داشتن نیت خالص، حضور قلب، آغاز دعا با حمد و ستایش خدا و درود بر پیامبر ج، انجام یک عمل صالح مانند نماز یا صدقه یا روزه قبل از دعا، ترک گناهان و دوری از عذای حرام، امر به معروف و نهی از منکر، به دلیل حدیث زیر: «باید امر به معروف و نهی از منکر کنید، در غیر این صورت نزدیک است که خداوند عذابی بر شما نازل کند، سپس او را فرا خوانید اما دعایتان پذیرفته نشود».
مستحب است که شخص هنگام دعا کردن از بلند کردن صدا خودداری کند، زیرا خداوند متعال فرموده است:
﴿ٱدۡعُواْ رَبَّکُمۡ تَضَرُّعٗا وَخُفۡیَةًۚ إِنَّهُۥ لَا یُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِینَ٥٥﴾ [الاعراف: 55].
«پروردگار خود را با گریه و زاری و به آهستگی خوانید».
حسن بصری گفته: «مردم در زمان پیامبر ج برای دعا کردن تلاش فراوان میکردند اما صدایی از آنان شنیده نمیشد، هرچه بود نجوا و سخن آهستهای بود میان آنان و پروردگارشان»([1]).
از ابو موسی اشعری هم نقل شده که گفت: «همراه رسول خدا بودیم، هرگاه بهجای بلندی میرسیدیم، تهلیل (لا إله إلا الله) و تکبیر (الله اکبر) میگفتیم و صدایمان بلند میشد، پیامبر ج، فرمود: ای مردم بر خود مسلط باشید، شما شخص کر و غایب را صدا نمیزنید، او همراه شماست و سخنانتان را میشنود، نام او مبارک و مقامش بالاست»([2]). هر اندازه که پناهندگی بنده به خدا صادقانهتر و دعای او اضطراریتر باشد، مقبولیت دعا هم بیشتر خواهد بود:
﴿أَمَّن یُجِیبُ ٱلۡمُضۡطَرَّ إِذَا دَعَاهُ وَیَکۡشِفُ ٱلسُّوٓءَ وَیَجۡعَلُکُمۡ خُلَفَآءَ ٱلۡأَرۡضِۗ أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ قَلِیلٗا مَّا تَذَکَّرُونَ٦٢﴾ [النمل : 62].
«(آیا این بتها بهتر اند) یا کسیکه (دعای) مضطر (= درمانده) را اجابت میکند؛ چون او را بخواند، و گرفتاری را بر طرف میسازد، و شما را جانشینان زمین قرار میدهد، آیا معبودی دیگری با الله است؟! چه اندک پند میگیرید».
این هم مستحب است که برای دعا از دعاهای پیامبر ج استفاده شود، زیرا ایشان دعاهای جامع و فراگیری را دوست میداشت و الفاظ دیگر را رها میکرد که این مسئله در روایت عایشه ل که ابوداود با سند «جیّد» نقل کرده موجود است([3]).
پیامبر ج با وجود این که یاران او از فصاحت و بلاغت برخوردار بودند اما دعاهای مخصوص و جامعی را به آنان آموزش میداد زیرا به ایشان «گفتارهای فراگیر» عطا شده بود، بر همین اساس اصحاب پیامبر ج برای حفظ دعاهای ایشان تلاش میکردند. ابوامامه س گفته است: «یک بار پیامبر ج دعای بسیاری کرد که ما نتوانستیم چیزی از آن را حفظ کنیم. گفتیم: ای رسول خدا دعای بسیاری کردی و ما نتوانستیم چیزی از آن را حفظ کنیم. فرمود: آیا شما را به دعایی رهنمود نسازم که همهی دعاهای مرا در خود داشته باشد؟ بگویید: «اللَّهُمَّ إِنَّا نَسْأَلُکَ مِنْ خَیْرِ مَا سَأَلَکَ مِنْهُ نَبِیُّکَ مُحَمَّدٌ وَنَعُوذُ بِکَ مِنْ شَرِّ مَا اسْتَعَاذَ مِنْهُ نَبِیُّکَ مُحَمَّدٌ وَأَنْتَ الْمُسْتَعَانُ وَعَلَیْکَ الْبَلاَغُ وَلاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ»([4]). «خداوندا، ما امور خیری را که پیامبرت محمد از تو درخواست کرده از تو میخواهیم و از شر آنچه که پیامبرت محمد از شر آن به تو پناه برده به تو پناه میآوریم».
مشغولیت بسیار به جزئیات اموری که از خدا خواسته میشود مکروه است، مانند این که از خدا بهشت درخواست شود اما همراه آن، تعداد و نوع نعمتهای بهشت هم خواسته شود یا این که همراه پناه خواستن از آتش جهنم، انواع عذاب را هم ذکر کند و از آنها پناه بخواهد. پیامبر ج این نوع دعا کردن را «اعتداء» نامیده و فرموده است: «گروهی خواهند آمد که در دعا اعتداء میکند»([5]). یعنی از حدود دعا تجاوز میکنند.
خطابی گفته است: «بهکار بردن سجع در دعا و تلاش برای کاربرد صنایع ادبی در آن مکروه است، همچنین جایز نیست که امور محال یا آنچه که چشم داشتی به آن نیست از خدا درخواست شود مانند این که کسی جاودانه شدن در دنیا را از خدا بخواهد در حالی که میداند خداوند جاودانگی را به خود اختصاص داده و برای همه مخلوقات نابودی را رقم زده است. همچنین نباید دعایی کند که دربرگیرنده معصیت یا برای از بین رفتن رابطه خویشاوندی و یا سایر اموری باشد که در شریعت نهی شده است»([6]).
احادیث مختلفی از دعا کردن بر ضد خود و فرزندان و اموال یا برای انجام گناه یا قطع رحم نهی کرده و شتاب کردن در پذیرش دعا را ناپسند دانسته است. رسول خدا ج فرموده است: «بر ضد خود و فرزندان و اموالتان دعا نکنید»([7]).
بازهم پیامبر ج فرموده: «پیوسته دعا بنده پذیرش میگردد تا زمانی که برای انجام گناه یا قطع رحم دعا کند و یا «استعجال» کند. گفته شد: ای رسول خدا! استعجال چیست؟ فرمود: «این که بنده بگوید: من هرچه دعا کردم پذیرش آن را ندیدم، در نتیجه دچار دلسردی میگردد و دعا کردن را ترک میکند»([8]).
برای دعا وقت و مکان مخصوص وجود ندارد، اما برکت زمانها و مکانها متفاوت است، مثلاً مکه مکرمه و مسجد نبوی -مخصوصاً فاصله بین منبر رسول اکرم و خانه ایشان که به «روضه» معروف است- مبارکترین مکانها است و به همین صورت، سحر و اوقات پس از نمازهای فرض بهترین اوقات برای دعا کردن است. از پیامبر ج پرسیده شد: کدام دعا به قبولیت نزدیکتر است؟ فرمود: «بخش آخر شب و پس از نمازهای فرض»([9]).
ابوهریره از پیامبر ج نقل کرده که فرمود: «پروردگار ما هر شب از آسمان دنیا نزول میکند تا این که یک سوم آخر شب فرا میرسد و میفرماید: آیا کسی هست که مرا فرا خواند تا دعایش را بپذیرم؟ آیا کسی هست که از من چیزی بخواهد تا به او عطا کنم؟ آیا کسی هست که از من مغفرت بطلبد تا او را ببخشایم؟»([10]).
«پس بهترین اوقات برای دعا، یک سوم آخر شب، هنگام اذان، فاصله بین اذان و اقامه، پس از انجام نمازهای فرض و هنگام بالا رفتن امام از منبر در روز جمعه تا پایان نماز و آخرین لحظات پس از نماز عصر میباشد» ([11]). همچنین امیدوار کنندهترین اوقات برای دعا حالت سجود است، به دلیل این گفتهی پیامبر ج: «حالتی که بنده میتواند بیشترین نزدیکی را به خدا داشته باشد، حالت سجده است پس در آن حالت، زیاد دعا کنید» ([12]). روز عرفه و ماه رمضان هم جزو اوقات مفید برای دعا کردن است. مخصوصاً ماه رمضان، هم به خاطر ارزش وقت آن و هم به خاطر اهمیت عبادت آن.
پس باید انسان مسلمان بهترین وقت را برای دعا انتخاب کند و مخصوصاً در سحرگاه با همهی همت خود به خداوند رو کند و هنگام مناجات با پروردگار، خود را از دلبستگیهای مادی برهاند و با اصرار و خشوع و شکستگی و ذلت و گریه و زاری در برابر خدا دعا کند، خود را پاکیزه کند و رو به قبله گرداند و خدا را فراوان ستایش کند و بر رسول اکرم درود بفرستد، آن گاه با استفاده از جملات کامل و فراگیر پیامبر ج دعای خود را انجام دهد، البته میتواند از جملات دیگر هم استفاده کند، و اگر این شروط را به انجام رساند، خداوند از همه شایستهتر است که به پیمان خود وفا کند که وعده داده: ﴿ٱدۡعُونِیٓ أَسۡتَجِبۡ لَکُمۡ﴾ «مرا فرا خوانید تا دعایتان را بپذیرم».
حال اگر دعای فرد مسلمان پذیرفته نشد باید ببنید که کدام یک از شرایط مذکور را از دست داده است آیا نیت صحیح، حضور قلبی یا پرهیز از خوردن حرام را نادیده گرفته است زیرا خوردن مال حرام دعا را باطل میکند، در حدیث ابوهریره آمده است که پیامبر ج فرمود: «ای مردم! خداوند پاک است و جز پاکی را نمیپذیرد و آنچه که به پیامبر خود دستور داده به همهی مؤمنان هم دستور داده و فرمودهاست:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلرُّسُلُ کُلُواْ مِنَ ٱلطَّیِّبَٰتِ﴾ [المؤمنون: 51].
«ای پیامبران! از (غذاهای) پاکیزه بخورید، و کار شایسته انجام دهید، بیشک من به آنچه انجام میدهید؛ آگاهم ».
همچنین فرمودهاست:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ کُلُواْ مِن طَیِّبَٰتِ مَا رَزَقۡنَٰکُمۡ﴾ [البقرة: 172].
«ای کسانی که ایمان آوردهاید! از چیزهای پاکیزهای بخورید که روزی شما ساختهایم».
پیامبر ج پس از ذکر این آیات داستان آن مردی را بیان کرد که در سفری طولانی، ژولیده و پریشان دستان خود را رو به آسمان کرد و با گفتن: «پروردگارا، پروردگارا» ندا سر داد، در حالی که خوراک حرام، نوشیدنی او حرام و لباس او حرام و با حرام تغذیه شده بود، کجا دعای چنین شخصی پذیرفته میگردد؟([13]).
روایت شده که شخصی از افراد نظام الملک نزد سلطان ملکشاه از او بدگویی کرد و گفت: ای سلطان، نظام الملک هرساله صد هزار دینار برای علما و در راه علم خرج میکند، درحالی که این مقدار مال برای ایجاد یک سپاه کامل که پرچمهای آن بر دیوارهای قسطنطنیه به اهتزاز درآید کافی است. ملکشاه نظام الملک را سرزنش کرد و از او خواست عمل خود را توجیه کند. او در پاسخ این که چرا چنین مدرسهای را بنا کرده گفت: من برای تو لشکری برپا کردهام که لشکر شب نام دارد، آنگاه که سپاهیان تو در خوابند آنان شبانه بر روی پاهای خود و در صفوفی راست در برابر پروردگار خود میایستند، اشکهای خود را میفرستند و زبانهای خود را رها میکنند و دستانشان را بهسوی خدا دراز مینمایند تا برای تو و سربازانت دعا کنند... در حقیقت تو و سربازانت در سایه حفاظت آنان زندگی میکنید و با دعای آنان سکنی گزیدهاید و به برکت وجود آنان است که باران بر شما میبارد و روزی داده میشوید»([14]).
خداوند متعال با لفظ ﴿ٱدۡعُونِیٓ﴾ در آیه 60 سوره غافر مؤمنان را به توحید الوهیت و عبادت رهنمود ساخته است. از انس بن مالک س پرسیده شد: آیا به تو هم رسیده که دعا نصف عبادت است؟ گفت: «خیر، دعا همهی عبادت است»([15]). سفیان میگفت: «ترک گناهان هم دعاست»([16]).
خدواند متعال به افرادی که از عبادت و دعا رویگردان باشند و تکبر بورزند وعده وارد شدن به آتش جهنم را داده درحالی که حقیر و ذلیل گشتهاند. در آیه 60 غافر خداوند بر خود عهد کرده دعای اهل توحید را قبول بفرماید اما بدون شک پذیرش دعا فقط با شروط آن حاصل میشود و مناسب بودن دعا هم لازم است. عمر بن خطاب س میگفت: «من نگران پذیرش دعا نیستم بلکه نگرانی من خود دعاست، پس هرگاه دعا به شما الهام شد، بدانید که پذیرش هم به همراه خواهد داشت»([17]).
کلام امیرالمؤمنین عمر بن خطاب س حاوی این مطلب است که خداوند دعاهایی را که پذیرفته میشوند به بندگان خود الهام میکند و اگر چنین دعایی را که به کسی الهام کرد به طور قطع اراده پذیرش آن را دارد. خدای تعالی مردم را به وسیله دعا به بندگی خود میکشد و دوست دارد که بندگانش از او درخواست کنند، روایت شده که پیامبر ج فرمود: «هرکس که از خدا طلب و درخواست نکند، خداوند بر او خشم میگیرد»([18]).
دعا یکی از بزرگترین اسباب دستیابی به خیر و دفع بلاهای مقدر است. در حدیث ثوبان آمده است که: «هیچ چیز نمیتواند تقدیر خداوند را بازگرداند مگر دعا و هیچ چیز باعث افزایش عمر نمیگردد مگر نیکوکاری و بندگان به خاطر انجام گناه از روزی محروم میشوند»([19]). این حدیث با احادیث دیگری که بیان میکنند حوادث و سن و سال و روزی جزو مقدرات پروردگار است، منافاتی ندارد، زیرا این امور براساس اسباب مقدر شدهاند و دعا هم یکی از اسباب بزرگ است و مسائل مذکور هم بدون در نظر گرفتن اسباب آن مقدر نگشتهاند، «در واقع هرگاه بندهای سبب یکی از مقدرات را فراهم کند آن قضیه مقدر میشوند و اگر سبب آن را فراهم نکند، امر مقدر هم منتفی خواهد شد، همانگونه که سیری و سیرابی با خوردن و نوشیدن مقدر گشته و حاصل میشوند... وارد شدن به بهشت و جهنم نیز به وسیله اعمال انسان رقم زده میشود»([20]).
به همین خاطر هنگامی که یکی از اصحاب بر عمر س اعتراض کرد که چرا سربازان را به خاطر طاعون به کوههای شمال انتقال داد، و به او گفت: آیا تو از تقدیر خداوند میگریزی؟ عمر س فرمود: ما از تقدیر خدا بهسوی تقدیر خدا فرار میکنیم»([21]). این واقعه شامل این مسأله است که استفاده از اسباب ضروری است و میتوان برای مقابله با مقدرات از خود مقدرات بهره گرفت و دعا هم جزو بزرگترین اسباب است.
عمل پیامبر س و اصحاب او -رضوان خدا بر آنان باد- دلیل روشنی بر تأثیر و اهمیت دعاست و نظر افرادی را که معتقدند دعا با وجود مقدر شدن امور توسط خداوند دیگر فایدهای ندارد مردود میکند.
یکی از اسبابی که منجر به پذیرش دعا میشود آن است که در حدیث رسول خدا ج بیان شده است: «سه دعا هست که بدون شک مستجاب هستند، دعای فرد مظلوم، دعای شخص مسافر و دعای والدین برای فرزند»([22]).
ابن رجب گفته است: «اگر سفر طولانی شود، دعای مسافر به پذیرش نزدیکتر میگردد زیرا این گمان هست که به خاطر طول غربتِ شخص مسافر و دوری از وطن و تحمل سختیها نوعی تواضع و دل شکستگی در او ایجاد شود و افتادگی و شکستگی در برابر خداوند هم جزو بزرگترین اسباب پذیرش دعاست([23])، همچنین لباس ژنده و کهنه در تن داشتن و به وجود آمدن حالتی ژولیدگی و غبارآلود در شمایل فرد، جزو اسباب پذیرش دعاست. در حدیث مشهوری از پیامبر ج روایت شده که فرمود: «چه بسیارند ژولیده موهای غبارآلودی که لباسهای ژنده و کهنه بر تن دارند و کسی بر آنها اهمیتی نمیدهد، اما اگر خدا را به چیزی قسم دهند، خداوند آن را به انجام میرساند»([24]).
هرگاه پیامبر ج میخواست که برای نماز استسقا، از شهر بیرون رود با لباسی ژنده و کهنه با حالت متواضع و گریان میرفت([25]). برادرزاده مُطرَّفِ بن عبدالله زندانی شده بود. او لباسی کهنه پوشید و یک چوب دستی به دست گرفت. به او گفته شد: این چه حالتی است که به خود گرفتهای؟ گفت: برای پروردگارم خودم را کوچک و حقیر کردهام تا شاید دعایم را در مورد برادرزادهام بپذیرد([26]).
بالا بردن دستها بهسوی آسمان هم جزو اسباب قبولی دعاست. در حدیث سلمان س از پیامبر ج چنین روایت شده است: «همانا خداوند با حیا و بخشنده است و شرم دارد از این که مردی دستانش را بهسوی او دراز کند و او آنها از خالی و ناکام بازگرداند»([27]).
یکی دیگر از سباب پذیرش دعا اصرار و پافشاری بر قبولیت آن و تکرار لفظ «رب» در دعاست. در حدیث عایشه ل به طور مرفوع از پیامبر ج آمده است که فرمود: «هرگاه بندهی خدا چهاربار بگوید: یا رب، خداوند میفرماید: لبیک ای بندهی من، بخواه تا به تو بخشیده شود»([28]).
انجام اعمال صالح هم جزو اسباب پذیرش دعاست، همانگونه که در حدیث آمده که افرادی وارد غاری شدند و ورودی غار بر آنها بسته شد، پس آنان به اعمال صالحی که نیت خود را برای انجام آنها خالص کرده بودند توسل جستند و دعاهایشان پذیرفته شد.
﴿إِلَیۡهِ یَصۡعَدُ ٱلۡکَلِمُ ٱلطَّیِّبُ وَٱلۡعَمَلُ ٱلصَّٰلِحُ یَرۡفَعُهُ﴾ [فاطر: 10]([29]).
«سخن پاکیزه به سوی او بالا میرود، و (الله) عمل صالح را بالا میبرد».
عمر بن خطاب س فرموده است: «خداوند زمانی دعا و تسبیح را میپذیرد که از آنچه حرام نموده پرهیز شود»([30]).
محمد بن واسع هم گفتهاست: «اندکی پرهیزکاری برای پذیرش دعا کافی است»([31]).
در سبب نزول آیه: ﴿وَإِذَا سَأَلَکَ عِبَادِی عَنِّی فَإِنِّی قَرِیبٌ﴾ آمده است که اصحاب پیامبر به ایشان عرض کردند: «ای رسول خدا آیا پروردگار ما نزدیک است که با او نجوی کنیم یا دور است تا او را صدا بزنیم؟، این بود که خداوند آیهی مذکور را نازل فرمود که معنی آن چنین است: (هرگاه بندگان من در بارهی من از تو پرسیدند بگو که من نزدیکم)([32]). به خاطر این که خدای ﻷ به بندگان خود نزدیک است، نیازی نیست که آنان هنگام دعا با صدای بلند او را فرا بخوانند و خداوند، زکریا ÷ را اینگونه ستوده است:
﴿إِذۡ نَادَىٰ رَبَّهُۥ نِدَآءً خَفِیّٗا٣﴾ [مریم: 3].
«چون پروردگارش را به ندایی پنهان (به دعا) خواند».
زکریا به این خاطر خداوند را آهسته فرا میخواند، چون میدانست که او نزدیک است و ندای آهسته را میشنود، پس هنگام دعا صدایش را به خاطر ادب پایین میآورد. حسن بصری گفته است: «ارزش دعای نهانی از دعای علنی هفتاد برابر بیشتر است»([33]). خداوند متعال فرموده است:
﴿ٱدۡعُواْ رَبَّکُمۡ تَضَرُّعٗا وَخُفۡیَةًۚ إِنَّهُۥ لَا یُحِبُّ ٱلۡمُعۡتَدِینَ٥٥﴾ [الأعراف: 55].
«پروردگارتان را با تضرع (و زاری) و در پنهانی، بخوانید، همانا او از حد درگذرندگان را دوست نمیدارد».
بدون شک گریه و زاری و خشوع و فقر و واماندگی و دل شکستگی از اسباب پذیرش دعاست. باید دانست «اعتداء» که امری ناپسند نزد خداست به بلند کردن صدا در دعا تعبیر شده است. ابن جریج گفته: یکی از موارد «اعتداء» بلند کردن صدا و بانگ و فریاد هنگام دعا کردن است. ابن قیم هم در تفسیر این آیه فرموده است: «فرا خواندن خداوند بدون گریه و زاری جزو اعتداء محسوب میشود و چنین دعایی دعای متکبر و خودبین و مانند دعای شخص بینیازی است که به خاطر بینیازی خود بر خدا تکبر میورزد، این حالت بزرگترین اعتداء است و با دعای شخص گریان و ذلیل و فقیر و مسکین در تمام حالات و از هر جهت مخالف است. درواقع هرکس مانند یک انسان فقیر و گریان و ترسان از خدا دعا نکند «معتد» [تجاوزگر از حدود] به شمار میآید.
عبادت کردن خداوند به روشی که او مقرر نکرده هم جزو اعتداء است مثلاً با الفاظ و شیوههایی که خدا نمیپسندند و آن را مجاز نشماردهاست او را ستایش کنی که این مسئله اعتداء در ستایش و عبادت است و شبیه اعتداء در درخواست و طلب است»([34]).
در این هم شکی نیست که انجام عبادات مایه حیات قلب است و نزدیک شدن به خدا و فراموش نکردن او به هنگام آسایش یکی از بزرگترین اسباب پذیرش دعا به هنگام مصیبت و بلا است که حدیث پیامبر ج هم به این قضیه اشاره دارد: «خداوند را به هنگام آرامش و آسایش بشناس تا تو را در وقت سختی و مشکل بشناسد»([35]).
آن چه انسان را از یاد خدا، عبادت و ذکر او باز میدارد فراوان بودن نعمتها است. هرچه توجه فرد به دنیا بیشتر باشد و به جمعآوری پول و افزایش فرزندان و نسل و نسب روی آورد نیاز بیشتری به محاسبه درونی خود دارد، مبادا که نفس او از اطاعت بگریزد و به نافرمانی بپردازد و از یاد خدا بهسوی غفلت فرار کند. از ابراهیم بن ادهم، که از صالحان معتمد بود، پرسیده شد: مشکل ما چیست که دعا میکنیم و پذیرفته نمیشود در حالی که خداوند فرموده است ﴿ٱدۡعُونِیٓ أَسۡتَجِبۡ لَکُم﴾؟ ابراهیم گفت: به خاطر این است که دلهای شما مرده است. گفته شد: چه چیزی آن را میرانده است؟ گفت: هشت صفت؛ حق خدا را شناختید اما براساس آن رفتار نکردید، قرآن را خواندید اما حدود آن را مراعات نکردید، گفتید که ما رسول خدا را دوست داریم اما طبق سنت او عمل نکردید، گفتید از مرگ میترسیم اما برای آن آمادگی حاصل نکردید، خداوند فرمودهاست:
﴿إِنَّ ٱلشَّیۡطَٰنَ لَکُمۡ عَدُوّٞ فَٱتَّخِذُوهُ عَدُوًّاۚ إِنَّمَا یَدۡعُواْ حِزۡبَهُۥ لِیَکُونُواْ مِنۡ أَصۡحَٰبِ ٱلسَّعِیرِ٦﴾ [فاطر: 6].
«مسلما شیطان دشمن شماست، پس او را دشمن گیرید، او فقط پیروانش را دعوت میکند تا (همه) از اهل آتش سوزان (جهنم) باشند».
اما شما با انجام گناهان با او همراهی کردید، گفتید از آتش میترسیم اما بدن خود را در آن وارد کردید، گفتید بهشت را دوست داریم اما برای رسیدن به آن تلاش نکردید و هرگاه از خواب بیدار شدید عیبهای خود را پشت سر انداختید و عیبهای مردم را پیش روی خود پهن کردید و به آن پرداختید، پس خداوند بر شما خشم گرفت، چگونه با این حال دعای شما را پذیرا باشد؟
برخی از اهل گناه برای توجیه غفلت خود به آیات امید و رحمت استفاده میکنند، در حالی که معروف کرخی گفته است: «امید تو به رحمت کسی که فرمانبرداریش را نمیکنی نشانهی ناتوانی و حماقت است». انسان عاقل برای خود احتیاط به خرج میدهد و از گناهان توبه میکند و بدون امروز و فردا کردن به انجام طاعات اقدام مینماید و از خدا میخواهد که بر مسیر دین ثابت قدمش بدارد، همانگونه که رسول خدا ج چنین میکرد و بیشترین دعای او این بود: «اللَّهُمَّ یَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِی عَلَى دِینِکَ». «خداوندا ای دگرگون کننده قلبها، قلب مرا بر دین خود ثابت بدار»([36]).
برای دستیابی به قبولیت دعا، اخلاص در آن ضرروی است، به دلیل فرمودهی خداوند:
﴿فَٱدۡعُوهُ مُخۡلِصِینَ لَهُ ٱلدِّینَ﴾ [غافر: 65].
«پس در حالیکه دین خود را خالص گردانیده او را بخوانید».
خدای متعال بیان فرمودهاست که دعا کردن، درخواست از خدا و پناه بردن به او در سرشت مردم قرار گرفته و حتی کافران هم هنگام وارد شدن مصیبت بزرگ، خدایانی را که میپرستیدند فراموش کرده و فقط به خدای واحد پناه میآورند. خدای تعالی فرموده است:
﴿أَمَّن یُجِیبُ ٱلۡمُضۡطَرَّ إِذَا دَعَاهُ﴾ [النمل: 62].
«(آیا این بتها بهتر اند) یا کسیکه (دعای) مضطر (= درمانده) را اجابت میکند».
خداوند به همین خاطر رویارویی کفار با فطرت را ناپسند دانسته و فرمودهاست:
﴿أَءِلَٰهٞ مَّعَ ٱللَّهِۚ قَلِیلٗا مَّا تَذَکَّرُونَ﴾ [النمل: 62].
«آیا معبودی با خدا است؟ واقعاً شما بسیار کم اندرز میگیرید».
یکی از مصادیق «مضطرّ» در این آیه انسانهای مظلوم هستند و پیامبر ج نسبت به دعای مظلومان به ما هشدار داده و فرموده: «از دعای انسان مظلوم بترس، زیرا میان دعای او و خداوند پردهای وجود ندارد»([37]). همچنین فرموده است که: «درهای آسمان برای دعای مظلوم گشوده میشود و خدای ﻷ میفرماید: به عزتم قسم که تو را یاری خواهم کرد، حتی اگر پس از لحظهای باشد»([38]). بدون شک چنین توجهی به مظلوم دروازهای وسیع را برای عدالت سیاسی و اجتماعی میگشاید و روابط مردم را بر مبنای ارزشهایی همچون عدالت و صداقت استحکام میبخشد.
اسلام آمد تا رابطه بندگان را با خداوند تصحیح کند تا مردم غیر خدا را نپرستند و غیر او را فرا نخوانند، زیر او از رگ گردن به آنان نزدیکتر است و دعای دعاگویان را طبق شروط بیان شده در قرآن و سنت میپذیرد، اسلام آمد تا روابط مردم را با یکدیگر مطابق مبانی عدالت مطلق تنظیم کند. اسلام پیروان خود را راهنمایی کرده که پشت سر برادران خود برایشان دعا کنند و به این وسیله روابط خود را با یکدیگر محکم و دوستی با همدیگر را حفظ نمایند:
﴿وَٱلَّذِینَ جَآءُو مِنۢ بَعۡدِهِمۡ یَقُولُونَ رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِینَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِیمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِی قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّکَ رَءُوفٞ رَّحِیمٌ١٠﴾ [الحشر: 10].
«و (نیز) کسانیکه بعد از آنها (بعد از مهاجران و انصار) آمدند، میگویند: «پروردگارا! ما را و برادرانمان را که در ایمان بر ما پیشی گرفتند بیامرز، و در دلهای مان کینهای نسبت به کسانیکه ایمان آوردهاند قرار مده، پروردگارا! بیگمان تو رؤوف و مهربانی»».
رسول خدا ج فرمود: «هیچ بندهای نیست که پشت سر برادر خود برایش دعا کند مگر این که فرشتهای میگوید: برای تو هم این چنین باشد» ([39]).
اسلام به تربیت خود بر منهج میانه روی و اعتدال و پرهیز از مبالغه در گفتار و رفتار اهمیت داده و آنان را تشویق کردهاست برای کسانی که با آنان نیکی میکنند دعا کنند تا بهکار نیک آنان اعتراف کرده باشند و احساس فضل و لطف آنان در حق خود را اظهار نموده باشند، اسلام به آنان یاد دادهاست که در پاداش این خوبیها بگویند: «جزاک الله خیرا».
پیامبر ج بیان کردهاست کسی که این جمله را برای شخص نیکوکار بگوید، نهایت تمجید را از او به عمل آوردهاست. ارزش این جمله به این خاطر است که فرد گوینده آن اظهار میکند که من از جبران این کار نیک ناتوانم و پاداش آن را به خداوند بخشنده توانا حواله میدهد. ارزش نیکوکاری به حدی است که از حیطه بشر هم خارج شده و فرشتگانی که حاملان عرش الهی هستند و سایر ملائکی که اطراف عرش و در ملأ اعلی حضور دارند خدا را فرا میخوانند و برای مؤمنان طلب مغفرت و بخشش میکنند، همانگونه که خداوند فرموده است:
﴿ٱلَّذِینَ یَحۡمِلُونَ ٱلۡعَرۡشَ وَمَنۡ حَوۡلَهُۥ یُسَبِّحُونَ بِحَمۡدِ رَبِّهِمۡ وَیُؤۡمِنُونَ بِهِۦ وَیَسۡتَغۡفِرُونَ لِلَّذِینَ ءَامَنُواْۖ رَبَّنَا وَسِعۡتَ کُلَّ شَیۡءٖ رَّحۡمَةٗ وَعِلۡمٗا فَٱغۡفِرۡ لِلَّذِینَ تَابُواْ وَٱتَّبَعُواْ سَبِیلَکَ وَقِهِمۡ عَذَابَ ٱلۡجَحِیمِ٧ رَبَّنَا وَأَدۡخِلۡهُمۡ جَنَّٰتِ عَدۡنٍ ٱلَّتِی وَعَدتَّهُمۡ وَمَن صَلَحَ مِنۡ ءَابَآئِهِمۡ وَأَزۡوَٰجِهِمۡ وَذُرِّیَّٰتِهِمۡۚ إِنَّکَ أَنتَ ٱلۡعَزِیزُ ٱلۡحَکِیمُ٨ وَقِهِمُ ٱلسَّیَِّٔاتِۚ وَمَن تَقِ ٱلسَّیَِّٔاتِ یَوۡمَئِذٖ فَقَدۡ رَحِمۡتَهُۥۚ وَذَٰلِکَ هُوَ ٱلۡفَوۡزُ ٱلۡعَظِیمُ٩﴾ [غافر: 7-9].
«آنان که بردارندگان عرش خدایند و آنان که گرداگرد آنند به سپاس و ستایش پروردگارشان سرگرمند و بُدو ایمان دارند و برای مؤمنان طلب آمرزش میکنند (و میگویند) پروردگارا! مهربانی و دانش تو همه چیز را فراگرفته است (هم اعمال و اقوالشان را کاملاً میدانی و هم مرحمت و مهربانیت میتواند ایشان را دربرگیرد) پس در گذر از کسانی که (از گناهان دست میکشند و به طاعات و عباداتت میپردازند، و از راههای انحرافی دوری میگزینند و به راستای راهت) برمیگردند و راه تو را در پیش میگیرند، و آنان را از عذاب دوزخ مصون و محفوظ فرما، پروردگارا! آنان را به باغهای همیشه ماندگار بهشتی داخل گردان که بدیشان (توسط پیغمبران) وعده دادهای، همراه با پدران خوب و همسران شایسته و فرزندان بایسته ایشان، قطعاً تو (بر هرچیزی) چیره و توانا و (در هرکاری) دارای فلسفه و حکمت هستی، و آنان را از (عقوبت دنیوی و کیفر اخروی) بدیها نگاهدار، و تو هرکس را در آن روز از کیفر بدیها نگاهداری، واقعاً بدو رحم کردهای (و مورد الطاف خود قرار دادهای) و آن مسلماً رستگاری بزرگ و نیل به مقصود سترگی است».
دعای این ملائکه فقط شامل حال انسانهای توبه کننده و مخلص خواهد شد.
برخی از مردم به واگذاری کلی امور به خداوند [تفویض] تشویق میکنند و دعا را متضاد با تفویض کلی امور انسان به خداوند میدانند، در حالی که آیه ﴿ٱدۡعُونِیٓ أَسۡتَجِبۡ لَکُمۡ﴾ به طور آشکار دعا را بر تفویض ترجیح میدهد – این گفته نظر حافظ ابن حجر است که در فتح الباری ذکر شده است–([40])، روایتهای بسیاری از رسول اکرم ج به تواتر رسیده که ایشان مردم را به انجام دعا تشویق میکردند. اصحاب نیز از ایشان درخواست دعا میکردند و میخواستند که به آنان دعاهایی را آموزش دهد. عثمان بن حنیف س گفتهاست: «مردی کور نزد رسول خدا ج آمد و گفت: «ای پیامبر از خدا بخواه که مرا شفا دهد» فرمود: «اگر بخواهی دعا میکنم، اما اگر اصرار نکنی دعا نمیکنم زیرا این برایت بهتر است». گفت: میخواهم دعا کنی. پیامبر ج به او دستور داد که وضوی نیکویی بگیرد و این دعا را بخواند: «اللَّهمَّ إِنی أسألُک وأتَوَجه إِلیک بِنَبِیِّکَ محمدٍ: نبی الرحمة، إنی توَّجهتُ بک إلى ربِّی فی حاجتی هذه لتُقْضى لی، اللَّهم فَشَفِّعْهُ فیَّ»([41]). «خداوندا من به وسیله پیامبرت محمد، نبی رحمت، به تو روی میآورم و از تو طلبم را میخواهم، ای پیامبر! من به وسیله تو به خداوند رو آوردم تا این نیاز مرا به انجام رسانی، خداوندا شفاعت او را در مورد من بپذیر»([42]).
ترمذی از عمر بن خطاب س روایت کرده که گفت: پیامبر ج مرا آموزش داد و فرمود: «ای عمر بگو: اللَّهُمَّ اجْعَلْ سَرِیرَتِى خَیْرًا مِنْ عَلاَنِیَتِی وَاجْعَلْ عَلاَنِیَتِی صَالِحَةً اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ مِنْ صَالِحِ مَا تُؤْتِی النَّاسَ مِنَ الْمَالِ وَالأَهْلِ وَالْوَلَدِ غَیْرِ الضَّالِّ وَلاَ الْمُضِلِّ». «خدوندا درون و نهان مرا بهتر از بیرون و ظاهر آن قرار بده و ظاهر مرا صالح و نیکو گردان. خداوندا من از مال و اهل و فرزند که به مردم دادهای صالح آن را خواهانم، نه آنچه را که مایه گمراهی و گمراه کننده است».
واضع است که توجه ویژهی پیامبر ج به آموزش دعا به اصحاب دربرگیرندهی ستایش شایسته برای خداوند نیز هست و گفتارهای فراگیر، نیازهای دنیوی و اخروی را هم دربر دارد.
دعا باید شایسته حال و وضعیت دعاکننده هم باشد. مخصوصاً این که برخی از مردم هنگام دعا کردن، ناآگاهانه به خاطر سختگیری بر ضد خود دعا میکنند. از جمله آثار بزرگ دعاهای پیامبر ج این است که تسبیح (سبحان اللّه گفتن)، تهلیل (لا إله إلا الله گفتن) و تحمید (الحمد اللّه گفتن) را در متن خود دارند که پیامبر ج در مورد این سه جمله فرموده است: «از جمله اذکاری که بیانگر عظمت خداست و شما با آنها خدا را یاد میکنید، تسبیح و تهلیل و تحمید است که اطراف عرش میچرخند و صدایی مانند صدای کندوی زنبور عسل دارند و گویندهی خود را یاد میکنند. آیا دوست ندارید که کسی داشته باشید و با نام شما ذکر کند؟»([43]).
آیه ﴿إِلَیۡهِ یَصۡعَدُ ٱلۡکَلِمُ ٱلطَّیِّبُ وَٱلۡعَمَلُ ٱلصَّٰلِحُ یَرۡفَعُهُ﴾ [فاطر: 10].
«سخن پاکیزه به سوی او بالا میرود، و (الله) عمل صالح را بالا میبرد».
میان گفتار پاک و عمل صالح رابطهی نزدیک برقرار کرده است و بیشک دعاهای رسول اکرم ج که با آن خداوند را ستایش کرده و «جوامع الکلم» یعنی گفتارهای فراگیر نام گرفته جزو بزرگترین و پاکترین گفتههاست، پس لازم است انسان مسلمان برخی از این روایتها را حفظ کند و با آنها خدایش را مناجات نماید، زیرا گفتار پاک بهسوی خداوند بالا میرود.
عبداللّه بن مسعود گفته است: «ما هرگاه برای شما حدیثی بیان میکنیم با آیات قرآن نیز آن را تأیید مینماییم. هرگاه بنده مسلمان خدا بگوید: «سبحان الله وبحمده، الحمد الله، لا إله إلا الله والله اکبر، تبارک الله» فرشتهای این کلمات را زیر بال خود گرفته سپس بهسوی آسمان به پرواز در میآید و به هر گروه از ملائکه که میگذرد برای گوینده این کلمات طلب آمرزش میکنند، تا این که به پیشگاه رحمن میرسد. سپس عبداللّه این آیه را تلاوت کرد:
﴿مَن کَانَ یُرِیدُ ٱلۡعِزَّةَ فَلِلَّهِ ٱلۡعِزَّةُ جَمِیعًاۚ إِلَیۡهِ یَصۡعَدُ ٱلۡکَلِمُ ٱلطَّیِّبُ وَٱلۡعَمَلُ ٱلصَّٰلِحُ یَرۡفَعُهُۥۚ وَٱلَّذِینَ یَمۡکُرُونَ ٱلسَّیَِّٔاتِ لَهُمۡ عَذَابٞ شَدِیدٞۖ وَمَکۡرُ أُوْلَٰٓئِکَ هُوَ یَبُورُ١٠﴾ [فاطر: 10].
«هرکس عزت و قدرت میخواهد، (آن را از خدا بخواهد چرا که) هرچه عزت و قدرت است در دست خدا است. (راه وصول به عزّت و قدرت هم گفتار و کردار نیک است). گفتار پاکیزه بهسوی خدا اوج میگیرد (و گوینده خود را پرواز میدهد)، و خدا کردار پسندیده را بالا میبرد (و انجام دهندهاش را والا میگرداند). کسانی که نقشههای سوء میکشند و نیرنگها به راه میاندازند، عذاب سختی دارند، و نقشهها و نیرنگهایشان نقش بر آب و تباه میشود».
برخی از گذشتهگان صالح معتقدند که این عمل صالح است که گفتار نیک را بالا میبرد زیرا در گفتهی بدون عمل خیری نیست. ابن عباس گفتهاست: «گفتهی نیک ذکر خدا و عمل صالح انجام فرائض خدا است، پس کسی که هنگام انجام فرائض خدا، او را یاد کند، ذکر خدا عمل او را در بر گرفته و آن را بهسوی خداوند بالا میبرد، اما کسی که خدا را یاد کند اما فرائض او را انجام ندهد، گفتار او بر عمل او باز گردانده میشود زیرا شایسته همان عمل است». «مجاهد و قتاده» هم که دو تن از مفسران تابعی هستند چنین عقیدهای دارند([44]).
هدف این است که گفته با عمل جمع گردد، زیرا عمل نشانه صداقت گفتار است و بیشتر از گفتار در زندگی تأثیر دارد و اسلام به جانب عملی مسائل اهمیت بسیاری داده و فقط به نظریات و گفتهها اکتفا نکرده است، به همین خاطر اصحاب پیامبر ج ده آیه از قرآن را میآموختند و تا زمانی که مفاهیم مربوط به آداب و احکام را نمیفهمیدند و براساس آن عمل نمیکردند به آیات دیگر نمیپرداختند. این بود که تعالیم نظری اسلام به رفتار و عمل تبدیل میشد. و چنان شد که هنوز وحی به نهایت نرسیده بود که امتی ظاهر گشت که براساس تعالیمی والا تربیت یافته و در زندگی خود به آنها پایبند بود و در متن زندگی آن را پیاده کرده بود، امتی که به مثابه یک نماد اسلامی بود که بر زمین راه میرفت. الگو و مربی آن محمد ج بود که عایشه در توصیف اخلاق او گفت: «اخلاق پیامبر ج قرآن بود»([45]).
پیامبر ج یاران خود را به گونهای آموزش میداد که در هر حال خدا را یاد کنند. آنان گفتار پاک را از ایشان آموخته بودند که برای ستایش خدا، شکر نعمتها، درخواست بخشش، اظهار صبر و خشنودی و هنگام روی دادن مصیبتها، آن را بهکار میبرند. پیامبر ج به همین دلیل گفته است: «حال و وضیعت مؤمن تعجبآور است، همه مسائل او خوب است و این فقط شامل حال مؤمن است، اگر به امری خوشفرجام و شادیآور برخورد کند خدا را شکر میکند و این مسأله باعث خیر اوست و اگر ضرری متوجه او شود، صبر میکند و این هم باعث خیر او میشود»([46]). شکر و صبر خدا با ذکر او مشخص میشود، معاذبن حبل س گفته است: پیامبر ج فرمود: «هیچ عملی مانند ذکر نمیتواند انسان را از عذاب خدا نجات دهد»([47]). زیرا ذکر، وسوسههای شر و انگیزههای گناه را از انسان دور میکند و او را در قلعهای بازدارنده قرار میدهد. پیامبر ج فرموده است: «شما را امر میکنم که خدا را یاد کنید، ذکر مانند این است که دشمن یک انسان او را به سرعت دنبال کند تا این که آن شخص به قلعهای محکم میرسد و خود را از دست آن نجات میدهد. بندهی خدا هم نمیتواند خود را از شیطان حفظ کند مگر به وسیله ذکر خداوند»([48]). مردی به رسول خدا ج گفت: ای رسول خدا قوانین اسلام زیاد و بر من دشوار گشته، مرا از چیزی آگاه کن که آن را محکم بگیرم. فرمود: «تلاش کن که همیشه زبانت با ذکر خدا خیس باشد»([49]).
بنده هر اندازه بیشتر خدا را یاد کند، بیشتر به او نزدیک میگردد، همانگونه که درصحیحین حدیثی از پیامبر ج روایت شده است که فرمود: «خداوند میفرماید: من با بندهام براساس گمانی که به من دارد، رفتار مینمایم. هنگامی که مرا یاد میکند، با او هستم، اگر در تنهایی مرا یاد کند، من هم در تنهایی او را یاد میکنم و اگر مرا در جمع یاد کند، من هم او را در جمع بهتری یاد خواهم کرد و اگر به اندازه یک وجب به من نزدیک شود، من به اندازه یک «ذراع» به او نزدیک میشوم و اگر به اندازه یک «ذراع» به من نزدیک شود من به اندازه یک باغ (فاصله باز کردن دو دست) به او نزدیک میشوم و اگر قدم زنان بهسوی من بیاید، من دوان دوان بهسوی او خواهم رفت»([50]).
ذکر خدا قلب را جلا میدهد و آن را از تیرگیهای گناهان، نافرمانیها، آثار غفلت از خدا و پیروی از هوس، پاک میگرداند. انسانِ بدونِ ذکر و غافل با پیروی از هوی و هوس، ابزار احساس صحیح و معیار تشخیص درستیها را از دست میدهد. و بهجایی میرسد که خیر و شر و حق و باطل را در هم میآمیزد. خداوند فرموده است:
﴿وَلَا تُطِعۡ مَنۡ أَغۡفَلۡنَا قَلۡبَهُۥ عَن ذِکۡرِنَا وَٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ وَکَانَ أَمۡرُهُۥ فُرُطٗا﴾ [الکهف: 28].
«دل او را از یاد خود غافل ساختهایم، و او به دنبال آرزوی خود روان گشته است (و پیوسته فرمان یزدان را ترک گفته است) و کار و بارش (همه) افراط و تقریط بوده است».
پس شایسته نیست که انسان مسلمان از غافلان و سهلانگارانی که از یاد خدا غافلاند و پیرو هوی و هوس میباشند و اوامر خدا را زمین گذاشتهاند پیروی کند، بلکه لازم است که همراه و همنشین اهل خیر و اصلاح باشد که پویندهی راه هدایت و خیرند، مردان و زنانی که خدا را بسیار یاد میکنند. جای توجه است، هرچند که ذکر سادهترین عبادت و سبکترین عمل برای انسان است، اما اجر آن بسیار زیاد است. رسول خدا ج فرمود: این که بگویم «سبحان الله والحمد لله ولا إله إلاالله والله اکبر» از هرچه که خورشید بر آن طلوع میکند نزد من دوست داشتنیتر است»([51]).
مداومت بر انجام ذکر، انسان را در حالتی از بیداری و هوشیاری و حرکت و فعالیت و تلاش نسبت به مصالح دنیا و آخرت قرار میدهد. اما کسی که خدا را فراموش کردهاست و ذکر نمیکند، پروردگار او را از جنس همین عمل مجازات میکند یعنی او را به خود فراموشی مبتلا میسازد و کاری میکند که مصالح حال و آیندهاش را از یاد ببرد. البته این مسأله جدا از سرگشتگی و گمراهی است که گریبانگیر برخی از مدعیان ذکر شده و از مصالح خود غافل گشته و از عمران و آبادانی دوری میجویند. خدای تعالی فرموده است:
﴿وَلَا تَکُونُواْ کَٱلَّذِینَ نَسُواْ ٱللَّهَ فَأَنسَىٰهُمۡ أَنفُسَهُمۡۚ أُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ١٩﴾ [الحشر: 19].
«و همسان کسانی نباشید که خدا را از یاد بردند، و خدا هم خودشان را از یاد خودشان برد. آنان بیرون روندگان (از حدود شرائع الهی) و خارج شوندگان (از دائره ایمان) هستند».
امّت ما برای از میان برداشتن ویرانهها و محکم کردن پایههای تمدن و فرهنگ ایمانی در زمین چهقدر نیازمند بیداری روح و عقل و جسم است؟... ما چهقدر نیازمند این هستیم که غفلت را ترک کنیم و دیگر اوقات و مصالح خود را ضایع نکنیم و نیروها را هدر ندهیم؛ ما چه قدر نیازمند عمل مخصانه و جدی هستیم تا با این وسیله زمام تمدن را دوباره به دست گیریم، پس از آن که در طول چندین قرن در گمراهی و از خود غافل بودهایم و البته که دلیل این غفلت و گمراهی فقط این بوده که خدا را فراموش کردیم و او نیز ما را به خود فراموشی مبتلا کرد.
اسلام تأکید میکند که افراد باید به وسیله حق و برای حق هوشیار و آگاه باشند، اسلام به پیروان خود حقوق و وظایفشان را شناسانده، ظلم را میان آنها حرام کرده و حق مظلوم را از ظالمان آنها میگیرد. اسلام حاکمیت و مسئولیت آن را به عنوان یک تکلیف محسوب کرده و فقط باید افرادی آن را بر دوش گیرند که توانایی حمل آن را دارند و حقوق آن را ادا میکنند که عبارت است از: حفاظت از امت و کرامت آن و حفاظت از شخصیت و شرافت و اموال آن و قبل از هرچیز حفاظت از عقیده و باور امت. علاوه بر این بزرگ و کوچک، حاکم و رعیت، ثروتمند و فقیر، همه در برابر یک شریعت تسلیم هستند و در پیشگاه شرع یکسان میباشند. با این حال کجاست آن ادعا که گمراهان میپندارند که «دین افیون تودهها است» در واقع چنین ادعایی مخصوص خود آن افکار جاهلی و گمراهی است که دشمنان از آن نوش کرده و به جنگ با سرزمین اسلام آمدهاند تا قلعههای اعتقادی و ارزشهای اخلاقی آن را نابود سازند و تفرقه و اختلاف میان فرزندان این امت واحد بپراکنند و هیچ ستونی برایشان استوار نماند و در چنین حالی آنان به خود مشغول باشند و دشمن خود را از یاد ببرند و به خاطر گرفتاری با یکدیگر از ساختن آیندهی خود غفلت ورزند.
ذکر خداوند در انسان بیداری ایجاد میکند تا عمل استوار انجام دهد، در روابطی همچون خرید و فروش و سایر معاملات اخلاص بورزد، مصالح عمومی را مراعات کند، حقوق و وظایف را در نظر داشته باشد و به آن تجاوز نکند، با مردم مهربان باشد و بر آنان سخت نگیرد و حقوقشان را بیارزش نکند، با آنان در گفتار و کردار همکاری و همدردی کند، به خاطر جهاد در راه خدا و کسب رضای او از شرف و مال و وطن دفاع نماید و خلاصه این که ذکر یکی از بزرگترین عبادتها و اجر آن بسیار است هرچند که برای هر انسانی ممکن و آسان است. ذکر از نظر ارزش فرهنگی، یک آگاهی دائمی و بیداری پایدار و همیشگی است که سرگشتگی و بیهوشی در آن نیست، بلکه ذکر عین هوشیاری است.
داستان یونس ÷ سختترین آزمونی را که یک انسان ممکن است در زندگی دنیا به آن مبتلا شود به نمایش در میآورد. خداوند او را برای هدایت قومش که اهل نینوا و بتپرست بودند فرستاد. او نیز آنان را بهسوی هدایت فرا خواند اما به دعوت او لبیک نگفتند، در نتیجه آنان را از عذاب خدا ترساند و بدون اذن خدا آنان را رها کرد و از میان آنان بیرون رفت.
هنگامی که عذاب خداوند به آنان نزدیک شد، ایمان آوردند و خداوند نیز عذاب را از آنان دور کرد و به آن مبتلا نشدند. یونس ÷ از این واقعه خشمگین شد، زیرا قوم او هرگز تجربه دروغ از او نداشتند اما اکنون [به خاطر رفع عذاب وعده داده شده توسط او] گمانهای نادرست به او میبردند. هرچند که یونس ÷ از ایمان آنان خبر نداشت و به سبب دفع عذاب هم آگاه نبود. یونس ÷ با خشم و ناراحتی سوار بر یک کشتی شد، به این گمان که خداوند او را به خاطر عملش مجازات نمیکند، اما او برای ترک قومش از طرف خدا امر نشده بود. پس خداوند او را چنین مجازات کرد که طوفانی سخت را بر کشتی حامل او مسلط کرد و یارانش او را در آب انداختند و یک ماهی بزرگ به اذن خدا او را بلعید و یونس در تاریکیهای سه گانه قرار گرفت، تاریکی شب، تاریکی درون دریا و تاریکی شکم ماهی، سپس خداوند به او الهام کرد که در آن تاریکیها این ندا را سر دهد: ﴿لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ﴾ [الأنبیاء: 87]. «ای پروردگار جز تو خدایی نیست، پاک و منزهی، من جزو ظالمان بودهام».
خداوند دعای او را پذیرفت و به ماهی الهام کرد که یونس را در ساحل دریا بیرون اندازد و غم و اندوه را از او دور کرد. این به خاطر ارزش تسبیح او برای خدا بود و خداوند این چنین مؤمنان تسبیحگو را نجات میدهد. خدای تعالی فرموده است:
﴿وَذَا ٱلنُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَٰضِبٗا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقۡدِرَ عَلَیۡهِ فَنَادَىٰ فِی ٱلظُّلُمَٰتِ أَن لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ٨٧ فَٱسۡتَجَبۡنَا لَهُۥ وَنَجَّیۡنَٰهُ مِنَ ٱلۡغَمِّۚ وَکَذَٰلِکَ نُۨجِی ٱلۡمُؤۡمِنِینَ٨٨﴾ [الأنبیاء: 87-88].
«(یاد کن داستان یونس ملقّب به) ذوالنون را در آن هنگام که (بر قوم نافرمان خود خشم گرفت و ایشان را به عذاب خدا تهدید کرد و بدون دریافت پیام آسمانی، از میانشان) خشمناک بیرون رفت و گمان برد که (با زندانی کردن و دیگر چیزها) بر او سخت و تنگ نمیگیریم، (سوار کشتی شد و کشتی به تلاطم افتاد و به قید قرعه مسافران و کشتیبانان او را به دریا انداختند و نهنگی او را بلعید). در میان تاریکیهای (سهگانه شب و دریا و شکم نهنگ) فریاد برآورد که (کریما و رحیما!) پروردگاری جز تو نیست و تو پاک و منزّهی (از هرگونه کم و کاستی، و فراتر از هر آن چیزی هستی که نسبت به تو بر دلمان میگذرد و تصوّر میکنیم. خداوندا! بر اثر مبادرت به کوچ بدون اجازه حضرت باری) من از جمله ستمکاران شدهام (مرا دریاب!) دعای او را پذیرفتیم و وی را از غم رها کردیم، و ما همینگونه مؤمنان را نجات میدهیم (و در برابر دعای خالصانه، آنان را از گرفتاریها میرهانیم».
داستان یونس عبرتها و مفاهیمی در بر دارد که راه را پیش روی انسان مؤمن روشن میگرداند. از جمله این که هرگاه به قومی سرکش و نافرمان و کافر عذابی غالب شد قطعاً بر آنان نازل خواهد شد هرچند که هنگام مشاهده عذاب ایمان بیاورند و اگر در مورد قوم یونس چنین نشد موردی خاص است و برای دیگران چنین نبوده است، خدای تعالی فرموده است:
﴿فَلَوۡلَا کَانَتۡ قَرۡیَةٌ ءَامَنَتۡ فَنَفَعَهَآ إِیمَٰنُهَآ إِلَّا قَوۡمَ یُونُسَ لَمَّآ ءَامَنُواْ کَشَفۡنَا عَنۡهُمۡ عَذَابَ ٱلۡخِزۡیِ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَا وَمَتَّعۡنَٰهُمۡ إِلَىٰ حِینٖ٩٨﴾ [یونس: 98].
«هیچ قومی و ملّتی (که در شهرها در گذشته زندگی میکردهاند به طور دسته جمعی در برابر پیغمبران الهی به موقع) ایمان نیاوردهاند تا ایمانشان برایشان سودمند باشد، مگر قوم یونس که چون ایمان آوردند، عذاب خوارکننده را در دنیا از آنان به دور داشتیم و ایشان را تا مدت زمانی (که خواستهایم بمانند، از زندگی) برخوردار کردیم».
یکی دیگر از درسهای این داستان این است که مؤمن باید به صفت رضا و تسلیم در برابر دستورات خدا و قضا و قدر آراسته گردد. بر خود خشم نگیرد و خدایش را به خشم نیاورد و عقل خود را قانع نکند که عمل نادرست او مجازاتی در پی نخواهد داشت. یونس ÷ هم انتظار چنین امتحان و آزمایشی که او در شکم ماهی قراردهد نداشت و اگر به قضای خدا راضی میبود آن مجازات به او نمیرسید. پند دیگر اهمیت تسبیح است، زیرا یونس ÷ اگر آن تسبیح را نمیکرد ممکن نبود که از شکم ماهی خارج شود و خداوند در ضمن این داستان قرآنی یکی از صیغههای دعا را که در صورت وجود شرایط پذیرفته میگردد به ما آموزش داده است، این دعا همان دعای یونس است که از مکانی دور حرکت میکند و پردههای ظلمت سهگانه را پاره میگرداند و چنین طنین میاندازد: ﴿لَّآ إِلَٰهَ إِلَّآ أَنتَ سُبۡحَٰنَکَ إِنِّی کُنتُ مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ﴾ [الأنبیاء: 86].
آری یونس اینگونه به گناه خود اعتراف نمود و از آن توبه کرد. اما تسبیح او رشتهای دراز بود که نه شب و نه روز پایانی نداشت، او چنین بود که تسبیح را هیچگاه فراموش نکرد مگر آن دم که هنگامی آزمایش سهمگین بود و ماهی او را بلعید... اما چه زود به تسبیح خود بازگشت و احساس حرکت و آگاه شد که هنوز هم در مسیر زندگی است... پس دعای او پذیرفته شد... خدایش چنین میفرماید:
﴿فَٱلۡتَقَمَهُ ٱلۡحُوتُ وَهُوَ مُلِیمٞ١٤٢ فَلَوۡلَآ أَنَّهُۥ کَانَ مِنَ ٱلۡمُسَبِّحِینَ١٤٣﴾ [الصافات 142-143].
«ماهی او را بلعید، در حالی که مستحقّ ملامت بود (و میبایست در برابر کاری که کرده بود، زندانی شود). اگر او قبلاً از زمره پرستشگران نمیبود».
و اگر تسبیح یونس باعث نجات او شد، مسألهای مخصوص او نبود بلکه این تسبیح سبب نجات هر مؤمنی در هر زمان و مکانی است چون خدای تعالی در ادامه فرمود: ﴿وَکَذَٰلِکَ نُۨجِی ٱلۡمُؤۡمِنِینَ﴾.
ترمذی از سعد بن ابی وقاص س روایت کرده که رسول خدا ج فرمود: «دعایی که یونس، آن گاه که در شکم ماهی بود، با آن خدا را فرا خواند این بود: (لا إله إلا أنت سبحانک إنی کنت من الظالـمین) هر فرد مسلمانی این دعا برای رفع مشکلی خوانده باشد خداوند قطعاً پذیرای آن بوده است»([52]). حاکم هم روایتی شبیه ترمذی آورده و آن را صحیح دانسته اما این جمله را هم به این روایت اضافه کردهاست که: «مردی گفت: ای رسول خدا آیا این دعا مخصوص یونس است یا برای همه مؤمنان؟ پیامبر ج فرمود: آیا به گفتهی خداوند گوش ندادهای که فرموده: ﴿وَنَجَّیۡنَٰهُ مِنَ ٱلۡغَمِّۚ وَکَذَٰلِکَ نُۨجِی ٱلۡمُؤۡمِنِینَ﴾ [الأنبیاء: 88]([53]).
«پس دعای او را اجابت کردیم، و از اندوه نجاتش دادیم، و این گونه مؤمنان را نجات میدهیم».
موضوعگیری مؤمنان در برابر آزمایشها و امتحانات الهی بر حسب ایمان و آگاهی و درک آنان از دین متفاوت است. برخی از آنان صبر پیشه میکنند و تسلی مییابند و به خود باز میگردند و ثواب آن را از خداوند میطلبند همانگونه که از «مطرّف» نقل شده که هنگام فوت پسرش عبداللّه با لباسی زیبا و موی چرب نزد قومش رفت. آنان خشمگین شدند و گفتند: پسرت عبداللّه مرده و تو با این لباس و موی روغن زده بیرون آمدهای؟ گفت: آیا به خاطر این مصیبت خود را بیچاره و مفلوک کنم، در حالی که خداوند به خاطر صبر در برابر این مصیبتها به من وعده نعمتهایی داده که هرکدام از آن نعمتها از همهی دنیا برایم دوست داشتنیتر است. او فرموده است:
﴿ٱلَّذِینَ إِذَآ أَصَٰبَتۡهُم مُّصِیبَةٞ قَالُوٓاْ إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّآ إِلَیۡهِ رَٰجِعُونَ١٥٦ أُوْلَٰٓئِکَ عَلَیۡهِمۡ صَلَوَٰتٞ مِّن رَّبِّهِمۡ وَرَحۡمَةٞۖ وَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡمُهۡتَدُونَ١٥٧﴾ [البقرة: 156-157].
« آنها که هرگاه مصیبتی به ایشان برسد میگویند: ما از آنِ الله هستیم، و به سوی او باز میگردیم. اینها هستند که درودها و رحمتی از پروردگارشان بر ایشان است و اینانند هدایت یافتگان».
«آیا پس از این وعدهها خود را بیچاره و فرومایه سازم؟!»([54]).
برخی مردم هنگام برخورد با یک آزمایش به داد و فریاد میپردازند، صبر خود را از دست میدهند، توکل را رها و محاسبه را فراموش میسازند، حتی گاهی این بیتابی انسان را به خشم و دشمنی در برابر تقدیر وا میدارد و بهجای اینکه خدای تعالی را فرا خواند و با انجام عبادت و اعمال صالح به او تقرب جوید، در عبادت سستی میکند و مدعی میشود که دعا بیفایده است. چنین عکس العملی در برابر آزمایش خدا به دلیل ضعف ایمان، عادتی بودن عبادت و خالی بودند قلب از تأثیر عبادتهای قلبی است. ابن جوزی / گفته است: «مرد بزرگی را میشناختم که حدود هشتاد سال داشت و اهل دین و پایبند به نماز جماعت بود. پسردختر او فوت کرد. گفت: لازم نیست کسی دعا کند زیرا دعایش پذیرفته نمیگردد، سپس گفت: اگر با خدا دشمنی میکردیم، فرزندی برایمان باقی نمیگذاشت. ابن قیم میگوید: فهمیدم که نماز و کارهای خیر او از روی عادت است نه از چشمهی معرفت و ایمان و این افراد کسانی هستند که خداوند را بر لبه انحراف عبادت میکنند». اما مؤمن هوشیار در سختیها به خدا تکیه میدهد و بهجای اهل و مال و مقامِ از دست داده، باجایگزینی نیکو جبران آن را میخواهد.
در داستان ایوب ÷ هم که قرآن بیان کرده یک الگوی والا برای ما وجود دارد، الگویی برای صبر هنگام امتحان و بلا و پناه بردن به خداوند به وسیله دعا...
﴿وَأَیُّوبَ إِذۡ نَادَىٰ رَبَّهُۥٓ أَنِّی مَسَّنِیَ ٱلضُّرُّ وَأَنتَ أَرۡحَمُ ٱلرَّٰحِمِینَ٨٣ فَٱسۡتَجَبۡنَا لَهُۥ فَکَشَفۡنَا مَا بِهِۦ مِن ضُرّٖۖ وَءَاتَیۡنَٰهُ أَهۡلَهُۥ وَمِثۡلَهُم مَّعَهُمۡ رَحۡمَةٗ مِّنۡ عِندِنَا وَذِکۡرَىٰ لِلۡعَٰبِدِینَ٨٤﴾ [الانبیاء: 83-84].
«ایوب را (یاد کن) بدان گاه که (بیماری او را از پای در آورده بود، و در این وقت) پروردگار خود را به فریاد خوان (و عاجزانه گفت: پروردگارا!) بیماری به من روی آورده است و تو مهربانترین و مهربانانی (پس بدین بنده ضعیف رحم فرما). دعای او را پذیرفتیم و بیماری وی را برطرف ساختیم، و (بهجای) اولاد او اموالی که از دست داده بود) دو چندان بدو دادیم، محض مرحمتمان (در حق ایّوب) و تذکاری (از صبر و شکیبایی) برای پرستندگان (یزدان سبحان، تا همچون ایوب شکیبا و امیدوار به لطف و فضل خدا باشند».
آن چه که ایوب ÷ به آن مبتلا شد و اهل و عیال و مال خود را از دست داد و جسمش بیمار شد مجازاتی از جانب خدا نبود، بلکه امتحانی بود برای ایمان او و تصفیهای بود برای صبر او. و چون صبر کرد و به خدا پناه برد و رحمت او را خواهان بود، خداوند نیز پذیرای دعایش شد و او را شفا داد و اهل و مالش را چندین برابر کرد... پناهندگی او به خدا چه نیکو بود و کنارهگیری او از شیطان چه زیبا!.
﴿وَٱذۡکُرۡ عَبۡدَنَآ أَیُّوبَ إِذۡ نَادَىٰ رَبَّهُۥٓ أَنِّی مَسَّنِیَ ٱلشَّیۡطَٰنُ بِنُصۡبٖ وَعَذَابٍ٤١ ٱرۡکُضۡ بِرِجۡلِکَۖ هَٰذَا مُغۡتَسَلُۢ بَارِدٞ وَشَرَابٞ٤٢ وَوَهَبۡنَا لَهُۥٓ أَهۡلَهُۥ وَمِثۡلَهُم مَّعَهُمۡ رَحۡمَةٗ مِّنَّا وَذِکۡرَىٰ لِأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ٤٣ وَخُذۡ بِیَدِکَ ضِغۡثٗا فَٱضۡرِب بِّهِۦ وَلَا تَحۡنَثۡۗ إِنَّا وَجَدۡنَٰهُ صَابِرٗاۚ نِّعۡمَ ٱلۡعَبۡدُ إِنَّهُۥٓ أَوَّابٞ٤٤﴾ [ص: 41-44].
«(ای محمد!) خاطرنشان ساز (سرگذشت) بنده ما ایّوب را، بدانگاه که پروردگار خود را به فریاد خواند و گفت: اهریمن مرا دچار رنج و عذاب کرده است (و سخت زار و نزار و بیمارم). (به فریادش رسیدم و او را ندا در دادیم که) پای خود را در زمین بکوب، (هنگامی که چنین کرد چشمه آبی برجوشید. بدو بیم دادیم:) این آبی است که هم برای شستشوی (تنت مفید) است و هم برای نوشیدن (گوارا و سودمند) است. (بیماری و ناراحتی ایّوب را برطرف ساختیم و بهجای) اولاد (و اموالی که از دست داده بود) دو چندان بدو عطا کردیم، محض مرحمتمان (در حق ایّوب) و تذکاری (از صبر و شکیبایی) برای خردمندان (تا همچون ایّوب شکیبا و امیدوار به لطف و فضل خدا باشند و در حوادث و مشکلات، رشته صبر جمیل را از دست ندهند). (ایّوب سوگند خورده بود که یکی از افراد خانوادهاش را تنبیه کند و چندین ضربه چوب بزند. ما برای رفع این مشکل نیز بدو دستور دادیم) بستهای (از چوبهای نازک، بار رشته خرما، و یا ساقههای گندم و همانند آن) را برگیر و (او را) با آن بزن، و سوگند خود را مشکن (و با کمترین اذیت و آزاری قسم خویش را به مرحله اجرا درآورد). ما ایّوب را شکیبا یافتیم، چه بنده خوبی بود! او بسیار توبه و استغفار سر میداد».
ایّوب ÷ در صبر و پناه بردن به خدا و استقامت بر عبادت، نمونهای والا برای هر فرد مصیبت زدهاست هرچند که مصیبت، کمرشکن و حادثه، بزرگ باشد. پس اگر تعالیم اسلام انسان را به صبر و یاری جستن از خداوند رهنمود میسازد و از بیتابی و حزن نهی میکند جای تعجب نیست که کتابهای تاریخ ما نمونههای بسیاری از مؤمنان صبور را در طول تاریخ اسلامی برای ما بیان میکند که هرکدام در نوع مصیبتها و شدت و سختی آزمایش باهم تفاوت داشتهاند. ابن ابی شیبه با سند خود از ثابت بنانی روایت کردهاست که صلت بن ایشم در جنگی شرکت نمود و پسرش هم همراه او بود. به پسرش گفت: ای پسرم پیش برو و بجنگ تا این که تو را به خدا تقدیم دارم، پسرش حمله کرد و جنگید تا این که کشته شد، سپس پدر هم حمله کرد و کشته شد، زنان گرد آمدند. همسر صلت به پا خواست و گفت: خوش آمدید. اگر برای تبریک گفتن به نزد من آمدهاید خوش آمدید اما اگر برای کاری دیگر آمدهاید بازگردید»([55]).
آری این یک خانواده مسلمان است که مردان آن مجاهد و شهید و زنان آن صبور و ایثارگرند و همهی آنها به وعدههای خدا بیشتر از دارائیهای خود اعتماد و اطمینان دارند. ابوذر س روایت کرده است که رسول خدا ج فرمود: «زهد در دنیا به معنی حرام کردن حلال خدا و ضایع نمودن مال دنیا نیست، بلکه زهد این است که به آنچه نزد خداست از آنچه که نزد توست اطمینان بیشتری داشته باشی و ثواب صبر به هنگام مصیبت و صبر بر آنچه در مصیبت از دست دادهای را بر باقی ماندن نعمت از دست داده ترجیح دهی»([56]).
در نهایت باید گفت که «دعا سلاح مؤمن، ستون دین و نور آسمانها و زمین است»([57]). پس باید خود را به آن عادت دهیم و آن را به فرزندان خود بیاموزیم.
[1]- الیافعی، نبذه فی الدعاء، ص 27.
[2]- بخاری، فتح الباری، ج6، ص 135، حدیث شماره 2992.
[3]- ابوداود، السنن، ج2، ص 162، حدیث شماره 1482.
[4]-ترمذی، الجامع، ج5، ص 537، حدیث شماره 3521 و گفته که حسن و غریب است.
[5]- ابوداود، السنن، ج2، ص 162، حدیث شماره 1480 و ابن ماجه، السنن، ج2، ص 1271، حدیث شماره 3864.
[6]- خطابی، شأن الدعاء، ص 15.
[7]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 2304، حدیث شماره 3009.
[8]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 2096، حدیث شماره 2735.
[9]- ترمذی، الجامع، ج5، ص 527، حدیث شماره 3499 و گفته که حسن است.
[10]- بخاری، فتح الباری، ج3، ص 29، حدیث شماره 1145 و مسلم، الصحیح، ج1، ص 521، حدیث شماره 758، لفظ حدیث از مسلم است.
[11]- ابن قیم، الجواب الکافی، ص 9.
[12]- مسلم، الصحیح، ج1، ص 350، حدیث شماره 482.
[13]- مسلم، الصحیح، ج2، ص 703، حدیث شماره 1015.
[14]- العراق فی التاریخ، ص 506 و 507.
[15]- طبری، تفسیر، ج25، ص 79.
[16]- همان، ج25، ص 79.
[17]- ابن قیم، الفوائد، ص 128.
[18]- ترمذی، الجامع، ج5، ص 456، حدیث شماره 3373.
[19]- امام احمد، المسند، ج5، ص 280.
[20]- ابن قیم، الجواب الکافی، ص 15.
[21]- ترمذی، الجامع، حدیث شماره 3373 و ابن حجر، فتح الباری، ج11، ص 95.
[22]- ترمذی، الجامع، ج4، ص 7314، حدیث شماره 1905 و ابن ماجه، السنن، ج2، ص 270، حدیث شماره 3862.
[23]- ابن رجب، جامع العلوم و الحکم، ص 98.
[24]- ترمذی، الجامع، ج5، ص 693، حدیث شماره 3854 و گفته که صحیح و حسن است.
[25]- ابن رجب، جامع العلوم و الحکم، ص 98.
[26]- همان.
[27]- ترمذی، الجامع، ج5، ص 557، حدیث شماره 3556 و گفته: حسن و غریب است و ابوداود، ج2، ص 165 حدیث شماره 1488.
[28]- بزار، جامع العلوم، ص 99، به طور مرفوع از عایشه روایت شده است.
[29]- ابن رجب، جامع العلوم و الحکم، ص 100.
[30]- همان منبع، ص 101.
[31]- همان منبع.
[32]- طبری، تفسیر، ج2، ص 158.
[33]- ابن قیم، التفسیر القیم 7 ص 245.
[34]- ابن قیم، التفسیر القیم، ص 254.
[35]- امام احمد، المسند، ج1، ص 307.
[36]- ترمذی، الجامع، ج4، ص 448، حدیث شماره 2140 و ج5، ص 538، حدیث شماره 3522 و گفته حسن است.
[37]- بخاری، فتح الباری، ج3، ص 357، حدیث شماره 1496 و ج5، ص 101، حدیث شماره 2448 و مسلم، الصحیح، ج1، ص 50، حدیث شماره 19، لفظ حدیث از مسلم است.
[38]- ترمذی، الجامع، ج4، ص 673، شماره 2526 و گفته: این حدیث با این اسناد قوی نیست و به اعتقاد من متصل نیست.
[39]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 2094، حدیث شماره 2732.
[40]- ابن حجر، فتح الباری، ج11، ص 94.
[41]- ترمذی، الجامع، ج5، ص 569، حدیث شماره 3578 و گفته که حسن صحیح غریب است.
[42]- ترمذی، الجامع، ج5، ص 573، حدیث شماره 3586 و گفته که غریب است.
[43]- ابن ماجه، السنن، ج2، ص 1252، حدیث شماره 3809.
[44]- طبری، تفسیر، ج22، ص 121.
[45]- مسلم، الصحیح، ج1، ص 513، حدیث شماره 746.
[46]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 2295، حدیث شماره 2999.
[47]- امام احمد، المسند، ج5، ص 239.
[48]- ترمذی، الجامع، ج5، ص 149، حدیث شماره 2863 و گفته که حسن صحیح غریب است.
[49]- ترمذی، الجامع، ج5، ص 458، حدیث شماره 3375، و گفته: حسن غریب است.
[50]- بخاری، فتح الباری، ج13، ص 384، حدیث شماره 7405 و مسلم، الصحیح، ج4، ص 2061، حدیث شماره 2675، لفظ از بخاری است.
[51]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 2072، حدیث شماره 2695.
[52]- ترمذی، الجامع، ج5، ص 529، حدیث شماره 3505.
[53]- المنذری، الترغیب و التزهیب، ج2، ص 618.
[54]- امام احمد، الزهد، ج2، ص 200.
[55]- محمد حنبلی، تسلیه اهل المصائب، ص 34.
[56]- ابن ماجه، السن، ج2، ص 1373، حدیث شماره 4100 و ترمذی با لفظ نزدیک آن، الجامع، ج4، ص 571 حدیث شماره 2340 و گفته که غریب است.
[57]- حاکم، المستدرک، ج1، ص 492 و گفته که صحیح است.
جزاک الله خیرا کثیرا