فصل دوّم:
اهداف دعوتی داستان نوح÷
(2-1) عبادت خداوندأ محور دعوت
(2-1-1) تاریخچة بتپرستی
(2-1-2) بنیان دعوت؛ اثبات خدا و نفی غیرخدا
(2-2) اسلوبهای دعوت در داستان نوح÷
(2-2-1) احترام گذاشتن به مَدعُوِین
(2-2-2) شفقت و نصیحتنمودن مَدعُوِین
(2-2-3) تبلیغ با کلام روشن
(2-2-4) تبلیغ در زمان مناسب و به شیوههای مختلف
(2-2-5) ترغیب و ترهیب
(2-2-6) جدال به نیکی
(2-2-7) عدم دریافت مال
(2-3) سرانجام داستان نوح÷
(2-3-1) قطع جدال و تهدید نوح÷
(2-3-2) طوفان
(2-3-3) پایان طوفان و غرق شدن پسر نوح
(2-3-4) اهداف دعوتی سرانجام داستان نوح÷
نوح÷
نوح÷ اولین رسول و پیام-آور از جانب خداوند تعالی بعد از آدم÷ است[1]، نام نوح÷ در چهل و سه جای قرآن کریم بیان شده است، نامش در قرآن به دو حالت بیان گردیده است:
اوّل) نام نوح÷ به تنهایی و یا مضاف به قومش بیان شده که در ضمن داستان قصهاش بیان گردیده و یازده مرتبه به این حالت از نوح÷ نام برده شده است.
دوّم) نام نوح÷ به تنهایی و یا مضاف به قومش بیان گردیده ولی در ضمن بیان داستانش نیست بلکه به صورت سریع و گذرا میباشد، که یا بیانی از رسالت یا شریعت وی دارد و یا به کفر و تکذیب قومش اشاره دارد که این حالت با موضوع سوره، و فرازهای آیه همخوانی دارد، و این بیست و دو مرتبه میباشد.
سهم سورهها در داستان نوح÷ متفاوت است؛ سورۀ نوح به طور کلی به داستان نوح÷ و قومش میپردازد، سورۀ هود نکات و ظرایف زیادی را از داستانش را تعریف میکند، و سورههای یُونُس و شُعراء به نکات اندک بسنده میکنند، و در سورۀ عنکبوت دو آیه به این قصه اختصاص یافته و این دو دربردارندۀ نکاتی هستند که در دیگر سورهها وجود ندارند، سورهها و شمارۀ آیاتی که به داستان نوح÷ پرداختهاند عبارتند از:[2]
سوره |
شمارۀ سوره |
شمارۀ آیات |
آل عمران |
3 |
22 |
نساء |
4 |
163 |
انعام |
6 |
84 |
اعراف |
7 |
59، 69 |
توبه |
9 |
70 |
یُونُس |
10 |
71 |
هود |
11 |
25، 32، 36، 42، 45، 46، 48، 89 |
ابراهیم |
14 |
9 |
اسراء |
17 |
3، 17 |
مریم |
19 |
58 |
انبیاء |
21 |
86 |
حج |
22 |
42 |
مؤمنون |
23 |
23 |
فرقان |
25 |
37 |
شعرا |
26 |
105، 106، 116 |
عنکبوت |
29 |
14 |
احزاب |
33 |
7 |
صافات |
37 |
75، 79 |
ص |
38 |
12 |
غافر |
40 |
5، 31 |
شوری |
42 |
13 |
ق |
50 |
12 |
ذاریات |
51 |
46 |
نجم |
53 |
52 |
قمر |
54 |
9 |
حدید |
57 |
26 |
تحریم |
66 |
10 |
نوح |
71 |
1، 21،16 |
نوح÷ از همۀ پیامبران خداوند بیشتر عُمر کرده است و شیخ الانبیاء÷ است، که به نصِّ قرآن کریم نهصد و پنجاه سال در میان قومش ماند، خداوند ـ میفرمایند:
﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوۡمِهِۦ فَلَبِثَ فِیهِمۡ أَلۡفَ سَنَةٍ إِلَّا خَمۡسِینَ عَامٗا فَأَخَذَهُمُ ٱلطُّوفَانُ وَهُمۡ ظَٰلِمُونَ١٤﴾ [العنکبوت: 14]. «ما نوح را به سوی قوم خود فرستادهایم، و او نهصد و پنجاه سال در میان آنان ماندگار شد. سرانجام در حالی که با (کفر و معاصی) به خود ستم میکردند، طوفان ایشان را در بر گرفت.»
نوح÷ از جمله پیامبران اولوالعزم است که خداوند تعالی ارج و منزلت خاصی را برای آنها گذاشته است. نوح÷ با مدّت مدیدی که در میان قوم خویش ماند و آنها را در شب و روز، آشکار و خفا به سوی عبادت خداوندأ دعوت میکرد، و قوم خویش را از عذاب الهی و پرستش بتهای ساختگی برحذر میداد ولی با همۀ تلاشهایش، اندکی به وی ایمان آوردند و در این حالت بود که نوح÷ دست به دعا برداشت:
﴿وَقَالَ نُوحٞ رَّبِّ لَا تَذَرۡ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ مِنَ ٱلۡکَٰفِرِینَ دَیَّارًا٢٦ إِنَّکَ إِن تَذَرۡهُمۡ یُضِلُّواْ عِبَادَکَ وَلَا یَلِدُوٓاْ إِلَّا فَاجِرٗا کَفَّارٗا٢٧﴾ [نوح: 26-27]. «نوح گفت: پروردگارا! هیچ احدی از کافران را بر زمین زنده باقی مگذار، که اگر ایشان را رها سازی، بندگانت را گمراه میسازند، و جز فرزندان بزهکار و کافر سرسخت نمیزایند و به دنیا نمیآورند.»
ابن کثیر گفته: نوح÷ بنابر اطّلاعی که از قومش داشت، بر آنها دعا کرد بدین معنا وی با وجود ماندگاری نهصد و پنجاه ساله (حال و اوضاع قومش را میدانست) با این حال خداوندـ دعای نوح÷ را پذیرفت و امر به ساختن کشتی نمود تا بوسیلۀ آن مؤمنان نجات و کافران هلاک گردند، خداوند ـ میفرمایند:
﴿حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَ أَمۡرُنَا وَفَارَ ٱلتَّنُّورُ قُلۡنَا ٱحۡمِلۡ فِیهَا مِن کُلّٖ زَوۡجَیۡنِ ٱثۡنَیۡنِ وَأَهۡلَکَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَیۡهِ ٱلۡقَوۡلُ وَمَنۡ ءَامَنَۚ وَمَآ ءَامَنَ مَعَهُۥٓ إِلَّا قَلِیلٞ٤٠﴾ [هود: 40]. «تا آنگاه که فرمان ما (مبنی بر هلاک کافران) در رسید و آب از زمین جوشیدن گرفت، گفتیم: سوار کشتی کن از هر صنفی نر و مادهای را، و خاندان خود را، مگر کسانی را که فرمان هلاک آنان قبلاً صادر شده است، و کسانی را (در آن بنشان) که ایمان آوردهاند، و جز افراد اندکی بدو ایمان نیاورده بودند.»
این پیامبرِ پیر و خردمند÷ که سالیان سال قومش را به سوی خداوند یگانه فرا خواند، در مسیرِ طولانی دعوتِ خویش از سبکها و روشهای مختلف جهت مبارزه با شرکها و بدعتهای گوناگونِ قومش بهره برد و زحمات زیاد و عتابهای مختلف را متحمّل گردید، و این فراز و نشیبی که نوح پیامبر÷ با کلام الهی بیان گشته سرشار از نکات و ظرائفی است که زندگی هر مسلمان و دعوتگری با پندپذیری از آن میتواند به سر منزل مقصود برسد و تجربههای نوح÷ دوایی برای دردهای امّت محمّد ج میباشد.
(2-1) عبادت خداوندأ محور دعوت
نوح÷ قوم خود را به یکتاپرستی و عبادت خداوند متعال دعوت کرد[3] و به آنها ابلاغ نمود که تنها خداوند تعالی شایستگی عبادت را دارد و هرگونه موجود حتّی انسان ارزش و وقعی بر این امر مهم ندارد[4]، خداوند ـ میفرمایند:
﴿لَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوۡمِهِۦ فَقَالَ یَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَکُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَیۡرُهُۥٓ﴾ [الأعراف: 59]. «ما نوح را به سوی قوم خود فرستادیم. او بدیشان گفت: ای قوم من! برای شما جز خدا معبودی (به حق) نیست. پس تنها خدا را بپرستید».
البته دعوت به یکتاپرستی و نفی دیگر معبودها اساس و بنیان دعوت هر پیامبری بوده است و اساس و بنیان هر دعوتی بر مبنای آن بوده است؛ خداوند ـ میفرمایند:
﴿وَلَقَدۡ بَعَثۡنَا فِی کُلِّ أُمَّةٖ رَّسُولًا أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱجۡتَنِبُواْ ٱلطَّٰغُوتَۖ﴾ [النحل: 36]. «ما به میان هر ملتی پیغمبری را فرستادهایم (و محتوای دعوت همۀ پیغمبران این بوده است) که خدا را بپرستید و از طاغوت (شیطان، بتان، ستمگران، و ...) دوری کنید.»
با این وصف اساسیترین و برترین هدف هر دعوتگر دعوت به پرستش خداوندأ و یکتاپرستی و نفی معبودهای دروغین است. دعوتگر باید انبیای الهی† را مبنای کاری خود قرار دهد، همانگونه که خداوندأ میفرمایند:
﴿أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ هَدَى ٱللَّهُۖ فَبِهُدَىٰهُمُ ٱقۡتَدِهۡۗ﴾ [الأنعام: 90]. «آنان (یعنی؛ پیامبران الهی) کسانیاند که خداوند ایشان را هدایت داده است، پس از هدایت ایشان پیروی کن.»
پس دعوتگر باید تمامی اهداف دعوتی خود را در محور یکتاپرستی بگذارد و این را بداند در صورتی که بیان و کردار و سکوتِ وی اگر معنا و مفهومی از شرک داشته باشد، در رسالت خود قطعاً منحرف شده و از مسیر حق خارج گشته است، و لازمۀ این نوع دعوت آموزشِ صحیحِ مفاهیم توحید و سپس عمل بدان و در نهایت ابلاغ آن میباشد.
همانطور که از کلام الهی محرز است دعوت نوح÷ برمبنای عبادت خدا حاکم بوده و لازمۀ عبادت خدا، عبادت نکردن غیرِ خدا است. و قوم نوح÷ به عبادتِ بتها و کُرنش در برابر آنان پرداختند، خداوندأ چنین بیان میفرمایند:
﴿وَقَالُواْ لَا تَذَرُنَّ ءَالِهَتَکُمۡ وَلَا تَذَرُنَّ وَدّٗا وَلَا سُوَاعٗا وَلَا یَغُوثَ وَیَعُوقَ وَنَسۡرٗا٢٣﴾ [نوح: 23]. «(اشراف قوم) به آنها گفتند: معبودهای خود را رها نکنید، و وَدّ، سواع، یَغوث، یَعوق و نَسر را رها نکنید.»
برمبنای این آیۀ شریفه پنج بت معبودان قوم نوح بودند، و اگر این بتها اولین و کهنترین بتهایی بودند که مورد پرستش قرار گرفتهاند پس بیشک میتوان گفت که تاریخ پرستش بت به قبل از طوفان نوح برمیگردد.[5] در واقع وَدّ، سواع، یَغوث، یَعوق، و نَسر انسانهایی صالح و نیکوکار بودند که قوم نوح برای آنها مجسمهها و تصاویری ساختند، تا بوسیلۀ آن یاد و خاطر آنها را زنده نگه دارند و به آنها اقتدا کنند، سپس آن تماثیل و نقشها را پرستش کردند.
عبدالله ابن عباسب میگوید: بتهای قومِ نوح÷ به همان صورت در میان عرب نیز رواج پیدا کرد. چنانکه ودّ در دوّمة الجندل از آنِ «بنی کلب»، سُواع متعلّق به «بنی هذیل»، یَغوث برای «مراد» ـ که پس از آن بنی غطیف در «جوف سبأ» آنرا پرستیدند ـ، یعوق متعلّق به «همدان» و نسر از آنِ «حمیر» و متعلّق به خاندان ذی کَلَاع بود. همۀ اینها نام شایستگانی از قوم نوح بود که پس از مرگشان، شیطان قومشان را به وسوسه انداخت که بر جایگاه آنها مجسّمهها و تمثالهایی بگذارید و آنها را به نام ایشان بنامید، و چنین کردند امّا آنها را نپرستیدند، و چون آن قوم از بین رفتند، و علم و دانایی نیز منسوخ گشت، آنها مورد پرستش قرار گرفتند.
پس تردیدی وجود ندارد که قوم نوح این بتها را میپرستیدند و به ثنا و ستایش این بتها که نمادی از افرادِ صالح و نکوکار بودند، میپرداختند و عملکرد آنها به جایی رسید که دیگر خداوند یگانه و بیهمتا را قبول نداشتند، و از قوانین شریعت و پیغام وی پیروی نمیکردند.
(2-1-2) بنیان دعوت؛ بندگی برای خدا
اساس و بنیان دعوت اثبات خداوندأ به عنوان ربّ، إله و حاکم است[6] و هر دعوتگری باید اساس و جهت دعوت خود را بر این مبنا گذارد و به مردم ابلاغ کند که فقط خداوندأ شایستگی پرستش و بندگی دارد و تنها کسی که حاکم است و حکمش سزاوار تنفیذ دارد، حکمِ خداوندِ یکتاست، و تنها کسی که معبود بر حق است فقط خداوند است و بندگی خاصِّ اوست. و در این راستا نباید به هیچ عنوان و مبنایی تخطّی کرد بلکه باید برای مخاطبان محرز گردد که ضرر و نفع در ارادۀ خداوندأ است و فقط خداوندأ شایستۀ بندگی و تعظیم و إله و حاکِم و معبود بودن را دارد. چنانچه خداوندـ بطور شفاف در آیاتِ مختلفِ قرآن کریم این مطلب را با بیانهای مختلف و استدلالهای گوناگون و متقن بیان میفرمایند، خداوندأ میفرمایند:
﴿أَلَمۡ تَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ لَهُۥ مُلۡکُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۗ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِن وَلِیّٖ وَلَا نَصِیرٍ١٠٧﴾ [البقرة: 107]. «آیا نمیدانی که ملک و فرمانروایی آسمانها و زمین از آن او است؟ و جز خدا سرپرست و یاوری برای شما نیست.»
﴿وَمِنَ ٱلنَّاسِ مَن یَتَّخِذُ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَندَادٗا یُحِبُّونَهُمۡ کَحُبِّ ٱللَّهِۖ وَٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ أَشَدُّ حُبّٗا لِّلَّهِۗ﴾ [البقرة: 165]. «برخی از مردم هستند که غیر از خدا، خدا گونههایی برمیگزینند و آنان را همچون خدا دوست میدارند، و کسانی که ایمان آوردهاند خدا را سخت دوست میدارند...».
﴿قُلۡ أَتَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا یَمۡلِکُ لَکُمۡ ضَرّٗا وَلَا نَفۡعٗاۚ وَٱللَّهُ هُوَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ٧٦﴾ [المائدة: 76]. «بگو: آیا جز خدا کسی و چیزی را میپرستید که مالک هیچ سود و زیانی برای شما نیست؟ و خدا شنوای (اقوال و) آگاه (از اعمال شما) است.»
﴿قُلۡ إِنِّی نُهِیتُ أَنۡ أَعۡبُدَ ٱلَّذِینَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِۚ قُل لَّآ أَتَّبِعُ أَهۡوَآءَکُمۡ قَدۡ ضَلَلۡتُ إِذٗا وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُهۡتَدِینَ٥٦﴾ [الأنعام: 56]. «بگو: من نهی شدهام از اینکه پرستش کنم آنهایی را که سوای خدا به فریاد میخوانید. بگو: من از هوی و هوسهای شما پیروی نمیکنم، که (اگر چنین کنم، همچون شما) در آن وقت گمراه میشوم و از زمرهی راهیافتگان نخواهم بود».
﴿قُلۡ أَنَدۡعُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا یَنفَعُنَا وَلَا یَضُرُّنَا وَنُرَدُّ عَلَىٰٓ أَعۡقَابِنَا بَعۡدَ إِذۡ هَدَىٰنَا ٱللَّهُ کَٱلَّذِی ٱسۡتَهۡوَتۡهُ ٱلشَّیَٰطِینُ فِی ٱلۡأَرۡضِ حَیۡرَانَ لَهُۥٓ أَصۡحَٰبٞ یَدۡعُونَهُۥٓ إِلَى ٱلۡهُدَى ٱئۡتِنَاۗ قُلۡ إِنَّ هُدَى ٱللَّهِ هُوَ ٱلۡهُدَىٰۖ وَأُمِرۡنَا لِنُسۡلِمَ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٧١﴾ [الأنعام: 71]. «بگو: آیا چیزی غیر از خدا را بخوانیم که نه سودی به حال ما دارد و نه زیانی؟ و آیا پس از آنکه خداوند ما را هدایت بخشیده است، به عقب بازگشت کنیم (و از ایمان دست بکشیم و دیگر بار به کفر برگردیم؟ و) بسان کسی (باشیم و کنیم) که شیاطین او را در زمین (بیابانهای برهوت) ویلان و سرگردان به دنبال خود کشند، و دوستانی داشته باشد که او را به راه راست خوانند و به سوی خود فریاد دارند (اما او بدیشان گوش نکند و به دنبال شیاطین رود و گمراهتر و گمراهتر شود؟) بگو: هدایت خداوند، هدایت است و به ما دستور داده شده است که فرمانبردار پروردگار جهانیان باشیم.»
﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ عِبَادٌ أَمۡثَالُکُمۡۖ فَٱدۡعُوهُمۡ فَلۡیَسۡتَجِیبُواْ لَکُمۡ إِن کُنتُمۡ صَٰدِقِینَ١٩٤﴾ [الأعراف: 194]. «آنهایی را که به جز خدا فریاد میدارید، بندگانی همچون خود شما هستند (و کاری از آنان ساخته نیست و نمیتوانند فریادرس شما باشند). آنان را به فریاد خوانید و (از ایشان استمداد جویید) اگر راست میگویید (که کاری از ایشان ساخته است) باید که به شما پاسخ دهند (و نیاز شما را برآورده کنند).»
﴿وَیَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا یَضُرُّهُمۡ وَلَا یَنفَعُهُمۡ وَیَقُولُونَ هَٰٓؤُلَآءِ شُفَعَٰٓؤُنَا عِندَ ٱللَّهِۚ قُلۡ أَتُنَبُِّٔونَ ٱللَّهَ بِمَا لَا یَعۡلَمُ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِی ٱلۡأَرۡضِۚ سُبۡحَٰنَهُۥ وَتَعَٰلَىٰ عَمَّا یُشۡرِکُونَ١٨﴾ [یونس: 18]. «اینان غیر از خدا، چیزهایی را میپرستند که نه بدیشان زیان میرساند و نه سودی عایدشان میسازند، و میگویند: اینها میانجیهای ما در نزد خدایند (و در آخرت رستگارمان مینمایند!) بگو: آیا خدا را از وجود چیزهایی (به نام بتان و انبازهای یزدان) باخبر میسازید که خداوند در آسمانها و زمین سراغی از آنها ندارد؟ (مگر شما غیر خداها و بتها را نمایندهی خدا نمیدانید؟ آیا ممکن است خدا اگر نمایندهای میداشت از بودن آن بیخبر میگشت، ولی شما باخبر از آن میشدید؟!) خداوند منزّه (از هرگونه انبازی) و فراتر از آن چیزهایی است که مشرکان انبازشان میدانند.»
﴿وَلَا تَدۡعُ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا یَنفَعُکَ وَلَا یَضُرُّکَۖ فَإِن فَعَلۡتَ فَإِنَّکَ إِذٗا مِّنَ ٱلظَّٰلِمِینَ١٠٦﴾ [یونس: 106]. «و به جای خدا کسی و چیزی را به فریاد مخوان که به تو نه سودی میرساند و نه زیانی. اگر چنین کنی (و دعا و عبادت خود را به جای آفریدگار متوجّه آفریدگان سازی) از ستمکاران و مشرکان خواهی شد.»
﴿وَلَا تَرۡکَنُوٓاْ إِلَى ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّکُمُ ٱلنَّارُ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِنۡ أَوۡلِیَآءَ ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ١١٣﴾ [هود: 113]. «و به کافران و مشرکان تکیه مکنید (که اگر چنین کنید) آتش دوزخ شما را فرو میگیرد، و (بدانید که) جز خدا دوستان و سرپرستانی ندارید (تا بتوانند شما را در پناه خود دارند و شر و بلا و زیان و ضرر را از شما به دور نمایند) و پس از (تکیه به کافران و مشرکان، دیگر از سوی خدا) یاری نمیگردید و (بر دشمنان) پیروز گردانده نمیشوید.»
﴿وَٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ لَا یَخۡلُقُونَ شَیۡٔٗا وَهُمۡ یُخۡلَقُونَ٢٠﴾ [النحل: 20]. «آن کسانی را که بجز خدا به فریاد میخوانند، آنان نمیتوانند چیزی را بیافرینند و بلکه خودشان آفریده میگردند!.»
﴿وَٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ ءَالِهَةٗ لِّیَکُونُواْ لَهُمۡ عِزّٗا٨١﴾ [مریم: 81]. «(کافران) به جز خدا، معبودهایی برای خود برگزیدهاند تا اینکه چنین معبودهایی مایۀ عزت و احترام (دنیوی و اخروی) ایشان گردند.»
﴿قَالَ أَفَتَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا یَنفَعُکُمۡ شَیۡٔٗا وَلَا یَضُرُّکُمۡ٦٦﴾ [الأنبیاء: 66]. «(ابراهیم) گفت: آیا به جای خداوند (جهان و خالق انسان) چیزهایی را میپرستید که کمترین سود و زیانی به شما نمیرسانند؟.»
﴿یَدۡعُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا یَضُرُّهُۥ وَمَا لَا یَنفَعُهُۥۚ ذَٰلِکَ هُوَ ٱلضَّلَٰلُ ٱلۡبَعِیدُ١٢﴾ [الحج: 12]. «آنان جز خدا چیزهایی را به فریاد میخوانند که نه زیانی میتوانند بدیشان برسانند و نه سودی را. این، سرگشتگی فراوان، و گمراهی بسیار دور (از حق و حقیقت) است.»
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٞ فَٱسۡتَمِعُواْ لَهُۥٓۚ إِنَّ ٱلَّذِینَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ لَن یَخۡلُقُواْ ذُبَابٗا وَلَوِ ٱجۡتَمَعُواْ لَهُۥۖ وَإِن یَسۡلُبۡهُمُ ٱلذُّبَابُ شَیۡٔٗا لَّا یَسۡتَنقِذُوهُ مِنۡهُۚ ضَعُفَ ٱلطَّالِبُ وَٱلۡمَطۡلُوبُ٧٣﴾ [الحج: 73]. «ای مردم! مثلی زده شده است (به دقت) بدان گوش فرا دهید. آن کسانی را که بغیر از خدا به کمک میخوانید، هرگز نمیتوانند مگسی را بیافرینند، اگر هم همگان (برای آفرینش آن) دست به دست یکدیگر دهند. حتّی اگر هم مگس چیزی را از آنان بستاند و برگیرد، نمیتوانند آن را از او بازپس گیرند و برهانند. هم طالب (که مگس ناچیز است) و هم مطلوب (که غیرخداها هستند) درمانده و ناتوانند.»
﴿مَثَلُ ٱلَّذِینَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَوۡلِیَآءَ کَمَثَلِ ٱلۡعَنکَبُوتِ ٱتَّخَذَتۡ بَیۡتٗاۖ وَإِنَّ أَوۡهَنَ ٱلۡبُیُوتِ لَبَیۡتُ ٱلۡعَنکَبُوتِۚ لَوۡ کَانُواْ یَعۡلَمُونَ٤١﴾ [العنکبوت: 41]. «(کار کسانی که جز خدا، سرپرستانی برگزیدهاند، همچون کار عنکبوت است که (برای حفظ خود از تارهای ناچیز) خانهای برگزیده است. بیگمان سستترین خانهها خانه و کاشانهی عنکبوت است، اگر (آنان از سستی معبودها و پایگاههایی که غیر از خدا برگزیدهاند باخبر بودند، به خوبی) میدانستند (که در اصل بر تار عنکبوت تکیه زدهاند).»
﴿قُلۡ مَن ذَا ٱلَّذِی یَعۡصِمُکُم مِّنَ ٱللَّهِ إِنۡ أَرَادَ بِکُمۡ سُوٓءًا أَوۡ أَرَادَ بِکُمۡ رَحۡمَةٗۚ وَلَا یَجِدُونَ لَهُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ وَلِیّٗا وَلَا نَصِیرٗا١٧﴾ [الأحزاب: 17]. «بگو: چه کسی میتواند شما را در برابر ارادهی خدا حفظ کند، اگر او مصیبت یا رحمتی را برای شما بخواهد؟ آنان غیر از خدا هیچ سرپرست و یاوری برای خود نخواهند یافت.»
﴿قُلِ ٱدۡعُواْ ٱلَّذِینَ زَعَمۡتُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ لَا یَمۡلِکُونَ مِثۡقَالَ ذَرَّةٖ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَلَا فِی ٱلۡأَرۡضِ وَمَا لَهُمۡ فِیهِمَا مِن شِرۡکٖ وَمَا لَهُۥ مِنۡهُم مِّن ظَهِیرٖ٢٢﴾ [سبأ: 22]. «(ای پیغمبر! به مشرکان) بگو: کسانی را به فریاد بخوانید که به جز خدا (معبود خود) میپندارید. (اما بدانید آنها هرگز گرهی از کارتان نمیگشایند و سودی و زیانی به شما نمیرسانند؛ چرا که) آنها در آسمانها و زمین به اندازهی ذرهای مالک چیزی نیستند و در آسمانها و زمین کمترین حق مشارکت (در خلقت و مالکیت و ادارهی جهان) نداشته و انباز خدا نمیباشند)، و خداوند در میانشان یاور و پشتیبانی ندارد.»
﴿قُلۡ أَرَءَیۡتُمۡ شُرَکَآءَکُمُ ٱلَّذِینَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ أَرُونِی مَاذَا خَلَقُواْ مِنَ ٱلۡأَرۡضِ أَمۡ لَهُمۡ شِرۡکٞ فِی ٱلسَّمَٰوَٰتِ أَمۡ ءَاتَیۡنَٰهُمۡ کِتَٰبٗا فَهُمۡ عَلَىٰ بَیِّنَتٖ مِّنۡهُۚ بَلۡ إِن یَعِدُ ٱلظَّٰلِمُونَ بَعۡضُهُم بَعۡضًا إِلَّا غُرُورًا٤٠﴾ [فاطر: 40]. «بگو: آیا دربارۀ انبازهای خود که علاوه از خدا آنها را هم به فریاد میخوانید، خوب دقت کردهاید؟ نشانم دهید آنها کدام چیز زمین را آفریدهاند؟ و یا در آفرینش (کدام چیز) آسمانها مشارکت داشتهاند؟ یا شاید کتاب (آسمانی) در اختیار مشرکان گذاردهایم و ایشان حجت روشنی از آن (بر کار شرک و بتپرستی خود) دارند؟! (اصلاً ایشان دلیل عقلی و دلیل نقلی ندارند) و بلکه ستمگران جز وعدههای دروغ به یکدیگر نمیدهند.»
﴿وَلَئِن سَأَلۡتَهُم مَّنۡ خَلَقَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ لَیَقُولُنَّ ٱللَّهُۚ قُلۡ أَفَرَءَیۡتُم مَّا تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ إِنۡ أَرَادَنِیَ ٱللَّهُ بِضُرٍّ هَلۡ هُنَّ کَٰشِفَٰتُ ضُرِّهِۦٓ أَوۡ أَرَادَنِی بِرَحۡمَةٍ هَلۡ هُنَّ مُمۡسِکَٰتُ رَحۡمَتِهِۦۚ قُلۡ حَسۡبِیَ ٱللَّهُۖ عَلَیۡهِ یَتَوَکَّلُ ٱلۡمُتَوَکِّلُونَ٣٨﴾ [الزمر: 38]. «اگر از مشرکان بپرسی چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است؟ خواهند گفت: خدا. بگو: آیا چیزهایی را که بجز خدا به فریاد میخوانید چنین میبینید که اگر خدا بخواهد زیان و گزندی به من برساند، آنها بتوانند آن زیان و گزند خداوندی را برطرف سازند؟ و یا اگر خدا بخواهد لطف و مرحمتی در حق من روا دارد، آنها بتوانند جلوی لطف مرحمتش را بگیرند و آن را باز دارند؟ بگو: خدا مرا بس است. توکّلکنندگان تنها بر او تکیه و توکّل میکنند و بس.»
﴿۞قُلۡ إِنِّی نُهِیتُ أَنۡ أَعۡبُدَ ٱلَّذِینَ تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ لَمَّا جَآءَنِیَ ٱلۡبَیِّنَٰتُ مِن رَّبِّی وَأُمِرۡتُ أَنۡ أُسۡلِمَ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٦٦﴾ [غافر: 66]. «بگو: من باز داشته شدهام از اینکه معبودهایی را بجز خدا بپرستم که شما آنها را به فریاد میخوانید، از آن زمانی که آیات روشن و دلایل آشکاری از جانب پروردگار برایم آمده است، و به من فرمان داده شده است که خاشعانه و خاضعانه تسلیم پروردگار جهانیان گردم.»
﴿وَمَنۡ أَضَلُّ مِمَّن یَدۡعُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَن لَّا یَسۡتَجِیبُ لَهُۥٓ إِلَىٰ یَوۡمِ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَهُمۡ عَن دُعَآئِهِمۡ غَٰفِلُونَ٥﴾ [الأحقاف: 5]. «چه کسی گمراهتر از کسی است که افرادی را به فریاد بخواند و پرستش کند که (اگر) تا روز قیامت (هم ایشان را به فریاد بخواند و پرستش کند) پاسخش نمیگویند؟ اصلاً آنان از پرستشگران و به فریادخواهندگان غافل و بیخبرند.»
﴿فَلَوۡلَا نَصَرَهُمُ ٱلَّذِینَ ٱتَّخَذُواْ مِن دُونِ ٱللَّهِ قُرۡبَانًا ءَالِهَةَۢۖ بَلۡ ضَلُّواْ عَنۡهُمۡۚ وَذَٰلِکَ إِفۡکُهُمۡ وَمَا کَانُواْ یَفۡتَرُونَ٢٨﴾ [الأحقاف: 28]. «پس چرا آن معبودهایی که سوای الله برای نزدیکی به الله، به خدایی گرفته بودند، (در این لحظات سخت و حساس) یاریشان نکردند؟! (نه تنها آنان را یاری ندادند) بلکه از ایشان گم و گور شدند! این (چیزی که بر سرشان آمد نتیجهی) دروغ و افترای ایشان بود.»
پس با همۀ این اوصاف دعوتگر باید جایگاه الله را در عبادت و پرستش نشان دهد و ابلاغ نماید که کسی جز او شایستگی و بایستگی جایگاه خداوند یکتا را در خلق و آفرینش و اظهار عبودیّت و خضوع ندارد.
(2-2) اسلوبهای دعوت در داستان نوح÷
نوح÷ در دعوت خویش از روشهای دعوتی خاص استفاده کرد تا اینکه بتواند قوم خود را متقاعد کند و حقانیّتِ دینِ خداوندأ را برای آنها اثبات نماید و با همۀ مشکلاتِ سرِ راه، وظیفۀ خود را تمام و کمال انجام داد و حجّت را بر قومش تمام نمود. نوح÷ در استفاده از روشهای مختلف که نمادی بارز و دقیق از روشهای دعوت خصوصاً کاربردی برای عصر حاضر و اُسوهگیری از آنها هستند، توانست به موفقیّت و رضایت الهی دست یابد؛ زیرا او ابلاغِ مُبین را تمام و کمال انجام داد؛ خداوندـ میفرمایند:
﴿فَٱعۡلَمُوٓاْ أَنَّمَا عَلَىٰ رَسُولِنَا ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِینُ٩٢﴾ [المائدة: 92]. «بدانید!که بر پیغمبر ما تنها تبلیغ آشکار و روشنگر است و بس.»
با این وجود گروهِ اندکی به دعوت نوح÷ لبیک گفتند و ایمان آوردند، و این میرساند که در هدایت یافتن فقط فرستندۀ پیام کافی نیست بلکه گیرندۀ آن نیز نقش مهمّی دارد، با این وجود گلچینِ ظرایف و ارزشها و نکات از دعوت نوح÷ آموزشی خاص از طرف خداوند متعال برای روش دعوت میباشد، این روشها و نکاتِ آنها به صورت مختصر عبارتند از:[7]
(2-2-1) احترامگذاشتن به مَدعُوِین
از جمله اعمالِ نوح÷ در دعوت و خطابِ مردم، استفاده از الفاظی توأم با احترام و بزرگواری بوده است، و هرچند قومش وی را تحویل نمیگرفتند ولی باز از گفتن خطابِ محترمانه کوتاهی نمیکرد، مانند اینکه میگفت: ﴿یَٰقَوۡمِ﴾«ای قوم من». و آنها را به خود نسبت میداد که این نمادی از حرمت گذاشتن به آنهاست، بر هر دعوتگری لازم مینماید که مردم حتّی کفّار و مشرکین را با الفاظی مملو از حرمت و عطوفت مورد خطاب قرار دهد؛ زیرا اگر هر پیغمبر و دعوتگری مردم گمراه را با الفاظی همچون مشرکین، جاهلان، و... خطاب قرار میدادند، بیشک کسی به حرفهای آنان گوش فرا نمیداد، خصوصاً در عصر حاضر بر مسلمین لازم مینماید که از الفاظی همچون بیانِ القاب خودداری کنند و این اصلِ دعوت ریشه در توصیهای از خداوندﻷ دارد که میفرمایند:
﴿ٱدۡعُ إِلَىٰ سَبِیلِ رَبِّکَ بِٱلۡحِکۡمَةِ وَٱلۡمَوۡعِظَةِ ٱلۡحَسَنَةِۖ وَجَٰدِلۡهُم بِٱلَّتِی هِیَ أَحۡسَنُۚ﴾ [النحل: 125]. «(ای پیغمبر!) مردمان را با سخنان استوار و بجا و اندرزهای نیکو و زیبا به راه پروردگارت فراخوان، و با ایشان به شیوه هرچه نیکوتر و بهتر گفتگو کن.»
قرطبی در تفسیر این آیه مینویسد: «این آیه در زمان امر به صلح با قریش نازل شد. خداوندأ، پیغمبرش ج را امر میکرد که به سوی دین خدا فرا خواند و بر وی حکم فرمود که با مهربانی، عاطفه و خالی از خشونت و اهانت حتّی با کفّار قریش، برخورد کند، و شایسته و بایسته است که این وعظ و اندرز و ارشادی برای مسلمانان تا روز قیامت باشد.»[8]
هر دعوتگری باید یک اصل بنیادی در کار دعوت را همیشه و در همه حال به صورت دقیق رعایت کند و اینکه هرگونه گفتار و کردار در دعوت به سوی خداﻷ در صورتی که باعث تفرقه بین مسلمانان گردد، این اعمال از دیدگاه شریعت مردود و شریعت آنرا مورد تأیید قرار نمیدهد، خداوندأ این مسئله را به عنوان اصلی در قرآن مجید بیان فرمودهاند:
﴿۞شَرَعَ لَکُم مِّنَ ٱلدِّینِ مَا وَصَّىٰ بِهِۦ نُوحٗا وَٱلَّذِیٓ أَوۡحَیۡنَآ إِلَیۡکَ وَمَا وَصَّیۡنَا بِهِۦٓ إِبۡرَٰهِیمَ وَمُوسَىٰ وَعِیسَىٰٓۖ أَنۡ أَقِیمُواْ ٱلدِّینَ وَلَا تَتَفَرَّقُواْ فِیهِۚ﴾ [الشورى: 13]. «خداوند آئینی را برای شما (مؤمنان و دعوتگران) بیان داشته و روشن نموده است که آن را به نوح توصیه کرده است و ما آن را به تو وحی و به ابراهیم و موسی و عیسی سفارش نمودهایم که دین را پابرجا دارید و در آن تفرقه نکنید.»
البته بیان و رفتار محترمانه به معنای قبولِ عملکردهای کفّار و مشرکین و مدارا کردن و همنوایی کردن با آنها نیست، بلکه این عملکرد به عنوان اخلاق نیکویی تلقّی میگردد تا آنها در لحظۀ خطاب احساس راحتی و احترام نمایند، و بدین وسیله بسترسازی قبول حق برای آنها شده باشد.
(2-2-2) شفقت و نصیحتنمودن مَدعُوِین
دعوتگر باید رفتارش با مردم و مخاطبان در سایۀ مهربانی و اکرام به آنها و گفتارش مملو از عاطفه و خیرخواهی و ادب و احترام باشد و آنها احساسی بس راحت و سُرور نمایند و نباید به هیچ وجه دعوتگر از مقامی صحبت کند که مخاطبان وی احساس حقارت و ناراحتی نمایند و حتّی این عمل دعوتگر باید به گونهای محرز باشد که در میزان صدا، نوع ادبیات گفتاری، پوشش ظاهری و نوع نگاهِ وی شناخته شود؛ زیرا وی بسان پزشکی است که سعی در معالجه بیمار خود دارد؛ زیرا هرگز پزشک از مقام توبیخ و اذیّتِ بیمار و برتری جستن بر بیمار عمل نمیکند. بازتاب این سبکِ دعوت در مکالمهای بین اشراف و رؤسای قوم با نوح÷ نمایان است؛ خداوندﻷ میفرمایند:
﴿قَالَ ٱلۡمَلَأُ مِن قَوۡمِهِۦٓ إِنَّا لَنَرَىٰکَ فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ٦٠﴾ [الأعراف: 60]. «اشراف و رؤسای قوم او گفتند: ما تو را در گمراهی و سرگشتگی آشکاری میبینیم.»
نوح÷ با نهایت ادب و بدون عصبانیّت و با استدلال و منطق پاسخ میدهد. خداوندﻷ میفرمایند:
﴿قَالَ یَٰقَوۡمِ لَیۡسَ بِی ضَلَٰلَةٞ وَلَٰکِنِّی رَسُولٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٦١ أُبَلِّغُکُمۡ رِسَٰلَٰتِ رَبِّی وَأَنصَحُ لَکُمۡ وَأَعۡلَمُ مِنَ ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ٦٢﴾ [الأعراف: 61-62]. «گفت: ای قوم من! هیچگونه گمراهی در من نیست و دچار سرگشتگی هم نیستم. ولی من فرستادهای از سوی پروردگار جهانیانم. من مأموریتهای پروردگارم را به شما ابلاغ میکنم و شما را پند و اندرز میدهم و از جانب خدا چیزهایی (به من وحی میگردد و) میدانم که شما نمیدانید.»
آری! نوح÷ با وجودِ اتّهامِ قومش به گمراهی، خشمگین نمیشود و حتّی سعی در بیانی منطقی و آرام به نسبت گفتار آنها دارد، پس در صورتی که دعوتگری از جانب گمراهان اتّهام و القابی به وی نسبت داده شد، وی باید خونسرد و آرام برخورد کند؛ زیرا هر دعوتگری باید بداند که هدف اصلی از دعوت، انجام وظیفۀ الهی و کسب رضایت و پاداش از ذات اقدس الهی است، پس باید دین خدا با شیوۀ ارائه شده از سوی خودش تبلیغ شود و این عملکرد از اصول کار دعوت است که هر دعوتگری به نحوی آنرا تجربه میکند.
دعوتگر باید بسیار شیوا و شفّاف حقایق شریعت الهی را برای مردم بیان کند، به گونهای که آنها بدون هیچ ابهام و اوهامی به مطلب دست یابند. این سبکِ دعوت از آنِ نوح÷ و همۀ پیغمبران خدا ـ علیهم الصلوات و السّلام ـ بوده است، خداوند ـ میفرمایند:
﴿وَمَآ أَرۡسَلۡنَا مِن رَّسُولٍ إِلَّا بِلِسَانِ قَوۡمِهِۦ لِیُبَیِّنَ لَهُمۡۖ﴾ [إبراهیم: 4]. «و ما هیچ پیغمبری را نفرستادهایم مگر اینکه به زبان قوم خودش متکلم بوده است تا برای آنان (احکام الهی را) روشن سازد.»
دعوتگر باید بداند که نفس ابلاغ کافی نیست بلکه ابلاغی از جانب الهی پذیرش میشود که روشنگر و آشکار باشد؛ زیرا خداوند ـ میفرمایند:
﴿وَمَا عَلَى ٱلرَّسُولِ إِلَّا ٱلۡبَلَٰغُ ٱلۡمُبِینُ١٨﴾ [العنکبوت: 18] «و وظیفه پیغمبر جز تبلیغ روشن و روشنگر نمیباشد.»
پس دعوتگران باید کلامِ خود و الفاظِ بکار رفته در آنرا مطابقِ زبان و فهمِ مخاطبان خود بنمایند و آنها را با کلمات ناآشنا، مُغلَق، پیچیده و کلماتِ مسجَّع و تکلُّفآور و بیفایده مورد خطاب قرار ندهد؛ چرا که با این حال ابلاغ خدشهدار میشود، حتّی گاهی مُبلِّغ آنقدر به داستانها، اشعار و مسائل حاشیهای استناد میکند که کلام خداوندأ در ردیفِ استنادهای او در ردیفِ چندم قرار میگیرد، همان کلامی که آسان و قابل فهم برای مردم است و اصل رسالت با آن بیان شده است، در مراتب بعدی قرار میگیرد. پس مُبلِّغ اولویتگذاری در استنادها و نیز القای مفاهیم با سطح فکری و فرهنگی مخاطبان را باید رعایت نماید و اساس و محور دعوت خود را بر القای مفاهیم قرآن کریم و سنّت نبویِّ شریف با بیانی ساده، صحیح و دقیق متمرکز کند و استفاده از تمامی ابزارهای دیگر باید با تناسب و در راستای قرآن و سنّت باشند.
(2-2-4) تبلیغ در زمان مناسب و به شیوههای مختلف
نوح÷ برای ابلاغ خود از هر زمان مناسبی در شب و روز استفاده میکرد تا قومش را به سوی یکتاپرستی دعوت کند، و از سبکهای مختلفِ دعوت سرّی و آشکار و با صدای بلند و واضح بهره میجسته تا بتواند از یک جهت وظیفۀ خود را به نحو أحسن انجام دهد و از طرف دیگر با بکارگیری سبکهای مختلف به اُمید و آرزوی خود که عبادت خداوندأ و رویگردانی قومش از بتان دست یابد، پروردگار ـ سخن نوح÷ را چنین تعریف میفرمایند:
﴿قَالَ رَبِّ إِنِّی دَعَوۡتُ قَوۡمِی لَیۡلٗا وَنَهَارٗا٥﴾ [نوح: 5]. «نوح گفت: پروردگارا! من قوم خود را شب و روز (به سوی ایمان به تو) فرا خواندهام.»
و نیز میفرمایند:
﴿ثُمَّ إِنِّی دَعَوۡتُهُمۡ جِهَارٗا٨ ثُمَّ إِنِّیٓ أَعۡلَنتُ لَهُمۡ وَأَسۡرَرۡتُ لَهُمۡ إِسۡرَارٗا٩﴾ [نوح: 8-9]. «سپس من آنان را آشکارا و با صدای بلند دعوت کردهام، گذشته از این، به گونه علنی و به صورت نهانی بدیشان رساندهام.»
این گزارشکارِ نوح÷ به خداوند علیم میرساند که استفاده از زمانهای مناسب جهت دعوت و استفاده از سبکهای مختلفِ دعوت همچون دعوتِ پنهان و آشکار، فردی و جمعی، دعوتِ عمومی و اختصاصی و ... از جمله مواردی هستند که دعوتگر باید با درایت بر این مواقف آگاه باشد تا وظیفۀ خود را درست انجام داده و نتیجه بگیرد؛ همچنین این بیان نوح÷ میرساند که وی از هر لحظه و زمانی برای دعوت استفاده کرده؛ و دعوتگر هم باید همچون شکارچیای باشد که هرگاه و هر لحظه حتّی در سفرها، مهمانیها، جمعهای دوستانه و ... و نیز با بکارگیری سبکهای مختلف در قالبهای مناسب همچون بیانِ داستان، تحلیل مسئلهای اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و تناسب بخشیدن با مسائل شرعی و ... استفاده کند و در این راستا از عدم تحویل نگرفتن و یا قبول نکردن مخاطبانش مأیوس نگردد؛ زیرا نوح÷ نیز به همین مسئله گرفتار شد، خداوندﻷ میفرمایند:
﴿فَلَمۡ یَزِدۡهُمۡ دُعَآءِیٓ إِلَّا فِرَارٗا٦ وَإِنِّی کُلَّمَا دَعَوۡتُهُمۡ لِتَغۡفِرَ لَهُمۡ جَعَلُوٓاْ أَصَٰبِعَهُمۡ فِیٓ ءَاذَانِهِمۡ وَٱسۡتَغۡشَوۡاْ ثِیَابَهُمۡ وَأَصَرُّواْ وَٱسۡتَکۡبَرُواْ ٱسۡتِکۡبَارٗا٧﴾ [نوح: 6-7]. «(نوح گفت): امّا دعوت و فرا خواندنم تنها بر گریز ایشان افزود! و من هر زمان که ایشان را دعوت کردهام، (تا ایمان بیاورند) و تو آنان را بیامرزی، انگشتهای خود را به گوشهایشان فرو کردهاند و جامههایشان را بر سر کشیدهاند و (بر کفر) پافشاری کردهاند و سخت سرکشی نموده و بزرگی فروختهاند.»
اگرچه هدف از دعوت هدایت مردم میباشد ولی این احتمال وجود دارد که سرکشی کنند و نپذیرند با این وصف باید دقّت داشت که دعوتگر در زمان و مکان مناسب و به شیوۀ صحیح مطابق قوانین خداوندأ عمل دعوت را انجام دهد؛ چراکه مبادا اشتباه و غلط او مایۀ گمراهی و دینگریزی و دینستیزی شود. البته با همۀ این اوصاف دعوتگر هرگز نباید نااُمید گردد؛ زیرا دعوتِ وی همچون بذری میماند که بر زمین پاشیده میشود و هر آن احتمال دارد که با الطاف الهی جوانه بزند و شخص با عنایت خداوندﻷ هدایت یابد و دعوتگر نیز با آن به شعف برسد و مُراد برسد.
دلیلی که دلالت بر انجام دعوت در زمان مناسب مینماید، روایتی از ابن مسعودس است که: «أن رسول الله صلى الله علیه وسلم کَانَ یَتَخَوَّلُنَا بِالْمَوْعِظَةِ فِی الأَیَّامِ، کَرَاهِیَةَ السَّآمَةِ عَلَیْنَا»[9] (پیامبر ج زمان را در پند و اندرز مسلمانان (و دعوت انسانها) در نظر میگرفتند و این عملکرد را هر روز انجام نمیدادند تا مردم ملول و خسته شوند.)
ابن حجر عسقلانی میگوید: از این حدیث برداشت میشود که ترک مداومت در جدیت عمل بخاطر ترس از ملول شدن (مردم) مستحب است، هرچند مواظبت بر آن مطلوب است.[10]
نوح÷ قومش را در پذیرش دعوتش و سر تسلیمنهادن به عبادت خداوندأ به نکاتی از جمله مغفرت گناهانشان و طولانی شدن عُمر که فرصت و غنیمتی برای کسب مواهب الهی است تا در آخرت سعادتمند زندگی کنند، ترغیب میدهد و به آنها وعدهها و بشارتها میدهد. خداوند متعال این روش دعوتی نوح÷ را بس شیوا بیان میفرمایند:
﴿قَالَ یَٰقَوۡمِ إِنِّی لَکُمۡ نَذِیرٞ مُّبِینٌ٢ أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَٱتَّقُوهُ وَأَطِیعُونِ٣ یَغۡفِرۡ لَکُم مِّن ذُنُوبِکُمۡ وَیُؤَخِّرۡکُمۡ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمًّىۚ إِنَّ أَجَلَ ٱللَّهِ إِذَا جَآءَ لَا یُؤَخَّرُۚ لَوۡ کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٤﴾ [نوح: 2-4]. «(نوح) گفت: ای قوم من! من برای شما بیمدهندۀ روشن و روشنگرم. خدا را بپرستید، و از او بترسید، و از من فرمانبرداری کنید. (اگر این اعمال را انجام دهید) خداوند گناهان شما را میآمرزد، و تا اجل نهایی مرگ شما را به تأخیر میاندازد. امّا اگر متوجّه باشید، هنگامی که اجل نهایی فرا رسد، تأخیر پیدا نمیکند.»
طبق این آیۀ شریفه، رکنِ نخست دعوتِ نوح÷ رها کردن پرستش بتهایی بود که مردم آن روزگار به جای خداوندأ میپرستیدند (یعنی؛ وَدّ، سُواع، یَغوث، یَعوق و نَسر) که نوح÷ به آنان فرمان میداد که از این اصنام دوری کنید و تنها به پرستش خداوندـ روی آورید، و معنای عبارت قرآنی ﴿أَنِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ﴾ همین است. رکنِ دوّم دعوت وی تقوای الهی و پرهیز از گناهان و پلیدیهایی بود که تندرستی و اخلاق و آداب آنان را به تباهی میکشاند و پیوند اُلفت و مهرورزی را در میانشان از هم میگسست و نظام زندگی آنان را به هم میریخت که معنای ﴿وَٱتَّقُوهُ﴾ همین است. و رکنِ سوّم دعوت نوح÷ اطاعت از ولیِّ امرشان یعنی؛ خود آن بزرگوار÷ بود که از آن به ﴿وَأَطِیعُونِ﴾ تعبیر شده است.[11]
نوح÷ در اثنای این سه رکن بنیادی که از جانب نخستین دعوت آسمانی که در بردارندۀ سه کلمۀ ایمان، تقوا و طاعت است به بشر آموزش میداد که از راه فرمانپذیری از انبیای الهی†، انسان در دنیا و قیامت سرافرازی و بزرگواری را دریافت میکند و بر همین مبنا جهت ترغیب و تقویّتِ انگیزۀ مخاطبان و دعوت خویش آنها را به وعدههایی که بس والا و باارزش هستند، به صورت شیوا ترغیب میدهد.
ترغیب نوح÷ به همین میزان ختم نمیشود بلکه در مورد فزونی نعمتهای دنیا که انسان زنده عطش دریافت آنرا دارد، وعده میدهد و میفرماید:
﴿فَقُلۡتُ ٱسۡتَغۡفِرُواْ رَبَّکُمۡ إِنَّهُۥ کَانَ غَفَّارٗا١٠ یُرۡسِلِ ٱلسَّمَآءَ عَلَیۡکُم مِّدۡرَارٗا١١ وَیُمۡدِدۡکُم بِأَمۡوَٰلٖ وَبَنِینَ وَیَجۡعَل لَّکُمۡ جَنَّٰتٖ وَیَجۡعَل لَّکُمۡ أَنۡهَٰرٗا١٢﴾ [نوح: 10-12]. «و بدیشان گفتهام: از پروردگار خویش طلب آمرزش کنید که او بسیار آمرزنده است. (اگر چنین کنید) خدا از آسمان بارانهای پرخیر و برکت را پیاپی میباراند. و با اعطاء دارایی و فرزندان، شما را کمک میکند و یاری میدهد، و باغهای سرسبز و فراوان بهره شما میسازد و رودبارهای پرآب در اختیارتان میگذارد.»
این اسلوب دعوت و نوعِ ترغیب میرساند که دعوتگر باید انگیزههای ایمانآوردن و پذیرش قوانینِ الهی را در مخاطبِ خود بیشتر کند و با او از وعدههای خوش و فرحبخش الهی در دنیا و آخرت صحبت کند تا حسِّ زیادهخواهی و نیکخواهی انسان را در این راستا حریص نماید. خداوندأ وقتی انسان را به امر نیک و معروفی دعوت میدهد، با بیانی شیوا و دادن وعدههای فرحبخش و جاودان و زیبا و دلنواز انسان را تشویق و ترغیب میدهد. از جمله ترغیبِ انسان به ایمان فرمودۀ الهی است که میفرمایند:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ هَلۡ أَدُلُّکُمۡ عَلَىٰ تِجَٰرَةٖ تُنجِیکُم مِّنۡ عَذَابٍ أَلِیمٖ١٠ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَرَسُولِهِۦ وَتُجَٰهِدُونَ فِی سَبِیلِ ٱللَّهِ بِأَمۡوَٰلِکُمۡ وَأَنفُسِکُمۡۚ ذَٰلِکُمۡ خَیۡرٞ لَّکُمۡ إِن کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ١١ یَغۡفِرۡ لَکُمۡ ذُنُوبَکُمۡ وَیُدۡخِلۡکُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ وَمَسَٰکِنَ طَیِّبَةٗ فِی جَنَّٰتِ عَدۡنٖۚ ذَٰلِکَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِیمُ١٢ وَأُخۡرَىٰ تُحِبُّونَهَاۖ نَصۡرٞ مِّنَ ٱللَّهِ وَفَتۡحٞ قَرِیبٞۗ وَبَشِّرِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ١٣﴾ [الصف: 10-13]. «ای مؤمنان! آیا شما را به بازرگانی و معاملهای رهنمود سازم که شما را از عذاب بسیار دردناک دوزخ رها سازد؟ (و آن این است که) به خدا و پیغمبرش ایمان میآورید، و در راه خدا با مال و جان تلاش و جهاد میکنید. اگر بدانید این برای شما (از هر چیز دیگری) بهتر است. (اگر این تجارت را انجام دهید، خدا) گناهانتان را میبخشاید، و شما را به باغهای بهشتی داخل میگرداند که از زیر (کاخها و درختان) آن جویبارها روان است، و شما را در منازل و خانههای خوبی جای میدهد که در باغهای بهشت جاویدان ماندگار، واقع شدهاند. پیروزی و رستگاری بزرگ همین است. (گذشته از این نعمتها) نعمت دیگری دارید که پیروزی خدادادی و فتح نزدیکی است و به مؤمنان مژده بده (به چیزهائی که قابل توصیف و بیان نیست، و فراتر از آن است که با الفبای انسانها به انسانها شناساند).»
و نیز از موارد ترغیب انسان بیان وعدۀ الهی به داشتن زندگی سرشار از نیکی و آرامش در دنیا و ثواب و پاداش نیک و زیاد در آخرت میباشد که هدف حیات و گمشدۀ انسان میباشد، خداوندﻷ میفرمایند:
﴿مَنۡ عَمِلَ صَٰلِحٗا مِّن ذَکَرٍ أَوۡ أُنثَىٰ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَلَنُحۡیِیَنَّهُۥ حَیَوٰةٗ طَیِّبَةٗۖ وَلَنَجۡزِیَنَّهُمۡ أَجۡرَهُم بِأَحۡسَنِ مَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ٩٧﴾ [النحل: 97]. «هرکس چه زن و چه مرد کار شایسته انجام دهد و مؤمن باشد، بدو (در این دنیا) زندگی پاکیزه و خوشایندی میبخشیم، و (در آخرت) پاداش (کارهای خوب، متوسط و عالی، آنان را برطبق بهترین کارهایشان خواهیم داد).»
این نوع ترغیبها هر مسلمان و دعوت شدهای را به وَجد میآورد، و قدرتِ شنیدن و اطاعتِ وی را بالا میبرد البته اگر خواهان هدایت باشد.
نوح÷ فقط به ترغیب بسنده نمیکند؛ چرا که ترس و وحشت نیز از مواردی است که انسانهای غافل را بیدار میکند و بیدارباشی است که در صورت عدم توجّه به آن و لغزش در مسیر هدایت، انسان را در ورطۀ عذاب و درد و هلاکت و فساد و تباهی و زبونی گرفتار میسازد، خصوصاً این ترهیب به افرادی تعلّق میگرفت که از دعوتش سر باز میزدند و وی را به بادِ مسخره میگرفتند ولی نوح÷ با بیانی هولناک و وحشتآور آنان را میترساند، خداوند ـ میفرمایند:
﴿إِنَّآ أَرۡسَلۡنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوۡمِهِۦٓ أَنۡ أَنذِرۡ قَوۡمَکَ مِن قَبۡلِ أَن یَأۡتِیَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٞ١﴾ [نوح: 1]. «ما نوح را به سوی قومش فرستادیم (و بدو دستور دادیم) که قوم خود را (از عذاب خدا) بترسان، پیش از آنکه عذاب دردناکی به سراغ ایشان بیاید.»
برخی میگویند: منظور خداوند از ﴿عَذَابٌ أَلِیمٞ﴾ غرق شدن با طوفان است، و برخی هم آنرا به عذاب آخرت تفسیر میکنند.[12] نوح÷ در واکنشِ عملکردِ قومش با سرزنش و عتاب میگوید:
﴿مَّا لَکُمۡ لَا تَرۡجُونَ لِلَّهِ وَقَارٗا١٣﴾ [نوح: 13]. «شما را چه میشود که برای خدا عظمت و شکوهی قائل نیستید؟.»
پس یکی از وسیلههای ابلاغ ترهیب و ترساندن خاطیان و سرکشان است و نیز انذار از بیراهه رفتن و از راه مستقیم خارج شدن است، تا بدین وسیله هم مؤمنان هوای اعمال خویش را بیشتر داشته باشند و هم سرکشان بدانند که غایتِ جولان و عصیان آنها چه بد فرجامی است.
خداوند ـ در قرآن کریم بیانی از ترهیب را چنین ارائه میفرمایند:
﴿وَمَنۡ أَعۡرَضَ عَن ذِکۡرِی فَإِنَّ لَهُۥ مَعِیشَةٗ ضَنکٗا وَنَحۡشُرُهُۥ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ أَعۡمَىٰ١٢٤ قَالَ رَبِّ لِمَ حَشَرۡتَنِیٓ أَعۡمَىٰ وَقَدۡ کُنتُ بَصِیرٗا١٢٥ قَالَ کَذَٰلِکَ أَتَتۡکَ ءَایَٰتُنَا فَنَسِیتَهَاۖ وَکَذَٰلِکَ ٱلۡیَوۡمَ تُنسَىٰ١٢٦﴾ [طه: 124-126]. «و هرکه از یاد من روی بگرداند، زندگی تنگ خواهد داشت، و روز رستاخیز او را نابینا گرد میآوریم. خواهد گفت: پروردگارا! چرا مرا نابینا جمع آوردهای؟ من که قبلاً (در دنیا) بینا بودهام. (خدا) میفرماید: همین است. آیات (کتابهای آسمانی و دلایل هدایت جهانی) من به تو رسید و تو آنها را نادیده گرفتی؛[13] همانگونه هم تو امروز نادیده گرفته میشوی.»
البته دعوتگر باید در بیانِ ترغیب و ترهیب راه میانه بکار گیرد و تمامی دعوت خود را بر یکی (ترغیب یا ترهیب) متمرکز نکند، همانگونه که نوح÷ از هردو سبک بهره جست و حجّت را بر قومش تمام کرد. البته این بدان معنا نیست که اقتضای احوال و شرایط در نظر گرفته نشود؛ زیرا در مواردی باید بر یکی از آنها بنابر شرایط بیشتر تمرکز شود ولی باز استفاده از هردو توصیه میشود ولو مقدارِ یکی بنابر احوال اندک باشد، و خداوندأ هم در قرآن مجید در موارد زیادی که از عذابِ آخرت صحبت میکند، در ادامه به توصیف بهشت میپردازد و از جمله مواردی که ترغیب و ترهیب هم زمان بکار رفتهاند، فرمودۀ خداوند تعالی است که:
﴿تِلۡکَ حُدُودُ ٱللَّهِۚ وَمَن یُطِعِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ یُدۡخِلۡهُ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَاۚ وَذَٰلِکَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِیمُ١٣ وَمَن یَعۡصِ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَیَتَعَدَّ حُدُودَهُۥ یُدۡخِلۡهُ نَارًا خَٰلِدٗا فِیهَا وَلَهُۥ عَذَابٞ مُّهِینٞ١٤﴾ [النساء: 13-14]. «این حدود خداست و هرکس از خدا و پیغمبرش اطاعت کند خدا او را در باغهای (بهشت) وارد میکند که در آنها رودبارها روان است و جاودانه در آن میمانند و این پیروزی بزرگی است و آن کس که از خدا و پیغمبرش نافرمانی کند و از مرزهای (قوانین) خدا درگذرد، خداوند او را به آتش وارد میگرداند که جاودانه در آن میماند و او را عذاب خوارکنندهای است.»
نوح÷ برای متقاعد کردن قومش بسیار تلاش میکرد و لازمۀ تفهیمِ دعوتش جدال و بحث با قوم او و به ماتبع قومش با وی بود، خداوندﻷ این تلاش را بیان میفرمایند:
﴿قَالُواْ یَٰنُوحُ قَدۡ جَٰدَلۡتَنَا فَأَکۡثَرۡتَ جِدَٰلَنَا...﴾ [هود: 32]. «(قومش) گفتند: ای نوح! با ما جرّ و بحث کردی و جرّ و بحث را به درازا کشاندی ... .»
این آیه دلالت دارد بر اینکه نوح در اثبات توحید، نبوّت و معاد جرّ و بحث کرده است[14]، و آنها نیز با نوح÷ جدل میکردند و در جواب جرّ و بحثهای نوح÷ میگفتند:
﴿قَالُواْ یَٰنُوحُ قَدۡ جَٰدَلۡتَنَا فَأَکۡثَرۡتَ جِدَٰلَنَا فَأۡتِنَا بِمَا تَعِدُنَآ إِن کُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِینَ٣٢﴾ [هود: 32]. «(قومش) گفتند: ای نوح! با ما جر وبحث کردی و جر و بحث را به درازا کشاندی، اگر راست میگویی آنچه را که ما را از آن میترسانی، به ما برسان.»
از جمله کشمکشهای همیشگی بین انبیای الهی ـ علیهم الصّلوات و السّلام ـ و کفّار این بوده که پیغمبران† سعی در اثبات دعوت خود و رفع شبهات میکردند و در مقابل کارِ کافران تقلید، جهل و اصرار بر کفر و عصیان بود.[15]
از جمله خداوند ـ میفرمایند:
﴿قَالَ ٱلۡمَلَأُ مِن قَوۡمِهِۦٓ إِنَّا لَنَرَىٰکَ فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ٦٠﴾ [الأعراف: 60]. «اشراف و رؤسای قوم او گفتند: ما تو را در گمراهی و سرگشتگی آشکاری میبینیم.»
نوح÷ در جواب آنها گفت:
﴿قَالَ یَٰقَوۡمِ لَیۡسَ بِی ضَلَٰلَةٞ وَلَٰکِنِّی رَسُولٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٦١ أُبَلِّغُکُمۡ رِسَٰلَٰتِ رَبِّی وَأَنصَحُ لَکُمۡ وَأَعۡلَمُ مِنَ ٱللَّهِ مَا لَا تَعۡلَمُونَ٦٢﴾ [الأعراف: 61-62]. «گفت: ای قوم من! هیچگونه گمراهی در من نیست و دچار سرگشتگی هم نیستم، ولی من فرستادهای از سوی پروردگار جهانیانم. من مأموریتهای (محوله از سوی) پروردگارم را به شما ابلاغ میکنم و شما را پند و اندرز میدهم و از جانب خدا چیزهایی (به من وحی میگردد و) میدانم که شما نمیدانید.»
سپس نوح÷ در جواب آنها گفت:
﴿أَوَعَجِبۡتُمۡ أَن جَآءَکُمۡ ذِکۡرٞ مِّن رَّبِّکُمۡ عَلَىٰ رَجُلٖ مِّنکُمۡ لِیُنذِرَکُمۡ وَلِتَتَّقُواْ وَلَعَلَّکُمۡ تُرۡحَمُونَ٦٣﴾ [الأعراف: 63]. «آیا تعجب میکنید از اینکه اندرزی از سوی پروردگارتان بر زبان مردی از خودتان به شما برسد تا شما را بیم دهد و پرهیزگار شوید و امید آن باشد که مشمول رحمت و رأفت گردید؟.»
در جرّ و بحثها و جدلهای واقع بین نوح÷ و قومش آنچه مشاهده میشود این است که آنها القای شبهاتی را مینمودند تا بدین وسیله پیغمبری نوح÷ و رسالتِ وی را زیر سؤال ببرند و بدین وسیله شانه از وظایف خود نسبت به خداوندأ خالی کنند، از آیات الهی استنباط میشود که این شبهات عبارتند از: 1- نوح بشر است، 2- پیامبر باید فرشته باشد، 3- فرومایگان پیروان نوح÷ هستند، 4- آنان هیچ برتری در نوح÷ و پیروان وی نسبت به خود احساس نمیکنند، 5- نوح÷ با دعوتش خواهان برتری جُستن بر آنان است، 6- نوح÷ مردی دیوانه است. در ادامه سعی خواهد شد تا شبهات وارد و جواب آنها توسط نوح÷ به صورت مختصر بیان شود و در نهایت الگوبرداری از آنها انجام گیرد.[16]
شبهۀ اوّل: نوح÷ بشر است.
خداوندـ میفرمایند:
﴿فَقَالَ ٱلۡمَلَأُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦ مَا نَرَىٰکَ إِلَّا بَشَرٗا مِّثۡلَنَا﴾ [هود: 27]. «اشراف کافر قوم او گفتند: تو را جز انسانی همچون خود نمیبینیم یعنی؛ هیچ برتری بر ما نداری و مثل تو انسان هستیم، پس با وجود چه دلیلی باید ازتو تبعیت کنیم!.[17]»
نوح÷ در جواب شبهه آنان گفت:
﴿قَالَ یَٰقَوۡمِ أَرَءَیۡتُمۡ إِن کُنتُ عَلَىٰ بَیِّنَةٖ مِّن رَّبِّی وَءَاتَىٰنِی رَحۡمَةٗ مِّنۡ عِندِهِۦ فَعُمِّیَتۡ عَلَیۡکُمۡ أَنُلۡزِمُکُمُوهَا وَأَنتُمۡ لَهَا کَٰرِهُونَ٢٨﴾ [هود: 28]. «ای قوم من! به من بگویید، اگر من دلیل روشنی از پروردگارم داشته باشم و خداوند از سوی خود رحمتی به من عطا فرموده باشد (که نبوّت است) و این رحمت الهی بر شما پنهان مانده باشد، آیا میتوانیم شما را به پذیرش آن واداریم، در حالی که شما دوستش نمیدارید و منکر آن میباشید؟.»
شبهۀ دوّم: پیامبر باید فرشته باشد.
قوم نوح به وی گفتند:
﴿فَقَالَ ٱلۡمَلَؤُاْ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦ مَا هَٰذَآ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُکُمۡ یُرِیدُ أَن یَتَفَضَّلَ عَلَیۡکُمۡ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَأَنزَلَ مَلَٰٓئِکَةٗ مَّا سَمِعۡنَا بِهَٰذَا فِیٓ ءَابَآئِنَا ٱلۡأَوَّلِینَ٢٤﴾ [المؤمنون: 24]. «اشراف و سران کافر قوم او گفتند: این مرد جز انسانی همچون شما نبوده ولی او میخواهد بر شما برتری گیرد. اگر خدا میخواست حتماً فرشتگانی را میفرستاد. ما چنین چیزی را در (تاریخ) پدران پیشین خود نشنیدهایم.»
نوح÷ به قوم خود گفت:
﴿وَلَٰکِنِّی رَسُولٞ مِّن رَّبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٦١﴾ [الأعراف: 61]. «ولی من فرستادهای از سوی پروردگار جهانیانم.»
و نیز نوح÷ به آنها چنین گفت:
﴿أَوَعَجِبۡتُمۡ أَن جَآءَکُمۡ ذِکۡرٞ مِّن رَّبِّکُمۡ عَلَىٰ رَجُلٖ مِّنکُمۡ لِیُنذِرَکُمۡ وَلِتَتَّقُواْ وَلَعَلَّکُمۡ تُرۡحَمُونَ٦٣﴾ [الأعراف: 63]. «آیا تعجب میکنید از اینکه اندرزی از سوی پروردگارتان بر زبان مردی از خودتان به شما برسد تا شما را بیم دهد و پرهیزگار شوید و امید آن باشد که مشمول رحمت و رأفت الهی گردید؟.»
بهانۀ این معاندین و فرومایهها آنقدر پوچ و بیمقدار و غیرمنطقی بود که جای بس تعجب دارد؛ زیرا ملائکۀ الهی در حالت طبیعی بر انسان هویدا و مشخص نیستند و اگر خداوندﻷ هم کاری میکرد که انسان آنها را ببینند، آنها انکار ملائکهبودن آنها را میکردند، خداوند ـ میفرمایند:
﴿وَلَوۡ جَعَلۡنَٰهُ مَلَکٗا لَّجَعَلۡنَٰهُ رَجُلٗا وَلَلَبَسۡنَا عَلَیۡهِم مَّا یَلۡبِسُونَ٩﴾ [الأنعام: 9]. «اگر هم فرشتهای را (مؤیّد پیغمبر) میکردیم، او را به شکل انسان در میآوردیم (تا آنان بتوانند او را ببینند و سخنانش را بفهمند. در این صورت باز هم اشکال برطرف نمیشد) و ایشان را دچار همان اشتباهی میکردیم که قبلاً در آن بودند.»
شبهۀ سوّم: فرومایگان پیروان نوح هستند.
خداوند ـ میفرمایند:
﴿فَقَالَ ٱلۡمَلَأُ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦ مَا نَرَىٰکَ إِلَّا بَشَرٗا مِّثۡلَنَا وَمَا نَرَىٰکَ ٱتَّبَعَکَ إِلَّا ٱلَّذِینَ هُمۡ أَرَاذِلُنَا بَادِیَ ٱلرَّأۡیِ﴾ [هود: 27]. «اشراف کافر قوم او گفتند: تو را جز انسانی همچون خود نمیبینیم. ما میبینیم که کسی جز افراد فرومایه و کوتاه فکر و سادهلوح ما از تو پیروی نکرده است...».
خداوند تعالی گفتۀ دیگری را از اشرافیان نوح÷ نقل میکند و میفرمایند:
﴿۞قَالُوٓاْ أَنُؤۡمِنُ لَکَ وَٱتَّبَعَکَ ٱلۡأَرۡذَلُونَ١١١﴾ [الشعراء: 111]. «گفتند: آیا ما (اشراف و نجبا) به شما ایمان بیاوریم، در حالی که پستترین و بیارزشترین افراد از تو پیروی کردهاند؟!.»
نوح÷ در جواب این اتهام میگوید:
﴿وَیَٰقَوۡمِ لَآ أَسَۡٔلُکُمۡ عَلَیۡهِ مَالًاۖ إِنۡ أَجۡرِیَ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِۚ وَمَآ أَنَا۠ بِطَارِدِ ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْۚ إِنَّهُم مُّلَٰقُواْ رَبِّهِمۡ وَلَٰکِنِّیٓ أَرَىٰکُمۡ قَوۡمٗا تَجۡهَلُونَ٢٩ وَیَٰقَوۡمِ مَن یَنصُرُنِی مِنَ ٱللَّهِ إِن طَرَدتُّهُمۡۚ أَفَلَا تَذَکَّرُونَ٣٠ وَلَآ أَقُولُ لَکُمۡ عِندِی خَزَآئِنُ ٱللَّهِ وَلَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَیۡبَ وَلَآ أَقُولُ إِنِّی مَلَکٞ وَلَآ أَقُولُ لِلَّذِینَ تَزۡدَرِیٓ أَعۡیُنُکُمۡ لَن یُؤۡتِیَهُمُ ٱللَّهُ خَیۡرًاۖ ٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا فِیٓ أَنفُسِهِمۡ إِنِّیٓ إِذٗا لَّمِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ٣١﴾ [هود: 29-31]. «ای قوم من! من در برابر آن (یعنی؛ تبلیغ رسالت پروردگارم، از شما مالی نمیخواهم، چرا که مزد من جز بر عهده خدا نیست و من کسانی را که ایمان آوردهاند (از مجلس و همدمی خود به خاطر شما) نمیرانم. آنان (در روز قیامت) خدای خود را ملاقات میکنند (و اگر آنان را برانم در آن وقت از من شکایت میکنند) و اما من شما را گروه نادانی میدانم و ای قوم من! اگر من مؤمنان را از پیش خود برانم، چه کسی مرا در برابر مجازات شدید) الله یاری میدهد؟ آیا یادآور نمیشوید. و من به شما نمیگویم که گنجینههای خدا در دست من است و به شما نمیگویم که من غیب میدانم و من نمیگویم که من فرشتهام. و من نمیگویم آنان که در نظر شما خوار میآیند، خداوند هیچگونه خوبی و نیکی بهره ایشان نمیسازد و خدا از چیزهایی که در اندرون دارند آگاهتر است، (اگر آنچه شما دوست دارید، انجام دهم) در این صورت من از زمره ستمکاران خواهم بود.»
خداوند ـ در جواب استدلال آنها در سورۀ شعراء اینگونه مکالمۀ نوح÷ و کافران قومش را به تصویر میکشد و میفرمایند:
﴿۞قَالُوٓاْ أَنُؤۡمِنُ لَکَ وَٱتَّبَعَکَ ٱلۡأَرۡذَلُونَ١١١ قَالَ وَمَا عِلۡمِی بِمَا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ١١٢ إِنۡ حِسَابُهُمۡ إِلَّا عَلَىٰ رَبِّیۖ لَوۡ تَشۡعُرُونَ١١٣ وَمَآ أَنَا۠ بِطَارِدِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ١١٤ إِنۡ أَنَا۠ إِلَّا نَذِیرٞ مُّبِینٞ١١٥﴾ [الشعراء: 111-115]. «گفتند: آیا ما (اشراف و نجباء) به شما ایمان بیاوریم، در حالی که پستترین و بیارزشترین افراد از تو پیروی کردهاند؟! (نوح) گفت: من چه میدانم آنان چه کاری داشتهاند؟ حساب (اعمال و جزای کار) ایشان جز بر عهده پروردگارم نیست، اگر شما فهمیده و باشعور باشید، و من هرگز مؤمنان را (از پیش خود) نمیرانم. من بیمدهنده آشکاری بیش نیستم.»[18]
شبهۀ چهارم: عدم برتری نوح و مؤمنان
خداوندﻷ اهانت کفّار و مشرکین را به نوح÷ و پیروانش بازگو میکند، آنان به نوح و مؤمنان میگفتند:
﴿وَمَا نَرَىٰ لَکُمۡ عَلَیۡنَا مِن فَضۡلِۢ بَلۡ نَظُنُّکُمۡ کَٰذِبِینَ٢٧﴾ [هود: 27] «شما را برتر از خود نمیبینم و بلکه دروغگویانتان میدانیم.»
کفّار و مشرکین بدون اسباب و علل و دلیل، نوح و پیروانش را در مدّعای خویش دروغزن میانگارند. و این امر قویترین دلیل برای نپذیرفتن دعوت نوح÷ بود. آنرا پس از شبهات مذکور ابراز داشتند، چون در غیر اینصورت، دیگر آنها از موضوعیّت میافتادند، در صورتی که در نگاه آنان، شبهات مذکور، نیز پذیرفتنی است و نمیتوان از نظر دور داشت، اما این ایراد، طعنی میباشد که به طور مشترک متوجّه نوح÷ و پیروانش است و در طرح آنها تنها نوح منظور و مراد نبوده؛ چنانکه او را همردیف آن گروه دونپایه نیز نمیشمارند.[19]
جواب نوح÷ همان آیات 28 تا 31 سورۀ مبارکۀ هود است که به آنها اشاره شد. و نکتۀ قابل توجّه اینکه آنان نماد برتری را خود تعیین میکردند که مسائلی پوچ، بیارزش و موقتی همچون قدرت و ثروت و ... بود ولی ملاک برتری در نزد خداوندأ، علم و عمل در شریعت نابِ اوست، پس آنان با بیاناتِ واهی تنها هدفی که داشتند، بتپرستی و فساد خود را توجیه کنند.
شبهۀ پنجم: دعوت نوح÷ وسیله برای برتریجستن نوح
خداوند ـ میفرمایند:
﴿وَلَقَدۡ أَرۡسَلۡنَا نُوحًا إِلَىٰ قَوۡمِهِۦ فَقَالَ یَٰقَوۡمِ ٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ مَا لَکُم مِّنۡ إِلَٰهٍ غَیۡرُهُۥٓۚ أَفَلَا تَتَّقُونَ٢٣ فَقَالَ ٱلۡمَلَؤُاْ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ مِن قَوۡمِهِۦ مَا هَٰذَآ إِلَّا بَشَرٞ مِّثۡلُکُمۡ یُرِیدُ أَن یَتَفَضَّلَ عَلَیۡکُمۡ وَلَوۡ شَآءَ ٱللَّهُ لَأَنزَلَ مَلَٰٓئِکَةٗ مَّا سَمِعۡنَا بِهَٰذَا فِیٓ ءَابَآئِنَا ٱلۡأَوَّلِینَ٢٤﴾ [المؤمنون: 23-24]. «ما نوح را به سوی قوم خودش فرستادیم. او بدیشان گفت: ای قوم من! خداوند را بپرستید؛ چرا که معبودی جز او ندارید. آیا نمیپرهیزید؟ اشراف و سران کافر قوم او گفتند: این مرد جز انسانی همچون شما نبوده ولی (با این ادعا) او میخواهد بر شما برتری گیرد. اگر خدا میخواست حتماً فرشتگانی را میفرستاد. ما چنین چیزی را در (تاریخ) پدران پیشین خود نشنیدهایم.»
این زعم واهی و خالی از منطق بر این مبنا بود که میخواستند هدف از رسالت نوح÷ را با این گزافهگوییها زیر سؤال ببرند، با وجود اینکه تواضع و فروتنی نوح پیغمبر علیهماالسلام را دیده بودند و بیادعا بودن وی نیز اثبات شده بود ولی با این وصف خواهان لغو و عدم پذیرش سیادت شریعت خداوند بر خود بودند.
شبهۀ ششم: نوح÷ دیوانه است.
خداوند÷ میفرمایند:
﴿إِنۡ هُوَ إِلَّا رَجُلُۢ بِهِۦ جِنَّةٞ فَتَرَبَّصُواْ بِهِۦ حَتَّىٰ حِینٖ٢٥﴾ [المؤمنون: 25]. «او (نوح) فقط مردی است که مبتلا به نوعی از جنون است، پس باید مدتی درباره او صبر کرد (تا مرگ او فرا رسد یا از این دیوانگی بهبود یابد).»
و نیز باری تعالی میفرمایند:
﴿۞کَذَّبَتۡ قَبۡلَهُمۡ قَوۡمُ نُوحٖ فَکَذَّبُواْ عَبۡدَنَا وَقَالُواْ مَجۡنُونٞ وَٱزۡدُجِرَ٩﴾ [القمر: 9]. «پیش از ایشان، قوم نوح، بنده ما (نوح) را تکذیب کردند و گفتند: دیوانهای است و (از میان خردمندان) رانده شده است.»
این دروغ محنتآور و اهانتِ گستاخانه از افراد فرومایهای نشأت میگرفت که رذالت و فساد آنها را در بر گرفته بود؛ چرا که منطقِ گفتاری و عملِ نوح÷ برای همۀ آنها نمایان بود و آثاری از دیوانگی در او نمیدیدند ولی کفر و الحاد و شرک و فساد و پلشتی آنها توانسته بود آنها را تا حدّی گستاخ کند که چنین اهانتی را به حبیب خداوند÷ بکنند، خداوندأ در مورد نوح÷ در آیۀ فوق میفرمایند: ﴿عَبۡدَنَا﴾ (بندۀ ما) این نمادی از اکرام و احترام و بزرگی و شوکت میباشد.
اهداف دعوتی عکسالعملهای نوح÷
هر دعوتگری در جریان دعوت از طرف مخالفان و مشرکان و شیطان صفتان متّهم به مسائل و جریاناتی میشود که در وهلۀ اوّل شناسایی صحیح و معرفتِ کامل از نقشه و رفتار آنها و سپس برخورد مناسب با آن لازمۀ کار دعوت میباشد.
احتمال دارد مردم، دعوتگران را همانندِ قوم نوح، بشری بیش تلقّی نکنند و آنان را حقیر و فقیر تصور کنند، و حتّی آنها و همکیشان آنان را فرومایگانی از اقشار پایین جامعه و یا از شهروندان درجۀ چندم جامعه تصوّر کنند و یا حتّی آنان را به برتریجویی و تسلّطخواهی متّهم کنند و یا اینکه دعوتگران را به داشتن رابطههای سوء، اشاعۀ تهمتهای مختلف بر علیه آنان و ... مورد هتک قرار دهند.
دعوتگران و جامعه اسلامی باید همانند نوح÷ حلیم و بردبار باشند و به شبهاتِ مخالفان با تأنّی و دقتِ کامل و وافی جواب دهند و با عصبانیّت و شتاب و اخلاقی ناپسند، ناملایمات را جواب ندهند، و همیشه مدّنظر داشته باشند، دعوتگر هدفی جز کسب رضایت باری تعالی ندارد، پس راندن مخالفان و کینهدار کردن آنها هیچ آثار مثبتی در مسیر دعوت و جهت آن نخواهد داشت.
با وجود رابطه نامناسب با مخالفان، دعوتگران نباید برادران و خواهران دینی خود را که متّهم به مواردی ناحق شدهاند رها کنند، و جهت راضی کردن مخالفان آنها را طرد نمایند، خداوند ـ میفرمایند:
﴿وَلَا تَطۡرُدِ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجۡهَهُۥۖ مَا عَلَیۡکَ مِنۡ حِسَابِهِم مِّن شَیۡءٖ وَمَا مِنۡ حِسَابِکَ عَلَیۡهِم مِّن شَیۡءٖ فَتَطۡرُدَهُمۡ فَتَکُونَ مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ٥٢﴾ [الأنعام: 52]. «کسانی را (از پیش خود) مران که سحرگاها و شامگاهان خدای را به فریاد میخوانند، منظورشان (تنها رضایت) او است. نه حساب ایشان بر تو است و نه حساب تو بر آنان است. اگر آنان را برانی، از زمرۀ ستمگران خواهی بود.»[20]
و حتّی در صورت ثبوت اشتباه و خطا از طرف همفکران و همیاران خود نباید وسیلهای برای طرد آنها قرار گیرد، بلکه باید به شخص خطاکار کمک و یاری رسانده شود و وی را از اشتباه برهانند؛ مطابق فرموده پیامبر اکرم ج: «انصر أخاک ظالماً أو مظلوماً». «به برادرت ظالم یا مظلوم باشد کمک کن.» گفته شد: در حالی که مظلوم است به وی کمک میکنم ولی چگونه او را در حالی که ظالم است، یاری دهم؟ پیامبر ج فرمود: «تمنعه من الظلم فذلک نصرک أیاه». «او را از ظلم دور کنی، این یاری تو به وی است.»[21]،
پس با یاری به شخص خطاکار هم وی را کمک نموده و هم بهانهجویی و سوء استفاده کردن دیگران را هم قطع و نابود کردهای ولی با همۀ این اوصاف باید به مخاطبان در این موارد تفهیم شود که اشتباه مسلمانان و مؤمنان و رفتار نادرست آنها، بخاطر کجروی آنان است؛ چراکه اسلام به ذات خود ندارد عیبی، هر عیبی که هست از مسلمانی ماست. بدین خاطر خداوند ـ امر میفرمایند:
﴿مَا عَلَیۡکَ مِنۡ حِسَابِهِم مِّن شَیۡءٖ وَمَا مِنۡ حِسَابِکَ عَلَیۡهِم مِّن شَیۡءٖ فَتَطۡرُدَهُمۡ﴾ [الأنعام: 52]. «نه حساب ایشان بر تو است و نه حساب تو بر آنان است، اگر آنان را برانی، از زمرۀ ستمگران خواهی بود.»[22]
نوح÷ در ازای دعوت خود هیچ مالی را از قومش مطالبه ننمود و همچنین هیچ انتظاری از قومش را در ازای وظیفهاش نداشت و به قوم خود میگفت: خداوندـمیفرمایند:
﴿وَیَٰقَوۡمِ لَآ أَسَۡٔلُکُمۡ عَلَیۡهِ مَالًاۖ إِنۡ أَجۡرِیَ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِۚ﴾ [هود: 29]. «و ای قوم من! من در برابر آن، از شما مالی نمیخواهم؛ چرا که مزد من جز بر عهده خدا نیست.»
از جمله اتهامات نوح÷ در کار دعوتش مال خواهی است، وی در جواب به آنها میگفت:
﴿إِنۡ أَجۡرِیَ إِلَّا عَلَى ٱللَّهِۚ﴾ [هود: 29] «مزد من جز بر عهده خدا نیست.»
دعوتگر نباید هرگز و در هیچ حالی در ازای کار دعوت و تبلیغ از مردم مطالبۀ مال بکند و یا مردم را در حالتهایی قرار دهد تا مجبور به دادن هزینههایی برای کار دعوتشان شوند. این کار جدای از اینکه خلاف شریعت و حرام است بلکه اهداف دعوت و مسیر آنرا نیز منحرف میکند و باعث منفیاندیشی مخاطبان میگردد، و بدین خاطر همۀ انبیای الهی† در ازای دعوتشان مالی نخواستهاند، مثلاً هود÷ به قومش میگفت:
﴿یَٰقَوۡمِ لَآ أَسَۡٔلُکُمۡ عَلَیۡهِ أَجۡرًاۖ إِنۡ أَجۡرِیَ إِلَّا عَلَى ٱلَّذِی فَطَرَنِیٓۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ٥١﴾ [هود: 51]. «ای قوم من! در برابر (تبلیغ رسالت و بیان) آن، من از شما مزدی درخواست نمیکنم. مزد (و پاداش) من تنها بر آن کسی است که مرا آفریده است. آیا نمیفهمید؟.»
آری! زندگی نوح÷ این چنین بود؛ زندگیای مملو از دشواری و تلخی، از ناراحتی و لومه، از تهمت و اذیّت، از سختی و درد. وی قرنها و روزگاران، در میان آنان زیست و تمام تلاش خود را به کار گرفت تا قومش به خداوندأ ایمان آورند و پرستش بتها را واگذارند و زمانی طولانی قومش را در آشکار و نهان دعوت میکرد و برای آنان مَثَلها میزد و نظرِ آنان را به آفرینش شگفتانگیز وجودِ خودشان جلب میکرد، و به اینکه خداوندأ آنها را در مراحل مختلف خلقت به گونههای گوناگونی آفریده است و خداوند چگونه هفت آسمان را یکی بالای دیگری آفریده است؟ و ماه را در میان آنها تابان، و خورشید را چراغ کرده است؟.[23] و به ایشان گوشزد میکرد کسی که برای نخستین بار آنها را پدید آورده میتواند دوباره بازشان گرداند؛ زیرا کسی که زمین برای آنان آفریده و از نعمتهای موجود در آن بهرهمندشان ساخته، میتواند دیگر بار آنها را برانگیزد و کیفرشان دهد.[24]و [25] این استدلالهای منطقی و شگفتانگیز، جدای از اینکه هر صاحب خردی را به تفکّر وامیداشت بلکه نابودکنندۀ تفکّرات واهی و پوچ قومش نیز بود، به گونهای که معاندین جوابی در برابر استدلالهای نوح÷ نداشتند. این عملکرد نوح÷ میرساند که داعی باید با دقّت و استدلال منطقی با مخالفان بحث و جدل نماید و حتّی باید برای جواب پرسشهای آنها به مطالعه و تحقیق بپردازد تا در برابر دلایل آنها کم نیاورد و دقیق و صحیح و فصیح به آنها پاسخ دهد.
(2-3-1) آغاز تهدیدات نوح÷ و قطع جدال اشرافیان
بعد از اینکه نوح÷ تمامی تلاش خود را جهت رهنمونکردن قومش انجام داد و آنها نیز پیروی نکردند، اشرافیان قوم به نوح گفتند:
﴿قَالُواْ یَٰنُوحُ قَدۡ جَٰدَلۡتَنَا فَأَکۡثَرۡتَ جِدَٰلَنَا فَأۡتِنَا بِمَا تَعِدُنَآ إِن کُنتَ مِنَ ٱلصَّٰدِقِینَ٣٢﴾ [هود: 32]. «گفتند: ای نوح! با ما جرّ و بحث کردی و جرّ و بحث را به درازا کشاندی. اگر راست میگویی آنچه را که ما را از آن میترسانی، به ما برسان.»
در این حالت وقتی نوح÷ متوجّه شد که قومش دیگر به وی هیچ وقعی نمیگذارند و به دعوتش گوش نمیدهند، و ادامۀ آنرا بیبهره و بیثمر دید و حتّی متوجّه شد که نتیجۀ عکس میدهد و قومش هر روز جسورتر و گستاختر میشوند تا جایی که به وی گفتند:
﴿قَالُواْ لَئِن لَّمۡ تَنتَهِ یَٰنُوحُ لَتَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡمَرۡجُومِینَ١١٦﴾ [الشعراء: 116]. «گفتند: ای نوح! اگر (به دعوت خود) پایان ندهی، قطعاً جزو سنگساران خواهی شد.»
بعد از این نوح÷ قومش را تهدید کرد و به آنها اعلام کرد که مسیر آنها بیراهه است و باید منتظر جواب الهی و انعکاس اعمال خود باشند، خداوندﻷ میفرمایند:
﴿۞وَٱتۡلُ عَلَیۡهِمۡ نَبَأَ نُوحٍ إِذۡ قَالَ لِقَوۡمِهِۦ یَٰقَوۡمِ إِن کَانَ کَبُرَ عَلَیۡکُم مَّقَامِی وَتَذۡکِیرِی بَِٔایَٰتِ ٱللَّهِ فَعَلَى ٱللَّهِ تَوَکَّلۡتُ فَأَجۡمِعُوٓاْ أَمۡرَکُمۡ وَشُرَکَآءَکُمۡ ثُمَّ لَا یَکُنۡ أَمۡرُکُمۡ عَلَیۡکُمۡ غُمَّةٗ ثُمَّ ٱقۡضُوٓاْ إِلَیَّ وَلَا تُنظِرُونِ٧١﴾ [یونس: 71]. «ای پیغمبر! سرگذشت نوح را (از قرآن) برای آنان بخوان. وقتی نوح به قوم خود گفت: ای قوم من! اگر ماندنم و پند دادنم با آیات خدا برایتان سخت و غیر قابل تحمّل است، من ( بر این کار پایدار و ماندگارم و) بر خدا تکیّه دارم پس همراه با معبودهایتان قاطعانه تصمیم خود را بگیرید تا بعداً منظورتان از خودتان نهان نماند و مایۀ اندوهتان نشود. پس از آن نسبت به من هر چه میخواهید بکنید و مرا مهلت ندهید.»
عملکرد این پیامبر عظیمالشأن الهی÷ میرساند که دعوتگر در حال و زمان دعوت خود را خالی از نتیجه و یا داشتن آثار سوء ببیند، باید دست از دعوت خود بردارد و مانند شکارچی منتظر زمان، مکان و حال مناسب دیگر باشد.[26]
برخی از دعوتگران افراطگرایانه و در حالتهایی بدون رغبت مخاطبان به کار دعوت میپردازند، این عملکرد نه تنها هیچ فایدهای ندارد بلکه معصیّت و اشتباهِ محض میباشد؛ زیرا وی مردم را از دین الهی سرخورده و ملول کرده و مایۀ آزار مردم شده است.
همچنین بیانِ صریح و تهدیدِ قاطعانۀ این رادمرد تاریخ بشریّت÷ نشان میدهد که دعوتگر باید در مواردی صریح و بیپروا صحبت کند، و انزجار خود را از مردم بدکردار و کافر و مشرک اعلام کند و به آنها بنمایاند که باکی از عملکردهای پوچ و واهی آنها ندارد و در صورتی که تسلیم قوانین الهی نگردند، آتیهای ناگوار و نافرجام در انتظار دارند. البته باید متذکّر شد که همۀ این رفتارها باید بر مبنای منطقِ سلیم و حکمتِ قوی باشد.
بعد از اینکه نوح÷ همۀ تلاش خود را برای رهنمود کردن قومش انجام داد و آنها نپذیرفتند، و تمامی درها و راهها را بر وی بستند، و تهدیدش نیز هیچ تکانی به آنها وارد نکرد، نوح÷ از لجاجت و اصرار قومش بر کفر، لب به شِکوِه گشود. خداوندأ دعای وی را اینگونه بیان میفرمایند:
﴿فَٱفۡتَحۡ بَیۡنِی وَبَیۡنَهُمۡ فَتۡحٗا وَنَجِّنِی وَمَن مَّعِیَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ١١٨﴾ [الشعراء: 118]. «نوح گفت: پروردگارا! قوم من مرا دروغگو نامیدند، (اکنون که هیچ راهی برای هدایت آنها نمانده و تمام تلاشم را کردم) میان من و اینان خودت داوری کن و من و مؤمنانی را که با من هستند نجات ده.»
در این حال نوح÷ دعای نابودی قومش را انجام داد. خداوندأ میفرمایند:
﴿وَقَالَ نُوحٞ رَّبِّ لَا تَذَرۡ عَلَى ٱلۡأَرۡضِ مِنَ ٱلۡکَٰفِرِینَ دَیَّارًا٢٦ إِنَّکَ إِن تَذَرۡهُمۡ یُضِلُّواْ عِبَادَکَ وَلَا یَلِدُوٓاْ إِلَّا فَاجِرٗا کَفَّارٗا٢٧﴾ [نوح: 26-27]. «نوح گفت: پروردگارا! هیچ احدی از کافران را بر روی زمین زنده باقی مگذار. که اگر ایشان را رها کنی، بندگانت را گمراه میسازند، و جز فرزندان بزهکار و کافر سرسخت نمیزایند و به دنیا نمیآورند.»
خداوند تعالی دعای پیغمبرش÷ را استجابت کرد و اراده و مشیّت الهی بر این قرار گرفت که قوم نوح÷ با طوفان از بین روند، بدین خاطر پروردگار ـ فرمان میدهد که نوح÷ کشتی سازد، و نوح÷ شروع به ساختن آن کرد و مردم از اینکه میدیدند نوح÷ از دعوت به خداوند یکتا به نجّاری تبدیل شده است، وی را به سُخره گرفتند، و نوح÷ میگفت که ما نیز همانگونه که شما ما را مسخره کردهاید ما نیز شما را مسخره میکنیم، خداوندﻷ میفرمایند:
﴿وَأُوحِیَ إِلَىٰ نُوحٍ أَنَّهُۥ لَن یُؤۡمِنَ مِن قَوۡمِکَ إِلَّا مَن قَدۡ ءَامَنَ فَلَا تَبۡتَئِسۡ بِمَا کَانُواْ یَفۡعَلُونَ٣٦ وَٱصۡنَعِ ٱلۡفُلۡکَ بِأَعۡیُنِنَا وَوَحۡیِنَا وَلَا تُخَٰطِبۡنِی فِی ٱلَّذِینَ ظَلَمُوٓاْ إِنَّهُم مُّغۡرَقُونَ٣٧ وَیَصۡنَعُ ٱلۡفُلۡکَ وَکُلَّمَا مَرَّ عَلَیۡهِ مَلَأٞ مِّن قَوۡمِهِۦ سَخِرُواْ مِنۡهُۚ قَالَ إِن تَسۡخَرُواْ مِنَّا فَإِنَّا نَسۡخَرُ مِنکُمۡ کَمَا تَسۡخَرُونَ٣٨ فَسَوۡفَ تَعۡلَمُونَ مَن یَأۡتِیهِ عَذَابٞ یُخۡزِیهِ وَیَحِلُّ عَلَیۡهِ عَذَابٞ مُّقِیمٌ٣٩﴾ [هود: 36-39]. «به نوح وحی شد که جز آنان که (تاکنون) ایمان آوردهاند، هیچکس دیگری از قوم تو ایمان نخواهد آورد. بنابراین از کارهایی که میکنند غمگین مباش و کشتی را تحت نظارت ما برابر تعلیم وحی ما بساز و با من درباره (گذشت از) ستمگران گفتگو منما، مسلماً ایشان غرق خواهند شد. نوح دست اندرکار ساختن کشتی شد.[27] هر زمان که گروهی از اشراف قوم او از کنار وی میگذشتند، او را مسخره میکردند، (نوح هم در جواب) میگفت: اگر شما ما را مسخره میکنید، ما هم همانگونه شما را مسخره میکنیم. هرچه زودتر خواهید دانست که عذاب خوارکننده و رسواکننده (در دنیا) بهره چه کسی، و شکنجه جاودان (در آخرت) گریبانگیر کدامیک از مردمان میگردد.»
سپس خداوندأ ادامۀ داستان را اینگونه تعریف میفرمایند:
﴿حَتَّىٰٓ إِذَا جَآءَ أَمۡرُنَا وَفَارَ ٱلتَّنُّورُ قُلۡنَا ٱحۡمِلۡ فِیهَا مِن کُلّٖ زَوۡجَیۡنِ ٱثۡنَیۡنِ وَأَهۡلَکَ إِلَّا مَن سَبَقَ عَلَیۡهِ ٱلۡقَوۡلُ وَمَنۡ ءَامَنَۚ وَمَآ ءَامَنَ مَعَهُۥٓ إِلَّا قَلِیلٞ٤٠ ۞وَقَالَ ٱرۡکَبُواْ فِیهَا بِسۡمِ ٱللَّهِ مَجۡرٜىٰهَا وَمُرۡسَىٰهَآۚ إِنَّ رَبِّی لَغَفُورٞ رَّحِیمٞ٤١ وَهِیَ تَجۡرِی بِهِمۡ فِی مَوۡجٖ کَٱلۡجِبَالِ﴾ [هود: 40-42]. «(بعد از انجام وظیفه الهی نوح به کشتیسازی و کافران هم به تمسخر خود ادامه دادند) تا آنگاه که فرمان ما (مبنی بر هلاک کافران) در رسید و آب از زمین جوشیدن گرفت، (و خشم ما به غایت رسید. به نوح) گفتیم: سوار کشتی کن از هر صنفی نر و مادهای را، و خاندان خود را، مگر کسانی را که فرمان هلاک آنان قبلاً صادر شده است (که همسر و یکی از پسران تو است) و کسانی را (در آن بنشان) که ایمان آوردهاند و جز افراد اندکی بدو ایمان نیاورده بودند) (نوح خطاب به مؤمنان) گفت: سوار کشتی شوید (و نترسید) که حرکت و توقف آن با یاری خدا و حفظ و عنایت الله است، بیگمان پروردگار من بسیار آمرزنده و بس مهربان است. (مؤمنان سوار کشتی شدند و) کشتی با سرنشینانش (سینۀ) امواج کوه پیکر را میکشافت و (همچنان) به پیش میرفت.»[28]
(2-3-3) غرقشدن پسر نوح و پایان طوفان
پس از سوار شدن مؤمنان در کشتی، نوح÷ به یاد پسرش افتاد و عاطفه و مهر پدری او را وادار نمود که در این هیاهوی هولناک پسرش را فریاد بزند ولی پسرِ لجوج و مغرورش به وی جواب نداد، خداوند ـ میفرمایند:
﴿وَهِیَ تَجۡرِی بِهِمۡ فِی مَوۡجٖ کَٱلۡجِبَالِ وَنَادَىٰ نُوحٌ ٱبۡنَهُۥ وَکَانَ فِی مَعۡزِلٖ یَٰبُنَیَّ ٱرۡکَب مَّعَنَا وَلَا تَکُن مَّعَ ٱلۡکَٰفِرِینَ٤٢ قَالَ سََٔاوِیٓ إِلَىٰ جَبَلٖ یَعۡصِمُنِی مِنَ ٱلۡمَآءِۚ قَالَ لَا عَاصِمَ ٱلۡیَوۡمَ مِنۡ أَمۡرِ ٱللَّهِ إِلَّا مَن رَّحِمَۚ وَحَالَ بَیۡنَهُمَا ٱلۡمَوۡجُ فَکَانَ مِنَ ٱلۡمُغۡرَقِینَ٤٣﴾ [هود: 42-43]. «(مؤمنان سوار کشتی شدند و) کشتی با سرنشینانش (سینۀ) امواجِ کوهپیکر را میشکافت و (همچنان) پیش میرفت. (مهر پدری اوج گرفت) و نوح پسرش را که در کناری جدا (از پدر) قرار گرفته بود فریاد زد که فرزند دلبندم با ما سوار شو و با کافران مباش. (پسر) گفت: به کوه بزرگی میروم و مأوی میگزینم که مرا از سیلاب محفوظ میدارد. نوح گفت: امروز هیچ قدرتی در برابر فرمان خدا (مبنی بر غرقشدن کافران) پناه نخواهد داد مگر کسی را که مشمول رحمت خدا گردد و بس و موج میان پدر و پسر جدایی انداخت و پسر در میان غرقشدگان جای گرفت.»
نوح÷ با دیدن صحنۀ غرق شدن پسرش در جلوی دیدگانش بیتاب و متضرّعانه از خداوندﻷ درخواست میکند فرزندش را نجات دهد، خداوندأ نیز چون وی از زمرۀ افراد ناصالح و بیایمان بود، او را غرق میکند. خداوند ـ میفرمایند:
﴿وَنَادَىٰ نُوحٞ رَّبَّهُۥ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ٱبۡنِی مِنۡ أَهۡلِی وَإِنَّ وَعۡدَکَ ٱلۡحَقُّ وَأَنتَ أَحۡکَمُ ٱلۡحَٰکِمِینَ٤٥ قَالَ یَٰنُوحُ إِنَّهُۥ لَیۡسَ مِنۡ أَهۡلِکَۖ إِنَّهُۥ عَمَلٌ غَیۡرُ صَٰلِحٖۖ فَلَا تَسَۡٔلۡنِ مَا لَیۡسَ لَکَ بِهِۦ عِلۡمٌۖ إِنِّیٓ أَعِظُکَ أَن تَکُونَ مِنَ ٱلۡجَٰهِلِینَ٤٦ قَالَ رَبِّ إِنِّیٓ أَعُوذُ بِکَ أَنۡ أَسَۡٔلَکَ مَا لَیۡسَ لِی بِهِۦ عِلۡمٞۖ وَإِلَّا تَغۡفِرۡ لِی وَتَرۡحَمۡنِیٓ أَکُن مِّنَ ٱلۡخَٰسِرِینَ٤٧﴾ [هود: 45-47]. «نوح پروردگار خود را به فریاد خواند و گفت: پروردگارا! پسرم از خاندان من است و وعده تو راست است و تو داورترین داوران و دادگرترین دادگرانی. (خداوند) فرمود: ای نوح! پسرت از خاندان تو نیست؛ چرا که او (عینِ) عمل ناشایست است.[29] بنابراین آنچه را از آن آگاه نیستی (که درست است یا نادرست) از من مخواه. من تو را نصیحت میکنم که از نادانان نباشی (و ندانی که در مکتب آسمانی، پیوند بر اساس عقیده است؛ نه گوشت و خون). نوح گفت: پروردگارا ! از اینکه چیزی را (از این به بعد) از تو بخواهم که بدان آگاه نباشم، خویشتن را در پناه تو میدارم (و عاجزانه از آستانت میخواهم که مرا از چنین لغزشهائی به دور داری). اگر بر من نبخشائی و به من رحم ننمائی از زیانکاران خواهم بود.»[30]
پس از آنکه کافران غرق شدند، خداوندأ به زمین دستور فرمود که آب خود را فرو ببرد و در آن هنگام بر زبانِ قدرت الهی بر کافران به هلاک رفته فریاد کشیده شد: وای بر این ستمکاران دورافتاده از رحمت و آمرزش خدا! پروردگار ـ میفرمایند:
﴿وَقِیلَ یَٰٓأَرۡضُ ٱبۡلَعِی مَآءَکِ وَیَٰسَمَآءُ أَقۡلِعِی وَغِیضَ ٱلۡمَآءُ وَقُضِیَ ٱلۡأَمۡرُ وَٱسۡتَوَتۡ عَلَى ٱلۡجُودِیِّۖ وَقِیلَ بُعۡدٗا لِّلۡقَوۡمِ ٱلظَّٰلِمِینَ٤٤﴾ [هود: 44]. «(بعد از هلاک کافران) گفته شد که: ای زمین! آب خود را فرو خور، و ای آسمان! از باریدن بایست، و (آنگاه به دستور خدا) آبها از میان برده شده و فرمان اجرا گردید و کار به انجام رسید، و کشتی بر کوه جودی[31] پهلو گرفت (و در این موقع بود که) گفته شد: نابود باد گروه ستمکاران!.»[32]
پس از آن خداوندأ دستور فرود آمدن از کشتی را صادر میفرمایند، و در کتاب باشکوه خود در این باره چنین میفرمایند:
﴿قِیلَ یَٰنُوحُ ٱهۡبِطۡ بِسَلَٰمٖ مِّنَّا وَبَرَکَٰتٍ عَلَیۡکَ وَعَلَىٰٓ أُمَمٖ مِّمَّن مَّعَکَۚ وَأُمَمٞ سَنُمَتِّعُهُمۡ ثُمَّ یَمَسُّهُم مِّنَّا عَذَابٌ أَلِیمٞ٤٨﴾ [هود: 48]. «(به نوح) گفته شد: ای نوح! از کشتی پیاده شو، (و بدان که تو و همراهانت) از امنیت ما برخوردارید و (از قحطیها، بیماریها و سایر بلاها و اذیّت کفّار) سالم و برکنارید و برکات خدا به روی تو و گروههای همراهت (گشوده) است. ملتها و گروههای دیگری را (از نسل شما پدید میآیند که آنان) را از نعمتها و خوشیها برخوردار میکنیم (ولی ایشان در غرور و غفلت فرو میروند و، آنگاه عذاب دردناکی از سوی ما بدانان میرسد.»
(2-3-4) اهداف دعوتی سرانجام داستانِ نوح÷
قوم نوح÷ براساس ظلمی که کردند نابود شدند. خداوند ـ میفرمایند:
﴿فَأَخَذَهُمُ ٱلطُّوفَانُ وَهُمۡ ظَٰلِمُونَ١٤﴾ [العنکبوت: 14]. «سرانجام در حالی که (با کفر و معاصی) به خود ستم میکردند، طوفان ایشان را در برگرفت.»
و این از قوانین خداوندأ است که ظلم مایۀ بدبختی و نابودی اقوام و انسانها بوده و میباشد خداوند ـ میفرمایند:
﴿وَلَقَدۡ أَهۡلَکۡنَا ٱلۡقُرُونَ مِن قَبۡلِکُمۡ لَمَّا ظَلَمُواْ﴾ [یونس: 13]. «ما گروهها (و نسلهای زیادی) را هلاک کردهایم که پیش از شما بودهاند، بدان گاه که ستم کردهاند.»
و بزرگترین ستمی که انسان مرتکب شده شرک به خداوند متعال است که قوم نوح نیز چنین کردند. خداوند ـ میفرمایند:
﴿وَإِذۡ قَالَ لُقۡمَٰنُ لِٱبۡنِهِۦ وَهُوَ یَعِظُهُۥ یَٰبُنَیَّ لَا تُشۡرِکۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّ ٱلشِّرۡکَ لَظُلۡمٌ عَظِیمٞ١٣﴾ [لقمان: 13]. «(یادآور شو) زمانی را که لقمان به پسرش گفت ـ در حالی که او را پند میداد ـ پسر عزیزم! (چیزی و کسی را) انباز خدا مکن واقعا شرک ستم بزرگی است».
البته ظلم انسان فقط به پروردگارأ و دینِ وی نیست بلکه ظلم آنها در بین یکدیگر و تضییع حق همدیگر نیز شامل همین قانون و سنّت الهی میشود و غالباً هم ظلمِ بزرگ یعنی؛ شرک به خداوندﻷ، به ظلم بین مردم نیز کشیده میشود؛ زیرا کسی که از خداأ پروا نداشته باشد به طور اولی از مردم نیز پروا ندارد و حق آنها را ضایع میکند.[33]
هر دعوتگری باید ویرانگر بودن این مقوله را برای مَدعُوِین و مخاطبان خود با زبانی شفاف و ساده همچون نوح÷ بیان کند و حتّی اساس و محور دعوت خود را بر شرکزدایی همچون پیامبران ـ † ـ بنیان نهد و از داستان نوح÷ این را استنباط نمایند که قوانین خداوند ﻷ، بنا بر حکمت دیر و زود دارند ولی سوخت و سوز ندارد؛ بدین معنا که قانون الهی بنابر حکمت الهی به تأخیر میافتند ولی اجرایش ساقط نمیشود، چنانچه خداوند ـ میفرمایند:
﴿وَکَأَیِّن مِّن قَرۡیَةٍ أَمۡلَیۡتُ لَهَا وَهِیَ ظَالِمَةٞ ثُمَّ أَخَذۡتُهَا وَإِلَیَّ ٱلۡمَصِیرُ٤٨﴾ [الحج: 48]. «چه آبادیها و شهرهای بسیاری که با وجود اینکه (مردمانشان) ستمگر بودهاند ما بدیشان مهلت دادهایم. بعدها ایشان را به عذاب گرفتار نمودهایم و (به سبب تأخیر عذاب مغرور نشوید و بدانید که) برگشت (همگان در روز قیامت به سوی خداوند و تمام خطوط منتهی) به من است».
- عمل صالح وسیلة نجات نه نسب (وَلاء و بَراء)
همانطور که در داستان نوح÷ مشاهده گردید، پسر نوح با وجود اینکه فرزند نوح÷ بود و نوح÷ برایش شفاعت و دعا از پروردگار عظیم نمود ولی نتوانست نجات یابد، این حکم در مورد همسرانِ نوح و لوط (علیهما السّلام) نیز صدق یافته، خداوند ـ میفرمایند:
﴿ضَرَبَ ٱللَّهُ مَثَلٗا لِّلَّذِینَ کَفَرُواْ ٱمۡرَأَتَ نُوحٖ وَٱمۡرَأَتَ لُوطٖۖ کَانَتَا تَحۡتَ عَبۡدَیۡنِ مِنۡ عِبَادِنَا صَٰلِحَیۡنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمۡ یُغۡنِیَا عَنۡهُمَا مِنَ ٱللَّهِ شَیۡٔٗا وَقِیلَ ٱدۡخُلَا ٱلنَّارَ مَعَ ٱلدَّٰخِلِینَ١٠﴾ [التحریم: 10]. «خداوند از میان کافران، زن نوح و زن لوط را مثل زده است. آنان در حبالۀ نکاح دو تن از بندگان خوب ما بودند و (با ساخت و پاخت با قوم خود، و گزارش اسرار و اخبار بدیشان) به آن دو خیانت کردند[34] و آن دو نتوانستند در پیشگاه الهی کمترین کاری برای ایشان بکنند و (آنان را از عذاب خانمانسوز دنیوی، و سخت کمرشکن اخروی نجات دهند. به هنگام مرگ توسّط فرشتگان بدیشان) گفته شد: به دوزخ درآئید همراه با همۀ کسانی که بدان در میآیند.»
از این دعوتگر÷ باید آموخت که کسی شایستگی دوستی و دوست داشتن است که خداوند یکتا او را دوست میدارد و باید بخاطر خداوندﻷ وی را دوست داشت (وَلاء) و هرکس را خداوند تأیید نکند هرچند از خویشاوندان و اقربای نزدیک انسان باشند، شایستۀ دوست داشتن نیستند و باید بخاطر خداوندﻷ از متنفر بود (بَراء) و بر این مبنا انسان دوست گزینی و روابط خود را تنظیم کند؛ و بر این اساس است که خداوند ـ میفرمایند:
﴿إِنَّمَا ٱلۡمُؤۡمِنُونَ إِخۡوَةٞ﴾ [الحجرات: 10]. «فقط مؤمنان برادران همدیگرند.»
پس چه بس خواهر و برادر ابوینی هستند که ارزش و وَقعِ خواهران و برادران ایمانی انسان را ندارند و انسان باید این طبقهبندی را همیشه در روابط خود در نظر داشته باشد.[35]
- کشتی نوح نمادی ماندگار و عبرتآمیز
خداوند متعال با جاودانکردن داستان نوح÷ درس عبرت و آموزههای بینظیری را به انسان ارزانی داشته، که راهحل بسیاری از مسائل، مصائب و معضلات هر عصری خصوصاً عصر حاضر است، خداوند ـ میفرمایند:
﴿إِنَّا لَمَّا طَغَا ٱلۡمَآءُ حَمَلۡنَٰکُمۡ فِی ٱلۡجَارِیَةِ١١ لِنَجۡعَلَهَا لَکُمۡ تَذۡکِرَةٗ وَتَعِیَهَآ أُذُنٞ وَٰعِیَةٞ١٢﴾ [الحاقة: 11-12]. «ما بدان گاه که در (طوفان نوح) آب طغیان کرد، شما را سوار کشتی کردیم. تا آن (حادثه نجات مؤمنان و غرق شدن کافران، درس عبرتی و) مایۀ اندرزی، برای شما بوده و گوشهای شنوا آن را فرا گیرند و به خاطر سپرند.»
همچنین خداوندأ میفرمایند:
﴿وَءَایَةٞ لَّهُمۡ أَنَّا حَمَلۡنَا ذُرِّیَّتَهُمۡ فِی ٱلۡفُلۡکِ ٱلۡمَشۡحُونِ٤١ وَخَلَقۡنَا لَهُم مِّن مِّثۡلِهِۦ مَا یَرۡکَبُونَ٤٢ وَإِن نَّشَأۡ نُغۡرِقۡهُمۡ فَلَا صَرِیخَ لَهُمۡ وَلَا هُمۡ یُنقَذُونَ٤٣ إِلَّا رَحۡمَةٗ مِّنَّا وَمَتَٰعًا إِلَىٰ حِینٖ٤٤﴾ [یس: 41-44]. «و ما آدمیزادگان را در کشتی مملو (از ایشان و کالاهایشان) حمل میکنیم. و برای ایشان همان کشتی چیزهایی را آفریدهایم که بر آنها سوار میشوند. اگر بخواهیم آنان را غرق خواهیم کرد، به گونهای که هیچ فریادرسی نداشته باشند، و اصلاً نجات داده نشوند. مگر اینکه رحمت ما باشد و تا زمانی (که اجل ایشان در میرسد، آنان را از زندگی) بهرهمند سازیم. هنگامی که بدانان گفته شود: بپرهیزید از عذاب و مجازات دنیوی که پیش رو دارید، و از عذاب و مجازات اخروی که در پشت سر دارید، تا به شما رحم شود.»
کار دعوت به سوی خداوندأ همانند کشتی میماند که هرکس بر آن سوار شود، همانند مؤمنانِ نوح÷ رستگار میشود و هرکس از آن دوری گزیند در منجلاب دنیا و گناه غرق میشود، پس هر دعوتگری باید همانند قهرمانِ داستان گفته شده ـ نوح پیامبر÷ ـ سعی کند با رهنمون کردن مردم و سوار کردن آنها بر کشتی اسلام آنها را از غرق شدن و هلاک گشتن نجات دهد، که البته لازمۀ آن در وهلۀ اوّل خود شخص سوار بر کشتی نجات و رستگاری باشد تا مردم را بر آن فراخوان داد.
در واقع این داستان گرانمایه از الطاف الهی بر امّت پیامبر اکرم ج میباشد که حقیقت آن به صورت هدفمند برای آنها آشکار شده است که سرشار از نکات و ظرائفی جهت تربیت انسان و سوق دادن وی به سوی حقیقت آفرینش و بندگی خداوندأ است؛ خداوندأ میفرمایند:
﴿تِلۡکَ مِنۡ أَنۢبَآءِ ٱلۡغَیۡبِ نُوحِیهَآ إِلَیۡکَۖ مَا کُنتَ تَعۡلَمُهَآ أَنتَ وَلَا قَوۡمُکَ مِن قَبۡلِ هَٰذَاۖ فَٱصۡبِرۡۖ إِنَّ ٱلۡعَٰقِبَةَ لِلۡمُتَّقِینَ٤٩﴾ [هود: 49]. «این (قصه نوح و نیز داستانهای ملتهای پیشین که تو آنان را ندیدهای) جزو اخبار غیب است که آن را به تو (ای پیغمبر اسلام!) وحی میکنیم. نه تو و نه قوم تو پیش از این، آن را نمیدانستید، پس (در برابر اذیّت و آزار قوم خود) شکیبایی کن همانگونه که نوح و دیگر پیغمبران پیشین در برابر اذیّت و آزار اقوام خود (شکیبایی کردند، و بدان) که سرانجام (کار، با شکیبایان و) از آن پرهیزگاران است.»
[1]- شنقیطی، أضواءالبیان فی أیضاح القرآن بالقرآن، 1/55 و 3/81؛ ابن کثیر، تفسیرالقرآن العظیم، 1/223 و و 569 و 2/23؛ ابوحیان اندلسی، تفسیرالبحر المحیط، 2/329 و 8/260.
[2]- خالدی، القصصالقرآنی، 1/151 و 152؛ شوقی ابوخلیل، اطلس القرآن، صص 19 و 20.
[3]- عبادت اسم جامعی که دربردارنده نهایت محبت به خداوند و غایت خشوع و ذلالت در برابر وی است، پس هرکس در برابر غیر خداوند خشوع نماید با وجود اینکه از وی متنفر باشد، عابد الهی نیست و هرکس غیر خدا را (در مقام عبودیت) دوست داشته باشد، و هرچند در برابرش کرنش نکند، وی؟؟؟ عابد الهی نیست. خداوند سبحان شایستگی غایت محبت را دارد، و در واقع او محبوب مطلقی است که چیزی و کسی غیر از او دوست داشتنی نیست، پس باید غایت و نهایت کرنش و خشوع در برابر او انجام گیرد، و خشوعی هم برای چیزی جز به خاطر وی نباید انجام گیرد ابن تیمیه، مجموعالفتاوی، 5/162.
[4]- خداوند تعالی میفرماید: ﴿وَمَا خَلَقۡتُ ٱلۡجِنَّ وَٱلۡإِنسَ إِلَّا لِیَعۡبُدُونِ٥٦﴾ [الذاریات: 56]. «من جنها و انسانها را جز برای پرستش خود نیافریدهام» برخی مفسرین همچون اندلسی، قرطبی، سمرقندی و ... بر این باورند که جز برای عبادت یعنی؛ جز برای اینکه موحد و یکتاپرست باشند، هدفی دیگر از خلقت آنها وجود ندارد. نک: اندلسی، البحرالمحیط، 1/11 و 358؛ قرطبی؛ تفسیرالقرطبی، 17/55, سمرقندی، بحرالعلوم، 3/330.
[5]- بیّومی، مهران، بررسی تاریخ قصص قرآن، 4/5.
[6]- جهت دریافت مفاهیم ربّ، إله و حاکم نک: مودوی، اصطلاحات چهارگانه در قرآن، ص 61 تا 164 و نیز مقدمه تفسیر سوره انعام از سیدقطب، ترجمهی فی ظلال القرآن، 2/612 تا 657.
[7]- نک: زیدان، المستفاد من قصص القرآن، 1/156 تا 169؛ محمّد بیومی مهران، بررسی تاریخی قصص قرآنی، 4/9 تا 14؛ طباره، داستان پیامبران در قرآن، ص 101 تا 108؛ خالدی، القصص القرآنی، 1/170 تا 184؛ عمر و خالد، قراءة جدیدة و رویة فی قصص الأنبیاء، ص 145 تا 153 و تفاسیر معتبر در زمینه آیات مربوطه.
[8]- قرطبی، تفسیرالقرطبی، 10/211.
[9]- (صحیح): بخاری (ش6411).
[10]- ابن حجر، فتح الباری (ج1ص163).
[11]- محمّد بیّومی مهران، بررسی تاریخی قصص قرآن،4/9.
[12]- شهابالدین خفاجی، حاشیة الشهاب علی تفسیر البیضاوی (عنایة القاضی و کفایة الراضی)، 9/277؛ خازن، تفسیرالخازن، 7/153.
[13]- نک: آیه 53 فصلت.
[14]- رازی، مفاتیحالغیب، 17/174.
[15]- همان.
[16]- زیدان، المستفاد من قصص القرآن، 1/137 تا 146.
[17]- محمّد رشید رضا. تفسیرالمنار، 12/50 و51.
[18]- نک: رازی، مفاتیحالغیب، 24/132 تا 134.
[19]- بیومی مهران، بررسی تاریخ قصص قرآن، 4/12.
[20]- این مسئله در خطاب به پیغمبر اکرم محمّد مصطفی ج است که همانند قوم نوح، کافران و مشرکان خواهان دوری پیامبر ج از فقرای مسلمان شدند که خداوند چنین حکمی را صادر فرمودند. شنقیطی، أضواء البیان فی إیضاحالقرآن بالقرآن، 3/264 و نک: آیه 28 سوره کهف.
[21]- (صحیح): بخاری (ش2443) / مسلم (ش6747) / ترمذی (ش2255).
[22]- بسیار مشاهده میشود مخالفان دین مبین اسلام، عملکرد مسلمانان و جایگاه آنان را در دنیای علم و پیشرفت و یا تناقض آنها در گفتار و کردارشان وسیلهای برای متّهمکردنِ دعوتگران و بیارزش بودن دعوت آنها بیان میکنند. این افراد اگر با دقّت حتی اندک دقّتی بنگرند خواهند فهمید که اسلام چه در قرون اوّلیه و چه در آموزههای خود و چه در پیروان واقعی خود اثبات نموده آنچه که خیر و صلاح دنیا و عقبی برای بشر است مدّنظر داشته و دارد و مانعی بر سعادت انسان قرار نداده است، از جهت دیگر اشتباه و اعمال خلافِ مسلمانان و تناقض آنها در عمل و گفتار هیچ دلیلی برای خطاکردن و نپذیرفتن قوانین خداوندﻷ نیست بلکه عذر بدتر از گناه است؛ چرا که اسلام هرکس را مسئول اعمال خود دانسته و هرکس باید به فکر دنیا و آخرت خود باشد.
[23]- نوح÷ برای اثبات حقّانیتِ دعوتش چنین استدلال کرد، خداوند ـ میفرمایند:
﴿وَقَدۡ خَلَقَکُمۡ أَطۡوَارًا١٤ أَلَمۡ تَرَوۡاْ کَیۡفَ خَلَقَ ٱللَّهُ سَبۡعَ سَمَٰوَٰتٖ طِبَاقٗا١٥ وَجَعَلَ ٱلۡقَمَرَ فِیهِنَّ نُورٗا وَجَعَلَ ٱلشَّمۡسَ سِرَاجٗا١٦ وَٱللَّهُ أَنۢبَتَکُم مِّنَ ٱلۡأَرۡضِ نَبَاتٗا١٧ ثُمَّ یُعِیدُکُمۡ فِیهَا وَیُخۡرِجُکُمۡ إِخۡرَاجٗا١٨ وَٱللَّهُ جَعَلَ لَکُمُ ٱلۡأَرۡضَ بِسَاطٗا١٩ لِّتَسۡلُکُواْ مِنۡهَا سُبُلٗا فِجَاجٗا٢٠﴾ [نوح: 14-20].
«در حالی که خداوند شما را در مراحل مختلف خلقت به گونههای گوناگونی آفریده است. مگر نمیبینید که خداوند چگونه هفت آسمان را یکی بالای دیگری آفریده است؟ و ماه را در میان آنها تابان، و خورشید را چراغ کرده است؟ خدا است که شما را از زمین به گونه شگفتی آفریده است. سپس شما را به همان زمین برمیگرداند، و بعد شما را به گونه شگفتی از زمین بیرون میآورد. خداوند زمین را برای شما گسترده و فراخ کرده است، تا از جادههای وسیع آن بگذرید.»
[24]- بیومی مهران، بررسی تاریخی قصص قرآن، 4/14 به نقل از (محمود شرقاوی، الأنبیاء فی القرآن الکریم،صص 133 و 134).
[25]- نک: آیات 5 تا 12 سوره نوح.
[26]- اینکه نوح÷ به طور کامل از دعوت دست کشید وحی الهی بود که به وی اعلام گردید دیگر کسی به وی ایمان نمیآورد، خداوند ـ میفرمایند:
﴿وَأُوحِیَ إِلَىٰ نُوحٍ أَنَّهُۥ لَن یُؤۡمِنَ مِن قَوۡمِکَ إِلَّا مَن قَدۡ ءَامَنَ...﴾ [هود: 36].
«به نوح وحی شد که جز آنان که (تاکنون) ایمان آوردهاند، هیچکس دیگری از قوم تو ایمان نخواهد آورد.»
ولی دعوتگر باید همیشه در احوال مناسب انجام وظیفه کند و سماجت بر کفرِ کافران دلیلی به تعطیل کردن دعوت به طور کامل و مطلق نیست؛ زیرا ما موظّف به دعوت در زمان و احوال مناسب هستیم و هیچ علمی هم بر عدم هدایت آنها نداریم.
[27]- در اندازه درازا و پهنا و ماهیّت کشتی و چند طبقه بودن اختلافات بین علمای اسلامی و نیز کتاب تورات است، ولی واقعیّت آن است که روایات هیچ دلیلی بر صحّت خود و ضعف دیگر روایات ارائه نمیدهند تا امکان ترجیح قویترین دلیل وجود داشته باشد. آنچه در ماهیّت کشتی به اثبات رسیده، فرموده خداوند تعالی است که میفرمایند: ﴿وَحَمَلۡنَٰهُ عَلَىٰ ذَاتِ أَلۡوَٰحٖ وَدُسُرٖ١٣﴾ [القمر: 13]. (و نوح را بر کشتی ساخته شده از تختهها و میخها، سوار کردیم). راغب اصفهانی میگوید: دُسُر به معنای میخها و مفرد آن دَسار است و اصل دَسر به معنای دفع شدید با زور است، گفته شده: دَسَرهُ بالرُمحِ یعنی: او را با نیزه به زور دور کرد.) و در این زمینه اسرائیلیات و روایات ضعیفی وجود دارند که ارزشی برای استناد ندارند و جدای از این، فهم این مطلب ضروری نیست؛ زیرا اگر لازم بود قطعاً باری تعالی به آن اشاره میفرمودند. نک: راغب اصفهانی، المفردات، ص 314 و بیومی مهران، بررسی تاریخی قصص قرآن، 4/71 و 72.
[28]- مفسّران در میزان فراگیری طوفان نوح÷ اختلاف نظر دارند، اکثر آنها بر این باورند همه کره خاکی بجز کعبه را در بر گرفته و این تفکّر برگرفته از این است که نوح÷ را پیامبری برای تمامی بشر دانستهاند و نوح÷ در دعایش خواستار نابودی کلِّ کافران و حامیان آنها بر روی زمین شد. (نک: نوح/26-27) ولی با این وصف نظر استاد محمّد عبده درخور توجه است: «...طوفان نوح÷ فراگیر تمامی زمین نبوده و تنها سرزمینی را که قوم نوح÷ در آنجا میزیستند فرا گرفت، چنانکه مردمانی در چین بودند که غرق نشدند و دعای نوح÷ هم عام نبود و تنها کافران قوم او را شامل میشده است؛ چرا که او تنها به سوی قوم خویش فرستاده شده بود؛ زیرا پیامبر اکرم ج میفرماید: «و کان کل نبیّی یبعث الی قومه خاصة و بعثت إلی اساس کافة.» (تمامی پیامبران به طور ویژه برای قوم خویش فرستاده میشدند و من به سوی تمامی مردم برانگیخته شدهام.)، (صحیح): بخاری (ش335) / مسلم (ش1191)
جهت مشاهده دیدگاه و تحلیل و بررسی آنها و نظر مورّخان و زمینشناسان نک: همان، 4/78 تا 92.
[29]- آنچه به ذهن میرسد او یک انسان است ولی تعبیر قرآن بیان از آن دارد که ذات و سایر اعمال او از بین رفته و آنچه در تخیّل میگنجد جز عمل ناصالح از وی نیست و هرکس چنین باشد مستحق شفقت نخواهد بود. نک: میدانی، البلاغة العربیة أسسها و علومها و فنونها، ص 84.
[30]- سؤالی که پیش میآید این است که آیا نوح÷ چگونه فرزندش را به سوار شدن کشتی فرا خواند در حالی او کافر بود و خداوندأ مجوِّز سوار کردن کافران را صادر نکرده بود. آیا شفقت پدری باعث فراموش شدن حکم الهی گردید؟ خداوند ـ تعبیری ظریف در جمله معترضهای در مورد پسر نوح بیان میدارد و آن ﴿وَکَانَ فِی مَعۡزِلٖ﴾ [هود: 42]. در حالی که پسر نوح در مکانی دور و جدای از کافران بود. نوح÷ که توانسته بود پسرش را از کفّار دور سازد و وی نیز عزلت کرده بود، چنین به پدر وانمود کرده بود که وی از زمره مؤمنان است و بدین خاطر بود که وی را برای سوار شدن دعوت کرد و حتّی در صورت استنکافش از خداوندﻷ برایش طلب دعا نمود. و اینکه این پسر کیست؟ اسمش چیست؟ و چندمین فرزند نوح÷ است؟ از مبهمات قرآن است و نیازی به بیان در داستان نداشتند. خالدی، القصص القرآنی، 1/97 و 198.
[31]- جودی، کوهی است که مُشرِف بر جزیره ابن عمر در طرف شرق دجله در شمال عراق در موصل میباشد. یاقوت حموی، معجمالبلدان، 2/179.
[32]- طباره، داستان پیامبران در قرآن، ص 114.
[33]- بر این مبنا توصیه میگردد هرگز کسانی که حدود خداوند عظیم را رعایت نمیکنند و تقوای الهی ندارند، در بسیاری از مسائل مانند معامله، ازدواج، روابط اجتماعی و خانوادگی، و ... قابل اعتماد نیستند و هر مسلمانی باید این اصل را در زندگی خود قرار دهد؛ چرا که مردم در نمونههای عملی زیان و گاه ضررهای غیر قابل جبران و بزرگی را دیدهاند.
[34]- ﴿فَخَانَتَاهُمَا﴾ (به آن دو خیانت کردند)؛ مفسرین در تفسیر آن بر این باورند که خیانت زن نوح و زن لوط در ایمان نیاوردن، نفاق و همکاری با دشمن آنها و پخش اسرار خانواده و مؤمنان بود. البته خیانت آنها انحراف از جاده عفّت نبود؛ زیرا هرگز همسر هیچ پیغمبری آلوده به بیعفتی نشده است. نک: خفاجی، حاشیة الشهاب / عنایة القاضی و کفایة الراضی علی تفسیرالبیضاوی)، 9/210؛ ابن أبی زمنین مری، تفسیر ابن أبی زمنین، 2/259؛ ابن کثیر، تفسیرالقرآن العظیم، 4/327.
[35]- البته باید توجه داشت منظور از قطع رابطه مطلق با معاندین و مخالفان دینِ خدا و ستیزهجویی کامل و همیشگی با آنها نیست؛ زیرا در صورت عدم ارتباط چگونه میتوان ندای ایمان را به آنها رساند؟ و حتّی در مواردی نیاز مسلمانان اقتضای ارتباط را دارد ولی باید در ارتباط با آنها اصول و قوانینی را رعایت کرد، از جمله: عدم دوستی و موّدت با آنها بجای دوستی با مؤمنان، عدم اعتماد و اعتقاد به باورها و عقاید آنها، عدم یاری کردن آنها خصوصاً در مواردی که باعث ظلم و تسلط بر مسلمانان شود و ... .