اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

اهل سنت

آنچه در این وبلاگ مخالف قرآن و سنت بود دور بندازید. الله در قرآن میفرماید:(پس بندگانم را بشارت ده، همان کسانی که سخنان را می شنوند و از نیکوترین آنها پیروی می کنند. اینانند که خداوند هدایتشان کرده و اینانند که خردمندانند». زمر، آیه 17 و 18

کتاب ابواب صفت نماز

کتاب ابواب صفت نماز

48- باب: رَفْعِ الْیَدَیْنِ فِی التَّکْبِیرَةِ الأُولَی مَعَ الافتِتَاحِ سَوَاءً

باب [1]: بالا کردن دست‌ها در تکبیر اول، برابر با شروع نماز

425- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ یَرْفَعُ یَدَیْهِ حَذْوَ مَنْکِبَیْهِ إِذَا افْتَتَحَ الصَّلاَةَ، وَإِذَا کَبَّرَ لِلرُّکُوعِ، وَإِذَا رَفَعَ رَأْسَهُ مِنَ الرُّکُوعِ، رَفَعَهُمَا کَذَلِکَ أَیْضًا، وَقَالَ: سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ، رَبَّنَا وَلَکَ الحَمْدُ، وَکَانَ لاَ یَفْعَلُ ذَلِکَ فِی السُّجُودِ» [رواه البخاری: 735].

425- از عبدالله بن عمرب روایت است که پیامبر خدا ج در این جاها دست‌های خود را تا برابر شانه‌های خود بالا می‌کردند، هنگام شروع کردن به نماز، و در وقت تکبیر گفتن برای رکوع، و در وقت بالا کردن سر از رکوع که «سمع الله لمن حمده، ربنا ولک الحمد» می‌گفتند، ولی در وقت سجده کردن، دست‌های خود را بالا نمی‌کردند([1]).

49- وَضْعِ الیَدِ الیُمْنَی عَلَی الْیُسْرَى

باب [2]: نهادن دست راست بر بالای دست چپ

426- عَنْ سَهْلِ بْنِ سَعْدٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «کَانَ النَّاسُ یُؤْمَرُونَ أَنْ یَضَعَ الرَّجُلُ الیَدَ الیُمْنَى عَلَى ذِرَاعِهِ الیُسْرَى فِی الصَّلاَةِ» [رواه البخاری: 740].

426- از سهل بن سعدس روایت است که گفت: مردم امر می‌شدند که هنگام نماز خواندن، دست راست خود را بر بالای ذراع دست چپ خود بگذارند([2]).

50- باب: مَا یَقُولُ بَعْدَ التَّکْبِیرِ

باب [3]: آنچه که بعد از تکبیر تحریمه گفته می‌شود

427- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: «أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَأَبَا بَکْرٍ، وَعُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا کَانُوا یَفْتَتِحُونَ الصَّلاَةَ بِ ﴿الحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمِینَ [رواه البخاری: 743].

427- از انسس روایت است که پیامبر خدا ج، و ابوبکر و عمرب، نماز را به (الحمد لله رب العالمین) شروع می‌کردند([3]).

428- عَنْ أَبی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَسْکُتُ بَیْنَ التَّکْبِیرِ وَبَیْنَ القِرَاءَةِ إِسْکَاتَةً. فَقُلْتُ: بِأَبِی وَأُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ، إِسْکَاتُکَ بَیْنَ التَّکْبِیرِ وَالقِرَاءَةِ مَا تَقُولُ؟ قَالَ: «أَقُولُ: اللَّهُمَّ بَاعِدْ بَیْنِی وَبَیْنَ خَطَایَایَ، کَمَا بَاعَدْتَ بَیْنَ المَشْرِقِ وَالمَغْرِبِ، اللَّهُمَّ نَقِّنِی مِنَ الخَطَایَا کَمَا یُنَقَّى الثَّوْبُ الأَبْیَضُ مِنَ الدَّنَسِ، اللَّهُمَّ اغْسِلْ خَطَایَایَ بِالْمَاءِ وَالثَّلْجِ وَالبَرَدِ» [رواه لبخاری: 744].

428- از ابو هریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج بین تکبیر (تحریمه) و بین قراءت یک کمی سکوت می‌کردند.

گفتم: یا رسول الله! پدر و مادر من فدای شما، در سکوت بین قراءت و تکبیر چه می‌خوانید؟

فرمودند: «می‌گویم: (اللَّهُمَّ بَاعِدْ بَیْنِی وَبَیْنَ خَطَایَایَ، کَمَا بَاعَدْتَ بَیْنَ المَشْرِقِ وَالمَغْرِبِ، اللَّهُمَّ نَقِّنِی مِنَ الخَطَایَا کَمَا یُنَقَّى الثَّوْبُ الأَبْیَضُ مِنَ الدَّنَسِ، اللَّهُمَّ اغْسِلْ خَطَایَایَ بِالْمَاءِ وَالثَّلْجِ وَالبَرَدِ)([4]).

51- «باب»

باب [4]

429- عَنْ أَسْمَاءَ بِنْتِ أَبی بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا: حدیث الکسوف، و قد تقدم.

429- حدیث اسماء بنت ابی‌بکرب راجع به کسوف، قبلاً گذشت.

430- وفی هذه الروایة قالت: قَالَ: «قَدْ دَنَتْ مِنِّی الجَنَّةُ، حَتَّى لَوِ اجْتَرَأْتُ عَلَیْهَا، لَجِئْتُکُمْ بِقِطَافٍ مِنْ قِطَافِهَا، وَدَنَتْ مِنِّی النَّارُ حَتَّى قُلْتُ: أَیْ رَبِّ، وَأَنَا مَعَهُمْ؟ فَإِذَا امْرَأَةٌ - حَسِبْتُ أَنَّهُ قَالَ - تَخْدِشُهَا هِرَّةٌ، قُلْتُ: مَا شَأْنُ هَذِهِ؟ قَالُوا: حَبَسَتْهَا حَتَّى مَاتَتْ جُوعًا، لاَ أَطْعَمَتْهَا، وَلاَ أَرْسَلَتْهَا تَأْکُلُ - قَالَ نَافِعٌ: حَسِبْتُ أَنَّهُ قَالَ: مِنْ خَشِیشِ - أَوْ خَشَاشِ الأَرْضِ» [رواه البخاری: 745].

430- و در این روایت آمده است که گفت: [پیامبر خدا ج] فرمودند:

«بهشت برایم نزدیک شد، تا جایی که اگر جرأت می‌کردم میوه از میوه‌های آن را [و یا خوشه از خوشه‌های انگور آن را] برای شما می‌آوردم، و دوزخ تا جایی برایم نزدیک شد که گفتم: پروردگارا! آیا من با دوزخیان خواهم بود»؟

«در این وقت زنی [را دیدم که] گریه روی او را [با چنگال‌هایش] می‌خراشد.

پرسیدم: این زن چه کرده است؟

گفتند: این گربه را آنقدر حبس نموده تا مرده است، نه خودش او را طعام داده است، و نه هم او را رها کرده است که خودش از حشرات روی زمین چیزی بخورد»([5]).

52- باب: رَفْعِ البَصَرِ إلَى الإِمَامِ فِی الصَّلاَةِ

باب [5]: نگاه کردن به طرف امام در نماز

431- عَنْ خَبَّابٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قیل له: أَکَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقْرَأُ فِی الظُّهْرِ وَالعَصْرِ؟، قَالَ: نَعَمْ، قُلْنَا: بِمَ کُنْتُمْ تَعْرِفُونَ ذَاکَ؟ قَالَ: «بِاضْطِرَابِ لِحْیَتِهِ» [رواه البخاری: 746].

431- از خَبَّابس([6]) روایت است که شخصی از وی پرسید: آیا پیامبر خدا ج در نماز ظهر و عصر، قراءت می‌خواندند؟

گفت: بلی!

از وی پرسید: قراءت خواندن ایشان را چگونه می‌دانستید؟

گفت: از تکان خوردن ریش [مبارک]شان([7]).

53- باب: رَفْعِ البَصَرِ إلَى السَّمَاءِ فِی الصَّلاَةِ

باب [6]: نگاه کردن به سوی آسمان در وقت نماز

432- أَنَّ أَنَسِ بْنَ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَا بَالُ أَقْوَامٍ یَرْفَعُونَ أَبْصَارَهُمْ إِلَى السَّمَاءِ فِی صَلاَتِهِمْ»، فَاشْتَدَّ قَوْلُهُ فِی ذَلِکَ، حَتَّى قَالَ: «لَیَنْتَهُنَّ عَنْ ذَلِکَ أَوْ لَتُخْطَفَنَّ أَبْصَارُهُمْ» [رواه البخاری: 750].

432- از انس بن مالکس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «چرا بعضی از مردم در وقت نماز خواندن به طرف آسمان نگاه می‌کنند»؟

لهجه‌شان در این مورد تا جایی شدید شد که فرمودند: «یا از این کار، خودداری نمایند، و یا آنکه بینائی آن‌ها ربوده خواهد شد»([8]).

54- باب: الالِتِفَاتِ فِی الصَّلاَةِ

باب [7]: التفات نمودن در وقت نماز

433- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَنِ الِالْتِفَاتِ فِی الصَّلاَةِ؟ فَقَالَ: «هُوَ اخْتِلاَسٌ یَخْتَلِسُهُ الشَّیْطَانُ مِنْ صَلاَةِ العَبْدِ» [رواه البخاری: 751].

433- از عائشهل روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج درباره التفات نمودن در وقت نماز خواندن پرسیدم.

فرمودند: «این چیزی است که شیطان از نماز بنده برای خود می‌رباید»([9]).

55- وُجُوبِ القِراءَةِ للإِمَامِ والمَأمُوم فِی الصَّلَوَاتِ کُلَّهَا

باب [8]: وجوب قراءت خواندن بر امام و مقتدیان در همه نماز ها

434- عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: شَکَا أَهْلُ الکُوفَةِ سَعْدًا إِلَى عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، فَعَزَلَهُ، وَاسْتَعْمَلَ عَلَیْهِمْ عَمَّارًا، فَشَکَوْا حَتَّى ذَکَرُوا أَنَّهُ لاَ یُحْسِنُ یُصَلِّی، فَأَرْسَلَ إِلَیْهِ، فَقَالَ: یَا أَبَا إِسْحَاقَ إِنَّ هَؤُلاَءِ یَزْعُمُونَ أَنَّکَ لاَ تُحْسِنُ تُصَلِّی، قَالَ أَبُو إِسْحَاقَ: أَمَّا أَنَا وَاللَّهِ «فَإِنِّی کُنْتُ أُصَلِّی بِهِمْ صَلاَةَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مَا أَخْرِمُ عَنْهَا، أُصَلِّی صَلاَةَ العِشَاءِ، فَأَرْکُدُ فِی الأُولَیَیْنِ وَأُخِفُّ فِی الأُخْرَیَیْنِ»، قَالَ: ذَاکَ الظَّنُّ بِکَ یَا أَبَا إِسْحَاقَ، فَأَرْسَلَ مَعَهُ رَجُلًا أَوْ رِجَالًا إِلَى الکُوفَةِ، فَسَأَلَ عَنْهُ أَهْلَ الکُوفَةِ وَلَمْ یَدَعْ مَسْجِدًا إِلَّا سَأَلَ عَنْهُ، وَیُثْنُونَ مَعْرُوفًا، حَتَّى دَخَلَ مَسْجِدًا لِبَنِی عَبْسٍ، فَقَامَ رَجُلٌ مِنْهُمْ یُقَالُ لَهُ أُسَامَةُ بْنُ قَتَادَةَ یُکْنَى أَبَا سَعْدَةَ قَالَ: أَمَّا إِذْ نَشَدْتَنَا فَإِنَّ سَعْدًا کَانَ لاَ یَسِیرُ بِالسَّرِیَّةِ، وَلاَ یَقْسِمُ بِالسَّوِیَّةِ، وَلاَ یَعْدِلُ فِی القَضِیَّةِ، قَالَ سَعْدٌ: أَمَا وَاللَّهِ لَأَدْعُوَنَّ بِثَلاَثٍ: اللَّهُمَّ إِنْ کَانَ عَبْدُکَ هَذَا کَاذِبًا، قَامَ رِیَاءً وَسُمْعَةً، فَأَطِلْ عُمْرَهُ، وَأَطِلْ فَقْرَهُ، وَعَرِّضْهُ بِالفِتَنِ، وَکَانَ بَعْدُ إِذَا سُئِلَ یَقُولُ: شَیْخٌ کَبِیرٌ مَفْتُونٌ، أَصَابَتْنِی دَعْوَةُ سَعْدٍ، قَالَ عَبْدُ المَلِکِ: فَأَنَا رَأَیْتُهُ بَعْدُ، قَدْ سَقَطَ حَاجِبَاهُ عَلَى عَیْنَیْهِ مِنَ الکِبَرِ، وَإِنَّهُ لَیَتَعَرَّضُ لِلْجَوَارِی فِی الطُّرُقِ یَغْمِزُهُنَّ [رواه البخاری:755].

434- از جابر بن سمرهس([10]) روایت است که گفت: اهل کوفه از دست (سعد)س در نزد عمرس شکایت نمودند.

عمرس او را عزل کرد، و عمارس را به جایش مقرر نمود([11])، [و از جمله شکایت‌های اهل کوفه از سعدس این بود که گفتند]: او نماز خواندن را خوب یاد ندارد([12]).

عمرس به طلبش فرستاده و برایش گفت: ای ابا اسحق!([13]) این‌ها می‌گویند که تو نماز خواندن را خوب یاد نداری.

گفت: به خداوند سوگند است که من برای آن‌ها نماز پیامبر خدا ج را می‌خواندم، و چیزی را از آن ترک نمی‌کردم، نماز عشاء را که می‌خوانم، دو رکعت اول را دراز، و دو رکعت اخیر را سبک می‌خوانم.

[عمرس] برایش گفت:

ای ابو اسحاق! گمان من هم نسبت به تو همین چیز بود، و عمرس شخص و یا اشخاصی را با وی به کوفه فرستاد.

آن شخص درباره سعدس از اهل کوفه پرسان نمود، و هیچ مسجدی را در مورد پرسان و استفسار از مردم نسبت به وی فروگذار ننمود، همگی از وی تعریف و توصیف نمودند.

تا اینکه به مسجد (بنی عبس) رفت، در آن مسجد شخصی به نام (اسامه بن قتاده) که کنیه‌اش (ابو سعده) بود، برخاست و گفت: حالا که درباره او می‌پرسی، [باید بگویم که] (سعد) با مجاهدین به جهاد نمی‌رفت، اموال را مساویانه تقسیم نمی‌کرد، و در قضایا عدالت را مراعات نمی‌نمود.

(سعدس گفت: به خداوند سوگند که [در مقابل این سه تهمتی که بر من زده است] به سه چیز بر وی دعای [بد] خواهم کرد [یعنی: نفرینش خواهم کرد، و می‌گویم] الهی! اگر این بنده‌ات به دروغ و از روی ریا و خودنمایی چنین گفته باشد، عمرش را دراز، فقرش را دوامدار، و در فتنه‌اش دچار بگردان([14]).

و همان بود که در آینده چون کسی از حال [ابوسعده] می‌پرسید، می‌گفت: پیر مردی‌ام که در فتنه دچار شده‌ام، و دعای [سعد]، بی‌چاره‌ام کرده است.

راوی از جابرس روایت می‌کند [گفت]: من آن شخص را بعد از مدتی دیدم، از پیری ابروهایش روی چشمانش افتاده بود، با آن هم سر راه کنیزان [و یا دختران جوان] را می‌گرفت، و آن‌ها را مشت و مالش می‌داد([15]).

435- عَنْ عُبَادَةَ بْنِ الصَّامِتِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لاَ صَلاَةَ لِمَنْ لَمْ یَقْرَأْ بِفَاتِحَةِ الکِتَابِ» [رواه البخاری: 756].

435- از عباده بن صامتس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «کسی که (الحمد لله) را نخواند، نمازش، نماز نیست»([16]).

436- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ دَخَلَ المَسْجِدَ فَدَخَلَ رَجُلٌ، فَصَلَّى، فَسَلَّمَ عَلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَرَدَّ وَقَالَ: «ارْجِعْ فَصَلِّ، فَإِنَّکَ لَمْ تُصَلِّ»، فَرَجَعَ یُصَلِّی کَمَا صَلَّى، ثُمَّ جَاءَ، فَسَلَّمَ عَلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ: «ارْجِعْ فَصَلِّ، فَإِنَّکَ لَمْ تُصَلِّ» ثَلاَثًا، فَقَالَ: وَالَّذِی بَعَثَکَ بِالحَقِّ مَا أُحْسِنُ غَیْرَهُ، فَعَلِّمْنِی، فَقَالَ: «إِذَا قُمْتَ إِلَى الصَّلاَةِ فَکَبِّرْ، ثُمَّ اقْرَأْ مَا تَیَسَّرَ مَعَکَ مِنَ القُرْآنِ، ثُمَّ ارْکَعْ حَتَّى تَطْمَئِنَّ رَاکِعًا، ثُمَّ ارْفَعْ حَتَّى تَعْدِلَ قَائِمًا، ثُمَّ اسْجُدْ حَتَّى تَطْمَئِنَّ سَاجِدًا، ثُمَّ ارْفَعْ حَتَّى تَطْمَئِنَّ جَالِسًا، وَافْعَلْ ذَلِکَ فِی صَلاَتِکَ کُلِّهَا» [رواه البخاری: 757].

436- از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج به مسجد آمدند، شخصی به مسجد آمد و نماز خواند، [این شخص خلاد بن رافع زرقیس بود]، بعد از آن نزد پیامبر خدا ج آمده و سلام کرد.

جواب سلام را گفته و فرمودند:

«برو و دوباره نماز بخوان، که تو نماز نخواندی».

آن شخص رفت و مانند بار گذشته نماز را اداء نمود، باز پس آمد و بر پیامبر خدا ج سلام داد.

ایشان فرمودند: «برو دوباره نماز بخوان، چون تو نماز نخواندی».

آن شخص برگشت و مانند دو بار گذشته نماز را اداء نمود، باز برگشته و بر پیامبر خدا ج سلام داد.

فرمودند: «برو و دوباره نماز بخوان، چون تو نماز نخواندی».

وچون این سخن سه بار تکرار شد، آن شخص گفت: قسم به ذاتی که تو را به حق فرستاده است، نمازی را از این بهتر یاد ندارم، شما برای من یاد بدهید.

فرمودند: «وقتی که برای نماز خواندن برخاستی، تکبیر بگو، و آنچه را از قرآن برایت میسر باشد بخوان، بعد از آن رکوع کن، و در رکوع آرام بگیر، بعد از آن سر خود را از رکوع بالا کن و راست ایستاده شو، بعد از آن سجده کن، و در سجده آرام بگیر، بعد از آن سرت را از سجده بردار و آرام بنشین، و همین کار را در تمام نمازت مراعات کن([17]).

56- باب: الْقِرَاءَةِ فِی الظُّهْرِ

باب [9]: قراءت خواندن در نماز ظهر

437- عَنْ أَبِی قَتَادَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقْرَأُ فِی الرَّکْعَتَیْنِ الأُولَیَیْنِ مِنْ صَلاَةِ الظُّهْرِ بِفَاتِحَةِ الکِتَابِ، وَسُورَتَیْنِ یُطَوِّلُ فِی الأُولَى، وَیُقَصِّرُ فِی الثَّانِیَةِ وَیُسْمِعُ الآیَةَ أَحْیَانًا، وَکَانَ یَقْرَأُ فِی العَصْرِ بِفَاتِحَةِ الکِتَابِ وَسُورَتَیْنِ، وَکَانَ یُطَوِّلُ فِی الأُولَى، وَکَانَ یُطَوِّلُ فِی الرَّکْعَةِ الأُولَى مِنْ صَلاَةِ الصُّبْحِ، وَیُقَصِّرُ فِی الثَّانِیَةِ» [رواه البخاری: 759].

437- از ابو قتادهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج در دو رکعت اول نماز پیشین (الحمد لله) و دو سوره را می‌خواندند.

[قراءت را] در رکعت اول دراز، و در رکعت دوم کوتاه می‌کردند، و گاه گاهی آیه را [که تلاوت می‌کردند] برای ما می‌شنواندند.

و در نماز عصر هم [الحمد لله] و دو سوره می‌خواندند، [قراءت را] در رکعت اول دراز، و در رکعت دوم کوتاه می‌کردند.

و [همچنین] رکعت اول نماز صبح را دراز، و رکعت دوم را کوتاه می‌خواندند([18]).

57- باب: القِرَاءَةِ فِی المَغْرِبِ

باب [10]: قراءت در نماز مغرب

438- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا: إِنَّ أُمَّ الفَضْلِ سَمِعَتْهُ وَهُوَ یَقْرَأُ: ﴿وَٱلۡمُرۡسَلَٰتِ عُرۡفٗا ١ فَقَالَتْ: یَا بُنَیَّ، وَاللَّهِ لَقَدْ ذَکَّرْتَنِی بِقِرَاءَتِکَ «هَذِهِ السُّورَةَ، إِنَّهَا لَآخِرُ مَا سَمِعْتُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقْرَأُ بِهَا فِی المَغْرِبِ» [رواه البخاری: 763].

438- روایت است که عبدالله بن عباسب روزی سوره ﴿وَٱلۡمُرۡسَلَٰتِ عُرۡفٗا ١ را تلاوت می‌نمود، (أم فضل)ل آن را شنید و گفت:

ای فرزندم! به خداوند سوگند است که از تلاوت این سوره، [تلاوت پیامبر خدا ج] را به یادم دادی، و این آخرین سوره بود که تلاوت آن را در نماز مغرب از پیامبر خدا ج شنیدم([19]).

439- عَنْ زَیْد بْن ثَابِتٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: «سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقْرَأُ بِطُولَى الطُّولَیَیْنِ» [رواه البخاری: 764].

439- از زید بن ثابتس([20]) روایت است که گفت: پیامبر خدا ج را شنیدم که در نماز مغرب یکی از دراز ترین دو سوره دراز را می‌خواندند([21]).

58- باب: الجَهْرِ فِی المَغْرِبِ

باب [11]: بلند خواندن در نماز مغرب

440- عَنْ جُبَیْرِ بْنِ مُطْعِمٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «قَرَأَ فِی المَغْرِبِ بِالطُّورِ» [رواه البخاری: 765].

440- از جبیر بن مطعمس([22]). روایت است که گفت: پیامبر خدا ج را شنیدم که در نماز شام، سورۀ (والطور) را می‌خواندند([23]).

59- باب: القِرَاءَةِ فِی الْعِشَاءِ بِالسَّجْدَةِ

باب [12]: قراءت خواندن به سوره سجده دار، در نماز عشاء

441- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: صَلَّیْتُ خَلْفَ أَبی القَاسِمِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ العَتَمَةَ، فَقَرَأَ: إِذَا السَّمَاءُ انْشَقَّتْ، فَسَجَدَ، فَلاَ أَزَالُ أَسْجُدُ بِهَا حَتَّى أَلْقَاهُ» [رواه البخاری: 768].

441- از ابو هریرهس روایت است که گفت: نماز عشاء را پشت سر ابو القاسم ج خواندم، و ایشان سوره ﴿إِذَا ٱلسَّمَآءُ ٱنشَقَّتۡ را خوانده و سجده [تلاوت] را به جا آوردند، و من هم تا روزی که زنده باشم از خواندن این سوره، سجده تلاوت را به جا خواهم آورد([24]).

60- باب: الْقِرَاءَةِ فِی العِشَاءِ

باب [13]: قراءت خواندن در نماز عشاء

442- عَنْ البَرَاءَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ فِی سَفَرٍ، فَقَرَأَ فَی الْعِشَاءِ فِی إِحْدَى الرَّرکْعَتَیْنِ، «یَقْرَأُ: وَالتِّینِ وَالزَّیْتُونِ، وَمَا سَمِعْتُ أَحَدًا أَحْسَنَ صَوْتًا مِنْهُ أَوْ قِرَاءَةً» [رواه البخاری: 769].

442- از براءس روایت است که پیامبر خدا ج به سفر بودند، در یکی از دو رکعت نماز عشاء (والتین و الزیتون) را خواندند.

و در روایت دیگری آمده است که گفت: هیچکس را خوش آوزتر – یا خوش قراءت‌تر – از پیامبر خدا ج ندیده بودم([25]).

61- باب: الْقِراءَةِ فِی الفَجْرِ

باب [14]: قراءت خواندن در نماز فجرِ

443- عَنْ أَبی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «فِی کُلِّ صَلاَةٍ یُقْرَأُ، فَمَا أَسْمَعَنَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَسْمَعْنَاکُمْ، وَمَا أَخْفَى عَنَّا أَخْفَیْنَا عَنْکُمْ، وَإِنْ لَمْ تَزِدْ عَلَى أُمِّ القُرْآنِ أَجْزَأَتْ وَإِنْ زِدْتَ فَهُوَ خَیْرٌ» [رواه البخاری: 772].

443- از ابو هریرهس روایت است که گفت: در هر نمازی قراءت خوانده می‌شود، و نمازهائی را که پیامبر خدا ج قراءت را به آواز بلند می‌‌خواندند، برای شما به آواز بلند می‌خوانیم، و آنچه را که آهسته می‌خواندند، برای شما آهسته می‌خوانیم.

اگر زیادتر از (الحمد لله) چیز دیگری را نخوانی، برایت روا است، ولی اگر چیزی را بیشتر از (الحمد لله) بخوانی، برایت بهتر است([26]).

62- باب: الجَهْرِ بِقِرَاءَةِ صَلاَةِ الصُّبْحِ

باب [15]: بلند خواندن قراءت در نماز فجر

444-عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: انْطَلَقَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِی طَائِفَةٍ مِنْ أَصْحَابِهِ عَامِدِینَ إِلَى سُوقِ عُکَاظٍ، وَقَدْ حِیلَ بَیْنَ الشَّیَاطِینِ وَبَیْنَ خَبَرِ السَّمَاءِ، وَأُرْسِلَتْ عَلَیْهِمُ الشُّهُبُ، فَرَجَعَتِ الشَّیَاطِینُ إِلَى قَوْمِهِمْ، فَقَالُوا: مَا لَکُمْ؟ فَقَالُوا: حِیلَ بَیْنَنَا وَبَیْنَ خَبَرِ السَّمَاءِ، وَأُرْسِلَتْ عَلَیْنَا الشُّهُبُ، قَالُوا: مَا حَالَ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَ خَبَرِ السَّمَاءِ إِلَّا شَیْءٌ حَدَثَ، فَاضْرِبُوا مَشَارِقَ الأَرْضِ وَمَغَارِبَهَا، فَانْظُرُوا مَا هَذَا الَّذِی حَالَ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَ خَبَرِ السَّمَاءِ، فَانْصَرَفَ أُولَئِکَ الَّذِینَ تَوَجَّهُوا نَحْوَ تِهَامَةَ إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَهُوَ بِنَخْلَةَ عَامِدِینَ إِلَى سُوقِ عُکَاظٍ، وَهُوَ یُصَلِّی بِأَصْحَابِهِ صَلاَةَ الفَجْرِ، فَلَمَّا سَمِعُوا القُرْآنَ اسْتَمَعُوا لَهُ، فَقَالُوا: هَذَا وَاللَّهِ الَّذِی حَالَ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَ خَبَرِ السَّمَاءِ، فَهُنَالِکَ حِینَ رَجَعُوا إِلَى قَوْمِهِمْ، وَقَالُوا: یَا قَوْمَنَا: ﴿إِنَّا سَمِعۡنَا قُرۡءَانًا عَجَبٗا ١ یَهۡدِیٓ إِلَى ٱلرُّشۡدِ فَ‍َٔامَنَّا بِهِۦۖ وَلَن نُّشۡرِکَ بِرَبِّنَآ أَحَدٗا ٢، فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى نَبِیِّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: ﴿قُلۡ أُوحِیَ إِلَیَّ وَإِنَّمَا أُوحِیَ إِلَیْهِ قَوْلُ الجِنِّ [رواه البخاری: 773].

444- از ابن عباسب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج با گروهی از صحابه‌های خود به قصد سوق (عکاظ) رفتند([27])، و این در وقتی بود که بین شیاطین و بین خبر آسمانی مانع واقع شده بود، و بر آن‌ها شهاب‌های [جهت ممانعت آن‌ها از رفتن به آسمان] فرستاده شده بود.

چون شیاطین نزد قوم خود برگشتند [قوم‌شان] از آن‌ها پرسیدند: شما را چه شده است؟

گفتند: بین ما و بین خبر آسمان مانع واقع گردیده، و شهاب‌های بر ما فرستاده شده است.

آن‌ها گفتند: بدون سبب بین شما و بین خبر آسمان مانع واقع نگردیده است، بلکه کدام حادثه نوی پیدا شده است، بروید و شرق و غرب زمین را بگردید تا ببینید سبب ممانعت شما از خبر آسمان چیست؟

آن‌هایی که به طرف (تهامه)رفته بودند([28])، طرف پیامبر خدا ج آمدند، [یعنی: به پیامبر خدا ج رسیدند]، ایشان درین وقت در راه (سوق عکاظ) در (نخله) بودند([29])، و با صحابهش نماز فجر را می‌خواندند.

چون [شیاطین] صدای قرآن خواندن را شنیدند، به آن گوش داده و گفتند: به خداوند سوگند است که این همان چیزی است که بین شما و بین خبر آسمان مانع گردیده است.

و[ از همآنجا] به سوی قوم خود برگشته و گفتند: (ما عجب قرآنی شنیدیم، [این قرآن] به کارهای نیک رهنمائی می‌نماید، و ما هم به آن ایمان آوردیم، و هرگز به پروردگار خود شریک نمی‌آوریم).

و خداوند متعال [سوره «جِن» را که ابتدایش این آیت است] ﴿بگو بر من وحی شده است بر پیامبر خود ج نازل کرد، و در واقع همان قول «جنیان» را نازل نمود ([30]).

445- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: «قَرَأَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فِیمَا أُمِرَ وَسَکَتَ فِیمَا أُمِرَ، ﴿وَمَا کَانَ رَبُّکَ نَسِیّٗا ٦٤. ﴿لَّقَدۡ کَانَ لَکُمۡ فِی رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ» [رواه البخاری: 774].

445- از ابن عباسب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج در [نمازی که امر شده بودند قراءت را به آواز بلند] بخوانند، [قراءت را به آواز بلند] می‌خواندند، و در [نمازی که امر شده بودند قراءت را به آواز بلند] نخوانند، خاموش بودند، [یعنی: قراءت را به آواز بلند نمی‌خواندند]

﴿پروردگار تو فراموش کار نیست([31])، ﴿ویقیناً که برای شما در پیروی نمودن از رسول خدا، سر مشق خوبی است([32]).

63- باب: الْجَمْعِ بَیْنَ السُّورَتَیْنِ فِی رَکْعَةِ وَالقِرَاءَةِ بِالخَوَاتِیم وبِسُورَةٍ قَبْلَ سُورَةٍ وَبِأَوَّلِ سُورَةٍ

باب [16]: حکم جمع کردن دو سوره در یک رکعت و خواندن آخر و أول سوره، و یک سوره پیش از سورۀ دیگر

446- عَنْ ابْنِ مَسْعُودٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّهُ جَاءَهُ رَجُلٌ، فَقَالَ: قَرَأْتُ المُفَصَّلَ اللَّیْلَةَ فِی رَکْعَةٍ، فَقَالَ: «هَذًّا کَهَذِّ الشِّعْرِ، لَقَدْ عَرَفْتُ النَّظَائِرَ الَّتِی کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقْرُنُ بَیْنَهُنَّ، فَذَکَرَ عِشْرِینَ سُورَةً مِنَ المُفَصَّلِ، سُورَتَیْنِ فِی کُلِّ رَکْعَةٍ» [رواه البخاری: 775].

446- از ابن مسعودس روایت است که شخصی نزدش آمده و گفت: شب گذشته یکی از سوره‌های مفصل را در یک رکعت خواندم.

[ابن مسعودس] گفت: اینگونه قرآن خواندن، شعر خواندن است من سوره‌هایی هم نظیری را که پیامبر خدا ج باهم می‌‌خواندند، به خوبی می‌دانم([33])، و از آن جمله بیست سوره را ذکر نمود، که از این سوره‌ها، دو سوره را در یک رکعت با هم می‌‌خواندند([34]).

64- باب: یَقْرَأُ فِی الأخْرَیَیْنِ بِفَاتِحَةِ الْکِتابِ

باب [17]: [نمازگذار] در دو رکعت اخیر، (الحمد لله) را می‌‌خواند

447- عَنْ أَبِی قَتَادَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: «أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ یَقْرَأُ فِی الظُّهْرِ فِی الأُولَیَیْنِ بِأُمِّ الکِتَابِ، وَسُورَتَیْنِ، وَفِی الرَّکْعَتَیْنِ الأُخْرَیَیْنِ بِأُمِّ الکِتَابِ وَیُسْمِعُنَا الآیَةَ، وَیُطَوِّلُ فِی الرَّکْعَةِ الأُولَى مَا لاَ یُطَوِّلُ فِی الرَّکْعَةِ الثَّانِیَةِ، وَهَکَذَا فِی العَصْرِ وَهَکَذَا فِی الصُّبْحِ» [رواه ا لبخاری: 776].

447- از ابو قتادهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج در نماز پیشین در دو رکعت اول: (الحمد لله) و دو سوره، [یعنی: در هر رکعت (الحمد لله) و یک سوره را می‌‌خواندند] و در دو رکعت اخیر: تنها [الحمد لله] را می‌خواندند، و بعضی آیات را برای ما می‌شنواندند.

و رکعت اول را از رکعت دوم درازتر می‌نمودند، و در نماز عصر و نماز فجر نیز چنین می‌کردند([35]).

65- باب: جَهْرِ الإِمَامِ بِالتَّأمِینِ

باب [18]: بلند گفتن امام (آمین) را به آواز بلند

448- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِذَا أَمَّنَ الإِمَامُ، فَأَمِّنُوا، فَإِنَّهُ مَنْ وَافَقَ تَأْمِینُهُ تَأْمِینَ المَلاَئِکَةِ غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ [رواه البخاری: 780].

448- از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «وقتی که امام آمین می‌گوید، شما هم آمین بگویید، زیرا کسی که آمین گفتنش با آمین گفتن ملائکه موافقت نماید، گناهان گذشته‌اش بخشیده می‌شود»([36]).

66- باب: فَضْلِ التَّأمِینِ

باب [19]: فضیلت (آمین) گفتن

449- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِذَا قَالَ أَحَدُکُمْ: آمِینَ، وَقَالَتِ المَلاَئِکَةُ فِی السَّمَاءِ: آمِینَ، فَوَافَقَتْ إِحْدَاهُمَا الأُخْرَى غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ» [رواه البخاری: 781].

449- و از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «وقتی که کسی از شما (آمین) بگوید، و ملائکه در آسمان (آمین) بگویند، و یکی از این دو (آمین) گفتن با دیگری موافق شود، گناهان گذشته‌اش بخشیده می‌شود»([37]).

67- باب: إذَا رَکَعَ دُونَ الصَّفِّ

باب [20]: اگر کسی پیش از رسیدن به صف رکوع نمود

450- عَنْ أَبِی بَکْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّهُ انْتَهَى إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَهُوَ رَاکِعٌ، فَرَکَعَ قَبْلَ أَنْ یَصِلَ إِلَى الصَّفِّ، فَذَکَرَ ذَلِکَ لِلنَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: «زَادَکَ اللَّهُ حِرْصًا وَلاَ تَعُدْ» [رواه البخاری: 783].

450- از ابو بکرهس روایت است که وی وقتی به پیامبر خدا ج رسید که ایشان در حال رکوع کردن بودند، او پیش از آنکه به سر صف برسد، رکوع کرد، این واقعه را برای پیامبر خدا ج گفت، فرمودند:

«خداوند حرص تو را زیادتر نماید، ولی دو مرتبه چنین کاری مکن»([38]).

68- باب: إتْمَامِ التَّکْبِیرِ فِی الرُّکُوعِ

باب [21]: تمام کردن تکبیر در رکوع

451- عَنْ عِمْرَانَ بْنِ حُصَیْنٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: أَنَّهُ صَلَّى مَعَ عَلِیٍّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ بِالْبَصْرَةِ فَقَالَ: «ذَکَّرَنَا هَذَا الرَّجُلُ صَلاَةً کُنَّا نُصَلِّیهَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَذَکَرَ أَنَّهُ کَانَ یُکَبِّرُ کُلَّمَا رَفَعَ وَکُلَّمَا وَضَعَ» [رواه البخاری: 784].

451- از عمران بن حصینس روایت است که او با علیس در بصره نماز خواند، و بعد از نماز خواندن گفت: این شخص ما را به یاد نمازی انداخت که با پیامبر خدا ج می‌‌خواندیم، و گفت که پیامبر خدا ج در هر باری که سر خود را بالا و یا پایین می‌کردند، تکبیر می‌گفتند([39]).

69- باب: التَّکْبِیرِ إِذَا قَامَ مِنَ السُّجُودِ

باب [22]: تکبیر گفتن هنگام بلند شدن از سجده

452- عَنْ أَبی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِذَا قَامَ إِلَى الصَّلاَةِ یُکَبِّرُ حِینَ یَقُومُ، ثُمَّ یُکَبِّرُ حِینَ یَرْکَعُ، ثُمَّ یَقُولُ: سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ، حِینَ یَرْفَعُ صُلْبَهُ مِنَ الرُّکْوعِ، ثُمَّ یَقُولُ وَهُوَ قَائِمٌ: رَبَّنَا لَکَ الحَمْدُ [رواه البخاری: 789].

452- از ابو هریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج چون به نماز شروع می‌کردند، هنگام ایستادن به نماز تکبیر می‌گفتند، و چون به رکوع می‌رفتند، باز تکبیر می‌گفتند، و هنگام بالا کردن سر خود از رکوع (سمع الله لمن حمده)، و در حالی که هنوز ایستاده بودند: (ربنا ولک الحمد) می‌گفتند([40]).

70- باب: وَضعِ الأَکُفِّ عَلى الرُّکَبِ فِی الرُّکُوعِ

باب [23]: در رکوع، کف دست‌ها باید بر زانوها باشد

453- عَنْ سَعْدِ بْنِ أَبی وَقَّاصٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّه صلَّى إِلَى جَنْبِ ابنه مُصْعَبٌ قَالَ: فَطَبَّقْتُ بَیْنَ کَفَّیَّ، ثُمَّ وَضَعْتُهُمَا بَیْنَ فَخِذَیَّ، فَنَهَانِی أَبِی، وَقَالَ: کُنَّا نَفْعَلُهُ، «فَنُهِینَا عَنْهُ وَأُمِرْنَا أَنْ نَضَعَ أَیْدِینَا عَلَى الرُّکَبِ» [رواه البخاری: 790].

453- سعد بن ابی وقاصس روایت است که وی: در پهلوی فرزندش مصعبس نماز خواند، [مصعبس] گفت که: [در هنگام رکوع کردن] دو کف دستم را با هم پیوست نموده و بین هردو رانم گذاشتم.

پدرم مرا از این کار منع کرد و گفت: ما نیز چنین می‌کردیم، ولی از آن نهی شدیم، و به ما امر شد تا دست‌های خود را بر زانوهای خود بگذاریم([41]).

71- باب: استِوَاءِ الظَّهْرِ فِی الرُّکُوعِ والاطْمِئنَانَ فِیه

باب [24]: هموار نمودن پشت و آرام گرفتن در رکوع

454- عَنِ البَرَاءِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «کَانَ رُکُوعُ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَسُجُودُهُ وَبَیْنَ السَّجْدَتَیْنِ، وَإِذَا رَفَعَ رَأْسَهُ مِنَ الرُّکُوعِ، مَا خَلاَ القِیَامَ وَالقُعُودَ قَرِیبًا مِنَ السَّوَاءِ» [رواه البخاری: 792].

454- از براءس روایت است که گفت: ‌اندازه رکوع و سجده پیامبر خدا ج و‌اندازه نشستن‌شان بین دو سجده، و‌اندازه ایستادن بعد از رکوع نمودن، تقریباً با هم برابر بود، ولی قیام و قعود‌شان چنین نبود([42]).

72- باب: الدَّعَاءِ فِی الرُّکُوعِ

باب [25]: دعا کردن در رکوع

455- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: «کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ فِی رُکُوعِهِ وَسُجُودِهِ: (سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا وَبِحَمْدِکَ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی)» [رواه البخاری: 794].

455- از عائشهل روایت است که گفت: پیامبر خدا ج در رکوع و سجده خود چنین می‌گفتند: «سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ رَبَّنَا وَبِحَمْدِکَ اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی»([43]).

456- وَعَنْهَا فی روایة أخری: یَتأَوَّلُ الْقُرْآنَ. [رواه البخاری: 828].

456- و از عائشهل در روایت دیگری آمده است که گفت: پیامبر خدا ج آن چیزی را در حالت رکوع و سجده می‌گفتند که در قرآن کریم مامور به گفتن آن شده بودند([44]).

73- باب: فَضْلِ اللَّهُمَّ رَبَّنَا لَکَ الحَمْدُ

باب [26]: فضیلت (اللهم ربنا لک الحمد)

457- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِذَا قَالَ الإِمَامُ: سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ، فَقُولُوا: اللَّهُمَّ رَبَّنَا لَکَ الحَمْدُ، فَإِنَّهُ مَنْ وَافَقَ قَوْلُهُ قَوْلَ المَلاَئِکَةِ، غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ» [رواه البخاری: 796].

457- از ابو هریرهس روایت است که: پیامبر خدا ج فرمودند: «وقتی که امام (سمع الله لمن حمده) گفت، شما بگوئید: (اللَّهُمَّ رَبَّنَا لَکَ الحَمْدُ) زیرا قول هر کسی که با قول ملائکه موافق شود، گناهان گذشته‌اش آمرزیده می‌شود»([45]).

74- «باب»

باب [27]

458- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: لَأُقَرِّبَنَّ صَلاَةَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَکَانَ أَبُو هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ «یَقْنُتُ فِی الرَّکْعَةِ الآخِرَةِ مِنْ صَلاَةِ الظُّهْرِ، وَصَلاَةِ العِشَاءِ، وَصَلاَةِ الصُّبْحِ، بَعْدَ مَا یَقُولُ: سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ، فَیَدْعُو لِلْمُؤْمِنِینَ وَیَلْعَنُ الکُفَّارَ» [رواه البخاری: 797].

458- و از ابو هریرهس روایت است که گفت: نماز پیامبر خدا را ج [برای شما] نزدیک می‌سازم [یعنی: توضیح می‌دهم].

ابو هریرهس در رکعت اخیر نماز ظهر، و نماز عشاء، و نماز فجر، بعد از اینکه (سمع الله لمن حمده) می‌گفت، دعای قنوت می‌خواند، [و در دعای خود] برای مسلمانان دعا می‌کرد، و بر کفار لعنت می‌فرستاد([46]).

459- عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «کَانَ القُنُوتُ فِی المَغْرِبِ وَالفَجْرِ» [رواه البخاری: 798].

459- از انسس ورایت است که گفت: [در اول امر] دعای قنوت، در نماز مغرب و نماز فجر خوانده می‌شد([47]).

460- عَنْ رِفَاعَةَ بْنِ رَافِعٍ الزُّرَقِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «کُنَّا یَوْمًا نُصَلِّی وَرَاءَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَلَمَّا رَفَعَ رَأْسَهُ مِنَ الرَّکْعَةِ قَالَ: سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ "، قَالَ رَجُلٌ وَرَاءَهُ: رَبَّنَا وَلَکَ الحَمْدُ حَمْدًا کَثِیرًا طَیِّبًا مُبَارَکًا فِیهِ، فَلَمَّا انْصَرَفَ، قَالَ: «مَنِ المُتَکَلِّمُ» قَالَ: أَنَا، قَالَ: «رَأَیْتُ بِضْعَةً وَثَلاَثِینَ مَلَکًا یَبْتَدِرُونَهَا أَیُّهُمْ یَکْتُبُهَا أَوَّلُ» [رواه البخاری: 799].

460- از رِفاعه بن رافع زُرَقیس([48]) روایت است که گفت: روزی پشت سر پیامبر خدا ج نماز می‌خواندیم، چون سر خود را از رکوع بالا نمودند گفتند: (سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ)».

شخصی از پشت سرشان گفت: (رَبَّنَا وَلَکَ الحَمْدُ، حَمْدًا کَثِیرًا طَیِّبًا مُبَارَکًا فِیهِ).

چون از نماز فارغ شدند پرسیدند: «گوینده چه کسی بود»؟

[آن شخص] گفت: من بودم.

فرمودند: «سی وچند فرشته را دیدم که در نوشتن ثواب آنچه که گفتی: بر یکدیگر سبقت می‌جستند، و هریکی می‌کوشید که از دیگری اول تر بنویسد»([49]).

75- باب: الاطْمِئْنَانِیَّة حِینَ یَرْفَعُ رَأسَهُ مِنَ الرُّکُوعِ

باب [28]: آرام گرفتن بعد از اینکه سر خود را از رکوع بالا می‌کند

461- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أنه کَانَ یَنْعَتُ لَنَا صَلاَةَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، «فَکَانَ یُصَلِّی وَإِذَا رَفَعَ رَأْسَهُ مِنَ الرُّکُوعِ، قَامَ حَتَّى نَقُولَ: قَدْ نَسِیَ» [رواه البخاری: 800].

461- روایت است که انسس در نماز خواندن خود، طرز نماز خواندن پیامبر خداج را وصف می‌کرد، و نماز می‌خواند، و چون سر خود را از رکوع بالا می‌کرد، همانطور می‌ایستاد، تا جایی که می‌گفتیم: به یقین [به سجده رفتن را] فراموش کرده است ([50]).

76- باب: یَهوِی بِالتَّکْبِیرِ حِینَ یَسْجُدُ

باب [29]: به مجرد تکبیر گفتن باید سجده نمود

462- عَنْ أَبی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: «وَکَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حِینَ یَرْفَعُ رَأْسَهُ یَقُولُ: سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ، رَبَّنَا وَلَکَ الحَمْدُ، یَدْعُو لِرِجَالٍ فَیُسَمِّیهِمْ بِأَسْمَائِهِمْ، فَیَقُولُ: اللَّهُمَّ أَنْجِ الوَلِیدَ بْنَ الوَلِیدِ، وَسَلَمَةَ بْنَ هِشَامٍ، وَعَیَّاشَ بْنَ أَبِی رَبِیعَةَ وَالمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ المُؤْمِنِینَ اللَّهُمَّ اشْدُدْ وَطْأَتَکَ عَلَى مُضَرَ وَاجْعَلْهَا عَلَیْهِمْ سِنِینَ کَسِنِی یُوسُفَ» وَأَهْلُ المَشْرِقِ یَوْمَئِذٍ مِنْ مُضَرَ مُخَالِفُونَ لَهُ [رواه البخاری: 804].

462- از ابو هریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج هنگام بلند کردن سر خود[از رکوع] می‌گفتند: «(سَمِعَ اللَّهُ لِمَنْ حَمِدَهُ، رَبَّنَا وَلَکَ الحَمْدُ)».

[و در این وقت] مردمی را نام می‌بردند و برای آن‌ها دعا می‌کردند، و می‌گفتند: «الهی! ولید بن ولید، سلمه بن هشام، عیاش ابن أبی ربیعه، و مسلمانان مستضعف را نجات بده، الهی! عذاب خود را بر قوم (مضر) شدید بساز، و آن‌ها را به قحطی مانند قحطی زمان یوسف÷ دچار بگردان».

و در این وقت، اهل مشرق از قوم مضر، با پیامبر خدا ج مخالف بودند([51]).

77- باب: فَضْلِ السُّجُودِ

باب [30]: فضیلت سجده

463- وَعَنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ النَّاسَ قَالُوا: یَا رَسُولَ اللَّهِ هَلْ نَرَى رَبَّنَا یَوْمَ القِیَامَةِ؟ قَالَ: «هَلْ تُمَارُونَ فِی القَمَرِ لَیْلَةَ البَدْرِ لَیْسَ دُونَهُ سَحَابٌ» قَالُوا: لاَ یَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «فَهَلْ تُمَارُونَ فِی الشَّمْسِ لَیْسَ دُونَهَا سَحَابٌ» قَالُوا: لاَ، قَالَ: «فَإِنَّکُمْ تَرَوْنَهُ کَذَلِکَ، یُحْشَرُ النَّاسُ یَوْمَ القِیَامَةِ، فَیَقُولُ: مَنْ کَانَ یَعْبُدُ شَیْئًا فَلْیَتَّبِعْ، فَمِنْهُمْ مَنْ یَتَّبِعُ الشَّمْسَ، وَمِنْهُمْ مَنْ یَتَّبِعُ القَمَرَ، وَمِنْهُمْ مَنْ یَتَّبِعُ الطَّوَاغِیتَ، وَتَبْقَى هَذِهِ الأُمَّةُ فِیهَا مُنَافِقُوهَا، فَیَأْتِیهِمُ اللَّهُ فَیَقُولُ: أَنَا رَبُّکُمْ، فَیَقُولُونَ هَذَا مَکَانُنَا حَتَّى یَأْتِیَنَا رَبُّنَا، فَإِذَا جَاءَ رَبُّنَا عَرَفْنَاهُ، فَیَأْتِیهِمُ اللَّهُ فَیَقُولُ: أَنَا رَبُّکُمْ، فَیَقُولُونَ: أَنْتَ رَبُّنَا، فَیَدْعُوهُمْ فَیُضْرَبُ الصِّرَاطُ بَیْنَ ظَهْرَانَیْ جَهَنَّمَ، فَأَکُونُ أَوَّلَ مَنْ یَجُوزُ مِنَ الرُّسُلِ بِأُمَّتِهِ، وَلاَ یَتَکَلَّمُ یَوْمَئِذٍ أَحَدٌ إِلَّا الرُّسُلُ، وَکَلاَمُ الرُّسُلِ یَوْمَئِذٍ: اللَّهُمَّ سَلِّمْ سَلِّمْ، وَفِی جَهَنَّمَ کَلاَلِیبُ مِثْلُ شَوْکِ السَّعْدَانِ، هَلْ رَأَیْتُمْ شَوْکَ السَّعْدَانِ؟» قَالُوا: نَعَمْ، قَالَ: «فَإِنَّهَا مِثْلُ شَوْکِ السَّعْدَانِ غَیْرَ أَنَّهُ لاَ یَعْلَمُ قَدْرَ عِظَمِهَا إِلَّا اللَّهُ، تَخْطَفُ النَّاسَ بِأَعْمَالِهِمْ، فَمِنْهُمْ مَنْ یُوبَقُ بِعَمَلِهِ، وَمِنْهُمْ مَنْ یُخَرْدَلُ ثُمَّ یَنْجُو، حَتَّى إِذَا أَرَادَ اللَّهُ رَحْمَةَ مَنْ أَرَادَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ، أَمَرَ اللَّهُ المَلاَئِکَةَ: أَنْ یُخْرِجُوا مَنْ کَانَ یَعْبُدُ اللَّهَ، فَیُخْرِجُونَهُمْ وَیَعْرِفُونَهُمْ بِآثَارِ السُّجُودِ، وَحَرَّمَ اللَّهُ عَلَى النَّارِ أَنْ تَأْکُلَ أَثَرَ السُّجُودِ، فَیَخْرُجُونَ مِنَ النَّارِ، فَکُلُّ ابْنِ آدَمَ تَأْکُلُهُ النَّارُ إِلَّا أَثَرَ السُّجُودِ، فَیَخْرُجُونَ مِنَ النَّارِ، قَدْ امْتَحَشُوا فَیُصَبُّ عَلَیْهِمْ مَاءُ الحَیَاةِ، فَیَنْبُتُونَ کَمَا تَنْبُتُ الحِبَّةُ فِی حَمِیلِ السَّیْلِ، ثُمَّ یَفْرُغُ اللَّهُ مِنَ القَضَاءِ بَیْنَ العِبَادِ وَیَبْقَى رَجُلٌ بَیْنَ الجَنَّةِ وَالنَّارِ وَهُوَ آخِرُ أَهْلِ النَّارِ دُخُولًا الجَنَّةَ مُقْبِلٌ بِوَجْهِهِ قِبَلَ النَّارِ، فَیَقُولُ: یَا رَبِّ اصْرِفْ وَجْهِی عَنِ النَّارِ، قَدْ قَشَبَنِی رِیحُهَا وَأَحْرَقَنِی ذَکَاؤُهَا، فَیَقُولُ: هَلْ عَسَیْتَ إِنْ فُعِلَ ذَلِکَ بِکَ أَنْ تَسْأَلَ غَیْرَ ذَلِکَ؟ فَیَقُولُ: لاَ وَعِزَّتِکَ، فَیُعْطِی اللَّهَ مَا یَشَاءُ مِنْ عَهْدٍ وَمِیثَاقٍ، فَیَصْرِفُ اللَّهُ وَجْهَهُ عَنِ النَّارِ، فَإِذَا أَقْبَلَ بِهِ عَلَى الجَنَّةِ، رَأَى بَهْجَتَهَا سَکَتَ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ یَسْکُتَ، ثُمَّ قَالَ: یَا رَبِّ قَدِّمْنِی عِنْدَ بَابِ الجَنَّةِ، فَیَقُولُ اللَّهُ لَهُ: أَلَیْسَ قَدْ أَعْطَیْتَ العُهُودَ وَالمِیثَاقَ، أَنْ لاَ تَسْأَلَ غَیْرَ الَّذِی کُنْتَ سَأَلْتَ؟ فَیَقُولُ: یَا رَبِّ لاَ أَکُونُ أَشْقَى خَلْقِکَ، فَیَقُولُ: فَمَا عَسَیْتَ إِنْ أُعْطِیتَ ذَلِکَ أَنْ لاَ تَسْأَلَ غَیْرَهُ؟ فَیَقُولُ: لاَ وَعِزَّتِکَ، لاَ أَسْأَلُ غَیْرَ ذَلِکَ، فَیُعْطِی رَبَّهُ مَا شَاءَ مِنْ عَهْدٍ وَمِیثَاقٍ، فَیُقَدِّمُهُ إِلَى بَابِ الجَنَّةِ، فَإِذَا بَلَغَ بَابَهَا، فَرَأَى زَهْرَتَهَا، وَمَا فِیهَا مِنَ النَّضْرَةِ وَالسُّرُورِ، فَیَسْکُتُ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ یَسْکُتَ، فَیَقُولُ: یَا رَبِّ أَدْخِلْنِی الجَنَّةَ، فَیَقُولُ اللَّهُ: وَیْحَکَ یَا ابْنَ آدَمَ، مَا أَغْدَرَکَ، أَلَیْسَ قَدْ أَعْطَیْتَ العُهُودَ وَالمِیثَاقَ، أَنْ لاَ تَسْأَلَ غَیْرَ الَّذِی أُعْطِیتَ؟ فَیَقُولُ: یَا رَبِّ لاَ تَجْعَلْنِی أَشْقَى خَلْقِکَ، فَیَضْحَکُ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ مِنْهُ، ثُمَّ یَأْذَنُ لَهُ فِی دُخُولِ الجَنَّةِ، فَیَقُولُ: تَمَنَّ، فَیَتَمَنَّى حَتَّى إِذَا انْقَطَعَ أُمْنِیَّتُهُ، قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَجَلَّ: مِنْ کَذَا وَکَذَا، أَقْبَلَ یُذَکِّرُهُ رَبُّهُ، حَتَّى إِذَا انْتَهَتْ بِهِ الأَمَانِیُّ، قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: لَکَ ذَلِکَ وَمِثْلُهُ مَعَهُ» قَالَ أَبُو سَعِیدٍ الخُدْرِیُّ لِأَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «قَالَ اللَّهُ: لَکَ ذَلِکَ وَعَشَرَةُ أَمْثَالِهِ»، قَالَ أَبُو هُرَیْرَةَ: لَمْ أَحْفَظْ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِلَّا قَوْلَهُ: «لَکَ ذَلِکَ وَمِثْلُهُ مَعَهُ» قَالَ أَبُو سَعِیدٍ: إِنِّی سَمِعْتُهُ یَقُولُ: «ذَلِکَ لَکَ وَعَشَرَةُ أَمْثَالِهِ» [رواه البخاری: 806].

463- و از ابو هریرهس روایت است که مردم گفتند: یا رسول الله! آیا پروردگار خود را در روز قیامت خواهیم دید؟

فرمودند: «آیا در دیدن ماه شب چهارده که ابری وجود نداشته باشد، دچار شک و اشتباه می‌شوید»؟

گفتند: نه، یا رسول الله!

فرمودند: «آیا از [وجود] آفتاب در روزی که ابری نباشد، دچار شک و اشتباه می‌شوید»؟

گفتند: نه.

فرمودند: «شما هم [پروردگار خود را] به همین گونه خواهید دید، مردمان در روز قیامت حشر و جمع می‌شوند، [خداوند متعال برای آن‌ها] می‌گوید: هر کسی پیرو چیزی باشد که [در دنیا آن را] عبادت می‌کرد.

در اینجا است که عده پیرو آفتاب، گروهی پیرو مهتاب، و مردمی پیرو طاغوت‌ها می‌شوند، و امت اسلام در حالی که منافقان آن‌ها با آن‌ها هستند باقی می‌ماند.

خداوند متعال نزد آن‌ها آمده و می‌گوید: من پروردگار شما هستم.

آن‌ها می‌گویند: تا پروردگار ما نیاید و او را نبینیم، همین جا جای ما است، و هنگامی که پروردگار ما بیاید او را خواهیم شناخت.

 خداوند متعال [به صفاتی که برای آن‌ها ظاهر است] متجلی گردیده و می‌گوید: من پروردگار شما هستم، مردم می‌گویند: تو پروردگار ما هستی، و خداوند آن‌ها را به طرف خود دعوت می‌کند([52]).

در این وقت پلی برای بالای دوزخ نصب می‌گردد، و من اولین کسی از پیامبران هستم که با امت خود از آن پل عبور می‌کنم، و در این روز غیر از پیامبران هیچکس دیگری سخن نمی‌زند، و سخن پیامبران هم در این روز این است که: (الهی! تو حفظ کن)، (الهی تو حفظ کن).

و [پیامبرخدا ج گفتند]: در دوزخ چنگک‌هائی است مانند خار مغیلان [ویا: خار خسک که همه اطراف آن خاردار است]، و آیا خار مغیلان را دیده‌اید»؟

گفتند بلی!

فرمودند: «این چنگک‌ها هم مانند خار مغیلان است، ولی بزرگی آن‌ها را جز خدا کس دیگری نمی‌داند، این چنگک‌ها مردمان را به تناسب اعمال‌شان می‌ربایند، مردمی به سبب اعمال خود هلاک می‌شوند، و مردمی [بر سر این چنگک‌ها] ریزه ریزه می‌شوند، ولی بعد از مدتی نجات می‌یابند([53]).

و چون خداوند متعال بخواهد کسانی را از دوزخیان مورد رحمت خود قرار دهد، ملائکه را امر می‌کند که: کسانی را که خدا را عبادت می‌کردند [از دوزخ] بیرون کنند) [ملائکه] آن‌ها را از اثر سجده پیشانی آن‌ها شناخته و از دوزخ بیرون می‌کنند، و خداوند متعال بر دوزخ، خوردن آثار سجده را حرام گردانیده است([54]).

و این‌ها از دوزخ بیرون می‌شوند، و آتش همه وجود بنی آدم به استثنای سجده‌گاه او را می‌‌خورد، و آن‌هائی که [مورد رحمت خداوندی قرار گرفته] و از دوزخ بیرون می‌شوند، آتش دوزخ گوشت و پوست آن‌ها را سوزانده است، در این وقت آب حیات را بر آن‌ها می‌ریزند، و آن‌ها بار دیگر مانند دانه که در مجرای سیل می‌روید، تازه شده و می‌رویند.

بعد از آن خداوند از قضاوت در بین بندگان فارغ می‌شود، و در این وقت شخصی بین بهشت و دوزخ باقی می‌ماند، و این آخرین کسی از دوزخیان است که به بهشت داخل می‌گردد، این شخص به طرف دوزخ روان است، در این وقت می‌گوید: الهی! مرا از آتش دوزخ نجات بده، بوی دوزخ مرا سخت اذیت کرده است، و شعله‌اش مرا سوزانده است.

[خداوند متعال] برایش می‌گوید: آیا اگر دعایت قبول گردد، [یعنی: از دوزخ رفتن نجات یابی] چیز دیگری را هم مطالبه خواهی کرد؟

می‌گوید: به عزت و جلالت سوگند، که چیزی دیگری را مطالبه نخواهم کرد، و علاوه از این سوگند عهد و پیمان‌های دیگری را نیز در [اینکه از خداوند چیز دیگری را مطالبه نخواهد کرد] با خداوند می‌بندد، و خداوند او را از آتش دوزخ نجات می‌دهد.

آن شخص چون به طرف بهشت می‌رود، و شادابی و خرمی آن را می‌بیند، لحظه که خداوند می‌خواهد خاموش می‌ماند، و بعد از آن می‌گوید: پروردگارا! مرا به دروازه بهشت برسان!

خداوند متعال می‌گوید: مگر عهد و پیمان نکرده بودی که چیز دیگری را جز از نجات یافتن از دوزخ، مطالبه ننمائی؟

آن شخص می‌گوید: پروردگارا! من بد بخت‌ترین مخلوقات تو نیستم.

[خداوند متعال] می‌گوید: آیا اگر این خواسته‌ات برآورده شود، چیز دیگری را هم مطالبه خواهی نمود؟

آن شخص می‌گوید: به عزت و جلالت سوگند، که چیز دیگری را مطالبه نخواهم کرد، و به علاوه از این سوگند، عهد و پیمان‌های دیگری را نیز در زمینه با خداوند متعال می‌بندد، و خداوند متعال او را به دروازه بهشت می‌رساند.

هنگامی که به دروازه بهشت رسید و گُل وریاحین و سبزی و خرمی بهشت را مشاهده نمود، لحظه که خداوند می‌خواهد سکوت می‌نماید، و بعد از آن می‌گوید: پروردگارا! مرا به بهشت داخل کن!

خداوند متعال می‌فرماید: ای بنی آدم وای برتو! دیگر چه عذری داری؟ مگر عهد و پیمان نکرده بودی که غیر از آنچه که برایت داده‌ام چیز دیگری را از من نخواهی؟

می‌گوید: پروردگارا! مرا بد بخت‌ترین بندگان خود مگردان!

خداوند متعال از این سخنش می‌خندد [بلاکیف]، و برایش اجازه داخل شدن به بهشت را داده و می‌گوید: هرچه که می‌خواهی بخواه!

آن شخص همه چیزهائی را [که آرزو داشته است از خداوند] می‌خواهد، و بعد از اینکه همه آرزوهایش بر آورده می‌شود، خداوند متعال برایش می‌گوید: فلان چیز و فلان چیز را هم بخواه! و خداوند متعال، آرزوهایش را بیادش می‌دهد، آن شخص آن آرزوها را نیز می‌‌خواهد، و چون همه آن خواهشات تمام شد، خداوند متعال می‌فرماید: همه این‌ها و مانند آن‌ها را برای تو بخشیدم.

 ابو سعیدس برای ابو هریرهس گفت: پیامبر خدا ج فرمودند که: «خداوند متعال برایش می‌گوید: آنچه را که خواستی و دَه برابر آن را برای تو بخشیدم».

ابو هریرهس گفت: من از پیامبر خدا ج چیز دیگری جز این گفته‌شان «[خداوند] می‌گوید: همه این‌ها و مانند آن‌ها را برای تو بخشیدم» به خاطر ندارم.

ابوسعیدس گفت: [ولی] من از پیامبر خدا ج شنیدم که فرمودند: «[خداوند متعال می‌گوید:] همه این‌ها و دَه چند آن را برای تو بخشیدم»([55]).

78- باب: السُّجُودِ عَلَى سَبْعَةِ أَعْظُمٍ

باب [31]: سجده کردن بر هفت استخوان

464- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أُمِرْتُ أَنْ أَسْجُدَ عَلَى سَبْعَةِ أَعْظُمٍ عَلَى الجَبْهَةِ، وَأَشَارَ بِیَدِهِ عَلَى أَنْفِهِ وَالیَدَیْنِ وَالرُّکْبَتَیْنِ، وَأَطْرَافِ القَدَمَیْنِ وَلاَ نَکْفِتَ الثِّیَابَ وَالشَّعَرَ» [رواه البخاری: 812].

464- از ابن عباسب در یکی از روایات آمده است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند:

«امر شده‌ام که بر هفت استخوان سجده نمایم، بر پشیانی، - و با دست خود به بینی خود اشاره نمودند – و دو دست، و دو زانو، و سر انگشتان دو پا، ولی نباید لباس‌ها و یا موی سر خود را [از ترس اینکه مبادا خاک آلود شود] جمع نموده و به هم بپیچیم»([56]).

79- باب: المُکْثِ بَیْنَ السَّجْدَتَیْنِ

باب [32]: درنگ کردن در بین دو سجده

465- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: إِنِّی لاَ آلُو أَنْ أُصَلِّیَ بِکُمْ، کَمَا رَأَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وباقی الحدیث تقدَّم. [رواه البخاری: 821].

465- از انسس روایت است که گفت: من از اینکه برای شما نمازی را بخوانم که پیامبر خدا ج را دیده‌ام [که خوانده‌اند]، تقصیر و کوتاهی نمی‌کنم، و بقیه حدیث قبلاً گذشت([57]).

80- باب: لا یَقْتَرِشُ ذِرَاعَیْهِ فِی السُّجُودِ

باب [33]: نباید ساعدهایش را در سجده فرش نماید

466- وَعَنْهُ رَضَیَ اللهُ عَنْهُ: عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «اعْتَدِلُوا فِی السُّجُودِ، وَلاَ یَبْسُطْ أَحَدُکُمْ ذِرَاعَیْهِ انْبِسَاطَ الکَلْبِ» [رواه البخاری: 822].

466- و از انسس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند:

«در سجده آرام بگیرید و معتدل باشید، و ساعد خود را مانند ساعد سگ [بر زمین] فرش نکنید»([58]).

81- باب: مَنِ اسْتَوَى قَاعِداً فِی وِتْرِ مِنْ صَلَاتِةِ ثُمَّ نَهَضَ

باب [34]: کسی که در رکعت‌های وتری نمازش نشسته و بعد از آن برخاسته است

467- عَنْ مَالِکِ بْنِ الحُوَیْرِثِ رَضَیَ اللهُ عَنْهُ، أَنَّهُ «رَأَى النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُصَلِّی، فَإِذَا کَانَ فِی وِتْرٍ مِنْ صَلاَتِهِ لَمْ یَنْهَضْ حَتَّى یَسْتَوِیَ قَاعِدًا» [رواه البخاری: 823].

467- از مالک بن حویرثس روایت است که پیامبر خدا ج را دیده است که نماز می‌خواندند، و ایشان در رکعت‌های وتری نماز خود [یعنی: در رکعت اول و سوم] تا وقتی که به طور کامل نمی‌نشستند، بر نمی‌خاستند([59]).

82- باب: یُکَبِّرُ وَهُوَ یَنْهُضُ مِنَ السَّجْدَتَیْنِ

باب [35]: هنگام بالا شدن از سجده باید تکبیر گفت

468- عَنْ أَبی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ رَضَیَ اللهُ عَنْهُ، قَالَ: أَنَّهُ صَلَّى «فَجَهَرَ بِالتَّکْبِیرِ حِینَ رَفَعَ رَأْسَهُ مِنَ السُّجُودِ، وَحِینَ سَجَدَ وَحِینَ رَفَعَ وَحِینَ قَامَ مِنَ الرَّکْعَتَیْنِ» وَقَالَ: هَکَذَا رَأَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ [رواه البخاری: 825].

468- از ابو سعید خُدریس روایت است که نماز خواند، و در وقت بالا کردن سر خود از سجده، و در وقت سجده کردن، و در وقت برخاستن از سر دو رکعتی، به صدای بلند تکبیر گفت، و گفت: پیامبر خدا ج را دیدم که چنین کردند([60]).

83- باب: سُنَّةِ الجُلُوسِ فِی التَّشَهُّدِ

باب [36]: سنت نشستن در تشهد

469- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنَ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، أَنَّهُ کَانَ یَتَرَبَّعُ فِی الصَّلاَةِ إِذَا جَلَسَ، وأَنَّه رأَى وَلَدَهُ فعلَ ذلکَ فَنهاهُ، وَقَالَ: «إِنَّمَا سُنَّةُ الصَّلاَةِ أَنْ تَنْصِبَ رِجْلَکَ الیُمْنَى وَتَثْنِیَ الیُسْرَى»، فَقُلْتُ: إِنَّکَ تَفْعَلُ ذَلِکَ، فَقَالَ: إِنَّ رِجْلَیَّ لاَ تَحْمِلاَنِی [رواه البخاری: 827].

469- از عبدالله بن عمرب روایت است که وی در وقت نشستن در نماز، چهار زانو می‌زد، ولی چون پسرش را دید که چنین می‌کند، او را از این کار منع کرد، و گفت: سنت نماز این است که [هنگام نشستن] پای راست را ایستاده کرده، و پای چپ را بپیچی، [وبر روی آن بنشینی].

پسرش گفت: خودت چنین می‌کنی [یعنی: چهار زانو میزنی، پس چرا مرا از این کار منع می‌کنی]؟

ابن عمرب گفت: پاهایم تحمل نشستن مرا ندارند([61]).

470- عَنْ أَبی حُمَیْدٍ السَّاعِدِیُّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: أَنَا کُنْتُ أَحْفَظَکُمْ لِصَلاَةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «رَأَیْتُهُ إِذَا کَبَّرَ جَعَلَ یَدَیْهِ حِذَاءَ مَنْکِبَیْهِ، وَإِذَا رَکَعَ أَمْکَنَ یَدَیْهِ مِنْ رُکْبَتَیْهِ، ثُمَّ هَصَرَ ظَهْرَهُ، فَإِذَا رَفَعَ رَأْسَهُ اسْتَوَى حَتَّى یَعُودَ کُلُّ فَقَارٍ مَکَانَهُ، فَإِذَا سَجَدَ وَضَعَ یَدَیْهِ غَیْرَ مُفْتَرِشٍ وَلاَ قَابِضِهِمَا، وَاسْتَقْبَلَ بِأَطْرَافِ أَصَابِعِ رِجْلَیْهِ القِبْلَةَ، فَإِذَا جَلَسَ فِی الرَّکْعَتَیْنِ جَلَسَ عَلَى رِجْلِهِ الیُسْرَى، وَنَصَبَ الیُمْنَى، وَإِذَا جَلَسَ فِی الرَّکْعَةِ الآخِرَةِ قَدَّمَ رِجْلَهُ الیُسْرَى، وَنَصَبَ الأُخْرَى وَقَعَدَ عَلَى مَقْعَدَتِهِ» [رواه لبخاری: 828].

470- از ابو حمید ساعدیس([62]) روایت است که گفت: من از همه شما طرز نماز خواندن پیامبر خدا ج را بهتر به خاطر دارم.

[پیامبر خدا ج] را دیدم که هنگام تکبیر گفتن، دست‌های خود را تا شانه‌های خود بالا می‌کردند، و در رکوع، دست‌های خود را به زانوهای می‌گرفتند، و پشت خود را خَم می‌کردند، و چون سر خود را از رکوع بلند می‌کردند، طوری راست ایستاده می‌شدند که مهره‌های کمر جابجا می‌شد.

وچون سجده می‌کردند دست‌های خود را نه بر روی زمین فرش می‌کردند و نه هم به پهلوی خود می‌چسپاندند، و در این وقت، سر انگشتان پای خود را به طرف قبله می‌کردند. و چون در دو رکعتی می‌نشستند، بر بالای پای چپ خود نشسته و پای راست را ایستاده می‌کردند.

و هنگامی که در رکعت اخیر می‌نشستند، پای چپ خود را پیش نموده و پای دیگر را ایستاده می‌کردند، و بر روی سرین خود می‌نشستند([63]).

84- باب: مَنْ لَمْ یَرَ التَّشَهُّدَ الأَوَّلَ وَاجِباً

باب [37]: کسی که تشهد اول را واجب نمی‌داند

471- عَنْ عَبْدَ اللَّهِ ابْنَ بُحَیْنَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، وَهُوَ مِنْ أَزْدِ شَنُوءَةَ، وَهُوَ حَلِیفٌ لِبَنِی عَبْدِ مَنَافٍ وَکَانَ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ - «أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ صَلَّى بِهِمُ الظَّهْرَ، فَقَامَ فِی الرَّکْعَتَیْنِ الأُولَیَیْنِ لَمْ یَجْلِسْ، فَقَامَ النَّاسُ مَعَهُ حَتَّى إِذَا قَضَى الصَّلاَةَ وَانْتَظَرَ النَّاسُ تَسْلِیمَهُ کَبَّرَ وَهُوَ جَالِسٌ، فَسَجَدَ سَجْدَتَیْنِ قَبْلَ أَنْ یُسَلِّمَ، ثُمَّ سَلَّمَ» [رواه البخاری: 829].

471- از عبدالله بن بحینهس([64]) که صحابه پیامبر خدا ج و از قبیله (ازد شنوءه)، و هم پیمان اولاد (عبدمناف) بود، روایت است که: پیامبر خدا ج نماز پیشین را برای‌شان امامت دادند، و در سر دو رکعتی ننشستند و برخاستند، و مردم هم با ایشان برخاستند.

چون نماز را تمام کردند – و مردم منتظر سلام دادن‌شان بودند – در حالی که نشسته بودند، تکبیر گفته، و پیش از سلام دادن، دوبار سجده نمودند، و بعد از آن سلام دادند([65]).

85- باب: التَّشَهُّدِ فِی الاخِرَةِ

باب [38]: تشهد در جلسۀ اخیر

472- عَنْ عَبْدُ اللَّهِ بْن مَسْعُودٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: کُنَّا إِذَا صَلَّیْنَا خَلْفَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قُلْنَا: السَّلاَمُ عَلَى جِبْرِیلَ وَمِیکَائِیلَ السَّلاَمُ عَلَى فُلاَنٍ وَفُلاَنٍ، فَالْتَفَتَ إِلَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: «إِنَّ اللَّهَ هُوَ السَّلاَمُ، فَإِذَا صَلَّى أَحَدُکُمْ، فَلْیَقُلْ: التَّحِیَّاتُ لِلَّهِ وَالصَّلَوَاتُ وَالطَّیِّبَاتُ، السَّلاَمُ عَلَیْکَ أَیُّهَا النَّبِیُّ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ، السَّلاَمُ عَلَیْنَا وَعَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِینَ، فَإِنَّکُمْ إِذَا قُلْتُمُوهَا أَصَابَتْ کُلَّ عَبْدٍ لِلَّهِ صَالِحٍ فِی السَّمَاءِ وَالأَرْضِ، أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ» [رواه البخاری: 831].

472- از عبدالله بن مسعودس روایت است که گفت: [در اول امر] وقتی که پشت سر پیامبر خدا ج نماز می‌خواندیم، [در تشهد] چنین می‌گفتیم:

(السلام على الله، السلام على جبریل ومیکائیل، السلام على فلان وفلان)([66]).

پیامبر خدا ج به این چیز ملتفت گردیده و فرمودند: «سلام خود خداوند متعال است، وقتی که کسی از شما در نمازش [به تشهد نشست] بگوید: (التَّحِیَّاتُ لِلَّهِ وَالصَّلَوَاتُ وَالطَّیِّبَاتُ، السَّلاَمُ عَلَیْکَ أَیُّهَا النَّبِیُّ وَرَحْمَةُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ، السَّلاَمُ عَلَیْنَا وَعَلَى عِبَادِ اللَّهِ الصَّالِحِینَ).

زیرا وقتی که شما این دعا را بخوانید، این دعای شما، همه بندگان صالح خداوند متعال را در زمین و آسمان شامل می‌شود، [و بعد از آن بگوید] (أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ)»([67]).

86- باب: الدُّعَاءِ قَبْلَ السَّلاَمِ

باب [39]: دعا کردن پیش از سلام دادن

473- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُا، زَوْجِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، أَخْبَرَتْهُ: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ یَدْعُو فِی الصَّلاَةِ: اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ عَذَابِ القَبْرِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ فِتْنَةِ المَسِیحِ الدَّجَّالِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ فِتْنَةِ المَحْیَا، وَفِتْنَةِ المَمَاتِ، اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ المَأْثَمِ وَالمَغْرَمِ» فَقَالَ لَهُ قَائِلٌ: مَا أَکْثَرَ مَا تَسْتَعِیذُ مِنَ المَغْرَمِ، فَقَالَ: «إِنَّ الرَّجُلَ إِذَا غَرِمَ، حَدَّثَ فَکَذَبَ، وَوَعَدَ فَأَخْلَفَ» [رواه البخاری: 832].

473- از عائشهل همسر پیامبر خدا ج روایت است که: پیامبر خدا ج در نماز چنین دعا می‌کردند:

«(اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنْ عَذَابِ القَبْرِ، وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ فِتْنَةِ المَسِیحِ الدَّجَّالِ([68])، وَأَعُوذُ بِکَ مِنْ فِتْنَةِ المَحْیَا، وَفِتْنَةِ المَمَاتِ([69])، اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ المَأْثَمِ وَالمَغْرَمِ)»([70]) کسی برای [پیامبر خدا ج] گفت: چه سبب است که بسیاری از اوقات از قرضداری به خداوند پناه می‌جوئید؟([71]).

فرمودند: «چون شخص قرضدار، وقتی که سخن بگوید دروغ می‌گوید، و وقتیکه وعده بدهد، وعده خلافی می‌کند»([72]).

474- عَنْ أَبِی بَکْرٍ الصِّدِّیقِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّهُ قَالَ لِرَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: عَلِّمْنِی دُعَاءً أَدْعُو بِهِ فِی صَلاَتِی، قَالَ: «قُلْ: اللَّهُمَّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی ظُلْمًا کَثِیرًا، وَلاَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ، فَاغْفِرْ لِی مَغْفِرَةً مِنْ عِنْدِکَ، وَارْحَمْنِی إِنَّکَ أَنْتَ الغَفُورُ الرَّحِیمُ» [رواه البخاری: 834].

474- از ابو بکر صدیقس([73]) روایت است که برای پیامبر خدا ج گفت: برای من دعائی بیاموزید که در نماز خود آن را بخوانم([74]).

فرمودند: «بگو: (اللَّهُمَّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی ظُلْمًا کَثِیرًا، وَلاَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ، فَاغْفِرْ لِی مَغْفِرَةً مِنْ عِنْدِکَ، وَارْحَمْنِی إِنَّکَ أَنْتَ الغَفُورُ الرَّحِیمُ)»([75]).

87- باب: مَا یُتَخَیَّرُ مِنَ الدُّعَاءِ بَعْدَ التَّشَهُّدِ

باب [40]: دعائی که خواندنش بعد از تشهد اختیاری است

475- حدیث ابن مَسْعودٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ فِی التَّشَهُد تقدم قریباً، وقال فی هذه الروایة بعد قوله: (وَأَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ، ثُمَّ یَتَخَیَّرُ مِنَ الدُّعَاءِ أَعْجَبَهُ إِلَیْهِ، فَیَدْعُو) [رواه البخاری: 835].

475- حدیث ابن مسعودس در مورد تشهد پیشتر گذشت، در این روایت چنین آمده است که بعد از: «(وَأَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَأَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ)» [فرمودند]: «بعد از [گفتن این کلمه] شخص مختار است هر دعائی را که می‌خواهد بخواند»([76]).

88- باب: التَّسْلِیمِ

باب [41]: سلام دادن

476- عَنْ أُمَّ سَلَمَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: «کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِذَا سَلَّمَ قَامَ النِّسَاءُ حِینَ یَقْضِی تَسْلِیمَهُ، وَمَکَثَ یَسِیرًا قَبْلَ أَنْ یَقُومَ» [رواه البخاری: 837].

476- از ام سلمهل روایت است که گفت: چون پیامبر خدا ج سلام می‌دادند، زن‌ها برمی‌خاستند، [و به طرف خانه‌های خود می‌رفتند] ولی [خود پیامبر خدا ج پیش از برخاستن‌اندکی مکث می‌کردند([77]).

89- باب: یُسَلِّمُ حِینَ یُسَلِّمُ الإِمَامُ

باب [42]: [مقتدی] وقتی سلام بدهد که امام سلام می‌دهد

477- عَنْ عُتْبَانَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «صَلَّیْنَا مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَسَلَّمْنَا حِینَ سَلَّمَ» [رواه البخاری: 838].

477- از عتبانس([78]) روایت است که گفت: با پیامبر خدا ج نماز خواندیم، و هنگامی سلام دادیم که ایشان سلام دادند([79]).

90- باب: الذِّکْرِ بَعْدَ الصَّلاَةِ

باب [43]: ذِکر بعد از نماز

478- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا: «أَنَّ رَفْعَ الصَّوْتِ، بِالذِّکْرِ حِینَ یَنْصَرِفُ النَّاسُ مِنَ المَکْتُوبَةِ کَانَ عَلَى عَهْدِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ» وَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: «کُنْتُ أَعْلَمُ إِذَا انْصَرَفُوا بِذَلِکَ إِذَا سَمِعْتُهُ» [رواه البخاری: 841].

478- از ابن عباسب روایت است که گفت: ذکر کردن با صدای بلند، بعد از اینکه مردم از نماز فرض فارغ می‌شدند، از عادت زمان پیامبر خدا ج بود.

و ابن عباسب گفت [اگر در خارج مسجد می‌بودیم] از شنیدن آواز ذکر مردم، می‌دانستیم که نماز خوانده شده است([80]).

479- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: جَاءَ الفُقَرَاءُ إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالُوا: ذَهَبَ أَهْلُ الدُّثُورِ مِنَ الأَمْوَالِ بِالدَّرَجَاتِ العُلاَ، وَالنَّعِیمِ المُقِیمِ یُصَلُّونَ کَمَا نُصَلِّی، وَیَصُومُونَ کَمَا نَصُومُ، وَلَهُمْ فَضْلٌ مِنْ أَمْوَالٍ یَحُجُّونَ بِهَا، وَیَعْتَمِرُونَ، وَیُجَاهِدُونَ، وَیَتَصَدَّقُونَ، قَالَ: «أَلاَ أُحَدِّثُکُمْ إِنْ أَخَذْتُمْ أَدْرَکْتُمْ مَنْ سَبَقَکُمْ وَلَمْ یُدْرِکْکُمْ أَحَدٌ بَعْدَکُمْ، وَکُنْتُمْ خَیْرَ مَنْ أَنْتُمْ بَیْنَ ظَهْرَانَیْهِ إِلَّا مَنْ عَمِلَ مِثْلَهُ تُسَبِّحُونَ وَتَحْمَدُونَ وَتُکَبِّرُونَ خَلْفَ کُلِّ صَلاَةٍ ثَلاَثًا وَثَلاَثِینَ»، فَاخْتَلَفْنَا بَیْنَنَا، فَقَالَ بَعْضُنَا: نُسَبِّحُ ثَلاَثًا وَثَلاَثِینَ، وَنَحْمَدُ ثَلاَثًا وَثَلاَثِینَ، وَنُکَبِّرُ أَرْبَعًا وَثَلاَثِینَ، فَرَجَعْتُ إِلَیْهِ، فَقَالَ: تَقُولُ: «سُبْحَانَ اللَّهِ، وَالحَمْدُ لِلَّهِ، وَاللَّهُ أَکْبَرُ، حَتَّى یَکُونَ مِنْهُنَّ کُلِّهِنَّ ثَلاَثًا وَثَلاَثِینَ» [رواه البخاری: 843].

479- از ابو هریرهس روایت است که گفت: فقراء نزد پیامبر خدا ج آمده و گفتند: مردم ثروتمند همۀ درجات اعلی و نعمت‌های کامل جنت را بردند.

همانطوری که ما نماز می‌خوانیم، نماز می‌خوانند، و همانطوری که ما روزه می‌گیریم، روزه می‌گیرند، ولی ثروت آن‌ها سبب فضیلت برما شده است، زیرا با مالی که دارند حج و عمره می‌کنند، در جهاد اشتراک می‌‌نمایند و زکات و خیرات می‌دهند.

فرمودند: «آیا برای شما از چیزی خبر ندهم که اگر به آن عمل کنید، ثواب گذشتگان را دریابید، و از آیندگان کسی به شما نرسد، و شما بهترین مردمان عصر و زمان خود باشید، مگر کسی باشد که به مثل آنچه که شما عمل می‌کنید عمل کند، [و آن چیز این است که]: بعد از هر نمازی سی وسه مرتبه (سُبْحَانَ اللَّهِ) و (وَالحَمْدُ لِلَّهِ) و (وَاللَّهُ أَکْبَرُ) بگوئید»([81]).

راوی می‌گوید: ما در بین خود اختلاف نمودیم، بعضی ما گفتیم که: باید سی وسه مرتبه (سُبْحَانَ اللَّهِ) سی وسه مرتبه (وَالحَمْدُ لِلَّهِ) و سی چهار مرتبه (وَاللَّهُ أَکْبَرُ) بگوییم، من نزد پیامبر خدا ج رفتم [و موضوع را به عرض رسانیدم].

فرمودند: «بگو: (سُبْحَانَ اللَّهِ، وَالحَمْدُ لِلَّهِ، وَاللَّهُ أَکْبَرُ) و مجموع این‌ها را سی وسه مرتبه بگو»([82]).

480- عَنِ المُغِیرَةِ بْنِ شُعْبَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ یَقُولُ فِی دُبُرِ کُلِّ صَلاَةٍ مَکْتُوبَةٍ: «لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ، لَهُ المُلْکُ، وَلَهُ الحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ، اللَّهُمَّ لاَ مَانِعَ لِمَا أَعْطَیْتَ، وَلاَ مُعْطِیَ لِمَا مَنَعْتَ، وَلاَ یَنْفَعُ ذَا الجَدِّ مِنْکَ الجَدُّ» [رواه البخاری: 844].

480- از مغیره بن شعبهس روایت است که پیامبر خدا ج بعد از هر نماز فرضی چنین می‌گفتند:

«لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لاَ شَرِیکَ لَهُ، لَهُ المُلْکُ، وَلَهُ الحَمْدُ، وَهُوَ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ، اللَّهُمَّ لاَ مَانِعَ لِمَا أَعْطَیْتَ، وَلاَ مُعْطِیَ لِمَا مَنَعْتَ، وَلاَ یَنْفَعُ ذَا الجَدِّ مِنْکَ الجَدُّ»([83]).

91- باب: یَستَقْبِلُ الإِمَامُ النَّاسَ إذَا سَلَّمَ

باب [44]: بعد از سلام، امام رویش را به طرف مردم می‌کند

481- عَنْ سَمُرَةَ بْنِ جُنْدُبٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِذَا صَلَّى صَلاَةً أَقْبَلَ عَلَیْنَا بِوَجْهِهِ» [رواه البخاری: 845].

481- از سمره بن جندبس روایت است که گفت: پیامبر خداس وقتی که نمازی را اداء می‌کردند، روی خود را به طرف ما می‌کردند([84]).

482- عَنْ زَیْدِ بْنِ خَالِدٍ الجُهَنِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّهُ قَالَ: صَلَّى لَنَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ صَلاَةَ الصُّبْحِ بِالحُدَیْبِیَةِ عَلَى إِثْرِ سَمَاءٍ کَانَتْ مِنَ اللَّیْلَةِ، فَلَمَّا انْصَرَفَ أَقْبَلَ عَلَى النَّاسِ، فَقَالَ: هَلْ تَدْرُونَ مَاذَا قَالَ رَبُّکُمْ؟ قَالُوا: اللَّهُ وَرَسُولُهُ أَعْلَمُ، قَالَ: «أَصْبَحَ مِنْ عِبَادِی مُؤْمِنٌ بِی وَکَافِرٌ، فَأَمَّا مَنْ قَالَ: مُطِرْنَا بِفَضْلِ اللَّهِ وَرَحْمَتِهِ، فَذَلِکَ مُؤْمِنٌ بِی وَکَافِرٌ بِالکَوْکَبِ، وَأَمَّا مَنْ قَالَ: بِنَوْءِ کَذَا وَکَذَا، فَذَلِکَ کَافِرٌ بِی وَمُؤْمِنٌ بِالکَوْکَبِ» [رواه البخاری: 846].

482- از زید بن خالد جهنیس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج نماز فجر را در (حُدَیبِیَه)([85]) به تعقیب بارانی که در شب باریده بود، برای ما امامت دادند، و بعد از فارغ شدن از نماز، روی خود را به طرف ما نموده و فرمودند:

«آیا می‌دانید که خداوند عزوجل چه فرمود»؟

[مردمان] گفتند: خدا و رسولش داناتر است.

گفتند: [خداوند عز وجل می‌فرماید]: بعضی از بندگانم به من ایمان آورده، و بعضی دیگر کافر شدند، کسانی که گفتند: از فضل و رحمت خداوند باران بارید، این‌ها به من ایمان آوردند، و به ستارگان کافر شدند، و کسانی که گفتند: از تاثیر فلان و فلان ستاره باران بارید، این‌ها کسانی‌اند که به من کافر گردیده، و به ستارگان ایمان آورده‌اند([86]).

92- باب: مَنْ صَلَّى بِالنَّاسِ فَذَکَرَ حَاجَةً فَتَخَطَّاهُمْ

باب [45]: کسی که برای مردم امامت داده و چیزی به یادش آمده است، و از روی شانه‌های آن‌ها گذشته است

483- عَنْ عُقْبَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: صَلَّیْتُ وَرَاءَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِالْمَدِینَةِ العَصْرَ، فَسَلَّمَ، ثُمَّ قَامَ مُسْرِعًا، فَتَخَطَّى رِقَابَ النَّاسِ إِلَى بَعْضِ حُجَرِ نِسَائِهِ، فَفَزِعَ النَّاسُ مِنْ سُرْعَتِهِ، فَخَرَجَ عَلَیْهِمْ، فَرَأَى أَنَّهُمْ عَجِبُوا مِنْ سُرْعَتِهِ، فَقَالَ: «ذَکَرْتُ شَیْئًا مِنْ تِبْرٍ عِنْدَنَا، فَکَرِهْتُ أَنْ یَحْبِسَنِی، فَأَمَرْتُ بِقِسْمَتِهِ» [رواه البخاری: 851].

483- از عقبهس روایت است که گفت: در مدینه نماز عصر را پشت سر پیامبر خداج خواندم، پیامبر خدا ج سلام دادند و شتابان برخاستند و در حالی که از روی شانه‌های مردم می‌گذشتند، به سوی خانه‌های بعضی از همسران خود رفتند.

مردم از این شتاب‌شان ترسیدند، چون پس آمدند و متوجه شدند که مردم از شتاب‌شان به تعجب افتاده‌اند، فرمودند:

«از طلاهایی که نزدم بود به یادم آمد، نخواستم که یاد طلا، مرا از یاد خدا باز دارد، از این جهت [به سرعت رفتم] و امر به توزیع آن‌ها دادم»([87]).

93- باب: الانصِرَافِ عَنِ الیَمِیْنِ والشِمَالِ

باب [46]: بازگشتن از طرف راست و چپ

484- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسْعُودٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قال: لاَ یَجْعَلْ أَحَدُکُمْ لِلشَّیْطَانِ شَیْئًا مِنْ صَلاَتِهِ یَرَى أَنَّ حَقًّا عَلَیْهِ أَنْ لاَ یَنْصَرِفَ إِلَّا عَنْ یَمِینِهِ «لَقَدْ رَأَیْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَثِیرًا یَنْصَرِفُ عَنْ یَسَارِهِ» [رواه البخاری: 852].

484- از عبدالله بن مسعودس روایت است که گفت: نباید کسی از شما چیزی از نماز خود را برای شیطان بدهد، یعنی: نباید به این عقیده باشد که باید حتماً از طرف دست راست خود برگردد، من خودم پیامبر خدا ج را دیدم که بسیاری اوقات از طرف دست چپ خود برمی‌گشتند([88]).

94- باب: مَا جَاءَ فِی الثُّومِ النِّبیءِ وَالبَصَلِ وَالکُرَّاثِ

باب [47]: آنچه که در مورد سیر خام و پیاز، و گندنا (تره) آمده است

485- عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُما، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَنْ أَکَلَ مِنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ - یُرِیدُ الثُّومَ - فَلاَ یَغْشَانَا فِی مَسَاجِدِنَا» قُلْتُ: مَا یَعْنِی بِهِ؟ قَالَ: مَا أُرَاهُ یَعْنِی إِلَّا نِیئَهُ، [رواه البخاری: 854].

485- از جابر بن عبداللهب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «کسی که از این گیاه – یعنی سیر – خورده باشد، در مساجد ما نزد ما نیاید».

راوی می‌گوید: برای جابرس گفتم که مقصد ایشان [از این گیاه] چه بود؟

گفت: فکر نمی‌کنم که جز [سیر] خام – و در روایتی – جز بوی سیر، چیز دیگری بوده باشد([89]).

486- عَنْ جَابِرِ بْنش عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُما، أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَنْ أَکَلَ ثُومًا أَوْ بَصَلًا، فَلْیَعْتَزِلْنَا - أَوْ قَالَ: فَلْیَعْتَزِلْ مَسْجِدَنَا - وَلْیَقْعُدْ فِی بَیْتِهِ» وَأَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أُتِیَ بِقِدْرٍ فِیهِ خَضِرَاتٌ مِنْ بُقُولٍ، فَوَجَدَ لَهَا رِیحًا، فَسَأَلَ فَأُخْبِرَ بِمَا فِیهَا مِنَ البُقُولِ، فَقَالَ: «قَرِّبُوهَا». إِلَى بَعْضِ أَصْحَابِهِ کَانَ مَعَهُ، فَلَمَّا رَآهُ کَرِهَ أَکْلَهَا، قَالَ: «کُلْ فَإِنِّی أُنَاجِی مَنْ لاَ تُنَاجِی [رواه البخاری: 855].

486- از جابر بن عبداللهب روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند:

«کسی که سیر یا پیاز خورده است، از ما کناره گیری نماید» ویا فرمودند که: «از مسجد ما کناره گیری نماید، و در خانه خود بنشیند».

برای پیامبر خدا ج دیگی را که در آن سبزی‌جاتی از بقول بود، آوردند، چون بویش را احساس نمودند، پرسیدند:

[در دیگ چیست]؟

از محتویات دیگ که در آن بقول بود برای‌شان خبر داده شد.

[پیامبر خدا ج شخصی را نشان دادند] و فرمودند: [دیگ را] «نزد او ببرید»([90]).

چون پیامبر خدا ج دیدند که آن شخص از خوردن امتناع ورزید، فرمودند:

«بخور! [و من نخوردم سببش این بود] که من با کسی مناجات می‌کنم که تو نمی‌کنی»([91]).

487- وفی روایة: أُتِیَ بِبَدْرٍ: یَعْنِی طَبَقًا فِیهِ خَضِرَاتٌ [رواه البخاری: 855].

487- و در روایتی آمده است که:

برای پیامبر خدا ج طبق مدوری را آوردند که در آن سبزی‌جاتی بود([92]).

95- باب: وُضُوءِ الصِّبیَانِ

باب [48]: وضوی اطفال

488- عَنْ ابْنِ عَبِّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُما: أَنَّ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «مَرَّ مَعَ عَلَى قَبْرٍ مَنْبُوذٍ فَأَمَّهُمْ وَصَفُّوا عَلَیْهِ»، [رواه البخاری: 857].

488- از ابن عباسب روایت است که پیامبر خدا ج از کنار قبر دور افتاده گذشتند، برای مردم امامت دادند، و مردم [پشت سرشان] بر بالای آن قبر صف بستند([93]).

489- عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «الغُسْلُ یَوْمَ الجُمُعَةِ وَاجِبٌ عَلَى کُلِّ مُحْتَلِمٍ» [رواه البخاری: 858].

489- از ابو سعید خدریس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «غسل روز جمعه بر هر شخص بالغی واجب است»([94]).

490- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، وَقَدْ قَالَ لَهُ رَجُلٌ: شَهِدْتَ الخُرُوجَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ؟ قَالَ: نَعَمْ، وَلَوْلاَ مَکَانِی مِنْهُ مَا شَهِدْتُهُ - یَعْنِی مِنْ صِغَرِهِ - «أَتَى العَلَمَ الَّذِی عِنْدَ دَارِ کَثِیرِ بْنِ الصَّلْتِ ثُمَّ خَطَبَ، ثُمَّ أَتَى النِّسَاءَ فَوَعَظَهُنَّ، وَذَکَّرَهُنَّ، وَأَمَرَهُنَّ أَنْ یَتَصَدَّقْنَ، فَجَعَلَتِ المَرْأَةُ تُهْوِی بِیَدِهَا إِلَى حَلْقِهَا، تُلْقِی فِی ثَوْبِ بِلاَلٍ، ثُمَّ أَتَى هُوَ وَبِلاَلٌ البَیْتَ» [رواه البخاری: 863].

490- از ابن عباسب روایت است که شخصی از وی پرسید: وقتی که پیامبر خدا ج [در روز عید نزد زن‌ها رفتند] تو با ایشان حاضر بودی؟

گفت: بلی! ولی اگر به سبب منزلتی که نزدشان داشتم نمی‌بود، نسبت بخورد سالی‌ام – با ایشان [به آنجا حاضر] نمی‌شدم.

پیامبر خدا ج نزد مناره [یا بلندی] که نزد خانه [ابن صلت] است آمدند و خطبه خواندند، بعد از آن نزد زن‌ها آمدند، و آن‌ها را وعظ و نصیحت کردند، و آن‌ها را امر کردند که صدقه بدهند، زن بود که دستش را به گوشواره و انگشتری‌اش برده و در دامن بلال می‌انداخت، بعد از آن پیامبر خدا ج همراه بلالس به خانه آمدند([95]).

96- باب: خُرُوجِ النِّسَاءِ إِلَى المَسَاجِدِ بِاللَّیْلِ وَالغَلَسِ

باب [49]: بیرون شدن زن‌ها در تاریکی شب به سوی مسجد

491- عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِذَا اسْتَأْذَنَکُمْ نِسَاؤُکُمْ بِاللَّیْلِ إِلَى المَسْجِدِ، فَأْذَنُوا لَهُنَّ» [رواه البخاری: 865].

491- از ابن عمرب از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:

«وقتی که زن‌های شما در شب از شما اجازه رفتن به مسجد را خواستند، برای آن‌ها اجازه بدهید»([96]).


11- کتابُ الجُمُعَة



[1]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) بالا کردن دست‌ها در تکبیر تحریمه به اتفاق علماء لازمی و حکمش باقی است.

      2) کیفیت بالا کردن دست به اینگونه است که: انگشتان خود را از یکدیگر بسیار نگشاید، و کف دست خود را به طرف قبله نماید.

      3) بهتر است که بالا کردن دست‌ها متصل با گفتن تکبیر تحریمه باشد، ولی اگر اول دست‌های خود را بالا کرد، و بعد از آن تکبیر گفت، و یا اول تکبیر گفت و بعد از آن دست‌های خود را بالا کرد، نیز جواز دارد.

      4) اندازه بالا کردن دست‌ها در نزد بعضی از علماء تا برابر شانه‌ها، و در نزد عده دیگری تا برابر سینه، و در نزد احناف تا برابر نرمه گوش‌ها است.

      5) جمهور علماء از آن جمله امام شافعی، امام احمد و اسحق، و ابو ثور، و ابن جریر طبری و ابن سیرین و عطاء، و عده دیگر از علماء می‌گویند که جای بالا کردن دست‌ها بر علاوه از وقت تکبیره تحریمه در وقت رفتن به رکوع، و در وقت بالا شدن از رکوع است، و امام بخاری/ در کتاب خود بنام (رفع الیدین فی الصلاة) می‌گوید که: نوزده نفر از صحابه‌های پیامبر خدا ج در وقت رکوع کردن دست‌های خود را بالا می‌کردند، و مهم‌ترین دلیل کسانی که بالا کردن دست را در این جاها لازم می‌دانند، همین حدیث عبدالله بن عمرب است.

      ولی عده بسیار دیگری از علماء می‌گویند که: دست‌ها جز در تکبیر تحریمه در جای دیگری از نماز نباید بالا شود، و از جمله این علماء: امام ابو حنیفه و اصحابش، و ثوری، و نخعی، و ابن ابی لیلی، وعلقمه بن قیس، و اسود بن یزید، و عامر شعبی، ابو اسحاق سبیعی، و امام مالک و غیره رحمهم الله هستند، و امام ترمذی/ می‌گوید که: عده از صحابه و تابعین نیز به همین نظر هستند، و در (البدائع) آمده است که از ابن عباس روایت شده است که گفت: عشرۀ مبشرۀ که پیامبر خدا ج آن‌ها را به بهشت بشارت داده‌اند، دست‌های خود را جز در وقت شروع کردن به نماز (یعنی: در وقت تکبیر تحریمه) در جای دیگری بالا نمی‌کردند، وعده دیگری از صحابهش نیز به همین نظر بودند.

      ودلیل این گروه حدیث براء بن عازب است که می‌گوید: «پیامبر خدا ج وقتی که برای شروع نماز تکبیر می‌گفتند دست‌های خود را بالا می‌کردند، تا برابر نرمه گوش‌هایشان می‌رسید، بعد از آن این کار را نمی‌کردند».

      و از حدیث باب چنین جواب می‌دهند که این حدیث منسوخ است، و دلیل نسخ آن حدیثی است که: ابوبکر بن عیاش از حصین از مجاهد روایت می‌کند که گفت: (پشت سر ابن عمرب نماز خواندم، و وی جز در تکبیر تحریمه در جای دیگری از نماز دست‌هایش را بالا نمی‌کرد)، امام طحاوی/ می‌گوید: همین ابن عمرب پیامبر خدا ج را دید که دست‌های خود را بالا می‌کنند، و خودش بعد از پیامبر خدا ج بالا کردن دست‌ها را ترک کرد، و اگر در نزدش نسخ بالا کردن دست‌ها ثابت نمی‌شد، هرگز بالا کردن دست‌ها را ترک نمی‌کرد.

      آنچه که از منهج ما بود و حتی بیشتر از آن در مورد این حدیث نبوی شریف سخن گفتیم، و کسی که در این مورد تفصیل بیشتری می‌‌خواهد به کتاب: فتح البخاری (2/735-736) و عمدۀ القاری (4/733-382) مراجعه کند.

[2]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) در مورد بستن و نبستن دست‌ها در نماز بین علماء اختلاف است، به این طریق که:

      أ) جمهور علماء رحمهم الله بر این نظر‌اند که در نماز باید دست راست بر بالای دست چپ گذاشته شود، و این مذهب امام ابو حنیفه، شافعی، و احمد و اسحاق وعامه اهل عام است.

      ب) بعضی از علماء از آن جمله: عبدالله بن زبیر و حسن بصری و ابن سیرین رحمهم الله – طوری که ابن منذر از آن‌ها روایت می‌کند – می‌گویند: باید دست‌ها رها ساخته شود.

      ج) امام مالک/ می‌گوید: دست‌ها باید رها ساخته شود، و اگر رها کردن دست‌ها به درازا کشید، جهت راحت شدن دست راست خود را بر بالای دست چپ خود بگذارد.

      د) اوزاعی/ می‌گوید: نمازگذار بین اینکه دست راست خود را بر بالای دست چپ خود بگذارد، و بین اینکه دست‌هایش را رها کند، مخیر است.

      2) در کیفیت گذاشتن دست راست بر بالای دست چپ حتی در مذهب واحد، اختلاف است، و راجح در مذهب احناف آن است که کف دست راست بر بالای بند دست چپ گذاشته شود، سه انگشت وسط بر روی دست چپ به طرف آرنج راست نگهداشته شود، و دو انگشت کلک و شست بر بند دست حلقه گردد.

      3) در اینکه دست‌ها بعد از بسته شدن در کجا گذاشته شود، نیز اختلاف است، در نزد احناف رحمهم الله جای گذاشتن دست‌ها زیر ناف، و در نزد امام شافعی/ بر روی سینه و در روایت دیگری از وی، در زیر سینه است، و دلیل امام شافعی/ این است که گذاشتن دست بر روی سینه دلالت بر خضوع و خشوع بیشتری دارد، و دیگر اینکه: سینه جای حفظ نور ایمان است، و مناسب آن است که دست در نماز در آنجا گذاشته شود، و حکمت آن در نزد احناف که می‌گویند: دست باید در زیر ناف گذاشته شود، این است که: گذاشتن دست در زیر ناف دلالت بر تعظیم و احترام بیشتری دارد، و از تشبیه به اهل کتاب دورتر است، و طوری که معلوم است، چاکران در نزد شاهان به این طریق ایستاده می‌شوند، و دیگر اینکه دست به سینه گذاشتن در نماز عمل زن‌ها است، و نباید در این مورد مردها خود را شبیه زن‌ها بسازند.

[3]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      أ) امام مالک/ نظر به ظاهر این حدیث می‌گوید: بسم الله گفتن در وقت قراءت (الحمد لله) لازمی نیست، زیرا در این حدیث آمده است که پیامبر خدا ج و ابوبکر و عمر نماز را به الحمد لله شروع می‌کردند، و اگر بسم الله گفتن لازم می‌بود، نماز را به گفتن (بسم الله الرحمن الرحیم) شروع می‌کردند.

      ب) بسیاری از علمای دیگر از آن جمله علمای احناف می‌گویند که: (بسم الله) جزئی از (الحمد لله) و از هیچ سوره دیگری نیست، بلکه آیۀ از قرآن مجید است که جهت جدا کردن یک سوره از سوره دیگر آمده است، و در نماز باید در اول فاتحه آهسته خوانده شود.

      ج) امام شافعی/ می‌گوید: (بسم الله) در نماز تابع قراءت است، اگر قراءت آهسته خوانده می‌شد، (بسم الله) هم باید آهسته خوانده شود، و اگر قراءت بلند خوانده می‌شد، (بسم الله) هم باید بلند خوانده شود.

[4]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) معنی این دعای نبوی شریف این است که: الهی! مرا از لغزش‌هایم آن‌چنان دور بساز که مشرق و مغرب را از یکدیگر دور ساختی، الهی! مرا آن‌چنان از لغزش‌هایم پاک بگردان، که لباس سفید از کثافت پاک می‌شود، الهی! لغزش‌هایم را به آب و برف و یخ بشوی.

      2) بعضی از علماء با استدلال به این حدیث نبوی شریف می‌گویند: دعائی که بعد از تکبیر تحریمه خوانده می‌شود، همین دعا است، و در نزد احناف و حنابله طوری که در سنن ترمذی و صحیح ابن حبان آمده است، دعای مسنونه بعد از تکبیر تحریمه این است: (سُبْحَانَکَ اللَّهُمَّ وَبِحَمْدِکَ، وَتَبَارَکَ اسْمُکَ، وَتَعَالَى جَدُّکَ، وَلاَ إِلَهَ غَیْرُکَ)، و چون این دو دعا و دعاهای دیگری به احادیث صحیح آمده است، خواندن هریک از آن‌ها جواز دارد، و آنچه که مورد اتفاق همه علماء است این است که باید دعای استفتاح آهسته خوانده شود، چه نماز جهریه باشد و چه سریه.

[5]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) دوزخ و بهشت فعلاً وجود دارند.

      2) تعذیب حیوان روا نیست.

      3) اگر کسی حیوان مظلومی را تعذیب می‌کند، خداوند متعال در روز قیامت همان حیوان را بر ظالمی که بر او ظلم کرده است مسلط می‌سازد تا انتقام خود را از وی بگیرد، و در صورتی که اگر کسی حیوانی را به ناحق تعذیب کند، به عذاب خداوندی گرفتار می‌شود، پس کسانی که بر انسان‌ها و بالاخص بر مسلمانان بر جان و مال و ناموس آن‌ها تعدی کرده و بر آن‌ها ظلم می‌کنند، چه حالی خواهند داشت؟

      4) در صورتی که ظلم کردن بر حیوان روا نیست، ظلم کردن بر انسان به طریق اولی روا نیست، و اگر مظلوم حق خود را نبخشد، انتقام گرفتن وی از ظالم حتمی است، و هیچ چیزی سبب سقوط حق مظلوم نمی‌گردد، و تفصیل بیشتر این مسئله در جای مناسبش خواهد آمد.

[6]- وی خبَّاب بن ارت بن جندله تمیمی است، از کسانی است که در اول مسلمان شده بودند، گویند ششمین کسی است که مسلمان شده بود، در راه خدا تعذیب فراوان دید، تا جائیکه لباس‌های آهنین بر او می‌پوشاندند و او را در آفتاب سوزان نگه می‌داشتند، در تمام غزوات با پیامبر خدا ج اشتراک داشت، از زندگی بی‌زار بود و می‌گفت: اگر پیامبر خدا ج از طلب کردن مرگ منع نمی‌کردند، طلب مرگ خود را می‌کردم، در کوفه سکنی گزین گردید، و در همآنجا در سال سی و هفت هجری وفات نمود، اسد الغابه (2/98-100).

[7]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) حرکت کردن ریش پیامبر خدا ج را در حالی که پشت سرشان قرار داشتند از دو کنار روی‌شان می‌دیدند، نه آنکه در این وقت در پیش روی‌شان بوده باشند.

      2) چیزی که از این حدیث دانسته می‌شود این است که پیامبر خدا ج در نماز ظهر و عصر چیزی می‌خواندند، و اینکه قراءت می‌خواندند و تسبیح نمی‌گفتند و یا دعا نمی‌کردند، از احادیث دیگری که در این مورد آمده است، دانسته می‌شود نه از این حدیث.

      3) نگاه کردن به طرف امام جهت دانستن حال وی روا است، واگر چنین مقصدی نباشد، بهتر است که شخص در حال قیام در جای سجده گاهش، و در حالت رکوع بر روی انگشتان پایش، و در حالت سجده کردن در پیش چشمش، و در حالت نشستن بر روی سینه‌اش، نگاه کند، و بعضی از علماء می‌گویند: بسته کردن چشم در وقت نماز خواندن مکروه است، مگر آنکه به سبب تفکر در آیات قرآنی و یا یاد آوری از دوزخ و جنت باشد، ولی اگر بستن چشم‌ها به جهت تفکر در امور دنیوی، و حساب نفع و ضرر کار و کسب، و یا غلبه خواب باشد، چنین نمازی مکروه است، و ‌اندازه کراهتش به ‌اندازه تفکر در امور دنیوی و به ‌اندازه غلبه خواب است.

[8]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) پیامبر خدا ج – طوری که قبلاً گذشت – صحابه را از پشت سر خود می‌دیدند، و کسانی را که در وقت نماز خواندن به طرف آسمان نگاه می‌کردند، می‌شناختند، و اینکه از آن‌ها به طور مشخص نام نبرده و موضوع را به طور عموم مطرح کردند، آن بود که سبب شرم‌ساری این اشخاص نشود، و این چیز اسلوب نبی کریم ج در چنین مواقفی بود.

      2) نگاه کردن به طرف آسمان در وقت نماز خواندن مکروه تحریمه است، و گرچه ظاهر حدیث دلالت بر تحریم آن دارد، و طریق مسنونه آن است که نظر نمازگذار در وقت نماز خواندن به سجده گاهش باشد.

[9]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) نمازگذار در وقت نماز خواندن با پروردگارش مناجات می‌کند، و کسی که این طرف و آن طرف می‌بیند، مشغول چیزهای دیگری گردیده و از مناجات با پروردگارش محروم می‌ماند، و این چیزی است که شیطان آن را می‌خواهد، پس کمائی و فائده برای شیطان گفته می‌شود.

      2) نظر کردن به این و آن در وقت نماز خواندن اگر تنها به چشم باشد، کار خوبی نیست، ولی سبب فساد و یا کراهت نماز نمی‌گردد، و اگر روی خود را بگرداند، نمازش مکروه می‌شود، و اگر بدن خود را بگرداند، نمازش فاسد می‌شود، و حتی بعضی از علماء می‌گویند: در روی گردانیدن از طرف قبله نیز نماز فاسد می‌شود.

[10]- وی جابر بن سمره بن جنادۀ عامری است، پدرش هم صحابه بود، از خودش روایت است که گفت: با پیامبر خدا ج بیش از صد بار نشستم، و بیش از دو هزار نماز با ایشان خواندم، در کوفه سکنی گزین گردید، و در سال هفتاد وچهارم هجری وفات یافت، (الاصابه: 1/212).

[11]- مراد از آن عمار بن یاسر است، و مقرری‌اش جهت امامت دادن برای اهل کوفه بود، و ابن مسعود را مسوول مالی، و عثمان بن حنیف را مساح اراضی آن منطقه مقرر نمود.

[12]- در سال چهاردهم هجری عمرس سعد بن ابی وقاص را به جنگ فُرس فرستاد، و همان بود که عراق را فتح نمود، و در سال هفدهم هجری شهر کوفه را بنا نمود، و تا سال بیست و یکم هجری امارت آن را به عهده داشت، و در همین سال بود که مردم کوفه از وی شکایت نمودند، و عمرس او را عزل نمود.

      3) و طوری که زبیر بن بکار می‌گوید: عمرس در موارد همه این شکایت‌ها تحقیق نمود، و برایش ثابت شد که اهل کوفه در همه این امور دروغ گفته‌اند، و سعدس گناهی نداشته است، و از اینجا بود که عمرس در وصیت نامه‌اش در هنگام وفاتش گفت که: من سعد را [روی مصلحت] عزل نمودم نه روی عجز و یا خیانتش.

[13]- ابا اسحق کنیت سعدس بود، و ندا کردن به کنیت مشعر بر احترام است، و اینکه عمرس سعد را به کنیتش یاد کرده است، دلالت بر این دارد که برای وی احترام داشته و سخنان مردم کوفه را در مورد وی باور نکرده است، و با آن‌هم برای آنکه از موضوع بهتر متاکد شود، کسی را جهت بررسی موضوع، به کوفه فرستاد.

[14]- در مورد (دعا به درازی عمر) شاید کسی بگوید که این نفرین نیست بلکه دعا کردن به نفع او است، در جواب باید گفت که درازی عمر اگر در طاعت خدا از یک طرف، و در حالت وسعت و فراخ دستی از طرف دیگر باشد، نعمت خداوندی است، ولی اگر درازی عمر، با فقر و تنگدستی از یک طرف، و معصیت خدا از طرف دیگر همراه باشد، مصیبتی است که بالاتر از آن مصیبتی نیست، زیرا سبب رنج شدید در دنیا، و عذاب مدید در آخرت می‌گردد، و (سعد)س همین نوع دوم را برایش از خداوند خواسته بود.

[15]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) دو رکعت اول نماز باید از دو رکعت اخیر آن، دراز تر باشد، چنان‌چه باید رکعت اول نماز فجر از رکعت دوم آن دراز تر باشد.

      2) اگر کسی که از نائب و یا از هر موظف امام و خلیفه مسلمانان شکایت می‌کند، باید امام در موردش جستجو نموده، و بدون تحقیق و بررسی کامل او را محکوم نسازد.

      3) امام مسلمانان حق دارد روی مصلحت و لزوم دید، کدام موظفی را از کار سبک‌دوش سازد.

      4) نفرین کردن ظالم روا است، ولو آنکه در مورد نقص دینش باشد، و این نوع نفرین کردن از باب طلب واقع شدن در گناه و معصیت نیست، بلکه از باب این است که ظالم به جزای ظلم خود برسد، چنان‌چه موسی÷ نسبت به ظالمین دعا کرده و گفت: ﴿رَبَّنَا ٱطۡمِسۡ عَلَىٰٓ أَمۡوَٰلِهِمۡ وَٱشۡدُدۡ عَلَىٰ قُلُوبِهِمۡ فَلَا یُؤۡمِنُواْ حَتَّىٰ یَرَوُاْ ٱلۡعَذَابَ ٱلۡأَلِیمَ. [یونس: 88] یعنی: پروردگارا! اموال‌شان را نابود کن، و دل‌هایشان را سخت بگردان، زیرا این‌ها تا عذاب درد ناک را نبینند، ایمان نمی‌آورند.

      5) از این حدیث دانسته می‌شود که دعای سعدس در مورد آن شخص قبول شده بود، زیرا از یک طرف سعد مظلوم بود، و آن شخص به دروغ سعدس را به این چیزها متهم کرده بود، و از طرف دیگر سعدس مستجاب الدعوه بود، زیرا پیامبر خدا ج برایش دعا کرده و گفته بودند: «الهی! اگر سعد از تو چیزی میخواهد دعایش را اجابت کن».

[16]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      در خواندن (الحمد لله) در نماز در چندین مورد بین علماء اختلاف است:

      اول در حکم خواندن (الحمد لله):

      أ) عده از علماء بر این نظر‌اند که (الحمد لله) رکنی از ارکان نماز است، و نمازی که در آن (الحمد لله) خوانده نشود، نماز گفته نمی‌شود و باطل است.

      ب) عده دیگری از آن جمله احناف خواندن (الحمد لله) را در نماز واجب می‌دانند نه رکن، و می‌گویند: مراد از نفی نماز در این حدیث، نفی کمال نماز است، نه نفی حقیقت آن، مانند این قول پیامبر خدا ج که می‌فرمایند: «نماز همسایه مسجد جز در مسجد نماز نیست» و به اتفاق علماء نماز همسایه مسجد در خانه‌اش نماز گفته می‌شود، ولی نماز کاملی نیست.

      دوم) در خواندن (الحمد لله) با امام:

      أ) احناف رحمهم الله با استناد به این قول پیامبر خدا ج که می‌فرمایند: «کسی که با امام نماز می‌‌خواند، قراءت امام برایش قراءت گفته می‌شود» و با استناد به این قول خداوند متعال که می‌فرماید: ﴿وقتی که قرآن خوانده می‌شود، گوش فرا دهید﴾. می‌گویند: کسی که با امام نماز می‌خواند، نباید با وی چیزی بخواند.

      ب) شوافع رحمهم الله با استناد به ظاهر این حدیث، خواندن (الحمد لله) را در هر نمازی خواه با امام باشد و خواه بدون امام، و خواه نماز جهریه باشد و خواه خفیه لازم می‌دانند.

      ج) مالکی‌ها رحمهم الله می‌گویند: در نماز جهریه باید مقتدی ساکت باشد، ولی در نماز خفیه مانند نماز ظهر و عصر، خواندن (الحمد لله) برایش لازمی است.

      د) امام احمد بن حنبل/ آراء مختلفی دارد، که به هر یک از مذاهب سه گانه فوق نظر داده است.

[17]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) ظاهر این حدیث نبوی شریف دلالت بر این دارد که طمانینه [یعنی: آرام گرفتن در رکوع و سجود، و در قومه و جلسه] در نماز فرض است، و بدون آن نماز صحت پیدا نمی‌کند، ولی احناف با دلائلی که با خود دارند، طمانینه را واجب می‌دانند، نه فرض، به این معنی که اگر شخصی ارکان نماز را که عبارت از قیام و قراءت و رکوع و سجود و قعود باشد، به طور عجولانه و بدون طمانینه انجام داد، نمازش به طور ناقص اداء می‌گردد، ولی عده دیگری از علماء به استناد به ظاهر این حدیث، چنین نمازی را فاسد می‌دانند.

      2) متاسفانه بسیاری از عوام منسوب به احناف به طوری نماز می‌خوانند که نه تنها آنکه توجهی به طمانینه ندارند، بلکه بعضی از ارکان را که رکوع و سجود، و قومه و جلسه باشد، به معنی حقیقی آن نیز اداء نمی‌کنند. در یکی از از شب‌های رمضان سال (1359) شمسی در قریه از قریه جات شهر هرات با امامی در نماز تراویح دچار شدم که چهار رکعت نماز عشاء، و بیست رکعت نماز تراویح، و سه رکعت نماز وتر را در ظرف کمتر از نیم ساعت اداء نمود، و نماز آن شخص و نماز کسانیکه به مانند او نماز می‌خوانند به شوخی بیشتر شباهت دارد، تا راز و نیاز و ایستادن به حضور خداوند جلّ جلاله، و یقیناً که چنین نمازی اگر در عرف عوام الناس نماز گفته شود، در عرف شرع و دین نبوی نماز گفته نمی‌شود.

[18]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      با قیاس به سه نمازی که در نص حدیث آمده است، می‌توان گفت که: در نماز شام (مغرب) و نماز خفتن (عشاء) هم باید همین قانون مراعات گردد.

      2) مستحب آن است که در نماز صبح و پیشین قراءت را دراز تر، و در نماز عصر و خفتن، میانه، و در نماز شام کوتاه بخواند.

[19]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) مراد از (ام فضل) مادر ابن عباس است، و نامش لبابه بنت حارث همسر عباسس است، و همین لبابه خواهر میمونه بنت حارث همسر پیامبر خدا ج است.

      2) این نمازی را که ام فضل روایت می‌کند، آخرین نماز پیامبر خدا ج بود، و این نماز را در خانه خود در بستر مریضی اداء نمودند، و در وفات پیامبر خدا ج امام بخاری از حدیث ابن شهاب روایت می‌کند که: (بعد از این نماز پیامبر خدا ج برای ما دیگر نمازی نخواندند).

      3) در حدیث عائشهل آمده است که آخرین نمازی را که پیامبر خدا ج برای ما خواندند نماز پیشین بود، و در این حدیث آمده است که آخرین نماز، نماز شام بود، و در توفیق بین او دو حدیث علماء گفته‌اند که مراد از حدیث عائشهل نماز پیشینی است که پیامبر خدا ج در مسجد اداء نمودند، و مراد از نمازی که ام فضل روایت می‌کند، نماز شامی است که در خانه خود اداء کرده بودند، و این چیز در بعضی روایات هم آمده است، پس خلاصه اینکه: آخرین نمازی را که پیامبر خدا ج در مسجد اداء کردند نماز پیشین بود، و آخرین نمازی را که در خانه خود اداء کردند، نماز شام بود.

      4) قابل توجه است که نبی کریم ج در حال صحت خود اگر صدای گریه طفلی را می‌شنیدند، نماز را کوتاه می‌خواندند، و برای کسانی از صحابه که برای مردم امامت می‌دادند توصیه می‌کردند که حال مردم را مراعات نمایند، زیرا احتمال دارد که در بین مردم اشخاص مریض و یا پیر وجود داشته باشند، و یا کسانی باشند که کار ضروری داشته باشند، ولی نماز شامی را که در خانه خود خواندند، با آنکه مریض بودند، از سوره‌های متوسط خواندند، زیرا آن احتمالاتی را که ذکر می‌کردند، وجود نداشت، پس کسانی که به مردم امامت می‌دهند، و یا دیگر امور مردم را بر عهده دارند، به مشاکل مردم توجه داشته، و کاری نکنند که سبب ایجاد مشکلات برای آن‌ها گردد.

[20]- وی زید بن ثابت بن ضحاک انصاری خزرجی است، یکی از علمای صحابه و کتبه وحی بود، و یکی از کسانی است که قرآن کریم را در زمان خلافت ابوبکر صدیقس جمع کرد، پیامبر خدا ج او را امر کردند که سریانی را بیاموزد، خودش می‌گوید که سریانی را در هفده روز یاد گرفتم، در مرتبه از علم و دانش رسیده بود که روزی می‌‌خواست بر اسپ سوار شود، شخصیتی چون ابن عباسب آمد که رکابش اسپش را بگیرد، گفت: ای پسر کاکای پیامبر خدا ج پس برو، ابن عباسب گفت که: نه خیر پس نمی‌روم، با علماء و بزرگان باید چنین کرد، به شهادت نبی کریم ج علم فرائض را از همگان بهتر می‌دانست، دارای فضائل بسیار است، در سال چهل وپنج هجری وفات یافت، (الاصابه: 1/561-562).

[21]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) مراد از دو سوره دراز طوری که در روایات دیگری آمده است: سوره (مائده، و اعراف) و یا سوره (انعام و اعراف) است، که پیامبر خدا ج یکی از این دو سوره را در نماز شام تلاوت می‌نمودند، و سور‌ه‌های دراز در قرآن کریم شش سوره است به این تفصیل:

      أ) سورۀ بقره: (286) آیت، (6121) کلمه، و (25500) حرف.

      ب) سورۀ آل عمران: (200) آیت، (3481) کلمه، و (14525) حرف.

      ج) سورۀ نساء: (175) آیت، (3745) کلمه، و (16030) حرف.

      د) سورۀ مائده: (122) آیت، (1804) کلمه، و (11783) حرف.

      ه) سورۀ أنعام: (166) آیت، (3052) کلمه، و (12422) حرف.

      و) سورۀ أعراف: (206) آیت، (3325) کلمه، و (14010) حرف.

      2) در چگونگی قراءت پیامبر خدا ج یکی از دو سورۀ (مائده، و اعراف) و یا سورۀ (انعام و اعراف) را در نماز شام، بین علماء اختلاف است، زیرا در خواندن سوره مانند سوره (اعراف)، وقت نماز شام خارج گردیده و وقت نماز خفتن داخل می‌گردد، و اشهر این اقوال سه قول است.

      قول اول) امام خطابی شافعی/ می‌گوید: پیامبر خدا ج در رکعت اول آنقدر تلاوت می‌کردند که هنوز وقت شام باقی بود، و بقیه سوره را در رکعت دوم تلاوت می‌کردند، ولو وقت شام خارج شده بود، زیرا مهم آن است که حد اقل یک رکعت در وقت اصلی نماز واقع گردد.

      قول دوم) امام طحاوی حنفی/ می‌گوید: مراد از تلاوت سوره اعراف آن است که بعضی از آن سوره را تلاوت می‌کردند، نه تمام سوره را، و این از باب اطلاق کل به اسم جزء است.

      قوم سوم) قول امام عینی حنفی/ است که می‌گوید: (پیامبر خدا ج در قراءت قرآن خصوصیتی دیگری داشتند، که می‌توانستند با مراعات قواعد تلاوت و ادای کامل حروف، مقدار زیادی از قرآن را در وقت‌اندکی بخوانند، چنان‌چه داود÷ امر می‌کرد که مرکبش را زین کنند، و تا وقتی که مرکبش زین می‌شد، تمام زبور را تلاوت می‌کرد، و پیامبر خدا ج به چنین تلاوتی اولی و افضل است.)

      و من خودم تلاوت سوره (اعراف) را عملاً تجربه کردم، اگر ‌اندکی سریع‌تر تلاوت گردد، در ظرف (17) الی (18) دقیقه تلاوت می‌شود، و با رکوع و سجده و قیام و قعود، ادای نماز شام، وقتی را در حدود (22) دقیقه دربر می‌گیرد، و اگر از ابتدای وقت به نماز شروع شود، با تلاوت سوره (اعراف) پیش از آنکه وقت شام خارج شود، نماز شام اداء می‌گردد، و لزومی برای این تاویلات باقی نمی‌ماند، و اگر تاویلات را در نظر بگیریم، تاویل امام عینی/ دلنشین‌تر به نظر می‌رسد، و بالاخص آنکه در بعضی روایات آمده است که در رکعت دوم سوره (انعام) را می‌خواندند، که البته در این صورت ادای نماز مغرب وقتی را در حدود چهل الی چهل و پنج دقیق دربر می‌گیرد، و به هر تاویلی غیر از تاویل امام عینی/ وقت شام خارج می‌شود، و الله تعالی اعلم بالصواب.

[22]- وی جبیر بن مطعم بن عدی قرشی است، زبیر می‌گوید که: جبیر از اشخاص با حلم، و دانشمند قریش بود، و در شناسائی نسب قریش و بلکه همه عرب‌ها به طور عموم یگانه بود، در وقتی که پیامبر خدا ج از طائف برگشتند، ایشان را پناه داد، و یکی از کسانی بود که صحیفه جابرانه قریش را نقض کردند، و در سال پنجاه و هفت هجری وفات یافت، اسد الغابه (1/271-272).

[23]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) در اینکه باید در نماز مغرب از سوره‌های مانند سوره (والطور) خوانده شود، و یا از سوره‌های کوتاه، اختلاف نظر وجود دارد.

      أ) در نزد امام مالک/ خواندن سوره‌های مانند سوره (والطور) در نماز مغرب مکروه است، و از این حدیث چنین جواب می‌دهد که مراد از خواندن سوره (والطور) به معنی خواندن از سوره (والطور) است، نه خواندن همه سوره (والطور).

      ب) امام شافعی/ خواندن چنین سوره‌های را مستحب و یا جائز می‌داند.

      ج) امام عینی/ می‌گوید: اینکه پیامبر خدا ج سوره (والطور) را در نماز مغرب خواندند، به جهت بیان این امر بود که خواندن چنین سوره‌های جواز دارد، و در عین حال خبر داشتند که در این نماز از کسانی که دراز خواندن قراءت سبب مشکلات برای آن‌ها می‌شود، وجود ندارند، و علاوه بر آن قراءت پیامبر خدا ج از قراءت دیگران فرق دارد.

[24]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) سجده تلاوت در سوره ﴿إِذَا ٱلسَّمَآءُ ٱنشَقَّتۡ. ثابت است، و گرچه امام مالک/ می‌گوید که در این سوره سجده تلاوت نیست، ولی این حدیث صحیح بر وی حجت است.

      2) بعضی از علماء می‌گویند که سجده تلاوت در این سوره واجب و عده دیگری آن را سنت می‌دانند، ولی هرچه که باشد، سجده کردن از تلاوت این سوره نباید ترک گردد.

      3) اینکه در وقت تلاوت این سوره باید در وقت تلاوت ﴿وَإِذَا قُرِئَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡقُرۡءَانُ لَا یَسۡجُدُونَۤ۩. سجده کرد، و یا بعد از تمام کردن همه سوره، بعضی از علماء نظر اول را، و بعضی نظر دوم را تائید کرده‌اند، ولی بنابر اینکه سجده تلاوت در وقت تلاوت آیه سجده لازم می‌گردد، بهتر آن خواهد بود که در وقت تلاوت ﴿وَإِذَا قُرِئَ عَلَیۡهِمُ ٱلۡقُرۡءَانُ لَا یَسۡجُدُونَۤ۩. سجده شود.

[25]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) پیامبر خدا ج بر علاوه از صحت قراءت و ادای حروف به طور کامل، قراءت خوش و دلنشینی داشتند، زیرا با وجود آنکه در بین صحابهش اشخاصی وجود داشتند که قراءت‌شان خوش و خوب بود، ولی قراءت نبی کریم ج از قراءت همگان خوش‌تر و موثرتر بود.

      2) تا جای امکان برای نماز باید امامی بر گزیده شود، که بر علاوه از عالم بودن، و قاری بودن، دارای آواز خوش، و قراءت دلنشین باشد.

      3) کسی که دارای صفت بارزی است، باید صفتش برای دیگران گفته شود، تا آن‌ها هم در بدست آوردن آن صفت بکوشند.

[26]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه»:

      1) ظاهر این حدیث دلالت بر این دارد که: خواندن سوره و یا چند آیه دیگری با (الحمد لله) مستحب است، و این مذهب شافعی/ است.

      2) احناف نظر به احادیث دیگری که در این زمینه آمده است، خواندن سوره و یا آیات دیگری را با (الحمد لله) واجب می‌دانند، و از جمله این احادیث، در کامل ابن عدی آمده است که پیامبر خدا ج فرمودند: «نماز جز به خواندن الحمد لله، و سوره با آن نماز نیست»، و در روایت دیگری آمده است که پیامبر خدا ج به ما امر کردند که: (الحمد لله و آنچه را میسر است، بخوانیم)، و در حدیث ابن عمر آمده است که پیامبر خدا ج فرمودند که: (نماز فرض جز به خواندن الحمد لله و سه آیت و یا بیشتر از آن جواز ندارد»، و همچنین احادیث بسیار دیگری در همین معنی.

[27]- (سوق عکاظ) یکی از اسواق و یا بازارهای مشهور عرب در زمان جاهلیت بود، عرب‌ها در هر سالی یکبار در این بازار جمع می‌شدند، و هر کس مفاخر خود را بیان می‌کرد، تا خود را از دیگران برتر بشمارد، و شعراء شعر‌های که ساخته بودند، در این بازار می‌سرودند، و عکاظ میدانی وسیعی در نزدیکی مکه مکرمه در حوالی عرفات بود، و از اول ماه ذی القعده تا بیستم آن ادامه می‌یافت.

[28]- تهامه نامی از نام‌های مکه مکرمه است، و مدائنی می‌گوید که جزیره عرب به پنج قسمت تقسیم می‌شود که عبارت‌اند از: تهامه، ونجد، و حجاز، و عروض، و یمن، و به اساس این تقسیم مکه مکرمه جزئی از تهامه است، نه عین تهامه، والله تعالی اعلم.

[29]- نخله نام جایی است در شرق مکه در وسط راهی که به طرف طائف می‌رود، و سوق عکاظ بعد از (نخله) به طرف طائف است، و سوق عکاظ سوقی بود که در زمان جاهلیت هر سال یکبار از اول الی بیستم ذی القعده برپا می‌شد، و عرب‌ها در آن جمع می‌شدند، و مفاخر خود را بیان می‌کردند، و شعراء اشعاری را که سروده بودند، در آنجا می‌خواندند.

[30]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) این حدیث نبوی شریف دلالت صریحی بر وجود (جن) دارد.

      2) جنیانی که قصه آن‌ها در این حدیث آمده است، در ربیع الاول سال یازدهم نبوت نزد پیامبر خدا ج آمده بودند.

      3) در مورد عالم جن این امور قابل تذکر است:

      أ) طوری که از بعضی روایات دانسته می‌شود، (جنیان) دو هزار سال پیش از خلقت آدم÷ خلق شده بودند.

      ب) اولین (جن) که به نام (ابوالجن) نیز یاد می‌شود، نامش (شوما) است.

      ج) جنیان انسان‌ها را می‌بینند، و انسان‌ها جنیان را نمی‌بینند.

      د) جنیان بعد از اینکه به سن پیری رسیدند، دوباره جوان گردیده و باز به طفلی رجعت می‌کنند، و در این حالت می‌میرند، بعد از مردن، جسم آن‌ها خود بخود در خاک مدفون می‌گردد.

      ه) جنیان مانند انسان‌ها مؤمن و کافر دارند، مؤمن آن‌ها از عذاب آخرت نجات می‌یابد، ولی به جنت داخل نمی‌شود، و کافر آن‌ها تعذیب می‌گردد.

      و) پیامبر خدا ج برای عالم (جن) نیز مبعوث می‌باشند، و طوری که قرآن کریم از آن‌ها حکایت می‌کند، بعضی از جنیان به پیامبر خدا ج ایمان آورده‌‌اند.

[31]- یعنی: در جای که پیامبر خود را به آهسته خواندن امر کرده است، این طور نبوده است که این کار روی فراموشی شده باشد، بلکه روی حکمت بالغه‌ای است که خود خداوند متعال آن را بهتر می‌داند.

[32]- یعنی: بر شخص مسلمان لازم است که در چنین مواردی از پیامبر خدا ج پیروی نموده و در پی جستجو از حکمت و علت نباشد، زیرا طوری که گفته‌اند: اصل در عبادت آن است که توقیفی است، یعنی: عمل به آن به همان طریقی واجب است که از صاحب شریعت به ثبوت رسیده است، و جایی در آن برای بحث از حِکَم و علل نیست.

[33]- پیامبر خدا ج گاهی در یک رکعت، دو سوره را با هم می‌خواندند، ولی این دو سوره، در عدد آیات، و یا در محتوا و معانی خود با هم نزدیک، و شبیه بودند.

[34]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      این بیست سوره را که ابن مسعودس از آن‌ها نام می‌برد در سنن ابو داود مذکور است، و امام ابن حجر، و امام عینی رحمهما الله این بیست سورۀ را به این طریق ذکر نموده‌اند که: پیامبر خدا ج سورۀ (الرحمن) و سورۀ (النجم) را در یک رکعت، و سورۀ: (اقتربت) و سورۀ (الحاقه) را در یک رکعت، و سورۀ (والذاریات) و سورۀ (والطور) را در یک رکعت، و سورۀ (الواقعه) و سورۀ (نون) را در یک رکعت، و سورۀ (وسال) و سورۀ (والنازعات) را در یک رکعت، و سورۀ (ویل للمطففین) و سورۀ (عبس) را در یک رکعت، و سورۀ (المدثر) و سورۀ (المزمل) را در یک رکعت، و سورۀ (هل أتی) و سورۀ (لا أقسم) را در یک رکعت، و سورۀ (عم) و سورۀ (والمرسلات) را در یک رکعت، و سورۀ (اذا الشمس کوَّرت) و سورۀ (الدخان) را در یک رکعت می‌خواندند.

[35]- یعنی: در نماز عصر و نماز فجر نیز رکعت اول را از رکعت دوم درازتر می‌خواندند.

[36]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) (آمین) گفتن برای مقتدی‌ها مورد اتفاق همگان است، و در نزد جمهور علماء همانطوری که مقتدی‌ها (آمین) می‌گویند، امام نیز باید (آمین) بگوید.

      2) در بلند گفتن و آهسته گفتن (آمین) بین علماء اختلاف است، و احناف به اساس احادیث و دلائل دیگری که دارند، بر این نظر‌اند که (آمین) باید آهسته گفته شود.

      3) مراد از بخشیده شدن گناهان، گناهان صغیره است، و راه بخشیده شدن گناهان کبیره توبه کردن است، چنان‌چه طریق بخشیده شدن حقوق، رساندن حق به صاحب آن، و یا معذرت خواستن از صاحب حق است، که اگر عفو کرد خوب، ورنه باید حق را به حقدارش برساند.

[37]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      مراد از گناهانی که به جهت موافق شدن آمین گفتن انسان با آمین گفتن ملائکه بخشیده می‌شود، گناهان صغیره است، و بخشیده شدن گناهان کبیره ضرورت به توبه دارد، و اما (حقوق الناس) تا وقتی که رضایت صاحب حق حاصل نشود، به هیچ وجه قابل بخشایش نیست، و به این موضوع قبلاً هم در جاهای مناسبش اشاره نمودیم.

[38]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) ابوبکرهس از آن سبب پیش از رسیدن به سر صف رکوع کرد، که اگر بعد از رسیدن به سر صف رکوع می‌کرد، پیامبر خدا ج تا آن وقت سر خود را از رکوع بلند می‌کردند، و در نتیجه آن رکعت را درک نمی‌کرد.

      2) از اینکه پیامبر خدا ج ابوبکرهس را به دوباره خواندن نماز امر نکردند، علماء می‌گویند که: اگر کسی پیش از رسیدن به سر صف رکوع کرد، و بعد از آن در حالت رکوع خود را به سر صف رسانید، نمازش صحت پیدا می‌کند، و می‌گویند که نباید فاصله‌اش از صف در وقت رکوع کردن بیش از سه قدم باشد، ولی امام ابو حنیفه/ این عمل را مکروه می‌داند.

[39]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) در هر انتقالی در نماز، مانند رکوع کردن، سجده کردن، بالا کردن سر از سجده، برخاستن از تشهد رکعت دوم باید تکبیر یعنی: (الله أکبر) گفت.

      2) طوری که در احادیث دیگری آمده است، در وقت بالا کردن سر از رکوع، اگر شخص تنها نماز بخواند باید (سمع الله لمن حمده ربنا لک الحمد) بگوید، و اگر به جماعت نماز می‌‌خواند، امام (سمع الله لمن حمده) مقتدیان (ربنا لک الحمد) بگویند.

[40]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      در مورد گفتن (ربنا ولک الحمد) برای امام بین علماء اختلاف است:

      أ) بنابر ظاهر این حدیث بعضی از علماء می‌گویند که امام باید بعد از اینکه (سمع الله لمن حمده) گفت، به آواز بلند (ربنا ولک الحمد) نیز بگوید.

      ب) امام یوسف و امام محمد رحمهما الله در مذهب حنفی می‌گویند: امام باید (ربنا ولک الحمد) را آهسته بگوید.

      ج) امام ابو حنیفه/ می‌گوید: امام باید تنها (سمع الله لمن حمده) بگوید، و از گفتن (ربنا ولک الحمد) خود داری نماید، زیرا در حدیث دیگری آمده است که پیامبر خدا ج فرمودند: «وقتی که امام (سمع الله لمن حمده) گفت، شما (ربنا ولک الحمد) بگوئید» و این حدیث وظیفه هر یک از امام و مقتدیان را تعیین می‌نماید، و از حدیثی که در اینجا آمده است، این طور جواب می‌دهد که این حدیث بیانگر کیفیت نماز پیامبر خدا ج در حال انفراد است، و این تاویل جهت عمل کردن به هردو حدیث ضروری است.

[41]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      در اول مشروعیت نماز، در وقت رکوع کردن کف‌های دست خود را با هم پیوست نموده و در بین ران‌های خود قرار می‌داند، و این کار موافق کاری بود که یهود می‌کردند، و پیامبر خدا ج در اموری که برای‌شان چیزی وحی نمی‌شد، خوش داشتند که موافق اهل کتاب عمل نمایند، ولی در اخیر برای‌شان امر شد که با یهود مخالفت نموده و در هنگام رکوع کردن، دست‌های خود را به زانوهای خود بگیرند.

[42]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      این نوع نماز خواندن، کامل‌ترین انواع نماز است، ولی در حکم طمانینه در رکوع و سجده، و در نشستن بین دو سجده، و بعد از بالا شدن از رکوع بین علماء اختلاف است، بعضی‌ها آن را سنت، وعده واجب، و گروهی آن را رکنی از ارکان نماز می‌دانند، و به این موضوع قبلاً نیز اشاره شد.

[43]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) معنی این دعا این است که: الهی، پروردگارا! به توفیق و هدایت تو، تسبیح تو را می‌گویم، الهی! برایم بیامرز.

      2) ظاهر این حدیث دلالت بر این دارد که دعا کردن در رکوع مشروع است. 

[44]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      چیزی را که پیامبر خدا ج مامور به گفتن آن شده بودند در این قول خداوند متعال است که می‌فرماید: ﴿فَسَبِّحۡ بِحَمۡدِ رَبِّکَ وَٱسۡتَغۡفِرۡهُ وشکی نیست که پیامبر خدا ج از ارتکاب گناه معصوم بودند، و لغزش‌های گذشته و آینده‌شان برای‌شان بخشیده شده بود، و با این‌هم اینکه از خداوند متعال طلب مغفرت می‌کردند، سببش اظهار کمال عبودیت برای پروردگار از یک طرف، و تعلیم دادن امت به این کار، از طرف دیگر بود.

[45]- اینکه مراد از آمرزش گناهان چه نوع گناهی است، و اینکه گناهی کبیره چگونه بخشیده می‌شود، و اینکه در مورد حق الناس چه باید کرد، قبلاً به تفصیل گذشت، و حاجتی به تکرار آن نیست.

[46]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) نظر به ظاهر حدیث اهل ظاهر خواندن قنوت را در همه نمازها عمل نیکی می‌دانند، وعده بسیاری از علماء نظرشان این است که قنوت در نماز فجر بعد از رکوع خوانده می‌شود، وعده دیگری می‌گویند که وقت خواندن آن قبل از رکوع است، و نظر عده بسیاری از فقهاء صحابه و نظر امام ابو حنیفه/ این است که وقت خواندن قنوت نماز وتر و پیش از رکوع است.

      2) این قنوت خواندنی را که ابو هریرهس از پیامبر خدا ج در این نمازهای سه گانه نقل می‌کند، فقط یک ماه ادامه داشت که بر قبیله (عصیه) و (ذکوان) دعا می‌کردند، و بعد از این که بر آن‌ها پیروز گشتند، این دعا خواندن را ترک نمودند، و حدیثی که بعد از این می‌آید، شاهد این مدعا است.               

[47]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

1) سیاق این حدیث دلالت بر این دارد که قنوت در این دو نماز خوانده می‌شد، و بعد از آن ترک گردید، و آنچه که ترک شده باشد، منسوخ است، ورنه ترک نمی‌شد.

      2) در مصنف عبدالرازق از انس بن مالکس روایت است که گفت: (پیامبر خدا ج تا وقتی که از دنیا رحلت نمودند، دعای قنوت را در نماز فجر ترک نکردند)، و امام عینی از این حدیث چنین جواب می‌دهد، که: (ابن جوزی در (العلل المتناهیه) گفته است که این حدیث صحیح نیست، و یا معنایش این است که پیامبر خدا ج تا وقتی که زنده بودند، خواندن دعای قنوت را در وقت حدوث نوازل و مصائب ترک نکردند، و امام عینی/ از این حدیث جواب‌های دیگری نیز داده است، که تفصیل بیشتر آن را می‌توانید در شرح این حدیث در عمدة القاری مطالعه فرمائید.

[48]- وی رفاعه بن رافع بن مالک زرقی انصاری است، مادرش خواهر عبدالله بن ابی سر کرده منافقین است، در تمام غزوات با پیامبر خدا ج اشتراک داشت، و احادیثی را از پیامبر خدا ج روایت کرده است، اسد الغابه (2/178-179).

[49]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

1) گویند تعداد آن فرشته‌ها به تعداد حروف این کلمات، یعنی: سی وچهار فرشته بودند، و این به جهت عظمت و اهمیت این کلمات متبرکات است.

2) اجتهاد در حضور پیامبر خدا ج جواز دارد، ولو آنکه در امور عبادات باشد، زیرا این شخص دعای را که کرده بود، به طور یقین در نماز که مهمترین عبادات است و به اجتهاد خود کرده بود، و نبی کریم ج بر علاوه از اینکه وی را از این اجتهادش منع نکردند، بلکه عمل او را تحسین نیز نمودند، و برای اجتهاد صحابهش در حضور آن حضرت ج در مسائل عبادات و غیر عبادات شواهد بسیاری دیگری نیز وجود دارد.

[50]- این حدیث نیز دلالت صریح، بر لزوم طمانینه در نماز دارد، و گروهی از علماء کوشیده‌اند که این حدیث و احادیث دیگری را که به تایید این معنی آمده است تاویل نموده و طمانینه و آرام گرفتن را در قومه و جلسه لازم ندانند، ولی تاویلات آن‌ها دور از تعسف و خالی از ضعف نیست، والله تعالی أعلم.

[51]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) ولید بن ولید برادر خالد بن ولیدب، وسلمه بن هشامس برادر ابوجهل لعین، وعیاش بن ربیعهس برادر مادری ابوجهل لعین بود، و این‌ها در دست کفار قریش از قوم مضر اسیر بودند، و به برکت دعای پیامبر خدا ج از اسارت نجات یافته و به مسلمانان پیوستند.

      2) این حدیث دلالت بر این دارد که وقت خواندن دعای قنوت، در نماز فرض و بعد از بالا شدن از رکوع است، و احناف با استناد به روایات بسیار دیگری که در زمنیه آمده است این حدیث را منسوخ دانسته و می‌گویند که وقت خواندن قنوت پیش از رکوع ، و در غیر نماز فرضی است، و مهم‌ترین حدیثی که به آن تمسک می‌جویند: حدیث انس بن مالکس در سنن ابو داود است که می‌گوید: «پیامبر خدا ج یک ماه قنوت خواندند، و سپس آن را ترک کردند»، و امام عینی/ می‌گوید: این قول انسس که می‌گوید: (و سپس آن را ترک کردند)، دلالت بر این دارد ک: قنوت خواندن در فرائض بود، و سپس نسخ گردید.

[52]- بعضی می‌گویند: انکار با اول، از طرف منافقان است، و اعتراف به ربوبیت پروردگار برای بار دوم، از طرف مؤمنان، و بعضی می‌گویند که آمدن اول پروردگار، با حجاب است، از این سبب مسلمانان پروردگار را نمی‌شناسند، و آمدن بار دوم بدون حجاب است، و در اینجا است که مؤمنان پروردگار خود را می‌شناسند.

[53]- یعنی: این چنگک‌ها طوری این اشخاص را می‌ربایند که گوشت‌های آن‌ها ریزه ریزه می‌شود، و با آن‌هم حال‌شان از حال گروه اول بهتر می‌باشد، زیرا طوری که در حدیث آمده است، این گروه دوم بالاخره نجات می‌یابند، ولی گروه اول هلاک گردیده و راه نجاتی برای آن‌ها نیست.

[54]- مراد از آثار سجده اعضای هفتگانه سجده است که عبارت‌اند از: پیشانی، دو کف دست، دو زانو، و انگشتان دو پا، که این اعضاء از گنهکارانی که نماز می‌خواندند، از آتش دوزخ محفوظ می‌ماند.

[55]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) مؤمنان در روز قیامت پروردگار خود را می‌بینند، و این مصداق این قول خداوند متعال است که می‌فرماید: ﴿وُجُوهٞ یَوۡمَئِذٖ نَّاضِرَةٌ إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٞ یعنی: در این روز [که روز قیامت باشد] روی‌های تر و تازه است، و به سوی پروردگارش در حال نظر کردن است.

      2) نماز از بالاترین عبادات است، زیرا نماز حاوی سجده است، و اعضای سجده از سوختن در آتش دوزخ محفوظ می‌مانند.

      3) رحمت خداوند واسع بوده و همه گنهکاران را شامل می‌شود.

      4) صراط حق است، جنت حق است، دوزخ حق است، حشر حق است، دخول بعضی از مؤمنان به دوزخ حق است، نجات بعضی از کسانی که به دوزخ رفته‌اند حق است.

[56]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) این اشاره نمودن پیامبر خدا ج به سوی بینی خود، برای فهماندن این امر بود که در مورد سجده کردن، بینی و پشانی یک عضو شمرده می‌شود، و به این اساس هفت اسخوانی که پیامبر خدا ج به سجده کردن بر آن‌ها مامور شده بودند عبارت بود از: 1- پیشانی و بینی، 2و 3- دو دست، 4 و 5- دو زانو، 6 و 7- انگشتان دو پا.

      2) سجده باید با این هفت عضو صورت پذیرد، و اگر کسی بدون عذر با بعضی از این اعضای هفتگانه سجده کند، سجده‌اش صحت پیدا نکرده و در نتیجه نمازش فاسد می‌شود.

[57]- مراد از حدیثی که قبلاً گذشت، حدیث شماره (416)، و نص حدیث این بود که: (انسس در نماز خواندن خود، طرز نماز خواندن پیامبر خدا ج را وصف می‌کرد، و نماز می‌خواند، و چون سر خود را از رکوع بالا می‌کرد، همانطور می‌ایستاد، تا جائی که می‌گفتیم: به یقین [به سجده رفتن را] فراموش کرده است).

[58]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) مراد از معتدل بودن در سجده آن است که نمازگذار کف هردو دست خود را بر زمین نهاده، و ساعد دست خود را – که از آرنج تا بند دست باشد – از زمین بلند نگهدارد، و بازوهای خود را نه به پهلوهایش بچسپاند، و نه هم از پهلوهایش خیلی دور نگهدارد، و اگر نمازگذاران در صف تنگاتنگ پهلوی هم ایستاده بودند، در هنگام سجده کردن متوجه باشد که به سبب دور نگهداشتن بازوهایش از یکدیگر، سبب زحمت آن‌ها نشود.

      2) طوری که گفتیم، باید هنگام سجده کردن، تنها کف دست نمازگذار بر زمین تماس داشته باشد و بس، پس اگر کسی بازوهایش را بر زمین فرش کرد، چون اصل سجده‌اش تحقق یافته است، این کار برایش مکروه است، ولی سبب فساد نمازش نمی‌گردد.

[59]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) این نشستن را به نام جلسه خفیفه یا جلسه استراحت می‌نامند.

      2) این جلسه در نزد بعضی از علماء سنت است، ولی در نزد جمهور علماء سنت نیست، و در جواب از این حدیث می‌گویند که پیامبر خدا ج این عمل را در آخر عمر خود از روی ضعف انجام می‌دادند، نه روی عبادت، بنابراین کسی که به مشکلات ضعف پیری گرفتار نیست، نباید این جلسه را انجام دهد، چنان‌چه اگر کسی پیر، و یا مریض، و یا ناتوان است برایش روا است که در رکعت اول و سوم بعد از سجده کردن قدری بنشیند.

[60]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) در فتح الباری آمده است که: از ظاهر این حدیث چنین دانسته می‌شود که در بلند گفتن و آهسته گفتن تکبیر (الله اکبر) در بین خود اختلاف داشتند، از این جهت به صدای بلند تکبیر گفت.

      2) طوری که از این حدیث دانسته می‌شود، تکبیر باید مقارن با فعل گفته شود، یعنی: مثلاً به مجردی که از قیام به طرف رکوع کردن تمایل می‌کند، تکبیر بگوید، به طوری که تلفظ به اول (الله اکبر) مقارن به اول تمایلش به سوی رکوع، و آخر تلفظ به (الله اکبر) مقارن به رسیدن کامل به حالت رکوع باشد، و همچنین در انجام دادن هر رکنی از ارکان دیگر، مانند سجده کردن، بالا کردن سر از سجده، نشستن به تشهد، و برخاستن از تشهد، وغیره، و این مذهب جمهور علماء است، و مذهب امام مالک/ این است که تکبیر (الله اکبر) بعد از ایستاد شدن گفته می‌شود، ولی ان شاء الله راجح مذهب جمهور علماء است، زیرا نماز عبادتی است که هیچ لحظه آن قراءت، و تکبیر و تسبیح خالی نیست، و اگر تکبیر بعد از انجام دادن رکن نماز گفته شود، معانیش این است که در هنگام انتقال از یک رکن تا رکن دیگر، حالتی است که بدون ذکر و دعاء و تسبیح است.

[61]- از این حدیث دانسته می‌شود که: در وقت نشستن برای اشخاص معذور روا است که چهار زانو بزنند، ولی اگر شخص معذور نباشد، باید به همان طریقی که ابن عمرب روایت کرده است، بنشیند.

[62]- وی عبدالرحمن بن عمرو بن سعد ساعدی است، و می‌گفت که من از همه شما نماز پیامبر خدا ج را بهتر می‌دانم، برایش گفتند که نه تو از ما با پیامبر خدا ج بیشتر صحبت داشتی، و نه در نزدشان بیشتر می‌رفتی، گفت: این طور که شما می‌گوئید نیست، گفتند: پس کیفیت نماز خواندن پیامبر خدا ج را برای ما بیان کن، و او این حدیث را بیان کرد، وی در آخر خلافت معاویهس وفات یافت، اسد الغابه (5/174).

[63]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) نظر به ظاهر این حدیث بعضی از علماء می‌گویند که طریق نشستن به قعده اخیر مغایر طریق نشستن به قعده اول است، ولی بعضی از علماء و از آن جمله احناف می‌گویند که کیفیت نشستن در هردو قعده یکسان است، و آن به این طریق است که قدم پای راست را ایستاده نگهدارد، و پای چپ را فرش نموده، و بر روی آن بنشیند.

      2) بالا کردن دست‌ها تا برابر شانه‌ها است، و این مذهب عامه فقهاء است، ولی احناف می‌گویند: نظر به احادیث دیگری که در زمینه آمده است بالا کردن دست‌ها تا برابر نرمه‌های گوش است، و از این حدیث این طور جواب می‌دهند که بالا کردن دست‌ها تا به شانه‌ها به جهت معذرت داشتن بود.

      3) دیگر احکام متعلق به این حدیث در خود حدیث به طور واضح مذکور بوده و تقریباً مورد اتفاق علماء است.

[64]- وی عبدالله بن بحینه بنت حارث است، و (بحینه) مادرش می‌باشد، و نام پدرش مالک بن قشب ازدی است، و گاهی به نام پدر و مادر خود یاد شده و عبدالله بن مالک بن بحینه گفته می‌شود، صحابی بودنش به اثبات رسیده است، خیلی عبادت می‌کرد، از فضلاء بود، و همیشه روزه داشت، اسد الغابه (3/123).

[65]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) این دو سجده، سجده سهو بود که جهت ترک تشهد اول انجام دادند.

      2) اینکه وقت سجده سهو بعد از سلام دادن است و یا پیش از آن، علماء در آن اختلاف نظر دارند، او این اختلاف‌شان اختلاف اولویت است نه اختلاف در جواز و عدم جواز، یعنی: بعضی می‌گویند که ادای سجده سهو بعد از سلام دادن بهتر است، و بعضی می‌گویند که پیش از آن.

      3) اکثر علماء با استدلال به این حدیث می‌گویند که: انجام دادن سجده سهو پیش از سلام دادن اخیر بهتر است، وعده دیگری و از آن جمله احناف می‌گویند که: وقت ادای سجده سهو، بعد از سلام دادن اخیر است، و دلیل‌شان احادیثی است که در آن‌ها تصریح شده است که پیامبر خدا ج سجده سهو را بعد از سلام دادن اخیر انجام دادند، و بسیاری از صحابه و از آن جمله علی بن ابی طالب، عبدالله بن عباس، عبدالله بن مسعود، عبدالله بن زبیر، عمار بن یاسرش و بعضی از تابعین نیز به همین نظر‌اند.

[66]- جبریل به معنی (عبدالله) است، و در آن هفت لغت آمده است، و مشهور ترین آن‌ها (جبریل) و (جبرئیل) است، که در اکثر نصوص شریعت به تعبیر اول، و در زبان فارسی به تعبیر دوم گفته می‌شود.

[67]- و معنی آن چنین می‌شود که:

      (التحیات الله): بقاء و ملک و انواع تعظیم خاص برای خدا است.

      (والصلوات): و نمازهای پنجگانه، و یا همه عبادات خاص برای خدا است.

      (والطیبات): و صفات نیکی که برای ستایش است، خاص برای خدا است.

      (السلام علیک أیها النبی، ورحمة الله و برکاته): ای پیامبر! سلامتی از هر بدی، و از هر ناگواری، و رحمت خدا و برکات خدا بر تو باد.

      (السلام علینا وعلی عباده الصالحین): و سلامی را که خداوند برای اشخاص صالح امم سابقه فرستاده است، بر ما نمازگذاران حاضر، و بر بندگان صالح خدا باد، (وبنده صالح کسی است که حقوق خدا و حقوق بندگان خدا را برای‌شان اداء می‌کند).

      (أشهد أن لا إله إلا الله): شهادت می‌دهم و متیقن هستم که جز خدای یگانه و بر حق، خدای دیگری نیست.

(وأشهد أن محمد رسول الله): و شهادت می‌دهم و متیقن هستم که محمد فرستاده خدا است.

[68]- مسیح لقب دجال است، و از آن جهت برایش مسیح می‌گویند که همه روی زمین را می‌پیماید، و یا از این سبب است که یک چشمش ممسوح یعنی کور است، چنان‌چه (مسیح) لقب عیسی بن مریم÷ نیز هست، و برای عیسی ابن مریم÷ از آن جهت (مسیح) می‌گویند که چون مریضی را با دست مبارک خود مسح می‌کرد، آن مریض شفا می‌یافت.

[69]- مراد از فتنه زندگی ارتکاب معاصی و ترک طریق هدایت، و مراد از فتنه مرگ دهشت از جواب نکیر و منکر، و عذاب قبر است.

[70]- و معنی این دعا این است که: الهی! از عذاب قبر، و از فتنه مسیح دجال، و از فتنه زندگی و فتنه مرگ، به تو پناه می‌برم، الهی! از غوطه‌ور شدن در گناه و از قرضداری به تو پناه می‌برم.

[71]- آن شخص از آن جهت این سوال را از پیامبر خدا ج نمود که ایشان در این دعا و غیر این دعا می‌گفتند: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَعُوذُ بِکَ مِنَ المَأْثَمِ وَالمَغْرَمِ» یعنی: الهی! از غوطه‌ور شدن در گناه و از قرضداری به تو پناه می‌برم، و در سنن نسائی آمده است که سوال کننده عائشهل بود.

[72]- این دعا را پیامبر خدا ج به جهت تعلیم امت خود می‌کردند، و خود‌شان بدون شک از این چیزها طوری که واضح است معصوم بودند، و در تایید آنچه که در این حدیث آمده است، از ابن عمرس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «قرضداری نشانه غضب خدا بر روی زمین است، و چون خدا بخواهد بنده را ذلیل نماید، او را قرضدار می‌سازد».

[73]- وی عبدالله بن عثمان بن عامر قرشی تیمی است، مشهور به ابی‌بکر صدیق بن ابی قحافه است، یار غار، و یگانه رفیق پیامبر خدا ج در راه هجرت بود، و کسی است که صحابی بودنش به نص قرآن کریم ثابت شده است، از این سبب اگر کسی از صحابی بودنش منکر شود، به اجماع علماء کافر می‌شود، وقتی که پیامبر خدا ج از اسراء خود خبر دادند، وعده نپذیرفتند و مرتد شدند، ولی ابوبکر صدیق به مجرد شنیدن این خبر آن را تصدیق نمود، و از این جهت به صدیق امت لقب یافت، اولین کسی از مردها است که مسلمان شده است، و بعد از مسلمان شدن سبب عده بسیاری گردید، اولین خلیفه بعد از پیامبر خدا ج است، و به اجماع تمام مسلمانانی که قول‌شان در اجماع معتبر است بهترین این امت بعد از پیامبر خدا ج می‌باشد، از علماء، فقهاء، و فضلای صحابه است، بلکه در همه صفات حمیده سر آمده همگان است، در همه غزوات بلکه در همۀ حالات و در همۀ مواقف همراه و همنشین پیامبر خدا ج بود، آنچه که در فضل و مرتبت این شخصیت اول اسلام بگوئیم کم گفته‌ایم، بعضی از مناقبش در احادیث نبوی در خلال این کتاب خواهد آمد، و در جای مناسبش تعلیق مناسب را بر آن‌ها خواهیم کرد، اسد الغابه (3/205-224).

[74]- مراد ابوبکر صدیقس از این گفته‌اش که در نماز خود آن را بخوانم، یعنی: آن را بعد از تشهد اخیر و پیش از سلام دادن بخوانم.

[75]- معنی این دعا این است که: الهی! بر خود ستم بسیار کرده‌ام، و گناه را جز تو کسی نمی‌بخشد، پس بر من رحمت کن و گناهانم را بیامرز، زیرا تو آمرزنده و مهربان هستی.

[76]- از احکام و مسائل متعلق به دو حدیث اخیر آنکه:

      در نزد امام شافعی و امام مالک رحمهما الله روا است که شخص هر دعائی را که می‌خواهد در نماز خود بخواند، و هر چیزی را که از امور دنیا و آخرت می‌خواهد از خداوند مسئلت نماید، در یکی از روایات آمده است که ابن عمرب گفت: من در نماز خود، حتی به جو خر، و نمک خانه خود دعا می‌کنم، بنابراین روا است که شخص بگوید: (خدایا! برایم زن زیبا، پول بسیار، و خانه کلانی عطا فرما) و امثال این‌ها، ولی در نزد احناف جز به الفاظ مأثورۀ نبی کریم ج و یا به الفاظی که شبیه الفاظ قرآن کریم باشد، دعا کردن جواز ندارد، و دلیل‌شان این قول پیامبر خدا ج است که فرموده‌اند: «در نماز ما هیچ سخنی [که شبیه سخن] مردمان باشد، مناسب نیست، زیرا نماز عبارت از : تسبیح و تکبیر و قراءت قرآن است».

[77]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) شاید یکی از اسباب مکث کردن پیامبر خدا ج آن بوده باشد که زن‌ها بروند، و در راه با مرد‌ها یکجا نشوند.

      2) در وقت بیرون شدن از نماز، سلام دادن واجب است، و در حدیث علی بن ابی طالب از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «مفتاح نماز طهارت است، و داخل شدن به آن تکبیر (الله اکبر)، و خارج شدن از آن تسلیم، یعنی: گفتن (السلام علیکم ورحمة الله وبرکاته) است».

[78]- وی عبتان (به کسر عین)، بن مالک بن عمرو انصاری است، در غزوه بدر با پیامبر خدا ج اشتراک داشت، بینائی‌اش ضعیف و بعد از آن کور شد، از این جهت از نبی کریم ج اجازه خواست که در خانه‌اش نماز بخواند، در زمان معاویهس وفات یافت، اسد الغابه (3/395-360).

[79]- از این حدیث دانسته می‌شود که سلام دادن مقتدی هنگام سلام دادن امام است، ولی روی احتیاط بهتر آن است که بعد از سلام دادن امام سلام بدهد، و از امام ابو حنیفه/ هردو وجه روایت شده است.

[80]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      بعضی از علماء نظر به ظاهر این حدیث گفته‌اند که: ذکر کردن به صدای بلند بعد از نماز فرض مستحب است، ولی اکثر علماء می‌گویند: اگر امام قصد تعلیم ذکر را برای مقتدیان داشت، مستحب است که ذکر را به صدای بلند بگوید، ورنه بهتر آن است که امام و مقتدی‌ها ذکر را آهسته بگویند.

[81]- از مسائل و احکام متعلق به این حدیث آنکه:

      1) اسلوب این حدیث نبوی شریف دارای دو احتمال است، احتمال اول آنکه: عدد سی وسه متعلق به هر سه لفظ باشد، یعنی: هر لفظی را یازده بار بگوید، و احتمال دوم آنکه: عدد سی وسه متعلق به هر یک از این سه لفظ باشد، یعنی: هر لفظی را سی وسه بار بگوید، و امام عینی/ همین احتمال دوم را ترجیح داده است.

      2) در صحیح مسلم آمده است که فقرای مهاجرین نزد پیامبر خدا ج آمده و گفتند: برادران ثروتمند ما این سخن شما را شنیدند، و همان چیزی را که ما می‌گوئیم، آن‌ها هم می‌گویند: پیامبر خدا ج فرمودند: «این فضل و مرحمت خدا است که برای هر کس که خواسته باشد، می‌دهد».

      3) بعضی از علماء از این حدیث نبوی شریف این طور استنباط کرده‌‌اند که اگر ثروتمند و فقیر فرائض را بجا بیاورند، ثروتمند بر فقیر فضیلت دارد، زیرا شخص ثروتمند با مال خود کارهای نیکی از قبیل صدقه و خیرات و امثال آن‌ها را انجام می‌دهد، که فقیر از انجام دادن آن کارها عاجز است، وعده دیگری از علماء بر این نظر‌اند که: فقیر صابر بر ثروتمند شاکر فضیلت دارد، زیرا پیامبر خدا ج فقیر بودند، و اگر داشتن ثروت بهتر می‌بود، پیامبر خدا ج آن را اختیار می‌کردند، و چون چنین نکردند، پس معلوم می‌شود که حالت فقر از حالت ثروت بهتر است.

      و در حقیقت گر چه دلیل هر طرف قوی است، ولی اگر ثروتمندی باشد که تمام مالش را از راه حلال بدست آورده باشد، و حق مال را همانطوری که شریعت امر کرده است، اداء نماید، کم از فقیر نخواهد بود، چنان‌چه اگر فقیری باشد، که به حالت فقرش صبر نموده و نیتش از روی صدق و اخلاص این باشد، که اگر مالی می‌داشت و یا در آینده خداوند برایش مالی بدهد، بمانند آن شخص ثروتمند صدقه و خیرات خواهد داد، ثوابش از ثواب شخص ثروتمند کم نخواهد بود، والله تعالی أعلم.

[82]- این جزء اخیر حدیث دلالت بیشتری بر این دارد که: مجموع این سه عبارت سی وسه مرتبه گفته می‌شود، ولی متیقن نیست، بنابراین همان دو احتمال جزء اول حدیث به حال خود باقی می‌ماند.

[83]- معنی حدیث نبوی شریف این است که: هیچ معبود بر حقی جز خدای واحد که شریکی برایش نیست، وجود ندارد، مالک عالم [در خلق و تصرف] خاص برای او است، و ثنا و ستایش خاص برای او است، و او بر هر چیزی قادر است، الهی! اگر بدهی مانعی نیست، و اگر ندهی دهنده نیست، و صاحب مال و ثروت را در نزد تو ثروتش منفعتی نمی‌رساند، [بلکه منفعت رسیدن برای بنده، عمل نیک و رضای پروردگار است].

[84]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) ابن منیر می‌گوید: اینکه امام پشت خود را به طرف مقتدیان می‌کند، به سبب امامت است، چون نماز خوانده شد، و سبب از بین رفتن، باید روی خود را بطرف مقتدیان برگرداند.

      2) حکمت دیگر در اینکه امام روی خود را به طرف مقتدیان می‌کند این است که:

      اگر کسی به مسجد داخل می‌شود، بفهمد که نماز جماعت خوانده شده است.

      3) همانطوری که ظاهر حدیث بر آن دلالت دارد، احناف می‌گویند: بعد از اینکه امام نماز را اداء کرد، اگر نمازی بود که بعد از آن سنت و نفل نمی‌خواند، باید به طور کامل روی خود را به طرف مقتدیان کند، و امام شافعی/ می‌گوید: بعد از ادای نماز طوری بنشیند که مقتدیان به طرف راست، محراب به طرف چپش قرار گیرد، و اگر نمازی بود که بعد از آن سنت خوانده می‌شد، نباید پیش از ادای سنت به چیز دیگری از تسبیح و ذکر و غیره مشغول گردد.

[85]- (حدیبیه) جایی است در نزدیک مکه مکرمه، و این همان جایی است که مشرکان مسلمانان را از رفتن به مکه ممانعت نمودند، و در همین جا بود که بیعت رضوان صورت گرفت، و جنگ حدیبیه در سال ششم هجری واقع گردید.

[86]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      مراد از کفر در این حدیث نبوی شریف در نزد بعضی از علماء کفر حقیقی است، زیرا در اینجا در مقابل ایمان حقیقی واقع شده است، و چیزی که در اینجا سبب کفر است، اعتقاد این امر است که باعث حقیقی در باریدن باران فلان ستاره و یا طلوع فلان ستاره است، بنابراین اگر کسی بر این عقیده باشد که فاعل حقیقی خدا است، و طلوع فلان ستاره به حکمت و اذن خدا توقیتی برای باریدن باران است، نه باعث و مسبب حقیقی آن، کافر نمی‌شود.

[87]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) در احادیث دیگری آمده است که پیامبر خدا ج از گذشتن از روی شانه‌های نمازگذاران منع کرده‌اند، ولی در این حدیث آمده است که خودشان از روی شانه‌های مردمان گذشتند، از این جهت علماء گفته‌اند که گذشتن از روی شانه‌های نمازگذاران در حالت ضرورت مانند: خون بینی شدن، و یا دچار عارضه ناگهانی شدن و امثال این‌ها جواز دارد.

      2) این قول پیامبر خدا ج که فرمودند: (فَکَرِهْتُ أَنْ یَحْبِسَنِی) دو احتمال دارد:

      یکی آنکه: نخواستم که مرا از ذکر خدا باز دارد، دوم آنکه: نخواستم آنکه در روز قیامت سبب باز داشتنم شود، بنابر هردو احتمال اگر کسی مالی از بیت المال در نزدش می‌باشد، باید هرچه زودتر آن را از تحت تصرف خود در آورده و به مستحقین آن و یا به مرجع مسوول آن برساند، تا سبب ممانعتش از ذکر خدا در دنیا، و سبب بازداشتنش در روز آخرت نگردد.

[88]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) مراد از برگشتن از دست راست این است که شخص بعد از فارغ شدن از نماز بر خود لازم بداند که باید حتماً از طرف دست راست جایی که نماز خوانده است، برگردد، و مقصود ابن مسعودس کسانی بودند که این عمل را لازم می‌دانستند، و این طور فکر می‌کردند که برگشتن بعد از نماز از طرف چپ روا نیست، و ابن مسعودس این فکر آن‌ها را وسوسه شیطان دانست و برای اثبات نظر خود این حدیث را روایت نمود.

      2) در حدیث دیگری از انسس روایت است که گفت: (دیدم که پیامبر خدا ج اکثر اوقات از طرف راست خود برمی‌گشتند)، و البته بین این دو حدیث تعارضی نیست، زیرا در حدیث ابن مسعودس لفظ (کثیر) به معنی (بسیار)، و لفظ حدیث انس (اکثر) به معنی (بسیارتر) است، و بین این دو عبارت تعارضی نیست، یعنی: می‌شود که پیامبر خدا ج مثلاً: هفتاد فیصد از طرف راست برگشته باشند، و سی فیصد از طرف چپ، و در این صورت روا است که کسی بگوید: اکثر اوقات از طرف راست برمی‌گشتند، زیرا هفتاد فیصد نسبت به سی فیصد (اکثر) است، چنان‌چه روا است که دیگری بگوید: بسیاری اوقات از طرف چپ خود برمی‌گشتند، زیرا سی فیصد هم اوقات (کثیری) یعنی: اوقات بسیاری است.

[89]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) خوردن سیر – چه خام باشد و چه پخته – حرام نیست، زیرا در حدیث دیگری آمده است که پیامبر خدا ج برای کسی که از خوردن آن امتناع ورزید، فرمودند: «تو بخور، زیرا من با کسی مناجات دارم که تو نداری»، و اگر حرام می‌بود آن شخص را به خوردن آن امر نمی‌کردند.

      2) علماء با دو شرط خوردن سیر – و همچنین هر گیاه دیگری را که بوی بد بدهد – مکروه دانسته‌اند: شرط اول آنکه: آن گیاه خام باشد، زیرا در این حالت است که بوی بدی می‌دهد، ولی بعد از پخته شدن بوی چندانی از آن باقی نمی‌ماند، شرط دوم آنکه: آن شخص آروغ بزند، ولو آنکه سیر پخته خورده باشد، و اگر آروغ نمی‌زد، خوردن آن باکی ندارد.

      3) شکی نیست که سیر، و پیاز و گندنه و امثال این گیاهان از نگاه طبی مفید است، ولی چون خوردن آن‌ها در اجتماعات مردم سبب ضرر – که پراکنده شدن بوی بد آن‌ها باشد – برای دیگران می‌شود، از این سبب از خوردن آن‌ها در چنین حالاتی منع شده است، زیرا مصلحت عامه بر مصلحت خاصه مقدم است.

      4) از طرف دیگر چون از خوردن چنین گیاهانی با وجود منفعت آن‌ها نظر به اینکه برای دیگران ضرر نسبی دارد، منع شده است، شکی نیست که استعمال سیگار که برای استعمال کننده ضررهای فراوانی، و برای دیگران با بوی بد خود نیز سبب اذیت می‌شود، به طور اولی ممنوع است.

      5) علماء می‌گویند: هر کسی که دهانش به طور طبیعی بد بوی باشد، و یا در سر و یا بدنش جراحاتی باشد که بوی بد بدهد، و یا پای و یا بغلش متعفن باشد، و یا لباسش بوی نا مطلوبی بدهد، و یا با حرکاتش، و یا با زبان بدش سبب اذیت مسلمانان گردد، نباید در اجتماعات مسلمانان حاضر گردد.

[90]- آن شخص ابو ایوب انصاریس بود، و عادت وی این بود که اگر پیامبر خدا ج از طعامی می‌خوردند، و باقی مانده را برای وی می‌دادند، از جای انگشتان پیامبر خدا ج می‌پرسید تا از همان جا بخورد، چون این طعام را نزدش آوردند، و از جای انگشتان پیامبر خدا ج پرسید، گفتند که ایشان از این طعام نخورده‌اند، لذا او هم از خوردن آن طعام خودداری نمود، و همان بود که نبی کریم ج برایش گفتند: بخور، و من که نخوردم سببش این است که...

[91]- مقصود پیامبر خدا ج از آن شخص که با وی مناجات و گفت و شنود داشتند، جبرئیل÷ بود.

[92]- یعنی: در این روایت عوض دیگی که در روایت گذشته آمده بود، آمده است که برای آن حضرتج سبزی‌جات را در طبق مدوی تقدیم نمودند، ولی از نگاه احکام فقهی متعلق به محتوای حدیث، فرقی بین این دو روایت دیده نمی‌شود.

[93]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1- مراد از قبر دور افتاده این است که: این قبر از قبرهای دیگر تنها و در گوشه واقع شده بود.

      2) این قبر متعلق به زنی بود که مسجد پیامبر خدا ج را جارو می‌کرد و خار و خاشاک آن را می‌چید، و از مردن و دفنش پیامبر خدا ج با خبر نشده بودند، از این سبب خواستند که بر وی نماز بخوانند.

      3) نماز خواندن بر مرده بر قبرش جواز دارد، از این جهت علماء گفته‌اند اگر میت بدون آنکه بر وی نماز خوانده شده بود، دفن گردید، تا وقتیکه نپوسیده باشد، نماز خواندن بر قبرش جواز دارد، و اینکه پیامبر خدا ج – طوری که در حدیث بخاری آمده است – بعد از هشت سال بر شهدای غزوه (احد) نماز خواندند، امام سرخسی می‌گوید: مراد از این نماز خواندن دعا کردن است، ولی امام عینی می‌گوید: سببش آن است که آن شهداء نپوسیده بودند، در موطأ مالک/ آمده است که: (سیل قبر عمرو بن جموح، و عبدالله بن عمرو انصاری را که از شهدای احد بودند، خراب کرد، دیدند که هردو نفر آن‌ها هیچ تغیری نکرده‌اند، و طوری به حالت اولی خود باقی مانده‌اند که گویا دیروز مرده‌اند، در حالی که از شهادت‌شان چهل و شش سال می‌گذشت)، عمدة القاری (2/641).

      4) اگر میتی را غسل نداده و به قبر گذاشتند، اگر بر وی خاک نریخته بودند، باید او را بیرون کنند و غسل بدهند، و اگر خاک ریخته بودند، بیرون کردنش از قبر روا نیست.

[94]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      در حدیث دیگری آمده است که پیغمبر خدا ج در مورد جمعه فرمودند: «وضوء ساختن کار خوبی است، و کسی که غسل نماید بهتر است» از این سبب عموم علماء بر این نظر‌اند که غسل روز جمعه سنت است و واجب نیست، ولی اهل ظاهر نظر به حدیث این باب، غسل روز جمعه را واجب می‌دانند.

[95]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

1)این واقعه در نماز عید واقع گردیده بود.

      2) زن‌ها می‌توانند به نماز عید بروند، و در حدیث دیگری که قبلاً گذشت آمده بود که: پیامبر خدا ج امر کرده بودند که زن‌های جوان، و دخترهای نو بالغ به عید‌گاه بروند، و اگر کسی از آن‌‌ها به عادت ماهانگی گرفتار است، از داخل شدن به عیدگاه خودداری نماید.

      3) همانطوری که امام برای مردها خطبه می‌دهد، و به تعلیم آن‌ها می‌کوشد، باید برای زن‌ها نیز خطبه داده، و به وعظ و نصیحت و تعلیم آن‌ها بکوشد.

[96]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:

      1) از این حدیث دانسته می‌شود که زن هنگام رفتن به مسجد – و با قیاس به آن در وقت رفتن به جای دیگری – باید از شوهرش اجازه بگیرد.

      2) اگر مانع جدی وجود نداشته باشد، نباید شوهر زن خود را از رفتن به مسجد، و یا جای دیگری که رفتن زن به آنجا ضرور است، مانند حج، و یا دیدن پدر و مادر و امثال این‌ها، منع نماید.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد