1- باب: الاِسْتَسْقَاءِ
547- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ زَیْدٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ، قَالَ: «خَرَجَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَسْتَسْقِی وَحَوَّلَ رِدَاءَهُ» وَفِی روایة عَنْهُ: وَصَلَّی رَکْعَتَیْنِ. [رواه البخاری: 1005].
547- از عبدالله بن زیدس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج به طلب باران بر آمدند، وردای خود را زیر ورو، نمودند.
و از وی در روایت دیگری آمده است که گفت: و دو رکعت نماز خواندند([1]).
2- باب: دُعَاءِ النَّبِیِّ ج: «اجْعَلْهَا سِنِینَ کَسِنِی یُوسُفَ»
باب [2]: دعای پیامبر خدا ج که: «آنها را به قحطی زمان یوسف دچار بگردان»
548- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ: حدیث دعاء النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ للمُسْتَضْعَفِینَ مِنَ المُؤْمِنِینَ، وعَلَى مُضَرَ تقدَّم، و قال فی آخر هذه الرَّوایة: إِنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: غِفَارُ غَفَرَ اللَّهُ لَهَا وَأَسْلَمُ سَالَمَهَا اللَّهُ» [رواه البخاری: 1006].
548- حدیث ابو هریرهس در مورد دعای پیامبر خدا ج برای مستضعفین و نفرین ایشان بر قبیله (مضَر) قبلاً گذشت، و در آخر این روایت آمده است که پیامبر خدا ج فرمودند:
«قبیله (غفار) را خداوند مغفرت نماید، و قبیله (أسلم) را سلامت داشته باشد»([2]).
549- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مَسعُودٍ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ قَالَ: إِنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لَمَّا رَأَى مِنَ النَّاسِ إِدْبَارًا، قَالَ: «اللَّهُمَّ سَبْعٌ کَسَبْعِ یُوسُفَ»، فَأَخَذَتْهُمْ سَنَةٌ حَصَّتْ کُلَّ شَیْءٍ، حَتَّى أَکَلُوا الجُلُودَ وَالمَیْتَةَ وَالجِیَفَ، وَیَنْظُرَ أَحَدُهُمْ إِلَى السَّمَاءِ، فَیَرَى الدُّخَانَ مِنَ الجُوعِ، فَأَتَاهُ أَبُو سُفْیَانَ، فَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ، إِنَّکَ تَأْمُرُ بِطَاعَةِ اللَّهِ، وَبِصِلَةِ الرَّحِمِ، وَإِنَّ قَوْمَکَ قَدْ هَلَکُوا، فَادْعُ اللَّهَ لَهُمْ، قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: ﴿فَارْتَقِبْ یَوْمَ تَأْتِی السَّمَاءُ بِدُخَانٍ مُبِینٍ﴾ إِلَى قَوْلِهِ ﴿إِنَّکُمْ عَائِدُونَ یَوْمَ نَبْطِشُ البَطْشَةَ الکُبْرَى، إِنَّا مُنْتَقِمُونَ﴾ «فَالْبَطْشَةُ: یَوْمَ بَدْرٍ، وَقَدْ مَضَتِ الدُّخَانُ وَالبَطْشَةُ وَاللِّزَامُ وَآیَةُ الرُّومِ» [رواه البخاری: 1007].
549- از عبدالله بن مسعودس روایت است که گفت: چون پیامبر خدا ج رو گردانی مردم [قریش] را از اسلام دیدند، بر آنها نفرین کرده و گفتند:
«خدایا! آنها را به قحطی هفت ساله مانند قحطی هفت ساله زمان یوسف÷ دچار بگردان».
و قریش به چنان قحطی دچار شدند که همه چیز آنها را از بین برد، تا جایی که پوست حیوانات خود مرده، و مرداریها را میخوردند، و از شدت گرسنگی اگر کسی از آنها به طرف آسمان نظر میکرد، هوا به نظرش مانند (دود) مینمود([3]).
ابو سفیان نزد پیامبر خدا ج آمده و گفت: یا محمد! تو خودت مردم را به طاعت خدا و صله رحم دعوت میکنی، [و طوری که میبینی] قوم خودت به هلاکت رسیدهاند، برایشان نزد خداوند دعا کن.
خداوند متعال فرمود [یعنی: این آیه کریمه نازل گردید که] : ﴿در انتظار روزی باش که آسمان دود آشکاری را پدید آورد﴾ تا این قول خداوند متعال که میفرماید: «شما دوباره به کفر بر خواهید گشت، روزی که شما را سخت درهم خواهیم کوبید».
(بطشۀ) که در آیه کریمه آمده است، روز غزوه بدر است، [که رؤسای کفار به قتل رسیدند] و (دخان) [که در ایام گرسنگی به آن دچار شده بودند،]، و (لزوم) [که اسیران و یا کشتگان روز بدر باشند] و (آیه روم) [که خبر از غلبه روم بر فرس میدهد] به تحقق پیوست، [خلاصه آنکه تمام وعیدهای خداوند نسبت به کفار تحقق یافت]([4]).
550- عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ عُمَرَ رَضِیِ اللهُ عَنْهُمَا قَالَ: رُبَّمَا ذَکَرْتُ قَوْلَ الشَّاعِرِ، وَأَنَا أَنْظُرُ إِلَى وَجْهِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَسْتَسْقِی، فَمَا یَنْزِلُ حَتَّى یَجِیشَ کُلُّ مِیزَابٍ، وَهُوَ قَوْلُ أَبِی طَالِبٍ: وَأَبْیَضُ یُسَتَسْقَى الْغَمَامُ بِوَجْهِهِ ثِمَالُ الْیَتَامى عِصْمَةٌ لِأَرَامِلِ [رواه البخاری: 1009].
550- از عبدالله بن عمرب روایت است که گفت: چه بسا میشد که گفته شاعر [درباره پیامبر خدا ج] به یادم میآمد، و این در حالی بود که من به طرف روی پیامبر خدا ج نظر میکردم و ایشان طلب باران میکردند.
وهنوز از منبر پایان نمیشدند که ناودانها پر میشد، و آن شعر این قول ابیطالب است که میگوید:
و سفید رویی است که به وسیله روی او طلب باران میشود ** یاری رسانی برای یتیمان، و پناه گاهی برای بیوه زنان است([5]).
551- عَنْ عُمَرَ بْنَ الخَطَّابِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّهُ کَانَ إِذَا قَحَطُوا اسْتَسْقَى بِالعَبَّاسِ بْنِ عَبْدِ المُطَّلِبِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، فَقَالَ: «اللَّهُمَّ إِنَّا کُنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَیْکَ بِنَبِیِّنَا فَتَسْقِینَا، وَإِنَّا نَتَوَسَّلُ إِلَیْکَ بِعَمِّ نَبِیِّنَا فَاسْقِنَا»، قَالَ: فَیُسْقَوْنَ [رواه البخاری: 1010].
551- از عمر بن خطابس روایت است که: وی هنگامی که مردم به قحطی دچار میشدند، به وسیله عباس بن عبدالمطلبس [از خداوند] طلب باران میکرد و میگفت:
«الهی! ما به تو به واسطه پیامبر خود وسیله میجستیم، و تو برای ما باران میدادی، و اکنون به کاکای (عموی) پیامبر خود به تو وسیله میجوییم، پس برای ما باران بده، [روای] گفت که: برای آنها باران داده میشد([6]).
3- باب: الاسْتِسْقَاءِ فِی المَسْجِدِ الجَامِعِ
باب [3]: نماز استسقاء در مسجد جامع
552- حدیث أَنسٍ رَضَیِ اللهُ عَنْهُ فِی الرَّجُلِ الذی دخل المسجد والنبی صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَائِمٌ یَخْطُبُ فسأله الدعاء بالغیث، تکرِّر کثیرًا. وفی الروایة: فمَا رَأَیْنَا الشَّمْسَ سِتًّا، ثُمَّ دَخَلَ رَجُلٌ مِنْ ذَلِکَ البَابِ فِی الجُمُعَةِ المُقْبِلَةِ، وَرَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَائِمٌ یَخْطُبُ، فَاسْتَقْبَلَهُ قَائِمًا، فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ: هَلَکَتِ الأَمْوَالُ وَانْقَطَعَتِ السُّبُلُ، فَادْعُ اللَّهَ یُمْسِکْهَا، قَالَ: فَرَفَعَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَدَیْهِ، ثُمَّ قَالَ: «اللَّهُمَّ حَوَالَیْنَا، وَلاَ عَلَیْنَا، اللَّهُمَّ عَلَى الآکَامِ وَالجِبَالِ وَالآجَامِ وَالظِّرَابِ وَالأَوْدِیَةِ وَمَنَابِتِ الشَّجَرِ» قَالَ: فَانْقَطَعَتْ، وَخَرَجْنَا نَمْشِی فِی الشَّمْسِ [رواه البخاری: 1013].
552- حدیث انسس در مورد شخصی که به مسجد داخل گردید و پیامبر خدا ج خطبه میدادند، و از ایشان خواست تا طلب باران نمایند، به روایات مختلفی روایات شده است.
و در یکی از روایات آمده است که: شش روز آفتاب را ندیدیم، بعد از شش روز، در جمعه آینده شخصی از همان دروازه داخل مسجد گردید، و در حالی که پیامبر خدا ج خطبه میدادند، مقابل روی ایشان ایستاده شد و گفت: یا رسول الله! مالها هلاک شد، راهها بند گردید، از خدا بخواه که باران را بگیرد.
[راوی] میگوید: پیامبر خدا ج دستهای خود را بالا کرده و گفتند:
«الهی! باران را به اطراف خانههای ما بباران، نه بر بالای خانههای ما، خدایا! باران را بر تپهها و کوهها، و در صحراها، و در جنگل زارها بباران».
[راوی] میگوید: همان بود که باران توقف نمود، و هنگامی که [از مسجد] بیرون شدیم، در آفتاب راه میرفتیم([7]).
4- باب: الاسْتِسْقَاءِ فی خُطْبَةِ الجُمُعَةِ غَیرَ مُستَقْبِلِ القِبْلَةِ
باب [4]: استسقاء در خطبه جمعه بدون رو آوردن به قبله
553- وَعَنْهُ رَضَیِ اللهُ عَنْهُ: فَرَفَعَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَدَیْهِ، ثُمَّ قَالَ: «اللَّهُمَّ أَغِثْنَا، اللَّهُمَّ أَغِثْنَا، اللَّهُمَّ أَغِثْنَا» [رواه البخاری: 1014].
553- و از انسس [در موضوع استسقاء] روایت است که پیامبر خدا ج دستهایشان را بلند کرده و گفتند:
«الهی! به فریاد ما برس، الهی! به فریاد ما برس، الهی! به فریاد ما برس».
5- باب: کَیْفَ حَوَّلَ النَّبِیُّ ج ظَهْرَهُ إِلَى النَّاسِ
باب [5]: پیامبر خدا ج چگونه پشت خود را به طرف مردم کردند
554- حدیث عبدِ الله بن زیدٍ فی الا ستِسقاءِ تقدَّم، و فی هذه الروایة قال: فَحَوَّلَ إِلَى النَّاسِ ظَهْرَهُ، وَاسْتَقْبَلَ القِبْلَةَ یَدْعُو، ثُمَّ حَوَّلَ رِدَاءَهُ، ثُمَّ صَلَّى لَنَا رَکْعَتَیْنِ جَهَرَ فِیهِمَا بِالقِرَاءَةِ» [رواه البخاری: 1024].
554- حدیث عبدالله بن زیدس در مورد استسقاء قبلاً گذشت، و در این روایت آمده است که گفت:
پیامبر خدا ج پشت خود را به طرف مردم کرده و روی به قبله آورده و دعا کردند، بعد از آن ردای خود را گردانیدند، بعد از آن دو رکعت نماز با قراءت بلند برای ما خواندند([8]).
6- باب: رَفْعِ الإِمَامِ یَدَهُ فِی الاسْتِسْقَاءِ
باب [6]: بالا کردن امام دستهای خود را در استسقاء
555- عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِکٍ رَضَیِ اللهُ عَنْهُ، قَالَ: «کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لاَ یَرْفَعُ یَدَیْهِ فِی شَیْءٍ مِنْ دُعَائِهِ إِلَّا فِی الِاسْتِسْقَاءِ، وَإِنَّهُ یَرْفَعُ حَتَّى یُرَى بَیَاضُ إِبْطَیْهِ» [رواه البخاری: 1031].
555- از انس بن مالکس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج در هیچ دعایی به جز در استسقاء دستهای خود را بالا نمیکردند، و در استسقاء تا حدی دستهای خود را بالا میکردند که سفیدی زیر بغلشان دیده میشد([9]).
7- باب: مَا یُقَالُ إِذَا مَطَرَتْ
باب [7]: در هنگام باریدن باران چه باید گفت؟
556- عَنْ عَائِشَةَ رَضَیِ اللهُ عَنْهَا: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ کَانَ إِذَا رَأَى المَطَرَ، قَالَ: «اللَّهُمَّ صَیِّبًا نَافِعًا» [رواه البخاری: 1032].
556- از عائشهل روایت است که پیامبر خدا ج هنگام دیدن باران میگفتند: «[خدایا!] این باران را، باران با منفعتی بگردان»([10]).
8- باب: إِذَا هَبَّتِ الرِّیحُ
557- عَنْ أَنَسٍ رَضَیِ اللهُ عَنْهُ، قَالَ: «کَانَتِ الرِّیحُ الشَّدِیدَةُ إِذَا هَبَّتْ عُرِفَ ذَلِکَ فِی وَجْهِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ» [رواه البخاری: 1034].
557- از انسس روایت است که گفت: علائم وزش بادهای تند و شدید، از تغییر روی پیامبر خدا ج دانسته میشد([11]).
9- باب: قَوْلِ النَّبِیِّ ج: «نُصِرتُ بِالصَّبَا»
باب [9]: این قول پیامبر خدا ج که: به وسیله باد نصرت داده شدم
558- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضَیِ اللهُ عَنْهُما: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «نُصِرْتُ بِالصَّبَا، وَأُهْلِکَتْ عَادٌ بِالدَّبُورِ» [رواه البخاری: 1035].
558- از ابن عباسب از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:
«من به وسیله باد (صبا) نصرت داده شدم، و قوم عاد به وسیله باد (دبور)، هلاک گردید»([12]).
10- باب: مَا قِیلَ فِی الزَّلاَزِلِ وَلآیَاتِ
باب [10]: آنچه که در زلزله و دیگر علامات گفته شده است
559- عَنِ ابْنِ عُمَرَ رَضَیِ اللهُ عَنْهُما، عَنِ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «اللَّهُمَّ بَارِکْ لَنَا فِی شَامِنَا، وَفِی یَمَنِنَا» قَالَ: قَالُوا: وَفِی نَجْدِنَا؟ قَالَ: قَالَ: «اللَّهُمَّ بَارِکْ لَنَا فِی شَامِنَا وَفِی یَمَنِنَا» قَالَ: قَالُوا: وَفِی نَجْدِنَا؟ قَالَ: قَالَ: «هُنَاکَ الزَّلاَزِلُ وَالفِتَنُ، وَبِهَا یَطْلُعُ قَرْنُ الشَّیْطَانِ» [رواه البخاری: 1037].
559- از ابن عمرب از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:
«الهی! در شام و در یمن ما برکت بده».
مردم گفتند: و در نجد ما [یعنی: درباره نجد نیز دعای برکت کنید].
فرمودند: «خدایا! در شام ما و در یمن ما برکت بده».
راوی میگوید: مردم گفتند: و در نجد ما.
فرمودند: «آنجا سرزمین زلزلهها و فتنهها است، و از آنجا است که شرارت شیطان [و یا پیروان شیطان] ظهور میکند»([13]).
11- باب: لاَ یَدْرِی مَتَى یَجِیءُ المَطَرُ إلاَّ الله تعالى
باب [11]: جز خداوند متعال هیچکسی وقت آمدن باران را نمیداند
560- وَعَنْهُ رَضَیِ اللهُ عَنْهُمَا قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مِفْتَاحُ الغَیْبِ خَمْسٌ لاَ یَعْلَمُهَا إِلَّا اللَّهُ: لاَ یَعْلَمُ أَحَدٌ مَا یَکُونُ فِی غَدٍ، وَلاَ یَعْلَمُ أَحَدٌ مَا یَکُونُ فِی الأَرْحَامِ، وَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ مَاذَا تَکْسِبُ غَدًا، وَمَا تَدْرِی نَفْسٌ بِأَیِّ أَرْضٍ تَمُوتُ، وَمَا یَدْرِی أَحَدٌ مَتَى یَجِیءُ المَطَرُ» [رواه البخاری: 1039].
560- و از ابن عمرب روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند:
«کلیدهای غیب پنج چیز است که جز خداوند هیچکس دیگری این پنج چیز را نمیداند:
کسی نمیداند که فردا چه خواهد شد؟
و کسی نمیداند که در رحم مادر چیست؟
و کسی نمیداند که فردا چه خواهد کرد؟
و کسی نمیداند که در کدام سرزمین خواهد مرد؟
و کسی نمیداند که باران چه وقت خواهد آمد»([14]).
16- کتابُ الکُسوفِ
[1]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مراد از این گفته راوی که پیامبر خدا ج (ردای خود را زیر ورو نمودند) این است که: حالت ردای خود را تغییر دادند، و تغییر دادن رداء به این شکل است که: اگر رداء مربع باشد، قسمت بالائی آن را به طرف پایین، و قسمت پاینی آن را به طرف بالا بیاورد، و اگر مربع نبود، طرف راست آن را به طرف چپ، و طرف چپ آن را به طرف راست بیاورد.
2) گویند: حکمت از این کار این است که با تفاؤل به این کار، به رحمت و فضل خداوند متعال حال مردم تغییر یافته و از خشکسالی و قحطی به باران و فراوانی تغییر یابد.
[2]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث انکه:
1) قبیله (غفار) یکی از قبایل عرب است که ابو ذر غفاری از آن قبیله است، و قبیله (اسلم) قبیله دیگری از قبایل عرب است که (سلمه بن أکوع) صحابی شجاع و معروف منسوب به آن است.
2) پیامبر خدا ج از این جهت برای این دو قبیله دعای خیر کردند که: قبیله (غفار) از اولین قبائلی بود که به اسلام داخل شده بود، و قبیله (أسلم) با پیامبر خدا ج راه مسالمت آمیز را پیش گرفتند.
[3]- یعنی: از اشتها و آروزی زیادی که به طعام داشتند، به هوا که نظر میکردند، هوا به نظرشان مانند دود مطبخ نمایان میگردید، و یا به سبب ضعف و ناتوانائی که به آنها رسیده بود، آسمان به نظرشان مانند دود جلوه میکرد.
[4]- زیرا مشرکین در روز جنگ (بدر) درهم کوبیده شدند، و از اثر قحطی و گرسنگی زیاد، هوا به چشم مشرکین سیاه و دود آلود مینمود، و (لزام) که عبارت از کشته شدن بسیار، یا اسیر شدن است، نصیبشان گردید، چنانچه دیری نگذشت که روم بر فرس غالب گردید، و آنچه که در ابتدای سورۀ روم در این خصوص آمده بود، نیز به تحقق پیوست.
[5]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) این بیت قصیدهای است که ابو طالب در مدح پیامبر خدا ج سروده است، و این قصیده دارای یکصد وبیست بیت است، و در روایتی آمده است که چون پیامبر خدا ج طلب باران کردند، و باران باریدن گرفت، گفتند: «اگر ابو طالب زنده میبود، چشمش روشن و دلش شاد میشد.
2) ابن عساکر به روایت از جلهمه بن عرفطه میگوید: به مکه آمدم، مردم دچار قحطی بودند، قریش برای ابو طالب گفتند که: خشک سالی همه دشت و صحرا را فرا گرفته است، و اهل و اولاد به قحطی دچار شدهاند، بیا وطلب باران کن، ابوطالب پیامبر خدا ج را که خورد سال بودند، با خود گرفت و به نزد خانه کعبه رفت، و طلب باران کرد، راوی میگوید: در این وقت در حالی که هیچ ابری در آسمان نبود، ابر از این طرف و آن طرف آمد، و باران باریدن گرفت، تا آنکه دشت و صحرا در زیر آب شد، و بعد از این واقعه بود که ابو طالب آن قصیده غرای خود را سرود.
[6]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) این طلب باران در سال (18) هجری که بنام سال (رماده) یعنی (خاکستر) یاد میشود، به وقوع پیوست.
2) دعای عباسس در این استسقاء چنین بود: (اللَّهُمَّ لَمْ یّنْزِلْ بَلاءٌ إلا بذَنْبِ، وَلَمْ یَکْشِفْ إِلا بِتَوْبَةٍ، وَقَدْ تَوَجَّهَ بِیْ الْقَوْمُ إِلَیْکَ لِمَکَانِیْ مِنْ نَبِیِّکَ، وَهَذِهِ أَیْدِیْنِّا إِلَیْکَ بِالذُّنُوْبِ، وَنَوَاصِیْنَا بِالتَّوْبَةِ، فَاسْقِنَا الْغَیْثَ) یعنی: خدایا هیچ بلایی جز به سبب گناه نازل نمیشود، و [بلا که آمد] جز به توبه از بین نمیرود، مردم نسبت به احترامی که در نزد پیامبر تو ج داشتم به من روا آوردهاند، و اینک دستهای ما با همه گناهانی که داریم به سوی تو دراز است، و پیشانیهای ما به توبه بدرگاه تو است، پس خدایا برای ما باران بفرست).
3) در روایت آمده است که: بعد از این دعا ابرهای مانند کوه به هوا بلند گردید، و باران باریدن گرفت.
4) امام عینی میگوید از فوائد این حدیث این است که: شفیع ساختن اهل خیر و صلاح مستحب است.
5) ابن بطال میگوید: از این حدیث چنین استنباط میشود که بیرون شدن به نماز استسقاء، و اجتماعات بدون اجازه امام جواز ندارد، زیرا در بیرون شدن و اجتماع کردن، احتمال خطر و ایجاد مشکلات برای سلطان وجود دارد، (از این نگاه باید چنین کارهایی به اجازه وی صورت بگیرد).
[7]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) شخصی که به مسجد آمد و از پیامبر خدا ج خواست که طلب باران نمایند، یکی از مردم بادیه نشین بود.
2) شاید این سوال در ذهن خطور کند، که چون – طوری که آن بادیه نشین گفت – مردم به قحطی و بی بارانی دچار شده بودند، پس چرا کسانی که از بزرگان صحابه مانند: ابوبکر و عمر، و عثمان، و علی و سائر عشرۀ مبشره و امثال اینهاش در نزد پیامبر خدا ج حضور داشتند، از ایشان نخواستند که به طلب باران بر آیند، در جواب این سوال گفتهاند که: بزرگان صحابهش از نهایت ادب و احترامی که نسبت به پیامبر خدا ج داشتند، از ایشان چیزی نمیپرسیدند، و طلب چیزی نمیکردند، و از اینجا است که انسس میگوید: ما دوست داشتیم و به این آرزو بودیم که کسی از مردم بادیه نشین بیاید و از پیامبر خدا ج چیزی بپرسد.
[8]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) قراءت در نماز استسقاء به اتفاق علماء جهریه است، یعنی: به طور بلند خوانده میشود.
2) در اینکه خطبه در نماز استسقاء بعد از نماز است، و یا پیش از آن، بین علماء اختلاف است.
أ) نظر به آنچه که در این حدیث آمده است، بسیاری از علماء از آن جمله: امام مالک و امام شافعی، و از مذهب احناف امام ابو یوسف و امام محمد رحمهم الله میگویند: که خطبه در نماز استسقاء پیش از نماز است.
ب) ولی امام طحاوی/ از مذهب احناف میگوید که: خطبه در نماز استسقاء بعد از نماز است، و دلیلش حدیث ابو هریره است که میگوید: پیامبر خدا ج روزی به طلب باران بر آمدند، و برای ما بدون اذان و اقامت دو رکعت نماز خواندند، و بعد از آن خطبه دادند و دعا کردند، و این حدیث دلالت بر این دارد که خطبه نماز استسقاء بعد از نماز است، و در ترجیح حدیث ابو هریره بر حدیث عبدالله بن زید که حدیث باب باشد، قیاس را مرجع میداند، به این طریق که: خطبه نماز استسقاء را به خطبه نماز عید قیاس میکند، نه به نماز جمعه، و وجه قیاس آن است که خطبه در هردو نماز یعنی: نماز استسقاء و نماز عید سنت است، به خلاف خطبه جمعه که فرض است، شرح معانی الاثار (1/325-326).
[9]- مقصد راوی این است که در دعای استسقاء آنقدر دستهای خود را بالا میکردند، که در هیچ دعای دیگری بالا نمیکردند، نه آنکه در دعاهای دیگر دستهای خود را بالا نمیکردند، زیرا در احادیث زیادی ثابت شده است که پیامبر خدا ج دستهای خود را در دعاهای دیگر غیر از دعای استسقاء نیز بالا کردهاند.
[10]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
طوری که در حدیث بعدی، و در احادیث دیگری آمده است، پیامبر خدا ج وقتی که ابری را در آسمان میدیدند، هر کاری که داشتند ترک میکردند، و دعا میکردند، در سنن ابن ماجه آمده است که: پیامبر خدا ج وقتی که ابری را میدیدند، در هر کاری که بودند آن را ترک میکردند، ولو آنکه در نماز میبودند، و روی خود را به طرف قبله نموده و دعا میکردند که: «الهی! از شر آنچه که در این ابر فرستاده شده است به تو پناه میبریم»، و اگر باران میبارید میگفتند: «الهی! آن را باران با منفعتی بگردان»، و اگر باران نمیبارید، حمد خدا را میگفتند.
[11]- زیرا در این وقت روی پیامبر خدا ج از ترس اینکه مبادا این باد مقدمه عذاب باشد، تغییر میکرد، زیرا بعضی از امم سابقه مانند قوم عاد به اثر وزش باد به هلاکت رسیده بودند، خداوند متعال میفرماید: ﴿وَأَمَّا عَادٞ فَأُهۡلِکُواْ بِرِیحٖ صَرۡصَرٍ عَاتِیَةٖ ٦ سَخَّرَهَا عَلَیۡهِمۡ سَبۡعَ لَیَالٖ وَثَمَٰنِیَةَ أَیَّامٍ حُسُومٗاۖ فَتَرَى ٱلۡقَوۡمَ فِیهَا صَرۡعَىٰ کَأَنَّهُمۡ أَعۡجَازُ نَخۡلٍ خَاوِیَةٖ ٧﴾ [الحاقة: 6-7].
[12]- باد (صبا) باد سرد و شدیدی بود که در جنگ خندق وزیدن گرفت، و سبب شکست کفار قریش شد، و باد (دبور) بادی بسیار شدیدی بود که درختها را از ریشه بر میکند، خداوند این باد را بر قوم عاد نازل نمود، و هفت شب و هشت روز بر آنها وزیدن گرفت، تا آنکه همگی آنها را هلاک ساخت.
[13]- از احکا و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) (نجد) جانب شرقی مدینه منوره تا عراق است، و ارتفاعاتی که از تهامه شروع شده و به عراق ختم میشود، بنام نجد یاد میشود، و از این مناطق فتنههای زیادی ظهور کرده است، و احتمالاً که در آینده نیز ظهور خواهد کرد، و حتی طوری که امام عینی/ از کعبس نقل میکند، دجال نیز از عراق ظهور میکند.
2) در فتح المبدی آمده است: اینکه پیامبر خدا ج برای اهل مشرق و یا اهل نجد دعا نکردند، سببش این بود که به ایشان معلوم و کشف شده بود که قضاء و قدر خدا نسبت به این نقطه به این قرار گرفته است که محل فتنه و زلازل باشد، و تقاضای ادب آن است که بعد از علم آوری به قضاء و قدر، نباید بر خلاف آن دعا کرد، و حتی دعا کردن بر خلاف آن حرام است.
[14]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مراد از اینکه این پنج چیز از امور غیبی است و کس دیگری آن را نمیداند، یعنی: این چیزها را به طور کامل و دقیق، و همه جانبه نمیداند، ولی خداوند متعال این امور پنجگانه را به طور کامل و دقیق و همه جانبه آن میداند، و بعضی از الفاظی که در این حدیث نبوی شریف آمده است، دلالت بر این امر دارد، از آن جمله:
2) اینکه در قول پیامبر خدا ج در مورد دانستن (جنین) در رحم مادر، تعبیر به (چیست) شده است، نه به (کیست)، تا معنی شمولیت را از خوشبختی وبدبختی، علم و جهل، سعادت و شقاوت، و غیره را بدهد، و اینکه علم طب امروزی جنین را در رحم مادر تشخیص میدهد، تشخیصش در موارد حسی است، به این معنی که از (کیست) جواب میدهد، یعنی میداند که این جنین پسر است یا دختر، معیوب است یا سالم، سیاه است یا سفید، و امثال اینها، ولی آنچه را که خداوند متعال میداند جواب از (چیست) است، یعنی: بر علاوه از آنچه که گذشت، همه جوانب دیگر را نیز میداند، مثلاً میداند که این جنین در آینده خوشبخت میشود یا بدبخت، عمرش کوتاه است یا دراز، برای خود و دیگران سبب خیر و نیکویی میشود یا سبب شر و فتنه و امثال این چیزها.
3) اینکه بعضیها آمدن باران را پیشبینی میکنند، منافاتی به این قول پیامبر خدا ج ندارد، زیرا پیشبینی آنها تقریبی و تخمینی است، یعنی: احتمال دارد که موافق پیشبینی آنها فردا در فلان منطقه باران ببارد، و احتمال دارد که نبارد، و باز بعد از باریدن باران، به طور دقیق نمیدانند که مقدار این باران چه اندازه است، ولی علم خداوند متعال در باریدن باران در فلان وقت، و در فلان جا، و به فلان مقدار، حتمی و یقینی و دقیق است، به طوری که هیچگاه تخلفی در آن صورت نمیگیرد، و حتی تعداد دانههای باران را میداند، همچنین در امور دیگر.