ النَّبِیُّ ج فَزِعًا یَخْشَى أَنْ تَکُونَ السَّاعَةَ فَأَتَى الْـمَسْجِدَ فَصَلَّى بِأَطْوَلِ قِیَامٍ وَرُکُوعٍ وَسُجُودٍ مَا رَأَیْتُهُ قَطُّ یَفْعَلُهُ وَقَالَ: «هَذِهِ الْآیَاتُ الَّتِی یُرْسِلُ اللهُ لَا تَکُونُ لِمَوْتِ أَحَدٍ وَلَا لِحَیَاتِهِ وَلَکِنْ یُخَوِّفُ اللهُ بِهَا عِبَادَهُ فَإِذَا رَأَیْتُمْ شَیْئًا مِنْ ذَلِکَ فَافْزَعُوا إِلَى ذِکْرِهِ وَدُعَائِهِ واستغفاره»([14]).
1484- (5) ابوموسی اشعری س گوید: روزی خورشیدگرفتگی رخ داد؛ رسول خدا ج از ترس این که مبادا قیامت رسیده باشد، سراسیمه از جای برخاستند و به مسجد رفتند و نماز را با طولانیترین قیام، رکوع و سجودی که من تاکنون نظیر آن را از ایشان ندیده بودم، گزاردند. سپس فرمودند:
«این نشانهها و معجزاتی که خداوند (برای بندگان خویش) میفرستد، به خاطر مرگ و زندگی کسی نیست (و مرگ و تولّد کسی در این مسائل دخالتی ندارد؛) بلکه خداوند با چنین پدیدههایی، بندگانش را تهدید مینماید و میترساند؛ پس هرگاه نشانه و معجزهای از این نشانهها را مشاهده نمودید، به ذکر و عبادت خدا و دعا و طلب آمرزش از او، پناه ببرید؛ (به یاد الله مشغول شوید و به نماز و توبه، روی آورید)».
[این حدیث را بخاری و مسلم روایت کردهاند].
1485 - [6] (صَحِیح)
وَعَنْ جَابِرٍ قَالَ: انْکَسَفَتِ الشَّمْسُ فِی عَهْدِ رَسُولِ الـلّٰهِ ج یَوْمَ مَاتَ إِبْرَاهِیمُ ابْنُ رَسُولُ الـلّٰهِ ج فَصَلَّى بِالنَّاسِ سِتَّ رَکَعَاتٍ بِأَرْبَعِ سَجَدَاتٍ. رَوَاهُ مُسلم([15]).
1485- (6) جابر بن عبدالله س گوید: در همان روزی که ابراهیم س، فرزند رسول خدا ج وفات کرد و چهره در نقاب خاک کشید، خورشیدگرفتگی رخ داد؛ پس آن حضرت ج همراه با مردم، نماز خورشیدگرفتگی گزاردند و در آن، شش رکوع (در هر رکعت، سه رکوع) و چهار سجده به جای آوردند.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
شرح: «یوم مات ابراهیم ابن رسول الله»:
صاحبنظران حدیثی، بر این امر اتفاقنظر دارند که حادثهی وفات ابراهیم س فرزند رسول خدا ج در سال دهم هجری، اتفاق افتاده است؛ و برخی گفتهاند: ابراهیم س در ماه ربیعالاول وفات نموده است؛ ولی دانشمند و متخصّص علم نجوم، مرحوم محمودپاشا، در مقالهای ثابت کرده است که تاریخ کسوف، 29 شوّال روز دوشنبه، ساعت 5/8، در سال دهم هجری اتفاق افتاده است.
ناگفته نماند که فرزند شیرخوار رسول خدا ج، تقریباً در یک و نیمسالگی، دار فانی را وداع گفته است.
1486 - [7] (ضَعِیف)
وَعَن ابْن عَبَّاس قَالَ: ج حِین کسفت الشَّمْس ثَمَان رَکْعَات فِی أَربع سَجدَات([16]).
1486- (7) عبدالله بن عباس س گوید: هنگامی که خورشیدگرفتگی رخ داد، رسول خدا ج نماز خواندند و در آن، هشت رکوع (در هر رکعت، چهار رکوع) و چهار سجده به جای آوردند.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
1487 - [8] (صَحِیح)
وَعَن عَلیّ مثل ذَلِک. رَوَاهُ مُسلم([17]).
1487- (8) از علی بن ابی طالب س نیز نظیر این حدیث (در لفظ و معنا) روایت شده است.
[این حدیث را مسلم روایت کرده است].
1488 - [9] (صَحِیح)
وَعَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَمُرَةَ قَالَ: کُنْتُ أرتمی بأسهم لی بالمدین فِی حَیَاةَ رَسُولِ الـلّٰهِ ج إِذْ کُسِفَتِ الشَّمْسُ فَنَبَذْتُهَا. فَقُلْتُ: وَاللَّهِ لَأَنْظُرَنَّ إِلَى مَا حَدَثَ لِرَسُولِ الـلّٰهِ ج فِی کُسُوفِ الشَّمْسِ. قَالَ: فَأَتَیْتُهُ وَهُوَ قَائِمٌ فِی الصَّلَاةِ رَافِعٌ یَدَیْهِ فَجعل یسبح ویهلل وَیکبر ویحمد وَیَدْعُو حَتَّى حَسَرَ عَنْهَا فَلَمَّا حَسَرَ عَنْهَا قَرَأَ سُورَتَیْنِ وَصَلَّى رَکْعَتَیْنِ. رَوَاهُ مُسْلِمٌ فِی صَحِیحِهِ عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَمُرَةَ وَکَذَا فِی شَرْحِ السُّنَّةِ عَنْهُ وَفِی نُسَخِ الْـمَصَابِیحِ عَنْ جَابِرِ بن سَمُرَة([18]).
1488- (9) عبدالرحمن بن سمرة س گوید: در روزگاری که پیامبر ج در قید حیات بودند، من در مدینهی منوره، با تیرهای خویش، تیراندازی میکردم که ناگهان، پدیدهی خورشیدگرفتگی رخ داد. من تیرهایم را به گوشهای افکندم و با خود گفتم:
«سوگند به خدا! امروز نگاه خواهم کرد که به هنگام خورشیدگرفتگی، چه کارهایی از رسول خدا ج به وقوع میپیوندد (و ایشان، انجام چه کارهایی را نصب العین و آویزهی گوش خویش قرار میدهند)».
عبدالرحمن بن سمرة س گوید:
به نزد رسول خدا ج رفتم و ایشان را در حالی دیدم که به نماز ایستادهاند و هردو دست خویش را بالا بردهاند؛ و تا زمانی که خورشید، نور خود را بازیافت و از کسوف بیرون آمد، آن حضرت ج مشغول «تسبیح» [خداوند را به پاکی یاد کردن]، «تهلیل» [به یگانگی خداوند گواهی دادن]، «تکبیر» [خداوند را به بزرگی یاد کردن]، «تحمید» [خداوند را حمد و سپاس گزاردن] و دعا و نیایش، مشغول بودند؛ و چون خورشید، نور خود را بازیافت و از کسوف بیرون آمد، آن حضرت ج دو رکعت نماز گزاردند و دو سوره (در هر رکعت، یک سوره) خواندند».
[امام مسلم این حدیث را در «صحیح» خود از عبدالرحمن بن سمرة س روایت کرده است؛ و در «شرح السنّة» نیز از وی، این چنین روایت شده است؛ و در برخی از نسخههای کتاب «المصابیح»، این حدیث به جای عبدالرحمن بن سمرة س، از جابر بن سمرة س نقل گردیده است].
شرح: به هر حال؛ چون نماز کسوف (خورشیدگرفتگی) یک رویداد فوقالعاده و روش ادای نماز نیز غیرعادی بود؛ از این رو، تعداد زیادی از صحابه آن را روایت کردهاند؛ در اینجا فقط از 5 نفر از صحابه روایت است.
در کتابهای حدیث، بیش از بیست نفر از صحابه - به صورت مفصل و یا به طور مجمل - آن را نقل کردهاند که از مجموع آن روایات، شرح کامل واقعه معلوم میشود.
امری که از بیشتر این روایات به صورت مشترک معلوم میشود، این است که این نماز برای صحابه یک نماز جدید بود و آنان پیشتر، هیچگاه «نماز کسوف» نخوانده بودند.
این موضوع هم در روایات موجود است که خورشیدگرفتگی، روزی روی داد که ابراهیم، فرزند شیرخوار پیامبراکرم ج در آن روز وفات کرده بود.
محدثان، بر این امر، اتفاقنظر دارند که وفات ابراهیم در سال دهم هجری پیش آمد؛ یعنی چند ماه قبل از وفات رسول اکرم ج. بر این اساس، معلوم میشود که پیامبر اکرم ج فقط یک بار نماز کسوف به جای آوردهاند.
خواندن نماز در وقت ماهگرفتگی نیز از این احادیث ثابت میشود؛ ولی از هیچ حدیث صحیحی معلوم نمیشود که پیامبر اکرم ج حتّی یک بار نماز ماهگرفتگی خوانده باشند. غالباً علتش این به نظر میرسد که ادای نماز، فقط در همان کسوف (خورشیدگرفتگی) دستور داده شد و قبل از آن و در مدّت اندک بعد از آن هم که آن حضرت ج در قید حیات بودند، خسوف (ماهگرفتگی) روی نداد.
تفاوتهایی که در نماز کسوف (خورشیدگرفتگی) نسبت به سایر نمازها وجود داشت، به قرار ذیل است:
1- رسول خدا ج قیام نماز را بسیار طولانی کردند؛ در حالی که عادت مبارک آن حضرت ج این نبود که نماز با جماعت را این قدر طولانی کنند؛ بلکه از این کار، منع نیز میکردند.
2- در حال قیام، پیامبر ج دستها را بالا بردند و پس از تسبیح، تهلیل، تحمید و تکبیر، تا دیروقت بودن، مشغول دعا و نیایش شدند.
3- پس از رکوع، دوباره به قیام برگشتند و بعد از قرائت، دوباره به رکوع و سجده رفتند؛ بدین ترتیب که در رکعت اول، دو بار رکوع کردند؛ و طبق بعضی از روایات، چندین بار رکوع نمودند.
4- در بعضی از روایات، ذکر شده است که آن حضرت ج در حال قیام، گاهی به سمت جلو و گاهی به سمت عقب میرفتند و یک بار دستها را به سمت جلو بردند (همچنان که برای تحویل گرفتن چیزی، دستها به جلو برده میشود) و سپس در خطبهای که ایراد کردند، بیان داشتند که در آن هنگام، جهان غیب برای من کشف و ظاهر شد و بسیاری از حقایق غیبی، از جمله: بهشت و دوزخ را جلو خودم، مشاهده کردم و مناظر و صحنههای وحشتناک عذاب و شکنجهی دوزخ را مشاهده کردم؛ مناظری که پیش از آن، هیچگاه ندیده بودم.
این امر، مقرون به صواب است که در آن نماز، اعمال فوقالعاده و ویژهای را که آن حضرت ج انجام دادند، از قبیل: در حال نماز تا دیروقت، دست به دعا برداشتن؛ در حال قیام و قرائت، چندین بار به بارگاه الهی، خم شدن؛ گاهی به جلو و گاهی به عقب رفتن و دستهای خود را به سمت جلو بردن، تمام این موارد، در اثر مشاهدهی همان حقایق و مناظر غیبی بوده است؛ و این اعمال، ویژهی خود پیامبر ج بوده است.
1489 - [10] (صَحِیح)
وَعَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ أَبِی بَکْرٍ ب مَا قَالَتْ: لَقَدْ أَمَرَ النَّبِیُّ ج بِالْعَتَاقَةِ فِی کُسُوفِ الشَّمْسِ. رَوَاهُ البُخَارِیّ([19]).
1489- (10) اسماء ل دختر ابوبکر س گوید: پیامبر ج به هنگام خورشیدگرفتگی، به آزاد کردن برده، دستور دادند. (رسول خدا ج به هنگام خورشیدگرفتگی، دستور میدادند و تشویق میکردند که مردم، بردههای خویش را آزاد کنند).
[این حدیث را بخاری روایت کرده است].
1490 - [11] (ضَعِیف)
عَن سَمُرَة بن جُنْدُب قَالَ: صَلَّى بِنَا رَسُولُ الـلّٰهِ ج فِی کُسُوفٍ لَا نَسْمَعُ لَهُ صَوْتًا. رَوَاهُ التِّرْمِذِیُّ وَأَبُو دَاوُدَ وَالنَّسَائِیُّ وَابْنُ مَاجَهْ.
1490- (11) سمرة بن جندب س گوید: رسول خدا ج با ما نماز کسوف (خورشیدگرفتگی) را برگزار نمودند؛ به گونهای که صدای ایشان را (به هنگام قرائت) نمیشنیدیم.
[این حدیث را ترمذی، ابوداود، نسایی و ابن ماجه روایت کردهاند].
شرح: چنان که پیشتر نیز بیان شد، امام ابوحنیفه، امام مالک، امام شافعی و جمهور صاحبنظران فقهی، بر این باروند که قرائت در نماز کسوف (خورشیدگرفتگی) به صورت سرّی و آهستگی خوانده میشود.
امام احمد بن حنبل، امام اسحاق، امام محمد و امام ابویوسف - و طبق روایتی، امام ابوحنیفه - برآنند که بلند خواندن قرائت در نماز کسوف، سنّت میباشد؛ و ابن جریر، قائل به اختیار بین هردو روش است.
دلیل جمهور، همین حدیث سمرة بن جندب س است که گفت: «رسول خدا ج با ما، نماز کسوف را برگزار نمودند؛ به گونهای که صدای ایشان را (به هنگام قرائت) نمیشنیدیم».
همچنین در صحیح بخاری و صحیح مسلم، حدیثی از عبدالله بن عباس س روایت شده است که گفت: «فقام قیاماً طویلاً نحواً من قراءة سورة البقرة».
در این حدیث، واژهی «نحواً» بر سرّی بودن قرائت، دلالت دارد؛ زیرا اگر قرائت جهری بود، از کلمات جزم و یقین استفاده میکرد.
همچنین محمود بن لبید س گوید: «ثم قام فقرأ فیما نری بعض «الرکتاب»؛ ثم رکع، ثم اعتدل، ثم سجد سجدتین؛ ثم قام ففعل مثل ما فعل فی الاولی» (مسند احمد).
این روایت در موضوع تعداد رکوع و آهسته بودن قرائت، دلیل احناف است.
1491 - [12] (حسن)
وَعَن عِکْرِمَة قَالَ: قِیلَ لِابْنِ عَبَّاسٍ: مَاتَتْ فُلَانَةُ بَعْضُ أَزْوَاجِ النَّبِیِّ ج فَخَرَّ سَاجِدًا فَقِیلَ لَهُ تَسْجُدُ فِی هَذِهِ السَّاعَةِ؟ فَقَالَ: قَالَ رَسُولُ الـلّٰهِ ج: «إِذَا رَأَیْتُمْ آیَةً فَاسْجُدُوا» وَأَیُّ آیَةٍ أَعْظَمُ مِنْ ذَهَابِ أَزْوَاجِ النَّبِیِّ ج؟ رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ وَالتِّرْمِذِیّ([20]).
1491- (12) عکرمه ل (بردهی آزاد شدهی ابن عباس س) گوید: به عبدالله بن عباس س گفته شد که یکی از همسران پیامبرخدا ج وفات یافته است. عبدالله بن عباس س به محض شنیدن این خبر، خویشتن را به خاک انداخت و سجده برد. بدو گفته شد: چرا در این ساعت، سجده میکنی؟ (یعنی چرا به هنگام شنیدن خبر وفات یکی از همسران پیامبر ج خویشتن را به خاک میاندازی و سجده میبری)؟
ابن عباس س در پاسخ گفت: رسول خدا ج فرمودهاند:
«هرگاه نشانهای از نشانههای خداوند را دیدید، سجده کنید»؛ و کدام نشانه، بزرگتر از وفات همسران پیامبر خدا ج است؟!
[این حدیث را ابوداود و ترمذی روایت کردهاند].
شرح: «ماتت فلانة»: برخی گفتهاند: مراد حضرت صفیه ل است؛ و برخی نیز بر این باورند که مراد، حفصه ل دختر عمر بن خطاب س است.
«فخرّ ساجداً»: این عبارت را به دو گونه میتوان ترجمه و تفسیر کرد:
1- خویشتن را به خاک انداخت و سجده کرد.
2- نماز گزارد.
«ازواج النبیّ ج»: در مدّت اقامت پیامبر گرامی اسلام ج در مکّه، خانوادهی پیامبر از آنحضرت به اضافهی همسر ایشان خدیجهی بنت خویلد تشکیل میشد. ایشان در سنّ بیست و پنج سالگی بودند که خدیجه را - که چهل ساله بود - به همسری خویش درآوردند، و او نخستین زنی بود که آنحضرت با وی ازدواج کردند، و تا زمانی که وی در قید حیات بود، همسر دیگری اختیار نکردند. رسول خدا ج از خدیجه چند پسر و چند دختر داشتند. پسران، هیچیک زنده نماندند. دختران آنحصرت عبارت بودند از: زینب، رقیه، امّ کلثوم، و فاطمه. زینب را پیش از هجرت پسرخاله اش ابوالعاص بن ربیع به همسری خویش درآورد؛ رقیه و امّ کلثوم هردو را یکی پس از دیگری عثمان بن عفّان س به عقد ازدواج خود درآورد. فاطمه را نیز، علی بن ابیطالب در فاصلهی دو جنگ بدر و اُحُد به همسری خویش درآورد، و از فاطمه، حسن و حسین و زینب و امّ کلثوم زاده شدند.
دیگر همسران پیامبر
چنانکه همگان میدانند، نبی اکرم ج از ویژگی خاصّی نسبت به امّت خود، در امر ازدواج برخوردار بودند، و برای ایشان روا بود که بیش از چهار زن را نیز به همسری خویش درآورند، چنانکه شمار زنانی که آنحضرت به عقد ازدواج خود درآوردند، سیزده تن بود. هنگام وفات آنحضرت نُه تن از آنان در قید حیات بودند؛ دو تن از آنان نیز در زمان حیات آنحضرت از دنیا رفته بودند: یکی، خدیجه، و دیگری امّ المساکین زینب بنت خُزیمَه؛ با دو تن از آنان هم پیامبر اکرم ج اصلاً زفاف نکردند. ذیلاً نام و نَسَب و شرح حال دیگر همسران پیامبر اکرم ج پس از خدیجه را به اختصار میآوریم:
* سَوْدة بنت زَمعَه: رسول خدا ج حدود یکماه پس از وفات خدیجه، در ماه شوّال سال دهم بعثت با وی ازدواج کردند. پیش از آن حضرت، وی همسر یکی از پسرعموهایش بنام سکران بن عمران بود که از دنیا رفته بود. سوده در ماه شوّال سال 54 ق از دنیا رفت.
* عایشه دختر ابوبکر صدّیق: رسول خدا ج یکسال پس از ازدواج با سوده، دو سال و پنج ماه پیش از هجرت، با وی ازدواج کردند. هنگام زفاف با هنگام ازدواج با پیامبر اکرم ج عایشه دختر شش ساله بود، و آنحضرت هفت ماه پس از هجرت، در ماه شوّال، که وی نُه ساله شد، با او زفاف کردند. عایشه هنگام زفاف پیغمبر اکرم ج باکره بود، و آنحضرت همسر باکرهای جز او نداشت. عایشه از همه کس نزد آنحضرت محبوبتر بود. از همه زنان امّت فقیهتر بود. از همهی زنان بطور مطلق داناتر بود. برتری وی از دیگر زنان همانند برتری ثَرید از دیگر غذاها بد. عایشه هفدهم ماه رمضان سال 57 یا 58 ق از دنیا رفت و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.
* حفصه دختر عمر بن خطّاب: وی در فاصلهی بَدر و اُحُد شوهرش خُنیس بن حُذافهی سهمی را از دست داد و بیوه شد. پس از عدّهی وفات، رسول خدا ج در ماه شعبان سال سوّم هجرت با او ازدواج کردند. حفصه در ماه شعبان سال 45 ق در سنّ شصت سالگی در مدینه درگذشت، و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.
* زینب بنت خَزیمه: وی از طایفهی بنی هلال بن عامر بن صعصعه بود، وا و را امّ المساکین مینامیدند، زیرا، نسبت به آنان مهربان بود و برای آنان دلسوزی میکرد. او نخست همسر عبدالله بن جحش بود که در جنگ اُحُد شهید شد، و رسول خدا ج در سال چهارم هجرت با او ازدواج کردند. زینب در حدود سه سال پس از ازدواج با پیامبر اکرم ج در ماه ربیع الثانی سال چهارم هجرت از دنیا رفت، و آنحضرت بر وی نماز گزاردند، و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.
* اُمّسلَمه هند بنت ابی اُمیه: وی همسر ابوسلَمه بود و از وی فرزندانی داشت. ابوسلَمه در ماه ذی الاُخری سال چهارم هجرت از دنیا رفت، و رسول خدا ج چند روز مانده به پایان شوّال همان سال با امب سلَمه ازدواج کردند. او یکی از فقیهترین و خردمندترین زنان بود. اُمّسلَمه در سال 59 ق یا به قولی 62 ق در سنّ هشتاد و چهارسالگی از دنیا رفت، در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.
* زینب بنت جحش بن رباب: وی از طایفهی بنی اسد بن خُزیمه، و دختر عمّهی رسول خدا ج بود. زینب نخست همسر زید بن حارثه بود که فرزند نبی اکرم ج شناخته میشد. زید او را طلاق داد، و همینکه زمان عدّهی وی گذشت، خداوند متعال آیاتی از قرآن کریم را نازل گردانید و ضمن آن فرمود:
﴿فَلَمَّا قَضَىٰ زَیۡدٞ مِّنۡهَا وَطَرٗا زَوَّجۡنَٰکَهَا ﴾ [الأحزاب: 37]ز
«آنگاه، وقتی زید از او صرفنظر کرد، وی را به همسری تو درآوردیم».
آیات متعدّدی از سورهی احزاب دربارهی زینب نازل شده است که به تفصیل مسئلهی تبنّی (پسرخواندگی) را - که در جای خودش به آن خواهیم پرداخت - مطرح کرده است. رسول خدا ج در ماه ذیقعدهی سال پنجم هجرت - و به قولی سال چهارم هجرت - با او ازدواج کردند. وی عابدترین زنان و پُر صدقهترین آنان بود. زینب در سال بیستم همجرت در سنّ پنجاه و سه سالگی درگذشت. وی نخستین فرد از امّهات مؤمنین بود که پس از پیامبر اکرم ج دار فانی را وداع گفت. عمر بن خطّاب بر وی نماز گزارد و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.
* جُوَیریهی بنت حارث: پدر وی حارث رئیس طایفهی بنی مصطلق از قبیلهی خزاعه بود. جویریه یکی از اسیران بنی مصطلق بود که در سهم ثابت بن قیس بن شمّاس قرار گرفت. ثابت با جویریه قراداد نوشت و او را مُکاتَب گردانید. رسول خدا ج مبلغ قرارداد وی را به ثابت پرداختند، و در ماه شعبان سال ششم هجرت - و به قولی سال پنجم هجرت - او را به همسری خویش درآوردند. مسلمانان نیز یکصد خانوار از بنی مصطلق را آزاد کردند و گفتند: اینان خویشاوندان همسر رسول خدایند! و به این ترتیب، از هر زن دیگری برای قوم و قبیله اش پُربرکتتر بود. جُوَیریه در ماه ربیع الاوّل سال 56 ق - و به قولی 55 ق - در سنّ شصت و پنج سالگی از دنیا رفت.
* اُمّ حبیبه رَمله دختر ابوسفیان: وی نخست همسر عبدالله بن جحش بود و برای او حبیبه را به دنیا آورد و به همین جهت کنیهی اُمّ حبیبه را به او دادند. اُمّ حبیبه با همسرش به حبشه مهاجرت کرد. همسرش عبدالله در آنجا مرتدّ شد و آیین نصرانیت برگزید و همانجا از دنیا رفت، امّا او بر دین و هجرتش پایبند ماند، و هنگامی که رسول خدا ج در ماه محرّم سال هفتم هجرت عمرو بن اُمیة ضَمُری را با نامهای از سوی خودشان بسوی نجاشی فرستادند، وی امّ حبیبه را از سوی پیامبر اکرم ج خواستگاری کرد و از جانب ایشان چهارصد دینار به عنوان مهریهی او پرداخت، و او را همراه شَرَحبیل بن حَسنة نزد رسول خدا ج فرستاد، و آنحضرت پس از بازگشت از فتح خیبر با او زفاف کردند. امّ حبیبه در سال 42 ق - یا 33 ق یا 50 ق - از دنیا رفت.
* صفیه دختر حَیی بن اَخطَب: پدرش رئیس قبیلهی بنی نضیر و از نژاد بنی اسرائیل بود. صفیه در میان اسیران خیبر بود و رسول خدا ج او را در سهم اختصاصی خودشان قرار دادند و اسلام را بر او عرضه کردند و او نیز اسلام آورد. پیامبر اکرم ج او را نخست آزاد کردند و سپس بعد از فتح خیبر در سال هفتم هجر به عقد همسری خودشان درآوردند، و در ناحیهی سدّ صهباء، واقع در مسافت دوازده میل تا خیبر، در راه بازگشت به مدینه با او زفاف کردند. صفیه در سال پنجاهم هجرت - و به قولی 52 ق - و به قولی 36 ق - از دنیا رفت و در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد.
* میمونهی بنت حارث: وی خواهر امّ الفضل لُبابه دختر حارث بود. رسول خدا ج در ماه ذیقعدهی سال هفتم هجرت - بنا به قول صحیح - در عُمرةُ القضاء بعد از آنکه از احرام عمره درآمدند، وی را به عقد خویش درآوردند، و در ناحیهی سَرِف، واقع در مسافت نه میل تا مکه، با او زفاف کردند. میمونه در سال 61 ق - و به قولی 63 ق، و به قولی 38 ق - در همان ناحیهی سَرِف از دنیا رفت و همانجا به خاک سپرده شد، و تا امروز آرامگاه وی در آن منطقه شناخته شده است.
تا اینجا، یازده تن از همسران رسول خدا ج را نام بردیم که رسول خدا ج آنان را به عقد ازدواج خودشان درآوردند، و با آنان زفاف کردند. دو تن از ایشان، خدیجه و زنیب امّ المساکین، در زمان حیات آن حضرت از دنیا رفتند و هنگامی که رسول خدا ج رحلت فرمودند، نُه تن از ایشان در قید حیات بودند. آن دو همسر دیگر که پیامبر اکرم ج با آندو زفاف نکردند، یکی از آندو از بنی کلاب، و دیگری از کنده بود که معروف به جونیه است؛ در این زمینه اختلاف نظرهای فراوان و روایات گوناگون است که نیازی به شرح و بسط آن نیست.
از میان کنیزان نیز، مشهور آن است که نبی اکرم ج با دو تن از کنیزان خودشان همبستر شدهاند. یکی از آن دو ماریهی قبطیه است که وی را مقوقس به ایشان هدیه کرده بود، و فرزند پسرشان ابراهیم را برای ایشان آورد. البتّه، ابراهیم در کودکی، در زمان حیات پیامبر اکرم ج، روز 28 یا 29 شوّال سال دهم هجرت - مطابق با 27 ژانویهی سال 623 میلادی - از دنیا رفت. دوّمی، ریحانهی بنت زید نضَریه یا قُرَظیه است که از اسیران یهودیان بنی قریظه بود، و حضرت رسول اکرم ج وی را در سهم اختصاصی خویش قرار دادند. بعضی نیز گفتهاند که وی در عِداد همسران نبی اکرم ج بوده، و آنحضرت وی را ابتدا آزاد کردهاند و سپس او را به همسری خویش درآوردهاند. ابن قیم قول اوّل را ترجیح داده است. علاوه بر این دو، ابوعبیده نام دو کنیز دیگر را افزوده است: یکی، جمیله که پیامبر اکرم ج وی را از میان اسیران انتخاب کردند، و دیگر، کنیزی که زینب بنت جحش به آنحضرت هبه کرده بود[21].
فلسفهی تعدُّد زوجات پیامبر
هر کس زندگانی رسول خدا ج را به دقّت بررسی کند، نیک درمی یابد که ازدواج آنحضرت با این زنان متعدّد در اواخر عمر شریفشان، پس از آن که حدود سی سال از بهترین دورانهای عمر و نشاط جوانی خود را تنها به یک همسر نسبتاً سالمند، ابتدا با خدیجه و سپس با سوده، گذرانیدهاند؛ درمییابد که این ازدواجها بخاطر آن نبوده است که ناگهان در وجود خودشان اشتیاق و شهوت بیحدّ و مرزی نسبت به زنان احساس کردهاند، و جز در پرتوِ همخوابگی با این شمار فراوان از زنان نمیتوانستهاند در برابر آن شکیبایی کنند!؟ بلکه قطعاً اهداف و آرمانهای دیگری برتر و بزرگتر از آن غرض و منظوری که معمولاً با ازدواج برآورده میگردد، در کار بوده است.
رویکرد حضرت رسول اکرم ج به وصلت با ابوبکر و عمر از طریق همسری با عایشه و حفصه؛ همچنین، درآوردن دخترشان فاطمه به همسری علی بن ابیطالب، و درآوردن دو دختر دیگرشان رقیه و سپس امّ کلثوم به همسری عثمان بن عفّان، آشکارا اشارت دارد به اینکه آنحضرت میخواستهاند از طریق این ازدواجها با این چهار مرد بزرگ که کوشش و فداکاری ایشان در بحرانهای متعدّدی که بر اسلام گذشته بود و خداوند چنان مقدّر فرموده بود که اسلام از آن بحرانها بگذرد، برای آنحضرت به اثبات رسیده بود، روابطی محکم برقرار سازند.
یکی از آداب و رسوم قوم عرب این بوده است که برای خویشاوندی سببی از طریق وصلت احترام خاصّی قائل میشدهاند، و این نوع ارتباط خویشاوندی از نظر آنان بابی از ابواب نزدیکی در برقراری روابط میا تیرهها و طایفههای گوناگون بوده است، و آنان ستیز و نبرد با خویشاوندان سببی را برای خودشان ننگ و عار تلقّی میکردهاند. رسول خدا ج از طریق ازدواج با چند تن از امّهات مؤمنین، میخواستند شدّت عداوت و دشمنی قبایل عرب را با اسلام کاهش دهند، و از گزندگی کینه توزیهای آنان بکاهند.
اُمّسلَمه از طایفهی بنی مخزوم - طایفهی ابوجهل و خالد بن ولید - بود؛ وقتی که رسول خدا ج وی را به همسری خویش درآوردند، از آن پس، خالد بن ولید آن موضعگیری شدید خود را در برابر مسلمانان مورد تجدیدنظر قرار داد، و پس از مدّتی نه چندان طولانی از سرِ طوع و رغبت اسلام آورد. همچنین، ابوسفیان پس از ازدواج آنحضرت با اُمّ حبیبه در هیچگونه نبردی با ایشان رویاروی نگردید. نیز، پس از ازدواج رسول خدا ج با جویریه و صفیه هیچگونه تحرّکی را از سوی بنی نضیر و بنی مصطلق در برابر آنحضرت مشاهده نمیکنیم؛ از سوی دیگر، مشاهده میکنیم که جویریه از جهت برکت آفرینی برای قوم و قبیله اش یک زن نمونه شناخته میشود، و صحابهی رسول خدا ج یکصد خانوار از اسیران قوم و قبیلهی وی را بخاطر ازدواج پیامبر اکرم ج با او آزاد میکنند و میگویند: اینان خویشاوندان رسول خدایند! و پرواضح است که چنین منّت گذاری بر یک طایفه و قبیله از سوی مسلمانان چه تأثیر بسزایی در عُمق جان آنان داشته است.
از همهی اینها بزرگتر و با اهمیتتر آنکه نبی اکرم ج مأمور شده بودند به تعلیم و تربیت و تزکیه و ارشاد قومی بپردازند که از آیین و آداب، فرهنگ و تمدّن و پایبندی به شرایط و لوازم آن، و تشریک مساعی در سازندگی جامعه و اعتلا بخشیدن به آن، هیچ چیز نمیدانستند؛ و اصول و مقرّرارتی که پایههای سازندگی جامعهی اسلامی را تشکیل میداد، به مردان راه نمیداد که با زنان آمیزش داشته باشند، و در نتیجه، کوشش در جهت تعلیم و تربیت و ارتقای سطح فرهنگی زنان همراه با رعایت این مقرّرات و اصول امری ناممکن بود، و از سوی دیگر نیاز به تعلیم و ارشاد زنان کم اهمیتتر از مردان نبود، بلکه مُبرَمتر و شدیدتر بود. بنابراین، پیامبر بزرگ اسلام راهی جز این نداشتند که زنانی را از گروههای سنّی متفاوت و برخوردار از استعدادهای گوناگون برگزینند، به طوری که بتوانند برای این منظور کفایت کنند؛ آنگاه، به تربیت و تزکیهی آنان بپردازند، و احکام و تعالیم دینی را به آنان بیاموزند، و مایههای اصیل فرهنگ اسلامی را در اختیار ایشان قرار دهند، و آنان را برای تربیت زنان بادیه نشین و شهرنشین و پیرزنان و دختران جوان آماده سازند، تا بتوانند کار تبلیغ دین را در میان زنان برعهده بگیرند. چنین نیز بود، و امّهات مؤمنین، همسران پیامبر اکرم ج نقش عمدهای در نقل و روایت گفتار و رفتار و کردار آن حضرت در ارتباط با خانواده و نزدیکانشان داشتهاند؛ به خصوص، بعضی از آنان، مانند عایشه، که عمرشان طولانیتر گردید، بسیاری از فرمایشات و شیوههای عملی پیامبر اکرم ج را برای مسلمین بیان کردند.
1492 - [13] (ضَعِیف)
عَنْ أُبَیِّ بْنِ کَعْبٍ قَالَ: انْکَسَفَتِ الشَّمْسُ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ الـلّٰهِ ج فصلى بهم فَقَرَأَ بِسُورَة م الطُّوَلِ وَرَکَعَ خَمْسَ رَکَعَاتٍ وَسَجَدَ سَجْدَتَیْنِ ثُمَّ قَامَ الثَّانِیَةَ فَقَرَأَ بِسُورَةٍ مِنَ الطُّوَلِ ثُمَّ رَکَعَ خَمْسَ رَکَعَاتٍ وَسَجَدَ سَجْدَتَیْنِ ثُمَّ جَلَسَ کَمَا هُوَ مُسْتَقْبِلَ الْقِبْلَةِ یَدْعُو حَتَّى انْجَلَى کسوفها. رَوَاهُ أَبُو دَاوُد([22]).
1492- (13) ابی بن کعب س گوید: در روزگار رسول خدا ج خورشیدگرفتگی رخ داد؛ از این رو، آن حضرت ج با مردم، نماز خورشیدگرفتگی برگزار کردند و (در رکعت اول نماز) یکی از سورههای طولانی قرآن را قرائت نمودند و پنج رکوع و دو سجده به جای آوردند. آنگاه برای رکعت دوم برخاستند و باز هم یکی دیگر از سورههای طولانی قرآن را قرائت کردند و پس از آن، پنج رکوع و دو سجده به جای آوردند. آنگاه (پس از پایان نماز،) مکان خویش را تغییر ندادند، بلکه همان گونه که در نماز رو به قبله بودند، پس از نماز نیز رو به قبله نشستند؛ و تا زمانی که خورشید، نور خود را بازیافت و از کسوف و گرفتگی بیرون آمد، به دعا و تضرّع به پیشگاه خداوند، مشغول شدند.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است].
1493 - [14] (ضَعِیف)
وَعَنِ النُّعْمَانِ بْنِ بَشِیرٍ قَالَ: کَسَفَتِ الشَّمْسُ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ الـلّٰهِ ج فَجَعَلَ یُصَلِّی رَکْعَتَیْنِ رَکْعَتَیْنِ وَیَسْأَلُ عَنْهَا حَتَّى انْجَلَتِ الشَّمْسُ. رَوَاهُ أَبُو دَاوُدَ. وَفِی رِوَایَةِ النَّسَائِیِّ: أَنَّ النَّبِیَّ ج صَلَّى حِینَ انْکَسَفَتِ الشَّمْسُ مِثْلَ صَلَاتِنَا یَرْکَعُ وَیَسْجُدُ
وَلَهُ فِی أُخْرَى: أَنَّ النَّبِیَّ ج خَرَجَ یَوْمًا مُسْتَعْجِلًا إِلَى الْـمَسْجِدِ وَقَدِ انْکَسَفَتِ الشَّمْسُ فَصَلَّى حَتَّى انْجَلَتْ ثُمَّ قَالَ: «إِنَّ أَهْلَ الْـجَاهِلِیَّةِ کَانُوا یَقُولُونَ: إِنَّ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَا یَنْخَسِفَانِ إِلَّا لِمَوْتِ عَظِیمٍ مِنْ عُظَمَاءِ أَهْلِ الْأَرْضِ وَإِنَّ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ لَا یَنْخَسِفَانِ لِمَوْتِ أَحَدٍ وَلَا لِحَیَاتِهِ وَلَکِنَّهُمَا خَلِیقَتَانِ مِنْ خَلْقِهِ یُحْدِثُ اللهُ فِی خَلْقِهِ مَا شَاءَ فَأَیُّهُمَا انْخَسَفَ فَصَلُّوا حَتَّى ینجلی أَو یحدث الله أمرا»([23]).
1493- (14) نعمان بن بشیر س گوید: در روزگار رسول خدا ج پدیدهی خورشیدگرفتگی رخ داد؛ آن حضرت ج دو رکعت دو رکعت نماز میگزاردند و از خداوند میخواستند تا گرفتگی خورشید را برطرف نماید؛ و به نماز و دعای خویش ادامه دادند تا آن که خورشید، نور خود را بازیافت و از کسوف و گرفتگی درآمد.
[این حدیث را ابوداود روایت کرده است؛ و در روایت نسایی، چنین آمده است]:
«در یکی از روزها، رسول خدا ج - در حالی که پدیدهی خورشیدگرفتگی اتفاق افتاده بود - شتابان به مسجد رفتند و تا زمانی که خورشید نور خود را بازیافت و از کسوف و گرفتگی درآمد به گزاردن نماز، مشغول شدند؛ آنگاه پس از نماز فرمودند:
«بیگمان، مردمان جاهلیت، میگفتند: خورشید و ماه نمیگیرند، مگر به مرگ یکی از بزرگ مردانِ کرهی خاکی؛ (بدانید که) بیگمان، خورشید و ماه، به خاطر مرگ یا حیات هیچکس گرفته نمیشوند؛ بلکه آن دو، آفریدههایی از آفریدههای خداوند بلند مرتبه هستند؛ و خداوند نیز هر آنچه را بخواهد، در آفریدههای خویش پدید میآورد؛ پس هر کدام از آفتاب و مهتاب که گرفته شد و نور خود را از دست داد و به گرفتگی گرایید، به نماز روی آورید تا آن که یا دوباره، نور خویش را بازمییابد و از گرفتگی درمیآید؛ یا خداوند، وضع تازهای را پیش میآورد»!.
[1]- مجمع الزوائد، 2/210.
[2]- ذهبی نیز در المستدرک و تلخیص آن در ج 1/329-231 موافق او میباشد.
[3]- اضافهی مذکور از روایت حماد بن زید از یونس، از ابوبکر میباشد، ولی گروهی از راویان موثق از جمله عبدالوارث و شعبه و خالد بن عبدالله و حماد بن سلمه این حدیث را از یونس روایت کردهاند همانطور که بخاری نیز آن را آورده است، و بسیاری از محدثان این گونه روایات را که مخالف با روایات راویان موثقتر و متعدّدتر است، ردّ مینمایند. و این زوائد را از شذوذ پنداشتهاند. بنابراین از حدیث صحیح خارج میباشد.
[4]- مانند: «عمل الیوم و اللیلة» تألیف نسائی و ابن السنی و «الاذکار» تألیف نَووی و «الکلم الطبیب» تألیف ابن تیمیه و «الوابل الصیب» تألیف ابن قیم و «تحفة الذاکرین» تألیف شوکانی و...
[5]- نحل/ 77.
[6]_ احمد شاکر در تخریج المسند، ج 6، شمارهی 4387 میگوید: سند آن صحیح است.
[7]- علوم ریاضی در گذشته شاخهای از فلسفه و جزء لایتجزّای آن بوده است و همچنین علوم طبیعیات و سایر علوم همانند امروز به عنوان علوم مستقلی در نیامده بودند، ولی امروزه آن علوم هر کدام مستقل و جایگاه خاص خود را دارند.
[8]- المنقذ من الضلال، غزالی همراه با ابحاثی پیرامون تصوف؛ تألیف امام اکبر دکتر عبدالحلیم محمود. ص 140-141 چاپ هفتم.
[9]- ر.ک: دیدگاههای فقهی معاصر؛ ج 1 صص 316-325.
[10]- بخاری 2/538 ح 1051؛ مسلم 2/627ح (20-910)؛ و ابوداود 1/703 ح 1190.
[11]- بخاری 2/549 ح 1065؛ ابوداود 1/702 ح 1188؛ ترمذی 2/452 ح 563؛ نسایی 3/148 ح 1494.
[12]- بخاری 2/540 ح 1052؛ مسلم 2/626 ح (17-907)؛ ابوداود 1/702 ح 1189؛ نسایی 3/137 ح 1482؛ ابن ماجه 1/402 ح 1265؛ موطأ مالک 1/187 ح 2، «کتاب صلاة االکسوف»؛ و مسند احمد 1/298.
[13]- بخاری 2/545 ح 1044؛ مسلم 2/618 ح (1-91)؛ نسایی 3/132 ح 1474؛ موطأ مالک 1/186 ح 1، «کتاب صلاة الکسوف»؛ و مسند احمد 3/374.
[14]- بخاری 2/545 ح 1059؛ مسلم 2/628 ح (24-912)؛ ابوداود 1/695 ح 1177؛ نسایی 3/153 ح 1503؛ و ابن ماجه 1/401 ح 1263.
[15]- مسلم 2/623 ح (10-904).
[16]- مسلم 2/627 ح (18-908).
[17]- مسلم 2/627 ح (18-908).
[18]- مسلم 2/629 ح (26-913).
[19]- بخاری 2/543 ح 1054؛ و مسند احمد 6/345.
[20]- ابوداود 1/706 ح 1197؛ و ترمذی 5/665 ح 3891.
[21]- زاد العماد، ج 1، ص 29.
[22]- ابوداود 1/699 ح 1182؛ ابن ماجه 2/401 ح 1262؛ و مسند احمد 5/134.
[23]- ابوداود 1/704 ح 1193؛ و نسایی 3/145 ح 1487.