باب: فَرْضِ الجُمُعَةِ
492- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «نَحْنُ الآخِرُونَ السَّابِقُونَ یَوْمَ القِیَامَةِ، بَیْدَ أَنَّهُمْ أُوتُوا الکِتَابَ مِنْ قَبْلِنَا، ثُمَّ هَذَا یَوْمُهُمُ الَّذِی فُرِضَ عَلَیْهِمْ، فَاخْتَلَفُوا فِیهِ، فَهَدَانَا اللَّهُ، فَالنَّاسُ لَنَا فِیهِ تَبَعٌ الیَهُودُ غَدًا، وَالنَّصَارَى بَعْدَ غَدٍ» [رواه البخاری: 876].
492- از ابو هریرهس روایت است که از پیامبر خدا ج شنیده است که میفرمودند:
«ما [مسلمانان] در آخر آمدهایم، و در روز قیامت از همه پیشتر هستیم، با آنکه برای آنها [یعنی: برای اهل کتاب] پیش از ما کتابی داده شده بود، و تعظیم این روز [یعنی روز جمعه] بر آنها فرض گردیده بود، ولی آنها در [تعظیم این روز] اختلاف نمودند»([2]).
«و خداوند ما را در [اختیار و تعظیم] این روز موفق نمود، مردمان دیگر [در تعظیم] این روز تابع ما هستند، یهود، فردای روز جمعه [یعنی: روز شنبه] را، و نصاری پس فردای آن [یعنی: روز یکشنبه را برای تعظیم و عبادت اختیار نمودند]([3]).
2- باب: الطِّیْبِ لِلْجُمُعَةِ
باب [2]: خوشبوئی برای جمعه
493- عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: أَشْهَدُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «الغُسْلُ یَوْمَ الجُمُعَةِ وَاجِبٌ عَلَى کُلِّ مُحْتَلِمٍ، وَأَنْ یَسْتَنَّ، وَأَنْ یَمَسَّ طِیبًا إِنْ وَجَدَ» [رواه البخاری: 880].
493- از ابو سعید خدریس روایت است که گفت بر پیامبر خدا ج شهادت میدهم که فرمودند:
«غسل روز جمعه، و مسواک زدن، و استعمال خوشبوئی – اگر میسر شود – بر هر شخص بالغی واجب است»([4]).
3- باب: فَضْلِ الجُمُعَةِ
باب [3]: فضیلت روز جمعه
494- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «مَنِ اغْتَسَلَ یَوْمَ الجُمُعَةِ غُسْلَ الجَنَابَةِ ثُمَّ رَاحَ، فَکَأَنَّمَا قَرَّبَ بَدَنَةً، وَمَنْ رَاحَ فِی السَّاعَةِ الثَّانِیَةِ، فَکَأَنَّمَا قَرَّبَ بَقَرَةً، وَمَنْ رَاحَ فِی السَّاعَةِ الثَّالِثَةِ، فَکَأَنَّمَا قَرَّبَ کَبْشًا أَقْرَنَ، وَمَنْ رَاحَ فِی السَّاعَةِ الرَّابِعَةِ، فَکَأَنَّمَا قَرَّبَ دَجَاجَةً، وَمَنْ رَاحَ فِی السَّاعَةِ الخَامِسَةِ، فَکَأَنَّمَا قَرَّبَ بَیْضَةً، فَإِذَا خَرَجَ الإِمَامُ حَضَرَتِ المَلاَئِکَةُ یَسْتَمِعُونَ الذِّکْرَ» [رواه البخاری: 881].
494- از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند:
«کسی که روز جمعه مانند غسل جنابت غسل نماید([5])، بعد از آن به طرف مسجد برود، مانند کسی است که شتری را خیرات کرده باشد».
«و کسی که در ساعت دوم برود، مانند کسی است که گاوی را خیرات کرده باشد».
«و کسی که در ساعت سوم برود، مانند کسی است که قوچ شاخداری را خیرات کرده باشد».
«و کسی که در ساعت چهارم برود، مانند کسی است که مرغی را خیرات کرده باشد».
«و کسی که در ساعت پنجم برود، مانند کسی است که تخم مرغی را خیرات کرده باشد».
«و هنگامی که امام [برای خطبه دادن] بیرون میشود، ملائکه [اوراق نوشتن ثواب اعمال را بسته نموده] و مشغول شنیدن خطبه میگردند»([6]).
4- باب: الدُّهْنِ لِلجُمُعَةِ
باب [4]: خوشبوئی برای جمعه
495- عَنْ سَلْمَانَ الفَارِسِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لاَ یَغْتَسِلُ رَجُلٌ یَوْمَ الجُمُعَةِ، وَیَتَطَهَّرُ مَا اسْتَطَاعَ مِنْ طُهْرٍ، وَیَدَّهِنُ مِنْ دُهْنِهِ، أَوْ یَمَسُّ مِنْ طِیبِ بَیْتِهِ، ثُمَّ یَخْرُجُ فَلاَ یُفَرِّقُ بَیْنَ اثْنَیْنِ، ثُمَّ یُصَلِّی مَا کُتِبَ لَهُ، ثُمَّ یُنْصِتُ إِذَا تَکَلَّمَ الإِمَامُ، إِلَّا غُفِرَ لَهُ مَا بَیْنَهُ وَبَیْنَ الجُمُعَةِ الأُخْرَى» [رواه البخاری: 883].
495- از سلمان فارسیس([7]) روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند:
«هیچکسی نیست که روز جمعه غسل کند، و تا جایی که برایش میسر است خودش را پاک و نظیف نماید، و از روغن خوشبوئی که در اختیار دارد به جانش روغن بزند، و یا از خوشبوی که در خانه دارد به جانش استعمال نماید.
بعد از آن از خانه برآمده، و دو نفری را [که پهلوی هم نشستهاند] از یکدیگر جدا نکند([8])، و سپس آنچه که برایش مقدر است نماز بخواند، و هنگام خطبه دادن، به سخنان امام گوش بدهد، مگر آنکه گناهان بین این جمعه و جمعه آیندهاش بخشیده میشود([9]).
496- عَنْ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُما: أَنَّهُ قیل لَهُ: ذَکَرُوا أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «اغْتَسِلُوا یَوْمَ الجُمُعَةِ وَاغْسِلُوا رُءُوسَکُمْ، وَإِنْ لَمْ تَکُونُوا جُنُبًا وَأَصِیبُوا مِنَ الطِّیبِ» قَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: أَمَّا الغُسْلُ فَنَعَمْ، وَأَمَّا الطِّیبُ فَلاَ أَدْرِی [رواه البخاری: 884].
496- از ابن عباسب روایت است که کسی برایش گفت: [آیا صحیح است که] میگویند: پیامبر خدا ج فرمودهاند:
«روز جمعه اگرچه جنب هم نباشید، غسل نمائید و سر خود را بشوئید، و خوشبوئی استعمال نمائید»؟
[در جواب گفت]: غسل، بلی! ولی خوشبوئی را نمیدانم([10]).
5-باب: یَلْبَسُ أَحْسَنَ مَا یَجِدُ
باب [5]: بهترین لباسی را که مییابد بپوشد
497- عَنْ عُمَرَ بْنَ الخَطَّابِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّه وَجَدَ حُلَّةً سِیَرَاءَ عِنْدَ بَابِ المَسْجِدِ، فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ لَوِ اشْتَرَیْتَ هَذِهِ، فَلَبِسْتَهَا یَوْمَ الجُمُعَةِ وَلِلْوَفْدِ إِذَا قَدِمُوا عَلَیْکَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِنَّمَا یَلْبَسُ هَذِهِ مَنْ لاَ خَلاَقَ لَهُ فِی الآخِرَةِ» ثُمَّ جَاءَتْ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مِنْهَا حُلَلٌ، فَأَعْطَى عُمَرَ بْنَ الخَطَّابِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، مِنْهَا حُلَّةً، فَقَالَ عُمَرُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، کَسَوْتَنِیهَا وَقَدْ قُلْتَ فِی حُلَّةِ عُطَارِدٍ مَا قُلْتَ؟ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِنِّی لَمْ أَکْسُکَهَا لِتَلْبَسَهَا» فَکَسَاهَا عُمَرُ بْنُ الخَطَّابِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَخًا لَهُ بِمَکَّةَ مُشْرِکًا [رواه البخاری: 886].
497- از عمر بن خطابس روایت است که وی به دروازه مسجد دید که جامه ابریشمینی را [به معرض فروش گذاشتهاند]
گفت: یا رسول الله! [چه میشود] اگر این جامه را بخرید، و روز جمعه، و روزی که فرستادگان خارجی نزد شما میآیند، بپوشید؟
پیامبر خدا ج فرمودند: «این جامه را کسی میپوشد که برای وی نصیب و بهره از آخرت نیست».
بعد از مدتی جامههایی ابریشمینی را [از همان نوعی که در دروازه مسجد میفرختند] برای پیامبر خدا ج آوردند، و ایشان یکی از آن جامهها را برای عمر بن خطابس دادند.
عمرس گفت: یا رسول الله! این جامه را برایم دادید که بپوشم، و شما در مورد جامه (عطارد)، چنین و چنان گفتید([11]).
پیامبر خدا ج فرمودند: «من این کسوه را غرض پوشیدن برایت ندادم» و همان بود که عمر بن خطابس آن جامه را به مکه برای برادر مشرکش فرستاد([12]).
6- باب: السِّوَاکِ یَوْمَ الجُمُعَةِ
498- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: قَالَ: قَال رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لَوْلاَ أَنْ أَشُقَّ عَلَى أُمَّتِی أَوْ عَلَى النَّاسِ لَأَمَرْتُهُمْ بِالسِّوَاکِ مَعَ کُلِّ صَلاَةٍ» [رواه البخاری: 887].
498- از ابو هریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند:
«اگر سبب مشقت بر امت خود – و یا مردم – نمیشدم، آنها را امر میکردم، تا در وقت هر نمازی [دندانهای خود را] مسواک بزنند»([13]).
499- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَکْثَرْتُ عَلَیْکُمْ فِی السِّوَاکِ» [رواه البخاری: 888].
499- از انسس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «در مورد مسواک برای شما بسیار سفارش نمودم»([14]).
7- باب: ما یَقْرَأُ فِی صَلاَةِ الفَجْرِ یَومَ الجُمُعَةِ
باب [7]: آنچه که در نماز فجر روز جمعه خوانده میشود
500- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقْرَأُ فِی الجُمُعَةِ فِی صَلاَةِ الفَجْرِ الم تَنْزِیلُ السَّجْدَةَ، وَهَلْ أَتَى عَلَى الإِنْسَانِ حِینٌ مِنَ الدَّهْرِ» [رواه البخاری: 891].
500- از ابو هریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج در نماز صبح روز جمعه سورۀ (الم تَنْزِیلُ) که دارای سجدۀ تلاوت است، و سورۀ ﴿هَلۡ أَتَىٰ عَلَى ٱلۡإِنسَٰنِ ١﴾ را قراءت میکردند([15]).
8- باب: الجُمُعَةِ فِی القُرَى وَالمُدُنِ
باب [8]: نماز جمعه در دهات و شهر ها
501- عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا: قالَ: سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «کُلُّکُمْ رَاعٍ، وَکُلُّکُمْ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ، الإِمَامُ رَاعٍ وَمَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ، وَالرَّجُلُ رَاعٍ فِی أَهْلِهِ وَهُوَ مَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ، وَالمَرْأَةُ رَاعِیَةٌ فِی بَیْتِ زَوْجِهَا وَمَسْئُولَةٌ عَنْ رَعِیَّتِهَا، وَالخَادِمُ رَاعٍ فِی مَالِ سَیِّدِهِ وَمَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ» قَالَ: - وَحَسِبْتُ أَنْ قَدْ قَالَ - «وَالرَّجُلُ رَاعٍ فِی مَالِ أَبِیهِ وَمَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ، وَکُلُّکُمْ رَاعٍ وَمَسْئُولٌ عَنْ رَعِیَّتِهِ» [رواه البخاری: 893].
501- از ابن عمرب روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج شنیدم که فرمودند: «[ای مردم!] همه شما نگهبان هستید، و همه شما از رعیت خود مسؤول هستید».
- امام [یعنی: خلیفه] نگهبان است و از رعیت خود مسؤل است».
- شخص در داخل خانهاش نگهبان است و از افراد زیر دست خود مسؤول است».
- زن در خانه شوهرش نگهبان است، و از آنچه که نزدش میباشد مسؤول است».
- خادم در مال بادار خود نگهبان است، و از رعیت خود [یعنی: از آنچه که تحت تصرفش میباشد]، مسؤول است».
راوی میگوید: فکر میکنم این را هم گفتند که: «شخص در مال پدر خود نگهبان است، و از رعیت خود [یعنی: از آنچه که تحت تصرفش میباشد]، مسؤول است، و همه شما نگهبان هستید و از رعیت خود [یعنی: از آنچه که تحت تصرف شما است]، مسؤول هستید»([16]).
9- باب: هَلْ یَجِبُ غُسْلُ الجُمُعَةِ عَلَى مَنْ لاَ تَجِبُ عَلَیهِ
باب [9]: آیا بر کسی که نماز جمعه واجب نیست، غسل جمعه واجب است؟
502- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: (نَحْنُ الاخِرُونَ السَّابِقُونَ) تقدم قریباً، وزاد هنا فی اخرِه. ثُمَّ قَالَ: «حَقٌّ عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ، أَنْ یَغْتَسِلَ فِی کُلِّ سَبْعَةِ أَیَّامٍ یَوْمًا یَغْسِلُ فِیهِ رَأْسَهُ وَجَسَدَهُ» [رواه البخاری: 897].
502- حدیث ابو هریرهس که: [پیامبر خدا ج] فرموده بودند: «ما آخر آمدهایم و از همه پیشتر میباشیم...» قبلاً گذشت، و در این روایت در آخرش افزوده است که [پیامبر خدا ج] فرمودند:
«بر هر مسلمانی لازم است که در هر هفت روزی، یک روز غسل نماید و سر و جان خود را بشوید»([17]).
10- باب: مِنْ أَیْنَ تُؤتَى الجُمُعَةُ، وَعَلَى مَنْ تَجِبُ
باب [10]: تا از چه مسافتی باید به نماز جمعه حاضر شد؟ و بر چه کسی واجب است؟
503- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: کَانَ النَّاسُ یَنْتَابُونَ یَوْمَ الجُمُعَةِ مِنْ مَنَازِلِهِمْ وَالعَوَالِیِّ، فَیَأْتُونَ فِی الغُبَارِ یُصِیبُهُمُ الغُبَارُ وَالعَرَقُ، فَیَخْرُجُ مِنْهُمُ العَرَقُ، فَأَتَى رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِنْسَانٌ مِنْهُمْ وَهُوَ عِنْدِی، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لَوْ أَنَّکُمْ تَطَهَّرْتُمْ لِیَوْمِکُمْ هَذَا» [رواه البخاری: 902].
503- از عائشهل روایت است که گفت: مردم از منازل خود و از (عوالی) به طور نوبتی به نماز جمعه میآمدند([18])، [یعنی: گاهی به نماز جمعه میآمدند، و گاهی نمیآمدند] در ایام گرد و خاک، غبار و عرق به جان آنها مینشست، و از آنها بوی عرق میآمد.
شخصی از این افراد در حالی که پیامبر خدا ج به خانهام بودند نزدشان آمد، پیامبر خدا ج برایش گفتند: «چه میشد اگر برای امروز [یعنی: روز جمعه]، خود را میشستید و پاک میکردید»؟([19]).
504- وَعَنْهَا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا قَالَتْ: «کَانَ النَّاسُ مَهَنَةَ أَنْفُسِهِمْ، وَکَانُوا إِذَا رَاحُوا إِلَى الجُمُعَةِ، رَاحُوا فِی هَیْئَتِهِمْ فَقِیلَ لَهُمْ: لَوِ اغْتَسَلْتُمْ» [رواه البخاری: 903].
504- و از عائشهل روایت است که گفت: مردمان به کارهای روزمرۀ خود مشغول بودند و به همان لباسهای کار خود به نماز جمعه میرفتند، برای آنها گفته شد که: «چه میشود اگر غسل کنید»؟([20]).
505- عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ النَّبِىَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کانَ یُصَلِّی الجُمُعَةِ حِینَ تَمِیلُ الشَّمْسُ. [رواه البخاری: 905].
505- از انس بن مالکس روایت است که: پیامبر خدا ج نماز جمعه را هنگامی که آفتاب زوال میکرد، میخواندند([21]).
11- باب: إَذَا اشتَدَّ الحَرُّ یَوْمَ الجُمُعَةِ
باب [11]: اگر گرمی در روز جمعه زیاد شد
506- وَعَنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: «کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِذَا اشْتَدَّ البَرْدُ بَکَّرَ بِالصَّلاَةِ، وَإِذَا اشْتَدَّ الحَرُّ أَبْرَدَ بِالصَّلاَةِ»، یَعْنِی الجُمُعَةَ [رواه البخاری: 906].
506- و از انس بن مالکس روایت است که گفت: زمانی که هوا به شدت سرد میشد، پیامبر خدا ج نماز جمعه را در اول وقت اداء میکردند، و هنگامی که هوا به شدت گرم میشد، نماز جمعه را وقتی میخواندند که هوا سرد میشد([22]).
12- باب: المَشْیِ إلَى الجُمُعَةِ
507- عَنْ أَبِی عَبْسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ أنَّهُ: قَالَ، وَهُوَ ذَاهب إِلَى الجُمُعَةِ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: «مَنِ اغْبَرَّتْ قَدَمَاهُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ حَرَّمَهُ اللَّهُ عَلَى النَّارِ» [رواه البخاری: 907].
507- از ابو عبسس([23]) روایت است که وی در حالی که به سوی نماز جمعه روان بود، گفت: از پیامبر خدا ج شنیدم که فرمودند:
«کسی که قدمهایش در راه خدا غبار آلود شود، خداوند آتش [دوزخ] را بر وی حرام میسازد»([24]).
13- باب: لاَ یُقِیمُ الرَّجُلُ أَخَاهُ ویَقْعُدُ مَکَانَهُ
باب [13]: نباید برادرش را بر خیزاند و به جایش بنشیند
508- عَنْ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُما، قَالَ: «نَهَى النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنْ یُقِیمَ الرَّجُلُ أَخَاهُ مِنْ مَقْعَدِهِ، وَیَجْلِسَ فِیهِ»، قُلْتُ لِنَافِعٍ: الجُمُعَةَ؟ قَالَ: الجُمُعَةَ وَغَیْرَهَا [رواه البخاری: 911].
508- از ابن عمرب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج از اینکه شخص، برادرش را از جایش دور کرده و خودش به جایش بنشیند، منع کردند.
پرسیدند: در روز جمعه؟
گفت: در روز جمعه و در غیر روز جمعه([25]).
14- باب: الأَذَانِ یَوْمَ الجُمُعَةِ
509- عَنِ السَّائِبِ بْنِ یَزِیدَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «کَانَ النِّدَاءُ یَوْمَ الجُمُعَةِ أَوَّلُهُ إِذَا جَلَسَ الإِمَامُ عَلَى المِنْبَرِ عَلَى عَهْدِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، وَأَبِی بَکْرٍ، وَعُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، فَلَمَّا کَانَ عُثْمَانُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، وَکَثُرَ النَّاسُ زَادَ النِّدَاءَ الثَّالِثَ عَلَى الزَّوْرَاءِ» [رواه البخاری: 912].
509- از سائب بن یزیدس([26]) روایت است که گفت: در زمان پیامبر خدا ج ابوبکر و عمرب، اذان اول، هنگامی بود که امام بر روی منبر مینشست، و چون خلافت به عثمانس رسید و مردم زیاد شدند، اذان سوم را بر (زوراء) زیاد نمود([27]).
15- باب: المُؤَذِّنِ الْوَاحِدِ یَوْمَ الجُمُعَةِ
باب [15]: اذان دادن یک مؤذن در روز جمعه
510- وَعنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، فی روایة قَالَ: وَلَمْ یَکُنْ لِلنَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مُؤَذِّنٌ غَیْرَ وَاحِدٍ، وَکَانَ التَّأْذِینُ یَوْمَ الجُمُعَةِ حِینَ یَجْلِسُ الإِمَامُ» یَعْنِی عَلَى المِنْبَرِ [رواه البخاری: 913].
510- و از سائب بن یزدس در روایت دیگری آمده است که گفت: برای پیامبر خداج جز یک مؤذن، مؤذن دیگری نبود، و اذان در روز جمعه هنگامی بود که امام بر روی منبر مینشست([28]).
16- باب: یَجِب الأَذَانُ عَلى المِنْبَرِ یَوْمَ الجُمُعَةِ
باب [16]: واجب است که امام بر روی منبر جواب مؤذن را بگوید
511- عَنْ مُعَاوِیَةَ بْنَ أَبِی سُفْیَانَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّهُ جَلَسَ عَلَى المِنْبَرِ، یَوْمَ الجُمُعَةِ، فَلَمَّا أَذَّنَ المُؤَذِّنُ، قَالَ: اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ، قَالَ مُعَاوِیَةُ: «اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ»، قَالَ: أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، فَقَالَ مُعَاوِیَةُ: «وَأَنَا»، فَقَالَ: أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ، فَقَالَ مُعَاوِیَةُ: «وَأَنَا»، فَلَمَّا أَنْ قَضَى التَّأْذِینَ، قَالَ: یَا أَیُّهَا النَّاسُ، إِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلَى هَذَا المَجْلِسِ، «حِینَ أَذَّنَ المُؤَذِّنُ، یَقُولُ مَا سَمِعْتُمْ مِنِّی مِنْ مَقَالَتِی» [رواه البخاری: 914].
511- از معاویه بن ابی سفیانب روایت است که وی در روز جمعه بالای منبر نشست.
چون مؤذن اذان داد و گفت: (اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ)، معاویهس گفت: (اللَّهُ أَکْبَرُ اللَّهُ أَکْبَرُ)، چون مؤذن گفت: (أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ) معاویه گفت: و من، [یعنی: و من هم میگویم که: (أَشْهَدُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ)، چون [مؤذن] گفت: (أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ)، معاویهس گفت: و من، [یعنی: و من هم میگویم که: (أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّدًا رَسُولُ اللَّهِ)].
چون مؤذن اذان را تمام کرد، [معاویهس] گفت: ای مردم! من از پیامبر خدا ج در حالی که در همین جا نشسته بودند، شنیدم که هنگام که مؤذن اذان داد، همان چیزی را گفتند که شما از گفته من شنیدید([29]).
17- باب: الخُطبَةِ عَلَى المِنْبَرِ
512- حدیث سهلِ بن سعدٍ فی أَمْرِ المِنْبَرِ تقدَّم وذِکْرُ صلاتِهِ علیه ورجوعه القَهْقَرى. وزاد فی هذه الرِّوایةِ: فَلَمَّا فَرَغَ أَقْبَلَ عَلَى النَّاسِ، فَقَالَ: «أَیُّهَا النَّاسُ، إِنَّمَا صَنَعْتُ هَذَا لِتَأْتَمُّوا وَلِتَعَلَّمُوا صَلاَتِی» [رواه البخاری: 917].
512- حدیث سهل بن سعدس در موضوع منبر، و کیفیت نماز خواندن آنحضرتج و به عقب آمدن ایشان هنگام سجده کردن، قبلاً گذشت.
و در این روایت آمده است که: چون پیامبر خدا ج از نماز فارغ شدند، رو به مردم کرده و فرمودند:
«ای مردم! از این جهت چنین کردم، تا به من اقتداء کنید، و نماز خواندن مرا یاد بگیرید»([30]).
513- عَنْ جَابِر بْن عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُما، قَالَ: «کَانَ جِذْعٌ یَقُومُ إِلَیْهِ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَلَمَّا وُضِعَ لَهُ المِنْبَرُ سَمِعْنَا لِلْجِذْعِ مِثْلَ أَصْوَاتِ العِشَارِ حَتَّى نَزَلَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَوَضَعَ یَدَهُ عَلَیْهِ» [رواه البخاری: 918].
513- از جابر بن عبداللهب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج [هنگام خطبه دادن] روی تنۀ درختی که در آنجا بود، میایستادند.
وچون برایشان منبری نهاده شد، از آن تنۀ درخت آوازهایی را مانند آواز شترهای نوزاد [یا مانند آواز شتری که حاملهدار است] میشنیدیم، تا جایی که پیامبر خدا ج از منبر پایین شدند، و دست خود را بر بالای آن تنۀ درخت نهادند([31]).
18- باب: الخُطْبَةِ قَائِماً
باب [18]: خطبه دادن در حالت ایستاده
514- عَنِ عَبْدِ اللهِ بْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: «کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَخْطُبُ قَائِمًا، ثُمَّ یَقْعُدُ، ثُمَّ یَقُومُ کَمَا تَفْعَلُونَ الآنَ» [رواه البخاری: 920].
514- از عبدالله بن عمرب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج در حالت ایستاده خطبه میدادند و بعد از آن مینشستند، باز دوباره برمیخاستند [و خطبه میدادند] همچنانی که شما امروز میکنید([32]).
19- باب: مَنْ قَالَ فِی الخُطْبَةِ بَعْدَ الثَّنَاءِ: أَمَّا بَعْدُ
باب [19]: کسی که در خطبه بعد از ثنای خدا اما بعد گفت
515- عَنْ عَمْرُو بْن تَغْلِبَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أُتِیَ بِمَالٍ - أَوْ سَبْیٍ - فَقَسَمَهُ، فَأَعْطَى رِجَالًا وَتَرَکَ رِجَالًا، فَبَلَغَهُ أَنَّ الَّذِینَ تَرَکَ عَتَبُوا، فَحَمِدَ اللَّهَ، ثُمَّ أَثْنَى عَلَیْهِ، ثُمَّ قَالَ: «أَمَّا بَعْدُ فَوَاللَّهِ إِنِّی لَأُعْطِی الرَّجُلَ، وَأَدَعُ الرَّجُلَ، وَالَّذِی أَدَعُ أَحَبُّ إِلَیَّ مِنَ الَّذِی أُعْطِی، وَلَکِنْ أُعْطِی أَقْوَامًا لِمَا أَرَى فِی قُلُوبِهِمْ مِنَ الجَزَعِ وَالهَلَعِ، وَأَکِلُ أَقْوَامًا إِلَى مَا جَعَلَ اللَّهُ فِی قُلُوبِهِمْ مِنَ الغِنَى وَالخَیْرِ، فِیهِمْ عَمْرُو بْنُ تَغْلِبَ» فَوَاللَّهِ مَا أُحِبُّ أَنَّ لِی بِکَلِمَةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حُمْرَ النَّعَمِ [رواه البخاری: 923].
515- از عمرو بن تغلبس([33]) روایت است که [گفت]: مال و یا اسیرانی را نزد پیامبر خدا ج آوردند، ایشان آن چیزها را تقسیم نمودند، ولی برای مردمی از آنها دادند و برای مردمی ندادند.
برایشان خبر رسید که: مردمانی که به آنها چیزی داده نشده است متاثر گردیده و خشمگین شدهاند.
[برخاستند] و بعد از حمد و ثنای پروردگار گفتند:
«اما بعد: به خداوند سوگند است که من برای شخصی چیزی میدهم، و شخص دیگری را ترک میکنم، [یعنی: برای وی چیزی نمیدهم]، ولی شخصی را که ترک میکنم، در نزدم محبوبتر از کسی است که برای وی چیزی میدهم، لیکن مردمانی را که چیزی میدهم به سبب بیصبری و بیطاقتی است که در دل آنها مشاهده میکنم، و کسانی را که چیزی نمیدهم به جهت بینیازی و خیری است که خداوند متعال در دل آنها است، از آن جمله: عمرو بن تغلب است».
[عمرو بن تغلب میگوید]: به خداوند سوگند نمیخواهم که عوض این سخن پیامبر خدا ج برایم شتران سرخ مو باشد([34]).
516- عَنْ أَبِی حُمَیْدٍ السَّاعِدِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَامَ عَشِیَّةً بَعْدَ الصَّلاَةِ، فَتَشَهَّدَ وَأَثْنَى عَلَى اللَّهِ بِمَا هُوَ أَهْلُهُ، ثُمَّ قَالَ: «أَمَّا بَعْدُ» [رواه البخاری: 925].
516- از ابو حمید ساعدیس روایت است که: پیامبر خدا ج شبی بعد از نماز برخاستند، و بعد از حمد و ثنایی که سزاوار خداوند متعال است، گفتند: «اما بعد...»([35]).
517- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: صَعِدَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ المِنْبَرَ، وَکَانَ آخِرَ مَجْلِسٍ جَلَسَهُ مُتَعَطِّفًا مِلْحَفَةً عَلَى مَنْکِبَیْهِ، قَدْ عَصَبَ رَأْسَهُ بِعِصَابَةٍ دَسِمَةٍ، فَحَمِدَ اللَّهَ وَأَثْنَى عَلَیْهِ، ثُمَّ قَالَ: «أَیُّهَا النَّاسُ إِلَیَّ»، فَثَابُوا إِلَیْهِ، ثُمَّ قَالَ: «أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ هَذَا الحَیَّ مِنَ الأَنْصَارِ، یَقِلُّونَ وَیَکْثُرُ النَّاسُ، فَمَنْ وَلِیَ شَیْئًا مِنْ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَاسْتَطَاعَ أَنْ یَضُرَّ فِیهِ أَحَدًا أَوْ یَنْفَعَ فِیهِ أَحَدًا، فَلْیَقْبَلْ مِنْ مُحْسِنِهِمْ وَیَتَجَاوَزْ عَنْ مُسِیِّهِمْ» [رواه البخاری: 927].
517- از ابن عباسب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج بر بالای منبر بر آمدند، و این آخرین باری بود که روی منبر نشستند، و در این حالت ملحفۀ را به شانههای خود پیچانده و دستمال تیره رنگی را به سر خود بسته بودند([36]).
بعد از حمد و ثنای پروردگار گفتند:
«ای مردم! نزد من بیائید»، و مردم از جا پریده و نزدشان آمدند.
بعد از آن فرمودند: «اما بعد: [بدانید] که این قبیله از انصار [یعنی: مردم انصار در مدینه منوره] کم میشوند، و مردمان [دیگر] زیاد میشوند، پس اگر از امت محمد ج به منصبی رسید که میتوانست به کسی نفع و ضرر برساند، باید نیکو کار [مردم انصار] را نوازش دهد، و خطا کار آنها را مورد بخشایش قرار دهد»([37]).
20- باب: إِذَا رَأى الإِمَامُ رَجلاً جَاءَ وَهُوَ یَخْطُبُ، أَمَرَهُ أَنْ یُصَلِّیَ رَکْعَتَیْنِ
باب [20]: اگر امام در حال خطبه شخصی را دید که آمد، او را امر کرد تا دو رکعت نماز بخواند
518- عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ وَالنَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَخْطُبُ النَّاسَ یَوْمَ الجُمُعَةِ، فَقَالَ: «أَصَلَّیْتَ یَا فُلاَنُ؟» قَالَ: لاَ، قَالَ: «قُمْ فَارْکَعْ رَکْعَتَیْنِ» [رواه البخاری: 930].
518- از جابر بن عبداللهب روایت است که گفت: شخصی [به مسجد] آمد، و در این وقت پیامبر خدا ج برای مردم خطبه روز جمعه را میدادند، فرمودند: «ای فلان! آیا نماز خواندی»؟
گفت: نه، فرمودند: «برخیز و[ دو رکعت] نماز بخوان»([38]).
21- باب: الاسْتِسْقَاءِ فِی الخُطْبَةِ یَوْمَ الجُمُعَةِ
باب [21]: طلب باران در خطبه روز جمعه
519- عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: أَصَابَتِ النَّاسَ سَنَةٌ عَلَى عَهْدِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَبَیْنَا النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَخْطُبُ فِی یَوْمِ جُمُعَةٍ قَامَ أَعْرَابِیٌّ، فَقَالَ یَا رَسُولَ اللَّهِ: هَلَکَ المَالُ وَجَاعَ العِیَالُ، فَادْعُ اللَّهَ لَنَا، فَرَفَعَ یَدَیْهِ وَمَا نَرَى فِی السَّمَاءِ قَزَعَةً، فَوَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ، مَا وَضَعَهَا حَتَّى ثَارَ السَّحَابُ أَمْثَالَ الجِبَالِ، ثُمَّ لَمْ یَنْزِلْ عَنْ مِنْبَرِهِ حَتَّى رَأَیْتُ المَطَرَ یَتَحَادَرُ عَلَى لِحْیَتِهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَمُطِرْنَا یَوْمَنَا ذَلِکَ، وَمِنَ الغَدِ وَبَعْدَ الغَدِ، وَالَّذِی یَلِیهِ، حَتَّى الجُمُعَةِ الأُخْرَى، وَقَامَ ذَلِکَ الأَعْرَابِیُّ - أَوْ قَالَ: غَیْرُهُ - فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، تَهَدَّمَ البِنَاءُ وَغَرِقَ المَالُ، فَادْعُ اللَّهَ لَنَا، فَرَفَعَ یَدَیْهِ فَقَالَ: «اللَّهُمَّ حَوَالَیْنَا وَلاَ عَلَیْنَا» فَمَا یُشِیرُ بِیَدِهِ إِلَى نَاحِیَةٍ مِنَ السَّحَابِ إِلَّا انْفَرَجَتْ، وَصَارَتِ المَدِینَةُ مِثْلَ الجَوْبَةِ، وَسَالَ الوَادِی قَنَاةُ شَهْرًا، وَلَمْ یَجِئْ أَحَدٌ مِنْ نَاحِیَةٍ إِلَّا حَدَّثَ بِالْجَوْدِ [رواه البخاری: 933].
519- از انس بن مالکس روایت است که گفت: در زمان پیامبر خدا ج مردم به خشک سالی دچار شدند، در یکی از روزهای جمعه هنگامی که پیامبر خدا ج مشغول خطبه دادن بودند، شخص بادیه نشینی برخاست و گفت: یا رسول الله! اموال هلاک، و اهل و اولاد به قحطی دچار شدهاند، برای ما در نزد خداوند دعا کن!
[پیامبر خدا ج دستهای خود را [به دعا] بلند نمودند، و در حالی که اثری از ابر را در آسمان نمیدیدیم، سوگند به ذاتی که جانم در دست او است [بلا کیف]، هنوز دستهای خود را پایان نکرده بودند، که ابرهایی مانند کوه بلند شد، و هنوز از منبر پایان نشده بودند که دیدم باران از لحیۀ مبارکشان سرا زیر شده است، همان روز، و فردای آن روز، و پس فردای آن روز، و روزهای بعد از آن تا روز جمعۀ دیگر برای ما باران بارید.
[چون جمعه دیگر شد]، همان شخص بادیه نشین – و یا گف: شخص دیگری – برخاست و گفت: یا رسول الله! خانهها خراب، و اموال غرق گردید، برای ما در نزد خداوند دعا کن.
[پیامبر خدا ج] دستهای خود را بالا کرده و دعا کردند که: «الهی! باران را در اطراف خانههای ما بباران، نه بر خانههای ما».
[بعد از این دعا] ابری نبود که [پیامبر خدا ج] با دست خود به طرف آن اشاره نمایند و آن ابر پراکنده نشود، و شهر مدینه منوره مانند حوض آبی شده بود، دشت و صحرا در مدت یک ماه مانند کانالی گردیده بود، و هیچکس از طرفی نیامد مگر آنکه از زیادی باران سخن میگفت([39]).
22- باب: الإِنْصَاتِ یَوْمَ الجُمُعَةِ وَالإِمَامُ یَخْطُبُ
باب [22]: خاموش بودن در روز جمعه در حالی که امام خطبه میخواند
520- عَنْ أَبی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «إِذَا قُلْتَ لِصَاحِبِکَ یَوْمَ الجُمُعَةِ: أَنْصِتْ، وَالإِمَامُ یَخْطُبُ، فَقَدْ لَغَوْتَ» [رواه البخاری: 934].
520- از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «اگر در روز جمعه هنگامی که خطیب خطبه میدهد، به همنشین خود گفتی که: (خاموش باش)، به تحقیق که سخن بیهوده گفتی [و فضیلت نماز جمعهات را از بین بردی]»([40]).
23- باب: السَّاعَةِ الَّتِی فِی یَومِ الجُمُعَةِ
باب [23]: ساعت اجابت دعا در روز جمعه
521- وعَنْه رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ذَکَرَ یَوْمَ الجُمُعَةِ، فَقَالَ: «فِیهِ سَاعَةٌ، لاَ یُوَافِقُهَا عَبْدٌ مُسْلِمٌ، وَهُوَ قَائِمٌ یُصَلِّی، یَسْأَلُ اللَّهَ تَعَالَى شَیْئًا، إِلَّا أَعْطَاهُ إِیَّاهُ» وَأَشَارَ بِیَدِهِ یُقَلِّلُهَا [رواه البخاری: 935].
521- و از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج روز جمعه را یادآوری نموده و فرمودند:
«در روز جمعه ساعتی است که اگر بنده مسلمان در آن ساعت نماز بخواند و چیزی را از خداوند بخواهد، دعایش رد نمیشود»، و با دست خود اشاره به کمی آن ساعت نمودند([41]).
24- باب: إذَا نَفَرَ النَّاسُ عَنِ الإِمَامِ فِی صَلَاةِ الجُمُعَةِ
باب [24]: اگر مردمان در نماز جمعه از نزد امام رفتند
522- عَنْ جَابِر بْن عَبْدِ اللَّهِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُما، قَالَ: «بَیْنَمَا نَحْنُ نُصَلِّی مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِذْ أَقْبَلَتْ عِیرٌ تَحْمِلُ طَعَامًا، فَالْتَفَتُوا إِلَیْهَا حَتَّى مَا بَقِیَ مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِلَّا اثْنَا عَشَرَ رَجُلًا، فَنَزَلَتْ هَذِهِ الآیَةُ: ﴿وَإِذَا رَأَوْا تِجَارَةً أَوْ لَهْوًا انْفَضُّوا إِلَیْهَا وَتَرَکُوکَ قَائِمًا﴾ [رواه البخاری: 936].
522- از جابر بن عبداللهب روایت است که گفت: در حالی که با پیامبر خدا ج نماز میخواندیم([42])، قافله که طعام بارداشت رسید، مردم به طرف قافله رفتند، تا جایی که با پیامبر خدا ج به جز از دوازده نفر، کس دیگری باقی نماند، و این آیه نازل گردید:
«و چون کاروان تجارتی و یا لهوی را ببینند، به سوی آنها سرا زیر میشوند، و تو را ایستاده میگذارند»([43]).
25- باب: الصَّلاَةِ بَعدَ الجُمُعَةِ وَقَبلَهَا
باب [25]: نماز خواندن بعد از نماز جمعه و پیش از آن
523- عَنْ ابْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: «أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ یُصَلِّی قَبْلَ الظُّهْرِ رَکْعَتَیْنِ، وَبَعْدَهَا رَکْعَتَیْنِ، وَبَعْدَ المَغْرِبِ رَکْعَتَیْنِ فِی بَیْتِهِ، وَبَعْدَ العِشَاءِ رَکْعَتَیْنِ، وَکَانَ لاَ یُصَلِّی بَعْدَ الجُمُعَةِ حَتَّى یَنْصَرِفَ، فَیُصَلِّی رَکْعَتَیْنِ» [رواه البخاری: 937].
523- از ابن عمرب روایت است که [گفت]: پیامبر خدا ج پیش از نماز پیشین دو رکعت، و بعد از آن دو رکعت، و بعد از نماز شام در خانه خود دو رکعت، و بعد از نماز خفتن دو رکعت نماز میخواندند، و بعد از نماز جمعه تا وقتی که بر نمیگشتند نماز نمیخواندند، [و بعد از برگشتن به خانه]، دو رکعت نماز میخواندند([44]).
12- کتابُ الخَوفِ
[1]- در این که روز جمعه را چرا جمعه میگویند، اقوال بسیاری است، از آن جمله اینکه:
1) ابن عباسب میگوید: سبب تسمیه روز (جمعه) به جمعه آن است که خداوند متعال خلق آدم÷ را در این روز جمع کرد.
2) ابن حزم/ میگوید: (جمعه) اسم اسلامی است، و در جاهلیت وجود نداشته است، و این روز را از این سبب جمعه نامیدند که مردم در این روز جهت ادای نماز جمعه با هم جمع میشوند.
3) و ابن سیرین/ میگوید: مردم انصار در مدینه منوره پیش از آمدن پیامبر خدا ج با خود گفتند: یهود و نصاری در هر هفت روز یکبار با هم جمع میشوند، بیائید تا ما هم یک روز را تعیین کنیم، و در آن روز با هم جمع شومی، و همان بود که روز عروبه را برای این کار تعیین کرده، و آن را (جمعه) نامیدند.
4) نام روزهای هفته در نزد عربهای اصلی به اینگونه بود:
روز شنبه که سبت باشد، (شبار)، روز یک شنبه که (الاحد) باشد، (أول)، روز دوشنبه که (الاثنین) باشد، (أهون)، روز سه شنبه که (الثلاثاء)، باشد، (جبار)، روز چهار شنبه که (الأربعاء) باشد، (دبار)، روز پنج شنبه که (الخمیس) باشد، (مونس)، روز جمعه که (الجمعه) باشد (عروبه).
5) (جُمعه) اگر به سکون میم باشد، به معنی مفعول است، و معنایش چنین میشود که: روز جمع شده در آن، و اگر (جُمَعه) به فتح میم باشد، به معنی فاعل است، و معنایش چنین میشود که: روز جمع کننده مردمان.
6) نماز جمعه به قرآن کریم، و سنت نبوی، و اجماع امت اسلامی فرض عین است، و کسی که از فرضیت آن منکر شود، به اجماع تمام علماء کافر و خارج از ملت اسلام است.
[2]- بعد از اینکه موسی÷ به امر پروردگارش یهود را به تعظیم روز جمعه امر نمود، آنها به موسی به مجادله برخاسته و گفتند: روز شنبه به تعظیم مناسبتر است، زیرا این روزی است که خداوند از آفرینش عالم فارغ شده است، موسی÷ هرچه گفت: قبول نکردند، تا اینکه برایش وحی آمد که مناقشه با این قوم لجوج فایده ندارد، و همان بود که تعظیم روز شنبه برای آنها فرض گردید، و به این طریق از عبادت و ثواب روز جمعه محروم ماندند.
[3]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) یهود از آن سبب روز شنبه را جهت تعظیم اختیار نمودند که گفتند: خداوند در این روز از خلقت جهان فارغ گردیده است، پس بهتر است که ما نیز در این روز کارها را گذاشته و به راحت و عبادت بپردازیم، و نصاری از آن سبب تعظیم روز یک شنبه را اختیار نمودند که گفتند: خداوند در این روز شروع به خلقت خلق نمود، پس این روز برای عبادت کردن سزاوار تر است، زیرا خود خداوند متعال به حکمت بالغه خود، این روز را برای تعظیم و عبادت، تعیین نموده بود، و آنچه را که خداوند اختیار نموده باشد، بدون شک از اختیار بنده بهتر است، و البته این گمان ورای آنها است که با عقل خود اوامر خدا را ترک کردند، و تابع هوی و هوس و عقل ناقص خود شدند.
2) هدایت و گمراهی از طرف خداوند است، و این مذهب اهل سنت و جماعت است.
3) در وقت وجود نص، قیاس و استدلال به عقل جواز ندارد، زیرا هر یک از یهود و نصاری با وجود نص، اعتماد به قیاس کرده و نص را ترک کردند، و همین چیز سبب گمراهی آنها شد.
[4]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) اقوال علماء در مورد اینکه غسل جمعه سنت و یا واجب است، با ادلهشان در حدیث (489) قبلاً گذشت، و گفتیم که نظر جمهور علماء این است که غسل روز جمعه سنت است نه واجب.
2) همانطوری که غسل جمعه برای مردها سنت است، برای زنهائیکه به نماز جمعه میروند نیز سنت است.
3) در اینکه وقت غسل نماز جمعه چه وقت است، نظریات مختلفی وجود دارد، بعضیها میگویند: که وقت آن، در وقت طلوع فجر است، و امام شافعی/ میگوید که: بعد از فجر است، و امام ماوردی/ آن را بعد از طلوع فجر میداند، وعده دیگری آن را در وقت آماده شدن برای رفتن به نماز جمعه میدانند، و شاید همین قول راجح تر باشد، و میشود این چیز را از لفظ حدیث نبوی شریف که میگوید: «کسی که روز جمعه مانند غسل جنابت غسل نماید، و بعد از آن به طرف مسجد برود...» نیز دانست، زیرا غسل کردن و رفتن به طرف مسجد پی هم ذکر گردیده است، و الله تعالی أعلم.
[5]- شیخ شرقاوی/ میگوید: این حدیث نبوی شریف اشاره به جماع کردن در روز جمعه دارد، که باید در این روز از جنابت غسل نماید، تا این کار، سبب چشم پوشیاش از حرام، و آرامش نفسی برایش گردد.
که البته در این صورت، ثوابی که در این حدیث نبوی شریف آمده است خاص برای کسانی است که با همسران خود شب جمعه و یا بعد از نماز فجر روز جمعه جماع کرده باشند، و از جنابت غسل نموده و به طرف مسجد رفته باشند. ولی به نظرم مقصود این معنی نیست، زیرا در این صورت ثوابی که در این حدیث نبوی شریف آمده است شامل بسیاری از اشخاص دیگری را که به نماز جمعه میروند نمیشود، مانند کسانی که همسر ندارند، و یا همسر دارند، و به سببی از اسباب با همسر خود جماع نکردهاند، و همچنین پیر مردانی که از جماع کردن عاجز میباشند، و نیز کسانی که از خانه و همسران خود دور هستند، و بالاخره اشخاص دیگری همانند اینها، والله تعالی أعلم.
[6]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) طوری که از صریح این حدیث دانسته میشود ثواب کسانی که به نماز جمعه حاضر میشوند، به پنج مرتبه تقسیم میگردد، و از این پنج مرتبه به پنج ساعت یاد شده است، ولی اینکه این ساعات از چه وقت شروع و چه وقت ختم میشود، در احادیث نیامده است، از این جهت علماء برای تعیین آن نظریات مختلفی ابراز نمودهاند، و آنچه که بیشتر دلنشین میشود این است که: تقسیم این مراتب به اساس حضور نمازگذاران است، یعنی: کسی که با گروه اول میآید، ثوابش مانند کسی است که شتری را خیرات کرده است، و کسی که با گروه دوم میآید، ثوابش مانند کسی است که گاوی را خیرات کرده است، و همچنین الی آخره.
و تعیین این گروهها به این طریق است که: اگر مثلاً در فلان مسجد (دو هزار) نفر به جمعه حاضر میشدند، گروه اول (چهار صد) نفری است که از دیگران پیشتر به مسجد آمدهاند، و همچنین تا (چهار صد) نفر اخیر که (دو هزار) نفر به آنها تکمیل میشود، و اگر کسی وقتی به مسجد میآید که امام برای خطبه دادن بر بالای منبر رفته است، نماز جمعهاش اداء میگردد، ولی ثواب بیشتری غیر از ادای نماز جمعه برایش نیست.
2) طوری که در احادیث نبوی شریف دیگری آمده است، برای روز جمعه خصائص و فضائل بسیاری است، و امام ابن قیم/ در کتاب قیم خود (زاد المعاد) بسیاری از این خصائص و فضائل را ذکر کرده است، از آن جمله اینکه: آدم÷ در همین روز خلق شده است، و در همین روز به بهشت داخل گردید، و در همین روز وفات یافت، و نفخ صور در همین روز صورت میگیرد، و قیامت در همین روز برپا میشود، و روز بیهوش شدن مردم در روز قیامت در همین روز است، در همین روز ساعتی است که اگر کسی دعا کند، دعایش قبول میشود، و بنابر قول راجح این ساعت آخرین ساعت روز جمعه قبل از غروب آفتاب است، کسی که در این روز سوره کهف را بخواند، از وی نوری ساطع میگردد، که از زمین تا به آسمان میرسد، و گناهانی را که بین دو جمعه مرتکب شده است، برایش بخشیده میشود، در روز جمعه، و بالاخص پیش از ادای نماز جمعه سفر نکردن بهتر است، کسی که نماز جمعه را بخواند، بشرط آنکه خون ناحق نکرده باشد، گناهان بین این جمعه و جمعه گذشتهاش بخشیده میشود، آتش دوزخ در روز جمعه بر افروخته نمیشود، و البته این در این دنیا است، ولی در آخرت آتش دوزخ به طور مستمر بر افروخته میباشد، صدقه دادن در روز جمعه از صدقه دادن در روزهای دیگر فضیلت بیشتری دارد، همانطوری که صدقه دادن در ماه رمضان، نسبت به صدقه دادن در ماههای دیگر فضیلت بیشتری دارد، در روز جمعه خداوند متعال برای اولیاءش در بهشت تجلی میکند، و نزدیکیشان به خداوند جل جلاله در این روز، به تناسب نزدیکیشان به امام در روز جمعه است، ارواح مردگان در این روز برایشان باز گردانیده میشود، و کسانی را که بر سر قبرشان میآیند و یا بر ایشان سلام میدهند، درک کرده و میشناسند.
3) در مشروعیت اینکه کسی تنها روز جمعه را روزه بگیرد بین علماء اختلاف است، امام ابوحنیفه و امام مالک رحمهما الله میگویند: اختصاص دادن روز جمعه به روزه گرفتن جواز دارد، و حتی امام مالک/ میگوید: از هیچ فقیه و عالمی نشنیدم که از روزه گرفتن روز جمعه منع کرده باشد، و برایشان در این نظر ادله فراوانی است، از آن جمله اینکه: از ابن مسعودس روایت است که گفت: بسیار کم شده است که پیامبر خدا ج در روز جمعه روزه نگرفته باشند، و امام ابن قیم/ میگوید این حدیث، حدیث صحیحی است، و علاوه بر آن از ابن عباسب روایت است که خودش روز جمعه را روزه میگرفت، و به روزه گرفتن آن توصیه میکرد، ولی در نزد امام شافعی و امام احمد/ روز گرفتن تنها روز جمعه مکروه است، و برای اینها نیز دلائل بسیاری در احادیث بخاری و مسلم وجود دارد، از آن جمله از ابو هریرهس روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج شنیدم که میگفتند: «کسی از شما نباید روز جمعه را روزه بگیرد، مگر آنکه یک روز پیش از آن، و یا یک روز بعد از آن را روزه بگیرد»، زاد المعاد (1/364-424).
[7]- وی سلمان فارسی است، و به سلمان خیر معروف است، چون از وی از نسبش پرسیدند گفت: من سلمان بن اسلام هستم، اصل وی از اصفهان است، و به طلب دین حق بر آمد تا اینکه نزد پیامبر خدا ج رسید، و اسلام آورد، وی از بزرگان و فضلای صحابه است، از انسس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند که: جنت به سه کس اشتیاق دارد: علی، و عمار، و سلمان، وی از معمیرین است، و در سال سی و پنج هجری وفات نمود، عباس بن یزید میگوید که: اهل علم میگویند که سلمان سه صد وپنجاه سال عمر کرد، و در اینکه دو صد وپنجاه سال عمر کرده است، هیچ شکی ندارند، اسد الغابه (2/328-332).
[8]- یعنی: برای آنکه به صفهای پیشتر برسد، نباید مردمی را که پیشتر از وی به مسجد آمده و بر سر صف پهلوی یکدیگر قرار گرفتهاند، از یکدیگر جدا نموده و از بین آنها بگذرد.
[9]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مراد از بخشیده شدن این گناهان طوری که بارها گفتیم به اتفاق علماء، گناهان صغیره است، و گناهان کبیره بدون توبه، و حقوق الناس بدون حصول رضایت صاحب حق، قابل بخشایش نیست، و گناهان صغیره طوری که در این حدیث آمده است، به هفت شرط بخشیده میشود که عبارتاند از:
1) غسل کردن پیش از رفتن به مسجد، 2) پاک کردن بدن که گرفتن موی لب، موی زیر بغل و عانه باشد، 3) شانه زدن سر و ریش و روغن زدن آنها، 4) استعمال خوشبوئی، 4) نگذشتن از روی شانه مردمان، 5) نماز خواندن، 6) گوش دادن به سخنان امام.
و در احادیث دیگری در این زمینه شروط دیگری نیز آمده است، که ما این شروط را بدون ذکر احادیث مشتمل بر این شروط ذکر مینمائیم، و این شروط عبارتاند از:
1) پیاده رفتن به مسجد جامع، 2) اذیت نکردن مردم، 3) رفتن به طرف مسجد به آرامی و وقار، 4) نزدیک شدن به امام قدر امکان، 5) سخن نگفتن بدون لزوم، که به این طریق مجموع شروط در این موضوع دوازده شرط میشود.
ولی یک شرط دیگری که در نص حدیث آمده است، و علماء – نمیدانم به چه سبب آن را ذکر نکردهاند – این است که بعد از رسیدن به مسجد چند رکعت نماز نفلی بخواند، و آنچه که افاده این شرط را میکند، این قول پیامبر خدا ج است که فرمودند: «صلی ماکتب له»، یعنی آنچه که برایش مقدر شده است، نماز بخواند، والله تعالی أعلم بالصواب.
[10]- یعنی: نمیدانم که پیامبر خدا ج (خوشبوئی) را هم گفتهاند یا نه، و اینکه ابن عباسب این سخن را نشنیده و یا بیاد نداشت، دلالت بر آن ندارد که پیامبر خدا ج آن را نگفته باشند، زیرا میشود که کسی چیزی را از آن حضرت ج شنیده باشد، که دیگری نشنیده باشد، چنانچه در حدیث پیشتر و در احادیث دیگری آمده است که پیامبر اکرم ج فرمودند: «اگر کسی خوشبوئی داشت، از آن خوشبوئی به جان خود استعمال نماید».
[11]- عطارد: نام صاحب جامه ابریشمینی بود که در روز جمعه در دروازه مسجد آن را میفروخت، و چیزی که پیامبر خدا ج در مورد آن گفته بودند این بود که: این جامه را کسی میپوشد که برای وی بهره و نصیبی از آخرت نیست، و سبب تعجب عمرس هم همین چیز بود.
[12]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) پوشیدن لباس ابریشمین برای مردها روا نیست.
2) پوشیدن لباس ابریشمین نظر به دلایل دیگری که وجود دارد، برای زنها روا است.
3) خرید و فروش در دروازه مسجد روا است.
4) برای اشخاص صالح و متقی خرید و فروش جواز دارد.
5) در تملک داشتن چیزی که پوشیده آن روا نیست، جواز دارد، به شرط آنکه در تملک آن مانع شرعی دیگری وجود نداشته باشد.
6) پیامبر خدا ج سخی و جواد، و دارای فضل و کرم بودند.
7) بخشش دادن لباس ابریشمین برای مردها روا است.
8) رعیت میتوانند برای ولی امر پیشنهاد انجام دادن بعضی کارها را بدهند.
9) کسی که در دنیا لباس ابریشمین بپوشد، از پوشیدن آن در روز قیامت محروم میشود.
10) مستحب است که شخص مسلمان در روز جمعه و هنگام ملاقات با مردم لباسهای بهتری را بپوشند.
11) صله رحم – با شروط آن – با اقارب غیر مسلمان نیز باید مراعات گردد.
[13]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) اگر پیامبر خدا ج به مسواک زدن امر میکردند، مسواک زدن در وقت هر نمازی واجب میگردید، ولی چون امر نکردند، مسواک زدن در وقت نماز خواندن، و یا در وقت اراده نماز که وقت وضوء ساختن باشد، سنت است نه واجب.
2) کسیکه دهانش بوی بدی میدهد و سبب اذیت نمازگذاران و یا همنشینان خود میشود، غرض رفع اذیت از مردم مسواک زدن نسبت به چنین شخصی لازمی است.
3) و چون غرض از مسواک زدن، پاک کردن دندانها و از بین بردن جراثیم است، میتوان این عمل را به هر وسیله دیگری مانند استعمال کریم دندان و برس انجام داد.
[14]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) از این حدیث و از حدیث قبلی آن دانسته میشود که مسواک زدن گرچه واجب نیست، ولی – طوری که قبلاً یاد آور شدیم – سنت است.
2) در سنن ابن ماجه آمده است که پیامبر خدا ج فرمودند: «نمازی که با مسواک زدن خوانده میشود، نسبت به نمازی که بدون مسواک زدن خوانده میشود، هفتاد مرتبه فضیلت دارد، و شاید سببش آن باشد که مسواک زدن سبب پاکی و نظافت دهان و دندان گردیده، و بالعکس مسواک نزدن سبب بد بوئی دهان و دندان گردیده، و سبب ضرر برای خود شخص، و باعث اذیت برای دیگران میگردد.
[15]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) یعنی: پیامبر خدا ج در رکعت اول سورۀ (الم تنزیل) را که در آن سجدۀ تلاوت است، و در رکعت دوم سورۀ ﴿هَلۡ أَتَىٰ عَلَى ٱلۡإِنسَٰنِ ١﴾ را قراءت میکردند.
2) نظر به ظاهر این حدیث، خواندن این دو سورۀ در نماز فجر روز جمعه در نزد بعضی از علماء واجب است، ولی اکثر علماء بر این نظراند که در نماز فجر روز جمعه نباید به طور مستمر همین دو سوره خوانده شود، تا مبادا مردم این طور فکر کنند که خواندن سورههای دیگر غیر این دو سوره در این نماز جواز ندارد، پس بهتر آن است که گاهی این دو سوره و گاهی سورههای دیگری خوانده شود، ولی این سنت متاسفانه در نزد بسیاری از مردم به طور کامل ترک شده است، در بعضی از مساجد چه بسا که ماهها و حتی سالها بگذرد، ولی یکبار هم این دو سوره در نماز فجر روز جمعه خوانده نشود.
[16]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) در این حدیث نبوی شریف امام نسبت به رعیتش، و شخص نسبت به خانوادهاش، و زن نسبت به مال شوهرش، و غلام نسبت به مال بادارش، و فرزند نسبت به مال پدرش به لفظ واحدی که (راعی) و (رعیت) باشد، ذکر گردیده است، ولی مسؤولیت هر کدام نسبت به مسؤولیت دیگری متفاوت است.
مثلاً: مسؤولیت امام آن است که حدود و احکام شریعت را بر رعیت نافذ ساخته و در اتخاذ هر قراری مصالح عمومی را در نظر داشته باشد، و مسؤولیت شخص از خانوادهاش آن است که: در تعلیم و تربیت آنها بکوشد، و حق آنها را از نفقه و سکنی وغیره اداء نماید، و مسؤولیت زن آن است که از مال شوهر با کمال امانت داری حفظ و مراقبت نماید، و مسؤولیت غلام آن است که از اموال بادارش حفاظت نموده و کاری را که برایش سپرده میشود، بدون تقصیر بهاندازه توان خود انجام دهد، و مسؤولیت فرزند آن است که در پهلوی احسان برای پدر، نباید در مال و دارائیاش خود سرانه تصرف نماید.
[17]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) حدیثی که پیامبر خدا ج فرمودند: «ما آخر آمدهایم و از همه پیشتر میباشیم...»، به شماره (492) قبلاً گذشت، برای توضیح بیشتر به آنجا مراجعه کنید.
2) چون در این حدیث غسل نمودن و سر و جان شستن مقید به روز جمعه و یا به سبب نماز جمعه نشده است، بنابراین اگر کسی باشد که نماز جمعه بروی واجب هم نباشد، مانند: مسافر، زن، اسیر، و امثال اینها، باید حداقل در هر هفته یکبار سر و جان خود را بشوید.
[18]- طوری که قبلاً هم یاد آوری نمودیم، (عوالی) نام بلندیهای بود که به طرف جنوب شرق حرم نبوی فعلی قرار داشت، و ابتدای آن از حرم نبوی حدود سه کیلومتر، و انتهای آن حدود هشت کیلومتر فاصله داشت، ولی اکنون تمام منطقه (عوالی) مربوط به شهر مدینه منوره گردیده و با آنهم به همین نام یعنی: (عوالی) یاد میشود.
[19]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) علماء در وجوب نماز جمعه بر کسی که در خارج از شهر سکونت دارد، اختلاف نظر دارند، به اینگونه که:
أ) بعضی از آنها میگویند: کسی که بتواند به نماز جمعه حاضر گردد، و تا شب به خانهاش بر گردد، نماز جمعه بر وی لازم است.
ب) عده دیگری میگویند که: نماز جمعه بر کسی واجب است که صدای اذان را بشنود، خواه در داخل شهر سکونت داشته باشد، و خواه در بیرون از شهر، و البته مرادشان شنیدن صدای اذان با صوت عادی است، نه ذریعه وسائل تخنیکی امروزی.
ج) وعده دیگری از آن جمله امام ابو حنیفه/ میگوید: نماز جمعه بر کسی که در شهر سکونت دارد، واجب است، خواه صدای اذان را بشنود و خواه نشنود، زیرا امام ابو حنیفه/ بر این نظر است که نماز جمعه جز در شهر و در مسجد جامع و یا در عیدگاه، در جای دیگری صحت ندارد، ولی فتوی در مذهب احناف بر قول اول است، یعنی کسی که تا شب به خانهاش بر گشته میتواند، باید به نماز جمعه حاضر گردد، و مراد از برگشتن مسافتی است که به طور پیاده طی میشود.
[20]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) لفظ حدیث آن است که: (برای آنها گفته شد)، و گوینده معلوم نیست، ولی علمای علم اصول میگویند: در چنین حالتی حدیث حکم مرفوع را دارد، یعنی: به این معنی است که پیامبر خداج آنها را امر کردهاند.
2) غسل کردن در روز جمعه – طوری که قبلاً هم یاد آوری نمودیم – سنت است.
3) خواندن نماز جمعه با هر لباسی روا است، ولی کسیکه به نماز جمعه حاضر میشود، بهتر آن است که لباسها پاک و نظیفی را بپوشد.
[21]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
وقت نماز جمعه، بعد از زوال آفتاب است، یعنی: وقت نماز ظهر است، و این نظر عامه علماء است، گرچه در نزد بعضی از علماء ادای نماز جمعه در وقت نماز عید نیز جواز دارد، زیرا پیامبر خدا ج در یکی از احادیث فرمودهاند که: «روز جمعه روزی است که خداوند آن را عید مسلمانان قرار داده است»، ولی مجرد نام نهادن روز جمعه به روز (عید) دلیل بر این نمیشود که ادای آن در وقت نماز عید نیز جواز داشته باشد، بنابراین راجح همان قول جمهور است.
[22]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) پیامبر خدا ج در ادای نماز، حال مردم را مراعات میکردند، و حتی الامکان میکوشیدند که نماز خواندن سبب زحمت و یا مشکلات برای آنها نشود، از همین سبب بود که در وقت سردی نماز را در اول وقت، و در وقت گرمی نماز را در آخر وقت که از شدت گرمی کم میشد، اداء میکردند.
2) چون شدت گرمی و شدت سردی هوا نسبت به مناطق مختلف فرق میکند، بر امام و مسؤول منطقه است که وقت ادای نماز جمعه را در وقت مناسب آن تعیین نماید.
3) از این دو حدیث دانسته میشود که وقت نماز جمعه، همان وقت نماز ظهر است.
[23]- وی عبدالرحمن بن جبر بن عمرو انصاری است، در تمام غزوات با پیامبر خدا ج اشتراک داشت، در سال سی وچهار هجری به عمر هفتاد سالگی وفات نمود، و امام بخاری/ از وی تنها همین یک حدیث را روایت کرده است، اسد الغابه (5/247-248).
[24]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مراد از راه خدا، راهی است که در رفتن به آن، طاعت خداوند حاصل میگردد، مانند رفتن به نماز جمعه، رفتن به نماز جماعت، رفتن به حج، رفتن به جهاد، رفتن جهت دعوت و تبلیغ برای مسلمانان، رفتن جهت صلح و آشتی بین دو برادر مسلمان، و امثال اینها.
2) همانطوری که این حدیث به عموم خود، رفتن به نماز جمعه را شامل میشود، رفتن به طرف هر راه خیر دیگری را نیز شامل میشود.
[25]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) نباید کسی دیگری را از جایش دور کرده و خودش به جای آن شخص بنشیند، خواه این کار در نماز جمعه باشد، و خواه غیر نماز جمعه، خواه در مسجد باشد، و خواه در غیر مسجد، چنانچه نباید با سجادهاش جایی را برای خود تخصیص بدهد، به طوری که اگر کسی پیش از وی به مسجد میآید، نتواند در جایی که جا نمازش را انداخته است بنشیند، زیرا مسجد برای همگان است، و هیچکس از دیگری حق بیشتری در آن ندارد، ولو آنکه آن شخص کسی باشد که مسجد را بنا کرده است.
2) اگر کسی به رضایت خود، در غیر مسائل عبادات جایش را برای شخص دیگری میدهد، باکی ندارد، ولی در مسائل عبادات این کار روا نیست، مثلاً: اگر کسی در صف اول نشسته است، حق ندارد صف اول را گذاشته و جایش را برای شخص دیگری بدهد، زیرا ایثار در عبادات جواز ندارد.
[26]- وی سائب بن یزید بن ابی سعید کندی است، در زمان عمر بن خطابس مسؤولیت بازار را بر عهده داشت، در سال هشتاد هجری به عمر نود وچهار سالگی وفات نمود، اسد الغابه (2/257-258).
[27]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مراد به این سه اذانی که در این حدیث آمده است، یکی اذان اول، دیگری اقامت، و سومی اذانی است که عثمانس زیاد کرده بود.
2) زوراء: نام دیوار، و یا نام سنگی است، که در بازار مدینه و نزدیک مسجد قرار داشت، و عثمانس امر کرد که اذان سوم بر بالای آن سنگ که جای نسبتاً بلندی بود داده شود.
3) تصرف در عبادات چه به زیاد کردن آن عبادت باشد و چه به کم کردن آن، به اتفاق علماء جواز ندارد، مثلاً روا نیست که نماز عصر پنج رکعت و یا سه رکعت خوانده شود، و روا نیست که به دور خانه کعبه شش بار طواف شود و یا هشت بار، و در جمرات شش ریگ زده شود و یا هشت ریگ، و روزه رمضان یک روز بیشتر و یا یک روز کمتر گرفته شود، ولی تصرف در وسایل عبادات اگر به اساس مصلحت، و یا روی ضرورت باشد، روا است، مثلاً: در زمان پیامبر خدا ج در مسجد فرشی وجود نداشت، ولی اگر امروز مساجد را فرش میکنند، باکی ندارد، نبی کریم ج سوار بر شتر به حج رفتند، و اگر کسی امروز سوار بر موتر (ماشین) به حج رود باکی ندارد، و امثال اینها.
و کاری که عثمانس در مورد زیاده کردن اذان سوم انجام داد، در وسائل عبادت و به اساس مصلحت بود نه در اصل عبادت، زیرا اصل عبادت نماز است، و اذان وسیله برای آگاه ساختن مردم از وقت نماز است، بنابراین اگر در زمان ما که تعداد مردم زیاد شده و شهرها توسعه یافته است، اگر اذان ذریعه مکروفون داده میشود، باکی ندارد، حال آنکه مکروفون وسیله نو محدثی است، و در زمان نبی کریم ج چنین وسیله وجود نداشته است.
[28]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
مراد از قول راوی که (برای پامبر خدا ج یک مؤذن بود) این است که: برای پیامبر خدا ج یک مؤذن اذان میداد نه بیشتر از آن، ورنه پیامبر خدا ج سه مؤذن داشتند (بلال) (ابنام مکتوم) و (سعد قرظی)ش.
[29]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) متابعت از مؤذن در اذان مستحب است.
2) طوری که در احادیث دیگری به طور مفصل تر آمده است، کسی که اذان را میشنود، آنچه را که مؤذن میگوید، باید بگوید، و هنگامی که مؤذن (حی علی الصلاة) و (حی علی الفلاح) میگوید، او بگوید: (لا حول ولا قوة الا بالله العلی العظیم)، و در اخیر بگوید: «اللَّهُمَّ رَبَّ هَذِهِ الدَّعْوَةِ التَّامَّةِ، وَالصَّلاَةِ القَائِمَةِ آتِ مُحَمَّدًا الوَسِیلَةَ وَالفَضِیلَةَ، وَابْعَثْهُ مَقَامًا مَحْمُودًا الَّذِی وَعَدْتَه».
3) تعلیم و تعلم علم از امام در وقتی که بر بالای منبر نشسته است، روا میباشد.
4) سخن زدن امام پیش از شروع کردن به خطبه جواز دارد.
5) نشستن برای امام بر روی منبر در روز جمعه پیش از خطبه دادن جواز دارد.
[30]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
عمل اندک اگر غرض مصلحت باشد، سبب فساد و یا کراهت نماز نمیگردد، از این جهت علماء گفتهاند که: اگر کسی به مجسد آمد و در صف جایی برایش پیدا نشد، صف دیگری را تشکیل داده و یکی از کسانی را که در پیش رویش در صف جلوتر قرار دارند، به عقب کشیده و در پهلوی خود ایستاده کند، زیرا پیامبر خدا ج از تنها ایستادن در صف منع کردهاند.
[31]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
آن تنۀ درخت خرما به مانند شتری که از اولادش جدا شود، ناله میکرد، و این چیز نشانه آشکاری از علائم نبوت آن حضرت ج میباشد، زیرا خداوند برای تنۀ درختی که نبی کریم ج بر آن ایستاده میشدند، ایجاد احساس نمود، و در هنگام مفارقت از ایشان به ناله افتاد، ﴿إِنَّمَآ أَمۡرُهُۥٓ إِذَآ أَرَادَ شَیًۡٔا أَن یَقُولَ لَهُۥ کُن فَیَکُونُ﴾.
[32]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
نظر به این حدیث امام شافعی و امام احمد رحمهما الله ایستادن را در وقت خطبه دادن شرط میدانند، ولی در نزد احناف ایستادن در وقت خطبه دادن سنت است نه شرط، و دلیلشان حدیثی است که امام بخاری از ابی سعید خدری/ روایت میکند که گفت: (پیامبر خدا ج روزی بر بالای منبر نشستند، و ما هم به اطرافشان نشستیم)، و حدیث سهل است که میگوید: پیامبر خدا ج برای زنی گفتند: غلام خود را امر کن که برایم منبری بسازد، تا در وقتیکه برای مردم سخن میگویم، بر بالای آن بنشینم.
[33]- وی عمرو بن تغلب عنبری است، در بصره سکنی گزین گردید، از کسانی که از وی حدیث روایت کردهاند، حسن بصری است، در حدیثی از پیامبر خدا ج روایت میکند که فرمودند: «... از علائم قیامت یکی این است که تجار زیاد میشوند، و قلم بسیار میشود»، از تاریخ وفاتش اطلاعی حاصل نکردم، اسد الغابه (4/90).
[34]- زیرا کسی را که پیغمبر خدا ج صفت کرده باشند، شخصی است که به طور یقین از سعادت دنیا و آخرت بهرهمند است، و از این جهت بود که (عمرو بن تغلب) اظهار چنین خوشی و فرحتی نمود، و عمرو بن تغلب از آن جهت از بین همه نعمتها شتران سرخ مو را ذکر نمود، که چنین شترهایی در نزد عربها از بهترین نعمتهای دنیا است.
[35]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
این سخن را پیامبر خدا ج در قصۀ (ابن اللتبیه) گفتند، و وی شخصی بود که پیامبر خدا ج او را مامور جمع آوری اموال زکات نموده بودند، این شخص چون برگشت، یک قسمت از اموال را داد، و یک قسمت را برای خود نگهداشت و گفت: این قسمت از این اموال متعلق به شما است، و این قسمت دیگر را برایم بخشش دادهاند، و همان بود که پیامبر خدا ج بر بالای منبر بعد از حمد و ثنای خداوند متعال فرمودند: (أما بعد)! من اشخاصی را بر کارهای که خداوند مرا بر آنها سرپرست قرار داده است، میگمارم، و بعضی از شما میآید و میگوید: این قسمت [این اموال] از شما، و این قسمت دیگر را برایم بخشش دادهاند، اگر راست میگوید، پس چرا در خانه پدر و مادرش نمینشست تا ببیند که آن بخشش به نزدش میآید...، و این حدیث را امام بخاری در هفت باب به مناسبتهای مختلفی ذکر کرده است.
[36]- گویند سبب تیرهگی دستمالی که پیامبر خدا ج بر سر خود بسته بودند، روغن و خوشبوئی بود که پیامبر خدا ج بر سر خود استعمال میکردند.
[37]- و البته مراد از خطاها و لغزشهایی است که در مورد حدود نباشد، زیرا حدود اگر به امام و ولی امر میرسد، بخشیدن آن روا نیست، و باید حد شرعی در مورد مجرم تطبیق شود.
[38]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) این حادثه در روز جمعه واقع گردیده بود، و کسی که به مسجد داخل شد سلیک غطمانی نام داشت، و بنابر آنچه که از این حدیث دانسته میشود شافعیه و حنابله میگویند: کسی که به مسجد داخل میشود، سنت است که پیش از نشستن دو رکعت نماز بخواند، ولو آنکه هنگام خطبه دادن امام باشد، ولی احناف و مالکیه وعده از صحابه و تابعین مانند: عمر و عثمان و علیش میگویند: کسی که هنگام خطبه دادن امام به مسجد داخل میشود، باید بنشیند و به خطبه امام گوش بدهد، و از این حدیث چنین جواب میدهند که:
أ) امر کردن پیامبر خدا ج به نماز خواندن برای آن شخص طوری که در روایات دیگری آمده است، پیش از شروع کردن ایشان به خطبه دادن بود، و نبی کریم ج تا هنگامی که این شخص دو رکعت نمازش را خواند، ساکت نشسته و به خطبه شروع نکردند.
ب) این واقعه خاص برای سلیکس بود، زیرا وی شخص فقیری بود که از شدت فقر، به شکل نیم عریان به مسجد آمده بود، و پیامبر خدا ج از این جهت او را به نماز خواندن امر کردند، که مردم حالت فقرش را مشاهده نموده و برایش چیزی صدقه بدهند.
ج) آنکه بسیاری از سلف از نماز خواندن در وقت خطبه امام منع میکردند، و منع خلفای راشیدن از نماز خواندن در وقت خطبه دادن، در نزد همگان مشهور است، و حتی در حدیثی از ابو سعید خدری از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «هنگام خطبه دادن امام نماز نخوانید».
د) قاضی عیاض/ میگوید که: ابوبکر و عمر و عثمانش از نماز خواندن در وقت خطبه دادن امام منع میکردند.
ه) ابن عربی مالکی/ با تعلیلات و تأویلات دیگری اصرار بر این دارد که در وقت خطبه دادن امام کسی به مسجد داخل میشود، باید از نماز خواندن خودداری نماید.
2) بالمقابل شوافع و حنابله میگویند: نظر به این حدیث نبوی شریف، خواندن دو رکعت نماز برای کسی که به مسجد در حال خطبه خواندن امام داخل میشود، سنت است.
و چون هردو طرف از مجتهدین امت بوده، و قصد هردو جانب طلب حق، و متابعت از احکام شریعت اسلام است، لذا بنا به فرموده پیامبر خدا ج آن طرفی که در اجتهاد خود به صواب رسیده باشد، برایش دو مزد است، یکی مزد اجتهاد و دیگری مزد درک صواب، آنکه راه خطاء را پیموده باشد، برایش یک مزد است، که همان مزد اجتهادش باشد، والله تعالی اعلم بالصواب.
[39]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) در این حدیث معجزه بسیار باهری برای پیامبر خدا ج است، زیرا وقتی که دعا کردند که باران ببارد، در همان لحظه باران باریدن گرفت، و چون بار دیگر دعا کردند که باران به اطراف مدینه ببارد، ابرهای که در منطقه مدینه منوره بود به اطراف پراکنده شد.
2) در بالا کردن دستها در وقت دعا کردن، علماء اختلاف نظر دارند، جمهور علماء بر این نظراند که در وقت دعا کردن باید دستهای خود را بالا کرد، و امام مالک/ بالا کردن دستها را در وقت دعا کردن مکروه میداند.
3) عده از علماء بر این نظراند که اگر دعا جهت طلب چیزی بود، باید کف دستها به سوی آسمان باشد، و اگر جهت رفع بلا و مشکلاتی بود، باید پشت دستها به طرف آسمان شود.
4) اگر دعا از روی اخلاص، و با دهان پاک باشد، [یعنی: از کسی باشد که حرام خوار نباشد]، قبول میشود، در سنن امام ترمذی از سلمان فارسیس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند: «خداوند با حیا و کریم است، از اینکه بندهاش دست خود را بالا کند، و دستش خالی برگرداند، حیاء میکند».
[40]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) سخن زدن در هنگام خطبه دادن امام حرام است، ولو آنکه آن سخن در امر به معروف و نهی از منکر باشد، زیرا خطبه به منزله نماز است، و نماز امام نماز مقتدیان است، و همان که سخن زدن، در اثنای نماز جواز ندارد، در اثنای خطبه دادن امام نیز جواز ندارد.
2) وجوب سکوت کردن در نزد جمهور علماء، در وقت خطبه دادن امام است، ولی در نزد احناف، لزوم سکوت در وقت آمدن امام به طرف منبر، تا نهایت خطبه است.
[41]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) ساعتی را که پیامبر خدا ج ذکر نمودهاند، متعلق به ساعت نجومی نیست که ثابت و غیر قابل تغیر باشد، بلکه متعلق به شخص نمازگذار است که از یک شخص نسبت به شخص دیگر، و از یکجا نسبت به جای دیگر فرق میکند، همچنانکه اوقات کراهت از یک شخص نسبت به شخص دیگر و از یکجا نسبت به جای دیگر فرق میکند.
2) در تحدید احتمالی این ساعت اقوال فراوانی است، و آنچه که راجحتر به نظر میرسد این است که این ساعت مانند شب قدر، و اسم أعظم مبهم است، و حکمتش آنست که بنده مسلمان در همه لحظات روز جمعه با ذکر و دعا مشغول بوده و به امید رحمت پروردگارش باشد.
3) اینکه دعا باید به چیزی باشد که از نگاه شرع جواز داشته، و به ضرر مسلمان دیگری نباشد.
[42]- مراد از نماز خواندن در اینجا، انتظار کشیدن نماز است نه عین نماز، زیرا طوری که در حدیث دیگری آمده است، در وقت رسیدن قافله، پیامبر خدا ج در حال خطبه دادن بودند.
[43]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) دوازده نفری که با پیامبر خدا ج باقی ماندند، و به طرف قافله طعام نرفتند، عبارت بودند از عشرۀ مبشره به جنت، و بلال و ابن مسعودش.
2) مراد از لهوی که در آیه کریمه آمده است، آواز دهلی بود که هنگام رسیدن قافله تجارتی نواخته میشد.
3) این عمل از صحابهش در وقتی سرزد که هنوز شناعت این عمل را نمیدانستند، و بعد از اینکه دانستند، در مقابل نماز و ذکر خدا به تجارت و خرید و فروش اهمیتی نمیدادند، خداوند متعال در موردشان میفرماید: ﴿رِجَالٞ لَّا تُلۡهِیهِمۡ تِجَٰرَةٞ وَلَا بَیۡعٌ عَن ذِکۡرِ ٱللَّهِ﴾، یعنی: کسانیاند که تجارت و خرید و فروش آنها را از ذکر خدا مشغول نمیدارد.
4) کمترین عددی که به آن نماز جمعه صحت مییابد، در نزد امام ابو حنیفه چهار نفر است، که یکی از آنها امام و سه نفر مقتدی باشند، و در نزد امام شافعی/ کمترین عدد چهل نفر است، و علماء اعداد دیگری را نیز ذکر کردهاند.
[44]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
در عدد رکعاتی که خواندن آنها بعد از نماز جمعه سنت است، به اساس احادیث مختلفی که در زمینه آمده است بین علماء اختلاف نظر وجود دارد:
أ) بعضی از علماء با استدلال به این حدیث میگویند: سنت است که بعد از نماز جمعه تنها دو رکعت نماز خوانده شود.
ب) امام ابو یوسف/ میگوید: سنت شش رکعت است، اول چهار رکعت و بعد از آن دو رکعت.
ج) و امام ابو حنیفه/ خواندن چهار رکعت را سنت میداند، و چون همه این اقوال مستند به احادیث است، و معنی از زیادت نیامده است، عمل به قول امام ابو یوسف/ نظر به طلب زیادت خیر بهتر به نظر میرسد، و الله تعالی أعلم.