1- باب: ﴿فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً...﴾
باب [1]: ﴿پس اگر آبی را نیافتید...﴾.
223- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا: زَوْجِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَتْ: خَرَجْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی بَعْضِ أَسْفَارِهِ، حَتَّى إِذَا کُنَّا بِالْبَیْدَاءِ أَوْ بِذَاتِ الجَیْشِ انْقَطَعَ عِقْدٌ لِی، فَأَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلَى التِمَاسِهِ، وَأَقَامَ النَّاسُ مَعَهُ وَلَیْسُوا عَلَى مَاءٍ، فَأَتَى النَّاسُ إِلَى أَبِی بَکْرٍ الصِّدِّیقِ، فَقَالُوا: أَلاَ تَرَى مَا صَنَعَتْ عَائِشَةُ؟ أَقَامَتْ بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَالنَّاسِ وَلَیْسُوا عَلَى مَاءٍ، وَلَیْسَ مَعَهُمْ مَاءٌ، فَجَاءَ أَبُو بَکْرٍ وَرَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَاضِعٌ رَأْسَهُ عَلَى فَخِذِی قَدْ نَامَ، فَقَالَ: حَبَسْتِ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَالنَّاسَ، وَلَیْسُوا عَلَى مَاءٍ، وَلَیْسَ مَعَهُمْ مَاءٌ، فَقَالَتْ عَائِشَةُ: فَعَاتَبَنِی أَبُو بَکْرٍ، وَقَالَ: مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ یَقُولَ وَجَعَلَ یَطْعُنُنِی بِیَدِهِ فِی خَاصِرَتِی، فَلاَ یَمْنَعُنِی مِنَ التَّحَرُّکِ إِلَّا مَکَانُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلَى فَخِذِی، «فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حِینَ أَصْبَحَ عَلَى غَیْرِ مَاءٍ، فَأَنْزَلَ اللَّهُ آیَةَ التَّیَمُّمِ فَتَیَمَّمُوا»، فَقَالَ أُسَیْدُ بْنُ الحُضَیْرِ: مَا هِیَ بِأَوَّلِ بَرَکَتِکُمْ یَا آلَ أَبِی بَکْرٍ، قَالَتْ: فَبَعَثْنَا البَعِیرَ الَّذِی کُنْتُ عَلَیْهِ، فَأَصَبْنَا العِقْدَ تَحْتَهُ [رواه البخاری: 334].
223- از عائشهل همسر پیامبر خدا ج روایت است که گفت: در یکی از سفرهای پیامبر خدا ج با ایشان همسفر بودیم، چون به منطقه (بیداء) یا منطقه (ذات الجیش)([1]) رسیدیم، گلوبندم قطع شد، پیامبر خدا ج و دیگر همراهانشان غرض جستجوی گلوبند، توقف نمودند، و در این محل آبی هم نداشتند.
مردم نزد ابوبکر صدیقس آمد و گفتند: مگر نمیبینی که عائشه چه کرده است؟ سبب توقف پیامبر خدا ج و دیگران گردیده است، و این در حالی است که در این محل آبی نیست، و با خود آبی هم ندارند.
ابوبکرس در حالی که پیامبر خدا ج سرخود را بالای رانم گذاشته و به خواب رفته بودند، آمد و گفت: سبب توقف پیامبر خدا ج و دیگر مردم شدهای، در حالی که اینجا نه آبی است، و نه هم آنها با خود آبی دارند.
عائشهل میگوید: ابوبکرس مرا مورد عتاب قرار داد، و آنچه که خداوند میخواست که بگوید گفت: و با دست خود به پهلویم میزد، و جز اینکه سر پیامبر خداج بر بالای رانم گذاشته بود، چیز دیگری مانع حرکت کردن من نمیشد.
و چون پیامبر خدا ج صبح از خواب بیدار شدند، آبی وجود نداشت، و خداوند آیۀ تیمم را نازل فرمود، و مردم تیمم کردند.
أسید بن حضیرس([2]) گفت: ای خاندان ابوبکر! این اولین برکت شما نیست، عائشه میگوید: چون شتری را که من بر او سوار بودم از جایش حرکت دادیم، گلوبند را از زیر پایش یافتیم([3]).
224- عَنْ جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: "أُعْطِیتُ خَمْسًا لَمْ یُعْطَهُنَّ أَحَدٌ قَبْلِی: نُصِرْتُ بِالرُّعْبِ مَسِیرَةَ شَهْرٍ، وَجُعِلَتْ لِی الأَرْضُ مَسْجِدًا وَطَهُورًا، فَأَیُّمَا رَجُلٍ مِنْ أُمَّتِی أَدْرَکَتْهُ الصَّلاَةُ فَلْیُصَلِّ، وَأُحِلَّتْ لِی المَغَانِمُ وَلَمْ تَحِلَّ لِأَحَدٍ قَبْلِی، وَأُعْطِیتُ الشَّفَاعَةَ، وَکَانَ النَّبِیُّ یُبْعَثُ إِلَى قَوْمِهِ خَاصَّةً وَبُعِثْتُ إِلَى النَّاسِ عَامَّةً" [رواه البخاری: 335].
224- از جابر بن عبداللهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «برایم پنج چیز داده شده است که برای هیچکسی پیش از من داده نشده است.
اینکه چون از مسافت یک ماه راه، به دل دشمنانم خوف و رُعب میافتد، نصرت داده شدهام([4]).
اینکه زمین برایم مسجد و وسیلۀ طهارت قرار داده شده است([5])، پس هرکس از امت من که نماز را دریافت [و آبی را ندید، تیمم کند] و نماز را اداء نماید.
و اینکه اموال برایم حلال گردانیده شده است، و برای هیچکس دیگری پیش از من حلال گردانیده نشده بود([6]).
و اینکه برایم اجازه شفاعت داده شده است([7]).
و اینکه پیامبران پیش از من خاص برای قوم خود مبعوث میشدند، و من برای همه مردمان مبعوث گردیدهام([8]).
2- باب: التَّیَمُّمِ فِی الحَضَرِ إِذَا لَمْ یَجِدِ المَاءَ وَخَافَ فَوْتَ الصَّلاَةِ
باب [2]: تیمم در حال مقیم بودن، در صورت نبودن آب و خوف فوت نماز
225- عَنْ أَبِی جُهَیْمِ بْنِ الحَارِثِ الأَنْصَارِیِّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، قَالَ: «أَقْبَلَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِنْ نَحْوِ بِئْرِ جَمَلٍ فَلَقِیَهُ رَجُلٌ فَسَلَّمَ عَلَیْهِ فَلَمْ یَرُدَّ عَلَیْهِ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ السَّلامَ، حَتَّى أَقْبَلَ عَلَى الجِدَارِ، فَمَسَحَ بِوَجْهِهِ وَیَدَیْهِ، ثُمَّ رَدَّ عَلَیْهِ السَّلاَمَ» [رواه البخاری: 337].
225- از ابوجهیم بن حارث انصاریس([9]) روایت است که گفت: پیامبر خدا ج از طرف محلۀ (بئر جمل) میآمدند که شخصی ایشان را دیده و سلام کرد.
پیامبر خدا ج سلامش را (علیک) ندادند، تا اینکه نزدیک دیواری آمدند، و از آن دیوار، بر روی و دستهای خود مسح نمودند، [یعنی: تیمم کردند] و بعد از آن جواب سلام آن شخص را دادند([10]).
3- باب: المُتَیَمِّمُ هَلْ یَنْفُخُ فِیهِمَا
باب [3]: آیا تیممکننده در دستهای خود فُوت نماید([11])؟
226- عَنْ عَمَّارُ بْنُ یَاسِرٍ أَنَّه قالَ لِعُمَرَ بْنِ الخَطَّابِ: أَمَا تَذْکُرُ أَنَّا کُنَّا فِی سَفَرٍ أَنَا وَأَنْتَ، فَأَمَّا أَنْتَ فَلَمْ تُصَلِّ، وَأَمَّا أَنَا فَتَمَعَّکْتُ فَصَلَّیْتُ، فَذَکَرْتُ لِلنَّبِیِّ صلّى الله علیه وسلم، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّمَا کَانَ یَکْفِیکَ هَکَذَا» فَضَرَبَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِکَفَّیْهِ الأَرْضَ، وَنَفَخَ فِیهِمَا، ثُمَّ مَسَحَ بِهِمَا وَجْهَهُ وَکَفَّیْهِ [رواه البخاری: 338].
226- از عمار بن یاسرس([12]) روایت است که برای عمر بن خطابس گفت: آیا به یادت هست که من و تو در سفری باهم بودیم، و تو نماز نخواندی، و من در [خاک] غلت زدم و نماز خود را خواندم، و چون این واقعه را برای پیامبر خدا ج گفتیم، فرمودند:
«اگر چنین میکردی برایت کافی بود»، و پیامبر خدا ج هردو کف دست خود را بر زمین زدند، و در آنها فُوت کردند، و روی و دستهای خود را با آنها مسح نمودند([13]).
4- باب: الصَّعِیدُ الطَّیِّبُ وَضُوءُ المُسْلِمِ یَکْفِیهِ عن المَاءِ
باب [4]: خاک پاک برای مسلمان وضوء شمرده میشود و جای آب را میگیرد
227- عَنْ عِمْرَانَ بْن حُصَیْنٍ الْخُزَاعِیّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا قَالَ: کُنَّا فِی سَفَرٍ مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَإِنَّا أَسْرَیْنَا حَتَّى کُنَّا فِی آخِرِ اللَّیْلِ، وَقَعْنَا وَقْعَةً، وَلاَ وَقْعَةَ أَحْلَى عِنْدَ المُسَافِرِ مِنْهَا، فَمَا أَیْقَظَنَا إِلَّا حَرُّ الشَّمْسِ، وَکَانَ أَوَّلَ مَنِ اسْتَیْقَظَ فُلاَنٌ، ثُمَّ فُلاَنٌ، ثُمَّ فُلاَنٌ ثُمَّ عُمَرُ بْنُ الخَطَّابِ الرَّابِعُ - وَکَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِذَا نَامَ لَمْ نُوقِظْهُ حَتَّى یَکُونَ هُوَ یَسْتَیْقِظُ، لِأَنَّا لاَ نَدْرِی مَا یَحْدُثُ لَهُ فِی نَوْمِهِ، فَلَمَّا اسْتَیْقَظَ عُمَرُ وَرَأَى مَا أَصَابَ النَّاسَ وَکَانَ رَجُلًا جَلِیدًا، فَکَبَّرَ وَرَفَعَ صَوْتَهُ بِالتَّکْبِیرِ، فَمَا زَالَ یُکَبِّرُ وَیَرْفَعُ صَوْتَهُ بِالتَّکْبِیرِ حَتَّى اسْتَیْقَظَ بِصَوْتِهِ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَلَمَّا اسْتَیْقَظَ شَکَوْا إِلَیْهِ الَّذِی أَصَابَهُمْ، قَالَ: «لاَ ضَیْرَ - أَوْ لاَ یَضِیرُ - ارْتَحِلُوا»، فَارْتَحَلَ، فَسَارَ غَیْرَ بَعِیدٍ، ثُمَّ نَزَلَ فَدَعَا بِالوَضُوءِ، فَتَوَضَّأَ، وَنُودِیَ بِالصَّلاَةِ، فَصَلَّى بِالنَّاسِ، فَلَمَّا انْفَتَلَ مِنْ صَلاَتِهِ إِذَا هُوَ بِرَجُلٍ مُعْتَزِلٍ لَمْ یُصَلِّ مَعَ القَوْمِ، قَالَ: «مَا مَنَعَکَ یَا فُلاَنُ أَنْ تُصَلِّیَ مَعَ القَوْمِ؟» قَالَ: أَصَابَتْنِی جَنَابَةٌ وَلاَ مَاءَ، قَالَ: «عَلَیْکَ بِالصَّعِیدِ، فَإِنَّهُ یَکْفِیکَ»، ثُمَّ سَارَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَاشْتَکَى إِلَیْهِ النَّاسُ مِنَ العَطَشِ، فَنَزَلَ فَدَعَا فُلاَنًا - وَدَعَا عَلِیًّا رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، فَقَالَ: صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «اذْهَبَا، فَابْتَغِیَا المَاءَ» فَانْطَلَقَا، فَلَقِیَّا امْرَأَةً بَیْنَ مَزَادَتَیْنِ - أَوْ سَطِیحَتَیْنِ - مِنْ مَاءٍ عَلَى بَعِیرٍ لَهَا، فَقَالاَ لَهَا: أَیْنَ المَاءُ؟ قَالَتْ: عَهْدِی بِالْمَاءِ أَمْسِ هَذِهِ السَّاعَةَ وَنَفَرُنَا خُلُوفٌ، قَالاَ لَهَا: انْطَلِقِی، إِذًا قَالَتْ: إِلَى أَیْنَ؟ قَالاَ: إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَتْ: الَّذِی یُقَالُ لَهُ الصَّابِئُ، قَالاَ: هُوَ الَّذِی تَعْنِینَ، فَانْطَلِقِی، فَجَاءَا بِهَا إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَحَدَّثَاهُ الحَدِیثَ، قَالَ: فَاسْتَنْزَلُوهَا عَنْ بَعِیرِهَا، وَدَعَا النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِإِنَاءٍ، فَفَرَّغَ فِیهِ مِنْ أَفْوَاهِ المَزَادَتَیْنِ - أَوْ سَطِیحَتَیْنِ - وَأَوْکَأَ أَفْوَاهَهُمَا وَأَطْلَقَ العَزَالِیَ، وَنُودِیَ فِی النَّاسِ اسْقُوا وَاسْتَقُوا، فَسَقَى مَنْ سَقَی، وَاسْتَقَى مَنْ شَاءَ وَکَانَ آخِرُ ذَاکَ أَنْ أَعْطَى الَّذِی أَصَابَتْهُ الجَنَابَةُ إِنَاءً مِنْ مَاءٍ، قَالَ: «اذْهَبْ فَأَفْرِغْهُ عَلَیْکَ»، وَهِیَ قَائِمَةٌ تَنْظُرُ إِلَى مَا یُفْعَلُ بِمَائِهَا، وَایْمُ اللَّهِ لَقَدْ أُقْلِعَ عَنْهَا، وَإِنَّهُ لَیُخَیَّلُ إِلَیْنَا أَنَّهَا أَشَدُّ مِلْأَةً مِنْهَا حِینَ ابْتَدَأَ فِیهَا، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «اجْمَعُوا لَهَا» فَجَمَعُوا لَهَا مِنْ بَیْنِ عَجْوَةٍ وَدَقِیقَةٍ وَسَوِیقَةٍ حَتَّى جَمَعُوا لَهَا طَعَامًا، فَجَعَلُوهَا فِی ثَوْبٍ وَحَمَلُوهَا عَلَى بَعِیرِهَا وَوَضَعُوا الثَّوْبَ بَیْنَ یَدَیْهَا، قَالَ لَهَا: «تَعْلَمِینَ، مَا رَزِئْنَا مِنْ مَائِکِ شَیْئًا، وَلَکِنَّ اللَّهَ هُوَ الَّذِی أَسْقَانَا»، فَأَتَتْ أَهْلَهَا وَقَدِ احْتَبَسَتْ عَنْهُمْ، قَالُوا: مَا حَبَسَکِ یَا فُلاَنَةُ، قَالَتْ: العَجَبُ لَقِیَنِی رَجُلاَنِ، فَذَهَبَا بِی إِلَى هَذَا الرَّجْلِ الَّذِی یُقَالُ لَهُ الصَّابِئُ فَفَعَلَ کَذَا وَکَذَا، فَوَاللَّهِ إِنَّهُ لَأَسْحَرُ النَّاسِ مِنْ بَیْنِ هَذِهِ وَهَذِهِ، وَقَالَتْ: بِإِصْبَعَیْهَا الوُسْطَى وَالسَّبَّابَةِ، فَرَفَعَتْهُمَا إِلَى السَّمَاءِ - تَعْنِی السَّمَاءَ وَالأَرْضَ - أَوْ إِنَّهُ لَرَسُولُ اللَّهِ حَقًّا، فَکَانَ المُسْلِمُونَ بَعْدَ ذَلِکَ یُغِیرُونَ عَلَى مَنْ حَوْلَهَا مِنَ المُشْرِکِینَ، وَلاَ یُصِیبُونَ الصِّرْمَ الَّذِی هِیَ مِنْهُ، فَقَالَتْ: یَوْمًا لِقَوْمِهَا مَا أُرَى أَنَّ هَؤُلاَءِ القَوْمَ یَدْعُونَکُمْ عَمْدًا، فَهَلْ لَکُمْ فِی الإِسْلاَمِ؟ فَأَطَاعُوهَا، فَدَخَلُوا فِی الإِسْلاَمِ [رواه البخاری: 344].
227- از عمران بن حصین خزاعیب([14])، روایت است که گفت: در یکی از سفرها همراه پیامبر خدا ج بودیم، همه شب راه پیمودیم، و چون آخر شب شد، در جایی آرام گرفتیم، و البته برای مسافر هیچ چیزی شیرینتر از استراحت کردن آخر شب نیست، و جز گرمی آفتاب چیز دیگری ما را از خواب بیدار نکرد، و اول کسی که از خواب بیدار شد، فلانی، و بعد ازان فلانی، و بعد ازان فلانی و چهارمشان عمر بن خطاب بود.
پیامبر خدا ج که خواب میشدند، تا خودشان بیدار نمیشدند، ما ایشان را از خواب بیدار نمیکردیم، چون نمیدانستیم که در حالت خواب، به ایشان چه رُخ میدهد؟([15]).
و چون عمر از خواب بیدار شد و حالت مردم را دید، و در عین حال شخص با هیبتی بود، تکبیر گفت (الله أکبر)، و صدای خود را بلند کرد، و به تکبیر گفتن و بلند کردن صوت خود تا جایی ادامه داد، که پیامبر خدا ج از صدای او از خواب بیدار شدند.
چون از خواب بیدار شدند، مردم نزدشان آمدند، و از مصیبت فوتشدن نماز شکایت نمودند، [پیامبر خدا ج] فرمودند: «ضروری نیست [و یا] ضرری ندارد([16])، حرکت کنید».
از آنجا حرکت کردند، و هنوز راه زیادی را نپیموده بودند، که پیامبر خدا ج توقف نمودند، آبی را طلبیدند و وضوء ساختند، برای ادای نماز اذان داده شد، و [پیامبر خداج] به مردم نماز خواندند، و چون از نماز فارغ شدند، شخصی را دیدند که در گوشۀ نشسته و با مردم نماز نخوانده است.
[برایش] گفتند: «فلانی! چه چیز مانع نماز خواندنت با مردم شد»؟
گفت: جنب شدهام و آبی نیست.
فرمودند: «از خاک پاک استفاده میکردی، و خاک برایت کافی است»([17]).
سپس پیامبر خدا ج حرکت کرده و براه افتادند، مردم آمده و از تشنگی شکایت نمودند، پیامبر خدا ج توقف نمودند، و علیس و شخص دیگری را نزد خود خواسته و فرمودند: «بروید و آب پیدا کنید»([18]).
آن دو نفر رفته و زنی را دیدند که بین دو مشک آب، بلای شترش نشسته است.
از آن زن پرسیدند که: آب در کجا است؟
گفت: من دیروز همین وقت برسر آب بودم، و مردم ما [زنان و اطفال را گذاشته] و به طلب آب برآمدهاند.
برایش گفتند: بیا برویم.
گفت: کجا بروم؟
گفتند: نزد پیامبر خدا ج.
گفت: نزد آنکه از دین آبائیاش برگشته است؟
گفتند: بلی! این همان کسی است که میگوئی، بیا که برویم، و او را نزد پیامبر خداج آورده، و ماجرا را حکایت نمودند.
[راوی میگوید]: پیامبر خدا ج فرمودند: او را از شترش پیاده کنید.
و پیامبر خدا ج ظرفی را طلبیدند و از آن دو مشک، مقدار آبی را در آن ظرف ریختند، و دهان مشکها را بسته نموده، و قسمت پایینی آنها را باز کردند، و مردم را صدا زدند تا از آن آب، خودشان نوشیده و حیوانات خود را نیز آب بدهند.
هرکس میخواست خودش، و هرکس میخواست حیوانش را آب میداد، و آخرین شخص، همان شخص جنب بود، که برایش ظرفی از آب دادند و فرمودند: «این آب را بگیر و برسر خود بریز».
آن زن همانطور ایستاده بود و نگاه میکرد که با آبهایش چه میکنند، و به خداوند قسم است که آن آب کاملا خلاص شد، و باز دیدیم که آن مشکها نسبت به اول پرتر شده است.
و پیامبر خدا ج فرمودند: «برای این زن چیزی جمعآوری نمائید».
برایش خرما، آرد، و بلغور جمع نمودند، و در جامۀ نهادند، و آن زن را بر شترش سوار نموده، و آن جامه را پیش رویش گذاشتند.
[و پیامبر خدا ج] برای آن زن گفتند: «میدانی که ما از آب تو چیزی کم نکردیم، و خداوند متعال بود که ما را سیراب ساخت».
آن زن دیرتر از موعد معین به خانوادهاش رسید، وابستگانش از وی پرسیدند که: سبب تاخیر تو چه بود؟
گفت قصهام تعجبآور است، مرا دو نفر گرفته و نزد همان کسی که برایش (صابیء) میگویند بردند([19])، و او چنین و چنان کرد، و به خداوند قسم است که این شخص یا ساحرترین مردمان بین زمین و آسمان است، و یا پیامبر بر حق خدا است.
مسلمانان بعد از این واقعه بر مشرکینی که به اطراف دیار آن زن بودند، حمله میکردند، ولی به مردم و خانههایی که آن زن متعلق به آنها بود، کاری نداشتند.
آن زن روزی برای اقوامش گفت:
فکر میکنم که این مردم [یعنی: مسلمانان] قصدا شما را مورد تعرض قرار نمیدهند، آیا نمیخواهید مسلمان شوید؟ و آنها پیشنهادش را پذیرفته و مسلمان شدند([20]).
8- کتابُ الصَّلاة
[1]- و (ذات الجیش) نام دو منطقه بین مکۀ مکرمه و مدینۀ منوره است.
[2]- وی اسید بن حضیر انصاری است، یکی از نمایندگان مردم مدینۀ منوره در عقبۀ ثانی بود، و در مدینۀ منوره در سال بیست هجری وفات یافت، فتح المبدی (1/296).
[3]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) پدر حق دارد و دخترش را ولو آنکه به شوهر داده شده باشد، تادیب نماید.
2) شخص میتواند همسرش را با خود به سفر ببرد، ولو آنکه با گروهی از مردها سفر نماید.
3) زن میتواند در سفر خود را برای شوهرش زینت نماید.
4) اگر چیزی از نزد زن گم میشود، نباید شوهرش او را مورد عتاب قرار دهد، ولو آنکه سبب زحمت و یا خسارۀ مادی برایش شود.
5) در وقت نماز خواندن اگر آب پیدا نمیشد، باید تیمم نمود.
6) عائشه رضی الله دارای فضائل زیادی بود، از آن جمله اینکه به سبب گم شدن گلو بندش تیمم کردن در وقت نبودن آب مشروع گردید.
[4]- یعنی وقتی که بین من و بین دشمنان من یک ماه راه سفر باقی میماند، ترس من به دل دشمنان من میافتد، و ترس افتادن به دل دشمن یکی از مهمترین اسباب شکست دشمن است، و مراد از یک ماه راه سفرهای آن روزی است، و اگر خواسته باشیم این اندازه راه را به حساب امروزی بسنجیم، چون در آن زمان روزانه تقریبا حدود چهل کیلو متر راه میپیمودند، میتوان این فاصله را به حدود یک هزار و دو صد کیلو متر راه تخنین زد، والله تعالی أعلم.
[5]- نماز خواندن برای امم سابقه خاص در داخل معابد که به نام (بِیَع) و (صوامع) یاد میشد، جواز داشت، و در بیرون از آن معابد نماز خواندن برای آنها روا نبود، ولی در دین اسلام نماز خواندن و عبادت خدا در هرجایی – به شرط آنکه پاک باشد – جواز دارد، و اینکه عیسی÷ در زمین به سیاحت میپرداخت، و در هرجایی که وقت نماز داخل میشد، نماز میخواند، معارض با این اختصاص نیست، زیرا برای سیدنا عیسی÷ زمین تنها مسجد و جای نماز خواندن قرار داده شده بود، نه وسیلۀ طهارت، ولی برای محمد ج هم مسجد قرار داده شده است، و هم وسیله طهارت، و این چیز وجه اختصاص به پیامبر خدا ج است.
[6]- زیرا بعضی از انبیاء گذشته مامور به جهاد نبودند، از این جهت غنمیتی را به دست نمیآوردند، و آنهایی که مامور به جهاد شده بودند، غنائمی را که به دست میآوردند، آتشی میآمد، و آن غنائم را از بین میبرد، و خوردن و استفاده کردن از آن غنائم برای آنها روا نبود.
[7]- مراد از این شفاعت، شفاعت کبری است که برای تمام مؤمنین اهل موقف در میدان محشر شفاعت مینمایند، و تفصیل آن إنشاءالله در حدیث شفاعت خواهد آمد.
[8]- هر پیامبری از پیامبران گذشته مانند نوح، صالح، ایوب، لوط، موسی، عیسی و غیر هم علیهم السلام خاص برای قوم خود مبعوث شده بودند، ولی پیامبر خدا محمد ج برای همه جهانیان مبعوث شدهاند، خداوند متعال میفرماید: ﴿قُلۡ یَٰٓأَیُّهَا ٱلنَّاسُ إِنِّی رَسُولُ ٱللَّهِ إِلَیۡکُمۡ جَمِیعًا﴾ بگو ای مردمان! من برای همۀ شما مبعوث شدهام، و از اینجا بود که نبی کریم ج برای مردمان غیر عرب، مانند کسیری و قیصر وغیره نامه فرستاده و آنها را به اسلام دعوت مینمودند.
ملاحظه:
اینکه در این حدیث نبوی شریف امور اختصاصی برای پیامبر خدا ج نسبت به انبیاء دیگر علیهم السلام پنج چیز ذکر گردیده است، به این معنی نیست که: پیامبر خدا ج تنها به همین پنج چیز اختصاص یافته باشند، زیرا طوری که در علم (اصول فقه) مقرر است، مفهوم عدد در نزد بسیاری از علماء معتبر نیست، و اموری را که پیامبر خدا ج به آنها اختصاص یافتهاند بسیار است، و از آن جمله است:
1) مقام محمود: خداوند متعال میفرماید: ﴿وَمِنَ ٱلَّیۡلِ فَتَهَجَّدۡ بِهِۦ نَافِلَةٗ لَّکَ عَسَىٰٓ أَن یَبۡعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامٗا مَّحۡمُودٗا ٧٩﴾ و (مقام محمود) عبارت شفاعت عظمی در روز قیامت است.
2) حوض کوثر: خداوند متعال میفرماید: ﴿إِنَّآ أَعۡطَیۡنَٰکَ ٱلۡکَوۡثَرَ ١﴾.
3) اینکه خداوند متعال لغزشهای گذشته و آیندۀشان را بخشیده، و نعمت خود را بر ایشان تمام کرده است، خداوند متعال میفرماید: ﴿إِنَّا فَتَحۡنَا لَکَ فَتۡحٗا مُّبِینٗا ١ لِّیَغۡفِرَ لَکَ ٱللَّهُ مَا تَقَدَّمَ مِن ذَنۢبِکَ وَمَا تَأَخَّرَ وَیُتِمَّ نِعۡمَتَهُۥ عَلَیۡکَ وَیَهۡدِیَکَ صِرَٰطٗا مُّسۡتَقِیمٗا ٢﴾.
4) اینکه نام ایشان در بسیاری از جاها مقارن با نام خداوندأ آمده است، مانند کلمه شهادت، «أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ»، و همچنین در اذان، و در اقامت، و در «التَّحِیَّاتُ»، و در جاهای دیگر، خداوند متعال میفرماید: ﴿أَلَمۡ نَشۡرَحۡ لَکَ صَدۡرَکَ ١ وَوَضَعۡنَا عَنکَ وِزۡرَکَ ٢ ٱلَّذِیٓ أَنقَضَ ظَهۡرَکَ ٣ وَرَفَعۡنَا لَکَ ذِکۡرَکَ ٤﴾.
5) اینکه خود خداوند متعال و ملائکهاش بر وی درود و سلام میفرستند، و همۀ مؤمنان مامور به درود و سلام فرستادن بر ایشان شدهاند، خداوند متعال میفرماید: ﴿إِنَّ ٱللَّهَ وَمَلَٰٓئِکَتَهُۥ یُصَلُّونَ عَلَى ٱلنَّبِیِّۚ یَٰٓأَیُّهَا ٱلَّذِینَ ءَامَنُواْ صَلُّواْ عَلَیۡهِ وَسَلِّمُواْ تَسۡلِیمًا ٥٦﴾.
6) در هرجایی که خداوند متعال ایشان را خطاب نموده است، به جهت تشریف و تکریم به (نبی) و (رسول) «یا أیها النبی ویا أیها الرسول» مخاطب ساخته است، نه به نامشان، و به نام که (محمد) و (أحمد) باشد فقط در مقام خبر دادن از ایشان یاد شده است، خداوند متعال میفرماید: ﴿مُّحَمَّدٞ رَّسُولُ ٱللَّهِ﴾، و میفرماید: ﴿وَمُبَشِّرَۢا بِرَسُولٖ یَأۡتِی مِنۢ بَعۡدِی ٱسۡمُهُۥٓ أَحۡمَدُ﴾.
7) اینکه دارای خلق عظیم بودند، خداوند متعال میفرماید: ﴿وَإِنَّکَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِیمٖ ٤﴾.
8) اینکه متصف به رأفت و رحمت بودند، خداوند متعال میفرماید: ﴿لَقَدۡ جَآءَکُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ أَنفُسِکُمۡ عَزِیزٌ عَلَیۡهِ مَا عَنِتُّمۡ حَرِیصٌ عَلَیۡکُم بِٱلۡمُؤۡمِنِینَ رَءُوفٞ رَّحِیمٞ ١٢٨﴾.
9) و اینکه خداوند متعال ایشان را بر شیطانشان غالب ساخت، تا جایی که آن شیطان مسلمان شد.
10) دارای (جوامع الکلم) بودند.
11) خاتم النبیین بودند.
12) امتشان در نماز مانند ملائکه در آسمان به صف میایستند.
13) مشقتها و مشکلاتی که در ادیان سابقه بود، از ایشان و از امتشان برداشته شده است.
14) امتشان از خطا و فراموشی (عندالله) مؤاخذه نمیباشند.
15) امتشان (خیر الأمم) هستند، یعنی: از همۀ امتهای سابقه بهتر میباشند.
16) دارای معجزات متعدد و گوناگونی بودند، که در رأس این معجزات، معجزۀ قرآن مجید قرار دارد، و بسیاری از معجزات دیگر إنشاءالله در احادیث همین کتاب از نظرتان خواهد گذشت، از آن جمله اینکه: جمادات برایشان نطق میکردند، طفل در گهواره به نبوتشان شهادت داد، از طعام اندکی گروه زیادی را طعام داده و سیر ساختند، آب از سر انگشتانشان فواره زد، قمر به جهت اثبات نبوتشان شق شد، با یک دست کشیدنشان مریضهای بسیاری شفا یافتند، کسی که به تعقیبشان میآمد تا به ایشان ضرر برساند، دستهای اسپش در زمین فرورفت، خداوند در شب هجرت بینائی را از چشمان کفار گرفت، و همان بود که در وقت خارج شدن از خانه ایشان را ندیدند، همۀ اقوال و افعال و تصرفاتشان یکایک به طور دقیق به سند برای امتشان رسید، و حفظ گردید، و بسیاری از معجزات و امور خارق العادۀ دیگر، و امام ابن حجر/ میگوید: ابوسعید نیشاپوری در کتاب (شرف مصطفی) آورده است که پیامبر خدا ج از دیگر انبیاء علیهم السلام به شصت خصلت اختصاص یافتهاند، (فتح الباری: 1/523-524).
[9]- وی ابوجهیم ابن حارث انصاری است، پدرش از بزرگان صحابه بود، از وی جز اینکه بعضی از احادیث از آن جمله حدیث تیمم را روایت کرده است، معلومات بیشتری به دست آورده نتوانستم، (أسد الغابه: 5/163-164).
[10]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) (بئر جمل) نام جایی است در نزدیک مدینۀ منوره.
2) این تیمم کردن، پیامبر خدا ج جهت رد سلام بود، و ایشان نمیخواستند در حالت بیوضوئی نام خدا را که (سلام) باشد، به زبان آورند.
3) این تیمم کردن پیامبر خدا ج از روی حسن ادب بود، نه از روی و جوب، بنابراین طوری که در بسیاری از احادیث دیگری آمده است، برای شخص بیضوء و حتی جنب، سلام کردن، جواب سلام را دادن، سخن زدن و دیگر امور دنیوی جواز دارد، و چیزی که انجام دادن آن برای شخص بیوضوء جواز ندارد، انجام دادن بعضی از عبادات مانند: نماز خواندن، و طواف کردن، و دست زدن به قرآن مجید است.
[11]- طوری که معلوم است تیمم عبارت از آن است که شخص کف هردو دست خود را بر زمین زده و به روی خود بمالد، و آیا روا است که پیش از مالیدن دستها بر روی خود، جهت آنکه خاکهای دستهایش بریزد، به دستهای خود فُوت نماید، و یا اینکه این عمل روا نیست؟ این حدیث بیانگر این مسئلۀ است.
[12]- وی عمار بن یاسر بن مالک عنسی است، او و پدر مادرش از کسانی هستند که در اول امر مسلمان شده بودند، مادرش اولین کسی است که در راه خدا به شهادت رسیده است، عمار در تمام غزوات با پیامبر خدا ج اشتراک داشت، و نبی کریم ج دربارهاش فرمودند که: «عمار از ایمان لبریز شده است»، و فرمودهاند که: «کسی که با عمار دشمنی کند، خدا با او دشمنی میکند، و کسی که عمار را بیازارد، خدا او را میآزارد، در صفین در صف علیس در سال سی و هفت هجری، به سن نود و سه سالگی به شهادت رسید، مناقبش بسیار است، به همین قدر اکتفاء میکنیم، امام بخاری/ از وی چهار حدیث روایت کرده است، أسد الغابه (4/43-47).
[13]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) در یکی از لشکرهای که به جهاد رفته بودند، عمر و عمارب اشتراک داشتند، در یکی از شبهای این سفر، عمر و عمارب جنب شدند، عمارس تیمم کرد، و نمازش را خواند، ولی عمرس نظرش آن بود که تیمم کردن برای جنب روا نیست، و باید تا وقتی که به آب میرسد، نمازش را به تاخیر بیندازد، ولی مذهب عموم علماء همان نظر عمارس است، و خصوصا آنکه پیامبر خدا ج این نظر را تایید نمودند.
2) کسی که تیمم میکند، بعد از اینکه دستهایش را به خاک زد، فوت کردن بر دستها پیش از مالیدن به روی و دست، سنت و یا مستحب است.
3) طریقۀ تیمم در نزد اکثر علماء – طوری که در احادیث دیگری به تفصیل آمده است – چنین است که: هردو کف دست خود را بر زمین بزند، و روی خود را به آنها مسح نماید، و بار دوم آنها را برزمین بزند، و دستهای خود را تا آرنجها به آنها مسح نماید، چه تیمم برای رفع حدث باشد، و چه برای رفع جنایت، و اینکه عمار بن یاسرس در تیمم کردن برای رفع جنابت به خاک غلت زد، به اجتهاد و قیاس خودش بود، زیرا وی دیده بود که تیمم کردن برای رفع حدث، به همان طریق وضوء ساختن است، از این جهت فکر کرد که تیمم کردن جهت رفت جنابت شاید به همان طریق غسل کردن باشد، که باید تمام بدن را دربر بگیرد، از این جهت به خاکها غلت زد، تا خاک به همۀ بدنش تماس نماید.
4) همانطوری که اجتهاد هر مجتهد دیگری احتمال صواب و خطاء را دارد، اجتهاد صحابهش نیز همین احتمال را دارد، زیرا صحابه با وجود فضائل بسیاری که در آنها موجود است، و با وجود آنکه عدالت و صدقشان ثابت است، معصوم نیستند، و عصمت خاص برای انبیاء علیهم السلام است، و کسی که معصوم نباشد، احتمال دارد که در اجتهاد خود به صواب برسد، و احتمال دارد، که خطاء و اشتباه نماید، و مجتهد هرکس که باشد – طوری که نبی کریم ج فرمودهاند – اگر به صواب برسد برایش دو مزد، و اگر به صواب نرسد، برایش یک مزد است.
[14]- وی عمران بن حصین خزاعی قاضی بصره است، از فضلاء و فقهای صحابه بود، در سال پنجاه و دو هجری وفات یافت، و امام بخاری/ از وی دوازده حدیث روایت کرده است، فتح المبدی (1/301).
[15]- یعنی: چون احتمال نزول وحی بر پیامبر خدا ج در حالت خواب وجود داشت، تا خودشان بیدار نمیشدند، ما ایشان را بیدار نمیکردیم، زیرا میترسیدیم که مبادا کردن ما سبب قطع وحی شود.
[16]- شک بین این دو عبارت که پیامبر خدا ج (ضرری نیست) و یا (ضرری ندارد) گفته حریص بودند که عین عبارت پیامبر خدا ج را نقل کنند، و اگر در بین یکی از دو لفظ به شک میافتادند، هردو لفظ را روایت میکردند.
[17]- از این فرمودۀ پیامبر خدا ج برای آن شخص که: «از خاک پاک استفاده میکردی، و خاک برایت کافی است»، این احکام استنباط میگردد:
1) این شخصی که با مردم نماز نخواند، شاید از اینکه تیمم مشروع شده است، خبر نداشت، و یا از مشروعیت تیمم خبر داشت، ولی اینطور فکر میکرد که مشروعیت تیمم خاص برای رفع حدث اصغر است، یعنی تنها جای وضوء را میگیرد، نه جای غسل را.
2) اجتهاد کردن در زمان نبی کریم ج و حتی در حضور ایشان جواز دارد، ورنه نبی کریم ج برایش میگفتند: «این فهمت درست نیست، و باید میآمدی و از من میپرسیدی».
3) تیمم چه به عوض وضوء باشد، و چه به عوض غسل، برای ادای همان نماز فرض و نفلی است که غرض ادای آن تیمم کرده است، بنابراین اگر این شخصی که جنب است، و برای نماز معینی مثلا: برای نماز ظهر غسل کرده بود، تا وقتی که ظهر باقی است، میتواند هرنمازی را از وقتی، و نفلی و قضائی اداء نماید، ولی بعد از این که وقت ظهر خارج شد، اگر خواسته باشد نماز فرض و یا نفل دیگری را اداء نماید، باید دوباره تیمم کند، این مذهب جمهور علماء است، وعده بر این نظر اند که تیمم مانند وضوء و غسل است، و تا وقتی که سببی از اسباب نقض وضوء، و وجوب غسل پیدا نشود، میتوان به همان تیمم اول هرقدر نماز فرض و نفل را که خواسته باشد، اداء کرد.
[18]- آن شخص دیگری را که پیامبر خدا ج با علی نزد خود خواستند، طوری که در صحیح مسلم آمده است، عمران بن حصین خزاعی راوی همین حدیث است.
[19]- (صابیء): کسی است که دین اصلیاش را ترک نموده، و به دین دیگری گرائیده باشد، و پیامبر خدا ج را از آن جهت صابئ میگفتند که دین آبائی آنها را که شرک باشد، گذاشته و به دین اسلام گرویده بودند.
[20]- از این حدیث مسائل و احکام زیادی استنباط میگردد، از آن جمله اینکه:
1) آنچه که در این واقعه به وقوع پیوست، بیانگر معجزۀ دیگری از معجزات پیامبر خدا ج است، زیرا از آب آن دو مشک تمام کسانی که با پیامبر خدا ج بودند، نوشیدند و به حیوانات خود آب دادند، و مشکهای خود را پُر کردند، و باز دو مشک به حال اولی خود برگشته و حتی پُرتر شده بود.
2) عمرس از صحابههای دیگری که آنجا حضور داشتند، در ادای شعائر دین، از آن جمله نماز، اهتمام بیشتری داشت.
3) اگر نماز بدون اختیار قضاء میشود، باکی ندارد.
4) اگر کسی با مسلمانان نماز نمیخواند، نباید از این عملش سرسری گذشت، بلکه باید از وی سبب را پرسید، و او را به راه صواب رهنمائی کرد.
5) قضاءآوردن نمازهای فوتی واجب است، و باید به اولین فرصت قضاءآورده شود.
6) مستحب است که برای نمازهای فوتی اگر به جماعت اداء میگردید، اذان داده شود.
7) اگر نماز عدۀ باهم فوت میشود، سنت و یا مستحب است که آن نماز را به جماعت قضاء بیاورند.
8) استفاده نمودن از مال غیر به طریقی که سبب ضرر برای صاحبش نگردد، در حال ضرورت جواز دارد.
9) اگر رعیت دچار مشکلی میشوند، میتوانند مشکل خود را با (ولی امر) مطرح نمایند.
10) (ولی امر) مسلمانان باید به فکر رعیت بوده و مشکلات آنها را حتی الامکان رفع نماید.