(159) آغاز سال نهم هجری (عام الوُفود):
1- سال 9 هجری آغاز شد. سالی که سیرت نویسان و علمای سیرت آن را عام الوفود –یعنی سال گروهها- مینامند. رسول الله ج در طول سال 9 هجری در مدینه ماند و از هیأتها وگروهها استقبال میکرد.
2- تعداد گروههایی که برای مسلمان شدن به مدینه میآمدند -وغالبًا هم رؤسای قبایل بودند- بیش از 60 گروه بود. بدین ترتیب سال 9 هجری سالی پر از آمدن گروههای مختلف برای اسلام آوردن بود.
3- از جمله گروههایی که در سال 9 هجری به مدینه آمدند: گروه باهله؛ گروه بنی تمیم، گروه بنی اسد، گروه بَجیلَة وأحمَس وغیره بودند.
4- در رجب سال 9 هجری نجاشی أَصحَمَة پادشاه حبشه وفات یافت، و رسول الله ج بر او نماز غایب خواند.
5- جابر بن عبد اللهب میگوید: رسول الله ج فرمودند: "امروز مردی صالح از دنیا رفت، برخیزید و بر برادرتان أَصحَمَة نماز بخوانید". (متفق علیه)
6- و ابو هریرةس میگوید: روزی که نجاشی پادشاه حبشه وفات یافت، رسول الله ج این خبر را اعلام کردند و فرمودند: "برای برادرتان طلب آمرزش کنید". (متفق علیه)
7- وجابر بن عبد اللهب میگوید: رسول الله ج بر نجاشی نماز خواندند، و ما پشت سر او صف کشیدیم، و من در صف دوم یا سوم بودم.
8- در رجب سال 9 هجری آخرین غزوهی پیامبر ج یعنی تبوک اتفاق افتاد. تبوک تقریبًا 700 کیلومتر از مدینه فاصله دارد.
9- و این غزوه در برابر روم که بزرگترین دولت جهان در آن زمان به شمار میرفت، بود. رسول الله ج به یارانشان دستور دادند تا برای جنگ با روم آماده شوند.
10- به دلیل شرایط سختی همچون گرمای شدید و مسافت بسیار طولانی در غزوهی تبوک، و ب به این غزوه غزوهی عُسْرَة هم گفته میشود.
11- پیوستن به غزوهی تبوک اختیاری نبود بلکه بر هر مسلمانی واجب بود، مگر کسی که عذری همچون بیماری یا عذری دیگری داشت.
12- سپس رسول الله ج صحابه را به انفاق کردن برای آماده نمودن سپاه تشویق کردند، و صحابه رضی الله عنهم نیز برای انفاق کردن از هم پیشی میگرفتند.
13- ابو بکر صدیقس همهی اموالش، و عمر نصف مالش را انفاق نمود.
14- عثمان بن عفانس انفاق بسیار بزرگی را بر سپاه نمود که مانندی نداشت.
15- وقتی پیامبر ج این انفاق بزرگ را از عثمان دیدند، بسیار خوشحال شدند وفرمودند: "عثمان از این پس هر کاری کند به او ضرری نمیرساند". (روایت احمد، واسناد آن حسن است)
16- عبد الرحمن بن عوف نیز 8 هزار درهم انفاق نمود، و صحابه رضی الله عنهم پی در پی برای جیش العسرة انفاق میکردند.
(164) غزوه تَبوک 4 (انفاق صحابه و استهزای منافقین):
17- وقتی منافقین این انفاق صحابه را میدیدند آنها را مسخره میکردند. وقتی ثروتمندی انفاق میکرد میگفتند او برای ریا اینکار را میکند.
18- و وقتی فقیری با مقداری اندک انفاق میکرد میگفتند: الله از صدقه این شخص بی نیاز است. عکس العمل منافقین اینچنین بود.
19- الله در وصف این منافقین آیاتی نازل فرمودند: ﴿ٱلَّذِینَ یَلۡمِزُونَ ٱلۡمُطَّوِّعِینَ مِنَ ٱلۡمُؤۡمِنِینَ فِی ٱلصَّدَقَٰتِ وَٱلَّذِینَ لَا یَجِدُونَ إِلَّا جُهۡدَهُمۡ فَیَسۡخَرُونَ مِنۡهُمۡ سَخِرَ ٱللَّهُ مِنۡهُمۡ وَلَهُمۡ عَذَابٌ أَلِیمٌ٧٩﴾ [التوبة: 79] یعنی: «آن کسانی که مؤمنانی را که مشتاقانه انفاق میکنند، وجز به اندازهی توانشان نمیتوانند انفاق کنند، را عیب جویی میکنند، و آنان را مسخره میکنند، الله آنان را مسخره میکند، وعذابی دردناک برایشان است».
20- تعدادی از صحابهی راستین بدون عذر از شرکت در غزوهی تبوک سرباز زدند، آنها اشخاصی صادق بودند که در اسلامشان خدشهای وجود نداشت.
21- از جمله کسانی که بدون عذر شرکت نکردند: کَعْب بن مالک، هِلال بن أُمَیِّه و مُرَارَة بن رَبیع و ابو لُبابة بن عبد المُنذر رضی الله عنهم و غیره بودند.
22- رسول الله ج با لشکر عظیم خود که 30 هزار نفر بودند از مدینه خارج شدند، و این بزرگترین لشکر از ابتدای بعثت ایشان بود.
23- رسول الله ج علی بن أبی طالبس را مسؤول خانواده خود کردند؛ و به او دستور دادند با آنان بماند. علیس گفت: آیا مرا در بین کودکان و زنان میگذاری.
24- پیامبر ج به او فرمودند: "آیا راضی نمیشوی که نسبت به من همانند منزلت هارون در مقابل موسی باشی، با این تفاوت که بعد از من پیامبری نیست". (متفق علیه)
25- پیامبر ج با لشکر بزرگشان حرکت کردند، و در ثَنِیَّة الوداع چادر زدند. در آنجا رسول الله ج پرچمها را بستند و در بین لشکریان تعداد زیادی از منافقین نیز حضور داشتند.
26- رسول الله ج در مسیر تبوک از حِجر، سرزمین ثمود قوم صالح گذشتند و شترشان را به سرعت از آنجا راندند.
27- رسول الله ج در نزدیکی سرزمین ثمود فرود آمدند ولی وارد آنجا نشدند. ومردم از چاه که در حِجر ثمود آب برداشتند، و آرد خود را خمیر کردند.
28- وقتی پیامبر ج فهمیدند فرمودند: "بر این قوم که عذاب داده شدهاند وارد نشوید. من میترسم که به شما هم مثل آن چیزی که به آنان رسیده است، برسد".
29- سپس رسول الله ج دستور دادند که از آن چاه آب ننوشند و آب بر ندارند. مردم گفتند: با آن آب خمیر درست کردیم و آب برداشتیم. اما رسول الله ج دستور دادند که آن خمیر و آبها را دور بریزند.
30- آنگاه رسول الله ج در میان اصحابشان خطبهی بسیار عظیمی را خواندند، و آنان را از وارد شدن به جاهایی که کفار در آن عذاب داده شدهاند، بر حذر داشتند، از ترس اینکه مبادا به آنان نیز همانند آن عذاب برسد.
31- رسول الله ج راهشان را به سوی تبوک ادامه دادند، و نمازها را نیز جمع میخواندند، ظهر و عصر را با هم و مغرب و عشا را نیز نیز همچنین با هم جمع میکردند.
32- مردم تشنه بودند و نیازشان به آب بسیار زیاد شده بود، و از این امر نزد رسول الله ج شکایت کردند.
33- رسول الله ج دعای باران کردند، ابرها جمع شدند و باران بارید، همه آب نوشیدند و هر آنچه با خود داشتند نیز پر کردند.
34- در مسیر تبوک لشکر شبانه وقبل از نماز صبح در محلی فرود آمدند. رسول الله ج برای قضای حاجتشان رفتند و مغیره بن شعبهس نیز برای خدمتشان با ایشان همراه شدند.
35- رسول الله ج برای اقامه نماز صبح تأخیر کردند، صحابه بعبد الرحمن بن عوف را امام کردند و نماز صبح را خواندند.
36- وقتی عبد الرحمن بن عوفس به رکعت دوم رسید پیامبرج رسیدند، یک رکعت را با امام خواندند و رکعت دوم را کامل نمودند.
37- وقتی عبد الرحمن بن عوفس سلام داد متوجه شد که پیامبر ج رکعتی را که نرسیده بودند را میخوانند و این در قلبهای صحابه اثر گذاشت.
38- وقتی پیامبر ج سلام دادند به آنان گفت: "خوب کردید" یا "درست انجام دادید" (روایت مسلم). و پیامبر ج آنان را بر منتظر نشدنشان برای اقامهی نماز در وقتش تأیید کردند.
39- اما حدیث: "هیچ پیامبری از دنیا نرفته مگر اینکه پشت سر مرد صالحی از امتش نماز بخواند". امام احمد و ابن سعد آن راویت کردهاند، و حدیثی ضعیف است.
40- رسول الله ج در ادامه راه به سوی تبوک به اصحابشان فرمودند: "همانا شما فردا إن شاء الله به چشمهی تبوک خواهید رسید، هر کس به آن رسید به آب آن دست نزند تا من بیایم". (روایت مسلم)
41- وقتی مسلمانان به تبوک رسیدند متوجه شدند که چشمهاش آب اندکی دارد، و دو تن از منافقین از آب آن برداشتهاند در حالکیه پیامبر ج آنان را از آن نهی کرده بودند.
42- وقتی پیامبر ج دیدند که آن دو نفر قبل از او به چشمه تبوک رسیدهاند و از آب آن گرفتهاند آن دو را لعنت کردند، آنگاه رسول الله ج صورت و دستانشان را با آب تبوک شستند.
43- سپس پیامبر ج به معاذ بن جبلس فرمودند: "ای معاذ اگر زندگیات طولانی شد به زودی میبینی که اینجا پر از باغ و بوستان شده است". (روایت مسلم)
44- برای رسول الله ج خیمهای بر پا شد. پیامبر ج 20 روز را در تبوک ماندند. در این مدت هیچ خیانت ونیرنگی را ندیدند و با هیچ دشمنی مواجه نشدند.
45- سپس رسول الله ج سریههایی را به سوی قبایل اطراف شام، و نامهای را به قیصر پادشاه روم فرستاد.
46- پیامبر ج با مردم أَیْلَة و یهود جَرباء و أَذْرُح صلح کردند، و خالد بن الولید را با 420 نفر به سوی أُکَیْدِر دُومة الجَندَل فرستادند.
47- أکیدر دومة الجندل با پیامبر ج به شرط پرداخت جزیه صلح کردند، و أکیدر به پیامبر ج یک قاطر، و لباسی از ابریشم که در آن از طلا استفاده شده بود، هدیه داد.
48- صحابه رضی الله عنهم از زیبایی آن لباس بسیار شگفت زده شدند. پیامبر ج فرمودند: "از نرمی این لباس تعجب میکنید؟ به خدا قسم دستمالهای سعد بن معاذ در بهشت از این بهتر و نرمترند". (متفق علیه)
49- سپس رسول الله ج دِحْیَه کَلْبی را با نامهای به سوی قیصر پادشاه روم فرستاد و آن را به 3 چیز دعوت داد: پذیرش اسلام، یا پرداخت جزیه، و یا جنگ.
50- قیصر فرماندهانش را جمع کرد و نامهی پیامبر ج را برای آنان خواند. آنها گفتند: به خدا قسم نه به دینش وارد میشویم و نه جزیه پرداخت میکنیم و نه با او میجنگیم.
51- سپس قیصر این قضیه را در نامهای به رسول الله ج نوشت و رسول الله ج به آن اکتفا نمود. و اعراب شنیدند که روم از جنگ با پیامبر ج ترسیده است.
52- پیامبر ج بعد از اقامتی 20 روزه در تبوک به مدینه بازگشتند، و هیچ نیزنگی را در طول آن مدت از دشمن ندیدند.
53- وقتی پیامبر ج به وادی القری رسیدند به اصحابشان فرمودند: "من به سوی مدینه میشتابم هر کس از شما خواست با من همراهی کند، پس عجله کند". (متفق علیه)
54- وقتی رسول الله ج به منطقه ذی اَوان رسیدند وحی بر ایشان نازل شد، و از ساخته شدن مسجد ضرار به دست منافقین با خبر شدند. ایشان نیز دستور دادند که آن را بسوزانند و ویران کنند.
55- سپس پیامبر ج به یارانشان فرمودند: "همانا در مدینه گروهی هستند که هیچ مسیری را نرفتید و هیچ درهای را نپیمودید مگر همراه شما بودند، عذر آنان را نگه داشته بود". (متفق علیه)
56- وقتی رسول الله ج مدینه را دیدند فرمودند: "این طَیْبَه یا طابَه است". ووقتی کوه احد را مشاهده نمودند فرمودند: این کوهی است که ما آن را دوست داریم و او نیز ما را دوست دارد. (متفق علیه)
57- خبر آمدن رسول الله ج بین مردم پخش شد. آنها با خوشحالی و شادمانی در ثَنِیَّة الوَداع به استقبال ایشان رفتند.
58- سائب بن یزید میگوید: به یاد دارم که وقت برگشت رسول الله ج از غزوهی تبوک، من با کودکان به ثنیة الوداع برای استقبال ایشان رفتم. (روایت بخاری)
59- مردم در غزوهی تبوک به 4 دسته تقسیم میشدند:
1- کسانی که از طرف رسول الله ج مأمور بودند، و مأجور بودند مثل علی بن أبی طالب و محمد بن مسلمه و ابن أم مکتوم.
2- کسانی که عذر داشتند، که ضعیفان و بیماران بودند.
3- کسانی که گناهکار شده بودند، مانند سه نفری که شرکت نکردند.
4- کسانی که مورد ملامت و نکوهش قرار گرفتند که منافقان بودند.
60- رسول الله ج دستور قطع رابطه با هر کسی که بدون عذر در غزوهی تبوک شرکت نکرده بود را دادند، و پیامبر ج و مؤمنین از آنان رویگردانی کردند.
61- بادیه نشینان نزد پیامبر ج آمدند و با عذرهای پوچ، شرکت نکردنشان را در غزوهی تبوک توجیه میکردند. و پیامبر ج نیز عذر آنها را میپذیرفتند و درونشان را به الله واگذار میکردند.
62- پیامبر ج وضعیت 3 تن از صحابه راستین را به تأخیر انداخت: کَعْب بن مالک، هِلال بن أُمَیِّه و مُرَارَة بن رَبیع رضی الله عنهم أجمعین.
63- این 3 صحابهس اعتراف کردند که در شرکت نکردنشان در غزوهی تبوک هیچ عذری نداشتند.
64- الله عزوجل در بارهی این 3 تن که از غزوهی تبوک تخلف کرده بودند فرمودند: ﴿وَءَاخَرُونَ مُرۡجَوۡنَ لِأَمۡرِ ٱللَّهِ إِمَّا یُعَذِّبُهُمۡ وَإِمَّا یَتُوبُ عَلَیۡهِمۡۗ وَٱللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٞ١٠٦﴾ [التوبة: 106] یعنی: «ودیگرانی که به امر الله واگذار شدهاند، یا اینکه آنان را عذاب دهد و یا توبه آنان را بپذیرد، و الله دانا و با حکمت است».
65- سپس الله عزوجل به خاطر صدق این سه نفر، توبه شان را پذیرفت، و در پذیرش توبه ایشان آیات 117-118 سورهی توبه نازل شد.
66- وقتی رسول الله ج بعد از بازگشت از آخرین غزوه شان در مدینه استقرار یافتند، قبایل به برای اعلام اسلامشان به سوی ایشان میشتافتند.
(174) وفات ام کلثوم دختر رسول الله ج:
67- در اواخر سال 9 هجری ام کلثوم دختر پیامبر ج وفات یافت. و همچنین سر دستهی منافقین یعنی عبد الله بن أبی بن سلول از دنیا رفت.
(175) حج ابو بکرس با مردم:
68- در اواخر ماه ذی القعدهی سال 9 هجری رسول الله ج ابو بکرس را مسؤول برپایی حج برای مسلمانان قرار دادند.
69- رسول الله ج به ابو بکر دستور دادند تا مواردی را در حج اعلام نماید که عبارت بودند از:
- بعد از امسال هیچ مشرکی اجازه حج کردن ندارد.
- و هیچ کس برهنه طواف کعبه را ننماید.
- و اینکه جز مؤمن کس دیگری به بهشت وارد نمیشود.