اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهداف دعوتی داستان آدم÷

فصل اوّل:
اهداف دعوتی داستان آدم
÷

 

­(1-1) آدم÷ اصل بشر

(1-2) اهداف حاصل از موارد متعلّق به آدم÷

(1-2-1) جوهر اسلام اطاعت مطلق از خداوندأ

(1-2-2) آدم÷ و توبه

(1-3) اهداف حاصل از موارد متعلّق به شیطان

(1-3-1) حسد و کبر شیطان

(1-3-2) حیله‌های شیطان و دشمنی او با انسان

(1-3-3) راه‌های مقابله با شیطان

(1-4) اهداف حاصل از داستان فرزندان آدم÷


آدم÷

آدم÷ اسمی علم و عجمی است، کلمه آدم÷ بیست و پنج مرتبه در قرآن کریم بیان شده است که در شانزده مرتبه خداوند به طور مستقیم آدم÷ را مورد خطاب قرار داده است و در نه مرتبه نیز از فرزندان آدم÷ با خطاب (یَا بَنِی آدَمَ)، (نَبَأَ ابْنَیْ آدَمَ) و ... آمده است.

و در واقع قصۀ آدم÷ در هفت سوره یعنی؛ بقره، اعراف، حِجر، إسراء، کهف، طه و ص بیان شده است. سوره‌ها و شمارۀ آیات حاوی داستان آدم÷ عبارتند از:[1]

سوره

شماره سوره

شماره آیات

بقره

2

31، 32، 33، 34، 35، 37

آل عمران

3

33، 59

مائده

5

27

اعراف

7

11، 19، 26، 27، 31، 35، 172

اسراء

17

61، 70

کهف

18

50

مریم

19

58

طه

20

115، 116، 117، 120، 121

یس

36

60

(1-1) آدم÷ اصل بشر

آدم÷ ابوالبشر و از انبیای مقرّب الهی است، با سجدۀ ملائکه بر او، خداوندأ ارج و منزلت والای وی را نشان داده است و اولین پیغمبر می­باشد، داستان آدم÷ از لحظۀ آفرینش تا زمان فرود وی در کرۀ خاکی و رجوع مجدّد وی حاوی فراز و نشیب‌هایی است که برای هر دعوتگر و خواهان حقّی مملو از اندرز و عبرت‌هایی است که با اسوه گرفتن از آن‌ها بی‌شک راه‌حل‌های بسیای از مسائل و معضلات، خصوصاً در عصر حاضر که گریبان‌گیر بیشتر جوامع اسلامی است، می‌باشد.

با تفکّر و ژرف‌نگری در داستان آدم÷ انسان اساس وبنیان آفرینش خود را درمی­یابد. خداوندأ می­فرمایند:

﴿إِذۡ قَالَ رَبُّکَ لِلۡمَلَٰٓئِکَةِ إِنِّی خَٰلِقُۢ بَشَرٗا مِّن طِینٖ٧١ فَإِذَا سَوَّیۡتُهُۥ وَنَفَخۡتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُواْ لَهُۥ سَٰجِدِینَ٧٢ [ص: 71-72]. «وقتی که پروردگارت به فرشتگان گفت: من انسانی را از گل می‌آفرینم. هنگامی که آن را سروسامان دادم و آراسته و پیراسته کردم، و از روح متعلّق به خود در او دمیدم، در برابرش سجده ببرید.»

این آیه دلالت دارد که خداوند متعال هنگامی که از روح خود در آدم÷ دمیده و بر ملائکه واجب نموده که بر وی سجده کنند وی بر هیئت و شکل انسان بوده است؛ زیرا حرف فاء موجود در آیه ﴿فَإِذَا سَوَّیۡتُهُۥ وَنَفَخۡتُ فِیهِ مِن رُّوحِی فَقَعُواْ لَهُۥ سَٰجِدِینَ٧٢. «هنگامی که آن را سروسامان دادم و آراسته و پیراسته کردم، و از روح متعلّق به خود در او دمیدم، در برابرش سجده ببرید.» جهت تعقیب است نه تراخی، پس آدم÷ در آن لحظه بر شکل انسان بوده نه اینکه شکل دیگر داشته باشد، امام رازی می‌گوید: «خداوند تعالی آدم÷ را از خاک و بر صورت و شکل انسان خلق کرده بود.» [2]

(1-2) اهداف حاصل از موارد متعلّق به آدم÷

در این بخش به زندگینامۀ آدم÷ در پرتو انواری که از آن حاصل می­شود، پرداخته می­شود تا انسان مسلمان و هر دعوتگری مسیر حیات معنوی خود را در این راستا دریابد؛ چرا که این قسمت از داستان آدم÷ نکات مهم و حیاتی را در بر دارد که فهم و یاد آن تلألؤ ایمان را با بار دارد.

(1-2-1) جوهر اسلام اطاعت مطلق از خداوند

خداوند به ملائکه امر فرمود که بر آدم÷ سجده کنند، این سجده بیانگر حرمت‌نهادن و بزرگداشت و اعتراف به فضیلت آدم÷ بود، خداوندأ می‌فرمایند:

﴿وَإِذۡ قُلۡنَا لِلۡمَلَٰٓئِکَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأٓدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِیسَ أَبَىٰ وَٱسۡتَکۡبَرَ وَکَانَ مِنَ ٱلۡکَٰفِرِینَ٣٤ [البقرة: 34]. «و هنگامی که به فرشتگان گفتیم: برای آدم÷ سجده ببرید، همگی سجده بردند بجز ابلیس که سر باز زد و تکبّر ورزید، و از زمرۀ کافران شد.»

با وجود تقرّبِ ملائکه و تسبیح و تقدیس آن‌ها بر ربّ ‌العالمین، مشاهده می‌شود که آنان بدون شناخت از آدم÷ به محض دریافت امر باری تعالی و بدون شناخت حکمت و فلسفۀ حکم بر او سجده بردند. آری! انسانی که خداوندأ وی را مسلمان یعنی؛ تسلیم شده نام نهاده باید مزیّن بر این صفت باشد؛ خداوند می‌فرمایند:

﴿هُوَ سَمَّىٰکُمُ ٱلۡمُسۡلِمِینَ مِن قَبۡلُ وَفِی هَٰذَا [الحج: 78]. «خدا شما را قبلاً (در کتاب‌های پیشین) و در این (قرآن کریم) مسلمین (یعنی؛ تسلیم‌شدگان) نامیده است.»

پس هر مسلمانی باید به محض درک امر خداوند حکیم سر تسلیم خود را بر بارگاه اقدس و ملکوتی وی نهد و با دلی پر از شوق و قلبی پر از ایمان و خشوع امتثال امر نماید حتّی اگر حکمتِ تشریع را درنیابد؛ چرا که تمرّد و سرکشی از جانب شیطان، او را در منجلاب و ورطۀ کفر و تباهی و فساد و گمراهی انداخت، پس اطاعت مطلق از خداوندأ جوهر واساس اسلام است، خداوند تعالی می‌فرمایند:

﴿وَمَا کَانَ لِمُؤۡمِنٖ وَلَا مُؤۡمِنَةٍ إِذَا قَضَى ٱللَّهُ وَرَسُولُهُۥٓ أَمۡرًا أَن یَکُونَ لَهُمُ ٱلۡخِیَرَةُ مِنۡ أَمۡرِهِمۡۗ وَمَن یَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ فَقَدۡ ضَلَّ ضَلَٰلٗا مُّبِینٗا٣٦ [الأحزاب: 36]. «هیچ مرد و زن مؤمنی، در کاری که خدا و پیغمبرش داوری کرده باشند اختیاری از خود در آن ندارند. هرکس هم از دستور خدا و پیغمبرش سرپیچی کند، گرفتار گمراهی کاملاً آشکاری می‌گردد.»

پس بر هر دعوتگری لازم است که این معنا را برای دیگران به صورت آشکار تبیین نماید، تا هر مسلمانی در پرتو این تسلیم شدن، مقامات عالیه را دریابد و از گزند انحرافات و یاوه‌گویی دشمنان کینه‌توز در امان بماند.

(1-2-2) آدم÷ و توبه

وقتی که آدم÷ و همسرش به امر خداوند از خوردن میوۀ درخت منع شده بودند مطابق آیۀ:

﴿وَقُلۡنَا یَٰٓـَٔادَمُ ٱسۡکُنۡ أَنتَ وَزَوۡجُکَ ٱلۡجَنَّةَ وَکُلَا مِنۡهَا رَغَدًا حَیۡثُ شِئۡتُمَا وَلَا تَقۡرَبَا هَٰذِهِ ٱلشَّجَرَةَ فَتَکُونَا مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ٣٥ [البقرة: 35]. «و گفتیم: ای آدم÷! تو با همسرت در بهشت سکونت کن و از آن، هر چه و هرکجا که می‌خواهید، خوش و آسوده بخورید و لیکن نزدیک این درخت نشوید[3] و از آن نخورید، چه از ستمگران خواهید شد».

این امتحان برای این زوج، محکی برای اراده آنان بود امّا

﴿فَأَزَلَّهُمَا ٱلشَّیۡطَٰنُ عَنۡهَا فَأَخۡرَجَهُمَا مِمَّا کَانَا فِیهِۖ [البقرة: 36]. «امّا شیطان، موجب لغزش آنان شد. ایشان را از آنچه در آن بودند بیرون راند.»

واژه «أَزَلَّهُمَا» "لغزاندشان ..." تعبیر دقیق و آشکاری است که شکل حرکت را به تصویر می‌کشد و حالت را خوب مجسّم می‌کند. پس این عملکرد آدم÷ چنین می‌نمایاند که انسان طوری خلق شده است که قابلیّت خطا کردن و وسوسه‌شدن توسط شیطان را دارد، و ممکن است که در مسیر زندگی دچار خطاهای کوچک و بزرگی گردد که در ابتدا آن‌ها را آراسته و زیبا و حتّی درست تصوّر کند ولی بعد از اینکه شیطان وی را در گودالِ گناه انداخت، درمی‌یابد که راه را کج رفته، و در می‌یابد که فقط با ترس از خداوندأ و اختیار و حفظ حریم اسلامی می‌تواند خداوند را از خود راضی نگه دارد؛ زیرا خداوندأ می‌فرمایند:

﴿وَأَمَّا مَنۡ خَافَ مَقَامَ رَبِّهِۦ وَنَهَى ٱلنَّفۡسَ عَنِ ٱلۡهَوَىٰ٤٠ فَإِنَّ ٱلۡجَنَّةَ هِیَ ٱلۡمَأۡوَىٰ٤١ [النازعات: 40-41]. «و اما آن کس که از جاه و مقام پروردگار خود ترسیده باشد، و نفس را از هوا و هوس باز داشته باشد، قطعاً بهشت جایگاه (او) است.»

شیطان با مکر و وسوسه، آدم÷ را فریب داد، و موجبِ محروم شدن وی و حوا از بهشت گردید، در قرآن آمده:

﴿وَقَاسَمَهُمَآ إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ ٱلنَّٰصِحِینَ٢١ [الأعراف: 21]. «و برای آنان بارها سوگند خورد که من خیرخواه شما هستم.»

و این در حالی بود که خداوندأ، آن‌ها را از کید شیطان آگاه کرده بود، خداوند می‌فرمایند:

﴿وَإِذۡ قُلۡنَا لِلۡمَلَٰٓئِکَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأٓدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِیسَ أَبَىٰ١١٦ فَقُلۡنَا یَٰٓـَٔادَمُ إِنَّ هَٰذَا عَدُوّٞ لَّکَ وَلِزَوۡجِکَ فَلَا یُخۡرِجَنَّکُمَا مِنَ ٱلۡجَنَّةِ فَتَشۡقَىٰٓ١١٧ [طه: 116-117]. «(ای پیغمبر! بیان دار) آنگاه را که به فرشتگان دستور دادیم، برای آدم سجده(ی تعظیم و تکریم) ببرید، پس سجده بردند مگر ابلیس که سر باز زد. آن وقت گفتیم: ای آدم! این دشمن تو و همسر تو است، پس (بپایید به دام وسوسه خود شما را گرفتار نسازد (و) از بهشت بیرونتان نکند که به رنج و زحمت خواهی افتاد).»

بعد از قسم شیطان و اصرار وی بر راستگو بودن خود و واقعیّت نداشتن وعدۀ جاودان ماندن آنان در بهشت، آدم÷ و حوا عهد خداوندأ را فراموش کردند و بدون قصد و عمد از درختِ ممنوعه خوردند، خداوندأ می‌فرمایند:

﴿وَلَقَدۡ عَهِدۡنَآ إِلَىٰٓ ءَادَمَ مِن قَبۡلُ فَنَسِیَ وَلَمۡ نَجِدۡ لَهُۥ عَزۡمٗا١١٥ [طه: 115]. «در آغاز کار ما به آدم زمان دادیم (که از درخت ممنوع نخورد) امّا او فراموش کرد و از او تصمیم استواری مشاهده نکردیم.»

پس انسان باید همیشه از وسوسه‌ها و کیدهای شیطان رجیم بهراسد و از جمله اسلحه‌هایی که انسان را از این هراس و خطر مصون می‌دارد، توکّل بر ذات اقدس الهی است؛ زیرا

﴿وَمَن یَتَوَکَّلۡ عَلَى ٱللَّهِ فَهُوَ حَسۡبُهُۥٓۚ [الطلاق: 3]. «هر کس بر خداوند توکّل کند خدا او را بسنده است».

پس دعوتگر باید مردم را از مکر و وسوسه‌های شیطان آگاه و برحذر دارد و به آن‌ها بشارت دهد که پناهگاهی که انسان را از بیم خطرها و حمله‌های شیطان مصون می‌دارد و به آرامش می‌رساند، توکّل محض بر ذات اقدس الهی است.

زمانی که آدم÷ و همسرش حوا در معصیّت افتادند، خداوندأ آنان را از منع و از نخوردن درخت یادآور شد، و آن‌ها بلافاصله به گناه و اشتباه خود اعتراف کردند و طلب مغفرت و بخشش را نمودند و حسرت و ندامت قلبشان را در خود فشرد، خداوند تعالی می‌فرماید:

﴿فَدَلَّىٰهُمَا بِغُرُورٖۚ فَلَمَّا ذَاقَا ٱلشَّجَرَةَ بَدَتۡ لَهُمَا سَوۡءَٰتُهُمَا وَطَفِقَا یَخۡصِفَانِ عَلَیۡهِمَا مِن وَرَقِ ٱلۡجَنَّةِۖ وَنَادَىٰهُمَا رَبُّهُمَآ أَلَمۡ أَنۡهَکُمَا عَن تِلۡکُمَا ٱلشَّجَرَةِ وَأَقُل لَّکُمَآ إِنَّ ٱلشَّیۡطَٰنَ لَکُمَا عَدُوّٞ مُّبِینٞ٢٢ قَالَا رَبَّنَا ظَلَمۡنَآ أَنفُسَنَا وَإِن لَّمۡ تَغۡفِرۡ لَنَا وَتَرۡحَمۡنَا لَنَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ٢٣ [الأعراف: 22-23]. «پس آرام آرام آنان را مکر و فریب (به سوی نافرمانی و خوردن از آن درخت) کشید هنگامی که از آن درخت چشیدند، عورات خویش بدیدند، و (برای پوشاندن شرمگاه‌های خود) شروع به جمع‌آوری برگ‌های (درختان) بهشت کردند و آن‌ها را بر خود افکندند، پروردگارشان فریادشان زد که آیا شما را از آن درخت نهی نکردم و به شما نگفتم که اهریمن دشمن آشکارتان است؟، گفتند: پروردگارا! بر خویشتن ستم کرده‌ایم و اگر ما را نبخشی و بر ما رحم نکنی از زیانکاران خواهیم بود

این بخش از داستان آدم÷ بیانگر اصلی حیاتی و بس مهم در زندگی هر انسانی است که در صورت مدّنظر نگرفتن و عمل نکردن بدان به گونه‌ای به هلاکت می‌افتد که طعم سعادت را در دنیا و آخرت از دست خواهد داد، و آن اعترافِ زودهنگام و بلافاصله بعد از گناه به اشتباه و معصیّت است و طلب مغفرت و بخشش از خداوندأ است؛ زیرا انسان بنا بر سرشت خود احتمال خطا و معصیّت را دارد و همانگونه که آدم÷ در دام شیطان افتاد، این احتمال برای هرکدام از فرزندان وی نیز امکان دارد ولی فرزندان آدم÷ باید از پدر و مادرشان ـ آدم و حوا (علیهما السلام)ـ بیاموزند که بلافاصله اعتراف به گناه و طلب مغفرت نمایند؛ زیرا آن‌ها می‌دانستند چنان‌چه اعتراف به گناه و طلب مغفرت نکنند از زمرۀ زیانکاران خواهند شد،[4] پیغمبر اکرم ج می‌فرماید: «کُلُّ بَنی آدم خَطّاءٌ وَخَیرُ الخَطَّائینَ التَّوّابین.»[5] (هر کدام از فرزندان آدم خطا می‌کنند و بهترین خطاکاران، توبه‌کنندگانند.)

وتوبه مایۀ رستگاری است، خداوند تعالی می‌فرمایند:

﴿وَتُوبُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِ جَمِیعًا أَیُّهَ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ لَعَلَّکُمۡ تُفۡلِحُونَ٣١ [النور: 31].

«ای مؤمنان! همگی به سوی خدا برگردید تا رستگار شوید».

رسول الله ج مى فرماید: (وَاللهِ إِنِّی لَأَسْتَغْفِرُ اللهَ وَأَتُوبُ إِلَیْهِ فِی الیَوْمِ أَکْثَرَ مِنْ سَبْعِینَ مَرَّةٍ.)[6] (بخدا سوگند، من روزانه بیشتر از هفتاد بار از خدا طلب مغفرت مى­کنم، و به سوى او توبه مى­نمایم.)

و نیز فرمودند: (یَا أَیُّهَا النَّاسُ تُوبُوا إِلَى اللهِ فَإِنِّی أَتُوبُ فِی الْیَوْمِ إِلَیْهِ مِائَةُ مَرَّةً.)[7] (اى مردم! به سوى خدا باز گردید (توبه کنید) چرا که من روزانه صد بار توبه مى­کنم.)

و همچنین در فرموده‌های پیغمبر اکرم ج آمده است: «وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَوْ لَمْ تُذْنِبُوا لَذَهَبَ اللهُ بِکُمْ، وَلَجَاءَ بِقَوْمٍ یُذْنِبُونَ، فَیَسْتَغْفِرُونَ اللهَ فَیَغْفِرُ لَهُمْ.»[8] (اگر شما گناه نمی­کردید و بعد از آن طلب بخشش نمی‌نمودید، بی‌شک خداوند بندگانی را می‌آفرید که گناه کنند و بعد طلب مغفرت نمایند، و خداوند نیز آن‌ها را می‌بخشد.)،

پس این فرمودۀ حبیب خداوند محمّد مصطفی ج بشارتی والاست که طلب مغفرت بعد از گناه موجب بخشش گناهان و وارد شدن در آغوش رحمت الهی می‌باشد، البته همانگونه که آدم÷ شیوه و روش طلب مغفرت را آموخت:

﴿فَتَلَقَّىٰٓ ءَادَمُ مِن رَّبِّهِۦ کَلِمَٰتٖ فَتَابَ عَلَیۡهِۚ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِیمُ٣٧ [البقرة: 37]. «سپس آدم از پروردگار خود کلماتی دریافت داشت (و با گفتن آن‌ها توبه کرد) و خداوند توبه او را پذیرفت. خداوند بسیار توبه‌پذیر و مهربان است». و بر همین سبک نیز انسان باید از آموزه‌های دینی پیغمبر خاتم ج توبه را بیاموزد و آن­را بکار گیرد.[9]

انجام اعمال صالح نیز بعد از توبه مایۀ محو گناهان است؛ خداوند متعالی می‌فرمایند:

﴿إِنَّ ٱلۡحَسَنَٰتِ یُذۡهِبۡنَ ٱلسَّیِّ‍َٔاتِۚ [هود: 114]. «بی‌گمان نیکی‌ها، بدی‌ها را از میان می‌برد.»

البته انسان باید مدّنظر داشته باشد که اهمال در توبه و ترک اعمال صالح و انباشته کردن گناهان بر یکدیگر موجب زنگ زدن و مستور شدن قلب از حقیقت و نور می‌گردد، خداوند ـ می‌فرمایند:

﴿کَلَّاۖ بَلۡۜ رَانَ عَلَىٰ قُلُوبِهِم مَّا کَانُواْ یَکۡسِبُونَ١٤ [المطففین: 14]. «هرگزا هرگز! اصلاً کردار و تلاش (پلشت و زشت) ایشان دل‌هایشان را زنگ زده کرده است».

حسن بصری/ گفته: زنگزدن همان انجام گناه بر گناه است تا اینکه قلب انسان را کور می‌کند و می‌میراند.

و خداوند ـ می‌فرمایند:

﴿وَجَعَلۡنَا عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ أَکِنَّةً أَن یَفۡقَهُوهُ وَفِیٓ ءَاذَانِهِمۡ وَقۡرٗاۚ [الأنعام: 25]. «ما بر دل‌های آنان (به سبب کفر و نافرمانیشان) پرده‌ها افکنده‌ایم تا آیات را نفهمد (و نور بر ایمان بر دل‌هایشان نتابد) و به گوش‌هایشان سنگینی وکری انداخته‌ایم (تا ندای حق را نشوند).»

دعوتگر باید به مسلمانان خصوصاً جوانان تأکید داشته باشد که شیطان در کمین انسان است و همانگونه که آدم÷ را به اشتباه و نافرمانی خداوندـ فریب داد، احتمال دارد که هرکدام از انسان‌ها را به عناوین و اسباب مختلف از جمله: مال، قدرت، رابطۀ جنسی و ... فریب دهد، و انسان جهت امنیّت حاصل کردن و دوری از آن باید به طور مطلق و کامل بر ذات اقدس الهی توکّل محض نماید و همیشه و در همه حال در پناه توکّل بر خداوندـ حرکت نماید و در صورتی هم که فریب خورد و به ورطۀ گناه افتاد باید همانند آدم÷ و همسرش بلافاصله پشیمان شود و ترک معصیّت نماید و با ندای استغفار زمینۀ رحمت و بخشش الهی را برای خود مهیّا نماید، این مسیری است که هر انسانی ناگزیر از آن نیست.

(1-3) اهداف حاصل از موارد متعلّق به شیطان

شیطان بنابر تکبّر و حسدی که داشت خود را منفور و طرد شده از درگاه الهی کرد و بلایی را بر سر خود آورد که پَستی و پلشتی آن حدپذیر نیست، و با این عملکرد ننگین، خود را دشمن آدم و حوا (علیهما السلام) و فرزندان آن‌ها کرد به گونه‌ای که هر انسانی باید وی را به معنای واقعی دشمن بگیرد و با اسلحه‌هایی که خداوندأ در اختیار وی قرار داده، به نبرد این اهریمن بدکردار ملعون رود، تا در این نبرد سربلند و سرافراز و کامیاب به سرمنزل مقصود که همان رضای خداوند است، دست یابد.

(1-3-1) حسد و کبر شیطان

هنگامی که خداوندأ به شیطان فرمان داد که بر آدم÷ سجده برد، او تمرّد کرد. این بخش از داستان و علّت تمرّد وی در قرآن کریم چنین بیان شده است:

﴿قَالَ مَا مَنَعَکَ أَلَّا تَسۡجُدَ إِذۡ أَمَرۡتُکَۖ قَالَ أَنَا۠ خَیۡرٞ مِّنۡهُ خَلَقۡتَنِی مِن نَّارٖ وَخَلَقۡتَهُۥ مِن طِینٖ١٢ [الأعراف: 12]. «(خداوند) به او گفت: چه چیز تو را بازداشت از اینکه سجده ببری، وقتی که من به تو دستور (تواضع و تعظیم برای آدم) دادم؟ (ابلیس) گفت: من از او بهترم؛ چرا که مرا از آتش آفریده‌ای و او را از خاک.»

جواب شیطان ـ نفرین خدا بر او باد! ـ عذر بدتر از گناه بود. وی از اطاعتِ امر خداوندأ امتناع کرد و با حجّت و قیاسی ناشایست تمرّد کند، یعنی؛ شیطان ملعون گفت: من برتر از وی هستم، چگونه تو به من فرمان سجده بر آدم÷ را می‌دهی؟ حجّت آوردن ابلیس در واقع بیانی بر ضد خودش بود و ندای ﴿أَنَا۠ خَیۡرٞ مِّنۡهُ بیانی واضح از جهل و حماقت وی داشت که ریشه در حسد و کبر وی می‌نماید، زیرا:

1-  اعتراض شیطان بر اجرای امر پروردگار، کفر محض است؛ زیرا شأن و منزلت خداوندأ اطاعت کردن مطلق از اوست و شأن مؤمن به خداوند اطاعت مطلق از ذات کبریایی اوست. خداوندـ می­فرمایند:

﴿لَا یُسۡ‍َٔلُ عَمَّا یَفۡعَلُ وَهُمۡ یُسۡ‍َٔلُونَ٢٣ [الأنبیاء: 23]. «خداوند در برابر کارهائی که می‌کند، مورد بازخواست قرار نمی‌گیرد ولی دیگران مورد بازخواست و پرسش قرار می‌گیرند.»

2-  حجّت آوردن در برابر خداوندـ بیانگر اعتراض از اوست، و منزلت مؤمن ایجاب می‌کند که هیچ اعتراض و احتجاجی بر خداوندـ نداشته باشد، بلکه خداوندـ حجت بالغه و دارای دلیل روشن و رسا است.

3-  شیطان ملعون امتثال امر پروردگارـ را مشروط به نیک شمردن و موافقت خودش دانست که این سرپیچی از اطاعت خداوندـ است، و نفسش را همانند شریک و انبازی برای خداوندـ می‌داند که با وی مجادله و دشمنی می‌کند، و این کفر مطلق است.

4-  استدلال شیطان بر برتر بودنِ ساختار وی استدلالی باطل و نمادی از جهل فضیح و قبیح وی است؛ زیرا ملائکه از نور ساخته شده‌اند و وی از زبانۀ شعله‌ور آتش خلق شده که دود نیز با آن همراه است، و هیچ شکی در برتری نور بر آتش نیست، و ملائکه با وجود مخلوق بودن از نور بنابر امتثال امر خداوند بر آدم÷ سجده بردند، پس با این قیاسِ شیطان، سجدۀ وی اولی بود.

5-  حتّی با فرض محال قبول نمودن برتری ساختار خلقتِ شیطان، هرگز نمی‌توان پذیرفت که آتش از خاک برتر باشد؛ زیرا که تمامی آفریدگانِ زنده از جمله: گیاهان، حیوانات و انسان ذاتاً با واسطه از خاک آفریده شده‌اند، پس خاک با هر اعتباری بر آتش برتری دارد؛ زیرا آتش و زبانۀ شعله‌ور شده آن هرگز چنین مزیّتی ندارد، پس تعظیم و تکریم وی بر آدمِ÷ خلق شده از خاک باز مسجّل و قیاس وی باطل است.

6-  ابلیسِ نادان از اینکه خداوندأ، آدم÷ را با دستان خود آفریده و از روح خود در وی دمیده و بر ملائکه امر بر سجدۀ وی نموده، غافل بوده که آدم÷ از چه اختصاصات و امتیازاتِ وصف‌ناپذیری برخوردار بوده است، و بدین خاطر وی بر ملائکه نیز برتری یافته در حالی که ملائکه با عنصر ساختاری خود و اطاعت از ربّ ‌العالمین از شیطان ملعون برتری جسته‌اند.

همانطور که محرز گردید دو صفت پلید "کبر و حسادت" شیطان را به منجلاب کفر و ستیز با امر پروردگار نمود، خداوندأ در خطاب به تکبّر شیطان فرموده‌اند:

﴿قَالَ فَٱهۡبِطۡ مِنۡهَا فَمَا یَکُونُ لَکَ أَن تَتَکَبَّرَ فِیهَا فَٱخۡرُجۡ إِنَّکَ مِنَ ٱلصَّٰغِرِینَ١٣ [الأعراف: 13] «(خداوند به شیطان) گفت: پس از این (بهشت) فرود آی! تو را نرسد که در این (مکان دل­آرا و جایگاهِ والا) تکبّر ورزی. پس بیرون رو، تو از زمرۀ خوارانی».

با این وصف تکبّر از جملۀ اخلاق مذموم و کریهی است که انسان را از زمرۀ انسان‌های خوار و پَست می‌کشاند و بدین خاطر است که خداوندأ فرموده‌اند:

﴿وَٱللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخۡتَالٖ فَخُورٍ٢٣ [الحدید: 23]. «و خداوند هیچ شخص متکبّر فخرفروشی را دوست نمی‌دارد.»

و از جمله قوانین ثابت خداوندأ است که هرکس تکبّر ورزد از زمرۀ دوزخیان خواهد بود مگر اینکه توبه نماید، خداوند می‌فرمایند:

﴿وَٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَا وَٱسۡتَکۡبَرُواْ عَنۡهَآ أُوْلَٰٓئِکَ أَصۡحَٰبُ ٱلنَّارِۖ هُمۡ فِیهَا خَٰلِدُونَ٣٦ [الأعراف: 36]. «و کسانی که آیات مرا تکذیب کنند و از آن‌ها، خویشتن را فراتر گیرند و سرپیچی کنند، آنان دوزخیانند و جاودانه در آن می‌مانند.»

و بدین خاطر هم است که پیغمبر اکرم ج فرموده‌اند: «لَا یَدْخُلُ الْجَنَّةَ مَنْ کَانَ فِی قَلْبِهِ مِثْقَالُ حبة مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ کِبْرٍ».[10] (هر کس به اندازۀ سنگینی دانۀ خردلی در قلبش کبر باشد، وارد بهشت نمی‌گردد).

انسان باید بداند همانطور که شیطان کبر و غرور داشت، همین صفت را به انسان نیز القا می‌کند، و دوای این درد، خشوع و تواضع در برابر خداوند و اجرای اوامر و نواهی اوست، همانطور که پیش‌تر بیان شد جوهر اسلام اطاعت محض و بدون چون و چرای انسان در برابر خالقش است و این حاصل نمی‌گردد مگر با خشوع و تواضع در برابر خالق عظیم. خداوند تعالی می‌فرماید:

﴿۞أَلَمۡ یَأۡنِ لِلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَن تَخۡشَعَ قُلُوبُهُمۡ لِذِکۡرِ ٱللَّهِ وَمَا نَزَلَ مِنَ ٱلۡحَقِّ وَلَا یَکُونُواْ کَٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ مِن قَبۡلُ فَطَالَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡأَمَدُ فَقَسَتۡ قُلُوبُهُمۡۖ وَکَثِیرٞ مِّنۡهُمۡ فَٰسِقُونَ١٦ [الحدید: 16]. «آیا وقت آن برای مؤمنان فرا نرسیده است که دل‌هایشان به هنگام یاد خدا، و در برابر حق و حقیقتی که خدا فرستاده است، بلرزد و کرنش برد؟.»

نماد این عملکرد در ملائکه مقرب الهی بود که برمبنای حکم ذات اقدس یکتا بر آدم÷ سجده بردند. و انسان باید آن را اسوه خود قرار دهد.

شیطان جدای از تکبّر و غرور، حسادت نیز داشت، اگرچه این خصلت‌های ناپسند در همدیگر ریشه دارند، به گونه‌ای که خداوند می‌فرماید:

﴿وَٱللَّهُ لَا یُحِبُّ کُلَّ مُخۡتَالٖ فَخُورٍ٢٣ ٱلَّذِینَ یَبۡخَلُونَ وَیَأۡمُرُونَ ٱلنَّاسَ بِٱلۡبُخۡلِۗ وَمَن یَتَوَلَّ فَإِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡغَنِیُّ ٱلۡحَمِیدُ٢٤ [الحدید: 23-24]. «خداوند هیچ متکبّر فخرفروشی را دوست نمی‌دارد. همان کسانی که بخل می‌ورزند و مردم را نیز به بخل ورزیدن دعوت می‌کنند. هرکس که (از این فرمان) روی گردان شود (به خدا زیانی نمی‌رسد) چرا که خداوند بی‌نیاز و شایسته ستایش است).»

بخل و حسادت جز در امور‌های معنوی و درجات قرب به خداوندأ، از امور مذمومی است که انسان باید از آن بپرهیزد و از جمله آثار تکبّر و خودپسندی، حسد می­باشد که آنقدر مذموم می­باشد که انسان باید از آن به خداوند متعال پناه ببرد، خداوند می‌فرمایند:

﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ١ مِن شَرِّ مَا خَلَقَ٢ وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ٣ وَمِن شَرِّ ٱلنَّفَّٰثَٰتِ فِی ٱلۡعُقَدِ٤ وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ٥ [الفلق: 1-5]. «‏‏‏‏‏‏‏‏‏‏بگو: پناه می‌برم به خداوندگار سپیده‌دم. از شرّ هر آنچه خداوند آفریده است. و از شرّ شب بدان گاه که کاملاً فرا می‌رسد. و از شرّ کسانی که در گره‌ها می‌دمند. و از شرّ حسود بدان گاه که حسد می‌ورزد‏‏‏.»

افراد حسود در واقع به خداوند حکیم ناسپاسند؛ زیرا آن‌ها کسانیند که به داده­های خداوند به دیگران ناخشنودند و با این وصف همیشه در کمین هستند انسان را از نعمت‌های خداوندأ در دین و دنیا محروم سازند، این افراد با همۀ تلاشی که می‌کنند، هرگز آسوده‌خاطر نیستند و عملکرد آن‌ها در این زمینه نمادی محرز از کمبود شخصیتی و بیماری درونی دارد لذا انسان باید مواظب شرّ آن‌ها باشند، خداوند می‌فرمایند:

﴿وَدَّ کَثِیرٞ مِّنۡ أَهۡلِ ٱلۡکِتَٰبِ لَوۡ یَرُدُّونَکُم مِّنۢ بَعۡدِ إِیمَٰنِکُمۡ کُفَّارًا حَسَدٗا مِّنۡ عِندِ أَنفُسِهِم مِّنۢ بَعۡدِ مَا تَبَیَّنَ لَهُمُ ٱلۡحَقُّۖ [البقرة: 109]. «بسیاری از اهل کتاب، از روی رشک و حسدی که در وجودشان ریشه دوانده است، آرزو دارند اگر بشود شما را بعد از پذیرش ایمان بازگردانند با اینکه حقانیت برایشان کاملاً روشن گشته است.»

پس بر دعوتگران لازم است که افراد را برمبنای انقیاد و تسلیم شدن محض در برابر حق و شریعت اسلام تربیت کنند، و به آن‌ها بیاموزند که باید همیشه ندای ﴿سَمِعۡنَا وَأَطَعۡنَاۖ [البقرة: 285]. «شنیدیم و اطاعت کردیم.»

بر قلب و وجود آن‌ها سیطره یابد و حتّی اگر مخالفین آن‌ها ازحق صحبت نمودند باید از جناح‌گیری پرهیز نموده و با تمام وجود حق را بپذیرند.

همچنین باید دعوتگران خود را از تکبّر و برتری دور کنند و همانگونه که خداوندأ به پیغمبرش ج فرمان می‌دهد و می‌فرمایند:

﴿وَٱخۡفِضۡ جَنَاحَکَ لِمَنِ ٱتَّبَعَکَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ٢١٥ [الشعراء: 215]. «دو بال (محبّت و مودّت) خود را برای مؤمنان که از تو پیروی می‌کنند بگستران.»

پس همیشه باید خیرخواه و أمین مردم باشد. همچنین شایستۀ دعوتگر نیست که نسبت به مسلمانان دیگر تکبّر نماید، خداوند متعال دربارۀ صفات مؤمنانی که دوستشان دارد و آنان نیز پروردگارشان را دوست دارند می‌فرمایند:

﴿أَذِلَّةٍ عَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ أَعِزَّةٍ عَلَى ٱلۡکَٰفِرِینَ [المائدة: 54]. «نسبت به مؤمنان نرم و فروتن بوده و در برابر کافران سخت و نیرومندند.»

ابن کثیر/ در تفسیر این آیه می‌گوید: «این صفات مؤمنین کامل است که در برابر ولی و برادرش متواضع و فروتن است و در برابر دشمنش سختگیر و شکست‌ناپذیر است، همان‌گونه که خداوند می‌فرماید: ﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِۚ وَٱلَّذِینَ مَعَهُۥٓ أَشِدَّآءُ عَلَى ٱلۡکُفَّارِ رُحَمَآءُ بَیۡنَهُمۡۖ [الفتح: 29] «محمّد فرستادۀ خدا است، و کسانی که با او هستند در برابر کافران تند و سرسخت، و نسبت به یکدیگر مهربان و دلسوزند.»[11]

آری! با همۀ این اوصاف جای بس تعجب است که برخی از مسلمانان نسبت به دیگر مسلمانان به گونه‌ای ناشایست رفتار می‌کنند و بدون اینکه هیچ تلاشی برای اصلاح آن‌ها انجام داده باشند به انتقاد و بیان بدی‌های آن‌ها در نزد دیگران می‌پردازند، گویی این افراد فراموش کرده‌اند که غیبت حرام است، و چنان‌چه از خود آن‌ها سؤال شود که این همه انتقادهای بی‌ثمر و بدگویی‌ها بهرۀ چیست؟ جوابی ندارند. آن‌ها نمی‌دانند که شیطان این اعمال را مدخلی برای تفرقه و جدایی مسلمانان یافته است خصوصاً در عصر حاضر که دشمنانِ بسیاری در کمین آن‌ها هستند، پس موضع­گیری مسلمانان نسبت به هم باید همانند رفتار پیغمبر خداوند محمّد مصطفی ج نسبت به مؤمنان باشد که خداوند آن­را چنین وصف می‌فرمایند:

﴿لَقَدۡ جَآءَکُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ أَنفُسِکُمۡ عَزِیزٌ عَلَیۡهِ مَا عَنِتُّمۡ حَرِیصٌ عَلَیۡکُم بِٱلۡمُؤۡمِنِینَ رَءُوفٞ رَّحِیمٞ١٢٨ [التوبة: 128] «بیگمان پیغمبری از خود شما به سویتان آمده است، هرگونه درد و رنج و بلا و مصیبتی که به شما برسد، بر او سخت و گران می‌آید، به شما عشق می‌ورزد و اصرار به هدایت شما دارد، و نسبت به مؤمنان دارای محبّت و لطف فراوان و بسیار مهربان است».

در نتیجه هر دعوتگری نخواهد خود را از کبر و حسد خالی سازد و مزیّن به این صفات پیغمبر خدا ج در آیۀ مذکور نگردد، باید در اخلاص و جهتِ عملکرد خود شک کند، و بی‌شک پای در بیراهه نهاده است و موجباتِ هلاک خود و دیگران را فراهم آورده است.

(1-3-2) حیله‌های شیطان و دشمنی او با انسان

شیطان دشمن آدم÷ است؛ زیرا خداوندأ به سبب عدم سجدۀ وی بر آدم÷ مورد طرد و لعن خداوند تعالی قرار گرفت، و بدین خاطر شیطان دشمنی خود را به آدم÷ و همۀ فرزندان وی تسرّی داد؛ چرا که آن‌ها دارای ارتباط خویشاوندی با آدم÷ هستند، خداوند تعالی دشمنی شیطان را در قرآن کریم به آدم÷، و همسرش و فرزندانِ آن‌ها خبر می‌دهد و آن‌ها را از این دشمن همیشه در کمین تحذیر و آگاه می‌کند، برخی از این آیات عظیمه عبارتند از:

1-   خداوند می‌فرمایند:

﴿وَإِذۡ قُلۡنَا لِلۡمَلَٰٓئِکَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأٓدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِیسَ أَبَىٰ١١٦ فَقُلۡنَا یَٰٓـَٔادَمُ إِنَّ هَٰذَا عَدُوّٞ لَّکَ وَلِزَوۡجِکَ فَلَا یُخۡرِجَنَّکُمَا مِنَ ٱلۡجَنَّةِ فَتَشۡقَىٰٓ١١٧ [طه: 116-117]. «(ای پیغمبر! بیان دار) آنگاه که به فرشتگان دستور دادیم: برای آدم سجده(ی تعظیم و تکریم) ببرید، پس سجده بردند مگر ابلیس که سر باز زد. آن وقت گفتیم: ای آدم! این دشمن تو و همسر تو است، پس (بپائید به دام وسوسه خود شما را گرفتار نسازد و) از بهشت بیرونتان نکند که به رنج و زحمت خواهی افتاد.»

2-   خداوند می‌فرمایند:

﴿فَوَسۡوَسَ لَهُمَا ٱلشَّیۡطَٰنُ لِیُبۡدِیَ لَهُمَا مَا وُۥرِیَ عَنۡهُمَا مِن سَوۡءَٰتِهِمَا وَقَالَ مَا نَهَىٰکُمَا رَبُّکُمَا عَنۡ هَٰذِهِ ٱلشَّجَرَةِ إِلَّآ أَن تَکُونَا مَلَکَیۡنِ أَوۡ تَکُونَا مِنَ ٱلۡخَٰلِدِینَ٢٠ وَقَاسَمَهُمَآ إِنِّی لَکُمَا لَمِنَ ٱلنَّٰصِحِینَ٢١ [الأعراف: 20-21].

«سپس اهریمن آنان را وسوسه کرد تا عورات نهان از دیده آنان را بدیشان نماید و گفت: پروردگارتان شما را از این درخت باز نداشته است، مگر بدان خاطر که(اگر از این درخت بخورید) دو فرشته می­شوید، و یا اینکه( در این سرا) جاویدان خواهید شد. تا پروردگارشان فریادشان زد که آیا شما را از این درخت نهی نکردم و برای آنان بارها سوگند خورد که من خیرخواه شما هستم.»

3-   خداوندأ از دشمنی شیطان به فرزندان آدم÷ خبر می‌دهد و می‌فرمایند:

﴿قَالَ رَبِّ بِمَآ أَغۡوَیۡتَنِی لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَأُغۡوِیَنَّهُمۡ أَجۡمَعِینَ٣٩ إِلَّا عِبَادَکَ مِنۡهُمُ ٱلۡمُخۡلَصِینَ٤٠ [الحجر: 39-40]. «گفت: پروردگارا! به سبب اینکه (به خاطر انسان) مرا گمراه ساختی، (معاصی و اعمال زشت را) در زمین برایشان می‌آرایم و جملگی آنان را گمراه می‌نمایم مگر بندگان گزیده و پاکیزه تو از ایشان.»

﴿لَأُزَیِّنَنَّ لَهُمۡ یعنی؛ برای فرزندان آدم÷ زینت می‌دهم.

4-   خداوندمی‌فرمایند:

﴿وَإِذۡ قُلۡنَا لِلۡمَلَٰٓئِکَةِ ٱسۡجُدُواْ لِأٓدَمَ فَسَجَدُوٓاْ إِلَّآ إِبۡلِیسَ قَالَ ءَأَسۡجُدُ لِمَنۡ خَلَقۡتَ طِینٗا٦١ قَالَ أَرَءَیۡتَکَ هَٰذَا ٱلَّذِی کَرَّمۡتَ عَلَیَّ لَئِنۡ أَخَّرۡتَنِ إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلۡقِیَٰمَةِ لَأَحۡتَنِکَنَّ ذُرِّیَّتَهُۥٓ إِلَّا قَلِیلٗا٦٢ [الإسراء: 61-62]. «زمانی که ما به فرشتگان گفتیم: برای آدم کرنش کنید، فرشتگان جملگی کرنش کردند مگر ابلیس. گفت: آیا برای کسی کرنش کنم که او را از گل آفریده‌ای؟ شیطان گفت: به من بگو که آیا همان کسی است که او را بر من ترجیح و گرامی داشتی؟ اگرمرا تا روز قیامت زنده بداری، فرزندان او را همگی جز اندکی نابود می‌گردانم.»

شیطان در کمال گستاخی خداوندأ را مسبّب گمراهی خود می‌داند، در حالی که به هیچ وجه اینگونه نبود، بلکه تمرّد و عصیان خودش که ریشه در تکبّر و حسادت وی داشت باعث کفر و عصیان وی شد، خداوند می‌فرمایند:

﴿قَالَ فَبِمَآ أَغۡوَیۡتَنِی لَأَقۡعُدَنَّ لَهُمۡ صِرَٰطَکَ ٱلۡمُسۡتَقِیمَ١٦ ثُمَّ لَأٓتِیَنَّهُم مِّنۢ بَیۡنِ أَیۡدِیهِمۡ وَمِنۡ خَلۡفِهِمۡ وَعَنۡ أَیۡمَٰنِهِمۡ وَعَن شَمَآئِلِهِمۡۖ وَلَا تَجِدُ أَکۡثَرَهُمۡ شَٰکِرِینَ١٧ [الأعراف: 16-17]. «(شیطان) گفت: بدان سبب که مرا گمراه کردی، من بر سر راه مستقیم تو در کمین آنان می‌نشینم، سپس از پیش رو و از پشت سر و از طرف راست و از طرف چپ به سراغ ایشان می‌روم و (گمراهشان می‌کنم. تا بدانجا که) بیشتر آنان را سپاسگزار نخواهی یافت.»

با وجود این جسارت و کج‌فهمی، شیطان عزم و تصمیم در گمراه کردن فرزندان آدم÷ را می‌نماید و بدین خاطر از خداوندأ طلب عجیبی می‌کند و خواهان زندگی جاوید در دنیا می‌شود، خداوندمی‌فرمایند:

﴿قَالَ رَبِّ فَأَنظِرۡنِیٓ إِلَىٰ یَوۡمِ یُبۡعَثُونَ٧٩ قَالَ فَإِنَّکَ مِنَ ٱلۡمُنظَرِینَ٨٠ إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلۡوَقۡتِ ٱلۡمَعۡلُومِ٨١ [ص: 79-81]. «گفت: پروردگارا! پس تا روزی مرا مهلت بده و ممیران تا روزی که مردمان دوباره زنده می‌گردند، (خداوند) فرمود: تو از مهلت داده‌شدگانی، تا روز زمان معیّن.»

با توجّه به این آیۀ شریفه خداوند به شیطان فرصت می‌دهد ولی نه تا روز رستاخیز، بلکه ﴿إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلۡوَقۡتِ ٱلۡمَعۡلُومِ٨١ یعنی؛ تا زمان معینی که خداوند انتهای عمر اهریمن را در آن معلوم داشته و این زمان اندکی قبل از قیامت خواهد بود[12]، پس با این وصف شیطان عمر طولانی را در دنیا خواهد داشت. با این وصف خداوند به شیطان فرصت می‌دهد تا بر زمین بماند و مایۀ امتحان و آزمایشِ بندگان خداوندأ باشد، شیطان با همه تکبّر و عصیانی که در برابر خداوند بجا آورد، و دشمنی که با آدم÷ و ذریّۀ وی دارد، عزم راسخ در گمراهی بندگان خداوند می‌نماید.

با همۀ کینه و دشمنی شیطان و اعلان آشکار این دشمنی از طرف وی، خداوند تعالی بس شفاف و واضح به بندگانش اعلام می‌دارد:

﴿إِنَّ ٱلشَّیۡطَٰنَ لَکُمۡ عَدُوّٞ فَٱتَّخِذُوهُ عَدُوًّاۚ [فاطر: 6]. «بی‌گمان شیطان دشمن شما است، پس شما هم او را دشمن بگیرید».

و نیز می‌فرمایند:

﴿وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّیۡطَٰنِۚ إِنَّهُۥ لَکُمۡ عَدُوّٞ مُّبِینٌ١٦٨ [البقرة: 168]. «پابه‌پای شیطان راه نیفتید، بی‌گمان او دشمن آشکار شماست».

این تحذیر خداوندأ، یعنی؛ دوری از شیطان و راه وی از واجبات شرعی است. بر هر مسلمانی واجب است که همیشه در طاعت پروردگار خود بماند، و از لوازم بندگی خدا دوری از شیطان و احزاب او است که مقدمه و اساس بندگی خدا می­باشد زیرا؛ "ما لا یَتِمُّ الواجبُ إلّا به فهو واجبٌ" یعنی؛ مقدمۀ واجب نیز واجب می­باشد بدین خاطر است که خداوند می‌فرمایند:

﴿یَٰبَنِیٓ ءَادَمَ لَا یَفۡتِنَنَّکُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ کَمَآ أَخۡرَجَ أَبَوَیۡکُم مِّنَ ٱلۡجَنَّةِ [الأعراف: 27]. «ای آدمیزادگان! شیطان شما را نفریبد، همان‌گونه که پدر و مادرتان را (فریفت و) از بهشت بیرونشان کرد ...».

پس انسان باید همیشه و در همه حال بداند که شیطان از جهت‌های مختلف تیرش را به سوی او نشانه برده و به گونه‌ای او و حزبش در کمین انسان نشسته‌اند که انسان آن‌ها را نمی‌بیند:

﴿إِنَّهُۥ یَرَىٰکُمۡ هُوَ وَقَبِیلُهُۥ مِنۡ حَیۡثُ لَا تَرَوۡنَهُمۡۗ [الأعراف: 27]. «شیطان و همدستانش شما را می‌بینند، در صورتی که شما آن‌ها را نمی‌بینید.»

و بدین خاطر است که پیغمبر خدا ج فرموده‌اند: «إِنَّ الشَّیْطَانَ یَجْرِی مِنَ ابْنِ آدَمَ مَجْرَى الدَّمِ.»[13] (شیطان همانند مجرای خون در بدن فرزند آدم جریان دارد.) یعنی؛ همیشه او را می‌پاید و او را در سیطره خود دارد و در وی نفوذ می­کند مگر اینکه انسان، این دشمن دیرینه خود را بشناسد و در پرتو نور آیات الهی بتواند در هر موقع و حالتی سلاح مناسب مقابله با وی را داشته باشد، تا در این نبردی که تا زمان مرگ انسان جریان دارد، همیشه پیروزمند و سرافراز بیرون آید، و بدین خاطر است باید هر مسلمان و هر دعوتگری در جریان حیات خود و کار دعوت از مکاید شیطان غافل نگردد و مبادا او را با ترفندهایی که اگر انسان مواظب نباشد، محاصره کند و به دام بیاندازد و انسان قیامت خود را از دست ‌دهد.

با ثبوت دشمنی بزرگ شیطان و قبیلۀ بدکردارش، جهت تشخیص مکاید شیطان برای انسان سعی خواهد شد که برخی از کیدهای این موجود خبیثِ ملعون در پرتو آیات الهی به صورت مختصر و مفید بیان شوند، تا انسان با شناسایی آن‌ها شیطان را از هدف اصلی‌اش که گمراهی و نابودی و فساد و تباهی و پلشتی انسان است، مأیوس و ناامید گرداند، برخی از این مکاید عبارتند از:

(1-3-2-1) آراستنِ باطل و ابتداع

از جمله حیله‌های شیطان زینت بخشیدن به اعمال زشت و حرام نزد انسان است، شیطان در این شگردِ پلیدِ خود سعی بر آن دارد که انسان را با تلقینِ یاوه‌ها و دروغگویی متقاعد کند کاری که وی انجام می‌دهد، نه‌ تنها زشت و حرام نیست بلکه نکو و پسندیده می‌باشد، قرآن کریم این شیوۀ عملکرد شیطانِ رجیم را اینگونه بیان می­فرماید، خداوند ـ می‌فرمایند:

﴿فَلَوۡلَآ إِذۡ جَآءَهُم بَأۡسُنَا تَضَرَّعُواْ وَلَٰکِن قَسَتۡ قُلُوبُهُمۡ وَزَیَّنَ لَهُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ٤٣ [الأنعام: 43]. «آنان چرا نباید هنگامی که به عذاب ما گرفتار می‌آیند، خشوع و خضوع کنند، ولی دل‌هایشان سخت شده است (و علاوه بر قساوت قلب) اهریمن (هم) اعمالی را که انجام می‌دهند برایشان آراسته و پیراسته است».

دو نمونه از تزیین اعمال توسط شیطان که قرآن آن­را به تصویر کشیده است عبارتند از:

اوّل: خداوند ـ می‌فرمایند:

﴿وَإِذۡ زَیَّنَ لَهُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ أَعۡمَٰلَهُمۡ وَقَالَ لَا غَالِبَ لَکُمُ ٱلۡیَوۡمَ مِنَ ٱلنَّاسِ وَإِنِّی جَارٞ لَّکُمۡۖ فَلَمَّا تَرَآءَتِ ٱلۡفِئَتَانِ نَکَصَ عَلَىٰ عَقِبَیۡهِ وَقَالَ إِنِّی بَرِیٓءٞ مِّنکُمۡ إِنِّیٓ أَرَىٰ مَا لَا تَرَوۡنَ إِنِّیٓ أَخَافُ ٱللَّهَۚ وَٱللَّهُ شَدِیدُ ٱلۡعِقَابِ٤٨ [الأنفال: 48]. «(به یاد آور) زمانی را که اهریمن (با وسوسه‌های خود) اعمالشان را در جلو دیدگانشان می‌آراست و می‌گفت: امروز هیچکس نمی‌تواند بر شما پیروز شود و من، هم‌پیمان و یاور شما هستم.»

این گفته شیطان خطاب به دشمنانِ پیغمبر خدا محمّد مصطفی ج است، مفسران در تفسیر این آیه دو دیدگاه دارند:

دیدگاه اوّل: شیطان بدون اینکه به شکل انسان درآید، آنان را وسوسه کرد.

دیدگاه دوّم: برای کفّار قریش در حالی که جهت نبرد با مسلمانان رهسپار بدر بودند، به شکل انسان درآمد، کفّار از طایفۀ بنی کنانه می‌ترسیدند که مبادا از پشت به ایشان حمله کنند، شیطان خود را در شکل سراقۀ کنانی درآورد و به کفّار قریش گفت: من یاری دهندۀ شما از بنی کنانه هستم، و از جانب آن‌ها گزندی به شما نمی‌رسد، پس گفته ﴿وَإِنِّی جَارٞ لَّکُمۡ بنابر حقیقت است و معنی "‘%y` " در اینجا به معنی دافع ضرر از صاحبش است.[14]

دوّم: خداوند تعالی در داستانی گفته هدهد به سلیمان÷ را درباره ملکه سبا چنین بیان می‌فرماید:

﴿وَجَدتُّهَا وَقَوۡمَهَا یَسۡجُدُونَ لِلشَّمۡسِ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَزَیَّنَ لَهُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ أَعۡمَٰلَهُمۡ فَصَدَّهُمۡ عَنِ ٱلسَّبِیلِ فَهُمۡ لَا یَهۡتَدُونَ٢٤ [النمل: 24]. «من او و قوم او را دیدم که به جای خدا برای خورشید سجده می‌برند، و اهریمن اعمالشان را در نظرشان آراسته است و ایشان را از راه (توحید) به در برده است، آنان (به خدا و یکتاپرستی) راهیاب نمی‌گردند.»[15]

از جمله موارد بس خطرناکی که شیطان از مدخل تزیینِ اعمال، انسان را در بند می­کشد و فریب می­دهد انداختن وی در ورطۀ بدعت و نوآوری است، بدعت در دین به گونه­ای است که انسانِ مسلمان فکر می­کند که عمل وی عبادت و مطابق قوانین الهی است و حتّی در مواردی خود انسان‌ها برآن نام بدعت حسنه می­گذارند، غافل از اینکه هر بدعتی در دین شرّ است و موجب آتش جهنم می­شود.[16] تفاوت آن با معصیّت در آن است که انسان می­داند که اشتباه و خطا می­کند و باید توبه نماید ولی در مورد بدعت تصوّر نمی­کند که به بی­راهه و معصیّت کشیده شده است. بدین خاطر علما در مورد بدعت گفته­اند: بدعت از معصیّت شرتر و بدتر است، و انسان‌های مبتدع به گونه­ای مصداق این آیۀ شریفه قرار می­گیرند که خداوند تعالی می­فرمایند:

﴿قُلۡ هَلۡ نُنَبِّئُکُم بِٱلۡأَخۡسَرِینَ أَعۡمَٰلًا١٠٣ ٱلَّذِینَ ضَلَّ سَعۡیُهُمۡ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَهُمۡ یَحۡسَبُونَ أَنَّهُمۡ یُحۡسِنُونَ صُنۡعًا١٠٤ [الکهف: 103-104]. «(ای پیغمبر! به کافران) بگو: آیا شما را از زیانکارترین مردم آگاه سازم؟ آنان کسانی­اند که تلاش و تکاپویشان در زندگی دنیا هدر می­رود و خود گمان می­برند که به بهترین وجه کار نیک می­کنند.»

در مواردی داعیان إلی ­الله به گناه و معصیّت می­افتند و اشتباهات خود را نیک می­دانند و هیچ انتقادی را نمی­پذیرند و تصوّر می­کنند حق مطلق تنها آن‌ها هستند و حتّی دیگر مسلمانانی که با وی همنشینی و مجالست دارند به دلیل مِهر و عطوفتی که نسبت به یکدیگر دارند و یا در مواردی بنابر خجالت‌کشیدن از نهی از منکر از انتقاد وی خودداری می­کنند و آن‌ها این عمل خود را نکو می­پندارند. خداوند تعالی، بنی اسرائیل را سرزنش می­کند وقتی نهی از منکر نمی­کردند، خداوندـ می­فرمایند:

﴿لُعِنَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِنۢ بَنِیٓ إِسۡرَٰٓءِیلَ عَلَىٰ لِسَانِ دَاوُۥدَ وَعِیسَى ٱبۡنِ مَرۡیَمَۚ ذَٰلِکَ بِمَا عَصَواْ وَّکَانُواْ یَعۡتَدُونَ٧٨ کَانُواْ لَا یَتَنَاهَوۡنَ عَن مُّنکَرٖ فَعَلُوهُۚ لَبِئۡسَ مَا کَانُواْ یَفۡعَلُونَ٧٩ [المائدة: 78-79]. «کافران بنی اسرائیل بر زبان داود و عیسی پسر مریم لعن و نفرین شده‌اند. این بدان خاطر بود که آنان پیوسته سرکشی می­کردند و از حدّ می­گذشتند. آنان از اعمال زشتی که انجام می­دادند دست نمی­کشیدند و همدیگر را از زشتکاری­ها خلع نمی‌کردند و پند نمی­دادند و چه کار بدی می­کردند!».

باید در دین از افراط‌گرایی دوری کرد؛ چراکه دین نه تنها قلم صحّه بر آن نمی‌گذارد بلکه بر آن خط بطلان می‌کشد. و هر داعیی باید انتقاد پذیر باشد و هرگز خود را حق مطلق نخواند و اعمال خود را برتر نشناسد بلکه همیشه با اخلاص و ایمان به انتقادهای مخالفان خود گوش فرا دهد و نیک و آراسته بدان‌ها پاسخ گوید و هرگز به گونه­ای عمل ننماید که بین مسلمانان تفرقه حاصل گردد.

 پیشگیری از حیله‌های شیطان در آراسته‌کردن اعمال و ابتداع:

بنیادی‌ترین اصل در مصون ماندن از تزیین اهریمن، سر تسلیم فرود آوردن به احکام الهی و تبعیّت محض از رهنمون‌های خداوندـ و پیغمبر عظیم‌الشأن ج است؛ زیرا در چهارچوب احکام الهی دیگر مجالی برای احداث و پیدایش احکامی دیگر نمی‌ماند و مسلمان باید این فرمودۀ گرانبار رسول اکرم ج را آویزۀ دل و جان خود کند، که می‌فرماید: «مَنْ أَحْدَثَ فِى أَمْرِنَا مَا لَیْسَ مِنْهُ فَهُوَ رَدٌّ»[17] (هرکس در دین ما چیزی بوجود آورد که از آن نیست، مردود است).

جامعه اسلامی نیز باید مطابق احکام الهی و مستند به قوانین شریعت حکم صادر کند و همچنین در برابر یکدیگر بدون هیچ انگیزه‌ای منفی در صورت اشتباه و خطا از جانب مسلمانی به آن تذکّر دهد و وی را از گناه نجات دهد؛ چرا که امر نمودن مردم به انجام اعمال نیک و خود عکس آن را انجام دادن، طبق قوانین خداوندأ از گناهان کبیره است، مثلاً: چنان‌چه کسی از تحریم ربا و نگاه به نامحرم صحبت می‌کند ولی خود در دام‌ معاملات حرام و نگاه‌های پلید غرق است، آیا این چنین افراد فرمودۀ خداوند را فراموش کرده‌اند که می‌فرمایند:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفۡعَلُونَ٢ کَبُرَ مَقۡتًا عِندَ ٱللَّهِ أَن تَقُولُواْ مَا لَا تَفۡعَلُونَ٣ [الصف: 2-3]. «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! چرا سخنی (به دیگران) می‌گویید که خودتان برابر آن عمل نمی‌کنید؟ اگر سخنی را بگویید و خودتان برابر آن عمل نکنید، موجب کینه و خشم عظیم خدا می‌گردد.»

(1-3-2-2) ترساندن مؤمنان

انسان بنابر غریزه از هر آنچه مایۀ اذیّت و آزار و ضرر به وی گردد، می‌هراسد و لازمۀ این ترس فرار از آن است. شیطان نیز از این صفت انسان باخبر است، و آن را وسیله‌ای برای پیشبرد اهداف خبیث خود کرده است. خداوند تعالی نیز انسان را از این حیلۀ شیطان که در دو زمینه؛ مال و اولیای شیطان می‌باشد، به صورت شفاف و با جزئیات آگاه می‌سازد.

الف) وسوسه­های هراس از تنگدستی

انسان مال را دوست دارد، خداوند تعالی می‌فرمایند:

﴿وَتُحِبُّونَ ٱلۡمَالَ حُبّٗا جَمّٗا٢٠ [الفجر: 20]. «و اموال و دارایی را بسیار دوست می­دارد».

و نیز خداوند تعالی می‌فرمایند:

﴿زُیِّنَ لِلنَّاسِ حُبُّ ٱلشَّهَوَٰتِ مِنَ ٱلنِّسَآءِ وَٱلۡبَنِینَ وَٱلۡقَنَٰطِیرِ ٱلۡمُقَنطَرَةِ مِنَ ٱلذَّهَبِ وَٱلۡفِضَّةِ [آل عمران: 14]. «برای انسان، محبّت شهوات (و دلبستگی به امور مادی) جلوه داده شده است. از قبیل: عشق به زنان و فرزندان و ثروت هنگفت و آلاف و الوف طلا و نقره...».

پس شیطان یکی از مدخل‌های نفوذ و تسلّط بر انسان را حریص کردن انسان بر مادیّات می‌داند و سعی دارد در این زمینه از دو جهت به انسان ضربه بزند:

اوّل) سعی دارد که انسان به حرام و از راه‌های بس ناشایست به این مادیّات دست یابد.

دوّم) تلاش می‌کند که انسان را از انجام اعمال صالح با مالش همچون انفاق و زکات و... بترساند و راه‌های ترس و رعب انداختن وی نیز روش‌های مختلف دارد، در مواردی انسان را از انفاق باز می‌دارد و آن را مایۀ فقیر شدن انسان جلوه می‌دهد در حالی که خداوند فرموده­اند:

﴿یَمۡحَقُ ٱللَّهُ ٱلرِّبَوٰاْ وَیُرۡبِی ٱلصَّدَقَٰتِۗ [البقرة: 276]. «خداوند ربا را نابود می‌کند و (ثواب) صدقات (و اموالی که از آن بذل و بخشش شود) را فزونی می‌بخشد.»

این بدان خاطر است که شیطان خواهان فقر و فحشا است، خداوند تعالی می‌فرمایند:

﴿ٱلشَّیۡطَٰنُ یَعِدُکُمُ ٱلۡفَقۡرَ وَیَأۡمُرُکُم بِٱلۡفَحۡشَآءِۖ وَٱللَّهُ یَعِدُکُم مَّغۡفِرَةٗ مِّنۡهُ وَفَضۡلٗاۗ وَٱللَّهُ وَٰسِعٌ عَلِیمٞ٢٦٨ [البقرة: 268]. «اهریمن شما را وعده تهیدستی می‌دهد و به انجام گناه شما را دستور می‌دهد، ولی خداوند به شما وعده آمرزش خویش و فزونی می‌دهد و خداوند فضل و رحمتش وسیع (و از همه چیز) آگاه است.»

شیطان بنابر علاقه­ای که انسان به مال و شغل و جایگاه مادّی که دارد، سعی دارد انسان را برای حفظ و نگهداری آن به گونه­ای بهراساند تا انسان جهت محافظت آن از امر الهی درگذرد و دست به هر کاری بزند، و در مواردی این مسئله برای داعی آنقدر سنگین می­شود که در صورتی که در ایمان و توکّل خود سستی کند مجالی برای ضربۀ سهمگین شیطان بر او حاصل می­شود و نباید در این راستا از هیچ تهدیدی بهراسد و فقط الله را مدّنظر گیرد.

پیشگیری و مقابله با فتنة مال

انسان مسلمان و دعوتگر باید بداند که مال از آنِ خداست، و خداوند، انسان را مالک مال کرده است، خداوند تعالی می‌فرمایند:

﴿وَءَاتُوهُم مِّن مَّالِ ٱللَّهِ ٱلَّذِیٓ ءَاتَىٰکُمۡۚ [النور: 33]. «و از مال و ثروت خدا که خدا به شما داده است بدیشان بدهید.»

و نیز می‌فرمایند:

﴿ءَامِنُواْ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَأَنفِقُواْ مِمَّا جَعَلَکُم مُّسۡتَخۡلَفِینَ فِیهِۖ فَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکُمۡ وَأَنفَقُواْ لَهُمۡ أَجۡرٞ کَبِیرٞ٧ [الحدید: 7]. «به خدا و پیغمبرش ایمان بیاورید، و از چیزهایی ببخشید که شما را در آن‌ها نماینده(ی خود در تصرّف) و جانشین دیگران در بدست گرفتن اموال کرده است؛ زیرا کسانی که از شما ایمان بیاورند و (در راه خدا) بذل و بخشش کنند، پاداش بزرگی دارند.»

پس انسان با این وصف قبل از مرگ، حیاتش را غنیمت شمرد و اموال خود را انفاق کند؛ تا در سایۀ این انفاق جدای از لبیک گفتن به امر پروردگار، از مزایای آن در دنیا و آخرت بهره‌مند گردد. خداوند تعالی می‌فرمایند:

﴿وَأَنفِقُواْ مِن مَّا رَزَقۡنَٰکُم مِّن قَبۡلِ أَن یَأۡتِیَ أَحَدَکُمُ ٱلۡمَوۡتُ فَیَقُولَ رَبِّ لَوۡلَآ أَخَّرۡتَنِیٓ إِلَىٰٓ أَجَلٖ قَرِیبٖ فَأَصَّدَّقَ وَأَکُن مِّنَ ٱلصَّٰلِحِینَ١٠ وَلَن یُؤَخِّرَ ٱللَّهُ نَفۡسًا إِذَا جَآءَ أَجَلُهَاۚ وَٱللَّهُ خَبِیرُۢ بِمَا تَعۡمَلُونَ١١ [المنافقون: 10-11]. «از چیزهایی که به شما داده‌ایم بذل و بخشش و صدقه و احسان کنید، پیش از آنکه مرگ یکی از شما در رسد و بگوید: پروردگارا! چه می‌شود اگر مدّت کمی مرا به تأخیر اندازی و زنده‌ام بگذاری تا احسان و صدقه بدهم و در نتیجه از زمرۀ صالحان و خوبان شوم؟!.»

انسان مسلمان و دعوتگر باید بداند که خداوند متعال، رزّاق است. و در مواردی که دعوتگری از طرف شیطان تهدید به نابودی رزق و روزیش می­شود، در این حالت ترس فقر و مشکلات مادّی به سراغش می‌آید، وی باید بداند که خداوندأ، رزّاق است. برای مسلمان مسلَّم است که تکیه بر اسباب مبنی بر رازق بودن آن‌ها شرک است و نفی اسباب که مشروع و علنی هستند کفر به حساب می‌آید، پس هرکس از ترس فقر از بیان و عمل به حق استنکاف کند، نباید شک داشته باشد که وی در رازقیّت خداوندأ دچار مشکل شده و دامنش به شرک آلوده گشته است؛ زیرا خداوندأ می‌فرمایند:

﴿۞وَمَا مِن دَآبَّةٖ فِی ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِ رِزۡقُهَا [هود: 6]. «هیچ جنبنده‌ای در زمین نیست مگر اینکه روزی آن، بر عهدۀ خداست.»

این آیۀ کریمه بیانی واضح در کفیل بودن خداوندـ به رساندن رزق به هر جنبنده بر زمین دارد و انسان نیز در این وعدۀ صادق، داخل می‌گردد.

و نیز خداوند تعالی می‌فرمایند:

﴿وَکَأَیِّن مِّن دَآبَّةٖ لَّا تَحۡمِلُ رِزۡقَهَا ٱللَّهُ یَرۡزُقُهَا وَإِیَّاکُمۡۚ [العنکبوت: 60]. «چه بسیارند جنبندگانی که نمی‌توانند روزی خود را بردارند، خدا روزی‌رسان آن‌ها و شماست.» [18]

پس انسان مسلمان باید همیشه بداند که خداوند رازقِ اوست و تقوا پیشه کردن و بر حق ماندن و تقوا پیشه کردن مسیله­ای برای کسب رزق می­باشد. خداوندـ می‌فرمایند:

﴿وَمَن یَتَّقِ ٱللَّهَ یَجۡعَل لَّهُۥ مَخۡرَجٗا٢ وَیَرۡزُقۡهُ مِنۡ حَیۡثُ لَا یَحۡتَسِبُۚ [الطلاق: 2-3]. «هرکس از خدا بترسد و پرهیزگاری کند، خدا راه نجات را برای او فراهم می‌سازد و به او از جایی که تصورش نمی‌کند روزی می‌رساند.»[19]

ب) ترساندن شیطان از دوستانش

دوستانِ شیطان، یاری‌دهندگان، دوستداران و پیروانِ او هستند، اهریمن با داشتن چنین دوستانی سعی دارد که دلِ مؤمنان را بلرزاند و آن‌ها را از وجود و عملکرد دوستانش بهراسد، خداوند تعالی می‌فرمایند:

﴿إِنَّمَا ذَٰلِکُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ یُخَوِّفُ أَوۡلِیَآءَهُۥ فَلَا تَخَافُوهُمۡ وَخَافُونِ إِن کُنتُم مُّؤۡمِنِینَ١٧٥ [آل عمران: 175]. «این تنها اهریمن است که شما را از دوستان خود می‌ترساند، پس از آنان مترسید و از من بترسید اگر مؤمنان هستید.»

پس شیطان بر دوستان خود تکیه می‌زند و انصار خود را بازوهای خود می‌داند تا بدین وسیله به مؤمنان ضربه زند، با همۀ این تهدیدها خداوندـ ابراز می‌دارد که دوستانِ شیطان ضعیف و پوچند و ارزش ترسیدن را ندارند و تنها کسی که مستحق ترس را داراست، خداوند متعال می‌باشد. از صفات انبیای الهی که اسوه و قدوۀ بشریتند، این می­باشد که در برابر ترس‌ها و تهدیدها فقط از خداوند هراس دارند. خداوند تعالی می‌فرمایند:

﴿ٱلَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَٰلَٰتِ ٱللَّهِ وَیَخۡشَوۡنَهُۥ وَلَا یَخۡشَوۡنَ أَحَدًا إِلَّا ٱللَّهَۗ وَکَفَىٰ بِٱللَّهِ حَسِیبٗا٣٩ [الأحزاب: 39]. «پیغمبران پیشین، یعنی آن کسانی که رسالت‌های خدا را (به مردم می‌رساندند)، و از او می‌ترسیدند و از کسی جز خدا نمی‌ترسیدند، و همین بس که خدا حسابگر باشد.»

و نباید فراموش کرد کسانی که به این ندا لبیک گفته‌اند، پیروزمند شده‌اند، همانند اصحاب پیغمبر خدا ج که خداوندـ در مورد آن‌هاش می‌فرمایند:

﴿ٱلَّذِینَ ٱسۡتَجَابُواْ لِلَّهِ وَٱلرَّسُولِ مِنۢ بَعۡدِ مَآ أَصَابَهُمُ ٱلۡقَرۡحُۚ لِلَّذِینَ أَحۡسَنُواْ مِنۡهُمۡ وَٱتَّقَوۡاْ أَجۡرٌ عَظِیمٌ١٧٢ ٱلَّذِینَ قَالَ لَهُمُ ٱلنَّاسُ إِنَّ ٱلنَّاسَ قَدۡ جَمَعُواْ لَکُمۡ فَٱخۡشَوۡهُمۡ فَزَادَهُمۡ إِیمَٰنٗا وَقَالُواْ حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَکِیلُ١٧٣ [آل عمران: 172-173]. «کسانی که پس از زخم‌هایی که خوردند و جراحت‌هایی که برداشتند، فرمان خدا و پیغمبر را اجابت کردند، برای کسانی که (چنین کار) نیکی کردند و (از نافرمانی خدا و پیغمبر ترسیدند و) پرهیز نمودند، اجر و پاداش بس بزرگی است. آن کسانی که مردمان بدیشان گفتند: مردمان بر ضد شما گرد یکدیگر فراهم آمده­اند، پس از ایشان بترسید؛ ولی بر ایمان ایشان افزود و گفتند: خدا ما را بس و او بهترین حامی و سرپرست است.»

این مؤمنان، آن کسانی هستند که پیغمبر ج آنان را سحرگاهِ روز بعد از کارزارِ تلخ و ناگوار اُحُد، بار دیگر به بیرون رفتن با خود خواند، و ایشان در حالی که هنوز زخم‌هایشان تازه بود، و دیروز نیمه‌جانی از دستِ مرگ در کارزار بِدر برده بودند، و هنوز هول و هراس و بلوای رزم، و مرارت و سختی شکست، و شدّت و حدّت بلا و اندوه را فراموش نکرده، و عزم و ارادۀ خویشتن را باخته، و گذشته از زخمی‌بودن، تعدادشان کاهش یافته بود، فرمان رسول ج را لبیک گفتند.

این رادمردان تاریخ، الگویی برای عمل هستند و با همۀ ترس و هولی که آن‌ها را دربر گرفته بود (و خداوند این راز غیبی را برملا کرد؛ زیرا فقط خداوند به درون‌ها آگاه است،) ولی آن‌ها استقامت کردند و دست از پا خطا نکردند و با قدم‌های محکم و طربناک به سوی حقیقت رفتند هرچند خطرها و ملامت‌هایی را احساس می‌کردند، پس هر مسلمان و دعوتگری نیز باید بداند که در مسیر حق دچار آزمون‌هایی خواهد شد؛ چرا که دعوت به سوی خداوند، جهاد در راه او محسوب می‌شود، و بی‌شک جهاد معارضه و مبارزه با باطل است و سرِ ستیز با ظالمانِ زورگویی دارد که در پیشبرد اهداف خبیث خود از هر گونه اقدامی علیه مسلمانان و دعوتگران دریغ نمی‌کنند و آنان را اذیّت و آزار می­نمایند و ...، پس دعوتگر باید دلخوش و دلگرم به وعده­های الهی و ثواب و رضایت وی باشد. خداوند انسان را از این مضمون آگاه می‌سازد و می‌فرمایند:

﴿وَلَا تَهِنُواْ فِی ٱبۡتِغَآءِ ٱلۡقَوۡمِۖ إِن تَکُونُواْ تَأۡلَمُونَ فَإِنَّهُمۡ یَأۡلَمُونَ کَمَا تَأۡلَمُونَۖ وَتَرۡجُونَ مِنَ ٱللَّهِ مَا لَا یَرۡجُونَۗ وَکَانَ ٱللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمًا١٠٤ [النساء: 104]. «در جستجوی قوم (کافری که اعلان جنگ نمودند) سستی مکنید. اگر (از جنگ و جراحات و آزار آن‌ها) درد می‌کشید، آنان هم مثل شما درد می‌کشند و رنج می‌برند، (ولی فرق شما و ایشان در این است که) شما چیزی از خدا می‌خواهید که آنان نمی‌خواهند (و آن رضای الله و بهشت جاویدان است) و خداوند آگاه و حکیم است».

 

پیشگیری از ترس از اولیای شیطان

مسلمان و دعوتگر باید بداند که از جمله قوانین و سنّت‌های الهی ابتلا و آزمون مؤمنان است، تا ایمانِ صادق از غیرِ صادق هویدا گردد. در این راستا با برخی از فرموده­های حضرت حقّأ همراه می­شویم تا این مسئله بهتر محرز شود، خداوندأ می‌فرمایند:

1-  در سورۀ عنکبوت:

﴿الٓمٓ١ أَحَسِبَ ٱلنَّاسُ أَن یُتۡرَکُوٓاْ أَن یَقُولُوٓاْ ءَامَنَّا وَهُمۡ لَا یُفۡتَنُونَ٢ وَلَقَدۡ فَتَنَّا ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡۖ فَلَیَعۡلَمَنَّ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ صَدَقُواْ وَلَیَعۡلَمَنَّ ٱلۡکَٰذِبِینَ٣ [العنکبوت: 1-3]. «الف، لام، میم، آیا مردمان گمان برده‌اند همین که بگویند ایمان آورده‌ایم به حال خود رها می‌شوند و ایشان آزمایش نمی‌گردند؟ ما کسانی را که قبل از ایشان بوده‌اند (با انواع تکالیف و مشقت‌ها و با اقسام نعمت‌ها و محنت‌ها) آزمایش کرده‌ایم، آخر باید خدا بداند چه کسانی راست می‌گویند، و چه کسانی دروغ می‌گویند.»

2-   در سورۀ بقره:

﴿أَمۡ حَسِبۡتُمۡ أَن تَدۡخُلُواْ ٱلۡجَنَّةَ وَلَمَّا یَأۡتِکُم مَّثَلُ ٱلَّذِینَ خَلَوۡاْ مِن قَبۡلِکُمۖ مَّسَّتۡهُمُ ٱلۡبَأۡسَآءُ وَٱلضَّرَّآءُ وَزُلۡزِلُواْ حَتَّىٰ یَقُولَ ٱلرَّسُولُ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مَعَهُۥ مَتَىٰ نَصۡرُ ٱللَّهِۗ أَلَآ إِنَّ نَصۡرَ ٱللَّهِ قَرِیبٞ٢١٤ [البقرة: 214]. «آیا گمان برده‌اید که داخل بهشت می‌شوید بدون آنکه به شما همان برسد که به کسانی رسیده است که پیش از شما درگذشته‌اند؟ زیان‌های مالی و جانی به آنان دست داده است و پریشان گشته‌اند که پیغمبر و کسانی که با او ایمان آورده بوده‌اند می‌گفته‌اند: پس یاری خدا کی (و کجا) است؟! بی‌گمان یاری خدا نزدیک است.»

3-   در سورۀ محمّد:

﴿وَلَنَبۡلُوَنَّکُمۡ حَتَّىٰ نَعۡلَمَ ٱلۡمُجَٰهِدِینَ مِنکُمۡ وَٱلصَّٰبِرِینَ وَنَبۡلُوَاْ أَخۡبَارَکُمۡ٣١ [محمد: 31]. «ما همه شما را (با وجود آگاهی از اعمالتان) قطعاً آزمایش می‌کنیم، تا معلوم شود مجاهدان و صابران شما کیانند و اخبار شما را بیازماییم (که آیا در راه اسلام صادقانه سخن گفته‌اید یا خیر؟!.»

4-   در سورۀ آل عمران:

﴿۞لَتُبۡلَوُنَّ فِیٓ أَمۡوَٰلِکُمۡ وَأَنفُسِکُمۡ وَلَتَسۡمَعُنَّ مِنَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡکِتَٰبَ مِن قَبۡلِکُمۡ وَمِنَ ٱلَّذِینَ أَشۡرَکُوٓاْ أَذٗى کَثِیرٗاۚ وَإِن تَصۡبِرُواْ وَتَتَّقُواْ فَإِنَّ ذَٰلِکَ مِنۡ عَزۡمِ ٱلۡأُمُورِ١٨٦ [آل عمران: 186]. «به طور مسلم از لحاظ مال و جان خود مورد آزمایش قرار می‌گیرید و حتماً از کسانی که پیش از شما بدیشان کتاب داده شده است، و از کسانی که کفر ورزیده‌اند، اذیّت و آزار فراوانی می‌بینید و اگر بردباری کنید و (از آنچه باید پرهیز کرد) بپرهیزید، (کارهای شایسته همین است و) این اموری است که باید بر انجام آن‌ها عزم را جزم کرد و در اجرای آن‌ها کوشید.»

پس دعوتگر باید بداند که از قوانین ثابت خداوند تعالی بروز سختی‌ها و مشکلات جهت آزمایش او است پس وجود سختی‌ها و مصیبت‌ها دلیل بر تعطیل شدن و کم‌رنگ شدن امر خطیر دعوت ندارد؛ زیرا آن واجب شرعی است و بدون آن جامعه و دین از بین می‌روند و این رسالت انبیاء که هم‌اکنون بر دوش امّتِ محمّد ج گذاشته شده­است باید مطابق قوانین خداوندأ اجرا گردد و دعوتگر هم نباید از تخویف شیطان و انصار وی بهراسد؛ زیرا بدون شک هیچ سختی و آزاری بدون اذن و ارادۀ خداوند به انسان نمی‌رسد، خداوند تعالی می‌فرمایند:

﴿قُل لَّن یُصِیبَنَآ إِلَّا مَا کَتَبَ ٱللَّهُ لَنَا هُوَ مَوۡلَىٰنَاۚ وَعَلَى ٱللَّهِ فَلۡیَتَوَکَّلِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ٥١ [التوبة: 51]. «بگو: هر چیزی (از خیر و شرّ) به ما نمی‌رسد، مگر چیزی که خدا برای ما مقدر کرده است. او مولی و سرپرست ما است، و مؤمنان باید تنها بر خدا توکّل کنند و بس.»

 پس وقتی خداوندأ سرپرست مؤمنین باشد چه باکی وجود دارد که انسان از موجودات حقیر و پلید و شیطان صفت بترسد[20]، جدای از این دعوتگر باور راستین دارد کسی بدون اذن خدا نمی­تواند به وی ضرری یا نفعی به وی برساند و این موضوع چراغ راه اوست که دفع ضرر و جلب منفعت تنها به دست پروردگارـ، حاصل می‌گردد و بسی بیهوده و کژ‌راهی خواهد بود که انسان در چنین حالاتی از شیطان و انصار وی بهراسد؛ زیرا خداوندأ می‌فرمایند:

﴿وَإِن یَمۡسَسۡکَ ٱللَّهُ بِضُرّٖ فَلَا کَاشِفَ لَهُۥٓ إِلَّا هُوَۖ وَإِن یَمۡسَسۡکَ بِخَیۡرٖ فَهُوَ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ قَدِیرٞ١٧ [الأنعام: 17]. «اگر خداوند زیانی به تو برساند، هیچکس جز او نمی‌تواند آن­را برطرف کند، و اگر خیری به تو برساند (هیچکس نمی‌تواند جلوگیری کند)؛ چرا که او بر هر چیزی توانا است».

این آیه ابراز می­دارد که کسی بدون اذن پروردگار به کسی ضرری نمی­رساند، پس دعوتگر باید در هر حالتی و هر شرایطی قدم از راه خارج نکند و با تمام وجود ندای زیر را سر دهد:

﴿قُلۡ هَٰذِهِۦ سَبِیلِیٓ أَدۡعُوٓاْ إِلَى ٱللَّهِۚ عَلَىٰ بَصِیرَةٍ أَنَا۠ وَمَنِ ٱتَّبَعَنِیۖ وَسُبۡحَٰنَ ٱللَّهِ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ١٠٨ [یوسف: 108]. «بگو: این راه من است که من (مردمان را) با آگاهی و بینش به سوی خدا می‌خوانم و پیروان من هم (چنین می‌باشند)، و خدا را منزّه (از انباز و نقص و دیگر ناشایست) می‌دانم، و من از زمرۀ مشرکان نمی‌باشم.»

(1-3-2-3) القای آرزوهای دروغین توسط شیطان

از جمله ترفندهای شایع شیطان گرفتار کردن انسان در بندهای آرزوهای دروغین و دادن وعده‌های پوچ و واهی است که خداوند تعالی این حیله شیطان را که عزم راسخ بر گمراهی فرزندان آدم÷ دارد، به صورت شفاف چنین بیان می‌فرماید:

﴿وَلَأُضِلَّنَّهُمۡ وَلَأُمَنِّیَنَّهُمۡ وَلَأٓمُرَنَّهُمۡ فَلَیُبَتِّکُنَّ ءَاذَانَ ٱلۡأَنۡعَٰمِ وَلَأٓمُرَنَّهُمۡ فَلَیُغَیِّرُنَّ خَلۡقَ ٱللَّهِۚ وَمَن یَتَّخِذِ ٱلشَّیۡطَٰنَ وَلِیّٗا مِّن دُونِ ٱللَّهِ فَقَدۡ خَسِرَ خُسۡرَانٗا مُّبِینٗا١١٩ [النساء: 119]. «‏حتماً آنان را گمراه می‌کنم و به دنبال آرزوها و خیالات روانشان می‌گردانم، و (آنگاه که بدین وسیله ایشان را فرمانبر خود کردم، هرچه را خواستم) بدیشان دستور می‌دهم، و آنان (اعمال خرافی انجام می‌دهند و از جمله:) گوش‌های چهارپایان را قطع می‌کنند، و بدیشان دستور می‌دهم، و آنان آفرینش خدا را دگرگون می‌کنند (و حتّی دین خدا را تغییر می‌دهند، و فطرت توحید را به شرک می‌آلایند!) و هرکه اهریمن را به جای خدا سرپرست و یاور خود کند، به راستی زیان آشکاری کرده است.»

 سپس خداوند رفتار و کُنش شیطان را با انسان اینگونه بیان می‌کند، خداوند تعالی می‌فرمایند:

﴿یَعِدُهُمۡ وَیُمَنِّیهِمۡۖ وَمَا یَعِدُهُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ إِلَّا غُرُورًا١٢٠ [النساء: 120]. «اهریمن بدانان وعده‌ها می‌دهد و به آرزوها سرگرم می‌کند، و اهریمن جز وعده‌های فریبکارانه بدیشان نمی‌هد.»

"الأمانی" جمع أمینه یعنی؛ آرزوها، گفته می‌شود: "تمنی الشیء" یعنی؛ خواستن و آرزو کردن چیزی ولو اسبابِ کسبش مهیّا نشده باشد. همانند قمارباز که خواهان کسب ثروت با قمار است در حالی که قمار سبب طبیعی و مشروع برای کسب ثروت نیست.[21]

در این روش شیطان انسان را غوطه‌ور در خیالات و آرزوهایی می‌کند که در ذات خود حرامند و انسان را از توبه و عمل صالح باز می‌دارند و انسان در آرزوهای واهی همچون طول عمر و عدم وجود قیامت و زنا و کسب حرام گرفتار می‌شود و بخاطر آن‌ها دنیا را بر آخرت ترجیح می‌دهد و به فساد کشیده می‌شود، البته آرزو کردن صحیح و مشروع نه تنها مذموم نیست بلکه مشروع و مایۀ پیشرفت انسان است و وسیله‌ای می‌شود تا انسان انگیزه کسب اعمال صالح و نیز مواهب مشروع دنیوی را داشته باشد.[22]

آرزوهایی که شیطان در قلب انسان می‌افکند، ثابت نیست بلکه به نسبت اشخاص و احوال متفاوت است، امام قرطبی در مورد فرمودۀ خداوند تعالی: ﴿وَلَأُمَنِّیَنَّهُمۡ می‌گوید: «و این منحصر به یک آرزو نیست؛ زیرا شیطان هر انسانی را به نوعی از آرزوها و به اندازۀ رغبت وی به تمایلات و هوی و هوسش گرفتار می‌سازد.»، به طور مثال شیطان انسان را فریب می‌دهد که با قُمار ثروت بدست آورد، و یا شهوت و هوس را بر او غلبه می‌سازد و او را به زنا ترغیب می‌کند با این توجیه که او جوان است و الان نمی­تواند ازدواج کند مجبور است این کار را بکند، و بعد از زنا توبه می‌کند و یا ترغیب به روابط نامشروع با نامحرم می‌کند به انگیزۀ اینکه می‌خواهد با او ازدواج کند و شناخت بر شخص پیدا کند و در اثنای این وعده‌ها و آرزوها شخص را به منجلاب فساد و تباهی می‌کشاند.

خداوندأ از ترفندهای شیطان چنین خبر می‌دهد:

﴿یَعِدُهُمۡ وَیُمَنِّیهِمۡۖ وَمَا یَعِدُهُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ إِلَّا غُرُورًا١٢٠ [النساء: 120]. «اهریمن بدانان وعده‌ها می‌دهد و به آرزوها سرگرم می‌کند، و اهریمن جز وعده‌های فریبکارانه بدیشان نمی‌هد.»

شیطان در اثنای وعده‌ها و آرزوها به یاران و یاوران خود وعده می‌دهد که ما بر حق هستیم و در دنیا و قیامت پیروز و سعادتمند می‌باشیم. در واقع شیطان کیدش را برمبنای فریب پیش می‌برد؛ زیرا "غرور" به چیزی اطلاق می‌شود که در ظاهر محبوب و ایده‌آل است ولی در باطن زشت و پست است. و انسان در مواردی که تصوّر می‌کند که چیزی برای وی لذیذ و نافع است ولی در نهایت دردها و درماندگی‌ها و ضررها به سراغش می‌آید، در واقع فریب خورده است.[23]

جامعه اسلامی و هر دعوتگری باید از این ترفند شیطان مصون باشد؛ زیرا شیطان در مواردی آن‌ها را فریب می‌دهد و به آن‌ها القا می­کند که آن‌ها با سبک و روش‌هایی خاص خارج از حدود خداوندأ می‌توانند امر به معروف و نهی از منکر کنند، غافل از اینکه کار دعوت باید مطابق قواعد و ضوابط شرعی باشد و در مواردی دعوتگران مردم را به خرافات و بدعت‌هایی گرفتار می‌کنند، به ظنّ اینکه مطابق شریعت عمل می‌کنند، و با این حال هم، این افراد انتقادپذیر نیستند و خود را حق مطلق تصوّر می‌کنند و حتّی منتقدین را به باد سُخره می‌گیرند و نوعی برتری در خود احساس می‌کنند. این افراد باید بدانند هیچ دعوتگری نباید از راه شریعت خارج گردد و در مسیر دعوت با هر انتقادی که روبرو شود باید آن­را گوش کند و در صورت صحیح و درست بودن با جان و دل بپذیرد حتّی اگر از جانب خصم و مخالفان وی باشد، خداوند تعالی می‌فرمایند:  

﴿فَبَشِّرۡ عِبَادِ١٧ ٱلَّذِینَ یَسۡتَمِعُونَ ٱلۡقَوۡلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحۡسَنَهُۥٓۚ [الزمر: 17-18]. «بشارت به بندگانی باد که به همۀ سخنان گوش فرا می‌دهند و از نیکوترین و زیباترین آن‌ها پیروی می‌کنند.»

حال این نیکوترین و زیباترین کلام همان دعوت به سوی خداوندأ و قوانین ناب شریعت است؛ چراکه خداوند در تفسیر نیکوترین و زیباترین سخن می‌فرمایند:

﴿وَمَنۡ أَحۡسَنُ قَوۡلٗا مِّمَّن دَعَآ إِلَى ٱللَّهِ وَعَمِلَ صَٰلِحٗا وَقَالَ إِنَّنِی مِنَ ٱلۡمُسۡلِمِینَ٣٣ [فصلت: 33]. «گفتار چه کسی بهتر از گفتار کسی است که مردمان را به سوی خدا می‌خواند و کارهای شایسته می‌کند و اعلام می‌دارد که من از زمره مسلمانان (و منقادان امر یزدان) هستم؟.»

 

 

(1-3-3) راه‌های مقابله با شیطان

شیطان دشمن آشکار انسان است، و هر لحظه در کمین وی می­باشد تا او را بفریبد و اهداف خبیث خود را محقّق سازد. خداوند تعالی، شیطان را به عنوان دشمنِ انسان‌ها معرفی نموده و اعلام آماده باش را به انسان داده است که همیشه مجهّز به اسلحه‌هایی باشد تا بتواند بوسیلۀ آن‌ها دشمن را از پا در آورد در غیر اینصورت او انسان را به هلاکت و منجلاب و باتلاقِ گناه و معصیّت می‌کشاند. در واقع شیطان همانند دزدی است که در کمینِ ایمانِ انسان می‌باشد و همین که انسان سستی کند، هجوم می‌برد و ایمانِ انسان را به یغما می‌برد. شیطان به هر وسیله‌ای از کوتاهی‌ها و غفلت‌های انسان‌ها سوء استفاده می­کند و تیر زهرآگینِ وسوسه را در روح انسان فرو می­برد تا بدین وسیله ایمان انسان را مسموم کند، بدین خاطر انسان‌ها باید پیشگیری‌هایی جهت نفوذ شیطان داشته باشند و خود را مجهّز به پادزهرها و اسلحه‌هایی نمایند تا بتوانند با این اهریمن خبیث و حقیر مبارزه کنند، البته با همه این اوصاف کید شیطان به هر نحو و روش و سبکی ضعیف و ناچیز است؛ زیرا خداوند تعالی می‌فرمایند:

﴿إِنَّ کَیۡدَ ٱلشَّیۡطَٰنِ کَانَ ضَعِیفًا٧٦ [النساء: 76]. «بی­گمان نیرنگ شیطان همیشه ضعیف بوده است.»

این بدین معناست که مکر و حیلظ اهریمن در برابر اسباب و اسلحه‌هایی که خداوندأ برای مؤمنان قرار داده آنقدر ضعیف است که بسیار راحت منهدم می‌گردد همانند مکر وی در غزوۀ بدر که خداوندـ چگونه با ارسال ملائکه آن‌ها را بازنده میدانِ نبرد کرد.[24] با همۀ این اوصاف نباید دشمن را دست کم گرفت و حتماً به نبرد آن باید رفت. برخی از این امورات که انسان با تجهیز به آن‌ها در امنیّت به سر می‌برد عبارتند از:

1-    ایمان به خداوند متعال و توکّل بر او.

2-    ترک گناهان.

3-   زهد در دنیا و فریب نخوردن به آن.

4-    پناه بردن به خداوند از شرّ شیطان.

5-    گفتار و کردار نیک.

هرکدام از این مباحث به صورت مختصر و مفید در پرتو آیات الهی توضیح داده می‌شوند:[25]

(1-3-3-1) ایمان به خداوند و توکّل بر او

خداوند تعالی می‌فرمایند:

﴿إِنَّ عِبَادِی لَیۡسَ لَکَ عَلَیۡهِمۡ سُلۡطَٰنٞۚ وَکَفَىٰ بِرَبِّکَ وَکِیلٗا٦٥ [الإسراء: 65]. «بی‌گمان تو سلطه‌ای بر بندگان (مخلص و مؤمن) من نخواهی داشت، و همین کافی است که (ایشان در پناه خدایند و) پروردگارت حافظ و پشتیبان (این چنین بندگان) است.»

منظور از "عِبَادِی"، افراد مؤمن و مخلص خداوند می‌باشد، و چون بر خداوندأ، توکّل می‌کنند، خداوندـ برای حفاظت آن‌ها کافی است.[26] خداوندـ در جایی دیگر هم در قرآن به طور قطع و بدون شائبه عدم تسلّط و نفوذ شیطان را بر بندگانِ مؤمن و متوکِّل خود بیان می‌فرماید و این به عنوان قانونی از جانب پروردگار تصویب شده که انسان می‌تواند با سپر ایمان و توکّل از کید و حیله‌های مزوّرانۀ شیطانِ نفرین شده نجات یابد، خداوند متعال می‌فرمایند:

﴿إِنَّهُۥ لَیۡسَ لَهُۥ سُلۡطَٰنٌ عَلَى ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَلَىٰ رَبِّهِمۡ یَتَوَکَّلُونَ٩٩ [النحل: 99]. «بی‌گمان شیطان هیچ‌گونه تسلّطی بر کسانی ندارد که ایمان دارند و بر پروردگارشان تکیه می‌نمایند.»

همانطور که پیشتر نیز گفته شد، دعوتگر بدون اسلحۀ ایمان و توکّل بر الله نمی‌تواند در برابر مصائب و مشکلاتِ دعوت طی طریق کند، و همچنین اهداف عالیۀ خود را به سر منزلِ مقصود برساند؛ زیرا محرِّک دعوت، ایمان است و سِپَرِ آن توکّل، پس باید هر دعوتگر و خصوصاً جامعۀ اسلامی آنقدر بر ایمان و توکّل بر الله تأکید داشته باشند و آن­را در خود تقوات کنند تا در سایۀ این موهبت و رحمت عظیم الهی بتوانند مردم را نیز از آن بهره‌مند سازند.

 

 

(1-3-3-2) ترک گناهان

انجام گناه و معصیّت توسط انسان دروازه‌های نفوذِ شیطان بر انسان را باز می‌کند، در این حالت وجود انسان محل مناسبی بر بذرپاشی شیطان بر آن می‌گردد، خداوند تعالی می‌فرمایند:

﴿إِنَّمَا سُلۡطَٰنُهُۥ عَلَى ٱلَّذِینَ یَتَوَلَّوۡنَهُۥ وَٱلَّذِینَ هُم بِهِۦ مُشۡرِکُونَ١٠٠ [النحل: 100]. «تنها تسلّط شیطان بر کسانی است که او را به دوستی می‌گیرند و به واسطۀ او شرک می‌ورزند.»

منظور از کسانی که شیطان را به دوستی می‌گیرند؛ افرادی است که از شیطان تبعیّت می‌کنند و به جای خداوند، این موجودِ خبیث و ملعون را به دوستی می‌گیرند و از وی پیروی می‌کنند.[27]

از جمله مواردی که خداوندـ، داستان آن­را تعریف می‌نماید، و شیطان از کوتاهی مؤمنان سوء استفاده کرده، سرکشی برخی از مؤمنان در غزوۀ اُحُد می­باشد، خداوند تعالی می‌فرمایند:

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ تَوَلَّوۡاْ مِنکُمۡ یَوۡمَ ٱلۡتَقَى ٱلۡجَمۡعَانِ إِنَّمَا ٱسۡتَزَلَّهُمُ ٱلشَّیۡطَٰنُ بِبَعۡضِ مَا کَسَبُواْۖ وَلَقَدۡ عَفَا ٱللَّهُ عَنۡهُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ غَفُورٌ حَلِیمٞ١٥٥ [آل عمران: 155]. «آنان که در روز رویارویی دو گروه (مسلمانان و کافران در جنگ احد) فرار کردند، بیگمان اهریمن به سبب پاره‌ای از آنچه کرده بودند (که سرکشی از فرمان خدا بود) آنان را به لغزش انداخت و خداوند ایشان را بخشید، چرا که خداوند آمرزنده و شکیبا است.»

  کاملاً محرز است که شیطان از هر فرصت و حالت و شرایطی سوء استفاده می‌کند که انسان را به لغزش اندازد و نافرمانی خالقِ بی‌همتا و عظیم خود را بنماید، پس بر انسان است که از گناهان دوری گزیند؛ چرا که گناه، گناه می­آورد و اطاعت، اطاعت به دنبال دارد، پس باید به این ندای باری تعالی با جان و دل لبیک گفت که می‌فرمایند:

﴿وَلَا تَتَّبِعُواْ خُطُوَٰتِ ٱلشَّیۡطَٰنِۚ إِنَّهُۥ لَکُمۡ عَدُوّٞ مُّبِینٌ١٦٨ إِنَّمَا یَأۡمُرُکُم بِٱلسُّوٓءِ وَٱلۡفَحۡشَآءِ وَأَن تَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ١٦٩ [البقرة: 168-169]. «و پا به پای اهریمن راه نیفتید (و از شیطان پیروی نکنید)، بی‌گمان او دشمن آشکار شماست. او تنها شما را به سوی زشتکاری و گناهکاری فرمان می‌دهد (و بدی‌ها را در نظرتان می‌آراید و شما را وا می‌دارد بر) اینکه آنچه را نمی‌دانید به خدا نسبت دهید.»

   منظور از ﴿خُطُوَٰتِ ٱلشَّیۡطَٰنِۚ هرگونه معصیّتی به خداوند تعالی را در بر می‌گیرد.[28] ترک گناه برای دعوتگران از دو جهت اهمیّت خاص دارد:

اوّل: در صورتی که دعوتگر غوطه‌ور در گناه باشد و با این حال مردم را به ترک گناه دعوت کند، بی‌شک تضادِّ رفتاری وی با گفتارش آثار بس سوء و منفی در بین مردم ایجاد می‌کند و مردم این عالمانِ بی­عمل و دعوتگرانِ عاصی را نقد می‌کنند و در مواردی این عملکرد آنان عاملِ فساد در جامعه می‌شود، این به خاطر تضاد در اقوال و کردار آن‌هاست. این عملکرد جدای از داشتن آثار و نتایج منفی، گناه بس بزرگی برای دعوتگر خواهد بود و موجب خشمِ عظیم خداوندـ، زیرا خداوند تعالی می‌فرمایند:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لِمَ تَقُولُونَ مَا لَا تَفۡعَلُونَ٢ کَبُرَ مَقۡتًا عِندَ ٱللَّهِ أَن تَقُولُواْ مَا لَا تَفۡعَلُونَ٣ [الصف: 2-3]. «ای مؤمنان! چرا سخنی (به دیگران) می‌گویید که خودتان برابر آن عمل نمی‌کنید؟ اگر سخنی را بگویید و خودتان برابر آن عمل نکنید، موجب کینه و خشم عظیم خدا می‌گردد.»

دوّم: ترک گناهان تقوای الهی را حاصل می‌کند. از دیدگاه علما تقوا به ترک همۀ گناهان و انجام عبادات و طاعات در حدّ توانایی انسان اطلاق می‌شود. تقوای دعوتگر قلب تپندۀ دعوت است، که آثار و ثمرات بس شگرف و زیادی را به بار می‌آورد، از جمله:

الف) کسب فرقان: خداوند ـ می‌فرمایند:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِن تَتَّقُواْ ٱللَّهَ یَجۡعَل لَّکُمۡ فُرۡقَانٗا وَیُکَفِّرۡ عَنکُمۡ سَیِّ‍َٔاتِکُمۡ وَیَغۡفِرۡ لَکُمۡۗ وَٱللَّهُ ذُو ٱلۡفَضۡلِ ٱلۡعَظِیمِ٢٩ [الأنفال: 29]. «ای مؤمنان! اگر از خدا (بترسید و از مخالفت فرمان او) بپرهیزید، خدا بینش ویژه‌ای را به شما می‌دهد که در پرتو آن حق را از باطل می‌شناسید، و گناهانتان را می‌زداید و شما را می‌آمرزد؛ چرا که یزدان دارای فضل و بخشش فراوان است.»

 مفسران "فرقان" را به معنای (مُخرِج) یعنی؛ خارج کننده در دنیا و قیامت و به معنای (نجات از سختی‌ها) و نیز (نصر و یاری) دانسته‌اند، ولی کلمۀ فرقان اعم از این معانی است، به معنای وجود بینش و روش‌بینی است؛ که انسان مُتّقی در سایۀ آن حق را از باطل جدا می‌سازد و در پرتو آن به اهداف مذکور نیز می‌رسد، ابن کثیر آن را چنین تفسیر کرده است: هرکس تقوای خداوند را با انجام اوامرش و ترک زواجرش داشته باشد، خداوند وی را نائل به معرفت و شناختِ جداسازی حق از باطل می‌کند، و این سببِ نصرت و نجات وی و خارج شدن وی از امور و سختی و امتحان‌های دنیا و سعادت وی در قیامت می‌شود، و نیز گناهانش بخشیده می‌شوند، و تقوا گناهان را محو و مایۀ غفران آن‌ها می‌شود و سببی برای نیل به ثواب بیکران خداوند است.[29]

و این بینش دعوتگر را به قله‌های رفیعِ اهدافِ دعوت می‌رساند؛ زیرا هر دعوتگری در مسیر کار خود دچار عَقَبِه‌ها و گردنه‌های صعب‌العبوری می‌شود که بدون وجود این بینش که نصرت و نجات را در بر دارد، نمی‌تواند از آن‌ها عبور کند و این بر هر دعوتگری دیکته می‌کند که از انجام اعمال صالح همچون التزام واقعی به نمازهای فرض، نماز شب، انفاق، تضرّع و خشوع در برابر خالق منّان، نیکی به والدین و .... غافل نگردد.

ب) نجات و کسب رزق نکو: خداوند ـ می‌فرمایند:

﴿وَمَن یَتَّقِ ٱللَّهَ یَجۡعَل لَّهُۥ مَخۡرَجٗا٢ وَیَرۡزُقۡهُ مِنۡ حَیۡثُ لَا یَحۡتَسِبُۚ [الطلاق: 2-3]. «و هرکس از خدا بترسد و پرهیزگاری کند، خدا راه نجات (از هر تنگنایی) را برای وی فراهم می‌سازد. و به او از جایی که تصوّرش را نمی‌کند روزی می‌رساند.»

بی‌شک هر دعوتگری در تنگناهای دعوت خود با تکیّه بر قدرت و تفکّرِ خود به تنهایی نمی‌تواند از مصائب رهایی یابد لذا تقوای وی وسیله‌ای برای نجات اوست و همچنین رزق ـ مادّی و معنوی ـ از نیازهای اولیه و اصلی هر مسلمانی است، پس تقوا یکی از راه‌های کسب رزق برای وی است البته از جایی هم که خودش تصوّرش را نمی‌کند، پس هر دعوتگر و مسلمانی می‌تواند با تقوا خود را پیش خدای خود که صادق‌تر از او وجود ندارد، بیمه کند و بنابر این قانون تغییرناپذیر خود را با تقوایش همیشه در ساحل نجات و غوطه‌ور در رزق الهی تصوّر کند.

ج) آسان شدن کارها: خداوند ـ می‌فرمایند:

﴿وَمَن یَتَّقِ ٱللَّهَ یَجۡعَل لَّهُۥ مِنۡ أَمۡرِهِۦ یُسۡرٗا٤ [الطلاق: 4]. «هرکس از خدا بترسد و پرهیزگاری کند، خدا کار و بارش را ساده و آسان می­سازد.»

کسی جز خداوندأ نمی‌تواند راه را برای دعوتگر هموار و راحت کند، تقوا از جمله راه‌هایی می­باشد که خداوندأ راه‌ها و مشکلاتِ سنگین و طاقت­فرسای دعوت را بوسیلۀ آن آسان می‌گرداند. مقاتل می‌گوید: کسی که در اجتناب معصیّتش از خداوندأ بترسد، خداوندأ در توفیق وی برای عبادت، کارش را آسان و سهل می‌کند.[30]

د) بخشیده شدن گناه و کسب پاداش: خداوند ـ می‌فرمایند:

﴿وَمَن یَتَّقِ ٱللَّهَ یُکَفِّرۡ عَنۡهُ سَیِّ‍َٔاتِهِۦ وَیُعۡظِمۡ لَهُۥٓ أَجۡرًا٥ [الطلاق: 5]. «و هرکس از خدا بترسد و پرهیزگاری کند، بدی‌ها و گناهان او را محو کرده و می‌زداید، و پاداش وی را بزرگ می‌نماید.»

از جمله آثار بس خوشایند و نویدبخش تقوا، بخشیده شدن گناهان و کسب پاداش زیاد است، این پیامد غیرِ قابل وصفِ تقوا به هر دعوتگر و مسلمانی کمک می‌کند، که در هر لحظه که دچار خطا شد با تقوای خویش خط بطلان بر گناهان خود بکشد و به آرامش دست یابد و خود را مشمول این مژده و هدیۀ زیبا و بزرگ الهی کند.

(1-3-3-3) فریب زرق و برق دنیا نخوردن

دنیا محل گذر انسان است، انسان هرگز به گذرگاه دل نمی‌بندد و آن­را سرای جاویدان نمی‌داند، بلکه آن­را پلی برای رسیدن به مقصد تصوّر می‌کند، انسان مسلمان باید ماهیّت و ارزش دنیا را تنها در این بداند که نهایت استفاده را جهت جمع‌آوری اعمال صالح از آن بکند، و بداند چند صباحی که در آن می‌ماند، بسان برق می‌گذرند و اگر فریبِ ظواهر آن گردد و خود را به مسائل پوچ و واهی آن مشغول کند، از اهداف عالیه و اصلی وا می‌ماند؛ خداوند نیز انسان را از این امتحان سخت آگاه می‌کند و می‌فرمایند:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ إِنَّ وَعۡدَ ٱللَّهِ حَقّٞۖ فَلَا تَغُرَّنَّکُمُ ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَا وَلَا یَغُرَّنَّکُم بِٱللَّهِ ٱلۡغَرُورُ٥ [فاطر: 5]. «ای مردمان! وعده‌های خدا حق است، پس زندگی دنیوی شما را گول نزد و اهریمن شما را دربارۀ خدا نفریبد.»

سعیدبن جبیرس می‌گوید: غرور و فریب خوردن دنیا این است که انسان به نعمت‌ها و لذات آن جای آخرت مشغول گردد تا اینکه احوال او به گونه‌ای تغییر می‌کند و بعد از مرگش با پشیمانی و تأسف می‌گوید: ای کاش! بر زندگی خود خیرات و حسناتی پیشاپیش می‌فرستادم! و در﴿وَلَا یَغُرَّنَّکُم بِٱللَّهِ ٱلۡغَرُورُ منظور از "غَرُور"، شیطان است که آفریدگانِ خداـ را فریب می‌دهد و آن‌ها را از پرداختن به آخرت وا می‌دارد و با شهوات و لذّت‌های دنیا مشغول می‌کند و آن‌ها را به معصیّت پروردگار تعالی وسوسه می‌کند و به آن‌ها القا می‌کند که بعد از انجام گناه توبه کنند و آنان به گمانشان هم از لذّت‌های دنیا بهره‌مندند و هم به نعمت‌های آخرت می‌رسند.[31] در واقع حقیقت دنیا وجودی ناپایدار و موقتی و بی‌ارزش است؛ بدین خاطر خداوند ـ می‌فرمایند:

﴿وَمَا ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَآ إِلَّا مَتَٰعُ ٱلۡغُرُورِ١٨٥ [آل عمران: 185]. «و زندگی دنیا چیزی جز کالای فریب نیست.»

دنیا در برابر قیامت آنقدر بی‌ارزش است که هر خردمندی با کمی تعقّل درمی‌یابد که ارزش ندارد ارزش‌های زودگذر و موقّتی آن­را به لذّت‌های بیکران قیامت و رضای خداوند متعال مبادله کرد، خداوند ـ می‌فرمایند:

﴿مَتَٰعُ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا فِی ٱلۡأٓخِرَةِ إِلَّا قَلِیلٌ٣٨ [التوبة: 38]. «لذّت‌جویی و کالای این جهان در برابر لذّت و کالای آن جهان، چیز کمی بیش نیست.»                                                                                           

  پس با این وصف انسان باید دریابد که این دنیا و همۀ آنچه که در آن است، نابود می‌شوند و همۀ آنچه که برای قیامت و رضای خالق یکتاأ مهیّا نموده جاودانه است، خداوند ـ می‌فرمایند:

﴿مَا عِندَکُمۡ یَنفَدُ وَمَا عِندَ ٱللَّهِ بَاقٖۗ [النحل: 96]. «آنچه نزد شما است ناپایدار و فانی است، و آنچه نزد خدا است ماندگار و باقی است.» [32]

تشبیهات قرآن برای دنیا:

با همۀ این اوصاف، قرآن تشبیهاتِ شگرف و نابی از دنیا و قیامت به تصویر می­کشد که تدبّر در آن‌ها بسیاری از واقعیّت­های حیات را محرز می­کند. و در تدبّر در آن‌ها دریافت می­شود که دنیا موهون و پست و بی‌ارزش است و گذرا و ناپایدار می­باشد و نیز فریبنده برای جاهلان و الکی خوش‌ها می‌باشد،[33] این مثال‌ها عبارتند از:

1-   خداوند ـ می‌فرمایند:

﴿إِنَّمَا مَثَلُ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا کَمَآءٍ أَنزَلۡنَٰهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ فَٱخۡتَلَطَ بِهِۦ نَبَاتُ ٱلۡأَرۡضِ مِمَّا یَأۡکُلُ ٱلنَّاسُ وَٱلۡأَنۡعَٰمُ حَتَّىٰٓ إِذَآ أَخَذَتِ ٱلۡأَرۡضُ زُخۡرُفَهَا وَٱزَّیَّنَتۡ وَظَنَّ أَهۡلُهَآ أَنَّهُمۡ قَٰدِرُونَ عَلَیۡهَآ أَتَىٰهَآ أَمۡرُنَا لَیۡلًا أَوۡ نَهَارٗا فَجَعَلۡنَٰهَا حَصِیدٗا کَأَن لَّمۡ تَغۡنَ بِٱلۡأَمۡسِۚ کَذَٰلِکَ نُفَصِّلُ ٱلۡأٓیَٰتِ لِقَوۡمٖ یَتَفَکَّرُونَ٢٤ [یونس: 24]. «حال دنیا (از حیث زوال و فنا و از میان رفتن نعمت آن) همانند آبی است که از آسمان می‌بارانیم و بر اثر آن گیاهان زمین که انسان‌ها و حیوان‌ها از آن‌ها می‌خورند (و استفاده می‌کنند، می‌رویند و) به هم می‌آمیزند تا بدانجا که زمین (در پرتو آن) کاملاً آرایش و زیبایی می‌گیرد و آراسته و پیراسته می‌گردد و اهل زمین یقین پیدا می‌کنند که بر زمین تسلّط دارند (و حتماً می‌توانند از ثمرات و غلات و محصولات آن بهره‌مند شوند. در بحبوحه این شادی و در گیراگیر این سرسبزی و آراستگی) فرمان ما (مبنی بر در هم کوبیدن و ویران‌کردن آن) در شب یا روز در می‌رسد (و با بلاهای گوناگون، از قبیل: سرمای سخت، تگرگ شدید، سیل، طوفان، و غیره، آن را نابود می‌سازیم) و گیاهانش را از ریشه برآورده و دروده و نابودش می‌کنیم. انگار دیروز در اینجا نبوده است (و هرگز وجود نداشته است، و انسان‌هایی در آن سرزمین نزیسته‌اند) ما (بدین وضوح) آیه‌ها(ی خویش) را برای قومی تشریح و تبیین می‌کنیم که می‌اندیشند (و می‌فهمند).»  

2-   خداوند ـ می‌فرمایند:

﴿وَٱضۡرِبۡ لَهُم مَّثَلَ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا کَمَآءٍ أَنزَلۡنَٰهُ مِنَ ٱلسَّمَآءِ فَٱخۡتَلَطَ بِهِۦ نَبَاتُ ٱلۡأَرۡضِ فَأَصۡبَحَ هَشِیمٗا تَذۡرُوهُ ٱلرِّیَٰحُۗ وَکَانَ ٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ مُّقۡتَدِرًا٤٥ [الکهف: 45]. «ای پیغمبر! برای آنان (که به دارایی می‌نازند و به اوّلاد و اموال می‌بالند) مثال زندگی دنیا را بیان کن که همچون آبی است که از (ابر) آسمان فرو می‌فرستیم. سپس گیاهان زمین از آن (سیراب می‌گردند و به سبب آن رشد و نمو می‌کنند و) تنگاتنگ و تو در تو می‌شوند (عطر گل و ریحان با آواز پرندگان در هم می‌آمیزد و رقص گلزار و چمنزار در می‌گیرد. ولی این صحنه‌ی دل‌انگیز دیری نمی‌پاید و باد خزان وزان می‌گردد، و گیاهان سرسبز و خندان، زردرنگ و) سپس خشک و پرپر می‌شوند و بادها آن‌ها را (در اینجا و آنجا) پخش و پراکنده می‌سازند! (آری! داشتن را نداشتن، و بهار زندگی را خزان در پی است، پس چه جای نازیدن به وی است. این خدا است که نعمت و حیات می‌دهد و هر وقت که بخواهد نعمت و حیات را بازپس می‌‌گیرد) و خدا بر هر چیزی توانا بوده (و هست).»

3-   خداوند ـ می‌فرمایند:

﴿ٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَا لَعِبٞ وَلَهۡوٞ وَزِینَةٞ وَتَفَاخُرُۢ بَیۡنَکُمۡ وَتَکَاثُرٞ فِی ٱلۡأَمۡوَٰلِ وَٱلۡأَوۡلَٰدِۖ کَمَثَلِ غَیۡثٍ أَعۡجَبَ ٱلۡکُفَّارَ نَبَاتُهُۥ ثُمَّ یَهِیجُ فَتَرَىٰهُ مُصۡفَرّٗا ثُمَّ یَکُونُ حُطَٰمٗاۖ وَفِی ٱلۡأٓخِرَةِ عَذَابٞ شَدِیدٞ وَمَغۡفِرَةٞ مِّنَ ٱللَّهِ وَرِضۡوَٰنٞۚ وَمَا ٱلۡحَیَوٰةُ ٱلدُّنۡیَآ إِلَّا مَتَٰعُ ٱلۡغُرُورِ٢٠ [الحدید: 20]. «بدانید که زندگی دنیا تنها بازی، سرگرمی، آرایش و پیرایش، نازش در میان همدیگر، و مسابقه‌ی در افزایش اموال و اوّلاد است و بس. دنیا همچو باران است که گیاهان آن، کشاورزان را به شگفت می‌آورد، سپس گیاهان رشد و نمو می‌کنند، و بعد گیاهان را زرد و پژمرده می­شوند، و آنگاه خرد و پرپر می‌گردند. در آخرت عذاب شدیدی (برای دنیاپرستان) و آمرزش و خوشنودی خدا (برای خداپرستان) است. اصلاً زندگی دنیا چیزی جز کالای فریب نیست.»

پیغمبر اکرم ج ­فرموده­اند: «کُنْ فِى الدُّنْیَا کَأَنَّکَ غَرِیبٌ أَوْ عَابِرُ سَبِیلٍ»[34]. «در دنیا طوری باش که گویی غریب یا مسافری.»                                                                                       

بر مبنای این فرموده­های خداوند عظیم الشأنأ و پیغمبر اکرم ج، دنیا با همۀ بی‌ارزشی و ناپایدار بودنش ارزش فریب خوردن ندارد، و این حقیقت باید در طول حیات همراه انسان باشد و این واقعیت در برخی از مقاطع زندگی همچون، وجود بیماری، ناتوانی و پیری، عجز ودرماندگی و رو به افول رفتن زندگی و توانایی جسمی برای انسان هویدا می‌شود ولی بیشترین حالت فهم و درک ناپایداری دنیا و پوچ بودنش با تفکّر و تدبّر و یقین به این فرموده­های خداوندـ حاصل می­گردد. البته دقّت شود که بی­ارزشی دنیا در دل سپردن و معصیّت کردن در آن مطرح است؛ ولی در ذات خود به عنوان پلی برای قیامت و راهی برای کسب رضایت الله بس ارزشمند و گرانبها می­باشد.

عبدالعزیزبن ابی حازمس از پدرش روایت می‌کند که گفت: «هنگامی که عبدالعزیزبن مروان در حال احتضار مرگ بود، گفت: کفنی که در آن قرار می‌گیرم را برایم بیاورید، می‌خواهم به آن نگاه کنم، هنگامی که در جلویش قرار دادند گفت: «از دنیا چیزی جز این را دریافت نمی‌کنم؟ سپس پشتش را برگرداند و گریست و در این حال می‌گفت: وای برتو ای دنیا که چه مکانی هستی؟، زیادِ تو، کم است و هرچند کمِ تو نیز بی‌شک اندک است، و ما نسبت به تو فریب خوردیم.»[35]

پس دعوتگر و مسلمان باید دریابد که سرای دنیا آنقدر بی‌ارزش است که در صورتی که هرکس این حقیقت برایش آشکار شود، دیگر دلیل و انگیزه برای نافرمانی خداوندأ پیدا نمی‌کند، و انسان‌های بزرگ با این تفکر است که جان و مال و هر آنچه را که در دنیا داشته‌اند با منّت تقدیم خداوندـ می­کنند. در واقع کسانی که دل به دنیا بسته‌اند بسان دخترِ خردسالی هستند که عروسکی دارد و تصوّر می‌کند که عروسکش تمامی دنیای اوست و آنقدر آن­را دوست می‌دارد که با آن صحبت می­کند، از آن مواظبت می‌کند و حتّی بی‌احترامی دیگران به آن برایش ناخوشایند و ناراحت‌کننده است، حال وقتی این دختر خانمِ کوچولو، بزرگ می‌شود و پای در دوران جوانی و بزرگسالی می‌گذارد، دیگر نه تنها آن منزلت دوران کوچکی را برای عروسکش قائل نیست بلکه حتّی خجالت می‌کشد که با آن در میان مردم صحبت کند و آن ­را در آغوش بگیرد و آن­ را به همراه خود به میهمانی ببرد. آری! واقعیت مردانِ بزرگی که فریب دنیا را نخورده‌اند بسان همان دخترِ بزرگ­شده هستند که همانگونه وی دیگر دلبستگی دوران خردسالیش را به عروسک ندارد، آن‌ها نیز به میزان رشد و بزرگی ایمانشان از مشغول شدن به دنیا خجالت می‌کشند و حتّی از مشغول شدن به آن عارشان می‌آید و بدین خاطر بدون هیچ دغدغه‌ای قیامت را بر دنیا ترجیح داده­اند و انواع سختی‌ها و مصائب را نیز در این مسیر با جان و دل قبول می­کنند ولی آنان که جرأت چنین معامله‌ای ندارند، همانند آن دختربچه هنوز با عروسکشان یعنی؛ دنیا سرگرمند هرچند جسمشان بزرگ شده ولی قوۀ تعقّل و ادراک و ایمانِ آن‌ها رشد و تکامل نیافته و فریب سرای موقت دنیا را خورده‌اند.

(1-3-3-4) پناه بردن به خداوندأ از شیطان

پناه بردن به خداوند با «أَعُوْذُ بِاللهِ مِنَ الشَّیْطَانِ الرَّجِیْمِ». انجام می‌گیرد که منظور و مفهوم آن این است: من از شیطان رانده شده به خداوند پناه می‌برم تا از ضرر و شر او در دین و دنیایم مصون باشم و در انجام اوامر الهی و دوری از منهیاتش هیچ خللی ایجاد نکند.

خداوند متعال در قرآن کریم پناه بردن به او را از شیطان و وسوسه‌هایش توصیه نموده است، : خداوند ـ می‌فرمایند:

﴿خُذِ ٱلۡعَفۡوَ وَأۡمُرۡ بِٱلۡعُرۡفِ وَأَعۡرِضۡ عَنِ ٱلۡجَٰهِلِینَ١٩٩ وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ ٱلشَّیۡطَٰنِ نَزۡغٞ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِۚ إِنَّهُۥ سَمِیعٌ عَلِیمٌ٢٠٠ [الأعراف: 199-200]. «گذشت داشته باش و آسانگیری کن و به کار نیک دستور بده و از نادانان چشم‌پوشی کن و اگر وسوسه‌ای از شیطان به تو رسید به خدا پناه ببر. او شنوای داناست.»  

و نیز می‌فرمایند:

﴿ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ ٱلسَّیِّئَةَۚ نَحۡنُ أَعۡلَمُ بِمَا یَصِفُونَ٩٦ وَقُل رَّبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنۡ هَمَزَٰتِ ٱلشَّیَٰطِینِ٩٧ وَأَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَن یَحۡضُرُونِ٩٨ [المؤمنون: 96-98]. «(به کار دعوت خویش ادامه بده و خصال) بد (ایشان) را با (خصال) نیک (خود) و (سخنان) نامطلوب (آنان) را با بهترین (منطق) پاسخ بگو. ما کاملاً از چیزهایی که می‌گویند، آگاهیم و بگو: پروردگارا! خویشتن را از وسوسه‌های اهریمنان در پناه تو می‌دارم.»[36]

دشمنی شیطان و انسان متفاوت است، بدین خاطر خداوند در آیات 199 و 200 سورۀ مبارکۀ أعراف در برابر دشمنی انسان توصیه به صبر و گذشت نموده ولی انسان در برابر شیطان که تصمیم قاطع بر فریب انسان دارد، بنابر آیات 97 و 98 سورۀ مبارکۀ مؤمنون با پناه بردن به خداوندأ می‌تواند قلعه‌ای بسازد تا از شرّ وسوسه‌ها و ضررهای این خبیثِ ملعون مصون بماند. امام رازی می‌گوید: استعاذه و پناهنده شدن به خداوندأ مانع از القای وسوسه‌های شیطان است، به دلیل فرمودۀ خداوند تعالی:

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ ٱتَّقَوۡاْ إِذَا مَسَّهُمۡ طَٰٓئِفٞ مِّنَ ٱلشَّیۡطَٰنِ تَذَکَّرُواْ فَإِذَا هُم مُّبۡصِرُونَ٢٠١ [الأعراف: 201]. «پرهیزگاران هنگامی که گرفتار وسوسه‌ای از شیطان می‌شوند به یاد (یزدان) می‌افتند، و بینا می‌گردند.»

بدین سبب پروردگارـ، پیغمبرش ج را در موقع قرائتِ قرآن امر به استعاذه می‌کند تا این قرائت از وسوسه در امان ماند.[37] البته پناه بردن به خداوند تعالی فقط در امور شرّ و وسوسه‌ها نیست، بلکه در اعمال خیر و نیک نیز استعاذه وجود دارد؛ زیرا به قول قاسمی: «هر حقّی دشمنی دارد، و آن شیطان، انسان و جن است.»[38] پس انسان در این مواقع نیز باید به خداوندـ پناهنده شود، بدین خاطر خداوند در دو سورۀ گهذبار و حیات­بخش ندا داده شده که ای پیغمبر خدا ج ! به پروردگارت پناه ببر. خداوندـ می­فرمایند:

﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ١ مِن شَرِّ مَا خَلَقَ٢ وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ٣ وَمِن شَرِّ ٱلنَّفَّٰثَٰتِ فِی ٱلۡعُقَدِ٤ وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ٥ [الفلق: 1-5]. «بگو: پناه می‌برم به خداوندگار سپیده‌دم. ‏ از شرّ هر آنچه خداوند آفریده است. و از شرّ شب بدان گاه که کاملاً فرا می‌رسد. ‏ و از شرّ کسانی که در گره‌ها می‌دمند. و از شرّ حسود بدان گاه که حسد می‌ورزد.»

﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ١ مَلِکِ ٱلنَّاسِ٢ إِلَٰهِ ٱلنَّاسِ٣ مِن شَرِّ ٱلۡوَسۡوَاسِ ٱلۡخَنَّاسِ٤ ٱلَّذِی یُوَسۡوِسُ فِی صُدُورِ ٱلنَّاسِ٥ مِنَ ٱلۡجِنَّةِ وَٱلنَّاسِ٦ [الناس: 1-6]. «بگو: پناه می‌برم به پروردگار مردمان.‏‏ به مالک و حاکم (واقعی) مردمان. به معبود (بر حقّ) مردمان. ‏‏از شرّ وسوسه‌گری که واپس می‌رود. وسوسه‌گری است که در سینه‌های مردمان به وسوسه می‌پردازد. (در سینه‌های مردمانی) از جنّی‌ها و انسان‌ها.»

این دو سوره رهنمود و رهنمونی از سوی یزدان سبحان نخست برای پیغمبرش ج و بعد از او برای همگی مؤمنان است. رهنمود و رهنمون به اینکه به کنف حمایت او، و به پناهگاه او، پناه ببرند از هر چیز خوفناکی، چه پنهان باشد و چه آشکار، و چه ناشناخته باشد و چه شناخته، و چه کم باشد و چه زیاد، و چه جزئی باشد و چه کلّی... .[39]

در فضیلت و ناب بودن این سوره­ها روایات متعدّد وجود دارد، از جملۀ روایاتِ صحیح:

-    عقبه بن عامرس روایت کرده که پیغمبر ج فرمود: «أنزلت علی آیاتٌ لم یر مثلهن قط المعوذتین»[40]. «بر من آیاتی نازل گردی که مانند آن‌ها هرگز دیده نشده است و آن‌ها: معوذتین.»

-     از جابرس روایت که پیغمبر ج فرمود: «إقرأ یا جابر!» «بخوان ای جابر!» گفتم: چه چیز را بخوانم پدر و مادرم فدایت باد؟ فرمود: «اقرأ ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ١ و ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ١». و من آن‌ها را خواندم. فرمود: «إقرأ بهما، ولن تقرأ بمثلهما». «آن‌ها را بخوان که هرگز مانند آن‌ها را نخوانده­ای.» [41]

-     عائشه ل- روایت کرده: «پیغمبر ج هرشب وقتی به رختواب خود می‌رفت، کف دست‌هایش را کنار همدیگر می­آورد، سپس دو سورۀ ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ١ و ﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ١ را می­خواند و به کف دست‌هایش فوت می­کرد و می­دمید. آن­گاه تا آنجا که می­توانست دست‌هایش را بر بدنش می­کشید و می­مالید. نخست سر، سپس رخسار، آن­گاه قسمت پیشین بدنش را دست می­کشید و مسح می­کرد... این کار را سه بار انجام می­داد.» [42]

همچنین از توصیه­های پیغمبر أکرم ج در موقع وسوسه در ایمان این می­باشد که:

-     (فَلْیَسْتَعِذْ باللّه وَلْیَنْتَهِ).[43] (به الله پناه ببرد و آنچه را که در آن به شک افتاده، رها کند.)

-     و بگوید: (آمَنْتُ بِاللهِ وَرُسُلِهِ).[44] (به الله و فرستادگانش ایمان آوردم.)

با این توصیه­های أکید باری تعالی و توصیه و عملکرد رسول الله ج مبنی بر پناه بردن به ذات اقدس الهیأ از شیطان رانده شده، محرز است که هر دعوتگری باید در آغاز سخن و دعوتش با استعاذه به حضرت حق ـ از شرِّ وسوسۀ شیطانِ رجیم خود را رهای بخشد و با بیان این کلام گهربار نوعی انزجار خود را از شیطان و هر آنچه وی دوست دارد، اعلام و اعلان نماید و با آن خود را پناهنده به خدایی ‌کند که خواهان رضایت اوست و انجام دعوت نیز فقط بخاطر اوست.

(1-3-3-5) گفتار و کردار نیک

خداوند ـ می‌فرمایند:

﴿وَقُل لِّعِبَادِی یَقُولُواْ ٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُۚ إِنَّ ٱلشَّیۡطَٰنَ یَنزَغُ بَیۡنَهُمۡۚ إِنَّ ٱلشَّیۡطَٰنَ کَانَ لِلۡإِنسَٰنِ عَدُوّٗا مُّبِینٗا٥٣ [الإسراء: 53]. «ای پیغمبر! به بندگانم بگو: سخنی (در گفتار و نوشتار خود) بگویند که زیباترین باشد؛ چرا که اهریمن (به وسیله سخن‌های زشت و ناشیرین) در میان ایشان فساد و تباهی به راه می‌اندازد، و بی‌گمان اهریمن (از دیرباز) دشمن آشکار انسان بوده است.»

  بنابراین فرمودۀ خداوندأ، محرز است که شیطان با کلام و نوشتارِ زشت و خلاف حق و نکوهیده مدخل برای تفرقه و عداوت بین مسلمین و دعوتگران را می‌یابد. از آنجایی که از بارزترین، بیشترین و راحت‌ترین وسیلۀ ارتباط انسان گفتار است، پس انسان باید آنقدر مواظب باشد که بهانه دست اهریمنِ ناپاک ندهد تا بدین وسیله رابطۀ پاک و حسنه بین برادران و خواهران مسلمان به عداوت و دشمنی و تیرگی و ناپاکی و پلشتی تبدیل شود.

بر این اساس چنان‌چه در مواردی دیگران نسبت به فرد مؤمن بدگفتاری و بدرفتاری کردند، خداوند توصیه به رفتار نیک نموده و می­فرمایند جواب بدی باید با خوبی پاسخ داده شود و در این باره چنین می‌فرمایند:

﴿ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ ٱلسَّیِّئَةَۚ نَحۡنُ أَعۡلَمُ بِمَا یَصِفُونَ٩٦ وَقُل رَّبِّ أَعُوذُ بِکَ مِنۡ هَمَزَٰتِ ٱلشَّیَٰطِینِ٩٧ وَأَعُوذُ بِکَ رَبِّ أَن یَحۡضُرُونِ٩٨ [المؤمنون: 96-98]. «به کار دعوت خویش ادامه بده و (خصال) بد (ایشان) را با (خصال) نیک (خود) و (سخنان) نامطلوب (آنان) را با بهترین (منطق) پاسخ بگو. ما کاملاً از چیزهایی که (درباره تو و دعوت تو) می‌گویند، آگاهیم، و بگو: پروردگارا! خویشتن را از وسوسه‌های اهریمنان در پناه تو می‌دارم و خویشتن را در پناه تو می‌دارم از اینکه با من (در اقوال و اعمال و سایر احوال) گرد آیند.»

  واکنش در برابر دشمنان و افراد بدزبان و بدکردار به نیک‌کاری بس سخت و سنگین است و بدین خاطر خداوند عظیم توصیه فرموده‌اند که به وی پناه برده شود ولی همین عملکرد باید بر اساس صبر و استقامت انجام گیرد در غیر این صورت این بارِ سنگین به منزلِ مقصود نمی‌رسد.

خداوند ـ می‌فرمایند:

﴿وَلَا تَسۡتَوِی ٱلۡحَسَنَةُ وَلَا ٱلسَّیِّئَةُۚ ٱدۡفَعۡ بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُ فَإِذَا ٱلَّذِی بَیۡنَکَ وَبَیۡنَهُۥ عَدَٰوَةٞ کَأَنَّهُۥ وَلِیٌّ حَمِیمٞ٣٤ وَمَا یُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ٱلَّذِینَ صَبَرُواْ وَمَا یُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ذُو حَظٍّ عَظِیمٖ٣٥ وَإِمَّا یَنزَغَنَّکَ مِنَ ٱلشَّیۡطَٰنِ نَزۡغٞ فَٱسۡتَعِذۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّهُۥ هُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ٣٦ [فصلت: 34-36]. «نیکی و بدی یکسان نیست (هرگز بدی را با بدی پاسخ مگوی. بلکه بدی و زشتی دیگران را) با زیباترین طریقه و بهترین شیوه پاسخ بده. نتیجه این کار، آن خواهد شد که کسی که میان تو و میان او دشمنانگی بوده است، به ناگاه همچون دوست صمیمی گردد. به این خوی (و خلق عظیم) نمی‌رسند، مگر کسانی که دارای صبر و استقامت باشند، و بدان نمی‌رسند مگر کسانی که بهرۀ بزرگی (از ایمان و تقوا و اخلاق ستوده) داشته باشند‏. هرگاه وسوسه‌ای از شیطان (در این مسیر) متوجّه تو گردید (به هوش باش و در مقابل آن مقاومت کن و) خود را به خداوند بسپار (و به سایۀ لطف او پناه بر) که او بس شنوا و آگاه است (و تو را می‌پاید و محافظت می‌نماید).»

  پس حسب قانون خداوندأ در این زمینه، جوابِ زشتی و بدی، باید با خوبی باشد و کسانی می‌توانند صاحب این خُلق باارزش و ستوده از جانب خداوندأ گردند که صبور و دارای ایمانِ راسخ باشند و لازمۀ این عملکرد هم پناه بردن به خداوندـ از شرِّ شیطان است. با این وصف هر دعوتگری باید بدون هیچ شک و شبهه‌ای در هر حالت و احوالی از این صفت ارزنده بهره‌مند باشد، خصوصاً در مواردی که دیگران وی را به باد مسخره می‌گیرند و یا اینکه وی را متحجّر و بی‌سواد می‌خوانند، پس دعوتگر باید صبور باشد و با توکّل و پناه بر خداوندأ و ایمان راسخ، به راه خود ادامه داده و با تمام وجود به نیکی و شایستگی که در خور هر مسلمانی است عمل نماید و وی با این عملکرد باید دیانت و اعتقادات خود را فقط با کلام به مردم نرساند بلکه با عمل خود جلوه‌گاهی از اعمال صالح شود.

این مسئله خصوصاً در مورد داعیان راه حق و حقیقت صدق می­کند، این دعوتگران باید بدانند که عقیدۀ رسول‌الله ج با متخلّق شدن به اخلاق رسول‌الله ج به مردم ابلاغ می­شود و آثار خود را نشان می‌دهد، آنان باید در نظر داشته باشند در راستای دعوت اسلامی نباید در برابر مخالفان خود مرتکب گناهانی همچون غیبت و بدگویی و آزار و اذیّت و ... ‌شوند. این داعیان فراموش کرده‌اند که اخلاص هرگز تناسبی با چنین گناهانی ندارد، آنان چشمان اشک‌آلود پیغمبر خدا ج را نباید فراموش کنند که تا چه حدّی نسبت به دشمنان دین خدا پریشان حال بود، این افراد این آیۀ قرآن را آویزۀ دل خود کنند که خداوندأ خطاب به پیغمبر ج می‌فرمایند:

﴿فَلَعَلَّکَ بَٰخِعٞ نَّفۡسَکَ عَلَىٰٓ ءَاثَٰرِهِمۡ إِن لَّمۡ یُؤۡمِنُواْ بِهَٰذَا ٱلۡحَدِیثِ أَسَفًا٦ [الکهف: 6]. «نزدیک است خویشتن را در پی (دور گردیدن و کفر پیشه گرفتن) ایشان (از ایمان آوردن، دق مرگ کنی و) از غم و خشم اینکه آنان بدین کلام ایمان نمی‌آورند (خود را) هلاک سازی.»

پس دعوتگر و جامعۀ اسلامی باید همیشه و در همه حال با اخلاق نیکو در برابر مخالفانِ خود رفتار کند تا شمیم عطرِ گفتار آن‌ها در کردارشان نیز وزیدن گیرد و مخالفان را مست خود سازد.

هر انسانی، شیطانی را تا زمان مرگ به همراه دارد که پیغمبر خدا ج می‌فرماید: «مَا مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ، إِلَّا وَقَدْ وُکِّلَ بِهِ قَرِینُهُ مِنَ الْجِنِّ قَالُوا: وَإِیَّاکَ؟ یَا رَسُولَ اللهِ قَالَ: وَإِیَّایَ، إِلَّا أَنَّ اللهَ أَعَانَنِی عَلَیْهِ فَأَسْلَمَ، فَلَا یَأْمُرُنِی إِلَّا بِخَیْرٍ»[45]. (هیچکدام از شما وجود ندارد مگر اینکه جنّی به همراه وی قرار داده شده است، گفته شد: حتّی شما ای پیغمبر خدا!، فرمودند: حتّی من، با این تفاوت که خداوند مرا بر وی یاری فرموده، و (همراه من) مسلمان گشته، و مرا جز به نیکی فرمان نمی‌دهد.)،

و این شیطانی که همراه انسان بوده در روز قیامت نسبت به کسی که گوش به حرف وی بوده، عمل خود را کتمان می‌کند، و شخص را خطاکار اعلام می‌کند، خداوندـ می‌فرمایند:

﴿۞قَالَ قَرِینُهُۥ رَبَّنَا مَآ أَطۡغَیۡتُهُۥ وَلَٰکِن کَانَ فِی ضَلَٰلِۢ بَعِیدٖ٢٧ [ق: 27]. «شیطانی که در دنیا پیوسته همدم او (بوده ­است) می­گوید: من او را به طغیان وسرکشی (از فرمان یزدان) وا نداشته­ام. بلکه او خود در گمراهی ژرف بوده­است.»

پس انسان مسلمان و دعوتگر با عمل بدین راه­کارهای ناب و رهنمون­های بی­همتا از جانب حق تعالی، خود را در برابر شیاطین مجهَّز و مسلَّح سازد و هیچ ترفند و حیله‌ای از شیطان را دست‌کم نگیرد تا بدین وسیله به قوانین خداوندـ لبیک گفته و در سایۀ قوانین وی از شرِّ وسوسۀ این اهریمنِ خبیثِ پلیدِ مکّارِ بدکردارِ ملعون که دیرباز شیطنت و دشمنی خود را با پدر همۀ انبیاء و انسان‌ها شروع کرده، در امان و مصون بماند.

(2-4) اهداف حاصل از داستان فرزندان آدم÷

خداوندأ داستان پسران آدم÷ را بیان می‌کند، که بنابر نظر سلف و خلف اسم‌های آن‌ها هابیل و قابیل بوده است، آنچه از آیات شریفه محرز است بین این دو برادر اختلافی بر مسئله‌ای حاصل می‌گردد، و تصمیم می‌گیرند که هرکدام عملی را برای تقرّب به خداوندأ انجام دهند و خداوندأ از هابیل که مُخلص بود، می‌پذیرد و از دیگری که مُخلص نبود و قابیل نام داشت نمی‌پذیرد،[46] خداوندـ این قسمت داستان را این‌گونه تعریف می‌فرمایند:

﴿۞وَٱتۡلُ عَلَیۡهِمۡ نَبَأَ ٱبۡنَیۡ ءَادَمَ بِٱلۡحَقِّ إِذۡ قَرَّبَا قُرۡبَانٗا فَتُقُبِّلَ مِنۡ أَحَدِهِمَا وَلَمۡ یُتَقَبَّلۡ مِنَ ٱلۡأٓخَرِ [المائدة: 27]. «داستان دو پسر آدم را چنان‌که هست برای یهودیان و دیگر مردمان بخوان. زمانی که هرکدام عملی را برای تقرب (به خدا) انجام دادند، امّا از یکی پذیرفته شد، ولی از دیگری پذیرفته نشد.»

هنگامی که قربانی قابیل پذیرفته نشد و به هدف خود نرسید، تصمیم به قتل برادرش می‌گیرد، خداوندـ در ادامۀ داستان می‌فرمایند:

﴿قَالَ لَأَقۡتُلَنَّکَۖ قَالَ إِنَّمَا یَتَقَبَّلُ ٱللَّهُ مِنَ ٱلۡمُتَّقِینَ٢٧ [المائدة: 27]. «گفت: بی‌گمان تو را خواهم کشت! (برادرش) گفت: خدا (کار را) تنها از پرهیزگاران می‌پذیرد.»

در لحظه­ای که هابیل تهدید به قتل شد، وی جواب خردمندانه و مؤمنانه‌ای به برادرش می‌دهد که خداوند ـ از آن چنین خبر می‌دهد و می‌فرمایند:

﴿لَئِنۢ بَسَطتَ إِلَیَّ یَدَکَ لِتَقۡتُلَنِی مَآ أَنَا۠ بِبَاسِطٖ یَدِیَ إِلَیۡکَ لِأَقۡتُلَکَۖ إِنِّیٓ أَخَافُ ٱللَّهَ رَبَّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٢٨ [المائدة: 28]. «اگر تو برای کشتن من دست دراز کنی، من دست به سوی تو دراز نمی‌کنم تا تو را بکشم. آخر من از پروردگار جهانیان می‌ترسم.»

همانطورکه پیشتر اشاره گردید این عملکرد نمادی از تقوا و ترس از یزدان سبحان است[47]، مسلمان نباید جواب بدی را با بدی پاسخ گوید بلکه باید با آن با نیکی و خوبی و معقولانه برخورد کند. بدین خاطر است که پیغمبر خدا ج فرموده‌اند: «إذا تواجه المسلمان بسیفهما فالقاتل و المقتول فی النار»[48]. (هرگاه دو مسلمان به روی هم شمشیر بکشند، قاتل و مقتول در آتش می‌افتد.)

هابیل نه تنها عمل و تهدید برادرش را به بدی پاسخ نمی‌دهد بلکه سعی می‌کند که برادرش را با ترس از خدا و عذابش نصیحت کند، و می‌گوید:

﴿إِنِّیٓ أُرِیدُ أَن تَبُوٓأَ بِإِثۡمِی وَإِثۡمِکَ فَتَکُونَ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلنَّارِۚ وَذَٰلِکَ جَزَٰٓؤُاْ ٱلظَّٰلِمِینَ٢٩ [المائدة: 29]. «من می‌خواهم با گناه من و گناه خود برگردی و از دوزخیان باشی، و این سزای ستمگران است.»

همانطور که مشاهده می‌شود هابیل به صورت تدریجی به وعظ برادرش می‌پردازد، در ابتدا عدم قبولی اعمال برادرش را بی‌اخلاصی و بی‌تقوایی اعلام می‌کند، سپس وی را از کُشتن با یادآوری ترس از پروردگار جهانیان تحذیر می­دهد و در آخر که کار به جایی نمی‌برد، مأیوس نمی‌شود و برادرش را تنذیر می‌دهد که گناه کشتن مرا بر گناهانِ اصلی خود میفزایی، با همۀ این تلاش‌ها، قابیل تصمیم خود را عملی می‌کند، خداوند ج می‌فرمایند:

﴿فَطَوَّعَتۡ لَهُۥ نَفۡسُهُۥ قَتۡلَ أَخِیهِ فَقَتَلَهُۥ فَأَصۡبَحَ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ٣٠ [المائدة: 30]. «پس نفس (سرکش) او تدریجاً کشتن برادرش را در نظرش آراست و او را مصمم به کشتن کرد، و او را کشت! و از زیانکاران شد.»

زیباست تحلیل و تفسر این قسمت از داستان را از زبان شیرین سیدقطب/ بشنویم:

«بعد از همۀ این‌ها، پس از یادآوری و اندرزگویی و نرمش و سازش و بیدارباش و هوشیارباش، آری به دنبال همۀ این کارها و گفتارها، نفسِ شرور برجهید، و بزه و گناه روی داد، و جنایت به وقوع پیوست. بزهکاری و جنایت روی داد بدانگاه و در آن حال که نفس اماره‌اش همۀ گردنه‌ها را برایش هموار جلوه داد، و همۀ مواضع را سهل و ساده در نظرش آراست و پیراست، نفس اماره‌اش کشتن را در برابر دیدگانش آسان جلوه داد! اما کشتن چه کسی؟ کشتن برادر خود! این بود که کیفر برحذر داشتن‌ها و به هراس انداختن‌ها دامنگیرش گردید و سزای بد خود را دید:

﴿فَأَصۡبَحَ مِنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ٣٠ [المائدة: 30]. «و از زمرۀ زیانکاران شد».

خویشتن را باخت و به هلاکتش انداخت. برادر خود را از دست داد و مددکار و دوستی از دستشبرفت. دنیای کنونی خویش را هدر داد. چه شخص قاتل زندگی آرامی نخواهد داشت. جهان دیگر را نیز باخت و با کوله‌بار گناه پیشین و گناه پسین خود به سوی یزدان جهان شتافت.

پیکره گناه به شکل محسوس در مقابل دیدگانش مجسم گردید. پیکری که زندگی از آن رخت بربسته بود و تکّه گوشتی بود که عفونت گرفته بود. گندیدگی آرام آرام به لاشه می‌خزید. لاشه‌ای که انسان‌ها تاب تحمّل آن­را ندارند.

حکمت حکیمانه یزدان بر آن قرار گرفت که او را در برابر عجز و ناتوانیش بنشاند، و به کسی که تازندۀ کشندۀ نابودکننده است بنمایاند که او آن اندازه درمانده است که نمی‌تواند پیکر برادر خود را به خاک سپارد، و حتّی ناتوان‌تر از کلاغی است که یکی از گروه‌های بی‌شمار پرندگان است:

﴿فَبَعَثَ ٱللَّهُ غُرَابٗا یَبۡحَثُ فِی ٱلۡأَرۡضِ لِیُرِیَهُۥ کَیۡفَ یُوَٰرِی سَوۡءَةَ أَخِیهِۚ قَالَ یَٰوَیۡلَتَىٰٓ أَعَجَزۡتُ أَنۡ أَکُونَ مِثۡلَ هَٰذَا ٱلۡغُرَابِ فَأُوَٰرِیَ سَوۡءَةَ أَخِیۖ فَأَصۡبَحَ مِنَ ٱلنَّٰدِمِینَ٣١ [المائدة: 31]. «پس خداوند زاغی را فرستاد (که زاغ دیگری را کشته بود) تا زمین را بکاود و بدو نشان دهد، چگونه جسد برادرش را دفن کند، گفت: وای بر من! آیا من نمی‌توانم مثل این کلاغ باشم و پیکر برادرم را دفن کنم؟ پس از زمره افراد پشیمان گردید.» [49]

 همانطور که در داستان آدم÷ آمده­ است حسد سم ِّوجود هر انسان می­باشد، حسادت باعث شد تا شیطان بر آدم÷ سجده نبرد، و به ورطۀ گناه بیفتد دقیقاً در این داستان نیز حسادت، قابیل را به منجلاب و مصیبتی گرفتار کرد که محنت آن در دنیا و قیامت وی را شامل و در بر خواهد گرفت؛ چراکه حسادت همچون سمّی است که تمامی وجود انسان را در بر می‌گیرد و حتّی انسان را از عقل و تفکر و عافیت‌اندیشی محروم می‌کند.

پس هر دعوتگری با الهام از این داستان درمی‌یابد که کار دعوت مراحل مختلف دارد و نیازمند بسترسازی است، همانند هابیل که به صورت تدریجی و آرام و با شفقت و مهربانی و خیرخواهی به دعوت برادر خویش پرداخت و هرگز حاضر نشد که در برابر بدی وی، نافرمانی پروردگار خود را بنماید و این قانونی بس ارزشمند و تأثیرگذار و کاربردی در کار دعوت است. و نکتۀ بارز و در خور توجّه این است که حسادت همانطور که قابیل را در باتلاق معصیّت انداخت، دعوتگران و مسلمانان نیز باید از این شرّ خود را خالی و مبرّا سازند، و بدانند که حسادت از کردارِ یهودیان بدکرداری بوده که خداوندأ دربارۀ آن‌ها می‌فرمایند:

﴿أَمۡ یَحۡسُدُونَ ٱلنَّاسَ عَلَىٰ مَآ ءَاتَىٰهُمُ ٱللَّهُ مِن فَضۡلِهِۦۖ [النساء: 54][50]. «آیا آنان (یعنی یهودیان) بر چیزی حسد می‌برند که خداوند از روی فضل و رحمت خود (با برانگیختن محمّد) به مردم (عرب) داده است؟.»[51]

دعوتگران، باید پرهیز از حسادت را از مهاجرین و انصارش بیاموزند که خداوندأ در وصف آن‌ها چنین فرموده­اند:

﴿وَٱلَّذِینَ تَبَوَّءُو ٱلدَّارَ وَٱلۡإِیمَٰنَ مِن قَبۡلِهِمۡ یُحِبُّونَ مَنۡ هَاجَرَ إِلَیۡهِمۡ وَلَا یَجِدُونَ فِی صُدُورِهِمۡ حَاجَةٗ مِّمَّآ أُوتُواْ وَیُؤۡثِرُونَ عَلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ وَلَوۡ کَانَ بِهِمۡ خَصَاصَةٞۚ [الحشر: 9]. «آنان که پیش از آمدن مهاجران خانه و کاشانه را آماده کردند و ایمان را (در دل استوار داشتند) کسانی را دوست می‌دارند که به پیش ایشان مهاجرت کرده‌اند، و در درون احساس و رغبت نیازی نمی‌کنند به چیزهایی که به مهاجران داده شده است، و ایشان را بر خود ترجیح می‌دهند، هرچند که خود سخت نیازمند باشند.»

پس مسلمانان و داعیان إلی الله با ریشه‌‌کن کردن حسادت و اسوه قراردادن روشِ اصحاب پیغمبر خدا ج و ترس از فرجامِ وحشتناک و دردناکِ حسادت و به خداوندأ پناه بردن با خواندن آیات:

﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلۡفَلَقِ١ مِن شَرِّ مَا خَلَقَ٢ وَمِن شَرِّ غَاسِقٍ إِذَا وَقَبَ٣ وَمِن شَرِّ ٱلنَّفَّٰثَٰتِ فِی ٱلۡعُقَدِ٤ وَمِن شَرِّ حَاسِدٍ إِذَا حَسَدَ٥ [الفلق: 1-5]. «بگو: پناه می‌برم به خداوندگار سپیده‌دم. ‏ از شرّ هر آنچه خداوند آفریده است. و از شرّ شب بدان گاه که کاملاً فرا می‌رسد. ‏ و از شرّ کسانی که در گره‌ها می‌دمند. و از شرّ حسود بدانگاه که حسد می‌ورزد.»

﴿قُلۡ أَعُوذُ بِرَبِّ ٱلنَّاسِ١ مَلِکِ ٱلنَّاسِ٢ إِلَٰهِ ٱلنَّاسِ٣ مِن شَرِّ ٱلۡوَسۡوَاسِ ٱلۡخَنَّاسِ٤ ٱلَّذِی یُوَسۡوِسُ فِی صُدُورِ ٱلنَّاسِ٥ مِنَ ٱلۡجِنَّةِ وَٱلنَّاسِ٦ [الناس: 1-6]. «بگو: پناه می‌برم به پروردگار مردمان.‏‏ به مالک و حاکم (واقعی) مردمان. به معبود (بر حقّ) مردمان. ‏‏از شرّ وسوسه‌گری که واپس می‌رود. وسوسه‌گری است که در سینه‌های مردمان به وسوسه می‌پردازد. (در سینه‌های مردمانی) از جنّی‌ها و انسان‌ها».

می‌توانند از این کردار ناشایست که جلوه‌گهی از اعمال شیطان و قابیل و یهودیان بدکردار می­باشد؛ و همۀ آن‌ها را به هلاکت انداخت، دوری نمایند، خصوصاً برخی از دعوتگران به خاطر دارا بودن برخی از فضیلت‌ها و محبوبیت‌هایی مورد حسادت و دشمنی و کینه برخی دیگر واقع می­شوند و حسودان سعی در هتک و تحقیر آن شخص می­نمایند که این عملکرد نمادی از بی‌اخلاصی و بی­تقوایی این افراد است.




[1]- خالدی، القصص القرآنی (عرض وقائعَ و تحلیلُ أحداث، 1/81 و 82؛ شوقی ابوخلیل، أطلس القرآن (أماکنٌ، أقوامٌ، أعلامٌ)، ص 10 و 11؛ محمّد فؤاد عبدالباقی، المعجم المفهرس لألفاظ القرآن، صص 30 و 31.

[2]- رازی، مفاتیح الغیب، 13/211.

[3]- خداوند نام هیچ میوه­ای را نبرده و این نماد این است که نامش مهم نبوده تا برای انسان مشخص گردد.

1- از سنن و قوانین الهی آن است که عدم توبه و استغفار بعد از گناه و نافرمانی موجب هلاکت و نابودی انسان در دنیا و عقبی می­گردد. همانطور که در ندای آدم و حوا علیهما السلام- نیز محرز است، خداوندأ در مورد یونس÷ نیز همین موضوع را متذکر شده اشت. یونُس÷ در میان تاریکی‌های شب و دریا و شکم نهنگ است که بعد از اینکه بخاطر نافرمانی قومش خشمناک از میان آن‌ها بیرون رفت، چنین با خدایش مناجات کرده: ﴿لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ٨٧ [الأنبیاء: 87]. «‏‏‏‏‏‏‏معبودی (بر حق) جز تو وجود ندارد و تو پاک و منزّهی، (خداوندا) من از جملۀ ستمکاران شده‌ام (مرا دریاب !).» خداوند با فضل خود و این دعا وی را نجات داد، خداوند متعال می­فرماید: ﴿فَٱسۡتَجَبۡنَا لَهُۥ وَنَجَّیۡنَٰهُ مِنَ ٱلۡغَمِّۚ وَکَذَٰلِکَ نُ‍ۨجِی ٱلۡمُؤۡمِنِینَ٨٨ [الأنبیاء: 88]. «‏دعای او را پذیرفتیم و وی را از غم رها کردیم، و ما همین گونه مؤمنان را نجات می‌دهیم (و در برابر دعای خالصانه، آنان را از گرفتاری‌ها می‌رهانیم).» در واقع اگر وی از زمره پرستشگران و موحّدان نبود نابود می­شد، خداوند می‌فرمایند: ﴿فَلَوۡلَآ أَنَّهُۥ کَانَ مِنَ ٱلۡمُسَبِّحِینَ١٤٣ لَلَبِثَ فِی بَطۡنِهِۦٓ إِلَىٰ یَوۡمِ یُبۡعَثُونَ١٤٤ [الصافات: 143-144]. «‏اگر او قبلاً از زمرۀ پرستشگران نمی‌بود. او در شکم ماهی تا روز رستاخیز می‌ماند.»

[5]- (حسن): ابن ماجه (ش4251) / حاکم، المستدرک (ش7617) وشیخ آلبانی در تحقیق سنن ابن ماجه آن را حسن دانسته است.

[6]- (صحیح): بخاری (ش6307) / ترمذی (ش3259).

[7]- (صحیح): مسلم (ش7034و7035). پیغمبر( ج) روزانه صد مرتبه با لفظ (أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَأَتُوْبُ إِلَیهِ.) توبه می­کردند.

(صحیح): مسلم (ش1362) / ترمذی (ش300) / نسایی (ش1337).

[8]- (صحیح): مسلم (ش7141).

[9]- از جمله پیغمبر اکرم ج فرموده­اند: هرکس دعاى زیر را بخواند، خداوند گناهانش را مى­آمرزد، اگر چه از میدان جهاد گریخته باشد: (أَسْتَغْفِرُ اللهَ الْعَظِیْمَ الَّذِیْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ الْـحَیُّ الْقَیُّوْمُ وَأَتُوْبُ إِلَیْهِ.) (من از خداى بزرگى که هیچ معبودى بجز او «بر حقّ» وجود ندارد و زنده و پاینده است، آمرزش مى­خواهم و به سوى او توبه مى­کنم.) (صحیح): حاکم، المستدرک (ش2550). البته باید توجه داشد که توبه ارکانی دارد که بنده باید رعایت کند: 1- در ارتباط با گذشته، اظهار پشیمانی قلبی که بنده با استغفار، اظهار ندامتش را به درگاه خداوند ابراز می­دارد. 2- در ارتباط با حال، دست کشیدن از گناه. 3- در ارتباط با آینده، عزم قاطع بر عدم برگشت به آن. 4- و در صورتیکه حق الناس باشد جدای از موارد مذکور باید حقوق آن‌ها را بپردازد و یا حلالیّت بگیرد و در صورتی که ناتوان از پرداخت باشد و یا اظهارش موجب فتنه و عداوت گردد و یا غیر قابل جبران باشد مانند مسائل ناموسی، برای آن افراد که حقی بر وی دارند دعای خیر و بر کت و رحمت و مغفرت نماید.

[10]- (صحیح): مسلم (ش275) / ابوداود (ش403) / ابن ماجه (ش59).

[11]- ابن­کثیر،تفسیر القرآن العظیم، 1/135و136.

[12]- البته علما در زمینه این وقت داده شده به شیطان اختلاف‌نظر دارند: برخی همچون بغوی آن را تا زمان دمیدن نفخ اوّل می‌داند و برخی آن­را تا زمان موجودیّت بشر بر روی کره خاکی می‌دانند تا امتحان بر آن‌ها انجام گیرد، ولی آنچه به نظر می‌رسد این است که خواسته شیطان یعنی؛ تا روز رستاخیز پذیرفته نشده است و آن می‌تواند اندکی قبل از پایان طول حیات دنیا باشد. نک: سعدی، تیسیر الکریم الرحمن فی تفسیر کلام‌المنان، ص 716، طبری، جامع‌البیان فی تأویل القرآن، 21/241؛ بغوی، تفسیرالبغوی، 7/102.

[13]- (صحیح): بخاری (ش2038) / مسلم (ش5807) / ابوداود (ش2472) / ابن ماجه (ش1779).

[14]- نک: ابن کثیر، تفسیرالقرآن العظیم، 4/72و73؛ بغوی، معالم التنزیل،3/366و367؛ بیضاوی، أنوار التنزیل وأسرار التأویل، 2/396.

[15]- نک: ابن کثیر، تفسیرالقرآن العظیم، 6/187.

[16]- در قرآن، آیات زیادی مبنی بر تبعیت از شریعت وجود دارد که این آیات، هرگونه تبعیّت و پیروی به غیر از راه و شیوه‌ای که شارع مقدّس آن­را تشریع نموده است، بدعت و حرام می­داند و این امر به گمراهی و تفرقه منجر خواهد گشت. از جمله می­توان اشاره نمود: ﴿وَمَآ ءَاتَىٰکُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰکُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ [الحشر: 7]. «چیزهائی را که پیغمبر برای شما (از احکام الهی) آورده است اجراء کنید، و از چیزهائی که شما را از آن بازداشته است، دست بکشید.» همچنین پیامبر عظیم ‌الشأن ج می‌فرماید: «مَنْ أَحْدَثَ فِی أَمْرِنَا هَذَا مَا لَیْسَ فِیهِ فَهُوَ رَدٌّ.» «هرکس در این شریعت ما چیز تازه و نویی پدید آورده است مردود است.» پس از آنجائی که دین کامل است و نیازی به افزایش ندارد و پیامبر ج صراحتاً تشریع غیر از تشریع حق تعالی را مردود می‌داند پس جایی برای بدعت­های حسنه در دین نمی­ماند. حدیث مذکور: (صحیح): بخاری (ش2697) / مسلم (ش4590) / ابوداود (ش4608).

[17]- (صحیح): بخاری (ش2697) / مسلم (ش4590) / ابوداود (ش4608).

[18]- یکی از نام­های زیبای خداوند، رزّاق است. خداوندأ می­فرمایند: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلرَّزَّاقُ ذُو ٱلۡقُوَّةِ ٱلۡمَتِینُ٥٨ [الذاریات: 58]. (‏تنها خدا روزی‌رسان و صاحب قدرت و نیرومند است و بس.)‏

رزّاق یعنی؛ بسیار روزی­رسان و رزق دهنده. رزّاق تنها رزق و روزی­دهنده در جهان هستی است. اوست که رزق و روزی را بر اساس نیازها آفریده و به بندگان و موجودات می­دهد. رزّاق، دهندۀ رزق مادّی و معنوی، ظاهری و باطنی در دنیا و عقبی می­باشد. رزّاق به مؤمنان و موحدان در دنیا و عقبی رزق فراوان، پاک، والا، خاص و ویژه عطا می­کند. رزّاق روزی را برای هرکس که خود بخواهد گسترده و فراخ یا تنگ و کم می‌گرداند. واقعاً در این افزایش و کاهش نعمت نشانه‌های مهمّی برای مؤمنان است و این­که مواظب باشند مسبّب‌الاسباب را فراموش نکنند و تنها به اسباب چشم ندوزند.

مؤمن در راستای توحید رازقیّت همیشه خداوند را رازق می­داند و در صورتیکه باطل را بر حق بخاطر رزقش ترجیح دهد و یا در کسب روزی فقط بر اسباب تکیه کند بی­شک در توحید رازقیّت به بیراهه رفته و آلوده به شرک شده است. مؤمن با توکّل بر خدا و اتّخاذ اسباب به جمع­آوری رزق که از تکالیف وی می­باشد، می­پردازد و میزان آن دست وی نیست و بر هر آنچه به وی رسد شکرگزار و راضی است. مؤمن با کسب روزی حلال سعی دارد دیگران را نیز از آن بهره­مند کند تا این صفت در وی تجلّی یابد و هرگز دیگران را از رزق و حق خود محروم نمی­کند.

[19]- نک: بیضاوی، انوارالتنزیل و اسرارالتأویل المعروف بتفسیرالبیضاوی، 5/221؛ تستسری، تفسیرالتستری، 2/155.

[20]- ابن کثیر، تفسیرالقرآن العظیم، 4/161 و 162.

[21]- محمّد رشید رضا، تفسیرالمنار، 5/367.

[22]- بیضاوی، تفسیرالبیضاوی، 2/98؛ محمّد رشید رضا، تفسیرالمنار، 5/367. ابن عبدالسلام، تفسیر ابن عبدالسلام، ص 42611، حقی، تفسیر حقی، 3/95.

[23]- ابن کثیر، تفسیرالقرآن العظیم، 1/563؛ بغوی، تفسیرالبغوی، 2/289؛ جزائری، أیسرالتفاسر، ص 254 و 255.

[24]- نک: زیدان، المستفاد من قصص القرآن، 1/70 تا 106 و ابن قیم جوزیه، مدارج السالکین، ص 72 تا 86 ـ 451 تا 468 ـ غزالی، کیمیای سعادت، 2/133 تا 148 و 527 تا 568.

[25]- نک: بغوی، تفسیرالبغوی، 2/25.

[26]- اشقر، زبدة التفسیر من فتح القدیر، ص 373.

[27]- ابن کثیر، تفسیرالقرآن العظیم، 4/602؛ بغوی، تفسیرالبغوی، 5/43.

[28]- ابن کثیر، تفسیرالقرآن العظیم، 1/478؛ طبری، تفسیرالطبری، 3/300.

[29]- ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، 4/43.

[30]- قرطبی، تفسیر قرطبی، 18/165؛ شوکانی، فتح‌الغدیر، 5/260.

[31]- زیدان، المستفاد من قصص القرآن، 1/73 و 74 به نقل از (تفسیر القرطبی، 14/81 و 322 و تفسیرالقاسمی، 13/41).

[32]- نک: امین صادق امین، الثبات علی این الله و أثره فی حیاة المسلم فی ضوء الکتاب و السنة، 1/118 تا 122.

[33]- نک: امین صادق امین، الثبات علی دین الله و أثره فی حیاة المسلم فی ضوء الکتاب و السنة، 1/118 تا 122.

[34]- (صحیح): بخاری (ش6416).

[35]- ابن کثیر، تفسیر ابن کثیر، 4/154.

[36]- فقها اتفاق‌نظر دارند که استعاذه از قرآن کریم نیست ولی قرائت و خواندن از سوی قرآن طلب شده است. جمهور فقها بر این باورند که استعاذه گفتن سنّت است و اندکی فقها همچون عطا بر این باورند که استعاذه گفتن واجب است. استدلال جمهور بر این است که امرهای صادره بر استعاذه از سوی قرآن حمل بر ندب می‌شوند، و دلیل حمل نکردن امر بر وجوب، اجماع سلفش بر سنّت بودن آن و اساس اجماع نیز سنّت نبودن است. پیغمبر أکرم ج، نماز را با تکبیر آغاز و با قرائت سوره الفاتحة ادامه می‌دادند. فقهایی که قائل بر وجوب آن می­باشند استدلال می­کنند که مواظبت پیامبر ج بر استعاذه و اینکه استعاذه مایه راندن شیطان می‌شود و «مالایتم الواجب إلا به فهو واجب» پس استعاذه واجب است. نک: قرطبی، تفسیرالقرطبی، 1/86؛ اوقاف و شؤون اسلامی کویت، الموسوعة الفقهیة الکویتیة، 4/6 و 7 به نقل از (البحرالدائق، 1/338؛ سعدی جلبی مع فتح‌القدیر، 1/203)، الرهونی، 1/424، المجموع، 3/325، المبسوط، 1/357.

[37]- فخر رازی، مفاتیح‌الغیب من القرآن الکریم، 1/2755.

[38]- قاسمی، محاسن‌التأویل (تفسیرالقاسمی)، 10/157.

[39]- نک: سید قطب، ترجمه " فی ظلال القرآن"، 6/998-1007.

[40]- (صحیح): مسلم (ش1928و1927) / ترمذی (ش2902و3367).

[41]- (حسن): نسایی (ش5441) / ابن حبان (ش796).

[42]- (صحیح): بخاری (ش5748) / ابوداود (ش5058).

[43]- (صحیح): بخاری (ش3276) / مسلم (ش362و363).

[44]- (صحیح): مسلم (ش360و361) / ابوداود (ش4723).

[45]- (صحیح): مسلم (ش7286).

[46]- مفسران در بیان انگیزه عملی که باعث اختلاف پسران آدم÷ شد، اختلاف‌نظر دارد، در این زمینه دو دیدگاه وجود دارد:

دیدگاه اوّل: هابیل گوسفند داشت و دامداری می‌کرد و قابیل نیز به زراعت و کشاورزی مشغول بود. هریک برای تقرب به خدا قربانی کردند. هابیل از میان گوسفندانش بهترین گوسفند را انتخاب کرد و آن­را قربانی کرد. قابیل هم بدترین گندم را از گندم‌هایش برداشت و قربانی نمود. آنگاه هریک قربانی خود را برداشتند و به سوی خداوند روی آوردند. آتش از آسمان فرود آمد و قربانی هابیل را خورد و قربانی قابیل را ترک کرد. قابیل فهمید که قربانیش پذیرفته نشده ­است، و قربانی برادرش پذیرفته شده پس حسد کرد و برادرش هابیل را به قتل رساند.

دیدگاه دوّم: حوا در هر بارداری دختر و پسر دوقلویی را به دنیا می‌آورد. آدم÷، هربار دختری را به عقد پسر بار دیگر بنابر تجویز از طرف پروردگار درمی‌آورد، (البته باید توجه شود که ازدواج این خواهران و برادران بنابر قوانین خداوند که امروز حرام و دارای مشاکل و پیامدهای سوء اجتماعی، رفتاری، روانی و ژنتیکی و پزشکی است، قطعاً در آن زمان بنابر تجویز خداوند و صرفاً مجوزی بنابر ضرورت و موقتی بوده است.) اوّل قابیل با همزاد خود بدنیا آمد و بعد از وی هابیل با دختر همزاد خود. آدم÷ خواست دختر همزاد قابیل را که بسیار زیبا بود به ازدواج هابیل در آورد. قابیل از پذیرفتن آن خودداری کرد. گفت: من حق تقدم دارم این خواهر من است و من از برادرم به او سزاوارترم، آدم÷ توصیه قربانی به آن‌ها کرد و قربانی هرکدام پذیرفته شود، دختر زیبا از آن اوست، زمانی که قربانی قابیل بلعیده شد وی از روی حسد برادرش را به قتل رساند. قرآن به انگیزه عداوت و حسد پسر آدم هیچ اشاره‌ای ندارد و مهم این است که آنان در مسئله‌ای خاص که نمونه‌های آن در جامعه بشری امروز بس زیادند، وجود دارد که باعث کدورت و دشمنی گردیده است. نک: طباره، داستان پیامبران در قرآن، ص 89 و 90؛ ابن کثیر، تفسیرالقرآن العظیم، 32/81 تا 83؛ سیوطی، الدرالمنثور، 3/54 تا 56؛ خازن، تفسیرالخازن، 2/38؛ آلوسی، روح‌المعانی تفسیرالقرآن العظیم و السبع المثانی، 6/111 و 112.

[47]- نک: بخش (2-3-3-5) گفتار و کردار نیک.

[48]- (صحیح): مسلم (ش4482) / ابوداود (ش4270) / نسایی (ش4121) / ابن ماجه (ش3963).

[49]- سید قطب، فی ظلال القرآن، 2/351و352.

[50]- و نک: آیه 109 از سوره مبارکه بقره.

[51]- نک: شعراوی، تفسیرالشعراوی، ص 335؛ قرطبی، تفسیرالقرطبی، 4/279؛ نسفی، مدارک التنزیل و حقایق التأویل، 1/227.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد