اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

بحث دوم: قضیه‌ی سرپرستی در جامعه‌ی اسلامی


خدای متعال، مؤمنان را از این نهی کرده­است که کافران و هوی­پرستان را به عنوان دوست صمیمی و سرپرست خود بگیرند یا آنان را مشاور خود قرار دهند و امورات خود را به آنان بسپارند. خداوند علت این منع را در این دانسته­است که آنان برای تباه نمودن مؤمنان از هیچ تلاشی فروگذار نمی‌کنند و هرنوع مکر و نیرنگی را در این راه به‌کار می‌گیرند. خدای متعال فرموده است:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ بِطَانَةٗ مِّن دُونِکُمۡ لَا یَأۡلُونَکُمۡ خَبَالٗا وَدُّواْ مَا عَنِتُّمۡ قَدۡ بَدَتِ ٱلۡبَغۡضَآءُ مِنۡ أَفۡوَٰهِهِمۡ وَمَا تُخۡفِی صُدُورُهُمۡ أَکۡبَرُۚ قَدۡ بَیَّنَّا لَکُمُ ٱلۡأٓیَٰتِۖ إِن کُنتُمۡ تَعۡقِلُونَ١١٨ [آل عمران: 118].

«ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید، از غیر خودتان (کافران) (دوست و) محرم اسرار نگیرید، آن‌ها از هیچ نابکاری در حق شما کوتاهی نمی‌کنند. آن‌ها دوست دارند که شما در رنج و زحمت باشید. به راستی دشمنی از دهان (و زبان) شان آشکار شده‌است، و آنچه سینه‌هایشان پنهان می‌دارد؛ بزرگتر است، بی‌شک ما آیات و نشانه‌ها (ی دشمنی آنان) را برای شما بیان کردیم، اگر اندیشه کنید».

پیامبر ج هم بیان فرموده­است که: «انسان براساس دین و باور دوستانش مورد ارزیابی قرار می‌گیرد، پس بنگرید که با چه کسانی دوستی و رفاقت می‌کنید»([1]).

بخاری از انس و او از پیامبر ج چنین نقل کرده است: «خداوند هیچ پیغمبری نفرستاده و هیچ جانشینی در زمین تعیین ننموده­است مگر این که همه‌ی آنان دو همراه دائمی دارند، یکی از آنها به نیکی امر می‌کند و انسان را برای انجام آن تشویق می‌نماید و دیگری او را به شرارت امر می‌کند و برای انجام آن تشویق می‌کند، و فقط کسی از این مهلکه رهایی می‌یابد که خداوند او را نجات دهد»([2]).

عمر بن عبدالعزیز / پس از پذیرش مسئولیت خلافت، در اجرای این توصیه‌ی نبوی، چنین گفت: «هرکس که دوست دارد، همنشین ما گردد، باید پنج عمل را در رابطه با ما انجام دهد: نیازهای نیازمندانی را که خود نمی‌توانند آن را با ما مطرح کنند به ما برساند، هرگاه در عدالت گرایی ناتوان ماندیم، ما را برای عدل گرایی یاری دهد، برای استقامت بر مسیر حق، یاری‌گر ما باشد، حق امانت را هم در مورد ما و هم در مورد مردم ادا نماید، هرگز نزد ما غیبت کسی را نکند. کسی که این پنج عمل را انجام ندهد، در همنشینی با ما دچار مشکل خواهد شد»([3]).

این خلیفه‌ی عادل به این هم اکتفا نکرد و در موسم حج، نامه‌ای به حجاج نوشت و از آنان طلب نصیحت و خیرخواهی نمود: «اما بعد، هر فردی که برای دفع یک ظلم، یا پیشنهاد یک امر که برای خاص و عام مردم موجب اصلاح دین می‌گردد، نزد ما بیاید، از صد تا سیصد دینار پاداش به او می‌دهیم و این مقدار براساس مخارج و دوری راه تعیین می‌گردد، شاید خداوند با این کار، حقی را زنده گرداند یا باطلی را بمیراند و یا در نتیجه‌ی آن خیری را برای امت جاری سازد»([4]).

رسول خدا ج از مشورت با مشرکان نهی کرده و چنین فرموده­است: «با آتش مشرکان، اطراف خود را روشن نسازید»([5]). تفسیری که از حدیث بیان شد، توسط امام حسن بصری / صورت گرفته است([6]).

علمکرد اصحاب س معنی این حدیث را تقویت می‌کند. روایت شده که ابوموسی اشعری، یک فرد ذمی را برای کتابت به‌کار گرفت. عمر س به او نامه‌ی نوشت و با تذکر این آیه: ﴿لَا تَتَّخِذُواْ بِطَانَةٗ مِّن دُونِکُمۡ وی را توبیخ نمود.

امیر مؤمنان عمر س چنین نوشت: «از اهل کتاب برای انجام کارها کمک نگیرد، زیرا آنان رشوه را حلال می‌دانند، بلکه برای پیشبرد کارها و واگذاری مسئولیت‌ها از افرادی استفاده کنید که از خداوند می‌ترسند».

به عمر س گفته شد که مردی از مسیحیان منطقه‌ی «حیره» در خواندن و نوشتن از همه تواناتر است، آیا او را به عنوان کاتب استخدام نمی‌کنی؟ فرمود: «من به غیر از مؤمنان هیچ دوستی نمی‌گیرم». ایشان در نامه‌ای به ابوهریره چنین نوشت: «... در هیچ یک از امورات مسلمانان، مشرکان را به یاری نگیر و فقط خودت به این کار اقدام کن، زیرا تو هم مانند سایر مسلمانان هستی، با این تفاوت که بار سنگین آنان بر دوش تو گذاشته شده است»([7]).

آیات زیر هم مؤید این مسأله است:

﴿وَلَا تُطِعۡ مَنۡ أَغۡفَلۡنَا قَلۡبَهُۥ عَن ذِکۡرِنَا وَٱتَّبَعَ هَوَىٰهُ وَکَانَ أَمۡرُهُۥ فُرُطٗا [الکهف: 28].

«و از کسی فرمان مبر که دل او را از یاد خود غافل ساخته‌ایم، و او به دنبال آرزوی خود روان گشته است و کار و بارش (همه) افراط و تفریط بوده است».

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُوٓاْ إِن تُطِیعُواْ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْ یَرُدُّوکُمۡ عَلَىٰٓ أَعۡقَٰبِکُمۡ فَتَنقَلِبُواْ خَٰسِرِینَ١٤٩ [آل عمران: 149].

«ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اگر از کافران، فرمانبرداری کنید، شما را به کفر برمی‌گردانند و زیان دیده برمی‌گردید».

واقعیت این است که حکومت اسلامی، حکومت عقیده و فکر است، پس امکان ندارد که مسئولیت‌های حساس آن را افرادی برعهده گیرند که برای دین حاکم ارزشی قائل نیستند و عقاید آن دین را نمی‌پذیرند و تفکر آن را، باور فکری خود قرار نمی‌دهند. این به معنای ظلم به اشخاص نیست، زیرا سایر دولت‌های عقیدتی نیز اجازه نمی‌دهند که مسئولیت‌های حکومت را افرادی برعهده گیرند که به ایدئولوژی مد نظر حکومت، عقیده ندارند آنان حتی وظایف عادی را هم به آنان نمی‌سپارند، در حالی که اسلام مسئولیت‌های جزئی را به مخالفان عقیدتی واگذار نمی‌کند. حوادثی که در طول تاریخ اسلام روی داده­است، نشان از صحت این قضیه دارد. در زمان خلافت «المقتدر باللّه» عباسی، سپاه مسلمانان در سال 298 هجری، اسیرانی از رومیان را با خود به پایتخت کشور اسلامی آورد که صلیب‌هایی بر گردن داشتند. گروهی از بزرگان مسیحی هم در بغداد بودند و امور پادشاه را تدبیر و اجرا می‌کردند. وقتی که آثار و نشانه‌های رومی و صلیبی را در میان اسیران دیدند، سرافکنده و شرمنده گشتند»([8]). و بدین ترتیب، معلوم شد که رابطه‌ی دینی، از هرنوع رابطه‌ی دیگری قوی‌تر و بالاتر از هرنوع مصلحتی است.

خدای تعالی فرموده است:

﴿لَّا یَتَّخِذِ ٱلۡمُؤۡمِنُونَ ٱلۡکَٰفِرِینَ أَوۡلِیَآءَ مِن دُونِ ٱلۡمُؤۡمِنِینَۖ وَمَن یَفۡعَلۡ ذَٰلِکَ فَلَیۡسَ مِنَ ٱللَّهِ فِی شَیۡءٍ إِلَّآ أَن تَتَّقُواْ مِنۡهُمۡ تُقَىٰةٗ [آل عمران: 28].

«مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان دوست و ولی خود بگیرند، و هر کس چنین کند، با الله هیچ رابطه‌ای ندارند و (عهد و پیمان او با الله گسسته شده است). مگر اینکه (از آزار و اذیت) آن‌ها بترسید (در ظاهر با آنان دوستی کنید)».

بغوی در تفسیر این آیه گفته­است: خدای متعال، مؤمنان را از دوستی با کفار و نرمش در برابر آنان و بیان اسرار و روابط پنهانی با آنان نهی فرموده­است، مگر در حالتی که کافران بر مؤمنان غالب و چیره باشند. یا شخص مؤمن در میان قوم کافر زندگی کند و از این بترسد که او را دچار فتنه کنند، پس در ظاهر با آنان مدارا کند، اما قلبش به ایمان وابسته و مطمئن بماند، البته چنین شخصی برای دفاع از خود نباید مرتکب قتل یا خوردن مال حرام گردد و یا باعث شود که کافران بر ناموس مسلمانان دست یابند. تقیه فقط زمانی درست است که شخص مسلمان از قتل بترسد و شرط دیگر تقیه، نیت سالم است. خدای تعالی چنین فرموده است:

﴿إِلَّا مَنۡ أُکۡرِهَ وَقَلۡبُهُۥ مُطۡمَئِنُّۢ بِٱلۡإِیمَٰنِ [النحل: 106].

«به جز آنان که (تحت فشار و اجبار) وادار به اظهار کفر می‌گردند و در همان حال دل‌هایشان ثابت بر ایمان است».

علاوه بر این، تقیه برای مؤمن، نوعی رخصت است و اگر در ظاهر و باطن بر عقاید و باورهای خود پایبند بماند و در این راه کشته شود، اجر بزرگی خواهد داشت([9]).

طبری نیز در تفسیر ﴿إِلَّآ أَن تَتَّقُواْ مِنۡهُمۡ تُقَىٰةٗ می‌گوید: یعنی فقط زمانی برای شما مؤمنان جایز است که با کفار دوستی نشان دهید که زیر سلطه‌ی حکومت آنان باشید و از جان خود بترسید و بدین خاطر در زبان با آنان مدارا کنید و دشمنی خود را پنهان دارید، اما نباید با اعتقادات کفرآمیز آنان همسو شوید و یا عملاً آنان را بر علیه مسلمانان یاری کنید»([10]).

خدای متعال از دوستی با کافران و پذیرش حاکمیت آنان و از اعتماد بر آنان به شدت نهی فرموده است:

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ عَدُوِّی وَعَدُوَّکُمۡ أَوۡلِیَآءَ تُلۡقُونَ إِلَیۡهِم بِٱلۡمَوَدَّةِ وَقَدۡ کَفَرُواْ بِمَا جَآءَکُم مِّنَ ٱلۡحَقِّ [الممتحنة: 1].

«ای کسانی‌که ایمان آورده‌اید! دشمن من و دشمن خودتان را دوست نگیرید که با آن‌ها طرع دوستی می‌افکنید، در حالی‌که آن‌ها به آنچه از حق برای شما آمده کافر شده‌اند».

﴿وَلَا تَرۡکَنُوٓاْ إِلَى ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ فَتَمَسَّکُمُ ٱلنَّارُ وَمَا لَکُم مِّن دُونِ ٱللَّهِ مِنۡ أَوۡلِیَآءَ ثُمَّ لَا تُنصَرُونَ١١٣ [هود: 113].

«و به کافران و مشرکان تکیه نکنید (که اگر چنین کنید) آتش دوزخ شما را فرو می‌گیرد، و جز خدا دوستان و سرپرستانی ندارید، و پس از (تکیه به کافران و مشرکان) یاری نمی‌گیرید و پیروز گردانده نمی‌شوید».

﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ لَا تَتَّخِذُواْ ٱلۡیَهُودَ وَٱلنَّصَٰرَىٰٓ أَوۡلِیَآءَۘ بَعۡضُهُمۡ أَوۡلِیَآءُ بَعۡضٖۚ وَمَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمۡ فَإِنَّهُۥ مِنۡهُمۡۗ إِنَّ ٱللَّهَ لَا یَهۡدِی ٱلۡقَوۡمَ ٱلظَّٰلِمِینَ٥١ [المائدة: 51].

«ای مؤمنان! یهودیان و مسیحیان را به دوستی نگیرید. ایشان برخی دوست برخی دیگرند، هرکس از شما با ایشان دوستی ورزد، بی‌گمان او از زمره‌ی ایشان به شمار است. و شک نیست که خداوند افراد ستمگر را هدایت نمی‌کند».

طبری در تفسیر این آیه می‌فرماید: «هرکس که به‌جای مؤمنان، یهود و نصاری را به عنوان دوست و یاور انتخاب کند، جزو آنان است، هم در دین و هم در ملیت، زیرا هیچ‌کس، دیگری را به سرپرستی و دوستی نمی‌گیرد، مگر زمانی که او هم به عقیده و به منهج او راضی و خشنود باشد، و در این صورت به دشمنی با امور مخالف او می‌پردازد و بر او حکم همان شخص جاری می‌گردد»([11]).

ابن حزم می‌گوید: «صحیح است که این آیه: ﴿وَمَن یَتَوَلَّهُم مِّنکُمۡ فَإِنَّهُۥ مِنۡهُمۡ بر ظاهر آن حمل می‌شود و مؤمن اگر سرپرستی و دوستی کفار را بپذیرد، مانند کافری از جمله‌ی کافران محسوب می‌شود. این حقیقتی است که حتی دو تن از مسلمانان در آن اختلاف ندارند»([12]).

امام ابن تیمیه هم می‌فرماید: «خداوند در این آیه خبر داده­است، کسانی که کافران را به دوستی می‌گیرند، جزو آنان به شمار می‌روند، خداوند در آیه‌ی دیگری فرموده­است:

﴿وَلَوۡ کَانُواْ یُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلنَّبِیِّ وَمَآ أُنزِلَ إِلَیۡهِ مَا ٱتَّخَذُوهُمۡ أَوۡلِیَآءَ وَلَٰکِنَّ کَثِیرٗا مِّنۡهُمۡ فَٰسِقُونَ٨١ [المائدة: 81].

«اگر آنان به خدا و پیغمبر و آنچه بر او نازل شده است، ایمان می‌آوردند، کافران را به دوستی نمی‌گرفتند. ولی بسیاری از آنان فاسق و از دین خارج‌اند».

طبق این آیه، ایمان حقیقی مانع دوستی با کفار و متضاد با منهج آنان است و چنین ایمانی با دوستی کفار در یک قلب جمع نمی‌گردد. آری آیات قرآن، یکدیگر را تأیید می‌کنند»([13]).

اسلام همواره به این شیوه عمل کرده که میان پیروان خود و کافران، جدایی حاصل سازد و دوستی و محبت را میان مؤمنان، واجب نموده و آن را میان کافران و مؤمنان حرام کرده است، زیرا دین، عامل جدایی آنان است:

﴿لَّا تَجِدُ قَوۡمٗا یُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡیَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِ یُوَآدُّونَ مَنۡ حَآدَّ ٱللَّهَ وَرَسُولَهُۥ وَلَوۡ کَانُوٓاْ ءَابَآءَهُمۡ أَوۡ أَبۡنَآءَهُمۡ أَوۡ إِخۡوَٰنَهُمۡ أَوۡ عَشِیرَتَهُمۡۚ أُوْلَٰٓئِکَ کَتَبَ فِی قُلُوبِهِمُ ٱلۡإِیمَٰنَ وَأَیَّدَهُم بِرُوحٖ مِّنۡهُۖ وَیُدۡخِلُهُمۡ جَنَّٰتٖ تَجۡرِی مِن تَحۡتِهَا ٱلۡأَنۡهَٰرُ خَٰلِدِینَ فِیهَاۚ رَضِیَ ٱللَّهُ عَنۡهُمۡ وَرَضُواْ عَنۡهُۚ أُوْلَٰٓئِکَ حِزۡبُ ٱللَّهِۚ أَلَآ إِنَّ حِزۡبَ ٱللَّهِ هُمُ ٱلۡمُفۡلِحُونَ٢٢ [المجادلة: 22].

«مردمانی را نخواهی یافت که به خدا و روز قیامت ایمان داشته باشند، ولی کسانی را به دوستی بگیرند که با خدا و پیغبرش دشمنی ورزیده باشند، هرچند که آنان پدران، یا پسران، یا برادران، و یا قوم و قبیله‌ی ایشان باشند، چرا که مؤمنان، خدا بر دل‌هایشان رقم ایمان زده است، و با نغمه‌ی ربّانی خود یاری‌شان داده است و تقویت‌شان کرده است، و ایشان را به باغ‌های بهشتی داخل می‌گرداند که از زیر آنها رودبارها روان است، و جاودانه در آن می‌مانند. خدا از آنان خشنود، و ایشان هم از خدا خشنودند. و اینان حزب یزدانند. هان! حزب یزدان، قطعاً پیروز و رستگار است».

این آیه به طور علنی اعلام می‌کند که میان مؤمنان و کافران، جدایی وجود دارد و میان آنان نه رابطه‌ی خویشاوندی به وجود می‌آید و نه روابط جنسی، عقیده سخن اول او را می‌زند و عقیده سرآغاز رابطه‌ی یک مؤمن با دیگران است. امام این جدایی ناشی از عقیده در زمینه‌ی روابط عادی با کافران رنگ تسامح به خود می‌گیرد، بدین معنی که اسلام، نیکوکاری و رفتار عادلانه با کفار را مجاز شمرده است. اسلام روابط دوستانه، برادرانه، محبت‌آمیز و مبتنی بر همکاری را فقط با مسلمانان جایز نموده است.

بدون شک، تعیین افرادی خاص و همراز و مشاور برای اداره‌ی جامعه، منجر به واگذاری امانات، اختلاط افراد با یکدیگر و بر قرار شدن روابط محبت‌آمیز و دوستانه میان آنان می‌شود و شایسته است که برای چنین موقعیت‌هایی، فقط از افراد مؤمن و صالح و از کسانی استفاده می‌شود که به استقامت، حق طلبی، خیردوستی، صداقت و شجاعت در بیان حقایق و انگیزه‌ی ترجیح مصالح عمومی، مشهورند و به طور کلی دارای صفاتی باشند که در عزت بخشیدن به اسلام و مسلمین نمود می‌یابد که خود نیازمند بازگشتن نیکو به‌سوی اسلام و عمل کردن به تعالیم و رهنمودهای قرآن و تشکیل امتی مؤمن و قوی و شایسته است که در دنیا گواه مردم می‌باشند و پیامبر در قیامت بر حقانیت آنان شهادت می‌دهد.




[1]- ابوداود، السنن، ج5، ص 168، حدیث شماره 4833 و ترمذی، الجامع، ج4، ص 589، حدیث شماره 2378 و گفته که حسن و غریب است.

[2]- بخاری، فتح الباری، ج13، ص 189، حدیث شماره 7198.

[3]- طبری، تاریخ، ج6، ص 569.

[4]- ابن عبدالحکم، سیره‌ی عمربن عبدالعزیز، ص 137.

[5]- نسائی، المجتبی، ج8، ص 176 و 177.

[6]- قرطبی، الجامع لاحکام القرآن. ج4، ص 179 و 180.

[7]- ابن قیم، احکام اهل ذمه، ج1، ص 212.

[8]- صولی، الاوراق، عصر المقتدر، ص 123.

[9]- بغوی، تفسیر، ج1، ص 336.

[10]- طبری، تفسیر، ج3، ص 228.

[11]- طبری، تفسیر، ج6، ص 277.

[12]- محلی، ج13، ص 35.

[13]- ابن تیمیه، الایمان، ص 14.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد