اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

کتاب [10]: کتاب أذان

کتاب [10]: کتاب أذان

1- باب: بَدْء الأذَانِ

باب [1]: ابتدای اذان

370- عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُمَا، کَانَ یَقُولُ: کَانَ المُسْلِمُونَ حِینَ قَدِمُوا المَدِینَةَ یَجْتَمِعُونَ فَیَتَحَیَّنُونَ الصَّلاَةَ لَیْسَ یُنَادَى لَهَا، فَتَکَلَّمُوا یَوْمًا فِی ذَلِکَ، فَقَالَ بَعْضُهُمْ: اتَّخِذُوا نَاقُوسًا مِثْلَ نَاقُوسِ النَّصَارَى، وَقَالَ بَعْضُهُمْ: بَلْ بُوقًا مِثْلَ قَرْنِ الیَهُودِ، فَقَالَ عُمَرُ: أَوَلاَ تَبْعَثُونَ رَجُلًا یُنَادِی بِالصَّلاَةِ، [رواه البخاری: 604].

370- از ابن عمرب روایت است که می‌گفت: مسلمانان هنگامی که به مدینه آمدند، با هم جمع می‌شدند، و منتظر نماز باقی می‌ماندند، و اذانی برای نماز داده نمی‌شد.

روزی در این مورد تبادل نظر نمودند، بعضی گفتند که: از ناقوسی مانند ناقوس نصارا استفاده کنید، و عده گفتند: مانند یهود بوقی از شاخ تهیه می‌کنیم.

عمرس گفت: آیا نمی‌شود شخصی را موظف نمائید تا نماز را اعلان کند.

پیامبر خدا ج فرمودند: «یا بلال! برخیز و نماز را اعلان کن»([1]).

2- باب: الأَذانِ مَثْنی

باب [2]: الفاظ اذان دو دو بار گفته می‌شود

371- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، قَالَ: «أُمِرَ بِلاَلٌ أَنْ یَشْفَعَ الأَذَانَ، وَأَنْ یُوتِرَ الإِقَامَةَ، إِلَّا الإِقَامَةَ» [رواه البخاری: 605].

371- از انسس روایت است که گفت: برای بلال امر شد که: اذان را دوبار دوبار و اقامت را یکبار یکبار بگوید، مگر لفظ (اقامت) را [که دوبار بگوید]([2]).

3- باب: فَضْلِ التَّأذِینِ

باب [3]: فضیلت اذان دادن

372- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِذَا نُودِیَ لِلصَّلاَةِ أَدْبَرَ الشَّیْطَانُ، وَلَهُ ضُرَاطٌ، حَتَّى لاَ یَسْمَعَ التَّأْذِینَ، فَإِذَا قَضَى النِّدَاءَ أَقْبَلَ، حَتَّى إِذَا ثُوِّبَ بِالصَّلاَةِ أَدْبَرَ، حَتَّى إِذَا قَضَى التَّثْوِیبَ أَقْبَلَ، حَتَّى یَخْطِرَ بَیْنَ المَرْءِ وَنَفْسِهِ، یَقُولُ: اذْکُرْ کَذَا، اذْکُرْ کَذَا، لِمَا لَمْ یَکُنْ یَذْکُرُ حَتَّى یَظَلَّ الرَّجُلُ لاَ یَدْرِی کَمْ صَلَّى» [رواه البخاری: 608].

372- از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند:

«وقتی که برای نماز اذان داده می‌شود، شیطان می‌گریزد، و برای آنکه صدای اذان را نشنود، از وی بادی که دارای آواز است خارج می‌گردد، وچون اذان تمام شد، دوباره برمی‌گردد، و باز در وقت اقامت گفتن می‌گریزد، و چون اقامت تمام شد، دوباره برمی‌گردد، تا آنکه در دل [شخص نماز گذار] مخاطره انداخته و چیزهایی را که از یادش رفته بود دوباره به یادش داده و می‌گوید: این چیز را به یاد بیاور، آن چیز را به یاد بیاور، و به این کار تا جایی ادامه می‌دهد که شخص نماز گذار نمی‌داند چند رکعت نماز خوانده است([3]).

4- باب: رَفْعِ الصَّوْتِ بِالنَّدَاءِ

باب [4]: مؤذن باید آوازش را بلند نماید

373- عَنْ أَبَی سَعِیدٍ الخُدْرِیَّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، قَالَ:سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «إِنَّهُ لاَ یَسْمَعُ مَدَى صَوْتِ المُؤَذِّنِ، جِنٌّ وَلاَ إِنْسٌ وَلاَ شَیْءٌ، إِلَّا شَهِدَ لَهُ یَوْمَ القِیَامَةِ» [رواه البخاری: 609].

373- از ابو سعید خدریس روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج شنیدم که فرمودند:

«هیچ انس و جن و مخلوق دیگری نیست که صدای مؤذن را بشنود، مگر آنکه در روز قیامت برای مؤذن شهادت می‌دهد»([4]).

5- باب: مَا یُحْقَنُ باْلأَذَانِ مِنَ الدِّماءِ

باب [5]: اذان مانع خونریزی می‌گردد

374- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ إِذَا غَزَا بِنَا قَوْمًا، لَمْ یَکُنْ یَغْزُو بِنَا حَتَّى یُصْبِحَ وَیَنْظُرَ، فَإِنْ سَمِعَ أَذَانًا کَفَّ عَنْهُمْ، وَإِنْ لَمْ یَسْمَعْ أَذَانًا أَغَارَ عَلَیْهِمْ [رواه البخاری: 610].

374- از انسس روایت است که گفت: وقتی که پیامبر خدا ج به مصاحبت ما با مردم جنگ و جهاد می‌کردند، به جنگ با آن‌ها شروع نمی‌کردند، [و انتظار می‌کشیدند که] صبح شود و ببینند که:

اگر صدای اذان را می‌شنیدند، از جنگ با آن‌ها دست کشیده و برمی‌گشتند، و اگر صدای اذان را نمی‌شنیدند، بر آن‌ها هجوم می‌بردند([5]).

6- باب: مَا یَقُولُ إذَا سَمِعَ المُنَادِی

باب [6]: در وقت شنیدن اذان چه باید گفت؟

375- عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِذَا سَمِعْتُمُ النِّدَاءَ، فَقُولُوا مِثْلَ مَا یَقُولُ المُؤَذِّنُ» [رواه البخاری: 611].

375- از ابو سعید خدریس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «وقتی که اذان را شنیدید، همان چیزی را که مؤذن می‌گوید شما هم بگوئید»([6]).

376- عَنْ مُعاوِیَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، مِثْلَهُ، إِلَى قَوْلِهِ: وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ وَلَمَّا قَالَ: حَیَّ عَلَى الصَّلاَةِ، قَالَ: «لاَ حَوْلَ وَلاَ قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ»، وَقَالَ: هَکَذَا سَمِعْنَا نَبِیَّکُمْ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ [رواه البخاری: 612].

376- از معاویهس نیز مانند حدیث سابق تا گفتن «أشهد أن محمدّا رسول الله» روایت شده است.

و چون مؤذن «حیَّ على الصلاة» گفت، شما بگوئید: «لا حول ولا قوة إلا بالله» گفت: همین گونه از پیامبر شنیده‌ام که می‌گفتند.

7- باب: الدُّعَاءِ عِنْدَ النِّدَاءِ

باب [7]: دعا در وقت أذان

377- عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُما: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَنْ قَالَ حِینَ یَسْمَعُ النِّدَاءَ: اللَّهُمَّ رَبَّ هَذِهِ الدَّعْوَةِ التَّامَّةِ، وَالصَّلاَةِ القَائِمَةِ آتِ مُحَمَّدًا الوَسِیلَةَ وَالفَضِیلَةَ، وَابْعَثْهُ مَقَامًا مَحْمُودًا الَّذِی وَعَدْتَهُ، حَلَّتْ لَهُ شَفَاعَتِی یَوْمَ القِیَامَةِ» [رواه البخاری: 614].

377- از جابر بن عبداللهب روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «کسی که اذان را شنیده و بگوید: (اللَّهُمَّ رَبَّ هَذِهِ الدَّعْوَةِ التَّامَّةِ، وَالصَّلاَةِ القَائِمَةِ آتِ مُحَمَّدًا الوَسِیلَةَ وَالفَضِیلَةَ، وَابْعَثْهُ مَقَامًا مَحْمُودًا الَّذِی وَعَدْتَهُ) شفاعت من در روز قیامت برایش واجب می‌گردد»([7]).

8- باب: الاسْتِهَامِ فِی الأَذَانِ

باب [8]: قرعه کشی جهت اذان دادن

378- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لَوْ یَعْلَمُ النَّاسُ مَا فِی النِّدَاءِ وَالصَّفِّ الأَوَّلِ، ثُمَّ لَمْ یَجِدُوا إِلَّا أَنْ یَسْتَهِمُوا عَلَیْهِ لاَسْتَهَمُوا، وَلَوْ یَعْلَمُونَ مَا فِی التَّهْجِیرِ لاَسْتَبَقُوا إِلَیْهِ، وَلَوْ یَعْلَمُونَ مَا فِی العَتَمَةِ وَالصُّبْحِ، لَأَتَوْهُمَا وَلَوْ حَبْوًا» [رواه البخاری: 615].

378- از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «اگر مردم بدانند که در اذان دادن، و نماز خواندن در صف اول چه فضیلتی است، اگر چاره دیگری جز قرعه کشی نمی‌یافتند، بر سر آن قرعه کشی می‌کردند».

«و اگر بدانند که آمدن به نماز در اول وقت چه قدر ثواب دارد، در آمدن به اول وقت، بر یکدیگر سبقت می‌جستند».

«و اگر بدانند که در نماز عشاء و نماز فجر چه قدر ثواب [ویا چه قدر خیر و برکت] است، اگر به طور خزیده هم می‌بود، حتماً به آن حاضر می‌شدند»([8]).

9- باب: أَذَانِ الأَ عْمَی إذَا کَانَ لَهُ مَنْ یُخبِرُهُ

باب [9]: اگر کسی باشد که به نابینا خبر دهد اذان دادنش جواز دارد

379- عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُما: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِنَّ بِلاَلًا یُؤَذِّنُ بِلَیْلٍ، فَکُلُوا وَاشْرَبُوا حَتَّى یُنَادِیَ ابْنُ أُمِّ مَکْتُومٍ»، ثُمَّ قَالَ: وَکَانَ رَجُلًا أَعْمَى، لاَ یُنَادِی حَتَّى یُقَالَ لَهُ: أَصْبَحْتَ أَصْبَحْتَ [رواه البخاری: 617].

379- از ابن عمرب روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «بلال به شب اذان می‌دهد، پس تا وقتی که (ابن أم مکتوم) اذان می‌دهد، [در وقت سحر] بخورید و بیاشامید».

و گفت که: ابن أم مکتوم شخص نابینائی بود که تا برایش نمی‌گفتند که: (صبح شده است)، (صبح شده است)، اذان نمی‌داد([9]).

10- باب: الأذَانِ بَعْدَ الفَجْرِ

باب [10]: اذان دادن بعد از داخل شدن وقت نماز فجر

380- عَنْ حَفْصَة رَضِیَ اللهُ عَنْهَا: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ إِذَا اعْتَکَفَ المُؤَذِّنُ لِلصُّبْحِ، وَبَدَا الصُّبْحُ، صَلَّى رَکْعَتَیْنِ خَفِیفَتَیْنِ قَبْلَ أَنْ تُقَامَ الصَّلاَةُ» [رواه البخاری: 618].

380- از حفصهل([10]) روایت است که گفت: وقتیکه مؤذن به نماز صبح اذان می‌داد، و صبح روشن می‌شد، پیامبر خدا ج پیش از برپا شدن جماعت، دو رکعت نماز سبک و کوتاه می‌‌خواندند([11]).

11- باب: الأذَانِ قَبْلَ الفَجْرِ

باب [11]: اذان دادن پیش از داخل شدن وقت نماز صبح

381- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لاَ یَمْنَعَنَّ أَحَدَکُمْ - أَوْ أَحَدًا مِنْکُمْ - أَذَانُ بِلاَلٍ مِنْ سَحُورِهِ، فَإِنَّهُ یُؤَذِّنُ - أَوْ یُنَادِی بِلَیْلٍ - لِیَرْجِعَ قَائِمَکُمْ، وَلِیُنَبِّهَ نَائِمَکُمْ، وَلَیْسَ أَنْ یَقُولَ الفَجْرُ - أَوِ الصُّبْحُ -» وَقَالَ بِأَصَابِعِهِ وَرَفَعَهَا إِلَى فَوْقُ وَطَأْطَأَ إِلَى أَسْفَلُ حَتَّى یَقُولَ هَکَذَا، یشیر «بِسَبَّابَتَیْهِ إِحْدَاهُمَا فَوْقَ الأُخْرَى، ثُمَّ مَدَّهَا عَنْ یَمِینِهِ وَشِمَالِهِ» [رواه البخاری: 621].

381- از عبدالله بن مسعودس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «اذان بلال، مانع سحری کردن شما نشود، زیرا او به شب اذان می‌دهد، - و یا به شب ندا می‌کند – تا شخصی را که تهجد می‌خواند به خانه‌اش بر گرداند، و کسی را که خواب است، از خواب بیدار کند».

«و اگر روشنی از طرف بالا به پایین بود، کسی نگوید که صبح شده است، و انگشتان خود را از بالا به پایین آوردند، [و گفتند]: مگر آنکه روشنی چنین باشد: و در حالی که انگشت سبابه خود را بالای انگشت دیگری خود قرار داده بودند، به طرف چپ و راست خود اشاره نمودند»([12]).

12- باب: بَیْنَ کُلِّ أَذَانَیْنِ صَلاَةٌ لِمَنْ شَاءَ

باب [12]: بین هر اذان و اقامتی نمازی است برای کسی که بخواهد

382- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُغَفَّلٍ المُؤَنِیَّ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، أَنَّ رَسُولَ اللهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «بَیْنَ کُلِّ أَذَانَیْنِ صَلاَةٌ، ثَلاَثَا لِمَنْ شَاءَ» وَفی روایة: «بَیْنَ کُلِّ أَذَانَیْنِ صَلاَةٌ»، ثُمَّ قَالَ فِی الثَّالِثَةِ: «لِمَنْ شَاءَ» [رواه البخاری: 627].

382- از عبدالله بن مغفل مزنیس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «بین هردو اذانی [یعنی: بین اذان و اقامت] نمازی است» این سخن را سه بار تکرار نموده [و گفتند]: «برای کسی که بخواهد».

و در روایت دیگری آمده است که فرمودند: «بین هردو اذانی [یعنی: بین اذان و اقامت]، نمازی است»، «بین هردو اذانی نمازی است»، و در مرتبه سوم فرمودند: «برای کسی که بخواهد»([13]).

13- باب: مَنْ قَالَ لِیُوَذِّنْ فِی السَّفَرِ مُؤذِّنٌ وَاحِدٌ

باب [13]: کسی که گفت: در سفر یک مؤذن اذان بدهد

383- عَنْ مَالِکِ بْنِ الحُوَیْرِثِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: أَتَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی نَفَرٍ مِنْ قَوْمِی، فَأَقَمْنَا عِنْدَهُ عِشْرِینَ لَیْلَةً، وَکَانَ رَحِیمًا رَفِیقًا، فَلَمَّا رَأَى شَوْقَنَا إِلَى أَهَالِینَا، قَالَ: «ارْجِعُوا فَکُونُوا فِیهِمْ، وَعَلِّمُوهُمْ، وَصَلُّوا، فَإِذَا حَضَرَتِ الصَّلاَةُ فَلْیُؤَذِّنْ لَکُمْ أَحَدُکُمْ، وَلْیَؤُمَّکُمْ أَکْبَرُکُمْ» [رواه البخاری: 628].

383- از مالک بن حویرثس روایت است که گفت: با مردمی از قوم خود نزد پیامبر خدا ج آمدم، و مدت بیست روز نزدشان ماندیم، و آن حضرت دلنرم و مهربان بودند، و چون اشتیاق ما را نسبت به اهل و اولاد ما احساس نمودند، فرمودند:

«بر گردید و در بین خانواده خود باشید، به آن‌ها تعلیم بدهید، و نماز را اداء نمائید، چون وقت نماز داخل شد، یکی از شمایان اذان داده، و بزرگ‌ترین شما برای شما امامت بدهد»([14]).

384- وَعَنْهُ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ فی روایة: أَتَى رَجُلاَنِ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُرِیدَانِ السَّفَرَ، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِذَا أَنْتُمَا خَرَجْتُمَا، فَأَذِّنَا، ثُمَّ أَقِیمَا، ثُمَّ لِیَؤُمَّکُمَا أَکْبَرُکُمَا» [رواه البخاری: 630].

384- و از مالک بن حویرثس در روایت دیگری آمده است که:دو نفر قصد سفر داشتند، نزد پیامبر خدا ج آمدند، پیامبر خدا ج [برای آن‌ها] فرمودند:

«هنگامی که [به سفر] بیرون شدید، اذان بدهید، و بعد از آن اقامت بگویید، و سپس بزرگ‌تر شما به دیگری امامت بدهد»([15]).

14- باب: الأذَانِ والإقَامَةِ للمُسَافِرِ إذَا کَانُوا جَمَاعَةً

باب [14]: اگر مسافرین جماعتی بودند، باید اذان داده و اقامت بگویند

385- عَنْ ابْنُ عُمَرَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُما: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ یَأْمُرُ مُؤَذِّنًا یُؤَذِّنُ، ثُمَّ یَقُولُ عَلَى إِثْرِهِ: «أَلاَ صَلُّوا فِی الرِّحَالِ» فِی اللَّیْلَةِ البَارِدَةِ، أَوِ المَطِیرَةِ فِی السَّفَرِ [رواه البخاری: 632].

385- از ابن عمرب روایت است که پیامبر خدا ج در شب‌های سرد، و شب‌های بارانی در هنگام سفر، مؤذنی را امر می‌کردند که اذان بدهد، و به تعقیب آن می‌فرمودند: «آگاه باشید! نماز را در کنار بار و متاع خود بخوانید»([16]).

15- باب: قَولِ الرَّجُلِ فَاتَتْنَا الصَّلاَةُ

باب [15]: این گفته شخص که: نماز ما فوت شده است

386- عَنْ أَبِی قَتَادَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، قَالَ: بَیْنَمَا نَحْنُ نُصَلِّی مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِذْ سَمِعَ جَلَبَةَ رِجَالٍ، فَلَمَّا صَلَّى قَالَ: «مَا شَأْنُکُمْ؟» قَالُوا: اسْتَعْجَلْنَا إِلَى الصَّلاَةِ؟ قَالَ: «فَلاَ تَفْعَلُوا إِذَا أَتَیْتُمُ الصَّلاَةَ فَعَلَیْکُمْ بِالسَّکِینَةِ، فَمَا أَدْرَکْتُمْ فَصَلُّوا وَمَا فَاتَکُمْ فَأَتِمُّوا» [رواه البخاری: 635].

386- از ابو قتادهس روایت است که گفت: در حالی که با پیامبر خدا ج نماز می‌خواندیم، ایشان صدای پای مردمی را [که به شتاب] راه می‌رفتند، شنیدند.

بعد از اینکه نماز را خواندند پرسیدند: «چه کار می‌کردید»؟

گفتند: جهت رسیدن به نماز، شتاب می‌کردیم.

فرمودند: «چنین نکنید، وقتی که به طرف نماز می‌آئید، آرام و با وقار بیائید، آنچه را که دریافتید بخوانید، و آنچه را که از شما فوت شده بود، تمام کنید»([17]).

16- باب: مَتَی یَقُومُ النَّاسُ إذا رَأَوُا الإمَامَ عِنْدَ الإِقَامَةِ

باب [16]: مردم اگر امام را در وقت اقامت گفتن دیدند، چه وقت بر خیزند؟

387- وَعَنْهُ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّى الله علیه وسلم: «إِذَا أُقِیمَتِ الصَّلاَةُ، فَلاَ تَقُومُوا حَتَّى تَرَوْنِی» [رواه البخاری 637].

387- و از ابو قتادهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «وقتی که اقامت گفته می‌شود، تا مرا نمی‌بینید بر نخیزید»([18]).

17- باب: الإمَامِ تَعْرِضُ لَهُ الحَاجَةُ بَعْدَ الإِقَامَةِ

باب [17]: اگر برای امام بعد از اقامت گفتن عارضه پیش آمد

338- عَنْ أَنَسِ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، قَالَ: «أُقِیمَتِ الصَّلاَةُ وَالنَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُنَاجِی رَجُلًا فِی جَانِبِ المَسْجِدِ، فَمَا قَامَ إِلَى الصَّلاَةِ حَتَّى نَامَ القَوْمُ» [رواه البخاری642].

338- از انسس روایت است که گفت: [در یکی از نماز ها] برای نماز، اقامت گفته شد، و در این وقت پیامبر خدا ج با شخصی در گوشه از مسجد، مشغول صحبت بودند، و وقتی برای نماز خواندن آمدند که مردم را خواب برده بود([19]).

18- باب: وُجُوبِ صَلاَةِ الجَمَاعَةِ

باب [18]: وجوب نماز جماعت

389- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَقَدْ هَمَمْتُ أَنْ آمُرَ بِحَطَبٍ، فَیُحْطَبَ، ثُمَّ آمُرَ بِالصَّلاَةِ، فَیُؤَذَّنَ لَهَا، ثُمَّ آمُرَ رَجُلًا فَیَؤُمَّ النَّاسَ، ثُمَّ أُخَالِفَ إِلَى رِجَالٍ، فَأُحَرِّقَ عَلَیْهِمْ بُیُوتَهُمْ، وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَوْ یَعْلَمُ أَحَدُهُمْ، أَنَّهُ یَجِدُ عَرْقًا سَمِینًا، أَوْ مِرْمَاتَیْنِ حَسَنَتَیْنِ، لَشَهِدَ العِشَاءَ» [رواه البخاری: 644].

389- از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند:

«قسم به ذاتی که جانم در دست او است [بلا کیف]، تصمیم گرفته بودم تا امر نمایم که هیزمی را آماده سازند، بعد از آن امر نمایم که برای نماز اذان داده شود، سپس شخصی را امر نمایم که به مردم امامت بدهد، و خودم به تعقیب مردمی که [به نماز حاضر نمی‌شوند] بروم، و خانه‌های‌شان را با خودشان بسوزانم».

و قسم به ذاتی که جانم در دست او است [بلا کیف]، اگر این‌ها بفهمند [که در حاضر شدن به نماز] قطعه گوشت چاق و یا لاغری نصیبش خواهد شد، حتماً به نماز خفتن (عشاء) حاضر می‌شود»([20]).

19- باب: فَضْلِ صَلَاةِ الجَمَاعَةِ

باب [19]: فضیلت نماز جماعت

390- عَنْ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُما: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «صَلاَةُ الجَمَاعَةِ تَفْضُلُ صَلاَةَ الفَذِّ بِسَبْعٍ وَعِشْرِینَ دَرَجَةً» [رواه البخاری: 645].

390- از ابن عمرب روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند:

«نماز جماعت بر نمازی که تنها خوانده می‌شود، بیست و هفت درجه فضیلت دارد»([21]).

20- باب: فَضْلِ صَلاَةِ الفَجْرِ فِی جَمَاعَةٍ

باب [20]: فضیلت ادای نماز فجر به جماعت

391- عَنْ أَبی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «تَفْضُلُ صَلاَةُ الجَمِیعِ صَلاَةَ أَحَدِکُمْ وَحْدَهُ، بِخَمْسٍ وَعِشْرِینَ جُزْءًا، وَتَجْتَمِعُ مَلاَئِکَةُ اللَّیْلِ وَمَلاَئِکَةُ النَّهَارِ فِی صَلاَةِ الفَجْرِ» ثُمَّ یَقُولُ أَبُو هُرَیْرَةَ: فَاقْرَءُوا إِنْ شِئْتُمْ: ﴿إِنَّ قُرْآنَ الفَجْرِ کَانَ مَشْهُودًا [رواه البخاری: 648].

391- از ابو هریرهس روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج شنیدم که فرمودند:

«نماز شما به جماعت، نسبت به نمازی که تنها می‌خوانید، بیست وپنج بار فضیلت دارد، و ملائکه شب و ملائکه روز، در نماز صبح با هم جمع می‌شوند»([22]).

بعد از آن ابوهریرهس گفت: و اگر می‌خواهید [این آیه را] بخوانید:«یقیناً در قرآنی که به وقت فجر خوانده می‌شود، فرشتگان حاضر می‌شوند».

392- عَنْ أَبِی مُوسَى رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَعْظَمُ النَّاسِ أَجْرًا فِی الصَّلاَةِ أَبْعَدُهُمْ، فَأَبْعَدُهُمْ مَمْشًى وَالَّذِی یَنْتَظِرُ الصَّلاَةَ حَتَّى یُصَلِّیَهَا مَعَ الإِمَامِ أَعْظَمُ أَجْرًا مِنَ الَّذِی یُصَلِّی، ثُمَّ یَنَامُ» [رواه البخاری: 651].

392- از ابو موسیس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «بیشترین ثواب در نماز، برای کسانی است که راه‌شان دورتر و دورتر است، و ثواب کسی که انتظار می‌کشد تا با امام نماز بخواند، از ثواب کسی که نماز را می‌خواند و می‌خوابد بیشتر است»([23]).

21- باب: فَضْلِ التَّهْجِیرِ إلى الظُّهْرِ

باب [21]: فضیلت شتاب کردن به نماز پیشین (ظهر)

393- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «بَیْنَمَا رَجُلٌ یَمْشِی بِطَرِیقٍ وَجَدَ غُصْنَ شَوْکٍ عَلَى الطَّرِیقِ فَأَخَّرَهُ، فَشَکَرَ اللَّهُ لَهُ فَغَفَرَ لَهُ» ثُمَّ قَالَ: «الشُّهَدَاءُ خَمْسَةٌ: المَطْعُونُ، وَالمَبْطُونُ، وَالغَرِیقُ، وَصَاحِبُ الهَدْمِ، وَالشَّهِیدُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ» و باقی الحدیث تَقَدَّم [رواه البخاری:652].

393- از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «در حالی که شخصی به راهی می‌رفت، بوتۀ خاری را در راه دید، آن را [برداشت] و از راه دور کرد، این عمل را خداوند از وی قبول کرد و او را آمرزید».

بعد از آن پیامبر خدا ج گفتند:

«شهداء پنج قسم‌اند:

-       کسی که از مرض (وبا) بمیرد.

-       کسی که از مرض شکم [مانند اسهال و امثال آن] بمیرد.

-       کسی که [در آب] غرق شود.

-       کسی که زیر دیوار و یا خانه شود.

-       کسی که در راه خدا به شهادت برسد»([24])، وباقی حدیث قبلاً گذشت.

22- باب: احْتِسَابِ الآثَارِ

باب [22]: قدم برداشتن به سوی مسجد از اعمال حسنه است

394- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ بَنِی سَلِمَةَ أَرَادُوا أَنْ یَتَحَوَّلُوا عَنْ مَنَازِلِهِمْ فَیَنْزِلُوا قَرِیبًا مِنَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قَالَ: فَکَرِهَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنْ یُعْرُوا المَدِینَةَ، فَقَالَ: «أَلاَ تَحْتَسِبُونَ آثَارَکُمْ» [رواه البخاری: 656].

394- از انسس روایت است که مردم (بنی سلمه) می‌‌خواستند خانه‌های خود را ترک نموده، و نزدیک پیامبر خدا ج برای خود خانه بگیرند. [انسس] گفت: از اینکه [آن‌ها به این کار خود] اطراف مدینه را خالی می‌کردند پیامبر خدا ج بدشان آمد، و برای آن‌ها گفتند: «آیا نمی‌خواهید که به این رفت و آمد خود رضایت خداوند را حاصل نمائید»([25])؟

23- باب: فَضْلِ صَلاَةِ العِشَاءِ فِی الجَمَاعَةِ

باب [23]: فضیلت ادای نماز خفتن (عشاء) به جماعت

395- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لَیْسَ صَلاَةٌ أَثْقَلَ عَلَى المُنَافِقِینَ مِنَ الفَجْرِ وَالعِشَاءِ، وَلَوْ یَعْلَمُونَ مَا فِیهِمَا لَأَتَوْهُمَا وَلَوْ حَبْوًا، [رواه البخاری: 657].

395- از ابو هریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «هیچ نمازی بر منافقین از نماز صبح و نماز خفتن دشوار تر نیست، و اگر می‌دانستند که خواندن این دو نماز چه قدر ثواب دارد، اگر به طور خزیده هم می‌بود، به این دو نماز حاضر می‌شدند»([26]).

24- باب: مَنْ جَلَسَ فِی المَسجِدِ یَنْتَظِرُ الصَّلاَةَ وَفَضْلِ المَسَاجِدِ

باب [24]: ثواب کسی که در مسجد بنشیند و انتظار نماز را بکشد، وفضیلت مساجد

396- وعَنْه رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «سَبْعَةٌ یُظِلُّهُمُ اللَّهُ فِی ظِلِّهِ، یَوْمَ لاَ ظِلَّ إِلَّا ظِلُّهُ: الإِمَامُ العَادِلُ، وَشَابٌّ نَشَأَ فِی عِبَادَةِ رَبِّهِ، وَرَجُلٌ قَلْبُهُ مُعَلَّقٌ فِی المَسَاجِدِ، وَرَجُلاَنِ تَحَابَّا فِی اللَّهِ اجْتَمَعَا عَلَیْهِ وَتَفَرَّقَا عَلَیْهِ، وَرَجُلٌ طَلَبَتْهُ امْرَأَةٌ ذَاتُ مَنْصِبٍ وَجَمَالٍ، فَقَالَ: إِنِّی أَخَافُ اللَّهَ، وَرَجُلٌ تَصَدَّقَ، أَخْفَى حَتَّى لاَ تَعْلَمَ شِمَالُهُ مَا تُنْفِقُ یَمِینُهُ، وَرَجُلٌ ذَکَرَ اللَّهَ خَالِیًا فَفَاضَتْ عَیْنَاهُ» [رواه البخاری: 660].

396- و از ابو هریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «هفت گروه‌اند که خداوند متعال آن‌ها را در سایه خود [بلا کیف] در روز که سایه دیگری جز سایه او وجود ندارد – جا می‌دهد»:

-       امام عادل.

-       جوانی که در عبادت پروردگارش نشو و نما یافته است.

-       شخصی که دلش گرویده مساجد است.

-       دو شخصی که دوستی آن‌ها خاص برای خدا باشد، به همین سبب باهم جمع می‌شوند، و به همین سبب از یکدیگر جدا می‌شوند.

-       شخصی که زن با شخصیت و زیبائی از وی خواهش کار بد را نموده و او جواب می‌گوید: من از خدا می‌ترسم.

-       شخصی که صدقه را [طوری] پنهان می‌دهد که دست چپش از دست راستش خبر نمی‌شود.

-       و شخصی که در تنهائی خدا را به یاد آورده و اشکش میریزد»([27]).

25- باب: فَضْلِ مَنْ غَدَا أَوْ رَاحَ إلَی المَسْجِدِ

باب [25]: فضیلت کسی به مسجد رفت و آمد می‌کند

397- وعَنْه رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَنْ غَدَا إِلَى المَسْجِدِ وَرَاحَ، أَعَدَّ اللَّهُ لَهُ نُزُلَهُ مِنَ الجَنَّةِ کُلَّمَا غَدَا أَوْ رَاحَ» [رواه البخاری: 662].

397- و از ابو هریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:

«کسی که در شب و در روز به مسجد رفت و آمد می‌کند، خداوند برایش در هر رفت و آمد، منزل‌گاهش را [و یا مهمانی‌اش را] در بهشت آماده می‌سازد»([28]).

26- باب: إِذَا أُقِیمَتِ الصَّلاَةُ فَلاَ صَلاَةَ إلاَّ المَکْتُوبَةَ

باب [26]: وقتی که نماز بر پا شد، نماز دیگری غیر از نماز فرض [روا] نیست

398- عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ مالِکٍ ابْنُ بُحَیْنَةَ: رَجُلٍ مِنَ الأَزْدِ، رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ رَأَى رَجُلًا وَقَدْ أُقِیمَتِ الصَّلاَةُ یُصَلِّی رَکْعَتَیْنِ، فَلَمَّا انْصَرَفَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لاَثَ بِهِ النَّاسُ، وَقَالَ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «الصُّبْحَ أَرْبَعًا، الصُّبْحَ أَرْبَعًا» [رواه البخاری: 663].

398- از عبدالله بن مالک بن بحینهس – که شخصی از مردم (اَزْدْ) بود- روایت است که گفت: پیامبر خدا ج شخصی را دیدند که بعد از بر پا شدن نماز، دو رکعت نماز می‌خواند، بعد از اینکه پیامبر خدا ج از نماز فارغ شدند، مردم به اطراف‌شان جمع شدند.

پیامبر خدا ج برای آن شخص گفتند: «مگر نماز صبح چهار رکعت است؟ مگر نماز صبح چهار رکعت است»؟([29]).

27- باب: حَدِّ المَرِیضِ أَنْ یَشْهَدَ الجَمَاعَةَ

باب [27]: مریض تا چه وقت باید به جماعت حاضر شود

399- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: لَمَّا مَرِضَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مَرَضَهُ الَّذِی مَاتَ فِیهِ، فَحَضَرَتِ الصَّلاَةُ، فَأُذِّنَ فَقَالَ: «مُرُوا أَبَا بَکْرٍ فَلْیُصَلِّ بِالنَّاسِ» فَقِیلَ لَهُ: إِنَّ أَبَا بَکْرٍ رَجُلٌ أَسِیفٌ إِذَا قَامَ فِی مَقَامِکَ لَمْ یَسْتَطِعْ أَنْ یُصَلِّیَ بِالنَّاسِ، وَأَعَادَ فَأَعَادُوا لَهُ، فَأَعَادَ الثَّالِثَةَ، فَقَالَ: «إِنَّکُنَّ صَوَاحِبُ یُوسُفَ مُرُوا أَبَا بَکْرٍ فَلْیُصَلِّ بِالنَّاسِ»، فَخَرَجَ أَبُو بَکْرٍ فَصَلَّى فَوَجَدَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِنْ نَفْسِهِ خِفَّةً، فَخَرَجَ یُهَادَى بَیْنَ رَجُلَیْنِ، کَأَنِّی أَنْظُرُ رِجْلَیْهِ تَخُطَّانِ مِنَ الوَجَعِ، فَأَرَادَ أَبُو بَکْرٍ أَنْ یَتَأَخَّرَ، فَأَوْمَأَ إِلَیْهِ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنْ مَکَانَکَ، ثُمَّ أُتِیَ بِهِ حَتَّى جَلَسَ إِلَى جَنْبِهِ، قِیلَ لِلْأَعْمَشِ: وَکَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُصَلِّی وَأَبُوبَکْرٍ یُصَلِّی بِصَلاَتِهِ، وَالنَّاسُ یُصَلُّونَ بِصَلاَةِ أَبِی بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَ، وفی روایة: جَلَسَ عَنْ یَسَارِ أَبِی بَکْرٍ، فَکَانَ أَبُو بَکْرٍ یُصَلِّی قَائِمًا [رواه البخاری: 664].

399- از عائشهل روایت است که گفت: هنگامی که پیامبر خدا ج به مریضی که از آن وفات یافتند، گرفتار شدند، وقت نماز داخل گردید، و اذان داده شد.

فرمودند: «ابوبکر را امر کنید که به مردم نماز بخواند»، [یعنی: برای آن‌ها امامت بدهد].

کسی گفت [گوینده عائشهل بود]: که ابوبکرس شخص دل نازکی است، اگر به جای شما ایستاده شود [از شدت گریه] نمی‌تواند به مردم نماز بخواند.

باز پیامبر خدا ج همان گفته خود را تکرار نمودند، آن‌ها هم همان چیز را دوباره گفتند.

برای بار سوم همین گفت و شنود تکرار گردید، پیامبر خدا ج [خطاب به عائشهل] فرمودند: «شمایان مانند زن‌های هم نشین یوسف÷ هستید،([30]) ابوبکر را امر کنید که به مردم نماز بخواند».

ابوبکرس بر آمد و به مردم نماز خواند، و پیامبر خدا ج در خود سبکی احساس نمودند، به کمک دو نفر در حالی که به طرف چپ و راست متمایل می‌شدند [از خانه] بیرون شده [و به طرف نماز رفتند]، و گویا همین حالا به طرف پاهای پیامبر خدا ج که از شدت درد به زمین کشیده می‌شد، نگاه می‌کنم.

ابوبکرس می‌خواست از جای خود عقب بیاید، ولی پیامبر خدا ج برایش اشاره نمودند که درجای خود باش، بعد از آن پیامبر خدا ج را آوردند تا آنکه در پهلوی ابوبکرس نشتند.

و پیامبر خدا ج نماز می‌خواندند، و ابوبکرس به پیامبر خدا ج، و مردم به ابوبکرس اقتداء نموده بودند.

و در روایت دیگری آمده است که:

پیامبر خدا ج به طرف چپ ابوبکرس نشستند، و ابوبکرس نماز را ایستاده اداء نمود([31]).

400- وَعَنْهَا - رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا فی روایة قالت: «لَمَّا ثَقُلَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَاشْتَدَّ وَجَعُهُ اسْتَأْذَنَ أَزْوَاجَهُ أَنْ یُمَرَّضَ فِی بَیْتِی، فَأَذِنَّ لَهُ، وباقی الحدیث تقدىم انفا. [رواه البخاری: 665].

400- و از عائشهل در روایت دیگری آمده است که گفت:

هنگامی که پیامبر خدا ج سنگین گردیده و مرض‌شان شدت یافت، از همسران خود اجازه خواستند تا در خانه من پرستاری شوند، و آن‌ها برای پیامبر خدا ج اجازه دادند([32])، و باقی حدیث هم اکنون گذشت.

28- باب: هَلْ یُصَلِّی الإِمَامُ بِمَنْ حَضَرَ وَهَلْ یَخْطُبُ یَوْمَ الْمُجُعَةِ فِی المَطَرِ

باب [28]: آیا باید امام به اشخاص حاضر امامت بدهد؟ و آیا باید روز جمعه در باران هم خطبه بخواند؟

401- عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَما: أَنَّه خَطَبَ النَّاسَ فِی یَوْمٍ ذِی رَدْغٍ، فَأَمَرَ المُؤَذِّنَ لَمَّا بَلَغَ حَیَّ عَلَى الصَّلاَةِ، قَالَ: قُلْ: «الصَّلاَةُ فِی الرِّحَالِ»، فَنَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ، فَکَأَنَّهُمْ أَنْکَرُوا، فَقَالَ: کَأَنَّکُمْ أَنْکَرْتُمْ هَذَا، «إِنَّ هَذَا فَعَلَهُ مَنْ هُوَ خَیْرٌ مِنِّی»، - یَعْنِی النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ - إِنَّهَا عَزْمَةٌ، وَإِنِّی کَرِهْتُ أَنْ أُحْرِجَکُمْ» [رواه البخاری: 668].

401- از ابن عباسب روایت است که وی در یکی از روز هایی که بسیار گِل و لای بود، برای مردم خطبه داد، و مؤذن را امر کرد [که اذان بدهد].

و هنگامی که مؤذن به (حیَّ علی الصلاة) رسید، گفت برای مردم بگو تا نماز را در منازل خود بخوانند.

مردم به طرف یکدیگر نگاه کردند، به طوری که گویا بدشان آمد [ابن عباسب] برای‌شان گفت: مگر بر این کار ایراد می‌گیرید؟ این کار را کسی کرده است که از من بهتر است، [مقصودش پیامبر خدا ج بود]، نماز جمعه واجب است، [ولی] من نخواستم شما را به مشقت‌اندازم([33]).

402- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَجُلٌ مِنَ الأَنْصَارِ: إِنِّی لاَ أَسْتَطِیعُ الصَّلاَةَ مَعَکَ، وَکَانَ رَجُلًا ضَخْمًا، «فَصَنَعَ لِلنَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ طَعَامًا، فَدَعَاهُ إِلَى مَنْزِلِهِ، فَبَسَطَ لَهُ حَصِیرًا، وَنَضَحَ طَرَفَ الحَصِیرِ فَصَلَّى عَلَیْهِ رَکْعَتَیْنِ»، فَقَالَ رَجُلٌ مِنْ آلِ الجَارُودِ لِأَنَسِ بْنِ مَالِکٍ: أَکَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُصَلِّی الضُّحَى؟ قَالَ: مَا رَأَیْتُهُ صَلَّاهَا إِلَّا یَوْمَئِذ [رواه البخاری: 670].

402- از انسس روایت است که گفت: شخصی از انصار [به پیامبر خدا ج] گفت: من با شما [در جماعت] نماز خوانده نمی‌توانم، این شخص خیلی چاق و فربه بود.

[روزی] برای پامبر خدا ج طعامی را تهیه نمود، و ایشان را به خانه خود دعوت نمود، بوریایی را انداخت، و بر آن بوریا آب پاشی کرد، [پیامبر خدا ج] بالای آن بوریا دو رکعت نماز اداء نمودند.

شخصی از (آل جاردو) برای انسس گفت: آیا پیامبر خدا ج نماز (ضحی) می‌خواندند؟

[انسس] گفت: غیر از همین روز ندیدم که نماز (ضحی) را خوانده باشند([34]).

29- باب: إِذَا حَضَرَ الطَّعَامُ وَأُقِیمَتِ الصَّلاَةُ

باب [29]: اگر طعام حاضر گردید و اقامت گفته شد

403- وعَنْهُ رَضِیِ اللهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِذَا قُدِّمَ العَشَاءُ، فَابْدَءُوا بِهِ قَبْلَ أَنْ تُصَلُّوا صَلاَةَ المَغْرِبِ، وَلاَ تَعْجَلُوا عَنْ عَشَائِکُمْ» [رواه البخاری: 672].

403- و از انسس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «وقتی که طعام شام شما حاضر شد، پیش از اینکه نماز شام را بخوانید، طعام خود را صرف نمایید، و به ترک طعام، به ادای نماز شتاب نکنید»([35]).

30- باب: مَنْ کَانَ فِی حَاجَةِ أَهْلِهِ فَأقِیمَتِ الصَّلاَةُ فَخَرَجَ

باب [30]: کسی که در خدمت خانوده‌اش بوده و در وقت اقامت گفتن به نماز رفته است

404- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیِ اللهُ عَنْهُا أَنَّهَا سئلت عن النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: مَا کَانَ یَصْنَعُ فِی بَیْتِهِ؟ قَالَتْ: «کَانَ یَکُونُ فِی مِهْنَةِ أَهْلِهِ - تَعْنِی خِدْمَةَ أَهْلِهِ - فَإِذَا حَضَرَتِ الصَّلاَةُ خَرَجَ إِلَى الصَّلاَةِ» [رواه البخاری: 676].

404- کسی از عائشهل پرسید: پیامبر خدا ج در خانه خود چه می‌کردند؟

گفت: در خدمت خانواده خود بودند، و چون اقامت گفته می‌شد، به طرف نماز می‌رفتند([36]).

31- باب: مَنْ صَلَّى بِالنَّاسِ ویُرِیدُ أَنْ یُعَلِّمَهُمُ صَلاَةَ النَّبِیِّ ج وَسُنَّتَهُ

باب [31]: کسی که برای مردم امامت داده، و مقصدش تعلیم نماز، و سنت پیامبر خدا ج بوده باشد

405- عَنْ مَالِکِ بْنِ الحُوَیْرِثِ رَضِیِ اللهُ عَنْهُ قَالَ: إِنِّی لَأُصَلِّی بِکُمْ وَمَا أُرِیدُ الصَّلاَةَ، أُصَلِّی کَیْفَ رَأَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُصَلِّی، [رواه البخاری: 677].

405- از مالک بن حویرثس روایت است که گفت: برای شما نماز می‌خوانم، گرچه قصد نماز خواندن را ندارم، نماز می‌خوانم به کیفیتی که دیدم پیامبر خدا ج نماز می‌خواندند([37]).

32- باب: أَهْلُ الْعِلْمِ وَالْفَضْلِ أَحَقُّ بالإمَامَةِ

باب [32]: اهل علم و فضل به امامت دادن مستحق‌تر اند

406- عَنْ عَائِشَةَ أُمِّ المُؤْمِنِینَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، حدیث: مُرُوا أَبا بَکْرٍ فَلْیُصَلَّ بالنَّاس، تقدَّم. وفی هذه الرَّوایة قالت: قُلْتُ: إِنَّ أَبَا بَکْرٍ إِذَا قَامَ فِی مَقَامِکَ لَمْ یُسْمِعِ النَّاسَ مِنَ البُکَاءِ، فَمُرْ عُمَرَ فَلْیُصَلِّ لِلنَّاسِ، فَقَالَتْ عَائِشَةُ: فَقُلْتُ لِحَفْصَةَ: قُولِی لَهُ: إِنَّ أَبَا بَکْرٍ إِذَا قَامَ فِی مَقَامِکَ لَمْ یُسْمِعِ النَّاسَ مِنَ البُکَاءِ، فَمُرْ عُمَرَ فَلْیُصَلِّ لِلنَّاسِ، فَفَعَلَتْ حَفْصَةُ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَهْ إِنَّکُنَّ لَأَنْتُنَّ صَوَاحِبُ یُوسُفَ، مُرُوا أَبَا بَکْرٍ فَلْیُصَلِّ لِلنَّاسِ» فَقَالَتْ حَفْصَةُ لِعَائِشَةَ: مَا کُنْتُ لِأُصِیبَ مِنْکِ خَیْرًا [رواه البخاری: 679].

406- از عائشهل حدیثی که [پیامبر خدا ج فرمودند]: ابوبکر را امر کنید تا به مردم امامت بدهد، قبلاً گذشت.

و در این روایت آمده است که: [عائشهل] گفت: گفتم: ابوبکر چون در جای شما بایستد، نمی‌تواند از شدت گریه صدایش را به مردم بشنواند، عمرس را امر نمائید تا به مردم امامت بدهد.

عائشهل می‌گوید: برای حفصهل گفتم: تو برای پیامبر خدا ج بگو که ابوبکرس اگر در جای شما ایستاده شود، از شدت گریه نمی‌تواند صدایش را به مردم بشنواند.

حفصهل این سخن را برای پیامبر خدا ج گفت.

پیامبر خدا ج فرمودند: «بس کنید! شمایان همچون زنان قضیه یوسف÷ هستید، ابوبکر را امر کنید که به مردم نماز بخواند».

[بعد از این واقعه] حفصه به عائشه گفت: من از تو خیری ندیدم([38]).

407- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ أَبَا بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ کَانَ یُصَلِّی لَهُمْ فِی وَجَعِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ الَّذِی تُوُفِّیَ فِیهِ، حَتَّى إِذَا کَانَ یَوْمُ الِاثْنَیْنِ وَهُمْ صُفُوفٌ فِی الصَّلاَةِ، فَکَشَفَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ سِتْرَ الحُجْرَةِ یَنْظُرُ إِلَیْنَا وَهُوَ قَائِمٌ کَأَنَّ وَجْهَهُ وَرَقَةُ مُصْحَفٍ، ثُمَّ تَبَسَّمَ یَضْحَکُ، فَهَمَمْنَا أَنْ نَفْتَتِنَ مِنَ الفَرَحِ بِرُؤْیَةِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَنَکَصَ أَبُو بَکْرٍ عَلَى عَقِبَیْهِ لِیَصِلَ الصَّفَّ، وَظَنَّ أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ خَارِجٌ إِلَى الصَّلاَةِ «فَأَشَارَ إِلَیْنَا النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنْ أَتِمُّوا صَلاَتَکُمْ وَأَرْخَى السِّتْرَ فَتُوُفِّیَ مِنْ یَوْمِهِ» [رواه البخاری: 680].

407- از انسس روایت است که ابوبکرس در مریضی که پیامبر خدا ج از آن وفات یافتند، برای آن‌ها امامت میداد.

تا اینکه روز دوشنبه در حالی که مردم در صف‌ها به نماز ایستاده بودند، پیامبر خداج پرده حجره را به یک طرف زده و در حالی که ایستاده بودند، به طرف ما نگاه می‌کردند، روی‌شان مانند ورقی از قرآن بود، در این وقت تبسم نموده و خندیدند، ما از شدت خوشی دیدن پیامبر خدا ج می‌خواستیم در فتنه افتاده [و نماز را ترک کنیم].

ابوبکرس به این فکر که شاید پیامبر خدا ج جهت نماز خواندن بیرون شده‌اند، از جایش عقب آمد تا به سر صف [مقتدیان] رسید، پیامبر خدا ج به طرف ما اشاره نمودند که: «نماز خود را تمام کنید» پرده را دوباره پایان‌انداختد، و در همان روز وفات نمودند([39]).

33- باب: مَنْ دَخَلَ لِیَؤمَّ النَّاسَ فَجَاءَ الإِمَامُ الأَوَّلُ

باب [33]: کسی که خواست امامت بدهد، و امام اصلی آمد

408- عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ السَّاعِدِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ذَهَبَ إِلَى بَنِی عَمْرِو بْنِ عَوْفٍ لِیُصْلِحَ بَیْنَهُمْ، فَحَانَتِ الصَّلاَةُ، فَجَاءَ المُؤَذِّنُ إِلَى أَبِی بَکْرٍ، فَقَالَ: أَتُصَلِّی لِلنَّاسِ فَأُقِیمَ؟ قَالَ: نَعَمْ فَصَلَّى أَبُو بَکْرٍ، فَجَاءَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَالنَّاسُ فِی الصَّلاَةِ، فَتَخَلَّصَ حَتَّى وَقَفَ فِی الصَّفِّ، فَصَفَّقَ النَّاسُ وَکَانَ أَبُو بَکْرٍ لاَ یَلْتَفِتُ فِی صَلاَتِهِ، فَلَمَّا أَکْثَرَ النَّاسُ التَّصْفِیقَ التَفَتَ، فَرَأَى رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَأَشَارَ إِلَیْهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَنِ امْکُثْ مَکَانَکَ»، فَرَفَعَ أَبُو بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ یَدَیْهِ، فَحَمِدَ اللَّهَ عَلَى مَا أَمَرَهُ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِنْ ذَلِکَ، ثُمَّ اسْتَأْخَرَ أَبُو بَکْرٍ حَتَّى اسْتَوَى فِی الصَّفِّ، وَتَقَدَّمَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَصَلَّى، فَلَمَّا انْصَرَفَ قَالَ: «یَا أَبَا بَکْرٍ مَا مَنَعَکَ أَنْ تَثْبُتَ إِذْ أَمَرْتُکَ» فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ: مَا کَانَ لِابْنِ أَبِی قُحَافَةَ أَنْ یُصَلِّیَ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَا لِی رَأَیْتُکُمْ أَکْثَرْتُمُ التَّصْفِیقَ، مَنْ رَابَهُ شَیْءٌ فِی صَلاَتِهِ، فَلْیُسَبِّحْ فَإِنَّهُ إِذَا سَبَّحَ التُفِتَ إِلَیْهِ، وَإِنَّمَا التَّصْفِیقُ لِلنِّسَاءِ» [رواه البخاری: 684].

408- از سهل بن سعد ساعدیس روایت است که: پیامبر خدا ج به نزد مردم (بنی عمرو بن عوف) رفتند، تا بین آن‌ها صلح برقرار سازند([40]).

وقت نماز داخل شد، مؤذن نزد ابوبکرس آمد و گفت: آیا به مردم امامت می‌دهی که اقامت بگویم؟

گفت: بلی! ابوبکر به مردم امامت داد.

و در حالی که مردم در نماز بودند، پیامبر خدا ج آمدند، و از فرجه‌های صفوف گذشته و به صف اول ایستادند، مردم کف زدند، [یعنی: کف‌های دست خود را بهم زدند، و یا به قول مردم چک چک کردند].

و ابوبکرس در نماز خود [به این طرف و آن طرف] ملتفت نمی‌شد، ولی چون زیاد کف زدند، ملتفت گردید و پیامبر خدا ج را دید، و پیامبر خدا ج برایش اشاره نمودند که: «درجای خود باش».

ابوبکرس از اینکه پیامبر خدا ج او را به این چیز امر نمودند، دست‌هایش را بلند کرد و حمد و ثنای خداوند را بجا آورد، بعد از آن ابوبکرس پس آمد تا به سر صف [مقتدیان] رسید، و پیامبر خدا ج پیش شده و نماز را خواندند.

چون از نماز فارغ شدند فرموند: «ای ابوبکر! چه چیز مانع شد که با وجود امر من، در جای خود ایستاده نشوی»؟

ابوبکرس گفت: هیچگاه برای (ابن ابی قحافه) [یعنی: ابوبکر] مناسب نیست که با حضور پیامبر خدا ج [برای مردم] امامت بدهد([41]).

پیامبر خدا ج [خطاب به مردم] فرمودند: «چرا اینقدر زیاد کف زدید، کسی که در نماز با ضرورتی مواجه می‌شود، سبحان الله بگوید، زیرا وقتی که سبحان الله بگوید، به طرف او ملتفت می‌شوند، و کف زدن، خاص برای زن‌ها است»([42]).

34- باب: إنَّمَا جُعِلَ الإِمَامُ لِیُؤتَمَّ بِهِ

باب [34]: امام برای این است که به وی اقتداء شود

409- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا قَالَتْ: لمَا ثَقُلَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «أَصَلَّى النَّاسُ؟» قُلْنَا: لاَ، هُمْ یَنْتَظِرُونَکَ، قَالَ: «ضَعُوا لِی مَاءً فِی المِخْضَبِ». قَالَتْ: فَفَعَلْنَا، فَاغْتَسَلَ، فَذَهَبَ لِیَنُوءَ فَأُغْمِیَ عَلَیْهِ، ثُمَّ أَفَاقَ، فَقَالَ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَصَلَّى النَّاسُ؟» قُلْنَا: لاَ، هُمْ یَنْتَظِرُونَکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «ضَعُوا لِی مَاءً فِی المِخْضَبِ» قَالَتْ: فَقَعَدَ فَاغْتَسَلَ، ثُمَّ ذَهَبَ لِیَنُوءَ فَأُغْمِیَ عَلَیْهِ، ثُمَّ أَفَاقَ، فَقَالَ: «أَصَلَّى النَّاسُ؟» قُلْنَا: لاَ، هُمْ یَنْتَظِرُونَکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، فَقَالَ: «ضَعُوا لِی مَاءً فِی المِخْضَبِ»، فَقَعَدَ، فَاغْتَسَلَ، ثُمَّ ذَهَبَ لِیَنُوءَ فَأُغْمِیَ عَلَیْهِ، ثُمَّ أَفَاقَ فَقَالَ: «أَصَلَّى النَّاسُ؟» فَقُلْنَا: لاَ، هُمْ یَنْتَظِرُونَکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، وَالنَّاسُ عُکُوفٌ فِی المَسْجِدِ، یَنْتَظِرُونَ النَّبِیَّ عَلَیْهِ السَّلاَمُ لِصَلاَةِ العِشَاءِ الآخِرَةِ، فَأَرْسَلَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِلَى أَبِی بَکْرٍ بِأَنْ یُصَلِّیَ بِالنَّاسِ، فَأَتَاهُ الرَّسُولُ فَقَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَأْمُرُکَ أَنْ تُصَلِّیَ بِالنَّاسِ، فَقَالَ أَبُو بَکْرٍ - وَکَانَ رَجُلًا رَقِیقًا -: یَا عُمَرُ صَلِّ بِالنَّاسِ، فَقَالَ لَهُ عُمَرُ: أَنْتَ أَحَقُّ بِذَلِکَ، فَصَلَّى أَبُو بَکْرٍ تِلْکَ الأَیَّامَ، وباقی الحدیث تقدَّم. [رواه البخاری: 687].

409- از عائشهل روایت است که گفت: چون پیامبر خدا ج سنگین شدند، [یعنی: دردشان شدت یافت] پرسیدند: «آیا مردم نماز خوانده‌اند»؟

گفتیم: نِه! یا رسول الله! آن‌ها انتظار شما را می‌کشند.

فرمودند: «برای من آبی در طشت آماده کنید».

[عائشهل] گفت: چنین کردیم، از آن آب غسل کردند، و چون می‌خواستند برخیزند، بی‌هوش شدند.

بعد از آن به هوش آمده و پرسیدند: «آیا مردم نماز خواندند»؟

گفتیم: نِه، یا رسول الله! آن‌ها انتظار شما را می‌کشد.

فرمودند: «برایم آبی در طشت آماده کنید».

عائشهل گفت: پیامبر خدا ج نشستند و غسل نمودند، و چون خواستند برخیزند بی‌هوش گردیدند.

بعد از آن به هوش آمده و پرسیدند: «آیا مردم نماز خواندند»؟

گفتیم: نِه! یا رسول الله! آن‌ها انتظار شما را می‌کشند».

گفتند: آبی در طشت برایم آماده کنید»، و نشستند و از آن آب غسل نمودند، و چون می‌خواستند برخیزند، بی‌هوش گردیدند.

بعد از آن به هوش آماده و پرسیدند: «آیا مردم نماز خواندند»؟

گفتیم: نِه یا رسول الله! آن‌ها انتظار شما را می‌کشند.

در این وقت مردم در مسجد جمع شده بودند، و جهت ادای نماز عشای اخیر [که نماز عشاء باشد] انتظار پیامبر خدا ج را می‌کشیدند.

پیامبر خدا ج شخصی را نزد ابوبکرس فرستادند که برای مردم امامت بدهد، آن شخص نزد ابوبکرس آمده و گفت: پیامبر خدا ج به تو دستور داده‌اند که برای مردم امامت بدهی.

و چون ابوبکرس شخص دل نازکی بود، برای عمرس گفت: تو به مردم امامت بده.

عمرس برایش گفت: تو به این کار از من سزاوار تری، و همان بود که ابوبکرس آن چند روز را برای مردم امامت داد. [وبقیه این حدیث قبلاً گذشت]([43]).

410- وَعَنْهَا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، حدیث صلاةِ النبی صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی بَیْتِهِ وَهُوَ شَاکٍ، تقدَّم وفی هذه الروایة قال: وَإِذَا صَلَّى جَالِسًا فَصَلُّوا جُلُوسًا» [رواه البخاری: 688].

410- و از عائشهل در موضوع حدیث نماز خواندن پیامبر خدا ج در حال مریضی‌شان که در خانه عائشهل بودند – چنین آمده است که فرمودند: «اگر [امام] نشسته نماز می‌‌خواند، شما هم نشسته نماز بخوانید»([44])

35- باب: مَتَى یَسْجُدُ خَلْفَ الإِمَامِ

باب [35]: مقتدی چه وقت باید سجده کند؟

411- عَنْ البَرَاءِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِذَا قَالَ: سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ، لَمْ یَحْنِ أَحَدٌ مِنَّا ظَهْرَهُ، حَتَّى یَقَعَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ سَاجِدًا، ثُمَّ نَقَعُ سُجُودًا بَعْدَهُ» [رواه البخاری: 690].

411- از براءس روایت است که گفت: چون پیامبر خدا ج می‌گفتند: «سمع الله لمن حمده» تا وقتی که آن حضرت ج به سجده نمی‌رفتند، کسی از ما پشت خود را خَم نمی‌کرد، [وچون به سجده می‌رفتند] ما هم بعد از ایشان به سجده می‌رفتیم([45]).

36- باب: إِثُم مَنْ رَأَسَهُ قَبْلَ الإِمَامِ

باب [36]: گناه کسی که سر خود را پیش از امام بالا می‌کند

412- عَنْ أَبی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «أَمَا یَخْشَى أَحَدُکُمْ - أَوْ: لاَ یَخْشَى أَحَدُکُمْ - إِذَا رَفَعَ رَأْسَهُ قَبْلَ الإِمَامِ، أَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ رَأْسَهُ رَأْسَ حِمَارٍ، أَوْ یَجْعَلَ اللَّهُ صُورَتَهُ صُورَةَ حِمَارٍ» [رواه البخاری: 691].

412- از ابو هریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که: فرمودند: «کسی که سر خود را پیش از امام بالا می‌کند، آیا از این نمی‌ترسد که خداوند سرش مانند سر خر، و یا صورتش را به صورت خر درآورد»؟([46]).

37- باب: إِمَامَةُ العَبْدِ و المَوْلَى والغُلاَمِ الَّذِی لَمْ یَحْتَلِمْ

باب [37]: امامت غلام، و غلام آزاد شده و طفل نابالغ

413- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «اسْمَعُوا وَأَطِیعُوا وَإِنِ اسْتُعْمِلَ حَبَشِیٌّ کَأَنَّ رَأْسَهُ زَبِیبَةٌ» [رواه البخاری: 693].

413- از انسس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «بشنوید و اطاعت کنید، و گرچه شخص حبشی که سرش بمانند کشمشی باشد، بر شما امیر مقرر گردد([47]).

38- باب: إِذَا لَمْ یُتِمَّ الإِمَامُ وَأَتَمَّ مَنْ خَلْفَهُ

باب [38]: اگر امام نماز را کامل اداء نکرد و مقتدیان کامل اداء نمودند

414- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «یُصَلُّونَ لَکُمْ، فَإِنْ أَصَابُوا فَلَکُمْ، وَإِنْ أَخْطَئُوا فَلَکُمْ وَعَلَیْهِمْ» [رواه البخاری: 694].

414- از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «[امام‌ها] برای شما امامت می‌‌دهند، اگر نماز را کامل اداء نمودند، ثواب آن نماز برای شما و برای آن‌ها است، و اگر خطا نمودند: ثواب آن‌ نماز برای شما و گناه آن بر خود آن‌ها است»([48]).

39- باب: یَقُومُ عَنْ یَمِینِ الإِمَامِ بِحِذَائِهِ سَوَاءً إذَا کَانَ اثْنَیْنِ

باب [39]: اگر دو نفر بودند، مقتدی باید به پهلوی امام بایستد

415- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا حدیث مبیتِهِ فی بیتِ خَالَتِهِ تقدَّم، وفی هذه الروایة قَالَ: ثُمَّ نَامَ حَتَّى نَفَخَ، وَکَانَ إِذَا نَامَ نَفَخَ، ثُمَّ أَتَاهُ المُؤَذِّنُ، فَخَرَجَ، فَصَلَّى وَلَمْ یَتَوَضَّأْ» [رواه البخاری: 698].

415- حدیث ابن عباسب- که شب به خانه خاله‌اش خوابیده بود، قبلاً گذشت – و در این روایت آمده است که گفت:

«... بعد از آن به خواب رفتند، تا اینکه صدای نفیرشان بلند شد، و چون پیامبر خداج به خواب می‌رفتند، صدای نفیرشان بلند می‌شد، سپش مؤذن نزدشان آمد، و ایشان از خانه برآمده و بدون آنکه وضوء بسازند، نماز خواندند([49]).

40- باب: إذَا طَوَّلَ الإِمَامُ وَکَانَ لِلرَّجُلِ حَاجَةٌ فَخَرَجَ فَصَلَّى

باب [40]: اگر امام نماز را طولانی کرد، و شخصی که ضرورت دارد بر آمده و نماز را تنها خواند

416- عَنْ جَابِر بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، أَنَّ مُعَاذُ بْنُ جَبَلٍ یُصَلِّی مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، ثُمَّ یَرْجِعُ، فَیَؤُمُّ قَوْمَهُ، فَصَلَّى العِشَاءَ، فَقَرَأَ بِالْبَقَرَةِ، فَانْصَرَفَ الرَّجُلُ، فَکَأَنَّ مُعَاذًا تَنَاوَلَ مِنْهُ، فَبَلَغَ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: «فَتَّانٌ، فَتَّانٌ، فَتَّانٌ» ثَلاَثَ مِرَارٍ - أَوْ قَالَ: «فَاتِنًا، فَاتِنًا، فَاتِنًا» - وَأَمَرَهُ بِسُورَتَیْنِ مِنْ أَوْسَطِ المُفَصَّلِ، [رواه البخاری: 701].

416- از جابر بن عبداللهب روایت است که معاذ بن جبل با پیامبر خدا ج نماز می‌‌خواند، و بعد از آن می‌رفت و به قوم خود امامت می‌داد.

[شبی] در نماز خفتن سورة (بقره) را قراءت کرد، شخصی از نماز برآمد، و معاذس گویا از وی عیب جویی نمود.

این خبر به پیامبر خدا ج رسید، فرمودند: «فتنه‌گر است، فتنه‌گر است، فتنه‌گر است، فتنه‌انداز است، فتنه‌انداز است» [یعنی مردم را از دین متنفر می‌سازد] و او را امر کردند که دو سورۀ میانه از سوره‌های مفصل را بخواند([50]).

41- باب: تَخْفِیفِ الإِمَامِ فِی القِیَامِ وَإِتْمَامِ الرُّکُوعِ وَالسُّجُودِ

باب [41]: تخفیف امام در قیام و کامل کردن رکوع و سجود

417- عَنْ أبی مَسْعُودٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّ رَجُلًا، قَالَ: وَاللَّهِ یَا رَسُولَ اللَّهِ إِنِّی لَأَتَأَخَّرُ عَنْ صَلاَةِ الغَدَاةِ مِنْ أَجْلِ فُلاَنٍ مِمَّا یُطِیلُ بِنَا، فَمَا رَأَیْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی مَوْعِظَةٍ أَشَدَّ غَضَبًا مِنْهُ یَوْمَئِذٍ، ثُمَّ قَالَ: «إِنَّ مِنْکُمْ مُنَفِّرِینَ، فَأَیُّکُمْ مَا صَلَّى بِالنَّاسِ فَلْیَتَجَوَّزْ، فَإِنَّ فِیهِمُ الضَّعِیفَ وَالکَبِیرَ وَذَا الحَاجَةِ» [رواه البخاری: 702].

417- از ابو مسعودس روایت است که: شخصی گفت: یا رسول الله! به خداوند سوگند است که من از اینکه فلانی نماز را طولانی می‌سازد، نماز فجر را به تاخیر می‌اندازم.

[ابو مسعودس می‌گوید]: من در هیچ موعظه پیامبر خدا ج را مانند آن روز غضبناک ندیده بودم، فرمودند:

«بعضی از شما کسانی هستند که مردم را از دین متنفر می‌سازند، هر کسی که از شما به مردم امامت می‌دهد، نماز را سبک بخواند، زیرا در بین نماز گذاران کسانی وجود دارد که ضعیف و یا کلان سال بوده، و یا آنکه کار ضروری دارند»([51]).

418- عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُما: حدیث مُعَاذٍ، وَأَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ لَهُ: «فَلَوْلاَ صَلَّیْتَ بِسَبِّحِ اسْمَ رَبِّکَ، وَالشَّمْسِ وَضُحَاهَا، وَاللَّیْلِ إِذَا یَغْشَى، [رواه البخاری: 705].

418- از جابر بن عبداللهس – در حدیث معاذس – آمده است که پیامبر خدا ج برایش فرمودند: «چرا در نماز (سبح اسم ربک)، (والشمس وضحاها)، و (واللیل إذا یغْشَی) را نخواندی»([52])؟

42- باب: الإِیجَازِ فِی الصَّلاةِ وإِکمَالُهَا

باب [42]: کوتاه خواندن و در عین حال کامل کردن نماز

419- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُوجِزُ الصَّلاَةَ وَیُکْمِلُهَا» [رواه البخاری 706].

419- از انسس روایت است که گفت: «پیامبر خدا ج نماز را کوتاه ولی به طور کامل اداء می‌کردند»([53]).

43- باب: مَنْ أَخَفَّ الصَّلاَةَ عِنْدَ بُکَاءِ الصَّبِیِّ

باب [43]: کسی که نماز را در وقت گریه کودک سبک اداء نمود

420- عَنْ أَبِی قَتَادَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِنِّی لَأَقُومُ فِی الصَّلاَةِ أُرِیدُ أَنْ أُطَوِّلَ فِیهَا، فَأَسْمَعُ بُکَاءَ الصَّبِیِّ، فَأَتَجَوَّزُ فِی صَلاَتِی کَرَاهِیَةَ أَنْ أَشُقَّ عَلَى أُمِّهِ» [رواه البخاری: 707].

420- از ابوقتادهس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:

«من در وقت نماز تصمیم می‌گیرم که نماز را طولانی بخوانم، ولی گریه کودکی را می‌شنوم، و از ترس اینکه مبادا سبب مشقت برای مادرش شوم، نماز خود را کوتاه می‌سازم»([54])

44- باب: تَسْویَةِ الصُّفُوفِ عِنْدَ الإِقَامَةِ

باب [44]: برابر کردن صف‌ها در وقت اقامت گفتن

421- عَنِ النُّعْمَانِ بْنَ بَشِیرِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قاَلَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لَتُسَوُّنَّ صُفُوفَکُمْ، أَوْ لَیُخَالِفَنَّ اللَّهُ بَیْنَ وُجُوهِکُمْ» [رواه البخاری: 717].

421- از نعمان بن بشیرس([55]) روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «یا صف‌های خود را برابر کنید، یا اینکه خداوند بین شما اختلاف می‌اندازد»([56]).

45- باب: إقْبَالِ الإِمَام عَلَی النَّاسِ عِنْدَ تَسْوِیَة الصُّفُوفِ

باب [45]: رو آوردن امام بر مقتدیان در وقت برابر کردن صف‌ها

422- عَنِ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «أَقِیمُوا صُفُوفَکُمْ، وَتَرَاصُّوا، فَإِنِّی أَرَاکُمْ مِنْ وَرَاءِ ظَهْرِی» [رواه البخاری: 719].

422- از انسس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند:

«صف‌های خود را راست کنید، و به یکدیگر پیوست شوید، زیرا من شما را از پشت سر خود می‌بینم»([57]).

46- باب: إِذَا کَانَ بَیْنَ الإِمَامِ وَبینَ الْقَوْمِ حَائِطٌ أَوْ ستر

باب [46]: وقتی که بین امام و بین مردم دیوار و یا پردۀ باشد

423- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُصَلِّی مِنَ اللَّیْلِ فِی حُجْرَتِهِ، وَجِدَارُ الحُجْرَةِ قَصِیرٌ، فَرَأَى النَّاسُ شَخْصَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَامَ أُنَاسٌ یُصَلُّونَ بِصَلاَتِهِ، فَأَصْبَحُوا فَتَحَدَّثُوا بِذَلِکَ، فَقَامَ اللَّیْلَةَ الثَّانِیَةَ، فَقَامَ مَعَهُ أُنَاسٌ یُصَلُّونَ بِصَلاَتِهِ، صَنَعُوا ذَلِکَ لَیْلَتَیْنِ - أَوْ ثَلاَثًا - حَتَّى إِذَا کَانَ بَعْدَ ذَلِکَ، جَلَسَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَلَمْ یَخْرُجْ، فَلَمَّا أَصْبَحَ ذَکَرَ ذَلِکَ النَّاسُ فَقَالَ: «إِنِّی خَشِیتُ أَنْ تُکْتَبَ عَلَیْکُمْ صَلاَةُ اللَّیْلِ» [رواه البخاری: 729].

423- از عائشهل روایت است که گفت: پیامبر خدا ج شب در حجرۀ خود نماز می‌خواندند، و دیوار حجرۀ کوتاه بود، مردم پیامبر خدا ج را [در حال نماز خواندن] دیدند، و گروهی از مردم به ایشان اقتداء نموده و نماز خواندند، چون صبح شد، این حادثه را برای دیگران گفتند.

شب دوم [پیامبر خدا ج] به نماز ایستاد، و مردمی آمده و به ایشان اقتداء نمودند، این کار را دو و یا سه شب انجام دادند.

چون شب بعدی آمد، [پیامبر خدا ج برای نماز خواندن] بیرون نشدند، چون صبح شد مردم سبب را جویا شدند، پیامبر خدا ج فرمودند:

«ترسیدم که مبادا نماز شب، [یعنی: نماز تهجد] بر شما فرض گردد»([58]).

47- باب: صَلاَةِ اللَّیْلِ

باب [47]: نماز شب

424- وفی هذا الحدیثِ من روایةِ زَیْدِ بْنِ ثَابِتٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ زیادة أَنَّه قال: «قَدْ عَرَفْتُ الَّذِی رَأَیْتُ مِنْ صَنِیعِکُمْ، فَصَلُّوا أَیُّهَا النَّاسُ فِی بُیُوتِکُمْ، فَإِنَّ أَفْضَلَ الصَّلاَةِ صَلاَةُ المَرْءِ فِی بَیْتِهِ إِلَّا المَکْتُوبَةَ» [رواه البخاری: 731].

424- و در همین حدیث، از روایت زید بن ثابتس علاوه بر روایت [عائشهل] آمده است که [پیامبر خدا ج] فرمودند:

«آنچه را که از شما دیدم دانستم، پس ای مردم! شما به خانه‌های خود نماز بخوانید، زیرا بهترین نماز به استثنای نماز فرض، نمازی است که شخص در خانه خود می‌خواند»([59]).


کتاب أبواب صفة الصلاة



[1]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) پیش از مشروعیت اذان، چون وقت نماز داخل می‌شد، شخصی به راه‌ها می‌گشت و مردم را از داخل شدن وقت نماز خبر کرده و می‌گفت: (الصلاة) (الصلاة).

      2) شخصی از صحابه به نام عبدالله بن زیدس همین الفاظ کنونی اذان را به خواب دید، و نزد پیامبر خدا ج آمد، و آنچه را که به خواب دیده بود، برای‌شان قصه کرد، پیامبر خدا ج خوابش را تصدیق نموده و به بلال امر کردند تا به همان الفاظ اذان بدهد، و عمرس هم همین الفاظ را به خواب دیده بود، وگرچه الفاظ اذان را صحابه به خواب دیده بودند، ولی بعد از اینکه پیامبر خدا ج آن را تائید نمودند، طریق اثبات أن سنت نبوی گفته می‌شود نه خوابی که بعضی از صحابهش دیده بودند، و علاوه بر آن، امام عینی/ می‌گوید که: در مسند حارث بن ابی أسامه آمده است که: اول کسی که اذان داد، جبرئیل÷ بود که در آسمان دنیا اذان داد، و اذانش را بلال و عمرب شنیدند، بلال شتابان نزد پیامبر خدا ج آمد و آنچه را که شنیده بود قصه کرد، پیامبر خدا ج برایش گفتند که: عمر از تو سبقت جست.

[2]- مراد از لفظ (اقامت) لفظ (قد قامت الصلاة) است که پیامبر خدا ج امر کردند تا بلالس این لفظ را دوبار بگوید، و این مذهب جمهور علماء است، و مذهب احناف نظر به احادیث صحیح دیگری که در این مورد آمده است این است که: همه الفاظ اقامت مانند الفاظ اذان، دوبار دوبار گفته می‌شود، و از جمله احادیثی که به آن استدلال جسته‌اند حدیثی است که ترمذی از ابو محذوره روایت کرده است که «پیامبر خدا ج برایش تعلیم دادند که اذان و اقامت را دوبار دوبار بگوید» و حدیث ابو جحیفه که: «بلال همیشه اذان و اقامت را دوبار دوبار می‌گفت»، و از حدیث انسس چنین جواب می‌دهند که: یکبار یکبار اقامت گفتن در اول اسلام بود، و بعد از آن منسوخ گردید.

[3]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) اذان دارای فضیلت بسیاری است، و از همین جا است که شیطان تحمل شنیدن آن را ندارد.

      2) در فضیلت اذان دادن احادیث بسیاری آمده است، از آن جمله این قول پیامبر خدا ج که می‌فرمایند: «مؤذنین در روز قیامت از همگان سر افراز تر هستند، و این به سبب گفتن لا إله إلا الله است» و این قول پیامبر خدا ج که می‌فرمایند: «کسی که خاص برای خدا به پنج نماز اذان بدهد، گناهان گذشته‌اش آمرزیده می‌شود»، و احادیث بسیار دیگری که در همین معنی آمده است، و بعضی از این احادیث در متن کتاب خواهد آمد.

[4]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) شهادت دادن این چیزها برای مؤذن جهت علو درجه و منزلت او در روز قیامت است، و خداوندی که قادر است مرده را زنده کند، قادر است تا برای هر چیزی که خواسته باشد قوه نطق و شهادت دادن بدهد.

      2) اینکه شهادت دادن این چیزها برای مؤذن به چه کیفیتی است، چیزی است که از ما مجهول است، و حقیقت آن را خود خداوند متعال می‌داند، و موقف مسلمان ایمان آوردن به غیب است.

[5]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      امام خطابی/ می‌گوید: از ظاهر این حدیث این طور دانسته می‌شود که اذان شعار دین اسلام بوده، و یک امر واجب است، و ترک آن جواز ندارد، از این‌رو اگر مردمی بر ترک آن اتفاق کردند، باید با آن‌ها به جنگ پرداخت تا آنکه در وقت نماز اذان بدهند، ولی عموم علماء بر این نظر‌اند که اذان دادن سنت است، و اینکه در این حدیث اذان دادن شعار اسلامی دانسته شده است، این امر نسبت به کسانی است که مسلمان بودن آن‌ها معلوم نیست، و احتمال دارد که از کفار و مشرکین باشند، و کسانی که اسلام‌شان معلوم است، اذان دادن نسبت به آن‌ها سنت است نه واجب.

[6]- طوری که بعد از این خواهد آمد، کسی که اذان را میشنود، مستحب است آنچه را که مؤذن میگوید او هم بگوید، مگر در (حیَّ علی الصلاة) و (حیَّ علی الفلاح) که عوض آنها بگوید: (لا حول ولا قوة الا بالله)، و همچنین وقتی که مؤذن در نماز صبح میگوید: (الصلاة خیر من النوم) کسی که صدایش را میشنود بگوید: (صدَقتَ و بالحقَّ نطَقتَ)، و چون اذان تمام شد بگوید: (اللهم رب هذه الدعوة التامة و الصلاة القائمة، آت محمد الوسیلة و الفضیلة، وابعثه مقاماً محمداً الذی وعدته).

[7]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) معنی این دعا این است که: الهی! تو پروردگار این دعای کامل، و پروردگار نمازی که بر پا گردیده است می‌باشی، از تو مسئلت می‌نمایم تا برای محمد منزلت عالی و فضیلت بر همگان، و مقام محمودی را که برایش وعده داده‌ای عنایت فرمائی.

      2) مراد (از دعای کامل) اذان، و مراد از (مقام محمود) در نزد جمهور علماء، شفاعت کبری در روز قیامت است، در سنن ترمذِ از ابو هریرهس روایت است که گفت: کسی از پیامبر خدا ج پرسید که: مراد از این قول خداوند متعال که می‌فرماید: ﴿عَسَىٰٓ أَن یَبۡعَثَکَ رَبُّکَ مَقَامٗا مَّحۡمُودٗا﴾ [الإسراء: 79] چیست؟ فرمودند: مراد از آن شفاعت است.

      3) مراد از شفاعت کبری که خاص برای پیامبر خدا ج است، و برای هیچکس دیگری – حتی سائر انبیاء÷ – نیست، همان شفاعتی است که در روز محشر صورت می‌گیرد، تا مردم زودتر از مشقت و مشکلاتی که در آن موقف می‌باشد، رهائی یافته و به حساب و کتاب پیش شوند.

      قاضی عیاض/ می‌گوید که: برای پیامبر خدا ج پنج شفاعت است.

      اول) همان شفاعت عامه کبری است.

      دوم) شفاعت برای عده‌ای است تا بدون حساب و کتاب به بهشت بروند.

      سوم) شفاعت برای مردمی از موحدین این امت است که مستحق رفتن به دوزخ شده‌اند، پیامبر خدا ج برای آن‌ها شفاعت می‌کند، تا اگر خدا بخواهد شفاعت حبیب خود را در مورد آن‌ها قبول نماید، و آن‌ها به دوزخ نروند.

      چهارم) شفاعت برای کسانی است که نسبت به گناهانی که مرتکب شده‌اند، به دوزخ رفته‌اند، و پیامبر خدا ج برای آن‌ها در نزد خداوند متعال شفاعت می‌کند، و به این شفاعت پیامبر خدا ج از دوزخ بیرون می‌شوند.

      پنجم) شفاعت کردن برای کسانی است که به بهشت رفته‌اند، و پیامبر خدا ج برای آن‌ها شفاعت می‌کنند تا خداوند متعال مرتبه و مقام و درجه آن‌ها را بلندتر سازد.

      4) امام قرطبی به نقل از قاضی عیاض/ می‌گوید که: مشهور است که سلف صالح شفاعت نبی کریم ج را مسئلت می‌نمودند، بنابراین، به گفته گروهی که می‌گویند: (طلب شفاعت پیامبر خدا ج از خداوند متعال مکروه است زیرا شفاعت برای گنهکاران است)، نباید التفات کرد، زیرا:

      اول آنکه) شفاعت – همانطوری که برای گنهکاران است – برای تخفیف حساب و رفع درجات نیز می‌باشد.

      دوم آنکه) هر انسان عاقلی به تقصیر خود معترف بوده، و محتاج به عفو و رحمت پروردگار است، و به عملی که انجام داده است، متکی نیست، و دائماً در این خوف است که مبادا از هالکین باشد.

      سوم آنکه) کسی که شفاعت کردن را مکروه می‌داند و از خداوند شفاعت نبی کریم ج مسئلت نمی‌کند، پس نباید طلب رحمت و مغفرت نیز بنماید، زیرا مغفرت و رحمت نیز برای گنهکاران است، و البته طوری که گفتیم، این سخنان بر خلاف چیزی است که در دعای سلف آمده است، الجامع لاحکام القرآن (10/310).

[8]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) اذان دارای فضیلت خاصی است، از آن جمله هر کسی و هر چیزی که صدای مؤذن را بشنود، در قیامت برایش شهادت می‌دهد، و این موضوع قبلاً گذشت، به حدیث (373) مراجعه کنید.

      2) صف اول بر دیگر صفوف فضیلت دارد، و سببش آن است که:

      أ) کسیکه به صف اول نشسته است، کسی است که از دیگران زودتر به مسجد و جماعت حاضر شده است.

      ب) در نمازهای جهریه قراءت را از دیگران بهتر و به طور مباشر از امام می‌شنود.

      ج) اگر امام روی ضرورتی از نماز خارج شود، به عوض وی برای مردم امامت داده و نمازش را تکمیل می‌کند، از این سبب است که پیامبر خدا ج فرمودند که:

      «بهترین صف‌های مردها صف اول، و بدترین آن‌ها صف آخر است، و بهترین صف‌های زن‌ها صف آخر، و بدترین آن‌ها صف اول است»، طبرانی در (الاوسط) روایت کرده است که پیامبر خدا ج برای کسانی که در صف اول بودند سه بار، و برای کسانی که در صف دوم بودند، دوبار، و برای کسانی که در صف سوم بودند یکبار طلب مغفرت نمودند» و احادیث دیگری نیز در فضیلت صف اول آمده است.

      3) همانطوری که صف اول بر صف دوم فضیلت دارد، صف دوم بر صف سوم فضیلت دارد، و صف سوم بر صف چهارم، و به همین طریق تا آخرین صف در جماعت.

      4) باید متوجه بود که اگر کسی می‌خواهد ثواب صف اول را دریابد، از اول آمده و در صف اول بنشیند، نه آنکه بعد از انجام گرفتن صف‌ها از سر شانه‌های مردم گذشته و با اذیت کردن آن‌ها خود را به صف اول برساند، که در این صورت به یقین گناهی را که از اذیت کردن مردم مرتکب شده است، بیشتر از ثوابی است که از رسیدن به صف اول برایش می‌باشد.

      5) بهتر است که نماز در اول وقت آن اداء گردد.

      6) اداء کردن همه نمازهای پنچگانه فرض و حتمی است، و نماز صبح و عصر مؤکدتر است.

[9]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) با استدلال به این حدیث نبوی شریف، جمهور علماء می‌گویند که اذان دادن پیش از وقت، در نماز صبح جائز است، ولی احناف می‌گویند که اذان دادن پیش از وقت در هیچ نمازی و از آن جمله نماز صبح جواز ندارد، و اینکه بلال پیش از طلوع فجر اذان می‌داد، اذانش برای نماز نبود، بلکه برای بیدار کردن اشخاص خواب، و سحری کردن در ماه رمضان بود، و احادیثی که بعد از این می‌آید شاهد بر این مدعا است، و به همین سبب بود که (ابن ام مکتوم) بعد از طلوع فجر آمده و دوباره اذان می‌داد، و اگر اذان اول که ذریعه بلالس صورت می‌گرفت، اذان برای نماز فجر می‌بود، ضرورتی به اذان دادن دوباره از طرف (ابن ام مکتوم)س نبود.

      2) برای پیامبر خدا ج سه مؤذن بود، یکی بلال، دیگری أبو محذوره و سومی عمرو ابن ام مکتومش جمیعا.

      3) اگر مؤذن شخص با فهم و دانشی باشد، روا است که در داخل شدن وقت نماز، و در وقت سحری کردن به اذان وی اعتماد شود.

      4) برای شخص نابینا روا است، بلکه لازم است که در داخل شدن وقت نماز از شخص بینا پیروی نموده و قولش را باور کند.

      5) سحری کردن برای کسی که روزه می‌گیرد مستحب است، چنان‌که مستحب است که سحری را به تاخیر بیندازد، یعنی: طوری سحری کند که بین سحری کردن و اذان فجر فاصله بسیاری نباشد.

      6) اگر شخص دارای عیبی مانند کوری، لنگی، شلی و امثال این‌ها است، یاد آوری از این عیب‌ها جهت معرفی آن شخص، و یا جهت مصلحت دیگری روا است، اما به قصد اهانت و خجالت دادن وی روا نیست.

      7) همانطوری که نسبت دادن شخص به پدرش روا است به مادرش نیز روا است، مثلاً: همانطوری که می‌گوئیم: أحمد فرزند محمود، روا است که بگوئیم: أحمد فرزند زینب.

[10]- وی أم المؤمنین حفصه بنت عمر بن خطاب است، پیش از ازدواج با نبی کریم ج همسر حصن بن حذافه بود، بعد از موت شوهرش و به نهایت رسیدن عده‌اش عمر بن خطابس برای عثمان پیشنهاد کرد که او را به همسری بگیرد، ولی او بعد از چند روز گفت: که فعلاً تصمیم به ازدواج ندارم، بعد از آن او را برای ابوبکر صدیق پیشنهاد کرد، او هم قبول نکرد، تا اینکه نبی کریم ج از وی خواستگاری نموده و با وی ازدواج کردند، پیامبر خدا ج او را یک طلاق دادند، چون عمرس از واقعه خبر شد، خاک بر سر خود می‌ریخت و می‌گفت: بعد از این خدا به عمر و دخترش ارزشی نمی‌دهد، و همان بود که جبرئیل÷ آمد و به پیامبر خدا ج گفت که: خدا تو را امر می‌کند که به وی رجوع کنی، و پیامبر خدا ج به او رجوع کردند، وی در سال چهل ویک هجری وفات یافت، (الاصابه: 4/273-274).

[11]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) سنت نماز صبح دو رکعت است، و این دو رکعت خفیف و سبک اداء می‌گردد.

      2) وقت خواندن این دو رکعت بعد از طلوع فجر است، و خواندن آن پیش از طلوع فجر جواز ندارد.

[12]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) اینکه پیامبر خدا ج انگشت سبابه خود را بالای انگشت دیگر خود قرار داده بودند، و به طرف چپ و راست خود اشاره نمودند، جهت نشان دادن صبح صادق بود، زیرا روشنی صبح صادق، بر عرض افق می‌باشد، بنابراین اگر فعلاً در مسجدی مانند بلال کسی پیش از فجر اذان می‌دهد، باید از طلوع فجر صادق دوباره اذان داده شود، زیرا اذان برای وقت هر نمازی بعد از داخل شدن وقت نماز است، نه پیش از دخول وقت آن، و اینکه بلالس پیش از طلوع فجر اذان می‌داد، این اذان دادنش – طوری که در این حدیث آمده است – جهت بیدار کردن مردم خواب بود، و یا جهت آگاه ساختن مردمی که مشغول نماز تهجد بودند، تا جهت سحری کردن به خانه‌های خود بروند.

      2) متاسفانه بعضی از مردم این سنت نبوی را که اذان دادن برای سحری کردن باشد، کاملاً ترک کرده‌اند، و اگر کسی باشد که این سنت نبوی را احیاء کرده و در همان وقتی که بلالس به امر پیامبر خدا ج اذان می‌داد، اذان بدهد، کسی است که سنت نبوی را احیاء کرده است، و برایش اجر فراوانی است، و اکثر علماء از آن جمله علمای احناف از این سنت به تفصیل کاملی در کتاب‌های خود یاد کرده‌اند، و اینکه سبب ترک این سنت نبوی به مرور زمان چیست؟ نمی‌دانم.

[13]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      مراد از دو اذان، اذان و اقامت است، یعنی: بعد از اینکه اذان داده شد، تا پیش از آنکه اقامت گفته می‌شود، باید نماز بخواند، ولی چون پیامبر خدا ج فرمودند: «برای کسی که بخواهد» این نماز خواندن لازمی نیست، بلکه مستحب است، والبته مراد از این نماز خواندن، نماز نفلی است، و سنن رواتب به احادیث دیگری ثابت شده است.

[14]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) گویند پیامبر خدا ج از این جهت بزرگ‌تر آن‌ها را جهت امامت دادن اختیار نمودند، که این گروه در آموختن علم از پیامبر خدا ج با هم برابر بودند، ورنه طوری که در احادیث دیگری آمده است، مستحق ترین اشخاص به امامت دادن کسی است که از دیگران عالم‌تر و قراءتش از دیگران بهتر باشد.

      2) این حدیث نبوی اشارت بر این دارد که مراعات علم و قراءت و کلانی سن در اذان شرط نیست، منتهی علماء گفته‌اند که: برای اذان دادن بهتر است شخصی تعیین گردد که آواز خوش داشته و صدایش بلندتر باشد.

      3) اذان دادن برای هر نماز فرضی که جماعت خوانده می‌شود، سنت است، و فرقی بین نماز حضر و نماز سفر نیست.

      4) امامت دادن بر اذان دادن فضیلت دارد، زیرا پیامبر خدا ج امامت دادن را برای شخص بزرگ‌تر اختصاص دادند، و اذان دادن را به این چیز مقید نساختند، و از همه مهم‌تر آنکه: امامت را خودشان بر عهده داشتند، و اذان دادن را دیگران، وشکی نیست که پیامبر خدا ج عملی را که دارای فضیلت بیشتری بود انجام می‌دادند.

[15]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) لفظ حدیث نبوی (أذَّنَا) می‌باشد، و معنایش چنین می‌شود که: هردو نفر اذان بدهید، ولی مراد این نیست، بلکه مراد آن است که یکی از شما اذان بدهد، و دلیل آن حدیث گذشته است که فرمودند: «یکی از شما اذان بدهد»، و اینکه خطاب به دو نفر باشد، و مراد انجام دادن کار از یکی از آن‌ها باشد، یک عبارت متعارف است.

      2) چون مراد از اذان آگاه ساختن مردم از داخل شدن وقت نماز است، بنابراین اگر مسجدی باشد که مقتدیان آن صدای یک مؤذن را شنیده نتوانند، اگر دو نفر و یا سه نفر مؤذن و یا عدد بیشتری با هم اذان بدهند جواز دارد، بلکه مستحب است، و با قیاس با آن، در این عصر و زمان که وسائل جدید پیشرفته برای بلند کردن صوت و نقل آن اختراع شده است، می‌تواند در اذان از این وسائل استفاده کرد.

[16]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) در شب بارانی جماعت نکردن جواز دارد، و در حدیث دیگری آمده است که سه چیز سبب جواز نرفتن به جماعت می‌شود: شب سرد، باران بسیار، و باد شدید، و این‌ها عوارض آسمانی است که سبب جواز نرفتن به جماعت می‌گردد، و عوارض غیر آسمانی که سبب جواز نرفتن به جماعت می‌گردد، بسیار زیاد است، از آن جمله است: مریضی، خوف از دشمن، پا افتادگی، و هر کار ضروری دیگری که ترک آن و رفتن به جماعت سبب ضرر به مسلمانان گردد، مانند: طبیب نوکریوال، نگهبان اموال عمومی، پرستار و امثال این‌ها.

      2) ظاهر حدیث دلالت بر آن دارد که اگر باران و سردی در شب بود، روا است که مردم نماز را به خانه‌های خود بخوانند، ولی امام عینی/ می‌گوید که: این قید معتبر نیست، زیرا همین حدیث در سنن از طریق ابن اسحق به روایت نافع آمده است که: این چیز را در شب بارانی، و در روز روشن نیز گفتند، عمده القاری (4/204).

[17]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) کسی که به طرف نماز می‌آید، آهسته و با وقار بیاید، و به جهت آنکه زودتر به نماز برسد، نباید شتاب نموده و بدود، زیرا اول آنکه این عمل مخل مروءت شخص است، و دوم اینکه: این عمل سبب می‌شود که شخص بعد از اینکه به نماز رسید، از اینکه نفس نفس میزند، نتواند آنچه را که می‌خواهد بخواند، به شکل مناسب آن بخواند.

      2) کسی که بعضی از نماز را با امام درک می‌کند، بعد از اینکه امام سلام گفت، باید باقیمانده نمازش را کامل نماید. ولی آیا آنچه را که با امام دریافته بود، اول نمازش گفته می‌شود و یا آخر نمازش، در این مسئله بین علماء اختلاف است، جمهور علماء می‌گویند: آنچه را که با امام خوانده است، اول نمازش گفته می‌شود، بنابراین باقیمانده نمازش را این طور بخواند که رکعت و یا رکعت‌های اخیر نمازش را می‌‌خواند، و احناف و گروه دیگری از علماء می‌گویند: آنچه را که با امامش خوانده است، با درنظر داشت واقعیت، اخیر نمازش گفته می‌شود، بنابراین، باقیمانده نمازش را این طور بخواند که گویا رکعت و یا رکعت‌های اول نمازش را می‌‌خواند، مثلاً: اگر در نماز چهار رکعتی، دو رکعت را با امام درک کرده بود، بعد از اینکه امام سلام داد، دو رکعت دیگر را با الحمد لله و سوره بخواند.

[18]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) چون پیامبر خدا ج گاهی به سبب انجام دادن کار ضروری بعد از اقامت گفتن در آمدن جهت امامت دادن تاخیر می‌کردند، و برای آنکه قیام مردم طولانی نشود، فرمودند تا وقتی که مرا نبینید از جای خود بر نخیزید.

      2) اگر امام هنگام اقامت گفتن در مسجد حضور داشت، مردم باید چه وقت برای نماز خواندن بر خیزند، جمهور علماء می‌گویند: وقت برخاستن برای نماز، هنگام به نهایت رسیدن اقامت است، و امام مالک می‌گوید: وقت برخاستن، در اول اقامت گفتن است، و احناف می‌گویند: هنگامی که (حی علی الصلاة) گفته شد، باید مردم در صف نماز قرار داشته باشند، و وقتی که (قد قامت الصلاة) گفته شد، امام باید تکبیر گفته و نماز را شروع نماید، ومتصل به آن مقتدیان به وی اقتداء نمایند، تا به محتوای الفاظ اقامت به طور حقیقی عمل شده باشد.

[19]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) نمازی که این واقعه در آن واقع گردید، نماز عشاء بود.

      2) احناف وعده دیگری از علماء می‌گویند که: فاصله بین اقامت و تکبیر تحریمه روی ضرورت جواز دارد، ولی اگر ضرورتی نباشد، تاخیر تکبیر تحریمه از اقامت مکروه است، حتی بعضی از احناف می‌گویند: وقتی که (قد قامت الصلاة) گفته شد، واجب است که امام تکبیر تحریمه بگوید.

      3) مراد از خواب رفتن مردم، پینکی رفتن بعضی از آن‌ها بود.

      4) شخصی که پیامبر خدا ج با وی سخن را طولانی کردند، رئیس یکی از قبائل بود، و جهت دل‌گرمی و دعوت وی به اسلام، پیامبر خدا ج سخن را با او طولانی کردند، و البته سخن زدن پیامبر خدا ج بعد از اقامت روی ضرورت بود، بنابراین اگر ضرورتی نباشد، سخن زدن بعد از اقامت گفتن مناسب نیست.

[20]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) مراد از گفته پیامبر خدا ج آن است که این مردم از دون همتی که دارند، اگر بدانند که در حاضر شدن به نماز،‌اندک فایده دنیوی برای آن‌ها می‌رسد، به نماز حاضر می‌شوند، ولی برای کسب ثواب اخروی و نعمت‌های آن، از حاضر شدن به نماز، خود داری می‌نمایند.

      2) ظاهر این حدیث دلالت بر این دارد که نماز جماعت فرض عین است، زیرا اگر سنت می‌بود، ترک سنت موجب سوزاندن جان و مال شخص نمی‌گردید، ولی جمهور علماء، و از آن جمله احناف بر این نظر‌اند که جماعت سنت مؤکده است نه فرض عین، و از این حدیث جواب می‌دهند که پیامبر خدا ج در سوزاندن آن‌ها تصمیم گرفتند، و تصمیم خود را عملی نکردند، و اگر فرض عین می‌بود، آن‌ها را به حال‌شان نمی‌گذاشتند، و امام ابن حجر/ این موضوع را به شکل طولانی شرح داده و برای کسانی که جماعت را سنت موکده دانسته و واجب نمی‌دانند از این حدیث ده جواب ذکر نموده و در اخیر می‌گوید: (سخن را از این جهت طولانی کردم که اجزاء آن با هم ارتباط دارد، و برای کسانی که جماعت را واجب نمی‌دانند، ده جواب در اینجا مذکور است، و این همه جواب‌ها را در یکجا، در شرح دیگری نخواهی یافت)، فتح الباری (2/148-151).

      3) امام عینی به نقل از (تحفه) مسائلی را در مورد نماز جماعت ذکر کرده است، که بعضی از آن‌ها قرار آتی است.

      أ) نماز جماعت بر کسی که واجب است که قدرت رفتن به مسجد را بدون مشقت داشته باشد، بنابراین بر شخص نا بینا، و مریض و پیر زمین‌گیر جماعت واجب نیست.

      ب) شرف الأئمه می‌گوید: کسی که جماعت را بدون عذر ترک کند، باید تعزیر شود، اگر همسایه‌ها نسبت به کسی که نماز جماعت را ترک می‌کند، سکوت می‌کنند، گنهکار می‌شوند.

      ج) اگر مردم قریه و یا محلۀ نماز جماعت را ترک کردند، باید با آن‌ها به جنگ برخاست.

      د) امام ابو حنیفه/ می‌گوید: اگر کسی به کاری مشغول شد، و به جماعت رفته نتوانست، با اهل خانواده خود جماعت نماید، و اگر تنها خواند، نمازش جواز دارد.

      ه) در اینکه آیا جماعت کردن در خانه مانند جماعت کردن در مسجد است، بین علماء اختلاف است، و قول صحیح‌تر آن است که گرچه جماعت در خانه مانند جماعت در مسجد، جماعت گفته می‌شود، ولی اشتراک نمودن به جماعت مسجد فضائل بیشتری دارد، از آن جمله اینکه: همانطوری که در حدیث نبوی آمده است در هر قدمی که به سوی مسجد برمی‌دارد برایش ثوابی داده می‌شود، و گناهی از گناهانش بخشیده می‌شود، و دیگر آنکه: چون به طور عموم جماعت مسجد بزرگ‌تر است، لذا ثوابش نیز از جماعتی که در غیر مسجد خوانده می‌شود بیشتر است، والله تعالی أعلم.

[21]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) حد اقل جماعت دو نفر است، که یکی امام و دیگری مقتدی باشد، و در این صورت گفته می‌شود که آن‌ها نماز خود را به جماعت خوانده‌اند، و این فضیلت برای‌شان حاصل می‌شود، زیرا پیامبر خدا ج فرموده‌اند که: «دو نفر و بیشتر از آن جماعت است»، گرچه کلمه (جمع) به کمتر از (سه) اطلاق نمی‌شود.

      2) باید دانست که این فضیلت برای جماعت در غیر مسجد الحرام، و مسجد نبوی، و مسجد اقصی است، و نماز خواندن در این سه مسجد فضیلت بیشتری دارد که تفصیل آن ان‌شاء الله در جای خودش خواهد آمد.

[22]- اینکه فضیلت نماز جماعت بر نماز فردی در این حدیث بیست و پنج مرتبه، و در حدیث گذشته بیست و هفت مرتبه ذکر شده است، سببش این است که: ثواب جماعت نسبت به ثواب نمازی که تنها خوانده می‌شود، در اول بیست و پنج مرتبه بود، بعد از آن خداوند متعال به فضل و مرحمت خود آن را بسیت و هفت مرتبه گردانید، و به نبی خود از آن خبر داد، و یا سببش دوری و نزدکی مسجد و اخلاص و عدم اخلاص نمازگذار و امثال این چیزها است، و می‌شود که حدیث آتی شاهدی بر این مدعا باشد، والله تعالی اعلم.

[23]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) اگر کسی انتظار می‌کشد که با امام به جماعت نماز بخواند، ثوابش از کسی که نمازش را به عجله تنها و یا به جماعت با اشخاصی مانند خود می‌خواند و می‌خوابد، بیشتر است.

      2) جماعتی که تعداد نمازگذاران در آن بیشتر باشد، از جماعتی که تعداد نمازگذاران در آن کمتر است، ثواب بیشتری دارد، از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «نماز یک نفر با نفر دیگر، از نماز وی به تنهائی بهتر است، و نماز شخص با دو نفر از نمازی که با یک نفر می‌خواند، بهتر است، و هر قدر که تعداد نمازگذاران بیشتر شود، در نزد خداوند متعال محبوب‌تر است».

      3) ظاهر حدیث دلالت بر این دارد که در حصول ثواب جماعت فرقی بین این نیست که این نماز جماعت در مسجد خوانده شود، و یا در خانه و محل کار، ولی بعضی از علماء جماعت مسجد را بر جماعتی که در خانه و یا محل کار تشکیل می‌شود، ترجیح داده‌اند، و همین قول دوم راجح تر به نظر می‌رسد، زیرا اول آنکه: پیامبر خدا ج تا جای امکان جماعت را در مجسد بر پا می‌کردند، و دوم آنکه: در رفتن به مسجد از خانه در هر قدمی برای نمازگذار ثواب دیگری است، و سوم آنکه اگر هر کسی با چند نفری در خانه و یا در محل کار خود جماعت کند، و از رفتن به مسجد خود داری نماید، مساجد مهجور می‌گردد، و برای مسجد اهمیت و منزلت آن باقی نمی‌ماند، والله تعالی أعلم.

[24]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) شهید حقیقی همین نوع پنجم است، و چهارم نوع دیگر به طور مجازی شهید گفته می‌شوند.

      2) شهید به اتفاق علماء غسل داده نمی‌شود ولی تکفین می‌شود، و در اینکه بر وی نماز خوانده می‌شود یا نه؟ بین علماء اختلاف است، در نزد احناف بر وی نماز خوانده می‌شود، و جمهور علماء می‌گویند که بر شهید نماز خوانده نمی‌شود.

      3) شهید بر سه قسم است، اول: شهید دنیا و آخرت: و آن کسی است که غرض اعلای کلمة الله در وقت جنگ با کفار به شهادت می‌رسد، دوم: شهید آخرت: و آن کسی است که به سبب مرض شکم، و یا به سبب غرق شدن در آب، و یا سوختن در آتش و امثال این‌ها کشته شود، سوم: شهید دنیا: و آن کسی است که به غرض بدست آوردن مال، و یا شهرت طلبی و یا احساسات قومی و یا منطقوی به جنگ برود و کشته شود.

      4) طوری که در احادیث دیگری آمده است، چند گروه دیگر نیز شهید گفته می‌شوند، از آن جمله: مردن به سبب مرض ذات الجنب، به سبب آتش سوزی، مردن در دیار غربت، مردن زن در وضع حمل.

[25]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) (بنی سلمه) قبیله بزرگی از مردم انصار است، خانه‌های این مردم از مسجد نبوی دورتر واقع شده بود، و نسبت به علاقه و محبتی که ایشان به همجواری پیامبر خدا ج و مسجد نبوی داشتند، می‌خواستند خانه‌های خود را گذاشته و در نزدیک مسجد برای خود خانه بسازند.

      2) به هر قدمی که شخص در رفت آمد به سوی مسجد برمی‌دارد، برایش ثواب داده می‌شود، چه این رفت و آمد به طور پیاده صورت بگیرد، و چه به طور سواره.

      3) با قیاس به رفتن به مسجد، در هر کار خیر دیگری که انسان قدم برمی‌دارد، امید به خداوند است که به شماره قدم‌هایش برایش ثواب و مزد داده شود، قتاده/ می‌گوید: (أی آدم! اگر خداوند از چیزی که انجام می‌دهی غفلت می‌کرد، باید از آثار پایت که باد آن را به زودی از بین می‌برد غفلت می‌کرد، ولی خداوند متعال هر آن چیزی را که انسان از خوب و بد انجام می‌دهد، چه در راه خیر باشد و چه در راه شر، درباره‌اش حساب می‌کند، پس کوشش کن که کاری که انجام می‌دهی، و قدمی را که برمی‌داری در راه طاعت و رضای خدا باشد) فتح المبدی (1/419).

[26]- از احکام و مسائل متعلق به این آنکه:

      1) این دو نماز از آن سبب بر منافقین سنگین است که: وقت نماز صبح وقت شیرینی خواب، و وقت نماز عشاء وقت استراحت و آرام گرفتن است، و دیگر آنکه منافقین به این جهت نماز می‌خوانند که مردم آن‌ها را ببینند، و چون در نماز صبح و خفتن نسبت به تاریکی شب – خصوصاً در آن زمان – این آرزوی آن‌ها بر آورده نمی‌شد، از این سبب خواندن این دو نماز بر آن‌ها نهایت دشوار بود.

      2) این دو نماز بر منافقین سنگین بود، و به سبب این سنگینی آیا این دو نماز را نمی‌خواندند، و یا در این دو نماز به جماعت حاضر نمی‌شدند، گرچه هردو احتمال وجود دارد، ولی سیاق بیشتر دلالت بر این دارد که در این دو نماز به جماعت حاضر نمی‌شدند، زیرا پیامبر خدا ج فرمودند که اگر می‌دانستند که در این دو نماز چه قدر ثواب است، اگر به طور خزیده هم می‌بود، به این دو نماز حاضر می‌شدند»، و مراد از خزیدن آن است که خزیده به مسجد می‌آمدند، و نماز را با جماعت اداء می‌کردند، والله تعالی اعلم.

[27]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) بعضی می‌گویند که: مراد از سایه خدا رحمت خدا است، و بعضی می‌گویند بنا به حدیث دیگری که در این مورد آمده است، مراد از سایه خدا سایه عرش خدا است، و امام ابن حجر/ می‌گوید و دلیل این قول حدیث سلمان است که سعید بن منصور به سند حسنی روایت کرده و می‌گوید: (سبعة یظلهم الله فی ظل عرشه)، و عیسی بن دینار، و قاضی عیاض رحمهما الله می‌گویند که مراد از سایه خدا (تکریم و حمایت خدا است).

      2) اعمال هفتگانه که در حدیث نبوی ذکر گردیده است، از فضائل اعمال است، و کسی که متصف به یکی از این صفات باشد، در روز قیامت که آفتاب به مردم نزدیک می‌شود، و هیچ سایه جز سایه عرش خدا وجود ندارد، خداوند متعال چنین اشخاصی را به سایه عرش خود، و یا در ظل رحمت خود قرار می‌دهد.

      3) گرچه در ظاهر حال، انجام دادن اکثر این کارها آسان به نظر می‌رسد، ولی از نگاه عملی و واقعیت امر، هیچیک از این کارها آسان نیست، از این جهت است که وجود اشخاصی که متصف به این صفات و یا به یکی از این صفات باشند، بسیار کم و بلکه نادر است، گرچه مستحیل نیست.

[28]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) در ظاهر حدیث نبوی شریف این اجر جزیل برای کسی است که به طور مطلق به مسجد بیاید، خواه قصدش از این مسجد رفتن مثلاً: درس خواندن باشد، خواه پاک کردن مسجد باشد، و خواه آب آوردن از مسجد باشد، و خواه هر کار دیگری، ولی طوری که امام حجر/ می‌گوید: مقصود کسی است که به مسجد غرض عبادت می‌آید، نه جهت انجام دادن کار دیگری.

      2) نباید نظر به ظاهر این حدیث نبوی شریف این طور فهمید که مطلوب از رفتن به مسجد در شب و روز، رفتن به مسجد به نماز صبح و نماز شام، و یا نماز صبح و نماز خفتن است، بلکه مراد از رفتن به مسجد در شب و در روز، مداومت کردن به رفتن مسجد است، که در هر وقت نماز به مسجد برود.

[29]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث اینکه:

      1) این حدیث به طور صریح دلالت بر این دارد که در وقت بر پا شدن جماعت، نماز دیگری نباید خوانده شود، ولو آنکه دو رکعت سنت صبح باشد.

      2) بعضی از علماء از آن جمله احناف می‌گویند که: اگر خوف از دست رفتن هر دو رکعت نماز فرض به جماعت موجود باشد، نباید به خواندن سنت صبح اقدام نمود، ولی اگر خوف تنها یک رکعت باشد، بهتر است در خانه‌اش و یا در بیرون مسجد، و یا در دروازه مسجد، دو رکعت سنت صبح را بخواند، و بعد از آن به جماعت داخل شود، ولی می‌توان گفت که ظاهر حدیث بر خلاف این نظر است، والله تعالی أعلم بالصواب.

[30]- مراد از زن‌های هم نشین یوسف÷ (زلیخا) است، زیرا او مانند عائشه به زبانش چیزی گفته بود، و در دلش چیز دیگری بود، زیرا وی در ظاهر زن‌ها را به مهمانی دعوت کرد، ولی در دلش این بود که زن‌ها جمال یوسف را ببینند، و از طعنه زدن بر وی دست کشیده، و در عشق ورزی‌اش به یوسف÷ معذورش بدارند، چنان‌چه عائشهل دل نازکی ابوبکرس را بهانه قرار داد، و قصدش آن بود که پدرش به مردم امامت ندهد.

[31]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) ثبوت افضلیت ابوبکر صدیقس بر بقیه صحابهش، و در وقت انتخاب خلیفه، وقتی که مردم در این مورد ابراز نظر می‌کردند، عمرس همین امر را مستمسک قرار داده و گفت: پیامبر خدا ج او را پیشوای ما در امور دین قرار دادند، مگر نمی‌خواهید که شما او را پیشوای خود در امور دنیوی قرار دهید.

      2) اقتداء کردن شخص ایستاده بر شخص نشسته جواز دارد.

      3) امام در صورت امکان باید اعلم، افقه، اقرء، و افضل قوم باشد، و این صفات نسبت به ابوبکرس متحقق بود.

      4) اینکه عائشهل اصرار داشت که پدرش ابوبکر صدیقس برای مردم امامت ندهد، دو سبب داشت، سبب اول طوری که خود عائشهل می‌گوید این بود که: فکر می‌کردم کسی که بعد از مرگ پیامبر خدا ج به جای‌شان بایستد، او را دوست نخواهند داشت، و از وی بدشان خواهد آمد، از این جهت اصرار نمودم که پیامبر خدا ج شخص دیگری را مامور به این کار سازند، و سبب دوم آن بود که: مردم می‌دانستند که بعد از پیامبر خدا ج ابوبکرس خلیفه است، و اگر ابوبکرس به جای پیامبر خدا ج می‌دیدند، می‌فهمیدند که مرگ پیامبر خدا ج فرا رسیده است، و عائشه نمی‌خواست که این خبر برای مردم ذریعه پدرش برسد.

      5) گریه کردن در نماز اگر به سبب یاد آخرت، و ترس از آتش دوزخ، و تصور نعمت‌های بهشت باشد، سبب باطل شدن نماز نمی‌گردد، ولی اگر به سبب درد، و یا غم و‌اندوه مانند: غم مرگ اولاد، و یا خساره مال و تجارت، و یا آفت زدن زراعت و امثال این‌ها باشد، نمازش فاسد می‌شود.

      6) احرام بستن مقتدی به نماز پیش از امام سبب فساد نماز نمی‌گردد، زیرا او ابوبکر صدیقس به حیث امام به نماز ایستاده بود، ولی بعد از آمدن پیامبر خدا ج حالت مقتدی را بخود گرفت، و به ایشان اقتداء نمود.

      7) اقتداء کردن کسی که قدرت به ایستادن دارد، به امامی که به سبب عذر نشسته نماز می‌خواند صحت دارد.

[32]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) اگر کسی بیشتر از یک همسر دارد، باید عدالت را در بین آن‌ها حتی در حالت مریضی خود نیز مراعات نماید.

      2) تا سرحد امکان نماز باید به جماعت اداء گردد.

[33]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) اگر روی معذرتی نماز جمعه، به مسجد اداء نگردیده و به خانه خوانده می‌شود، چون نمازی که در خانه خوانده می‌شود، شروط نماز جمعه در آن تحقق نمی‌یابد، باید در چنین حالتی عوض نماز جمعه، نماز پیشین خوانده شود.

      2) آخرین کلمه در این حدیث شریف در یک روایت (أن أحرجکم) به حاء بدون نقطه آمده است، و ترجمه حدیث نبوی شریف هم به اساس همین روایت صورت گرفته است، و در روایت دیگری به عوض (أن أحرجکم) (أن أخرجکم) به خاء نقطه دار آمده است، و معنی آن در این صورت چنین می‌شود که: نخواستم شما را جهت ادای نماز جمعه از خانه‌های شما بیرون کنم، و در هردو روایت نتیجه یکی می‌شود، و آن این است که: چون گِل و لای بسیار است، لذا آمدن شما به مسجد لازم نیست.

[34]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) (ضحی): به معنی چاشت است، و وقت آن در حدود نیم روز بین طلوع و زوال آفتاب است، و خواندن این نماز در نزد جمهور علماء مستحب است، و پیامبر خدا ج نماز چاشت را گاه گاهی می‌خواندند، ولی از خوف اینکه مبادا فرض گردد، بر آن مداومت نمی‌کردند.

      2) اگر کسی بسیار چاق بوده، و راه رفتن برای وی دشوار باشد، لزوم حضور جماعت از وی ساقط می‌گردد، و از جمله اعذار دیگری که لزوم حضور در جماعت را ساقط می‌کند این‌ها است: به خطر افتادن جان و یا مال به سبب رفتن به جماعت، سردی شدید، باران شدید، مرضی که قدرت رفتن به مسجد را از شخص سلب می‌نماید، حاضر شدن طعام شب در وقت بر پا شدن جماعت، فراموش کردن وقت نماز، خوردن سیر و پیاز خام، و همچنین استعمال هر چیز دیگری که سبب بد بوئی دهان گردد، مانند سیگار، چرس، و امثال این‌ها، و باید گفت: کسی که به سبب استعمال چنین چیزهای نا مشروعی از حضور جماعت منع می‌گردد، گناه نرفتن به جماعت بر خودش می‌باشد.

[35]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) در روایتی آمده است که (اگر روزه داشتید)، یعنی: شخص روزه‌دار اگر طعام شامش حاضر شد، پیش از نماز خواندن بهتر است که طعام خود را بخورد، و به این اساس برای شخص غیر روزه دار چنین رخصتی نیست.

      2) نظر به اینکه حضور قلب از اصول اساسی نماز است، علماء گفته‌اند: کسی که طعامش حاضر گردیده و قلب و ذهنش به آن طعام مشغول است، بهتر است اول طعامش را صرف نماید، و بعد از آن نمازش را اداء نماید.

      3) بهتر آن است که در صورت امکان، تهیه طعام از وقت ادای نماز و اقامه جماعت به تاخیر بیفتد، و یا پیش از اقامت گفتن طوری تهیه و تقدیم گردد، که در وقت اقامت گفتن، از صرف طعام فارغ شده باشند.

      4) اگر اشتغال به طعام خوردن سبب قضاء شدن نماز می‌گردید، لازم است که اول نمازش را اداء نماید، و بعد از آن به صرف طعام بپردازد.

[36]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      پیامبر خدا در خانه کارهای زیادی را انجام می‌دادند، از آن جمله اینکه:

      گوسفند را می‌دوشیدند، لباس‌های خود را پینه می‌زدند، و کفش‌های خود را می‌دوختند، و امثال این‌ها، از این جهت، جمهور علماء می‌گویند که انجام دادن کارهای خانه از وظائف شوهر است، نه از وظائف زن، و این موضوع را در کتاب (أنیس النساء) به طور مشروح بررسی نموده‌ام، و برای اطلاع بیشتر می‌توان به آن کتاب مراجعه نمود.

[37]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) قصد مالک بن حویرثس آن بود که کیفیت نماز خواندن پیامبر خدا ج برای مردم بیاموزد.

      2) و در ادامه همین حدیث آمده است که پیامبر خدا ج وقتی که در رکعت اول سر خود را از سجده دوم برمی‌داشتند، پیش از آنکه ایستاده شوند، لحظه می‌نشستند، و این نشستن را به نام جلسه استراحت یاد می‌کنند، و با تمسک به این حدیث بعضی از علماء از آن جمله شوافع می‌گویند که جلسه استراحت سنت و یا مستحب است، ولی اکثر علماء از آن جمله علمای احناف بر این نظر‌اند که بعد از سجده دوم رکعت اول، جلسه نیست، و از این حدیث چنین جواب می‌دهند که نشستن پیامبر خدا ج در جلسه استراحت به طور مستمر نبود، بلکه این عمل را گاه گاهی در وقت ضعف و حاجت انجام می‌دادند، بنابراین بدون ضرورت نباید به انجام دادن جلسه استراحت پرداخت.

[38]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      2) حفصهل این سخن را از این جهت برای عائشهل گفت که: عائشهل او را به گفتن سخنی وادار نموده بود، که سبب رنجش پیامبر خدا ج گردید.

      2) دیگر احکام و مسائل متعلق به این حدیث به حدیث شماره (399) قبلاً گذشت، به آن حدیث مراجعه کنید.

[39]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      ابوبکر صدیقس تا لحظه وفات پیامبر خدا ج خلیفه‌شان در امامت نماز برای مردم بود، و از همین جا بود که صحابهش در وقت تعیین خلیفه، امامت صغری را دلیل بر امامت کبری گرفته و گفتند: (رضیه لدیننا أفلا ترضاه لدنیانا) یعنی: پیامبر خدا ج در امور دین ما، برایش رضایت دادند، آیا ما نباید در کارهای دنیوی خود – که خلافت باشد – برایش رضایت ندهیم، و همان بود که برایش بیعت کردند.

[40]- مردم (بنی عمرو بن عوف) در اطراف قبا بود وباش داشتند، و دارای قبائل بسیاری می‌باشند، بین آن‌ها نزاعی واقع شده بود، و پیامبر خدا ج جهت آشتی و مصالحه بعد از آنکه نماز ظهر را اداء نمودند نزد آن‌ها رفتند، و برای بلال گفتند: اگر نماز عصر داخل شد و من نیامدم به ابوبکر امر کن که به مردم امامت بدهد...

[41]- ابو قحافه کنیه پدر ابوبکرس بود، و نامش عثمان بن عامر قرشی است، وی در فتح مکه مسلمان گردید، و در خلافت عمرس وفات نمود، و اینکه ابوبکرس نامش را ذکر نکرده و از خود به (ابن ابی قحافه) یاد کرد، سببش حقیر دانستن خود نسبت به مقام و مرتبه پیامبر خدا ج بود.

[42]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) در وقتی که بین مسلمانان نزاعی واقع می‌شود، باید خلیفه مسلمانان خودش شخصاً و یا بواسطه نماینده خود نزاع را از بین برده و بین آن‌ها صلح بر قرار سازد، تا دامنه مشکلات وسیع‌تر نگردد.

      2) صحابهش بر این اجماع داشتند که افضل‌شان ابوبکر صدیقس است، از این جهت او را به اجماع و بدون مخالفت به امامت خود بر گزیدند.

      3) التفات در نماز روی حاجت جواز دارد.

      4) عمل‌اندک سبب فساد نماز نمی‌شود، زیرا ابوبکرس از جای خود که امامت می‌داد به صف عقب خود آمد، ولی طوری عقب آمد که رویش از قبله منحرف نگردید.

      5) اگر امام سهو می‌کند، جواز دارد که مرد‌ها (سبحان الله) بگویند، و زن‌ها کف بزنند، تا امام متوجه اشتباه خود گردد، و قابل تذکر است که اگر قصد زنی از کف زدنش بازی و شوخی باشد، نمازش فاسد می‌شود.

      6) گذشتن از بین صف‌ها جهت رسیدن به صف اول، برای امام جواز دارد، اما برای غیر امام جواز ندارد، زیرا اول آنکه: امام که به صف اول می‌رود، جهت انجام دادن وظیفه خود می‌رود، و این مصلحت مردم است، و کسی از این کار آزرده نمی‌شود، دوم آنکه: امام یک نفر است، و تحمل گذشتن یک نفر از بین صف‌ها قابل تحمل است، ولی اگر این کار برای غیر امام هم جواز داشته باشد، اشخاص بسیاری به این کار مبادرت ورزیده و سبب اذیت مردم می‌گردند.

      7) اگر مقتدی مرد باشد و بخواهد امام را ملتفت به چیزی سازد، سبحان الله بگوید، و اگر زن باشد، کف‌های دستش را به هم بزند، ولی امام مالک/ می‌گوید که: زن هم باید مانند مردم، سبحان الله بگوید، و کف زدن منسوخ است، ولی ظاهر حدیث مؤید قول جمهور علما است، زیرا دلیل مشخصی برای نسخ این حدیث وجود ندارد، و علاوه بر آن در سنن داود به طور صریح آمده است که پیامبر خدا ج فرمودند: «اگر در نماز شما واقعه رخ داد، مردها تسبیح بگویند، و زن‌ها کف بزنند».

[43]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      تفصیل این حدیث به شماره (399) قبلاً گذشت، و در اینجا این احکام و مسائل را نیز متذکر می‌گردیم:

1) پیامبر خدا ج در ایام مریضی خود فقط یک نماز را برای مردم به طور نشسته امامت دادند، و آن نماز، نماز ظهر بود، و دیگر نمازها را ابوبکر صدیقس امامت می‌داد.

2) اگر امام مسجد مریض می‌شود، از اینکه برای مردم نشسته نماز بخواند، بهتر آن است که شخص مناسب دیگری را برای خود خلیفه بگیرد، زیرا پیامبر خدا ج ابوبکرس را برای خود خلیفه گرفتند، و به مردم به طور نشسته امامت ندادند.

[44]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      این حدیث دلالت بر این دارد که اگر امام نماز را نشسته می‌خواند، مقتدیان نیز به پیروی از وی باید نماز را نشسته بخوانند، ولی بعضی از علماء از آن جمله امام ابو حنیفه و ابو یوسف و شافعی و مالک واوزاعی رحمهم الله است، اقتدای شخص ایستاده را به شخص نشسته جواز می‌‌دهند، و دلیل‌شان حدیث عائشهل است، که به شماره (399) قبلاً گذشت.

      و بعضی از علماء نماز خواندن شخص ایستاده را به امامت شخص نشسته جواز نمی‌دهند، و می‌گویند: اگر امام نشسته نماز می‌خواند، مقتدی‌ها نیز باید نشسته نماز بخوانند، و دلیل‌شان همین حدیث باب است.

      ولی جمهور علماء می‌گویند که: حدیث باب پیش از حدیث عائشهل است که به شماره (399) قبلاً گذشت، زیرا حدیث (399) بیانگر مریضی است که پیامبر خدا ج از آن وفات یافتند، و حدیث باب بیانگر مریضی پیامبر خدا ج به سبب افتادن‌شان از اسپ بود، و جابرس این حدیث را به تفصیل بیشتری روایت کرده و می‌گوید: پیامبر خدا ج از اسپ افتادند، و کف پای‌شان مجروح شد، در این وقت بدیدن‌شان آمدیم، دیدیم که نماز فرض را نشسته می‌خوانند، ما هم ایستادیم و به ایشان اقتداء کردیم، چون از نماز فارغ شدند، فرمودند: «وقتی که امام نشسته نماز می‌‌خواند، شما هم نشسته نماز بخوانید، و وقتی که ایستاده نماز می‌خواند، شما هم ایستاده نماز بخوانید، و کاری که اهل فارس به بزرگان خود می‌کنند، شما نکنید»، و چون حدیث عائشهل در آخرین ایام حیات نبی کریم ج بود، و در نتیجه از حدیث جابر متاخر است، از این‌رو ناسخ آن حدیث می‌باشد، زیرا در وقت تعارض بین دو نص، نص اخیر، نص اول را نسخ می‌کند، و در نتیجه اگر امام روی ضرورت نشسته امامت می‌داد، مقتدیان باید ایستاده نماز بخوانند، والله تعالی أعلم بالصواب.

[45]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) متابعت امام واجب است، و باید مقتدی از امام خود متابعت نماید.

      2) بعضی از علماء از این حدیث چنین فهمیده‌اند که مقتدی وقتی یک رکن را مثلاً: رکوع و یا قومه و یا جلسه را انجام دهد، که امام از انجام دادن آن فارغ شده باشد، ولی عموم علماء این نظر را رد کرده و گفته‌اند: در چنین حالتی متابعت امام صورت نمیگیرد، بنابراین مقتدی باید بعد از این که امام به رکنی از ارکان نماز شروع کرد، به آن رکن شروع کند، مثلاً: همین که امام به رکوع رفت، بعد از وی به رکوع بروند، و همین که سر خود را از رکوع بالا کرد، بعد از وی سر خود را از رکوع بالا کنند، و همچنین در انجام دادن هر رکنی از ارکان دیگر نماز.

      ولی طوری که در حدیث بعدی می‌آید، باید جداً متوجه باشد که پیش از امام کاری را انجام ندهد، یعنی: نه پیش از امام برکوع برود، و نه پیش از امام سر خود را از رکوع بالا کند، و نه پیش از امام به سجده برود، و نه پیش از امام سر خود را از سجده بالا کند، و همچنین در تمام ارکان نماز.

[46]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) مقتدی نباید سر خود را پیش از امام از رکوع و یا سجده بالا کند، و کسی که چنین می‌کند سزاوار آن است که سرش مانند سر خر گردد، و چون به دعای پیامبر خدا ج (مسخ) از این امت مرفوع گردیده است چنین نمی‌شود، ولی دور نیست که در وقت دیگری که خداوند بخواهد به این عقوبت دچار گردد.

      2) امام عینی/ می‌گوید: در بعضی از کتب دیدم، و از اشخاص موثوقی شنیدم که گروهی از مردمی که صحابهش را دشنام می‌دادند، و بعضی از کسانی که پدر و مادر خود را آزار داده، و آن‌ها را به نام سگ و خر و خوک یاد می‌کردند، در وقت مرگ، صورت آن‌ها به صورت خر و سگ در آمده بود.

[47]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) تشبیه سر حبشی به کشمش در کوچکی و سیاهی آن است، به این معنی که سر حبشی از سر مردمان دیگر کوچک تر است، و رنگ پوستش از رنگ پوست مردمان عادی سیاه‌تر است.

      2) اطاعت از امام و خلیفه مسلمان واجب است.

      3) امامت غلام جواز دارد، زیرا در بعضی از روایات آمده است که «اگر غلام حبشی بر شما امیر مقرر گردید، و عادت آن بود که امیران برای مردم امامت می‌دادند.

      4) قیام بر علیه خلفاء و امراء مسلمان جواز ندارد ولو آنکه جور و ستم کنند، زیرا قیام بر علیه آن‌ها سبب خونریزی و چور و چپاول می‌گردد، و مصائبی که به سبب قیام بر علیه آن‌ها به وجود می‌آید، از مصائیبی که از جور و ستم آن‌ها به وجود می‌آید خیلی بیشتر است، و دیگر آنکه چه معلوم که امام بعدی از امام اول ظالم‌تر و ستمگارتر نباشد.

      5) فقهاء می‌گویند: هر امامی که نماز جمعه و جماعات را اقامه نموده و جهاد نماید، اطاعت کردن از وی واجب است، و البته این به آن معنی نیست که برایش نصیحت نکرد، و از وی انتقاد ننمود، نه خیر این کارها جواز دارد، بلکه لازم است، وچیزی که روا نیست قیام مسلحانه و خونریزی جهت رسیدن به قدرت است.

[48]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) نماز به امامت نیکو کار و بد کار جواز دارد، بعضی از علماء می‌گویند: اگر امام فاجر و ظالم بود، بهتر است که شخص نمازش را در خانه‌اش بخواند و بعد از آن آمده و به آن امام اقتداء نماید، تا از شرش در امان باشد، و در زمان حجاج بعضی از مردم چنین می‌کردند.

      2) نظر به ظاهر این حدیث بعضی از علماء می‌گویند که اخطاء و اشتباهات امام بر مقتدیان تاثیری ندارد، بنابراین اگر بعد از نماز خواندن معلوم شد که امام بی‌وضوء و حتی جنب بوده است، و یا بر بدن و یا بر جامه‌اش نجاست پنهانی مانند بول وجود داشته است، دوباره خواندن نماز بر مقتدیان لازم نیست، ولی عده دیگری از علماء از آن جمله احناف می‌گویند که نماز امام متضمن نماز مقتدی است، به این معنی که اگر نماز امام صحت داشت، نماز مقتدیان نیز صحت دارد، و اگر نمازش فاسد بود، نماز مقتدیان نیز فاسد می‌شود، و دلیل‌شان حدیث مستدرک حاکم است که می‌گوید: «الامام ضامن»، یعنی: امام ضامن نماز مقتدی‌ها است.

[49]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      نماز خواندن بدون وضوء ساختن بعد از خواب شدن خاص برای پیامبر خدا ج بود، زیرا طوری که در احادیث دیگری آمده است، چشم پیامبر خدا ج می‌خوابید، ولی قلب‌شان بیدار بود، از این جهت علماء گفته‌اند که خواب شدن تنها نسبت به پیامبر خدا ج ناقض وضوء نیست، ولی نسبت به دیگران ناقض وضوء شمرده می‌شود، و گرچه در کیفیت خوابی که ناقض وضوء می‌باشد، با هم اختلاف نظر دارند، و تفصیل این مسئله قبلاً گذشت.

[50]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) باید امام حال مقتدیان را در نظر گرفته و نماز را خفیف و کوتاه بخواند.

      2) اگر امام نماز را طولانی ساخت، و مقتدی کار ضروری داشت، و یا قدرت تحمل چنین نمازی را نداشت، در نزد بعضی از علماء برایش روا است که از نماز خارج گردیده و نمازش را تنها بخواند، ولی در نزد احناف چنین عملی جواز ندارد، و باید نماز خود را با امام کامل نماید.

      3) مراد از سوره‌های میانه مفصل، از سوره (والسماء ذات البروج) تا سوره (لم یکن الذین کفروا) می‌باشد.

      4) ظاهر حدیث دلالت بر جواز اقتدای فرض‌گذار به نفل‌گذار دارد، زیرا معاذس نماز فرض را با پیامبر خدا ج اداء می‌کرد، از این‌رو نمازی را که برای قوم خود امامت می‌داد، نماز نفل بود، ولی احناف این حدیث را به احادیث دیگری که ذکر می‌کنند منسوخ دانسته، و در نتیجه اقتدای فرض‌گذار را به نفل‌گذار جایز نمی‌دانند، و از این حدیث این طور جواب می‌دهند که نماز خواندن معاذس با پیامبر خدا ج به طور دائم نمود، بلکه گاه گاهی جهت آموختن احکام نماز، و یا به غرض دیگری با ایشان نماز می‌‌خواند، بنابراین احتمال دارد نمازی‌های را که معاذ به قوم خود امامت می‌داد، نماز فرضی وی‌بوده باشد، ولی باید گفت که ظاهر این حدیث با این تأویل موافقت کاملی ندارد، والله تعالی أعلم.

[51]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) این شخصی که نماز را طولانی می‌ساخت، معاذ بن جبل و یا أبی بن کعب بود، ب.

      2) امام باید حال مقتدیان را در نظر گرفته و نماز را سبک بخواند.

[52]- تفصیل احکام متعلق به این حدیث را در حدیث شمار(416) مطالعه فرمائید.

[53]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      گرچه پیامبر خدا ج نماز را کوتاه می‌ساختند، ولی ارکان آن را از رکوع و سجود، و قیام و قعود به طور کامل اداء می‌نمودند، زیرا کوتاه خواندن نماز حدی دارد که اگر از آن حد کم شود، به حد نقصان و یا احیاناً فساد می‌رسد، و البته کوتاه خواندن نماز پیامبر خدا ج به سر حد نقصان و یا فساد نمی‌رسید.

[54]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) برای زن‌ها روا است که اطفال خود را با خود به مسجد بیاورند، وچون در عصر و زمان ما به طور عموم مساجد فرش دارد، و طفل اگر به حال خودش رها شود، شاید که بر روی فرش‌ها ادرار و یا غائط نماید، لذا زن‌های که اطفال خود را با خود به مسجد می‌آورند، به این امر جداً متوجه بوده، و به طور مناسبی از اینکه اطفال فرش‌های مسجد را کثیف نمایند، ممانعت به عمل آورند.

      2) اینکه پیامبر خدا ج تصمیم داشتند که نماز را طولانی کنند، ولی چون گریه طفلی را می‌شنیدند نماز را کوتاه می‌کردند، دلالت بر کمال رأفت و رحمت پیامبر خدا ج دارد، و این مصداق این قول خداوند متعال است که می‌فرماید: ﴿لَقَدۡ جَآءَکُمۡ رَسُولٞ مِّنۡ أَنفُسِکُمۡ عَزِیزٌ عَلَیۡهِ مَا عَنِتُّمۡ حَرِیصٌ عَلَیۡکُم بِٱلۡمُؤۡمِنِینَ رَءُوفٞ رَّحِیمٞ ١٢٨. و همین مواقف رحیمانه و حکیمانه پیامبر خدا ج بود که ایشان را در نزد پیروان‌شان از محبوب‌ترین افراد عالم ساخته بود، تا جائیکه تا هم اکنون امت محمدی پیامبر خود محمد ج را از جان و مال و فرزند خود بیشتر دوست دارند، و البته طوری که خود نبی کریم ج فرموده‌اند تا وقتی که مسلمان ایشان را تا همین سرحد دوست نداشته باشد، ایمانش کامل نمی‌شود.

[55]- وی نعمان بن بشیر بن ثعلبه انصاری است، هشت سال پیش از وفات پیامبر خدا ج تولد یافت، در زمان معاویهس امارت حمص، و بعد از آن امارت کوفه را بر عهده داشت، بعد از اینکه از مردم حمص خواست که به عبدالله بن زبیرس بیعت کنند، دعوتش را نپذیرفتند، و همان بود که از حمص بر آمد، ولی مردم حمص او را تعقیب نموده و به قتل رساندند، و این در سال شصت و چهارم هجری بود، اسد الغابه (5/22-24).

[56]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      برابر ساختن صف‌ها در نماز در نزد اکثر علماء سنت است، و اهل ظاهر برابر ساختن صف‌ها را واجب می‌دانند، ولی این قول پیامبر خدا ج که: «برابر ساختن صف‌ها از تمام کردن نماز است» قول اول ترجیح می‌دهد.

[57]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) برابر ساختن صف‌ها و نزدیک یکدیگر ایستادن در وقت نماز لازم است.

      2) اینکه پیغمبر خدا ج از پشت سر خود می‌دیدند یا به عین بصیرت بود و یا به عین بصر، و گفته‌اند که: در بین شانه‌های پیامبر خدا ج دو چشم کوچک به مانند دو سوراخ سوزن وجود داشت، و لباس مانع دیدن آن‌ها نمی‌شد، و هرچه که باشد، آنچه که ثابت است این است که پیامبر خدا ج بدون شک از پشت سر خود می‌دیدند.

[58]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) اقتداء کردن به امامی که قصد امامت دادن را برای آن‌ها ندارد، جواز دارد، ولی احناف می‌گویند: اگر زن‌ها به چنین امامی اقتداء می‌کردند، باید امام از اقتدای آن‌ها اطلاع داشته، و نیت امامت دادن برای آن‌ها را کرده باشد.

      2) خواندن نماز نفل – و از آن جمله نماز تهجد – در خانه، بهتر از خواندن آن در مسجد است، امام مالک/ می‌گوید: خواندن نفل در خانه، بهتر از خواندن آن در مسجد نبوی است، مگر برای کسی که غریب باشد، یعنی: برای کسی که چند روزی در مدینه منوره سکونت داشته و بعد از آن سفر می‌کند، خواندن نماز نفل در مسجد نبوی، بهتر از نماز خواندن وی در خانه‌اش می‌باشد.

      3) خواندن نماز نفل به جماعت جواز دارد.

      4) دیوار و یا پرده و امثال این‌ها مانع اقتداء کردن به امام نمی‌شود.

[59]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      این حدیث به طور صریح دلالت بر این دارد که هر نمازی غیر از نماز فرض باید در خانه خوانده شود، اینکه امر پیامبر خدا ج در این حدیث برای وجوب است، و یا برای استحباب هردو احتمال وجود دارد، ولی هرچه که باشد، حد اقل دلالت بر این دارد که خواندن نماز نفل در خانه، بهتر از خواندن آن در مسجد است، و در حدیث قبلی در این مورد به تفصیل بیشتری سخن گفتیم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد