1- باب: وجُوبِ الزَکَاةِ
702- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بَعَثَ مُعَاذًا رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ إِلَى الیَمَنِ، فَقَالَ: «ادْعُهُمْ إِلَى شَهَادَةِ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَأَنِّی رَسُولُ اللَّهِ، فَإِنْ هُمْ أَطَاعُوا لِذَلِکَ، فَأَعْلِمْهُمْ أَنَّ اللَّهَ قَدِ افْتَرَضَ عَلَیْهِمْ خَمْسَ صَلَوَاتٍ فِی کُلِّ یَوْمٍ وَلَیْلَةٍ، فَإِنْ هُمْ أَطَاعُوا لِذَلِکَ، فَأَعْلِمْهُمْ أَنَّ اللَّهَ افْتَرَضَ عَلَیْهِمْ صَدَقَةً فِی أَمْوَالِهِمْ تُؤْخَذُ مِنْ أَغْنِیَائِهِمْ وَتُرَدُّ عَلَى فُقَرَائِهِمْ» [رواه البخاری: 1395].
702- از ابن عباسب روایت است که پیامبر خدا ج معاذس را به سوی یمن فرستادند، [و برایش] گفتند که:
«آنها را به شهادت (لا إله إلا الله) و اینکه من پیامبر خدا هستم دعوت کن».
و اینکه من پیامبر خدا هستم دعوت کن.
«اگر آنها از این چیز اطاعت نمودند، برای آنها بفهمان که خداوند بر آنها در هر شبانه روزی، پنچ وقت نماز فرض کرده است؟
«اگر از این چیزی پیروی کردند، برای آنها بفهمان که خداوند بر اموال آنها زکاتب فرض کرده است که از اغنیای شار گرفته شده و به فقرای آنها داده میشود»([1]).
703- عَنْ أَبِی أَیُّوبَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَجُلًا قَالَ لِلنَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: أَخْبِرْنِی بِعَمَلٍ یُدْخِلُنِی الجَنَّةَ، قَالَ: مَا لَهُ مَا لَهُ. وَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَرَبٌ مَا لَهُ، تَعْبُدُ اللَّهَ وَلاَ تُشْرِکُ بِهِ شَیْئًا، وَتُقِیمُ الصَّلاَةَ، وَتُؤْتِی الزَّکَاةَ، وَتَصِلُ الرَّحِمَ» [رواه البخاری: 1396].
703- از ابوایوبس روایت است که شخصی برای پیامبر خدا ج گفت: مرا به عملی رهنمائی کنید که سبب داخدل شدنم به بهشت گردد، [کسی از صحابه] گفت: این چه میگوید؟ این چه میگوید؟
پیامبر خدا ج فرمودند: «حاجتی دارد [او را بگذارید که حاجت خود را مطرح نماید، و در جوابش فرمودند]: «خدا را عبادت کن، و هیچ چیز را به وی شریک قرار مده، نماز را بخوان، زکات را اداء کن، و صلۀ رحم را بجای بیاور»([2]).
704- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ أَعْرَابِیًّا أَتَى النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ: دُلَّنِی عَلَى عَمَلٍ إِذَا عَمِلْتُهُ دَخَلْتُ الجَنَّةَ، قَالَ: «تَعْبُدُ اللَّهَ لاَ تُشْرِکُ بِهِ شَیْئًا، وَتُقِیمُ الصَّلاَةَ المَکْتُوبَةَ، وَتُؤَدِّی الزَّکَاةَ المَفْرُوضَةَ، وَتَصُومُ رَمَضَانَ» قَالَ: وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لاَ أَزِیدُ عَلَى هَذَا، فَلَمَّا وَلَّى، قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ یَنْظُرَ إِلَى رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ الجَنَّةِ، فَلْیَنْظُرْ إِلَى هَذَا» [رواه البخاری: 1397].
704- از ابو هریرهس روایت است که شخص با دیه نشنی نزد پیامبر خدا ج آمد و گفت: به من عملی را نشان بدهید که اگر آن را انجام بدهم به بهشت بروم.
فرمودند: «خدا را عبادت کن، و به او هیچ چیزی را شریک میاور، نماز فرض را بخوان، زکات فرض را اداء کن، و ماه رمضان را روزه بگیر».
آن شخص گفت: قسم به ذاتی که جانم در دست او است[بلاکیف]، بیشتر از این کاری نخواهم کرد.
چون آن شخص رفت، پیامبرخدا ج فرمودند: «کسی که از نظر کردن بسوی شخصی از اهل بهشت خوششش میآید، به طرف این شخص نظرکند»([3]).
705- وعنه رضی الله عنه قَالَ: لَمَّا تُوُفِّیَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَکَانَ أَبُو بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، وَکَفَرَ مَنْ کَفَرَ مِنَ العَرَبِ، فَقَالَ عُمَرُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: کَیْفَ تُقَاتِلُ النَّاسَ؟ وَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى یَقُولُوا: لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، فَمَنْ قَالَهَا فَقَدْ عَصَمَ مِنِّی مَالَهُ وَنَفْسَهُ إِلَّا بِحَقِّهِ، وَحِسَابُهُ عَلَى اللَّهِ فَقَالَ: وَاللَّهِ لَأُقَاتِلَنَّ مَنْ فَرَّقَ بَیْنَ الصَّلاَةِ وَالزَّکَاةِ، فَإِنَّ الزَّکَاةَ حَقُّ المَالِ، وَاللَّهِ لَوْ مَنَعُونِی عَنَاقًا کَانُوا یُؤَدُّونَهَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لَقَاتَلْتُهُمْ عَلَى مَنْعِهَا قَالَ عُمَرُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: «فَوَاللَّهِ مَا هُوَ إِلَّا أَنْ قَدْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَ أَبِی بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، فَعَرَفْتُ أَنَّهُ الحَقُّ» [رواه البخاری: 1399، 1400].
705- و از ابو هریرهس رویات است که گفت: چون پیامبر خدا ج وفات یافتند، و ابوبکرس به خلافت نشست، و مردمی از عرب کافر شدند([4]).
عمرس برای ابوبکرس گفت: چگونه با مردم به جنگ میپردازی؟ در حالی که پیامبر خدا ج فرمودهاند: «تا وقتی به جنگ با مردم مامور شدهام که بگویند: (لا إله إلا الله) و کسی که این کلمه را بگوید، مال و جانش را جز به حق آن، از من محفوظ نموده، و حساب او با خدا است».
ابوبکرس گفت: به خداوند سوگند، با کسی که بین نماز و زکات فرق بگذارد، جنگ خواهم کرد، زیرا زکات حق مال است، و به خداوند سوگند اگر بزغالۀ را که برای پیامبر خدا ج میدادند، برای من ندهند، به سبب ندادن آن، با آنها به جنگ خواهم پرداخت.
عمرس گفت: به خداوند سوگند حق همان چیزی است که خداوند متعال سینۀ ابوبکر را در جنگ کردن با آنها روشن ساخته است، و یقینم حاصل شد که نظر ابوبکرس حق وصواب است([5]).
2- باب: إِثْمِ مَانِعِ الزَّکاةِ
باب [2]: گناه کسی که زکات مالش را نمیدهد
706- وعنه رضی الله عنه قال: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «تَأْتِی الإِبِلُ عَلَى صَاحِبِهَا عَلَى خَیْرِ مَا کَانَتْ، إِذَا هُوَ لَمْ یُعْطِ فِیهَا حَقَّهَا، تَطَؤُهُ بِأَخْفَافِهَا، وَتَأْتِی الغَنَمُ عَلَى صَاحِبِهَا عَلَى خَیْرِ مَا کَانَتْ إِذَا لَمْ یُعْطِ فِیهَا حَقَّهَا، تَطَؤُهُ بِأَظْلاَفِهَا، وَتَنْطَحُهُ بِقُرُونِهَا»، وَقَالَ: «وَمِنْ حَقِّهَا أَنْ تُحْلَبَ عَلَى المَاءِ» قَالَ: «وَلاَ یَأْتِی أَحَدُکُمْ یَوْمَ القِیَامَةِ بِشَاةٍ یَحْمِلُهَا عَلَى رَقَبَتِهِ لَهَا یُعَارٌ، فَیَقُولُ: یَا مُحَمَّدُ، فَأَقُولُ: لاَ أَمْلِکُ لَکَ شَیْئًا، قَدْ بَلَّغْتُ، وَلاَ یَأْتِی بِبَعِیرٍ یَحْمِلُهُ عَلَى رَقَبَتِهِ لَهُ رُغَاءٌ فَیَقُولُ: یَا مُحَمَّدُ، فَأَقُولُ: لاَ أَمْلِکُ لَکَ مِنَ اللَّهِ شَیْئًا، قَدْ بَلَّغْتُ [رواه البخاری: 1402].
706- و از ابو هریرهس روایت است که گفت:
پیامبر خدا ج فرمودند: «شتر[در روز قیامت] به قویترین حالت خود در دنیا، نزد صاحبش میآید، و اگر حق آن را [که زکات آن باشد] اداء نکرده باشد، او را زیر پای خود لگد مال میکند»
«و گوسفند [در روز قیامت] به قویترین حالت خود در دنیا، نزد صاحبش میآید، و اگر حق آن را [که زکات آن باشد] اداء نکرده باشد، او را زیر پای خود لگد مال نموده و به شاخهای خود بر بدنش میکوبد»
و فرمودند: «از جملۀ حق شتر و گوسفند آن است که در وقت آب دادن دوشیده شود [یعنی: اگر در جایی که شتر و گوسفند آب میخورند، شخص فقیر و محتاجی را دید، باید آن حیوان را بدوشد، و شیر آن را برای آن شخص محتاج بدهد].
و فرمودند: «این طور نشود که کسی از شما در روز قیامت در حالی که گوسفندش بر گردنش سوار است و(بَع بَع) میکشد، نزدم بیاید و یا محمد بگوید و من بگویم که: برای تو کاری کرده نمیتوانم، و در دار دنیا[امر خدا را برای تو] تبلیغ کرده بودم»
«و این طور نشود که کسی از شما در روز قیامت در حالی که شترش بر گردنش سوار بوده و(غَر غَر) میکشد، نزدم بیاید و یا محمد بگوید، و من بگویم که: برای تو کاری کرده نمیتوانم [و در دنیا امر خدا را برای تو] تبلیغ کرده بودم»([6]).
707- وعنه رضی الله عنه قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَنْ آتَاهُ اللَّهُ مَالًا، فَلَمْ یُؤَدِّ زَکَاتَهُ مُثِّلَ لَهُ مَالُهُ یَوْمَ القِیَامَةِ شُجَاعًا أَقْرَعَ لَهُ زَبِیبَتَانِ یُطَوَّقُهُ یَوْمَ القِیَامَةِ، ثُمَّ یَأْخُذُ بِلِهْزِمَتَیْهِ یَعْنِی بِشِدْقَیْهِ ثُمَّ یَقُولُ أَنَا مَالُکَ أَنَا کَنْزُکَ، ثُمَّ تَلاَ: ﴿لَا یَحْسِبَنَّ الَّذِینَ یَبْخَلُونَ﴾ الآیَةَ [رواه البخاری: 1403].
707- و از ابو هریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «کسی که خداوند برایش مالی داده است، و او زکات مال خود را اداء نمیکند، مالش در روز قیامت به شکل اژدهای کچلی[که از زهر زیاد موهای سرش ریخته و کچل شده است] و در بالای دو چشمش دو خال سیاه است، در میآید، و به اطرافش میپیچد، سپس آن اژدها، هردو رخسار آن شخص را گرفته و میگوید: من همان مال تو، و من همان گنج تو ام».
و [پیامبر خدا ج] این آیۀ مبارکه را تلاوت نمودند: «کسانی که[در دادن زکات] آنچه که خدا به آنها داده است، بخالت میورزند، [فکر نکنند این کار برایشان خیر است، بلکه شر است»([7]).
3- باب: ما أُدِّیَ زَکاتُهُ فَلَیْسَ بِکَنْزٍ
باب [3]: مالی که زکاتش داده شود، گنج شمرده نمیشود.
708- عن أَبیِ سَعِیدٍ ألخُدریّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قاَلَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لَیْسَ فِیمَا دُونَ خَمْسِ أَوَاقٍ صَدَقَةٌ، وَلَیْسَ فِیمَا دُونَ خَمْسِ ذَوْدٍ صَدَقَةٌ، وَلَیْسَ فِیمَا دُونَ خَمْسِ أَوْسُقٍ صَدَقَةٌ» [رواه البخاری: 1405].
708- از ابو سعید خدریس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «در کمتر از پنج(أوقِیَّه) زکاتی نیست، و در کمتر از پنج شتر زکاتی نیست، و در کمتر از پنج(وَسق) زکاتی نیست»([8]).
4- باب: الصَّدَقَةِ مِن کَسبٍ طیِّبٍ
709- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: مَنْ تَصَدَّقَ بِعَدْلِ تَمْرَةٍ مِنْ کَسْبٍ طَیِّبٍ، وَلاَ یَقْبَلُ اللَّهُ إِلَّا الطَّیِّبَ، وَإِنَّ اللَّهَ یَتَقَبَّلُهَا بِیَمِینِهِ، ثُمَّ یُرَبِّیهَا لِصَاحِبِهِ، کَمَا یُرَبِّی أَحَدُکُمْ فَلُوَّهُ، حَتَّى تَکُونَ مِثْلَ الجَبَلِ» [رواه البخاری: 1410].
709- از ابو هریرهس روایت است که گفت: پیامبرخدا ج فرمودند:
«کسی که به مقدار یک خرمایی را از مال حلال صدقه بدهد و البته خداوند جز چیز پاک و حلال را قبول نمیکند خداوند متعال آن صدقۀ را که به اندازۀ خرمایی است به دست راست خود[بلاکیف] قبول میکند، سپس آن را برای صاحبش به مثل کسی که کره اسپش را پرورش میدهد میپروراند، تا آنکه[همان صدقه] به اندازۀ کوهی بزرگ میشود»([9]).
5- باب: الصَّدَقَةِ قَبْلَ الرَّدِّ
باب [5]: زکات دادن پیش از آنکه [آن را قبول نکنند] و رد نمایند
710- عن حَارِثَةَ بْنَ وَهْبٍ رَضِیَ اللهُ عَنهُ، قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَقُولُ: تَصَدَّقُوا، فَإِنَّهُ یَأْتِی عَلَیْکُمْ زَمَانٌ یَمْشِی الرَّجُلُ بِصَدَقَتِهِ، فَلاَ یَجِدُ مَنْ یَقْبَلُهَا، یَقُولُ الرَّجُلُ: لَوْ جِئْتَ بِهَا بِالأَمْسِ لَقَبِلْتُهَا، فَأَمَّا الیَوْمَ، فَلاَ حَاجَةَ لِی بِهَا [رواه البخاری: 1411].
710- از حارثه بن وهبس روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج شنیدم که فرمودند:
«زکات[مال خود را هم اکنون] اداء نمائید، زیرا بر شما زمانی خواهد آمد که شخص با زکات مالش[این طرف و آن طرف] برود، و کسی را نیابد که زکاتش را قبول نماید».
«و [کسی که میخواهد زکاتش را برای او بدهد،] میگوید: اگر دیروز زکاتت را میآوردی قبول میکردم، ولی امروز به آن احتیاجی ندارم»([10]).
711- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لاَ تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى یَکْثُرَ فِیکُمُ المَالُ، فَیَفِیضَ حَتَّى یُهِمَّ رَبَّ المَالِ مَنْ یَقْبَلُ صَدَقَتَهُ، وَحَتَّى یَعْرِضَهُ، فَیَقُولَ الَّذِی یَعْرِضُهُ عَلَیْهِ: لاَ أَرَبَ لِی [رواه البخاری: 1412].
711- از ابو هریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند:
«تا آنوقت قیامت بر پا نمیشود که ثروت در بین شما زیاد شود، و خزانهها پر شود، تا جایی که صاحب مال میکوشد کسی را پیدا کند که زکات مالش را قبول نماید، و چون زکات مالش را برای وی تقدیم میکند، آن کسی که مال خود را برایش تقدیم کرده است میگوید: مرا[به مال تو] حاجتی نیست»([11]).
712- عَن عَدِیَّ بْنَ حَاتِمٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ،قَالَ: کُنْتُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَجَاءَهُ رَجُلاَنِ أَحَدُهُمَا یَشْکُو العَیْلَةَ، وَالآخَرُ یَشْکُو قَطْعَ السَّبِیلِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: أَمَّا قَطْعُ السَّبِیلِ فَإِنَّهُ لاَ یَأْتِی عَلَیْکَ إِلَّا قَلِیلٌ، حَتَّى تَخْرُجَ العِیرُ إِلَى مَکَّةَ بِغَیْرِ خَفِیرٍ، وَأَمَّا العَیْلَةُ: فَإِنَّ السَّاعَةَ لاَ تَقُومُ، حَتَّى یَطُوفَ أَحَدُکُمْ بِصَدَقَتِهِ، لاَ یَجِدُ مَنْ یَقْبَلُهَا مِنْهُ، ثُمَّ لَیَقِفَنَّ أَحَدُکُمْ بَیْنَ یَدَیِ اللَّهِ لَیْسَ بَیْنَهُ وَبَیْنَهُ حِجَابٌ وَلاَ تَرْجُمَانٌ یُتَرْجِمُ لَهُ، ثُمَّ لَیَقُولَنَّ لَهُ: أَلَمْ أُوتِکَ مَالًا؟ فَلَیَقُولَنَّ: بَلَى، ثُمَّ لَیَقُولَنَّ أَلَمْ أُرْسِلْ إِلَیْکَ رَسُولًا؟ فَلَیَقُولَنَّ: بَلَى، فَیَنْظُرُ عَنْ یَمِینِهِ فَلاَ یَرَى إِلَّا النَّارَ، ثُمَّ یَنْظُرُ عَنْ شِمَالِهِ فَلاَ یَرَى إِلَّا النَّارَ، فَلْیَتَّقِیَنَّ أَحَدُکُمُ النَّارَ وَلَوْ بِشِقِّ تَمْرَةٍ، فَإِنْ لَمْ یَجِدْ فَبِکَلِمَةٍ طَیِّبَةٍ [رواه البخاری: 1413].
712- ازعدی بن حاتمس([12]) روایت است که گفت: نزد پیامبر خدا ج نشسته بودم که دو نفر آمدند، یکی از فقر و بی چارگی، و دیگری از رهزنی و نا امنی شکایت نمود.
پیامبر خدا ج فرمودند: «در مورد رهزنی و نا امنی باید بگویم: مدت زیادی بر تو نخواهد گذشت که کاروان بدون نگهبان بسوی مکه برود، و هرچه که فقر است: تا آنوقت قیامت بر پا نمیشود که شخصی از شما با زکات مالش به این طرف و آن طرف بگردد، و کسی را نیابد که زکات مالش را از وی قبو نماید».
«سپس هر کس[در روز قیامت] در پیشگاه خدا در حالی که بین او و بین خدا حجابی و ترجمانی که ترجمانی کند نیست، ایستاده میشود.
و بعد از آن خدا برایش میگوید: مگر برای تو مالی نداده بودم؟
آن شخص میگوید: داده بودی. باز میگوید: آیا برایت پیامبری نفرستاده بودم؟
میگوید: فرستاده بودی. در این وقت این شخص به طرف راست خود نظر میکند، و جز آتش چیزی را نمیبیند، و به طرف چپ خود نظر میکند، و جز آتش چیزی را نمیبیند، پس هر کس از شما ولو آنکه به صدقه دادن نصف خرمائی باشد خود را از آتش نجات دهد، و اگر همین را هم نیافت، اقلاً زبان خوشی داشته باشد([13]).
6- باب: اتَّقُوا النَّارَ وَلَو بِشقِّ تَمرَةٍ وَالْقَلِیلِ مِنَ الصَّدَقَةِ
باب [6]: خود را از آتش، ولو آنکه به نصف خرما و یا اندک صدقۀ باشد، نجات دهید
713- عَنْ أَبِی مُوسَى رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: لَیَأْتِیَنَّ عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ یَطُوفُ الرَّجُلُ فِیهِ، بِالصَّدَقَةِ مِنَ الذَّهَبِ، ثُمَّ لاَ یَجِدُ أَحَدًا یَأْخُذُهَا مِنْهُ، وَیُرَى الرَّجُلُ الوَاحِدُ یَتْبَعُهُ أَرْبَعُونَ امْرَأَةً یَلُذْنَ بِهِ، مِنْ قِلَّةِ الرِّجَالِ وَکَثْرَةِ النِّسَاءِ [رواه البخاری: 1414].
713- از ابو موسیس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:
«یقیناً بر مردم زمانی میآید که شخص با زکات خود که طلا باشد، این طرف و آن طرف برود، ولی کسی را نیابد که زکاتش را قبول نماید»
«و [زمانی میآید که] به سب کم شدن مردها و زیاد شدن زنها دیده شود که چهل زن به دنبال یک مرد افتادهاند و به او پناه میبرند»([14]).
714- عَنْ أَبِی مَسْعُودٍ الأَنْصَارِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِذَا أَمَرَنَا بِالصَّدَقَةِ، انْطَلَقَ أَحَدُنَا إِلَى السُّوقِ، فَیُحَامِلُ، فَیُصِیبُ المُدَّ وَإِنَّ لِبَعْضِهِمُ الیَوْمَ لَمِائَةَ أَلْفٍ [رواه البخاری:1416].
714- از ابو مسعود انصاریس روایت است که گفت: زمانی که پیامبر خدا ج ما را امر به صدقه دادن میکردند، زمانی بود که به بازار میرفتیم، و در مقابل یک مشت طعام[یا یک مشت خرما] حمالی میکردیم، ولی امروز بعضی از آن اشخاص، مالک صد هزار میباشند([15]).
715- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: دَخَلَتِ امْرَأَةٌ مَعَهَا ابْنَتَانِ لَهَا تَسْأَلُ، فَلَمْ تَجِدْ عِنْدِی شَیْئًا غَیْرَ تَمْرَةٍ، فَأَعْطَیْتُهَا إِیَّاهَا، فَقَسَمَتْهَا بَیْنَ ابْنَتَیْهَا، وَلَمْ تَأْکُلْ مِنْهَا، ثُمَّ قَامَتْ، فَخَرَجَتْ، فَدَخَلَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلَیْنَا، فَأَخْبَرْتُهُ فَقَالَ: «مَنِ ابْتُلِیَ مِنْ هَذِهِ البَنَاتِ بِشَیْءٍ کُنَّ لَهُ سِتْرًا مِنَ النَّارِ» [رواه البخاری: 1418].
715- از عائشهل روایت است که گفت: زنی با دو دخترش آمد و چیزی سؤال نمود، و در نزد من جز یک دانۀ خرما چیز دیگری نیافت، و من همان یک دانه خرما را به وی دادم، و او آن را بین دو دخترش تقسیم نمود، و خودش از آن نخورد، بعد از آن بر خاست ورفت.
پیامبر خدا ج نزد ما آمدند، موضوع را به ایشان خبر دادم، پیامبر خدا ج فرمودند:
«کسی که با چنین دخترانی دچار میشود، آن دختران، برایش پردۀ در مقابل آتش دوزخ میشوند»([16])
7- باب: أیُّ الصَّدَقَةِ أَفْضَلُ؟
716- عَن أَبُو هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: جَاءَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَیُّ الصَّدَقَةِ أَعْظَمُ أَجْرًا؟ قَالَ: أَنْ تَصَدَّقَ وَأَنْتَ صَحِیحٌ شَحِیحٌ تَخْشَى الفَقْرَ، وَتَأْمُلُ الغِنَى، وَلاَ تُمْهِلُ حَتَّى إِذَا بَلَغَتِ الحُلْقُومَ، قُلْتَ لِفُلاَنٍ کَذَا، وَلِفُلاَنٍ کَذَا وَقَدْ کَانَ لِفُلاَنٍ [رواه البخاری: 1419].
716- از ابو هریرهس روایت است که گفت: شخصی نزد پیامبر خدا ج آمد و گفت: یا رسول الله! کدام نوع صدقه ثوابش بیشتر است؟
فرمودند: «اینکه صدقه بدهی و هنوز صحتمند و بخیل باشی، به طوری که از فقر بترسی، و در آرزوی ثروتمند شدن باشی، و صدقه دادن را تا آن وقت به تاخیر نیندازی که نفس به حلقوم برسد، و در این وقت بگوئی که این قدر برای فلانی باشد، و این همان وقتی است که آن مال[خواه بخواهی و خواه نخواهی] برای فلانی خواهد بود»([17]).
8- «باب»
717- عَنْ عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا: أَنَّ بَعْضَ أَزْوَاجِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، قُلْنَ لِلنَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: أَیُّنَا أَسْرَعُ بِکَ لُحُوقًا؟ قَالَ: أَطْوَلُکُنَّ یَدًا، فَأَخَذُوا قَصَبَةً یَذْرَعُونَهَا، فَکَانَتْ سَوْدَةُ أَطْوَلَهُنَّ یَدًا، فَعَلِمْنَا بَعْدُ أَنَّمَا کَانَتْ طُولَ یَدِهَا الصَّدَقَةُ، وَکَانَتْ أَسْرَعَنَا لُحُوقًا بِهِ وَکَانَتْ تُحِبُّ الصَّدَقَةَ [رواه البخاری: 1420].
717- از عائشهل روایت است که: بعضی از همسران پیامبر خدا ج برای پیامبر خدا ج گفتند: کدام یک از ما زودتر از دیگران به شما خواهیم پیوست؟
فرمودند: «آنکه دستش درازتر باشد».
آنها نیی را گرفته و دستهای خود را اندازه گیری نمودند، دست(سوده)ل از همه درازتر بود.
ولی بعد از این فهمیدیم که مقصود از درازی دست، سبقت در صدقه دادن است، و[آنکه دستش درازتر بود] از همه به پیامبر خدا ج پیوست، و او کسی بود که صدقه دادن را دوست میداشت([18]).
9- باب: إذَا تَصَدَّقَ عَلَی غَنِیِّ وَهُوَ لاَ یَعلَمُ
باب [9]: کسی که ندانسته زکات را به ثروتمندی میدهد
718- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: قَالَ رَجُلٌ لَأَتَصَدَّقَنَّ بِصَدَقَةٍ، فَخَرَجَ بِصَدَقَتِهِ، فَوَضَعَهَا فِی یَدِ سَارِقٍ، فَأَصْبَحُوا یَتَحَدَّثُونَ تُصُدِّقَ عَلَى سَارِقٍ فَقَالَ: اللَّهُمَّ لَکَ الحَمْدُ، لَأَتَصَدَّقَنَّ بِصَدَقَةٍ، فَخَرَجَ بِصَدَقَتِهِ فَوَضَعَهَا فِی یَدَیْ زَانِیَةٍ، فَأَصْبَحُوا یَتَحَدَّثُونَ تُصُدِّقَ اللَّیْلَةَ عَلَى زَانِیَةٍ، فَقَالَ: اللَّهُمَّ لَکَ الحَمْدُ، عَلَى زَانِیَةٍ؟ لَأَتَصَدَّقَنَّ بِصَدَقَةٍ، فَخَرَجَ بِصَدَقَتِهِ، فَوَضَعَهَا فِی یَدَیْ غَنِیٍّ، فَأَصْبَحُوا یَتَحَدَّثُونَ تُصُدِّقَ عَلَى غَنِیٍّ، فَقَالَ: اللَّهُمَّ لَکَ الحَمْدُ، عَلَى سَارِقٍ وَعَلَى زَانِیَةٍ وَعَلَى غَنِیٍّ، فَأُتِیَ فَقِیلَ لَهُ، أَمَّا صَدَقَتُکَ عَلَى سَارِقٍ فَلَعَلَّهُ أَنْ یَسْتَعِفَّ عَنْ سَرِقَتِهِ، وَأَمَّا الزَّانِیَةُ فَلَعَلَّهَا أَنْ تَسْتَعِفَّ عَنْ زِنَاهَا، وَأَمَّا الغَنِیُّ فَلَعَلَّهُ یَعْتَبِرُ فَیُنْفِقُ مِمَّا أَعْطَاهُ اللَّهُ [رواه البخاری: 1421].
718- از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند:
«شخصی با خود گفت که حتما چیزی ر ا صدقه خواهم داد، [این شخص از بنی اسرائیل بود]، صدقهاش را برداشت و [ندانسته] به دست دزدی داد، فردا که شد، مردم میگفتند: صدقه به دزدی داده شد.
آن شخص گفت: (اللهم لک الحمد) یعنی: ثنا و ستایش خاص برای تو است، صدقۀ دیگری خواهم داد، صدقهاش را گرفت و[ندانسته] به دست زن زنا کاری داد، فردا که شد، مردم میگفتند: صدقه دیشب به دست زن زنا کاری داده شد.
آن شخص گفت: (اللهم لک الحمد) یعنی: خدایا! ثنا و ستایش خاص برای تو است! باز صدقهام به دست زنا کاری افتاد؟ باز صدقۀ دیگری خواهم داد، صدقهاش را برداشت، و آن را [ندانسته] به دست شخص ثروتمندی داد، فردا که شد، مردم میگفتند: صدقه به دست شخص ثروتمندی داده شد.
گفت (اللهم لک الحمد)، یعنی خدایا! ثنا و ستایش خاص برای توست؟[صدقهام باید به دست] دزد، زن زنا کار، و یا شخص ثروتمندی بیفتد؟
برایش گفته شد، [یعنی: هاتفی برایش گفت، و یا در خواب دید که کسی برایش گفت]: صدقه دادنت بر شخص دزد، شاید سبب خود داری او از دزدی گردد، و صدقهات بر زن زنا کار، شاید سبب خود داری وی از زنا گردد، و صدقه دادنت بر شخص ثروتمند، شاید سبب پند گرفتنش گردیده، و از این به بعد، از آن مالی که خداوند برایش داده است، نفقه کند»([19]).
10- باب: إذَا تَصَدَّقَ عَلَى ابْنِهِ وَهُوَ لاَ یَشعُرُ
باب [10] : کسی که صدقهاش را ندانسته به فرزندش داده است.
719- مَعْنَ بْنَ یَزِیدَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ حَدَّثَهُ، قَالَ: بَایَعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَنَا وَأَبِی وَجَدِّی، وَخَطَبَ عَلَیَّ، فَأَنْکَحَنِی وَخَاصَمْتُ إِلَیْهِ، وَکَانَ أَبِی یَزِیدُ أَخْرَجَ دَنَانِیرَ یَتَصَدَّقُ بِهَا، فَوَضَعَهَا عِنْدَ رَجُلٍ فِی المَسْجِدِ، فَجِئْتُ فَأَخَذْتُهَا، فَأَتَیْتُهُ بِهَا فَقَالَ: وَاللَّهِ مَا إِیَّاکَ أَرَدْتُ، فَخَاصَمْتُهُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ: «لَکَ مَا نَوَیْتَ یَا یَزِیدُ، وَلَکَ مَا أَخَذْتَ یَا مَعْنُ» [رواه البخاری: 1422].
719- از معن بن یزیدس([20]) روایت است که گفت: من و پدرم و پدرکلانم به پیامبر خدا ج بیعت نمودیم، و پیامبر خدا ج [ویا پدرم] برایم خواستگاری کردند و مرا زن دادند. در نزد پیامبر خدا ج بر علیه پدرم اقامۀ دعوی نمودم، زیرا پدرم(یزید) چند دیناری را غرض صدقه دادن گرفته، و در مسجد نزد شخصی گذاشته بود، [تا آن شخص، آن دینارها را صدقه بدهد] من آن دینارها را گرفتم و نزد پدرم بردم، او گفت: به خداوند قسم که مقصدم[از صدقه دادن این دینار ها] تو نبودی، من رفتم و نزد پیامبر خدا ج با او اقامۀ دعوی نمودم.
پیامبر خدا ج فرمودند: «ای یزید! تو به نیت خود رسیدی، و ای معن! تو هم آنچه را که گرفتی از تو است»([21]).
11- باب: مَن أَمَرَ خَادِمَهُ بِالصَّدَقَةِ وَلَمْ یُنَاوِل بِنَفْسِهِ
باب [11]: کسی که خادمش را به صدقه دادن امر نمود، و خودش آن را به دست نگرفت
720- عَنْ عَائِشَةَ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا قَالَتْ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِذَا أَنْفَقَتِ المَرْأَةُ مِنْ طَعَامِ بَیْتِهَا غَیْرَ مُفْسِدَةٍ، کَانَ لَهَا أَجْرُهَا بِمَا أَنْفَقَتْ، وَلِزَوْجِهَا أَجْرُهُ بِمَا کَسَبَ، وَلِلْخَازِنِ مِثْلُ ذَلِکَ، لاَ یَنْقُصُ بَعْضُهُمْ أَجْرَ بَعْضٍ شَیْئًا [رواه البخاری: 1425].
720- از عائیشهل روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند:
«وقتی که زن از طعام خانۀ خود در صورتی که به طور نامشروع نباشد صدقه بدهد، برای وی به سبب نفقه دادن، و برای شوهرش به جهت بدست آوردن آن طعام، ثواب است، وبرای نگهبان آن طعام هم به مانند آنها ثواب است، و هیچ کدام از اینها چیزی را از ثواب دیگری کم نمیکند»([22]).
12- باب: لاَ صَدَقَةَ إلاَّ عَنْ ظَهْرِ غِنیٍّ
باب [12]: صدقۀ کامل جز صدقۀ که از روی بینیازی باشد نیست
721- عَنْ حَکِیمِ بْنِ حِزَامٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: الیَدُ العُلْیَا خَیْرٌ مِنَ الیَدِ السُّفْلَى، وَابْدَأْ بِمَنْ تَعُولُ، وَخَیْرُ الصَّدَقَةِ عَنْ ظَهْرِ غِنًى، وَمَنْ یَسْتَعْفِفْ یُعِفَّهُ اللَّهُ، وَمَنْ یَسْتَغْنِ یُغْنِهِ اللَّهُ [رواه البخاری: 1427].
721- از حکیم بن حزامس([23]) روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند:
«دست بالا از دست پائین بهتر است، و[آنچه را که میدهی] اول به کسی بده که نفقهاش بر تو واجب است، و بهترین صدقه آن است که از روی بینیازی باشی، و کسی که طلب عفت نماید[یعنی: از سؤال کردن خود داری نماید]، خداوند اسباب عفتش را فراهم میسازد[یعنی: او را از مردم بینیاز میسازد]، و کسی که[از گرفتن صدقه] استغنا و اظهار بینیازی نماید، خداوند او را بینیاز میسازد»([24]).
722- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ وَهُوَ عَلَى المِنْبَرِ، وَذَکَرَ الصَّدَقَةَ، وَالتَّعَفُّفَ، وَالمَسْأَلَةَ: الیَدُ العُلْیَا خَیْرٌ مِنَ الیَدِ السُّفْلَى، فَالیَدُ العُلْیَا هِیَ المُنْفِقَةُ، وَالسُّفْلَى هِیَ السَّائِلَةُ [رواه البخاری: 1429].
722- از عبد الله بن عمرب روایت است که پیامبر خدا ج در حالی که بالای منبر بودند، و راجع به صدقه و خود داری کردن از گرفتن صدقه، و سؤال نمودن مردم، سخن میزدند، فرمودند:
«دست بالا از دست زیرین بهتر است، دست بالا: دستی است که نفقه میکند، و دست زیرین: دستی است که از مردم سؤال میکند»([25]).
13- باب: التَّحْرِیضِ عَلَى الصَّدَقَةِ و الشَّفَاعَةِ فِیهَا
باب [13]: تشویق کردن در دادن صدقه و شفاعت کردن در آن
723- عَن اَبِی مُوسی رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِذَا جَاءَهُ السَّائِلُ أَوْ طُلِبَتْ إِلَیْهِ حَاجَةٌ قَالَ: اشْفَعُوا تُؤْجَرُوا، وَیَقْضِی اللَّهُ عَلَى لِسَانِ نَبِیِّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ مَا شَاءَ [رواه البخاری: 1432].
723- از ابو موسیس روایت است که گفت: وقتی که سائلی نزد پیامبر خدا ج میآمد، یا از ایشان مطالبۀ حاجتی میشد، میفرمودند:
«شفاعت کنید[که برای فقیر چیزی داده شود، از این شفاعت] برای شما ثواب داده میشود، و خداوند بر زبان پیامبر خود، آنچه را که بخواهد، جاری میسازد»([26]).
724- عَنْ أَسْمَاءَ بِنتِ اَبِی بَکرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: قَالَ لِی النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: لاَ تُوکِی فَیُوکَى عَلَیْکِ، و فی روایة: «لاَ تُحْصِی فَیُحْصِیَ اللَّهُ عَلَیْکِ [رواه البخاری: 1433].
724- از اسماء بنت ابوبکرب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج برایم گفت که:
«سربند را محکم مکن، زیرا که خداوند بر تو محکم خواهد گرفت».
و در روایت دیگری[آمده است که فرمودند]: «شماره وحساب مکن، ورنه خداوند بر تو حساب خواهد کرد[یعنی: برکت آن را از بین خواهد برد]».
14- باب: الصَّدَقَةِ فِیمَا اسْتَطَاعَ
باب [14]: صدقه دادن به اندازۀ که قدرت دارد
725- وَفیِ روایة: لاَ تُوعِی فَیُوعِیَ اللَّهُ عَلَیْکِ، ارْضَخِی مَا اسْتَطَعْتِ [رواه الخاری: 1434].
725- و در روایتی[فرمودند]: «[مال را خیلی] حفاظت و نگهداری مکن، زیرا خداوند[مال را] از تو نگه میدارد، و اندک چیزی که میتوانی خیرات بده»([27]).
15- باب: مَنْ تَصَدَّقَ فِی الشِّرْکِ ثُمَّ أَسْلَمَ
باب [15]: کسی که در حال مشرک بودن صدقه میدهد و بعد از آن مسلمان میشود
726- عَنْ حَکِیمِ بْنِ حِزَامٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَرَأَیْتَ أَشْیَاءَ کُنْتُ أَتَحَنَّثُ بِهَا فِی الجَاهِلِیَّةِ مِنْ صَدَقَةٍ أَوْ عَتَاقَةٍ، وَصِلَةِ رَحِمٍ، فَهَلْ فِیهَا مِنْ أَجْرٍ؟ فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَسْلَمْتَ عَلَى مَا سَلَفَ مِنْ خَیْرٍ» [رواه الخاری: 1436].
726- از حکیم بی خزامس روایت است که گفت: گفتم یا رسول الله! آیا از کار های[نیکی] که در جاهلیت از قبیل: صدقه دادن، آزاد ساختن غلامان، و صلۀ رح انجام میدادم برایم ثوابی خواهد بود؟
پیامیر خدا ج فرمودند: «با کارهای نیک گذشتهات مسلمان شدی»([28]).
16- باب: أَجْرِ الخَادِمِ إِذَا تَصَدَّقَ بِأَمْرِ صَاحِبِهِ غَیْرَ مُفْسِدٍ
باب [16]: خادمی که به اجازۀ بادارش صدقه بدهد و خیانت نکند
727- عَنْ أَبِی مُوسَى رَضِیَ اللهُ عَنهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: الخَازِنُ المُسْلِمُ الأَمِینُ، الَّذِی یُنْفِذُ وَرُبَّمَا قَالَ: یُعْطِی مَا أُمِرَ بِهِ کَامِلًا مُوَفَّرًا طَیِّبًا بِهِ نَفْسُهُ، فَیَدْفَعُهُ إِلَى الَّذِی أُمِرَ لَهُ بِهِ أَحَدُ المُتَصَدِّقَیْنِ [رواه البخازی: 1438].
727- از ابو موسیس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:
«نگهبان مسلمان و امینی که اوامر بادارش را کاملاً نافذ میسازد، و یا گفتند: به آنچه که امر شده است انجام میدهد و از روی خوشی آنچه را که بادارش داده است، به همان شخص معین میرساند، او هم[در ثواب] مانند کسی است که صدقه داده است»([29]).
17- باب: قَولِ الله تَعَالَى ﴿فَأَمَّا مَنۡ أَعۡطَىٰ وَٱتَّقَىٰ﴾ اللَّهُمَّ أَعْطِ مُنْفِقَ مَالٍ خَلَفاً
باب [17]: این گفتۀ خداوند متعال که: ﴿کسی که صدقه داده است...﴾
728- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: مَا مِنْ یَوْمٍ یُصْبِحُ العِبَادُ فِیهِ، إِلَّا مَلَکَانِ یَنْزِلاَنِ، فَیَقُولُ أَحَدُهُمَا: اللَّهُمَّ أَعْطِ مُنْفِقًا خَلَفًا، وَیَقُولُ الآخَرُ: اللَّهُمَّ أَعْطِ مُمْسِکًا تَلَفًا [رواه البخاری: 1442].
728- از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند:
«هیچ روزی نیست که بر بالای بندگان صبح شود، مگر آنکه دو ملک نازل میشودن، یکی آنها میگوید: خدایا برای آن کسی که مالش را نفقه کرده است، عوض بده، و دیگری میگوید: خدایا! آن کسی که از دادن نفقه بخالت نموده است، مالش را[و یا عمر و یا اعمال نیکش را] تلف کن»([30]).
18- باب: مَثَلِ البَخِیلِ والمُتَصَدِّقِ
باب [18]: صفت شخص بخیل و شخص صدقه دهنده
729- وَعَنه رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّهُ سَمِعَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ البَخِیلِ وَالمُنْفِقِ کَمَثَلِ رَجُلَیْنِ عَلَیْهِمَا جُبَّتَانِ مِنْ حَدِیدٍ مِنْ ثُدِیِّهِمَا إِلَى تَرَاقِیهِمَا، فَأَمَّا المُنْفِقُ فَلاَ یُنْفِقُ إِلَّا سَبَغَتْ أَوْ وَفَرَتْ عَلَى جِلْدِهِ، حَتَّى تُخْفِیَ بَنَانَهُ وَتَعْفُوَ أَثَرَهُ، وَأَمَّا البَخِیلُ فَلاَ یُرِیدُ أَنْ یُنْفِقَ شَیْئًا إِلَّا لَزِقَتْ کُلُّ حَلْقَةٍ مَکَانَهَا، فَهُوَ یُوَسِّعُهَا وَلاَ تَتَّسِعُ» [رواه البخاری: 1443].
729- و از ابو هریرهس روایت است که از پیامبر خدا ج شنیده است که فرمودند:
«صفت شخص بخیل و صفت شخص صدقه دهند، مانند دو نفری است که لباس آهنینی را از سینه تا گلوی خود پوشیده باشند».
«شخص نفقه کننده در هر نفقه که میدهد، آن جامه آهنین گشوده شده و فراخ میگردد، تا آنجا که انگشتان[پایش] را میپوشاند، و اثر قدمهای او را محو میسازد.
«ولی شخص بخیل چون نمیخواهد که چیزی نفقه کند، لذا هر حلقۀ از آن لباس آهنین در جایش محکم میشود، و او میخواهد که آن جامه را فراخ گرداند، ولی فراخ نمیشود»([31]).
19- باب: عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ صَدَقَةٌ فَمَن لَم یَجِد فَلْیَعْمَل بِالمَعرُوفِ
باب [19]: بر هر مسلمان صدقه دادن لازم است، و کسی که ندارد کار نیکی انجام دهد
730- عَن أَبی مُو سی رَضِیَ اللهُ عَنهٌ: عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «عَلَى کُلِّ مُسْلِمٍ صَدَقَةٌ»، فَقَالُوا: یَا نَبِیَّ اللَّهِ، فَمَنْ لَمْ یَجِدْ؟ قَالَ: «یَعْمَلُ بِیَدِهِ، فَیَنْفَعُ نَفْسَهُ وَیَتَصَدَّقُ» قَالُوا: فَإِنْ لَمْ یَجِدْ؟ قَالَ: «یُعِینُ ذَا الحَاجَةِ المَلْهُوفَ» قَالُوا: فَإِنْ لَمْ یَجِدْ؟ قَالَ: «فَلْیَعْمَلْ بِالْمَعْرُوفِ، وَلْیُمْسِکْ عَنِ الشَّرِّ، فَإِنَّهَا لَهُ صَدَقَةٌ» [رواه البخای: 1445].
730- از ابو موسیس از پیامبر خدا ج روایت است که فرمودند:
«بر هر مسلمانی صدقه دادن لازم است».
گفتند: یا رسول الله! کسی که چیزی ندارد[چه کند]؟
فرمودند: «بدست خود کار کند، و برای خود منفعت برساند و صدقه بدهد».
گفتند: اگر نتوانست؟
فرمودند: «به ستم دیدۀ حاجت مند کمک نماید».
گفتند: اگر نتوانست؟
فرمودند: «کار نیک را[که میتواند] انجام بدهد، و از کار بد خود داری نماید، و همین چیز برایش صدقه محسوب میشود»([32]).
20- باب: قَدْرُکَمْ مِنَ الزَّکَاةِ وَالصَّدَقَةِ
باب [20]: تا چه اندازه باید انسان زکات و خیرات بدهد
731- عَنْ أُمِّ عَطِیَّةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا، قَالَتْ: بُعِثَ إِلَى نُسَیْبَةَ الأَنْصَارِیَّةِ بِشَاةٍ، فَأَرْسَلَتْ إِلَى عَائِشَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهَا مِنْهَا، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «عِنْدَکُمْ شَیْءٌ؟» فَقُلْتُ: لاَ، إِلَّا مَا أَرْسَلَتْ بِهِ نُسَیْبَةُ مِنْ تِلْکَ الشَّاةِ، فَقَالَ: «هَاتِ، فَقَدْ بَلَغَتْ مَحِلَّهَا» [رواه البخاری: 1446].
731- از ام عطِیَّهل روایت است که گفت: کسی برای(نسیبه) که زنی از انصار بود، گوسفندی فرستاد([33])، (نسیبه) چیزی از آن گوسفند را برای عائشهل فرستاد.
[عائشهل میگوید]:
پیامبر خدا ج پرسیدند: در نزد شما چیزی هست؟
گفتم: نه، مگر همان چیزی را که (نسیبه) از آن گوسفند فرستاده است.
فرمودند: «بده! که در وقت مناسبی رسیده است»([34]).
21- باب: العَرْضِ فِی الزَّکَاةِ
732- عَن أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ أَبَا بَکْرٍ الصَّدیق رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ کَتَبَ لَهُ الَّتِی أَمَرَ اللَّهُ رَسُولَهُ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ «وَمَنْ بَلَغَتْ صَدَقَتُهُ بِنْتَ مَخَاضٍ وَلَیْسَتْ عِنْدَهُ، وَعِنْدَهُ بِنْتُ لَبُونٍ فَإِنَّهَا تُقْبَلُ مِنْهُ وَیُعْطِیهِ المُصَدِّقُ عِشْرِینَ دِرْهَمًا أَوْ شَاتَیْنِ، فَإِنْ لَمْ یَکُنْ عِنْدَهُ بِنْتُ مَخَاضٍ عَلَى وَجْهِهَا، وَعِنْدَهُ ابْنُ لَبُونٍ فَإِنَّهُ یُقْبَلُ مِنْهُ وَلَیْسَ مَعَهُ شَیْءٌ» [رواه الخاری: 1448].
732- از انسس روایت است که: ابوبکر صدیقس فرمان زکاتی را که از طرف خدا و رسولش بود برایش نوشت،[و در آن فرمان چنین آمده بود]:
«و کسی که[از زکات شترانش] بر وی(بنت مخاض) فرض گردد، و در نزدش موجود نباشد، و(بنت لبونی) داشته باشد، از وی قبول میشود، و صدقه گیرنده باید برایش بیست درهم یا دو گوسفند پس بدهد.
و اگر در نزدش(بنت مخاضی) به همان وجهی که واجب شده است نبود، و(ابن لبونی) داشت، از وی پذیرفته میشود و به همرایش چیزی دیگری نیست»([35]).
22- باب: لاَ یُجْمَعُ بَینَ مُتَفَرِّقٍ وَلاَ یُفَرَّقُ بَیْنَ مُجتَمعٍ
باب [22]: متفرق نباید جمع گردد، و آنچه که جمع است، نباید متفرق گردد
733- وَعَنهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ أَبَا بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ کَتَبَ لَهُ الَّتِی فَرَضَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «وَلاَ یُجْمَعُ بَیْنَ مُتَفَرِّقٍ، وَلاَ یُفَرَّقُ بَیْنَ مُجْتَمِعٍ خَشْیَةَ الصَّدَقَةِ» [رواه البخاری: 1450].
733- و از انسس روایت است که ابوبکرس برایش آنچه را که پیامبر خدا ج فرض گردانیده بودند، نوشته بود، [و از آن جمله]:
«اموال متفرق نباید با هم جمع گردد، و آنچه که جمع است از ترس وجوب زکات نباید متفرق گردد»([36]).
23- باب: مَا کَانَ مِن خَلِیطَینِ فَإنَّهُمَا یَتَرَاجَعَانِ بَیْنَهُمَا بِالسَّوِیَّة
باب [23]: دو نفری که شریک اند[زکات را] بین خود متساویانه تقسیم نمایند
734- وَفی روایَة: أَنَّ أَبَا بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، کَتَبَ لَهُ الَّتِی فَرَضَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «وَمَا کَانَ مِنْ خَلِیطَیْنِ، فَإِنَّهُمَا یَتَرَاجَعَانِ بَیْنَهُمَا بِالسَّوِیَّةِ» [رواه الخاری: 1451].
724- و در روایت دیگری از انسس روایت است که ابوبکرس آنچه را که پیامبر خدا ج [در مورد زکات] فرض گردانیده بودند، برایش نوشت: [و از آن جمله اینکه]:
«و آنچه که از اموال زکات دو نفر با هم شریکی است، باید[زکاتی را که بر آنها واجب میشود] بین خود به طور متساویانه تقسیم نمایند»([37]).
24- باب: زَکَاةِ الإِبْلِ
735- عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، أَنَّ أَعْرَابِیًّا سَأَلَ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَنِ الهِجْرَةِ، فَقَالَ: «وَیْحَکَ، إِنَّ شَأْنَهَا شَدِیدٌ، فَهَلْ لَکَ مِنْ إِبِلٍ تُؤَدِّی صَدَقَتَهَا؟» قَالَ: نَعَمْ، قَالَ: «فَاعْمَلْ مِنْ وَرَاءِ البِحَارِ، فَإِنَّ اللَّهَ لَنْ یَتِرَکَ مِنْ عَمَلِکَ شَیْئًا» [رواه الخاری: 1425].
735- از ابو سعید خدریس روایت است که شخص بادیه نشینی از پیامبر خدا ج در مورد حکم هجرت پرسید.
فرمودند: «وای برتو! کار هجرت مشکل است، و آیا شتری را که زکات آن را بدهی در اختیار داری»؟
گفت: بلی!
فرمودند: «برو و در آن طرف دریاها عملی را انجام بده، خداوند از علمت چیزی را ضایع نمیسازد»([38]).
25- باب: مَن بَلَغَت عِنْدَهُ صَدَقَةُ بِنْتِ مَخَاضٍ وَلَیْسَتْ عِنْدَهُ
باب [25]: کسی که بر وی(بنت مخاضی) فرض گردد و در نزدش نباشد
736- عَن أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ أَبَا بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ کَتَبَ لَهُ فَرِیضَةَ الصَّدَقَةِ الَّتِی أَمَرَ اللَّهُ رَسُولَهُ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَنْ بَلَغَتْ عِنْدَهُ مِنَ الإِبِلِ صَدَقَةُ الجَذَعَةِ، وَلَیْسَتْ عِنْدَهُ جَذَعَةٌ، وَعِنْدَهُ حِقَّةٌ، فَإِنَّهَا تُقْبَلُ مِنْهُ الحِقَّةُ، وَیَجْعَلُ مَعَهَا شَاتَیْنِ إِنِ اسْتَیْسَرَتَا لَهُ، أَوْ عِشْرِینَ دِرْهَمًا، وَمَنْ بَلَغَتْ عِنْدَهُ صَدَقَةُ الحِقَّةِ، وَلَیْسَتْ عِنْدَهُ الحِقَّةُ، وَعِنْدَهُ الجَذَعَةُ فَإِنَّهَا تُقْبَلُ مِنْهُ الجَذَعَةُ، وَیُعْطِیهِ المُصَدِّقُ عِشْرِینَ دِرْهَمًا أَوْ شَاتَیْنِ، وَمَنْ بَلَغَتْ عِنْدَهُ صَدَقَةُ الحِقَّةِ، وَلَیْسَتْ عِنْدَهُ إِلَّا بِنْتُ لَبُونٍ، فَإِنَّهَا تُقْبَلُ مِنْهُ بِنْتُ لَبُونٍ وَیُعْطِی شَاتَیْنِ أَوْ عِشْرِینَ دِرْهَمًا، وَمَنْ بَلَغَتْ صَدَقَتُهُ بِنْتَ لَبُونٍ وَعِنْدَهُ حِقَّةٌ، فَإِنَّهَا تُقْبَلُ مِنْهُ الحِقَّةُ وَیُعْطِیهِ المُصَدِّقُ عِشْرِینَ دِرْهَمًا أَوْ شَاتَیْنِ، وَمَنْ بَلَغَتْ صَدَقَتُهُ بِنْتَ لَبُونٍ وَلَیْسَتْ عِنْدَهُ، وَعِنْدَهُ بِنْتُ مَخَاضٍ، فَإِنَّهَا تُقْبَلُ مِنْهُ بِنْتُ مَخَاضٍ وَیُعْطِی مَعَهَا عِشْرِینَ دِرْهَمًا أَوْ شَاتَیْنِ» [رواه البخاری: 1453].
736- از انسس روایت است که ابوبکر صدیقس فرائض زکاتی را که خداوند بر پیامبرش فرض گردانیده بود، برایش نوشت:
«کسی که از شترانش بروی(جذعۀ) فرض گریده است، و (جذعۀ) در نزدش نباشد، و در نزدش(حقه) باشد،(حقه) از وی قبول میگردد، و باید دو گوسفند را اگر برایش میسر باشد، نیز ضمیمه سازد، و یا باید بیست درهم بدهد»
«و کسی که بر وی (حقۀ) لازم گردیده است، (جذعه) در نزدش باشد، (جذعۀ) از وی قبول میگردد، و مامور اموال زکات، باید برایش بیست درهم یا دو گوسفند پس بدهد.
و کسی که بروی(حقه) فرض گریده، و در نزدش جز(بنت لبون) [چیز دیگری] نیست، (بنت لبون) از وی قبول میگردد، و باید دو گوسفند یا بیست درهم را اضافه نماید.
و کسی که بر وی(بنت لبونی) فرض گردیده و در نزدش(حقه) باشد، (حقه) از وی قبول میگردد، و مامور زکات، باید برایش بیست درهم، یا دو گوسفند پس بدهد.
و کسی که بروی(بنت لبونی) در نزدش نیست، و در نزدش(بنت مخاضی) است، (بنت مخاض) از وی پذیرفته میشود، و باید بیست درهم و یا دو گوسفند را به آن اضافه نماید»([39]).
26- باب: زَکَاةِ الغَنَمِ
737- وَعَنْهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ أَبَا بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، کَتَبَ لَهُ هَذَا الکِتَابَ لَمَّا وَجَّهَهُ إِلَى البَحْرَیْنِ: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ، هَذِهِ فَرِیضَةُ الصَّدَقَةِ الَّتِی فَرَضَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلَى المُسْلِمِینَ، وَالَّتِی أَمَرَ اللَّهُ بِهَا رَسُولَهُ، «فَمَنْ سُئِلَهَا مِنَ المُسْلِمِینَ عَلَى وَجْهِهَا، فَلْیُعْطِهَا وَمَنْ سُئِلَ فَوْقَهَا فَلاَ یُعْطِ فِی أَرْبَعٍ وَعِشْرِینَ مِنَ الإِبِلِ، فَمَا دُونَهَا مِنَ الغَنَمِ مِنْ کُلِّ خَمْسٍ شَاةٌ فَإِذَا بَلَغَتْ خَمْسًا وَعِشْرِینَ إِلَى خَمْسٍ وَثَلاَثِینَ، فَفِیهَا بِنْتُ مَخَاضٍ أُنْثَى، فَإِذَا بَلَغَتْ سِتًّا وَثَلاَثِینَ إِلَى خَمْسٍ وَأَرْبَعِینَ فَفِیهَا بِنْتُ لَبُونٍ أُنْثَى، فَإِذَا بَلَغَتْ سِتًّا وَأَرْبَعِینَ إِلَى سِتِّینَ فَفِیهَا حِقَّةٌ طَرُوقَةُ الجَمَلِ، فَإِذَا بَلَغَتْ وَاحِدَةً وَسِتِّینَ إِلَى خَمْسٍ وَسَبْعِینَ، فَفِیهَا جَذَعَةٌ فَإِذَا بَلَغَتْ – یَعْنِی – سِتًّا وَسَبْعِینَ إِلَى تِسْعِینَ، فَفِیهَا بِنْتَا لَبُونٍ فَإِذَا بَلَغَتْ إِحْدَى وَتِسْعِینَ إِلَى عِشْرِینَ وَمِائَةٍ، فَفِیهَا حِقَّتَانِ طَرُوقَتَا الجَمَلِ، فَإِذَا زَادَتْ عَلَى عِشْرِینَ وَمِائَةٍ، فَفِی کُلِّ أَرْبَعِینَ بِنْتُ لَبُونٍ وَفِی کُلِّ خَمْسِینَ حِقَّةٌ، وَمَنْ لَمْ یَکُنْ مَعَهُ إِلَّا أَرْبَعٌ مِنَ الإِبِلِ، فَلَیْسَ فِیهَا صَدَقَةٌ إِلَّا أَنْ یَشَاءَ رَبُّهَا، فَإِذَا بَلَغَتْ خَمْسًا مِنَ الإِبِلِ، فَفِیهَا شَاةٌ وَفِی صَدَقَةِ الغَنَمِ: فِی سَائِمَتِهَا إِذَا کَانَتْ أَرْبَعِینَ إِلَى عِشْرِینَ وَمِائَةٍ شَاةٌ، فَإِذَا زَادَتْ عَلَى عِشْرِینَ وَمِائَةٍ إِلَى مِائَتَیْنِ شَاتَانِ، فَإِذَا زَادَتْ عَلَى مِائَتَیْنِ إِلَى ثَلاَثِ مِائَةٍ، فَفِیهَا ثَلاَثُ، فَإِذَا زَادَتْ عَلَى ثَلاَثِ مِائَةٍ، فَفِی کُلِّ مِائَةٍ شَاةٌ، فَإِذَا کَانَتْ سَائِمَةُ الرَّجُلِ نَاقِصَةً مِنْ أَرْبَعِینَ شَاةً وَاحِدَةً، فَلَیْسَ فِیهَا صَدَقَةٌ إِلَّا أَنْ یَشَاءَ رَبُّهَا وَفِی الرِّقَّةِ رُبْعُ العُشْرِ، فَإِنْ لَمْ تَکُنْ إِلَّا تِسْعِینَ وَمِائَةً، فَلَیْسَ فِیهَا شَیْءٌ إِلَّا أَنْ یَشَاءَ رَبُّهَا [رواه البخاری: 1454].
737- و از انسس روایت است که ابوبکرس هنگامی که او را به طرف بحرین فرستاد، این دستور را برایش نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
این دستور زکاتی است که پیامبر خدا ج بر مسلمانان فرض گردانیده است، و خداوند متعال رسول خود را به آن امر فرموده است، هر مسلمانی که به مقدار معین آن از وی مطالبه گردد، باید آن را بپردازد، و اگر از وی بیشتر از اندازۀ معین آن مطالبه میگردد، نباید آن را بپردازد:
«در بیست و چهار شتر و در کمتر از آن از گوسفند، در هر پنج شتری یک گوسفند.
چون به بیست و پنج رسید، تا سی و پنج شتر: یک(بنت مخاض) ماده.
چون به سی وشش رسید، تا چهل و پنج شتر: یک(بنت لبون)ماده.
چون به چهل و شش رسید، تا شصت شتر: یک(حقه) که آمادۀ بار داری است.
چون به شصت و یک رسید، تا هفتاد و پنج شتر: یک(جذعه).
چون به هفتاد و شش رسید، تا نود شتر: یک(بنت لبون).
چون به نود و یک رسید، تا به یک صد و بیست شتر: دو(حقه) که آماده بارداری است.
چون از یک صد و بیست شتر زیادتر شد، در هر چهل شتری یک(بنت لبون)، و در هر پنجاه شتری یک(حقه) لازم میگردد.
و اگر کسی بیش از چهار شتر نداشت، در آن زکاتی نیست، مگر آنکه صاحبش به اختیار خود چیزی را صدقه بدهد، و چون به پنج شتر رسید: در آن یک گوسفند لازم میشود.
و در زکات گوسفند: در صورتی که درصحرا بچرد، در هر چهل گوسفند تا یک صد و بیست گوسفند: یک گوسفند.
چون از یک صدو بیست گوسفند زیاد شد، تا دو صد گوسفند: دو گوسفند.
چون از دوصد گوسفند زیاد شد، تا سه صد گوسفند: سه گوسفند.
چون از سه صد گوسفند زیاد شد، در هریکصد گوسفندی، ی کگوسفند لازم میشود.
اگر تعداد گوسفندانی که در صحرا میچرد، از چهل گوسفند حتی یک گوسفند کم باشد، بر صاحب آنها زکاتی نیست، مگر آنکه صاحب آنها به رضایت خودش چیزی صدقه بدهد.
و درنقره: ربع عشر است[یعنی: در هر چهل درهم، یک درهم] و اگر شخصی فقط یک صد و نود[درهم] داشت، در آن زکاتی نیست، مگر آنکه صاحب آنها به اختیار خودش، چیزی صدقه بدهد»([40]).
27- باب: لاَ یُؤخَذُ فِی الصَّدَقَةِ إلاَّ السَّلِیم
باب [27]: در زکات جز مال سالم گرفته نمیشود
738- وَعَنهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ أَبَا بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، کَتَبَ لَهُ، الَّتِی أَمَرَ اللَّهُ رَسُولَهُ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «وَلاَ یُخْرَجُ فِی الصَّدَقَةِ هَرِمَةٌ وَلاَ ذَاتُ عَوَارٍ، وَلاَ تَیْسٌ إِلَّا مَا شَاءَ المُصَدِّقُ» [رواه البخاری: 1455].
738- و از انسس روایت است که ابوبکرس دستوری را که خداوند به رسولش امر کرده بود، برایش[یعنی برای انسس] نوشت: [و در آن آمده بود که:]
«زکات مال نباید پیر، مریض، و یا آنکه قوچ باشد، مگر آنکه مامور زکات[بنا به مصلحت] آن را قبول نماید»([41]).
28- باب: لاَ تُؤخَذُ کَرَائِمُ أمْوَالِ النَّاسِ فِی الصَّدَقَةِ
باب [28]: در زکات نباید اموال برگزیدۀ مردم انتخاب گردد
739- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا: حدیثُ بَعَثَ مُعَاذًا إِلَى الیَمَنِ تَقَدَّم وَفِیْ هَذِهِ الرِّوایَة قَالَ: «إِنَّکَ تَقْدَمُ عَلَى قَوْمٍ أَهْلِ کِتَابٍ...» وَذَکَرَ بَاقِیْ الْحَدِیْث، ثُمَّ قَالَ فِیْ آخِرِهِ: «... وَتَوَقَّ کَرَائِمَ أَمْوَالِ النَّاسِ» [رواه البخاری: 1458].
739- از ابن عباسب در حدیثی که پیامبر خدا ج معاذ را به یمن فرستادند و ذکر آن قبلاً گذشت چنین آمده است که پیامبر خدا ج فرمودند: «تو درنزد اهل کتاب میروی...» و در آخر آن حدیث فرمودند:
«و [در زکات اموال] از گرفتن مال سره و بر گزیدۀ مردم بپرهیز»([42]).
29- باب: الزَّکَاةِ عَلَى الأَ قَارِبِ
باب [29]: دادن زکات برای اقوام و نزدیکان
740- وَعَنهُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ: کَانَ أَبُو طَلْحَةَ أَکْثَرَ الأَنْصَارِ بِالْمَدِینَةِ مَالًا مِنْ نَخْلٍ، وَکَانَ أَحَبُّ أَمْوَالِهِ إِلَیْهِ بَیْرُحَاءَ، وَکَانَتْ مُسْتَقْبِلَةَ المَسْجِدِ، وَکَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یَدْخُلُهَا وَیَشْرَبُ مِنْ مَاءٍ فِیهَا طَیِّبٍ، قَالَ أَنَسٌ: فَلَمَّا أُنْزِلَتْ هَذِهِ الآیَةُ«لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَۚ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَیۡءٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ بِهِۦ عَلِیمٞ ٩٢» قَامَ أَبُو طَلْحَةَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَتَعَالَى یَقُولُ: «لَن تَنَالُواْ ٱلۡبِرَّ حَتَّىٰ تُنفِقُواْ مِمَّا تُحِبُّونَۚ وَمَا تُنفِقُواْ مِن شَیۡءٖ فَإِنَّ ٱللَّهَ بِهِۦ عَلِیمٞ ٩٢» وَإِنَّ أَحَبَّ أَمْوَالِی إِلَیَّ بَیْرُحَاءَ، وَإِنَّهَا صَدَقَةٌ لِلَّهِ، أَرْجُو بِرَّهَا وَذُخْرَهَا عِنْدَ اللَّهِ، فَضَعْهَا یَا رَسُولَ اللَّهِ حَیْثُ أَرَاکَ اللَّهُ، قَالَ: فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «بَخٍ، ذَلِکَ مَالٌ رَابِحٌ، ذَلِکَ مَالٌ رَابِحٌ، وَقَدْ سَمِعْتُ مَا قُلْتَ، وَإِنِّی أَرَى أَنْ تَجْعَلَهَا فِی الأَقْرَبِینَ» فَقَالَ أَبُو طَلْحَةَ: أَفْعَلُ یَا رَسُولَ اللَّهِ، فَقَسَمَهَا أَبُو طَلْحَةَ فِی أَقَارِبِهِ وَبَنِی عَمِّهِ، [رواه البخاری: 1461].
740- و از ابن عباسب روایت است که گفت: (ابوطلحه)س از همۀ مردم انصار در خت خرما بیشتر داشت، و محبوبترین مال او درنزدش(بیرحاء) بود، [بیرحاء نام باغچه و یا نخلستانی بود] که مقابل مسجد[نبوی] قرار داشت، و پیامبر خدا ج در آن نخلستان رفته و از آب گوارای آن مینوشیدند.
انسس میگوید: چون این آیۀ مبارکه نازل گردید: «تا وقتی که از مال دوست داشتنی خود نفقه نکنید هر گز ثوابی نمیبرید»، ابو طلحهس نزد پیامبر خدا ج آمد و گفت: یا رسول الله! خداوند متعال میفرماید که «تا وقتی که از مال دوست داشتنی خود نفقه نکنید هرگز ثوابی نمیبرید» و چون از همۀ اموالم(بیرحاء) را بیشتر دوست دارم، در راه خدا صدقه باشد، و امیدوارم که خداوند متعال مزد و ثواب آن را درنزد خود برایم ذخیره نماید، و شما یا رسول الله! آن را در هر جا که میخواهید بنهید[یعنی هر طوری که مناسب میدانید در آن تصرف نمائید]!
گفت: پیامبر خدا ج فرمودند: «به، به! این عجب مال فائده مندی است، این عجب مال فائده مندی است، آنچه را که گفتی شنیدم، و نظر من آن است که آنها را برای اقوام خود صدقه بدهی».
ابو طلحه گفت: یا رسول الله! چنین میکنم و همان بود که ابو طلحه آن نخلستان را برای اقوام و اولاد عم خود تقسیم کرد([43]).
741- عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، حَدیثُهُ فی خُروجِ النَّبیّ ج إِلَی المُصَلَّی تَقَدَّمَ وَفی هذِهِ الرَّوایَة قَالَ: فَلَمَّا صَارَ إِلَى مَنْزِلِهِ، جَاءَتْ زَیْنَبُ، امْرَأَةُ ابْنِ مَسْعُودٍ، تَسْتَأْذِنُ عَلَیْهِ، فَقِیلَ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، هَذِهِ زَیْنَبُ، فَقَالَ: «أَیُّ الزَّیَانِبِ؟» فَقِیلَ: امْرَأَةُ ابْنِ مَسْعُودٍ، قَالَ: «نَعَمْ، ائْذَنُوا لَهَا» فَأُذِنَ لَهَا، قَالَتْ: یَا نَبِیَّ اللَّهِ، إِنَّکَ أَمَرْتَ الیَوْمَ بِالصَّدَقَةِ، وَکَانَ عِنْدِی حُلِیٌّ لِی، فَأَرَدْتُ أَنْ أَتَصَدَّقَ بِهِ، فَزَعَمَ ابْنُ مَسْعُودٍ: أَنَّهُ وَوَلَدَهُ أَحَقُّ مَنْ تَصَدَّقْتُ بِهِ عَلَیْهِمْ، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «صَدَقَ ابْنُ مَسْعُودٍ، زَوْجُکِ وَوَلَدُکِ أَحَقُّ مَنْ تَصَدَّقْتِ بِهِ عَلَیْهِمْ» [رواه البخاری: 1462].
741- حدیث ابو سعید خُدرِیس در موضوع بیرون شدن پیامبر خدا ج به سوی عیدگاه قبلاً گذشت، و در این روایت آمده است که وی گفت:
چون پیامبر خدا ج به طرف منزل خود رفتند، زینب همسر ابن مسعودب آمد و اجازه داخل شدن خواست.
کسی برای پیامبر خدا ج گفت که: یا رسول الله! زینب است[اجازه میخواهد].
فرمودند: «کدام زینب»؟
گفت: همسر ابن مسعود.
فرمودند: «بلی! برایش اجازه بدهید».
برایش اجازه داده شد.
[چون نزد پیامبر خدا ج آمد] گفت: ای پیامبر خدا! امروز شما به صدقه دادن امر فرمودید، و من زیوری داشتم و میخواستم آن را صدقه بدهم، ولی ابن مسعود میگوید که او و فرزندش از هر کس دیگری که برایش صدقه بدهم مستحقتر هستند.
پیامبر خدا ج فرمودند: «ابن مسعود راست میگوید، شوهر تو، و فرزند تو، از هرکس دیگری که برایش صدقه بدهی، مستحقتر هستند»([44]).
30- باب: لَیْسَ عَلَى المُسْلِمِ فِی فَرَسِهِ صَدَقَةٌ
باب [30]: بر اسپ شخص مسلمان زکاتی نیست
742- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «لَیْسَ عَلَى المُسْلِمِ فِی فَرَسِهِ وَغُلاَمِهِ صَدَقَةٌ» [رواه البخاری: 1463].
742- از ابو هریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند:
«بر شخص مسلمان در اسپ و در غلامش زکاتی نیست»([45]).
31- باب: الصَّدَقَةِ عَلَى الیَتَامى
743- عَن أَبَی سَعِیدٍ الخُدْرِیَّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ جَلَسَ ذَاتَ یَوْمٍ عَلَى المِنْبَرِ وَجَلَسْنَا حَوْلَهُ، فَقَالَ: «إِنِّی مِمَّا أَخَافُ عَلَیْکُمْ مِنْ بَعْدِی، مَا یُفْتَحُ عَلَیْکُمْ مِنْ زَهْرَةِ الدُّنْیَا وَزِینَتِهَا» فَقَالَ رَجُلٌ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَوَیَأْتِی الخَیْرُ بِالشَّرِّ؟ فَسَکَتَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقِیلَ لَهُ: مَا شَأْنُکَ؟ تُکَلِّمُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَلاَ یُکَلِّمُکَ؟ فَرَأَیْنَا أَنَّهُ یُنْزَلُ عَلَیْهِ؟ قَالَ: فَمَسَحَ عَنْهُ الرُّحَضَاءَ، فَقَالَ: «أَیْنَ السَّائِلُ؟» وَکَأَنَّهُ حَمِدَهُ، فَقَالَ: «إِنَّهُ لاَ یَأْتِی الخَیْرُ بِالشَّرِّ، وَإِنَّ مِمَّا یُنْبِتُ الرَّبِیعُ یَقْتُلُ أَوْ یُلِمُّ، إِلَّا آکِلَةَ الخَضْرَاءِ، أَکَلَتْ حَتَّى إِذَا امْتَدَّتْ خَاصِرَتَاهَا اسْتَقْبَلَتْ عَیْنَ الشَّمْسِ، فَثَلَطَتْ وَبَالَتْ، وَرَتَعَتْ، وَإِنَّ هَذَا المَالَ خَضِرَةٌ حُلْوَةٌ، فَنِعْمَ صَاحِبُ المُسْلِمِ مَا أَعْطَى مِنْهُ المِسْکِینَ وَالیَتِیمَ وَابْنَ السَّبِیلِ - أَوْ کَمَا قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ - وَإِنَّهُ مَنْ یَأْخُذُهُ بِغَیْرِ حَقِّهِ، کَالَّذِی یَأْکُلُ وَلاَ یَشْبَعُ، وَیَکُونُ شَهِیدًا عَلَیْهِ یَوْمَ القِیَامَةِ» [رواه البخاری: 1465].
743- از ابو سعید خدریس روایت است که پیامبر خدا ج روزی بالای منبر نشستند، و ما در اطراف منبر نشستیم، فرمودند:
«چیزی که بعد از خود دربارۀ شما خوف دارم این است که و سائل و زیبائیهای زندگی برای شما آماده گردد».
شخصی گفت: یا رسول الله! آیا میشود که خیر سبب شر گردد؟[یعنی: اموال دنیوی که از نعمتهای خداوندی است، چرا سبب بدبختی شود].
پیامبر خدا ج سکوت نموده و چیزی نگفتند.
مردم برای آن شخص گفتند: این چه کاری است که میکنی؟ تو با پیامبر خدا ج سخن میزنی و ایشان با تو سخن نمیزنند، در این وقت متوجه شدیم که برایشان وحی ناز میشود.
[پیامبر خدا ج] عرق زیادی را که بر چهرۀ شان[به سبب فشار وحی] نشسته بود، پاک کرده و فرمودند: «شخص سؤال کننده کجاشد»؟، و طوی معلوم میشد که آن شخص را تمجید میکنند، و فرمودند:
«خیر سبب شر نمیشود([46])، از چیزهایی که در بهار میروید، گیاهانی است که هلاک میکند و یا مریض میسازد، مگر حیوانی که از آن سبزه به اندازۀ معقول آن استفاده نماید، و این حیوان همین قدر میخورد که خوب سیر شود، و بعد از خوردن و سیر شدن، رویش را به طرف آفتاب میکند، سرگین میاندازد و بول میکند، و میچرد([47]) و مال دنیا دل فریب و شیرین است، و خوشا به حال مسلمانی که از آن مال به مساکین و یتیمان و دور افتادگان از وطن میدهد([48])، و کسی که مال را به غیر حق آن میگیرد، [یعنی: از راه حرام و غیر مشروع بدست میآورد] مانند کسی است که هر قدر میخورد سیر نمیشود([49]) و آن مال در روز قیامت بر علیه او شهادت میدهد»([50]).
32- باب: الزَّکَاةِ عَلَى الزَّوجِ وَالأَیْتَامِ فِی الحَجْرِ
باب [32]: دادن زکات به شوهر و به یتیمانی که در آغوشش میباشند
744- عَنْ زَیْنَبَ امْرَأَةِ عَبْدِ اللَّهِ بن مَسعُودٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا حَدیثها المُتَقَدَّم قَریباً وَقالَت فی هذهِ الرَّوایَة: فَانْطَلَقْتُ إِلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَوَجَدْتُ امْرَأَةً مِنَ الأَنْصَارِ عَلَى البَابِ، حَاجَتُهَا مِثْلُ حَاجَتِی، فَمَرَّ عَلَیْنَا بِلاَلٌ، فَقُلْنَا: سَلِ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أَیَجْزِی عَنِّی أَنْ أُنْفِقَ عَلَى زَوْجِی، وَأَیْتَامٍ لِی فِی حَجْرِی؟ وَقُلْنَا: لاَ تُخْبِرْ بِنَا، فَدَخَلَ فَسَأَلَهُ، فَقَالَ: «مَنْ هُمَا؟» قَالَ: زَیْنَبُ، قَالَ: «أَیُّ الزَّیَانِبِ؟» قَالَ: امْرَأَةُ عَبْدِ اللَّهِ، قَالَ: «نَعَمْ، لَهَا أَجْرَانِ، أَجْرُ القَرَابَةِ وَأَجْرُ الصَّدَقَةِ» [رواه البخاری: 1466].
744- حدیث زینب همسر عبدالله بن مسعودب قبلاً گذشت، و دراین روایت میگوید:
نزد پیامبر خدا ج رفتم، و زنی از انصار را به در[خانۀ شان] دیدم، مشکلش مانند مشکل من بود، بلال از نزد ما گذشت و ما برایش گفتیم که از پیامبر خدا ج بپرس که آیا روا است[یعنی: برایم ثواب دارد] که برای شوهرم و برای یتیمانی که در آغوشم میباشند نفقه کنم؟[این یتیمان برادرزادهها و خواهر زادههای آن زن بودند] او رفت و پرسان نمود، و در جواب فرمودند:
«بلی برایش دو ثواب است، یکی ثواب قرابت و خویشاوند، و دیگری ثواب صدقه»([51]).
745- عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ رَضِیَ اللّهُ عَنهَا، قَالَتْ: قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، أَلِیَ أَجْرٌ أَنْ أُنْفِقَ عَلَى بَنِی أَبِی سَلَمَةَ، إِنَّمَا هُمْ بَنِیَّ؟ فَقَالَ: «أَنْفِقِی عَلَیْهِمْ، فَلَکِ أَجْرُ مَا أَنْفَقْتِ عَلَیْهِمْ» [رواه البخاری: 1467].
745- از ام سلمهل روایت است که گفت:
گفتم: یا رسول الله! آیا اگر زکاتم را برای اولاد(ابو سلمه) بدهم، برایم ثواب دارد؟ در حالی که فرزندان او فرزندان خودم میباشند.
فرمودند: «برای آنها نفقه کن، برای تو ثوابی است که به آنها نفقه مینمائی»([52]).
33- باب: قَولِ الله تعالى: ﴿وَفِی ٱلرِّقَابِ وَٱلۡغَٰرِمِینَ وَفِی سَبِیلِ ٱللَّهِ﴾
باب [33]: این قول خداوند متعال که: ﴿و در آزاد کردن غلامان، قرض داران، و در راه خدا﴾
746- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: أَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِالصَّدَقَةِ، فَقِیلَ مَنَعَ ابْنُ جَمِیلٍ، وَخَالِدُ بْنُ الوَلِیدِ، وَعَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ المُطَّلِبِ فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: مَا یَنْقِمُ ابْنُ جَمِیلٍ إِلَّا أَنَّهُ کَانَ فَقِیرًا، فَأَغْنَاهُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ، وَأَمَّا خَالِدٌ: فَإِنَّکُمْ تَظْلِمُونَ خَالِدًا، قَدِ احْتَبَسَ أَدْرَاعَهُ وَأَعْتُدَهُ فِی سَبِیلِ اللَّهِ، وَأَمَّا العَبَّاسُ بْنُ عَبْدِ المُطَّلِبِ، فَعَمُّ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَهِیَ عَلَیْهِ صَدَقَةٌ وَمِثْلُهَا مَعَهَا [رواه البخاری: 1468].
746- از ابو هریرهس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج به دادن زکات امر فرمودند، برایشان خبر رسید که (ابن جمیل) و (خالد بن ولید) و (عباس بن عبدالمطلب) ازدادن زکات خود داری میکنند([53]) [یعنی: زکات نمیدهند].
پیامبر خدا ج فرمودند: «ابن جمیل دیگر انتقامی نمیگیرد، به جز اینکه فقیر و بیچاره بود و خدا و رسول او را غنی و ثروتمند ساخت([54]).
و اما (خالد بن ولید): شما به او ظلم میکنید، او تمام وسائل جنگی و دیگر دار و مدار خود را در راه خدا وقف نموده است.
و (عباس بن عبدالمطلب): عم پیامبر خدا ج است، او برعلاوه از زکاتی که بر وی لازم است، همان اندازه دیگر هم صدقه میهد یا باید صدقه بدهد»([55]).
34- باب: الاسْتِعْفَافِ عَنِ المَسأَلَةِ
باب [34]: خود داری از سؤال کردن مردم
747- عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الخُدْرِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: إِنَّ نَاسًا مِنَ الأَنْصَارِ سَأَلُوا رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَأَعْطَاهُمْ، ثُمَّ سَأَلُوهُ، فَأَعْطَاهُمْ، ثُمَّ سَأَلُوهُ، فَأَعْطَاهُمْ حَتَّى نَفِدَ مَا عِنْدَهُ، فَقَالَ: «مَا یَکُونُ عِنْدِی مِنْ خَیْرٍ فَلَنْ أَدَّخِرَهُ عَنْکُمْ، وَمَنْ یَسْتَعْفِفْ یُعِفَّهُ اللَّهُ، وَمَنْ یَسْتَغْنِ یُغْنِهِ اللَّهُ وَمَنْ یَتَصَبَّرْ یُصَبِّرْهُ اللَّهُ، وَمَا أُعْطِیَ أَحَدٌ عَطَاءً خَیْرًا وَأَوْسَعَ مِنَ الصَّبْرِ» [رواه البخای: 1469].
747- از ابو سعید خدریس روایت است که: مردم از انصار از پیامبر خدا ج درخواست کمک نمودند، [ایشان طلب آنها را اجابت نمودند و از اموال زکات] برای آنها دادند.
دوباره درخواست کمک نمودند، باز برای آنها دادند.
برای بار سوم درخواست کمک کردند، باز هم برایشان دادند، تا آنکه تمام اموالی که نزدشان بود خلاص شد، بعد از آن فرمودند:
«مالی که در نزدم موجود باشد، از شما دریغ نمیکنم، و کسی که از سؤال کردن خود داری نماید، خداوند اسباب خود داریاش را فراهم میسازد، و کسی که اظهار بینیازی نماید خداوند او را بینیاز میسازد، و کسی که صبر کند خداوند برایش صبر میدهد، و برای هیچ کسی خیر و نعمتی بالاتر از صبر ارزانی نشده است»([56]).
748- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ لَأَنْ یَأْخُذَ أَحَدُکُمْ حَبْلَهُ، فَیَحْتَطِبَ عَلَى ظَهْرِهِ خَیْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ یَأْتِیَ رَجُلًا، فَیَسْأَلَهُ أَعْطَاهُ أَوْ مَنَعَهُ» [رواه البخاری: 1470].
748- از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند:
«قسم به ذاتی که جانم در دست او است،[بلا کیف] اگر کسی از شما ریسمانش را گرفته و به پشتش هیزم بکشد، بهتر از آن است که نزد شخصی آمده و از وی طلب کمک نماید، و آن شخص برایش چیزی بدهد و یا ندهد».
749- وَ فی روایة عَنِ الزُّبَیْرِ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: فَیَأْتِیَ بِحُزْمَةِ الحَطَبِ عَلَى ظَهْرِهِ، فَیَبِیعَهَا، فَیَکُفَّ اللَّهُ بِهَا وَجْهَهُ خَیْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ یَسْأَلَ النَّاسَ أَعْطَوْهُ أَوْ مَنَعُوهُ» [رواه البخاری: 1471].
749- دریکی از روایات از زبیرس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند:
«اگر شخصی پشتۀ هیزمی را بر پشت خود آورده و بفروشد، و خداوند آبرویش را به این وسیله حفظ نماید، برایش بهتر از آن است که از مردم سؤال نماید، و آنها برایش چیزی بدهند و یا ندهند»([57]).
750- عَن حَکِیمَ بْنَ حِزَامٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَأَعْطَانِی، ثُمَّ سَأَلْتُهُ، فَأَعْطَانِی، ثُمَّ سَأَلْتُهُ، فَأَعْطَانِی ثُمَّ قَالَ: «یَا حَکِیمُ، إِنَّ هَذَا المَالَ خَضِرَةٌ حُلْوَةٌ، فَمَنْ أَخَذَهُ بِسَخَاوَةِ نَفْسٍ بُورِکَ لَهُ فِیهِ، وَمَنْ أَخَذَهُ بِإِشْرَافِ نَفْسٍ لَمْ یُبَارَکْ لَهُ فِیهِ، کَالَّذِی یَأْکُلُ وَلاَ یَشْبَعُ، الیَدُ العُلْیَا خَیْرٌ مِنَ الیَدِ السُّفْلَى»، قَالَ حَکِیمٌ: فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ، وَالَّذِی بَعَثَکَ بِالحَقِّ لاَ أَرْزَأُ أَحَدًا بَعْدَکَ شَیْئًا حَتَّى أُفَارِقَ الدُّنْیَا، فَکَانَ أَبُو بَکْرٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، یَدْعُو حَکِیمًا إِلَى العَطَاءِ، فَیَأْبَى أَنْ یَقْبَلَهُ مِنْهُ، ثُمَّ إِنَّ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ دَعَاهُ لِیُعْطِیَهُ فَأَبَى أَنْ یَقْبَلَ مِنْهُ شَیْئًا، فَقَالَ عُمَرُ: إِنِّی أُشْهِدُکُمْ یَا مَعْشَرَ المُسْلِمِینَ عَلَى حَکِیمٍ، أَنِّی أَعْرِضُ عَلَیْهِ حَقَّهُ مِنْ هَذَا الفَیْءِ فَیَأْبَى أَنْ یَأْخُذَهُ، فَلَمْ یَرْزَأْ حَکِیمٌ أَحَدًا مِنَ النَّاسِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ حَتَّى تُوُفِّیَ [رواه البخاری: 1472].
750- از حکیم به حزامس روایت است که گفت: از پیامبر خدا ج سؤال نمودم برایم دادند، باز سؤال نمودم، باز برایم دادند، برای بار سوم سؤال نمودم، باز برایم داده و فرمودند:
«ای حکیم! مال دنیا دل فریب و شیرین است، اگر کسی آن را با نفس آرام و بدون حرص به دست آورد، خداوند در آن مال برایش برکت میدهد، و کسی که روی حرص و رفت و آمد به دست میآورد، خداوند در آن مال برایش برکت نمیدهد، و او مانند کسی است که هرچه میخورد سیر نمیشود، و دست بالا از دست زیرین بهتر است».
حکیم میگوید: گفتم: یا رسول الله! قسم به ذاتی که تو را به حق فرستاده است، بعد از شما از هیچ کس دیگری تا وقتی که بمیرم چیزی نخواهم گرفت.
و همان بود که ابوبکرس [در زمان خلافت خود] حکیم را دعوت میکرد که برایش از اموال غنائم بدهد، او از گرفتن آن اموال ابا میورزید.
باز عمرس او را طلبید تا برایش[چیزی] بدهد،[هم چنین] از گرفتن چیزی از وی ابا ورزید.
عمرس گفت: ای مسلمانان! من شما را درمورد حکیم شاهد میگیرم که من برای او حق او را از مال(فَیء) میدهم، و او از گرفتن آن ابا میورزد، و حکیم[به عهد خود وفا نمود] و بعد از پیامبر خدا ج از هیچ کسی تا وقتی که وفات یافت، چیزی نگرفت([58]).
35- باب: مَنْ أَعْطَاهُ الله شَیْئاً مِنْ غَیْرِ مَسأَلَةٍ وَلاَ إشْرَافِ نَفْسٍ
باب [35]: کسی که خدا برایش بدون سؤال و طمع چیزی بدهد
751- عَن عُمَرَ بنِ الخَطَّاب رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُعْطِینِی العَطَاءَ، فَأَقُولُ: أَعْطِهِ مَنْ هُوَ أَفْقَرُ إِلَیْهِ مِنِّی، فَقَالَ: «خُذْهُ إِذَا جَاءَکَ مِنْ هَذَا المَالِ شَیْءٌ وَأَنْتَ غَیْرُ مُشْرِفٍ وَلاَ سَائِلٍ، فَخُذْهُ وَمَا لاَ فَلاَ تُتْبِعْهُ نَفْسَکَ» [رواه البخاری: 1473].
751- از عمر بن خطابس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج [گاهی] برایم بخشش میدادند، و من میگتم، این را برای کسی بدهید که به این چیز از من محتاجتر است، و ایشان میفرمودند:
«این را قبول کن، اگر بدون سؤال کردن و توقع برایت چیزی داده شد قبول کند، ورنه در بدست آوردن آن، خود را به زحمت مینداز»([59]).
36- باب: مَنْ سَأَلَ النَّاسَ تَکَثُّراً
باب [36]:کسی که از مردم جهت پس انداز سؤال میکند.
752- عَن عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «مَا یَزَالُ الرَّجُلُ یَسْأَلُ النَّاسَ، حَتَّى یَأْتِیَ یَوْمَ القِیَامَةِ لَیْسَ فِی وَجْهِهِ مُزْعَةُ لَحْمٍ» وَقَالَ: «إِنَّ الشَّمْسَ تَدْنُو یَوْمَ القِیَامَةِ، حَتَّى یَبْلُغَ العَرَقُ نِصْفَ الأُذُنِ، فَبَیْنَا هُمْ کَذَلِکَ اسْتَغَاثُوا بِآدَمَ، ثُمَّ بِمُوسَى، ثُمَّ بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ» [رواه البخاری: 1475،1474].
752- از عبدالله بن عمرب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج فرمودند:
«گدا تا آنجا به گدائیاش ادامه میدهد که چون روز قیامت در میدان محشر حاضر گردد، در چهرهاش ذرۀ گوشت وجود ندارد».
و فرمودند: «آفتاب در روز قیامت آنقدر نزدیک میشود که عرق نیمۀ گوشها میرسد([60])، و در این حالت است که مردم به آدم÷ وسپس به موسی÷ و اخیرا از [محمد] ج طلب کمک و فریادرسی میکنند»([61]).
37- باب: حَدِّ الغِنی
753- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «لَیْسَ المِسْکِینُ الَّذِی یَطُوفُ عَلَى النَّاسِ تَرُدُّهُ اللُّقْمَةُ وَاللُّقْمَتَانِ، وَالتَّمْرَةُ وَالتَّمْرَتَانِ، وَلَکِنِ المِسْکِینُ الَّذِی لاَ یَجِدُ غِنًى یُغْنِیهِ، وَلاَ یُفْطَنُ بِهِ، فَیُتَصَدَّقُ عَلَیْهِ وَلاَ یَقُومُ فَیَسْأَلُ النَّاسَ» [رواه البخاری: 1479].
753- از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند:
«مسکین کسی نسیت که به دروازه این و آن بگردد و یک لقمه و یا دو لقمه، و یا یک دانه خرما و یادو دانه خرما او را کفایت کند».
«بلکه مسکین کسی است که کفاف زندگیاش را ندارد، و کسی از فقر و در ماندگیاش واقف نیست، تا برایش صدقه بدهد، و نه هم خودش نزد مردم میرود و گدائی میکند»([62]).
38- باب: خَرْصِ التَّمْرِ
754- عَنْ أَبِی حُمَیْدٍ السَّاعِدِیِّ، قَالَ: غَزَوْنَا مَعَ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ غَزْوَةَ تَبُوکَ، فَلَمَّا جَاءَ وَادِیَ القُرَى إِذَا امْرَأَةٌ فِی حَدِیقَةٍ لَهَا، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لِأَصْحَابِهِ: «اخْرُصُوا»، وَخَرَصَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَشَرَةَ أَوْسُقٍ، فَقَالَ لَهَا: «أَحْصِی مَا یَخْرُجُ مِنْهَا» فَلَمَّا أَتَیْنَا تَبُوکَ قَالَ: «أَمَا إِنَّهَا سَتَهُبُّ اللَّیْلَةَ رِیحٌ شَدِیدَةٌ، فَلاَ یَقُومَنَّ أَحَدٌ، وَمَنْ کَانَ مَعَهُ بَعِیرٌ فَلْیَعْقِلْهُ» فَعَقَلْنَاهَا، وَهَبَّتْ رِیحٌ شَدِیدَةٌ، فَقَامَ رَجُلٌ، فَأَلْقَتْهُ بِجَبَلِ طَیِّءٍ، وَأَهْدَى مَلِکُ أَیْلَةَ لِلنَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، بَغْلَةً بَیْضَاءَ، وَکَسَاهُ بُرْدًا وَکَتَبَ لَهُ بِبَحْرِهِمْ، فَلَمَّا أَتَى وَادِیَ القُرَى قَالَ لِلْمَرْأَةِ: «کَمْ جَاءَ حَدِیقَتُکِ» قَالَتْ: عَشَرَةَ أَوْسُقٍ، خَرْصَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «إِنِّی مُتَعَجِّلٌ إِلَى المَدِینَةِ، فَمَنْ أَرَادَ مِنْکُمْ أَنْ یَتَعَجَّلَ مَعِی، فَلْیَتَعَجَّلْ» فَلَمَّا قَالَ ابْنُ بَکَّارٍ کَلِمَةً مَعْنَاهَا: أَشْرَفَ عَلَى المَدِینَةِ قَالَ: «هَذِهِ طَابَةُ» فَلَمَّا رَأَى أُحُدًا قَالَ: «هَذَا جُبَیْلٌ یُحِبُّنَا وَنُحِبُّهُ، أَلاَ أُخْبِرُکُمْ بِخَیْرِ دُورِ الأَنْصَارِ» قَالُوا: بَلَى، قَالَ: «دُورُ بَنِی النَّجَّارِ، ثُمَّ دُورُ بَنِی عَبْدِ الأَشْهَلِ، ثُمَّ دُورُ بَنِی سَاعِدَةَ أَوْ دُورُ بَنِی الحَارِثِ بْنِ الخَزْرَجِ وَفِی کُلِّ دُورِ الأَنْصَارِ یَعْنِی خَیْرًا» [رواه البخاری: 1481].
754- از ابو حمید ساعدیس روایت است که گفت: با پیامبر خدا ج در غزوۀ تبوک اشتراک نموده بودم([63])، چون[پیامبر خدا ج] به منطقۀ(وادی القُری) رسیدند، زنی در بوستانش بود.
پیامبر خدا ج برای صحابه گفتند که[مقدار خرمای نخلستان آن زن را] تخمین کنید، و پیامبر خدا ج مقدار خرمای آن نخلستان را به(ده وَ سق) تخمین نمودند([64]) و برای آن زن گفتند:
«مقدار خرمایی را که از آن حاصل میشود، به خاطر داشته باش».
و چون به(تبوک) رسیدیم فرمودند:
«امشت باد شدیدی خواهد وزید، کسی نباید از جایش حرکت نماید، و کسی که به همراهش شتری میباشد، او را ببندد».
ما هم شتران را بستیم، و باد شدیدی وزیدن گرفت، شخصی برخاصت، و باد اورا به(کوه طَی) انداخت([65]).
[و در این غزوه بود] که پادشاه(ایله) برای پیامبر خدا ج قاطر سفیدی و جامۀ خط داری بخشش داد([66])، و پیامبر خدا ج برایش منطقۀ خودش که در کنار بحر زندگی میکرد، امان نامۀ نوشتند([67]).
و چون وا پس به(وادی القُری) رسیدیم، برای آن زن گفتند:
«نخلستانت چه قدر خرما داد»؟
گفت: همان(ده وَسقی) که پیامبر خدا تخمین زده بودند.
پیامبر خدا ج فرمودند: «من به طور عاجل به طرف مدینه روان هستم، و اگر کسی از شما میخواهد به طور عجله برود، با من بیاید».
روای کلمۀ گفت که معنایش این است: چون به نزدیک مدینه رسیدند، فرمودند: «این طابه است» [یعنی: شهر خوش و گوارائی است].
و چون (أُحد) را دیدند، فرمودند:
«این کوهی است که او ما را دوست دارد و ما او را دوست داریم، و آیا شما را خبر دهم که بهترین مردمان انصار، کدام مردمان هستند»؟
گفتند: بلی!
فرمودند: «مردم(بنی نجار) بعد از آن مردم(عبدالأشهل) بعد از آن مردم(بنی ساعده) و یا مردم(بنی حارث بن خزرج)، و در همه مردم انصار خیر و برکت است»([68]).
39- باب: العُشْرِ فِیمَا یُسْقَى مِنْ مَاءِ السَّمَاءِ وَبِالمَاءِ الجَارِی
باب [39]: در آنچه که به آب آسمان و به آب جاری آبیاری میشود، عشر لازم میگردد.
755- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ ابْنِ عُمَرَ، رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «فِیمَا سَقَتِ السَّمَاءُ وَالعُیُونُ أَوْ کَانَ عَثَرِیًّا العُشْرُ، وَمَا سُقِیَ بِالنَّضْحِ نِصْفُ العُشْرِ» [رواه البخاری: 1483].
755- از عبدالله بن عمرب روایت است که فرمودند:
«آنچه را که آسمان، و چشمهها آبیاری میکند، و یا آنکه خود آب باشد، عشر لازم است»، و در آنچه که به واسطۀ حیوان آبیاری میشود، نیم عشر لازم است»([69]).
40- باب: أَخْذِ صَدَقَةِ التَّمْرِ عِنْدَ صِرَامِ النَّخْلِ وَهَل یُتْرَکُ الصَّبِیُّ فَیمَسُّ تَمرَ الصَّدَقَةِ
باب [40]: زکات خرما در وقت چیدن آن است، و آیا برای طفل اجازه است که به خرمای زکات دست بزند؟
756- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: کَانَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ یُؤْتَى بِالتَّمْرِ عِنْدَ صِرَامِ النَّخْلِ، فَیَجِیءُ هَذَا بِتَمْرِهِ، وَهَذَا مِنْ تَمْرِهِ حَتَّى یَصِیرَ عِنْدَهُ کَوْمًا مِنْ تَمْرٍ، فَجَعَلَ الحَسَنُ وَالحُسَیْنُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا یَلْعَبَانِ بِذَلِکَ التَّمْرِ، فَأَخَذَ أَحَدُهُمَا تَمْرَةً، فَجَعَلَهَا فِی فِیهِ، فَنَظَرَ إِلَیْهِ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ، فَأَخْرَجَهَا مِنْ فِیهِ، فَقَالَ: «أَمَا عَلِمْتَ أَنَّ آلَ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ لاَ یَأْکُلُونَ الصَّدَقَةَ» [رواه البخاری: 1485].
756- از ابو هریرهس روایت است که گفت: هنگام چیدن خرما برای پیامبر خدا ج خرما میآوردند، مقدار خرمایی این شخص، و مقدار خرمایی آن شخص، تا آنکه در نزدشان خرمن خرمایی جمع میشد.
حسن و حسینب با آن خرماها بازی میکردند، یکی از آنها خرمایی را گرفت و به دهانش گذاشت، پیامبد خدا ج به طرفش نظر کردند وخرما را از دهانش بیرون کرده و فرمودند:
«آیا خبر نداری که اولاد محمد ج [از مال] زکات نمیخورند»([70])؟
41- باب: هَلْ یَشْتَرِی صَدَقَتَهُ، وَلاَ بَأسَ أَن یَشتَرِی صَدَقَتَه غَیرُه
باب [41]: آیا روا است زکاتش را بخرد؟ ولی اگر شخص دیگری زکات را خرید، باکی نیست
757- عَنْ عُمَرَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: حَمَلْتُ عَلَى فَرَسٍ فِی سَبِیلِ اللَّهِ، فَأَضَاعَهُ الَّذِی کَانَ عِنْدَهُ، فَأَرَدْتُ أَنْ أَشْتَرِیَهُ وَظَنَنْتُ أَنَّهُ یَبِیعُهُ بِرُخْصٍ، فَسَأَلْتُ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ فَقَالَ: «لاَ تَشْتَرِی، وَلاَ تَعُدْ فِی صَدَقَتِکَ، وَإِنْ أَعْطَاکَهُ بِدِرْهَمٍ، فَإِنَّ العَائِدَ فِی صَدَقَتهِ کَالعَائِدِ فِی قَیْئِهِ» [رواه البخاری: 1490].
757- از عمرس روایت است که گفت: اسپی را به شخصی دادم تا در راه خدا جهاد نماید، ولی او اسپ را ضایع نمود[و طور لازم خدمتش را نکرد]، و میخواستم آن اسپ را از نزدش بخرم، زیرا فکر میکردم که شاید آن را ارزان بفروشد، [راجع به این موضوع] از پیامبر خدا ج پرسیدم، فرمودند:
«آن را مخر، و در صدقۀ خود رجوع مکن، ولو آنکه آن را برایت به یک درهم بدهد، زیرا کسی که به صدقهاش رجوع میکند، مانند کسی است که به قیءاش رجوع میکند»([71]).
42- باب: الصَّدَقَةِ عَلَى مَوَالِی أَزْوَاجِ النَّبِیِّ ج
باب [42]: زکات دادن برای غلامان آزاد همسران پیامبر خدا ج
758- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمَا، قَالَ: وَجَدَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ شَاةً مَیِّتَةً، أُعْطِیَتْهَا مَوْلاَةٌ لِمَیْمُونَةَ مِنَ الصَّدَقَةِ، فَقَالَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «هَلَّا انْتَفَعْتُمْ بِجِلْدِهَا؟» قَالُوا: إِنَّهَا مَیْتَةٌ: قَالَ: «إِنَّمَا حَرُمَ أَکْلُهَا» [رواه البخاری: 1402].
758- از ابن عباسب روایت است که گفت: پیامبر خدا ج بز مردۀ را دیدند، این بز را کسی برای کنیز آزاد شدۀ میمونه داده بود([72]).
فرمودند: «چرا از پوستش استفاده نکردید»؟
گفتند: این خود مرده است.
فرمودند: «از خود مرده تنها خوردنش حرام است»([73]).
43- باب: إِذَا تَحوَّلَتِ الصَّدَقَةُ
باب [43]: وقتی که زکات تغییر یابد
759- عَنْ أَنَسٍ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ النَّبِیَّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ أُتِیَ بِلَحْمٍ تُصُدِّقَ بِهِ عَلَى بَرِیرَةَ، فَقَالَ: «هُوَ عَلَیْهَا صَدَقَةٌ، وَهُوَ لَنَا هَدِیَّةٌ» [رواه البخاری: 1495].
759- از انسس روایت است که برای پیامبر خدا ج از گوشتی که برای (بریره)ل صدقه داده شده بود، آوردند، ایشان فرمودند:
«این گوشت برای[بریره] زکات، و برای ما بخشش است»([74]).
44- باب: أَخْذِ الصَّدَقَةِ مِنَ الأَغْنِیَاءِ وَتُرَدَّ فِی الفُقَرَاءِ حَیْثُ کَانُوا
باب [44]: گرفتن زکات از اعنیاء و دادن برای فقراء به هر جایی که باشند
760- حَدیث مَعاذٍ، و بَعثِهِ إِلَی الیَمَنِ تَقَدَّمَ، و فی هذِهِ الرَّوایَةِ: «...وَاتَّقِ دَعْوَةَ المَظْلُومِ، فَإِنَّهُ لَیْسَ بَیْنَهُ وَبَیْنَ اللَّهِ حِجَابٌ»[رواه البخاری: 1496].
760- حدیث معاذ و فرستاده شدنش به یمن قبلاً گذشت، و در این روایت آمده است که [پیامبر خدا ج فرمودند]:
«... و از دعای مظلوم حذرکن! چون بین مظلوم و خدا حجابی نیست»([75]).
45- باب: صَلاَةِ الإِمَامِ وَدُعَائِهِ لِصَاحِبِ الصَّدَقَةِ
باب [45]: دعا کردن امام برای زکات دهنده
761- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی أَوْفَى رَضِیَ اللّهُ عَنهُمَا، قَالَ: کَانَ النَّبِیُّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ إِذَا أَتَاهُ قَوْمٌ بِصَدَقَتِهِمْ، قَالَ: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى آلِ فُلاَنٍ»، فَأَتَاهُ أَبِی بِصَدَقَتِهِ، فَقَالَ: «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى آلِ أَبِی أَوْفَى» [رواه البخاری: 1497].
761- از عبدالله بن ابی اوفیب روایت است که گفت: چون مردمی زکات خود را نزد پیامبر خدا ج میآوردند، به حق آنها دعاکرده و میگفتند: «خدایا! بر اهل و اولاد فلانی رحمتکن».
پدرم زکات مال خود را نزدشان آورد، گفتند: «خدایا! برای اولاد ابی اوفی رحمتکن»([76]).
46- باب: مَا یُسْتَخْرَجُ مِنَ الْبَحْرِ
باب [46]: آنچه که از دریا استخراج میشود
762- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، عَنِ النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ: «أَنَّ رَجُلًا مِنْ بَنِی إِسْرَائِیلَ سَأَلَ بَعْضَ بَنِی إِسْرَائِیلَ بِأَنْ یُسْلِفَهُ أَلْفَ دِینَارٍ، فَدَفَعَهَا إِلَیْهِ فَخَرَجَ فِی البَحْرِ، فَلَمْ یَجِدْ مَرْکَبًا، فَأَخَذَ خَشَبَةً، فَنَقَرَهَا، فَأَدْخَلَ فِیهَا أَلْفَ دِینَارٍ، فَرَمَى بِهَا فِی البَحْرِ، فَخَرَجَ الرَّجُلُ الَّذِی کَانَ أَسْلَفَهُ، فَإِذَا بِالخَشَبَةِ، فَأَخَذَهَا لِأَهْلِهِ حَطَبًا»، فَذَکَرَ الحَدِیثَ فَلَمَّا نَشَرَهَا وَجَدَ المَالَ [رواه البخاری: 1498].
762- از ابو هریرهس از پیامبر خدا ج روایت است که [فرمودند]:
«شخصی از بنی اسرائیل از شخص دیگری از بنی اسرائیل خواست تا برایش هزار دینار قرض بدهد، آن شخص برایش [هزار دینار] قرض داد.
[شخص قرض دار] به کنار دریا رفت [تا خود را به خانه قرض دهنده برساند و قرضش را اداء نماید] ولی مرکبی نیافت، لذا چوبی را گرفت و داخل آن را حفر نمود وهزار دینار را در آن چوب نهاد، [سر آن چوب را بست] و در دریا انداخت.
آن شخصی که پول رابرایش به قرض داده بود، به کنار دریا آمد، آن چوب را دید، آن را به قصد هیزم برای خانوادهاش گرفت.
[ابو هریرهس] بقیۀ حدیث را ذکر نمود [ و گفت]: چون آن شخص چوب را شکست، مال خود را در داخل آن یافت»([77]).
47- باب: فِی الرِّکازِ الخُمُسُ
باب [47]: در گنج، خُمس لازم است
763- عَنْ أَبِی هُرَیْرَةَ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ قَالَ: «العَجْمَاءُ جُبَارٌ، وَالبِئْرُ جُبَارٌ، وَالمَعْدِنُ جُبَارٌ، وَفِی الرِّکَازِ الخُمُسُ» [رواه البخاری: 1499].
763- و از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند:
«آنچه را که حیوان [گریخته از صاحبش] تلف میکند هدر است، و اگر کسی [در ملک خود چاهی حفر میکند، و کسی در آن میافتد] و متضرر میگردد هدر است، و اگر کسی معدنی را کافته و دیگری در آن میافتد هدر است، و آنچه که از یافتن گنج بدست میآید، در آن خمس لازم است»([78]).
48- باب: قَولِ الله تَعَالى: ﴿وَٱلۡعَٰمِلِینَ عَلَیۡهَا﴾ وَمُحَاسَبَةِ المُصدَّقین مَعَ الإِمَامِ
باب [48]: این قول خداوند که ﴿و کسانیاند که زکات را جمع آوری مینمایند﴾ و امام باید مامورین زکات را محاسبه نماید
764- عَنْ أَبِی حُمَیْدٍ السَّاعِدِیِّ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «اسْتَعْمَلَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ رَجُلًا مِنَ الأَسْدِ عَلَى صَدَقَاتِ بَنِی سُلَیْمٍ، یُدْعَى ابْنَ اللُّتْبِیَّةِ فَلَمَّا جَاءَ حَاسَبَهُ» [رواه البخاری: 1500].
764- از ابو حمید ساعدیس روایت است که گفت: پیامبر خدا ج شخصی را از قبیلۀ (اسد) که بنام (ابن لتبیه) یاد میشد، برای جمع آوری زکات اموال مردم(بنی سلیم) فرستادند، و هنگامی که آن شخص باز گشت، او را محاسبه کردند»([79]).
49- باب: وَسْمِ الإِمامِ إِبِلَ الصَّدَقَةِ بِیَدِهِ
باب [49]: نشانه دار ساختن امام شتران صدقه را به دست خود
765- عَن أَنَسُ رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ، قَالَ: «غَدَوْتُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ بِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی طَلْحَةَ، لِیُحَنِّکَهُ، فَوَافَیْتُهُ فِی یَدِهِ المِیسَمُ یَسِمُ إِبِلَ الصَّدَقَةِ» [رواه البخاری: 1502].
765- از انسس روایت است که گفت: عبدالله بن أبی طلحه را نزد پیامبر خدا ج بردم تا تحنیکش نمایند، در این وقت دیدم که پیامبر خدا ج (مِیسَم) را به دست گرفته و شتران صدقه را با آن، نشانه دار میسازند([80]).
25- کتابُ صَدقة الفِطر
[1]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) فرستادن معاذس به یمن در ربیع الآخد سال نهم هجری بود، و مردم یمن در این وقت اهل کتاب، یعنی: یهود و نصاری بودند.
2) نماز بعد از شهادتین از مهمترین ارکان اسلام است.
3) پیش از جهاد با کفار، باید آنها را به اسلام دوعت نمود.
4) زکات فرض عین است، و در مرتبۀ بعد از نماز قرار دارد.
5) توزیع زکات بر همۀ اصناف هشت گانۀ که در قرآن مجید آمده است، لازم نیست، و امام مسلمانان میتواند با صواب دید خویش هر طوری که مصلحت بداند، زکات را توزیع نماید.
6) در وجوب زکات در مال طفل نا بالغ و شخص مجنون اختلاف است، امام شافعی وعدۀ دیگری از علماء بر این نظراند که مال آنها زکات واجب میگردد، امام ابو حنیفۀ و عدۀ دیگری میگویند: که آنها مکلف نیستند، و همچنانی که بر آنها نماز و روزه و حج لازم نمیگردد، زکات نیز لازم نمیگردد، و برای هر کدام از جانبین دلیلهای نقلی و عقلی دیگری نیز وجود دارد که در کتب فقه، به تفصیل مذکور است.
[2]- و اینکه پیامبر خدا ج بعد از ارکان اسلام، از بین دیگر واجبات دین، این شخص را به صلۀ رحم امر کردند، نظر به حال آن شخص است، گویا آن شخص سلۀ رحم را قطع کرده و برای آن اهمیتی قائل نبود، از این جهت پیامبر خدا ج او را به اهمیت دادن با این کار و مراعات نمودن آن امر فرمودند.
[3]- حج رکن پنجم اسلام است، و اینکه در این حدیث ذکری از آن نیامده است، سببش این است که در این وقت، حج هنوز فرض نشده بود.
[4]- کسانی که در این وقت کافر شدند، سه گروه بودند، گروه اول: پیروان مسیلمۀ کذاب، واسود عنسی که ادعای نبوت آن دو کذاب را تصدیق و تایید نمودند، گروه دوم: کسانی بودند که از دین بر گشته و تمام اساسات دین از نماز و روزه و زکات و حج را انکار نمودند، و بالآخره گروه سوم: که ذکرشان در حدیث آمده است ولی از فرضیت زکات انکار نموده و از دادن آن خود داری ورزیدند.
[5]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) قاضی عیاض/ میگوید: اینکه در این حدیث به گفتن(لا إله إلا الله) در عصمت جان مال اکتفاء شده است، نسبت به مشرکین و بت پرستان است، ولی نسبت به دیگران که[پیش از داخل شدن به اسلام] به توحید خداوند عقیده دارند، در عصمت جان و مال، گفتن تنها (لا إله إلا الله) کفایت نمیکند، بلکه باید به علاوه بر آن، به نبوت نبی کریم نیز ایمان بیاورند، و از همین سبب است که در حدیث دیگری آمده است که: «... وأن محمدا رسول الله، ویقیموا الصلاة ویؤتوا الزکاة».
ولی نظرم این است که گفتن(لا إله إلا الله) همان طوری که در حدیث نبوی شریف آمده است، سبب عصمت جان و مال میشود، نه سبب داخل شدن به اسلام، بنابراین اگر کسی مانند یهود و نصاری تنها همین کلمه را میگوید ولو آنکه مسلمان نمیشود، ولی جان و مالش جز به حق آن که دادن جزیه باشد، در عصمت میماند، و از همین سبب بود که پیامبر خدا ج با یهود و نصاری اگر جزیه میدادند، و عهد شکنی نمیکردند، به جنگ و مقاتله نمیپرداختند، و الله تعالی أعلم.
2) از ظاهر حدیث چنین دانسته میشود که در بزغاله و بره زکات لازم میشود، و این نظر عموم علماء و امام ابو یوسف از مذهب حنفی است، ولی نظر امام ابو حنیفه/ آن است که در بره و بزغاله زکات لازم نمیشود، و ذکر بزغاله در این حدیث به جهت مبالغه در گرفتن زکات است، نه در بیان آنچه که در آن زکات واجب میشود
3) کسیکه مرتدشد، اگر(لا إله إلا الله) گفت، در ظاهر حکم به مسلمان بودن او میشود، ولو آنکه در باطن کافر باشد، ولی در قبول توبۀ زندیق اختلاف است، امام مالک/ میگوید توبۀ زندیق قبول نمیشود، و باید کشته شود، ولی در نزد احناف توبۀ زندیق نیز مقبول است.
4) مرتد شدن سبب سقوط زکات نمیگردد، بنابراین اگر کسی مرتدشد، خواه دوباره مسلمان میشود، و خواه نمیشود، باید زکات مالش از وی گرفته شود.
[6]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) زکات حق فقراء است، و باید اداء گردد، و اعمال خیر مانند: حج و عمره، و روزۀ نفلی، و یا نماز تهجد و امثال اینها سبب سقوط آن حق نمیگردد، و باید حتماً به صاحبانش رسانده شود.
2) ظاهر حدیث دلالت بر این دارد که اگر کسی زکات مالش را اداء نمیکند، پیامبر خدا ج در روز قیامت برایش کاری کرده نمیتوانند، پس هر کس که مالی دارد، تا هنوز که دیر نشده، زکات مال خود را هم اکنون به طور کامل اداء نماید.
3) از این حدیث میتوان فهمید که حقوق ساقط نمیشود، و باید یا به صاحبش رسانده شده و یا رضایت آن حاصل گردد، ورنه عذاب اخروی در انتظار شخصی است که به حقوق مردم تجاوز کرده است.
[7]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) زکات فرض عین، و ترک آن از گناهان کبیره است، و این وعید شدیدی که دربارۀ تارک زکات آمده است، دلیل این مدعی است.
2) لفظ(مال) در حدیث نبوی شریف به صیغۀ(عام) آمده است، لذا همۀ انواع مال را شامل میشود، و خاص به همین دو نوعی که در حدیث آمده است نیست، لذا همان طوری که زکات در شتر و گوسفند، لازم میشود، در هر مال دیگری که برای تجارت، باشد، و از طلا و نقره، و از اوراق نقدی امروزی که جانشین طلا و نقره میباشد، و از محصولات زراعتی نیز زکات لازم میشود.
3) کمترین مالی که اگر به آن نصاب برسد در آن زکات لازم میشود، قرار آتی است:
أ- از شتر: پنج نفر، یک گوسفند.
ب- از گاو: سی رأس، یک گاو.
ت- از گوسفند، چهل رأس، یک گوسفند.
ث- ازمال تجارتی: معادل: بیست مثقال طلا که به وزن امروزی مساوی تقریبا (90) گرام میشو، و یا معادل دو صد درهم نقره که به وزن امروزی مساوی(700) گرام میشود، (دو و نیم در صد).
ج- از محصولات زراعتی در نزد جمهور علماء پنج وسق، که حدود یک هزار و ششصد رطل در نزد اهل حجاز، و حدود دو هزار و چهار صد رطل در نزد اهل عراق است، و به وزن فعلی(8/652) کیلو گرام میشود.
و در نزد احناف در محصولات زراعتی خواه کم باشد و خواه زیاد زکات لازم میشود، و نصابی برای آن نیست، و مقداری که لازم میشود، اگر از آب آسمانی آبیاری شود، عشر، یعنی: (ده درصد)، و اگر ذریعۀ حیوان و یا ماشین آبیاری شود، نیم عشر، یعنی(پنج درصد) است، و تفصیل بیشتر مسائل متعلق به زکات در سائر احادیث این باب خواهد آمد.
[8]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) هر اوقیه، چهل در هم نقره است، و هر درهم به وزن فعلی(3/5) گرام است، پس مجموع پنج اوقیه به وزن فعلی مساوی(700) گرام است.
2) پنج وسق: حدود یک هزار و ششصد رطل در نزد اهل حجاز، و حدود دو هزار و چهار صد رطل در نزد اهل عراق است، و به وزن فعلی(8/652) کیلو گرام میشود.
3) همان طور که قبلا هم اشاره نمودیم نظر جمهور علماء و از آن جمله امام محمد و امام ابو یوسف در مذهب احناف این است که در محصولات زراعتی در کمتر از پنج وسق که و به وزن فعلی(8/652) کیلو گرام میشود، زکاتی نیست، و دلیل آن صریح همین حدیث شریف نبوی است.
ولی نظر امام ابو حنیفه و بعضی از علمای دیگرمانند: عمر بن عبدالعزیز، مجاهد، و ابراهیم نخعی رحمهم الله این است که در محصولات زراعتی نصاب معینی نیست، بنابراین در کم و زیاد آن زکات لازم میشود، و برای خود چندین دلیل میآورند، از آن جمله حدیث امام بخاری/ از ابن عمر است که میگوید: پیامبرخدا ج فرمودندکه: «در چیزی که به آب آسمان، و آب چشمه آب بخودر، و یا دیمه باشد، عشر لازم میشود، و در چیزی که به آبی که کشیده میشود آب یاری گردد، نیم عشر است» و میگویند: در این حدیث نبوی شریف مقدار محصولی که در آن زکات لازم میشود، نیامده است، بلکه به طور عام همۀ مقادیر را شامل میشود.
ولی با احترام بسیار زیاد به مقام والای این ائمۀ کبار رحمهم الله، میتوان گفت که مذهب جمهور، که أئمۀ بزرگ احناف از آن جملۀ امام محمد بن حسن شیبانی، و امام ابو یوسف با آنها میباشند، راجحتر به نظر میرسد، زیرا به اساس قواعد علم اصول فقه: مطلق بر مقید، و عام بر خاص حمل میشود، و برای این قاعده مثالهای زیادی در کتاب و سنت وجود دارد، والله تعالی اعلم بالصواب.
[9]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) در مورد نسبت(دست) و انگشت وامثال این چیزها به خداوند متعال، دو نظر وجود دارد، یک نظر میگوید: به آنچه که در آیات و احادیث آمده است، ایمان داریم، و کیفیت آن را نمیدانیم و از آن بحث هم نمیکنیم، و نظر دیگر میگوید که:
نسبت این چیزها به خداوند متعال محال است، از این جهت آنها را تاویل میکنند، و از آن جمله در این حدیث میگویند: مراد ازدست راست، کمال رضایت و سرعت قبول از طرف خداوند متعال است، و هم چنین در چیزهای همانند آن.
2) کسی که مالی از حرام در دست دارد، این حرام از هر راهی که بدست آمده باشد، در آن زکات لازم نمیشود، و علت این امر دو چیز است:
اول آنکه: زکات برای آن داده میشود که مورد رضای خداوند متعال قرار گیرد، و طوری که در احادیث بسیاری آمده است، خداوند متعال پاک است، و جز چیز پاک و طیب چیز دیگری را قبول نمیکند، و مورد رضایتش قرار نمیگیرد.
دوم آنکه: اولین شرط در وجوب زکات در مال آن است که شخص مالک آن مال باشد، و به اتفاق علماء مالی را که شخص حرام خوار در دست دارد مالک آن نیست لذا در آن زکاتی لازم نمیشود.
بنابراین کسانی که مالی را از راه رشوت، خیانت به بیت المال، خوردن مال یتیم، سوء استفاده از وظیفه، سود خواری، غش در معامله، فریب دادن مردم، خیانت به شریک، احتکار، دزدی، غصب، چور و چپاول، و امثال اینها بدست آوردهاند، اگر صاحبان آن اموال را میشناسند، این اموال را به صاحبانشان بر گردانند، و اگر صاحبان آن اموال را نمیشناسند، این اموال را به مستحقین زکات که فقراء و مساکین و امثالهم باشند، بدهند، و یا در امور عام المنفعه مانند: ساختن راه ها، پلها، ساختن مدارس، مساجد، شفاخانهها، و امثال اینها به مصرف برسانند، ورنه از انیکه زکات این اموال را میدهند، و یابه این اموال به حج و عمره میروند، برایشان هیچ منفعتی نیست، و عندالله در دنیا و آخرت مسؤول میباشند، و تفصیل کامل این موضوع را در کتابی که را جع به مال حرام نوشتهام به تفصیل هرچه بیشتر شرح دادهام.
[10]- از احکام ومسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) در فتح المبدی آمده است که این حالت در آخر زمان و پیش از قیامت رخ میدهد، و درحدیث آتی به این چیز تصریح شده است.
2) اگر کسی فقیری را ندید که زکات مال خود را برایش بدهد، باید آن زکات را در راههای دیگری که خداوند متعال در قرآن مجید بیان نموده است، به مصرف برساند، مانند: ساختن راه ها، شفا خانه ها، پلها، و یا دادن آن برای مؤلفة القلوب، و امثال این چیزها.
[11]- گویند: در زمان صحابهش چنین حالتی به وجود آمد، و طوری بود که اگر کسی زکاتش را برای کسی عرضه میکرد، از قبول آن خود داری میکرد، ولی چون این خود داری به اساس زهد و تقوی بود نه به اثر ثروت و دارائی، لذا باید بگوئیم که مراد از این زمانی که در حدیث نبوی آمده است، در وقت دیگری و شاید در آخر زمان باشد.
2- وی عدی بن حاتم به عبد الله طائی است، پدرش همان سخاوتمند معروف بود، که زبان زد همگان است، عدی نصرانی بود، و در شعبان سال نهم هجری نزد پیامبر خدا ج آمد ومسلمان شد، وی هم تقریبا مانند پدرش سخاوتمند و دارای جود و کرم بود، و پیامبر خدا ج برایش احترام داشتند، در زمان ابوبکر صدیقس که اکثر عربها مرتد شدند، او و قومش بر اسلام ثابت قدم ماندند، دارای مناقب فراوانی است، و در سال شصت و هفت هجری به عمر یکصدو بیست سالگی وفات یافت، اسد الغابه(3/392-394).
[13]- یعنی: اگر فقیری از شما چیزی میطلبد، و شما قدرت مساعدت و همکاری را با او ندارید، با زبان نرم از وی معذرت بخواهید، نه آنکه با خشونت و درشتی او را از خود برانید.
[14]- احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) این در وقتی است که قتل و خون ریزی زیاد میشود، مردها کشته میشوند، و زنها بدون سر پرست باقی میمانند، و برای آنها چارۀ جز اینکه چندین زن دنبال یک مرد بیفتند، باقی نمیماند، و احتمال دارد که این زنها از محارم، خویشاوندان و همسران شخص باشند، چنانچه احتمال دارد که از زنهای بیگانه، و یا مخلوطی از اینها باشند.
2) کثرت مال در وقتی است که عیسی÷ دجال را کشته و کفار را از بین میبرد، و در سر زمین مسلمانان هیچ کافری باقی نمیماند، مردم در این وقت کم میشوند، و کسی چیزی را ذخیره نمیکند، زیرا میداند که قیامت نزدیک است، و برکت در زمین فراوان میشود، تا جایی که یک دانه انار، یک خانواده را کفایت میکند.
[15]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
مقصود از گفتۀ ابو مسعودس این است که: در زمان پیامبر خدا ج حالت فقر و فاقه بر مردم چیره بود، ولی بعد از آن، همان طوری که پیامبر خدا ج خبر داده بودند، اموال زیاد گردید و مردم از فقر و فاقه نجات یافتند.
[16]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) صدقه ولو آنکه اندک باشد، نباید از دادن آن خود داری نمود.
2) اینکه عائشهل برای آن زن سائل فقط یک دانه خرما داد، سببش آن بود که قدرت به چیزی بیشتری از آن را نداشت، ورنه وی به جود و سخاوت مشهور بود، حتی در کفارۀ قسمش(چهل) غلام را آزاد کرد.
[17]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
انسان باید در حال صحتمندی و تندرستی خود، و در حالی که هنوز از مال خود استفاده کرده میتواند، نه در حالی که نفس به حلقومش رسیده و از همه چیز ناامید شده باشد، و در این وقت بگوید این مالم از فلان و آن مالم از فلان باشد، زیرا این وقتی است که مالش از دستش خارج گردیده و خواسته خدا باشد و یا نخواسته باشد، بدیگران تعلق گرفته است، و از اینجا است که پیامبر خدا ج فرمودهاند: «صدقه دادن یک درهم در حال حیات، بهتر از صدقه دادن صد درهم در وقت مرگ است».
[18]- از مسائل و احکام متعلق به این حدیث آنکه:
1) از ظاهر حدیث چنین دانسته میشود که مراد از(کانت طول یدها الصدقه، و کانت أسرعنا لحوقا به) سودهل میباشد،حال آنکه چنین نیست، بلکه مراد از آن زینب بنت جحش میباشد، و او اولین کسی بود که بعد از وفات پیامبر خدا ج به ایشان پیوست، چنانچه او بود که دستش از دیگران درازتر بود، نه سوده بنت زمعه.
2) حاکم در مستدرک خود از عائشهل روایت میکند که گفت: (بعد از وفات پیامبر خدا ج وقتی که در خانۀ یکی از ما جمع میشدیم، دستهای خود را بر روی دیوار دراز نموده و اندازه گیری میکردیم تا ببینیم که دست کدام یک از ما درازتر است، و همین کار را تا وقتیکه زینب بنت جحش وفات یافت ادامه میدادیم، و وی زن کوتاه قامتی بود، و از ما بلند قامتتر نبود، و دراین وقت فهمیدیم که قصد پیامبر خدا ج از دارزی دست، صدقه دادن بود است، و زینب زن صنعت گری بود، که چیزیهای را به دست خود میساخت، آش میداد، و میدوخت، و پولی را که از این راه بدست میآورد، در راه خدا صدقه میداد)، وفات زینب در سال بیستم هجری در زمان خلافت عمرس واقع گردید، و سودهل در سال پنجاه و چهار هجری وفات یافت.
[19]- از احکام ومسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) ثواب اعمال براساس نیت است، ولو آنکه در حقیقت امر موافق مطلوب نباشد، و تفصیل بیشتر این موضوع در حدیث اول که(إنما الأعمال بالنیات) باشد، در ابتدای کتاب قبلاً گذشت.
2) اگر کسی ندانسته زکاتش را به غیر مستحق آن میدهد، و بعد از آن معلوم میشود که آن شخص مستحق زکات نیست، نظر به ظاهر این حدیث، امام ابو حنیفه و محمد، و حسن بصری، و ابراهیم نخعی رحمهم الله میگویند: زکات از ذمهاش ساقط گردیده و بر وی لازم نیست که دوباره زکات بدهد.
و امام شافعی و امام ابو یوسف و حسن بن صالح رحمهم الله میگویند: این زکاتش روا نیست، و باید دوباره زکاتش را اداء نماید، چنانچه کسی که آبی با خود دارد، و آن را فراموش کرده و تیمم میکند، و نماز میخواند، نمازش صحت ندارد، و بین این دو مسئله فرقی نیست، و برای هر یک از جانبین تعلیلات و رودود فراوانی است که تفصیل آن در کتب فقه مذکور است.
[20]- وی معن بن یزید بن اخنس سلمی است، خودش، و پدرش، و پدرکلانش از صحابه بودند، و جز او کسی دیگری نسیت که در غزوۀ بدر با پدرش و پدرکلانش اشتراک نموده باشد، در فتح دمشق نیز اشتراک داشت، از تاریخ وفاتش اطلاعی حاصل کرده نتوانستم، اسدالبالغه (4/401-402)
[21]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) اقامۀ دعوی بر علیه پدر جواز دارد، ولی اگر ضرورت مبرمی نباشد، کار خوبی نسیت.
2) اگر پدر برای فرزندش مالی را به طریق صدقه یا بخشش و یا همکاری میدهد، حق ندارد که آن را از وی پس بگیرد.
3) وکیل گرفتن در توزیع زکات جواز دارد.
4) کسی که زکات مالش را برای فرزندش میدهد، بنا به قول اکثر علماء، این زکاتش صحت نداشه و از ذمهاش اداء نمیگردد، و باید آن را دوباره اداء نماید، ولی امام شافعی/ میگوید: اگر فرزندش قرضدار، و یا در جهاد فی سبیل الله باشد، زکات دادن پدر در این حالت برای فرزندش جواز دارد، و ابن التین میگوید: دادن زکات پدر برای فرزند به دو شرط رواست، شرط اول آنکه: فرزند در تحت نفقۀ پدرش نباشد. شرط دو آنکه: این زکات را ذریعۀ شخص دیگری برای فرزندش برساند.
5) در نزد امام شافعی/ حکم زکات دادن فرزند برای پدر، مانند حکم زکات دادن پدر برای فرزند است، و شاید همین قیاس در مذاهب دیگر نیز جاری گردد، یعنی: کسانی که زکات پدر را برای فرزند جایز نمیدانند، زکات فرزند را برای پدر نیز جواز ندهند، و کسانی که زکات پدر را برای فرزند جایز میدانند، زکات فرزند را برای پدر نیز جواز دهند.
[22]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) شرط در صدقه دادن آن است که به طور نامشروع نباشد، و نامشروع بودن صدقه میتواند در چندین حالت متصور شود، از آن جمله آنکه:
أ- صدقه از راه نامشروع بدست آمده باشد، یعنی: مالی را که صدقه میدهد، از راه حرام بدست آورده باشد، مانند: دزدی، رشوت، خیانت، غش و فریب، سود، مالی که از راه قمار، زنا، مواد مخدر و امثال اینها به دست میآید.
ب- طریق دادن صدقه نامشروع باشد: یعنی: صدقه دادن ریائی باشد، از روی هم چشمی باشد، سبب آزار و اذیت فقیر شود، سبب ممنونیت وی شود، و امثال اینها.
2) زن اگر از مال شوهرش صدقه میدهد، به اذن و اجازه صریح و یا ضمنی شوهر باشد، و اگر بدون اجازهاش صدقه میدهد، چیزی را صدقه ندهد که معمولاً صدقه داده نمیشود، مثل: و سیلۀ از وسایل خانه مانند: تبر، دیگ آشپز خانه، لباسهای شوهر، کتابهای شوهر و امثال اینها، و یا از اشیاء معمولی بیشتر از حد آن باشد.
3) هرکس که در صدقه دادن سهم میگیرد، برایش ثواب است، و شرط نیست که باید این سهم گیری در صدقه دادن از مال خودش باشد، و با قیاس به صدقه دادن، سهم گیری در هر کار خیر دیگری نیز ثواب داشته و خداوند برای هر کس به اساس نیتش و به اندازۀ سهم گیریاش در آن کار خیر ثواب میدهد، بدون آنکه از ثواب دیگران کم شود.
[23]- وی حکیم به حزام بن خویلد قریشی اسدی است، برادر زادۀ خدیجه ام المؤمنینل است، در داخل خانۀ کعبه متولد شده است، بسیار کریم و سخاوتمند بود، چون به حج رفت با خود صد شتر برد، و د راه خدا قربانی کرد، و چون در عرفات وقوف نمود با خود صد بَرده بُرده بود، که در گردن هریک طوق نقرۀ بود، و بر روی طوق نوشته شده بود،(از طرف حکیم بن حزام خاص برای خدا آزاد است)، و در روز عید هزار گوسفند(هدی) کرد، یکصد و بیست سال عمر کرد، که حدود شصت سال آن در جاهلیت و شصت سال آن در اسلام گذشت، و بالآخره د سال پنجاه هجری در مدینه منوره وفات یافت، اسدالغابه.(2/40-42)
[24]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مراد از دست بالا دستی است که صدقه میدهد، و مراد از دست پایین دست سائل است که صدقه را میگرید، زیرا صدقه دادن سبب کسب ثواب از نزد خدا، و سبب عزت است، و صدقه گرفتن سبب بیچارگی و ذلت است.
2) در روایت نسائی در توضیح کسانی که نفقۀ آنها بر شخص لازم است آمده است که پیامبر خدا ج فرمودند: مادرت، پدرت، خواهرت، برادرت، و بعد از آن پایینتر و پایینتر، و از ابو هریرهس روایت است که گفت: شخصی گفت: یا رسول الله یک دینار دارم، فرمودند: برای خود صدقه بده، گفت: یک دینار دیگر هم دارم، فرمودند: به زنت صدقه بده، گفت: یک دینار دیگر هم داردم، فرمودند: به فرزندت صدقه بده، گفت: یک دینار دیگر هم دارم، فرمودند: به خادمت صدقه بده، گفت: یک دینار دیگر هم درام، فرمودند: خودت بهتر میدانی.
3) در نفقه دادن حق زن(همسر) از دیگران مقدم است، و بعد از آن حق والدین است، و اگر کسی بود که تنها قدرت به نفقه دادن برای یکی از والدین را داشت، حق مادر مقدم است، و بعد از آن حق پدر، و بعد از آن حق دیگران است.
4) و معنی این قول پیامبر خدا ج که فرمودند: «بهترین صدقه آن است که از روی بینیازی باشد» این است که خودت و اهل و عیالت به آن احتیاجی نداشته باشید، نه آنکه همسر و اولادت گرسنه باشند، و تو برای دیگران صدقه بدهی، ولی اهل و عیال شخص با وجود فقر و بیچارگی اجازه بدهند، صدقه دادن روا است، و این بالاترین مربتۀ ایثار است.
[25]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) در حدیث طبرانی آمده است که پیامبر خدا ج فرمودند: «دست خدا بر بالای دست صدقه دهنده است، و دست صدقه دهنده بر بالای دست صدقه گیرنده است. و دست صدقه گیرنده دست زیرین است».
2) بعضی از صالحین وقتی که چیزی صدقه میدادند، صدقه را در دست خود گذاشته و از فقیر میخواستند که از روی دستشان بردارد، زیرا در آیۀ کریمه آمده است که صدقه را خداوند میگیرد، و از ادب نیست که دست صدقه دهنده بالا باشد، خداوند متعال میفرماید: ﴿أَلَمۡ یَعۡلَمُوٓاْ أَنَّ ٱللَّهَ هُوَ یَقۡبَلُ ٱلتَّوۡبَةَ عَنۡ عِبَادِهِۦ وَیَأۡخُذُ ٱلصَّدَقَٰتِ﴾ یعنی: (مگر ندانستند که خداوند توبۀ بندگان خود را میپذیرد، و صدقات را میگیرد)، ولی چون مراد از آنچه که در احادیث نبوی شریف آمده است، دست آدمها است، لذا به این تاویلات حاجتی نیست.
[26]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) پیامیر خدا ج از آن جهت این سخن را گفتند که بعضی از صحابه با وجود فقر شدید از اینکه خودشان نزد پیامبر خدا ج رفته و ازایشان چیزی بخواهند، حیا میکردند، و نبی کریم ج این موقف را درک کرده، و آن سخن را فرمودند، بنابراین اگر کسی جهت اینکه برای فقیر چیزی داده شود، نزد شخص ثروتمندی رفته و برای فقیر شفاعت میکند، نه تنها آنکه در این کار عیبی نیست، بلکه برای شفاعت کننده ثواب هم دارد.
2) در صورتی که نبی کریم ج با وجود کرم و سخاوت بی نظیر خود صحابه را امر میکردند که نزدشان شفاعت نمایند، این شفاعت کردن در نزد دیگران که سبب تحریکشان به صدقه دادن میشود، به طریق اولی بهتر و متاکدتر است، زیرا مقصود آن است که صاحب مال به ثواب اخروی نائل آید، و برای شخص در رفع حاجتش کمک شود، و این شفاعت است که این هردو امر را به صورت بهتری متحقق میسازد.
[27]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث وحدیث قبلی آنکه:
1) خلاصۀ آنچه که دراین دو حدیث به روایت اسماءل از پیامبر خدا ج آمده است این است که اگر کسی از ترس آنکه خیرات دادن و به طریق اولی زکات دادن، سبب کم شدن مالش میگردد، و به این سبب از خیرات دادن و زکات دادن خود داری میکند، باید بداند، که به طریق دیگری به نقصان مال مواجه گردیده، و خداوند متعال برکت مالش را از بین میبرد.
2) کسی که مالی دارد، اگر در آن زکاتی واجب شده است، زکات مال خود را به طور کامل اداء نماید، و علاوه بر آن تا جایی که برایش ممکن است از فقراء و مساکین و در ماندگان دست گیری نماید، صلۀ رحم را بجا بیاورد، و در کارهای خیر همکاری داشته باشد.
3) در هر باری که از پولش چیزی صدقه میدهد، و یا برای خود و اهل فامیل خود مصرف میکند، نباید آنها را حساب کند، زیرا این کار سبب خود داریاش از مصرف کردن مال در راه خیر از یک طرف، و سبب پریشان خاطری برایش از طرف دیگر میشود.
[28]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) طوری که در سوانح حکیم بن حزامس ذکر نمودیم، وی شخص کریم و سخاوتمندی بود، چنانچه در حج خود صد شتر، و هزار گوسفند قربانی کرد، و صد برده را آزاد ساخت، و هم چنین در وقت جاهلیت و شرک خود نیز کارهای خوبی از صدقه دادن، و دست گیری از بیچارگان زیاد انجام داد، از این جهت از پیامبر خدا ج پرسید که: از آن کارهای نیکی که در جاهلیت انجام داده است، نیز برایش ثوابی خواهد بود یانه؟ و چون پیامبر خدا ج برایش جواب مثب دادند، از این جهت آسوده خاطر گردید.
2) اگر کافر در حال کفر خود عمل نیکی را انجام میدهد، و در حال کفر میمیرد، از آن عمل نیک در آخرت برایش مزدی نیست.
3) اگر کافر در حال کفر خود عمل نیکی را انجام میدهد، و مسلمان میشود، از آن عمل نیکش در آخرت برایش ثواب داده میشود.
4) اگر کافر در حال کفر خود عمل بدی را از امور متعلق به حقوق الله انجام میدهد، و مسلمان میشود، آن عمل بدش عفو است، و مورد عقوبت قرار نمیگیرد.
5) اگر کافر در حال کفر خود بر حقوق الناس چه بر حقوق مسلمان و چه بر حقوق کافری که دارای عصمت جان و مال است تجاوز میکند و بعد از آن مسلمان میشود، ضامن آن تجاوز خود میباشد.
[29]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) در رسیدن ثواب برای نگهبان و خدمتگاری که صدقه را برای فقیر میرساند، در این حدیث نبوی چهار چیز شرط شده است:
أ) آنکه مسلمان باشد، و اگر کافر بود، برایش ثوابی نیست، زیرا ثواب از طرف خدا است، و کسی که در کار خود نیت رضای خدا، و کسب ثواب از خدا را نداشته باشد، برایش ثوابی نیست.
ب) اینکه امین باشد: زیرا خیانت گناه است، و گناه سبب عقوبت میشود، نه سبب بدست آوردن ثواب.
ج) در آنچه که بدادن آن امر شده اسد، حیف و میلی نکند، زیرا حیف و میل کردن در مال بادار نوعی خیانت است، و طوری که گفتیم برای خائن گناه است، نه ثواب
د) اینکه بدادن این مال برای فقیر راضی و خوشحال باشد، نه آزرده و غمگین، زیرا آزرده بودنش نشانۀ بخل است، و بخیل مستحق عذاب است، نه ثواب، و بدترین انواع بخل آن است که مال دیگران را نیز برای کسی روادار نباشد.
2) و چون خداوند برای مصدق تا هفتصد چند ثواب میدهد، از لطف و رحمت خداوند بعید نیست که برای کسی که صدقه را برای فقیر میرساند در صورتی که شروط چهار گانۀ فوق در وی متوفر باشد نیز تا هفتصد چند ثواب بدهد.
[30]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
در مسند احمد بن حنبل تفصیل این حدیث چنین است که: «در هر روزی که آفتاب طلوع میکند، دو ملک در گوشۀ آن ایستادهاند و به آواز بلندی که همگان جز انس و جن صدای آنها را میشنوند میگویند: ای مردم! به خدا رجوع کنید، مال کمی که کفایت کند، بهتر از مال بسیاری است که شما را به خود مشغول سازد، و وقتی که آفتاب غروب میکند، دو ملک در دو گوشۀ آن ایستادهاند و به آواز بلندی که همگان جز انس و جن صدای آنها را میشنوند میگویند: خدایا! برای آنکسی که نفقه کرده است، عوض بده، و دیگری میگوید: خدایا! آنکسی که از دادن نفقۀ بخالت نموده است، مالش را تلف کن»، و باید گفت که مراد از این نفقۀ، نفقۀ واجب و نفقۀ نفلی است.
[31]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) رسول اکرم ج شخص صدقه دهنده و شخص بخیلی را که صدقه نمیدهد، به دو شخصی که میخواهند زره آهنینی را غرض محافظت خود از دشمن بپوشند، تشبیه کردهاند، آنکه صدقه میدهد، مانند کسی است که زره را میپوشد، و این زره از گردن به سینه و از سینه به دیگر جاهای بدن میرسد تا جایی که انگشتان دستش را نیز میپوشاند، و به اندازۀ دراز میشود که پاهایش را نیز میپوشاند و به زمین میرسد، تا جایی که آثار قدمهایش را که بر روی زمین میباشد نیز محو میسازد، و لی شخص بخیل به مانند کسی است که زره تنگی را میپوشد، و این زره به مجردی که از گردن به سینه رسید، از تنگی که دارد، در همانجا میماند و پایانتر نمیرود، و حلقههای آن زره یکی روی دیگر فشرده میشود، و این شخص میکوشد، که آن زره را فراخ سازد، ولی فراخ ساخته نمیتواند.
2) و در نتیجه: کسی که مالش را در راه خدا نفقه میکند، چه نفقۀ واجب باشد مانند زکات، و چه نفلی باشد مانند خیرات این نفقهاش سبب میشود تا خداوند آثار گناهان او را محو سازد، و کسی که نفقه نمیدهد، روز بروز قلبش و خاطرش تنگ و تنگتر میگردد، تا جایی که اگر بخواهد اقدام به نفقه دادن نماید، به این کار موفق نمیگردد، نعوذ بالله من ذلک.
[32]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
هر مسلمان باید به اندازۀ توان خود به فقراء و حاجت مندان کمک کند، و اگر چنین قدرتی ندارد، کارهای نیک دیگری از قبیل نصیحت، آشتی دادن دو نفر مسلمان، غم شریکی با دیگران و امثال اینها را انجام دهد، و اگر چنین نمیکند، و یا قدرت آن را ندارد، حد اقل از زیان رساندن به دیگران با زبان و دست خود، خود داری نماید، زیرا هر انسانی اگر به کردن کاری قدرت نداشته باشد، به نکردن کاری به طور حتم، قدرت دارد.
[33]- این گوسفند از مال صدقه بود، و پیامبر خد ج آن را برای(نسیبه) فرستاده بودند، و نسیبه خود أم عطیه روای حدیث است.
[34]- از احکام و مسئل متعلق به این حدیث آنکه:
1) این گوسفند از مال صدقه بود، و صدقه برای پیامبر خدا ج و اهل بیت ایشان حرام است، و اینکه پیامبر خدا ج خوردن از آن گوسفند را برای خود و اهل بیت خود اجازه دادند، سببش این بود که آن گوسفند به(نسیبه) تعلق گرفته بود، و چیزی را که(نسیبه) برای ایشان فرستاده بود، از صدقه بودن خارج گردیده و (هدیه) و بخشش شمرده میشد.
2) برای شخص غنی روا نیست که از مال زکات استفاده نماید، ولی اگر شخص فقیری زکات را میگیرد، و آن شخص فقیر زکات را برای شخص غنی بخشش میدهد، اگر این کار روی حیله در اسقاط زکات و امثال آن نباشد، استفاده کردن غنی از آن مال زکات جوازداد.
[35]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) بنت مخاض: بچۀ شتری است که ماده باشد، و یک سال را کامل کرده و به سال دوم داخل شده باشد، و بنت لبون: بچۀ شتری است که ماده باشد، و دو سال را کامل کرده و به سال سوم داخل شده باشد، و ابن لبون بچۀ شتری است که نر باشد، و دو سال را کامل کرده و به سال سوم داخل شده باشد.
2) احناف با استنباط از این حدیث میگویند: دادن قیمت در زکات جواز دارد، یعنی اگر بر کسی گوسفندی لازم میشود، روا است که گوسفند را برای خود نگه دارد و قیمت آن را برای فقراء بدهد، چنانچه دادن قیمت را در کفاره صدقۀ فطر، عشر، خراج، و نذر نیز جائز دانستهاند، و لی در نزد امام شافعی و امام مالک رحمهما الله دادن قیمت در زکات وغیر زکات جواز ندارد، و باید همان چیزی که واجب شده است، عین همان چیز را برای فقراء و دیگر مستحقین آن بدهد.
ولی از نگاه تطبیق امروزی، مذهب احناف بیشتر قابل تطبیق به نظر میرسد، مثلاً: مسلمانانی که امروز در جهان غرب زندگی میکنند، در تطبیق مذاهب دیگر در بعضی حالات به مشکلات مواجه میشوند، مثلاً: اگر میخواهند صدقه فطر خود را بدهند، بدست آودن خرما در هر جا کار آسانی نیست، و اگر پیدا میشود، قیمتش بسیار گزاف است، و اگر در صدقۀ فطر خود گندم و یا جو میدهند، شخص فقیر در آن دیار از آن استفاده کرده نمیتواند، زیرا نه خودش گندم و یا جو را به همان شکل آن خورده میتواند، و نه هم کسی حاضر میشود که این چیزها را از وی بخرد، پس راه بهتر همان است، که قیمت آن برای فقیر داده شود، تا نه صدقه دهنده در بدست آوردن آن به مشکلات مواجه شود، و نه هم فقیر در استفاده کردن از آن، والله تعال أعلم.
[36]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) صورت جمع متفرق آن است که مثلا: اگر سه نفر باشند و هر کدام از آنها(چهل) گوسفند داشته باشند، بر هر کدام آنها یک گوسفند لازم میشود، که مجموع سه گوسفند میشود، ولی وقتی که مامورین زکات میآیند، آن سه نفر گوسفندان خود را یکجا میکنند، تا بر همۀ آنها تنها یک گوسفند، لازم شود، زیرا در زکات گوسفند، از چهل گوسفند تا به یکصد و بیست گوسفند، تنها یک گوسفند لازم میشود، و چون به یکصد و بیست رسید، در این حالت دو گوسفند لازم میشود.
و صورت متفرق ساختن جمع آن است که مثلا: دو شریکاند که هر کدام یکصد و یک گوسفند دارند، و مجموع گوسفندان هردو نفر دو صد و دو گوسفند میشود، و در این صورت برآنها(سه) گوسفند زکات لازم میشود، ولی هنگام آمدن مامورین زکا، گوسفندان خود را از یکدیگر جدا میکنند، تا بر هرکدام تنها یک گوسفند لازم شود، زیرا در زکات گوسفند، از چهل گوسفند تا یکصد و بیست گوسفند، فقط یک گوسفند لازم میشود، چون به یکصد و بیست و یک گوسفند رسید، تا دو صد گوسفند، دو گوسفند لازم میشود، و چون به دو صد و یک گوسفند رسید، سه گوسفند لازم میشود، و تفصیل بیتشتر إن شاء الله در احادیث آتی خواهد آمد.
2) به کار بردن حیله در سقوط واجبات، و در ارتکاب محرمات جواز ندارد، ولی اگر حیله برای خلاص شدن از مشکل، و بدون از تعدی بر حقوق الله و حقوق الناس باشد، جواز دارد، چنانچه وقتی که ایوب÷ سوگند یاد کرد که زنش را صد شلاق بزند، خداوند برایش امر کرد، تا شاخۀ را که صد چوبک دارد، بدست گرفته و زن خود را یکبار با آن شاخه بزند، تا از یک طرف از سوگندش خلاص شده باشد، و از طرف دیگر سبب ضرر رساندن به همسرش که جرمی مرتکب نشده بود، نشود.
ولی اگر حیله جهت اسقاط حق چه حق خدا باشد و چه حق بنده بوده باشد، بکار بردن حیله جوازندارد، شخصی برایم قصه کرد که در سقوط زکات حیله بکار میبردم، یعنی: مقداری پارچه میخریدم، و برای فقیری که پنج متر پارچه میدادم میگفتم این را در مقابل ده هزار افغانی قبول داری، وی روی مجبوریت میگفت: بلی، زیرا میدانست که اگر نه بگوید، آن پارچه را برایش نمیدهم، و پارچه را که برایش میدادم پنجاه افغانی بیشتر قیمت نداشت، روزی همین گونه برای فقیری گفتم که این پارچه را در مقابل پنجاه هزار افغانی قبول داری؟ گفت: بلی من قبول دارم، ولی برایم بگو که آیا خدا هم قبول دارد؟ از این سخن سخت شرمنده شدم و با خود عهد بستم که دیگر در زکات دادنم حیله بکار نبرم.
3) اسلام مصالح عمومی را بر مصالح فردی ترجیح میدهد، زیرا در دو صورت فوق که جمع بین متفرق، و متفرق ساختن جمع باشد، گرچه مصلحت فرد متحقق میگردد، ولی چون اموال زکات در مصالح عمومی به مصرف میرسد، لذا با در نظر داشت مصلحت عمومی، از مصلحت فردی صرف نظرشده است.
[37]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
مثلا: اگر یک نفر(سی) گوسفند، و نفر دیگر(ده) گوسفند داشته باشد، واضح است که بر هیچ یک از آنها به طور فردی زکات لازم نمیشود، ولی اگر گوسفندهای آنها با هم یکجا باشد، وقتی که مامور زکات میآید، چون مجموعاً(چهل) گوسفند شده است، از آنها یک گوسفند زکات میگیرد، اگر قیمت این گوسفند مثلاً چهار صد درهم باشد، بر آنکه(ده) گوسفند داشته است، (صد) درهم و بر آنکه (سی) گوسفند داشته است، (سه صد) درهم لازم میگردد.
[38]- یعنی: در صورتی که زکات مال خود را اداء کرده باشی، مهم نیست که در کجا سکونت مینمائی، زیرا خداوند از آنچه که انجام میدهی مطلع است ولو آنکه خانهات در ماوراء بحار باشد، و هجرت کرده باشی و یا هجرت نکرده باشی.
[39]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) (جذعه): شتری است که چهار سال را کامل کرده و در سال پنجم داخل شده باشد، و (حقه) شتری است که سه سال را کامل کرده و در سال چهارم داخل شده باشد، و تفسیر(بنت مخاض) قبلا گذشت.
2) اگر شتری را که بر صاحب مال فرض میگردد در اختیار داشته باشد، از وی گرفته میشود، و اگر در اختیار نداشته باشد، و شتر کلانتری را در اختیار داشته باشد، در این صورت امام شافعی/ نظر به ظاهر این حدیث میگوید:
مامور زکات آن شتر را از وی قبول نموده و دو گوسفند و یا بیست درهم را باید برای صاحب شتر پس بدهد.
ولی امام ابو حنیفه/ میگوید: مامور زکات باید قیمت شتری را که بر آن شخص فرض گردیده است، از وی بگیرد، و اگر شتر کلان تری را میگیرد، آن شتر قیمت شود، و فرقی را که بین هردو شتر وجود دارد، برای صاحب شتر پس بدهد، و اگر شتر خورد تری را میگیرد، باز هم باید آن شتر قیمت شود، و فرق بین قیمت دو شتر از صاحب شتر پس گرفته شود، و به هیچ وجه به بیست درهم نباید مقید گردد، زیرا قیمت شتر و فرق بین یک شتر تا شتر دیگر همه وقت و در همه جا یکسان نیست، بلکه از یک زمان تا زمان دیگر و از یک مکان تا مکان دیگر فرق میکند.
و البته با درنظر داشت واقعیت، مذهب احناف کاملا معقولتر و راجحتر به نظر میرسد، زیرا طوری که در این حدیث شریف به طور مکرر آمده است، دو گوسفند معادل بیست درهم سنجیده شده است، یعنی: هر گوسفند معادل(ده) درهم، و این قیمت عادلانۀ یک گوسفند درزمان نبی کریم ج بود.
ولی اکنون قیمت گوسفند نسبت به آن زمان فرق بسیار فاحشی دارد، و حتی یک گوسفند را به صد درهم هم نمیدهند، و در این صورت خواه بیست درهم به عوض دو گوسفند از طرف مامور جمع آوری زکات به بصاحب گوسفند داده شود، و خواه از طرف صاحب گوسفند به مامور جمع آوری زکات، یک قیمت نا عادلانه و غیر معقولی است که سبب ضرر به یکی از دو طرف میشود، و این چیزی است که مخالف روح شریعت است، زیرا به استقصاء دیده شده است، که نصوص شریعت در غیر عبادات محضه، معقولیت و مصالح را مراعات نموده است.
[40]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
از این حدیث مسائل زیادی استنباط میگردد، چنانچه در جوانب زیادی از مسائل آن نظر به این حدیث و احادیث دیگری که دراین مورد آمده است اختلافات بین فقهاء رحهم الله وجود دارد، و به بعضی از آنها قرار آتی اشاره میشود.
1) در زکات پنج شتر تا یکصد و بیست شتر، بین علماء اختلافی نیست، و همان چیزی لازم میگردد، که ظاهر این حدیث بر آن دلالت دارد.
2) در زیاده بر یکصد و بیست شتر، در نزد امام شافعی/ در هر چهل شتر، یک(بنت لبون)، و در هر پنجاه شتر، یک(حقه) لازم میگردد، و درنزد اما ابو حنیفه/ و اصحابش بعد از یکصد و بیست شتر، فریضه زکات از سر گرفته میشود، یعنی: دریکصد و بیست شتر، دو حقه و یک گوسفند، و در یکصد و سی شتر، دو حقه و دو گسفند، و در یکصد و سی و پنج شتر، دو حقه و سه گوسفند...
3) امام مالک و امام احمد رحمهماالله میگویند: کسی که پنج شتر دارد، باید فقط و فقط یک گوسفند زکات بدهد، و اگر یک شتر زکات داد، جواز ندارد.
ولی امام شافعی/ میگوید: یک گوسفند حد اقل آن است، و وقتی که یک گوسفند جواز داشته باشد، یک شتر به طریق اولی جواز دارد، زیرا اصل در زکات آن است که از جنس مال باشد، و اینکه در زکات شتر گوسفند لازم شده است، از نگاه رفق بر صاحب مال است، زیرا اگر یک شتر لازم میگردید، مقدار عادلانۀ نبود.
و امام ابو حنیفه/ میگوید: به علاوه آنکه گوسفند و شتر جواز دارد، قیمت آن نیز جواز دارد، زیرا مقصود از زکات همکاری و کمک با فقراء است، و چه بسا که قیمت شتر و گوسفند برای فقیر، بهتر و با منفعتتر از اصل شتر و گوسفند باشد.
4) علماء بر این متفقاند که در کمتر از پنج شتر، و در کمتر از چهل گوسفند، و در کمتر از دو صد درهم نقره، زکاتی نیست.
5) امام ابو حنیفه/ و بسیار از علمای دیگر میگویند: در حیوان معلوفه،(که صاحبش آن را در دشت و صحرا به چرا نبرده و از گیاه مزروعۀ خود علف میدهد) و حیوانی که با آن کار میکند، مانند شتر بارکش، گاو زراعتی و امثال اینها زکاتی نیست، و در نزد امام مالک و امام لیث رحمهماالله در همۀ انواع حیوان بعد از اینکه به نصاب برسد، زکات لازم میگردد.
[41]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) همان طوریکه زکات مال نباید پیر، مریض و قوچ باشد، هم چنین نباید لنگ، کور، و یا معیوب به عیب دیگری باشد، ولی اگر کسی تمام گوسفندانش مریض و یا معیوب بود، مکلف نیست، تا در زکات آنها گوسفند سالمی را بخرد.
2) مامور زکات، با در نظر داشت مصلحت مستحقین زکات، میتواند حیوان کور، لنگ و یا پیری را قبول نماید.
[42]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
از این حدیث و حدیث پیشتر آن، میتوان چنین استنباط نمود که در اخراج زکات، باید جانب صاحب مال، و جانب مستحقین زکات هردو مراعات گردد، بنابراین باید مال زکات از نوع متوسط باشد، نه بسیار سره و بر گزیده، و نه بسیار پست و نا مرغوب.
[43]- از احکام و مسائل متعلقه به این حدیث آنکه:
1) داخل شدن در باغ و بستان رفیق خود، و نوشیدن از آب آن روا است، و این در صورتی است که باغ قفل نباشد، و بداند که این کار سبب کدورت برای صاحب باغ نمیگردد.
2) مستحب است که در وقت صدقه دادن، از اهل علم و فضل مشوره خواسته شود.
3) وکیل گرفتن در توزیع زکات و صدقات جواز دارد.
4) صدقه دادن از مال خوب و دوست داشتنی، ثواب بهتر و بیشتری دارد.
5) صدقه برای اقوام و نزدیکان، بهتر از صدقه دادن برای دیگران است، خواه صدقۀ فرضی باشد، و خواه صدقۀ نفلی.
[44]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) اکثر علماء، و از آن جمله امام شافعی، و احمد در یک روایت، و ابو یوسف و محمد رحمهم الله نظر به ظاهر این حدیث میگویند: برای زن جواز دارد که زکات مال خود را برای شوهر فقیر خود بدهد.
ولی امام ابو حنیفه، و حسن بصری، و ثوری، و مالک و احمد رحمهم الله در روایت دیگری میگویند زکات دادن زن برای شوهر فقیرش جواز ندارد، و در این حدیث که جواز صدقه آمده است، مراد از آن، صدقۀ نفلی است، نه زکات واجب، و دلیل این امر آن است که در این مقدار مال، زکات واجب نمیشود.
2) باید متذکر شد که جانبین، غیر از آنچه که ذکرش رفت، برای خود دلیلهای دیگری نیز دارند، که تفصیل آنها در مطولات فقه و حدیث مذکور است، و کسی که تفصیل بیشتری میخواهد به آن کتابها مراجعه نماید.
[45]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) نظر به ظاهر این حدیث بسیاری از علماء، و از آن جمله اما شافعی، مالک، احمد، ابو یوسف و محمد رحمهم الله از علمای احناف گفتهاند که در اسپ زکاتی نیست.
ولی اما ابو حنیفه و زفر رحمهم الله و زید بن ثابتس از صحابه گفتهاند: در اسپی که برای سورای شخصی، و یا برای جهاد باشد زکاتی نیست، ولی اگر برای تناسل باشد، در آن زکات لازم میگردد، و دلیلشان حدیث طویلی است که مسلم روایت کرده است، و در این حدیث آمده است که پیامبر خدا ج فرمودند: «اسپ سه نوع است:... و نوع سوم اسپی است که شخص آن را جهت محترم بودن و تجمل برای خود نگه میدارد، و حقی که متعلق به شکم و پشت آن اسپ است در هیچ حالتی فراموش نمیکند»، و علاوه بر آن در روایات زیادی آمده است که عمر بن خطابس از اسپ زکات میگرفت، از هر اسپی یک دینار.
بنابراین کسانی که میگویند بر اسپ زکات میشود، میگویند: صاحب اسپ مخیر است که از هر اسپی یک دینار زکات بدهد، و یا آنکه اسپ را قیمت نماید و از قیمت آن از هر چهل در هم یک درهم زکات بدهد، و از این حدیثی که در آن نفی زکات آمده است چنین جواب میدهند که این نفی زکات نسبت به اسپی است که برای سواری و یا برای جهاد باشد، نه برای تناسل.
2) باید متذکر شد که هر دینار مساوی(85/4) گرام است، اگر بگوئیم که هر گرام طلا اکنون حدود(چهل درهم) و یا اندک بیشتر قیمت دارد، زکات هر اسپ تقریبا(دوصد) درهم میشود.
ولی نسبت به اینکه در این عصر و زمان اسپها از نگاه قیمت و ارزش با هم بسیار متفاوت میباشند، به طوری که بعضی از اسپها خصوصا اسپهای مسابقه قیمت آنها به بیش از صد هزار درهم میرسد، لذا تعیین یک(دینار) برای همۀ انواع اسپها با قیمت آنها متناسب نیست.
از این جهت گفته میتوانیم که زکات اسپ باید اکنون به اساس قیمت آن باشد، نه به اساس از هر اسپ یک دینار، یعنی: باید اسپ قیمت شود، و قیمتش به هر اندازه که بود، صاحبش از هر چهل درهم یک درهم زکات بدهد.
و اینکه عمرس از هر اسپ یک دینار زکات میگرفت، درآن وقت تقریبا اسپها از نگاه قیمت با هم متقارب بودند، و این اختلاف فاحشی که در قمیت اسپها در زمان ما وجود دارد، در آن زمان وجود نداشت، والله تعالی أعلم بالصواب.
[46]- یعنی: اموال دنیوی که نعمتهای خدا است، در ذات خود بد نیست، و بدی که در آن وجود دارد، در سوء استفاه از آن است، و پیامبر خدا ج کیفیت حسن استفاده و سوء استفاده را از اموال دنیوی ضمن مثالی بیان نموده و فرمودند: خیر سبب شر....
[47]- پس انسان عاقل کسی است که از مال دینا به همان اندازۀ استفاده کند که بتواند آن را هضم کند و سبب هلاکت و یا مریضیاش نگردد، و حق خدا را در آن اداء نماید.
[48]- و بعد از این عبارت راوی میگوید: (أو کما قال النبی ج)، یعنی: (و یا چیزی که پیامبر خدا ج فرمودهاند)، و این عبارت را محدثین در جایی به کار میبرند که در وقت روایت حدیث، در عین عبارت نبی کریم ج به شک افتاده باشند، و در این حالت نزدیکترین عبارتی را که در ذهن آنها است روایت میکنند، و سپس میگویند (أو کما قال النبی ج).
و دراین حدیث هم گویا راوی در لفظ حدیث نبوی به شک افتاده است، وبرای آنکه مسؤولیت را از خود رفع کرده باشد، آنچه را که به اغلب گمان به یادش بوده روایت کرده است، و چیز دیگری را که نسبت به آن شک داشته است، به این عبارت رفع مسؤولیت نموده و گفته است: و یا طوری که پیامبر خدا ج فرمودند.
[49]- و این همان مالی است که با وجو نعمت بودن، در دنیا و آخرت سبب هلاکت صاحب خود میگردد.
[50]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مال دنیا به خودی خود نیست، بلکه بدی و خوبی در طریق بدست آوردن و در کیفیت استعمال آن است، اگر کسی مالی را از راه حلال بدست آورده و به اندازۀ لازم و به شکل معقول از آن استفاده کند، و حق خدا را از آن مال اداء نماید، آن مال خوب است، و سبب راحت صاحبش در دنیا، و نجاتش در آخرت میشود، و بالمقابل اگر کسی مالی را از راه حرام بدست آورد، و یا در بدست آوردن آن افراط کند، و حق آن را اداء نکند، آن مال بد است، و حتی سبب هلاکت صاحب خود در دنیا و آخرت میشود.
2) جزء اخیر حدیث نبوی شریف این است که(و آن مال در روز قیامت بر علیه او شهادت میدهد)، و شهادت دادن مال بر علیه کسی که حق مال را اداء نمیکند، چه آن مال طلا و نقره باشد، و چه حیوان و چه هر مال دیگری حق و صدق است، و جای هیچ شک نیست، و این مفهوم در احادیث دیگری نیز آمده است، از آن جمله حدیثی که قبلاً گذشت، ومعنایش این بود که: اگر کسی زکات مالش را اداء نکند، مالش در قیامت به صورت اژدهای پیری که از دهانش کف میریزد، درآمده و هردو رخسارش را به دندان گرفته و میگوید: من مال تو ام، من گنجینۀ تو ام.
[51]- و تفصیل اینکه زکات دادن زن برای شوهر فقیرش روا است و یا نه؟ و اختلاف علماء در این مسئله قبلاً گذشت.
[52]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
ابو سلمه شوهر اولی ام سلمه پیش از ازدواجش با پیامبر خدا ج بود، و ام سلمه از شوهر قبلیاش چهار فرزند داشت، دو پسر به نامهای عمر و محمد، و دو دختر به نامها زینب و دره.
[53]- کسی که این خبر را آورد عمربن خطابس بود.
[54]- ابن جمیل نامش عبدالله، و از مردم انصار بود، در این وقت از منافقین بود، ولی بعد از آن از صدق دل توبه نمود و توبهاش قبول گردید، و درصف مسلمانان حقیقی قرار گرفت.
[55]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) معنی سخن نبی کریم ج در مورد عباسس این است که: وی عم پیامبر خدا ج است، و در این حالت چگونه ممکن است که از ادای زکات خود داری نماید، و نسبت به این شرافتی که نصیبش شده است، به علاوه از آنکه زکات مال خود را میدهد، همان اندازه هم زیادی در راه خدا صدقه میکند، و یا مالی را که بدست دارد، مانند صدقه است، زیرا وی بعد ازآ«که در غزوه بدر اسیر شد، برای خلاص کردن خود و عقیل ابن ابی طالب از مردم قرض گرفت، و طوری که معلوم است بر قرضدار زکات لازم نمیگردد.
2) تاخیر زکات از وقت آن در صورتی که به مصلحت مستحقین آن باشد جواز داد.
3) تعجیل زکات(یعنی: ادای آن پیش از وقت وجوب آن) بنا به قول جمهور علماء و از آن جمله احناف جواز دارد، خصوصا آنکه برای این کار، ضرورتی مانند: قحطی، قیام جهاد، و مسائل دیگری همانند آنها وجود داشته باشد.
4) باید امام اشخاصی را جهت جمع آوری زکات مقررنماید.
5) اگر کسی زکات مال خود را نمیدهد، باید برای امام اطلاع داده شود، و این عمل در غیبت حرام داخل نمیگردد.
6) اما باید ازحق رعای خود دفاع نماید.
7) در اموالی که برای مصالح عمومی مانند: شفاخانهها، مدرسهها کتاب خانهها و یا در راه جهاد وقف میشود، زکاتی نیست.
[56]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) روا است که برای سائل به طور مکرر چیزی داده شود.
2) اگر سؤال سائل از روی طمع باشد، و ضرورت مبرمی به سؤال کردن نداشته باشد، مستحب است که برایش نصیحت شود که از سؤال کردن خود داری نماید.
3) دادن زکات و خیرات برای سؤالگر و گدا جواز دارد.
4) سؤال کردن در وقت حاجت جواز دارد، اگر چه صبر کردن و سؤال نکردن بهتر است.
5) پیامبر خدا ج نهایت سخاوتمند و جواد بودند.
[57]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث و حدیث قبلی آنکه:
مدار این حدیث و چند حدیث پیشتر از آن، بر این است که باید انسان از کسب دست خود زندگی خود را تامین نماید، و از سؤال کردن از مردم خود داری نماید، و سؤال کردن از مردم به چهار قسم است:
أ) سؤال کردن حرام: و آن برای کسی است که بی نیاز است، و یا اگر فقیر است، طوری وانمود میکند، که او را از حالت فقرش فقیرتر نشان میدهد.
ب) سؤال کردن مکروه: و این برای کسی است که اگر سؤال نکند، میتواند زندگی را ولو به سختی به پیش ببرد، و در وقت سؤال کردن، خود را از حالی که هست فقیرتر وانمود نمیکند.
ج) سؤال مباح: و این برای کسی است که به سؤال کردن ضرورت دارد، و زندگیاش بدون سؤال تامین نمیشود، برای چنین شخصی سؤال کردن جواز دارد.
د) سؤال کردن واجب: و این نسبت به کسی است که اگر سؤال نکند، خودش و اولادش از گرسنگی و یا از مرض تلف میشوند، و چون حفظ حیات واجب است، و چون برای این شخص راه دیگری درحفظ حیات جز سؤال کردن وجود ندارد، لذا بر وی واجب است، که جهت حفظ حیات خود و یا اولاد خود از مردم سؤال نماید.
چند تذکر: آنچه که در اینجا قابل تذکر است این است که:
1) سؤال کردن حتی درحالت مباح و واجب، نباید کسب و پیشه قرار گیرد، زیرا سؤال کردن سبب ذلت است، و مسلمان نباید ذلت را قبول کرده و آبروی خود را بریزد، ولی روی ضرورت برایش اجازه داده شده است که سؤال کند، و چون ضرورت رفع گردید، باید از سؤال کردن خود داری نماید.
2) اگر کسی بدون ضرورت از مردم سؤال میکرد، و یا سؤال کردن رابرای خود کسب و پیشه قرار داده بود، کسی که از این حالتش خبر دارد، نباید برایش چیزی بدهد، و اگر مالی از زکات و خیرات دردست دارد، باید آن را برای مستحقین آن بدهد، نه برای چنین اشخاصی.
3) کسی که سؤال کردن برایش مباح و یا واجب است، بهتر است که حاجت خود را با خویشاوندان خود در میان گذاشته، و از آنها به قدر حاجت خود چیزی بخواهد، زیرا سؤال کردن از بیگانگان سبب ننگ و عار بر اقاربش نیز میباشد، لذ نباید سبب ریختن آبروی آنها گردد.
4) اگر کسی امکاناتی در دست دارد، و از اینکه بعضی از اقوامش به حالت فقر و تنگدستی زندگی میکنند، با خبر باشد، باید به اندازه توان خود، از مشکلات آنها بکاهد، و از آنها دستگیری نماید.
[58]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) سوال کردن از ولی جواز دارد.
2) کسی که چندین بار سؤال میکند، رد کردنش روا است.
3) مثل زدن جهت توضیح مطلب جواز داد، و دلیلش این گفتۀ پیامبر خدا ج است که برای حکیم فرمودند: «... او مثل کسی است که هرچه میخورد سیر نمیشود.
[59]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) علماء بر این متفقاند که هدیه دادن و قبول کردن هدیه کار نیک و مرغوبی است.
2) اگر کسی بداند که مال هدیه دهنده از راه حرام بدست آمده است، به اتفاق علماء قبول کردن چنین هدیه و بخششی جواز ندارد، و اگر آن هدیه را قبول میکند، آن هدیه و بخشش همان طور که برای دهنده حرام میباشد، برای گیرنده نیز حرام میباشد.
3) اگر کسی بداند که مال هدیه دهنده شبهه ناک است، آیا روا است که هدیهاش را قبول نماید و یانه؟ بین علماء اختلاف است، و اختیار اهل تحقیق براین است که: اگر از حرام بودن آن هدیه متیقن نبوده و در موضوع به شک باشد، قبول کردن هدیهاش مکروه است، و البته قبول نکردنش بهتر است، و اگر چنین احتمال و اشتباهی وجود نداشته باشد، هدیه نباید رد گردد.
[60]- و شکی نیست که آفتاب در این حالت سخت سوزان و آزار دهنده است، و سوزش و آزارش برای کسی که در رویش گوشت نیست، البته بیشتر است.
[61]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) طریق استغاثۀ مردم در این حدیث به طور مختصر آمده است، و در حدیث شفاعت که بعد ازاین میآید، کیفیت استغاثه به صورت مفصل مذکوراست، و درآن حدیث آمده است که مردم به کسانی دیگری غیر از موسی و عیسی و محمد علیهم الصلاة والسلام نیز استغاثه و طلب شفاعت مینمایند.
2) سؤال کردن به غرض پس انداز نمودن و إزدیاد مال، حرام است، و تنها سؤال کردن برای کسی روا است که واقعا محتاج باشد، و راهی دیگری برایش غیر از سؤال کردن وجود نداشته باشد، و در حدیث(749) این موضوع را به طور مفصل بر رسی نمودیم.
[62]- از احکام و مسائل به این حدیث آنکه:
1) این قول پیامبر خدا ج که میفرمایند: «بلکه مسکین کسی است که کفاف زندگیاش را ندارد، وکسی ازفقر و در ماندگیاش واقف نیست، تا برایش صدقه بدهد، و نه هم خودش نزد مردم میرود و گدائی میکند»، دلالت بر این امر دارد که مسکین حقیقی اینچنین شخصی است، بنابراین مستحق مال زکات نیز همین شخص میباشد.
2) باید هر کس از حال همسایهگان و اقوام و خویشاوندان خود با خبر باشد، تا اگر دربین آنها کسانی وجود داشته باشند که به فقر و فاقه دچار بوده، ولی ازعفت و شخصیتی که دارند نمیخواهند آبروی خود را بریزند، لذا از سؤال کردن خود داری مینمایند، برای آنها از مال زکات، و یا از غیر مال زکات تا جای که برایش ممکن است، کمک و دست گیری نماید، زیرا طوری که نبی کریم ج فرمودهاند، مسکین حقیقی همین اشخاص میباشند، و در نتیجه مستحق همکاری از همه پیشتر همین اشخاص هستند.
[63]- (تبوک): منطقهای است در شمال مدینۀ منورۀ، و این غزوه درماه رجب سال نهم هجری در وقتی واقع گریده بود که گرمی بسیار شدت نموده و میوهها رسیده بود، و این آخرین غزوۀ بود که پیامبر خدا ج در آن اشتراک نموده بودن.
[64]- هر وسق مساوی(60) صاع، و هر صاع مساوی(640/3) کیلو گرام است، بنابراین(ده) وسق مساوی(2184) کیلو گرام میشود.
[65]- گر چه در جایی ندیدم که: باد این شخص را چگونه به (کوه طی) انداخت، ولی آنچه که به خاطر میرسد، این است که شاید این شخص از جا و یا خیمۀ خود بر آمده باشد، و غرض انجام کاری این طرف و آن طرف رفته باشد، و چون باد شدیدی میوزیده است، این شخص راه خود را گم کرده و باد او را این طرف و آن طرف انداخته تا آنکه به کوه طی رسیده است، و بعد از آرام گرفتن باد طوری که در بعضی روایات آمده است و قتی از (کوه طی) بر کشته است که پیامبر خدا ج به مدینۀ منوره رسده بودند.
[66]- (ایله): شهری است در کنار بحر به طرف مصر، و نام پادشاه ایله یوحنا بن روبه بود.
[67]- و در ابتدای امان نامه چنین آمده بود
بسم الله الرحمن الرحیم.
این امان نامهای است که از طر خدا و محمد پیامبر خدا برای یوحنا بن روبه و مردمان ایله داده میشود، کشتیها و دیگر وسائل نقلیه آنها تحت ذمۀ خدا و محمد پیامبر خدا قرار دارد....
[68]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
با استناد به این حدیث اکثر علماء تخمین کردن میوه را جهت خریدن آن و یا اخراج زکات آن جواز دادهاند، ولی امام ابو حنیفه و ابو یوسف و محمد رحمهم الله میگویند: تخمین کردن مکروه است، و دلیلشان حدیث جابرس است که میگوید: «پیامبر خدا ج از تخمین کردن نهی کردهاند»، و از حدیث امام بخاری/ چنین جواب میدهند که این تخمین کردن جهت این بود که مقداری تقریبی خرمای نخلستان آن زن را بدانند نه آنکه به اساس آن تخمین از وی زکات گرفته باشند، بلکه زکات را از وی به اساس تحدید مقدار معین آن گرفتند.
[69]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) اگر آبیاری زمین به شکل طبیعی باشد، زکات آن عشر است، یعنی: از هر ده حصه یک حصه، و اگر از طریق مصنوعی مانند: کشیدن آب ازچاه، و یا به واسطۀ حیوان و یا وسائل امروزی آبیار گردد، زکات آن نیم عشراست، یعنی: از هر بیست حصه یک حصه.
2) در کیفیت و جوب زکات، نظر به آیات و احادیثی که در این مورد آمده است، و نظر به وجهات نظر، علماء اقوال و آراء مختلفی ابراز نمودهاند که مشهورترین آنها سه قول است:
أ) امام ابو حنیفه/ با استناد به این حدیث میگوید: از هرچیزی که از زمین بیرون میشود، زکات لازم میگردد، خواه کم باشد و خواه زیاد، خواه غذائیت داشته باشد و خواه نداشته باشد، و خواه قابل ذخیره کردن باشد و خواه نباشد، چیزی که در آن زکات لازم نمیشود، هیزم، علف، و نی است.
ب) ابو یوسف و محمد رحمهم الله میگویند: در اشیای زراعتی به دو شرط زکات لازم میگردد، شرط اول آنکه میوهاش قابل ماندن و ذخیره کردن باشد، مانند: بادام، پسته و امثال اینها بنابراین در نزد آنها در انجیر، سیب، خیار، خربوزه، و امثال اینها زکات لازم نمیگردد، و شرط دوم آنکه مقدار آن از(1092) کیلو گرام به وزن فعلی که مساوی پنج وسق میشود، کمتر نباشد، و در کمتر از این مقدار از هرنوعی که باشد، زکات لازم نمیگردد.
ج) امام شافعی/ میگوید: زکات در چیزی لازم میشود که جنبۀ غذائیت داشته و قابل ذخیره کردن باشد، مانند گند، جو، برنج، ماش، نخود، لوبیا و امثال این ها، و مقدار آن هم از(1092)کیلو گرام به وزن فعلی که مساوی پنج وسق میشود کمتر نباشد، و اقوال دیگری هم وجود دارد که ذکر همۀ آنها درازا میکشد.
د) احناف بر علاوه از استناد به عموم حدیث مذکور میگویند: نظر امام ابو حنیفه/ از دو نگاه دیگر نیز بر آراء دیگر ترجیح دارد.
اول: آنکه این نظر به احتیاط نزدیکتر است، زیرا اگر زکاتی بر شخص واجب نشده باشد، و او آن را اداء نماید، برایش ثواب داشته و ماجور است، ولی اگر زکاتی واجب شده باشد و او آن زکات را اداء نکند، بر وی گناه داشته و مازور است.
دوم: آنکه این نظر با اساسات اسلامی که مواسات و همکاری با فقراء، و دست گیری از آنها باشد، انطباق کامل دارد، زیرا به اساس این نظر از هرچیز و به هر مقداری که باشد، باید عشر و یا نیم عشر آن را برای فقراء و محتاجین بدهد، و این کاری است که از نگاه اصل شرعی مرغوب و منظور نظر است، ولی به اساس آراء دیگر از بسیاری چیزها، مانند خیار، کدو، سبزیجات، و غیره زکات واجب نگردیده و فقراء و محتاجین از آنها محروم میمانند، و الله تعالی أعلم.
[70]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) صدقه خواه واجب باشد و خواه صدقۀ نفلی برای پیامبر خدا ج به اتفاق علماء حرام است، ولی نسبت به دادن صدقه برای اولاد پیامبر خدا ج بین علماء اختلاف است، به این شرح:
أ) در شرح قدوری در مذهب حنفی آمده است که صدقۀ واجبه مانند: زکات عشر، نذر و کفاره برای(بنی هاشم) روا نیست، ولی صدقۀ نفلی برای آنها جواز دارد.
ب) درنزد امام شافعی/ در این مسئله دو قول است، جواز و عدم آن.
ج) بعضی از علمای معاصر از آن جمله شیخ یوسف قرضاوی نظرش این است که چون در این عصر برای بنی هاشم خمس داده نمیشود، دادن زکات برای آنها جواز داد، و ندادن زکات در این حالت برای آنها عقوبت است نه مکرمت، زیرا اگر شخصی از بنی هاشم فقیر بوده و برایش زکات داده نشود، مجبور میشود که گدائی کند، و این برایش اهانت است نه عزت.
و اگر به واقع امر نگاه کنیم همین نظر راجحتر به نظر میرسد، زیرا علمای سابق که دادن صدقه را برای او لاد پیامبر خدا ج حرام میدانستند سببش آن بود که در آن وقت برای سادات و بنی هاشم ازطرف بیت المال معاش کافی تعیین شده بود، ولی اکنون که چنین معاشی وجود ندارد، اگر اشخاصی فقیر از اولاد نبی کریم ج وجود داشته باشند، وکار مناسبی هم برای آنها یافت نشود، و بگوئیم که نباید برای آنها از مال صدقه چیزی داده شود، در این حالت مجبوراند که گدائی کند، و همان طور که واضح است گدائی سسبب ذلت و آبرو ریزی است، و این ظاهراً برای منتسبین به نبی کریم ج به هیچ وجه مناست نیست.
2) (ولی امر) باید زکات اموال مردم را جمع آوری نماید.
3) زکات میوه و امثال آن باید در وقت چیدن آن اداء گردد، و تاخیر آن بدون ضرورت مکروه است.
4) جوز دارد که از مسجد و ملحقات آن در مصالح عمومی استفاده گردد.
5) نباید برای اطفال اجازه داده شود که مرتکب محرمات گردند.
6) اگر طفلی را از کاری منع میکنم، باید سبب منع کردن را برایش بگوئیم، تا قناعتش حاصل گردد.
[71]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) اگر کسی چیزی را زکات، و یا خیرات، و یا کفاره، و یا بخشش میدهد، نباید آن را دوباره پس بگیرد، ولو آنکه بدست آوردن آن از طریق خریدن باشد.
2) اگر کسی چیزی را صدقه داد، و باز در راه میراث به وی تعلق گرفت، برایش روا است، زنی نزد پیامبر خدا ج آمد و گفت: یا رسول الله! کنیزی را برای مادرم صدقه دادم، و او اکنون مرده است، پیامبر خدا ج فرمودند: به مزد خود رسیدی، و از راه میراث برای تو رسیده است.
3) عدۀ از علماء براین نظراند که اگر صدقۀ را که شخص برای فقیر داده است، شخص دیگری از وی خرید، و یا فقیر برایش بخشش داد، در این حالت خریدن آن برای صاحب اصلی آن جواز دارد، زیرا در این حالت صدقهاش گفته نمیشود، و گرچه تنزه کردن از آن بهتر است.
[72]- میمونه همسر پیامبر خدا ج بود، کنیزی داشت، و او را آزاد ساخته بود، کسی برای آن کنیز آزاد شده بزی را صدقه داده بود، آن بز مرد، و آن را دور انداختند.
[73]- از احکام و مسئل متعلق به این حدیث آنکه:
در موضوع پاک شدن و یا نشدن حیوان بعد از آش دادن یعنی بعد از (دباغت) آن، هفت مذهب وجود دارد:
1) جمهور علماء بر این نظر اند که پوست هر حیوانی به استثنای پوست سگ و خوک بعد از آش دادن(دباغت) پاک میگردد، و استعمال آن در نماز خواندن و درغیر نماز خواندن، و در استمعال اشیای خشک و تر جواز داد، و فرقی نمیکند که این پوست از حیوانی باشد که گوشتش حلال است و یا حرام.
2) عمر بن خطاب، و فرزندش عبدالله بن عمر، و عائشهش و امام احمد بن حنبل/ دریک روایت میگویند که: پوست حیوانی که حرام باشد، از هر حیوانی که باشد، به آش دادن(دباغت) پاک نمیشود.
3) اوزاعی و ابن مبارک و ابو ثور رحمهم الله میگویند: پوست حلال گوشت به آش دادن(دباغت) پاک میشود، ولی پوست غیر حلال گوشت پاک نمیشود.
4) امام ابو حنیفه/ میگوید: هر پوستی به استثنای پوست خوک به آش دادن(دباغت) پاک میشود.
5) امام مالک/ میگوید: هر پوستی به آش دادن(دباغت) پاک میشود، ولی بیرون آن نه داخل آن، از این جهت استعمال آن در چیزهای خشک مانند گندم و برنج جواز دارد، و در چیزهای تر مانند: روغن و آب جواز ندارد، و نماز خواندن بر آن روا است، ولی پوشیدن آن روا نیست.
6) اهل ظاهر میگویند: هر پوستی بدون استثناء، بیرون و درون آن به آش دادن(دباغت) پاک میشود، و دراستعمال چیزهای تر و خشک همگی جواز دارد.
7) امام ابو یوسف/ میگوید: انتفاع از پوست خود مرده بدون آش دادن(دباغت) در چیزهای تر و خشک جواز دارد، و بعضی از شافعیه هم براین نظر اند.
[74]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) مال زکات بعد از اینکه تحت تصرف فقیر قرار گرفت، صفت زکات بودن ازوی دور میگردد، بنابراین اگر فقیر آن مال را برای شخص ثروتمندی بخشش میدهد، استفاده کردن ثروتمند از آن مال جواز دارد، و اینکه زکات برای پیامبر خدا ج حرام و بخشش حلال است سببش این است که:
أ) زکات فرض است وباید صاحب مال خواه دلش خواسته باشد و یا نخواسته باشد، آن را اداء نماید، و حتی اگر اداء نکند، ولیامر میتواند آن را به زور از وی بگیرد، و استفادۀ پیامبر خدا ج از چنین مالی شاید سبب رنجش مردم میگردید، ولی بخشش چنین نیست، بلکه کاملا به رضایت صاحبش میباشد، و استفادهکردن از آن نه تنها آنکه سبب رنجش نمیشود، بلکه سبب جلب محبت نیز میگردد.
ب) اینکه زکات گرفتن دلالت برذلت دارد، و بخشش گرفتن دلالت بر عزت.
ج) اینکه گیرندۀ بخشش به طور عموم عوضش را دیر یا زود برای بخشش دهنده پس میدهد، ولی در زکات چنین چیزی وجود ندارد، بنابراین زکات گیرنده همیشه تحت منت زکات دهنده باقی میماند، و البته برای پیامبر خدا ج مناسب و قابل قبول نیست که تحت منت کسی قرار بگیرند.
[75]- یعنی: از دعای مظلوم بترس، تا مبادا بر تو نفرین کند، که در چنین حالتی دعایش رد نمیشود، و در اجابت دعای مظلوم دربارۀ ظالم، فرقی بین نیکوکار و بدکار، و مسلمان و کافر نیست.
از ابو هریرهس روایت است که پیامبر خدا ج فرمودند: «دعای مظلوم مستجاب است ولو آنکه فاجر باشد، زیرا فجورش به خودش تعلق دارد، و بین خدا و بندهاش حجابی نیست»، و شاعر گفته است.
بترس از آه مظلومان که هنگام دعا کردن
اجـابت از در حق بهر استـقبال مـیآید
و خودم بارها دیدهام، و از کسان بیساری شنیدهام که ظالم پیش از عقوبت اخروی، در همین دنیا به انواع عقوبات الهی گرفتار میشود، و یقیناً که خوانندۀ محترم نیز چنین تجاربی خواهد داشت.
[76]- خداوند متعال میفرماید: ﴿خُذۡ مِنۡ أَمۡوَٰلِهِمۡ صَدَقَةٗ تُطَهِّرُهُمۡ وَتُزَکِّیهِم بِهَا وَصَلِّ عَلَیۡهِمۡۖ إِنَّ صَلَوٰتَکَ سَکَنٞ لَّهُمۡۗ وَٱللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ ١٠٣﴾ یعنی: از اموالشان زکات بگیر، تا به این وسیله آنها را پاک ساخته و تزکیه نمائی، و برایشان دعا کن، زیرا دعای تو موجب آرامش آنها است، و به این اساس مستحب است تا کسی که زکات را میگیرد برای زکات دهنده دعا کند، مثلاً بگوید که: خداوند قبولکند، خداوند به مال و اهل و اولادت برکت بدهدف خداوند برای پدر و مادرت بیامرزد، خداوند چندین برابر آن را برایت عوض بدهدف و امثال اینها.
[77]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) کسی که از دریا چیزی را بدست میآورد، مالک آن میگردد، مگر آنکه صاحبش پیدا شود، و یا کسی که آن را یافته است به خاطرش برسد که این مال از دیگری میباشد، که در این حالت حکم مال یافت شده را میگیرد، چناچه امام بخاری/ این حدیث را در باب (لقطه) که به معنی (چیزی یافت شده) است نیز ذکر نموده است، و حکم مال یافت شده، به تفصیل در جای خودش خواهد آمد.
2) قرض به هر طریقی که برای صاحبش برسد، اداء میگردد.
3) کسی که در راه خیر توکلش را بر خدا کند، خداوند او را نصرت میدهد.
[78]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) جمهور علماء میگویند: آنچه که حیوان تلف میکند، در صورتی که انسانی همراه آن حیوان نباشد، ضمانی بر صاحب خود آن نیست، ولی اگر کسی همراه آن حیوان باشد، از آنچه که حیوان تلف میکند، ضمان لازم میگردد امام مالک و اوزاعی و لیث رحمهم الله میگویند: آنچه را که حیوان به دست و یا پای خود تلف میکند در آن ضمانی نیست، و آنچه را که به دهان خود تلف میکند، در آن ضمان لازم میگردد، امام ابو حنیفه/ میگوید: در چیزی که حیوان به پای خود تلف میکند ضمانی نیست، و از چیزی که با دست خود تلف میکند ضمان لازم میگردد، ولی اگر حیوانی معروف به فساد باشد، مانند: سگهار، گاو مست، اسپ سرکش، و امثال اینها و صاحبش آن را بسته نکرده باشد، اگر چیزی را تلف کرد، به هر شکلی که تلف کرده باشد، و در هر وقتی که تلف کرده باشد، صاحبش ضامن میباشد.
2) علماء براین متفقاند که از یافتن گنج (خمس) لاز میشود، و اما در مورد اشتراط نصاب اختلاف نظر داردند، در نزد احناف نصاب در معدن شرط نیست، بنابراین در معدن چه کم باشد و چه زیاد، خمس لازم میگرددف ولی در نزد جمهور علماء درمعدن نصاب شرط است، بنابراین اگر مقدار آن از نصاب زکات کمتر باشد، در آن خمس لازم نمیگردد.
3) و در مورد جایی که معدن در آن یافت میشودف امام ابوحنیفه و احمد رحمهم الله میگویند: معدنی را که شخص در ملک خود مییابد، در آن خمس لازم نمیگردد، مگر آنکه بر مالی که یافته است یکسال بگذرد و به اندازه نصاب زکات باشد، که دراین حالت مانند هر مال دیگری بر وی زکات لازم میگردد، ولی در نزد امام مالک و امام شافعی رحمهم الله، گذشت سال شرط نیست، و به مجرد یافت شدن، باید خمس آن را بپردازد.
4) در مورد آنچه که از دریا بدست میآید، امام ابو حنیفه/ و محمد و مالک رحمهم الله میگویند: در آن خمس و یا زکاتی لازم نمیگردد، امام شافعی و احمد رحمهم الله میگویند: در آن خمس لازم میگردد، و ابو یوسف/ میگوید: در آن زکات لازم میگردد.
5) موارد مصرف خمس در نزد احناف، موارد مصرف غنیمت و فیء است، امام محمد/ خمس باید برای قاریان قرآن مصرف گردد، و امام شافعی/ میگوید: موارد مصرف آن، موارد مصرف زکات است.
[79]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) امام بخاری/ این حدیث را در اینجا به طور مختصر روایت کرده است و قصۀ کامل آن طوری که در دیگر ابواب صحیح البخاری، و در صحیح مسلم آمده است چنین است که: پیامبر خدا ج شخصی را از قبیلۀ (بنی اسد) که برایش (ابن لُتبِیَّه) میگفتند، برای جمعآوری اموال زکات فرستادند، هنگامی که این شخص برگشت گفت: این اموال از شما است، و این اموال دیگر از من است، برایم بخشش داده شده است.
دراین وقت پیامبر خدا ج بر خاسته و بر بالای منبر بعد از حمد و ثنای پروردگار گفتند: «این چه کاری است که موظفی رابه وظیفۀ میفرستم، و میگوید: این اموال از شما و این اموال برایم بخشش داده شده است، پس چرا این شخص در خانه پدرش و یا خانه مادرش نمینشست تا ببیند که برایش بخشش داده میشود یانه؟ قسم به ذاتی که جان محمد در دست او است (بلاکیف) هیچ کسی نیست که از این مال چیزی بردارد، مگر آنکه آن را در روز قیامت در حالیکه بر گردنش آویزان است، با خود خواهد آورد، اگر شتری باشد، غرغر میکشد، اگر گاوی باشد، بق بق میکشد، و اگر گوسفندی باشد، بربر میکشد»، بعد از آن دستهای خود را تا جایی بلند کردند که سفیدی زیر بغلشان را دیدیم، و دو بار گفتند: (الهی! آیا تبلیغ کردم).
2) بخشش گرفتن برای مامورین به هر عنوانی که باشد، حرام است، و در این مورد احادیث دیگری نیز آمده است، و این موضوع را درکتابی که راجع به مال حرام نوشتهام، به تفصیل کامل شرح دادهام.
3) بخشش گرفتن برای مامور به سه شرط روا است:
شرط اول آنکه: بخشش از طرف کسی باشد که پیش از رسیدن این مامور به وظیفۀ، نیز بین آنها جریان داشته است.
شرط دوم آنکه: بخشش دهنده هیچ کاری در نزد آن مامور نداشته باشد.
شرط سوم آنکه: این بخشش درحد متعارف بخشش باشد، مانند: تسبیح، قلم، ساعت معمولی و امثال اینها.
4) برای مسؤول جمع آوری زکات نسبت میعنی از مال زکات مانند: ربع، ثلث نمیباشد، و چیزی را که مستحق میگردد، معاش ماهواری است که برای موظفین دیگر دولت داده میشود.
5) باید موظفین دولت از آنچه که بدست آوردهاند، محاسبه گردند، و عمرس این اصل را به دقت مورد تطبیق قرارداد، و قانون (از کجا آوردی) از وی نشئت کرده است، و فرقی نمیکند که شخص موظف، این مال را از طریق رشوت، و یا اختلاس و یا بخشش، و یا سوء استفاده از قدرت، و یا از هر طریق نامشروع دیگری بدست آورده باشد، زیرا پیامبر خدا ج فرمودهاند «... آیا اگر در خانۀ پدر و مادرش مینشست مرد این چیزها را برایش بخشش میدادند»؟
[80]- از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
1) (تحنیک): عبارت از آن است که جهت تبرک، شخص صالحی، خرما و یا امثال آن را به کام طفل نو تولد میمالد، و طفل آن را میخورد.
2) عبدالله بن ابی طلحهس برادر مادری انس بن مالکس است، و اینکه بعضیها وی را از تابعین میدانند، در اشتباهاند.
3) (مِیسَم) عبارت از سیخ و یا میلی است که حیوان را به آن داغ میکنند، تا اگر در بین حیوانات مشابه خود داخل میشود، با آنها خلط نگریده و از آنها متمایز باشد.
4) داغ کردن حیوان روی ضرورت جواز دارد.
5) مستحب است که گوسفند در گوشهای آن، شتر و گاو در رانهای آنها داغ شوند.
6) نظر به احادیث دیگری که در این مورد آمده است، علماء گفتهاند که داغ کردن در صورت حیوان جواز ندارد.
7) امام باید شخصاً از اموال بیت المال سر پرستی نماید، و در محافظت از آنها به هر طریقی که مناسب میداند بکوشد، و از ضایع کردن بیت المال عندالله و عندالناس مسؤول میباشد.
8) تحنیک برای طفل مستحب است، و باید ذریعۀ شخص صالحی صورت بگیرد.