ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
قرآن کریم بیان میدارد که دنیا نزد پروردگار بسیار بیارزش است و اگر ترس از فتنهی انسانها نبود، در و دیوار پله و سقف و تخت کافران را به طلا و نقره تبدیل میکرد. اما رحمت پروردگار و ارادهی هدایت ایشان، مانع چنین کاری است. خداوند فرموده است:
﴿وَلَوۡلَآ أَن یَکُونَ ٱلنَّاسُ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ لَّجَعَلۡنَا لِمَن یَکۡفُرُ بِٱلرَّحۡمَٰنِ لِبُیُوتِهِمۡ سُقُفٗا مِّن فِضَّةٖ وَمَعَارِجَ عَلَیۡهَا یَظۡهَرُونَ٣٣ وَلِبُیُوتِهِمۡ أَبۡوَٰبٗا وَسُرُرًا عَلَیۡهَا یَتَّکُِٔونَ٣٤ وَزُخۡرُفٗاۚ وَإِن کُلُّ ذَٰلِکَ لَمَّا مَتَٰعُ ٱلۡحَیَوٰةِ ٱلدُّنۡیَاۚ وَٱلۡأٓخِرَةُ عِندَ رَبِّکَ لِلۡمُتَّقِینَ٣٥﴾ [الزخرف: 33-35].
«اگر (بهرهمند شدن کفار از انواع مواهب مادی) سبب نمیشد که همهی مردم ملت واحد میگردند، ما برای کسانی که به خداوند مهربان باور نمیداشتند خانههایی با سقفهایی از نقره فراهم، میآوردیم، و برای آنان پلهها و نردبانهای سیمین ترتیب میدادیم که از آنها بالا روند. و برای خانههایشان درهایی میساختیم، و تختهایی نقرهای که بر آنها تکیه میزنند و میلمند ترتیب میدادیم و زر و زیور و انواع وسائل تجملّی و زینت آلات بدیشان میدادیم اما همهی اینها متاع زندگی این جهان است، و آخرت در پیشگاه پروردگارت برای پرهیزکاران آماده است».
آیات بسیاری از قرآن در جهت باطل نمودن تفکرات و معیارهای ارزشیابی کافران نازل شده است. کفار بر اساس همین معیارها بود که رسالت پیامبر ج را انکار میکردند و انتظار داشتند، چنین مقام بزرگی به کسانی همچون عروه بن مسعود ثقفی و ولیدبن مغیره مخزومی تعلق میگرفت، زیرا آنان جزو بزرگان مکه و طائف بودند. در قرآن چنین آمده است:
﴿وَقَالُواْ لَوۡلَا نُزِّلَ هَٰذَا ٱلۡقُرۡءَانُ عَلَىٰ رَجُلٖ مِّنَ ٱلۡقَرۡیَتَیۡنِ عَظِیمٍ٣١﴾ [الزخرف: 31].
«و گفتند: چرا این قرآن بر مرد بزرگواری از یکی از دو شهر (مکه و طائف) فرو فرستاده نشده است؟».
اینجا بود که قرآن به معیارهای نادرست آنان مهر باطل زد و آنان را سرکوب نمود تا دیگر در کاری که مربوط به آنان نیست دخالت نکنند و گمان نکنند که تقسیم رحمت پروردگار توسط آنان صورت میگیرد. بخشش نعمت پروردگار فقط به صالحان تعلق نگرفته و طبق سنت استدراج به کافران هم داده میشود. آنان با دریافت نعمتهای خداوند به دنیا و مادیات مشغول شدهاند و گذشت عمر خود را متوجه نمیشوند، جوانیشان را از دست میدهند، صحت و تندرستی خود را میبازند و پیر و ضعیف و مریض میگردند و فقط هنگام مرگ است که یادآور میشوند و به خود میآیند، اما آیا اکنون به جز کوپههای طلا و نقره که در طول عمر خود جمع کردهاند، چیزی پیش روی خود مییابند؟ اکنون باید آنها را نیز رها کنند. زیرا نمیتوانند از آن با خود بردارند.
آنان پاداش همهی تلاشهای خود را گرفتهاند، پس دیگر سهمی در آخرت ندارند:
﴿مَن کَانَ یُرِیدُ ٱلۡحَیَوٰةَ ٱلدُّنۡیَا وَزِینَتَهَا نُوَفِّ إِلَیۡهِمۡ أَعۡمَٰلَهُمۡ فِیهَا وَهُمۡ فِیهَا لَا یُبۡخَسُونَ١٥ أُوْلَٰٓئِکَ ٱلَّذِینَ لَیۡسَ لَهُمۡ فِی ٱلۡأٓخِرَةِ إِلَّا ٱلنَّارُۖ وَحَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِیهَا وَبَٰطِلٞ مَّا کَانُواْ یَعۡمَلُونَ١٦﴾ [هود: 15-16].
«کسانی که خواستار زندگی دنیا و زینت آن باشند اعمالشان را در این جهان بدون هیچگونه کم و کاستی به تمام و کمال میدهیم و حقی از آنان در آن ضایع نمیگردد. آنان کسانیاند که در آخرت جز آتش دوزخ بهره و سهمی ندارند، و آنچه در دنیا انجام میدهند، ضایع و هدر میرود و کارهایشان پوچ و بیسود میگردد».
بسیار اتفاق میافتد که انسانهای غافل از این پرسند که چرا این همه نعمت به کافران تعلق گرفته و دروازههای رفاه و آسایش و زینت به رویشان گشاده گشته است، در حالی که برخی از مؤمنان واقعی به فقری رسواگر مبتلا شدهاست و پروردگارشان از مال دنیا، نعمتی به آنان ارزانی نمیدارد؟ پیامبر برگزیدهی خدا، اینگونه پاسخ میدهد: «هرگا خداوند بندهای را دوست بدارد، او را از دستیابی به دنیا باز میدارد، همانگونه که شما بیماران خود را از آب منع میکنید»([1]).
خدای متعال خود بهتر میداند که چه حالتی شایستهی چه بندهی است، برخی از بندگان را فقر اصلاح میکند و ثروت شایستهی حال آنان نیست، زیرا در صورت ثروتمند شدن به تکبر و غرور و اسراف و ناسپاسی مبتلا میگردند و از عبادت و اطاعت پروردگار رویگردان میشود.
برخی از بندگان نیز با دارایی و ثروت اصلاح میگردند و فقر مایهی تباهی آنان میگردد. چنین افرادی هرچند که دارا باشند، اما حق اموال خود را میپردازند، شکر نعمت را انجام میدهند و دنیا مانع تلاش آنان برای آخرت نمیگردد. پس خداوند به همان اندازه به بندگان میبخشد که برای مصالح آنان مفید است و عطا و بخشش او به کافران عموماً از باب سنت استدراج است:
﴿فَلَمَّا نَسُواْ مَا ذُکِّرُواْ بِهِۦ فَتَحۡنَا عَلَیۡهِمۡ أَبۡوَٰبَ کُلِّ شَیۡءٍ حَتَّىٰٓ إِذَا فَرِحُواْ بِمَآ أُوتُوٓاْ أَخَذۡنَٰهُم بَغۡتَةٗ فَإِذَا هُم مُّبۡلِسُونَ٤٤﴾ [الأنعام: 44].
«هنگامی که آنان فراموش کردند آنچه را که بدان متذکر و متّعظ شده بودند، درهای همه چیز (از نعمتها) را به رویشان گشودیم تا آنگاه که بدان چه بدیشان داده شد شاد و مسرور گشتند، ما بناگاه ایشان را بگرفتیم و آنان مأیوس و متحیّر ماندند».
طبق این آیه آنچه کفار فراموش کردهاند، همان وحی الهی است که از جانب پیامبران به پیروی از آن امر شده بودند و هنگامی که با آن دستور آسمانی مخالفت ورزیدند و به آن عمل نکردند، خداوند، دروازهی نعمت و آسایش و تندرستی را برایشان گشود و راه توبه و رحمت خود را بر آنان بست تا هرچه بیشتر به دنیا وابسته گردند و برای دستیابی به آن حریصتر شوند و هنگامی {{گم کردند}} و ترک دنیا دردشان بیشتر گردد و آن زمان که به طور ناگهانی از جأنب مأموران خدا جانشان گرفته میشود، نتوانند هیچ شری را از خود دور سازند و ذلتبار و ناتوان تن به هلاکت دهند و جز پشیمانی و سرافکندگی حاصلی نداشته باشند.
پس هیچ جای تعجب نیست که بسیاری اوقات مؤمنان در فقر به سر میبرند و کافران در بسیاری از حالات و اوقات در ثروت و سامان میغلطند.
از معاذ بن جبل روایت شدهاست که پیامبر ج چنین نقل کرد: «ای معاذ! آیا پادشاهان بهشت را به تو معرفی کنم؟ عرض کردم: البته ای پیامبر. فرمود: هر مردی که ضعیف است و دیگران هم او را تضعیف میکنند و دارای لباسی ژنده و کهنه است، اما به آن توجهی ندارد و اگر خدا بر کاری سوگند دهد، خداوند آن را به انجام میرساند»([2]).
این حدیث نشان میدهد که در دنیا نزد پروردگار، بیارزش است و اگر به اندازهی بال یک پشه ارزش داشت به کافران اجازه نمیداد که حتی یک جرعه آب را در دنیا بنوشند.
اصحاب پیامبر ج این مفاهیم را به خوبی فهمیده بودند و پیامبر ج به آنان هشدار لازم را داده بود. در حدیثی دیگر از پیامبر ج چنین آمده است: «من از فتنههایی که در اثر رفاه و آسایش دامنگیر شما میشود بیشتر از فتنههای مواقع مصیبت و ضرر میترسم. بسیاری از مجاهدان راه خدا که به غنیمت دست مییابند، دو سوم اجر اخروی خود را در دنیا با گرفتن غنایم میگیرند و فقط یک سوم اجرشان برای قیامت باقی میماند. اما اگر غنیمتی به آنها نرسد، اجرشان به طور کامل برای قیامت محفوظ خواهد بود»([3]).
عبدالرحمن بن عوف را میبینیم که جزو بزرگان و ثروتمندان اصحاب بود: «او روزه بود، غذایی برایش آوردند تا افطار کند. گفت: معصب بن عمیر کشته شد در حالیکه بهتر از من بود، او را در کفنی قرار دادند که اگر سرش را میپوشاندند پایش پدیدار میگشت و اگر پاهایش را میپوشاندند، سرش بیرون میبود، سپس در مورد حمزه هم چنین گفت: حمزه هم کشته شد، در حالی که بهتر از من بود پس از آنان دروازهی فتوحات دنیا بر ما گشوده شد، اکنون من از این میترسم که پاداش نیکیهای ما در همین دنیا به ما رسیده باشد. آن گاه شروع به گریه کرد و غذا را رها نمود»([4]).
آری دلهای اصحاب اینگونه بیدار بود و ارزش و اهمیت آخرت را درمییافت و دنیا را در جایگاه مناسب آن قرار میداد. آنان فقط از پاکیها میخوردند و متناسب با احوال خود، در راه خدا اموالشان را میبخشیدند و به فضائل عمل میکردند. آنان دنیا را دوست نداشته و محبت آن در دلهایشان وارد نشده بود.
اما این را هم میدانستند که ثروت و دارایی از فقر و نداری بهتر است، پس آن را ضایع نگردانیدند، بلکه به توشهای برای آخرت تبدیلش کردند و برای آبادانی جهان اسلام و تقویت دولت اسلامی و استحکام بنای تمدنی آن از اموال خود بهره جستند...
یکی از خلفای مسلمان در اندلس به نام «ناصر» بنای بسیاری باشکوهی ساخت و حتی برای گنبدِ قصرِ طلایی خود، از گچ و آهک آغشته به طلا استفاده کرد. او پول بسیار زیادی برای ساخت این بنا خرج کرد سقف آن را با رنگ زرد روشن و شفاف رنگآمیزی کرد به گونهای که چشم را خیره میکرد. پس از اتمام ساخت آن بنا، روزی به همراه وزرا و اطرافیان خود در آن نشست و با افتخار با آنان گفت: آیا تاکنون دیده و شنیدهاید که فردی قبل از من توانسته باشد چنین ملک باشکوه و هنرمندانهای را خلق کند؟ همه گفتند: نه به خدا سوگند ای امیرالمؤمنین، به حقیقت که شما در تمام مسائل بینظیر هستید و ما تاکنون نشینده و ندیدهایم که کسی توانسته باشد، چنین ملکی را ظاهر سازد و این همه ابتکار و هنرمندی در آن اعمال نماید. او بسیار شاد و خوشحال شد و در این حال، قاضی منذر بن سعید، در حالی که سرش را پایین انداخته بود، وارد مجلس شد. خلیفه، همان مطلب را برای او هم بیان کرد و نزد او بسیار به خود بالید. اما اشکهای قاضی منذر بر چهرهاش سرازیر گشت و گفت: ای امیرالمؤمنین به خدا سوگند، نمیدانستم که شیطان لعین تا این حد در تو نفوذ کرده است و تو تا این اندازه خود را در اختیارش گذاشتهای، در حالیکه خداوند، این همه نعمت و فضل را به تو ارزانی داشته و تو را بر بسیاری از مردم برتری بخشیده است. اما شیطان توانسته که تو را تا حد کافران، پست سازد. خلیفه بسیار تعجب کرده و به خود آمد و با عصبانیت به قاضی منذر گفت: بنگر که چه میگویی، چگونه مرا در جایگاه کافران قرار دادی؟! قاضی گفت: البته که چنین است، آیا خداوند چنین نفرموده است:
﴿وَلَوۡلَآ أَن یَکُونَ ٱلنَّاسُ أُمَّةٗ وَٰحِدَةٗ لَّجَعَلۡنَا لِمَن یَکۡفُرُ بِٱلرَّحۡمَٰنِ لِبُیُوتِهِمۡ سُقُفٗا مِّن فِضَّةٖ وَمَعَارِجَ عَلَیۡهَا یَظۡهَرُونَ٣٣﴾ [الزخرف: 33].
«اگر (بهرهمند شدن کفار از انواع مواهب مادی) سبب نمیشد که همهی مردم (تمایل به کفر پیدا کنند و در گمراهی) ملت واحدی گردند، ما برای کسانی که به خداوند مهربان باور نمیداشتند خانههایی با سقفهایی از نقره فراهم میآوردیم، و برای آنان پلّهها و نزدبانهای سیمین ترتیب میدادیم که از آنها بالا روند».
خلیفه شرمگین و خجالتزده شد و از ترس خداوند به گریه افتاد و از قاضی منذر تشکر کرد، سپس دستور داد آن سقف طلایی را بردارند([5]).