سورهی هود در متن خود، اخبار پیامبران مختلفی را به همراه پیروان و امتهای منحرف آنان به تصویر میکشد و بیان میکند که چگونه از راه حق، کناره گرفتند و راههای باطل را پیمودند و برای خدا شریک قرار دادن و بتها و خدایان متعددی را پرستش کردند. ابتدا عمل قوم نوح را بیان میکند که پیامبرشان آنان را به توحید فرا خواند و از عذاب خدا ترساند، اما آنان او را دروغگو پنداشته و یارانش را تحقیر کرده و مشتی اراذل و اوباش نامیدند. نوح به آنان گفت که من به یاران خویش افتخار میکنم. سپس جهل آنان را آشکار نمود و به شیوهای نیکو با آنان جدال و گفتگو نمود و سرانجامشان را به خدا سپرد. خداوند نیز با طوفانی سهمگین، آنان را غرق نمود و نوح و پیروان اندکش را به وسیلهی کشتی نجات داد.
﴿وَمَآ ءَامَنَ مَعَهُۥٓ إِلَّا قَلِیلٞ﴾ [هود: 40].
«و جز افرادی اندکی بدو ایمان نیاورده بودند».
پس از او هود ÷، قومش را به توحید، توبه و طلب آمرزش از پروردگار فرا خواند و وعدهی خیر و قدرت و حیاتی پر از نعمت را به آنان داد و بیان کرد که در سزای دعوتش، چیزی از آنان نمیطلبد. اما آنان نیز دعوت پیامبر خود را رد کردند و او هم از شرک آنان بیزاری جست و به خدا واگذارشان کرد و بر او توکل نمود. و تک و تنها در حالتی از غربت به حفظ اعتقادش پرداخت، تا اینکه از جانب پروردگار عذابی سخت بر قوم عاد نازل شد و فقط هود و یارانش از آن نجات یافتند.
صالح هم قوم ثمود را به توحید و عبادت خدا فرا خواند و نعمتهای پروردگار را برای آنان برشمرد. اما آنان همچنان راه پیشینیان مشرک خود را ادامه دادند. هرچند که صالح ÷ برای آنان، یک دلیل ظاهری و قابل لمس ارائه کرد که عبارت بود از شتری آسمانی که شیر آن برای همهی آنان کافی بود. اما آنان بیدرنگ آن را سر بریدند و توجهی به هشدارهای صالح ÷ نکردند. در نتیجه با یک غرش آسمانی نابود شدند و هیچ اثری از آنان باقی نماند. *و در خانه و کاشانهی خود خشکیدند و بر زمین افتادند. آنچنان که گویی هرگز ساکن آن دیار نبودهاند* (هود / 67-68). پیامبر خدا، صالح ÷ هم غریبانه در میان قومش با فکر و شخصیت غریب خود، گوشهگیری کرد. او در روز بهسوی خدا فرا میخواند و شبانه در مسجدی خارج از سرزمین آنان برای پروردگار بیتوته مینمود.
قوم لوط ÷ هم از راه فطرت منحرف شدند و اعمال زشت و منکری را مرتکب میشدند و علی رغم دعوت لوط ÷ و نهی شدید او از آن اعمال، بازهم به گمراهی خود ادامه میدادند و بر آن پافشاری میکردند، تا اینکه پروردگار، سرزمینشان را زیر و رو کرد تا مجازات آن اعمال زشت و تغییر فطرت را دیده باشند.
زن لوط ÷ هم همراه آن قوم گمراه نابود شد و فقط لوط به همراه سایر افراد خانوادهاش نجات یافت.
شعیب ÷ هم قومش را بهسوی یکتاپرستی و دادگستری فرا خواند و نعمت و آسایش موجود را برایشان یادآوری کرد و آنان را از عذاب خداوند، ترسانید. اما آنان گمان میبردند که در عبادت خدا آزادند و هرگونه که بخواهند، میتوانند در اموال خود، دخل و تصرف کنند، پس دعوت شعیب ÷ را رد کرده و به مسخرهی او پرداختند. اما شعیب همچنان بر دعوت خود پافشاری کرد، بر خدای خویش توکل نمود و سرگذشت اقوام نوح و هود و صالح و لوط را برای قومش بیان کرد. اما آنان نپذیرفتند، در نتیجه عذاب خداوند بر آنان نازل شد و غرشی آسمانی آنان را نابود کرد و در سرزمین خود بیهوش بر زمین افتادند و فقط شعیب و گروه اندکی از قومش نجات یافتند که به او ایمان آورده و غربت را تحمل کرده و با دین و رفتار قومشان مخالفت نموده بودند.
سورهی هود به همین شیوه، داستان انبیای غریب و پیروان آنان را که در زمانهای گذشته در غربت به سر بردهاند، بیان میکند. آنان گاهی خود غریب بودند، گاهی به خاطر افکار و رفتار غریب بودند و گاهی به هردو دلیل در غربت قرار میگرفتند. در این سوره پس از ذکر این داستانها چنین آمده است:
﴿فَلَوۡلَا کَانَ مِنَ ٱلۡقُرُونِ مِن قَبۡلِکُمۡ أُوْلُواْ بَقِیَّةٖ یَنۡهَوۡنَ عَنِ ٱلۡفَسَادِ فِی ٱلۡأَرۡضِ إِلَّا قَلِیلٗا مِّمَّنۡ أَنجَیۡنَا مِنۡهُمۡۗ وَٱتَّبَعَ ٱلَّذِینَ ظَلَمُواْ مَآ أُتۡرِفُواْ فِیهِ وَکَانُواْ مُجۡرِمِینَ١١٦﴾ [هود: 116].
«پس چرا از امتهایی پیش از شما، خردمندانی نبودند که (مردمان را) از فساد در زمین باز دارند؟! مگر اندکی از آنان که نجاتشان دادیم، و کسانیکه ستم کردند، از لذات (دنیوی) و آسودگی پیروی کردند، و گناهکار بودند (و نابود شدند)».
این آیه بیان میکند که در امتهای گذشته، فقط گروه اندکی برای اصلاح انحرافات و هدایت بهسوی توحید و گرایش دوباره به فطرت و عدالت، تلاش کردهاند و همین گروه اندک بودهاند که از عذاب خدا رهایی یافتهاند و سایر افراد خوشگذران و غرق شده در نعمت و فساد و گناه به عذاب خدا گرفتار گشتهاند.
پیامبر ج نیز غربت اسلام و مسلمانان را اینگونه بیان فرموده است:
«بَدَأَ الْإِسْلَامُ غَرِیبًا سَیَعُودُ غَرِیبًا کَمَا بَدَأَ، فَطُوبَى لِلْغُرَبَاءِ، قِیلَ: وَمَنْ الْغُرَبَاءُ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «الَّذِینَ یُصْلِحُونَ إِذَا فَسَدَ النَّاسُ». «اسلام در حالت غربت شروع بهکار کرد و دوباره مثل او غریب میگردد پس خوشا به حال غریبان. عرض شد: ای رسول خدا، غریبان چه کسانی هستند؟ فرمود: کسانی که هنگام فساد مردم، به اصلاح میپردازند».
غربتی که برای اسلام پیش میآید، ناشی از جهالت پیروان، درک نکردن احکام، نفهمیدن معانی دستورات و عدم پایبندی به آموزههای آن است. چنین پیروانی، نام مسلمان دارند، اما عمل اسلامی در رفتار آنها نیست، آنان در شکل و ظاهر مسلمانند، اما در حقیقت و باطن چنین نیستند، و باور آنان به حد یقین نرسیده است. به همین خاطر، مؤمن راستین در میانشان غریب میماند، زیرا عهد خویش را با پروردگارش حفظ میکند و در ظاهر و باطن، پایبند شریعت خداست و حتی باطن او زیباتر و نیکوتر از ظاهر اوست.
اما غربتی که مؤمن در آن قرار میگیرد، باعث نمیشود که از دنیا وحشت کند و از آن گریزان باشد و گوشهگیری نماید، بلکه به یاد خدا میپردازد و با او مأنوس میشود، با مردم رفت و آمد میکند و در مقابل آزارهای آنان، صبر پیشه میکند. و آنان را فرا میخواند که پایبند تعالیم اسلام باشند. او در این راستا، نیکیها و زیبائیهای دین را برایشان توضیح میدهد و بیان میکند که نجات و سعادت آنان در دنیا و قیامت فقط به دین وابسته است و خداوند، خوراکها و نوشیدنیهای پاک، تلاش برای آبادانی زمین، تشکیل خانواده، تربیت فرزندان، کوشش برای تحقق مصالح آنان، توجه ویژه به زندگی آنان، تلاش برای کسب ثروت از راههای مشروع و بهرهمندی قانونی و شرعی از این ثروت و هرکار شایسته و پاکیزهی دیگر را برایشان حلال کرده است و اصلاح دین و دنیای آنان اینگونه حاصل میشود و از این طریق میتوانند مصالح تعیین شده توسط دین را به دست بیاورند.
دین اسلام حاوی هیچ نوع سختگیری و تنگ نظری نیست، بلکه دینی حقیقتگرا ، مهرانگیز و آسانگیر است. اسلام ما را از سختگیری و افراط نهی کرده و در تمام امور به مهربانی دستور داده است. آنچه که اسلام از آن نهی نموده فقط امور پلید، ظالمانه و منحرف کننده است که بشر را از مسیر فطرت و سنتهای حقیقی زندگی منحرف میسازند. پیامبر ج مسألهی غربت را در حدیثی دیگر، اینگونه بیان فرموده است: «دین اسلام در غربت آغاز شد و دوباره غریب میگردد پس خوشا به حال غریبان، یعنی کسانی که سنتهای مرا که توسط گروهی از مردم فاسد شدهاند، دوباره اصلاح میکنند»([1]).
پس غربت مؤمن یک امر منفی نیست که باعث شود فرد مسلمان از مسیر زندگی عقب نشینی کند و از مردم احساس وحشت نماید و رابطهاش را با آنان بگسلد. بلکه این حالت برای مؤمن، نوعی تمرین زندگی است و باید در این حالت هم جهت بدهد و تأثیر خود را بر جای بگذارد، زیرا مؤمن خلق شدهاست تا جریانها را هدایت نماید، نه اینکه او نیز در مسیر آنان قرار گیرد. لازم است که انسان مؤمن در هر حال، هویت اسلامی خویش را از طریق احیای سنتها، عمل به آنها و فراخواندن مردم برای پایبندی به آنها حفظ نماید. حدیثی از ابوثعلبه خشنی نقل شدهاست که شاهد این مطلب است، او میگوید: «در بارهی معنی این آیه:
﴿یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ عَلَیۡکُمۡ أَنفُسَکُمۡۖ لَا یَضُرُّکُم مَّن ضَلَّ إِذَا ٱهۡتَدَیۡتُمۡۚ إِلَى ٱللَّهِ مَرۡجِعُکُمۡ جَمِیعٗا فَیُنَبِّئُکُم بِمَا کُنتُمۡ تَعۡمَلُونَ١٠٥﴾ [المائدة: 105].
«ای کسانیکه ایمان آوردهاید! چون مرگ یکی از شما فرا رسد در موقع وصیت باید از میان شما دو نفر عادل را گواه بگیرید یا اگر مسافرت کردید و مصیبت مرگ به شما رسید (و مسلمانی را نیافتید) دو نفر از غیر خودتان را به گواهی بطلبید و اگر (هنگام ادای شهادت در صدق آنها) شک کردید آن دو را بعد از نماز نگاه دارید تا به الله سوگند بخورند که: «ما حاضر نیستیم حق را به چیزی بفروشیم اگر چه خویشانمان باشند و شهادت الله را کتمان نمیکنیم که در این صورت از گناهکاران خواهیم بود»».
از رسول خدا ج سؤال کردم. ایشان فرمود: باید به معروف امر کنید و از منکر، نهی نمایید، اما اگر دیدید که مردم از بخل و حرص فرمان میبرند، هوی پرستی رایج شده است، دنیا ترجیح داده میشود و انسانهای صاحب فکر و اندیشه به خود مغرور میگردند، در چنین حالتی به اصلاح خودت بپرداز و از مردم عوام فریبخورده دوری کن، زیرا روزگار سختی و صبر، پیش روی شماست که صبر در آن روزگار، همانند در دست گرفتن گلولهی آتشین، سخت است و هرکس در چنین ایامی کاری نیک و صالح انجام میدهد، اجر پنجاه نفر مشابه را خواهد داشت. گفتم: ای رسول خدا، اجر پنجاه نفر از مردمان آن روزگار را؟ فرمود: خیر، پنجاه نفر از شما را»([2]).
آری طبق این حدیث، اجر و پاداش مؤمنی که در حال غربت با مردم رابطه برقرار میکند و آنان را بهسوی حقیقت فرا میخواند، با اجر پنجاه نفر از اصحاب برابر است، زیرا بلایا و فتنهها و ظلمتهای جاهلی بسیار زیادی را تحمل میکند.
انسان مؤمن هر اندازه که در غربت شدیدتری قرار گیرد، بازهم دچار آن حالتی نمیشود که ماده پرستانی همچون «سارتر» و «بیر کامی» برای انسان به تصویر کشیدهاند. مؤمن مانند انسان بیایمان، خود را گم نمیکند، پردهی عفت را نمیدرد، دچار پوچ انگاری نمیشود و برای اثبات آزادی خویش به انکار وجود خالق و دور شدن از حاکمیت او نمیپردازد. به تصویر کشیدن چنین حالاتی برای انسان بیایمان، صرفاً نوعی تفکر رؤیایی و گذرا است که از چارچوب تجربه و مشاهدات انسانی خارج نیست، به تعبیری دیگر ناشی از ناکامی و بیباوری است. اما انسانی مؤمن در میدانی وسیعتر و رؤیاهایی کاملتر که از علم و نور خدا دریافت میدارد زندگی میکند:
﴿وَمَن لَّمۡ یَجۡعَلِ ٱللَّهُ لَهُۥ نُورٗا فَمَا لَهُۥ مِن نُّورٍ﴾ [النور: 40].
«و کسی که خدا نوری بهره او نکرده باشد، او نوری ندارد (تا وی را به راه راست رهنمود کند و بر راستای راه بدارد)».
خدای متعال بندگاه غریب خود را به یاری و قدرت خود وعده دادهاست و آنان را به کرسی خواهد نشاند:
﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ مِنکُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَیَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِی ٱلۡأَرۡضِ کَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِینَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَلَیُمَکِّنَنَّ لَهُمۡ دِینَهُمُ ٱلَّذِی ٱرۡتَضَىٰ لَهُمۡ وَلَیُبَدِّلَنَّهُم مِّنۢ بَعۡدِ خَوۡفِهِمۡ أَمۡنٗاۚ یَعۡبُدُونَنِی لَا یُشۡرِکُونَ بِی شَیۡٔٗاۚ وَمَن کَفَرَ بَعۡدَ ذَٰلِکَ فَأُوْلَٰٓئِکَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ٥٥﴾ [النور: 55].
«خداوند به کسانی از شما که ایمان آوردهاند و کارهای شایسته انجام دادهاند، وعده میدهد که آنان را قطعاً جایگزین در زمین خواهد کرد، همانگونه که پیشینیان را جایگزین قبل از خود کرده است همچنین آئین ایشان را که برای آنان میپسندد، حتماً پابرجا و برقرار خواهد ساخت، و نیز خوف و هراس آنان را به امنیت و آرامش مبدّل میسازد، مرا میپرستند و چیزی را شریکم نمیگردانند. بعد از این کسانی که کافر شوند، آنان کاملاً بیرون شوندگان (از دایره ایمان و اسلام) بشمارند».
صحابی بزرگوار، ابی بن کعب در بیان سبب نزول این آیه گفته است: «هنگامی که رسول خدا ج به همراه اصحابش به مدینه آمدند و انصار یاریشان دادند، اعراب بر علیه آنان سنگر گرفتند و قصد جانشان را کردند. پس مؤمنان شب و روز سلاحهای خود را کنار نمیگذاشتند. [ پس از مدتی] به یکدیگر گفتند: چرا ما از این به بعد با اطمینان خاطر و بدون ترس از دیگران، زندگی را ادامه ندهیم و چرا فقط از خداوند نترسیم؟ در نتیجهی این جریان بود که آیهی مذکور نازل شد».
یکی از مفسران تابعی به اسم ابوالعالیه ریاحی هم در توضیح روایت ابی بن کعب میگوید: «پیامبر ج و اصحاب او پس از علنی شدن دعوت، دو سال در مکه ماندند و با حالتی از خوف، در آشکار و نهان، مردم را بهسوی خدا دعوت نمودند، سپس به پیامبر ج دستور داده شد که به مدینه هجرت نماید و در آن جا نیز به خاطر ترس از کفار، شب و روز سلاحهایشان را با خود حمل میکردند. مردی گفت: ای رسول خدا آیا آن روز نیامدهاست که در امنیت زندگی کنیم و سلاح را کنار بگذاریم؟ پیامبر ج فرمود: «این حالت برای شما کوتاه است و روزی خواهد آمد که هرکدام از شما بدون سلاح در جمعی بزرگ مینشیند». سپس آیهی مذکور نازل شد و خداوند به پیامبر ج قدرت داد تا بر کل جزیرة العرب غالب شود و مسلمانان به حدی قدرت یافتند که سلاح را کنار گذاشتند و با امنیت زندگی میکردند».
نحاس هم که یکی از تابعین است چنین میگوید: «این آیه یکی از دلائل نبوت پیامبر ج را همراه دارد، زیرا وعدهی مذکور در آن، محقق شد»([3]).
پس این آیه شامل وعدههای مختلفی است: مانند این که در زمان رسالت پیامبر ج، مؤمنان در زمین به قدرت میرسند و امنیت مییابند و آزادانه میتوانند خداوند را عبادت کنند و آئین یکتاپرستی را بپذیرند، همچنین شامل هشدارهایی به بندگان است، تا از انحراف و کج روی و نادیده گرفتن نعمت ایمان بپرهیزند و نعمتهای ارزشمند دیگری همچون خلافت در زمین، دریافت کمکهای پروردگار و رسیدن به قدرت و امنیت را فراموش نسازند.
درواقع وعدههای پروردگار در این آیه مشروط به عملی ساختن شروط آن است. و هر اندازه که مسلمانان به دین و عقیده و شریعت و اخلاق و رفتار اسلامی پایبندی بیشتری داشته باشند و برای اجرای مفاهیم رسالت محمد در زندگی خود، تلاش بیشتری به خرج دهند و از هدایت الهی نور بیشتری دریافت کنند و صادقانهتر به او پناه ببرند و در عبادت او توحید را مراعات کنند و دین را به طور کامل برای خداوند خالصتر گردانند و میان قول و عملی هماهنگی برقرار سازند و عمل صالح را با تمام معانی آن در زندگی خود ظاهر سازند به گونهای که به شعار امت تبدیل گردد و جزو اهداف آن قرار گیرد که شب و روز برای رسیدن به آن در تلاش باشد و تمام عرصههای زندگی، آغشته به عمل صالح گردد و افراد و جماعتها را به طور یکسان در برگیرد؛ هر اندازه که این شروط کاملتر گردد، وعدهی خداوند هم به عملی شدن نزدیکتر میگردد و مسلمانان را در زمین جانشین میسازد و قدرت و امنیت را در اختیار آنان قرار میدهد.
باید دانست که سنتهای جاری خداوند در هستی که آبادانی پیشرفت واقعی تمدن، وابسته به آنهاست، مانع از این میشود که امتهای بیپیکر به ترقی دست یابند، امتهای که زیر سیطرهی هوی و هوس قرار گرفتهاند و هر جریانی، گروهی از آنان را به جایی میبرد و فتنههای مختلف باعث پاره گشتن بدنهی آن میشود و آنچه که عامل اصلی وحدت امت در قلب و قالب و در عقل و جسم است، همان عقیدهی درست و صحیح است و این عقیده باعث میشود که امت آنگونه گردد که محمد مصطفی ج توصیف فرمودهاست: «مانند یک جسم و یک پیکر شوند که هرگاه قسمتی از آن به درد آید، سایر اعضای بدن در حال بیداری و تب با آن همدردی کنند»([4]). پیامبر ج امت را اینگونه توصیف فرمودهاست:«مانند بنای یک ساختمان که قسمتهای مختلف آن یکدیگر را تقویت میکند»([5]). و یا چنان میشوند که خداوند توصیف فرموده است:
﴿کَزَرۡعٍ أَخۡرَجَ شَطَۡٔهُۥ فََٔازَرَهُۥ فَٱسۡتَغۡلَظَ فَٱسۡتَوَىٰ عَلَىٰ سُوقِهِۦ یُعۡجِبُ ٱلزُّرَّاعَ لِیَغِیظَ بِهِمُ ٱلۡکُفَّارَۗ وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ مِنۡهُم مَّغۡفِرَةٗ وَأَجۡرًا عَظِیمَۢا﴾ [الفتح: 29].
«همانند کشتزاری هستند که جوانههای خود را برون زده و آنها را نیرو داده و سخت نموده و بر ساقههای خویش راست ایستاده باشد بهگونهای که برزگران را به شگفت میآورد تا کافران را به سبب آنان خشمگین کند».
وحدتی که در روح و فکر و رفتار به وجود میآید، برای هم شکل و همکاری، انگیزه ایجاد میکند و نتایج خود را در عمل صالح باور میسازد و عمل صالح نیز، بنیادی محکم برای ایجاد تمدنی شایسته و مبتنی بر ایمان به خداوند، خواهد شد و محیطی میسازد که از هر زشتی و پلیدی پاک است و در آن محیط فقط خداوند عبادت میگردد. چنین محیطی پوشیده از باغچههای بهشتی است که در قلب حلقههای ذکر و شکر تجسم یافته و لبریز از رضایت و آرامش و دوستی و خوشبختی است.
چنین جامعهای را نباید یکی از آرزوهای تحقق ناپذیر یا خواب حکیمان و فیلسوفان دانست، بلکه واقعیتی است که در زمان پیامبر ج و اصحاب ایشان به عرصهی ظهور درآمد، یعنی هزار و چهارصد سال پیش که وحی الهی با فطرت انسانی رابطه برقرار نمود و بر دست محمد بن عبداللّه بر زمین نازل شد، دیدیم که در آن هنگام قبایل درگیر عرب که به خاطر چراگاه و آب زمین باهم میجنگیدند و نسبت به نسب و باورهای شخصی تعصب داشتند، چگونه از آن حالت فردی و قبیلهای به محبت و دوستی خدا و رسول پیوستند و خود را یک امت میدانستند و هیچ توجهی به روابط جاهلی و پیوندهای قومی خود نداشتند. تا جایی که دشمنان آنان، از جمله یهودیان و منافقان برای تحریک و تعصبات قدیمی و یادآوری درگیریها و جنگهای دوران گذشته که عرب جاهلی در آن غرق بود، بسیار تلاش نمودند، اما با گوشهایی برخوردند که نسبت به این تفکرات کر شده بود و تصمیم و ارادهای محکم را در برابر خود دیدند که وحدت ایمانی جدید را بر هرچیزی ترجیح میداد.
امت جدیدی که در آن دوران تشکیل شده بود، نسبت به هرگونه تلاشی از جانب یهود آگاه بود و میدانست که قصد یهود، از سرگیری جنگ میان اوس و خزرج است و از تلاشهای منافقان به سرکردگی ابی بن سلول منافق هم آگاهی داشت که میکوشید میان انصار و مهاجران، اختلاف بیفکند، پس هیچ یک از این دو دسیسه به سرانجام نرسید و امت برای رسیدن به اوج عزت، راه خود را ادامه داد و با ایمان و وحدت و اسلام، سر خود را بالا گرفت و با افتخار مسیر یقین شده را پیمود. آن امت نوپا، عقیده را بالاتر از هر معیار دیگری قرار داد و معنی ایمان صحیح را عملی ساخت. عقیدهی آنان باعث شد که به عمل صالح بپردازند و نمازهای پنج گانه و اذکار دائمی آنان برای خدا و خیرخواهی و اخلاص و دوستی صادقانه و اعمال محکم و درست و همکاری آنان با یکدیگر در نتیجه همین عقیده و نمودی برای شکرگذاری بود و با الهام از این رهنمود الهی انجام میشد که میفرماید:
﴿وَإِذۡ تَأَذَّنَ رَبُّکُمۡ لَئِن شَکَرۡتُمۡ لَأَزِیدَنَّکُمۡ﴾ [ابراهیم: 7].
«و آن زمانی که پروردگارتان مؤکدانه اعلام کرد که اگر سپاسگزاری کردید هر آینه برایتان افزایش میدهم».
عمل صالح در آن روزگار هر روز بیشتر و بیشتر میشد، زیرا این اعتقاد وجود داشت که هرکس دو روز او مساوی و همانند هم باشد، زیاد دیده است. ذکر و شکر مسلمانان گاهی از طریق انفاق و بخشش اموال محبوب برای خدا صورت میگرفت و گاهی هم با ستایش پروردگار، پیامبر ج یاران خود را طوری پرورش میداد که این مفاهیم را درک کنند و در حالی بر زمین راه بروند که دلهایشان وابسته به خدا و مرتبط با او و در امید رسیدن به بهشتی باشد که:
﴿وَسَارِعُوٓاْ إِلَىٰ مَغۡفِرَةٖ مِّن رَّبِّکُمۡ وَجَنَّةٍ عَرۡضُهَا ٱلسَّمَٰوَٰتُ وَٱلۡأَرۡضُ أُعِدَّتۡ لِلۡمُتَّقِینَ١٣٣﴾ [آل عمران: 133].
«و به سوی آمرزش پروردگارتان، و بهشتی که پهنای آن (به قدر) آسمانها و زمین است، (و) برای پرهیزگاران آماده شدهاست، بشتابید».
آنان در فکر بهشتی بودند که نعمتهای آن را: «نه کسی دیده و نه گوشی وصف آن را شنیده و نه به قلب فردی از بشر خطور کرده است»([6]).
قلب مؤمنان آن روزگار، تازه گشته و پاکترین و مهربانترین و محکمترین قلب انسانی به شمار میرفت. هرگز از یاد خدا غافل نبود، در شکرگذاری خستگی نمیشناخت و حیات زمینی را به حیات بهشتی تبدیل کرده بود... پیامبر ج همواره شعلهی ایمان را در آن قلوب رونق ارزانی میکرد و ارواح درخشان و قد برافراشتهی مؤمنان را با چنین بیانی، رفعت و نور بیشتر میبخشید: «خداوند ملائکهای دارد که در زمین به دنبال اهل ذکر میگردند و هرگاه گروهی از ذاکران را مییابند، همدیگر را صدا میزنند که بیایید، آنچه میخواهید این جاست. سپس با بالهای خود تا آسمان دنیا آنان را میپوشانند و خداوند در حالی که از آنان آگاهتر است. میپرسد: بندگان من چه میگفتند؟ ملائکه پاسخ میدهند: پروردگارا تو را تسبیح میکردند، به بزرگی یادت مینمودند و شکر و ستایش تو را بر زبان میراندند. خداوند میپرسد: آیا مرا دیدهاند؟ ملائکه میگویند: خیر، به خدا سوگند، تو را ندیدهاند. خداوند میپرسد: اگر مرا میدیدند چگونه عمل میکردند؟ ملائکه میگویند: در این صورت بیشتر از آن به عبادت و ستایش و تسبیح تو میپرداختند. خداوند میپرسد: چه چیزی از من میخواستند؟ ملائکه میگویند: بهشت را. خداوند میپرسد: آیا بهشت را دیدهاند؟ میگویند: نه به خدا قسم بهشت را ندیدهاند. خداوند میپرسد: اگر آنان بهشت را میدیدند چگونه بودند؟ میگویند: در این صورت اشتیاقشان برای رسیدن به آن بیشتر و طلب و رغبت آنان برای به دست آوردن آن زیادتر میگشت. خداوند میپرسد: از چه چیز پناه میخواستند؟ ملائکه میگویند: از جهنم. خداوند میپرسد: مگر آن را دیدهاند؟ میگویند: نه به خدا قسم آن را ندیدهاند. خداوند میپرسد: اگر آن را میدیدند چگونه میبودند؟ ملائکه میگویند: در این صورت ترس و گریز آنان از جهنم بیشتر میشد. خداوند میفرماید: پس من شما را شاهد میگیرم که آنان را بخشیدم. یکی از ملائکه میگوید: اما خداوندا در میان آنان کسی بود که مانند دیگران پاک و خالص نبود و برای اهداف شخصی آمده بود. خداوند میفرماید: آنان اهل یک مجلس هستند و همنشین آنان نیز، بینصیب نخواهد شد»([7]).
پیامبر خدا ج راست فرمودهاست و اصحاب ایشان هم به طور یقین راستگو بودند. پس در حالی در زمین زندگی میکردند که دلهایشان در بلندای هستی و با شوق بهشت و ترس از آتش سیر میکرد و به رحمت خدا چشم دوخته و از عذاب او هراسان بودند.
پایان
جمعه سوم خرداد ماه هزار و سیصد و هشتاد و هفت
ساعت یک و چهل و دو دقیقه
[1]- ترمذی، الجامع، ج5، ص 18، حدیث شماره 2630.
[2]- ابوداود، السنن، ج4، ص 512، حدیث شماره 4341 و ترمذی، الجامع، ج5، ص 257، حدیث شماره 3058 و گفته: حسن و غریب است.
[3]- بیهقی، دلائل النبوه، ج3، ص 6، و قرطبی، الجامع لاحکام القرآن، ج12، ص 297.
[4]- مسلم، صحیح، ج4، ص 4000، حدیث شماره 2586.
[5]- بخاری، فتح الباری، ج10، ص 450، حدیث شماره 6026، و مسلم، صحیح، ج4، ص 1999، حدیث شماره 2585.
[6]- بخاری، فتح الباری، ج13، ص 465 حدیث شماره 8498 و مسلم، صحیح، ج4، ص 2174. حدیث شماره 2824.
[7]- بخاری، فتح الباری، ج11، ص 208، حدیث شماره 6408.