اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهداف دعوتی داستان ابراهیم÷

فصل سوّم:
اهداف دعوتی داستان ابراهیم
÷

(3-1) ابراهیم بت‌شکن

(3-1-1) برائت ابراهیم÷ از پدر و قومش

(3-1-2) احتجاج ابراهیم÷ و دعوت پدرش به توحید

(3-1-3) اقدام عملی ابراهیم÷ در شکستن بت­ها

(3-2) شخصیّت ابراهیم؛ اُسوه­­ای برای دعوتگر

(3-2-1) ابراهیم÷؛ تسلیم شدة واقعی

(3-2-2) ابراهیم÷؛ دعوتگری ثابت‌قدم

(3-2-3) ابراهیم÷؛ دعوتگری با بیانی صریح

(3-2-4) دعاهای ابراهیم÷ اُسوة حسنه

(3-3) بنای کعبه

(3-4) ابراهیم÷ در آماج ابتلای الهی

(3-4-1) ابراهیم÷ محکوم به مرگ و درآتش‌انداختن

(3-4-2) هجرت ابراهیم÷

(3-3-3) رهاکردن همسر و فرزند

(3-4-3) قربانی‌کردن فرزند

(3-5) بحث در دروغ‌های ابراهیم÷


ابراهیم÷

نام ابراهیم÷ 69 مرتبه در قرآن کریم و در بیست و پنج سوره ذکر شده است و بیان آن در مواردی در ضمن داستان ابراهیم÷ و یا در معیّت نام پیامبرانبوده است. سوره‌ها و شمارۀ آیاتِ حاویِ داستان ابراهیم÷ عبارتند از:[1]

سوره

شمارۀسوره

شمارۀ آیات

بقره

2

124، 120 (تکراری)، 126، 127، 130، 132، 133، 135، 136، 140، 258 (تکراری)، 260

آل عمران

3

33، 65، 67، 68، 84، 95، 97

نساء

4

54، 125 (تکراری)، 163

انعام

6

74، 75، 83، 161

توبه

9

70، 114 (تکراری)

هود

11

69، 74، 75، 76

یوسف

12

6، 38

إبراهیم

14

35

حجر

15

51

نحل

16

120، 123

مریم

19

41، 46، 58

أنبیاء

21

51، 60، 62، 69

حج

22

26، 43، 78

شعراء

26

69

عنکبوت

29

16، 31

أحزاب

33

7

صافّات

37

83، 104، 109

ص

38

45

شوری

42

13

زُخرف

43

26

ذاریات

51

24

نجم

53

37

حدید

57

26

ممتحنه

60

4 (تکراری)

أعلی

87

19

ابراهیم÷ خلیل و دوستِ منتخب خداوند[2]، ابوالأنبیاء، پیغمبر خداوند، پیشوایای پارسایان، بزرگمرد پیشرفتِ تاریخ و اسوۀ حسنۀ جاوید، رمز ایمان و نماد استواری و بزرگی و پیر طریقت است.[3] ابراهیم÷ همان است که نخستین بار "مسلمان" نامیده شده است[4] و نیز نخستین کسی است که به دعا از پروردگار خواسته است تا در میان مردم از خودِ آنان رسولی برانگیزد تا به راه راست رهنمونشان گرداند.[5] راست فرموده پیامبر اسلام ÷: (انا دعوة أبی ابراهیم)[6] (من همانم که پدرم ابراهیم به دعا خواسته است.)

او بنیانگذار[7] خانۀ کعبه و نیز کسی است که به واسطۀ دعاهایش مکّه، مقدس‌ترین جای زمین شد و نخستین کسی است که مردم را به حج و زیارت خانۀ خدا فراخوانده است و از خداوندأ برای این سرزمین پاک، أمن و آرامش، و خیر و برکت خواسته است.[8]

داستان سَرور و بزرگِ بشریّت؛ ابراهیم÷ با قومش و نیز با فرزندش سرشار از عبرت و نکات و ظرایف در زمینۀ دعوت است که بی‌شک این چراغ افروز و رَهِ جاوید آنقدر پرفروغ است که هر مسلمانی با تکیّه بر آن به مقصود و منظور می‌رسد، و این مسیر به حدّی ناب است که خداوندأ بدان توصیه می‌فرمایند:

﴿قَدۡ کَانَتۡ لَکُمۡ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ فِیٓ إِبۡرَٰهِیمَ وَٱلَّذِینَ مَعَهُۥٓ إِذۡ قَالُواْ لِقَوۡمِهِمۡ إِنَّا بُرَءَٰٓؤُاْ مِنکُمۡ وَمِمَّا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ کَفَرۡنَا بِکُمۡ وَبَدَا بَیۡنَنَا وَبَیۡنَکُمُ ٱلۡعَدَٰوَةُ وَٱلۡبَغۡضَآءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ وَحۡدَهُۥٓ إِلَّا قَوۡلَ إِبۡرَٰهِیمَ لِأَبِیهِ لَأَسۡتَغۡفِرَنَّ لَکَ وَمَآ أَمۡلِکُ لَکَ مِنَ ٱللَّهِ مِن شَیۡءٖۖ رَّبَّنَا عَلَیۡکَ تَوَکَّلۡنَا وَإِلَیۡکَ أَنَبۡنَا وَإِلَیۡکَ ٱلۡمَصِیرُ٤ [الممتحنة: 4]. «ابراهیم و کسانی که بدو گرویده بودند، الگوی خوبی برای شما است، بدانگاه که به قوم خود گفتند: ما از شما و از چیزهایی که به غیر از خدا می‌پرستید، بیزار و گریزانیم، و شما را قبول نداریم و در حق شما بی‌اعتنائیم، و دشمنانگی و کینه‌توزی همیشگی میان ما و شما پدیدار آمده است، تا زمانی که به خدای یگانه ایمان می‌آورید و او را به یگانگی می‌پرستید. مگر سخنی که ابراهیم به پدر خود گفت : من قطعاً برای تو طلب آمرزش می‌کنم، و در عین حال برای تو در پیشگاه خدا هیچ کار دیگری نمی‌توانم بکنم. (این سخن، چیزی نیست که بدان اقتدا کنید). پروردگارا! به تو توکّل می‌کنیم، و به تو روی می‌آوریم، و بازگشت به سوی تو است».

(3-1) ابراهیم بت‌شکن

در زمان ابراهیم÷ بت‌پرستی و تعظیمِ الهه‌ها و خداوندانِ دروغین زیاد شده بود، هنگامی که مسئولیّت رسالت بر دوش ابراهیم÷ گذاشته شد، اوّلین و اساسی‌ترین رسالت ایشان÷ این بود که بت‌ها و شریک‌های حق تعالی را بشکند، خداونددر این زمینه می‌فرمایند:

﴿۞وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَآ إِبۡرَٰهِیمَ رُشۡدَهُۥ مِن قَبۡلُ وَکُنَّا بِهِۦ عَٰلِمِینَ٥١ إِذۡ قَالَ لِأَبِیهِ وَقَوۡمِهِۦ مَا هَٰذِهِ ٱلتَّمَاثِیلُ ٱلَّتِیٓ أَنتُمۡ لَهَا عَٰکِفُونَ٥٢ قَالُواْ وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا لَهَا عَٰبِدِینَ٥٣ قَالَ لَقَدۡ کُنتُمۡ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُکُمۡ فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ٥٤ قَالُوٓاْ أَجِئۡتَنَا بِٱلۡحَقِّ أَمۡ أَنتَ مِنَ ٱللَّٰعِبِینَ٥٥ قَالَ بَل رَّبُّکُمۡ رَبُّ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ ٱلَّذِی فَطَرَهُنَّ وَأَنَا۠ عَلَىٰ ذَٰلِکُم مِّنَ ٱلشَّٰهِدِینَ٥٦ [الأنبیاء: 51-56]. «ما (وسیلۀ) هدایت و راهیابی را پیشتر (از موسی و هارون) در اختیار ابراهیم گذراده بودیم و از (احوال و فضائل) او برای (حمل رسالت) آگاهی داشتیم. آن گاه به پدرش و قوم خود گفت: این مجسمه‌هایی که شما دائماً به عبادتشان مشغولید چیستند، گفتند: ما پدران (و نیاکان) خویش را دیده‌ایم که این‌ها را پرستش می‌کرده‌اند. ابراهیم گفت: قطعاً شما و پدرانتان در گمراهی آشکار بوده و هستید. گفتند: آیا واقعاً (معتقدی) آنچه را به ما می‌گوئی حقیقت دارد، یا اینکه جزو افراد ملعبه‌باز و شوخی‌کننده هستی؟ (ابراهیم بدیشان) گفت: (آنچه می‌گویم جدی است و اینها خدایان شما نیستند و) بلکه پروردگار شما، پروردگار آسمان‌ها و زمین است. همان پروردگاری که آن‌ها را آفریده است و من به این چیزی که گفتم از زمرۀ گواهانی هستم که آگاهند و با دلیل و برهان گفتۀ خود را ثابت می‌نمایند.»

بت‌پرستان با استدلالی ضعیف و واهی و پوچ به مجادله با خلیل الرّحمان ابراهیم÷ می‌پردازند و اینکه چون بر مسیر نیاکان خود هستند، در کامیابی و راه راست به سر می‌برند، البته این استدلالِ پوچ و بی‌پایه فقط در برابر ابراهیم÷ بیان نشده است بلکه داعیان زیادی از پیامبران و رهپویان آنان با این استدلال مواجه شده‌اند.

این شیوۀ استدلال به حدّی رایج است که حتّی برخی از افراد حق‌گرا در بیان حقیقت‌های داغ و مستدل در برابر افرادِ مبتدع و خرافه‌پرست با این استدلال مواجه می‌شوند و یا برخی آنقدر به تقلیدهای پوچ و کورکورانه سر نهاده‌اند و قلّادۀ تفکّراتِ دیگران را به گردن خود آویزان کرده‌اند که حتّی از استماع و شنیدن حق نیز اباء می‌کنند و در مواقعی هم که مورد خطابِ داعیان حق‌گرا و راستین قرار می‌گیرند، با استدلال به حق‌بودن نیاکانشان، به این افراد تهمت‌هایی ناروا می­زنند.

دعوتگر باید در این زمینه ابراهیم وار عمل کند، و با متانت کامل و نهایت درایت و استدلال به جواب بپردازد، ابراهیم÷ در جواب قومش چنین می‌گوید:

﴿قَالَ أَفَرَءَیۡتُم مَّا کُنتُمۡ تَعۡبُدُونَ٧٥ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُکُمُ ٱلۡأَقۡدَمُونَ٧٦ فَإِنَّهُمۡ عَدُوّٞ لِّیٓ إِلَّا رَبَّ ٱلۡعَٰلَمِینَ٧٧ ٱلَّذِی خَلَقَنِی فَهُوَ یَهۡدِینِ٧٨ وَٱلَّذِی هُوَ یُطۡعِمُنِی وَیَسۡقِینِ٧٩ وَإِذَا مَرِضۡتُ فَهُوَ یَشۡفِینِ٨٠ وَٱلَّذِی یُمِیتُنِی ثُمَّ یُحۡیِینِ٨١ وَٱلَّذِیٓ أَطۡمَعُ أَن یَغۡفِرَ لِی خَطِیٓ‍َٔتِی یَوۡمَ ٱلدِّینِ٨٢ [الشعراء: 75-82]. «گفت: آیا می‌بینید که چه چیز را می‌پرستید؟! هم شما و هم پدران پیشین شما، همۀ آن‌ها دشمن من هستند (آن‌هائی که شما معبود خود می‌دانید) بجز پروردگار جهانیان. (پروردگار جهانیانی) که مرا آفریده است، و هم او مرا راهنمائی می‌سازد. آن کسی است که او مرا می‌خوراند و می‌نوشاند. و هنگامی که بیمار شوم او است که مرا شفا می‌دهد. و آن کسی است که (چون اجلم فرا ‌رسید) او مرا می‌میراند و سپس مرا زنده می‌گرداند. و آن کسی است که امیدوارم در روز جزا و سزا گناهم را بیامرزد.»

ایمان ابراهیم÷ ایمان و باوری است که با تمام وجود و با جان و دل در برابر پروردگارشأ تسلیم شده است. ایمانی است که غم و ناراحتی را از نفس، پاک می‌کند و قدرت و اطمینان و سعادت بدان می‌بخشد. ایمانی است که نفس را از تسلیم در برابر خرافات و خیالات و اوهام نجات می‌دهد.[9] دعوتگر نیز باید در برابر خرافات و اوهام و یاوه‌گویی‌های مردم همچون ابراهیم÷ ایمانی راسخ داشته باشد و بیدی نباشد که به هر بادی بلرزد بلکه با تمام وجود و اطمینان و توکّل بر ذات اقدس الهیـ، حق را بیان نماید و باید در خطاب به خرافات و بدعت و شرک­ها با زبانِ استدلال و منطقِ سلیم و کلامِ شیوا پاسخ دهد و همچون ابراهیم÷، بت‌های ظاهری و دست‌ساز و نیز بت‌های درونی انسان‌ها را بشکند.[10]

(3-1-1) برائت ابراهیم÷ از پدر و قومش

پس از اینکه ابراهیم÷ خدای واحدِ خود را می‌شناسد و بر آن یقین حاصل می‌کند، به برائت اعتقادات شرک‌آلود و خرافی قومش می‌پردازد، خداوند ـ می‌فرمایند:

﴿۞وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِیمُ لِأَبِیهِ ءَازَرَ أَتَتَّخِذُ أَصۡنَامًا ءَالِهَةً إِنِّیٓ أَرَىٰکَ وَقَوۡمَکَ فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ٧٤ وَکَذَٰلِکَ نُرِیٓ إِبۡرَٰهِیمَ مَلَکُوتَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِ وَلِیَکُونَ مِنَ ٱلۡمُوقِنِینَ٧٥ فَلَمَّا جَنَّ عَلَیۡهِ ٱلَّیۡلُ رَءَا کَوۡکَبٗاۖ قَالَ هَٰذَا رَبِّیۖ فَلَمَّآ أَفَلَ قَالَ لَآ أُحِبُّ ٱلۡأٓفِلِینَ٧٦ فَلَمَّا رَءَا ٱلۡقَمَرَ بَازِغٗا قَالَ هَٰذَا رَبِّیۖ فَلَمَّآ أَفَلَ قَالَ لَئِن لَّمۡ یَهۡدِنِی رَبِّی لَأَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡقَوۡمِ ٱلضَّآلِّینَ٧٧ فَلَمَّا رَءَا ٱلشَّمۡسَ بَازِغَةٗ قَالَ هَٰذَا رَبِّی هَٰذَآ أَکۡبَرُۖ فَلَمَّآ أَفَلَتۡ قَالَ یَٰقَوۡمِ إِنِّی بَرِیٓءٞ مِّمَّا تُشۡرِکُونَ٧٨ إِنِّی وَجَّهۡتُ وَجۡهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ حَنِیفٗاۖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ٧٩ [الأنعام: 74-79]. «و بدان گاه که ابراهیم به پدر خود آزر گفت: آیا بت‌هایی را به خدائی می‌گیری؟! به حقیقت من تو را و قوم تو را در گمراهی آشکار می‌بینم و همان‌گونه ملک عظیم آسمان‌ها و زمین را به ابراهیم نشان دادیم، تا از زمرۀ باورمندان راستین شود.(از جمله) هنگامی که شب او را در برگرفت، ستاره‌ای را دید، (بر سبیل فرض و إرخاءالعنان)[11] گفت: این پروردگار من است! اما هنگامی که غروب کرد گفت : من غروب‌کنندگان را دوست نمی‌دارم. و هنگامی که ماه را در حال طلوع دید (باز از سبیل فرض و إرخاءالعنان)2 و گفت: این پروردگار من است! ولی هنگامی که غروب کرد، گفت: اگر پروردگارم مرا راهنمائی نکند، بدون شک از زمرۀ قوم گمراه خواهم بود. و هنگامی که خورشید را در حال طلوع دید (دوباره برسبیل فرض و إرخاء العنان)3 گفت: این پروردگار من است (؛چرا که) این بزرگتر (از ستاره و ماه) است! امّا هنگامی که غروب کرد، گفت: ای قوم من! بیگمان من از آنچه انباز خدا می‌کنید بیزارم. بیگمان من رو به سوی کسی می‌کنم که آسمان‌ها و زمین را آفریده است، و من (از هر راهی جز راه او) به کنارم و از زمرۀ مشرکان نیستم.»

(3-1-2) احتجاج ابراهیم÷ و دعوت پدرش به توحید

بعد از اینکه قوم ابراهیم÷ در زمینۀ معبودهای باطلشان قانع نگشتند، به جدال با ابراهیم÷ پرداختند، خداوند ـ می‌فرمایند:

﴿وَحَآجَّهُۥ قَوۡمُهُۥۚ قَالَ أَتُحَٰٓجُّوٓنِّی فِی ٱللَّهِ وَقَدۡ هَدَىٰنِۚ وَلَآ أَخَافُ مَا تُشۡرِکُونَ بِهِۦٓ إِلَّآ أَن یَشَآءَ رَبِّی شَیۡ‍ٔٗاۚ وَسِعَ رَبِّی کُلَّ شَیۡءٍ عِلۡمًاۚ أَفَلَا تَتَذَکَّرُونَ٨٠ وَکَیۡفَ أَخَافُ مَآ أَشۡرَکۡتُمۡ وَلَا تَخَافُونَ أَنَّکُمۡ أَشۡرَکۡتُم بِٱللَّهِ مَا لَمۡ یُنَزِّلۡ بِهِۦ عَلَیۡکُمۡ سُلۡطَٰنٗاۚ فَأَیُّ ٱلۡفَرِیقَیۡنِ أَحَقُّ بِٱلۡأَمۡنِۖ إِن کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٨١ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ یَلۡبِسُوٓاْ إِیمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ أُوْلَٰٓئِکَ لَهُمُ ٱلۡأَمۡنُ وَهُم مُّهۡتَدُونَ٨٢ [الأنعام: 80-82]. «قوم ابراهیم با او به ستیزه پرداختند، (ابراهیم) گفت: آیا شما را سزد که دربارۀ خدا با من بستیزید. و حال آنکه مرا (خداوند) هدایت بخشیده است؟ من از آن چیزهایی که انباز خدا می‌کنید نمی‌ترسم، اما اگر خدا بخواهد ضرر و زیان (به کسی برسد، بی‌گمان بدو) می‌رسد. دانش پروردگارم همه چیز را در بر گرفته است. آیا یادآور نمی‌شوید. چگونه من از چیزی که بی‌جان است و آن را انباز (خدا) می‌سازید می‌ترسم؟ و حال آنکه شما از این نمی‌ترسید که برای خداوند چیزی را انباز می‌سازید که خداوند دلیلی بر (حقانیت پرستش) آن برای شما نفرستاده است؟ پس کدام یک از دو گروه (بت‌پرست و خدا‌پرست) شایسته‌تر به امن و امان است، اگر می‌دانید؟ کسانی که ایمان آورده باشند و ایمان خود را با شرک نیامیخته باشند، امن و امان ایشان را سزا است، و آنان راه‌یافتگان هستند.»

با این حال در میان قوم ابراهیم÷، مردی وجود دارد که برای ابراهیم÷ عزیز و محبوب است و آن پدرش آزر است[12]، ابراهیم÷ به صورت اختصاصی به دعوت پدر خود می‌پردازد و با کلمۀ ﴿یَٰٓأَبَتِ(ای پدرم!) با نهایت شفقت و مهربانی و حرمت به دعوت پدرش می‌پردازد، خداوند ـ می‌فرمایند:

﴿وَٱذۡکُرۡ فِی ٱلۡکِتَٰبِ إِبۡرَٰهِیمَۚ إِنَّهُۥ کَانَ صِدِّیقٗا نَّبِیًّا٤١ إِذۡ قَالَ لِأَبِیهِ یَٰٓأَبَتِ لِمَ تَعۡبُدُ مَا لَا یَسۡمَعُ وَلَا یُبۡصِرُ وَلَا یُغۡنِی عَنکَ شَیۡ‍ٔٗا٤٢ یَٰٓأَبَتِ إِنِّی قَدۡ جَآءَنِی مِنَ ٱلۡعِلۡمِ مَا لَمۡ یَأۡتِکَ فَٱتَّبِعۡنِیٓ أَهۡدِکَ صِرَٰطٗا سَوِیّٗا٤٣ یَٰٓأَبَتِ لَا تَعۡبُدِ ٱلشَّیۡطَٰنَۖ إِنَّ ٱلشَّیۡطَٰنَ کَانَ لِلرَّحۡمَٰنِ عَصِیّٗا٤٤ یَٰٓأَبَتِ إِنِّیٓ أَخَافُ أَن یَمَسَّکَ عَذَابٞ مِّنَ ٱلرَّحۡمَٰنِ فَتَکُونَ لِلشَّیۡطَٰنِ وَلِیّٗا٤٥ [مریم: 41-45]. «در کتاب (قرآن) سرگذشت ابراهیم را بیان کن. او بسیار راست کردار و راست گفتار و پیغمبر (یزدان) بود. هنگامی (را بیان دار) که (محترمانه) به پدرش گفت: ای پدر! چرا چیزی را پرستش می‌کنی که نمی‌شنود و نمی‌بیند و (اصلاً شرّ وبلائی از تو به دور نمی‌دارد؟) ای پدر! دانشی (از طریق وحی الهی) نصیب من شده است که بهرۀ تو نگشته است، بنابراین از من پیروی کن تا تو را به راه درست رهنمود کنم، ای پدر! اهریمن را پرستش مکن که اهریمن پیوسته در برابر (فرمان خداوند) رحمان سرکش بوده است. ای پدر! من از این می‌ترسم که عذاب سختی از سوی خداوند مهربان گریبانگیر تو شود و آن گاه همدم شیطان (در نفرین یزدان و عذاب سوزان) شوی.»

در قبال این بیان زیبا و مؤدّبانه و دلسوزانه، پدرش اینگونه به او جواب می‌دهد که خداوندأ بیان می‌فرمایند:

﴿قَالَ أَرَاغِبٌ أَنتَ عَنۡ ءَالِهَتِی یَٰٓإِبۡرَٰهِیمُۖ لَئِن لَّمۡ تَنتَهِ لَأَرۡجُمَنَّکَۖ وَٱهۡجُرۡنِی مَلِیّٗا٤٦ [مریم: 46]. «پدر ابراهیم گفت: آیا تو ای ابراهیم از خدایان من رویگردانی؟! اگر دست نکشی حتماً تو را سنگسار می‌کنم، برو برای مدت مدیدی از من دور شو.»

ابراهیم÷ به جدال با پدر ادامه نمی‌دهد و با جوابِ بد و ناشایست معارضه نمی‌کند، بلکه به پدر می‌گوید:

﴿قَالَ سَلَٰمٌ عَلَیۡکَۖ سَأَسۡتَغۡفِرُ لَکَ رَبِّیٓۖ إِنَّهُۥ کَانَ بِی حَفِیّٗا٤٧ وَأَعۡتَزِلُکُمۡ وَمَا تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَأَدۡعُواْ رَبِّی عَسَىٰٓ أَلَّآ أَکُونَ بِدُعَآءِ رَبِّی شَقِیّٗا٤٨ [مریم: 47-48]. «(ابراهیم به آرامی و مهربانی) گفت: (پدر) خداحافظ![13] من از پروردگارم برای تو آمرزش خواهم خواست. چرا که او نسبت به من بسیار عنایت و محبّت دارد. و از شما (ای پدر! و ای قوم بت‌پرست!) و از آنچه بجز خدا می‌پرستید کناره‌گیری و دوری می‌کنم، تنها پروردگارم را می‌پرستم. امید است در پرستش پروردگارم بدبخت و نومید نگردم.»

در ارتباط ابراهیم÷ با قوم و پدرش و مکالمۀ آن‌ها، برای هر دعوتگری چندین صفت دعوتی خاص و ویژه محرز و نمایان است که اساس و کلید در امر دعوت می‌باشند:

-     ابراهیم÷ با استدلال و منطق دعوت می‌دهد و در راستای ابطال معبودهای آن‌ها با زبانِ منطق و مستدل به بیان حق می‌پردازد.

-     ابراهیم÷ مؤدّب و خیرخواهانه صحبت می‌کند، صدایش را بلند نمی‌کند، با زبانی تیز و ناراحت‌کننده بیان نمی‌کند، بلکه مهربانی در کلامش غوطه‌ور است و مخاطب، خیرخواهی او را خواسته و ناخواسته حس می‌کند.

-     ابراهیم÷ در برابر تهدید و اذیّت آنان جدال نمی‌کند، بلکه در ازای آن به دعوت ادامه می‌دهد و حق برایش از دفاع از خود اولی­تر است.

-     ابراهیم÷ صریح حق را بیان می‌کند، و در راستای بیان توحید برخلاف برخی از مسلمانان شرایط زمانی و مکانی را در نظر نمی‌گیرد و صریح و بدون هیچ شائبه و مقدّمه‌چینی حق را می‌گوید و در برابر منکران و خصوصاً پدرش برائت خود را از آن‌ها و اعتقاداتِ باطل بیان می‌کند، این نمتدی راستین و شیوه­ای صحیح از بیانِ حقیقت می­باشد.[14]

(3-1-3) اقدام عملی ابراهیم÷ در شکستن بت­ها

همانطور که پیشتر اشاره شد، ابراهیم÷ به جدال قومش پرداخت و بعد از آن عزمِ راسخ بر شکستن بت‌ها می‌گیرد، خداوندأ این تصمیمِ راسخ را اینگونه بیان می‌فرمایند:

﴿وَتَٱللَّهِ لَأَکِیدَنَّ أَصۡنَٰمَکُم بَعۡدَ أَن تُوَلُّواْ مُدۡبِرِینَ٥٧ فَجَعَلَهُمۡ جُذَٰذًا إِلَّا کَبِیرٗا لَّهُمۡ لَعَلَّهُمۡ إِلَیۡهِ یَرۡجِعُونَ٥٨ [الأنبیاء: 57-58]. «(ابراهیم گفت): به خدا سوگند! من نسبت به بتانتان قطعاً چاره‌اندیشی می‌کنم (و نقشه‌ای برای نابودیشان خواهم کشید) وقتی که پشت کنید و بروید).»[15]

سپس ابراهیم÷ بعد از دعوتِ بیانی به دعوتِ عملی و جهادِ رفتاری می‌پردازد و شیوۀ اجرای مأموریّت خود را تغییر می­دهد، خداوند ـ می‌فرمایند:

﴿فَجَعَلَهُمۡ جُذَٰذًا إِلَّا کَبِیرٗا لَّهُمۡ لَعَلَّهُمۡ إِلَیۡهِ یَرۡجِعُونَ٥٨ [الأنبیاء: 58]. «و همۀ آن‌ها را قطعه قطعه کرد، مگر بت‌ بزرگشان را، تا به پیش آن بیایند.»

بت بزرگ را سالم نگه داشت و تبر را برگردن آن آویخت تا: ﴿لَعَلَّهُمۡ إِلَیۡهِ یَرۡجِعُونَ٥٨ «تا به پیش آن بیایند.» و از چگونگی حادثه و علّت چنین پیش‌آمدی از آن بپرسند و نتواند به آن‌ها پاسخ دهد و بطلان بت‌پرستی بر آن‌ها نمایان گردد.»

هنگامی که از مراسم عید برگشتند و چنین منظره‌ای را دیدند، فریاد زدند، خداوندـ می‌فرمایند:

﴿قَالُواْ مَن فَعَلَ هَٰذَا بِ‍َٔالِهَتِنَآ إِنَّهُۥ لَمِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ٥٩ [الأنبیاء: 59]. «گفتند: چه کسی چنین کاری را بر سر خدایان ما آورده است؟ (هر کس این کار را کرده باشد) او از جملۀ ستمگران است.»

در این حالت افرادی که از گفتۀ ابراهیم÷ و مخالفت وی خبر داشتند:

﴿قَالُواْ سَمِعۡنَا فَتٗى یَذۡکُرُهُمۡ یُقَالُ لَهُۥٓ إِبۡرَٰهِیمُ٦٠ قَالُواْ فَأۡتُواْ بِهِۦ عَلَىٰٓ أَعۡیُنِ ٱلنَّاسِ لَعَلَّهُمۡ یَشۡهَدُونَ٦١ [الأنبیاء: 60-61]. «گفتند: جوانی از (مخالفت با) بت‌ها سخن می‌گفت که بدو ابراهیم می‌گویند: (بزرگان قوم) گفتند: او را در برابر مردم حاضر کنید تا (دادگاهی شود و آگاهان) گواهی دهند.»

وقتی ابراهیم÷ را در دادگاه احضار کردند، به استنطاق وی پرداختند، گفت:

﴿قَالُوٓاْ ءَأَنتَ فَعَلۡتَ هَٰذَا بِ‍َٔالِهَتِنَا یَٰٓإِبۡرَٰهِیمُ٦٢ قَالَ بَلۡ فَعَلَهُۥ کَبِیرُهُمۡ هَٰذَا فَسۡ‍َٔلُوهُمۡ إِن کَانُواْ یَنطِقُونَ٦٣ [الأنبیاء: 62-63]. «گفتند: آیا تو ای ابراهیم! این کار را بر سر خدایان ما آورده‌ای؟ (ابراهیم گفت:) شاید این بت بزرگ چنین کاری را کرده باشد![16] پس از آن‌ها مسئله را بپرسید اگر می‌توانند صحبت کنند.»

﴿فَرَجَعُوٓاْ إِلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ فَقَالُوٓاْ إِنَّکُمۡ أَنتُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ٦٤ ثُمَّ نُکِسُواْ عَلَىٰ رُءُوسِهِمۡ لَقَدۡ عَلِمۡتَ مَا هَٰٓؤُلَآءِ یَنطِقُونَ٦٥ قَالَ أَفَتَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا یَنفَعُکُمۡ شَیۡ‍ٔٗا وَلَا یَضُرُّکُمۡ٦٦ أُفّٖ لَّکُمۡ وَلِمَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ٦٧ [الأنبیاء: 64-67]. «آنان به خود آمدند و به خویشتن گفتند:حقیقتاً شما ستمگرید( بر اثر طوفان روانی، دقائقی بیشتر طول نکشید و) سپس آنان چرخشی زدند و عقب گرد کردند (و گفتند): تو که می‌‌دانستی این‌ها سخن نمی‌گویند، (ابراهیم) گفت: آیا به جای خداوند (جهان و خالق انسان) چیزهایی را می‌پرستید که هیچگونه سود و زیانی به شما نمی‌رسانند؟ وای بر شما! و وای بر چیزهایی که به جای خدا می‌پرستید! آیا نمی‌فهمید؟»

در این هنگام که باطل بودن خود و رسواشدنشان محرز می‌گردد، و حق طلوع می‌کند، و هیچ استدلال و منطقی برای مقابله ندارند، به گناه و ظلم بر ابراهیم÷ چنگ می‌زنند و:

﴿قَالُواْ حَرِّقُوهُ وَٱنصُرُوٓاْ ءَالِهَتَکُمۡ إِن کُنتُمۡ فَٰعِلِینَ٦٨ [الأنبیاء: 68]. «گفتند: اگر می‌‌خواهید کاری کنید (که انتقام خدایان خود را گرفته باشید) ابراهیم را سخت بسوزانید و خدایان خویش را مدد و یاری دهید.»

وای چه بد خدایانی که بندگانشان باید آن‌ها را مدد و یاری دهند! و آن‌ها برای خود مالک سود و زیانی نیستند! و نمی‌توانند هیچ فعالیّتی در راستای کمک و پیروزی خودشان و بندگانشان انجام دهند!.[17] حکم سوزاندن ابراهیم÷ خالی از هر استدلال و دلالت است؛ چرا که خود آنان باطل محض‌اند.

پیروان این اباطیل با صدور چنین حکم و اجرائیه صادر کردنِ آن نمی‌دانستند که خداوندأ از بنده‌ای که ندای "حسبی الله و نعم الوکیل" را سر می­زند دفاع می‌کند.[18] خداوند ـ می‌فرمایند:

﴿قُلۡنَا یَٰنَارُ کُونِی بَرۡدٗا وَسَلَٰمًا عَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِیمَ٦٩ وَأَرَادُواْ بِهِۦ کَیۡدٗا فَجَعَلۡنَٰهُمُ ٱلۡأَخۡسَرِینَ٧٠ وَنَجَّیۡنَٰهُ وَلُوطًا إِلَى ٱلۡأَرۡضِ ٱلَّتِی بَٰرَکۡنَا فِیهَا لِلۡعَٰلَمِینَ٧١ [الأنبیاء: 69-71]. «ما به آتش دستور دادیم که ای آتش سرد و سالم شو بر ابراهیم.[19] آنان خواستند که ابراهیم را با نیرنگ خطرناکی نابود کنند، ولی ما ایشان را زیانبارترین مردم نمودیم و او و لوط را رستگار و به سرزمینی گسیل داشتم که (از لحاظ مادی و معنوی) پر خیر و برکتش برای جهانیان کرده‌ایم».

خداوندأ نعمتش را بر ابراهیم÷ با دستور به هجرتش تمام کرد و وی به همراهِ پسر برادرش لوط÷ به سرزمینی هجرت کرد که خداوند آن­را برای جهانیان مبارک نموده بود و آن سرزمین شام بود، و با نزول پیغمبرانو شرائع الهی مقامِ ویژه به آن داده بود و نعمت‌های زیاد و میوه‌ها و زندگی راحت در آنجا مهیّا بود. ابراهیم÷ در فلسطین از سرزمین شام و لوط÷ در شهر سدوم که شهری در منطقۀ اردن است، مبعوث شدند. خداوندـ در سورۀ صافات در مورد نجات ابراهیم÷ و هجرتش به شام می‌فرمایند:

﴿فَأَرَادُواْ بِهِۦ کَیۡدٗا فَجَعَلۡنَٰهُمُ ٱلۡأَسۡفَلِینَ٩٨ وَقَالَ إِنِّی ذَاهِبٌ إِلَىٰ رَبِّی سَیَهۡدِینِ٩٩ [الصافات: 98-99]. «برای نابودی ابراهیم نقشه‌ای پی‌افکندند و نیرنگی اندیشیدند، ولی ما (او را نجات دادیم و والایش کردیم، و) آنان را پست و حقیر و مغلوب و ذلیل نمودیم. ابراهیم گفت: من به سوی پروردگارم می‌روم، او مرا رهنمود می‌کند.»[20]

از دعوت عملی ابراهیم خلیل÷ می‌توان فهمید که ستیز با شرک و خرافات فقط با دعوت کلامی میسّر نمی‌شود، بلکه دعوتگر باید در مواقعی با عمل و جهاد رفتاری به محکوم‌‌کردن ظلم و شرک بپردازد و حق را به مردم نشان دهد و حقیقت را نمایان سازد، و دعوتگر در این راستا باید منتظر عکس‌العمل مخالفان خود باشد و در مواردی نیز با انتقادها و ستیزه‌جوئی‌های مردم نیز مواجه می‌شود و در این راستا دعوتگرِ مجاهد باید صبر و استقامت نماید و تا آنجا که صلاح و مقاصد شریعت اقتضا می‌کند به دعوت ادامه دهد و در صورتی که به تنگنا و چالش رسید که دیگر نمی‌تواند کار دعوت انجام دهد و وجودش در آن سرزمین مواجه تهدیدهایی است، خداوند مجوِّز هجرت را صادر فرموده است، همانگونه که ابراهیم÷ هجرت فرمودند، خداوند ـ می‌فرمایند:

﴿یَٰعِبَادِیَ ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِنَّ أَرۡضِی وَٰسِعَةٞ فَإِیَّٰیَ فَٱعۡبُدُونِ٥٦ [العنکبوت: 56]. «ای بندگان مؤمن من! زمین من فراخ است (و اگر در جائی تحت فشار کفّار و ستمگران بودید، می‌توانید به نقاط دیگری مسافرت کنید) و تنها مرا بپرستید.»

و نیز خداوند ـ می‌فرمایند:

﴿قُلۡ یَٰعِبَادِ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ ٱتَّقُواْ رَبَّکُمۡۚ لِلَّذِینَ أَحۡسَنُواْ فِی هَٰذِهِ ٱلدُّنۡیَا حَسَنَةٞۗ وَأَرۡضُ ٱللَّهِ وَٰسِعَةٌۗ إِنَّمَا یُوَفَّى ٱلصَّٰبِرُونَ أَجۡرَهُم بِغَیۡرِ حِسَابٖ١٠ [الزمر: 10]. «(ای پیغمبر! از سوی من به مردمان) بگو: ای بندگان مؤمن من! از (عذاب) پروردگارتان (خویشتن را) بپرهیزید. کسانی که نیکی کنند، در همین جهان بدیشان نیکی می‌شود. (در مراکز کفر و شرک، ظلم و غرق در گناه زندگی نکنید و پستی و خواری را نپذیرید و هجرت را پیشه سازید). زمین خداوند وسیع و فراخ است. (و در دیار غربت شکیبائی کنید). قطعاً به شکیبایان اجر و پاداششان به تمام و کمال و بدون حساب داده می‌شود.»[21]

با این وصف در صورتی که دعوتگر بقایش در سرزمین کفر و یا در سرزمین حاکم ستمگری که عرصۀ زندگی و دعوت را بر شخص داعی إلی الله تنگ کرده، در صورتی که بقایش هر چند با تحمّل سختی‌ها و مشقت‌هایی باشد و برای دعوت و مسلمانان مفیدتر باشد، بهتر است همچنان به کار دعوت ادامه دهد ولی در صورتی که به گونه‌ای به انحصار و بند بکشند که نتواند کار دعوت انجام دهد و یا هجرتش به سرزمین دیگر وی را در کار دعوت و عبادت خالق عظیم بهتر یاری ‌دهد، بهتر است که هجرت کند. ابراهیم خلیل÷ با تهدید به مرگ و در آتش‌افکندنش دیگر نمی‌توانست کار دعوت انجام دهد و وی را ناتوان کردند، بدین خاطر، هجرت نمود. در واقع هجرت مسئلۀ مهمّی است که در حیات دعوت همیشه مطرح بوده است و حکمش براساس شرایط و احوال و مصلحت متفاوت است.

(3-2) شخصیّت ابراهیم÷؛ اُسوه‌ای برای دعوتگر

حیات ابراهیم÷ و مسیر دعوت وی از زوایای مختلفی، نکاتی بارز و مهم از شخصیّت والای این بزرگمرد بشریت را نشان می‌دهد که با اُسوه‌گیری از هرکدام از آن‌ها حلِّ بسیاری از مشکلاتِ دعوت خصوصاً در عصر حاضر که موانع و مسائل عدیده‌ای بر مسلمانان مستولی شده، بدست خواهد آمد.

(4-2-1) ابراهیم÷ تسلیم‌شدۀ واقعی

اساس اسلام بر تسلیم‌شدن و سر فرود‌آوردن کامل و مطلق در برابر ذات اقدس ربُّ العالمین استوار است، خداوند ـ می‌فرمایند:

﴿إِنَّ ٱلدِّینَ عِندَ ٱللَّهِ ٱلۡإِسۡلَٰمُۗ [آل عمران: 19]. «بی‌گمان دین در پیشگاه خدا اسلام است.»

اسلام با این اعتبار دین همۀ پیغمبرانو نیز ابراهیم÷ است، خداوندأ از صفات بارز ابراهیم÷ چنین می‌فرمایند:

﴿إِذۡ قَالَ لَهُۥ رَبُّهُۥٓ أَسۡلِمۡۖ قَالَ أَسۡلَمۡتُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ١٣١ [البقرة: 131]. «آنگاه که پروردگارش بدو گفت: تسلیم شو. گفت: خالصانه تسلیم پروردگار جهانیان گشتم.»                 

ابن کثیر می‌گوید: به وی امر کرد که اخلاص داشته باشد و تسلیم و فرمان‌پذیر خداوند شود و ابراهیم بدان لبیک گفت.[22] خداوند ـ می‌فرمایند:

﴿وَوَصَّىٰ بِهَآ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ بَنِیهِ وَیَعۡقُوبُ یَٰبَنِیَّ إِنَّ ٱللَّهَ ٱصۡطَفَىٰ لَکُمُ ٱلدِّینَ فَلَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَأَنتُم مُّسۡلِمُونَ١٣٢ [البقرة: 132]. «و ابراهیم فرزندان خود را به این تسلیم‌شدن سفارش کرد، و یعقوب نوۀ وی نیز چنین کرد. (هر کدام به فرزندان خویش گفتند): ای فرزندان من! خداوند، آئین (اسلام) را برای شما برگزیده است. (پس به ما قول بدهید که یک لحظه هم از آن دوری نکنید) و نمیرید جز اینکه مسلمان باشید.»

 ضمیر در ﴿بِهَآ در آیۀ مذکور بنابر تأویل کلمه و جمله به فرمودۀ: ﴿أَسۡلَمۡتُ لِرَبِّ ٱلۡعَٰلَمِینَ١٣١ [البقرة: 131]. برمی‌گردد. همۀ مسلمانان بر آن حرص و محبّت داشته و این تسلیم شدن را تا لحظۀ مرگ محافظت نمودند و فرزندانشان را نیز بدان وصیّت نمودند.[23] این صفت بارز در دعای ابراهیم÷ با فرزندش اسماعیل÷ که کعبه را بنا می‌کردند محرز است، آن لحظه که گفتند:

﴿رَبَّنَا وَٱجۡعَلۡنَا مُسۡلِمَیۡنِ لَکَ [البقرة: 128]. «ای پروردگار ما! چنان کن که ما دو نفر مخلص و منقادِ (فرمان) تو باشیم.»

از این صفت بارز ابراهیم÷ دو نکته قابل فهم است که چنان‌چه هر مسلمانی آن‌ها را سرلوحۀ خود قرار دهد در خسران و افسوس گیر نمی‌کند:

اوّل: هر مسلمانی باید در برابر قوانین و شریعت خداوند متعال تسلیم محض باشد و هرگونه دستوری از جانبِ وی را بدون هیچ‌گونه تأمّل و درنگی بپذیرد و منقاد مطلق قوانین خداوندأ باشد و در این لحظه است که با تسلیم شدنش نسیم‌ فرح‌بخش ایمان، دلش را نوازش خواهد داد و طمأنینه و آرامش سراسر وجودش را معطَّر خواهد کرد. پس صفت هر مسلمانی این است که به محضِ ثبوت دستور خداوندأ بدون درنگ سر بر آستان حکمِ الهی گذارده و هوای درون و شبهات بیرون را با ایمان خود لِه ‌می­کند.

دوّم: مسلمانان باید دریابند که امروزه جهان اسلام دشمنان زیادی در بیرون و درون دارد و با تحزب‌گرایی جهان اسلام تکه‌تکه می‌شود و باعث می‌شود که گرگ‌ها فرصت یابند تا مسلمانان را تکه‌تکه کنند. این افراد باید بدانند که خداوندأ بر ما تسلیم‌شدن به اسلام، و مسلمان نام گذاشته، چنان‌چه می‌فرمایند:

﴿هُوَ سَمَّىٰکُمُ ٱلۡمُسۡلِمِینَ مِن قَبۡلُ وَفِی هَٰذَا [الحج: 78]. «خداوند شما را قبلاً (در کتاب‌های پیشین) و در این (واپسین کتاب) مسلمین نامیده است.»

مسلمانان باید بدانند اینکه کارهای جمعی با همفکری محاسن زیادی دارد ولی نباید فراموش کنند کوبیدن و تخریب دیگر مسلمانان بدون دلیل و خالی از اخلاص و ادب و اخلاق، جدای از اینکه مسیر آن‌ها را از صراط مستقیم خارج می‌کند بلکه فرصت مناسبی را برای گرگهای گرسنه‌ای آماده می‌کند که دشمنی آن‌ها برای همۀ مسلمانان محرز است.

(3-2-2) ابراهیم÷؛ دعوتگری ثابت قدم

ابراهیم÷ بنابر هدایت و رشد و توحید خالص که از جانب پروردگار عظیم دریافت کرده است، از محیط ناسالم جامعه و تهدید نمرود و مردم هراسی نداشت و ثابت‌قدم به انجام وظیفۀ خود می‌پرداخت، خداوند ـ می‌فرمایند:

﴿۞وَلَقَدۡ ءَاتَیۡنَآ إِبۡرَٰهِیمَ رُشۡدَهُۥ مِن قَبۡلُ وَکُنَّا بِهِۦ عَٰلِمِینَ٥١ [الأنبیاء: 51]. «ما (وسیلۀ) هدایت و راهیابی را در اختیار ابراهیم گذارده بودیم و از (احوال و فضائل) او برای (حمل رسالت) آگاهی داشتیم.»

ابراهیم÷ با وجود اینکه جز همسرش ساره و پسر برادرش لوط÷ به وی ایمان نیاورده بودند[24] ولی با تمام قوا و اطمینان به وظیفۀ رسالت خود ادامه می‌‌داد و هرگز به دلیل اینکه در انتقاد زیاد و تهدیدهای هولناک قرار می‌گرفت، نااُمید و دلسرد نمی‌شد. دعوتگر نیز باید همیشه ثابت‌قدم باشد و نباید تحت تأثیر جامعه و محیط‌های فاسد و انتقادهای زیاد قرار بگیرد بلکه باید بجای اینکه تأثیر بپذیرد، تأثیرگذار باشد؛ زیرا وی صاحب رسالتی است که رادمردان تاریخ بشریت، مردان انتخاب شدۀ خداوند آن­را بر عهده داشته و ابلاغ کرده‌اند.

(3-2-3) ابراهیم÷؛ دعوتگری با بیانی صریح

ابراهیم÷ قبل از اینکه بت‌ها را بشکند به جدالی صریح با قومش می‌پردازد، خداوند ـ می‌فرمایند:

﴿إِذۡ قَالَ لِأَبِیهِ وَقَوۡمِهِۦ مَا هَٰذِهِ ٱلتَّمَاثِیلُ ٱلَّتِیٓ أَنتُمۡ لَهَا عَٰکِفُونَ٥٢ قَالُواْ وَجَدۡنَآ ءَابَآءَنَا لَهَا عَٰبِدِینَ٥٣ قَالَ لَقَدۡ کُنتُمۡ أَنتُمۡ وَءَابَآؤُکُمۡ فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ٥٤ [الأنبیاء: 52-54]. «آنگاه که به پدرش و قوم خود گفت: این مجسمه‌هایی که شما دائماً به عبادتشان مشغولید چیستند؟! گفتند: ما پدران خویش را دیده‌ایم که این‌ها را پرستش می‌کرده‌اند، ابراهیم گفت: قطعاً شما و پدرانتان در گمراهی آشکار بوده و هستید.»

سپس ابراهیم÷ بعد از این جدال، عزم راسخ بر شکستن بت‌ها می‌گیرد، خداوندأ عزمش را اینگونه توصیف می‌فرمایند:

﴿وَتَٱللَّهِ لَأَکِیدَنَّ أَصۡنَٰمَکُم بَعۡدَ أَن تُوَلُّواْ مُدۡبِرِینَ٥٧ [الأنبیاء: 57]. «و ابراهیم گفت: به خدا سوگند! من نسبت به بتانتان قطعاً چاره‌اندیشی می‌کنم. (و نقشه‌ای برای نابودیشان خواهم کشید) وقتی که پشت بکنید و بروید (و برای مراسم عید بیرون شهر روید و از آن‌ها دور شوید.»

ابراهیم÷ با هرکس از قوم خود برخورد می‌کند، با همچنین سخنانی رویاروی و گفتگو می‌کند و بدیشان اعلام می‌دارد که او قصد دارد کاری بر سر الهه و خداگونه‌هایشان بیاورد، و برگشتی از این کار نیست.[25]

این عملکرد ابراهیم÷ می‌رساند که باید دعوتگر در بیان حقایق اسلام، صریح و بی‌پرده باشد، متأسفانه در مواردی مشاهده می­گردد که برخی دعوتگران از روی شرم و حیاء یا وجود ترس و یا به احساس اینکه هنوز زمان مناسبِ بیان حقیقت فرا نرسیده، آنقدر اهمال می‌کنند که دیر می‌شود، این افراد باید بدانند که زود، دیر می‌شود و حقیقت‌ها باید بدون شائبه و صریح بیان شوند. دعوت باید همچون رودی همیشه جریان داشته باشد تا حیات از آن بهره‌مند گردد.

(3-2-4) دعاهای ابراهیم÷ اسوة حسنه

ابراهیم÷ بسیار خداوندأ را به فریاد می‌خواند، بر وی توکّل می‌کرد، از سرگذشت وی در قرآن محرز است که وی کثیرالدعاء بوده و قلب و زبانی ذاکر داشته است، از جمله دعاهای وی در قرآن کریم:

-      دعا برای خودش:

﴿رَبِّ ٱجۡعَلۡنِی مُقِیمَ ٱلصَّلَوٰةِ وَمِن ذُرِّیَّتِیۚ رَبَّنَا وَتَقَبَّلۡ دُعَآءِ٤٠ [إبراهیم: 40]. «پروردگارا! مرا و کسانی از فرزندان مرا نمازگزار کن. پروردگارا! دعا و نیایش مرا بپذیر».

و ﴿رَبِّ هَبۡ لِی مِنَ ٱلصَّٰلِحِینَ١٠٠ [الصافات: 100]. «پروردگارا! فرزندان شایسته­ای به من عطا کن.»

-     دعا برای خود و فرزندش:

﴿وَإِذۡ یَرۡفَعُ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ ٱلۡقَوَاعِدَ مِنَ ٱلۡبَیۡتِ وَإِسۡمَٰعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلۡ مِنَّآۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ١٢٧ [البقرة: 127]. «و (به یاد آورید) آن گاه را که ابراهیم و اسماعیل پایه‌های خانه‌ی ( کعبه) را بالا می‌بردند (و می‌گفتند): ای پروردگار ما (این عمل را) از ما بپذیر، بی‌گمان تو شنوا و دانا هستی.»

-     دعا برای خود، فرزند و ذریّه­اش:

﴿رَبَّنَا وَٱجۡعَلۡنَا مُسۡلِمَیۡنِ لَکَ وَمِن ذُرِّیَّتِنَآ أُمَّةٗ مُّسۡلِمَةٗ لَّکَ وَأَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَتُبۡ عَلَیۡنَآۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِیمُ١٢٨ [البقرة: 128]. «ای پروردگار ما! چنان کن که ما دو نفر مخلص و منقاد(فرمان) تو باشیم، و از فرزندان ما ملت و جماعتی پدید آور که تسلیم (فرمان) تو باشند، و طرز عبادات خویش را به ما نشان بده و بر ما ببخشای، بی‌گمان تو بس توبه‌پذیر و مهربانی.»

-     دعا برای خود، والدین و مؤمنین:

﴿رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لِی وَلِوَٰلِدَیَّ وَلِلۡمُؤۡمِنِینَ یَوۡمَ یَقُومُ ٱلۡحِسَابُ٤١ [إبراهیم: 41]. «پروردگارا! مرا و پدر و مادر مرا و مؤمنان را بیامرز و ببخشای در آن روزی که حساب برپا می‌شود.»[26]

-     دعا برای ذریه مسلمانش که خداوند پیغمبری را در میان آنها مبعوث فرماید:

﴿رَبَّنَا وَٱبۡعَثۡ فِیهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ یَتۡلُواْ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحِکۡمَةَ وَیُزَکِّیهِمۡۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ١٢٩ [البقرة: 129]. «ای پروردگار ما! در میان آنان (که از دودمان ما و منقاد فرمان تویند) پیغمبری از خودشان برانگیز تا آیات تو را برایشان فرو خواند و کتاب و حکمت را بدیشان بیاموزد و آنان را (از شرک و اخلاق ناپسند) پاکیزه نماید، بی‌گمان تو عزیزی و حکیمی.»

-     دعا برای ذریّتش تا بهره­مند از خیرات دنیا شوند تا بدین وسیله به عبادت خالق خود بپردازند:

﴿رَّبَّنَآ إِنِّیٓ أَسۡکَنتُ مِن ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیۡرِ ذِی زَرۡعٍ عِندَ بَیۡتِکَ ٱلۡمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ فَٱجۡعَلۡ أَفۡ‍ِٔدَةٗ مِّنَ ٱلنَّاسِ تَهۡوِیٓ إِلَیۡهِمۡ وَٱرۡزُقۡهُم مِّنَ ٱلثَّمَرَٰتِ لَعَلَّهُمۡ یَشۡکُرُونَ٣٧ [إبراهیم: 37]. (پروردگارا! من بعضی از فرزندانم را (به فرمان تو) در سرزمین بدون کشت و زرعی، در کنار خانۀ تو، که (تجاوز و بی‌توجّهی نسبت به) آن را حرام ساخته‌ای سکونت داده‌ام، خداوندا تا اینکه نماز را بر پای دارند، پس چنان کن که دل‌های گروهی از مردمان (برای زیارت خانه‌ات) متوجّه آنان گردد و ایشان را از میوه‌ها بهره‌مند فرما، شاید که سپاسگزاری کنند.»

 از دعاهای این پیامبر عظیم الشأن÷ برای هر دعوتگری محرز است که همانگونه که دعوتگر مردم را به سوی خداوندأ فرامی‌خواند، باید خداوندأ را نیز به سوی مردم فرا بخواند و از خداوندأ برای آن‌ها طلب مغفرت، هدایت، رزق، و سعادت دنیا و عقبی را خواستار شود. این عملکردِ دعوتگر جدای از اینکه مستحب است و وی را به پاداش می‌رساند، جلای خاطر و صفای قلبی­ای را به وی عطا می‌کند که مسیر دعوتش را دقیق و زیبا و پراخلاص می­کند.

(3-3) بنای کعبه

خانۀ کعبه توسط آدم÷ برای بار اوّل ساخته شد، و توسط ابراهیم خلیل÷ و فرزند بزرگوارش اسماعیل÷ تجدید بنا گردید.[27] و این نکته‌ای است که جدای از قرآن کریم، تاریخ‌نگاران و پژوهشگران نیز بر این موضوع معتقد و باور دارند، اگرچه برخی از آن‌ها گزارش‌های خلاف این را ابراز داشته‌اند ولی روایات و مستند این یاوه‌گویی‌ها ضعیف و جعلی می‌باشد.[28]

هیچ شکی نیست خانۀ کعبه را ابراهیم و پسرش اسماعیل÷ تجدید بنا کردند، خداوند ـ می‌فرمایند:

﴿وَإِذۡ جَعَلۡنَا ٱلۡبَیۡتَ مَثَابَةٗ لِّلنَّاسِ وَأَمۡنٗا وَٱتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ مُصَلّٗىۖ وَعَهِدۡنَآ إِلَىٰٓ إِبۡرَٰهِ‍ۧمَ وَإِسۡمَٰعِیلَ أَن طَهِّرَا بَیۡتِیَ لِلطَّآئِفِینَ وَٱلۡعَٰکِفِینَ وَٱلرُّکَّعِ ٱلسُّجُودِ١٢٥ وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ رَبِّ ٱجۡعَلۡ هَٰذَا بَلَدًا ءَامِنٗا وَٱرۡزُقۡ أَهۡلَهُۥ مِنَ ٱلثَّمَرَٰتِ مَنۡ ءَامَنَ مِنۡهُم بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ قَالَ وَمَن کَفَرَ فَأُمَتِّعُهُۥ قَلِیلٗا ثُمَّ أَضۡطَرُّهُۥٓ إِلَىٰ عَذَابِ ٱلنَّارِۖ وَبِئۡسَ ٱلۡمَصِیرُ١٢٦ وَإِذۡ یَرۡفَعُ إِبۡرَٰهِ‍ۧمُ ٱلۡقَوَاعِدَ مِنَ ٱلۡبَیۡتِ وَإِسۡمَٰعِیلُ رَبَّنَا تَقَبَّلۡ مِنَّآۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلسَّمِیعُ ٱلۡعَلِیمُ١٢٧ رَبَّنَا وَٱجۡعَلۡنَا مُسۡلِمَیۡنِ لَکَ وَمِن ذُرِّیَّتِنَآ أُمَّةٗ مُّسۡلِمَةٗ لَّکَ وَأَرِنَا مَنَاسِکَنَا وَتُبۡ عَلَیۡنَآۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلتَّوَّابُ ٱلرَّحِیمُ١٢٨ رَبَّنَا وَٱبۡعَثۡ فِیهِمۡ رَسُولٗا مِّنۡهُمۡ یَتۡلُواْ عَلَیۡهِمۡ ءَایَٰتِکَ وَیُعَلِّمُهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ وَٱلۡحِکۡمَةَ وَیُزَکِّیهِمۡۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ١٢٩ [البقرة: 125-129]. «(و به یاد آورید) آن گاه را که خانه (ی کعبه) را پناهگاه و مأوای امن و امان مردم کردیم (و بدیشان دستور دادیم از مقام ابراهیم نمازگاهی برای خود برگیرید و به ابراهیم و اسماعیل سفارش کردیم خانۀ ما را برای طواف‌کنندگان و اعتکاف‌کنندگان، رکوع و سجده‌کنندگان پاک و پاکیزه کنید. و (به یاد آورید) آن گاه را که ابراهیم گفت: خدای من! این (سرزمین) را شهر پرامن و امانی گردان، و اهل آن را کسانی که از ایشان به خدا و روز بازپسین ایمان آورده باشند ـ از میوه‌ها روزیشان رسان و بهره‌مندشان گردان. (خدا پاسخ داد و) گفت: (دعای تو را پذیرفتم)، و کسی را که کفر ورزد، مدت کوتاهی (از ثمرات این جهان) بهره‌مند می‌گردانم و سپس او را به عذاب آتش ناچار می‌سازم، و چه بد سرانجام و سرنوشتی است! و (به یاد آورید) آن گاه را که ابراهیم و اسماعیل پایه‌های خانه (ی کعبه) را بالا می‌بردند (و در اثنای آن دست دعا به سوی خدا برداشته و می‌گفتند:) ای پروردگار ما! (این عمل را) از ما بپذیر، بی‌گمان تو شنوا و دانا هستی. ای پروردگار ما! چنان کن که ما دو نفر مخلص و منقاد (فرمان) تو باشیم، و از فرزندان ما ملت و جماعتی پدیدآور که تسلیم (فرمان) تو باشند، و طرز عبادات خویش را (کعبه و اطراف آن) به ما نشان بده و (اگر نسیان و لغزشی از ما سر زد) بر ما ببخشای، بی‌گمان تو بس توبه‌پذیر و مهربانی هستی. ای پروردگار ما! در میان آنان پیغمبری از خودشان برانگیز تا آیات تو را بر ایشان فرو خواند و کتاب (قرآن) و حکمت (اسرار شریعت و مقاصد آن) را بدیشان بیاموزد و آنان را (از شرک و اخلاق ناپسند) پاکیزه نماید، بی‌گمان تو عزیزی و حکیمی.»

و نیز خداوند ـ می‌فرمایند:

﴿إِنَّ أَوَّلَ بَیۡتٖ وُضِعَ لِلنَّاسِ لَلَّذِی بِبَکَّةَ مُبَارَکٗا وَهُدٗى لِّلۡعَٰلَمِینَ٩٦ فِیهِ ءَایَٰتُۢ بَیِّنَٰتٞ مَّقَامُ إِبۡرَٰهِیمَۖ وَمَن دَخَلَهُۥ کَانَ ءَامِنٗاۗ وَلِلَّهِ عَلَى ٱلنَّاسِ حِجُّ ٱلۡبَیۡتِ مَنِ ٱسۡتَطَاعَ إِلَیۡهِ سَبِیلٗاۚ وَمَن کَفَرَ فَإِنَّ ٱللَّهَ غَنِیٌّ عَنِ ٱلۡعَٰلَمِینَ٩٧ [آل عمران: 96-97]. «نخستین خانه‌ای (از حیث قدمت و حرمت که با دست انبیاء جهت پرستش و نیایش صحیح خداوند یگانه) برای مردم بنیانگذاری گشته است، خانه‌ای است که در مکّه قرار دارد (و کعبه نام و از لحاظ ظاهر و باطن) پر برکت و نعمت است و مایۀ هدایت جهانیان است. در آن نشانه‌های روشنی است، مقام ابراهیم (یعنی مکان نماز و عبادت او از جملۀ آن‌ها است). و هرکس داخل آن (حرم) شود در امان است. و حج این خانه واجب الهی است بر کسانی که توانائی (مالی و بدنی) برای رفتن بدانجا را دارند. و هرکس کفر ورزد (به خود زیان رسانده نه به خدا) چه خداوند از همۀ جهانیان بی‌نیاز است.»

و نیز خداوند ـ می‌فرمایند:

﴿وَإِذۡ بَوَّأۡنَا لِإِبۡرَٰهِیمَ مَکَانَ ٱلۡبَیۡتِ أَن لَّا تُشۡرِکۡ بِی شَیۡ‍ٔٗا وَطَهِّرۡ بَیۡتِیَ لِلطَّآئِفِینَ وَٱلۡقَآئِمِینَ وَٱلرُّکَّعِ ٱلسُّجُودِ٢٦ وَأَذِّن فِی ٱلنَّاسِ بِٱلۡحَجِّ یَأۡتُوکَ رِجَالٗا وَعَلَىٰ کُلِّ ضَامِرٖ یَأۡتِینَ مِن کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٖ٢٧ [الحج: 26-27]. «(ای پیغمبر! به خاطر بیاور) زمانی را که محل خانۀ کعبه را برای ابراهیم آماده ساختیم و آن را بدو نمودیم (و دستور دادیم) چیزی را انباز من منمای و خانه‌ام را برای طواف‌کنندگان و قیام‌کنندگان و رکوع برندگان و سجده برندگان (از وجود بتان و مظاهر شرک و از هرگونه آلودگی ظاهری و معنوی دیگر) تمیز و پاکیزه گردان. (ای پیغمبر!) به مردم اعلام کن که (افراد مسلمان و مستطیع)، پیاده، یا سواره بر شتران باریک اندام که راه‌های فراخ و دور را طی کنند، به حج کعبه بیایند.»

پس بدون شک ابراهیم÷ و فرزند بزرگوارش اسماعیل÷ خانۀ خدا را در مکّه[29] که نمادی از توحید و یکتاپرستی می‌باشد، بنا به دستور الهی بنیان نهادند.

(3-4) ابراهیم÷ در آماج ابتلای الهی

ابراهیم÷ جدای از اینکه بار سنگین نبوّت را بدوش می‌کشید و وظیفۀ ابلاغ آن را داشت، در این مسیر در آماج امتحانات و ابتلای سختی قرار گرفت که می‌توان گفت در تاریخ انبیاءبه نوبۀ خود منحصر به فرد است و او اُسوۀ واقعی و جاودان برای هر مسلمان و دعوتگری است؛ چرا که انسان باید همیشه این قانون خداوندأ را به یاد داشته باشد که ایمان مایۀ پیدایش امتحان است؛ خداوند متعال می‌فرمایند:

﴿أَحَسِبَ ٱلنَّاسُ أَن یُتۡرَکُوٓاْ أَن یَقُولُوٓاْ ءَامَنَّا وَهُمۡ لَا یُفۡتَنُونَ٢ وَلَقَدۡ فَتَنَّا ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡۖ فَلَیَعۡلَمَنَّ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ صَدَقُواْ وَلَیَعۡلَمَنَّ ٱلۡکَٰذِبِینَ٣ [العنکبوت: 2-3]. «آیا مردمان گمان برده‌اند همین که بگویند ایمان آورده‌ایم به حال خود رها می‌شوند و ایشان آزمایش نمی‌گردند؟! ما کسانی را که قبل از ایشان بوده‌اند آزمایش کرده‌ایم، آخر باید خدا بداند چه کسانی راست می‌گویند، و چه کسانی دروغ می‌گویند.»

با نگاه به حیات ابراهیم÷ می‌توان دریافت که ابراهیم خلیل÷ در چندین مرحلۀ زندگی خود با ابتلای الهی روبرو شده است، در مرحلۀ اوّل هنگامی که بت‌شکن می‌شود و در دادگاهِ نمرود محاکمه می‌گردد، و در مرحلۀ دیگر که باید خانواده‌اش را در سرزمین بی‌آب و علف رها سازد و امتحان سخت دیگر قربانی‌کردن فرزندش اسماعیل÷ است، در هرکدام از این مراحل آثار دعوتی نفیس مشاهده می‌شود.

(3-4-1) ابراهیم÷ محکوم به مرگ و در آتش‌انداختن

همانطور که پیشتر اشاره شد ابراهیم÷ در دادگاهِ نمرودِ ظالم محاکمه شد[30]، به عنوان دعوتگری پیروز و جدالگری موفق باعث شد که بت‌پرستان به خود بیایند و به خطا و ظلم خود اعتراف کنند:

﴿فَرَجَعُوٓاْ إِلَىٰٓ أَنفُسِهِمۡ فَقَالُوٓاْ إِنَّکُمۡ أَنتُمُ ٱلظَّٰلِمُونَ٦٤ [الأنبیاء: 64]. «آنان به خود آمدند و به خویشتن گفتند: حقیقتاً شما (بت‌پرستان) ستمگرید.»

 این اعتراف در اثر مجادلۀ منطق بود که ابراهیم÷ بیان داشت ولی این بیداری روحانی بر اثر این طوفان روانی و منطقِ ابراهیمی، دقائقی طول نکشید،

﴿ثُمَّ نُکِسُواْ عَلَىٰ رُءُوسِهِمۡ لَقَدۡ عَلِمۡتَ مَا هَٰٓؤُلَآءِ یَنطِقُونَ٦٥ [الأنبیاء: 65]. «سپس آنان چرخشی زدند و عقب‌گرد کردند (و گفتند): تو که می‌دانستی این‌ها سخن نمی‌گویند).»

و بعد از آن ابراهیم÷ با نهایت شهامت و شجاعت زبان به حق می‌گشاید و بدون هیچ تقیه و در نظرگرفتن شرایط و عواقب کلام حق بیان می‌دارد:

﴿قَالَ أَفَتَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ مَا لَا یَنفَعُکُمۡ شَیۡ‍ٔٗا وَلَا یَضُرُّکُمۡ٦٦ أُفّٖ لَّکُمۡ وَلِمَا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ٦٧ [الأنبیاء: 66-67]. «گفت: آیا به جای خداوند چیزهایی را می‌پرستید که هیچگونه سود و زیانی به شما نمی‌رسانند؟ وای بر شما! و وای بر چیزهایی که به جای خدا می‌پرستید! آیا نمی‌فهمید.»

با بیان قاطع و برهان ساطعِ ابراهیم÷، کفّار به لرزه در آمدند و مبهوت در برابر این منطق ابراهیم÷ ماندند، و به جای اینکه تسلیم حق گردند و باطل را رها و حق را ندا زنند و چون خود را ناتوان، حقیر و پوچ یافتند، به شکنجه و آزار ابراهیم÷ برآمدند و حکم آتش‌زدن ابراهیم÷ را خواستار شدند.

البته این سنّت و قانون خداوند عزیز است که همیشه حق والا و باطل شکست خورده است، و همچنین حکم صادره از جانب حاکمان ظالم پوچ و بی‌خردی است که وقتی در برابر حق حجّتی ندارند و توانایی سرفرود آوردن را هم ندارند به شکنجه و آزار داعیانِ حق برآیند ولی آنان باید بدانند که عاقبتِ نمرود و کفّار، قانون بلامتنازع و استثناپذیری است که گریبانگیر آن‌ها نیز خواهد شد.

در این حالت:

﴿قَالُواْ حَرِّقُوهُ وَٱنصُرُوٓاْ ءَالِهَتَکُمۡ إِن کُنتُمۡ فَٰعِلِینَ٦٨ [الأنبیاء: 68]. «گفتند: اگر می‌خواهید کاری کنید ابراهیم را سخت بسوزانید و خدایان خویش را مدد و یاری دهید.»

افسوس بر خدایان و عقاید پوچی که با شکنجه و آزار مؤمنان و دعوتگران مدد و یاری می‌شوند! افسوس بر ظالمانِ بی‌خردی که با صلابه‌کشیدن داعیان خود را بر تخت حکومتشان ذلیلانه حفظ می‌کنند! و افسوس بر مزدوران و جیره‌خواران و لاشه‌خورانی که با مددِ باطل کسب روزی می‌کنند و در سایۀ شوم و باطل زندگی می‌کنند! جای بسی تعجّب است حتّی در مواردی مشاهده می‌شود که ظالمان و بت‌پرستان بی­خرد و مزدورانشان از خداوندأ مدّعی اجر و پاداش نیز می‌باشند و آنقدر خود را بر حق می‌بینند که فکر می‌کنند در راه خداوندأ جهاد می‌کنند. افسوس و هزاران افسوس بر این بی‌خردان!

ولی این کافران ندانستند که قانون خداوندبر نصرتِ مؤمنان ثابت گشته، خداوندـ می‌فرمایند:

﴿وَکَانَ حَقًّا عَلَیۡنَا نَصۡرُ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ٤٧ [الروم: 47]. «همواره یاری مؤمنان بر ما واجب بوده است.»

خداوند ـ دربارۀ واکنشِ قومِ گمراه ابراهیم÷ می‌فرمایند:

﴿قَالُواْ حَرِّقُوهُ وَٱنصُرُوٓاْ ءَالِهَتَکُمۡ إِن کُنتُمۡ فَٰعِلِینَ٦٨ قُلۡنَا یَٰنَارُ کُونِی بَرۡدٗا وَسَلَٰمًا عَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِیمَ٦٩ وَأَرَادُواْ بِهِۦ کَیۡدٗا فَجَعَلۡنَٰهُمُ ٱلۡأَخۡسَرِینَ٧٠ [الأنبیاء: 68-70]. «گفتند: اگر می‌خواهید کاری کنید، ابراهیم را نخست بسوزانید و خدایان خویش رامدد دهید. (آتشی را برافروختند و ابراهیم را در آن انداختند و) ما به آتش دستور دادیم که ای آتش سرد و سالم شو بر ابراهیم. آنان خواستند که ابراهیم را با نیرنگ خطرناکی نابود کنند، ولی ما ایشان را زیانبارترین مردم نمودیم.»

و نیز خداوند ـ می‌فرمایند:

﴿قَالُواْ ٱبۡنُواْ لَهُۥ بُنۡیَٰنٗا فَأَلۡقُوهُ فِی ٱلۡجَحِیمِ٩٧ فَأَرَادُواْ بِهِۦ کَیۡدٗا فَجَعَلۡنَٰهُمُ ٱلۡأَسۡفَلِینَ٩٨ [الصافات: 97-98]. «مشرکان گفتند: برای او چهار دیواری بزرگی بسازید (و در میان آن آتش بیفروزید) و او را به میان آتش سوزان و پر اخگر بیفکنید. برای نابودی ابراهیم نقشه‌ای پی افکندند و نیرنگی اندیشیدند، ولی ما آنان را پست و حقیر و مغلوب و ذلیل نمودیم.»

همچنین خداوند ـ می‌فرمایند:

﴿فَمَا کَانَ جَوَابَ قَوۡمِهِۦٓ إِلَّآ أَن قَالُواْ ٱقۡتُلُوهُ أَوۡ حَرِّقُوهُ فَأَنجَىٰهُ ٱللَّهُ مِنَ ٱلنَّارِۚ إِنَّ فِی ذَٰلِکَ لَأٓیَٰتٖ لِّقَوۡمٖ یُؤۡمِنُونَ٢٤ [العنکبوت: 24]. «امّا پاسخ قوم (ابراهیم به) او جز این چیزی نبود که (به یکدیگر) گفتند: او را بکشید یا بسوزانید پس او را از آتش رهانیدیم. در این نشانه‌هائی برای مؤمنان است.»

اگر به این آیات دقّت شود، تصمیم قاطع کفّار بر آتش زدن خلیل خداوند نمایان می­باشد و آیات آنان را به ﴿ٱلۡأَخۡسَرِینَ و ﴿ٱلۡأَسۡفَلِینَیعنی؛ آنان زیانبار، پست، حقیر، مغلوب و ذلیل شدند. پس عاقبتِ ظلم و تجاوز و به حبس‌کشیدن و آزار دادن و محروم‌کردن مؤمنان از حقوق مسلّم خود جز عاقبت مذکور نیست؛ زیرا این قانون لایتغیّر و بلامنازعِ خداوند حکیم است.

ابراهیم÷ در اثنای آتش نیز موحّدانه فقط و فقط به خدای خودأ توجّه دارد، امام بخاری/ از عبدالله بن عباسب روایت می­کند که پیامبر ج فرمود: ﴿حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَکِیلُ١٧٣ [آل عمران: 173]. (خداوند ما را بس و او بهترین حامی و سرپرست است.) را ابراهیم موقعی که در آتش انداختند گفت و محمّد ج نیز موقعی که به وی گفتند: ﴿إِنَّ ٱلنَّاسَ قَدۡ جَمَعُواْ لَکُمۡ فَٱخۡشَوۡهُمۡ فَزَادَهُمۡ إِیمَٰنٗا وَقَالُواْ حَسۡبُنَا ٱللَّهُ وَنِعۡمَ ٱلۡوَکِیلُ١٧٣ [آل عمران: 173]. «مردمان (قریش) بر ضد شما گرد یکدیگر فراهم آمدند، پس از ایشان بترسید؛ ولی «چنین تهدیدی» بر ایمان ایشان افزود و گفتند: خدا ما را بس و او بهترین حامی و سرپرست است.».[31]

هر دعوتگری در مسیر دعوت و ندای یکتاپرستی با مشکلات و سختی‌هائی از جمله ناملایمات، برخوردهای ناروا و ظلم و ستیزهائی از طرف مخاطبان خود، اطرافیان و ظالمان روبرو می‌شود، و عملکرد ابراهیم÷ در بیان شفاف حقیقت و استقامت آن نه‌تنها الگویی جاوید است بلکه چراغی ساطع است که به انسان داعی اثبات می‌کند که همیشه و همه جا فقط و تنها خدا برای وی کافیست و استقامت وی بر حق عاقبتی جز سرافرازی وی و فرومایگی ظالمان و غافلان در پی نخواهد داشت، امید است که هر دعوتگری این قسمت عظیم از زندگی دوست خدا را در حیات زودگذر خود سرمشق و اُلگو قرار دهد و با آن سعادت خود را در سرای جاوید بیمه نماید.

(3-2-2) هجرت ابراهیم÷

با همۀ تلاش‌های بی‌وقفه و بیان دلائل راسخ و ساطع ابراهیم÷، قومش بر کفر و الحاد اصرار داشتند و به ندای خلیل الرحمان÷ لبیک نگفتند و زمانی که ابراهیم متوجّه بی‌فایده بودن دعوت خود شد و تهدیدهای قوم و حتّی پدرش وی را در آماج آزار و اذیّت قرار داد، آیاتِ قرآن کریم ضمن اینکه این صحنه را به تصویر می‌کشاند، دعوتگران را به اقتداء و تأسّی از ابراهیم÷ در برائت و کناره‌گرفتن وی از قومش فرا می‌خواند؛ خداوند ـ می‌فرمایند:

﴿قَالَ أَرَاغِبٌ أَنتَ عَنۡ ءَالِهَتِی یَٰٓإِبۡرَٰهِیمُۖ لَئِن لَّمۡ تَنتَهِ لَأَرۡجُمَنَّکَۖ وَٱهۡجُرۡنِی مَلِیّٗا٤٦ قَالَ سَلَٰمٌ عَلَیۡکَۖ سَأَسۡتَغۡفِرُ لَکَ رَبِّیٓۖ إِنَّهُۥ کَانَ بِی حَفِیّٗا٤٧ وَأَعۡتَزِلُکُمۡ وَمَا تَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَأَدۡعُواْ رَبِّی عَسَىٰٓ أَلَّآ أَکُونَ بِدُعَآءِ رَبِّی شَقِیّٗا٤٨ فَلَمَّا ٱعۡتَزَلَهُمۡ وَمَا یَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَهَبۡنَا لَهُۥٓ إِسۡحَٰقَ وَیَعۡقُوبَۖ وَکُلّٗا جَعَلۡنَا نَبِیّٗا٤٩ [مریم: 46-49]. «(پدر ابراهیم برآشفت و) گفت: آیا تو ای ابراهیم از خدایان من رویگردانی؟! اگر دست نکشی، حتماً تو را سنگسار می‌کنم. برو برای مدت مدیدی از من دور شو. (ابراهیم به آرامی و مهربانی) گفت: (پدر) بدرود! من از پروردگارم برای تو آمرزش خواهم خواست. چرا که او نسبت به من بسیار عنایت و محبّت دارد. و از شما (ای پدر! و ای قوم بت‌پرست!) و از آنچه بجز خدا می‌پرستید کناره‌گیری و دوری می‌کنم، و تنها پروردگارم را می‌پرستم. امید است در پرستش پروردگارم (طاعت و عبادت من پذیرفته شود و) بدبخت و نومید نگردم. هنگامی که از آنان و از چیزهائی که بجز خدا می‌پرستیدند، کناره‌گیری کرد (و از میان ایشان هجرت نمود)، ما بدو اسحاق و (از اسحاق) یعقوب بخشیدیم، و هر یک از آنان را پیغمبر بزرگی کردیم.»

و نیز خداوند ـ می‌فرمایند:

﴿وَإِذۡ قَالَ إِبۡرَٰهِیمُ لِأَبِیهِ وَقَوۡمِهِۦٓ إِنَّنِی بَرَآءٞ مِّمَّا تَعۡبُدُونَ٢٦ إِلَّا ٱلَّذِی فَطَرَنِی فَإِنَّهُۥ سَیَهۡدِینِ٢٧ وَجَعَلَهَا کَلِمَةَۢ بَاقِیَةٗ فِی عَقِبِهِۦ لَعَلَّهُمۡ یَرۡجِعُونَ٢٨ [الزخرف: 26-28]. «(ای پیغمبر! برای تکذیب‌کنندگان معاصر بیان کن گوش‌های از داستان ابراهیم را). وقتی ابراهیم به پدر و قوم خود گفت: من از معبودهایی که می‌پرستید بیزارم. بجز آن معبودی که مرا آفریده است. (او را خواهم پرستید) چرا که او مرا (به راه حق) رهنمود خواهد کرد. ابراهیم توحید را به عنوان شعار یکتاپرستی در میان قوم خود باقی گذاشت، تا اینکه ایشان (بدان ایمان آورده و) برگردند.»

خداوندأ، مؤمنان را به اقتدا به ابراهیم خلیل÷ در برابر برائت و هجرتش از قومش فرا می‌خواند:

﴿قَدۡ کَانَتۡ لَکُمۡ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ فِیٓ إِبۡرَٰهِیمَ وَٱلَّذِینَ مَعَهُۥٓ إِذۡ قَالُواْ لِقَوۡمِهِمۡ إِنَّا بُرَءَٰٓؤُاْ مِنکُمۡ وَمِمَّا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ کَفَرۡنَا بِکُمۡ وَبَدَا بَیۡنَنَا وَبَیۡنَکُمُ ٱلۡعَدَٰوَةُ وَٱلۡبَغۡضَآءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ وَحۡدَهُۥٓ إِلَّا قَوۡلَ إِبۡرَٰهِیمَ لِأَبِیهِ لَأَسۡتَغۡفِرَنَّ لَکَ وَمَآ أَمۡلِکُ لَکَ مِنَ ٱللَّهِ مِن شَیۡءٖۖ رَّبَّنَا عَلَیۡکَ تَوَکَّلۡنَا وَإِلَیۡکَ أَنَبۡنَا وَإِلَیۡکَ ٱلۡمَصِیرُ٤ رَبَّنَا لَا تَجۡعَلۡنَا فِتۡنَةٗ لِّلَّذِینَ کَفَرُواْ وَٱغۡفِرۡ لَنَا رَبَّنَآۖ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ٥ لَقَدۡ کَانَ لَکُمۡ فِیهِمۡ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ لِّمَن کَانَ یَرۡجُواْ ٱللَّهَ وَٱلۡیَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَۚ وَمَن یَتَوَلَّ فَإِنَّ ٱللَّهَ هُوَ ٱلۡغَنِیُّ ٱلۡحَمِیدُ٦ [الممتحنة: 4-6]. «ابراهیم و کسانی که بدو گرویده بودند، الگوی خوبی برای شما است، بدانگاه که به قوم خود گفتند: ما از شما و از چیزهایی که بغیر از خدا می‌پرستید، بیزار و گریزانیم، و شما را قبول نداریم ودر حق شما بی‌اعتنائیم، و دشمنانگی و کینه‌توزی همیشگی میان ما و شما پدیدار آمده است، تا زمانی که به خدای یگانه ایمان می‌آورید و او را به یگانگی می‌پرستید. (کردار و رفتار ابراهیم و گروندگان بدو، سرمشق خوبی برای شما است) مگر سخنی که ابراهیم به پدر خود گفت: من قطعاً برای تو طلب آمرزش می‌کنم، و درعین حال برای تو در پیشگاه خدا هیچ کار دیگری نمی‌توانم بکنم. (این سخن، چیزی نیست که بدان اقتداء کنید). پروردگارا! به تو توکّل می‌کنیم، و به تو روی می‌آوریم، و بازگشت به سوی تو است. پروردگارا! ما را گرفتار دست کافران مکن، پروردگارا! ما را بیامرز که تو چیرۀ کار به جائی. (برنامه زندگی) ابراهیم و گرویدگان بدو، الگوی زیبائی برای شما است. برای شما کسانی که خدا و آخرت را در مدنظر دارید. هرکس هم (از چنین الگوئی) رویگردان شود (به خود ستم می‌کند و) خدا بی‌نیاز و شایستۀ هرگونه ستایش است.»

این شهامت و برائت را موقعی که ابراهیم÷ به جدال قومش پرداخت و ابطال خدایی خورشید و ماه و ستارگان را نمود، در سورۀ انعام مشاهده می‌شود:

﴿فَلَمَّا رَءَا ٱلشَّمۡسَ بَازِغَةٗ قَالَ هَٰذَا رَبِّی هَٰذَآ أَکۡبَرُۖ فَلَمَّآ أَفَلَتۡ قَالَ یَٰقَوۡمِ إِنِّی بَرِیٓءٞ مِّمَّا تُشۡرِکُونَ٧٨ إِنِّی وَجَّهۡتُ وَجۡهِیَ لِلَّذِی فَطَرَ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضَ حَنِیفٗاۖ وَمَآ أَنَا۠ مِنَ ٱلۡمُشۡرِکِینَ٧٩ وَحَآجَّهُۥ قَوۡمُهُۥۚ قَالَ أَتُحَٰٓجُّوٓنِّی فِی ٱللَّهِ وَقَدۡ هَدَىٰنِۚ وَلَآ أَخَافُ مَا تُشۡرِکُونَ بِهِۦٓ إِلَّآ أَن یَشَآءَ رَبِّی شَیۡ‍ٔٗاۚ وَسِعَ رَبِّی کُلَّ شَیۡءٍ عِلۡمًاۚ أَفَلَا تَتَذَکَّرُونَ٨٠ وَکَیۡفَ أَخَافُ مَآ أَشۡرَکۡتُمۡ وَلَا تَخَافُونَ أَنَّکُمۡ أَشۡرَکۡتُم بِٱللَّهِ مَا لَمۡ یُنَزِّلۡ بِهِۦ عَلَیۡکُمۡ سُلۡطَٰنٗاۚ فَأَیُّ ٱلۡفَرِیقَیۡنِ أَحَقُّ بِٱلۡأَمۡنِۖ إِن کُنتُمۡ تَعۡلَمُونَ٨١ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ یَلۡبِسُوٓاْ إِیمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ أُوْلَٰٓئِکَ لَهُمُ ٱلۡأَمۡنُ وَهُم مُّهۡتَدُونَ٨٢ وَتِلۡکَ حُجَّتُنَآ ءَاتَیۡنَٰهَآ إِبۡرَٰهِیمَ عَلَىٰ قَوۡمِهِۦۚ نَرۡفَعُ دَرَجَٰتٖ مَّن نَّشَآءُۗ إِنَّ رَبَّکَ حَکِیمٌ عَلِیمٞ٨٣ [الأنعام: 78-83]. «و هنگامی که خورشید را در حال طلوع (در کرانۀ افق) دید (دوباره بر سبیل فرض و ارخاءالعنان) گفت: این پروردگار من است (چرا که) این بزرگتر (از ستاره و ماه) است! اما هنگامی که غروب کرد، گفت: ای قوم من! بیگمان من از آنچه انباز خدا می‌کنید بیزارم (و تنها رو به خدا می‌دارم). بی‌گمان من رو به سوی کسی می‌کنم که آسمان‌ها و زمین را آفریده است، و من (از هر راهی جز راه او) به کنارم و از زمرۀ مشرکان نیستم. و (با وجود این) قوم ابراهیم با او به ستیزه پرداختند (و وی را از خشم خدایان خود ترساندند. ابراهیم) گفت: آیا شما را سزد که دربارۀ خدا با من بستیزید، و حال آنکه مرا (خداوند با دلائل روشن به سوی حق راهنمائی کرده و) هدایت بخشیده است؟ من از آن چیزهایی که انباز خدا می‌کنید نمی‌ترسم (چرا که می‌دانم از سوی آن‌ها و از جانب کسی زیانی به من نمی‌رسد) اما اگر خدا بخواهد ضرر و زیان (به کسی برسد، بیگمان بدو) می‌رسد. دانش پروردگارم همه چیز را در بر گرفته است (و خدای من از هر چیز آگاه است، ولی خدایان شما از چیزی آگاهی ندارند). آیا یادآور نمی‌شوید (و از خواب غفلت بیدار نمی‌گردید و متوجّه نیستید که چیزهای عاجز و درمانده مستحق پرستش نمی‌باشند؟) چگونه من از چیزی که (بی‌جان است و بت نام دارد و از روی نادانی) آن را انباز (خدا) می‌سازید می‌ترسم؟ و حال آنکه شما از این نمی‌ترسید که برای خداوند (جهان که همۀکائنات گواه بر یگانگی او است) چیزی را انباز می‌سازید که خداوند دلیلی بر (حقانیت پرستش) آن برای شما نفرستاده است؟ پس کدام یک از دو گروه (بت‌پرست و خداپرست) شایسته‌تر به امن و امان (و نترسیدن از مجازات یزدان) است، اگر می‌دانید (که درست کدام و نادرست کدام است؟) کسانی که ایمان آورده باشند و ایمان خود را با شرک (پرستش چیزی با خدا) نیامیخته باشند، امن و امان ایشان را سزا است، و آنان راه‌یافتگان (راه حق و حقیقت) هستند. این‌ها دلائل ما بود که آن‌ها را به ابراهیم عطاء کردیم (تا) در برابر قوم خود (به کارشان گیرد، و غروب ستارگان و خورشید و ماه را دلیل بر الوهیت و وحدانیت ما داند. او با همین دلائل کَونی بر آنان پیروز شد و برتری یافت، و این سنّت ما است که با علم و حکمت) هرکس را بخواهیم او را درجاتی بالا می‌بریم. (ای پیغمبر!) پروردگار تو حکیم (است و هر چیزی را در جای خود قرار می‌دهد و به جای خود می‌کند، و) آگاه است (و می‌داند چه کسی مستحق رفعت است و چه کستی مستوجب ذلت)».

جملۀ ﴿قَالَ أَتُحَٰٓجُّوٓنِّی فِی ٱللَّهِ وَقَدۡ هَدَىٰنِ یعنی؛ (آیا شما را سزد که دربارۀ خدا با من بستیزید، و حالا آنکه مرا خداوند هدایت بخشیده است؟) بیانگری از یقین ابراهیم÷ بر حق و ره یافته بودن می‌کند که هرگز نمی‌توان با استدلالهای پوچ و حتّی پیشنهادهای کلان آن را متزلزل کرد که این ندا باید ندای هر دعوتگری باشد.

خداوندبا این فراخوان به داعیان نشان می‌دهد که در مواردی که دعوت هیچ ثمری ندارد و هجرت سودمند و به نفع دین خداوند ـ است باید از قوم و نزدیکان خود گذشت و به سویی رهسپار شد که خداوندأ در آن راضی و خشنود می‌گردد.

برائت و ولایت (دشمنی و دوستی) در شریعت اسلام از جایگاهی والا برخوردار است به گونه‌ای که هر مسلمانی باید در زندگی خود از آن بهره‌مند باشد در غیر این صورت ایمانش ناقص و خدشه‌دار است و حتّی در مواردی مسلمان را به ورطۀ کفر می‌رساند، ابراهیم÷ نماد راستین از این عملکرد عظیم می‌باشد، بدین معنا هرکه را خداوندأ دوست دارد، دوست بداری و بخاطر وی دوستش بداری و هرکس را که خداوندأ دوست نمی­دارد، دوست نداری و بخاطر وی دوستش نداری.

(3-4-3) رهاکردن همسر و فرزند

 ابراهیم÷ ابتدا از عراق به سمت سرزمین مُبارک یعنی؛ فلسطین عزیمت نمود و سپس هجرتش وی را به بلاد شام رساند. خداوند ـ مسیر هجرتش را بیان فرموده است، خداوند ـ می‌فرمایند:

﴿وَنَجَّیۡنَٰهُ وَلُوطًا إِلَى ٱلۡأَرۡضِ ٱلَّتِی بَٰرَکۡنَا فِیهَا لِلۡعَٰلَمِینَ٧١ [الأنبیاء: 71]. «و او و لوط را رستگار و به سرزمینی گسیل داشتیم که پرخیر و برکتش برای جهانیان کرده‌ایم.»

در واقع این اوّلین هجرت در راه خدا و جدایی از خانواده به خاطر الله و غریب‌شدن و به غربت‌رفتن به خاطر خدای خالق یکتاست.[32]

در اثنای امامت ابراهیم÷ در سرزمین مقدس ـ فلسطین ـ بنا به دلائلی ابراهیم÷ به مصر سفر کرد[33] و همسرش ساره را از مصر اتّخاذ کرد،[34] ابراهیم÷ از مصر به فلسطین بازگشت. همسرش ساره و کنیزی ـ که او را هاجر می‌گفتند ـ به همراه داشت. ابراهیم÷ قلباً آرزوی پسری را در دل می‌پروراند. بنابراین از پروردگارـ تقاضا کرد که پسر صالح و نیکوکاری را به او عطا کند، او خواسته­اش را با مناجاتی زیبا با خدایش مطرح کرد و چنین لب به دعا گشود:

﴿رَبِّ هَبۡ لِی مِنَ ٱلصَّٰلِحِینَ١٠٠ [الصافات: 100]. «پروردگارا فرزند صالحی را به من ببخش.»

همسرش ساره به آنچه در دل او می‌گذشت آگاه شد. به ابراهیم÷ پیشنهاد کرد: من پیر شده­ام و خداوند مرا از بچه به دنیا آوردن محروم کرده است. به نظرم بهتر است با کنیزم ازدواج کنی، شاید خداوندأ، پسری را از او به تو عطا فرماید. البته ساره سنش بالا رفته بود و قبلاً هم عقیم و نازا بود و هیچکس انتظار نداشت که بچه‌دار شود.[35]

بعد از به دنیا آمدن اسماعیل÷ که اوّلین فرزند خلیل رحمان÷ بود، غیرت و حسد ساره به جوش آمد و هووی خویش و پسر او را نمی‌توانست در کنار شوهرش تحمّل کند که مبادا جای وی را در دل شوهرش بگیرند و او را از چشم شوهرش بیندازند. و نیز نمی‌توانست بپذیرد که میراث شوهرش به فرزندِ هوویش که نوباوه و نخستین فرزند شوی اوست، برسد.[36]

به هر حال داستان هر چه باشد، قرآن کریم سخنی دربارۀ انگیزۀ هجرت ابراهیم÷ در این مرحله بیان نفرموده ­است، اما گزارش بخاری/ از ابن عباسب آمده است که: «چون ابراهیم، هاجر و پسرش را به مکّه برد و آن‌ها را در بخش بالایی مسجدالحرام کنار درختی بالای زمزم رها کرد و بازگشت، هاجر به او گفت: آیا خدا تو را بر این کار فرمان داده است؟ و چون ابراهیم پاسخ داد: آری: هاجر گفت: پس باکی نیست، او ما را از یاد نخواهد برد.»[37]

آری! بر مبنای فرمان خداوندأ خانواده­اش را رها کرد و قلبش از دوری همسر و فرزندش پاره می‌گشت. بعد از اجرای فرمان خداوندأ، قدم به قدم از آن‌ها دور می‌گشت و امر خداوندأ را اجرا نمود و با وجود فوران عشق به همسر و فرزندش دربارۀ خانواده‌اش به پروردگارش گفت:

﴿رَّبَّنَآ إِنِّیٓ أَسۡکَنتُ مِن ذُرِّیَّتِی بِوَادٍ غَیۡرِ ذِی زَرۡعٍ عِندَ بَیۡتِکَ ٱلۡمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِیُقِیمُواْ ٱلصَّلَوٰةَ فَٱجۡعَلۡ أَفۡ‍ِٔدَةٗ مِّنَ ٱلنَّاسِ تَهۡوِیٓ إِلَیۡهِمۡ وَٱرۡزُقۡهُم مِّنَ ٱلثَّمَرَٰتِ لَعَلَّهُمۡ یَشۡکُرُونَ٣٧ رَبَّنَآ إِنَّکَ تَعۡلَمُ مَا نُخۡفِی وَمَا نُعۡلِنُۗ وَمَا یَخۡفَىٰ عَلَى ٱللَّهِ مِن شَیۡءٖ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فِی ٱلسَّمَآءِ٣٨ [إبراهیم: 37-38]. «پروردگارا! من بعضی از فرزندانم را (به فرمان تو) در سرزمین بدون کشت و زرعی، در کنار خانه تو، که (تجاوز و بی‌توجّهی نسبت به) آن را حرام ساخته‌ای سکونت داده‌ام، خداوندا تا اینکه نماز را بر پای دارند، پس چنان کن که دل‌های گروهی از مردمان (برای زیارت خانه‌ات) متوجّه آنان گردد و ایشان را از میوه­ها بهره‌مند فرما، شاید که سپاسگزاری کنند. پروردگارا! تو آگاهی از آنچه پنهان می‌داریم و از آنچه آشکار می‌سازیم و هیچ چیز در زمین و آسمان بر خدا مخفی نمی‌ماند.»

در این عملکرد ناب ابراهیم÷ مشاهده می‌شود که این پیامبر راستین خداوند، چگونه امر خداوندأ را بر همه چیز و والاترین ثروت زندگی خود ـ خانواده ـ ترجیح می‌دهد. دعوتگر در مسیر دعوت خداأ، بین خدا و غیر خدا، بین خدا و دنیا، بین خدا و خانواده و ... باید یکی را انتخاب کند، این انتخاب‌ها نقطه عطف داعی هستند و باید از ابراهیم÷ اُسوه بگیرند و حتّی در ترجیح خدا بر اهل و خانواده باید بدانند که خانواده قبل از اینکه متعلّق به انسان باشند، بندگان خداوندند و خداوندأ آنان را بس است. و این جملۀ هاجر «پس باکی نیست» بر این معنا استوار است و همین معنا را می‌رساند و بدین خاطر با جوشیدن آب زمزم و پیداشدن همسایگان خوب، خداوندأ آنان را یاری ساخت، و داعی باید بداند که پیغمبر بزرگوار اسلام ج فرموده­اند: «حَسبُنا اللهُ وَنِعمَ الوَکیلُ.»[38] «خدا برای ما کافی بوده ووی بهترین وکیل است..)»

(3-4-4) قربانی‌کردن تنها فرزند

هرچند پدر مهربان، همسر و پسر را در بیابانی خشک و خشن وانهاد، امّا همواره دل در پیش خانواده داشت، و گاه به گاه به دیدار آن‌ها می‌شتافت و دیگر از همین دیدارها بود که در خواب فرمان یافت تا پسر را ـ که اینک بزرگ و تنومند شده بود ـ قربانی کند و از آنجا که خواب پیامبرانوحی و فرمان است،[39] ابراهیم÷ بر آن شد که فرمان پروردگار خویشرا گردن ‌نهد و پسر را قربانی کند. و اینکه اسماعیل÷ دُردانۀ ابراهیم÷ بود و در روزگاری پیری در سن 86 سالگی، پس از سال‌ها چشم انتظاری و بی‌قراری، دل و دیده‌اش بدو روشن شده بود، هیچکدام او را در انجام دادن فرمان خدای خویش سُست نکرد و دست و دلِ او را نلرزاند. با عزمی جزم و اراده‌ای استوار آمادۀ تحقّق فرمان شد و نشان داد که مسلمانِ راستین است و مطیع و تسلیم خداوندـ، و بندگی و فرمانبری او در برابر خدای خویش تا چه پایه و حدّی است، و مگر اسلام با هردو مفهوم لغوی و اصطلاحی ـ که دین پیشینیان و پسیان است-[40] چیزی جز تسلیم و طاعت و بندگی و فرمانبری معنا می­شود؟ آزمون‌ها بسیار سخت و سنگین بود آن‌چنان که خداوند نیز آن را "آزمودنی آشکار" نامید، خداوند ـ می‌فرمایند:

﴿إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ ٱلۡبَلَٰٓؤُاْ ٱلۡمُبِینُ١٠٦ [الصافات: 106].«بی‌شک این آزمودنی آشکار است.»

به ویژه که ابراهیم÷ بر آن شد تا فرمانی را که یافته است با پسر در میان بگذارد که پسر را با خُرسندی و با پاهای خود به قربانگاه بردن، برای او بس آسان‌تر و هموارتر بود، تا از راه زور در آمدن و فشاربردن.[41] از زبان قرآن این صحنۀ سوزناک را بخوانیم:

﴿وَقَالَ إِنِّی ذَاهِبٌ إِلَىٰ رَبِّی سَیَهۡدِینِ٩٩ رَبِّ هَبۡ لِی مِنَ ٱلصَّٰلِحِینَ١٠٠ فَبَشَّرۡنَٰهُ بِغُلَٰمٍ حَلِیمٖ١٠١ فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ ٱلسَّعۡیَ قَالَ یَٰبُنَیَّ إِنِّیٓ أَرَىٰ فِی ٱلۡمَنَامِ أَنِّیٓ أَذۡبَحُکَ فَٱنظُرۡ مَاذَا تَرَىٰۚ قَالَ یَٰٓأَبَتِ ٱفۡعَلۡ مَا تُؤۡمَرُۖ سَتَجِدُنِیٓ إِن شَآءَ ٱللَّهُ مِنَ ٱلصَّٰبِرِینَ١٠٢ فَلَمَّآ أَسۡلَمَا وَتَلَّهُۥ لِلۡجَبِینِ١٠٣ وَنَٰدَیۡنَٰهُ أَن یَٰٓإِبۡرَٰهِیمُ١٠٤ قَدۡ صَدَّقۡتَ ٱلرُّءۡیَآۚ إِنَّا کَذَٰلِکَ نَجۡزِی ٱلۡمُحۡسِنِینَ١٠٥ إِنَّ هَٰذَا لَهُوَ ٱلۡبَلَٰٓؤُاْ ٱلۡمُبِینُ١٠٦ وَفَدَیۡنَٰهُ بِذِبۡحٍ عَظِیمٖ١٠٧ وَتَرَکۡنَا عَلَیۡهِ فِی ٱلۡأٓخِرِینَ١٠٨ سَلَٰمٌ عَلَىٰٓ إِبۡرَٰهِیمَ١٠٩ کَذَٰلِکَ نَجۡزِی ٱلۡمُحۡسِنِینَ١١٠ إِنَّهُۥ مِنۡ عِبَادِنَا ٱلۡمُؤۡمِنِینَ١١١ وَبَشَّرۡنَٰهُ بِإِسۡحَٰقَ نَبِیّٗا مِّنَ ٱلصَّٰلِحِینَ١١٢ [الصافات: 99-112]. «ابراهیم گفت: من به سوی پروردگارم می‌روم، او مرا رهنمود می‌کند. پرودگارا! فرزندان شایسته‌ای به من عطاء کن. ما او را به پسری بردبار و خردمند مژده دادیم. وقتی که (او متولد شد و بزرگ گردید و) به سنی رسید که بتواند با او به تلاش (در پی معاش) ایستد، ابراهیم بدو گفت: فرزندم! من در خواب چنان می‌بینم که باید تو را سر ببرم (و قربانیت کنم). بنگر نظرت چیست؟ گفت: ای پدر! کاری که به تو دستور داده می‌شود بکن. به خواست خدا مرا از زمرۀ شکیبایان خواهی یافت. هنگامی که (پدر و پسر) هردو تسلیم (فرمان خدا) شدند و (ابراهیم پسر را روی شن‌ها دراز کشاند) و رخسارۀ او را بر خاک انداخت. فریادش زدیم که : ای ابراهیم! تو خواب را راست دیدی و دانستی (و برابر فرمان آن عمل کردی و مأموریت خود را به جای آوردی. دست نگهدار که در این آزمایش بزرگ موفق شدی. ما این گونه به نیکوکاران سزا و جزا می‌دهیم. این (آزمایش بزرگ که ذبح فرزند با دست پدر است) مسلماً آزمایشی است که بیانگر (ایمان کامل و یقین صادق به خداوند هستی) است. ما قربانی بزرگ و ارزشمندی را فدا و بلاگردان او کردیم. و نام نیک او را در میان ملتهای بعدی باقی گذاردیم (و اسوۀ آیندگان با ایمان و قدوۀ پاکبازان جهانش کردیم). درود بر ابراهیم! ما این گونه نیکوکاران را پاداش خیر خواهیم داد. چرا که او از بندگان باایمان ما بود. ما او را به (تولد) اسحاق که پیغمبر و از زمرۀ صالحان بود، مژده دادیم.»

در این رفتار ابراهیم÷ نمادی برای هر دعوتگری است که در مسیر دعوت در مواردی باید جان و مال خود و خانواده‌اش را فدای حق نماید و باید بداند که فرمان خدا والاتر و بالاتر از هر چیزی می­باشد و همانگونه که خداوند به ابراهیم÷ در ازای این عملکردِ بزرگ و غیرقابل وصف، پاداش خیر در دنیا (دادن فرزند صالح به نام اسحاق÷) و در عقبی (پاداش خیر و عظیم) عطا کرد، هر دعوتگری نیز در این راستا و با این شیوۀ عملکرد می‌تواند منتظر یاری و پاداش خیر خدای مهربان و بخشندۀ خود باشد، پس خوشا به داعیان صبور و تسلیم شدگان محض ذات اقدس الهی.[42]

(3-5) بحث در باره سخن­های مصلحتی ابراهیم÷

در اینکه چرا به چند مورد از گفته‌های ابراهیم÷ دروغ اطلاق می‌شود، بخاطر فرمودۀ پیغمبر خدا ج است که در حدیثی صحیح از آن تعبیر به دروغ کرده‌‌اند، از ابوهریرهس روایت شده که پیغمبر خدا ج فرمودند: «لَمْ یَکْذِبْ إِبْرَاهِیمُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ، إِلاَّ ثَلاَثَ کَذَبَاتٍ: ثِنْتَیْنِ مِنْهُنَّ فِی ذَاتِ اللهِ عَزَّ وَجَلَّ قَوْلُهُ (إِنِّی سَقِیمٌ) وَقَوْلُهُ (بَلْ فَعَلَهُ کَبِیرُهُمْ هذَا) وَقَالَ: بَیْنَا هُوَ ذَاتَ یَوْمٍ وَسَارَةُ، إِذْ أَتَى عَلَى جَبَّار مِنَ الْجَبَابِرَةِ فَقِیلَ لَهُ: إِنَّ ههُنَا رَجُلاً مَعَهُ امْرَأَةٌ مِنْ أَحْسَنِ النَّاسِ، فَأَرْسَلَ إِلَیْهِ، فَسَأَلَهُ عَنْهَا، فَقَالَ: مَنْ هذِهِ قَالَ: أُخْتِی فَأَتَى سَارَةَ، قَالَ: یَا سَارَةُ لَیْسَ عَلَى وَجْهِ الأَرْضِ مُؤْمِنٌ غَیْرِی وَغَیْرُکِ، وَإِنَّ هذَا سَأَلَنِی فَأَخْبَرْتُهُ أَنَّکِ أُخْتِی، فَلاَ تُکَذِّبِینِی فَأَرْسَلَ إِلَیْهَا فَلَمَّا دَخَلَتْ عَلَیْهِ ذَهَبَ یَتَنَاوّلهَا بِیَدِهِ، فَأُخِذَ فَقَالَ: ادْعِى اللهَ لِی، وَلاَ أَضُرُّکِ فَدَعَتِ اللهَ، فَأُطْلِقَ ثُمَّ تَنَاوّلها الثَّانِیَةَ، فَأُخِذَ مِثْلَهَا أَوْ أَشَدَّ فَقَالَ: ادْعِی اللهَ لِی وَلاَ أَضُرُّکِ فَدَعَتْ، فَأُطْلِقَ فَدَعَا بَعْضَ حَجَبَتِهِ، فَقَالَ: إِنَّکُمْ لَمْ تَأْتُونِی بِإِنْسَانٍ، إِنَّمَا أَتَیْتُمُونِی بِشِیْطَانٍ فَأَخْدَمَهَا هَاجَرَ فَأَتَتْهُ»[43]. «ابراهیم÷ جزء در سه مورد دروغ نگفت. دو مورد در مورد ذات خداوند گفته‌اش: (من ناخوشم)[44] و نیز گفته‌اش (شاید این بت بزرگ چنین کاری را کرده باشد) و در روزی که او و سارا بر پادشاه ظالمی از پادشاهان ظلم پیشه گذر کردند، به پادشاه ظالم گفته شد: آنجا مردی است که زنی همراه اوست که از خوبان مردم می‌باشد، (کسی را) به نزد وی بفرست و در مورد آن زن از وی بپرس، گفت: این کیست، ابراهیم گفت: ایشان خواهرم است، و وی به نزد سارا آمد و گفت: ای ساره! در این زمین کسی غیر از تو و من مؤمنی وجود ندارد، و درباره تو از من پرسید و من گفتم: تو خواهر منی، پس مرا تکذیب نکن، پس حاکم کسی را نزد زن فرستاد، وقتی سارا داخل شد، به نزدش رفت که وی را لمس کند، که ناگهان دست‌هایش خشک شد! مرد گفت: خدا را برای من فریاد کن، و من ضرری به تو نمی‌رسانم، سارا، خداوند را زیاد خواند، پس آزاد کرد، سپس دوباره وی را گرفت، به همین صورت وی را گرفت و یا بیشتر، و گفت: خداوند را برایم فریاد کن و من ضرری به تو نمی‌رسانم، پس ولش کرد و رهایش کرد، و برخی از حاجبانش را صدا کرد و گفت: شماها یک انسان را برایم نیاورده­اید (چون خارق العاده است) بلکه وی شیطان است! وسپس هاجر را به عنوان کنیز به ساره بخشید و آنان را رها کرد.»

به فرمودۀ خلیل الرحمان÷ هیچکدام از این حرف‌های گفته شده دروغ نبودند بلکه در آن دقّت و ظرائفی در کلام و مبنا داشته­اند و بر اساس هدفی سودمند و راستین بوده­اند که ظاهر کلام دروغ جلوه می‌دهد، توجیه آن‌ها عبارت است:

-       در گفته‌اش گفت: (من ناخوشم) مراد ابراهیم÷ بیماری روح و آزارِ دل از پندارگرائی و اوهام­پرستی و شرکِ مردم بود، ولی برداشت از سخن ایشان بیماری ظاهری بود. به این ترتیب عذر خود را از عدم شرکت در جشن سالیانۀ ایشان خواست، و ابراهیم÷ بدین وسیله آنان را فریفت تا به مأموریّت خود یعنی؛ شکستن بت‌ها بپردازد.

-       در گفته‌اش (شاید این بت بزرگ چنین کاری را کرده باشد)، در واقع ابراهیم÷ قصد فرار از عملکرد خود و یا انکار آن­را نداشت؛ زیرا همۀ آن‌ها می‌دانستند که این کار ابراهیم÷ است، در جواب از کلمۀ (بل) استفاده شده و این کلمه در زبان عرب حرفی برای اضطراب و انتقال است یعنی؛ اضطراب و روگرداندن از کلام سابق، و انتقال به معنی جدید. و هدف ابراهیم÷ گفتن دروغ نبود بلکه ذکاوت و باهوشی بود که خواست آن‌ها را متوجّه این نکته کند که از بتِ بزرگ بپرسید مگر نه این است که بزرگترین سر گروه بت‌ها او است و شما آن­را می‌پرستید و حلِّ مشکلات و رفع بلاها را از آن و از دیگر بتان می‌خواهید؟ و وی نگفت من اینکار را نکردم بلکه فقط با ذکاوت آن‌ها را متوجّه ضعف بت‌ها و پوچی آن‌ها نمود و این حقیقت است و اصلاً دروغ نیست.

-       در طی سفر ابراهیم÷ و همسرش، وی به پادشاهی زورگو و ظالم گفت: که ساره خواهرم است، در واقع ابراهیم÷ صادق بود و سارا خواهر ایمانی وی بود و منظور وی از رابطۀ خواهری، ایمانی بود تا بدین وسیله می‌خواست که از نسل مؤمنان که فقط وی و همسرش بود از ظلم حاکم محافظت کند و همین توجیه را هم برای همسرش کرد و این کلام در ظاهر کذب است ولی در حقیقت صدق.

در این راستا بیانی ظریف برای دعوتگر هم نهفته است که در کار امر به معروف و نهی از منکر دعوتگر می‌تواند برای فریب دشمنانش، کلامی را که در ظاهر کذب ولی در حقیقت صدق باشد برای پیشبرد کار دعوت و رهانیدن خود از چنگال ظالمان بکار برد؛ چرا که طبق فرمودۀ پیغمبر خدا ج : «الحَربُ خدعَةٌ.»[45] (جنگ بر مبنای مکر و فریب است.) و امر به معروف و نهی از منکر، جهادی است که قوانین آن در موردش صادق است.

وآخِرُ دَعْوَانا أَنِ الْحَمْدُ لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 


فهرست منابع

1-   قرآن کریم.

2-   خالدی ،صلاح ، القصص القرآنی (عرض وقائع و تحلیل أحداث)، دمشق ، بیروت دارالقلم و الدارالشامیّة ، دوّم، 1428ه /2007م.

3- عبدالباقی، محمّدفؤاد، المعجم المفهرس لألفاظ القرآن الکریم، قاهره، دارالحدیث، 1422هـ /2001م.

4- رازی، فخرالدین محمّد بن عمر تمیمی شافعی، تفسیر الرازی(مفاتیح الغیب)، بیروت، دارالکتب العلمیة اوّل، 1421هـ /2000م.

5- ابن قیّم جوزیه، شمس الدین محمّد بن ابی بکر، مدارج السالکین بین منازل ﴿إِیَّاکَ نَعۡبُدُ وَإِیَّاکَ نَسۡتَعِینُ٥، تحقیق و تعلیق: محمّد معتصم بالله بغدادی، بیروت، دارالکتاب العربی، 1430هـ /2009م.

6- زیدان، عبدالکریم، المستفاد من قصص القرآن للدعوة و الدعاة، بیروت ، الرسالة، اوّل، 1423هـ / 2002م.

7-   رشیدرضا، محمّد، تفسیر والقرآن الکریم ( تفسیرالمنار)، تحقیق: فؤاد سراج عبدالغفار، قاهره، المکتبة التوقیفیة، بی تا .

8-   خالد، عمرو، قراءة جدیدة ورؤیة فی قصص الانبیاء، دارالمعرفة، پنجم، 1429هـ /2008م.

9-   سعدی، عبدالرحمن بن ناصر بن سعدی، تیسیر الکریم الرحمن فی تفسیر کلام المنّان، محقق: عبدالرحمن بن معلا اللویحق ، بیروت، الرسالة، اوّل، 1420هـ / 2000م.

10-  خرم دل ، مصطفی، تفسیر نور، تهران ، احسان، چهارم، 1384هـ.ش.

11-  طبری ، ابوجعفرمحمّد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب آملی، جامع البیان فی تأویل القرآن، محقق: احمدمحمّد شاکر، بیروت، مؤسسة الرسالة، اوّل، 1420هـ/ 2000م.

12-  بغوی، محیی السنة، ابومحمّد حسین بن مسعود، تفسیر البغوی، تحقیقو تخریج احادیث: محمّد عبدالله عمرـ عثمان جمعه ضمیریةـ سلیمان مسلم حرش، بی جا، دار طیبة، چهارم، 1417هـ /1997م.

13-  سید طنطاوی، محمّد، التفسیرالوسیط، موجود در نرم افزار المکتبة الشاملة، نسخه 12/3 و سایت www.altafsir.com.

14-  تستری، تفسیرالتستری، موجود در نرم افزار الکتبة الشاملة، نسخه 12/3 و سایت www.altafsir.com .

15-  بیضاوی، ناصرالدین ابوالخیر عبدالله بن عمر بن محمّد شیرازی شافعی، انوارالتنزیل و أسرارالتأویل (معروف به تفسیر البیضاوی)، جمع‌آوری: محمّد عبدالرزاق مرعشلی،7 بیروت، دار إحیاء التراث العربی، اوّل، 1418هـ/ 1998م.

16- صابونی، محمّدعلی، صفوة التفاسیر، بیروت، دارإحیاء التراث العربی، اوّل، 1419هـ/1998م.

17- سید قطب، ترجمه فارسی فی ظلال القرآن، مترجم: مصطفی خرم دل، تهران، احسان، دوّم، 1387هـ .ش.

18- شوکانی، محمّدبن علی بن محمّد، فتح القدیر الجامع بین فَنّی الروایة و الدرایة من علم التفسیر، بیروت، دارإحیاء التراث العربی ، دوّم ،1422هـ/ 2008م.

19- عزبن عبدالسلام، عزالدین، تفسیر ابن عبدالسلام، موجود در نرم افزار المکتبة الشاملة، نسخه 12/3 و سایت www.altafsir.com.

20- حقی، تفسیر حقی، موجود در نرم افزار المکتبة الشاملة، نسخه 12/3 و سایت www.altafsir.com.

21- جزائری، ابوبکر جابر، أیسر التفاسیر للکلام العلیّ الکبیر،مدینه منوره، مکتبة العلوم والحکم،پنجم، 1421هـ/2000م.

22- طنطاوی،عفیف عبدالفتاح، داستان پیامبران در قرآن، مترجم:ابوبکرحسن زاده، تهران، احسان، چهارم، 1386هـ .ش.

23- مصری،محمودابوعماد،قصص الانبیاء،مصر، دارالتقوا، اوّل، 1423هـ/2003م.

24- غزالی، ابوحامد محمّد بن محمّدغزالی طوسی، کیمیای سعادت، به کوشش: حسین خدیوجم،تهران،شرکت انتشارات علمی و فرهنگی،پنجم، 1371هـ.ش.

25- اشقر،محمّدسلیمان عبدالله، القرآن الکریم با حاشیه زبدة التفسیر من فتح القدیر، دمشق وریاض، درالفیحیاء و دارالسلام، پنجم، 1416هـ/1994م.

26- قرطبی، ابوعبدالله محمّد بن احمد بن ابی بکر بن فرح، تفسیر القرطبی، موجود در نرم افزار الکتبة الشاملة، نسخه 12/3 و سایت یعسوب.

27- فخر رازی، محمّد بن عمر بن حسن رازی شافعی، مفاتیح الغیب من القرآن الکریم، بیروت، دارإحیاء التراث العربی، بی تا.

28- قاسمی، محمّد جمال الدین، محاسن التأویل( التفسیرالقاسمی)، موجود در نرم افزار المکتبة الشاملة، نسخه 12/3.

29- ابوخلیل، شوقی، اطلس القرآن (أماکنٌ، اقوامٌ، اعلامٌ)، بیروت،دمشق، درالفکرالمعاصر و دارالفکر، دوّم، 1423هـ/2002م.

30- سیوطی، عبدالرحمن بن جلال الدین، الدرالمنثور، بیروت، دارالفکر،1993م.

31- شیجی، علاءالدین علی بن محمّد بن ابراهیم بغدادی، تفسیرالخازن( لباب التأویل فی معانی التنزیل)، بیروت، دارالفکر، 1399هـ/1979م.

32- آلوسی، ابوالفضل ، روح المعانی فی تفسیرالقرآن العظیم و السبع المثانی، بروت، دارإحیاء التراث العربی، بی تا.

33- شعراوی، تفسیرالشعراوی، موجود در نرم افزار المکتبة الشاملة، نسخه12/3.

34- نسفی، ابوالبرکات عبدالله بن احمد بن محمود حافظ الدین، مدارک التنزیل و حقائق التأویل، موجود در نرم افزار المکتبة الشاملة، نسخ 12/3.

35- شنقیطی، محمّدأمین بن محمّد مختار بن عبدالقادر جکنی، أضواء البیان فی إیضاح القرآن بالقرآن، بیروت، دارالفکر، 1415هـ/1995م.

36- اندلسی، ابوحیان، تفسیر البحرالمحیط، بیروت، دارالفکر، بی تا.

37- سمرقندی، ابولیث نصربن محمّدبن ابراهیم، بحرالعلوم، تحقیق: محمود مطرجی، بیروت، دارالفکر، بی تا.

38- ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم حرانی، مجموع الفتاوی، محقق: انورالباز و عامر الجزار، محصر، دارالفاء، سوّم، 1426هـ/2005م.

39- بیّومی مهران، محمّد، بررسی تاریخی قصص قرآن، مترجمان: مسعود انصاری و سیّدمحمّد راستگو، تهران، شرکت انتشارات علمی وفرهنگی، اوّل 1383هـ.ش.

40- خَفاجی، شهاب الدین احمد بن محمّد بن عمر، حاشیة الشهاب علی تفسیر البیضاوی،تحقیق: عبدالرزاق­مهدی، بیروت، دارلکتب­العلمیة، اوّل،1417هـ/1997م.

41- مودودی، ابوالأعلی، اصطلاحات چهارگانه در قرآن، مترجم: سامان یوسفی نژاد، تهران، احسان، اوّل، 1385هـ.ش.

42- میدانی عبدالرحمن، البلاغة العربیة أسسها و علومها و فنونها، موجود در نرم افزار المکتبة الشاملة، نسخه12/3.

43- حموی، ابوعبدالله یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، بیروت، دارالفکر، بی تا.

44- ابن أبی زمنین، ابوعبدالله بن أبی زمنین مری، تفسیر ابن أبی زمنین(مختصر تفسیر یحیی بن سلام)، موجود در نرم افزار المکتبة الشاملة، نسخه12/3.

45- ابن کثیر، أبو الفداء إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی الدمشقی، تفسیر القرآن العظیم، تحقیق: سامی بن محمد سلامة، بی­جا، دار طیبة للنشر والتوزیع، دوّم،1999 م.

 



[1]- شوق ابوخلیل، أطلس القرآن، صص 37-38، خالدی، القصص القرآنی، 1/303 تا 311.

[2]- نک: نساء/125.

[3]- نک: ممتحنه/4.

[4]- نک: حج/78.

[5]- نک: بقره/129.

[6]- (صحیح): حاکم، المستدرک (ش4174) وامامان ذهبی وحاکم هم اسنادش را صحیح دانسته­اند.

[7]- نک: بقره/127.

[8]- نک: بقره/126.

[9]- طباره، داستان پیامبران در قرآن، ص 169.

[10]- در آیه فوق مشاهده می‌شود که ابراهیم می‌گوید: هیچ روز‌ی‌رسانی، هیچ شفادهنده‌ای، هیچ زنده‌کننده‌ای، هیچ مرگ‌دهنده‌ای، هیچ بخشنده‌ی گناهی وجود ندارد، مگر خدای متعال که پروردگار جهان است. این باور راستین هر مسلمانی هم می­باشد.

[11]، 2 و 3- برخی از مفسّرین در فهم این آیه دارای اشکال هستند: برخی همچون طبرسی و سیدقطب و ... بر این باورند که ابراهیم÷ در عنفوانِ جوانی بسر می‌برد. و دنبال حقیقت و معبود حقیقی خود بوده و در این مرحله پیامبر نبوده است و طی مراحل بعد از پرستشِ ستاره، بعد ماه، سپس خورشید، در آخر با ایمان به خداوند یکتا، موحّد و مؤمن می‌شود ولی این دیدگاه صحیح نیست؛ زیرا ابراهیم÷ در این مراحل پیامبر خدا بوده و بنابر سبیل فرض، مناظره و احتجاج با قوم خود بدین گونه صحبت کرده تا بدین وسیله معبودهای باطل که آن‌ها می‌پرستیدند و بدان فرا می­خواندند را بی‌ارزش کند و آن‌ها متوجه اللهأ گردند. نک: ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، 3/291-292 طبری، جامع‌البیان فی تأویل القرآن، 11/477 به بعد بغوی، معالم التنزیل، 3/159 و 160 سید قطب، ترجمه، فی ظلال القرآن، 2/835-837.

[12]- پدر ابراهیم، آزر نام داشت و کافر بود، خداوندمی‌فرمایند:

﴿قَالَ إِبۡرَٰهِیمُ لِأَبِیهِ ءَازَرَ أَتَتَّخِذُ أَصۡنَامًا ءَالِهَةً إِنِّیٓ أَرَىٰکَ وَقَوۡمَکَ فِی ضَلَٰلٖ مُّبِینٖ٧٤ [الأنعام: 74].

      «بدان گاه که ابراهیم به پدر خود آزر گفت: آیا بت‌هائی را به خدائی می‌گیری!! به حقیقت من تو را و قوم تو را در گمراهی آشکار می‌بینم.»

[13]- ﴿سَلَٰمٌ عَلَیۡکَ سلام علیک یعنی؛ از طرف من در امانی و هیچ زیانی به تو نمی‌رسد، برخی هم گفته‌اند: یعنی خداحافظ. و برخی هم گفته‌اند: سلام نیکی انسان و بردباری وی است. نک: سوره فرقان آیه 63 و نجوی، معالم التنزیل، 5/235.

[14]- اوّل بخش (4-1) ابراهیم بت‌شکن.

[15]- یعنی؛ بعد از اینکه برای مراسم عید سالانه بیرون بروید. البته ابراهیم÷ این­را آهسته در میان قومش گفت به گونه‌ای که فقط مردی آن را شنید بعد وی گزارشِ گفته‌اش را داد، برخی از مفسّرین گفته‌اند: ابراهیم÷ این­را بعد از خروج قومش به گونه‌ای که فقط مردی از قوم شنیده بود، گفت که آن‌ها آن­را شنیدند. نک: بغوی، معالم التنزیل، 5/323 و 324، قرطبی، تفسیر القرطبی، 1/ 297 و 298، شوکانی، فتح القدیر، 3/591.

[16]- ابراهیم÷ با چنین پیشنهادی به قوم خود در مقام استهزاء و به سخره‌گرفتن آن‌هاست و در عین حال بیانی منطقی برای تفهیم پوچ‌بودن و بی‌اراده بودن بتهاست و این گفته ابراهیم÷ انکارکردن شکستن بت‌ها توسط خود را نمی‌رساند بلکه هدف خردکردن قوم بت‌پرستی است که حل مشکلات و رفع بلاها را از بت‌ بزرگ و دیگر بت‌ها طلب می‌کنند بدون اینکه در عمل خود تفکر و تعقل نمایند.

[17]- سیدقطب، ترجمه فی ظلال القرآن، 4/612.

[18]- بخاری روایت می‌کند که وقتی ابراهیم را در آتش انداختند گفت: حسبی الله و نعم الوکیل. (خدا مرا کافی و بسنده است و او بهترین حامی و سرپرست است). (صحیح): بخاری (ش4564).

[19]- خداوندأ فقط امر نفرمودند که آتش سرد باشد؛ زیرا احتمال داشت ابراهیم÷ سرما بخورد و اذیّت شود، بلکه امر فرمودند:" سرد و سالم باش."

[20]- نیسابوری، الکشف و البیان، 8/152 قرطبی، تفسیر القرطبی، 11/305 رازی، مفاتیح الغیب، 21/190 ابن کثیر، تفسیر ابن کثیر، 3/184 زیدان، اعتضاد من قصص القرآن، 1/201 و 202.

[21]- نک: ابن عاشور، التجیر و التنویر، 24/391 و 40 ـ آلوسی، روح‌المعانی، 23/248.

[22]- ابن‌کثیر، تفسیر القرآن العظیم، 1/446.

[23]- زیدان، المستفاد من قصص القرآن، 1/206 و 207 به نقل از (تفسیر ابن کثیر، 3/183 و تفسیر القایمی، 2/262).

[24]- زیدان، المستفاد من قصص القرآن، 1/208.

[25]- سید قطب، ترجمه فی ظلال القرآن، 4/609.

1-  ابراهیم÷ برای پدر خود در حالی دعا کرد که کافر بود و این عملکردش در نزد اللهأ پذیرفته نشد و اسو­ه­ای برای مؤمنان نیست. خداوند می­فرمایند:

﴿قَدۡ کَانَتۡ لَکُمۡ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ فِیٓ إِبۡرَٰهِیمَ وَٱلَّذِینَ مَعَهُۥٓ إِذۡ قَالُواْ لِقَوۡمِهِمۡ إِنَّا بُرَءَٰٓؤُاْ مِنکُمۡ وَمِمَّا تَعۡبُدُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ کَفَرۡنَا بِکُمۡ وَبَدَا بَیۡنَنَا وَبَیۡنَکُمُ ٱلۡعَدَٰوَةُ وَٱلۡبَغۡضَآءُ أَبَدًا حَتَّىٰ تُؤۡمِنُواْ بِٱللَّهِ وَحۡدَهُۥٓ إِلَّا قَوۡلَ إِبۡرَٰهِیمَ لِأَبِیهِ لَأَسۡتَغۡفِرَنَّ لَکَ وَمَآ أَمۡلِکُ لَکَ مِنَ ٱللَّهِ مِن شَیۡءٖۖ رَّبَّنَا عَلَیۡکَ تَوَکَّلۡنَا وَإِلَیۡکَ أَنَبۡنَا وَإِلَیۡکَ ٱلۡمَصِیرُ٤ [الممتحنة: 4].

      «‏(رفتار و کردار) ابراهیم و کسانی که بدو گرویده بودند، الگوی خوبی برای شما است، بدانگاه که به قوم خود گفتند: ما از شما و از چیزهائی که بغیر از خدا می‌پرستید، بیزار و گریزانیم، و شما را قبول نداریم و در حق شما بی‌اعتنائیم، و دشمنانگی و کینه‌توزی همیشگی میان ما و شما پدیدار آمده است، تا زمانی که به خدای یگانه ایمان می‌آورید و او را به یگانگی می‌پرستید. (کردار و رفتار ابراهیم و گروندگان بدو، سرمشق خوبی برای شما است) مگر سخنی که ابراهیم به پدر خود گفت: من قطعاً برای تو طلب آمرزش می‌کنم، و در عین حال برای تو در پیشگاه خدا هیچ کار دیگری نمی‌توانم بکنم. (این سخن، چیزی نیست که بدان اقتداء کنید). پروردگارا ! به تو توکّل می‌کنیم، و به تو روی می‌آوریم، و بازگشت به سوی تو است (و همه‌ی راه‌ها سر به جانب تو دارد و به تو منتهی می‌گردد)».

      این دعا به صورت عام برای والدین مسلمان جایز است و در صورتی که کافر هم باشند می­توان برای آن‌ها طلب هدایت از خداوند ـ کرد. البته برخی از مفسّرین بر این باورند که برای آدم و حوا علیهما السلام- دعا کرده است. نک: رازی، مفاتیح الغیب، 9/264.

 

رک: ابن حجر، فتح الباری شرح صحیح البخاری، 6/408 و409.[27]

[28]- جهت مشاهده دیدگاه‌های مختلف در این زمینه نک: محمّد بیومی مهران، بررسی تاریخی قصص قرآن، 1/152 و 153.

[29]- مکّه در لغت از (مکّ) که به معنای مکیدن می‌باشد، و بعد از ساختن کعبه، مکّه و بَکّه نام گرفت و از این جهت که گناهان حاجیان را می‌مکد، مکّه نامیده شده است؛ زیرا وقتی حاجی، به حج و زیارت خانه خدا می‌رود، خداوندأ گناهانش را پاک می‌کند و همانند روزی می­باشد که از مادر به دنیا آمده و عاری از پلیدی گناه می‌باشد؛ چراکه ابوهریره روایت کرده است: «سمعت النبی صلى الله علیه وسلم یقول: مَنْ حَجَّ لِلَّهِ، فَلَمْ یَرْفُثْ، وَلَمْ یَفْسُقْ، رَجَعَ کَیَوْمِ وَلَدَتْهُ أُمُّهُ.» «از پیغمبر ج شنیدم که هرکس برای خداوند حج کند درحالیکه همبستری و فسق و گناه نکرده باشد، (از حج در حالی) برمی­گردد مانند روزی که از مادرش متولد شده است.»

و آن بکّة نیز خوانده می‌شود، که از بکی به معنای گریه‌کردن می‌باشد؛ شاید بدین دلیل بکة خوانده می‌شود که مردم در آنجا گریه می‌کنند. (نک: ابن فارس، مقاییس اللغة، 1/186)

[30]- نک: بخش (4-1) ابراهیم بت‌شکن.

[31]- (صحیح): بخاری (ش4563).

[32]- خالدی، القصص القرآنی، 10/373.

[33]- البته در این زمینه هیچ نص صحیحی در دلایل سفرش وجود ندارد و اسرائیلیات پوچی نیز در این زمینه جعل شده است.

[34]- در اینکه همسرش ساره نام داشت نک: همان، 1/377 و 378 و حدیث شماره 2543 به روایت مسلم.

[35]- طبّاره، داستان پیامبران در قرآن، 188 و 189.

[36]- نک: بیومی مهران، بررسی تاریخ قصص قرآنی، 7/129-132 و درباره نوباوگی و جایگاهی که فرزند نوباوه نزد بنی‌اسرائیل داشته است، نک: مقاله بیومی مهران، قصة ارض المیعاد بین الحقیقة و الاسطورة، صبری جرجیس، التراث الیهودی الصهیونی، ص 76، سفر پیدایش، 25:27-33، بیومی، اسرائیل، 75.

[37]- (صحیح): بخاری (ش3364).

رک: ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، 1/154؛ قرطبی، تفسیر القرطبی، 9/369؛ آلوسی، روح المعانی، 13/236.

[38]- (صحیح): بخاری (ش4563).

[39]- ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، 4/9؛ بسنجید با: بیضاوی، انوار التنزیل و اسرار التأویل، 2/297؛ آلوسی، روح المعانی، 23/128.

[40]- در این باره نک: طبری، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، 2/510-511، 3/74.

[41]- نک: قرطبی، تفسیر القرطبی، 15/101-104، تفسیر البیضاوی، 2/297؛ تفسیر طبری، 15/78-79.

[42]- مهران فیومی، بررسی تاریخ قصص قرآنی، 1/132-133، بین یهودیان و مسیحیان با مسلمانان بگومگوها و ناهمواریهای افزون بر اینکه در داستان ذبح در قربانی‌کردن کدامین پسر ابراهیم÷، اسماعیل یا اسحاق وجود دارد. جهت تفصیل و تحلیل دیدگاه‌ها، نک: همان، 1/134، 149. و بی‌شک نظر اسلام، اسماعیل÷ بوده است.

[43]- (صحیح): بخاری (ش3385).

[44]- نک: انبیاء/51-64.

[45]- (صحیح): بخاری (ش3030) / مسلم (ش4637) / ابوداود (ش2638) / ترمذی (ش1675).

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد