اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

قسمت یازدهم: اتفاقات سال هشتم هجری

(141) وفات زینبل دختر پیامبر ج:

1-          در اوایل سال 8 هجری، زینب دختر پیامبر ج که بزرگترین دختر ایشان است، وفات نمود، و در بقیع دفن گردید.

2-          در صفر سال 8 هجری خالد بن الولید، عمرو بن العاص، و عثمان بن طلحه رضی الله عنهم در حالیکه اسلام آورده بودند به مدینه نزد رسول الله ج آمدند.

3-          رسول الله ج از دیدن آن‌ها بسیار خوشحال شدند، و فرمودند: "مکه جگر گوشه‌هایش را به سوی شما فرستاده است".

(142) غزوه‌ی مُؤْتَة:

4-          در جمادی الأول سال 8 هجری غزوه‌ی بزرگ مُؤته بین مسلمانان و غساسنه اتفاق افتاد.

5-          با وجود اینکه رسول الله ج خودشان در این جنگ شرکت نکردند اما به غزوه معروف شد.

6-          چون الله عزوجل اتفاقات این غزوه را به ایشان در حالیکه که در مدینه بودند نشان دادند. و سبب این غزوه کشته شدن حارث بن عُمَیرس فرستاده‌ی رسول الله ج بود.

7-          رسول الله ج او را با نامه‌ای به سوی پادشاه بُصری در شام فرستاده بودند، و در راه شُرَحْبیل بن عمرو الغَسّانی وقتی فهمید که حارث مسلمان است او را به قتل رساند.

8-          قتل سفیران و فرستادگان از شنیع‌ترین جرم‌ها بود. و عرف و عادت بر این بود که سفیران کشته نشوند وبه آنان تعرض نشود.

9-          رسول الله ج به مردم دستور داد که برای جنگ با غساسنه آماده شوند. 3000 جنگجو آماده شدند، و این بزرگترین لشکر اسلامی از ابتدای بعثت تا آن زمان بود.

10-      رسول الله ج زید بن حارثهس را فرمانده لشکر کردند، و جعفر بن أبی طالبس را به عنوان جانشین فرمانده منصوب نمودند

11-      اگر جعفر به قتل می‌رسید عبد الله بن رَواحهس جایگزین او می‌شد. رسول الله ج پرچمی سفید رنگ را به دست زید بن حارثهس دادند.

12-      در این غزوه خالد بن الولیدس نیز مشارکت داشت و این اولین نبردی بود که خالد بعد از مسلمان شدنش در آن شرکت می‌کرد.

13-      لشکر مسلمانان که بالغ بر 3000 نفر بودند به منطقه‌ی مَعَان رسیدند. در آنجا به آنان خبر رسید که تعداد لشکریان غساسنه 200 هزار نفر با مساعدت روم می‌باشد.

14-      مسلمانان به هیچ وجه انتظار رو به رو شدن با چنین سپاه عظیمی را نداشتند، اما با این وجود از کثرت سپاهیان دشمن نهراسیدند.

15-      زیدس سپاهش را به دو قسمت تقسیم کرد. قسمت راست به فرماندهی قُطْبَة بن قَتَادةس، و قسمت چپ به فرماندهی: عَبَایة بن مالک انصاریس.

16-      با رسیدن سپاه مسلمانان به منطقه‌ی مُؤته، دو لشکر به یکدیگر رسیدند، 3000 سرباز مسلمان در مقابل 200 هزار سرباز دشمن.

17-      نبرد تلخ آغاز شد و حقیقتًا نبرد بسیار سختی بود و دلاوری‌های بزرگی از صحابه رضی الله عنهم مشاهده شد که دشمنانشان را حیرت زده کرد.

18-      زید بن حارثهس پرچم را به دست گرفت و با شدت و حرص تمام وباد لیری وشجاعت بسیار به همراه مسلمانان شروع به جنگیدن کرد تا اینکه به شهادت رسید.

19-      با شهادت زید، پرچم را جعفر بن أبی طالبس به دست گرفت، و نبرد بی نظیری را آغاز نمود تا اینکه او نیز شهید شد.

20-      وقتی جعفرس کشته شد، پرچم را عبد الله بن رَواحه به دست گرفت، او سوار بر اسبش حمله کرد و با کفار جنگید تا اینکه او نیز به شهادت رسید.

21-      الله عزوجل اتفاقات معرکه را به پیامبر ج در مدینه نشان داد. وقتی فرماندهان غزوه‌ی مؤته به قتل رسیدند، رسول الله ج فرمودند: «مَا یَسُرُّهُمْ أَنَّهُمْ عِنْدَنَا». "از بودنشان نزد ما خوشحال نمی‌شدند". (روایت بخاری)

22-      رسول الله ج این سخن را درباره‌ی نعمت‌هایی که بعد از شهادتشان به آن رسیده بودند، فرمودند.

23-      عبد الله بن رَواحهس به شهادت رسید و رسول الله ج بعد از او کسی را مکلف نکرده بود، بنابر این ثابت بن أقرَمس جلو آمد و پرچم را به دست گرفت.

24-      مسلمانان دور او جمع شدند که در بینشان خالد بن الولیدس بود. ثابتس پرچم را به خالدس سپرد و بدین ترتیب خالد آن را به دست گرفت.

25-      وقتی خالدس پرچمدار شد، رسول الله ج به یارانش در مدینه فرمودند: "پرچم را شمشیری از شمشیرهای خداوند به دست گرفت". (روایت بخاری)

26-      خالدس توانست سپاه مسلمانان را مرتب کند، و در مقابل طوفان بزرگ دشمنانش ثابت قدم شود، و حمله را آغاز کند.

27-      همچنین او توانست لشکر مسلمانان را حفظ کرده، و بدون خسارت عقب نشینی کند، و به مدینه بازگردد.

28-      حدیث: "آنان فراری نیستند بلکه إن شاء الله بازگشتگانند ". حدیثی است که رسول الله ج در مورد عقب نشینی لشکر مؤته فرمودند. (ابن اسحاق در سیرت با اسنادی ضعیف آن را روایت کرده).

29-      رسول الله ج بعد از به شهادت رسیدن جعفرس در مؤته، از خانواده‌ی او دلجویی می‌نمودند وبه دیدار آنان می‌رفتند. و به خانواده خویش می‌فرمودند: "برای خانواده‌ی جعفرس غذایی آماده کنید. زیرا چیزی برایشان رخ داده که آنان را مشغول کرده است". (روایت ابن ماجه وسند آن حسن است)

(143) سَرِیّه ذات السَّلاسِل:

30-      در جمادی الآخر سال 8 هجری رسول الله ج به عَمرو بن عاص س فرمودند: "می‌خواهم تو را فرمانده‌ی لشکری کنم، الله تو را به سلامتی به آن برساند، و غنیمت نصیبت کند".

31-      عَمرو بن العاصس در جواب گفت: "ای رسول الله من به خاطر مال مسلمان نشده‌ام بلکه به خاطر جهاد و بودن در رکاب تو مسلمان شده‌ام.

32-      رسول الله ج فرمودند: "این عمرو، بهترین مال، مالی است که برای مرد صالح باشد". سپس رسول الله ج او را به همراه 300 نفر به سریه‌ی ذات السلاسل فرستادند.

33-      عَمرو به همراه جنگجویانش به طرف دشمن حرکت کرد، و هدف، مبارزه با گروهی از قبیله‌ی قُضاعة بود که برای حمله به مدینه آماده شده بودند. عَمروس به آنان حمله کرد و خسارت‌های سنگینی به آنان وارد نمود.

34-      او پیروزمندانه به مدینه بازگشت. هیچ یک از افراد لشکر مسلمانان در سریه‌ی ذات السَّلاسِل کشته یا زخمی نشدند، و رسول الله ج با دیدن آنان بسیار مسرور گشتند.

35-      در شعبان سال 8 هجری رسول الله ج ابو قتادة حارث بن رِبْعی را به سریه‌ای فرستادند، که هدف این سریه مبارزه با گروهی از قبیله‌ی غَطَفان بود که قصد حمله به مدینه را داشتند.

36-      ابو قَتَادهس و همراهانش توانستند به این گروه حمله کنند و عده‌ای از آنان را به قتل برسانند و عده‌ای دیگر را به اسارت بگیرند. و گروهی نیز فرار کردند.

(144) غزوه‌ی فتح مکه:

37-      در 10 رمضان سال 8 هجری بزرگترین فتح اسلام رخ داد؛ یعنی فتح مکه، فتح مکه یک روز تاریخی بود که الله عزوجل با آن دین و پیامبرش را عزت داد.

38-      سبب این فتح بزرگ، خیانت بنی بَکْر و قریش به قبیله‌ی خُزَاعه بود که در صلح حُدَیْبِیَه با رسول الله ج هم پیمان شده بودند و 20 نفر از آنان را کشتند.

39-      عمرو بن سالم خُزَاعِیس خبر خیانت بنی بکر و قریش را برای ایشان آورد.

40-      رسول الله ج فرمودند: "ای عمرو بن سالم پیروز شدی". سپس گروهی از خزاعه نیز از مکه خارج شدند و خبر این خیانت را به رسول اللهج دادند.

41-      قریشیان از این خیانت ترسیدند و ابو سفیان را برای صلح مجدّد با رسول الله ج فرستادند، اما فایده‌ای نداشت و ایشان نپذیرفت، و ابو سفیان نا امید برگشت.

42-      رسول الله ج برای این فتح بزرگ آماده شدند، و از پروردگار خود طلب کردند که این خبر به قریش نرسد، و فرمودند: "یا الله جاسوس‌ها و خبرها را از قریش بگیر".

43-      رسول الله ج به یارانشان دستور به حرکت دادند، و به همه‌ی قبایل مسلمان پیغام فرستادند که برای خروج با ایشان آماده شوند.

44-      10 هزار نفر برای فتح مکه آماده شدند، بزرگترین لشکر کشی اسلام تا آن زمان. ایشان ج روز 10 رمضان سال 8 هجری از مدینه خارج شدند.

45-      در مسیر حرکت به سوی مگه پسر عموی ایشان ابو سفیان بن حارث و پسر عمه شان عبد الله بن امیه بن المغیرة در حالیکه مسلمان شده بودند با ایشان ملاقات کردند.

46-      مردم و رسول الله ج در حالیکه روزه بودند راهشان را به سوی مکه ادامه دادند ایشان ج از شدت تشنگی، آب را بر سر و صورت مبارکشان می‌ریخت.

47-      وقتی رسول الله ج به کَدید که آبی بین عُسفان و قُدید بود، رسیدند به یارانش فرمودند: "شما به دشمنتان نزدیک شده‌اید. شکستن روزه برایتان بهتر است". (روایت مسلم)

48-      با این رخصت، رسول الله ج افطار نمودند، و مردم نیز افطار کردند، آنگاه ایشان ج ظرفی را طلب کردند و آب نوشیدند تا مردم او را ببینند.

49-      وقتی رسول الله ج به جُحْفه رسید عمویشان عباس بن عبد المطلب را در حالیکه با خانواده و فرزندانش به مدینه هجرت می‌کرد، دیدند. ایشان از دیدن عمویشان بسیار خرسند شد.

50-      عباسس از لشکرکشی مسلمانان به مکه خبر نداشت. و او آخرین شخصی بود که به مدینه هجرت کرد، زیرا بعد از آن مکه فتح شد و هجرت قطع گردید.

51-      رسول الله ج فرمودند: "بعد از فتح مکه دیگر هجرتی نیست". (متفق علیه) و مقصود از هجرت در این حدیث، هجرت از مکه به مدینه است.

52-      حدیث: "ای عمو مطمئن باش همانگونه که من خاتم پیامبران در نبوتم، تو نیز خاتم مهاجرین در هجرت هستی". این حدیث را احمد با سندی ضعیف روایت کرده است.

53-      رسول الله ج راهشان را به سوی مکه ادامه دادند. وقتی شب به منطقه‌ی ظَهْران رسیدند به اصحاب خود دستور دادند که آتش بیفروزند.

54-      الله سبحانه وتعالی جاسوس‌ها را از قریش گرفت وهیچ خبری از حرکت پیامبر ج به سوی مکه به آنان نرسید، آنان نمی‌دانستند که رسول الله ج در مقابل این خیانتشان با آن‌ها چه خواهد کرد.

55-      ابو سفیان و حَکیم بن حِزام و بُدَیْل بن وَرْقاء رضی الله عنهم که تا آن زمان مسلمان نشده بودند، و بعد از فتح مکه مسلمان شدند، برای کسب خبر از مکه بیرون آمدند.

56-      وقتی این 3 نفر به منطقه‌ای به نام مَرّ ظَهْران رسیدند، ناگهان آتش بسیار زیادی که 10 هزار نفر بودند- را مشاهده نمودند، و از دیدن آن بسیار وحشت کردند.

57-      در همین وقت عباس بن عبد المطلبس در جستجوی کسی بود که قریش را از کار رسول الله ج با خبر سازد تا تسلیم شوند و مبارزه نکنند.

58-      عباسس ابو سفیان رئیس مکه را به همراه حَکیم بن حِزام و بُدَیْل بن وَرْقاء دید، و او را قانع کرد که تسلیم شود و قریش را نیز از مبارزه باز دارد.

59-      وقتی ابو سفیان لشکر پیامبر ج را دید، فهمید که نمی‌تواند با پیامبر ج مبارزه کند و با تسلیم شدن موافقت کرد.

60-      عباسس ابو سفیان را نزد رسول الله ج برد تا مکه را به او تسلیم کند. وقتی ابو سفیان بر پیامبر ج وارد شد رسول الله ج او را به اسلام دعوت دادند، او نیز پذیرفت و مسلمان شد.

61-      سپس پیامبر ج به ابو سفیانس گفتند: "هر کس به خانه‌ی ابو سفیان وارد شود در امان است، و هر کس به مسجد الحرام وارد شود در امان است، و هر کس درِ خانه‌اش را بر خود ببندد نیز در امان است".

62-      ابو سفیان اهل مکه را جمع کرد و سخن پیامبر ج را به گوش آنان رساند، و به آن‌ها گفت کسی توانایی رویارویی با او را ندارد، و هر کس از خانه‌اش بیرون بیاید راه نجاتی نخواهد داشت.

63-      اینجا بود که رسول الله ج دستور ورود به مکه را دادند وبه یارانشان فرمودند: "با هیچ کسی جنگ نکنید مگر با کسی که با شما جنگ کند". ایشان اصحابشان را از کشتن زنان وکودکان نهی فرمودند.

64-      آنگاه پیامبر ج از بالای مکه از محلی به نام کَداء در گردانی سبز زنگ به مکه وارد شدند که مصادف با روز جمعه 19 رمضان سال 8 هجری بود. آن روز، روز بزرگی برای مسلمانان به حساب می‌آمد.

65-      رسول الله ج سوار بر شترشان قَصْواء و در حالیکه سوره‌ی فتح را با صدای بلند تلاوت می‌فرمودند، در کمال تواضع و فروتنی در برابر پروردگار وارد مکه شدند، پروردگاری که ایشان را با این فتح بزرگ، گرامی داشته بود.

66-      مردم اهل مکه نیز از داخل خانه‌هایشان این منظر با شکوه را نظاره می‌کردند.

67-      سپس در منطقه‌ی خَیف خیمه‌ای به دستور رسول الله ج برای ایشان بر پا شد، ام هانئ بنت عبد المطلب نزد ایشان آمد و از ایشان اجازه ملاقات خواست. رسول الله ج فرمود: "خوش آمدی ام هانئ".

68-      ام هانئ به پیامبر ج گفت: ای رسول الله من فلانی و فلانی دو نفر از نزدیکانش- را پناه داده‌ام. رسول الله ج نیز فرمودند: "ما هم هر کسی را که تو پناه داده‌ای پناه می‌دهیم". (متفق علیه)

69-      آنگاه رسول الله ج در حالیکه مهاجرین و انصار ایشان را احاطه کرده بودند وبانگ لا إله إلا الله و الله أکبر سر می‌دادند، به مسجد الحرام رفتند.

70-      رسول الله ج حجر الأسود را با سپری که در دستان مبارکشان بود لمس کردند، آنگاه سوار بر شترشان هفت بار کعبه را طواف نمودند. این در حالی بود که 360 بت دور کعبه را فراگرفته بود.

71-      رسول الله ج هر بار که به بتی نزدیک می‌شدند با سپرشان به آن می‌زدند و این آیه را تلاوت می‌کردند: ﴿وَقُلۡ جَآءَ ٱلۡحَقُّ وَزَهَقَ ٱلۡبَٰطِلُۚ إِنَّ ٱلۡبَٰطِلَ کَانَ زَهُوقٗا٨١ [الإسراء: 81] «و بگو که حق آمد و باطل نابود شد به راستی که باطل نابود شدنی بود».

72-      و می‌فرمود: ﴿قُلۡ جَآءَ ٱلۡحَقُّ وَمَا یُبۡدِئُ ٱلۡبَٰطِلُ وَمَا یُعِیدُ٤٩ [سبأ: 49]، یعنی: «بگو حق آمد، وباطل نمی‌تواند چیزی را آغاز و نمی‌تواند چیزی را برگرداند».

هر بار که رسول الله ج با سپرشان به صورت بتی می‌زدند، آن بت به پشت سر می‌افتاد، وصحابه رضی الله عنهم آن را می‌شکستند، تا اینکه تمام آن 360 بت دور کعبه، شکسته شد و از بین رفت.

73-      رسول الله ج کلید دار کعبه یعنی عثمان بن طلحهس را فراخواند وبه او دستور دادند که درِ کعبه را باز کند.

74-      وقتی عثمان بن طلحه در کعبه را باز کرد، رسول الله ج به عمر بن الخطابس دستور دادند تصاویری که در آن آویزان است را از بین ببرد.

75-      پس از ورود رسول الله ج به همراه بلال بن رباح و اسامه بن زیدب در داخل کعبه، درِ کعبه پشت سر آن‌ها بسته شد. ایشان مدتی طولانی در آن جا ماندند.

76-      کعبه در آن زمان 6 ستون داشت، رسول الله ج یک ستون در سمت چپ و دو ستون در سمت راست و سه ستون در پشت سرشان قرار داد، و دو رکعت نماز خواندند.

77-      آنگاه از کعبه بیرون آمدند، و برای اهل مکه که به خاطر ایشان جمع شده بودند، خطبه‌ی عظیمی ایراد فرمودند، و در آن به حمد و ثنای پروردگار پرداختند.

78-      سپس فرمودند: "ای قریشیان، فکر می‌کنید من با شما چه خواهم کرد". گفتند: به خوبی رفتار می‌کنی، برادری بزرگوار و پسر برادری بزرگوار هستی.

79-      رسول الله ج فرمودند: "همان چیزی را به شما می‌گویم که یوسف به برادرانش گفت: ﴿لَا تَثۡرِیبَ عَلَیۡکُمُ ٱلۡیَوۡمَۖ [یوسف: 92] یعنی: «امروز هیچ سرزنشی بر شما نیست» بروید که شما آزادید".

80-      رسول الله ج در مسجد نشست، و کلید کعبه در دستشان بود که علی بن ابی طالبس گفت: ای رسول الله کلید داری و نوشاندن آب به حجاج را به ما بسپار.

81-      رسول الله ج فرمودند: "عثمان بن طلحهس کجاست"؟ وقتی عثمان آمد فرمودند: "ای فرزندان ابو طلحه کلید کعبه را برای همیشه تحویل بگیرید. جز ظالم کس دیگری آن را از شما نمی‌ستاند".

82-      وقتی اوضاع مکه استقرار یافت، اهل مکه با رسول الله ج بیعت کردند. ابو بکر صدیقس پدرش ابو قُحافه را آورد. او در حضور رسول الله ج مسلمان شد.

83-      سپس رسول الله ج با زنان قریش بیعت کردند، و فتاوای متعددی را صادر نمودند. از جمله‌ی آن‌ها: تحریم خرید و فروش شراب، مردار، خوک، و بتها.

84-      فتح مکه تأثیر بزرگی در دل‌های عرب‌ها داشت، زیرا آن‌ها منتظر نتیجه‌ی درگیری بین مسلمانان و قریش بودند.

85-      وقتی رسول الله ج بر قریش پیروز شدند و مکه فتح گردید، مردم گروه گروه به دین الله گرویدند.

(145) غزوه‌ی حُنَیْن 1:

86-      رسول الله ج بعد از فتح مکه، 19 روز در آنجا اقامت گزیدند، و در روز شنبه 6 شوال سال 8 هجری به سوی حُنین که سرزمینی نزدیک طائف بود، روانه شدند.

87-      علت رفتن به حُنَین این بود که وقتی رسول الله ج در مکه بودند به ایشان خبر رسید که قبیله هَوازِن اهل طائف، گروه‌های بسیاری را برای جنگ با ایشان جمع کرده‌اند. به همین دلیل قبل از اینکه آن‌ها به طرف مکه بیایند، ایشان به سوی آن‌ها رفتند.

88-       هَوازِن 20 هزار نفر را جمع کرده بودند، و فرمانده آنان مالک بن عوف بود، آنان حتی زنان، کودکان و اموالشان از جمله شتر و گوسفندانشان را نیز با خودشان آورده بودند.

(146) غزوه‌ی حُنَیْن 2:

89-      رسول الله ج به همراه 12 هزار نفر که شامل 10 هزار نفر که از مدینه برای فتح مکه ایشان را همراهی کرده بودند، و 2 هزار نفر از اهل مکه که در هنگام فتح عفو شده بودند، به سوی آنان حرکت کردند.

90-      رسول الله ج بعد از خروج از مکه عَتّاب بن أسیدس را حاکم آن قرار دادند. بدین ترتیب ایشان اولین امیر مکه بعد از اسلام به حساب می‌آید.

91-      در مسیر راه به طرف حنین رسول الله ج از کنار درخت بزرگی به نام (ذات انواط) عبور کردند، که عرب‌ها به آن تبرک می‌جستند و آن را عبادت می‌کردند.

92-      عده‌ای از عفو شدگان اهل مکه که هنوز در اسلامشان ضعف وجود داشت، گفتند: "ای رسول الله، همانگونه که آنان ذات انواط دارند، برای ما هم یک ذات انواط قرار بده".

93-      رسول الله ج خشمگین شدند و فرمودند: "الله أکبر، قسم به ذاتی که جانم در دست اوست چیزی گفتید که قوم موسی به موسی÷ گفتند، آن‌ها به موسی گفتند: برای ما هم معبودی قرار بده همانگونه که آنان معبودهایی دارند". (روایت احمد، وسند آن صحیح است)

(147) غزوه‌ی حُنَیْن 3:

94-      رسول الله ج در سحرگاه روزی که به دره‌ی حنین رسید، سپاهشان را تنظیم کردند، و پرچم‌ها را برافراشتند.

95-      ایشان خالد بن الولید را فرمانده سواره نظام قرار دادند، و یارانشان وعده دادند که به شرط صبر و استقامت پیروز خواهند شد.

96-      بعضی از مسلمانان عفو شده که تعداد زیادشان آنان را به شگفت آورده بود گفتند: به خدا قسم که امروز به خاطر تعدادمان پیروز خواهیم شد.

97-      مسلمانان از سراشیبی دره‌ی حنین که سراشیبی تندی بود پایین رفتند، آنان نمی‌دانستند که هوازن در پایین دره در کمین آنان هستند.

98-      وقتی به پایین دره رسیدند، ناگهان تمام لشکریان هوازن به سویشان حمله کردند. دشمن آن قدر به خالد بن الولید ضربه زد تا اینکه از اسب به زیر افتاد.

(148) غزوه‌ی حُنَیْن 4:

99-      سوارکاران بنی سُلیم که عقب نشینی کردند، و عفو شدگان اهل مکه نیز به دنبال آنان عقب نشینی کردند. و بدین ترتیب فرار مسلمانان از هر جهت آغاز شد.

100- بَرَاء بن عازِب می‌گوید: مسلمانان با گروهی تیر انداز مواجه شدند که یک تیر از نیزه‌هایشان هم به خطا نمی‌رفت.

101- رسول الله ج به سمت راست میدان رفتند. عده‌ی اندکی از مهاجرین و انصار و اهل بیتشان از جمله ابو بکر و عمر و علی رضی الله عنهم با ایشان مانده بودند.

102- رسول الله ج به مسلمانانی که فرار می‌کردند، ندا دادند: "به سوی من بشتابید ای بندگان الله، به سوی من بشتابید، من رسول الله هستم، من محمدم". (روایت احمد، و سند آن حسن است)

103- کسی بازنگشت. سپس رسول الله ج با قاطرشان به سوی مشرکین حمله کردند، در حالیکه می‌گفتند: من پیامبر هستم، در این سخن دروغ نیست، من پسر عبد المطلب هستم. (متفق علیه)

104- عباسس افسار اسبشان را گرفته بود و پسر عمویشان ابو سفیان بن الحارث رکاب آن را، تا ایشان را از رفتن به سوی دشمن منع کنند.

(149) غزوه‌ی حُنَیْن 5:

105- رسول الله ج از اسب خویش پایین آمدند، و از پروردگار طلب پیروزی کردند، و اینگونه به درگاه او دعا نمودند: "یا الله پیروزی‌ات را نازل فرما، یا الله اگر اراده کنی، بعد از امروز عبادت نخواهی شد".

106- رسول الله ج به طرف دشمن یورش بردند وصحابه‌ای که با ایشان مانده بودند نیز ایشان را همراهی کردن، صحابه به خاطر شجاعت و پایداری عجیب پامبر در چنین مواقعی به ایشان پناه می‌بردند.

107- علی بن أبی طالبس می‌گوید: وقتی جنگ شدت می‌گرفت و دو گروه رویاروی همدیگر قرار می‌گرفتند، به رسول الله ج پناه می‌بردیم.

(150) غزوه‌ی حُنَیْن 6:

108- آنگاه رسول الله ج به عمویشان عباس که صدایی بلند داشت فرمودند: "ای عباس، اصحاب درخت سَمُرَة را صدا کن".

109- عباسس نیز صحابه‌ای که در بیعت رضوان زیر درخت بیعت کرده بودند را ندا زد. وقتی آن‌ها صدایش را شنیدند به میدان مبارزه روی آوردند.

110- آنان لبیک گویان به طرف عباس می‌رفتند، حتى شخصی شترش را می‌زد که حرکت کند. وقتی می‌دید حرکت نمی‌کند، شترش را رها می‌کرد و به طرف عباس می‌دوید.

111- عباسس می‌گوید: به خدا قسم به خاطر وفایی که به بیعت رضوان داشتند، وقتی صدایم را شنیدند همانند آمدن گاوی به سوی بچه‌اش، به سویم آمدند.

112- جنگجویان با شمشیر به جان هم افتادند. پیامبر ج از روی قاطرشان سپاه را هدایت می‌کردند، در این زمان فرمودن: "الان تنور داغ شد". (روایت مسلم)

113- رسول الله ج سنگریزه‌هایی را به طرف کفار پرتاب کردند، و فرمودند: "چهره‌هایتان زشت باد ". هیچکدام از آن‌ها نماند مگر اینکه چشم و دهانش پر از خاک شد. (روایت مسلم)

(151) غزوه‌ی حُنَیْن7:

114- سپس رسول الله ج فرمودند: "به پروردگار کعبه قسم شکست خوردند، به پروردگار کعبه قسم شکست خوردند". سپس الله عزوجل پیامبرش و مؤمنین را با نزول فرشتگان یاری فرمود.

115- الله عزوجل می‌فرماید: ﴿لَقَدۡ نَصَرَکُمُ ٱللَّهُ فِی مَوَاطِنَ کَثِیرَةٖ وَیَوۡمَ حُنَیۡنٍ إِذۡ أَعۡجَبَتۡکُمۡ کَثۡرَتُکُمۡ فَلَمۡ تُغۡنِ عَنکُمۡ شَیۡ‍ٔٗا وَضَاقَتۡ عَلَیۡکُمُ ٱلۡأَرۡضُ بِمَا رَحُبَتۡ ثُمَّ وَلَّیۡتُم مُّدۡبِرِینَ٢٥ ثُمَّ أَنزَلَ ٱللَّهُ سَکِینَتَهُۥ عَلَىٰ رَسُولِهِۦ وَعَلَى ٱلۡمُؤۡمِنِینَ وَأَنزَلَ جُنُودٗا لَّمۡ تَرَوۡهَا وَعَذَّبَ ٱلَّذِینَ کَفَرُواْۚ وَذَٰلِکَ جَزَآءُ ٱلۡکَٰفِرِینَ٢٦ [التوبة: 25-26] «به تحقیق که الله شما را در جاهای زیادی یاری کرد، و در جنگ حنین هنگامی که تعداد زیادتان شما را به شگفتی واداشت، اما تعدادتان برایتان سودی نداشت، و زمین با همه‌ی وسعتش بر شما تنگ آمد، سپس پشت کردید واز میدان فرار کردید. سپس الله سکینه و آرامشش را بر پیامبر و بر مؤمنین نازل فرمود، و لشکریانی را فرو فرستاد که شما آن را ندیدید، و کافران را عذاب داد، واین است پاداش کافران».

116- فرشتگان در غزوه‌ی حنین نجنگیدند، بلکه برای ترساندن کفار و به وحشت انداختن آنان نازل شدند.

117- فرشتگان جز در غزوه‌ی بدر مستقیمًا در هیچ غزوه‌ی دیگری نجنگیدند، و این از خصوصیات جنگ بدر است. همانگونه که از ابن عباسب این امر ثابت است.

(152) غزوه‌ی حُنَیْن 8:

118- وقتی فرشتگان نازل شدند کفار پا به فرار گذاشتند. رسول الله ج حال خالد بن الولید را جویا شدند، او را در حالی یافتند که زخمی شده وبر اسبش تکیه زده بود و نمی‌توانست حرکت کند.

119- رسول الله ج نزد او آمدند، و بر روی زخمش می‌دمیدند، و با دست مبارکشان زخمش را مسح می‌کردند، تا اینکه خالدس از زخمش شفا یافت. و این از جمله معجزات پیامبر ج بود.

120- مسلمانان کفار را دنبال کردند و آنان را یا اسیر کرده و یا کشتند، تا اینکه کفار معرکه را رها کردند و زنان و فرزندان و حیواناتشان را نیز جا گذاشتند.

(153) غزوه‌ی حُنَیْن 9:

121- همه‌ی غنایم کفار که غنیمت زیادی هم بود، به دست مسلمانان افتاد: 24هزار شتر، 40 هزار گوسفند، 4 هزار اوقیه نقره.

122- رسول الله ج دستور دادند به غیر از زنان و کودکان غنایم در منطقه جِعْرانه جمع کنند و نگهبانانی بر آن قرار دادند.

123- ایشان غنایم را تقسیم نکردند بلکه دستور دادند که کفاری که به سوی طائف فرار کرده و در آن پناه گرفته بودند را دنبال کنند.

(154) غزوه‌ی حُنَیْن 10 (غزوه‌ی طائف):

124- غزوه‌ی طائف در حقیقت ادامه‌ی غزوه‌ی حنین بود، زیرا بیشتر فراریان هَوازِن که از حنین فرار کرده بودند به طائف پناه برده بودند.

125- رسول الله ج به طائف آمدند و آن را محاصره کردند؛ و محاصره شدت گرفت ولی به خاطر استحکام قلعه‌های طائف امیدی برای فتح طائف نبود.

126- رسول الله ج در خواب دیدند که به ایشان اجازه‌ی فتح طائف داده نشد؛ ایشان هم مردم را از خواب خود با خبر نمودند.

127- آنگاه منادی رسول الله ج دستور حرکت از طائف و رها نمودن آن را داد. مسلمانان گفتند: ای رسول خدا نفرینشان کن، رسول الله ج فرمودند: "یا الله ثقیف را هدایت کن و آن را بیاور".

128- رسول الله ج طائف را به طرف جِعْرانه ترک کردند، در راه سُراقه بن مالکس با ایشان ملاقات نمود ودر محضر رسول الله ج اسلامش را آشکار کرد.

(155) غزوه‌ی حُنَیْن 11 (توزیع غنایم):

129- نبی گرامی ج به جِعرانه رسیدند و به توزیع غنایم حنین پرداختند و به رؤسای عرب همچون ابو سفیان و عُیینة بن حِصن 100 شتر دادند.

130- ایشان به رؤسای عرب این هدیه بزرگ را دادند تا دل‌هایشان را به دست آوردند، و اسلام در دل‌هایشان محکم‌تر گردد، زیرا هنوز در اسلامشان ضعف وجود داشت.

131- پیامبر اکرم ج غنایم را بین همه‌ی مردم تقسیم کردند به جز انصار که هیچ چیزی از غنایم را به آنان ندادند. ایشان ج در بخشش غنایم عرب را بر انصار ترجیح دادند.

(156) غزوه‌ی حُنَیْن 12 (توزیع غنایم واعتراض انصار):

132- انصار در بین خودشان به این کار رسول الله ج اعتراض کردند، و رئیس انصار سعد بن عُبادهس نزد رسول الله ج آمد و گفت: ای رسول الله ج همانا انصار به خاطر تقسیم غنایم ناراحتند.

133- رسول الله ج به سعد گفتند: "انصار را فرابخوان". سعد رفت و انصار را گرد آورد، سپس به پیامبر ج خبر داد و ایشان آمدند.

134- رسول الله ج به آنان گفتند: " ای گروه انصار سخنی از شما به من رسیده است، به خاطر مال بی ارزشی از اموال دنیا ناراحت شده اید که من خواستم با آن دل گروهی را به دست بیاورم تا مسلمان شوند".

135- و شما را به اسلامتان واگذار کردم، آیا راضی نمی‌شوید که مردم با گوسفند و شتر بروند و شما با رسول الله برگردید. (متفق علیه) انصار از این سخن رسول الله ج بسیار گریه کردند.

136- رسول الله ج حکمت بخشش این اموال بسیار را به رؤسای عرب و عدم عطای او به برخی از صحابه را بیان نمودند، حکمت آن ترس از مرتد شدنشان بود.

137- رسول الله ج فرمودند: "من به گروهی می‌بخشم که از ضعف ایمان و حرصشان می‌ترسم و گروهی را به آنچه الله در قلبشان از خیر و بی نیازی قرار داده است وا می‌گذارم. (روایت بخاری)

(157) عمره‌ی جِعْرانه:

138- بعد از اینکه پیامبر ج از توزیع غنایم حنین در جعرانه فارغ شدند، شبانه برای ادای عمره احرام بستند، و این عمره به عمره‌ی جِعرانه معروف شد.

139- سپس رسول الله ج پیروزمندانه و تأیید شده از طرف الله در ذی قعده‌ی سال 8 هجری به مدینه بازگشت.

(158) تولد ابراهیم فرزند رسول الله ج:

140- در ذی قعده‌ی سال 8 هجری ابراهیم پسر پیامبر ج در منطقه‌ی عالیه به دنیا آمد، جایی که رسول الله ج مادر ابراهیم یعنی ماریه قبطیه را سکنی داده بود.

141- ماریه قبطیه کنیز پیامبر ج بود که مقوقس پادشاه قبطیان به ایشان هدیه داده بود و رسول الله ج به عنوان کنیز خود با او نزدیکی می‌کردند و همسر ایشان نبود.

142- امام مسلم در صحیحش از انس روایت می‌کند که رسول الله ج فرمودند: "دیشب صاحب پسری شده‌ام و آن را به اسم پدرم ابراهیم گذاشته‌ام".

143- زنان انصار در شیر دادن به ابراهیم از هم پیشی می‌گرفتند، زیرا مادرش ماریه قبطیه کم شیر بود. و رسول الله ج او را به ام سَیف دادند.

144- انسس می‌گوید: کسی را مهربانتر از پیامبر ج بر فرزندانش ندیدم. بر پسرش ابراهیم وارد می‌شد او را می‌گرفت و می‌بوسید.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد