دستور الهی و رهنمودهای نبوی برای التزام مسلمانان به عدالت مطلق صرفاً یک نظریه نیست، بلکه احکام مربوط به عدالت از همان عصر پیامبر ج ابعاد علمی خود را در زندگی مسلمین پیدا کرد و هم در زمینهی فردی و هم در زمینهی اجتماعی و حکومتی کاملاً نمود یافت. خدای تعالی فرموده است:
﴿وَإِذَا حَکَمۡتُم بَیۡنَ ٱلنَّاسِ أَن تَحۡکُمُواْ بِٱلۡعَدۡلِ﴾ [نساء: 58].
«و هنگامی که در میان مردم به داوری نشستید دادگرانه داوری کنید».
پیامبر ج هم در یک حدیث قدسی از خداوند چنین نقل میکند: «ای بندگان من، من ظلم را بر خودم حرام کردم و آن را میان شما نیز حرام قرار دادم، پس به همدیگر ظلم نکنید»([1]). ظلم عبارت است از قرار دادن اشیاء در غیر جای خود، این کار ضد عدلی است که پیامبر ج به آن توصیه فرموده است. از جمله نمونههای ظلم آن است که بندهای در حق خود ستم کند، مانند این که برای خداوند شریک قائل شود و یا مرتکب گناه گردد. در قرآن کریم ذکر شده که شرک ظلم بزرگی است، زیرا شخصی مشرک، مخلوقی را در جایگاه خالق قرار میدهد و او را تا مرتبهی الوهیت بالا میبرد. فردی هم که مرتکب گناهان میشود، حواس و اعضای خود را برای هدفی غیر از خدا بهکار میگیرد، پس شایسته است چنین اشخاصی ظالم نامیده شوند. عبدالله بن مسعود س گفته است: پس از نزول آیهی:
﴿ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَلَمۡ یَلۡبِسُوٓاْ إِیمَٰنَهُم بِظُلۡمٍ أُوْلَٰٓئِکَ لَهُمُ ٱلۡأَمۡنُ وَهُم مُّهۡتَدُونَ٨٢﴾ [الانعام: 82].
« آنان که ایمان آوردند و ایمان خود را به شرک نیالودند، ایمنی از آن آنهاست وآنها هدایتشدگانند».
اصحاب رسول خدا گفتند: چه کسی هست که به خود ظلم نکرده باشد؟ [پس آیا جزو مؤمنان محسوب نمیشوند؟] در نتیجه این آیه را نازل فرمود: ﴿إِنَّ ٱلشِّرۡکَ لَظُلۡمٌ عَظِیمٞ﴾ [لقمان: 13]([2]).
خطابی گفته است: «اصحاب رسول خدا ج بدین خاطر چنین میگفتند چون ظاهر معنی ظلم را در نظر میگرفتند که عبارت بود از ستم به حق مردم با ارتکاب برخی گناهان و انجام امور حرام، زیرا میدانستند که خداوند در آیهی دیگر فرموده است:
﴿وَٱلَّذِینَ إِذَا فَعَلُواْ فَٰحِشَةً أَوۡ ظَلَمُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ﴾ [آل عمران: 135].
«و کسانی که چون دچار گناه (کبیرهای) شدند یا (با انجام گناه صغیرهای) برخویشتن ستم کردند».
برداشتی که اصحاب از ظاهر آیه داشتند حقیقت داشت زیرا آن اعمال هم شایستگی نامگذاری به این نام را داشت و هنوز تکلمهی آیه هم شرک را ظلم نامیده نازل نشده بود. علاوه بر این آنان شرک را بالاتر از این میدیدند که ظلم نامیده میشود، پس مسأله را از رسول خدا ج سؤال کردند و در نتیجه ادامهی آیه نازل شد و فرمود: ﴿إِنَّ ٱلشِّرۡکَ لَظُلۡمٌ عَظِیمٞ﴾ و شرک را هم ظلم نامید و مسألهی کذب و افترا بر خداوند در شرک بیشتر نمود یافت. زیرا اصل ظلم، قرار دادن یک چیز در غیر جای خود است و کسی که برای خدا شریک قائل میشود، درواقع ربوبیت را به غیر خدا نسبت داده یا کسی را همتای او قلمداد نموده برای او شریک قائل شده و با این کار ظلم بزرگی انجام داده است»([3]).
یکی از موارد ظلم، ستم به دیگران است. رسول خدا ج حرمت این کار را در «حجة الوداع» اینگونه بیان فرمود: «خون و مال و آبروی شما بر شما حرام است، همانگونه که این روز و این ماه و این شهر حرام است»([4]).
تثبیت عدالت و تحریم ظلم ضامن امنیت اجتماعی و ایجاد آرامش و خوشبختی برای انسان است. برای حفاظت از حق حیات فردی و حقوق اجتماعی، خداوند حکم قصاص را تشریع نموده و فرمودهاست:
﴿وَلَکُمۡ فِی ٱلۡقِصَاصِ حَیَوٰةٞ یَٰٓأُوْلِی ٱلۡأَلۡبَٰبِ لَعَلَّکُمۡ تَتَّقُونَ١٧٩﴾ [البقرة: 179].
«ای صاحبان خرد! برای شما در قصاص، حیات و زندگی است (بنابر مصلحت و حکمتی در آن و دقائق و نکاتی که در همهی احکام است این است که قانون قصاص را برای شما وضع کردیم تا از تجاوز و خونریزی بپرهیزید) باشد که تقوا پیشه کنید».
اجرای حدود و مجازاتهای اسلامی در قرون اولیه به ایجاد امنیت و کاهش جرائم انجامید و مجازاتهای بازدارنده و دستورالعملهای هدایتگر اسلام، جامعه را در برابر جرائم بیمه کرد زیرا انگیزههای جرم را از میان برد و به شریعت اسلامی قدرت داد و جامعه را به سمت عبادت خدا و اطاعت از او هدایت نمود و همبستگی اجتماعی را میان مردم برقرار کرد. تشویق اسلام بهکار و کسب روزی حلال و اشتیاق آن به پاک سازی روابط اجتماعی از لوث گناه با تدوین قوانین ازدواج و تحریم فحشای درون و برون و فراهم نمودن فرصتها مناسب برای افراد در زمینهی کار و درآمد و تأمین نیازها و آرزوهای نفسانی در حد مشروع، تضمین آزادیهای عمومی که کرامت و بزرگی انسان را محقق میسازد، تضمین نیازهای ضروری هر فرد از جمله خوراک و پوشاک و مسکن و قدرت نقل و انتقال، همهی اینها نیز به ایجاد امنیت و کاهش جرم در جامعهی اولیهی اسلام رنگ حقیقی بخشید. پس اگر جامعه اسلامی این موارد را برای افراد خود فراهم آورد، در واقع همهی انگیزههای گناه را ریشه کن ساخته است، مگر به نسبت تعداد بسیار کمی از افراد منحرف که راهنمایی و تضمین حقوق اجتماعی و اقتصادی در آنها کارگر نمیافتد و چنین افرادی را جز مجازاتی شایسته و قصاصی مناسب از گمراهی باز نمیدارد [و این جا شایسته است که بگوییم]:
﴿وَمَا ٱللَّهُ یُرِیدُ ظُلۡمٗا لِّلۡعَٰلَمِینَ﴾ [آل عمران: 108].
«و خداوند (هیچگاه) ستمی برای جهانیان نمیخواهد».
گاهی طول عمر ظالمان افزایش مییابد و قصاص زود هنگام گریبانشان را نمیگیرد و خشم و مجازات الهی فوراً از عرصهی حیات خارجشان نمیگرداند، اما سرنوشت آنان همینگونه خواهد شد [و فقط به مقتضای برخی حکمتهای الهی است که مجازاتشان به تأخیر میافتد] در حدیث شریف نبوی چنین آمده است: «خداوند به ظالم مهلت میدهد تا این که بالاخره او را میگیرد و دیگر نمیتواند از دست او فرار کند، سپس این آیه را تلاوت فرمود:
﴿وَکَذَٰلِکَ أَخۡذُ رَبِّکَ إِذَآ أَخَذَ ٱلۡقُرَىٰ وَهِیَ ظَٰلِمَةٌۚ إِنَّ أَخۡذَهُۥٓ أَلِیمٞ شَدِیدٌ١٠٢﴾ [هود: 102]([5]).
«عقاب پروردگار تو این چنین است (که در بارهی قوم نوح و عاد و ثمود و مدین وغیره گذشت) هرگاه که (بر اثر کفر و فساد، اهالی) شهرها و آبادیهایی را عقاب کند که ستمکار باشند، براستی عقاب خدا دردناک و سخت است».
پیامبر ج در مورد عاقبت و سرانجام ظلم در آخرت نیز فرموده است: «ظلم باعث ظلمتهایی در روز قیامت برای ظالم خواهد شد»([6]).
اما در جوامع غربی با تخفیف مجازات جرائمی همچون قتل و غضب اموال و دزدی، سطح این ناهنجاریها افزایش یافته به طوری که با گذشت هر ساعت یک قتل یا بیشتر روی میدهد علاوه بر سایر جرایم اجتماعی که همگی باعث از بین رفتن امنیت شده و مردم را واداشته که خواستار تشدید مجازاتها بر علیه مجرمان شوند. درحالی که برخی از دانشگاهیان آنان مجازات قصاص قاتل و قطع دست دزد و رجم زناکار را در اسلام مورد نقد قرار میدادند و آن را نتیجهی وحشیگری و قساوت میدانستند. اما وقایع روزمره و اتفاقاتی که در جوامع غربی میافتد نشان از رویکرد درست اسلام در جلوگیری از جرم و ممانعت از عملکرد مجرمان دارد که پس از محقق ساختن ضمانتهای اجتماعی و عادلانه این قوانین را بهکار میبندد.
﴿إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَظۡلِمُ ٱلنَّاسَ شَیۡٔٗا وَلَٰکِنَّ ٱلنَّاسَ أَنفُسَهُمۡ یَظۡلِمُونَ٤٤﴾ [یونس: 44].
«خداوند هیچ به مردم ستم نمیکند، بلکه این مردم هستند که (با اختیار کفر و ترک ایمان) به خویشتن ستم میکنند».
﴿وَمَا رَبُّکَ بِظَلَّٰمٖ لِّلۡعَبِید﴾ [فصلت: 46].
«و پروردگار تو کمترین ستمی به بندگان نمیکند».
﴿وَمَن یَعۡمَلۡ مِنَ ٱلصَّٰلِحَٰتِ وَهُوَ مُؤۡمِنٞ فَلَا یَخَافُ ظُلۡمٗا وَلَا هَضۡمٗا١١٢﴾ [طه: 112].
«و هرکس کارهای نیکو انجام دهد، در حالی که مؤمن باشد، نه از ظلم و ستمی میترسد و نه از کم و کاستی میهراسد».
علاوه بر این راه توبه برای مجرمان و گناه کاران و ظالمان همواره باز است:
﴿لَا یَاْیَۡٔسُ مِن رَّوۡحِ ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡقَوۡمُ ٱلۡکَٰفِرُونَ﴾ [یوسف: 87].
«و از رحمت خدا ناامید مشوید، چرا که از رحمت خدا جز کافران ناامید نمیگردند. (من احساس میکنم روزگار دیدار نزدیک است)».
البته باید توبهی آنان قبل از فرا رسیدن مرگ صورت گیرد، زیرا در حدیث آمده است که: «ان الله یقبل توبه العبد مالم یغرغر»([7]). یعنی: «خداوند تا زمانی که جان بندگان به حلقومشان نرسیده باشد، توبهی آنان را میپذیرد».
در حدیث دیگری چنین آمده است: «هرکس که به برادر مؤمن خود ظلمی کردهاست هرچه روزتر آن را از دوش خود بردارد، زیرا در قیامت، درهم و دیناری نخواهد بود که آن را جبران کند و از حسنات او برداشته و برای شخصی که به او ظلم کرده محسوب میکنند و اگر حسنهای نداشته باشد از بدیهای او کم کرده و به نامهی اعمال او میافزایند»([8]).
گشوده بودن دروازهی توبه از بزرگترین اسباب اصلاح گناهکاران و مجرمان است زیرا یأس و نومیدی ضامن بقای آنان در دایرهی جرم و گناه در طول زندگی خواهد شد.
به همین صورت نهی از اشاعهی فحشا میان مؤمنان برای دور نگه داشتن آنان از گناهان، مخصوصاً پس از توبه است. اجرای حدود نیز برای مجازات گناهکاران و مجرمان برای پاک شدن از آثار گناه و بازگرداندن اعتبار مادی و معنوی آنان در جامعه موضوعیت مییابد.
اسلام فقط به اجرای عدالت اکتفا نکرده، بلکه آن را مقرون به احسان کرده [که مرتبهای بالاتر از عدل است]، خدای متعال فرموده است:
﴿إِنَّ ٱللَّهَ یَأۡمُرُ بِٱلۡعَدۡلِ وَٱلۡإِحۡسَٰنِ وَإِیتَآیِٕ ذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَیَنۡهَىٰ عَنِ ٱلۡفَحۡشَآءِ وَٱلۡمُنکَرِ وَٱلۡبَغۡیِۚ یَعِظُکُمۡ لَعَلَّکُمۡ تَذَکَّرُونَ٩٠﴾ [النحل: 90].
«به راستی الله به عدل و احسان و بخشش به نزدیکان فرمان میدهد([9])، و از فحشا و منکر و ستم نهی میکند، و شما را پند میدهد؛ شاید متذکر شوید».
این آیه طبق نظر ابن مسعود کاملترین آیه در بیان خیر و شر است([10]).
بالاترین مرتبهی عدل، توحید خدا و او را به یگانگی پرستیدن است، زیرا فقط او خالق و نعمت دهنده است. به همین دلیل ابن عبّاس س فرمودهاست: «عدل در این آیه به معنی گواهی دادن به «لا إله إلا اللّه» است و منظور از احسان، ادای فرائض است»([11]).
در تأویل این آیه از شفیان بن عینیه این مطلب نقل شده است: «عدل در این آیه به معنی لزوم هماهنگی و برابری ظاهر و باطن همهی کسانی است که برای خدا کاری انجام میدهند و احسان هم بدین معنی است که باطن چنین افرادی از ظاهر آنان بهتر باشد. فحشاء و منکر هم به معنی بهتر بودن ظاهر این افراد از باطن آنان است»([12]).
در سنت نبوی هم احسان چنین تعریف شده است: «الإِحْسَانُ أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ کَأَنَّکَ تَرَاهُ فَإِنْ لَمْ تَکُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ یَرَاکَ»([13]). «یعنی احسان آن است که خدا را به گونهای عبادت کنی که گویا او را میبینی یا تصور کنی که او تو را میبیند».
در آیهای دیگر نیز به مراعات احسان توصیه شده و برخی از افرادی را که باید مشمول احسان قرار گیرند ذکر نموده است:
﴿وَٱعۡبُدُواْ ٱللَّهَ وَلَا تُشۡرِکُواْ بِهِۦ شَیۡٔٗاۖ وَبِٱلۡوَٰلِدَیۡنِ إِحۡسَٰنٗا وَبِذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡیَتَٰمَىٰ وَٱلۡمَسَٰکِینِ وَٱلۡجَارِ ذِی ٱلۡقُرۡبَىٰ وَٱلۡجَارِ ٱلۡجُنُبِ وَٱلصَّاحِبِ بِٱلۡجَنۢبِ وَٱبۡنِ ٱلسَّبِیلِ وَمَا مَلَکَتۡ أَیۡمَٰنُکُمۡ﴾ [النساء: 36].
«(تنها) خدا را عبادت کنید (بس. و هیچکس و) هیچ چیزی را شریک او مکنید و نیکی کنید به پدر و مادر، خویشان، یتیمان، درماندگان و بیچارگان، همسایگان خویشاوند، همسایگان بیگانه، همدمان، مسافران و بندگان و کنیزان».
[1]- مسلم، صحیح، ج4، ص 1994، حدیث شماره 2577.
[2]- بخاری، فتح الباری، ج1، ص 87، حدیث شماره 32.
[3]- خطابی، اعلام الحدیث، ص 40، که این کتاب محصول کار پایان نامهی ایشان در دانشگاه الشریعه مکه است.
[4]- بخاری، فتح الباری، ج3، ص 573، حدیث شماره 1739 و مسلم، الصحیح، ج3، ص 1306، حدیث شماره 1679.
[5]- بخاری، فتح الباری، ج8، ص 354، حدیث شماره 4686 و مسلم، الصحیح، ج4، ص 1997، حدیت شماره 2583. لفظ حدیث از بخاری است.
[6]- بخاری، فتح الباری، ج5، ص 100، حدیث شماره 2447 و مسلم، صحیح، ج4، ص 1996، حدیث شماره 2579. لفظ حدیث از مسلم است.
[7]- ترمذی، الجامع، ج5، ص 547، حدیث شماره 3537 و گفته: حسن و غریب است.
[8]- بخاری، فتح الباری، ج11، ص 395، حدیث شماره 6534.
[9]- نزدیکان درجاتی هستند، به ترتیب نخست پدر و مادر، سپس فرزندان، سپس برادر و خواهر، سپس عمو و عمه سپس دایی و خاله سپس نزدیکان دیگر.
[10]- طبری، تفسیر، ج14، ص 163.
[11]- همان منبع.
[12]- همان منبع.
[13]- بخاری، فتح الباری، ج1، ص 114، حدیث شماره 50 و ج8، ص 513، حدیث شماره 4777 و مسلم، الصحیح، ج1، ص 37، حدیث شماره 8 و ج1، ص 39، حدیث شماره 9.