1- باب: کَیْفَ فُرِضَتِ الصَّلاَةُ فِی الإِسْرَاءِ؟
باب [1]: نماز در شب اسراء([1]) چگونه فرض شد؟
228- عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: کَانَ أَبُو ذَرٍّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ یُحَدِّثُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: "فُرِجَ عَنْ سَقْفِ بَیْتِی وَأَنَا بِمَکَّةَ، فَنَزَلَ جِبْرِیلُ، فَفَرَجَ صَدْرِی، ثُمَّ غَسَلَهُ بِمَاءِ زَمْزَمَ، ثُمَّ جَاءَ بِطَسْتٍ مِنْ ذَهَبٍ مُمْتَلِئٍ حِکْمَةً وَإِیمَانًا، فَأَفْرَغَهُ فِی صَدْرِی، ثُمَّ أَطْبَقَهُ، ثُمَّ أَخَذَ بِیَدِی، فَعَرَجَ بِی إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْیَا، فَلَمَّا جِئْتُ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْیَا، قَالَ جِبْرِیلُ: لِخَازِنِ السَّمَاءِ افْتَحْ، قَالَ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ هَذَا جِبْرِیلُ، قَالَ: هَلْ مَعَکَ أَحَدٌ؟ قَالَ: نَعَمْ مَعِی مُحَمَّدٌ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ: أُرْسِلَ إِلَیْهِ؟ قَالَ: نَعَمْ، فَلَمَّا فَتَحَ عَلَوْنَا السَّمَاءَ الدُّنْیَا، فَإِذَا رَجُلٌ قَاعِدٌ عَلَى یَمِینِهِ أَسْوِدَةٌ، وَعَلَى یَسَارِهِ أَسْوِدَةٌ، إِذَا نَظَرَ قِبَلَ یَمِینِهِ ضَحِکَ، وَإِذَا نَظَرَ قِبَلَ شِمَالِهِ بَکَى، فَقَالَ: مَرْحَبًا بِالنَّبِیِّ الصَّالِحِ وَالِابْنِ الصَّالِحِ، قُلْتُ لِجِبْرِیلَ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: هَذَا آدَمُ، وَهَذِهِ الأَسْوِدَةُ عَنْ یَمِینِهِ وَشِمَالِهِ نَسَمُ بَنِیهِ، فَأَهْلُ الیَمِینِ مِنْهُمْ أَهْلُ الجَنَّةِ، وَالأَسْوِدَةُ الَّتِی عَنْ شِمَالِهِ أَهْلُ النَّارِ، فَإِذَا نَظَرَ عَنْ یَمِینِهِ ضَحِکَ، وَإِذَا نَظَرَ قِبَلَ شِمَالِهِ بَکَى حَتَّى عَرَجَ بِی إِلَى السَّمَاءِ الثَّانِیَةِ، فَقَالَ لِخَازِنِهَا: افْتَحْ، فَقَالَ لَهُ خَازِنِهَا مِثْلَ مَا قَالَ الأَوَّلُ: فَفَتَحَ، - قَالَ أَنَسٌ: فَذَکَرَ أَنَّهُ وَجَدَ فِی السَّمَوَاتِ آدَمَ، وَإِدْرِیسَ، وَمُوسَى، وَعِیسَى، وَإِبْرَاهِیمَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْهِمْ، وَلَمْ یُثْبِتْ کَیْفَ مَنَازِلُهُمْ غَیْرَ أَنَّهُ ذَکَرَ أَنَّهُ وَجَدَ آدَمَ فِی السَّمَاءِ الدُّنْیَا وَإِبْرَاهِیمَ فِی السَّمَاءِ السَّادِسَةِ، قَالَ أَنَسٌ - فَلَمَّا مَرَّ جِبْرِیلُ بِالنَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِإِدْرِیسَ قَالَ: مَرْحَبًا بِالنَّبِیِّ الصَّالِحِ وَالأَخِ الصَّالِحِ، فَقُلْتُ مَنْ هَذَا؟ قَالَ: هَذَا إِدْرِیسُ، ثُمَّ مَرَرْتُ بِمُوسَى فَقَالَ: مَرْحَبًا بِالنَّبِیِّ الصَّالِحِ وَالأَخِ الصَّالِحِ، قُلْتُ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: هَذَا مُوسَى، ثُمَّ مَرَرْتُ بِعِیسَى فَقَالَ: مَرْحَبًا بِالأَخِ الصَّالِحِ وَالنَّبِیِّ الصَّالِحِ، قُلْتُ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: هَذَا عِیسَى، ثُمَّ مَرَرْتُ بِإِبْرَاهِیمَ، فَقَالَ: مَرْحَبًا بِالنَّبِیِّ الصَّالِحِ وَالِابْنِ الصَّالِحِ، قُلْتُ: مَنْ هَذَا؟ قَالَ: هَذَا إِبْرَاهِیمُ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ»، قَالَ: وَکَانَ ابْنَ عَبَّاسٍ، رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا – وَأَبَا حَبَّةَ الأَنْصَارِیَّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، یَقُولاَنِ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «ثُمَّ عُرِجَ بِی حَتَّى ظَهَرْتُ لِمُسْتَوَى أَسْمَعُ فِیهِ صَرِیفَ الأَقْلاَمِ»، قَالَ أَنَسُ بْنُ مَالِکٍ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «فَفَرَضَ اللَّهُ عَلَى أُمَّتِی خَمْسِینَ صَلاَةً، فَرَجَعْتُ بِذَلِکَ، حَتَّى مَرَرْتُ عَلَى مُوسَى، فَقَالَ: مَا فَرَضَ اللَّهُ لَکَ عَلَى أُمَّتِکَ؟ قُلْتُ: فَرَضَ خَمْسِینَ صَلاَةً، قَالَ: فَارْجِعْ إِلَى رَبِّکَ، فَإِنَّ أُمَّتَکَ لاَ تُطِیقُ ذَلِکَ، فَرَاجَعْتُ، فَوَضَعَ شَطْرَهَا، فَرَجَعْتُ إِلَى مُوسَى، قُلْتُ: وَضَعَ شَطْرَهَا، فَقَالَ: رَاجِعْ رَبَّکَ، فَإِنَّ أُمَّتَکَ لاَ تُطِیقُ، فَرَاجَعْتُ فَوَضَعَ شَطْرَهَا، فَرَجَعْتُ إِلَیْهِ، فَقَالَ: ارْجِعْ إِلَى رَبِّکَ، فَإِنَّ أُمَّتَکَ لاَ تُطِیقُ ذَلِکَ، فَرَاجَعْتُهُ، فَقَالَ: هِیَ خَمْسٌ، وَهِیَ خَمْسُونَ، لاَ یُبَدَّلُ القَوْلُ لَدَیَّ، فَرَجَعْتُ إِلَى مُوسَى، فَقَالَ: رَاجِعْ رَبَّکَ، فَقُلْتُ: اسْتَحْیَیْتُ مِنْ رَبِّی، ثُمَّ انْطَلَقَ بِی، حَتَّى انْتَهَى بِی إِلَى سِدْرَةِ المُنْتَهَى، وَغَشِیَهَا أَلْوَانٌ لاَ أَدْرِی مَا هِیَ؟ ثُمَّ أُدْخِلْتُ الجَنَّةَ، فَإِذَا فِیهَا حَبَایِلُ اللُّؤْلُؤِ وَإِذَا تُرَابُهَا المِسْکُ» [رواه البخاری: 349].
228- از انس بن مالکس روایت است که گفت: ابوذرس از پیامبر خدا ج روایت میکرد که فرمودند: «هنگامی که به مکه بودم سقف خانهام گشوده شد، و جبرئیل÷ داخل گردید، سینهام را گشود و به آب زمزم شست، بعد از آن طشتی را که پر از حکمت و ایمان بود([2])، آورد و در سینهام خالی کرد، و سینهام را بست([3]).
بعد از آن دستم را گرفت و به سوی آسمان عروج نمود([4])، چون به آسمان اول آمدم، جبرئیل برای خازن آسمان گفت: باز کن.
گفت: کیست؟
جرئیل گفت: من جبرئیل هستم.
گفت: کسی همراهت هست؟
گفت: بلی! محمد ج همراهم میباشد.
گفت: آیا او خواسته شده است؟
گفت: بلی.
و چون خازن، در آسمان را گشود، و به آسمان دنیا بالا شدیم، دیدیم شخصی نشسته و اشخاصی، به طرف راستش و اشخاصی به طرف چپش قرار دارند، چون به طرف راستش نگاه میکند میخندد، و چون به طرف چپش میبیند میگرید، [ما را مخاطب قرار داده] و گفت: ای پیامبر صالح و فرزند صالح خوش آمدید.
از جبرئیل پرسیدم: این شخص کیست؟
گفت: این (آدم)÷ است، و این چیزهایی که به طرف راست و چپش قرار دارند، ارواح اولادش میباشد، آنهایی که به طرف راستش هستند: اهل جنت، و آنهایی که به طرف چپش میباشد: اهل دوزخ هستند، چون به طرف راستش میبیند میخندد، و چون به طرف چپش نگاه میکند میگرید([5]).
تا آنکه مرا بسوی آسمان دوم برد، و به خازن آن گفت: بازکن.
خازن همان چیزی را که خازن آسمان اول گفته بود، تکرار نموده و در آسمان را گشود.
انسس میگوید: که ابوذرس برایش گفته است که پیامبر خدا ج در آسمانها: (آدم)، (إدریس)، (موسی)، (عیسی) و (ابراهیم) صلوات الله علیهم را دیده است، ولی ابوذرس، اماکن آنها را مشخص کرده نتوانست، فقط همین قدر به خاطر داشت که پیامبر خدا ج آدم÷ را در آسمان دنیا، و ابراهیم÷ را در آسمان ششم دیده است.
انسس میگوید: چون جبرئیل با پیامبر خدا ج نزد ادریس÷ رسیدند، گفت: پیامبر صالح و برادر صالح خوش آمدید.
پیامبر خدا ج میگویند: از جبریل پرسیدم: «این شخص کیست»؟
گفت: این ادریس است.
بعد از آن نزد موسی÷ رسیدیم، و او هم گفت: پیامبر صالح و برادر صالح خوش آمدید.
پرسیدم: «این کیست»؟
گفت: این موسی÷ است.
بعد از آن نزد عیسی÷ رسیدیم، و او هم گفت: پیامبر صالح و برادر صالح خوش آمدید.
پرسیدم: «این کیست»؟
گفت: این عیسی÷ است.
بعد از آن نزد ابراهیم÷ رسیدم، و او گفت: پیامبر صالح و فرزند صالح خوش آمدید.
پرسیدم: «این کیست»؟
گفت: این ابراهیم÷ است.
انسس گفت: ابن عباسب و (ابوحبه انصاری)س میگفتند که پیامبر خدا ج فرمودهاند که «بعد از آن تا جایی ارتقاء یافتم و بلند شدم که آواز اقلام [ملائکه] را میشنیدم».
انس بن مالکس گفت: پیامبر خدا ج فرمودند «خداوند بر امت من پنجاه نماز فرض گردانید، با همین حکم برگشتم تا نزد موسی÷ رسیدم.
پرسید: خداوند بر امت تو چه فرض کرد؟
گفتم: به سوی پروردگارت برگرد، چون امت تو طاقت این را ندارد.
برگشتم، و خداوند متعال قسمتی از آن را ساقط نمود.
برگشتم و نزد موسی آمدم و گفتم: خداوند متعال قسمتی از آن را ساقط نمود.
گفت: نزد پروردگارت برگرد، چون امت تو طاقت آن را ندارند.
برگشتم و باز خداوند متعال قسمتی از آن را ساقط نمود.
باز نزد موسی آدم.
باز برایم گفت: نزد پروردگارت برگرد، زیرا امت تو طاقت آن را ندارند.
باز برگشتم، و [پروردگارم] برایم گفت: این پنج است [در عدد]، و پنجاه است [در ثواب]، و این گفتهام تغییر پذیر نیست.
باز نزد موسی آمدم و او برایم گفت:
نزد پروردگارت برگرد.
گفتم: از پروردگارم حیا میکنم([6]).
بعد از آن جبرئیل÷ با من رفت تا مرا به (سدره المنتهی) رسانید، و این مقام چنان رنگهای گوناگونی داشت که آن را وصف کرده نمیتوانم.
بعد از آن به بهشت برده شدم، و در بهشت رشتههایی بود از مروارید([7]) و خاک آن از مشک بود».
229- عَنْ عَائِشَةَ أُمِّ المُؤْمِنِینَ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا قَالَتْ: «فَرَضَ اللَّهُ الصَّلاَةَ حِینَ فَرَضَهَا، رَکْعَتَیْنِ رَکْعَتَیْنِ، فِی الحَضَرِ وَالسَّفَرِ، فَأُقِرَّتْ صَلاَةُ السَّفَرِ، وَزِیدَ فِی صَلاَةِ الحَضَرِ» [رواه البخاری: 350].
229- از عائشه أم المؤمنینل روایت است که گفت: خداوند هنگامی که نماز را فرض کرد، در حضر و سفر (دو رکعت) (دو رکعت) فرض کرد، نماز سفر به همان حال خود باقیماند، و بر نماز حضر افزوده شد([8]).
2- باب: وُجُوبِ الصَّلاَةِ فِی الثِّیَابِ
باب [2]: نماز باید با لباس خوانده شود
230- عَنْ عُمَرَ بْنِ أَبِی سَلَمَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: «أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ صَلَّى فِی ثَوْبٍ وَاحِدٍ قَدْ خَالَفَ بَیْنَ طَرَفَیْهِ» [رواه البخاری: 354].
230- از عمر بن أبی سلمهس([9]) روایت است که: پیامبر خدا ج باری تنها در یک جامه نماز خواندند، و دو طرف جامه را به جهت مخالف دور داده بودند([10]).
3- باب: الصَّلاَةِ فِی الثَّوْبِ الوَاحِدِ مُلْتَحِفًا بِهِ
باب [3]: نماز خواندن در جامۀ که بجان پیچیده شده است
231- عَنْ أُمِّ هَانِیءٍ بِنْتِ أَبی طَالِبٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا قَالَتْ: حدیث صلاة النَّبیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یومَ الفَتْحِ تقدَّم [رواه البخاری: 353].
231- از أم هانیء بنت أبی طالبل در ضمن حدیث نماز پیامبر خدا ج در روز فتح مکه که قبلا گذشت.
232- وفی هذه الروایة قالتْ: فَصَلَّى ثَمَانِیَ رَکَعَاتٍ مُلْتَحِفًا فِی ثَوْبٍ وَاحِدٍ، فَلَمَّا انْصَرَفَ، قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، زَعَمَ ابْنُ أُمِّی أَنَّهُ قَاتِلٌ رَجُلًا قَدْ أَجَرْتُهُ، فُلاَنَ ابْنَ هُبَیْرَةَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «قَدْ أَجَرْنَا مَنْ أَجَرْتِ یَا أُمَّ هَانِئٍ» قَالَتْ أُمُّ هَانِئٍ: وَذَاکَ ضُحًى [رواه البخاری: 357].
232- و در این روایت [ام هانیء] گفت: بعد از آن [پیامبر خدا ج] هشت رکعت نماز در حالی که خود را در یک جامه پیچانده بودند، خواندند.
چون از نماز فارغ شدند، گفتم یا رسول الله! بچۀ مادرم (یعنی برادرم علی ابن أبی طالبس] میخواهد شخصی را که من پناه دادهام و آن (فلان بن هبیره) است، به قتل برساند.
پیامبر خدا ج فرمودند: «ای أم هانیء! ما پناه دادهایم کسی را که تو پناه دادهای».
أم هانیء میگوید: و این [واقعه] هنگام چاشت بود([11]).
233- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ سَائِلًا سَأَلَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَنِ الصَّلاَةِ فِی ثَوْبٍ وَاحِدٍ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَوَلِکُلِّکُمْ ثَوْبَانِ» [رواه البخاری: 358].
233- از ابوهریرهس روایت است که: شخصی از پیامبر خدا ج از حکم نماز خواندن در یک جامه، پرسان نمود.
پیامبر خدا ج فرمودند: «مگر هرکدام شما دو جامه دارید»([12])؟
4- باب: إِذَا صَلَّى فِی الثَّوْبِ الوَاحِدِ فَلْیَجْعَلْ عَلَى عَاتِقَیْهِ
باب [4]: اگر کسی در یک جامه نماز میخواند، آن را بر شانههایش بیندازد
234- وعَنْه رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لاَ یُصَلِّی أَحَدُکُمْ فِی الثَّوْبِ الوَاحِدِ لَیْسَ عَلَى عَاتِقَیْهِ شَیْءٌ» [رواه البخاری: 359].
234- و از ابوهریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «نباید کسی از شما در یک جامه که بر شانههایش از آن چیزی نباشد، نماز بخواند».
235- وعَنْه رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: أَشْهَدُ أَنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «مَنْ صَلَّى فِی ثَوْبٍ وَاحِدٍ فَلْیُخَالِفْ بَیْنَ طَرَفَیْهِ» [رواه البخاری: 360].
235- و از ابوهریرهس روایت است که گفت: به طور یقین از پیامبر خدا ج شنیدم که فرمودند: «کسی که در یک جامه نماز میخواند، دو طرف آن را به دو جانب مخالف بیندازد»([13]).
5- باب: إِذَا کَانَ الثَّوْبُ ضَیِّقًا
باب [5]: وقتی که جامه تنگ باشد
236- عَنْ جَابِرَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: خَرَجْتُ مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی بَعْضِ أَسْفَارِهِ، فَجِئْتُ لَیْلَةً لِبَعْضِ أَمْرِی، فَوَجَدْتُهُ یُصَلِّی، وَعَلَیَّ ثَوْبٌ وَاحِدٌ، فَاشْتَمَلْتُ بِهِ وَصَلَّیْتُ إِلَى جَانِبِهِ، فَلَمَّا انْصَرَفَ قَالَ: «مَا السُّرَى یَا جَابِرُ» فَأَخْبَرْتُهُ بِحَاجَتِی، فَلَمَّا فَرَغْتُ قَالَ: «مَا هَذَا الِاشْتِمَالُ الَّذِی رَأَیْتُ»، قُلْتُ: کَانَ ثَوْبٌ. قَالَ: «فَإِنْ کَانَ وَاسِعًا فَالْتَحِفْ بِهِ، وَإِنْ کَانَ ضَیِّقًا فَاتَّزِرْ بِهِ» [رواه البخاری: 361].
236- از جابرس روایت است که گفت: در سفری از سفرهای پیامبر خدا ج با ایشان همراه بودم، شبی جهت اجرای کاری نزدشان آمدم، دیدم که نماز میخوانند، و من تنها یک جامه داشتم، و خود را به آن جامه پیچیدم و در پهلویشان به نماز ایستادم.
چون از نماز فارغ شدند پرسیدند: «جابر! سبب آمدنت در این وقت شب چه بود»؟
ایشان را از حاجت خود باخبر ساختم.
چون سخنم تمام شد، فرمودند: «این چه نوع جامه پیچیدنی است که میبینم؟
گفتم: همین یک جامه بود، [یعنی: همین یک جامه را داشتم].
فرمودند: «اگر جامه کلان و فراخ بود، آن را به خود بپیچان، و اگر تنگ و خورد بود، به کمرت ببند»([14]).
237- عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: کَانَ رِجَالٌ یُصَلُّونَ مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَاقِدِی أُزْرِهِمْ عَلَى أَعْنَاقِهِمْ، کَهَیْئَةِ الصِّبْیَانِ، وَیُقَالُ لِلنِّسَاءِ: «لاَ تَرْفَعْنَ رُءُوسَکُنَّ حَتَّى یَسْتَوِیَ الرِّجَالُ جُلُوسًا» [رواه البخاری: 362].
237- از سهلس روایت است که گفت: مردمی با پیامبر خدا ج نماز میخواندند، و مانند اطفال لُنگهای خود را به گردنهای خود میبستند، و برای زنها گفته میشد: «تا وقتی که مردها کاملا نمینشینند، سرهای خود را بالا نکنید»([15]).
6- باب: الصَّلاَةِ فِی الجُبَّةِ الشَّامِیَّةِ
باب [6]: نماز خواندن در قبای شامی
238- عَنْ مُغِیرَةَ بْنِ شُعْبَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: کُنْتُ مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی سَفَرٍ، فَقَالَ: «یَا مُغِیرَةُ خُذِ الإِدَاوَةَ»، فَأَخَذْتُهَا، فَانْطَلَقَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حَتَّى تَوَارَى عَنِّی، فَقَضَى حَاجَتَهُ، وَعَلَیْهِ جُبَّةٌ شَأْمِیَّةٌ، فَذَهَبَ لِیُخْرِجَ یَدَهُ مِنْ کُمِّهَا فَضَاقَتْ، فَأَخْرَجَ یَدَهُ مِنْ أَسْفَلِهَا، فَصَبَبْتُ عَلَیْهِ، فَتَوَضَّأَ وُضُوءَهُ لِلصَّلاَةِ، وَمَسَحَ عَلَى خُفَّیْهِ، ثُمَّ صَلَّى [رواه البخاری: 363].
238- از مغیره بن شعبهس روایت است که گفت: در یکی از سفرها با پیامبر خداج بودم.
فرمودند: «مغیره! این ظرف را با خود بگیر».
آن ظرف را با خود گرفتم، و پیامبر خدا ج رفتند تا آنکه از من پنهان شدند، [در آنجا] قضای حاجت نمودند، و در این وقت قبای شامیی را پوشیده بودند، [در وقت وضوء ساختن] میخواستند دست خود را از آستین آن بیرون کنند، تنگی کرد، از این جهت دست خود را از قسمت پایینی آن بیرون کردند، من برایشان آب ریختم، و ایشان برای نماز خواندن وضوء ساختند، بر موزههای خود مسح نمودند، و بعد از آن نماز خواندند([16]).
7- باب: کَرَاهِیَةِ التَّعَرِّی فِی الصَّلاَةِ
باب [7]: خود را برهنه نمودن در نماز، مکروه است
239- عَنْ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا یُحَدِّثُ «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ یَنْقُلُ مَعَهُمُ الحِجَارَةَ لِلْکَعْبَةِ وَعَلَیْهِ إِزَارُهُ»، فَقَالَ لَهُ العَبَّاسُ عَمُّهُ: یَا ابْنَ أَخِی، لَوْ حَلَلْتَ إِزَارَکَ فَجَعَلْتَ عَلَى مَنْکِبَیْکَ دُونَ الحِجَارَةِ، قَالَ: «فَحَلَّهُ فَجَعَلَهُ عَلَى مَنْکِبَیْهِ، فَسَقَطَ مَغْشِیًّا عَلَیْهِ، فَمَا رُؤِیَ بَعْدَ ذَلِکَ عُرْیَانًا صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ» [رواه البخاری: 364].
239- از جابر بن عبداللهب روایت است که: پیامبر خدا ج در حالی که لنگی پوشیده بودند، با [قریش] سنگها را جهت بنای کعبه، حمل میکردند.
عمشان عباسس برایشان گفت: برادرزادهام! اگر لنگ را از کمر خود باز نموده و روی شانههایت [زیر سنگها] قرار میدادی بهتر بود.
جابرس گفت: پیامبر خدا ج لنگ را باز کرده و روی شانههای خود گذاشتند، و همان بود که [از شدت حیا و شرم] بیهوش افتادند، و بعد از این روز، هرگز پیامبر خداج برهنه دیده نشدند([17]).
8- باب: مَا یَسْنر مِنَ العَوْرَةِ
باب [8]: آنچه که از عورت باید پوشیده شود
240- عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ أَنَّهُ قَالَ: «نَهَى رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَنِ اشْتِمَالِ الصَّمَّاءِ، وَأَنْ یَحْتَبِیَ الرَّجُلُ فِی ثَوْبٍ وَاحِدٍ، لَیْسَ عَلَى فَرْجِهِ مِنْهُ شَیْءٌ» [رواه البخاری: 367].
240- از ابوسعید خدریس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج از پیچیدن جامه به بدن به طوری که دستها را از زیر آن بیرون کرده نتواند، و از احتباء نشستن به یک جامه به طوری که بر عورتش از آن جامه چیزی نباشد، نهی فرمودند([18]).
241- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: «نَهَى النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَنْ بَیْعَتَیْنِ عَنِ اللِّمَاسِ وَالنِّبَاذِ، وَأَنْ یَشْتَمِلَ الصَّمَّاءَ، وَأَنْ یَحْتَبِیَ الرَّجُلُ فِی ثَوْبٍ وَاحِدٍ» [رواه البخاری: 368].
241- از ابوهریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج از این چیزها نهی فرمودند: از دو نوع خرید و فروش، [یعنی]: از (لماس) و (نباذ)، و از پیچیدن جامه به طوری که نتوان دست خود را از زیر آن برآورد، و از پوشیدن جامۀ که عورت از آن کشف گردد([19]).
242- وعَنْه رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: بَعَثَنِی أَبُو بَکْرٍ فِی تِلْکَ الحَجَّةِ فِی مُؤَذِّنِینَ یَوْمَ النَّحْرِ، نُؤَذِّنُ بِمِنًى: أَنْ لاَ یَحُجَّ بَعْدَ العَامِ مُشْرِکٌ وَلاَ یَطُوفَ بِالْبَیْتِ عُرْیَانٌ. ثُمَّ أَرْدَفَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلِیًّا، فَأَمَرَهُ أَنْ یُؤَذِّنَ بِبَرَاءَةٌ، قَالَ أَبُو هُرَیْرَةَ: فَأَذَّنَ مَعَنَا عَلِیٌّ فِی أَهْلِ مِنًى یَوْمَ النَّحْرِ: «لاَ یَحُجُّ بَعْدَ العَامِ مُشْرِکٌ وَلاَ یَطُوفُ بِالْبَیْتِ عُرْیَانٌ» [رواه البخاری: 369].
242- و از ابوهریرهس روایت است که گفت: ابوبکرس مرا همراه دو نفر دیگر در آن حجی که [امیر حج] بود([20])، ماموریت داد تا در روز عید قربان، به (منی) اعلان نماییم که عبد از امسال مشرکی نباید به حج بیاید، و نباید کسی به خانه [کعبه] برهنه طواف نماید.
بعد از آن پیامبر خدا ج علیس را فرستادند، و برایش امر کردند تا سورۀ (براءت) [از مشرکین را] اعلان نماید.
ابوهریرهس گفت که: علیس همراه با ما در روز عید قربان برای مردمی که در (منی) بودند اعلان میکرد که: بعد از امسال نباید مشرکی به حج بیاید، و نباید کسی به خانۀ [کعبه] برهنه طواف نماید([21]).
9- باب: مَا یُذْکَرُ فِی الفَخِذِ
باب [9]: آنچه که در مورد عورت بودن (ران) آمده است
243- عَنْ أَنَسِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ غَزَا خَیْبَرَ، فَصَلَّیْنَا عِنْدَهَا صَلاَةَ الغَدَاةِ بِغَلَسٍ، فَرَکِبَ نَبِیُّ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَرَکِبَ أَبُو طَلْحَةَ، وَأَنَا رَدِیفُ أَبِی طَلْحَةَ، فَأَجْرَى نَبِیُّ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی زُقَاقِ خَیْبَرَ، وَإِنَّ رُکْبَتِی لَتَمَسُّ فَخِذَ نَبِیِّ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، ثُمَّ حَسَرَ الإِزَارَ عَنْ فَخِذِهِ حَتَّى إِنِّی أَنْظُرُ إِلَى بَیَاضِ فَخِذِ نَبِیِّ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَلَمَّا دَخَلَ القَرْیَةَ قَالَ: «اللَّهُ أَکْبَرُ خَرِبَتْ خَیْبَرُ إِنَّا إِذَا نَزَلْنَا بِسَاحَةِ قَوْمٍ ﴿فَسَاءَ صَبَاحُ المُنْذَرِینَ﴾ «قَالَهَا ثَلاَثًا، قَالَ: وَخَرَجَ القَوْمُ إِلَى أَعْمَالِهِمْ، فَقَالُوا: مُحَمَّدٌ وَالخَمِیسُ - یَعْنِی الجَیْشَ - قَالَ: فَأَصَبْنَاهَا عَنْوَةً، فَجُمِعَ السَّبْیُ، فَجَاءَ دِحْیَةُ فَقَالَ: یَا نَبِیَّ اللَّهِ، أَعْطِنِی جَارِیَةً مِنَ السَّبْیِ، قَالَ: «اذْهَبْ فَخُذْ جَارِیَةً»، فَأَخَذَ صَفِیَّةَ بِنْتَ حُیَیٍّ، فَجَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: یَا نَبِیَّ اللَّهِ، أَعْطَیْتَ دِحْیَةَ صَفِیَّةَ بِنْتَ حُیَیٍّ، سَیِّدَةَ قُرَیْظَةَ وَالنَّضِیرِ، لاَ تَصْلُحُ إِلَّا لَکَ، قَالَ: «ادْعُوهُ بِهَا» فَجَاءَ بِهَا، فَلَمَّا نَظَرَ إِلَیْهَا النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «خُذْ جَارِیَةً مِنَ السَّبْیِ غَیْرَهَا»، قَالَ: فَأَعْتَقَهَا النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَتَزَوَّجَهَا، وجَعَلَ صَدَاقَها عِتْقَها، حَتَّى إِذَا کَانَ بِالطَّرِیقِ، جَهَّزَتْهَا لَهُ أُمُّ سُلَیْمٍ، فَأَهْدَتْهَا لَهُ مِنَ اللَّیْلِ، فَأَصْبَحَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَرُوسًا، فَقَالَ: «مَنْ کَانَ عِنْدَهُ شَیْءٌ فَلْیَجِئْ بِهِ» وَبَسَطَ نِطَعًا، فَجَعَلَ الرَّجُلُ یَجِیءُ بِالتَّمْرِ، وَجَعَلَ الرَّجُلُ یَجِیءُ بِالسَّمْنِ، قَالَ: وَأَحْسِبُهُ قَدْ ذَکَرَ السَّوِیقَ، قَالَ: فَحَاسُوا حَیْسًا، فَکَانَتْ وَلِیمَةَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ [رواه البخاری: 371].
243- از انسس روایت است که پیامبر خدا ج به غزوۀ خیبر رفتند، و نماز صبح را با ایشان در خیبر به تاریکی اداء نمودیم، پیامبر خدا ج سوار گردیدند، و ابوطلحه نیز سوار شد، و من پشت سر ابوطلحه سوار شدم.
پیامبر خدا ج [مرکب خود را] به طرف کوچههای خیبر پیش راندند، و زانوهایم به ران پیامبر خدا ج تماس میکرد، بعد از آن لنگ از روی ران پیامبر خدا ج دور گردید، تا جایی که سفیدی ران پیامبر خدا ج را میدیدم([22]).
چون به قریۀ خیبر داخل گردیدند، گفتند: «الله اکبر، خیبر خراب شد، وقتی که ما به دیار مردمی بیاییم، پس بدا به حال و روز بیم داده شدهگان»، این سخن را سه بار تکرار نمودند.
[انسس] گفت که: [درین وقت] مردم خیبر جهت انجام دادن کارهای خود بیرون شده بودند، و با خود میگفتند: محمد با لشکرش رسید!
[انسس] گفت که: ما خیبر را به زور و یا به صلح فتح کردیم([23])، چون اسیران را جمع کردند، (دحیه) آمد و گفت: یا رسول الله! از این اسیران یک کنیزی را برای من بدهید.
فرمودند: «برو! کنیزی را انتخاب کن».
دحیهس (صفیه بنت حیی) را انتخاب نمود([24]).
شخصی نزد پیامبر خدا ج آمد و گفت: یا رسول الله! (صفیه بنت حیی) سردار قوم (قُریظه) و (نضیر) را برای (دحیه) دادید، و او جز برای شما برای شخص دیگری مناسب نیست.
فرمودند: «دحیه را با آن زن طلب کنید».
دحیهس آن زن را آورد. چون پیامبر خدا ج به طرف آن زن دیدند، فرمودند: «کنیز دیگری را از بین اسیران انتخاب کن»([25]).
[انسس] گفت که پیامبر خدا ج (صفیه)ل را آزاد کردند و با او ازدواج نمودند، و مَهرش را همان آزادیاش قرار دادند، و هنوز در راه بودند، که (أم سلیم) [صفیه] را برایشان تجهیز و آماده نمود، و شب نزد پیامبر خدا ج فرستاد، و پیامبر خدا ج صبح آن روز داماد شده بودند.
و فرمودند: «کسی که چیزی دارد، حاضر نماید»، و سفرههای را که از پوست بود، پهن نمودند، کسی خرما آورد، و کسی روغن آورد، و فکر میکنم که انسس گفت: و کسی تلخان، سپس این چیزها را باهم مخلوط ساختند، و این طعام عروسی پیامبر خداج بود([26]).
10- باب: فِی کَمْ تُصَلِّی المَرْأَةُ فِی الثِّیَابِ
باب [10]: زن در چند جامه باید نماز بخواند
244- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا قَالَتْ: لَقَدْ «کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُصَلِّی الفَجْرَ، فَیَشْهَدُ مَعَهُ نِسَاءٌ مِنَ المُؤْمِنَاتِ مُتَلَفِّعَاتٍ فِی مُرُوطِهِنَّ، ثُمَّ یَرْجِعْنَ إِلَى بُیُوتِهِنَّ مَا یَعْرِفُهُنَّ أَحَدٌ» [رواه البخاری: 372].
244- از عائشهل روایت است که گفت: پیامبر خدا ج که نماز فجر را میخواندند، زنهایی از مسلمانان نیز در حالی که خود را به چادرهای خود پیچیده بودند، به نماز حاضر میشدند، بعد از نماز به خانههای خود برمیگشتند، و کسی آنها را نمیشناخت([27]).
11- باب: إِذَا صَلَّى فِی ثَوْبٍ لَهُ أَعْلاَمٌ
باب [11]: اگر در جامه که نقشدار است نماز خواند
245- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا قَالَتْ: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ صَلَّى فِی خَمِیصَةٍ لَهَا أَعْلاَمٌ، فَنَظَرَ إِلَى أَعْلاَمِهَا نَظْرَةً، فَلَمَّا انْصَرَفَ قَالَ: «اذْهَبُوا بِخَمِیصَتِی هَذِهِ إِلَى أَبِی جَهْمٍ وَأْتُونِی بِأَنْبِجَانِیَّةِ أَبِی جَهْمٍ، فَإِنَّهَا أَلْهَتْنِی آنِفًا عَنْ صَلاَتِی» [رواه البخاری: 373].
245- از عائشهل روایت است که گفت: پیامبر خدا ج در جامه که دارای نقشها بود، نماز خواندند، هنگام نماز خواندن، به طرف آن نقشها نظر انداختند، و بعد از نماز خواندن فرمودند: «این جامهام را ببرید و برای (أبوجهم) بدهید، و جامۀ خشن (أبوجهم) را برای من بیاورید، زیرا این جامه سبب از بین رفتن حضور قلبیام در نماز شد»([28]).
12- باب: إِنْ صَلَّى فِی ثَوْبٍ مُصَلَّبٍ أَوْ تَصَاوِیرَ، هَلْ تُفْسُدُ صَلاَتُهُ؟
باب [12]: آیا اگر در جامۀ صلیبدار و یا عکسدار نماز بخواند، نمازش فاسد میشود؟
246- عَنْ أَنَسِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: کَانَ قِرَامٌ لِعَائِشَةَ سَتَرَتْ بِهِ جَانِبَ بَیْتِهَا، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَمِیطِی عَنَّا قِرَامَکِ هَذَا، فَإِنَّهُ لاَ تَزَالُ تَصَاوِیرُهُ تَعْرِضُ فِی صَلاَتِی» [رواه البخاری: 374].
246- از انس/ روایت است که عائشهل پردۀ با نقش و نگاری داشت، که با آن یک طرف خانهاش را پرده کرده بود، پیامبر خدا ج [برایش] گفتند: «این پردهات را از ما دور کن، چون عکسهای آن در نماز به خاطرم میآید»([29]).
13- باب: مَنْ صَلَّى فِی فَرُّوجِ حَرِیرٍ ثُمَّ نَزَعَهُ
باب [13]: کسی که در قبای ابریشمین نماز خواند و سپس آن را از خود دور کرد
247- عَنْ عُقْبَةَ بْنِ عَامِرٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: أُهْدِیَ إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَرُّوجُ حَرِیرٍ، فَلَبِسَهُ، فَصَلَّى فِیهِ، ثُمَّ انْصَرَفَ، فَنَزَعَهُ نَزْعًا شَدِیدًا کَالکَارِهِ لَهُ، وَقَالَ: «لاَ یَنْبَغِی هَذَا لِلْمُتَّقِینَ» [رواه البخاری: 375].
247- از عقبه بن عامرس روایت است که گفت: برای پیامبر خدا ج قبای ابریشمینی را بخشش دادند، پیامبر خدا ج آن قبا را پوشیدند و با آن نماز خواندند، چون از نماز فارغ شدند، آن را مانند کسی که از چیزی بدش بیاید، به شدت از خود دور کرده و فرمودند: «این برای اهل تقوی مناسب نیست»([30]).
14- باب: الصَّلاَةِ فِی الثَّوْبِ الأَحْمَرِ
باب [14]: نمازخواندن در جامۀ سرخ
248- عَنْ أَبِی جُحَیْفَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: «رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی قُبَّةٍ حَمْرَاءَ مِنْ أَدَمٍ، وَرَأَیْتُ بِلاَلًا أَخَذَ وَضُوءَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَرَأَیْتُ النَّاسَ یَبْتَدِرُونَ ذَاکَ الوَضُوءَ، فَمَنْ أَصَابَ مِنْهُ شَیْئًا تَمَسَّحَ بِهِ، وَمَنْ لَمْ یُصِبْ مِنْهُ شَیْئًا أَخَذَ مِنْ بَلَلِ یَدِ صَاحِبِهِ، ثُمَّ رَأَیْتُ بِلاَلًا أَخَذَ عَنَزَةً، فَرَکَزَهَا وَخَرَجَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی حُلَّةٍ حَمْرَاءَ، مُشَمِّرًا صَلَّى إِلَى العَنَزَةِ بِالنَّاسِ رَکْعَتَیْنِ، وَرَأَیْتُ النَّاسَ وَالدَّوَابَّ یَمُرُّونَ مِنْ بَیْنِ یَدَیِ العَنَزَةِ» [رواه البخاری: 376].
248- از ابوجحیفهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج را در خیمۀ کوچک سرخ رنگی که از پوست ساخته شده بود دیدم.
و بلالس را دیدم که آب وضوی آن حضرت ج را با خود گرفته بود.
و مردم را دیدم که جهت به دستآوردن آب وضوی پیامبر خدا ج بر یکدیگر سبقت میجستند، کسی که از آن آب چیزی به دست میآورد، به سر و جانش میمالید، و کسی که از آن چیزی بدست نمیآورد، از رطوبت دست رفیق خود استفاده میکرد.
بعد از آن بلال را دیدم که عصای نیزهداری را بر زمین کوبید، و پیامبر خدا ج با لباسهای سرخ رنگی در حالی که ازار خود را بالا زده بودند، آمدند، و به سوی آن عصای نیزهدار به مردم دو رکعت نماز اداء نمودند.
و دیدم که در این وقت مردم و چارپایان از جلو آن عصای نیزهدار عبور میکردند([31]).
15- باب: الصَّلاَةِ فِی السُّطُوحِ وَالمِنْبَرِ وَالخَشَبِ
باب [15]: نماز خواندن بر بالای بلندیها و منبر، و چوب
249- عَنْ سَهْلَ بْنَ سَعْدٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: وقد سئل: مِنْ أَیِّ شَیْءٍ المِنْبَرُ؟ فَقَالَ: مَا بَقِیَ بِالنَّاسِ أَعْلَمُ مِنِّی، هُوَ مِنْ أَثْلِ الغَابَةِ عَمِلَهُ فُلاَنٌ مَوْلَى فُلاَنَةَ لِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، «وَقَامَ عَلَیْهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حِینَ عُمِلَ وَوُضِعَ، فَاسْتَقْبَلَ القِبْلَةَ، کَبَّرَ وَقَامَ النَّاسُ خَلْفَهُ، فَقَرَأَ وَرَکَعَ وَرَکَعَ النَّاسُ، خَلْفَهُ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ ثُمَّ رَجَعَ القَهْقَرَى، فَسَجَدَ عَلَى الأَرْضِ، ثُمَّ عَادَ إِلَى المِنْبَرِ، ثُمَّ رَکَعَ ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ، ثُمَّ رَجَعَ القَهْقَرَى حَتَّى سَجَدَ بِالأَرْضِ»، فَهَذَا شَأْنُهُ [رواه البخاری: 377].
249- روایت است که کسی از سهل بن سعدس پرسید: منبر [پیامبر خدا ج] از چه ساخته شده بود؟
گفت: از مردم کسی که این چیز را از من بهتر بداند، در قید حیات نیست، منبر [پیامبر خدا ج] از درخت گزغابه، ساخته شده بود.
و هنگامی که منبر ساخته شد و به جایش نهاده شد، پیامبر خدا ج بالایش روی به قبله ایستاده و تکبیر گفتند، مردم هم پشت سرشان ایستادند، قراءت را خواندند و رکوع کردند، و مردم هم پشت سرشان رکوع کردند، بعد از آن سرخود را بلند کردند، و عقب عقب رفته و بر روی زمین سجده نمودند، بعد از آن دوباره بالای منبر رفتند، قراءت را خواندند و رکوع نمودند، و بعد ازان سر خود را [از رکوع] بالا کردند، بعد ازان عقب عقب آمدند، تا اینکه بر روی زمین سجده کردند، و قصۀ منبر به این طریق بود([32]).
16- باب: الصَّلاَةِ عَلَى حَصِیرِ
باب [16]: نماز خواندن بر بالای بوریا
250- عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ جَدَّتَهُ مُلَیْکَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا – دَعَتْ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لِطَعَامٍ صَنَعَتْهُ لَهُ، فَأَکَلَ مِنْهُ، ثُمَّ قَالَ: «قُومُوا فَلِأُصَلِّ لَکُمْ» قَالَ أَنَسٌ: فَقُمْتُ إِلَى حَصِیرٍ لَنَا، قَدِ اسْوَدَّ مِنْ طُولِ مَا لُبِسَ، فَنَضَحْتُهُ بِمَاءٍ، فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَصَفَفْتُ وَالیَتِیمَ وَرَاءَهُ، وَالعَجُوزُ مِنْ وَرَائِنَا، فَصَلَّى لَنَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ رَکْعَتَیْنِ، ثُمَّ انْصَرَفَ [رواه البخاری: 380].
250- از انس بن مالکس روایت است که مادرکلانش (ملیکه)ل پیامبر خدا ج را به طعامی که آماده کرده بود، دعوت نمود، پیامبر خدا ج از آن طعام خوردن و فرمودند: «برخیزید تا برای شما نماز بخوانم».
انسس گفت: بوریایی را که از استعمال زیاد سیاه شده بود، به آب شسته و آوردم، پیامبر خدا ج ایستادند، و من و یتیمی [که آنجا بود] پشت سرشان صف بستیم، و آن پیر زن پشت سرما ایستاد، و پیامبر خدا ج برای ما دو رکعت نماز خواندند و بعد ازان رفتند([33]).
17- باب: الصَّلاَةِ عَلَى الفِرَاشِ
باب [17]: نماز خواندن بر بالای فرش
251- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا – زَوْجِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، أَنَّهَا قَالَتْ: «کُنْتُ أَنَامُ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَرِجْلاَیَ، فِی قِبْلَتِهِ فَإِذَا سَجَدَ غَمَزَنِی، فَقَبَضْتُ رِجْلَیَّ، فَإِذَا قَامَ بَسَطْتُهُمَا»، قَالَتْ: وَالبُیُوتُ یَوْمَئِذٍ لَیْسَ فِیهَا مَصَابِیحُ [رواه البخاری: 382].
251- از عائشهل همسر پیامبر خدا ج روایت است که گفت: بسا اوقات پیش روی پیامبر خدا ج طوری میخوابیدم که پاهایم به طرف قبله ایشان قرار میگرفت.
و هنگامی که سجده میکردند، با دست خود مرا تنبیه میکردند، و من پاهای خود را پس میکشیدم، و هنگامی که میایستادند، دوباره پاهایم را دراز میکردم.
عائشهل میگوید: و در آن وقت در خانهها چراغی نبود([34]).
252- وَعَنْهَا رَضِیَ اللهُ عَنْهَا: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ یُصَلِّی وَهِیَ بَیْنَهُ وَبَیْنَ القِبْلَةِ عَلَى فِرَاشِ أَهْلِهِ اعْتِرَاضَ الجَنَازَةِ» [رواه البخاری: 383].
252- و از عائشهل روایت است که: هنگامی که پیامبر خدا ج نماز میخواندند، وی بین پیامبر خدا ج و بین قبله بر روی بستر به شکل جنازه قرار میگرفت([35]).
18- باب: السُّجُودِ عَلَى الثَّوْبِ فِی شِدَّةِ الحَرِّ
باب [18]: سجده کردن بر بالای جامه در شدت گرمی
253- عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: «کُنَّا نُصَلِّی مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَیَضَعُ أَحَدُنَا طَرَفَ الثَّوْبِ مِنْ شِدَّةِ الحَرِّ فِی مَکَانِ السُّجُودِ» [رواه البخاری: 385].
253- از انس بن مالکس روایت است که گفت: با پیامبر خدا ج نماز میخواندیم، و هرکدام ما از شدت گرمی جامهاش را به جای سجدهاش میگذاشت([36]).
19- باب: الصَّلاَةُ فِی النِّعَالِ
254- وَعَنْهُ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ أَنَّه سُئِلَ: أَکَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُصَلِّی فِی نَعْلَیْهِ؟ قَالَ: «نَعَمْ» [رواه البخاری: 386].
254- روایت است که کسی از انسس پرسید: آیا پیامبر خدا ج با نعلین نماز میخواندند؟
گفت: بلی([37]).
20- باب: الصَّلاَةُ فِی الخِفَافِ
255- عَنْ جَرِیرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: «أنه بَالَ، ثُمَّ تَوَضَّأَ وَمَسَحَ عَلَى خُفَّیْهِ، ثُمَّ قَامَ فَصَلَّى» فَسُئِلَ، فَقَالَ: «رَأَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ صَنَعَ مِثْلَ هَذَا» «فَکَانَ یُعْجِبُهُمْ لِأَنَّ جَرِیرًا کَانَ مِنْ آخِرِ مَنْ أَسْلَمَ» [رواه البخاری: 387].
255- از جریر بن عبداللهس روایت است که وی بول نمود، بعد از آن وضوء ساخت، و بر موزههای خود مسح کرد، بعد از آن برخاست و نماز خواند.
و چون از وی پرسان شد، گفت: پیامبر خدا ج را دیدم که چنین کردند.
و صحابه از این کار خوش شدند، زیرا جریر از آخرین کسانی بود که مسلمان شده بودند([38]).
21- باب: یُبْدِی ضَبْعَیْهِ وَیُجَافِی فِی السُّجُودِ
باب [21]: در سجده پهلوهایش را ظاهر سازد، و دستهایش را از پهلوهایش دور نگهدارد
256- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَالِکٍ ابْنِ بُحَیْنَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: «أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ إِذَا صَلَّى فَرَّجَ بَیْنَ یَدَیْهِ حَتَّى یَبْدُوَ بَیَاضُ إِبْطَیْهِ» [رواه البخاری: 390].
256- از عبدالله بن مالک بن بحینهس([39]) روایت است که گفت: پیامبر خدا ج هنگام نماز خواندن آنچنان دستهای خود را از یکدیگر دور نگه میداشتند، که سفیدی زیر بغلشان معلوم میشد([40]).
22- باب: فَضْلِ اسْتِقْبَالِ القِبْلَةِ
باب [22]: فضیلت رویآوردن به قبله
257- عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَنْ صَلَّى صَلاَتَنَا وَاسْتَقْبَلَ قِبْلَتَنَا، وَأَکَلَ ذَبِیحَتَنَا فَذَلِکَ المُسْلِمُ الَّذِی لَهُ ذِمَّةُ اللَّهِ وَذِمَّةُ رَسُولِهِ، فَلاَ تُخْفِرُوا اللَّهَ فِی ذِمَّتِهِ» [رواه البخاری: 391].
257- از انس بن مالکس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند:
«کسی که نماز ما را بخواند، و به قبله ما رو بیاورد، و ذبح دست ما را بخورد، مسلمانی است که در عهد و امان خدا و رسول او است، پس عهد و امان خدا را دربارۀ وی پامال نکنید»([41]).
23- باب: قَوْلِ اللهِ تَعَالَى: ﴿وَٱتَّخِذُواْ مِن مَّقَامِ إِبۡرَٰهِۧمَ مُصَلّٗىۖ﴾
باب [23]: این قول خداوند متعال که: و مقام ابراهیم را نمازگاه قرار بدهید.
258- عَنِ ابْنَ عُمَرَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا: أَنَّه سُئِلَ عَنْ رَجُلٍ طَافَ بِالْبَیْتِ العُمْرَةَ، وَلَمْ یَطُفْ بَیْنَ الصَّفَا وَالمَرْوَةِ، أَیَأْتِی امْرَأَتَهُ؟ فَقَالَ: قَدِمَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، «فَطَافَ بِالْبَیْتِ سَبْعًا، وَصَلَّى خَلْفَ المَقَامِ رَکْعَتَیْنِ، وَطَافَ بَیْنَ الصَّفَا وَالمَرْوَةِ»، وَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ [رواه البخاری: 395].
258- از ابن عمرب روایت است که شخصی از وی پرسید: اگر کسی غرض ادای عمره به خانه طواف میکند، آیا جواز دارد که پیش از سعی بین صفا و مروه با همسرش همبستر گردد؟
گفت: پیامبر خدا ج [به مکه آمدند] به خانه هفت شوط طواف کردند، و پشت مقام ابراهیم دو رکعت نماز اداء نمودند، و بین صفا و مروه سعی نمودند، و بهترین کار برای شما، پیروی نمودن از پیامبر خدا ج است([42]).
259- عَنِ ابْنَ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا قَالَ: لَمَّا دَخَلَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ البَیْتَ، دَعَا فِی نَوَاحِیهِ کُلِّهَا، وَلَمْ یُصَلِّ حَتَّى خَرَجَ مِنْهُ، فَلَمَّا خَرَجَ رَکَعَ رَکْعَتَیْنِ فِی قُبُلِ الکَعْبَةِ، وَقَالَ: «هَذِهِ القِبْلَةُ» [رواه البخاری: 398].
259- از ابن عباسب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج داخل خانۀ کعبه شدند، در همۀ اطرافش دعا نمودند، و تا وقتی که از خانه بیرون نشدند، نماز نخواندند، و چون از خانه بیرون شدند، دو رکعت نماز به طرف کعبه خوانده و فرمودند: «قبله این است»([43]).
24- باب: التَّوَجُّهِ نَحْوَ القِبْلَةِ حَیْثُ کَانَ
باب [24]: در وقت نماز در هرجایی باید روی به قبله بود
260- عَنِ البَرَاءِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: «کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ صَلَّى نَحْوَ بَیْتِ المَقْدِسِ، سِتَّةَ عَشَرَ شَهْرًا أَوْ سَبْعَةَ عَشَرَ شَهْرًا، تقدَّم وبینهما مخالَفَةٌ فی اللَّفْظِ» [رواه البخاری:399].
260- از براءس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج شانزده یا هفده ماه، به طرف (بیت المقدس) نماز خواندند، این حدیث قبلا گذشت، ولی الفاظ این دو روایت باهم اختلاف دارد.
261- عَنْ جَابِرِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: «کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُصَلِّی عَلَى رَاحِلَتِهِ، حَیْثُ تَوَجَّهَتْ بهِ، فَإِذَا أَرَادَ الفَرِیضَةَ نَزَلَ فَاسْتَقْبَلَ القِبْلَةَ» [رواه البخاری: 400].
261- از جابرس روایت است که گفت: هنگامی که پیامبر خدا ج بر بالای مرکب نماز [نفل] میخواندند، به هرطرفی که مرکب میرفت به همان طرف نماز میخواندند، ولی هنگامی که ارادۀ ادای نماز فرض را داشتند، از مرکب پیاده میشدند، و به طرف قبله نماز میخواندند([44]).
262- عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ مَسْعُودٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: صَلَّى النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ - قَالَ إِبْرَاهِیمُ: الراوی عَلْقَمَةَ الراوی عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ: لاَ أَدْرِی زَادَ أَوْ نَقَصَ - فَلَمَّا سَلَّمَ قِیلَ لَهُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَحَدَثَ فِی الصَّلاَةِ شَیْءٌ؟ قَالَ: «وَمَا ذَاکَ»، قَالُوا: صَلَّیْتَ کَذَا وَکَذَا، فَثَنَى رِجْلَیْهِ، وَاسْتَقْبَلَ القِبْلَةَ، وَسَجَدَ سَجْدَتَیْنِ، ثُمَّ سَلَّمَ، فَلَمَّا أَقْبَلَ عَلَیْنَا بِوَجْهِهِ، قَالَ: «إِنَّهُ لَوْ حَدَثَ فِی الصَّلاَةِ شَیْءٌ لَنَبَّأْتُکُمْ بِهِ، وَلَکِنْ إِنَّمَا أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ، أَنْسَى کَمَا تَنْسَوْنَ، فَإِذَا نَسِیتُ فَذَکِّرُونِی، وَإِذَا شَکَّ أَحَدُکُمْ فِی صَلاَتِهِ، فَلْیَتَحَرَّ الصَّوَابَ فَلْیُتِمَّ عَلَیْهِ، ثُمَّ لِیُسَلِّمْ، ثُمَّ یَسْجُدُ سَجْدَتَیْنِ» [رواه البخاری: 401].
262- از عبدالله بن مسعودس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج نماز خواندند، و ابراهیم از علقمۀ راوی از ابن مسعودس روایت میکند که گفت – نمیدانم که [پیامبر خدا ج] در این نماز چیزی را افزوده و یا کم کرده باشند، ولی بعد از اینکه اسلام دادند، کسی گفت: یا رسول الله! در بارۀ نماز کدام چیزی جدیدی نازل شده است؟
فرمودند: «چه شده است»؟
گفتند: چنین و چنان نماز خواندید، همان بود که به دو زانو نشستند، و روی به قبله آورده و سجده سهو بجا آوردند، و بعد از آن، سلام دادند.
و چون روی خود را به طرف ما کردند، فرمودند: «اگر دربارۀ نماز کدام چیزی حادث میشد، به شما خبر میدادم، ولی من هم مانند شما یک بشر هستم، مثلی که شما فراموش میکنید، من هم فراموش میکنم، و وقتی که فراموش کردم، بیادم بدهید، و اگر کسی از شما در نمازش به شک افتاد، کوشش کند که صواب را دریابد، و نماز خود را تمام نماید، و سلام بدهد، و بعد از آن جهت سهو، دوبار سجده کند([45]).
25- باب: مَا جَاءَ فِی القِبْلَةِ وَمَنْ لَمْ یَرَ الإِعَادَةَ عَلَى مَنْ سَهَا فَصَلَّى إِلَى غَیْرِ القِبْلَةِ
263- عَنْ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: «وَافَقْتُ رَبِّی فِی ثَلاَثٍ: فَقُلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لَوِ اتَّخَذْنَا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِیمَ مُصَلًّى، فَنَزَلَتْ: ﴿وَاتَّخِذُوا مِنْ مَقَامِ إِبْرَاهِیمَ مُصَلًّى﴾ وَآیَةُ الحِجَابِ، قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، لَوْ أَمَرْتَ نِسَاءَکَ أَنْ یَحْتَجِبْنَ، فَإِنَّهُ یُکَلِّمُهُنَّ البَرُّ وَالفَاجِرُ، فَنَزَلَتْ آیَةُ الحِجَابِ، وَاجْتَمَعَ نِسَاءُ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی الغَیْرَةِ عَلَیْهِ، فَقُلْتُ لَهُنَّ: (عَسَى رَبُّهُ إِنْ طَلَّقَکُنَّ أَنْ یُبَدِّلَهُ أَزْوَاجًا خَیْرًا مِنْکُنَّ)، فَنَزَلَتْ هَذِهِ الآیَةُ» [رواه البخاری: 402].
263- از عمرس روایت است که گفت: در سه واقعه با پروردگارم موافق گردیدم، [یعنی: نظرم با وحی پروردگارم موافق گردید].
گفتم: یا رسول الله! اگر مقام ابراهیم÷ را جایی برای نماز خواندن قرار دهیم، و این آیۀ کریمه نازل گردید: ﴿و از مقام ابراهیم جایی برای نماز خواندن قرار دهید﴾.
و در مورد آیۀ حجاب، گفتم: یا رسول الله! اگر همسران خود را امر به حجاب نمائید [بهتر است]! زیرا اشخاص نیکو کار و بدکار با آنها سخن میزنند، و آیۀ حجاب نازل گردید. و همسران پیامبر خدا ج جهت مجادله و مناقشه نزد پیامبر خدا ج آمدند، برای آنها گفتم (چه بسا که اگر [پیامبر خدا ج] شما را طلاق دهد، عوض شما خداوند برایش زنان بهتری بدهد) و همین آیه نازل گردید([46]).
26- باب: حَکِّ البُزَاقِ بِالیَدِ مِنَ المَسْجِدِ
باب [26]: خراشیدن آب دهان از مسجد با دست
264- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ رَأَى نُخَامَةً فِی القِبْلَةِ، فَشَقَّ ذَلِکَ عَلَیْهِ حَتَّى رُئِیَ فِی وَجْهِهِ، فَقَامَ فَحَکَّهُ بِیَدِهِ، فَقَالَ: «إِنَّ أَحَدَکُمْ إِذَا قَامَ فِی صَلاَتِهِ فَإِنَّهُ یُنَاجِی رَبَّهُ، أَوْ إِنَّ رَبَّهُ بَیْنَهُ وَبَیْنَ القِبْلَةِ، فَلاَ یَبْزُقَنَّ أَحَدُکُمْ قِبَلَ قِبْلَتِهِ، وَلَکِنْ عَنْ یَسَارِهِ أَوْ تَحْتَ قَدَمَیْهِ» ثُمَّ أَخَذَ طَرَفَ رِدَائِهِ، فَبَصَقَ فِیهِ ثُمَّ رَدَّ بَعْضَهُ عَلَى بَعْضٍ، فَقَالَ: «أَوْ یَفْعَلُ هَکَذَا» [رواه البخاری: 405].
264- از انسس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج آب دهانی را به طرف قبلۀ [مسجد] مشاهده نمودند، و سخت برشان آمد، تا جایی که علایم ناخشنودی در چهرۀشان آشکارا گردید، همان بود که برخاستند و آن را با دست خود خراشیده و فرمودند:
«وقتی که کسی از شما به نماز میایستد، در واقع با پروردگار خود مناجات میکند، و پروردگارش بین او و بین قبله قرار میگیرد، پس نباید کسی از شما آب دهانش را به طرف قبلهاش بیندازد، بلکه به طرف چپ و یا زیر پایش [پنهان نماید]»([47]).
بعد ازان گوشۀ ردای خود را گرفتند، و آب دهان خود را در آن انداخته و آن را بهم مالیدند و فرمودند: «و یا آنکه چنین کند»([48]).
27- باب: لاَ یَبْصُقْ عَنْ یَمِینِهِ فِی الصَّلاَةِ
باب [27]: در نماز به طرف راستش تف نکند
265- عَنْ أَبی هُرَیْرَةَ وَأَبی سَعِیدٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا: حدیثُ النَّخَامَةِ، وفیه زیادةُ: وَلاَ عَنْ یَمِینِهِ [رواه البخاری: 410].
265- از ابوهریره و ابوسعیدب – در حدیثی که در مورد آب دهان آمده است – این لفظ هم روایت شده است که: «... و نه هم [آب دهان خود را] به طرف راست خود [بیندازد]»([49]).
28- باب: کَفَّارَةِ البُزَاقِ فِی المَسْجِدِ
باب [28]: کفاره تُف کردن در مسجد
266- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «البُزَاقُ فِی المَسْجِدِ خَطِیئَةٌ وَکَفَّارَتُهَا دَفْنُهَا» [رواه البخاری: 415].
266- از انسس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «انداختن آب دهان در مسجد، اشتباه است، و کفارۀ آن دفن کردن([50]).
29- باب: عِظَةِ الإِمَامِ النَّاسَ فِی إِتْمَامِ الصَّلاَةِ وَذِکْرِ القِبْلَةِ
باب [29]: پند دادن امام برای مردمان در اتمام نماز و بیان قبله
267- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «هَلْ تَرَوْنَ قِبْلَتِی هَا هُنَا، فَوَاللَّهِ مَا یَخْفَى عَلَیَّ خُشُوعُکُمْ وَلاَ رُکُوعُکُمْ، إِنِّی لَأَرَاکُمْ مِنْ وَرَاءِ ظَهْرِی» [رواه البخاری: 418].
267- از ابوهریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند:
«آیا شما فکر میکنید که قبلهام همین است؟ به خداوند سوگند است که خشوع و رکوع شما بر من پوشیده نیست، من شما را از پشت سر خود میبینم»([51]).
30- باب: هَلْ یُقَالُ مَسْجِدُ بَنِی فُلاَنٍ؟
باب [30]: آیا روا است که مسجد فلانی گفته شود
268- عَنْ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ سَابَقَ بَیْنَ الخَیْلِ الَّتِی أُضْمِرَتْ مِنَ الحَفْیَاءِ، وَأَمَدُهَا ثَنِیَّةُ الوَدَاعِ، وَسَابَقَ بَیْنَ الخَیْلِ الَّتِی لَمْ تُضْمَرْ مِنَ الثَّنِیَّةِ إِلَى مَسْجِدِ بَنِی زُرَیْقٍ»، وَإِنَّ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عُمَرَ کَانَ فِیمَنْ سَابَقَ [رواه البخاری: 420].
268- از ابن عمرب روایت است که: پیامبر خدا ج در بین اسپهایی که برای مسابقه آماده شده بودند، از (حفیاء) جنوب شهر مدینه منوره] تا ثنیة الوداع مسابقه دادند.
و بین اسپهایی که برای دویدن آماده نشده بودند، از (ثنیة الوداع) تا مسجد (بنی زُرَیق) مسابقه دادند.
و عبدالله بن عمر از کسانی بود که در این مسابقه اشتراک نموده بود([52]).
31- باب: القِسْمَةِ وَتَعْلِیقِ القِنْوُ فِی المَسْجِدِ
باب [31]: تقسیم کردن مال، و آویزان کردن خوشۀ خرما در مسجد
269- عَنْ أَنَسِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: أُتِیَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِمَالٍ مِنَ البَحْرَیْنِ، فَقَالَ: صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «انْثُرُوهُ فِی المَسْجِدِ» وَکَانَ أَکْثَرَ مَالٍ أُتِیَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ صلّى الله علیه وسلم، فَخَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِلَى الصَّلاَةِ وَلَمْ یَلْتَفِتْ إِلَیْهِ، فَلَمَّا قَضَى الصَّلاَةَ جَاءَ فَجَلَسَ إِلَیْهِ، فَمَا کَانَ یَرَى أَحَدًا إِلَّا أَعْطَاهُ، إِذْ جَاءَهُ العَبَّاسُ، فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ: أَعْطِنِی، فَإِنِّی فَادَیْتُ نَفْسِی وَفَادَیْتُ عَقِیلًا، فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «خُذْ» فَحَثَا فِی ثَوْبِهِ، ثُمَّ ذَهَبَ یُقِلُّهُ فَلَمْ یَسْتَطِعْ، فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، اؤْمُرْ بَعْضَهُمْ یَرْفَعْهُ إِلَیَّ، قَالَ: «لاَ» قَالَ: فَارْفَعْهُ أَنْتَ عَلَیَّ، قَالَ: «لاَ» فَنَثَرَ مِنْهُ، ثُمَّ احْتَمَلَهُ، فَأَلْقَاهُ عَلَى کَاهِلِهِ، ثُمَّ انْطَلَقَ، فَمَا زَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُتْبِعُهُ بَصَرَهُ حَتَّى خَفِیَ عَلَیْنَا - عَجَبًا مِنْ حِرْصِهِ - فَمَا قَامَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَثَمَّ مِنْهَا دِرْهَمٌ [رواه البخاری: 421].
269- از انسس روایت است که گفت: برای پیامبر خدا ج مالی را از بحرین آوردند، پیامبر خدا ج فرمودند: «آن مال را در مسجد بریزید».
و این بیشترین مالی بود که برای پیامبر خدا ج آورده شده بود، پیامبر خدا ج برای نماز خواندن [از خانه خود] برآمدند، و به آن مالها التفاتی نکردند، و چون نماز را خواندند، آمدند و نزد آن مالها نشستند، و هیچکسی را نبود که دیده باشند و از آن مال برایش نداده باشند.
تا اینکه عباس آمد، و گفت: یا رسول الله! برای من هم بدهید، زیرا من برای خلاصی خود و عقیل پول دادهام.
پیامبر خدا ج برایش گفتند: «خودت بگیر».
و او با هردو دست [هرچه که میخواست] در جامهاش ریخت، چون خواست آنها را بردارد، برداشته نتوانست.
گفت: یا رسول الله! کسی را امر کنید که اینها را با من بردارد.
فرمودند: «نه خیر، نمیگویم».
گفت: پس خود شما آن را با من بردارید.
فرمودند: «نه خیر، برنمیدارم».
همان بود که عباسس مقداری از آنها را بر زمین ریخت، و بقیه را برداشت و رفت.
و از تعجب حرص وی، تا وقتی که از نظر ما پنهان شد، پیامبر خدا ج او را با چشم خود تعقیب میکردند.
و پیامبر خدا ج تا وقتی که یک درهم از آن مال باقی مانده بود از جای خود برنخاستند([53]).
32- باب: المَسَاجِدِ فِی البُیُوتِ
270- عَنْ مَحْمُودُ بْنُ الرَّبِیعِ الأَنْصَارِیُّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ عِتْبَانَ بْنَ مَالِکٍ وَهُوَ مِنْ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِمَّنْ شَهِدَ بَدْرًا مِنَ الأَنْصَارِ أَنَّهُ أَتَى رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ قَدْ أَنْکَرْتُ بَصَرِی، وَأَنَا أُصَلِّی لِقَوْمِی فَإِذَا کَانَتِ الأَمْطَارُ سَالَ الوَادِی الَّذِی بَیْنِی وَبَیْنَهُمْ، لَمْ أَسْتَطِعْ أَنْ آتِیَ مَسْجِدَهُمْ فَأُصَلِّیَ بِهِمْ، وَوَدِدْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَنَّکَ تَأْتِینِی فَتُصَلِّیَ فِی بَیْتِی، فَأَتَّخِذَهُ مُصَلًّى، قَالَ: فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «سَأَفْعَلُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ» قَالَ عِتْبَانُ: فَغَدَا عَلَیَّ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَأَبُو بَکْرٍ حِینَ ارْتَفَعَ النَّهَارُ، فَاسْتَأْذَنَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَأَذِنْتُ لَهُ، فَلَمْ یَجْلِسْ حَتَّى دَخَلَ البَیْتَ، ثُمَّ قَالَ: «أَیْنَ تُحِبُّ أَنْ أُصَلِّیَ مِنْ بَیْتِکَ» قَالَ: فَأَشَرْتُ لَهُ إِلَى نَاحِیَةٍ مِنَ البَیْتِ، فَقَامَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَکَبَّرَ، فَقُمْنَا فَصَفَفْنَا فَصَلَّى رَکْعَتَیْنِ ثُمَّ سَلَّمَ، قَالَ وَحَبَسْنَاهُ عَلَى خَزِیرَةٍ صَنَعْنَاهَا لَهُ، قَالَ: فَثَآبَ فِی البَیْتِ، رِجَالٌ مِنْ أَهْلِ الدَّارِ ذَوُو عَدَدٍ، فَاجْتَمَعُوا، فَقَالَ قَائِلٌ مِنْهُمْ: أَیْنَ مَالِکُ بْنُ الدُّخَیْشِنِ أَوِ ابْنُ الدُّخْشُنِ؟ فَقَالَ بَعْضُهُمْ: ذَلِکَ مُنَافِقٌ لاَ یُحِبُّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: "لاَ تَقُلْ ذَلِکَ، أَلاَ تَرَاهُ قَدْ قَالَ: لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، یُرِیدُ بِذَلِکَ وَجْهَ اللَّهِ "قَالَ: اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ، قَالَ: فَإِنَّا نَرَى وَجْهَهُ وَنَصِیحَتَهُ إِلَى المُنَافِقِینَ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: "فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ حَرَّمَ عَلَى النَّارِ مَنْ قَالَ: لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، یَبْتَغِی بِذَلِکَ وَجْهَ اللَّهِ" [رواه البخاری: 425].
270- از محمود بن ربیع انصاریس([54]) روایت است که: عتبان بن مالک که یکی از صحابههای انصار پیامبر خدا ج که در غزوۀ بدر اشتراک نموده بودند، میباشد، نزد پیامبر خدا ج آمد و گفت: یا رسول الله! چشمهایم کمبین شده است، و من برای قوم خود امامت میدهم، و چون هنگام باران، در شله رودی که بین من و بین این مردم میباشد، سیل روان میشود، نمیتوانم به مسجدشان رفته و برای آنها امامت بدهم، یا رسول الله! خواهشم این است که آمده و در [جائی از] خانهام نماز بخوانید، تا من آنجا را برای نماز خواندن خود اختصاص بدهم.
راوی حدیث میگوید: پیامبر خدا ج فرمودند: «إنشاء الله بزودی این کار را خواهم کرد».
(عتبان) گفت که: فردای آن روز پیش از چاشت، پیامبر خدا ج با ابوبکرس به خانهام آمدند، و اجازه داخل شدن خواستند، برایشان اجازه دادم.
چون به خانه داخل شدند ننشستند، و فرمودند: «میخواهی در کدام جا از خانهات نماز بخوانم»؟
گفت: به گوشۀ از خانهام اشاره کردم، پیامبر خدا ج در آنجا ایستادند، و [برای نماز خواندن] تکبیر گفتند، ما هم برخاستیم و پشت سرشان صف بستیم، دو رکعت نماز خوانده و سلام دادند، و چون برایشان طعامی تهیه کرده بودیم، از رفتنشان مانع شدیم.
گفت: چندین نفر از مردم آن محل در خانه جمع شدند.
یکی از آنها گفت: (مالک بن دخیشن یا ابن دخشن) کجاست؟
دیگری گفت: او منافقی است که خدا و رسولش را دوست ندارد.
پیامبر خدا ج فرمودند: «چنین سخنی مگو! مگر او را ندیدی که: خاص برای خدا (لا إله إلا الله) گفته است»؟
آن شخص گفت: خدا و رسولش بهتر میداند، ما توجه و رهنمائیهایش را برای منافقین میبینیم.
پیامبر خدا ج فرمودند: «کسی که خاص برای خدا، (لا إله إلا الله) گفته باشد، خداوند او را بر دوزخ حرام گردانیده است»([55]).
33- باب: هَلْ تُنْبَشُ قُبُورُ مُشْرِکِی الجَاهِلِیَّةِ وَیُتَّخَذُ مَکَانُهَا مَسَاجِدَ
باب [33]: آیا روا است که به جای قبور مشرکین مسجد ساخته شود؟
271- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا: أَنَّ أُمَّ حَبِیبَةَ، وَأُمَّ سَلَمَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا ذَکَرَتَا کَنِیسَةً رَأَیْنَهَا بِالحَبَشَةِ فِیهَا تَصَاوِیرُ، فَذَکَرَتَا لِلنَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: «إِنَّ أُولَئِکَ إِذَا کَانَ فِیهِمُ الرَّجُلُ الصَّالِحُ فَمَاتَ، بَنَوْا عَلَى قَبْرِهِ مَسْجِدًا، وَصَوَّرُوا فِیهِ تِلْکَ الصُّوَرَ، فَأُولَئِکَ شِرَارُ الخَلْقِ عِنْدَ اللَّهِ یَوْمَ القِیَامَةِ» [رواه البخاری: 427].
271- از عائشهل روایت است که [گفت]: أم حبیبه و أم سلمهب از کلیسایی که در حبشه دیده بودند، و در آن صورتهایی بود، برای پیامبر خدا ج قصه نمودند.
فرمودند: «اینها مردمی بودند که: چون شخص نیکی از آنها میمرد، بر بالای قبرش مسجدی میساختند، و صورتهای مرده را در آن مسجد رسم میکردند، اینها در روز قیامت از بدترین مردمان در نزد خداوند متعال هستند»([56]).
272- عَنْ أَنَسِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: قَدِمَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ المَدِینَةَ فَنَزَلَ أَعْلَى المَدِینَةِ فِی حَیٍّ یُقَالُ لَهُمْ بَنُو عَمْرِو بْنِ عَوْفٍ، فَأَقَامَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِیهِمْ أَرْبَعَ عَشْرَةَ لَیْلَةً، ثُمَّ أَرْسَلَ إِلَى بَنِی النَّجَّارِ، فَجَاءُوا مُتَقَلِّدِی السُّیُوفِ کَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلَى رَاحِلَتِهِ، وَأَبُو بَکْرٍ رِدْفُهُ وَمَلَأُ بَنِی النَّجَّارِ حَوْلَهُ حَتَّى أَلْقَى بِفِنَاءِ أَبِی أَیُّوبَ، وَکَانَ یُحِبُّ أَنْ یُصَلِّیَ حَیْثُ أَدْرَکَتْهُ الصَّلاَةُ، وَیُصَلِّی فِی مَرَابِضِ الغَنَمِ، وَأَنَّهُ أَمَرَ بِبِنَاءِ المَسْجِدِ، فَأَرْسَلَ إِلَى مَلَإٍ مِنْ بَنِی النَّجَّارِ فَقَالَ: «یَا بَنِی النَّجَّارِ ثَامِنُونِی بِحَائِطِکُمْ هَذَا»، قَالُوا: لاَ وَاللَّهِ لاَ نَطْلُبُ ثَمَنَهُ إِلَّا إِلَى اللَّهِ، فَقَالَ أَنَسٌ: فَکَانَ فِیهِ مَا أَقُولُ لَکُمْ قُبُورُ المُشْرِکِینَ، وَفِیهِ خَرِبٌ وَفِیهِ نَخْلٌ، فَأَمَرَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِقُبُورِ المُشْرِکِینَ، فَنُبِشَتْ، ثُمَّ بِالخَرِبِ فَسُوِّیَتْ، وَبِالنَّخْلِ فَقُطِعَ، فَصَفُّوا النَّخْلَ قِبْلَةَ المَسْجِدِ وَجَعَلُوا عِضَادَتَیْهِ الحِجَارَةَ، وَجَعَلُوا یَنْقُلُونَ الصَّخْرَ وَهُمْ یَرْتَجِزُونَ وَالنَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مَعَهُمْ، وَهُوَ یَقُولُ: «اللَّهُمَّ لاَ خَیْرَ إِلَّا خَیْرُ الآخِرَهْ فَاغْفِرْ لِلْأَنْصَارِ وَالمُهَاجِرَهْ» [رواه البخاری: 428].
272- از انسس روایت است که گفت: هنگامی که پیامبر خدا ج به مدینه آمدند، در قسمت بالائی مدینه، در قبیله که به نام (بنو عمرو بن عوف) یاد میشد، سکنیگزین گردیدند، و پیامبر خدا ج چهارده شب آنجا ماندند.
بعد از آن به طلب قوم (بنی نجاز) فرستادند، آنها در حالی که شمشیرهای خود را به گردنهای خود انداخته بودند، آمدند، و گویا همین حالا پیامبر خدا ج را که بر شترشان سوار هستند، و ابوبکرس بر چشت سرشان سوار است، و اعیان (بنی نجار) به اطرافشان قرار دارند، مشاهده میکنم، و به همین حالت رفتند تا آنکه به فنای خانۀ ابوایوبس وسائل سفر خود را انداختند.
و چون دوست داشتند در هرجایی که وقت نماز داخل میشود، در همانجا نماز بخوانند، و ایشان در خوابگاه گوسفندان نماز میخواندند، به ساختن مسجد امر نمودند.
لذا به طلب بزرگان قوم (بنی نجار) فرستاده و گفتند: «ای مردم بنی نجار! این چاردیواریتان را برای من بفروشید» آنها گفتند: به خداوند قسم است که نخواهیم فروخت، ما قیمت آن را جز از خداوند از کس دیگری نمیخواهیم.
انسس میگوید: در بین این چهاردیواری چیزهایی بود که برای شما میگویم: قبرهای مشرکین، خرابهها، و درختهای خرما.
پیامبر خدا ج امر کردند تا قبرهای مشرکین را شگافته [و استخوانهای آنها را از آنجا بیرون کنند]، خرابهها را هموار کنند، و درختهای خرما را قطع نمایند.
درختان خرما را قطع نمودند و به قبله مسجد قرار دادند، و دو طرف مسجد را از سنگ بنا کردند، و صحابهش در حالی که پیامبر خدا ج با آنها بودند، سنگها را نقل میدادند، ورجز خوانی میکردند، و پیامبر خدا ج در حالی که با آنها بودند، چنین میگفتند:
الهی! خوبی جز خوبی آخرت نیست پس برای انصار و مهاجرین بیامرز([57]).
34- باب: الصَّلاَةِ فِی مَوَاضِعِ الإِبِلِ
باب [34]: نماز خواندن در خوابگاه شتران
273- عَنِ ابْنَ عُمَرَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا: «أَنَّهُ کَانَ یُصَلِّی إِلَى بَعِیرِهِ»، وَقَالَ: رَأَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَفْعَلُهُ [رواه البخاری: 430].
273- از ابن عمرب روایت است که وی به طرف شتر خود نماز میخواند و میگفت: پیامبر خدا ج را دیدم که چنین میکردند([58]).
35- باب: مَنْ صَلَّى وَقُدَّامَهُ تَنُّورٌ أَوْ نَارٌ أَوْ شَیْءٌ مِمَّا یُعْبَدُ فَأَرَادَ بِهِ وجه الله تعالی
باب [35]: کسی که نماز بخواند و در پیش رویش تنور، یا آتش، قرار داشته باشد...
274- عَنْ أَنَسِ بْنِ مالِکِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: (عُرِضَتْ عَلَیَّ النَّارُ وَأَنَّا أُصَلِّی) [رواه البخاری: 431].
274- از انس بن مالکس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «در حالی که نماز میخواندم، آتش [دوزخ] برایم نشان داده شد»([59]).
36- باب: کَرَاهِیَةِ الصَّلاَةِ فِی المَقَابِرِ
باب [36]: کراهت نماز خواندن در قبرستان
275- عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «اجْعَلُوا فِی بُیُوتِکُمْ مِنْ صَلاَتِکُمْ وَلاَ تَتَّخِذُوهَا قُبُورًا» [رواه البخاری: 432].
275- از ابن عمرب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «چیزی از نمازهای خود را در خانههای خود بخوانید، و خانههای خود را قبرستان، قرار ندهید»([60]).
37- «باب»
276- عَنْ عَائِشَةَ، وَعَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمْ قَالاَ: لَمَّا نَزَلَ بِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ طَفِقَ یَطْرَحُ خَمِیصَةً لَهُ عَلَى وَجْهِهِ، فَإِذَا اغْتَمَّ بِهَا کَشَفَهَا عَنْ وَجْهِهِ، فَقَالَ وَهُوَ کَذَلِکَ: «لَعْنَةُ اللَّهِ عَلَى الیَهُودِ وَالنَّصَارَى، اتَّخَذُوا قُبُورَ أَنْبِیَائِهِمْ مَسَاجِدَ» یُحَذِّرُ مَا صَنَعُوا [رواه البخاری: 435].
276- از عائشه، و عبدالله بن عباسش روایت است که گفتند: هنگام نزع، پیامبر خدا ج روپوش خود را بر روی خود میانداختند، و چون گرمیشان میشد، آن را از روی خود دور میکردند.
و در همین حالت فرمودند: «لعنت خدا بر یهود و نصاری که: قبرهای انبیای خود را مسجد قرار دادند»، [و این سخن را از این جهت گفتند که] امت خود را از آنچه که یهود و نصاری میکردند، برحذر بدارند([61]).
38- باب: نَوْمِ المَرْأَةِ فِی المَسْجِدِ
277- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا: أَنَّ وَلِیدَةً کَانَتْ سَوْدَاءَ لِحَیٍّ مِنَ العَرَبِ، فَأَعْتَقُوهَا، فَکَانَتْ مَعَهُمْ، قَالَتْ: فَخَرَجَتْ صَبِیَّةٌ لَهُمْ عَلَیْهَا وِشَاحٌ أَحْمَرُ مِنْ سُیُورٍ، قَالَتْ: فَوَضَعَتْهُ - أَوْ وَقَعَ مِنْهَا - فَمَرَّتْ بِهِ حُدَیَّاةٌ وَهُوَ مُلْقًى، فَحَسِبَتْهُ لَحْمًا فَخَطِفَتْهُ، قَالَتْ: فَالْتَمَسُوهُ، فَلَمْ یَجِدُوهُ، قَالَتْ: فَاتَّهَمُونِی بِهِ، قَالَتْ: فَطَفِقُوا یُفَتِّشُونَ حَتَّى فَتَّشُوا قُبُلَهَا، قَالَتْ: وَاللَّهِ إِنِّی لَقَائِمَةٌ مَعَهُمْ، إِذْ مَرَّتِ الحُدَیَّاةُ فَأَلْقَتْهُ، قَالَتْ: فَوَقَعَ بَیْنَهُمْ، قَالَتْ: فَقُلْتُ هَذَا الَّذِی اتَّهَمْتُمُونِی بِهِ، زَعَمْتُمْ وَأَنَا مِنْهُ بَرِیئَةٌ، وَهُوَ ذَا هُوَ، قَالَتْ: «فَجَاءَتْ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَأَسْلَمَتْ»، قَالَتْ عَائِشَةُ: «فَکَانَ لَهَا خِبَاءٌ فِی المَسْجِدِ - أَوْ حِفْشٌ -» قَالَتْ: فَکَانَتْ تَأْتِینِی فَتَحَدَّثُ عِنْدِی، قَالَتْ: فَلاَ تَجْلِسُ عِنْدِی مَجْلِسًا، إِلَّا قَالَتْ: وَیَوْمَ الوِشَاحِ مِنْ أَعَاجِیبِ رَبِّنَا، أَلاَ إِنَّهُ مِنْ بَلْدَةِ الکُفْرِ أَنْجَانِی قَالَتْ عَائِشَةُ: فَقُلْتُ لَهَا مَا شَأْنُکِ، لاَ تَقْعُدِینَ مَعِی مَقْعَدًا إِلَّا قُلْتِ هَذَا؟ قَالَتْ: فَحَدَّثَتْنِی بِهَذَا الحَدِیثِ [رواه البخاری: 439].
277- از عائشهل روایت است که [گفت]: قبیلۀ از عرب کنیزک سیاهی داشتند، و آن را آزاد کردند، و این کنیزک با آنها زندگی میکرد.
آن کنیزک گفت: [روزی] دختر خوردسالی از همین قبیله از خانه برآمد، و برگردنش حمایل چرمی بود که روی آن زیوراتی دوخته شده بود، آن کنیزک گفت که: طفلک آن حمایل را گذاشت، و یا از نزدش افتاد، و حمایل همانطور افتاده بود که کلاغی آمد و به گمان اینکه گوشتی است، آن را گرفت و رفت.
گفت: وابستگان آن دختر آمدند، هرقدر جستجو کردند، آن زیور را نیافتند، بلآخره مرا [به دزدیدن آن] متهم نمودند، شروع کردند و مرا پالیدند، تا جایی که فرج مرا نیز جستجو کردند.
آن کنیزک گفت: به خداوند قسم که من همانطور با آنها ایستاده بودم که آن کلاغ آمد و آن زیور را انداخت، و آن زیور در بین آنها افتاد.
کنیزک میگوید: [برای آنها] گفتم: این همان زیوری است که مرا در حالی که بیگناه بودم، به دزدیدن آن متهم کرده بودید، و اینک آن را کلاغ آورد.
عائشهل میگوید: آن کنزک [بعد از این واقعه] نزد پیامبر خدا ج آمد و ایمان آورد.
و عائشهل میگوید: این کنیزک در مسجد، خیمه و یا کوخی داشت، و گاهی نزدم آمده و قصه میکرد.
و گفت: هیچ وقت نبود که نزدم آمده و این بیت را نخواند: روز گمشدن زیور از عجایب پروردگار ما است، ولی او مرا از دیار کفر نجات بخشید.
عائشهل میگوید: برای آن کنیزک گفتم: چه سبب است که هر وقت با من مینشینی همین بیت را میخوانی؟ و او سرگذشت خود را برایم قصه میکرد([62]).
39- باب: نَوْمِ الرِّجَالِ فِی المَسْجِدِ
باب [39]: خواب شدن مردها در مسجد
278- عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: جَاءَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بَیْتَ فَاطِمَةَ فَلَمْ یَجِدْ عَلِیًّا فِی البَیْتِ، فَقَالَ: «أَیْنَ ابْنُ عَمِّکِ؟» قَالَتْ: کَانَ بَیْنِی وَبَیْنَهُ شَیْءٌ، فَغَاضَبَنِی، فَخَرَجَ، فَلَمْ یَقِلْ عِنْدِی فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لِإِنْسَانٍ: «انْظُرْ أَیْنَ هُوَ؟» فَجَاءَ فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، هُوَ فِی المَسْجِدِ رَاقِدٌ، فَجَاءَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَهُوَ مُضْطَجِعٌ، قَدْ سَقَطَ رِدَاؤُهُ عَنْ شِقِّهِ، وَأَصَابَهُ تُرَابٌ، فَجَعَلَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَمْسَحُهُ عَنْهُ، وَیَقُولُ: «قُمْ أَبَا تُرَابٍ، قُمْ أَبَا تُرَابٍ» [رواه البخاری: 441].
278- از سهل بن سعدس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج به خانۀ فاطمۀل آمدند و چون علیس را در خانه ندیدند، پرسیدند: «پسر عموی تو کجا است»؟
فاطمهل گفت: بین من و او چیزی گفت و شنود واقع شد، بر من غضب کرد و از خانه بیرون شد، و چاشت نزدم نخوابید.
پیامبر خدا ج برای شخصی گفتند: «برو! ببین [علی در] کجاست»؟
آن شخص آمد و گفت: یا رسول الله! در مسجد خواب است.
پیامبر خدا ج آمده [و دیدند] که او به پهلو خوابیده و روپوش از بالایش افتاده، و لباسهایش خاک آلود شده است، پیامبر خدا ج خاکها را از لباسهایش پاک میکردند، و میگفتند: «ای خاک آلود! برخیز، ای خاک آلود! برخیز»([63]).
40- باب: إِذَا دَخَلَ المَسْجِدَ فَلْیَرْکَعْ رَکْعَتَیْنِ
باب [40]: چون به مسجد داخل شد دو رکعت نماز بخواند
279- عَنْ أَبِی قَتَادَةَ السَّلَمِیِّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِذَا دَخَلَ أَحَدُکُمُ المَسْجِدَ فَلْیَرْکَعْ رَکْعَتَیْنِ قَبْلَ أَنْ یَجْلِسَ» [رواه البخاری: 444].
279- از ابو قتاده سلمیس([64]) روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «اگر کسی از شما به مسجد داخل میشود، پیش از آنکه مینشیند، باید دو رکعت نماز بخواند»([65]).
41- باب: بُنْیَانِ المَسْجِدِ
280- عَنْ عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عُمَرَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا، قَالَ: أَنَّ المَسْجِدَ کَانَ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مَبْنِیًّا بِاللَّبِنِ، وَسَقْفُهُ الجَرِیدُ، وَعُمُدُهُ خَشَبُ النَّخْلِ، فَلَمْ یَزِدْ فِیهِ أَبُو بَکْرٍ شَیْئًا، وَزَادَ فِیهِ عُمَرُ: وَبَنَاهُ عَلَى بُنْیَانِهِ فِی عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِاللَّبِنِ وَالجَرِیدِ وَأَعَادَ عُمُدَهُ خَشَبًا، ثُمَّ غَیَّرَهُ عُثْمَانُ فَزَادَ فِیهِ زِیَادَةً کَثِیرَةً: وَبَنَى جِدَارَهُ بِالحِجَارَةِ المَنْقُوشَةِ، وَالقَصَّةِ وَجَعَلَ عُمُدَهُ مِنْ حِجَارَةٍ مَنْقُوشَةٍ وَسَقَفَهُ بِالسَّاجِ [رواه البخاری: 446].
280- از ابن عمرب روایت است که گفت: مسجد [نبوی] در زمان پیامبر خداج از خشت ساخته شده بود، و سقف آن از شاخههای درخت خرما پوشیده شده بود، و ستونهای آن، از تنه درخت خرما بود.
ابوبکرس چیزی بر آن نیفزود، ولی عمرس در آن چیزی افزود، و به همان شکل زمان پیامبر خدا ج از خشت و شاخۀ درخت استفاده نمود، و پایههای آن را دوباره از تنۀ درخت ساخت([66]).
بعد از آن عثمانس در آن تغییراتی وارد کرد، آن را به شکل زیادی توسعه داد، دیوار آن را از سنگهای نقاشی شده و گچ، و پایههای آن را نیز از سنگهای نقاشی شده، و سقف آن را از چوب درخت شمشاد، مسطح نمود([67]).
42- باب: التَّعَاوُنِ فِی بِنَاءِ المَسْجِدِ
باب [42]: همکاری کردن در ساختن مسجد
281- عن أَبِی سَعِیدٍ الخدریِّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ أَنَّهُ کانَ یحدِّثُ یومًا حَتَّى أَتَى ذِکْرُ بِنَاءِ المَسْجِدِ، فَقَالَ: کُنَّا نَحْمِلُ لَبِنَةً لَبِنَةً وَعَمَّارٌ لَبِنَتَیْنِ لَبِنَتَیْنِ، فَرَآهُ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَیَنْفُضُ التُّرَابَ عَنْهُ، وَیَقُولُ: «وَیْحَ عَمَّارٍ، تَقْتُلُهُ الفِئَةُ البَاغِیَةُ، یَدْعُوهُمْ إِلَى الجَنَّةِ، وَیَدْعُونَهُ إِلَى النَّارِ» قَالَ: یَقُولُ عَمَّارٌ: أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الفِتَنِ" [رواه البخاری: 447].
281- روایت است که ابوسعید خدریس روزی قصه میکرد، تا اینکه به موضوع ساختن مسجد [نبوی] پرداخت، او گفت: [در ساختن مسجد] مایان یک یک خشت برمیداشتیم، و عمارس دو دو خشت.
پیامبر خدا ج او را دیدند، خاک را از وی افشانده و فرمودند: «وای بر حال عمار، او را گروه بغاوتگری خواهند کشت([68])، عمار آنها را به سوی جنت، و آنها عمار را به سوی دوزخ دعوت مینمایند».
ابوسعیدس میگوید: عمارس میگفت: از فتنه و درگیری به خدا پناه میبرم([69]).
43- باب: مَنْ بَنَى مَسْجِدًا
باب [43]: کسی که مسجدی بنا کرد
282- عَنْ عُثْمَانَ بْنَ عَفَّانَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، عِنْدَ قَوْلِ النَّاسِ فِیهِ حِینَ بَنَى مَسْجِدَ الرَّسُولِ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: إِنَّکُمْ أَکْثَرْتُمْ، وَإِنِّی سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «مَنْ بَنَى مَسْجِدًا - یَبْتَغِی بِهِ وَجْهَ اللَّهِ - بَنَى اللَّهُ لَهُ مِثْلَهُ فِی الجَنَّةِ» [رواه البخاری: 450].
282- از عثمان بن عفانس روایت است که چون مردم نسبت به ساختن مسجد پیامبر خدا ج بر وی اعتراض کردند، در جواب آنها گفت: شما زیاده روی میکنید، و من از پیامبر خدا ج شنیدم که فرمودند:
«کسی که مسجدی را خاص برای رضای خدا بنا نماید، خداوند مانند آن را در بهشت، برایش میسازد»([70]).
44- باب: الأخذُ بِنُصُولِ النَّبْلِ إِذَا مَرَّ فِی المَسْجِدِ
باب [44]: بیرون کردن سرنیزهها هنگام داخل شدن در مسجد
283- عَنْ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا قَالَ: مَرَّ رَجُلٌ فِی المَسْجِدِ وَمَعَهُ سِهَامٌ، فَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَمْسِکْ بِنِصَالِهَا» [رواه البخاری: 415].
283- از جابر بن عبداللهب روایت است که گفت: شخصی به مسجد داخل شد، و تیرهای باخود داشت، پیامبر خدا ج برایش گفتند: «پیکانهای آنها را بردار»([71]).
45- باب: المُرُورِ فِی المَسْجِدِ
باب [45]: عبور کردن از داخل مسجد
284- عَنْ أَبی مُوسى الأَشْعَرِیِّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَنْ مَرَّ فِی شَیْءٍ مِنْ مَسَاجِدِنَا أَوْ أَسْوَاقِنَا بِنَبْلٍ، فَلْیَأْخُذْ عَلَى نِصَالِهَا، لاَ یَعْقِرْ بِکَفِّهِ مُسْلِمًا» [رواه البخاری: 452].
284- از ابوموسی اشعریس([72]) از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «کسی که با خود تیرهایی را حمل میکند، و از مساجد ما، و یا از بازارهای ما میگذرد، باید سر پیکانهای آنها را بردارد و به دست بگیرد، تا مسلمانی را مجروح نسازد»([73]).
46- باب: الشِّعْرِ فِی المَسْجِدِ
285- عَنْ حَسَّانَ بْنَ ثَابِتٍ الأَنْصَارِیَّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّهُ یَسْتَشْهِدُ أَبَا هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنْشُدُکَ اللَّهَ، هَلْ سَمِعْتَ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «یَا حَسَّانُ، أَجِبْ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، اللَّهُمَّ أَیِّدْهُ بِرُوحِ القُدُسِ» قَالَ أَبُو هُرَیْرَةَ: نَعَمْ [رواه البخاری: 453].
285- از حسان بن ثابت انصاریس([74]) روایت است که وی از ابوهریرهس خواست تا برایش شهادت بدهد [و گفت]: تو را به خداوند سوگند میدهم که آیا از پیامبر خداج شنیدهای که فرمودند: «ای حسان! جواب کفاری را که با شعر خود پیامبر خدا ج را [هجو میکنند] بده، و خدایا! او را به واسطۀ جبرئیل÷ مؤید بگردان»؟
ابوهریره گفت: بلی [شنیدم]([75]).
47- باب: أَصْحَابِ الحِرَابِ فِی المَسْجِدِ
باب [47]: داخل شدن نیزه داران در مسجد
286- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْها قَالَتْ: «لَقَدْ رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَوْمًا عَلَى بَابِ حُجْرَتِی وَالحَبَشَةُ یَلْعَبُونَ فِی المَسْجِدِ، وَرَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَسْتُرُنِی بِرِدَائِهِ، أَنْظُرُ إِلَى لَعِبِهِمْ» فی روایة: یَلْعَبُونَ بِحِرَابِهِمْ [رواه البخاری: 454].
286- از عائشهل روایت است که گفت: روزی پیامبر خدا ج را دیدم که بر در حجرهام ایستاده بودند، و مردم حبشه در داخل مسجد [با اسلحههای خود] بازی میکردند، [یعنی: پایکوبی میکردند]، و در حالی که من بازی آنها را تماشا میکردم، پیامبر خدا ج مرا با ردای خود حجاب میکردند.
و در روایت دیگری آمده است که: مردم حبشه نیزهبازی میکردند([76]).
48- باب: التَّقَاضِی وَالمُلاَزَمَةِ فِی المَسْجِدِ
باب [48]: طلب قرض و تعقیب قرضدار در مسجد
287- عَنْ کَعْبِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّهُ تَقَاضَى ابْنَ أَبِی حَدْرَدٍ دَیْنًا کَانَ لَهُ عَلَیْهِ فِی المَسْجِدِ، فَارْتَفَعَتْ أَصْوَاتُهُمَا حَتَّى سَمِعَهَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَهُوَ فِی بَیْتِهِ، فَخَرَجَ إِلَیْهِمَا حَتَّى کَشَفَ سِجْفَ حُجْرَتِهِ، فَنَادَى: «یَا کَعْبُ» قَالَ: لَبَّیْکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «ضَعْ مِنْ دَیْنِکَ هَذَا» وَأَوْمَأَ إِلَیْهِ: أَیِ الشَّطْرَ، قَالَ: لَقَدْ فَعَلْتُ یَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «قُمْ فَاقْضِهِ» [رواه البخاری: 457].
287- از کعب بن مالکس([77]) روایت است که از (ابن أبی حَدْرَد) – که قرضدار او بود – در داخل مسجد، مطالبۀ قرض خود را نمود، و گفتگویشان به جایی رسید، که پیامبر خدا ج در خانۀ خود آواز آنها را شنیدند.
به طرف آنها آمده و گوشۀ پردۀ حجرۀ خود را بالا زده و فرمودند: «کعب»!
گفت: بلی یا رسول الله!
فرمودند: «از این قرض خود مقداری را کم کن»، و اشاره کردند که نیم قرض خود را برایش کم کن.
گفت: یا رسول الله! چنین کردم. گفتند: «برخیز و باقیماندۀ قرضش را بده»([78]).
49- باب: کَنْسِ المَسْجِدِ وَالتِقَاطِ الخِرَقِ وَالقَذَى وَالعِیدَانِ
باب [49]: جارو کردن و چیدن تکه پارهها و خاشاک از مسجد
288- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ رَجُلًا أَسْوَدَ أَوِ امْرَأَةً سَوْدَاءَ کَانَ یَقُمُّ المَسْجِدَ فَمَاتَ، فَسَأَلَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَنْهُ، فَقَالُوا: مَاتَ، قَالَ: «أَفَلاَ کُنْتُمْ آذَنْتُمُونِی بِهِ دُلُّونِی عَلَى قَبْرِهِ - أَوْ قَالَ قَبْرِهَا - فَأَتَى قَبْرَهَا فَصَلَّى عَلَیْهَا» [رواه البخاری: 458].
288- از ابوهریرهس روایت است که مرد یا زن سیاهپوستی مسجد را جارو میکرد([79])، آن شخص وفات نمود.
پیامبر خدا ج راجع به او پرسان کردند، [یعنی: گفتند آن شخص کجا شد؟] گفتند: وفات کرد.
فرمودند: «چرا مرا از مرگش خبر نکردید؟ قبر آن مرد، و یا آن زن را بمن نشان بدهید».
و همان بود که بر سر قبرش آمده و بر وی نماز خواندند([80]).
50- باب: تَحْرِیمِ تِجَارَةِ الخَمْرِ فِی المَسْجِدِ
باب [50]: تحریم تجارت شراب در مسجد
289- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهَا قَالَتْ: لَمَّا أُنْزِلَتِ الآیَاتُ مِنْ سُورَةِ البَقَرَةِ فِی الرِّبَا، «خَرَجَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِلَى المَسْجِدِ فَقَرَأَهُنَّ عَلَى النَّاسِ، ثُمَّ حَرَّمَ تِجَارَةَ الخَمْرِ» [رواه البخاری: 459].
289- از عائشهل روایت است که گفت: چون آیات متعلق به سودخواری در سورۀ (بقره) نازل گردید، پیامبر خدا ج به مسجد آمدند و آن آیات را برای مردم تلاوت نمودند، و سپس تجارت شراب را حرام ساختند([81]).
51- باب: الأَسِیرِ أَوِ الغَرِیمِ یُرْبَطُ فِی المَسْجِدِ
باب [51]: بستن اسیر و یا قرضدار در مسجد
290- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، أن النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِنَّ عِفْرِیتًا مِنَ الجِنِّ تَفَلَّتَ عَلَیَّ البَارِحَةَ - أَوْ کَلِمَةً نَحْوَهَا - لِیَقْطَعَ عَلَیَّ الصَّلاَةَ، فَأَمْکَنَنِی اللَّهُ مِنْهُ، فَأَرَدْتُ أَنْ أَرْبِطَهُ إِلَى سَارِیَةٍ مِنْ سَوَارِی المَسْجِدِ حَتَّى تُصْبِحُوا وَتَنْظُرُوا إِلَیْهِ کُلُّکُمْ، فَذَکَرْتُ قَوْلَ أَخِی سُلَیْمَانَ: رَبِّ هَبْ لِی مُلْکًا لاَ یَنْبَغِی لِأَحَدٍ مِنْ بَعْدِی» [رواه البخاری: 461].
290- از ابوهریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «دیشب ناگهان جن خبیثی به طور ناگهان بر من ظاهر گردید – یا چیز دیگری به همین معنی گفتند – و میخواست نماز مرا قطع کند، [یعنی: مرا به وسوسه اندازد]، ولی خداوند مرا بر او پیروز ساخت، میخواستم او را به پایۀ از پایههای مسجد ببندم، تا آنکه صبح بیایید و همۀ شما آن را ببینید، ولی این گفتۀ برادرم سلیمان÷ را به خاطر آوردم که گفته بود: پروردگارا! مرا بیامرز، و برایم سلطنتی عطا فرما که پس از من برای کسی سزاوار نباشد»([82]).
52- باب: الخَیْمَةِ فِی المَسْجِدِ لِلْمَرْضَى وَغَیْرِهِمْ
باب [52]: نصب خیمه برای مریضان و غیر مریضان در مسجد
291- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْها قَالَتْ: أُصِیبَ سَعْدٌ یَوْمَ الخَنْدَقِ فِی الأَکْحَلِ، «فَضَرَبَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ خَیْمَةً فِی المَسْجِدِ، لِیَعُودَهُ مِنْ قَرِیبٍ فَلَمْ یَرُعْهُمْ» وَفِی المَسْجِدِ خَیْمَةٌ مِنْ بَنِی غِفَارٍ، إِلَّا الدَّمُ یَسِیلُ إِلَیْهِمْ، فَقَالُوا: یَا أَهْلَ الخَیْمَةِ، مَا هَذَا الَّذِی یَأْتِینَا مِنْ قِبَلِکُمْ؟ فَإِذَا سَعْدٌ یَغْذُو جُرْحُهُ دَمًا، فَمَاتَ فِیهَا [رواه البخاری: 463].
291- از عائشهل روایت است که گفت: شاه رگ دست (سعد)س در جنگ خندق مورد اصابت قرار گرفت، پیامبر خدا ج در مسجد خیمۀ [برای او] برپا نمودند تا از نزدیک مراقب احوال او باشند، و خیمۀ هم از مردم (بنی غفار) در مسجد برپا بود، و جز خونی که [از دست سعد] براه افتاده بود، چیز دیگری سبب خوف و تشویش مردم (بنی غفار) نشده بود.
از کسانی که در خیمه بودند، پرسیدند: این خونی که از طرف شما به طرف ما میآید از چیست؟ و دیدند که این جراحت سعد است که خون از آن براه افتاده است، و همان بود که سعد از اثر آن زخم فوت نمود([83]).
53- باب: إِدْخَالِ البَعِیرِ فِی المَسْجِدِ لِلْعِلَّةِ
باب [53]: داخل کردن شتران در مسجد به جهت ضرورت
292- عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْها قَالَتْ: شَکَوْتُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنِّی أَشْتَکِی قَالَ: «طُوفِی مِنْ وَرَاءِ النَّاسِ وَأَنْتِ رَاکِبَةٌ» فَطُفْتُ وَرَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُصَلِّی إِلَى جَنْبِ البَیْتِ یَقْرَأُ بِالطُّورِ وَکِتَابٍ مَسْطُورٍ [رواه البخاری: 464].
292- از ام سلمهل روایت است که گفت: نزد پیامبر خدا ج شکوه نموده و گفتم مریضم، [و نمیتوانم پیاده طواف کنم].
فرمودند: «همانطور سواره از پشت سر مردم طواف کن».
من [سواره] طواف کردم، و پیامبر خدا ج در کنار خانۀ [کعبه] سورۀ ﴿وَٱلطُّورِ ١ وَکِتَٰبٖ مَّسۡطُورٖ ٢﴾ را در نماز خود میخواندند([84]).
54- «باب»
293- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: «أَنَّ رَجُلَیْنِ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ خَرَجَا مِنْ عِنْدِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی لَیْلَةٍ مُظْلِمَةٍ، وَمَعَهُمَا مِثْلُ المِصْبَاحَیْنِ یُضِیئَانِ بَیْنَ أَیْدِیهِمَا، فَلَمَّا افْتَرَقَا صَارَ مَعَ کُلِّ وَاحِدٍ، مِنْهُمَا وَاحِدٌ حَتَّى أَتَى أَهْلَهُ» [رواه البخاری: 465].
293- از انسس روایت است که گفت: دو نفر از اصحاب پیامبر خدا ج در شب تاریکی از نزد آن حضرت ج برآمدند، و به مانند اینکه با ایشان دو چراغ باشد، پیش رویشان را روشن میکرد، و هنگامی که از یکدیگر جدا شدند، با هرکدام از آنها یک چراغ همراه گردید، تا اینکه به خانوادههای خود رسیدند([85]).
55- باب: الخَوْخَةِ وَالمَمَرِّ فِی المَسْجِدِ
باب [55]: رخنه، و راهرو، در مسجد
294- عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: خَطَبَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: «إِنَّ اللَّهَ خَیَّرَ عَبْدًا بَیْنَ الدُّنْیَا وَبَیْنَ مَا عِنْدَهُ فَاخْتَارَ مَا عِنْدَ اللَّهِ»، فَبَکَى أَبُو بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، فَقُلْتُ فِی نَفْسِی مَا یُبْکِی هَذَا الشَّیْخَ؟ إِنْ یَکُنِ اللَّهُ خَیَّرَ عَبْدًا بَیْنَ الدُّنْیَا وَبَیْنَ مَا عِنْدَهُ، فَاخْتَارَ مَا عِنْدَ اللَّهِ، فَکَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ هُوَ العَبْدَ، وَکَانَ أَبُو بَکْرٍ أَعْلَمَنَا، قَالَ: «یَا أَبَا بَکْرٍ لاَ تَبْکِ، إِنَّ أَمَنَّ النَّاسِ عَلَیَّ فِی صُحْبَتِهِ وَمَالِهِ أَبُو بَکْرٍ، وَلَوْ کُنْتُ مُتَّخِذًا خَلِیلًا مِنْ أُمَّتِی لاَتَّخَذْتُ أَبَا بَکْرٍ، وَلَکِنْ أُخُوَّةُ الإِسْلاَمِ وَمَوَدَّتُهُ، لاَ یَبْقَیَنَّ فِی المَسْجِدِ بَابٌ إِلَّا سُدَّ، إِلَّا بَابُ أَبِی بَکْرٍ» [رواه البخاری:466].
294- از ابوسعید خدریس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج خطبه دادند و فرمودند: «خداوند بندۀ را بین دنیا، و بین آنچه که در نزد او است مخیر ساخت، [آن بنده] آنچه را که در نزد خدا بود، اختیار نمود».
ابوبکرس [از شنیدن این سخن] بگریه افتاد، با خود گفتم: این شیخ را چه چیزی به گریه انداخت؟ سخن پیامبر خدا ج این است که: خداوند بندۀ را بین دنیا و آخرت مخیر ساخته است، و آن بنده آنچه را که نزد خداوند میباشد، اختیار نموده است، [و از این چیز نباید گریه کرد]، [ولی بعد از آنکه ابوبکرس برای ما توضیح داد، و دانستیم] که پیامبر خدا ج همان بندۀ هستند که آنچه را که در نزد خدا میباشد اختیار کردهاند، و ابوبکرس از همه ما داناتر بود.
و پیامبر خدا ج فرمودند: «ای ابوبکر! گریه مکن، و فداکارترین مردمان برایم در جان و مال خود، ابوبکر است، و اگر از امت خود برای خود خلیلی [یعنی: دوست خاصی] انتخاب میکردم، همانا ابوبکر را انتخاب مینمودم، ولی برادری و دوستی اسلامی او از دیگران بیشتر است، در هیچ خانۀ را در مسجد باز مگذارید، مگر در [خانۀ] ابوبکر را»([86]).
295- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا – قَالَ: خَرَجَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی مَرَضِهِ الَّذِی مَاتَ فِیهِ، عَاصِبًا رَأْسَهُ بِخِرْقَةٍ، فَقَعَدَ عَلَى المِنْبَرِ، فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَیْهِ، ثُمَّ قَالَ: «إِنَّهُ لَیْسَ مِنَ النَّاسِ أَحَدٌ أَمَنَّ عَلَیَّ فِی نَفْسِهِ وَمَالِهِ مِنْ أَبِی بکْرِ بْنِ أَبِی قُحَافَةَ، وَلَوْ کُنْتُ مُتَّخِذًا مِنَ النَّاسِ خَلِیلًا لاَتَّخَذْتُ أَبَا بَکْرٍ خَلِیلًا، وَلَکِنْ خُلَّةُ الإِسْلاَمِ أَفْضَلُ، سُدُّوا عَنِّی کُلَّ خَوْخَةٍ فِی هَذَا المَسْجِدِ، غَیْرَ خَوْخَةِ أَبِی بَکْرٍ» [رواه البخاری: 467].
295- از ابن عباسب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج در مرضی که از آن وفات نمودند، در حالی که سرخود را به دستمالی بسته بودند، از خانه برآمده و بر بالای منبر نشستند، بعد از حمد و ثنای خداوند فرمودند:
«در بین مردم هیچکس فداکارتر به جان و مال خود، برای من از ابوبکر ابن ابی قحافه نیست، و اگر کسی را از مردم برای خود خلیل([87]) انتخاب میکردم، همانا ابوبکر را انتخاب میکردم، ولی دوستی اسلامی از هر دوستی بهتر است، هر دریچۀ را که در مسجد به طرف من باز است ببندید، بجز از دریچۀ [خانۀ] ابوبکر را»([88]).
56- باب: الأَبْوَابِ وَالغَلَقِ لِلْکَعْبَةِ وَالمَسَاجِدِ
باب [56]: ساختن دروازه و قفل برای کعبه و مساجد
296- عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا: «أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَدِمَ مَکَّةَ فَدَعَا عُثْمَانَ بْنَ طَلْحَةَ فَفَتَحَ البَابَ فَدَخَلَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَبِلاَلٌ وَأُسَامَةُ بْنُ زَیْدٍ وَعُثْمَانُ بْنُ طَلْحَةَ، ثُمَّ أَغْلَقَ البَابَ، فَلَبِثَ فِیهِ سَاعَةً، ثُمَّ خَرَجُوا» قَالَ ابْنُ عُمَرَ: فَبَدَرْتُ فَسَأَلْتُ بِلاَلًا فَقَالَ: صَلَّى فِیهِ، فَقُلْتُ: فِی أَیٍّ؟ قَالَ: بَیْنَ الأُسْطُوَانَتَیْنِ، قَالَ: ابْنُ عُمَرَ: فَذَهَبَ عَلَیَّ أَنْ أَسْأَلَهُ کَمْ صَلَّى [رواه البخاری:468].
296- از عبدالله بن عمرب روایت است که: پیامبر خدا ج به مکه آمدند و (عثمان بن طلحه) را [که مسؤول کلید کعبه بود] طلب نمودند، [عثمان آمد] و در کعبه را گشود، پیامبر خدا ج با بلال، و اسامه بن زید، و عثمان بن طلحهش داخل خانۀ کعبه شدند و در بسته شد، به اندازۀ یک ساعت آنجا ماندند، و سپس بیرون شدند.
ابن عمرب گفت: من مبادرت ورزیده و از بلالس پرسیدم: [پیامبر خدا ج در داخل خانه چه کردند؟]
گفت: در داخل خانه نماز خواندند.
گفتم: در کدام جای خانه؟
گفت: بین دو ستون.
ابن عمر میگوید: از یادم رفت که بپرسم چند رکعت نماز خواندند؟([89]).
57- باب: الحِلَقِ وَالجُلُوسِ فِی المَسْجِدِ
باب [57]: حلقههای درس و نشستن در مسجد
297- وعَنْه رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا قَالَ: سَأَلَ رَجُلٌ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَهُوَ عَلَى المِنْبَرِ، مَا تَرَى فِی صَلاَةِ اللَّیْلِ، قَالَ: «مَثْنَى مَثْنَى، فَإِذَا خَشِیَ الصُّبْحَ صَلَّى وَاحِدَةً، فَأَوْتَرَتْ لَهُ مَا صَلَّى» وَإِنَّهُ کَانَ یَقُولُ: اجْعَلُوا آخِرَ صَلاَتِکُمْ باللَّیْلِ وِتْرًا، فَإِنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَمَرَ بِهِ [رواه البخاری: 472].
297- و از ابن عمرب روایت است که گفت: شخصی از پیامبر خدا ج در حالی که بالای منبر بودند، پرسید: نماز شب را چگونه باید خواند؟
فرمودند: «دو رکعت، دو رکعت، و اگر کسی از طلوع صبح میترسید، یک رکعت بخواند، و آن یک رکعت، نمازهای دیگریاش را وتر میسازد».
و ابن عمر همیشه میگفت: آخرین نماز خود را به شب وتر بسازید، چون پیامبر خدا ج به این چیز امر فرمودهاند([90]).
58- باب: الِاسْتِلْقَاءِ فِی المَسْجِدِ
باب [58]: به پشت خوابیدن در مسجد
298- عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ زَیْدِ الأَنْصَارِیّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّهُ «رَأَى رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مُسْتَلْقِیًا فِی المَسْجِدِ، وَاضِعًا إِحْدَى رِجْلَیْهِ عَلَى الأُخْرَى» [رواه البخاری: 475].
298- از عبدالله بن زید انصاریس([91]) روایت است که او پیامبر خدا ج را دیده است که در مسجد به پشت خوابیده بودند، و در این حال یک پای خود را بر بالای پای دیگر خود گذاشته بودند([92]).
59- باب: الصَّلاَةِ فِی مَسْجِدِ السُّوقِ
باب [59]: نماز خواندن در مسجد بازار
299- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «صَلاَةُ الجَمِیعِ تَزِیدُ عَلَى صَلاَتِهِ فِی بَیْتِهِ، وَصَلاَتِهِ فِی سُوقِهِ، خَمْسًا وَعِشْرِینَ دَرَجَةً، فَإِنَّ أَحَدَکُمْ إِذَا تَوَضَّأَ فَأَحْسَنَ الوضُوءَ، وَأَتَى المَسْجِدَ، لاَ یُرِیدُ إِلَّا الصَّلاَةَ، لَمْ یَخْطُ خَطْوَةً إِلَّا رَفَعَهُ اللَّهُ بِهَا دَرَجَةً، وَحَطَّ عَنْهُ خَطِیئَةً، حَتَّى یَدْخُلَ المَسْجِدَ، وَإِذَا دَخَلَ المَسْجِدَ، کَانَ فِی صَلاَةٍ مَا کَانَتْ تَحْبِسُهُ، وَتُصَلِّی - یَعْنِی عَلَیْهِ المَلاَئِکَةُ - مَا دَامَ فِی مَجْلِسِهِ الَّذِی یُصَلِّی فِیهِ: اللَّهُمَّ اغْفِرْ لَهُ، اللَّهُمَّ ارْحَمْهُ، مَا لَمْ یُحْدِثْ فِیهِ» [رواه البخاری: 477].
299- از ابوهریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:
«نماز جماعت، از نماز [کسی که] در خانهاش و از نماز [کسی که] در بازارش [میخواند]، بیست و پنج درجه فضیلت دارد».
«پس اگر کسی از شما وضوء بسازد، و وضویش را به طور شایستۀ انجام دهد، و به مسجد بیاید، و غرض دیگری جز نماز خواندن نداشته باشد، هیچ قدمی را برنمیدارد مگر آنکه به سبب آن قدم، خداوند یک درجه مرتبهاش را بلند میکند، و یکی از لغزشهایش را میبخشد، تا اینکه به مسجد داخل شود».
«و چون به مسجد داخل شد، تا هنگامی که در جای نماز خواندن خود قرار دارد، و نماز مانع [خارج شدن او از مسجد] میگردد، در حالت نماز خواندن محسوب میشود، و ملائکه برای او دعا میکنند و میگویند: الهی! گناهانش را بیامرز، الهی! بر او رحمت کن، و این کار تا وقتی که بیوضوء نشود، ادامه مییابد»([93]).
60- باب: تَشْبِیکِ الأَصَابِعِ فِی المَسْجِدِ وَغَیْرِهِ
باب [60]: داخل کردن انگشتان در یکدیگر در مسجد و در غیر مسجد
300- عَنْ أَبِی مُوسَى رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِنَّ المُؤْمِنَ لِلْمُؤْمِنِ کَالْبُنْیَانِ یَشُدُّ بَعْضُهُ بَعْضًا» وَشَبَّکَ أَصَابِعَهُ [رواه البخاری: 481].
300- از ابوموسیس، از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «مسلمان با مسلمان دیگر مانند ساختمانی است که یک قسمت آن، قسمت دیگر آن را محکم نگه میدارد».
و در این وقت [برای تمثیل]، انگشتان خود را داخل یکدیگر کردند([94]).
301- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ – قَالَ: صَلَّى بِنَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِحْدَى صَلاَتَیِ العَشِیِّ فَصَلَّى بِنَا رَکْعَتَیْنِ، ثُمَّ سَلَّمَ، فَقَامَ إِلَى خَشَبَةٍ مَعْرُوضَةٍ فِی المَسْجِدِ، فَاتَّکَأَ عَلَیْهَا کَأَنَّهُ غَضْبَانُ، وَوَضَعَ یَدَهُ الیُمْنَى عَلَى الیُسْرَى، وَشَبَّکَ بَیْنَ أَصَابِعِهِ، وَوَضَعَ خَدَّهُ الأَیْمَنَ عَلَى ظَهْرِ کَفِّهِ الیُسْرَى، وَخَرَجَتِ السَّرَعَانُ مِنْ أَبْوَابِ المَسْجِدِ، فَقَالُوا: قَصُرَتِ الصَّلاَةُ؟ وَفِی القَوْمِ أَبُو بَکْرٍ وَعُمَرُ، فَهَابَا أَنْ یُکَلِّمَاهُ، وَفِی القَوْمِ رَجُلٌ فِی یَدَیْهِ طُولٌ، یُقَالُ لَهُ: ذُو الیَدَیْنِ، قَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَنَسِیتَ أَمْ قَصُرَتِ الصَّلاَةُ؟ قَالَ: «لَمْ أَنْسَ وَلَمْ تُقْصَرْ» فَقَالَ: «أَکَمَا یَقُولُ ذُو الیَدَیْنِ» فَقَالُوا: نَعَمْ، فَتَقَدَّمَ فَصَلَّى مَا تَرَکَ، ثُمَّ سَلَّمَ، ثُمَّ کَبَّرَ وَسَجَدَ مِثْلَ سُجُودِهِ أَوْ أَطْوَلَ، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَکَبَّرَ، ثُمَّ کَبَّرَ وَسَجَدَ مِثْلَ سُجُودِهِ أَوْ أَطْوَلَ، ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ وَکَبَّرَ، ثُمَّ سَلَّمَ [رواه البخاری: 482].
301- از ابوهریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج برای ما یکی از دو نماز ظهر و عصر را، دو رکعت خوانده و سلام دادند([95]).
بعد از آن برخاسته و خود را به چوب بزرگی که در گوشۀ مسجد افتاده بود، به طوری که گویا در حال غضب هستند، تکیه دادند، و دست راست خود را بر بالای دست چپ گذاشتند، و میان انگشتان خود تشبیک نموده([96])، و رخسار راست خود را به پشت دست چپ خود نهادند، و مردمی که شتاب داشتند از درهای مسجد برآمدند و گفتند که: نماز کوتاه شده است.
و در بین مردم ابوبکر و عمرب وجود داشتند، و از اینکه با پیامبر خدا ج سخنی بزنند، ترسیدند.
و در بین اشخاصی که آنجا بودند، کسی بود که دستهایش دراز بود و برایش (ذوالیدین) میگفتند.
[آن شخص] گفت: یا رسول الله! فراموش کردید؟ یا نماز کوتاه شده است؟
فرمودند: «نه فراموش کردم، و نه نماز کوتاه شده است»، و [برای مردم] گفتند: «آیا قضیه همچنان است که ذو الیدین میگوید»؟
گفتند: بلی!
و همان بود که پیش شدند و آنچه را که ترک کرده بودند، کامل کردند، بعد از آن سلام دادند، و بعد از سلام دادن تکبیر گفتند، و مانند سجدۀ عادی و یا درازتر از آن، سجده نمودند، بعد از آن سرخود را بلند نموده و تکبیر گفتند، و باز تکبیر گفته و مثل اول و یا درازتر از آن، سجده نمودند، بعد از آن، سرخود را بالا نموده و تکبیر گفتند، و بعد از آن سلام دادند([97]).
61- باب: المَسَاجِدِ الَّتِی عَلَى طُرُقِ المَدِینَةِ، وَالمَوَاضِعِ الَّتِی صَلَّى فِیهَا النَّبِیُّ ج
باب [61]: مساجدی که در راه مدینه قرار دارد، و جاهایی که پیامبر خدا ج در آنها نماز خواندهاند
302- عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا: أَنَّهُ کَانَ یُصَلِّی فِی أَمَاکِنَ مِنَ الطَّرِیقِ ویقولُ: «أَنَّهُ رَأَى النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُصَلِّی فِی تِلْکَ الأَمْکِنَةِ» [رواه البخاری: 483].
302- از عبدالله بن عمرب روایت است که: او در جاهایی معینی از راه، نماز میخواند، و میگفت که: پیامبر خدا ج را دیده است که در همین جاها نماز میخواندند.
303- وعَنْه رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ یَنْزِلُ بِذِی الحُلَیْفَةِ حِینَ یَعْتَمِرُ، وَفِی حَجَّتِهِ حِینَ حَجَّ تَحْتَ سَمُرَةٍ فِی مَوْضِعِ المَسْجِدِ الَّذِی بِذِی الحُلَیْفَةِ، وَکَانَ إِذَا رَجَعَ مِنْ غَزْوٍ کَانَ فِی تِلْکَ الطَّرِیقِ أَوْ حَجٍّ أَوْ عُمْرَةٍ هَبَطَ مِنْ بَطْنِ وَادٍ، فَإِذَا ظَهَرَ مِنْ بَطْنِ وَادٍ أَنَاخَ بِالْبَطْحَاءِ الَّتِی عَلَى شَفِیرِ الوَادِی الشَّرْقِیَّةِ، فَعَرَّسَ ثَمَّ حَتَّى یُصْبِحَ لَیْسَ عِنْدَ المَسْجِدِ الَّذِی بِحِجَارَةٍ وَلاَ عَلَى الأَکَمَةِ الَّتِی عَلَیْهَا المَسْجِدُ»، کَانَ ثَمَّ خَلِیجٌ یُصَلِّی عَبْدُ اللَّهِ عِنْدَهُ فِی بَطْنِهِ کُثُبٌ، کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ثَمَّ یُصَلِّی، فَدَحَا فِیهِ السَّیْلُ بِالْبَطْحَاءِ، حَتَّى دَفَنَ ذَلِکَ المَکَانَ، الَّذِی کَانَ عَبْدُ اللَّهِ یُصَلِّی فِیهِ [رواه البخاری: 484].
303- و از ابن عمرب روایت است که پیامبر خدا ج در هنگام [نیت] عمره و حج، در منطقۀ (ذو الحلیفه)([98]) در زیر درخت خارداری، در همان جایی که مسجد (ذو الحلیفه) قرار دارد، توقف میکردند.
و وقتی که از کدام غزوۀ برمیگشتند، و از همان راه میآمدند، یا از حج و یا عمره برمیگشتند، در دامن دشت، استراحت میکردند.
و اگر راه ایشان از پشت دشت بود، در مسیل وادی که به جانب شرق، قرار داشت توقف مینمودند، و در همانجا تا صبح استراحت میکردند، نه در نزدیک مسجدی که از سنگ ساخته شده، و نه هم بر بالای بلندی که مسجد روی آن بنا یافته بود.
در آنجا وادی عمیقی بود که عبدالله بن عمرب در آنجا نماز میخواند، و در داخل آن [وادی عمیق]، تپههای ریگی، بود، که پیامبر خدا ج روی آنها نماز خوانده بودند، و سیل آن تپهها را به داخل وادی آورده بود، و آن جایی را که عبداللهس در آن نماز میخواند، مدفون ساخته بود([99]).
304- وحدَّث عبدُ الله: «أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ صَلَّى حَیْثُ المَسْجِدُ الصَّغِیرُ الَّذِی دُونَ المَسْجِدِ الَّذِی بِشَرَفِ الرَّوْحَاءِ، وَقَدْ کَانَ عَبْدُ اللَّهِ یَعْلَمُ المَکَانَ الَّذِی کَانَ صَلَّى فِیهِ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: ثَمَّ عَنْ یَمِینِکَ حِینَ تَقُومُ فِی المَسْجِدِ تُصَلِّی، وَذَلِکَ المَسْجِدُ عَلَى حَافَةِ الطَّرِیقِ الیُمْنَى، وَأَنْتَ ذَاهِبٌ إِلَى مَکَّةَ بَیْنَهُ وَبَیْنَ المَسْجِدِ الأَکْبَرِ رَمْیَةٌ بِحَجَرٍ أَوْ نَحْوُ ذَلِکَ» [رواه البخاری: 485].
304- و عبدالله بن عمرب روایت میکند که: پیامبر خدا ج در جایی که مسجد کوچک قرار دارد، نماز خواندند، و موقعیت این مسجد کوچک در پایان آن مسجدی است که در کنار (روحاء)([100]) قرار دارد.
و عبداللهس آن جایی را که پیامبر خدا ج در آن نماز خوانده بودند، به خوبی میدانست، و اینطور نشانی میداد که: آنجا هنگامی که در مسجد نماز میخوانی، به طرف راست تو واقع میشود، و آن مسجد در کنار راه به طرف راست شخصی که به طرف مکه میرود قرار میگیرد، بین آن مسجد و مسجد کلان، به اندازه یک سنگانداز، یا چیزی کم و بیش، فاصله است([101]).
305- وَکَانَ عبدُ اللهِ یُصَلِّی إِلَى العِرْقِ الَّذِی عِنْدَ مُنْصَرَفِ الرَّوْحَاءِ، وَذَلِکَ العِرْقُ انْتِهَاءُ طَرَفِهِ عَلَى حَافَةِ الطَّرِیقِ دُونَ المَسْجِدِ الَّذِی بَیْنَهُ وَبَیْنَ المُنْصَرَفِ، وَأَنْتَ ذَاهِبٌ إِلَى مَکَّةَ وَقَدِ ابْتُنِیَ ثَمَّ مَسْجِدٌ، فَلَمْ یَکُنْ عَبْدُ اللَّهِ یُصَلِّی فِی ذَلِکَ المَسْجِدِ، کَانَ یَتْرُکُهُ عَنْ یَسَارِهِ وَوَرَاءَهُ، وَیُصَلِّی أَمَامَهُ إِلَى العِرْقِ نَفْسِهِ، وَکَانَ عَبْدُ اللَّهِ یَرُوحُ مِنَ الرَّوْحَاءِ فَلاَ یُصَلِّی الظُّهْرَ حَتَّى یَأْتِیَ ذَلِکَ المَکَانَ، فَیُصَلِّی فِیهِ الظُّهْرَ، وَإِذَا أَقْبَلَ مِنْ مَکَّةَ، فَإِنْ مَرَّ بِهِ قَبْلَ الصُّبْحِ بِسَاعَةٍ أَوْ مِنْ آخِرِ السَّحَرِ عَرَّسَ حَتَّى یُصَلِّیَ بِهَا الصُّبْحَ [رواه البخاری: 486].
305- و عبداللهس در وادی که به آخرین قسمت (روحاء) قرار دارد، نماز میخواند، و این وادی آخرین قسمت آنجا به کنار راه، و در پایان مسجدی است که بین آن، و بین آخرین قسمت آن منطقه قرار دارد، و در آنجا مسجدی بنا یافته است، و عبداللهس در آن مسجد نماز نمیخواند، بلکه آن مسجد را به طرف چپ و پشت سر خود قرار میداد، و پیش روی وادی نماز میخواند.
و هروقت که عبدالله از منطقۀ (روحاء) بیرون میشد، نماز پیشین را تا به همانجا نمیرسید نمیخواند، و نماز پیشین را فقط در همانجا اداء میکرد، و هنگامی که از مکه میآمد، اگر ساعتی پیش از صبح، و یا سحرگاه در آنجا میرسید، همانجا توقف میکرد، تا اینکه نماز صبح را در همانجا اداء نماید.
306- وحدَّث عبدُ اللهِ: «أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ یَنْزِلُ تَحْتَ سَرْحَةٍ ضَخْمَةٍ دُونَ الرُّوَیْثَةِ، عَنْ یَمِینِ الطَّرِیقِ، وَوِجَاهَ الطَّرِیقِ فِی مَکَانٍ بَطْحٍ سَهْلٍ، حَتَّى یُفْضِیَ مِنْ أَکَمَةٍ دُوَیْنَ بَرِیدِ الرُّوَیْثَةِ بِمِیلَیْنِ، وَقَدِ انْکَسَرَ أَعْلاَهَا، فَانْثَنَى فِی جَوْفِهَا وَهِیَ قَائِمَةٌ عَلَى سَاقٍ، وَفِی سَاقِهَا کُثُبٌ کَثِیرَةٌ» [رواه البخاری: 487].
306- و عبداللهس روایت میکند که: پیامبر خدا ج در زیر درخت بزرگی که در پایان قریۀ (رویثه)([102]) قرار داشت، نماز میخواندند، و این درخت در طرف راست و پیش روی راه، در مکان وسیع و همواری در دامن تپه که در دو میلی قریه (رویثه) بود، موقعیت داشت.
قسمت بالائی آن درخت شکسته شده بود، و به طرف داخل آن تمایل نموده و سرازیر شده بود، و با آنهم آن درخت به یک ساق ایستاده بود، و در پای آن درخت، برآمدگیهای ریگی فراوانی بود.
307- وَحدَّث عبدُ الله: «أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ صَلَّى فِی طَرَفِ تَلْعَةٍ مِنْ وَرَاءِ العَرْجِ، وَأَنْتَ ذَاهِبٌ إِلَى هَضْبَةٍ عِنْدَ ذَلِکَ المَسْجِدِ قَبْرَانِ أَوْ ثَلاَثَةٌ، عَلَى القُبُورِ رَضَمٌ مِنْ حِجَارَةٍ، عَنْ یَمِینِ الطَّرِیقِ عِنْدَ سَلَمَاتِ الطَّرِیقِ بَیْنَ أُولَئِکَ السَّلَمَاتِ» کَانَ عَبْدُ اللَّهِ یَرُوحُ مِنَ العَرْجِ، بَعْدَ أَنْ تَمِیلَ الشَّمْسُ بِالهَاجِرَةِ، فَیُصَلِّی الظُّهْرَ فِی ذَلِکَ المَسْجِدِ [رواه البخاری: 488].
307- و عبدالله بن عمرب روایت میکند که: پیامبر خدا ج در سراشیبی قریۀ (عَرْج)([103]) در ناحیۀ که شخص به طرف پشته بالا میشود، نماز خواندند.
در نزدیک آن مسجد، دو و یا سه قبر است، بالای آن قبرها سنگهای کلانی قرار داشت، و به طرف راست راه، در قسمتی که راههای فرعی و باریک، از آن راه اصلی جدا میشود، این قبرها واقع گردیده است.
عبداللهس از قریۀ (عرج) در شدت گرمی روز بعد از استواء آفتاب بیرون میشد، و در بیرون شدن خود، راههای باریک و فرعی را انتخاب میکرد، و نماز پیشین را در همان مسجد اداء مینمود.
308- قال عبدُ اللهِ: و نزل رسولُ الله صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عِنْدَ سَرَحَاتٍ عَنْ یَسَارِ الطَّرِیقِ فِی مَسِیلٍ دُونَ هَرْشَى، ذَلِکَ المَسِیلُ لاَصِقٌ بِکُرَاعِ هَرْشَى، بَیْنَهُ وَبَیْنَ الطَّرِیقِ قَرِیبٌ مِنْ غَلْوَةٍ» وَکَانَ عَبْدُ اللَّهِ «یُصَلِّی إِلَى سَرْحَةٍ هِیَ أَقْرَبُ السَّرَحَاتِ إِلَى الطَّرِیقِ، وَهِیَ أَطْوَلُهُنَّ» [رواه البخاری: 489].
308- و عبداللهس میگوید: پیامبر خدا ج در زیر درختان بزرگی که به طرف چپ راه در سراشیبی قریۀ (هرشی)([104]) میباشد، استراحت نمودند، و این سراشیبی در کنار قریه (هرشی) قرار دارد.
بین این منطقه و راه اصلی، حدود یک تیرانداز فاصله است، و عبداللهس نزد درختی که نزدیکترین درختان به راه، و بلندترین آنها بود، نماز میخواند.
309- وَیقولُ: «إِنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ یَنْزِلُ فِی المَسِیلِ الَّذِی فِی أَدْنَى مَرِّ الظَّهْرَانِ، قِبَلَ المَدِینَةِ حِینَ یَهْبِطُ مِنَ الصَّفْرَاوَاتِ یَنْزِلُ فِی بَطْنِ ذَلِکَ المَسِیلِ عَنْ یَسَارِ الطَّرِیقِ، وَأَنْتَ ذَاهِبٌ إِلَى مَکَّةَ، لَیْسَ بَیْنَ مَنْزِلِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَبَیْنَ الطَّرِیقِ إِلَّا رَمْیَةٌ بِحَجَرٍ» [رواه البخاری: 490].
309- و عبداللهس میگفت که: پیامبر خدا ج در رود خانه که در آخرین قسمت دشت (مر الظهران) در قسمتی که به طرف مدینه واقع است، منزل میگزیدند.
و هنگامی که از منطقۀ (صفراوات) پایین میشدند، در پایان این رود خانه به طرف چپ راهی که به طرف مکه میرود، منزل میگزیدند، بین جایی که پیامبر خدا ج منزل میگزیدند، و بین راه اصلی، فاصلۀ یک سنگانداز دست، بیشتر نبود.
310- قَالَ: «وکانَ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ یَنْزِلُ بِذِی طُوًى، وَیَبِیتُ حَتَّى یُصْبِحَ، یُصَلِّی الصُّبْحَ حِینَ یَقْدَمُ مَکَّةَ، وَمُصَلَّى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ذَلِکَ عَلَى أَکَمَةٍ غَلِیظَةٍ، لَیْسَ فِی المَسْجِدِ الَّذِی بُنِیَ ثَمَّ، وَلَکِنْ أَسْفَلَ مِنْ ذَلِکَ عَلَى أَکَمَةٍ غَلِیظَةٍ» [رواه البخاری: 491].
310- و عبداللهس گفت که پیامبر خدا ج هنگامی که به منطقه (ذی طوی) [جایی است نزدیک مکۀ مکرمه] میرسیدند، در آنجا منزل کرده و شب را میخوابیدند، چون صبح میشد، هنگام آمدن به مکه، نماز صبح را اداء میکردند.
و جایی که پیامبر خدا ج در آنجا نماز خواندند، عبارت از تپۀ ریگی بسیار سختی است، و مسجدی که در آنجا بنا یافته است، در آن موضعی که پیامبر خدا ج نماز خواندهاند نیست، بلکه در پایان آن موضع، روی تپۀ ریگی سخت دیگری است.
311- وَأَنَّ عَبْدَ اللَّه یحدِّثُ: «أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ اسْتَقْبَلَ فُرْضَتَیِ الجَبَلِ الَّذِی بَیْنَهُ وَبَیْنَ الجَبَلِ الطَّوِیلِ، نَحْوَ الکَعْبَةِ، فَجَعَلَ المَسْجِدَ الَّذِی بُنِیَ ثَمَّ یَسَارَ المَسْجِدِ، بِطَرَفِ الأَکَمَةِ، وَمُصَلَّى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَسْفَلَ مِنْهُ عَلَى الأَکَمَةِ السَّوْدَاءِ، تَدَعُ مِنَ الأَکَمَةِ عَشَرَةَ أَذْرُعٍ أَوْ نَحْوَهَا، ثُمَّ تُصَلِّی مُسْتَقْبِلَ الفُرْضَتَیْنِ مِنَ الجَبَلِ الَّذِی بَیْنَکَ وَبَیْنَ الکَعْبَةِ» [رواه البخاری: 492].
311- و عبداللهس روایت میکند که: پیامبر خدا ج در دهانه کوهی که بین آن کوه، و کوه دراز قرار دارد، روی به قبله ایستادند، مسجدی را که در آنجا بنا یافته است، به طرف چپ مسجد، به طرف تپۀ سنگی قرار دادند.
و جایی را که پیامبر خدا ج نماز خواندند، پایانتر از آن مسجد بالای تپۀ سیاهی است، [و اگر میخواهی آنجا نماز بخوانی] از آن تپه حدود ده ذرع بگذر، و روی خود را به طرف دهانه کوهی بکن که بین تو و بین کعبه قرار میگیرد، و بعد از آن نماز بخوان.
کتاب أبواب سترة المُصَلِّی
[1]- (إسراء): عبارت از رفتن به شب است، و مراد از (أسراء) در اینجا رفتن نبی کریم ج از مکه به بیت المقدس است، و معراج هم از همین جا صورت گرفت، و اینکه إسراء و معراج در حالت بیداری بوده است و یا در حالت خواب، و آیا اینکه این دو چیز در یک شب واقع شده است و یا در دو شب، نظرهای مختلفی وجود دارد، ولی نظر جمهور علماء این است که (إسراء) و (معراج) هردو به بیداری، و به جسم و روح بوده است، (إسراء) که رفتن از مکۀ مکرمه تا بیت المقدس باشد، به نص قرآن کریم ثابت گردیده است، ولی ثبوت (معراج) به احادیث صحیح نبوی است.
معراج پیش از هجرت نبوی تقریبا به یک سال، و یا یک سال و چند ماه واقع شده است، و اینکه در کدام ماه و در چه تاریخی صورت گرفته است، آراء متعددی وجود دارد، بعضی وقوع آن را در ماه ذی القعده، و بعضی در ماه ربیع الأول، وعدۀ هم در بیست و هفتم ماه رجب میدانند، و همین نظر اخیر مورد تایید حافظ عبدالغنی مقدسی است.
[2]- مراد از ایمان کمال یقین و تصدیق است، و مراد از حکمت: علمی است که مشتمل بر معرفت خدا با بصیرت کامل، و تهذیب نفس، و تحقیق حق است، تا به آن عمل گردیده و از آنچه که منافی آن است، خودداری به عمل آید.
[3]- (شق صدر) که همان گشودن سینه باشد، نسبت به پیامبر خدا ج دو و یا سه بار صورت گرفت، بار اول – طوری که در حدیث نبوی آمده است – جهت بیرون کردن چیزی بود که شیطان از آن طریق بر انسان نفوذ میکند، و بار دوم به جهت آمادگی برای چیزهای بود که در معراج رخ میداد، زیرا حالات آن مقام غیر از حالاتی است که در روی زمین حکمفرما است، و در مسند طیالسی و مسند حارثی از حدیث عائشهل آمده است که: در غار حراء نیز شق صدر صورت گرفته است، و این در وقت وحیآوردن جبرئیل بر پیامبر خدا ج بود.
[4]- این عبارت دلالت بر این دارد که معراج چندین مرتبه صورت گرفته است، زیرا در اینجا ذکری از إسراء تا به بیت المقدس وجود ندارد، و امام ابن حجر بر این نظر است که عدم ذکر اسراء تا به بیت المقدس از اختصار راوی است، و حدیث معراج به روایات مختلفی روایت شده است، و در بعضی از این روایات چیزهای آمده است، که در بعض روایات دیگر نیامده است.
[5]- مراد از این اشخاصی که به طرف راست و چپ آدم÷ قرار داشتند، ارواح اولادش بود، به طرف راستش ارواح اولاد مؤمنش، و به طرف چپش ارواح اولاد کافرش، و شاید کسی بگوید که ارواح کفار در دوزخ و به آسمان بالا نمیشوند، پس ارواح آنها چگونه در آسمان به طرف چپ آدم قرار داشتند، امام ابن حجر/ از این سؤال چندین جواب داده است، و جواب قویتر و راجحتر در نزدش این است که: مراد از این ارواح، ارواحی است که هنوز به اجساد داخل نشدهاند، زیرا خلق ارواح پیش از خلق اجساد است، ولی دلیلی بر اینکه مراد تنها ارواحی است که به اجساد داخل نشدهاند، میباشد، ذکر نکرده است.
ولی اگر بگوئیم که مراد همه ارواح بنی آدم است، چه آن ارواحی که به اجساد داخل شدهاند، و چه آنهایی که به اجساد داخل نشدهاند، اشکالی به وجود نمیآید، زیرا چه مانعی دارد، که ارواح اصلی در بهشت و دوزخ قرار داشته باشند، و خداوند به قدرت کاملۀ خود سایه و یا نسخۀ را از آن ارواح به راست و چپ آدم÷ قرار داده باشد، و انسان وقتی که صورت فرزند خود را به حالت نیک و خوبی میبیند، خوشحال میشود، و وقتی که به حالت بد و ناگواری میبیند، متاثر میگردد، و در صورتی که به علم امروزی چنین کارهای برای بشر امکان پذیر است، اینکه خالق بشر که قادر مطلق، و «یَفْعَلُ مَا یَشَاءُ، وَیَحْکُمُ مَا یُرِیدُ» است اگر به نوعی از انواع حضرت آدم÷ را – بدون آنکه اصل ارواح آنها را حاضر کرده باشد، - از حال نسلهای گذشته و آیندهاش با خبر سازد چه منافاتی دارد؟ و آنچه که نفی آن از بالا شدن ارواح کفار به آسمان آمده است، ارواح حقیقی آنها است، نه سایه و نسخۀ آنها، والله تعالی أعلم.
[6]- در اینجا چند نکته قابل تذکر است:
1) طوری که از ظاهر حدیث برمیآید، نبی کریم ج پنج بار به پروردگارش مراجعه کردند، و در هرباری ده نماز تخفیف داده میشد، ولی امام ابن حجر/ میگوید: به اساس تحقیقی که من انجام دادم، تخفیف نماز در هرباری پنج نماز بود، که به این اساس پیامبر خدا ج نه بار جهت طلب تخفیف نزد پروردگار خود رفتند.
2) در مرتبۀ اخیر که موسی÷ از پیامبر خدا ج خواست که نزد پروردگارش رفته و طلب تخفیف نماید، و ایشان فرمودند که حیاء میکنم، سببش این بود که چون در هرباری که مراجعه میکردند، پنج نماز تخیف مییافت، اگر این بار طلب تخیف میکردند، معنایش این بود که طلب از بین رفتن نماز را میکنند، از این سبب حیاء کردند.
3) در فتح الباری آمده است: اینکه موسی÷ خواست که پیامبر خدا ج به طور مکرر نزد پروردگار خود برود، سببش این بود که وی از پروردگارش خواسته بود که نبی کریم ج به این مقام رسیده و به این شرف مشرف شدهاند، لذا خواست تا شاید آنچه را که نبی کریم ج دیده است ببیند، چنانچه در مثل میگویند: شاید او را ببینم، و اگر او را نبینم شاید کسی که او را دیده است، بتوانم ببینم.
و التبه این یک احتمال است، و دلیلی از نص منقول و یا از اجتهاد مقبول برای آن وجود ندارد، و آنچه که از ظاهر و سیاق حدیث دانسته میشود این است که موسی÷ از روی محبت و دوستی که به برادر خود محمد ج و به امت ایشان داشت، خواست تا سبب آن شود که عباداتی را که تحمل ادای آن را ندارند، از ایشان تخفیف بدهد، و همین طور هم کرد، فجزاه الله عما نوی وعما فعل خیر الجزاء.
[7]- و در روایت دیگری: گنبدهای بود از مروارید، و یا کوههایی بود از مروارید.
[8]- بنابر ظاهر این حدیث کوتاه خواندن نماز سفر حتمی است، زیرا فرض آن همان (دو رکعت) است، و این مؤید مذهب احناف است، و در مذاهب دیگر، دو رکعت خواندن چهار رکعتی در سفر استحبابی است، به این معنی که شخص مسافر بهتر است تا چهار رکعتی را دو رکعتی بخواند، و اگر چهار رکعت خواند، باکی نداشته و نمازش به طور کامل اداء میگردد.
[9]- وی عمر بن عبد الأسد مخزومی است، و فرزند ام المؤمنین ام سلمه از شوهر قبلیاش میباشد، در سال دوم در حبشه متولد گردید، و در آغوش نبی کریم ج پرورش یافت، و در سال هشتاد و سه در مدینۀ منوره وفات نمود، امام بخاری/ از وی تنها دو حدیث روایت کرده است، فتح المبدی (1/314).
[10]- یعنی: طرف راست جامه را بر شانۀ چپ، و طرف چپ آن را بر شانۀ راست خود انداخته بودند.
[11]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) نماز ضحی هشت رکعت است.
2) زن هم مانند مرد میتواند برای کافر – چه یک نفر باشد و چه بیشتر از آن – امان بدهد.
3) ذمی و اسیر، و تاجری که از غیر مسلمانان در سرزمین اسلامی بود و باش دارد، حق امان دادن برای غیر مسلمان دیگری را ندارد.
4) امان دادن طفل اگر هوشیار و با فهم باشد، جواز دارد، ورنه در حکم دیوانه است، و امان دادنش جواز ندارد، و بعضی از علماء میگویند: اگر طفل در جنگ اشتراک کرده بود، امان دادنش جواز دارد، و اگر در جنگ اشتراک نکرده بود، امان دادنش جواز ندارد، ولی چون این مسئله متعلق به مصلحت مسلمانان است، خلیفۀ مسلمانان حق دارد که با در نظر داشت مصلحت مسلمانان، امان دادن طفل را معتبر شمرده و یا لغو بداند.
[12]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) بعد از اینکه آن شخص از حکم نماز خواندن در یک جامه پرسان کرد، نبی کریم ج جوابش را به طور فحوی دادند، یعنی: به جوابش گویا اینطور گفتند که: چون میدانید که ستر عورت فرض، و نماز لازم است، و اینطور نیست که همۀتان دو جامه داشته باشید، پس چرا ندانستی که نماز خواندن در یک جامه جواز دارد؟ در حالی که با یک جامه هم ستر عورت میشود، و هم در عین حال نماز اداء میگردد.
2) نماز خواندن در یک جامه – در صورتی که عورت شخص را به طور کامل بپوشاند – روا است، ولو آنکه جامۀ دیگری میسر گردد.
3) صحابهش به طور عموم به فقر وفاقه زندگی میکردند.
4) باید جهت دانستن حکم شرعی از اهل علم فتوی خواست.
[13]- یعنی: طرف راست جامه را بر شانۀ چپ، و طرف چپ جامه را بر شانۀ راست خود بیندازد، و از این حدیث و از حدیث پیش از آن اینطور دانسته میشود که: اگر شخصی تنها یک جامه داشت، و میخواست که با آن نماز بخواند، اینطور نکند که به آن یک جامه تنها لنگ ببندد، بلکه باید یک طرف آن را به شانههای خود نیز بیندازد، تا قسمت بالائی بدنش نیز تا اندازه پوشانده شود، و البته این در صورتی است که جامه نسبتا کلان بوده و در آن چنین امکانی وجود داشته باشد، و اگر جامه خورد بود به طوری که اگر از آن چیزی را به شانههایش میانداخت، عورتش نمایان میشد، جامه را لنگ بزند، و از انداختن بر بالای شانههای خود خودداری نماید، و حدیث آتی این امر را به طور واضح بیان میدارد.
[14]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) پیامبر خدا ج از آن جهت جامه پیچیدن جابرس را نپسندیدند که جامۀ وی تنگ و کوچک بود، و آن را به خود پیچیده بود، وقتی که کمرش را خم میکرد، عورتش نمایان میشد، از این جهت پیامبر خدا ج برایش آموختند که اگر جامه تنگ بود، به خود نپیچان بلکه به کمر خود ببند که عورتت پوشیده شود، و در هیچ حالی نمایان نگردد.
2) افراد رعیت غرض برآوردن حاجت خود میتوانند در شب نزد ولی امر آمده و حاجت خود را مطرح نمایند، و ولی امر هم باید، تا جای که برایش مقدور است، حاجت آنها را برآورده سازد.
[15]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) از این جهت برای زنها گفته میشد که: (تا وقتی که مردها کاملا نمینشینند، سرهای خود را بالا نکنید)، که اگر پیش از نشستن کامل مردها، زنها سرخود را بالا میکردند، احتمال داشت که چشم آنها بر عورت مردها بیفتد.
2) اگر کسی جامۀ داشت که فقط قسمتی از جسم وی را میپوشانید، باید قسمت بالائی بدن خود را از گردن تا زانو بپوشاند، نه قسمت پایانی آن را که از بسته و با ناف به بجلک پا باشد، ولی در هرصورت باید مهم در نزدش پوشاندن عورت باشد.
[16]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مراد از ظرفی که پیامبر خدا ج از مغیرهس خواستند تا آن را با خود بگیرد، ظرفی بود که از آن وضوء میساختند.
2) نمازخواندن با جامه و لباسی که غیر مسلمانان ساخته باشند جواز دارد، مگر آنکه نجس بودن آن به طور یقین ثابت شود، زیرا در این وقت سرزمین شام تحت تسلط غیر مسلمانان بود، و جامۀ را که پیامبر خدا ج پوشیده بودند ساختۀ دست آنها بود، و اینکه پیامبر خدا ج آن جامه را پیش از پوشیدن شسته باشند، ثابت نشده است، و اصل عدم شستن است، پس به همان حکم خود باقی میماند.
3) طوری که قبلا هم گفتیم، روا است که شخص در وضوء ساختن خود از شخص دیگری کمک بگیرد، یعنی: از کسی بخواهد که برایش آب بریزد، و او وضوء بسازد، و با قیاس به این میتوان گفت که در این عصر و زمان روا است که آب از ظرفی بریزد، و انسان به آن وضوء بسازد.
[17]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) بنای کعبۀ مشرفه پانزده سال پیش از بعثت نبی کریم ج بود، و ایشان در این وقت تقریبا بیست و پنج ساله بودند.
2) اینکه عباس برای پیامبر خدا ج پیشنهاد کرد که لنگ خود را باز کنند، و بر روی شانههای خود قرار دهند به این سبب بود تا از فشار سنگها که بر شانههای خود حمل میکردند کاسته شود، و در عین حال برای عربها در دورۀ جاهلیت، برهنه شدن عیب نبود، چنانچه زنها اگر جامۀ پاکی برایشان میسر نمیشد، به خانه کعبه برهنه طواف میکردند، ولی پیامبر خدا ج از حیا و شرم زیادی که داشتند از این عمل جاهلیت، خودداری مینمودند، و به اشخاص عریان نظر نمیکردند، و در احادیث دیگری آمده است که شدت حیای پیامبر خدا ج به حدی بود که از دختر باکره در چادریاش بیشتر حیا داشتند، و از عائشهل روایت شده است که گفت: نه من عورت پیامبر خدا ج را دیدم و نه ایشان عورت مرا.
3) پیامبر خدا ج از دورۀ طفولیت از عادات و اخلاق بد جاهلیت دور و گریزان، و از رذایل و معایب، پیش از نبوت و بعد از نبوت پاک و منزه بودند.
4) نباید شخص خود را عریان نماید، تا آنکه مردم عورتش را ببینند.
5) از ابوامامهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «اگر برایم ممکن میبود که عورت خود را از خودم بپوشانم، از خودم میپوشاندم»،
6) از علیس روایت است که گفت: (کسی که عورت خود را نمایان میسازد، ملائکه از وی روگردان میشوند)، و از ابوموسی اشعریس روایت است که گفت: (من در خانۀ تاریکی غسل میکنم، و از شرم پروردگارم قد خود را راست نمیکنم).
7) در توضیح آمده است: در صورتی که پوشاندن عورت در حال تنهائی نیز ضرور است، آیا برای شخص روا است که بدون لنگ در آب غسل نماید؟ در این مسئله دو نظر وجود دارد، نظر اول آنکه: بدون لنگ غسل کردن روا نیست، نظر دوم آنکه: روا است، زیرا آب عورت را میپوشاند، و به جای لنگ ایستاده میشود.
[18]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
در زمان پیامبر خدا ج جامههای اکثر مردم دوخته شده نبود، بلکه جامۀ بود که مانند (پتو) آن را به اطراف جسم خود میپیچیدند، بعضی از مردم یک جامه داشتند که از قسمت بالانی جسم خود تا زانو را به آن میپوشاندند، و بعضی دو جامه داشتند، که یکی را به کمر خود میبستند، و دیگری را به شانههای خود میپیچیدند، و پیامبر خدا ج برای آنها گفتند که نباید جامه را طوری به جسم خود به پیچند که نتوانند دستهای خود را جهت انجام دادن کاری آزادانه حرکت دهند.
2) صورت دیگر که از آن منع کردند نشستنی بود که روی سرین خود مینشستند و دستهای خود را به ساقهای پای خود میگرفتند، و یا آنکه یک پای خود را روی پای دیگر خود میانداختند، و در این حالت چون احتمال زیادی وجود داشت که عورت شخص نمایان گردد، لذا امر نمودند که اگر کسی به این حال مینشیند، چیزی از جامعۀ خود را روی عورت خود قرار دهد، ورنه از تشستن به این طریق خودداری نماید.
[19]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
در این حدیث نبوی شریف پیامبر خدا ج از دو نوع خرید و فروش منع نمودند: یکی لماس، و دیگری نباذ:
1) (لماس): عبارت از آن بود که شخص به مجرد دستزدن به چیز مورد نظر، باید حتما آن را میخرید، و (نباذ) عبارت از آن بود که فروشنده مال را، و خریدار پول را به طرف جانب مقابل میانداخت، و بیع لازم میگردید، و برای هیچکدام اختیار رد آن نبود.
2) نشستنی که عورت از آن ظاهر میگردد و پیامبر خدا ج از آن نهی کردهاند به این طریق است که شخص بر بالای سرین خود نشسته و یک پای خود را بر بالای پای دیگر خود بیندازد، به طور خلاصه: پوشیدن هر لباسی، و نشستن به هر طریقی که سبب نمایان شدن عورت گردد، روا نیست.
[20]- در سال نهم هجری که سال پیش از (حجة الوداع) باشد، پیامبر خدا ج ابوبکرس را امیر حج مقرر نمودند.
[21]- از مسائل و احکام متعلق به این حدیث آنکه:
1) بعد از آنکه پیامبر خدا ج ابوبکر صدیقس را در سال نهم هجری امیر حج مقرر نمودند، ابتدای سورۀ (براءت) که متضمن براءت از مشرکین است، نازل گردید، کسانی برای پیامبر خداج گفتند که: این سوره را بفرستید که ابوبکرس برای مردم در حج بخواند، پیامبر خدا ج فرمودند: نه خیر، نباید کسی جز از اهل بیت من این کار را انجام دهد، و همان بود که علیس را طلبیدند، و برایش گفتند: در روز عید قربان وقتی که مردم در (منی) جمع میشوند، ابتدای سورۀ براءت را برای آنها بخوان، علیس بر شتر پیامبر خدا ج که به نام (عضباء) یاد میشد، سوار شد و راه سفر را در پیش گرفت، در منطقۀ (ذو الحلیفه) که تقریبا در ده کیلو متری مدینۀ منوره واقع است، به ابوبکرس رسید، ابوبکرس از وی پرسید: مگر پیامبر خدا ج تو را امیر حج مقرر نمودهاند؟ گفت: نه، بلکه مرا فرستادهاند تا اول سورۀ (براءت) را برای مشرکین بخوانم، ابوبکرس از وی پرسید: به صفت امیر و یا به صفت مامور؟ گفت به صفت مامور.
2) اینکه پیامبر خدا ج علیس را به این کار انتخاب نمودند سببش آن بود که سورۀ (براءت) متضمن نقض عهدی بود که پیامبر خدا ج با مشرکین بسته بودند، و عادت عربها آن بود که عهد را یا باید خود شخصی که عهد بسته است نقض نماید، و یا یکی از افراد خانوادهاش.
3) از جملۀ قوانینی که عربها در جاهلیت وضع کرده بودند یکی آن بود که اگر کسی به طواف خانۀ معظمه میآید، باید با لباس نو طواف نماید، و اگر لباس نوی در اختیار ندارد، باید برهنه طواف نماید، و زنها از این کار مستثنی نبودند، و یکی از زنهای که برهنه طواف میکرد، شعری سرود و در آن گفت که: (امروز روزی است که همۀ آن و یا چیزی از آن نمایان خواهد شد)، و در پهلوی اعلان براءت از مشرکین – بناء به امر پیامبر خدا ج – علی و ابوهریرهب این را هم اعلان کردند که: نباید بعد از این کسی برهنه به خانۀ کعبه طواف نماید.
[22]- عبارتی که از آن در حدیث نبوی شریف به (بعد از آن لنگ از روی ران پیامبر خدا ج دور گردید) تعبیر شده است، کلمه (حسر) است، و احتمال دارد که این کلمه به صیغه مجهول باشد، چنانچه احتمال دارد که به صیغه معلوم باشد، و البته معنی فرق میکند.
اگر به صیغۀ مجهول باشد، معنایش آن میشود که ازار از روی ران پیامبر خدا ج بدون اختیارشان دور گردید، و اگر به صیغۀ معلوم باشد، معنایش این میشود که خود پیامبر خدا ج ازار را از روی ران خود دور نمودند، ولی در هردو صورت دلالت بر این ندارد که ران عورت نیست، زیرا در صورت اول برهنه شدن ران بدون اختیار نبی کریم ج بود، و در صورت دوم: یعنی در صورتی که خود نبی کریم ازار را از روی ران خود دور کرده باشند، این عملشان روی ضرورت بود، و ضرورت در اینجا آماده شدن جهت بهتر راندن مرکب بود، پس در حالت عادی، (ران) – طوری که در احادیث دیگری آمده است – بر عورت بودن خود باقی میماند.
[23]- لفظ (عنوة) که در حدیث آمده است، از الفاظ اضداد است، که به معنی جنگ و صلح هردو استعمال میشود، و از همین سبب است که علماء، در مورد اینکه خیبر به جنگ فتح شده است یا به صلح، اختلاف نظر دارند، و گرچه استعمال آن به معنی زور شهرت بیشتری دارد، ولی در ترجمه هردو معنی مراعات گردیده است.
[24]- وی صفیه بنت حیی بن أخطب از اولاد هارون÷ است، شوهرش کنانه ابن ابی الحقیق بود که در روز خیبر به قتل رسید، خود صفیهل در خلافت علیس وفات یافت، و در جنة البقیع دفن گردید.
[25]- و اینکه پیامبر خدا ج برای دحیه اجازه دادند که پیش از تقسیم غنیمت برای خود کنیزی انتخاب نماید، سببش این بود که: ایشان حق داشتند که از مال غنیمت چیزی را انتخاب نموده و برای هرکس که بخواهند، بخشش بدهند، و یا سبشش این بود که از اصل غنیمت برایش نافله دادند، و یا آن را از خمس غنیمت حساب کردند، و تصرف در خمس غنیمت متعلق به ایشان بود، و یا به سبب این بود که بعد از تقسیم این کنیز را از حصۀ غنیمت وی کم کنند، و با وجود همۀ این احتمالات اشکالی در اختیار دادن به وی در انتخاب کنیزی برایش باقی نمیماند.
اینکه پیامبر خدا ج صفیه را از وی پس گرفتند، سببش این بود که برایش اجازۀ انتخاب کنیز عادی را داده بودند، نه کنیزی را که از همگان بهتر باشد، و برای آنکه در این کار از دیگران برتری نداشته باشد، آن کنیز را از وی پس گرفتند.
[26]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
گرچه توضیحات لازم در این حدیث نبوی شریف در جای خودش صورت گرفته است، ولی با آنهم احکام دیگری نیز میتواند از این حدیث استخراج و استنباط گردد، از آن جمله اینکه:
1) اگر مرکوب قوی باشد، و تحمل داشته باشد، روا است که دو نفری بر آن سوار شد.
2) در جهاد در وقت مقابله با دشمن ذکر خدا مستحب است، و بهتر است آنکه به گفتن سه بار (الله أکبر) باشد.
3) دواندن اسپ در جای مناسبش روا است.
4) اگر کسی کنیزی داشته باشد، مستحب است که آن را آزاد ساخته و با وی ازدواج نماید.
5) اگر کسی کنیزش را آزاد کرد، آیا این کنیز بعد از آزاد شدن مجبور است که با شخصی که او را آزاد کرده است، ازدواج نماید؟ و آیا روا است که این شخص آزاد کردن کنیز را برایش مهر قرار بدهد؟ در این مورد اختلاف است:
عدۀ از علماء از آن جمله امام احمد و اهل ظاهر رحمهم الله، نظر به ظاهر این حدیث نبوی شریف میگویند که: بلی! این کنیز بعد از آزاد شدن با شخصی که او را به نیت اینکه با وی ازدواج نماید آزاد کرده است، باید ازدواج نماید، و مهرش همین آزاد کردنش میباشد.
امام شافعی/ میگوید: این کنیز اگر با آن شخص ازدواج کرد، مهرش همان آزاد شدنش میباشد، و اگر نخواست ازدواج کند، باید قیمت خود را برای آن شخص بپردازد.
امام ابوحنیفه و امام مالک رحمهما الله میگویند: آنچه که در این حدیث آمده است، خاص برای پیامبر خدا ج است، بنابراین، این زن بعد از آزاد شدن آزاد است که با شخصی که او را آزاد ساخته است، ازدواج نماید، و یا ازدواج ننماید، و اگر ازدواج کرد، مستحق مهر مثل خود میشود، و اگر ازدواج نکرد، باید قیمت خود را برای شخصی که او را آزاد کرده است، بپردازد.
[27]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) اگر زن به یک جامه که سر و بدنش را به طور کامل بپوشاند، نماز بخواند جواز دارد.
2) خواندن نماز صبح به تاریکی بهتر است، ولی احناف نظر به احادیث دیگری که در این مورد آمده است خواندن نماز صبح را به روشنی بهتر میدانند.
3) رفتن زنها به نماز صبح – و البته به نمازهای دیگر به طور اولی – جواز دارد، ولی باید خوف فتنه وجود نداشته باشد.
4) طوری که در این حدیث نبوی شریف و در احادیث دیگری آمده است، در زمان نبی کریم ج زنها در نمازهای پنجگانه به مسجد حاضر میشدند، و نماز خود را به جماعت اداء میکردند، ولی اکنون:
أ- متاسفانه اکثر زنها – خصوصا در وطن ما – اصلا نماز نمیخوانند، و اینطور فکر میکنند که نماز خواندن خاص برای مردها است.
ب- زنهای که نماز میخوانند، زنهای پیر و پا افتاد هستند، روزی در مجلسی برای اشخاصی که آنجا بودند، گفتم: برای زنها و دخترهای خود بگوئید که نماز بخوانند، و شما از نماز نخواندن آنها مسؤول هستید، بعد از چند روزی شنیدم که آن زنها در جواب شوهران و پدران خود گفته بودند که: نماز خواندن برای زنهای کلان سال، خوب، ولی برای دخترانی که هنوز شوهر نکردهاند، عیب است.
و شاید این سخن را به این اساس بگویند که بعضی از علماء رفتن دختران جوان را به مسجد – نظر به احتمال فتنه – مکروه میدانند، ولی طوری که همگان میدانند، امروز دختران جوان با لباسهای نیمه برهنه در کوچه و بازار خود را در معرض دید همگان از پیر و جوان قرار میدهند، و متاسفانه کسی برای آنها نمیگوید که این کار حرام است، ولی اگر زنی با حشمت و وقار، و با لباس شرعی که تمام بندنش را پوشانده باشد، به خانۀ خدا به نماز برود، میگویند: نباید برود، زیرا این کار مکروه است، (ببین تفاوت ره از کجا است تا بکجا)؟
[28]- از احکام متعلق به این حدیث آنکه:
1) (ابوجهم) نامش: عامر بن حذیه عدوی است، در روز فتح مکه مسلمان شد، از بزرگان و مشایخ قریش بود، بسیار عمر کرد، و در آخر خلافت معاویه وفات نمود، (أسد الغابه: 5/162-163).
2) سبب اینکه پیامبر خدا ج گفتند که این جامه را برای ابوجهم بدهید این بود که بنا به روایت عائشهل که در موطا مالک/ آمده است، ابوجهم آن جامه را برای پیامبر خدا ج بخشش داده بود، یعنی: ایشان فرمودند که: جامۀ ابوجهم را برایش پس بدهید.
3) خشوع و حضور قلب در نماز لازمی و مطلوب است.
4) اینکه پیامبر خدا ج جامه را برای (ابوجحم) دادند، برای آن بود تا از آن در کارهای خانه استفاده نماید و یا او را بفروشد، نه آنکه آن را بپوشد، زیرا پوشیدن جامۀ که سبب از بین بردن حضور قلبی در نماز شود، برای همگان مکروه است.
[29]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
نمازخواندن در خانۀ که در آن عکس و تصویر باشد، مکروه است نه حرام، زیرا پیامبر خدا ج بعد از دیدن آن تصاویر نماز خود را عود نکردند، و اگر نماز خواندن در چنین حالتی حرام میبود، نماز خود را عود میکردند، ولی با آنهم قدر امکان کوشش شود که از نماز خواندن در چنین جایی اجتناب به عمل آید.
[30]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) پوشیدن لباس ابریشمین برای مردها حرام است، و طوری که در احادیث دیگری آمده است، برای زنها پوشیدن لباس ابریشمین در نماز و در غیر نماز جواز دارد.
2) این جامۀ ابریشمین را أکبدر بن عبدالملک امیر دومة الجندل که شخص نصرانی بود، برای پیامبر خدا ج فرستاده بود، از این جهت برای مسلمان روا است که بخشش غیر مسلمانان را قبول نماید.
[31]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) بعضی از علماء با استنباط از این حدیث میگویند که: تبرک جستن به آثار اشخاص نیک (با قیاس به تبرک جستن به آثار پیامبر خدا ج] جواز دارد، ولی قیاس کردن اشخاص دیگر ولو آنکه نیک باشند به پیامبر خدا ج خالی از اشکال نیست، زیرا اگر تبرک جستن به آثار اشخاص نیک غیر از پیامبر خدا ج جواز میداشت، صحابهش به آثار ابوبکر و عمر و عثمان و علی و سائر عشرۀ مبشره رضی الله تعالی عنهم تبرک میجستند، و چون چنین عملی از آنها ثابت نشده است، بنابراین میتوان گفت که تبرک جستن خاص به آثار نبی کریم ج میباشد و بس، ثانیا آنکه معیاری برای تعیین اشخاص نیک وجود ندارد، و طوری که مشاهد است، چه بسا اشخاصی که حتی از کبائر خودداری نمیکنند، در چشم و نظر عدۀ از اشخاص، نیک و حتی بالاتر از آن قرار دارند، سوم آنکه (سد ذریعه) یکی از ادلۀ شرعی است، و اگر تبرک جستن به آثار دیگران را جواز بدهیم، چه بسا که این عمل کم کم از مرحلۀ تبرک جستن گذشته و به مراحلی برسد، که انسان را به گناهان کبیره داخل سازد، والله تعالی أعلم.
2) لباسی را که پیامبر خدا ج پوشیده بودند، برد یمانی بود که دارای خطهای سرخی بود، و بعضی از علماء نظر به ظاهر این حدیث گفتهاند که پوشیدن لباس ولو آنکه سرخ خالص باشد، جواز دارد، ولی در نزد احناف پوشیدن لباس سرخ مکروه است.
3) گذشتن از پشت (سترۀ) نمازگذار جواز دارد، و مراد از (ستره) چیزی است که نمازگذار پیشروی خود قرار میدهد، تا مردم از جای سجدهگاهش نگذرند، و عصای نیزهداری را که پیامبر خدا ج پیش روی خود نصب کرده بودند، عبارت از همان (ستره) است.
4) آب مستعمل نجس نیست، و البته آبی که از شستن دست و پای پیامبر خدا ج مستعمل شده باشد، پاکتر از هر آب پاکی و خوشبویتر از هر گلابی است، و این چیز به احادیث زیادی ثابت شده است.
[32]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) گویند: منبر پیامبر خدا ج دارای سه پله بود، و پیامبر خدا ج در این نماز خواندن بر روی پلۀ دوم ایستاده بودند، بنابراین هنگام سجده کردن دو قدم پس میآمدند، و هنگام قراءت خواندن دو قدم به پیش میرفتند، و در نزد عامۀ علماء، چنین عملی در نماز اگر روی ضرورت و یا مصلحت باشد، جواز دارد، و کسانی که این عمل را جائز نمیدانند میگویند: این کار در صدر اسلام صورت میگرفت، و این در وقتی بود که چنین اعمالی در نماز جواز داشت، ولی بعد از آن نسخ گردید.
2) عمل اندک نماز را فاسد نمیکند، و در (المحیط) آمده است که: راه رفتن در نماز اگر یک قدم باشد، نماز را فاسد نمیکند، ولی اگر دو و یا سه قدم باشد، نماز را فاسد میکند)، به اساس این نظر نمازی را که پیامبر خدا ج به این طریق خوانده بودند، باید فاسد باشد، ولی بهتر آن است که بگوئیم: اگر راه رفتن روی ضرورت و یا روی مصلحت باشد، نباید نماز فاسد شود، و یا حتی مکروه باشد، چنانچه اگر کسی در پشت صفها تنها به نماز میایستد، باید از صف جلوتر شخصی را به طرف خود بکشد تا عقب آمده و در پهلوی این شخص به نماز به ایستد، که در این صورت به اتفاق علماء نماز آن شخص نه فاسد است و نه مکروه.
[33]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) شخصی که دعوت میشود – اگر مانعی وجود نداشته باشد – باید دعوت را اجابت نماید.
2) خواندن نماز نفل به جماعت جواز دارد، گرچه بعضی از علماء آن را در غیر ماه خصوصی باشد، روا است، ولی اگر به طور اشتهاری باشد، روا نیست، زیرا شاید کسانی فکر کنند که این نماز فرض است.
3) بهتر آن است که نماز نفل در خانه اداء گردد، زیرا مسجد برای ادای نمازهای فرض ساخته شده است، و دیگر آنکه خواندن نماز نفل در خانه از ریاء دورتر است.
4) باید مکان نماز خواندن از کثافت و چتلی پاک ساخته شود.
5) روا است که اطفال در صف نماز در پهلوی مردها بایستند.
6) صف زنها باید از صف مردها دنبالتر باشد، و اگر تنها یک زن در نماز وجود داشت، باید به تنهائی در صف اخیر بایستد.
7) جمهور علماء بر این نظر اند که امامت دادن زن برای مردها جواز ندارد، زیرا در صورتی که جای ایستادن زن در صف، بعد از صف اطفال است، پس به طور اولی نباید که از همگان جلوتر ایستاده شود، ولی امام طبری و ابوثور میگویند: امامت دادن زن به طور مطلق جواز دارد، و در روایت دیگری از امام طبری و ابوثور اینطور روایت شده است که: امامت دادن زن و نماز تراویح در صورتی که غیر از وی قارئ دیگری وجود نداشته باشد، روا است.
8) نماز نفل در روز دو رکعت است، ولی امام ابوحنیفه/ چهار رکعت را بهتر میداند.
9) نماز خواندن بر بالای بوریا جواز دارد، و حدیثی که از عائشه رضی الله روایت شده است که گفت: پیامبر خدا ج بر روی بوریا نماز نخواندهاند، صحیح نیست، زیرا یکی از رواتش که یزید بن مقدام باشد، در نزد اهل حدیث ضعیف است.
10) دو نفر صف گفته میشود، یعنی: اگر سه نفر باهم نماز میخواندند، یک نفر برایشان امامت بدهد، و دو نفر دیگر در پشت سرش به صف بایستند، ولی اگر دو نفر بودند، باید یکی امامت بدهد، و دیگری در پهلویش به طرف راست، قدری عقبتر از وی بایستد.
11) اگر کسی تنها در پشت صفها نماز بخواند، در نزد ائمۀ ثلاثه که امام ابوحنیفه، شافعی و مالک رحمهم الله باشد، نمازش صحت دارد، ولی در نزد امام احمد بن حنبل و اصحاب حدیث رحمهم الله نمازش صحیح نیست، زیرا پیامبر خدا ج فرمودهاند که: «برای کسی که تنها در پشت صف نماز بخواند، نمازی نیست»، ولی جمهور علماء میگویند که: مراد از نفی نماز در این حدیث نبوی شریف نفی کمال نماز است، نه نفی مطلق نماز.
[34]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) این سخن عائشهل که: (در آن وقت در خانهها چراغی نبود) دلالت بر این دارد، که اگر چراغی میبود، سجده کردن پیامبر خدا ج را میدیدم، و هنگام سجده کردن پاهای خود را دور میکردم، و حاجتی نبود که با دست خود مراتنبیه کند تا پای خود را پس بکشم.
2) اگر زن بیگانه نباشد و در پیش روی نمازگذار قرار گیرد، سبب بطلان نمازش نمیشود.
3) عمل اندک در وقت نماز خواندن اگر روی ضرورت باشد، باکی ندارد.
4) لمس کردن زن سبب نقض وضوء نمیشود، و آنهایی که لمس کردن زن را ناقض وضوء میدانند، به ادلۀ دیگری تمسک میجویند.
[35]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) نماز خواندن به طرف شخص خوابیده، کراهت ندارد.
2) نماز خواندن به طرف زن، و قیاس به آن، مرور کردن زن از پیش روی نمازگذار، سبب فساد وی نمیگردد، مگر آنکه سبب فتنه و مشغولیت قلب وی گردد.
[36]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) در نزد جمهور علماء برای نمازگذار روا است که در وقت شدت گرمی و قیاس بر آن در وقت نماز خواندن بر روی برف و یخ، بر بالای لباسش سجده کند، و امام شافعی/ این عمل را روا نمیداند.
2) اختلاف در اینکه سجده کردن بر بالای لباس روا است و یا نه، اختلاف در لباسی است که نمازگذار آن را پوشیده است، مانند: سجده کرده بر بالای آستین، بر بالای گوشۀ لباس، و بر بالای گوشۀ قبا، بر بالای شاخۀ دستار و امثال اینها، ورنه سجده کردن بر بالای جامۀ جداگانه که به نام جا نماز یاد میشود، به اتفاق همگان جواز دارد.
[37]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) نماز خواندن با کفش جواز دارد، و البته این در صورتی است که در کفش نجاستی نباشد، ورنه نماز خواندن با چنین کفشی جواز ندارد.
2) در عصری که ما در آن زندگی میکنیم، چون اکثر مساجد با فرشهای نظیفی مفروش میباشد، اگر پوشیدن کفش سبب و ساخت و چتلی فرشهای مسجد گردد، باید از نماز خواندن با کفش در چنین مساجدی خودداری شود.
[38]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) بول کردن در جای که مردم او را ببینند جواز دارد، گرچه بهتر آن است که در وقت بول کردن خود را از چشم مردم پنهان کند.
2) مسح کردن بر بالای موزه جواز دارد.
3) سبب خوشی صحابهش از سخن جریرس این بود که از جواز مسح کردن بر موزه مطمئن شدند، زیرا بعضی از آنها فکر میکردند که آیۀ وضوء در سوره (المائده) مسح بر موزه را نسخ کرده است، و چون مسلمان شدن جریرس بعد از نزول سورۀ (المائده) بود، این اشتباه از بین رفت.
[39]- وی عبدالله بن مالک بن بحینۀ ازدی است، در آخر ایام معاویهس وفات یافت است، أسد الغابه (3/250).
[40]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مراد از (هنگام نماز خواندن): هنگام سجده کردن در نماز است، و جزء اخیر حدیث، به این چیز صراحت دارد.
2) دور نگهداشتن دستها از پهلوها در حال سجده کردن، خاص برای مردها است، و زنها باید هنگام سجده کردن بازوهای خود را به پهلوهای خود بچسپانند، و این مذهب جمهور علماء از حنفیه و شافعیه و مالکیه و حنابله است، و دلیلشان این است که زن عورت است، پس بهتر برایش این است که پوشیدهتر باشد، زیرا اگر وی مانند مردها در وقت سجده کردن دستهای خود را از پهلوی خود دور نگهدارد، احتمال دارد که بعضی اجزاء بدنش ظاهر گردد.
3) دور نگهداشتن دستها از پهلوها برای کسی است که امام است، و یا تنها نماز میخواند، و اما کسی که به جماعت بر سر صف نماز میخواند، بهتر بلکه لازم در حق وی آن است که دستهای خود را از پهلویهای خود دور نگهدارد، زیرا در این صورت سبب زحمت و حتی مانع سجده کردن کسی میشود که در پهلویش نماز میخواند، زیرا کسانی که پهلوی هم نماز میخوانند اگر همگی دستهای خود را از پهلویهای خود دور نگهدارند، امکان سجده کردن به صورت صحیح برای آنها میسر نمیگردد، و از اینجا است که بعضی از صحابه از مشکلاتی که در زمینه برای آنها رخ داده بود به پیامبر خدا ج شکایت نمودند، و ایشان برای آنها اجازه دادند که دستهای خود را به پهلوهای خود نگهدارند، از ابوهریرهس روایت است که گفت: صحابههای پیامبر خدا ج در نزد ایشان شکایت کرده و گفتند که: در دور نگهداشتن دستها از پهلوها برای ما مشقت است، پیامبر خدا ج فرمودند: دستهای خود را به زانوهای خود بچسپانید، و از نافع/ روایت است که ابن عمرب در وقت سجده کردن دستهای خود را به پهلویهای خود میچسپانید.
[41]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) امام عینی/ میگوید: از این حدیث دانسته میشود که حکم بر هرکس به اساس چیزی است که از وی به ظاهر سر میزند، بنابراین کسی که اعمال مسلمانان را انجام دهد، حکم به مسلمان بودنش میشود، ولو آنکه در باطن مسلمان نباشد، زیرا باطن را جز خداوند کس دیگری نمیداند.
2) رو آرودن به قبله در وقت نماز خواندن شرط است، و کسی که قصدا رو آوردن به قبله را ترک کند، نمازش نماز گفته نمیشود.
3) در مورد قبلۀ نمازگذار حالات مختلفی است.
أ- کسی که در خارج مکۀ مکرمه نماز میخواند، قبلهاش طرف کعبه است نه عین کعبه.
ب- کسی که در مکۀ مکرمه در داخل مسجد الحرام نماز میخواند، قبلهاش عین خانۀ مشرفه است، و اگر دانسته و یا ندانسته به طرف دیگری نماز بخواند، نمازش صحت پیدا نمیکند.
ج- کسی که داخل مکۀ مکرمه ولی در بیرون از مسجد الحرام نماز میخواند قبلهاش نیز عین خانه مشرفه است، ولی اگر ندانسته به طرف دیگری نماز بخواند، در نزد بعضی از علماء نمازش فاسد است، ولی اکثر علماء نمازش را فاسد نمیدانند، و شاید همین قول راجحتر باشد، زیرا همانطوری که امکان اشتباه در قبله در خارج مکۀ مکرمه وجود دارد، در داخل مکۀ معظمه نیز وجود دارد.
د- امام ابوالبقاء/ میگوید که: (جبرئیل÷ در مدینۀ منوره محراب پیامبر خدا ج را در برابر کعبه قرار داده بود)، وعدۀ از علماء میگویند که: ساختن محراب مسجد نبوی به اساس معاینه و مشاهده بود، زیرا موانع برداشته شده بود، و پیامبر خدا ج کعبۀ مشرفه را مشاهده کرده و قبلۀ مسجد خود را در برابر آن قرار دادند.
[42]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) طواف به خانۀ کعبه معظمه هفت شوط است.
2) بعد از طواف به خانۀ معظمه، باید دو رکعت نماز خلف مقام ابراهیم÷ اداء نمود، و اینکه این دو رکعت واجب و یا سنت میباشد، بین علماء اختلاف نمود، و اینکه این دو رکعت واجب و یا سنت میباشد، بین علماء اختلاف است، و اگر سنت هم باشد، سنت مؤکده است، بنابراین نباید آن را ترک نمود.
3) سعی بین صفا و مروه واجب است، بنابراین با پیروی از نبی کریم ج تا وقتی که شخص بین صفا و مروه سعی نکرده است، نباید با همسر خود همبستر شود.
[43]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) در حدیث دیگری که در همین باب به روایت بلالس در اصل صحیح البخاری موجود است، آمده است که پیامبر خدا ج در داخل خانۀ کعبه نماز خواندند، و اینکه ابن عباسب نماز خواندن را نفی نموده است، سببش این است که وی با پیامبر خدا ج به خانه داخل نشده بود که نماز خواندن پیامبر خدا ج را دیده باشد، ولی چون بلالس در این هنگام با پیامبر خدا ج بود، نماز خواندن ایشان را دیده بود، از این جهت حدیث وی بر حدیث ابن عباسب ترجیح دارد، و در نتیجه نماز خواندن در داخل خانۀ معظمه جواز دارد، بنابراین اگر برای کسی میسر گردد، نماز خواندن در داخل خانۀ کعبه سنت است، و این کار شرف بسیار بزرگی است.
2) شخص نباید با کفش و یا موزه و حتی جراب به خانۀ معظمه داخل گردد، زیرا داخل شدن با این چیزها به خانۀ معظمه دلالت بر نوعی تکبر و بیاعتنائی نسبت به مقام این خانۀ معظمه دارد، و مسلمان باید از این چیز اجتناب ورزد، و علاوه بر آن، باید شخص مسلمان بکوشد تا جسمش به آن زمین طاهر تماس نماید، نه آنکه با پوشیدن کفش و یا جراب و امثال اینها مانع تماس جسمش به آن مکان متبرک گردد.
امام قرطبی در تفسیر این قول خداوند متعال که خطاب به موسی÷ میفرماید ﴿فَٱخۡلَعۡ نَعۡلَیۡکَ إِنَّکَ بِٱلۡوَادِ ٱلۡمُقَدَّسِ طُوٗى ١٢﴾ [طه: 12]، از علی بن أبی طالبس نقل میکند که گفت: موسی÷ از این جهت امر به بیرون کردن کفشش شد تا اینکه قدمهایش به خاک آن وادی تماس نماید، و البته به یقین و بدون شک، زمین خانۀ مشرفه از زمینی که در آن موسی÷ قرار داشت، مشرفتر، مقدستر، و معظمتر است.
[44]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) روآورن به قبله در نماز فرض لازمی است، و بدون آن به اجماع علماء نماز صحت پیدا نمیکند.
2) در روآوردن به قبله در نماز غیر فرضی بین علماء اختلاف است، و بناء به ظاهر این حدیث اکثر علماء بر این اند که اگر نماز نفلی را سواره اداء میکرد، رویآوردن به قبله شرط نیست.
3) ادای نماز نفل در حال سواره جواز دارد، ولی ادای نماز فرض در حالت سواره جز در حالت ضرورت روا نیست، مثلا: اگر شخص در جایی بود که باران بسیار باریده بود، و امکان سجده کردن بر روی زمین برایش میسر نبود، میتواند نماز فرض را در حالت سواره اداء نماید، و در عصر حاضر اگر کسی به طیاره (هوا پیما) سفر میکرد، و سفرش طولانی بود، به طوری که اگر تا فرود طیاره انتظار میکشید نمازش قضاء میشد، روا است که نمازش را سواره اداء نماید، و همچنین در حالات دیگری از همین قبیل.
[45]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) سهو و نسیان برای انبیاء علیهم السلام در افعال جواز دارد، ولی در اقوال: اگر متعلق به تبلیغ وحی، و یا به اخبار باشد، به اتفاق همگان سهو و نسیان در این امور برای آنها واقع نمیگردد، ولی در غیر این مسائل: بین علماء اختلاف است، و با اینهم اگر سهو و یا نسیانی برای انبیاء الله علیهم السلام رخ دهد، وحی نازل گردیده و جانب صواب را برای آنها بیان میدارد، و قصۀ اسیران بدر، و نماز خواندن بر منافقین، و امثال اینها شاهد این مدعا است.
2) چون وقوع سهو و نسیان برای انبیاء الله، در غیر وحی جواز دارد، پس کسانی که اشخاص دیگری را غیر از انبیاء الله از سهو و نسیان معصوم میدانند، آگاهانه و یا ناآگاهانه در مدح آن اشخاص مبالغه بیجا میکنند.
3) طوری که از قسمت اول این حدیث دانسته میشود، سجدۀ سهو، پیش از سلام دادن است، و طوری که از قسمت اخیر آن دانسته میشود، بعد از سلام دادن، و از اینجا است که علماء گفتهاند: هردو نوع آن جواز دارد، و اختلاف در افضلیت است، و در نزد احناف، نوع دوم آن افضل است، و این حدیث مذهب احناف را به طور صریح ترجیح میدهد.
[46]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مراد از گفته عمرس که (با پروردگارم موافق گردیدم) این است که: همان چیزی را که برای مشروع شدن بعضی از احکام نظر داده بودم، موافق با آن، وحی نازل گردید، و آن را تایید نمود.
2) در این مسائل سه گانه وحی موافق نظر عمرس نازل گردیده است، نه آنکه عمرس موافق به وحی نظر داده باشد، به عبارت دیگر: اول عمرس نظر داده است، بعد از آن وحی موافق نظر وی نازل گردیده است، و این امر مستدعی آن بود که میگفت: پروردگارم با من موافقت نموده است، ولی با مراعات ادب گفت که: (با پروردگارم موافق گردیدم).
3) موافقت وحی با نظر عمرس خاص به همین قضیه نیست، بلکه در پانزده موضوع، وحی موافق نظر عمرس نازل گردیده است، و از آن جمله است قصۀ اسیران بدر، قصۀ نماز خواندن پیامبر خدا ج بر منافقین، قضیه تحریم شراب، وغیره، و اینکه وی سه قضیه را ذکر کرده است، شاید نظرش مهمترین آنها بوده باشد، و شاید چیز دیگری، ولی اینکه میگویند: در وقتی که عمر این سخن را گفت تنها در همین سه مورد، وحی موافق نظرش نازل گردیده بود، و موارد دیگر بعد از این تحقق یافته است، بدون شک قابل قبول نیست، زیرا سخنی را که عمرس در این حدیث گفته است، بعد از وفات نبی کریم ج و بعد از توقف کامل وحی بوده است، والله تعالی أعلم.
[47]- و این در جایی است که زمین خاکی باشد، و انداختن آب دهان سبب چتلی نگردد، ورنه باید از این کار خودداری نماید، و اگر مجبور میشود که حتما آب بینیاش را پاک کند، با طرف جامهاش، و یا با دستمالی پاک نماید، و اگر ضرورت کامل وجود ندارد، تا خلاص شدن نماز صبر کند.
[48]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
در اینکه مراد از این قول نبی کریم ج که: (پروردگار شخص نمازگذار، بین او و بین قبله قرار میگیرد)، چیست، دو نظر وجود دارد:
أ- عدۀ میگویند که: مراد از آن، قرار گرفتن حقیقی پروردگار در پیش روی نمازگذار نیست، بلکه بیان حالت نمازگذار است که در وقت نمازخواندن، به هیئتی ایستاده است، که گویا در مقابل پروردگارش ایستاده است، و با وی مناجات میکند، پس بر وی لازم است که عظمت این حالت را به طور کامل مراعات نموده، و از عملی که منافی با این مقام است، به طور جدی خودداری نماید.
ب- وعدۀ دیگری میگویند که: مراد از آن، واقع شدن پروردگار، بین قبله و بین شخصی که نماز میخواند به طور حقیقی است، و گرچه کیفیت این قرار گرفتن را نمیدانیم، ولی به آن ایمان داریم، همانطوری که حقیقت و کنه بسیاری از صفات خداوندأ را نمیدانیم، ولی به آن صفات ایمان کامل داریم.
[49]- سبب این امر آن است که طرف راست نسبت به طرف چپ فضیلت دارد، و دیگر آنکه در طرف راستش فرشتۀ کاتب حسنات قرار دارد، و چون نماز خواندن از حسنات است، و در این وقت کاتب حسنات مشغول نوشتن حسناتش میباشد، لذا مناسب نیست که آب دهان خود را به آن طرف بیندازد.
[50]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) اگر کسی در مسجد تف میکند، باید آن را به وسیلۀ زیر پا کردن، و یا به هر وسیلۀ مناسب دیگری پاک کرده و از بین ببرد.
2) طوری که قبلا هم گفتیم این در صورتی است که مسجد خاکی باشد، و پنهان کردن آب دهان سبب کثافت و چتلی مسجد نگردد، و چون در این وقت تقریبا همۀ مساجد دارای فرش است، از اینرو باید از انداختن آب بینی در مسجد، و یا پنهان کردن آن در زیر فرشها خودداری شود، بلکه باید هرکس آب دهان خود را تا جایی که برایش مقدور است با دستمال و یا با چیز دیگری پاک نموده و سبب چتلی و کثافت مسجد نگردد.
[51]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) اینکه نبی کریم ج صحابه را از پشت سر خود میدیدند، این دیدنشان دور نیست که به همان چشمهای عادی ظاهری بوده باشد، و این از امور خارق العادۀ بود که خاص به نبی کریم ج بود، و حتی مهمتر از این – طوری که در روایات دیگری آمده است – ایشان در وقت یکی از نمازها جنت و دوزخ را به چشم سر مشاهدۀ نمودند، و در صورتی که مشاهدۀ جنت و دوزخ برایشان امکانپذیر باشد، دیدن از پشت سر به طریق اولی امکانپذیر است.
2) در عمدة القاری آمده است که: بر روی دوشانۀ پیامبر خدا ج دو سوراخ کوچک مانند سوراخ سوزن وجود داشت که از این دو سوراخ همه چیز را از پشت سر خود میدیدند، و لباس مانع دیدنشان نمیگردید.
[52]- از مسائل و احکام متعلق به این حدیث آنکه:
1) از اسپهای که در این مسابقه اشتراک داشتند، یکی اسپ نبی کریم ج بود، و پیامبر خدا ج او را (سکب) نام نهاده بودند، و این اسپ از همۀ اسپها مسابقه را بُرد، از این جهت پیامبر خداج و صحابهش خیلی خوشحال شدند.
2) مسابقه دادن بین اسپها جواز دارد، و جواز مسابقه خاص بین اسپها نیست، بلکه در هر چیز دیگری که شریعت از آن منع نکرده باشد، جواز دارد، مانند مسابقه در دویدن، در تیر اندازی، در زور آزمائی، و امثال اینها، ولی اگر شریعت از آن منع کرده بود، مانند: بهم انداختن سگها و یا مرغها و امثال اینها جواز ندارد.
3) شرطبندی در مسابقه اگر از طرف کسانی که مسابقه میکنند باشد، در حکم قمار داخل گردیده و جواز ندارد، ولی اگر از طرف شخص ثالثی باشد، روا است، چنانچه نبی کریم ج در مسابقۀ اسپها برای صاحبان آنها جائزه دادند، به این ترتیب که: برای اسپ اول: سه دست لباس برای اسپ دوم: دو دست لباس، برای اسپ سوم: یک دست لباس، برای اسپ چهارم: یک دینار، برای اسپ پنجم: یک درهم، برای اسپ ششم: یک دانۀ نقره، و برایش گفتند: «خدا به تو و به صاحب اسپی که مسابقه را برد، و به صاحب اسپی که از همه عقب ماند، برکت بدهد».
4) باکی نیست که مسجد به نام مردمی که آن را ساختهاند، نامیده شود، مثلا: گفته شود: مسجد فلانیها، ولی باید قصد آنها از این تسمیه طلب خیر و برکت برای آنها باشد، نه سمعت و ریا.
[53]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مالی را که برای پیامبر خدا ج از بحرین آورده بودند، از خراج بحرین بود، و مقدار آن یکصد هزار درهم بود.
2) این گفتۀ ابن عباسب که: (یا رسول الله! برای من هم بدهید، زیرا من برای خلاصی خود و عقیل پول دادهام)، به این اساس بود که وی و عقیلب تا وقت وقوع غزوۀ بدر مسلمان نشده بودند، و در این غزوه در پهلوی مشرکین به جنگ مسلمانان آمده بودند، ولی بعد از شکست مشرکین، از جملۀ کسانی بودند که به اسارت مسلمانان درآمده، و برای خلاص شده خود پول داده بودند.
3) همانطوری که در احادیث بسیار دیگری آمده است، نبی کریم ج نهایت با کرم و خساوتمند بودند، و به متاع دنیوی هیچ توجه و التفات، و دلبستگی نداشتند، و گرچه حاتم در سخاوت زبان زد مردم است، ولی پیامبر خدا ج از وی به مراتب سخاوتمندتر بودند، زیرا وی سخاوت میکرد و جزئی از مالش را برای مردم میداد، ولی نبی کریم ج همۀ آنچه را که در اختیار داشتند برای مردم میدادند، و هیچ وقت نشده است که در خانۀشان و در تحت تصرفشان مالی باقی مانده باشد.
4) این اموالی که از طرق مختلف مانند: خراج، زکات، غنیمت، صدقۀ فطر وغیره نزد پیامبر خداج میآمد، همه را برای مردم تقسیم میکردند و برای خود و خانوادۀ خود چیزی برنمیداشتند، و در احادیث بسیاری آمده است، که یک ماه تا ماه دیگر میگذشت، و در خانۀ نبی کریم ج آتشی روشن نمیشد، و خوراک خودشان و خانوادۀشان (اسودین) یعنی: آب و خرما بود.
5) امام بن حجر/ میگوید: امام مسلمانان باید مالی را که برای مصالح مسلمین است، به مستحقین آن توزیع نموده، و به تاخیر نیندازد.
6) استفاده از مسجد در کارهای عام المنفعه – اگر مسجد گنجایش آن را داشته باشد، و سبب ایجاد مشاکل برای نمازگذران نشود – جواز دارد، ولی این برای اموری است که آنی باشد، از این جهت نباید مسجد را گدام جهت ذخیره اموال و یا اشیاء دیگر قرار داد.
[54]- وی محمود بن ربیع بن سراقه انصاری است، در چهار سالگی حدیثی را که پیامبر خدا ج آبی را با دهان مبارک خود از دلوی گرفته و در چاهشان پاش دادند، به خاطر داشت، در سال نود و نه هجری وفات یافت، (اسد الغابه: 4/332).
[55]- از مسائل و احکام متعلق به این حدیث آنکه:
1) مالک بن دخیشن به شهادت پیامبر خدا ج از منافقین نبود، ولی با آنها از روی ضرورت روابطی داشت، و رابطه داشتن با منافقین اگر از روی ضرورت باشد مانعی ندارد، و دلیل دیگر بر منافق نبودنش این است که وی با معن بن عدی بنا به امر پیامبر خدا ج رفت و مسجد (ضرار) را که منافقین ساخته بودند، به آتش کشید.
2) این قول پیامبر خدا ج که فرمودند: کسی که از صدق دل (لا إله إلا الله) بگوید، خداوند آتش دوزخ را بر وی حرام گردانیده است، مراد از آن این است که: برای همیشه به آتش دوزخ نمیماند، زیرا در احادیث دیگری آمده است، که شخص گنهکار به اندازه گناه خود – اگر برایش آمرزیده نشود – در آتش میسوزد.
3) امامت دادن شخص کور جواز دارد، ولی باید شخصی باشد که بتواند لباس و بدنش را پاک نگهدارد، و یا کسی را داشته باشد که در این مورد با وی همکاری و کمک نماید.
4) در وقت عذر، از نرفتن به جماعت گناهی نیست.
5) کسی که روی معذرتی در خانهاش نماز میخواند، مستحب است که جایی را جهت نماز خواندن خود تعیین نماید.
6) خواندن نماز نفل به جماعت در روز جواز دارد.
7) اگر کسی را متهم به کاری میکنند، (ولی امر) مسلمانان نباید بدون ثبوت، قول متهم کننده را قبول نماید، بلکه بنا به استصحاب حال تا وقتی که متهم بودنش ثابت نمیشود، او را بریء الذمه بداند.
8) کسی که از صدق دل (لا إله إلا الله) بگوید، به طور جاوید در دوزخ نمیماند.
[56]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) ساختن مسجد بر بالای قبر و یا قبرستان جواز ندارد.
2) تصویر کشیدن ذی روح – هر تصویری که باشد، حتی تصویر حیوانات – جواز ندارد.
3) اگر کسی چیزی به نظرش میرسد که در موردش به شک میافتد، باید حکم آن را از علماء پرسان نماید، تا مبادا که از ارتکاب آن در گناه داخل گردد.
4) بر عالم لازم است که حکم شریعت را در مسائلی که از وی پرسان میشود، به اسلوب مناسب آن بیان دارد.
5) اگر کسی چیزی را میبیند که مورد توجهاش قرار میگیرد، باید آن را برای عالم بگوید، و حکم آن را از وی پرسان نماید.
6) اعتبار در اینکه فلان چیز و یا فلان تصرف حلال و یا حرام است، شریعت میباشد، نه عقل، زیرا عقل اگر یک جانب قضیه را درک کند، جوانب بسیار دیگر آن را درک کرده نمیتواند، لذا حکمش در بیان حلال و حرام، و خوب و بد دانستن اشیاء ناقص است، چنانچه میبینیم که بسیاری از عقلای عالم شراب را بیباکانه مینوشند، حال آنکه ضرر صحی و اقتصادی و اخلاقی آن به همگان واضح است، و حتی اخیرا دیدیم و شنیدیم که مجالس قانونگذاری در بعض از دولتها حتی ازدواج مرد با مرد را که همان لواط باشد، به رسمیت شناختند، این است نتیجۀ عقلی که از هدایات و ارشادات الهی به دور و بیگانه باشد.
[57]- و اگر خواسته باشیم آن را به زبان شعر ترجمه نمائیم، معنایش چنین میشود:
نیست خیری غیر خیر آخرت
از تو میخواهم خدایا مغفرت
از برای آنکه نصرت کرده است
یا که از بهر تو هجرت کرده است
[58]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) نماز خواندن به طرف شتر به این طریق است که شتر را خوابانیده و آن را بین خود و بین قبله قرار دهد، که به این طریق شتر برایش سترۀ نماز قرار میگیرد.
2) نماز خواندن به طرف شتر، و یا اگر نماز نفل باشد، بر بالای شتر جواز دارد، ولی نماز خواندن در خوابگاه شتر جواز ندارد، در سنن ابی داود از ابیهریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «در خوابگاه گوسفندان نماز بخوانید، ولی در خوابگاه شتران [و یا در جای اجتماع شتران] نماز نخوانید».
[59]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
در نزد بعضی از علماء نماز خواندن به طرف آتش روا است، ولی احناف چنین نمازی را مکروه میدانند، و از این حدیث چنین جواب میدهند که: نبی کریم ج آن آتش را قصدا پیش روی خود قرار نداده بودند، بلکه این کار بدون اختیارشان صورت گرفته بود، و علاوه بر آن، این آتش در واقع پیش روی پیامبر خدا ج قرار نداشت، بلکه مسافۀ بین آتش و بین پیامبر خدا ج به اندازه بود که جز خدا کسی آن را نمیداند، و چندین جواب دیگر.
و خلاصه آنکه: چون آتشپرستها هنگام عبادت آتش را در پیش روی خود قرار میدهند، انجام دادن این کار اگر روی قصد باشد، به اتفاق علماء برای شخص مسلمان حرام است، ولی اگر قصد شخص نمازگذار، عبادت خدا باشد، و بدون اختیارش آتشی پیش رویش قرار میگیرد، باکی ندارد، ولی خودش نباید هنگام داخل شدن به نماز طوری به ایستد که آتش پیش رویش قرار بگیرد، و اینکه برای پیامبر خدا ج آتش دوزخ نمایان شده بود، چیزی بود که بدون اختیار آن حضرت ج واقع شده بود.
[60]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1- معنی این گفتۀ پیامبر خدا ج که خانۀ خود را مانند قبر نسازید این است که: چون بعد از مرگ و داخل شدن به قبر، نماز خواندنی نیست، شما خانههای خود را مانند قبرهای خود که در آنها نمازی خوانده نمیشود، قرار ندهید.
2) مراد از نمازی که باید در خانه خوانده شود، نماز نفلی است، ولی نماز فرض، واجب و یا سنت مؤکد است که به جماعت خوانده شود.
3) بعضی از علماء از آن جمله امام عینی/ بر این نظر است که اگر در خانه جماعت صورت میگرفت، ثوابش همان ثوابی است که از جماعت مسجد برای شخص داده میشود، و این نظر را از امام احمد بن حنبل نیز نقل میکند.
4) در نزد احناف خواندن نماز تراویح در مسجد به جماعتف بهتر از خواندن آن در منزل است، گرچه بعضی از علماء خواندن تراویح را در منزل بهتر میدانند.
[61]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) یهود قبور انبیای خود را مسجد قرار میدادند، و به غرض عبادت و تقرب به طرف قبر آنها نماز میخواندند.
2) اینکه نصاری نیز جهت مسجد قرار دادن انبیای خود مورد لعنت قرار گرفتند، سببش این است که گرچه عیسی÷ که نبی مرسل نصاری است، به آسمان عروج نموده و نمرده است، و بنابراین قبری ندارد، ولی انبیای دیگری که مرسل نبودند برای مردم نصاری فرستاده شده بودند، که از آن جمله است بعضی از حواریین عیسی÷، و نصاری قبور آنها را مسجد ساخته و در آنها عبادت میکردند، و حدیث ام سلمه که قبلا گذشت شاهد این مدعا است، و یا بر قبور صالحین مسجد ساخته و آنها را عبادت میکردند، در صحیح مسلم آمده است که: «قبور انبیاء و صالحین خود را مسجد قرار میدادند».
3) لعنت کردن کسی که مستحق لعنت کردن باشد، به طور غیر معین روا است، مثلا: گفته شود، لعنت بر کسی که قبر انبیاء را مسجد ساخته و در آن عبادت میکنند، و لعنت بر رشوت خوار، و یا لعنت بر عالمی که حکم و شریعت خدا را در مقابل مشت پولی میفروشد، و کتمان میکند، لعنت بر کسی که قطع صله رحم میکند، و همچنین برای هر مردم دیگری که از طرف شریعت مورد لعنت قرار گرفتهاند.
[62]- از احکام متعلق به این حدیث آنکه:
1) خواب شدن زن در مسجد – اگر خوف فتنه نباشد – و به طریق اولی خواب شدن مرد در مسجد، روا است، و حدیث آتی به صورت صریحی دلالت بر جواز خواب شدن مردها در مسجد دارد.
2) اگر کسی در جایی به مصیبتی گرفتار میشود، بهتر آن است که آنجا را ترک بگوید.
3) هجرت از دار کفر به دار اسلام فضیلت دارد، و در صورتی که دین و یا ناموس و یا اخلاق اسلامی شخص مسلمان و یا اهل و اولادش در دیار کفر در خطر باشد، هجرت کردن بر وی واجب است.
4) دعوت مظلوم مستجاب است ولو آنکه کافر باشد، زیرا این واقعه برای این کنیزک در وقتی واقع شده بود که در حال کفر و شرک بود، و در این حال از خدا خواسته بود تا او را از تهمت نجات دهد، و خداوند او را نجات داده بود، و در روایت دیگری آمده است که این کنیزک گفت: (چون آنها با من چنین و چنان کردند، از خدا خواستم که براءت و پاکی مرا ثابت سازد، و همان بود که کلاغ آمد، و در حالی که آنها نگاه میکردند [گلو بند را انداخت].
[63]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) اگر بین زن و شوهر گفتگویی واقع میشود، برای آنکه موضوع حادتر نشود، باید شوهر از خانه برآمده و تا وقت فرونشستن غضبش به خانه برنگردد.
2) پدر زن باید با زبان خوش همیشه سبب الفت و محبت بین زن و شوهر گردیده، و از شوهر دختر خود دلجویی به عمل آورد.
3) بعد از این واقعه، علیس دوست میداشت که به این کنیت یعنی: ابوتراب یاد شود، زیرا این کنیت را پیامبر خدا ج برایش داده و او را (قم أبا تراب، قم أبا تراب) خطاب نموده بودند.
4) مزاح کردن با مراعات ادب همراه شخصی که در غضب است جهت فرونشاندن غضبش روا است.
5) خواب شدن مردها در مسجد جواز دارد.
6) مجموع محتوای این حدیث نبوی شریف دلالت بر فضیلت علیس دارد.
[64]- نامش حارث بن ربعی بن بلدمۀ انصاری است، در غزوۀ أحد و در غزوات بعد از آن با پیامبر خدا ج اشتراک نمود، در همۀ معارک در صف علیس قرار داشت، در کوفه وفات یافت و علیس بر وی نماز خواند، (أسد الغابه: 5/274-275).
[65]- از احکام متعلق به این حدیث آنکه:
1) این دو رکعت نماز به نام تحیۀ مسجد یاد میشود، و خواندن آن سنت است، این دو رکعت نماز در اوقات کراهت نباید خوانده شود، و اوقات کراهت اینها است: بعد از نماز فجر تا طلوع آفتاب، هنگام طلوع آفتاب، هنگام زوال آفتاب، بعد از نماز عصر تا غروب آفتاب، هنگام غروب آفتاب.
2) این دو رکعت نماز از این اشخاص ساقط میگردد: کسی که به مسجد الحرام داخل گردیده و ارادۀ طواف را داشته باشد، کسی که به مسجد داخل گردد و نماز جماعت برپا باشد و یا تا برپا شدن جماعت فرصت ادای این دو رکعت نباشد، امامی که به مسجد داخل گردیده و امر به اقامت گفتن میدهد، خطیبی که در روز جمعه و یا عید به مسجد داخل گردیده و شروع به خطبه دادن میکند.
3) اگر کسی به مسجد داخل شد و قصدا و یا سهوا پیش از خواندن این دو رکعت بر زمین نشست، بهتر است برخاسته و این دو رکعت نماز را اداء نماید.
[66]- مقصود آن است که عمرس در طول و عرض مسجد افزود، ولی در آلات بنای مسجد که خشت و چوب باشد، از همان آلات و وسائلی استفاده کرد که پیامبر خدا ج در بنای مسجد استفاده کرده بودند.
[67]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) ابن بطال/ میگوید: از این حدیث نبوی شریف اینطور دانسته میشود که نباید در زینت و نقش و نگاری مسجد غلو نمود، زیرا عمرس با وجود فتوحات بسیاری که در زمان خلافتش نصیب مسلمانان گردید، و اموال بسیاری در تحت تصرفش قرار گرفت، مسجد نبوی را از حالت اصلی آن که در زمان پیامبر خدا ج بود تغییر نداد، و چون خلافت به عثمانس رسید، او هم به جز آنکه عوض خشت سنگ و گچ به کار برد، و سقف آن را از ساج بپوشد، تغییر دیگری در آن وارد نساخت، و سبب آنکه این دو خلیفۀ راشد به تزئین و نقش نگاری مسجد نپرداختند، آن است که آنها از اینکه پیامبر خدا ج این عمل را مکروه میدانستند، خبر داشتند.
ولی میتوان در مورد نظر امام بطال/ گفت که:
اول آنکه: عمرس بر وسعت مسجد نبوی افزود، و عثمانس از وسائل ممکنه عصر و زمان خود به مسجد نبوی تغییراتی وارد ساخت، به طوری که در دیوارهای آن به عوض خشت خام از سنگ، و به عوض گِل از گچ، و در سقف آن به عوض شاخههای خرما از چوب ساج استفاده کرد.
دوم آنکه: اگر عمر و یا عثمانب در اینکه زینت کردن در مسجد مکروه است، از پیامبر خدا ج خبر و یا روایتی میشنیدند، به گمان غالب که آن را روایت میکردند، همانطوری که دیگر احادیث نبوی را برای امت روایت کردهاند.
سوم آنکه: در حدیث (282) به طور صریح آمده است که عثمانس از این عمل خود دفاع نموده، و از مشروع بودن آن به حدیث نبوی استدلال جست، این حدیث را بخوانید.
2) اولین کسی که به زخرفه و نقش و نگاری مساجد اقدام نمود ولید بن عبدالملک بن مروان بود، بعضی از علماء و از آن جمله امام ابوحنیفه/ میگویند: اگر نقش و نگاری در مسجد به قصد تعظیم و احترام مسجد باشد، و مصارف آن از پول بیت المال نباشد، باکی ندارد، وعدۀ دیگری از علماء بر این نظر اند که نقش و نگاری در مسجد به هر طریقی که باشد مکروه است.
3) گرچه اقوال علماء رحمهم الله را در مورد تزئین مسجد بیان نمودم، ولی میخواهم متذکر شوم که: زخرفه مسجد اگر به چیزهای ممنوعه مانند: تصویر انسان و حیوان باشد، به اتفاق همگان حرام مطلق است، و به هیچ وجه جواز ندارد، و اگر نقش و نگار مسجد به گل و درخت و امثال اینها باشد، چون شاید این چیزها سبب تشویش ذهن و ملتفت شدن نمازگذاران شود، لذا انجام ندادن آن بهتر است، ولی اگر تزئین مسجد، به ساختن آن به سنگهایی زیبا، و فرش کردن آن به فرشهای راحت و خوب، و رنگ دادن دیوارهای آن، و آماده کردن تشنابها و وضوء خانههای خوب، و آب گرم در زمستان، و آب سرد در تابستان، و آماده کردن دیگر و سائل راحتی برای نمازگذاران باشد، اینکار نه تنها آنکه جواز دارد، بلکه اجر جزیل و ثواب عظیم نیز دارد، والله تعالی أعلم بالصواب.
[68]- شیخ شرقاوی در شرح این حدیث میگوید: مراد از گروه بغاوتگر پیروان معاویه بودند که عمار را در جنگ صفین به قتل رساندند.
[69]- از مسائل و احکام متعلق به این حدیث آنکه:
1) ثابت است که عمارس را طرفداران معاویهس به قتل رسانیدند، و در بین آنها عدۀ از صحابه وجود داشتند، و سؤالی که مطرح میشود این است که: آیا امکانپذیر است که صحابهش عمارس را به سوی دوزخ دعوت نمایند؟ در جواب این سؤال علماء جوابهای زیادی ارائه دادهاند، و آنچه که از همه راجحتر میرسد این است که: آنها به اجتهاد خود او را به سوی بهشت دعوت میکردند، گرچه در واقع دعوت آنها به سوی خلاف بهشت بود.
2) این حدیث دلالت بر فضیلت علی و عمارب دارد، و طوری که امام عینی/ میگوید: رد بر نواصبی است که میگفتند علیس در جنگهای خود بر حق نبود.
3) این قول عمارس که (از فتنه به خدا پناه میجویم)، دلالت بر این دارد که مسلمان ولو آنکه بر حق باشد، باید از درگیری با مسلمانان خودداری ورزد، و از خداوند مسئلت نماید تا او را از درگیر شدن در چنین کاری نجات بخشیده، و در حفظ و حمایت خود نگهدارد.
4) از جنگ و درگیری که بین صحابهش در جنگ صفین واقع گردیده بود، بهترین موقف شخص مسلمان این است که تعلیم قرآن کریم را سر مشق خود قرار داده و بگوید: ﴿رَبَّنَا ٱغۡفِرۡ لَنَا وَلِإِخۡوَٰنِنَا ٱلَّذِینَ سَبَقُونَا بِٱلۡإِیمَٰنِ وَلَا تَجۡعَلۡ فِی قُلُوبِنَا غِلّٗا لِّلَّذِینَ ءَامَنُواْ رَبَّنَآ إِنَّکَ رَءُوفٞ رَّحِیمٌ ١٠﴾.
[70]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) ساختن مسجد بر دیگر اعمال خیریه مانند: ساختن پُل، ساختن سرک (جاده)، و حوض آب و امثال اینها فضیلت بیشتری دارد.
2) رعیت میتوانند از کار خلیفه – ولو آنکه کار نیکی انجام داده باشد – انتقاد نمایند، و خلیفه باید جواب آنها را به دلیل و منطق بدهد، نه به چوب و چماق.
3) شرط این ثواب برای کسی که مسجدی میسازد این است که خاص برای خدا باشد، و جانب ریاء و سمعت در آن دخلی نداشته باشد، بنابراین اگر کسی مسجدی ساخت، و آن را به غرض سمعت به نام خود شهرت داد، این مسجدی نیست که خاص برای خدا ساخته شده باشد.
4) اگر کسی مسجدی میسازد، و در مقابل برای خود مزد میگیرد، گرچه از اینکه کار خوبی کرده است، و برایش ثواب داده میشود، ولی ثواب مسجدی که برای خدا ساخته شده باشد، برایش نیست.
5) اگر کسی زمینی را مسجد قرار داد، و فقط اطراف آن را احاطه کرد، و خانه دیگر مرافقی برایش نساخت، آیا ثواب مسجد کاملی را که خاص برای خدا ساخته شده است، برایش داده میشود، امام ابن حجر/ در جواب میگوید که: از نگاه لفظ حدیث چنین مسجدی آن مسجد مطلوب گفته نمیشود، ولی از نگاه معنی بلی.
6) مراد از اینکه خداوند برایش خانۀ مانند مسجدی که بنا کرده است میسازد، این است که این مثلیت به اساس کمیت است نه کیفیت، یعنی: همانطور که این شخص در این دنیا برای خدا خانۀ ساخته است، خداوند هم بالمقابل برایش در جنت خانۀ میسازد، ولی خانۀ را که خدا میسازد، غیر از خانهای است که بنده میسازد، و علاوه بر أن همانطوری که در حدیث صحیح آمده است، یک وجب از بهشت از تمام دنیا و ما فیها بهتر است.
[71]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) چون مسجد جای رفت و آمد مسلمانها است، و مسلمان دارای حرمت است، از این جهت پیامبر خدا ج شخصی را که با خود تیرهای را حمل میکرد، امر کردند که پیکانهای آنها را بردارد، تا مبادا سبب مجروح ساختن مسلمانی گردد.
2) همانطوری که کشتن مسلمان روا نیست، مجروح ساختن، و ریختن خون اندک وی نیز روا نیست.
3) ولی امر مسؤول است که امنیت جان و مال رعیت را تامین نماید.
4) پیامبر خدا ج بر مسلمانان رؤوف و رحیم بودند، و این مصداق این قول خداوند متعال است که میفرماید: ﴿لَقَدۡ جَآءَکُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ أَنفُسِکُمۡ عَزِیزٌ عَلَیۡهِ مَا عَنِتُّمۡ حَرِیصٌ عَلَیۡکُم بِٱلۡمُؤۡمِنِینَ رَءُوفٞ رَّحِیمٞ ١٢٨﴾ [التوبه: 128]، یعنی: به تحقیق پیامبری برای شما آید که رنجهای شما بر او گران میآید، و به هدایتتان اصرار دارد، و بر مؤمنان رؤوف و مهربان است.
[72]- نامش عبدالله بن قیس اشعری است، از کسانی است که در اول مسلمان شده بودند، عمر بن خطاب او را امیر بصره مقرر نمود، ولی عثمان بن عفان او را عزل کرد، و باز بنا به طلب مردم بصره او را امیر آنجا مقرر نمود، و چون خلافت به علی بن ابیطالب رسید، امارتش را تایید کرد، و در سال چهل و دو هجری در مکه، و یا در کوفه وفات یافت، أسد الغابه (5/308-309).
[73]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) این حدیث هم مانند احادیث بسیار دیگری که در این مورد آمده است، دلالت بر این دارد که اسلام برای انسانها اهمیت خاصی قائل است، و اجازه نمیدهد که کسی سبب آزار و اذیت دیگران گردیده و جانشان را ولو آنکه به مجروح ساختن آنها باشد، به خطر انداز.
2) حمل سلاح اگر سبب ضرر رسانی به دیگران نشود، و امنیت عمومی را اخلال نکند، روا است.
[74]- وی حسان بن ثابت ابن منذر انصاری شاعر پیامبر خدا ج است، پیامبر خدا ج برایش منبری میگذاشتند، و حسان بر بالای آن منبر مفاخر نبی کریم ج بیان میکرد، وی به سن یکصد و بیست سالگی در سال پنجاه هجری وفات یافت، أسد الغابه (2/5-7).
[75]- از احکام متعلق به این حدیث آنکه:
1) شعر گفتن اگر در بیان و تایید حق باشد، کار خوب و مرغوبی است، و آن شعری مکروه و یا حرام است که مشتمل بر حرام، مانند وصف زن و شراب، و خط و رخسار، و زلف و کاکل باشد، و ترغیب به کارهای بد، و یا هجو بیگناهان و امثال این چیزها باشد، در سنن ترمذی از عائشهل روایت است که گفت: پیامبر خدا ج برای حسان در مسجد منبری میگذاشتند، و وی بر بالای آن منبر بالا میشد، و کفار را هجو میکرد.
2) سرودن شعر – با شروطی که ذکرش رفت – در مسجد روا است.
3) کسی که برای خدا و دفاع از دین به کاری اقدام مینماید، مورد تأیید خداوندی قرار میگیرد.
4) اگر کفار مسلمانان را هجو نمیکردند، و یا بد نمیگفتند، نباید به هجو و بد گفتن آنها اقدام نمود، زیرا شاید عکس العمل نشان داده و خدا و رسولش را دشنام بدهند، خداوند متعال میفرماید: ﴿وَلَا تَسُبُّواْ ٱلَّذِینَ یَدۡعُونَ مِن دُونِ ٱللَّهِ فَیَسُبُّواْ ٱللَّهَ عَدۡوَۢا بِغَیۡرِ عِلۡمٖ﴾ [الأنعام: 108]، یعنی: کسانی که غیر خدا را میخوانند، دشنام ندهید مبادا آنها را روی دشمنی و جهالت خدا را دشنام بدهند، بنابراین هجو کفار و بد گفتن آنها جز در وقت ضرورت، و در حالت معامله بالمثل در وقت دیگری جواز ندارد.
[76]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) جواز بازی کردن با اسلحه در مسجد.
2) جواز نظر کردن زن بسوی مردها، و لزوم روی پوشیدن از آنها.
3) حسن خلق معاشرت نیک پیامبر خدا ج با خانوادۀشان.
4) فضیلت عائشهل و مقدار محبت پیامبر خدا ج نسبت به وی.
[77]- وی کعب بن مالک بن أبی کعب انصاری سلمی است، این همان شخصی است که از غزوۀ بدر، و غزوۀ تبوک تخلق نموده و به این دو غزوۀ اشتراک نکرده است، و یکی از سه کسی است که توبۀشان قبول شده است، و تفصیل قصۀ قبول توبهاش بعد از این در متن همین کتاب خواهد آمد، در زمان خلافت علی بن ابی طالبس وفات یافت، (الإصابه: 3/302).
[78]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) برای طلبگار روا است که از قرضدار در داخل مسجد طلب قرض خود را بکند.
2) حاکم مسلمان باید به طوری که مصلحت میبیند، بین متخاصمین صلح برقرار سازد.
3) اگر از قرض شخص قرضدار چیزی برایش کم میشود، باید باقی ماندۀ قرض را را بدون معطلی اداء نماید، زیرا اگر هم از قرضش چیزی کم شود، و هم ادای قرضش از وقت معینش به تاخیر بیفتد، طلبگار متضرر میگردد.
4) طلب پیامبر خدا ج از آن شخص که چیزی از قرض خود را برایش کم کند، امر ارشاد بود نه امر و جوب، بنابراین، اگر طلبگار نخواسته باشد که چیزی از قرض خود را کم کند، کسی حق ندارد که او را به این کار مجبور سازد.
5) بلند کردن آواز در مسجد که به جهت احقاق حق باشد، و به مرحلۀ اذیت مردم نرسد، باکی ندارد.
6) خرید و فروش درمسجد کار مناسبی نیست.
[79]- این شک که آن شخصی که مسجد را جارو میکرد، مرد و یا زنی بود، از راوی است، و در روایت دیگری به طور یقین آمده است: کسی که مسجد را جارو میکرد، زنی بود.
[80]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) جارو کردن و تنظیف مسجد کار خوب و نیکی است.
2) اگر خوف فتنه نباشد، زن میتواند در مسجد خدمت نماید.
3) کسی که کارش را به اخلاص انجام میدهد، باید کارش مورد تقدیر قرار گرفته و برایش مکافات داده شود.
4) نماز خواندن بر قبر مردۀ که بر وی نماز جنازه خوانده نشده باشد، روا است، گرچه بعضی از علماء نماز خواندن بر قبر را به طور مطلق جواز دادهاند.
[81]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مراد از آیات متعلق به سودخواری این قول خداوند متعال است، که میفرماید: ﴿ٱلَّذِینَ یَأۡکُلُونَ ٱلرِّبَوٰاْ لَا یَقُومُونَ إِلَّا کَمَا یَقُومُ ٱلَّذِی یَتَخَبَّطُهُ ٱلشَّیۡطَٰنُ مِنَ ٱلۡمَسِّۚ ذَٰلِکَ بِأَنَّهُمۡ قَالُوٓاْ إِنَّمَا ٱلۡبَیۡعُ مِثۡلُ ٱلرِّبَوٰاْۗ وَأَحَلَّ ٱللَّهُ ٱلۡبَیۡعَ وَحَرَّمَ ٱلرِّبَوٰاْ......﴾ یعنی: کسانی که سود میخورند برنمیخیزند مگر مانند کسی که وسوسۀ شیطان او را دیوانه کرده باشد، این به کیفر آن است که گفتند خرید و فروش مانند ریا است، خداوند خرید و فروش را حلال، و سود را حرام کرده است......
2) سودخواری از گناهان کبیره است، و در موردش قرآن کریم و احادیث نبوی وعیدهای شدیدی آمده است، از آن جمله این قول پیامبر خدا ج که میفرمایند: «سودخواری هفتاد و چند مرتبه استف [گناه] کمترین مرتبۀ آن مانند آن است که شخص با مادرش در پیش روی مردم زنا کند.
3) همانطوری که سودخواری از گناهان کبیره است، شرابخواری نیز از گنانهان کبیره است، و در مورد شرابخواری نیز وعیدهای شدیدی آمده است، از آن جمله این قول پیامبر خدا ج که میفرمایند: «خداوند بر خود لازم گردانیده است که چهار گروه را به بهشت نبرد، و از نعمتهای بهشت برای آنها نچشاند: [که عبارت اند از]: شرابخوار، سودخوار، کسی که مال یتیم را به غیر حق میخورد، و کسی که پدر و مادرش را آزار میدهد».
[82]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) از جملۀ ملک و سلطنت سلیمان÷ آن بود، که عالم جن تحت تصرف او بودند، و اگر پیامبر خدا ج آن دیو را به پایۀ مسجد میبستند، آن اختصاص که تصرف بر عالم جن باشد، برای سلیمان÷ باقی نمیماند.
2) برای بشر این امکان هست که جنیان را ببینند، ولی بعضی از علماء نظرشان این است که این امر خاص برای پیامبر خدا ج بود، و برای دیگران این قدرت وجود ندارد.
3) بسته کردن اسیر در مسجد جواز دارد، و امام بخاری/ عنوان حدیث را همین چیز قرار داده است، و همانطوری که بستن اسیر در مسجد روا است، بستن و نگهداشتن هرکسی دیگری که بر ذمهاش حقی است، مانند قرضدار، ضامن و امثال آنها و بخواهد که از دادن حق شانه خالی کرده و بگریزد، بستن و نگهداشتنش در مسجد نیز جواز دارد.
[83]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) تداوی کردن و سرپرستی از مریض در مسجد جواز دارد.
2) ولی امر باید برای اشخاص با منزلت، توجه خاصی داشته باشد.
3) گرچه ملوث ساختن مسجد روا نیست، ولی روی ضرورت باکی ندارد، و چون در آن وقت از یک طرف داخل مسجد خاکی بود، و از طرف دیگر جای دیگری برای تداوی و سرپرستی از مریضان نداشتند، از این جهت از سعدس در داخل مسجد سرپرستی میکردند، ولی اکنون که جاهای خاصی برای تداوی مریضان و سرپرستی از آنها وجود دارد، اگر ضرورت مبرمی نباشد، نباید مریضان را در مسجد بستری کرد.
[84]- از احکام متعلق به این حدیث آنکه:
1) شخص مریض و معذور میتواند سواره به هرشکلی که برایش میسر باشد، طواف نماید.
2) اگر بدون عذر کسی سواره طواف کرد، در نزد احناف طوافش با کراهت صحت دارد، ولی در نزد امام شافعی/ چنین طوافی صحت ندارد، دلیل امام شافعی/ این قول پیامبر خدا ج که میفرماید: «طواف بر خانه نماز است» و همانطوری که نماز خواندن سواره بدون عذر جواز ندارد، طواف کردن سواره نیز بدون عذر جواز ندارد، و دلیل احناف این قول خداوند متعال است که میفرماید: ﴿وَلۡیَطَّوَّفُواْ بِٱلۡبَیۡتِ ٱلۡعَتِیقِ ٢٩﴾ [الحج: 29]، یعنی: و به خانۀ عتیق طواف کنند، و آیۀ مبارک طواف را به حالت معینی خاص نساخته است.
ولی باید گفت: که بسیاری از آیات به طور مطلق و یا عام میآید، ولی احادیث نبوی است که آن مطلق را مقید، و آن عام را خاص میسازد، و شاید از اینجا است که احناف رحمهم الله طواف سواره را، مکروه دانسته و حتی گفتهاند: اگر کسی طواف را بدون عذر سواره انجام داد، تا وقتی که که در مکه است، آن را دوباره انجام دهد، پس گویا در این مسئله فرق بسیاری بین مذهب احناف و شوافع وجود ندارد، والله تعالی أعلم بالصواب.
3) در صورت حاجت، آوردن حیوان حلال گوشت در مسجد روا است.
4) شخصی که سواره طواف میکند، بکوشد که از جایی که مردم پیاده طواف میکند، دورتر باشد، تا سبب اذیت آنها نگردد.
[85]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) آن دو نفری که از نزد پیامبر خدا ج برآمدند، یکی: عبَّاد، بن بشیر، و دیگری أُسَیْد بن حُضَیر بود.
2) امام عینی/ میگوید: «این حدیث به طور صریح دلالت بر کرامات اولیاء دارد، ورد بر کسانی است که از کرامات اولیاء منکر هستند، و کرامت برای اولیاء در همۀ عصور واقع شده است» و برای نمونه چندین مثال را از کرامات صحابه و غیر صحابه ذکر کرده است.
[86]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) محبت به معنی دوستی است، و خلت مرتبۀ بالاتر از محبت است، و محبوبترین مردمان در نزد پیامبر خدا ج ابوبکر صدیقس بود، ولی رابطۀ (خلت) نبی کریم ج با خداوندأ بود، و چون قلب نبی کریم در مرتبۀ (خلت) از محبت و مراقبت خداوندی سرشار گردیده و به اوج و کمال خود رسیده بود، لذا جایی برای این نوع رابطه با دیگری باقی نمانده بود.
2) دوستترین صحابه و خصوصیترین صحابه برای پیامبر خدا ج ابوبکر صدیقس بود.
3) ابوبکر صدیقس داناترین صحابه بود.
4) اگر کسی سبب انجام دادن کار خوب و مؤثری میشود، باید (ولی امر) از این کارش تقدیر به عمل آورد.
5) مسجد را نباید راه رفت و آمد مردم قرار داد.
[87]- خلیل به معنی دوست خاص است، و این نوع دوستی، خاص بین پیامبر خدا ج و بین خداوندأ بود.
[88]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) این گفته پیامبر خدا ج که «و فداکارترین مردمان برایم در جان و مال خود، ابوبکر است»، و پیامبر خدا ج طوری که در احادیث دیگری آمده است این موضوع را توضیح داده و فرمودند: «از مال خود بلال را آزاد ساخت، و مصرف راه هجرتم را داد، و دخترش را برایم به نکاح داد»، و مقدار مالی را که ابوبکرس در راه خدا مصرف کرده بود، طوری که عائشهل میگوید: (شصت هزار درهم) بود، و این تمام دارائی ابوبکرس بود، زیرا بعد از این که مال را در راه خدا خرج کرد، اولادش از وی پرسیدند: برای ما چه نگهداشتی؟ گفت: خدا و رسولش را.
2) در این گفتۀ پیامبر خدا ج که: «و اگر از امت خود برای خود خلیلی انتخاب میکردم، همانا ابوبکر را انتخاب مینمودم، ولی برادری و دوستی اسلامی او از دیگران بیشتر است»، توضیح این امور لازمی است:
أ- علاقۀ قلبی که بین یک شخص و شخص دیگر میباشد، به نام صداقت، مودت، محبت، و خلت یاد میشود، و خلت بالاترین درجۀ این مفاهیم است، تا جایی که قلب را کاملا پُر میکند، و این علاقۀ بود که بین پیامبر خدا ج و پروردگارش وجود داشت.
ب- در حدیث دیگری از ابی بن کعب آمده است که گفت: «آخرین باری که نزد پیامبر شما رفتم، پنج روز پیش از وفاتشان بود، در این وقت میگفتند که «هیچ پیامبری نبوده است مگر آنکه از امت خود خلیلی داشته است، و خلیل من ابوبکر است، و خداوند همانطوری که ابراهیم را خلیل خود قرار داده است، مرا خلیل خود قرار داده است».
ولی در صحیح مسلم آمده است که پیامبر خدا ج پیش از وفات خود به پنج روز فرمودند که: «من از اینکه از شمایان کسی را برای خود خلیل انتخاب کنم، به خدا پناه میجویم»، و بعد از صحت حدیث ابی بن کعب بین این دو حدیث اینطور جمع کردهاند که: چون پیامبر خدا ج از روی تواضع و جهت تعظیم پروردگار خود از خلیل گرفتن بیزاری جست، خداوند چون از آرزوی نبی خود در خلیل گرفتن ابوبکرس آگاه بود، برایش اجازه داد تا ابوبکر را برای خود خلیل بگیرد.
3) این گفتۀ پیامبر خدا ج که: «دروازۀ هیچ خانۀ را در مسجد باز مگذارید، مگر دروازۀ [خانۀ] ابوبکر را»، این سخن را پیامبر خدا ج وقتی گفتند که عدۀ از صحابه که خانههایشان به جوار مسجد بود، برای خود دریچه از داخل مسجد باز کرده بودند، و از جملۀ این اشخاص ابوبکر صدیقس بود، پیامبر خدا ج امر کردند که همۀ دریچهها بسته شود، مگر دریچۀ خانۀ ابوبکر ج.
در احادیث دیگری آمده است که پیامبر خدا ج فرمودند: «تمام دروازهها را ببندید مگر دروازۀ خانه علی را»، و به این اساس همانطوری که پیامبر خدا ج برای ابوبکر صدیقس اجازه دادند که دریچۀ خانهاش بسته نشود، برای علیس نیز اجازۀ دادند، و در این صورت این مزیت خاص برای ابوبکر صدیق نبود، ولی علماء گفتهاند که خانۀ علیس تنها یک دروازه داشت، و همان دروازه از مسجد باز میشد، اگر این دروازه را میبستند، برای علیس راهی برای رفت و آمد به خانهاش باقی نمیماند، ولی خانۀ ابوبکرس دروازۀ مستقلی از بیرون داشت، و با آنهم برایش اجازه دادند، که دریچۀ خانهاش را از داخل مسجد باز بگذارد، بنابراین اجازه دادن برای بازگذاشتن دروازۀ خانۀ علیس روی ضرورت بود، و اجازه دادن برای بازگذاشتن دریچ خانۀ ابوبکرس جهت فضیلت، و البته این به آن معنی نیست که علیس دارای فضیلت نیست، نه خیر چنین نیست، بلکه فضائل علیس بسیار است، و مناقبش بیشمار، ولی فضیلت بازگذاشتن دریچه در داخل مسجد، خاص برای ابوبکرس است، نه برای دیگران.
[89]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) سبب بسته کردن در کعبه آن بود که دیگران داخل نگردیده و سبب ازدحام نشوند.
2) در روایت دیگری آمده است که پیامبر خدا ج بین دو ستون نماز خواندند، به طوری که یک ستون را به طرف راست خود، و یک ستون را به طرف چپ خود، و سه ستون را پشت سر خود قرار دادند، و خانۀ کعبه در آن وقت شش ستون داشت، و در روایت دیگری آمده است که پیامبر خدا ج در داخل خانۀ معظمه دو رکعت نماز خواندند.
3) اگر کسی به داخل شدن خانۀ کعبه مشرف میشود، مستحب است که در بین دو پایۀ که پیامبر خدا ج نماز خواندهاند، دو رکعت نماز اداء نماید، در سال (1395) هجری قمری این شرف برایم میسر گردید که به خانۀ کعبه داخل شوم، دیدم جایی را که پیامبر خدا ج نماز خوانده بودند، به سنگهای گلابی رنگ متمایل به سرخی فرش کردهاند، و اینکه آیا بعد از اعادۀ تعمیری که به خانۀ معظمه چهار و یا پنج سال پیش صورت گرفت، همانجا به همان حال باقی مانده است و یا نه؟ نمیدانم.
[90]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) با در نظر داشت این حدیث، و احادیث دیگری که در مورد نماز نفل آمده است، بعضی از علماء میگویند: بهتر آن است که نماز نفل (دو رکعت) (دو رکعت) خوانده شود، امام ابوحنیفه/ میگوید: (چهار رکعتی) خواندن بهتر است، و امام محمد و امام ابویوسف رحمهما الله میگویند: بهتر آن است که نماز شب (دو رکعتی) و نماز روز (چهار رکعتی) باشد، و البته هرکدام برای خود دلیلهای دارند که شرح آن به درازا میکشد.
2) نظر به ظاهر این حدیث عدۀ از علماء میگویند که نماز وتر یک رکعت است، ولی نظر به احادیث دیگری که در این مورد آمده است، احناف وعدۀ دیگری از علماء میگویند که نماز وتر سه رکعت است، و به احادیث بسیاری تمسک میجویند، از آن جمله حدیث علیس است که میگوید: «پیامبر خدا ج وتر را سه رکعت میخواندند، و در این سه رکعت، نُه سوره از سورههای مفصل را تلاوت میکردند، در هررکعتی سه سوره، و آخر این سورهها ﴿قُلۡ هُوَ ٱللَّهُ أَحَدٌ ١﴾ بود».
امام ترمذی بعد از ذکر این حدیث میگوید: (و در این باب از عمران بن حصین، و عائشه، و ابن عباس، و ابیایوب، و عبدالرحمن بن أبیأبزی، از پیامبر خدا ج روایت شده است)، و امام ترمذی در ادامه میگوید: نظر عدۀ از علمای صحابۀ پیامبر خدا ج همین چیز است، و رأیشان این است که شخص باید وتر را سه رکعت بخواند، سنن الترمذی (2/323-324)، حدیث شماره (460).
ولی چون در این مورد از پیامبر خدا ج حالت متعددی در نفل خواندنشان روایت شده است، لذا طوری که امام سفیان ثوری/ میگوید: روا است که وتر پنج رکعت، یا سه رکعت، و یا یک رکعت خوانده شود، ولی امام سفیان ثوری در اخیر میگوید: (و خودم میخواهم که وتر را سه رکعت بخوانم)، سنن الترمذی (2/324).
3) باید آخرین نمازی که در شب اداء میگردد، نماز وتر باشد.
[91]- وی عبدالله بن زید بن ثعلبۀ انصاری است، در تمام غزوات با پیامبر خدا ج اشتراک داشت، و این همان شخصی است که الفاظ اذان را به خواب دید، و پیامبر خدا ج برای بلال امر کردند که به همان الفاظ اذان بدهد، تاریخ وفاتش برایم معلوم نشد، أسد الغابه (3/165-167).
[92]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) به پشت خوابیدن در مسجد جواز دارد.
2) گذاشتن یکپا بر بالای پای دیگر در حالی که شخص به پشت غلتیده باشد، در نزد بعضی از علماء مکروه است، زیرا احتمال دارد که سبب کشف عورتش شود، وعدۀ دیگری از علماء آن را مکروه نمیدانند، و به روایات زیادی آمده است که صحابههای بسیاری در حالی که به پشت غلتیده بودند، یکپای خود را بر بالای پای دیگر خود میگذاشتند، و چون این عمل را نبی کریمج انجام دادهاند، بنا به این قاعده که میگوید: عمل نبی کریم ج در اصل برای تشریع است، دلالت بر جواز این عمل میکند، مگر آنکه سببی وجود داشته باشد، که از نگاه شرعی مانع این کار نسبت به دیگران شود.
[93]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) نمازی که با جماعت خوانده میشود، نسبت به نمازی که در خانه و یا در بازار، و یا در باغ و صحرا، و یا در هرجای دیگری تنها خوانده میشود، بیست و پنج درجه فضیلت دارد.
2) مراد از بخشش یکی از لغزشها که به سبب وضوء ساختن و نماز خواندن حاصل میشود، گناه صغیره است نه کبیره، زیرا در قرآن کریم و در احادیث نبوی آمده است که انجام دادن اعمال نیک وقتی سبب آمرزش گناه میشود، که این شخص از گناهان کبیره اجتناب ورزیده باشد، خداوند متعال میفرماید: ﴿إِن تَجۡتَنِبُواْ کَبَآئِرَ مَا تُنۡهَوۡنَ عَنۡهُ نُکَفِّرۡ عَنکُمۡ سَیَِّٔاتِکُمۡ﴾ یعنی: اگر از گناهان کبیره که از ارتکاب آنها منع شدهاید، خودداری نمائید، گناهان صغیرهتان را میبخشیم، و پیامبر خدا ج میفرمایند: «نمازهای پنجگانه، و از یک جمعۀ تا جمعه دیگر، و از یک رمضان تا رمضان دیگر سبب کفارۀ گناهانی است که در بین اینها واقع میشود، به شرط آنکه از گناهان کبیره اجتناب به عمل آمده باشد».
[94]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
چون پیامبر خدا ج مردم را به همکاری و همدستی و تعاون با یکدیگر دعوت نمودند، این دعوت خویش را به عمل حسی و ظاهری برای آنها تمثیل نموده و گویا برای آنها گفتند: همانطوری که انگشتان اگر با یکدیگر یکجا میشوند، سبب آن میشود که قوت آنها بیشتر شود، به همان طریق، اگر مسلمانها باهم همدستی میکنند، این همدستی آنها سبب آن میشود که دارای قوت و حیثیت بیشتری و بهتری شوند، و بالمقابل اگر متشتت و متفرق میگردند، از قدرت و حیثیت و توان آنها میکاهد.
[95]- راوی حدیث متیقن نبوده و خوب به خاطر نداشته است که این نماز چهار رکعتی را که دو رکعت خوانده بودند، نماز پیشین بوده است، و یا نماز عصر، ولی با مراعات امانت آنچه را که به خاطر داشته است، بدون کم و کاست روایت کرده است، پس آنچه که یقین است این است که این نماز، یکی از این دو نماز بوده است، و اینکه کدام یک از این دو نماز بوده است، معلوم نیست.
[96]- تشبیک انگشتان عبارت از آن است که: انگشتان یک دست را داخل انگشتان دست دیگر بنماید.
[97]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) ظاهر حدیث دلالت بر این دارد که اگر کسی سهو کرد، و از جای خود برخاست، و رفت، و باز بیادش آمد، برایش روا است که برگردد، و نمازش را کامل نموده و سجدۀ سهو انجام دهد، ولی نظر به این حدیث و احادیث دیگری که در این مورد آمده است، علماء در این مسأله نظریات مختلفی ابراز داشتهاند، امام مالک/ میگوید: کسی که در چنین موقفی قرار میگیرد، تا وقتی که وضویش نقض نشده است، هر وقت که بیادش آمد، میتواند باقیماندۀ نمازش را کامل نموده و سجدۀ سهو انجام دهد، امام شافعی/ میگوید: کسی که بعد از سلام دادن از جایش حرکت کند، نمازش باطل میشود، و باید نمازش را از سربخواند، امام ابوحنیفه/ میگوید: اگر بعد از خواندن دو رکعت سلام داد، در صورتی که بعد از سلام دادن رویش از قبله منحرف نشده باشد، و سخن نزده باشد، میتواند باقیماندۀ نماز خود را کامل نماید، و سجدۀ سهو انجام دهد، ولی اگر رویش از قبله منحرف شد، در صورتی که هنوز در مسجد باشد، بازهم برایش روا است که نماز خود را کامل نماید، ولی اگر از مسجد خارج شده بود، نمازش فاسد گردیده و کامل کردن نماز برایش جواز ندارد.
2) اگر کسی به گمان آنکه نمازش کامل شده است، سخن زد، در نزد جمهور علماء نمازش فاسد نمیشود، ولی امام ابوحنیفه و یاران وی، و ثوری رحمهم الله میگویند که: سخن زدن سبب فساد نماز میگردد، خواه به قصد باشد، و خواه به سهو.
3) اگر کسی کاری را انجام داد و فراموش کرد که آن کار را انجام داده است، و به این اساس گفت که: من آن را انجام ندادهام، دروغگوی گفته نمیشود.
4) ملقب ساختن شخص به لقب به دو شرط جواز دارد: شرط اول آنکه: این لقب سبب توهین برای آن شخص نشود، و شرط دوم آنکه: از این لقب بد آن شخص نیاید، و اگر یکی از این دو شرط فوت گردید، ملقب ساختن شخص به چنین لقبی جواز ندارد.
[98]- (ذو الحلیفه) میقات مشهور مدینۀ منوره است، و به طرف جنوب غرب مدینۀ منوره قرار دارد، و فاصله آن از حرم نبوی حدود (ده) کیلو متر است.
[99]- از مسائل و احکام متعلق به این حدیث آنکه:
1) در مورد مسجد (ذو الحلیفه) قبلا معلومات کافی ارائه نمودیم، و آنچه را که در اینجا قابل تذکر میدانیم این است که مسجد فعلی (ذو الحلیفه) عین همان مسجدی نیست که پیامبر خدا ج در آن نماز خواندهاند، و ابن عمرب از آن نام میبرد، بلکه مسجدی است از ابنیه آل سعود که در جای آن مسجد اعمار گردیده است.
2) آثار و اماکن دیگری را که عبدالله بن عمرب در این حدیث و احادیث هشتگانۀ بعدی از آنها نام میبرد، مرور زمان و حوادث دهر از بین بیرده است، و حتی نامی هم از آنها باقی نمانده است، خودم با امکانات محدودی که در اختیار داشتم، در مورد این اماکن جستجو نمودم، ولی سراغی از آنها نیافتم، و چیزی که از آنها سراغ یافتم نام بعضی از قریهجات بود، مانند: قریه (هرشی) و منطقۀ (روحاء) و (رویثه) و امثال اینها، ولی از مساجد و تپهها و درختها و امثال این چیزها، نه تنها آنکه از آنها چیزی باقی نمانده است، بلکه – تا جایی که برای من معلوم شد هیچکس از آنها جزئیترین اطلاعی هم ندارد.
3) ابن عمرب نظرش این بود که باید از تمام آثار نبوی جستجو گردیده و آنچه را که نبی کریم ج در اماکن مختلف انجام دادهاند، باید به همان شکل بالأخص در مسائل عبادات انجام داد، و این عملش را همگان در مناقبش ذکر نمودهاند، و حتی امام عینی/ میگوید که: ابن عمرب به این اماکن تبرک هم میجست.
ولی بالمقابل پدرش عمر بن خطابس نظری مخالف این نظر داشت، معرور بن سوید روایت میکند که عمرس در یکی از سفرهایش نماز ظهر را در جای معینی اداء نمود، بعد از آن به جای دیگری رفت، کسانی که با وی بودند آمدند و گفتند که: مگر پیامبر خدا ج در اینجا نماز خواندهاند؟ عمرس گفت: اهل کتاب از این جهت گمراه شدند، که آثار پیامبران خود را جستجو نموده، و در جای آن کنیسه و معبد ساختند، کسی که وقت نمازش داخل شد، [بدون در نظر داشتن جای معینی] نماز خود را بخواند، ورنه برود.
[100]- (روحاء): نام قریهای است بین مکۀ مکرمه و مدینۀ منوره، و طوری که یاقوت حموی میگوید: وقتی که (تُبَّع) پادشاه یمن از جنگ اهل مدینه فارغ شد و به طرف مکه میرفت، در همینجا توقف کرده و استراحت نمود، و از این جهت اینجا را به نام (روحاء نام نهاد، و چون از (کثیر) پرسیدند که چرا اینجا را (روحاء) نامیدند؟ گفت: به سبب آنکه جای فراخ و خوش آب و هوائی است، معجم البلدان (2/427).
[101]- طوری که قبلا هم یادآوری نمودیم، از اماکن و آثاری که در این احادیث ذکرش میآید، تقریبا هیچ چیزی باقی نمانده است، مثلا: از آنچه که در این حدیث از آنها یاد میشود، مانند: مسجد کوچک، مسجد که کنار روحاء قرار دارد، راهی که به طرف مکه میرود، و مسجد کلان و امثال اینها، هیچ اثر و خبری نیست.
[102]- (رُوَیْثَه): نام قریهای است، بین مکۀ مکرمه و مدینۀ منوره، و (رُوَیْثَه) مشتق از (ترَبُّث) است به معنی درنگ کردن، نه از (روث) که به معنی سرگین است، و اینجا را از این جهت (رُوَیْثَه) نامیدند که چون (تُبَّع) از جنگ اهل مدینه برگشت و به طرف مکۀ مکرمه میرفت، در اینجا توقف نمود، و چون توقفش در اینجا به درازا کشید، و از رفتن به تاخیر افتاد، اینجا را (رُوَیْثَه) نامید، و بین مدینۀ منوره تا (رُوَیْثَه) یک شب راه است، و جای دیگری بین بصره و کوفه هم به همین نام یعنی: (رُوَیْثَه) وجود داشته است، و اینکه اکنون هم وجود دارد یا نه معلوم نیست، معجم البلدان (2/449).
[103]- (عَرْج) به فتح عین، و سکون راء، به معنی: شتر فراون است، این منطقه و یا این قریه را (تُبَّع) به این نام، نامگذاری کرد، و سببش آن بود که چون از جنگ مردم مدینه برمیگشت و به طرف مکۀ مکرمه میرفت، و به اینجا رسید، دید که شترهای فروانی این طرف و آن طرف میرود، آن را (عَرْج) نامیده، و فاصله بین (عَرْج) و بین مدینۀ منوره هفتاد و هشت میل است، معجم البلدان (3/309).
[104]- (هَرْشَى): به فتح هاء، و سکون را، و فتح شین، و یاء مقصوره، عبارت از تپهای است در نزدیک (حُجْفَه)، و به بحر نزدیک است، و کسی که به (هَرْشَى) باشد، بحر را دیده میتواند، و (هَرْشَى) در راه بین مدینۀ منوره و مکۀ مکرمه قرار دارد، معجم البلدان (4/472).