مشکلاتی که عموماً دامنگیر مردم میشود به سبب گناهان آنهاست. البته خداوند با فضل و رحمت خود بسیاری از گناهان را میبخشد و گناهکاران را مجازات نمیکند:
﴿وَمَآ أَصَٰبَکُم مِّن مُّصِیبَةٖ فَبِمَا کَسَبَتۡ أَیۡدِیکُمۡ وَیَعۡفُواْ عَن کَثِیرٖ ٣٠﴾ [الشوری: 30].
«آنچه از مصائب و بلا به شما میرسد، به خاطر کارهایی است که خود کردهاید. تازه خداوند از بسیاری (از کارهای شما) گذشت میکند (که شما از آنها توبه نمودهاید و یا با کارهای نیک آنها را از نامه اعمال زدوده و پاک کردهاید)».
﴿وَلَوۡ یُؤَاخِذُ ٱللَّهُ ٱلنَّاسَ بِمَا کَسَبُواْ مَا تَرَکَ عَلَىٰ ظَهۡرِهَا مِن دَآبَّةٖ وَلَٰکِن یُؤَخِّرُهُمۡ إِلَىٰٓ أَجَلٖ مُّسَمّٗىۖ فَإِذَا جَآءَ أَجَلُهُمۡ فَإِنَّ ٱللَّهَ کَانَ بِعِبَادِهِۦ بَصِیرَۢا ٤٥﴾ [فاطر: 45].
«و اگر الله مردم را به (سبب) آنچه که انجام دادهاند؛ مجازات کند، هیچ جنبندة را بر روی آن (= زمین) باقی نخواهد گذاشت، و لیکن آنها را تا زمانی معین به تأخیر میاندازد، پس هنگامیکه اجل آنها فرا رسد، یقیناً الله به بندگانش بیناست».
با تأمل در این آیات عملکرد لطیف پروردگار در قبال بندگان آشکار میگردد، زیرا به خاطر رحمتی که به آنان دارد، بسیاری از گناهانشان را میبخشد سپس آنان را به مشکلات و گرفتاریهایی مبتلا میسازد تا آثار گناهانشان را از میان بردارد. در حدیث صحیح آمده است که: «مسلمان، دچار هیچگونه خستگی، بیماری، نگرانی، ناراحتی، گرفتاری و غمی نمیشود، مگر این که خداوند به وسیلهی آنها گناهانش را میبخشد، حتی خاری که به پایش میخلد، باعث کفارهی گناهانش میگردد»([1]).
رسول خدا ج این مفاهیم را به کاملترین شیوه برای اصحاب (رضوان الله علیهم) بیان فرموده و از آنان خواسته که در چنین مواقعی به شیوهای نیکو در برابر مصائب خاص و عام صبر پیشه کنند. «صبر جمیل» در برابر این مصیبتها بدین معنی است که شکایتی همراه آن نباشد، بلکه با آن خشنودی و حمد و ستایش برای خدا آمیخته گردد، همان خدایی که فقط اوست که به هنگام ناملایمات زندگی شکرش بجای آورده میشود. صبر جمیل مانع از آن نیست که انسان اوضاع و احوال ناخوشایند خود را نزد پزشکان و متخصصان به نیت درمان و معالجه و دریافت نصایح و کمکهای آنان مطرح سازد، البته اگر در ضمن آن نسبت به قضا و قدر الهی خشم و نارضایتی ابراز نگردد. در صحیح مسلم از جابربن عبداللّه س نقل است که پیامبر ج زنی را دید و فرمود: «تو را چه شده که بیتابی میکنی؟ گفت: از سردرد مینالم. خدا آن را از بین ببرد. فرمود: به «سردرد» دشنام نده، زیرا همانگونه که آتش آهنگر زنگار آهن را از بین میبرد، سردرد نیز گناهان بنی آدم را زائل میگرداند»([2]). در حدیثی دیگر آمدهاست که پیامبر ج فرمود: «هرگاه خداوند بندهای را دوست بدارد او را مبتلا میسازد، پس کسی که به ابتلای خداوند خشنود باشد، خداوند هم از او خشنود خواهد شد و هرکس نسبت به آن ناراضی و خشمگین باشد، خداوند هم بر او خشم میگیرد»([3]).
بر این اساس، اسلام برای ایجاد شخصیت اسلامی متکامل و هماهنگ با سنتهای جاری در زندگی و هستی، بسیار حریص است. مصائب و بلایا جزو مقدارات حاکم بر زندگی انسان است و تنها وظیفهی او در مقابل آنها استقبال همرا با خشنودی است و باید صبر خود را در این باره برای خدا بیازماید و امورات خود را به او واگذارد و در چنین حالی است که میتواند هنگام مصایب خشم نگیرد و از خداوند شاکی نباشد. اما اگر به مقدرات خداوند خشنود نباشد علاوه بر این که درد و بیماری و مصیبت را میچشد به خاطر تسلیم نشدن در برابر امر خدا هیچ خیری در دنیا و آخرت عاید او نخواهد شد. پروردگار فرموده است:
﴿إِنَّهُۥ مَن یَتَّقِ وَیَصۡبِرۡ فَإِنَّ ٱللَّهَ لَا یُضِیعُ أَجۡرَ ٱلۡمُحۡسِنِینَ﴾ [یوسف: 90].
«بیگمان هرکس (خدا را پیش چشم دارد و از او بترسد) و تقوا پیشه کند و (در برابر گرفتاریها و مصیبتها) شکیبایی و استقامت ورزد. چرا که خدا اجر نیکوکاران را ضایع نمیگرداند».
اگر تقوی با صبر آمیخته شود صبر را به احتساب مبدل میگرداند و در غیر این صورت نوعی شکیبایی خالی از نیت خواهد بود. آنچه مطلوب است خشنودی و اطاعت در برابر پروردگار و تسلیم شدن در برابر مقدرات حاکم اوست به این صورت که در نهایت به مغفرت پروردگار دست یابد و گناهانش پاک شود. بردباری تنها حالتی است که بدون دخالت ایمان نیز برای انسانها حاصل میگردد و کافر و مسلمان در کسب آن یکسانند [اما اگر برای خدا باشد، اجر میگیرد].
انسان مسلمان _ به خاطر صفات ایمانی _ با روحیهای مثبت و دور از خشم و شکایت و بیقراری با مسئولیتهای زندگی مواجه میگردد. او برای این کار، مقاوم است و میتواند خود را منسجم کند. پیامبر ج به انسان مؤمن توصیه فرمودهاست که در چنین مواقعی خود را نگه دارد و از وارفتگی در برابر اتفاقات ناگهانی و سخت و گردبادهای شدید زندگی منع فرموده است. پیامبر ج چنین فرموده: «زمین زدن دیگران در وقت زورآزمایی نشانهی قدرت نیست بلکه قدرتمند کسی است که هنگام عصبانیت خود را کنترل مینماید»([4]).
در صحیح بخاری و مسلم روایت شده که پیامبر ج زنی را دید که در کنار قبری نشسته بود و برای فوت نوازدش گریه میکرد. پیامبر ج به ایشان فرمود: «از خدا بترس و صبر داشته باش. آن زن گفت: برو کنار. تو به مصیبت من گرفتار نشدهای!؟ هنگامی که پیامبر ج از آن جا رفت به او گفتند: او رسول خدا ج بود. آن زن با شنیدن این خبر به شدت تکان خورد و خود را به در خانهی پیامبر ج رساند، اما آن جا دربان و نگهبانی نیافت و گفت: ای رسول خدا من شما را نشناختم. پیامبر ج فرمود: صبر پیشه کردن فقط در ابتدای مصایب ارزش دارد»([5]).
رسول خدا ج اهمیت و فضیلت دعای «استرجاع» را به اصحاب گرامی خود آموزش میداد. در صحیح مسلم از ام سلمه ل روایت است که گفت: «از رسول خدا ج شنیدم که فرمود: هر مسلمانی که به هنگام مصیبت طبق دستور خدا عمل نماید و بگوید: «إِنَّا لِلَّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعُونَ، اللَّهُمَّ أْجُرْنِی فِی مُصِیبَتِی، وَاخْلُفْ لِی خَیْرا مِنْهَا»، خداوند بهتر از آن را جایگزین آن مصیبت میفرماید. ام سلمه ل فرمود: هنگامی که شوهرم ابوسلمه فوت کرد گفتم: چه کسی از ابوسلمه بهتر بود، او اولین کسی بود که به طور خانوادگی نزد پیامبر ج هجرت نمود. سپس همان دعا را که پیامبر ج به مسلمانان آموزش داده بود خواندم، و خداوند متعال رسول خدا ج را جایگزین ابوسلمه نمود. ام سلمه در ادامهی روایت گفتهاست: پیامبر ج حاطب پسر ابوبلتعه را برای خواستگاری نزد من فرستاد. من گفتم: من یک دختر دارم و نسبت به ناموس خودم غیورم. حاطب جوابم را به پیامبر ج رساند و ایشان فرمود: «از خداوند میخواهم که دخترش را سامان دهد و از او بینیازش گرداند، همچنین از خدا میخواهم که غیرتش را زائل سازد». در نتیجهی دعای پیامبر ج با ایشان ازدواج کردم»([6]).
مؤمنان صدر اسلام و در رأس همهی آنان پیامبر و الگوی آنان محمد ج نمونههای والایی از صبر جمیل را به تصویر کشیدند که به طور واضح بر شخصیت والای اسلامی و قدرت مؤثر آن در پاسداری از انجام و مقاومت شخصیت مسلمان دلالت دارد و نشان میدهد که این شخصیت دارای نیروهایی زنده و روحانی است که وی را برای مقابله با سختترین و شدیدترین مسائل آماده میدارد و این آمادگی فقط در اثر رابطهی قوی او با خدای متعال و پناهندگی صادقانه به پروردگار و انگیزهی کسب اجر و ثواب حاصل میشود... سعد بن ابی وقاص س از پیامبر ج پرسید: ای رسول خدا شدیدترین بلاها به چه انسانهایی تعلق میگیرد؟ فرمود: «قبل از همه انبیای خدا، سپس هرکس که به آنان شباهت بیشتری داشته باشد و انسانها براساس میزان دین و ایمان به مصایب مبتلا میگردند، اگر دینداری آنان محکم و استوار باشد، بلاهای آنان نیز شدیدتر و سختتر خواهد بود و اگر در دینداری خود نرمی و سستی به خرج دهند مطابق آن به مصایب مبتلا میگردند. بندهی خدا همواره مبتلا به مصایب خواهد بود تا زمانی که او را به حالی میرساند که در زمین راه میرود و هیچ گناهی بر او باقی نمانده است»([7]). پس انبیای خدا بیشترین و سختترین بلاها را میبینند به همین خاطر در صحیحین نقل شده که عایشه ل فرمود: «هنچکس را ندیدم که دردش از پیامبر ج شدیدتر باشد»([8]). ابن مسعود نزد پیامبر ج رفت و دید که به شدت بیمار است. عرض کرد: ای رسول خدا شما به شدت کسالت دارید. فرمود: «آری من به اندازهی دو نفر از شما درد میکشم. ابن مسعود میگوید به پیامبر ج عرض کردم: این بدان خاطر است که شما دو برابر پاداش میگیرید. فرمود: آری همینگونه است»([9]).
یکی از نمونههای شگفتانگیز صبر جمیل آن است که عروه بن زبیربن عوام که یکی از تابعان بزرگوار است به مرض قند مبتلا شد و زخمی در پایش ایجاد گردید. ولیدبن عبدالملک پزشکانی را نزد او فرستاد. آنان گفتند: اگر پایت را قطع نکنیم به سایر بدن هم سرایت میکند و تو را خواهد کشت. او هم تصمیم به قطع آن گرفت. پزشکان با ارّه شروع به بریدن پایش کردند، هنگامی که به استخوان پا رسیدند سرش را بر بالش گذاشت و بیهوش شد. سپس به هوش آمد و در حالی که عرق از سر و رویش میریخت ندای «لا إله إلا اللّه» و «اللّه اکبر» سر داد. آن گاه پایش را گرفت و شروع به زیر و رو کردن آن نمود و گفت: قسم به کسی که مرا به قطع تو واداشت، همو میداند که من هیچگاه به وسیلهی تو برای انجام کاری حرام یا معصیت و نافرمانی از دستورات خدا مبادرت نکردم. سپس آن پای قطع شده شسته شد و در پاچهای کفن گردید و زبیر دستور داد که آن را در قبرستان مسلمانان دفن نمایند([10]). روح این انسان بزرگوار در چه سطحی از رابطه با پروردگار و مقامت در برابر سختیها قرار دارد و تا چه حد با ارواح شکست خورده و محصول تمدن مادی تفاوت دارد. ارواحی که محصول این تمدن هستند به سرعت در برابر کوچکترین صدمهها خود را میبازند و در باتلاق مواد مخدر غرق میشوند تا بدین وسیله از رویارویی با مسئولیتهای زندگی فرار کنند. بسیاری از این افراد با این روح شکست خورده خود را از بالای ساختمانها به پایین میاندازند تا از دست زندگی و مشکلات رهایی یابند. برخی دیگر هم در حالتی از بدبختی و واماندگی بهسر میبرند که در نتیجه برخورد با یک مصیبت یا موقیعتی دشوار به آن دچار گشتهاند. چنین موضعگیریهایی کجا و برخورد مؤمنان کجا؟ آنان محصول تمدن مادی هستند و اینان محصول تمدن اسلامی... در تاریخ ذکر شده که عمربن عبدالعزیز که یکی از خلفای عادل اموی بود «هنگام مرگ فرزندش عبدالملک نامهای به اهالی شهرها نوشت و آنان را از نوحه سرایی بدین خاطر نهی نمود و اعلام کرد که خداوند دوست داشت فرزندش را بگیرد و من به خدا پناه میبرم از این که با محبت او مخالفت نمایم»([11]).
پسر مطرف بن عبداللّه فوت کرد. اقوام برای تسلیت نزد او آمدند، او نیز نزد آنان آمد در حالی که بسیار شاد بود. اقوامش بر او ایراد گرفتند. در پاسخ گفت: «آیا مرا وادار میکنید که خود را به خاطر این مصیبت، بدبخت نشان دهم. به خداوند سوگند اگر همهی دنیا و دارائیهای آن به من تعلق داشته باشد و خداوند بخواهد در مقابل یک جرعهی آب در بهشت همه آن را از من بگیرد بازهم آن جرعه آب نزد من ارزش بیشتری دارد»([12]).
علما معتقدند که یکی از نمونههای جزع و فزع آن است که فرد مصیبت زده عمل نیکی را که قبل از مصیبت انجام میداده پس از آن ترک کند. سعیدبن جبیر مردی را در حال طواف دید که به خاطر فرزندش سرش را با یک روسری پوشانده بود، سعید آن را از سرش برداشت. این مسئله دلالت دارد که پوشانده لباسی مخصوص عزاداری برای مؤمن جایز نیست، زیرا نشان از بیتابی و بیقراری او در برابر مصیبت دارد، علاوه بر این که نوعی تشابه به کفار نیز هست.
خداوند متعالی بیان فرمودهاست که امنیت در دنیا و آخرت بهرهی مؤمنانی خواهد شد که ایمان خود را به شرک آلوده نمیسازند و فقط آنانند که راه هدایت و نجات را در پیش گرفتهاند. خدای متعال فرموده است:
﴿ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ یَلۡبِسُوٓاْ إِیمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ أُوْلَٰٓئِکَ لَهُمُ ٱلۡأَمۡنُ وَهُم مُّهۡتَدُونَ ٨٢﴾ [الانعام: 82].
«کسانی که ایمان آورده باشند و ایمان خود را با شرک نیامیخته باشند امن و امان ایشان را سزاست، و آنان راه یافتگان (راه حق و حقیقت) هستند».
در خبر صحیحی از عبداللّه بن مسعود نقل شده که گفت: نزول آیهی ﴿ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ یَلۡبِسُوٓاْ إِیمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ﴾ [الانعام: 82]. بر مسلمانان گران آمد، پس نزد پیامبر ج آمده و گفتند: ای رسول خدا همهی ما به خود ظلم کردهایم] پس تکلیف ما چیست؟ [فرمود: آنگونه نیست که شما فهمیدهاید، منظور از آن ظلم، شرک است، آیا نشنیدهاید که لقمان به فرزندش گفت:
﴿وَإِذۡ قَالَ لُقۡمَٰنُ لِٱبۡنِهِۦ وَهُوَ یَعِظُهُۥ یَٰبُنَیَّ لَا تُشۡرِکۡ بِٱللَّهِۖ إِنَّ ٱلشِّرۡکَ لَظُلۡمٌ عَظِیمٞ١٣﴾ [لقمان: 13]([13]).
«پسر عزیزم! (چیزی و کسی را) شریک مکن، واقعاً شرک ستم بزرگی است».
پس روان انسان موحد لبریز از آرامش و قلب او مملو از یقین و ایمان است هرچند که شرایط زندگی برایش تیره باشد و اتفاقات ناگوار او را بلرزاند و فتنههای مختلف او را احاطه نماید... رسول خدا ج را میبینیم که قریش برای کشتن ایشان باهم توطئه نمودهاند، ایشان همراه ابوبکر صدیق س به غاری در کوه ثور پناه میبرند. مشرکان تا همان نزدیکی آنان را تعقیب و رهگیری میکنند و حتی جای پاهایشان را تا دم غار پیدا میکنند. ابوبکر صدیق س میگوید: اگر یکی از آنان پایین خود را مینگریست ما را میدید. در این حال رسول خدا ج فرمود: «ای ابوبکر گمانت راجع به دو نفری که سومین آنها خداست چیست؟»([14]).
خواستگاه این اطمینان عظیم در روان مؤمن، ایمان به این اصل است که نفع و ضرر فقط به امر خداوند واقع میشود. همین باور بود که در صدر اسلام پیروزی نظامی و فرهنگی را نصیب مسلمین کرد. آنان در مدت اندکی توانستند وحدت قبایل عرب و سایر اقوام و ملتهای همسایه را با خود ببینند و در نهایت بنای یک تمدن والا را پایهگذاری کنند که قرون متمادی پابرجا باشد.
باید توجه داشت که ایمان به قضا و قدر و توکل بر خداوند به بهانهای برای تنبلی و رکود و شکست خوردگی تبدیل نشود. چنین اتفاقی فقط زمانی روی میدهد که انسان فهم نادرستی از این مفاهیم داشته باشد. در این صورت هم نباید علاج این انحرافات را در مخالف با این عقیده دانست و شکستهای امت اسلامی را در تاریخ معاصر به باورهای اسلامی آن نسبت داد. بلکه معالجه واقعی عبارت است از تصحیح عقیده و بیان حقیقت عقاید اسلامی و بهرهگیری از آن برای تحریک روحیهی علمجویی و فداکاری و ایثار برای بازگرداندن بنای امت و دارائیهای فرهنگی آن.
فردی که دارای اطمینان خاطر است اساس یک بنیاد اجتماعی سالم و پایهی بیداری فرهنگی نیز به شمار میرود، زیرا، هرجا که آزادی یافت شود، انسان و انسانیت مورد احترام قرار گیرد، به ارزشهای اخلاقی توجه شود، عدالت مطلق به اجرا درآید و انگیزههای عقیدتی برای آبادانی زمین و ایجاد یک جامعهی توانمند که قدرت و آمادگی لازم برای حمل رسالت و ادای امانت را دارد، موجود باشد، با وجود چنین پیشزمینههایی، تمدن واقعی برپا خواهد شد و چنین امتی، قدرتمند و توانا خواهد بود و در نتیجهی عزت افراد، غالب و چیره خواهد گشت.
به همین خاطر دین اسلام به ایجاد قواعدی برای زندگی اجتماعی و اقتصادی و سیاسی اقدام نموده که در جهت خدمت به انسان و فراهمسازی امنیت و آرامش برای اوست و این نعمت روحی را در کنار آن برنامهی عقیدتی قرار میدهد که بیشتر در قلب فرد کاشته است؛ خدای متعال فرموده است:
﴿وَإِن یَمۡسَسۡکَ ٱللَّهُ بِضُرّٖ فَلَا کَاشِفَ لَهُۥٓ إِلَّا هُوَۖ وَإِن یُرِدۡکَ بِخَیۡرٖ فَلَا رَآدَّ لِفَضۡلِهِۦۚ یُصِیبُ بِهِۦ مَن یَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦۚ وَهُوَ ٱلۡغَفُورُ ٱلرَّحِیمُ ١٠٧﴾ [یونس: 107].
«اگر خداوند زیانی به تو رساند، هیچکس جز او نمیتواند آن را برطرف کند، و اگر بخواهد چیزی بر تو برساند، هیچکس نمیتواند فضل و لطف او را از تو بگرداند. خداوند فضل و لطف خود را شامل هرکس از بندگانش که بخواهد میکند و او دارای مغفرت و مهر فراوان است».
اسلام حتی در زمینهی اجتماعی به حفاظت از حقوق فردی انسانها میپردازد و از طغیان جماعت بر او و ذوب شدن شخصیت او در آن ممانعت میکند و به همین صورت فرد را از تسلط بر جامعه یا غلبهی مصالح او بر جامعه جلوگیری مینماید و بدین ترتیب امنیت اجتماعی را به ارمغان میآورد.
در زمینهی اقتصادی نیز اسلام میان مصالح فردی و اجتماعی توازن برقرار نموده و هم برای افراد و هم برای جامعه حق تملک قائل است. از طرفی دیگر آزادی فعالیت اقتصادی و دخالت دولت در رشد اقتصادی را با یکدیگر هماهنگ کرده و از این طریق اقتصاد را در خدمت انسان درآوردهاست و آن را به سمت ایجاد جامعهای شایسته و توانا، نه جامعهای نیمهجان و محتاج سوق میدهد و بدین ترتیب امنیت اقتصادی را نیز به انسان هدیه میکند.
اما در زمینهی سیاسی نیز اسلام برای افراد آزادیهای عمومی را تأمین کرده و از آن حمایت مینماید. اسلام در این زمینه از ترور و استبداد نهی میکند و روابط میان دولتها را براساس عدالت، نه دشمنی، برپا میدارد و اینگونه است که امنیت سیاسی را هم ایجاد میکند.
ذکر این نکته بسیار ضروری است که رسیدن به امنیت کامل اجتماعی فقط زمانی محقق خواهد شد که امنیت ابتدا در درون فرد ایجاد گردد. هرگاه آرامش و اطمینان در روان افراد جایگزین شود، اضطراب و نگرانی از میان میرود و مهربانی و نیک رفتاری در روابط آنان نقش میبندد. آرامش درونی و روانی هم فقط در نتیجهی ایمان به خدا و استحکام رابطه با او از طریق انجام عبادات ایجاد میشود.
خدای متعال فرموده است:
﴿ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَتَطۡمَئِنُّ قُلُوبُهُم بِذِکۡرِ ٱللَّهِۗ أَلَا بِذِکۡرِ ٱللَّهِ تَطۡمَئِنُّ ٱلۡقُلُوبُ ٢٨﴾ [الرعد: 28].
«آن کسانی که ایمان میآورند و دلهایشان با یاد خدا سکون و آرامش پیدا میکند، هان! دلها با یاد خدا آرام میگیرد».
مراد آیه این است که قلوب انسانها فقط با ذکر خداوند که عبارت است از قرآن آرامش میگیرد و این قرآن است که ایمان و یقین را در نفس انسان ایجاد میکند و شک و گمان را از آن میزداید و یک زندگی پاک را برایش محقق میسازد، برخلاف نقوس نگران و دور از قرآن که خداوند زندگی تنگی برایشان پیش بینی نموده و فرمودهاست:
﴿وَمَنۡ أَعۡرَضَ عَن ذِکۡرِی فَإِنَّ لَهُۥ مَعِیشَةٗ ضَنکٗا وَنَحۡشُرُهُۥ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ أَعۡمَىٰ١٢٤﴾ [طه:124].
«و هرکه از یاد من روی برگرداند و (از احکام کتابهای آسمانی دوری گزیند) زندگی تنگی خواهد داشت (چون نه به قسمت و نصیب خدادادی قانع خواهد شد، و نه تسلیم قضا و قدر الهی خواهد گشت) و روز رستاخیز او را نابینا (به عرصه قیامت گسیل و با دیگران در آنجا) گرد میآوریم».
خدای متعال در آیات بسیاری ذکر نمودهاست که سکینه و آرامش را بر رسول کریمش و بر جماعت مؤمنان نازل نموده است. ایشان در توصیف و قایع روز چنین فرموده است:
﴿ثُمَّ أَنزَلَ ٱللَّهُ سَکِینَتَهُۥ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَعَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَأَنزَلَ جُنُودٗا لَّمۡ تَرَوۡهَا وَعَذَّبَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْۚ وَذَٰلِکَ جَزَآءُ ٱلۡکَٰفِرِینَ ٢٦﴾ [التوبة: 26].
«آنگاه الله آرامش خود را بر پیامبرش و بر مؤمنان نازل کرد، و لشکریانی فرستاد که شما آنها را نمیدیدید، و کسانی را که کافر شدند عذاب (و مجازات) کرد، و این است کیفر کافران».
و در توصیف روز چنین هم فرموده است:
﴿هُوَ ٱلَّذِیٓ أَنزَلَ ٱلسَّکِینَةَ فِی قُلُوبِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ لِیَزۡدَادُوٓاْ إِیمَٰنٗا مَّعَ إِیمَٰنِهِمۡۗ وَلِلَّهِ جُنُودُ ٱلسَّمَٰوَٰتِ وَٱلۡأَرۡضِۚ وَکَانَ ٱللَّهُ عَلِیمًا حَکِیمٗا ٤﴾ [الفتح: 4].
«او کسی است که در دلهای مؤمنان آرامش نازل کرد، تا ایمانی بر ایمانشان بیفزایند، و سپاهیان آسمانها و زمین از آن الله است، و الله دانای حکیم است».
﴿لَّقَدۡ رَضِیَ ٱللَّهُ عَنِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ إِذۡ یُبَایِعُونَکَ تَحۡتَ ٱلشَّجَرَةِ فَعَلِمَ مَا فِی قُلُوبِهِمۡ فَأَنزَلَ ٱلسَّکِینَةَ عَلَیۡهِمۡ وَأَثَٰبَهُمۡ فَتۡحٗا قَرِیبٗا١٨﴾ [الفتح: 18].
«خداوند از مؤمنان راضی گردید همان دم در زیر درخت با تو بیعت کردند. خدا میدانست آنچه را که درون دلهایشان نهفته بود، لذا اطمینان خاطری به دلهایشان داد و فتح نزدیکی را پاداششان کرد».
این «سکینه» که در آیات، مذکور است همان اطمینان خاطر و آرامش روحی است که پروردگار بر بندگان مؤمن خود نازل میفرماید و اضطراب درونیشان را از بین میبرد و در جای آن ایمان و یقین و ثبات و خاطر جمعی، ایجاد میکند. در صحیح بخاری و مسلم ثابت شدهاست که رسول گرامی اسلام ج از پروردگار «سکینه» را درخواست نموده است. از براء بن عازب نقل است که فرمود: «روز خندق پیامبر ج را در حالی دیدم که خاک جابه جا میکرد به حدی که خاک موی سینهاش را پوشانیده بود و در این حال ابیات عبداللّه بن رواحه را میسرود:
اللهم
لولا أنت ما اهتدینا |
|
ولا
تصدقنا ولا صلینا |
خداوند اگر تو ما را هدایت نمیکردی ما راهیاب نبودیم، نه زکات میدادیم و نه نماز میخواندیم.
فانزلن
سکینه علینا |
|
وثبت
الاقدام ان لاقینا |
پس بر ما سکینه نازل فرما و هنگام رویارویی با دشمن ما را ثابت قدم بدار.
ان
الا عدا قد بغوا علینا |
|
اذا
رادوا فتنه ابنیا |
دشمنان به ما ظلم کردهاند و هرگاه قصد ایجاد فتنه کنند، با آنان رویارو میشویم، ایشان این اشعار را با صدای بلند میخواند»([15]).
هروی گفته که: «سکینهای که بر قلب پیامبر ج و یارانش نازل میگشت باعث میشد که قدرت و روحیهی آنان متمرکز گردد و اگر کسی میترسید با آن آرام میگرفت و کسانی که در اندوه و نگرانی بودند تسلی مییافتند، افرادی هم که نافرمانی میکردند یا جرأت مقابله یا امتناع در برابر دستورات را داشتند پس از آن سر تسلیم فرود میآوردند»([16]).
رسول خدا ج یاران خود را در بسیاری از حالات به سکینه توصیه میفرمود از جمله به هنگام رفتن به نماز جماعت، در موقع تشییع جنازه و یا هنگام پایین آمدن از کوه عرفه. ایشان آنان را راهنمایی میکرد که در حلقههای ذکر و قرائت قرآن و مطالعهی آن سکینه نازل میشود. بدون شک پیامبر ج صفات نیکو را در قلب آنان ریشهدار میکرد و به آرامش و سکینهای عادتشان میداد که دوست داشت در سایر احوال آنگونه باشند. سکینه در واقع قلادهی مؤمن است.
جوامع غربی با وجود این که به بالاترین سطح تکنولوژی رسیدهاند اما از ایجاد امنیت روانی برای افراد و جوامع خود ناتوان ماندهاند، علیرغم اینکه از ابزارهای بسیار پیشرفته، نظم مترقی و امکانات شگفتآوری برخودارند. این بدان خاطر است که امنیت حقیقی از درون افراد میجوشد و به اجتماع سرازیر میگردد. افراد مضطرب نمیتوانند خواستگار امنی برای آرامش خانواده و در نتیجه آرامش جامعه باشند.
[1]- بخاری، فتح الباری، ج10، ص 103، حدیث شماره 5641 و 5642.
[2]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 1993، حدیث شماره 4575. آن زن، ام سائب بود. مترجم.
[3]- ترمذی، الجامع، ج4، ص 601، حدیث شماره 2396 و گفته با این طریق حسن غریب است.
[4]- بخاری، فتح الباری، ج10، ص 518، حدیث شماره 6114 و مسلم. الصحیح، ج10، ص 2014، حدیث شماره 2609.
[5]- بخاری، فتح الباری، ج3، ص 148، حدیث شماره 1283 و مسلم، الصحیح، ج2، ص 637، حدیث شماره 926. لفظ حدیث از مسلم است.
[6]- مسلم، الصحیح، ج2، ص 631، حدیث شماره 918.
[7]- ترمذی، الجامع، ج4، ص 601، حدیث شماره 2398 و گفته که حسن و صحیح است.
[8]- بخاری، فتح الباری، ج10، ص 110، حدیث شماره 5646 و مسلم، الصحیح، ج4، ص 1990، حدیث شماره 2570. لفظ حدیث از بخاری است.
[9]- بخاری، فتح الباری، ج10، ص 111، حدیث شماره 5648 و مسلم، الصحیح، ج4، ص 1991، شماره 2571.
[10]- یعقوب بن سفیان، المعرفة والتاریخ، ج1، ص 153، و نگا: ذهبی، سیر اعلام النبلاء، ج4، ص 431.
[11]-ابوهیم، الحلیة، ج5، ص 306.
[12]-ابونعیم، الحلیة، ج2، ص 199.
[13]- بخاری، فتح الباری، ج6، ص 465، حدیث شماره 3429، و مسلم، الصحیح، ج1، ص 114، حدیث شماره 124. لفظ حدیث از بخاری است.
[14]- احمد، المسند، ج1، ص 4، و بخاری، فتح الباری، ج8، ص 325، حدیث شماره 4663.
[15]- بخاری، فتح الباری، ج6، ص 160، حدیث شماره 3034 و مسلم، صحیح، ج3، ص 1430.
[16]- ابن قیم، مدارج الساکین، ج2، ص 529.