اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

بحث پنچم: جلوگیری از استکبار


اسلام به بیان احساسات نفسانی و کشف نهانی‌های نفس توجه ویژه دارد و این کار را از طریق تعریف صفات مثبت و منفی نفس به انجام می‌رساند و از این طریق به انسان نوعی خودآگاهی می‌دهد و نفسش را به او می‌شناساند. شناختی که فیلسوفان قدیم و متفکران عصر حاضر همیشه درصدد دست‌یابی به آن بودن و هستند و تألیفات فراوانی در این زمینه تهیه نموده و صفحات بسیاری را سیاه کرده‌اند و گفته‌ی مشهور ارسطو را دنبال می‌کنند که گفت: «خودت را از طریق خودت بشناس».

اما خدای متعال بر انسان منت نهاده و او را به خودش شناسانده و فرموده­است:

﴿سَنُرِیهِمۡ ءَایَٰتِنَا فِی ٱلۡأٓفَاقِ وَفِیٓ أَنفُسِهِمۡ حَتَّىٰ یَتَبَیَّنَ لَهُمۡ أَنَّهُ ٱلۡحَقُّۗ أَوَ لَمۡ یَکۡفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُۥ عَلَىٰ کُلِّ شَیۡءٖ شَهِیدٌ٥٣ [فصلت: 53].

«ما به آنان (که منکر اسلام و قرآنند) هرچه زودتر دلایل و نشانه‌های خود را در اقطار و نواحی (آسمان‌ها و زمین، که جهان کبیر است) و در داخل و درون خودشان (که جهان صغیر است) نشان خواهیم داد تا برای‌شان روشن گردد که اسلام و قرآن حقی از جانب پروردگارشان است».

رسالت آسمانی اسلام موضوع شناخت نفس، سرشت خیر و شر، عوامل اصلاح و فساد، راه‌های تواضع دلایل و تکبر، طرق اخذ و عطا، حسادت و راه کنترل آن و مکر و نیرنگ و پاکی و صفا یا پلیدی و خیانت نفس را به طور مفصل مورد بررسی قرار داده است. یکی از جمله صفات نفس آیات قرآن و احادیث نبوی به آشکار به آن پرداخته است، مسأله تکبر است.

اسلام بیان نموده­است که این صفت با هیچ مقامی جز خدای سازگار نیست و اگر انسانی به آن موصوف شود در این صفت با خدا جنگ پرداخته و مستحق خشم و مجازات او قرار گرفته است. از همین روست که پیامبر ج فرموده است: «خدای متعال فرموده است که: کبریاء و عظمت مانند لباس من است، پس هرکس که بخواهد در یکی از آنها با من شریک شود، او را در آتش خواهم انداخت»([1]).

مجازاتی چنین انسانی از جنس عمل اوست و در مقابل استکباری که ورزیده با تحقیر و ذلت مجازات می‌شود. خدای تعالی فرموده است:

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ یَسۡتَکۡبِرُونَ عَنۡ عِبَادَتِی سَیَدۡخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ [غافر: 60].

«کسانی که خود را بزرگ‌تر از آن می‌دانند که مرا به فریاد خوانند، خوار و پست داخل دوزخ خواهند گشت».

از رسول خدا ج هم نقل شده­است که فرمود: «متکبران در روز قیامت به حدی حقیر و پست‌اند که مانند یک مورچه قرمز کوچک و در شکل انسان، زنده می‌گردند و ذلت و پستی از همه جا، آنان ار فرا می‌گیرد و به سمت زندانی در جهنم کشانده می‌شوند که نام آن «بَولَس» است و در شدید‌ترین آتش غرق می‌گردند و از چرک و خونابه و کثافت اهل جهنم به آنان می‌دهند تا آن را سر کشند و کاملاً فاسد و تباه گردند»([2]).

خدای متعال تکبر ورزیدن بندگان را حرام اعلام کرده­است زیرا باعث ایجاد بلایا و پستی‌هایی برای شخص متکبر و دیگران نیز خواهد شد. اگر متکبران جزو سلاطین باشند بندگان خدا را به بردگی می‌کشند، اموال‌شان را می‌دزدند، آنان را به ذلت می‌کشانند و حقوق طبیعی آنان از جمله آزادی و کرامت و حق مالکیت و دخل و تصرف در اموال‌شان را از آنان می‌گیرند. حتی در پذیرش نوع عقیده، پایبندی به دین و ارزش‌ها و افکار هم آزادشان نمی‌گذارند، با وجود این که مساله‌ای اخیر یعنی آزادی عقیده امری است که بشر برای دارا بودن آن بیشتر از به دست آوردن یک لقمه نان یا بهره‌گیری از لذت‌ها و پاکی‌های زندگی حریص است.

متکبران انسان را از دست‌یابی به شناخت پروردگار و طریق عبادت او باز می‌دارند، زیرا می‌دانند که مردم با این کار حق و باطل را از هم تشخیص می‌دهند عقول‌شان نسبت به رسوایی‌ها و ظلم متکبران روشن می‌گردد و در نهایت از حقوق انسانی خود که خداوند به آنان ارزانی داشته آگاهی می‌یابند و ظلم و تجاوز و طغیان را نمی‌پذیرند.

قرآن نمونه‌های بسیاری از متکبران زمین را مثال آورده تا عاقبت کبر و آثار منفی آن در زندگی بشر را برای مخاطبان خود عینی سازد. قرآن بزرگ‌ترین آثار ذلت بار و مصیبت بار تکبر را در تلاش متکبران برای منع مردم از عبادت خدا و گمراه ساختن آنان به هر طریق ممکن دانسته تا از رسیدن نور ایمان به درون آنان و شفاف شدن قلوب‌شان با هدایت ممانعت کنند. کار آنان به‌جای می‌رسد که دادگران میان مردم را به قتل می‌رسانند تا از رساندن پیام دادگری باز بمانند.

خدای تعالی فرموده است:

﴿وَیَقۡتُلُونَ ٱلَّذِینَ یَأۡمُرُونَ بِٱلۡقِسۡطِ [آل عمران: 21].

«و کسانی از مردمان را می‌کشند که به عدالت و دادگری فرمان می‌دهند».

یکی از این متکبران، فرعون است، او زمانی که دید چشم ساحران به نسبت حق گشوده شده و به خدای موسی و هارون ایمان آورده‌اند و به راه هدایت اذعان نموده‌اند، دستور قتل آنان را صادر نمود. قرآن این جریان را چنین حکایت می‌کند:

﴿قَالَ ءَامَنتُمۡ لَهُۥ قَبۡلَ أَنۡ ءَاذَنَ لَکُمۡۖ إِنَّهُۥ لَکَبِیرُکُمُ ٱلَّذِی عَلَّمَکُمُ ٱلسِّحۡرَ فَلَسَوۡفَ تَعۡلَمُونَۚ لَأُقَطِّعَنَّ أَیۡدِیَکُمۡ وَأَرۡجُلَکُم مِّنۡ خِلَٰفٖ وَلَأُصَلِّبَنَّکُمۡ أَجۡمَعِینَ ٤٩ قَالُواْ لَا ضَیۡرَۖ إِنَّآ إِلَىٰ رَبِّنَا مُنقَلِبُونَ ٥٠ [الشعرا: 49-50].

«(فرعون) گفت: «آیا پیش از آن‌که به شما اجازه دهم به او ایمان آوردید؟! مسلماً او بزرگتر شماست که سحر را به شما یاد داده است، پس به زودی خواهید دانست! دستان‌تان و پا‌هایتان را به عکس یکدیگر قطع می‌کنم، و همة شما را به دار می‌آویزم». گفتند: «باکی نیست، ما به سوی پروردگار مان باز می‌گردیم».

فرعون با کشتن اولین گروه از مؤمنان خواست که امتش را از هدایت محروم سازد و راه نشر ایمان را سد کند و گمان می‌برد که از این طریق می‌تواند قدرت و کبریایی خود را در زمین حفظ کند و همچنان به بردگی گرفتن قومش ادامه دهد. اما او در این دنیا به مجازات غرق شدن در آب مبتلا شد و در آن دنیا از بهشت محروم گردید و در آتش جاودانه شد. او اهل جنهم شد که خداوند به اهالی آن چنین فرموده است:

﴿ٱدۡخُلُوٓاْ أَبۡوَٰبَ جَهَنَّمَ خَٰلِدِینَ فِیهَاۖ فَبِئۡسَ مَثۡوَى ٱلۡمُتَکَبِّرِینَ٧٦ [غافر: 76].

«(به کافران دستور داده می‌شود) از درهای دوزخ داخل شوید و جاودانه در آن جا بمانید. جایگاه متکبران چه بد جایگاهی است».

پیامبر ج فرموده است: «هرکس که ذره‌ای از تکبر در قلب او باشد وارد بهشت نخواهد گردید»([3]).

چگونه ممکن است که متکبران وارد بهشت شوند، در حالی که مانع رسیدن هدایت به قلوب مستضعفان می‌شوند...

﴿لِیَحۡمِلُوٓاْ أَوۡزَارَهُمۡ کَامِلَةٗ یَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِ وَمِنۡ أَوۡزَارِ ٱلَّذِینَ یُضِلُّونَهُم بِغَیۡرِ عِلۡمٍۗ أَلَا سَآءَ مَا یَزِرُونَ٢٥ [النحل: 25].

«باید آنان در روز قیامت، بار گناهان خود را (به سبب پیروی نکردن از پیغمبر) به تمام و کمال بر دوش کشند و هم برخی از بار گناهان کسانی را حمل نمایند که ایشان را بدون (دلیل و برهان) گمراه ساخته‌اند».

﴿یَقُولُ ٱلَّذِینَ ٱسۡتُضۡعِفُواْ لِلَّذِینَ ٱسۡتَکۡبَرُواْ لَوۡلَآ أَنتُمۡ لَکُنَّا مُؤۡمِنِینَ [سبأ: 31].

«مستضعفان و زیردستان، به مستکبران و بالادستان می‌گویند: اگر شما نبودید (و ما را گمراه نمی‌کردید) ما ایمان می‌آوردیم (و اکنون رستگار می‌شدیم)».

آنان امت خود را از نعمت هدایت محروم ساختند و بدین سبب مستحق جاودانه شدن در آتش گردیدند و باید امت‌هایشان از آنان انتقام بگیرند و مسئولیت کفر و درماندگی آن بی‌پناهان را بر دوش کشند.

آثار سوئی مانند خودپسندی، کینه، حسادت، ریا، جهالت، خودستایی، جاه طلبی و دست درازی به حقوق دیگران، که در نتیجه‌ی تکبر حاصل می‌شود، انسان را از نگاه صحیح، تفکر درست، روش معتدل و کسب علم الهی و پی بردن به اهداف تعالیم دینی و احکام آن باز می‌دارد. خدای متعال چنین فرموده است:

﴿سَأَصۡرِفُ عَنۡ ءَایَٰتِیَ ٱلَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی ٱلۡأَرۡضِ بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّ [الاعراف: 146].

«بزودی کسانی را که به نا حق در روی زمین تکبر می‌ورزند، از آیات خود باز می‌دارم».

انسان متکبر در ارزشیابی خود دچار افراط می‌گردد و شخصیتش در نظرش بزرگ جلوه می‌کند و به‌جای می‌رسد که نزدیک است غیر از خود کسی را نبیند و چنین می‌پندارد که او از جنس بشر نیست، همان‌گونه که بزرگان دینی یونان باستان خود را به خدایانی منسوب می‌کردند که ساخته‌ی تصورات باطل آنان بود. پس از آن این عقیده‌ی باطل قرون وسطی به میان امت‌های غربی رسوخ کرد و معتقد شدن که خون و رگ انسان‌ها با هم تفاوت دارد، برخی از آنها مقدس و برخی دیگر پست است.

هیچ ملتی در هیچ کجای جهان تا اکنون از تأثیرات این تفکرات باطل سالم نمانده است هرچند که رشد عقلانی بشر گروه بسیار‌ی از آنان را متوجه بطلان این عقیده نموده است.

خدای متعال هنگام به تصویر کشیدن وضعیت کسانی که در عبادت اشخاص گرفتار می‌شوند و منزلت آنان را بزرگ می‌شمارند می‌فرماید:

﴿إِن فِی صُدُورِهِمۡ إِلَّا کِبۡرٞ مَّا هُم بِبَٰلِغِیهِ [غافر: 56].

«در سینه‌هایشان جز برتری جوئی نیست و هرگز هم به برتری نمی‌رسند».

از همین روست که تکبر به قدرت طلبی و ستم به دیگران می‌انجامد:

﴿کَذَٰلِکَ یَطۡبَعُ ٱللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ قَلۡبِ مُتَکَبِّرٖ جَبَّارٖ [غافر: 35].

«این‌گونه خداوند بر هر دلی که خود بزرگ­بین و زورگو باشد، مهر می‌نهد (و حس تشخیص را از آن می‌گیرد)».

هر اندازه که این مرض (یعنی عبادت اشخاص) بزرگ‌تر گردد، شخص متکبر بیشتر به تحقیر دیگران می‌پردازد. بدین خاطر بود که قوم نوح به او می‌گفتند:

﴿وَمَا نَرَىٰکَ ٱتَّبَعَکَ إِلَّا ٱلَّذِینَ هُمۡ أَرَاذِلُنَا بَادِیَ ٱلرَّأۡیِ [هود: 27].

«ما می‌بینیم که کسی جز افراد فرومایه و کوتاه فکر و ساده لوح ما (به تو نگرویده) و از تو پیروی نکرده است».

قوم نوح از این­که دیگران در هدایت‌یابی و دست‌یابی به خیر بر آنان پیشی بگیرند ناخشنود بودند. آنان به معیار‌های مادی همچون قدرت جهانی، ثروت هنگفت، و سلطه و مقام، مردم را ارزیابی می‌کردند، اما نوح ÷ برای آنان توضیع داد که این اخلاق ناقص و استکبار آنان است که باعث شده دیگران را تحقیر کنند:

﴿وَلَآ أَقُولُ لَکُمۡ عِندِی خَزَآئِنُ ٱللَّهِ وَلَآ أَعۡلَمُ ٱلۡغَیۡبَ وَلَآ أَقُولُ إِنِّی مَلَکٞ وَلَآ أَقُولُ لِلَّذِینَ تَزۡدَرِیٓ أَعۡیُنُکُمۡ لَن یُؤۡتِیَهُمُ ٱللَّهُ خَیۡرًاۖ ٱللَّهُ أَعۡلَمُ بِمَا فِیٓ أَنفُسِهِمۡ إِنِّیٓ إِذٗا لَّمِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ٣١ [هود: 31].

«و من به شما نمی‌گویم که گنج‌های الله نزد من است، و غیب هم نمی‌دانم، و نمی‌گویم که من فرشته‌ام، و (نیز) نمی‌گویم کسانی‌که در نظر شما حقیر می‌آیند، الله به آن‌ها خیری نخواهد داد، الله به آنچه در دل‌های  آنان است آگاه‌تر است، (و اگر آن‌ها را طرد کنم) قطعاً آنگاه از ستمکاران خواهم بود».

سران قریش نیز در زمان بعثت محمدی جزو متکبران زمین بودند و گمان می‌بردند دارائی‌های دنیوی آنان این حق را به آنان داده که همواره بر دیگران مقدم باشند پس آن­گاه که مستضعفان، پیش از آنان به اسلام گرویدند، با تمسخر چنین گفتند:

﴿وَکَذَٰلِکَ فَتَنَّا بَعۡضَهُم بِبَعۡضٖ لِّیَقُولُوٓاْ أَهَٰٓؤُلَآءِ مَنَّ ٱللَّهُ عَلَیۡهِم مِّنۢ بَیۡنِنَآۗ أَلَیۡسَ ٱللَّهُ بِأَعۡلَمَ بِٱلشَّٰکِرِینَ٥٣ [الانعام: 53].

«و این چنین بعضی از آن‌ها را با بعض دیگر آزمودیم؛ تا بگویند: «آیا این‌ها  هستند که الله از میان ما بر آنان منت نهاده (و نعمت هدایت بخشیده)است؟!» آیا الله به سپاسگزاران داناتر نیست؟ ».

به همین خاطر برخی از آنان از رسول خدا ج می‌خواستند که رابطه‌شان را با مستضعفان قطع کند و همراه اینان دعوتش را پیش برد و می‌گفتند که چگونه ممکن است کسانی مانند ابو جهل و ولیدبن مغیره با کسانی همچون بلال و عمار و صهیب همنشین شوند!! اما خدای متعال پیامبرش را امر کرد که حقیقت را به صراحت به آنان اعلام نماید و عزت را فقط از آن مسلمان بداند:

﴿وَلَا تَطۡرُدِ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ رَبَّهُم بِٱلۡغَدَوٰةِ وَٱلۡعَشِیِّ یُرِیدُونَ وَجۡهَهُۥۖ مَا عَلَیۡکَ مِنۡ حِسَابِهِم مِّن شَیۡءٖ وَمَا مِنۡ حِسَابِکَ عَلَیۡهِم مِّن شَیۡءٖ فَتَطۡرُدَهُمۡ فَتَکُونَ مِنَ ٱلظَّٰلِمِینَ٥٢ [الانعام: 52].

«و کسانی را که صبح و شام پروردگارشان را می‌خوانند (و) خشنودی او را می‌خواهند (از خود) دور مکن، نه چیزی از حساب آن‌ها بر توست و نه چیزی از حساب تو بر آن‌ها؛ پس اگر آن‌ها را طرد کنی از ستمکاران خواهی بود».

اما تکبر قریشیان این بار آنان را واداشت که در حقانیت خودِ شخص صاحب رسالت نیز تردید بنمایند و بگویند:

﴿وَقَالُواْ لَوۡلَا نُزِّلَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانُ عَلَىٰ رَجُلٖ مِّنَ ٱلۡقَرۡیَتَیۡنِ عَظِیمٍ٣١ [الزخرف: 31].

«چرا این قرآن بر مرد بزرگواری از یکی از دو شهر (مکه و طائف) فرو فرستاده نشد».

گویا این حق آنان است که شخصی را برای نامزدی رسالت به خداوند معرفی نمایند. و باد خود می‌گفتند: «آیا خداوند یک جوان یتیم را برای هدایت ما برانگیخته است؟ در حالی که در میان ما دو مرد ثروتمند وبزرگ همچون ولیدبن مغیره و ابومسعود ثقفی وجود دارد؟» و خداوند این‌گونه پاسخ‌شان داد:

﴿أَهُمۡ یَقۡسِمُونَ رَحۡمَتَ رَبِّکَۚ نَحۡنُ قَسَمۡنَا بَیۡنَهُم مَّعِیشَتَهُمۡ فِی ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۚ وَرَفَعۡنَا بَعۡضَهُمۡ فَوۡقَ بَعۡضٖ دَرَجَٰتٖ لِّیَتَّخِذَ بَعۡضُهُم بَعۡضٗا سُخۡرِیّٗاۗ وَرَحۡمَتُ رَبِّکَ خَیۡرٞ مِّمَّا یَجۡمَعُونَ٣٢ [الزخرف: 32].

«آیا آن‌ها رحمت پروردگارت را تقسیم می‌کنند؟! ما روزی (و معیشت) آن‌ها را در زندگی دنیا میان‌شان تقسیم کردیم، و بعضی را بر بعضی (درجات و) برتری دادیم، تا بعضی از آنان بعضی دیگر را به خدمت گیرند، و رحمت پروردگارت از (تمام) آنچه گرد می‌آورند، بهتراست».

بدین ترتیب تکبر، اینان را به پستی و دیگران را که ندای داعی خدا را لبیک گفتند به والا مقامی رساند: «هرکس که برای خداوند تواضع نماید، بلند و والایش می‌دارد»([4]).

قرآن به کسانی که از استکبار در زمین خودداری می‌کنند ‌وعده‌ی پاداش داده و فرموده­است:

﴿تِلۡکَ ٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ نَجۡعَلُهَا لِلَّذِینَ لَا یُرِیدُونَ عُلُوّٗا فِی ٱلۡأَرۡضِ وَلَا فَسَادٗاۚ وَٱلۡعَٰقِبَةُ لِلۡمُتَّقِینَ٨٣ [القصص: 83].

«(آری) این سرای آخرت را (فقط) برای کسانی قرار می‌دهیم که نه خواهان برتری جویی هستند و نه خواهان فساد، و سرانجام نیک برای پرهیزگاران است».

﴿لَا جَرَمَ أَنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعۡلِنُونَۚ إِنَّهُۥ لَا یُحِبُّ ٱلۡمُسۡتَکۡبِرِینَ٢٣ [النحل: 23].

«قطعاً آنچه را پنهان می‌دارند، و آنچه را آشکار می‌کنند؛ می‌داند، بی‌گمان اومستکبران را دوست ندارد».

استکبار در زمین غالباً راه و روش قدرتمندان و ثروتمندان و گاهی نیز خصلت زاهدان قشری­گرا یا علمای فقیه یا واعظان بلیغ و یا مؤلفان تواناست.

هر صفت ذاتی یا خصلت اکتسابی که در برگیرنده‌ی یکی از مفاهیم برتری و والایی باشد ممکن است که صاحب خود را به استکبار مبتلا سازد، مگر این که ایمان بر آن حکم براند و عقیده‌ی دینی آن را در برابر ارزش‌ها و معانی خود تسلیم نماید و در نتیجه، فردی که دارای آن صفات است، توانائی‌های خود را نعمتی از جانب خداوند بداند و به شکر و تواضع در برابر او و افتادگی در قبال مردم بپردازد. خداوند به محبوب‌ترین بنده‌ی خود چنین توصیه فرموده است:

﴿لَا تَمُدَّنَّ عَیۡنَیۡکَ إِلَىٰ مَا مَتَّعۡنَا بِهِۦٓ أَزۡوَٰجٗا مِّنۡهُمۡ وَلَا تَحۡزَنۡ عَلَیۡهِمۡ وَٱخۡفِضۡ جَنَاحَکَ لِلۡمُؤۡمِنِینَ٨٨ [الحجر: 88].

«(پس) هرگز چشم خود را به (سوی) آنچه (از نعمت‌ها و متاع دنیوی) که گروه‌هایی از آنان را از آن بهرمند ساخته‌ایم، نیندوز، و بر آن‌ها غمگین نباش، و بال (شفقت) خود را برای مؤمنان فرود آر (و نسبت به آن‌ها فروتن باش)».

قرآن جریان استکبار در زمین را در قالب داستان‌هایی گوناگون برای ما به تصویر کشیده تا امکان قیاس حالت‌های مختلف کبر در هر زمانی بر آنها ممکن باشد و انسانی خود را بر نزدیک‌ترین نمونه به خود تطبیق دهد و به شناخت خود نایل آید، که مستکبر است متقی؟ داستان قارون که یکی از افراد قوم موسی بود و بر آنان تجاوز و استکبار نمود از همین نمونه‌هاست. او معتقد بود که ثروت هنگفت او ناشی از قدرت شخص اوست!! و آن را نعمتی از جانب پروردگار نمی‌دانست. قرآن از زبان او چنین نقل می‌کند:

﴿قَالَ إِنَّمَآ أُوتِیتُهُۥ عَلَىٰ عِلۡمٍ عِندِیٓۚ أَوَ لَمۡ یَعۡلَمۡ أَنَّ ٱللَّهَ قَدۡ أَهۡلَکَ مِن قَبۡلِهِۦ مِنَ ٱلۡقُرُونِ مَنۡ هُوَ أَشَدُّ مِنۡهُ قُوَّةٗ وَأَکۡثَرُ جَمۡعٗاۚ وَلَا یُسۡ‍َٔلُ عَن ذُنُوبِهِمُ ٱلۡمُجۡرِمُونَ٧٨ [القصص: 78].

«(قارون) گفت: «تنها به سبب دانشی که نزد من است آن (مال و ثروت) به من داده شده است» آیا او نمی‌دانست که الله پیش از او اقوامی را هلاک کرد که از او نیرومندتر و ثروتمندتر بودند؟! و مجرمان از گناهان‌شان پرسیده نمی‌شوند».

اما قارون مصدر فتنه برای انسانی‌های ضعیفِ قومش بود، زیرا با کبکبه و مظاهر فریبنده‌ی ثروت خود، آنان را دچار شگفتی کرده بود و نزد آنان به الگو و نمونه‌ای والا تبدیل شده بود. خدای تعالی فرموده است:

﴿فَخَرَجَ عَلَىٰ قَوۡمِهِۦ فِی زِینَتِهِۦۖ قَالَ ٱلَّذِینَ یُرِیدُونَ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا یَٰلَیۡتَ لَنَا مِثۡلَ مَآ أُوتِیَ قَٰرُونُ إِنَّهُۥ لَذُو حَظٍّ عَظِیمٖ٧٩ [القصص: 79].

«قارون با تمام زینت خود، در برابر قوم خویش نمایان گردید (و زر و زیور و قدرت و شوکت خویش را در معرض عموم قرار داد) آنان که طلب زندگی دنیا بودند، گفتند: ای کاش! همان چیزهایی که به قارون داده شده است. ما هم می‌داشتیم. (چه ثروت سرشاری و چه جاه و جلالی) واقعاً او دارای بهره‌ی بزرگی است».

قرآن دقیقاً پس از بیان این صحنه، داستان گروهی را عرضه می‌کند که نگاه‌شان به افقی گسترده‌تر است و برای دست‌یابی به ثواب پروردگار ندا سر می‌دهند:

﴿وَقَالَ ٱلَّذِینَ أُوتُواْ ٱلۡعِلۡمَ وَیۡلَکُمۡ ثَوَابُ ٱللَّهِ خَیۡرٞ لِّمَنۡ ءَامَنَ وَعَمِلَ صَٰلِحٗاۚ وَلَا یُلَقَّىٰهَآ إِلَّا ٱلصَّٰبِرُونَ٨٠ [القصص: 80].

«و کسانی‌که دانش به آن‌ها داده شده بود، گفتند: «وای بر شما! ثواب الله برای کسی‌که ایمان آورد و کار شایسته انجام دهد بهتر است، و آن (سخن را کسانی) جز صابران نمی‌پذیرند»».

اما مسیر حرکت قارون رو به کجا بود؟ خداوند چنین پاسخ می‌دهد:

﴿وَقَٰرُونَ وَفِرۡعَوۡنَ وَهَٰمَٰنَۖ وَلَقَدۡ جَآءَهُم مُّوسَىٰ بِٱلۡبَیِّنَٰتِ فَٱسۡتَکۡبَرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ وَمَا کَانُواْ سَٰبِقِینَ٣٩ [العنکبوت: 39].

«(ما گول خوردگان زر و روز، یعنی) قارون و فرعون و هامان را (نیز به گناهان‌شان گرفتیم و نابودشان کردیم). موسی با دلائل و براهین روشن به سراغ آنان رفت، اما ایشان در زمین استکبار و برتری جویی کردند، ولی نتوانستند پیشی بگیرند و (از دست خدا بگریزند و خویشتن را از عذاب او برهانند). ما هر یک از اینها را به گناهان‌شان گرفتیم)».

تا آن جا که می‌فرماید:

﴿فَکُلًّا أَخَذۡنَا بِذَنۢبِهِۦۖ فَمِنۡهُم مَّنۡ أَرۡسَلۡنَا عَلَیۡهِ حَاصِبٗا وَمِنۡهُم مَّنۡ أَخَذَتۡهُ ٱلصَّیۡحَةُ وَمِنۡهُم مَّنۡ خَسَفۡنَا بِهِ ٱلۡأَرۡضَ وَمِنۡهُم مَّنۡ أَغۡرَقۡنَاۚ وَمَا کَانَ ٱللَّهُ لِیَظۡلِمَهُمۡ وَلَٰکِن کَانُوٓاْ أَنفُسَهُمۡ یَظۡلِمُونَ٤٠ [العنکبوت: 40].

«آنگاه هر یک از آن‌ها را به (کیفر) گناهش گرفتیم، پس بر بعضی از آن‌ها طوفانی از سنگریزه فرستادیم، و بعضی از آن‌ها را صیحه (=  بانگ مرگبار) فرو گرفت، و بعضی را در زمین فرو بردیم، و بعضی را غرق کردیم، و الله هرگز به آن‌ها ستم نکرد، و لیکن آن‌ها (خود) بر خویشتن ستم می‌کردند».

قارون نمونه‌ای از یک شخص ثروتمند مستکبر و منکر فضل و نعمت خدا بود و سرانجامِ او فرو رفتن در زمین بود تا آن نمونه‌ی والای جاهلان و آن الگوی نااهلان از عرصه وجود ساقط شود. فرو رفتن قارون هم در زمین نشانه‌ی دیگری بود برای کسانی که خطر انکار نعمت خدا و استکبار بر مردم را تبیین می‌نمودند و ثواب پروردگار را یادآور می‌شدند. خداوند چنین می‌فرماید:

﴿فَخَسَفۡنَا بِهِۦ وَبِدَارِهِ ٱلۡأَرۡضَ فَمَا کَانَ لَهُۥ مِن فِئَةٖ یَنصُرُونَهُۥ مِن دُونِ ٱللَّهِ وَمَا کَانَ مِنَ ٱلۡمُنتَصِرِینَ٨١ وَأَصۡبَحَ ٱلَّذِینَ تَمَنَّوۡاْ مَکَانَهُۥ بِٱلۡأَمۡسِ یَقُولُونَ وَیۡکَأَنَّ ٱللَّهَ یَبۡسُطُ ٱلرِّزۡقَ لِمَن یَشَآءُ مِنۡ عِبَادِهِۦ وَیَقۡدِرُۖ لَوۡلَآ أَن مَّنَّ ٱللَّهُ عَلَیۡنَا لَخَسَفَ بِنَاۖ وَیۡکَأَنَّهُۥ لَا یُفۡلِحُ ٱلۡکَٰفِرُونَ٨٢ [القصص: 81-82].

«پس ما او را و خانه‌اش را به زمین فرو بردیم، و گروه و دسته‌ای نداشت که او را در برابر خدا یاری دهند (و وی را از عذاب الهی برهاند)، و خود نیز نتوانست خویشتن را کمک کند. آنان که دیروز آرزو می‌کردند به‌جای او باشند، (هنگامی که این صحنه دلخراش را دیدند) گفتند: وای! انگار خدا روزی را برای هرکس از بندگانش که بخواهد گسترش می‌دهد و برای هرکس که بخواهد روزی را تنگ و کم می‌گرداند (و چرا ما از این واقعیت غافل بودیم که داشتن و نداشتن مادیات، وسیله‌ی آزمایش مردمان است و بس؟!) اگر خداوند بر ما منت نمی‌نهاد و (تفصیل نمی‌فرمود، آرزوی دیروزی ما را برآورده می‌کرد، و امروزی همچون قارون) ما را (به دل زمین) فرو می‌برد. وای! انگار کافران رستگار نمی‌گردند (و حتم عذاب خدا دیر یا زود گریبان­گیرشان می‌شود».

قرآن نمونه‌ای از استکبار جمعی ناشی از قدرت را نیز برای ما بیان می‌کند و قوم عاد را در این زمینه مثال می‌آورد. علت استکبار آنان و انکار نعمت‌های خدا همان توان مادی والایی بود که رهبرانی ستمگر آن را هدایت می‌نمودند:

﴿فَأَمَّا عَادٞ فَٱسۡتَکۡبَرُواْ فِی ٱلۡأَرۡضِ بِغَیۡرِ ٱلۡحَقِّ وَقَالُواْ مَنۡ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةًۖ أَوَ لَمۡ یَرَوۡاْ أَنَّ ٱللَّهَ ٱلَّذِی خَلَقَهُمۡ هُوَ أَشَدُّ مِنۡهُمۡ قُوَّةٗۖ وَکَانُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَا یَجۡحَدُونَ١٥ [فصلت: 15].

«اما (قوم) عاد به ناحق در زمین تکبر ورزیدند، و گفتند: «چه کسی از ما نیرومند‌تر است؟!» آیا ندیدند الله ذاتی‌که آنان را آفریده از آن‌ها نیرومندتر است؟! و آن‌ها همواره آیات ما را انکار می‌کردند ».

﴿وَتِلۡکَ عَادٞۖ جَحَدُواْ بِ‍َٔایَٰتِ رَبِّهِمۡ وَعَصَوۡاْ رُسُلَهُۥ وَٱتَّبَعُوٓاْ أَمۡرَ کُلِّ جَبَّارٍ عَنِیدٖ٥٩ وَأُتۡبِعُواْ فِی هَٰذِهِ ٱلدُّنۡیَا لَعۡنَةٗ وَیَوۡمَ ٱلۡقِیَٰمَةِۗ أَلَآ إِنَّ عَادٗا کَفَرُواْ رَبَّهُمۡۗ أَلَا بُعۡدٗا لِّعَادٖ قَوۡمِ هُودٖ٦٠ [هود: 59-60].

«و این (قوم) عاد بود که آیات پروردگارشان را انکار کردند، و از پیامبران او نافرمانی کردند، و از فرمان هر سرکش دشمن حق، پیروی کردند. آن‌ها در این دنیا و (نیز) روز قیامت، لعنت به دنبال دارند، آگاه باشید که (قوم) عاد به پروردگارشان کفر ورزیدند، هان! بر عاد، قوم هود دوری (و هلاکت) باد».

عاد نمودی از قدرت مستکبر در زمین بود. قدرت آنان در اندام‌هایی بزرگ و خانه‌هایی محکم و تمدنی مادی تجسم یافته بود، اما در میان آنان خبری از تمدن روحی و ارزش‌های ایمانی نبود، در نتیجه، آن قدر بی‌نظیر، آنان را به طغیان و فساد در زمین وادار نمود. اما نتیجه‌ی این استکبار چه شد؟

قرآن این‌گونه پاسخ می‌دهد:

﴿أَلَمۡ تَرَ کَیۡفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَادٍ٦ إِرَمَ ذَاتِ ٱلۡعِمَادِ٧ ٱلَّتِی لَمۡ یُخۡلَقۡ مِثۡلُهَا فِی ٱلۡبِلَٰدِ٨ وَثَمُودَ ٱلَّذِینَ جَابُواْ ٱلصَّخۡرَ بِٱلۡوَادِ٩ وَفِرۡعَوۡنَ ذِی ٱلۡأَوۡتَادِ١٠ ٱلَّذِینَ طَغَوۡاْ فِی ٱلۡبِلَٰدِ١١ فَأَکۡثَرُواْ فِیهَا ٱلۡفَسَادَ١٢ فَصَبَّ عَلَیۡهِمۡ رَبُّکَ سَوۡطَ عَذَابٍ١٣ إِنَّ رَبَّکَ لَبِٱلۡمِرۡصَادِ١٤ [الفجر: 6- 14].

«(ای پیامبر) آیا ندیدی که پروردگارت با (قوم) عاد چه کرد؟  (همان عاد) ارم که دارای ستون‌ها (و قامت بلند) بودند. که همانند آن در شهرها آفریده نشده بود. و (نیز قوم) ثمود، آن‌هایی که صخره‌های سخت را از (کنار) وادی می‌تراشیدند (و برای خود خانه می‌ساختند)؟ و فرعون صاحب میخ‌ها (شکنجه‌ها و سپاه). (همان) کسانی‌که در شهر‌ها طغیان (و سرکشی) کردند. پس در آن‌ها بسیار فساد به بار آوردند. آنگاه پروردگارت تازیانه عذاب را بر آنان فرو آورد. یقیناً پروردگار تو در کمین‌گاه است. ».

﴿وَأَمَّا عَادٞ فَأُهۡلِکُواْ بِرِیحٖ صَرۡصَرٍ عَاتِیَةٖ٦ سَخَّرَهَا عَلَیۡهِمۡ سَبۡعَ لَیَالٖ وَثَمَٰنِیَةَ أَیَّامٍ حُسُومٗاۖ فَتَرَى ٱلۡقَوۡمَ فِیهَا صَرۡعَىٰ کَأَنَّهُمۡ أَعۡجَازُ نَخۡلٍ خَاوِیَةٖ٧ فَهَلۡ تَرَىٰ لَهُم مِّنۢ بَاقِیَةٖ٨ [الحاقة: 6-8].

«و قوم عاد به وسیله تندباد سرد و سرکش و پرسر و صدای ویرانگری نابود شدند. خداوند چنین تندبادی را هفت شب و هشت روز پیاپی بر آنان گمارد. (اگر در آن جا می‌بودی) در این مدت مردمان را می‌دیدی که روی زمین افتاده‌اند و انگار تنه‌های پوک و توخالی درختان خرمایند. آیا کسی را می‌بینی که از ایشان بر جای مانده باشد».

[اما مهم است بدانیم] که انگیزه‌های استکبار در قدرت، ثروت، زیبایی، حسب و نسب، مقام و فراوانی تعداد خلاصه نمی‌شود، بلکه دامنه‌ی آن به میان مردانی نیز نفوذ می‌کند که همّ و غم آنها نشر روح تواضع و مساوات میان مردم و آموزش آداب دین و احکام شرع است. برخی از آنان به خاطر تکبر گمان می‌برند که برترین خلایق و مقرب‌ترین بندگان خدایند، پس به تحقیر مردم و برتری جویی بر آنان می‌پردازند.

برخی از آنان به دنیا روی می‌آورند و نه به علم خود عمل می‌کنند و نه برای مردم خیرخواهی می‌نمایند، بلکه به خاطر کوچک شمردن مردم از آنان گوشه‌گیری می‌کنند و به جمع‌آوری مال دنیا می‌پردازند. قرآن کریم به خاطر این­که برخی از علمای اهل کتاب به چنین صفاتی مبتلا بودند، آنان را مورد سرزنش قرار داده و فرموده است:

﴿فَخَلَفَ مِنۢ بَعۡدِهِمۡ خَلۡفٞ وَرِثُواْ ٱلۡکِتَٰبَ یَأۡخُذُونَ عَرَضَ هَٰذَا ٱلۡأَدۡنَىٰ وَیَقُولُونَ سَیُغۡفَرُ لَنَا وَإِن یَأۡتِهِمۡ عَرَضٞ مِّثۡلُهُۥ یَأۡخُذُوهُۚ أَلَمۡ یُؤۡخَذۡ عَلَیۡهِم مِّیثَٰقُ ٱلۡکِتَٰبِ أَن لَّا یَقُولُواْ عَلَى ٱللَّهِ إِلَّا ٱلۡحَقَّ وَدَرَسُواْ مَا فِیهِۗ وَٱلدَّارُ ٱلۡأٓخِرَةُ خَیۡرٞ لِّلَّذِینَ یَتَّقُونَۚ أَفَلَا تَعۡقِلُونَ١٦٩ [الاعراف : 169].

«بعد از آن، فرزندان ناخلفی جانشین آنان شدند که وارث کتاب آسمانی (تورات) گشتند (اما بدان عمل نکردند. چرا که به‌جای پیروی از حق به دنبال مادیات روان شدند و) کالای این جهان دانی را دریافت می‌داشتند و به خود می‌گفتند (ان شاءاللّه) بخشیده خواهیم شد».

برخی از آنان حق را می‌شناسند اما از آن پیروی نمی‌کنند و باطل را می‌بینند اما آن را زشت می‌شمارند و چنین رفتاری از جانب آنان نوعی انکار پس از علم محسوب می‌شود که علمای یهود هم مرتکب آن شدند و خداوند بر آنان ایراد گرفت:

﴿ٱلَّذِینَ ءَاتَیۡنَٰهُمُ ٱلۡکِتَٰبَ یَعۡرِفُونَهُۥ کَمَا یَعۡرِفُونَ أَبۡنَآءَهُمۡۖ وَإِنَّ فَرِیقٗا مِّنۡهُمۡ لَیَکۡتُمُونَ ٱلۡحَقَّ وَهُمۡ یَعۡلَمُونَ١٤٦ [البقرة: 146].

«کسانی‌که به آنان کتاب (آسمانی) داده‌ایم او (پیامبرr) را می‌شناسند، چنانکه فرزندان خود را می‌شناسند، و همانا گروهی از آنان در حالی‌که می‌دانند حق را کتمان می‌کنند».

﴿ٱلۡحَقُّ مِن رَّبِّکَ فَلَا تَکُونَنَّ مِنَ ٱلۡمُمۡتَرِینَ١٤٧ [البقرة: 147].

«در حالی که می‌دانند حق (همان است که) از جانب پروردگارت برایت آمده است».

﴿وَلَمَّا جَآءَهُمۡ کِتَٰبٞ مِّنۡ عِندِ ٱللَّهِ مُصَدِّقٞ لِّمَا مَعَهُمۡ وَکَانُواْ مِن قَبۡلُ یَسۡتَفۡتِحُونَ عَلَى ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ فَلَمَّا جَآءَهُم مَّا عَرَفُواْ کَفَرُواْ بِهِۦۚ فَلَعۡنَةُ ٱللَّهِ عَلَى ٱلۡکَٰفِرِینَ٨٩ [البقرة: 89].

«و هنگامی‌که از طرف الله کتابی (= قرآن) برای آن‌ها آمد که تصدیق‌کننده چیزهائی بود که با خود داشتند، و پیش از این بر کافران خواستار پیروزی بودند، پس چون آن چه را که (از قبل) شناخته بودند، نزد آن‌ها آمد، به او کافر شدند، پس لعنت الله بر کافران باد».

﴿مَثَلُ ٱلَّذِینَ حُمِّلُواْ ٱلتَّوۡرَىٰةَ ثُمَّ لَمۡ یَحۡمِلُوهَا کَمَثَلِ ٱلۡحِمَارِ یَحۡمِلُ أَسۡفَارَۢاۚ بِئۡسَ مَثَلُ ٱلۡقَوۡمِ ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِ ٱللَّهِۚ وَٱللَّهُ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِینَ٥ [الجمعة: 5].

«مَثَل کسانی‌که به تورات مکلّف شدند، آنگاه برنداشتند آن را (یعنی: حق آن را ادا نکردند) همچون خری است که کتاب‌هایی را حمل می‌کند (اما از آن چیزی نمی‌فهمد) چه بد است مَثَل گروهی که آیات الله را تکذیب کردند، و الله گروه ستمکاران هدایت نمی‌کند».

خداوند پس از آن داستان مردی از بنی اسرائیل را نقل می‌کند که او را دانشی آموخته بود و نشانه‌هایی داده بود، اما او آن علم و نشانه‌ها را رها کرد و به دنیا طلبی و گمراهی‌های آن مشغول شد:

﴿وَٱتۡلُ عَلَیۡهِمۡ نَبَأَ ٱلَّذِیٓ ءَاتَیۡنَٰهُ ءَایَٰتِنَا فَٱنسَلَخَ مِنۡهَا فَأَتۡبَعَهُ ٱلشَّیۡطَٰنُ فَکَانَ مِنَ ٱلۡغَاوِینَ١٧٥ وَلَوۡ شِئۡنَالَرَفَعۡنَٰهُ بِهَا وَلَٰکِنَّهُۥٓ أَخۡلَدَ إِلَى ٱلۡأَرۡضِ وَٱتَّبَعَ هَوَىٰهُۚ فَمَثَلُهُۥ کَمَثَلِ ٱلۡکَلۡبِ إِن تَحۡمِلۡ عَلَیۡهِ یَلۡهَثۡ أَوۡ تَتۡرُکۡهُ یَلۡهَثۚ ذَّٰلِکَ مَثَلُ ٱلۡقَوۡمِ ٱلَّذِینَ کَذَّبُواْ بِ‍َٔایَٰتِنَاۚ فَٱقۡصُصِ ٱلۡقَصَصَ لَعَلَّهُمۡ یَتَفَکَّرُونَ١٧٦ [الاعراف: 175-176].

«و (ای پیامبر!) بر آن‌ها بخوان سر گذشت کسی را که آیات خود را به او دادیم، آنگاه از آن جدا (و عاری) گشت، پس شیطان درپی او افتاد، و از گمراهان شد. ﴿175﴾ و اگر می‌خواستیم (مقام و منزلت) او را با آن (آیات) بالا می‌بردیم، ولی او بسوی زمین (و دنیا) مایل شد (و به پستی گرایید) و از هوای خویش پیروی کرد، پس مثل او چون مثل سگ (هار) است که اگر به او حمله کنی، زبان از دهان بیرون می‌آورد، و اگر اورا به حال خود و اگذاری، (بازهم) زبانش را از دهان بیرون می‌آورد، این مثل گروهی است که آیات ما را تکذیب کردند، پس (این) داستان‌ها را (بر آن‌ها) باز گوکن، شاید بیندیشند».

پس شایسته نیست که انسان عالم به علم خود مغرور گردد و یا دیگران را حقیر داند. بلکه باید برای مردم بال رحمت و تواضع بگسترد، برایشان خیرخواهی کند و از علم خدادادی به آنان بیاموزاند. رسول خدا ج فرموده است: «در آینده گروهی خواهند آمد که قرآن را می‌خوانند اما از حنجره‌ی آنان تجاوز نمی‌کند. می‌گویند: ما قرآن را خوانده‌ایم و چه کسی بیشتر از ما آن را خوانده یا بدان آگاه‌تر است؟ آن گاه نبی اکرم ج به این طرف رو کرد و فرمود: ای امت من آنان کسانی از شما خواهند بود و هیزم جهنم خواهند گشت»([5]).

پیامبر ج فرموده است: «برای بدبختی انسان شر همین مسئله کافی است که برادر مسلمانش را کوچک شمارد»([6]).

گروهی دیگر از مستکبران زمین کسانی هستند که ظاهری اصلاح‌گر و زاهد دارند اما به شدت برای رسیدن به ستایش مردم و جلب نظر آنان به‌سوی عبادت و زهد نمایشی خود حریصند. آنان به خاطر گم کردن نیت و هدف صحیح و حب ظهور با آن مظهر زاهدانه، دیگران را تحقیر می‌کنند و هنگام مراجعه مردم به آنان برای رفع نیازهایشان سعی می‌کنند اراده‌هایشان را در اختیار گیرند و به تعظیم و بزرگ­داشت خود وادارشان سازند و آنان را به ذلت کشانند. از وهب بن منبه نقل شده که ده صفت را برای کمال عقل انسان برشمرده که بالاترین صفت به اعتقاد او آن است که همه‌ی مردم را از خود بهتر بداند و این نشانه تواضع او برای و ادب نیکوی او با مردم است([7]).

خدای متعال بندگان زاهد و صادق خود را این‌گونه توصیف فرموده است:

﴿وَٱلَّذِینَ یُؤۡتُونَ مَآ ءَاتَواْ وَّقُلُوبُهُمۡ وَجِلَةٌ أَنَّهُمۡ إِلَىٰ رَبِّهِمۡ رَٰجِعُونَ٦٠ [المؤمنون: 60].

«اشخاصی که عطا می‌کنند و می‌بخشند آنچه را که در توان دارند، در حالی که دل‌هایشان ترسان و هراسان است (از این که نکند صدقات و حسنات آنان پذیرفته نگردد) و به علت این که به‌سوی خدای‌شان (برای حساب و کتاب) برمی‌گردند».

﴿إِنَّ ٱلَّذِینَ هُم مِّنۡ خَشۡیَةِ رَبِّهِم مُّشۡفِقُونَ٥٧ [المؤمنون: 57].

«کسانی که از خوف خدا در هراس هستند».

پیامبر ج هم فرموده است: «در شب اسراء از کنار قومی عبور کردند که لب‌های خود را با قیچی می‌بریدند، به جبرئیل گفتم: آنان چه کسانی هستند؟ گفت: آنان خطیبان امت تو هستند که مردم را به نیکی امر می‌کنند و خود را فراموش می‌نمایند در حالی که کتاب خدا را تلاوت می‌کنند. آیا اندیشه نمی‌کنند»([8]).

به عامر شعبی که از علمای بزرگ تابعین بود گفته شد: ای عالم و دانشمند برای ما فتوایی بده. در پاسخ گفت: «عالم فقط کسی است که تهدیدهای پروردگار را بفهمد و از او بترسد»([9]).

یک بار حسن بصری در مورد مسئله‌ی فتوا داد. حاضران گفتند: فقهای ما چنین نمی‌گویند. حسن بصری گفت: فقیه کسی است که شب زنده‌دار باشد، روز روزه بگیرد و از دنیا رویگردان باشد»([10]).

گاهی نمونه‌هایی دیگر از استکبار هم در زمین ظاهر می‌شود، مانند کسانی که از نسب خود بیزاری می‌جویند و خود را به نسب دیگری متصل می‌سازند و روابط خویشاوندی را قطع می‌کنند که علت اصلی این رفتار، ثروت یا مقامی است که خداوند با آنان داده اما خانواده و نزدیکان آنان فقیر و شکست خورده هستند.

پس انسان مؤمن باید از این بپرهیزد که جزو هیچ یک از گرو‌ه‌های مستکبران در زمین نباشد تا مستحق خشم و غضب و نفرین پروردگار و محرومیت از بهشت نگردد:

﴿لَا جَرَمَ أَنَّ ٱللَّهَ یَعۡلَمُ مَا یُسِرُّونَ وَمَا یُعۡلِنُونَۚ إِنَّهُۥ لَا یُحِبُّ ٱلۡمُسۡتَکۡبِرِینَ٢٣ [النحل: 23].

«قطعاً آنچه را پنهان می‌دارند، و آنچه را آشکار می‌کنند؛ می‌داند، بی‌گمان اومستکبران را دوست ندارد».




[1]- ابوداود، السنن، ج4، ص 350، حدیث شماره 4090 و ابن ماجه، السنن، ج2، ص 1398، حدیث شماره 4175. لفظ حدیث از ابن ماجه است.

[2]- ترمذی، الجامع، ج4، ص 655، حدیث شماره 2492 و گفته حسن و صحیح است.

[3]- مسلم، الصحیح، ج4، ص 93، حدیث شماره 91 و ابوداود، السنن، ج4، ص 351، حدیث شماره 4091. لفظ حدیث از ابوداود است.

[4]- مسلم، صحیح، ج4، ص 2001، حدیث شماره 2588.

[5]- هیثمی، مجمع الزوائد، ج1، ص 186، و گفته: طبرانی هم در «الاوسط» و بزار هم آن را نقل کرده‌اند و رجال بزار ثقه هستند.

[6]- مسلم، صحیح، ج4، ص 1986، حدیث شماره 2564.

[7]- ابونعیم، الحلیة، ج4، ص 41.

[8]- احمد، المسند، ج3، ص 120 و 231 و 239.

[9]- در حلیه‌ی ابونعیم، ج4، ص 311 آمده است: عالم کسی است که از خدا بترسد.

[10]- مشابه روایت حلیه است، ج2، ص 147.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد